ترجمه دکتر ناصر زرافشان
دولت امريکا هر روز شديدتر بر طبل جنگ مي کوبد. اخبار، تفسيرها و اظهار نظرهاي ضد و نقيضي در اينباره هر روز منتشر ميشود. خواه اين اخبار و اظهار نظرها واقعي و حاکي از تحولات جاري و مقدمه و نشانه يک جنگ واقعي باشد و خواه بخشي از جنگ رواني باشد که مدتهاست جريان دارد، در هر حال يک چيز مسلم است : شرايط جاري شرايط عادي نيست که بتوان با اطمينان خاطر احتمال وقوع جنگ را رد کرد. اگر ما از آن مردم وارفته و بي خيالي باشيم که بي اعتنا به همه آنچه جريان دارد سر در لاک زندگي روزمره فروبرده و فقط با صداي بمب ها و موشک ها متوجه مي شوند جنگ شروع شده است، در آنصورت بايد بهاي سنگيني براي اين رفتار بپردازيم. مردم عراق و وضعيت آنها را در ماههاي پيش از حمله به عراق و فاجعه اي را که بر سر آنها نازل شد بياد آوريد. پس از آنکه جنگي درگيرد، حرف زدن و چيز نوشتن درباره بهاي سنگين آن بيهوده است. امروز بايد اين کار را کرد. بايد به خود آئيم، لااقل در اين زمينه به وحدت عمل دست يابيم و مصائب غيرقابل وصف جنگ و ضرورت مبارزه براي جلوگيري از آنرا براي مردم و جامعه روشن کنيم. در خود امريکا در حال حاضر جنبش ضد جنگ، از کشور ما که قرباني يک چنين جنگ احتمالي خواهد بود، گسترده تر و جدي تر است؛ تا آنجا که مخالفان حمله به ايران، طي فراخواني از فرماندهان بلندپايه و تمامي پرسنل ارتش امريکا دعوت کرده اند که با آنها همصدا شوند و عليه چنين جنگي به مخالفت و مقاومت برخيزند. مقاله زير درباره اين فراخوان و وضعيت عمومي جنبش مقابله با جنگ عليه ايران است که در مجله نيشن منتشر شده است که ترجمه فارسي آنرا مي خوانيد.
ناصر زرافشان
آبان 86
چگونه ارتش مي تواند مانع حمله به ايران شود
جرمي بريچر و برندان اسميت
گاهي تاريخ – و ضرورت – کارهاي عجيب و شگفت آوري مي کند. ستاد کل آلمان، لنين را به روسيه منتقل کرد تا انقلابي را رهبري کند. رونالد ريگان که دشمن صلبي اتحاديه هاي کارگري بود، در ايجاد اتحاديه همبستگي لهستان نقش پدر خوانده را بازي کرد. به همين اندازه تعجب آور – اما شايد به همين اندازه هم ضروري – مخاطبين فراخوان تازه اي هستند که به وسيله دانيل الزبرگ، سيندي شيهان، آن رايت و بسياري ديگر از رهبران جنبش صلح امريکا امضا شده است :
" توجه. روساي ستاد مشترک و کليه پرسنل نظامي امريکا : به ايران حمله نکنيد."
اين اقدام ابتکاري، واکنشي است در برابر درخواست هاي فزاينده حمله به ايران که از ناحيه امثال نورمن پادهورتس و جان بولتون مطرح ميشود و نيز وامنشي است در برابر گزارشهايي که از سوي کساني مانند سيمور هرش گزارشگر نيويورکر و جو کلاين گزارشگر تايم راجع به بالا گرفتن تب جنگ در واشنگتن ميرسد. اسکات هورتن، متخصص حقوق بين الملل ميگويد ديپلمات هاي اروپايي در اجلاس اخير مجمع عمومي ملل متحد که در نيويورک تشکيل شد " معتقد بودند که ايالات متحده به يک جنگ هوايي عليه ايران اقدام خواهد کرد، و اين کار ظرف شش تا هشت ماه آينده صورت خواهد گرفت." و او احتمال اين برخورد را هفتاد درصد اعلام ميکند.
فراخوان مورد بحث واکنشي در برابر شکست اخير کنگره در تصويب قانوني هم هست که ميخواست مقرر سازد حمله به ايران منوط به تصويب قبلي کنگره باشد، همچنين واکنشي است در برابر قطعنامه اي که زير فشار بازها به تصويب رسيد و رئيس جمهور را تشويق مي کند که عليه نيروهاي نظامي ايران اقدام کند. مارسي وينوگراد، رهبر دموکراتهاي ترقيخواه لس آنجلس که اين درخواست ابتدا به پيشنهاد او طرح شده است، به نيشن گفت :
اگر ما فکر ميکرديم که قانونگذارانمان مانع ميشوند که دولت بوش بيش از اين امريکائي ها و بقيه جهان را در معرض خطر قرار دهد، تلاشهاي خود را فقط بر روي قانونگذارانمان متمرکز ميکرديم. اگر امروز ما به لاس وگاس مي رفتيم، آيا هيچکس را در آنجا پيدا مي کرديم که از اين کنگره بخواهد جلو بوش را بگيرد؟من فکر نمي کنم.
اما سربازان ما چون با وحشت هاي جنگ – دست و پاهاي قطع شده، کوري، آسيبهاي مغزي- آشنائي دارند، ديگر حاضر نيستند از ميدان جنگ تصويرهاي رمانتيک بسازند يا به قتل عام عراق که يک ميليون کشته عراقي و ميليونها نفر ديگر آواره بجا گذاشته است، افتخار کنند.
مقاومت و مخالفت ارتش
چه چيزي ميتوانست عجيب تر از اين باشد که گروهي از فعالان صلح از ارتشيان درخواست کنند جلو جنگي را بگيرند. و با اين حال در اينکار بيش از آنچه در بدو امر به نظر مي آيد، منطق وجود دارد. وقتي در جريان يک گفتگوي آنلاين در تاريخ 27 سپتامبر، از دانا پري يست گزارشگر واشنگتن پست در امور اطلاعاتي ، سوال شد آيا دولت بوش عليه ايران وارد جنگ خواهد شد يا نه او جواب داد: "بي پرده بگويم، من فکر مي کنم ارتش عصيان خواهد کرد و هيچ خلباني نخواهد بود که براي انجام چنان ماموريت هايي به پرواز در آيد." او متوجه شد که تا حدي اغراق کرده است، آنوقت اضافه کرد "اما نه چندان"
بسياري نشانه هاي ديگر هم وجود داشته است که حاکي از عدم رضايت نظاميان از طرحهاي حمله به ايران و نتيجتا بي اعتقاد شدن آنان به کارشان است. براستي هم مقاومت و مخالفت ارتش با حمله به ايران اکنون مي تواند به پيدا شدن جواب اين سوال که مدتها مطرح بوده کمک کند که چرا عليرغم زمزمه هايي که سالهاست راجع به نيات دولت بوش وجود دارد، يک چنين حمله اي تا کنون صورت نگرفته است. يکي از مشاوران پنتاگون، بيش از يکسال پيش به هرش گفت : "در داخل اين ساختمان، جنگي درباره جنگ جريان دارد." هرش، علاوه بر اين گزارش داد که ژنرال پترپيس، بوش و چني را مجبور کرده است که "گزينه هسته اي" را از طرح هايي که براي برخورد احتمالي با ايران وجود دارد کنار گذارند. در پنتاگون اين جريان به انقلاب آوريل معروف شد.
بنا به گزارش جو کلاين، خبرنگار تايم؛ در ماه دسامبر پرزيدنت بوش با روساي ستاد مشترک ارتش در اطاق امني که به “The Tank” معروف است ملاقات کرد. در اين اطاق به رئيس جمهور گفته شد که "ايالات متحده ميتواند حمله هوائي ويرانگري را عليه ارتش و حکومت ايران آغاز کند و نيروي هوائي ايران، ساختار فرماندهي و کنترل برخي از تاسيسات هسته اي علني تر را کاملا نابود کند." اما روساي ستاد مشترک "به اتفاق آراء مخالف انجام اين اقدام بودند" هم بخاطر اينکه چنين اقدامي نمي تواند ظرفيت هسته اي ايران را از ميان ببرد و هم بدليل اينکه در آنصورت ايران مي تواند در عراق – ودر خود ايالات متحده – بصورتي که آسيب و ويراني بسيار داشته باشد واکنش نشان دهد.
در مقاله اي که از سوي اينترپرس سرويس منتشر شد، گرت پورتر، تاريخ دان و تحليل گر سياست امنيت ملي گزارش ميداد که در اوائل امسال، ويليام فالون، که در آن زمان نامزد بوش براي رياست فرماندهي مرکزي (سنت کوم) بود، پيام شديد اللحني براي وزارت دفاع ارسال کرد و طي آن مخالفت خود را با طرح اعزام يک ناو هواپيمابر ديگر به عنوان گروه ضربت سوم به خليج فارس اعلام کرد. در تحليل ديگري که از سوي اينترپرس سرويس منتشر شد، پورتر از شخصي که با فالون ملاقات کرده نقل قول مي کند که فالون گفت حمله به ايران "تا وقتي من هستم صورت نخواهد گرفت" او اضافه کرد که "شما مي دانيد من چه گزينه هائي دارم، من يک فرد حرفه اي هستم... خيلي از ما هستند که تلاش مي کنند ديوانگان را دوباره به قفس برگردانند."
افسران ارتش که در عرصه عمليات هستند به کرات ادعاهاي دولت بوش راجع به وجود سلاحهاي ايراني در عراق و افغانستان را رد کرده اند. پورتر مي گويد هنگامي که يکي از مقامات رسمي وزارت خارجه در ماه ژوئن امسال علنا ايران را متهم به دادن سلاح به طالبان در افغانستان کرد، فرمانده امريکائي نيروهاي ناتو در افغانستان در دو نوبت اين ادعا را تکذيب کرد.
اخيرا هم مسئولين عاليرتبه اخطار کرده اند که ايالات متحده براي جنگهاي تازه آمادگي ندارد. ژنرال جورج کيسي، فرمانده عالي ارتش اخيرا طي يک درخواست شخصي که خيلي غير عادي بود، تقاضاي تشکيل جلسه کميته خدمات مسلح مجلس نمايندگان را کرد و در آن جلسه اخطار کرد" همه توان ما صرف برآوردن خواسته هاي جنگ جاري شده است و قادر نيستيم به آن سرعتي که براي احتمالات بالقوه ديگر لازم است، نيروهاي آماده عمليات فراهم سازيم." اين گفته را يقينا ضمن اينکه مي توان درخواستي براي تامين افراد و منابع بيشتر تفسير کرد، در همان حال مي تواند اخطاري عليه ماجراجوئي هاي احتمالي در ايران هم تلقي شود.
گزارشي به تاريخ هشتم اکتبر به قلم تيم شيپ مان در تلگراف حاکي است که روبرت گيتز وزير دفاع "مسئوليت نيروهائي را که در حکومت امريکا مخالف حمله نظامي ايالات متحده به ايران هستند بعهده گرفته است." او از قول منابع پنتاگون نقل مي کند که گفته اند گيتز دارد "تعرض زيرکانه اي را براي متلاشي کردن اردوي چني" به پيش مي برد و "دارد افسران بلند پايه ارتش را تشويق مي کند که با صراحت راجع به تحميل فشار بيش از حد توان نيروها به آنها و دشواري جنگيدن در يک جنگ ديگر صحبت کنند." شيپ مان گزارش مي دهد که گيتز با تلاش بسيار "اتحادي را با مايک مک کونل مدير ملي اطلاعات و ميکائيل هايدن رئيس آژانس مرکزي اطلاعات(سيا) بوجود آورده است تا اطمينان حاصل کند که دفتر آقاي چني مجراي اصلي و مسلط ارسال اطلاعات و برنامه ريزي براي آقاي بوش در مورد ايران نباشد.
]به اين ترتيب[ همه شواهد و قرائن نشان مي دهند که "جنگ درباره جنگ" جريان دارد. اخيرا هرش گزارش داد که گروه طرفدار حمله به ايران رويکرد تازه اي را يافته است که اميدوار است براي عامه مردم – و احتمالا براي مقامات بلند پايه پنتاگون – قابل قبول تر باشد. اين رويکرد، بجاي حملاتي که به شکل بمباران وسيع انجام مي شود و براي از ميان بردن توان هسته اي ايران و کمک به تغيير رژيم اين کشور طراحي شده است، خواهان "ضربات جراحي" به تاسيسات سپاه پاسداران است. اين ضربات به عنوان تلافي "جنگ نيابتي" توجيه خواهد شد که ژنرال پترائوس ادعا مي کند ايران "عليه دولت عراق و نيروهاي ائتلاف در عراق" به آن مشغول است. به عقيده هرش، اين طرح تجديد نظر شده بمباران هوائي "دارد در ميان ژنرالها و امراي نيروي دريائي در پنتاگون هوادار جمع مي کند". اما مقامات رسمي اسرائيل نگران اين هستند که يک چنين طرحي ممکن است ظرفيت هسته اي ايران را دست نخورده بر جا گذارد.
توسل به اصول
دعوت از پرسنل نظامي به مقاومت و مخالفت با حمله قبل از هر چيز بر اصولي مبتني است. اين فراخوان مي گويد که هرگونه حمله پيشگيرانه ايالات متحده به ايران از ديدگاه حقوق بين الملل غير قانوني و به موجب قوانين ايالات متحده عملي جنايتکارانه خواهد بود. يک چنين حمله اي ناقض ماده 2 فصل چهارم منشور ملل متحد است که تهديد يا استفاده از زور را عليه تماميت ارضي يا استقلال سياسي کشورهاي ديگر ممنوع اعلام کرده است. از آنجا که ايران به ايالات متحده حمله نکرده است، حمله به ايران بدون مجوز شوراي امنيت، نقض حقوق بين الملل خواهد بود. به موجب اصول قانون اساسي ايالات متحده و منشور ملل متحد اين قانون سرزمين است. به موجب قوانين خود ارتش، نيروهاي مسلح متعهد و موظفند از اجراي دستوراتي که قانون اساسي يا ساير قوانين ايالات متحده را نقض مي کند، خودداري کنند و به موجب اصول مقرره از سوي دادگاه رسيدگي به جنايات جنگي نورمبرگ پس از جنگ جهاني دوم، براي مسئوليني که در جنايات جنگي مشارکت کرده اند،" صرف اطاعت از دستور "نمي تواند به هيچ وجه دفاع محسوب شود.
اما اين فراخوان برخي از ملاحظات عملي را هم که به روشني افسران ارتش را واداشته است تا با حمله به ايران مخالفت کنند، مد نظر قرار ميدهد. چنين حمله اي سربازان امريکائي را در عراق در معرض کشتار بوسيله نيروهاي ايراني يا متحدان عراقي آنها قرار خواهد داد. چنين کاري تخم کينه و نفرتي را خواهد کاشت که تا نسلها بعد ادامه خواهد يافت. چنين حمله اي مانند حمله به عراق، دشمنان بيشتري براي امريکا بوجود خواهد آورد، موجب رشد تروريسم خواهد شد و زندگي را براي خانواده هاي امريکائي نا امن تر خواهد ساخت.
تهيه کنندگان اين فراخوان خطرات احتمالي يک چنين مخالفتي را هم براي پرسنل نظامي تشخيص ميدهند. "اگر شما اين دعوت ما را اجابت کنيد و از اطاعت يک دستور غير قانوني سر باز زنيد، ممکن است با پرونده سازي شما را به ارتکاب جناياتي از جمله خيانت به کشور متهم کنند. ممکن است با پرونده سازي شما را تحويل دادگاه نظامي دهند. ممکن است شما را زنداني کنند."
اما آنان خود نيز خطرات احتمالي را پذيرفته اند و مي دانند که "ممکن است در مخالفت آشکار با اصلاحيه اول حقوق شهروندي و تشبث به قسمت باقيمانده قانون عادي جاسوسي يا ساير قوانين عادي آنانرا متهم سازند و به پرداخت جريمه، تحمل زندان يا محروميت از مشاغل دولتي محکوم کنند."
فعالان صلح طلب، در زمانهاي عادي به ندرت ممکن است به ارتش به عنوان هم پيمان خود رو آورند. بواقع آنها حق دارند در زمانهاي عادي با احتياط با افسران ارتش روبرو شوند، زيرا افسران ارتش در مغايرت با مقررات قانون اساسي که نظارت غير نظامي بر ارتش را پيش بيني کرده، بيشتر به صوابديد خود عمل مي کنند تا مافوق هاي غير نظامي خود. اما مشکل بتوان شرايط فعلي را زمانهاي عادي به شمار آورد. در حالي که عامه مردم شديدا از درگير شدن در جنگ ديگري در خاورميانه نگرانند، به نظر ميرسد اکنون هيچگونه موانع نهادي براي جلوگيري از اين امر وجود ندارد.
اتحاد ارتش و غير نظاميان
آيا براي همکاري ميان سران ارتش و شهرونداني که معتقدند حمله به ايران اقدامي جنايتکارانه و يا در حکم خودکشي است اساس و مبنائي وجود دارد؟ شايد. سران ارتش مي توانند براي عموم مردم حقيقت را بازگو کنند و از کنگره بخواهند براي تشريح عواقب و نتايج واقعي حمله به ايران پايگاه و تريبوني فراهم سازند. آنان مي توانند خواهان انجام يک بحث ملي شوند که بوسيله کاخ سفيد دستکاري و تحريف نشود. آنها مي توانند ساير بازيکران اين عرصه را هم از عواقب و نتايج چنين جنگي آگاه سازند؛ مي توانند آثار و نتايج آنرا بر روي قيمت هاي نفت و سهام براي وال استريت بيان کنند و براي رهبران سياسي و نظامي اروپا توضيح دهند که آثار و عواقب چنين جنگي از لحاظ گسترش تروريسم احتمالا چيست. جنبش صلح از پيش با تلاش بسيار اتحادي را با نظاميان بازنشسته جنگ عراق که با جنگ مخالفند و با مقامات عاليرتبه نظامي که مخالف شکنجه اند، بوجود آورده است. منطقا گام بعدي را بوجود آوردن يک اتحاد تلويحي و نانوشته با نظاميان بلند پايه براي جلوگيري از حمله به ايران، تشکيل ميدهد.
يک چنين رويکردي مسئله نظارت غير نظامي بر ارتش را از زاويه تازه اي مطرح مي سازد. هدف نظارت غير نظامي، گذشته از هرچيز، اين نيست که ارتش را تحت نظارت ديکتاتور مآبانه يک فرد قرار دهد که دست کم مي تواند حامل بي عقلي ها و خطاپذيري هائي باشد که هر انساني با نيازها و هواهايش در معرض آن است. هدف نظارت غير نظامي اين است که ارتش را تابع نظارت يک نظام دموکراتيک، يعني تابع نظارت مردم آگاه و نمايندگان آنان سازند.
جنبش صلح چه سهمي را در عملي شدن اين روند مي تواند ادا کند؟ ما مي توانيم وقتي بلندپايگان نظامي حقيقت را افشا مي کنند پشت سر آنها بايستيم. براي دفاع از مقامات نظامي مورد بحث در برابر اتهاماتي که ممکن است بوش و اطرافيان او مبني بر مقاومت در برابر نظارت غير نظامي، به آنها وارد سازند موقعيت هيچ کس بهتر از موقعيت جنبش صلح نيست. ما مي توانيم به ايجاد تريبوني براي افسران ارتش کمک کنيم تا از طريق آن با مردم گفتگو کنند. بسياري از افسران بازنشسته راجع به جنون و بي خردي دست زدن به جنگ در عراق بطور علني با مردم صحبت و حقايق را افشا کرده اند. ما مي توانيم از پاتوق هاي خودمان در دانشگاه ها و انجمن هاي مختلف براي دعوت از آنان استفاده کنيم تا قدرتمندانه تر از آن، اين بار راجع به بي خردي حمله به ايران براي مردم صحبت کنند. ما مي توانيم آگهي هاي تبليغاتي را منتشر کنيم که مخالفت ارتش با حمله به ايران را نشان دهد و اخطارهائي را راجع به نتايج احتمالي چنين حمله اي از زبان مقامات بلندپايه نظامي گذشته و حال در معرض نمايش بگذاريم و مي توانيم قانونگذارانمان را تشويق کنيم که به مسئولين نظامي دست ياري دهند و پيشنهاد دادن پوشش و حمايت و نيز دادن تريبوني را به آنها بکنند که از آنجا بتوانند آزادانه مخالفت خود را ابراز کنند. مارسي وينوگراد يکي از مبتکرين و پيشنهاد دهندگان اوليه اين فراخوان مي گويد:
"من دوست دارم که ببينم فعالان صلح و سربازان کنار هم مي نشينند، نان خود را با يکديگر تقسيم مي کنند، با يکديگر راه ميروند، حرف يکديگر را تصديق مي کنند و وحدت نيرومندي را براي پايان دادن به جنگ بعدي، پيش از آنکه خونها جاري شود، با يکديگر پي ريزي کنند."
رهبران جنبش صلح که به ارتش فراخوان دادند ناگزير بودند اين فرض متعارفي را که سران ارتش در هر حال دشمن آنان هستند، ناديده گيرند و از آن فراتر روند. يک چنين اتحاد غير متعارفي مي تواند نقطه عزيمتي باشد براي واکنش غير خشونت آميزي در قبال سياست حفظ حالت جنگي دائمي که دولت بوش آنرا دنبال مي کند.
دولت امريکا هر روز شديدتر بر طبل جنگ مي کوبد. اخبار، تفسيرها و اظهار نظرهاي ضد و نقيضي در اينباره هر روز منتشر ميشود. خواه اين اخبار و اظهار نظرها واقعي و حاکي از تحولات جاري و مقدمه و نشانه يک جنگ واقعي باشد و خواه بخشي از جنگ رواني باشد که مدتهاست جريان دارد، در هر حال يک چيز مسلم است : شرايط جاري شرايط عادي نيست که بتوان با اطمينان خاطر احتمال وقوع جنگ را رد کرد. اگر ما از آن مردم وارفته و بي خيالي باشيم که بي اعتنا به همه آنچه جريان دارد سر در لاک زندگي روزمره فروبرده و فقط با صداي بمب ها و موشک ها متوجه مي شوند جنگ شروع شده است، در آنصورت بايد بهاي سنگيني براي اين رفتار بپردازيم. مردم عراق و وضعيت آنها را در ماههاي پيش از حمله به عراق و فاجعه اي را که بر سر آنها نازل شد بياد آوريد. پس از آنکه جنگي درگيرد، حرف زدن و چيز نوشتن درباره بهاي سنگين آن بيهوده است. امروز بايد اين کار را کرد. بايد به خود آئيم، لااقل در اين زمينه به وحدت عمل دست يابيم و مصائب غيرقابل وصف جنگ و ضرورت مبارزه براي جلوگيري از آنرا براي مردم و جامعه روشن کنيم. در خود امريکا در حال حاضر جنبش ضد جنگ، از کشور ما که قرباني يک چنين جنگ احتمالي خواهد بود، گسترده تر و جدي تر است؛ تا آنجا که مخالفان حمله به ايران، طي فراخواني از فرماندهان بلندپايه و تمامي پرسنل ارتش امريکا دعوت کرده اند که با آنها همصدا شوند و عليه چنين جنگي به مخالفت و مقاومت برخيزند. مقاله زير درباره اين فراخوان و وضعيت عمومي جنبش مقابله با جنگ عليه ايران است که در مجله نيشن منتشر شده است که ترجمه فارسي آنرا مي خوانيد.
ناصر زرافشان
آبان 86
چگونه ارتش مي تواند مانع حمله به ايران شود
جرمي بريچر و برندان اسميت
گاهي تاريخ – و ضرورت – کارهاي عجيب و شگفت آوري مي کند. ستاد کل آلمان، لنين را به روسيه منتقل کرد تا انقلابي را رهبري کند. رونالد ريگان که دشمن صلبي اتحاديه هاي کارگري بود، در ايجاد اتحاديه همبستگي لهستان نقش پدر خوانده را بازي کرد. به همين اندازه تعجب آور – اما شايد به همين اندازه هم ضروري – مخاطبين فراخوان تازه اي هستند که به وسيله دانيل الزبرگ، سيندي شيهان، آن رايت و بسياري ديگر از رهبران جنبش صلح امريکا امضا شده است :
" توجه. روساي ستاد مشترک و کليه پرسنل نظامي امريکا : به ايران حمله نکنيد."
اين اقدام ابتکاري، واکنشي است در برابر درخواست هاي فزاينده حمله به ايران که از ناحيه امثال نورمن پادهورتس و جان بولتون مطرح ميشود و نيز وامنشي است در برابر گزارشهايي که از سوي کساني مانند سيمور هرش گزارشگر نيويورکر و جو کلاين گزارشگر تايم راجع به بالا گرفتن تب جنگ در واشنگتن ميرسد. اسکات هورتن، متخصص حقوق بين الملل ميگويد ديپلمات هاي اروپايي در اجلاس اخير مجمع عمومي ملل متحد که در نيويورک تشکيل شد " معتقد بودند که ايالات متحده به يک جنگ هوايي عليه ايران اقدام خواهد کرد، و اين کار ظرف شش تا هشت ماه آينده صورت خواهد گرفت." و او احتمال اين برخورد را هفتاد درصد اعلام ميکند.
فراخوان مورد بحث واکنشي در برابر شکست اخير کنگره در تصويب قانوني هم هست که ميخواست مقرر سازد حمله به ايران منوط به تصويب قبلي کنگره باشد، همچنين واکنشي است در برابر قطعنامه اي که زير فشار بازها به تصويب رسيد و رئيس جمهور را تشويق مي کند که عليه نيروهاي نظامي ايران اقدام کند. مارسي وينوگراد، رهبر دموکراتهاي ترقيخواه لس آنجلس که اين درخواست ابتدا به پيشنهاد او طرح شده است، به نيشن گفت :
اگر ما فکر ميکرديم که قانونگذارانمان مانع ميشوند که دولت بوش بيش از اين امريکائي ها و بقيه جهان را در معرض خطر قرار دهد، تلاشهاي خود را فقط بر روي قانونگذارانمان متمرکز ميکرديم. اگر امروز ما به لاس وگاس مي رفتيم، آيا هيچکس را در آنجا پيدا مي کرديم که از اين کنگره بخواهد جلو بوش را بگيرد؟من فکر نمي کنم.
اما سربازان ما چون با وحشت هاي جنگ – دست و پاهاي قطع شده، کوري، آسيبهاي مغزي- آشنائي دارند، ديگر حاضر نيستند از ميدان جنگ تصويرهاي رمانتيک بسازند يا به قتل عام عراق که يک ميليون کشته عراقي و ميليونها نفر ديگر آواره بجا گذاشته است، افتخار کنند.
مقاومت و مخالفت ارتش
چه چيزي ميتوانست عجيب تر از اين باشد که گروهي از فعالان صلح از ارتشيان درخواست کنند جلو جنگي را بگيرند. و با اين حال در اينکار بيش از آنچه در بدو امر به نظر مي آيد، منطق وجود دارد. وقتي در جريان يک گفتگوي آنلاين در تاريخ 27 سپتامبر، از دانا پري يست گزارشگر واشنگتن پست در امور اطلاعاتي ، سوال شد آيا دولت بوش عليه ايران وارد جنگ خواهد شد يا نه او جواب داد: "بي پرده بگويم، من فکر مي کنم ارتش عصيان خواهد کرد و هيچ خلباني نخواهد بود که براي انجام چنان ماموريت هايي به پرواز در آيد." او متوجه شد که تا حدي اغراق کرده است، آنوقت اضافه کرد "اما نه چندان"
بسياري نشانه هاي ديگر هم وجود داشته است که حاکي از عدم رضايت نظاميان از طرحهاي حمله به ايران و نتيجتا بي اعتقاد شدن آنان به کارشان است. براستي هم مقاومت و مخالفت ارتش با حمله به ايران اکنون مي تواند به پيدا شدن جواب اين سوال که مدتها مطرح بوده کمک کند که چرا عليرغم زمزمه هايي که سالهاست راجع به نيات دولت بوش وجود دارد، يک چنين حمله اي تا کنون صورت نگرفته است. يکي از مشاوران پنتاگون، بيش از يکسال پيش به هرش گفت : "در داخل اين ساختمان، جنگي درباره جنگ جريان دارد." هرش، علاوه بر اين گزارش داد که ژنرال پترپيس، بوش و چني را مجبور کرده است که "گزينه هسته اي" را از طرح هايي که براي برخورد احتمالي با ايران وجود دارد کنار گذارند. در پنتاگون اين جريان به انقلاب آوريل معروف شد.
بنا به گزارش جو کلاين، خبرنگار تايم؛ در ماه دسامبر پرزيدنت بوش با روساي ستاد مشترک ارتش در اطاق امني که به “The Tank” معروف است ملاقات کرد. در اين اطاق به رئيس جمهور گفته شد که "ايالات متحده ميتواند حمله هوائي ويرانگري را عليه ارتش و حکومت ايران آغاز کند و نيروي هوائي ايران، ساختار فرماندهي و کنترل برخي از تاسيسات هسته اي علني تر را کاملا نابود کند." اما روساي ستاد مشترک "به اتفاق آراء مخالف انجام اين اقدام بودند" هم بخاطر اينکه چنين اقدامي نمي تواند ظرفيت هسته اي ايران را از ميان ببرد و هم بدليل اينکه در آنصورت ايران مي تواند در عراق – ودر خود ايالات متحده – بصورتي که آسيب و ويراني بسيار داشته باشد واکنش نشان دهد.
در مقاله اي که از سوي اينترپرس سرويس منتشر شد، گرت پورتر، تاريخ دان و تحليل گر سياست امنيت ملي گزارش ميداد که در اوائل امسال، ويليام فالون، که در آن زمان نامزد بوش براي رياست فرماندهي مرکزي (سنت کوم) بود، پيام شديد اللحني براي وزارت دفاع ارسال کرد و طي آن مخالفت خود را با طرح اعزام يک ناو هواپيمابر ديگر به عنوان گروه ضربت سوم به خليج فارس اعلام کرد. در تحليل ديگري که از سوي اينترپرس سرويس منتشر شد، پورتر از شخصي که با فالون ملاقات کرده نقل قول مي کند که فالون گفت حمله به ايران "تا وقتي من هستم صورت نخواهد گرفت" او اضافه کرد که "شما مي دانيد من چه گزينه هائي دارم، من يک فرد حرفه اي هستم... خيلي از ما هستند که تلاش مي کنند ديوانگان را دوباره به قفس برگردانند."
افسران ارتش که در عرصه عمليات هستند به کرات ادعاهاي دولت بوش راجع به وجود سلاحهاي ايراني در عراق و افغانستان را رد کرده اند. پورتر مي گويد هنگامي که يکي از مقامات رسمي وزارت خارجه در ماه ژوئن امسال علنا ايران را متهم به دادن سلاح به طالبان در افغانستان کرد، فرمانده امريکائي نيروهاي ناتو در افغانستان در دو نوبت اين ادعا را تکذيب کرد.
اخيرا هم مسئولين عاليرتبه اخطار کرده اند که ايالات متحده براي جنگهاي تازه آمادگي ندارد. ژنرال جورج کيسي، فرمانده عالي ارتش اخيرا طي يک درخواست شخصي که خيلي غير عادي بود، تقاضاي تشکيل جلسه کميته خدمات مسلح مجلس نمايندگان را کرد و در آن جلسه اخطار کرد" همه توان ما صرف برآوردن خواسته هاي جنگ جاري شده است و قادر نيستيم به آن سرعتي که براي احتمالات بالقوه ديگر لازم است، نيروهاي آماده عمليات فراهم سازيم." اين گفته را يقينا ضمن اينکه مي توان درخواستي براي تامين افراد و منابع بيشتر تفسير کرد، در همان حال مي تواند اخطاري عليه ماجراجوئي هاي احتمالي در ايران هم تلقي شود.
گزارشي به تاريخ هشتم اکتبر به قلم تيم شيپ مان در تلگراف حاکي است که روبرت گيتز وزير دفاع "مسئوليت نيروهائي را که در حکومت امريکا مخالف حمله نظامي ايالات متحده به ايران هستند بعهده گرفته است." او از قول منابع پنتاگون نقل مي کند که گفته اند گيتز دارد "تعرض زيرکانه اي را براي متلاشي کردن اردوي چني" به پيش مي برد و "دارد افسران بلند پايه ارتش را تشويق مي کند که با صراحت راجع به تحميل فشار بيش از حد توان نيروها به آنها و دشواري جنگيدن در يک جنگ ديگر صحبت کنند." شيپ مان گزارش مي دهد که گيتز با تلاش بسيار "اتحادي را با مايک مک کونل مدير ملي اطلاعات و ميکائيل هايدن رئيس آژانس مرکزي اطلاعات(سيا) بوجود آورده است تا اطمينان حاصل کند که دفتر آقاي چني مجراي اصلي و مسلط ارسال اطلاعات و برنامه ريزي براي آقاي بوش در مورد ايران نباشد.
]به اين ترتيب[ همه شواهد و قرائن نشان مي دهند که "جنگ درباره جنگ" جريان دارد. اخيرا هرش گزارش داد که گروه طرفدار حمله به ايران رويکرد تازه اي را يافته است که اميدوار است براي عامه مردم – و احتمالا براي مقامات بلند پايه پنتاگون – قابل قبول تر باشد. اين رويکرد، بجاي حملاتي که به شکل بمباران وسيع انجام مي شود و براي از ميان بردن توان هسته اي ايران و کمک به تغيير رژيم اين کشور طراحي شده است، خواهان "ضربات جراحي" به تاسيسات سپاه پاسداران است. اين ضربات به عنوان تلافي "جنگ نيابتي" توجيه خواهد شد که ژنرال پترائوس ادعا مي کند ايران "عليه دولت عراق و نيروهاي ائتلاف در عراق" به آن مشغول است. به عقيده هرش، اين طرح تجديد نظر شده بمباران هوائي "دارد در ميان ژنرالها و امراي نيروي دريائي در پنتاگون هوادار جمع مي کند". اما مقامات رسمي اسرائيل نگران اين هستند که يک چنين طرحي ممکن است ظرفيت هسته اي ايران را دست نخورده بر جا گذارد.
توسل به اصول
دعوت از پرسنل نظامي به مقاومت و مخالفت با حمله قبل از هر چيز بر اصولي مبتني است. اين فراخوان مي گويد که هرگونه حمله پيشگيرانه ايالات متحده به ايران از ديدگاه حقوق بين الملل غير قانوني و به موجب قوانين ايالات متحده عملي جنايتکارانه خواهد بود. يک چنين حمله اي ناقض ماده 2 فصل چهارم منشور ملل متحد است که تهديد يا استفاده از زور را عليه تماميت ارضي يا استقلال سياسي کشورهاي ديگر ممنوع اعلام کرده است. از آنجا که ايران به ايالات متحده حمله نکرده است، حمله به ايران بدون مجوز شوراي امنيت، نقض حقوق بين الملل خواهد بود. به موجب اصول قانون اساسي ايالات متحده و منشور ملل متحد اين قانون سرزمين است. به موجب قوانين خود ارتش، نيروهاي مسلح متعهد و موظفند از اجراي دستوراتي که قانون اساسي يا ساير قوانين ايالات متحده را نقض مي کند، خودداري کنند و به موجب اصول مقرره از سوي دادگاه رسيدگي به جنايات جنگي نورمبرگ پس از جنگ جهاني دوم، براي مسئوليني که در جنايات جنگي مشارکت کرده اند،" صرف اطاعت از دستور "نمي تواند به هيچ وجه دفاع محسوب شود.
اما اين فراخوان برخي از ملاحظات عملي را هم که به روشني افسران ارتش را واداشته است تا با حمله به ايران مخالفت کنند، مد نظر قرار ميدهد. چنين حمله اي سربازان امريکائي را در عراق در معرض کشتار بوسيله نيروهاي ايراني يا متحدان عراقي آنها قرار خواهد داد. چنين کاري تخم کينه و نفرتي را خواهد کاشت که تا نسلها بعد ادامه خواهد يافت. چنين حمله اي مانند حمله به عراق، دشمنان بيشتري براي امريکا بوجود خواهد آورد، موجب رشد تروريسم خواهد شد و زندگي را براي خانواده هاي امريکائي نا امن تر خواهد ساخت.
تهيه کنندگان اين فراخوان خطرات احتمالي يک چنين مخالفتي را هم براي پرسنل نظامي تشخيص ميدهند. "اگر شما اين دعوت ما را اجابت کنيد و از اطاعت يک دستور غير قانوني سر باز زنيد، ممکن است با پرونده سازي شما را به ارتکاب جناياتي از جمله خيانت به کشور متهم کنند. ممکن است با پرونده سازي شما را تحويل دادگاه نظامي دهند. ممکن است شما را زنداني کنند."
اما آنان خود نيز خطرات احتمالي را پذيرفته اند و مي دانند که "ممکن است در مخالفت آشکار با اصلاحيه اول حقوق شهروندي و تشبث به قسمت باقيمانده قانون عادي جاسوسي يا ساير قوانين عادي آنانرا متهم سازند و به پرداخت جريمه، تحمل زندان يا محروميت از مشاغل دولتي محکوم کنند."
فعالان صلح طلب، در زمانهاي عادي به ندرت ممکن است به ارتش به عنوان هم پيمان خود رو آورند. بواقع آنها حق دارند در زمانهاي عادي با احتياط با افسران ارتش روبرو شوند، زيرا افسران ارتش در مغايرت با مقررات قانون اساسي که نظارت غير نظامي بر ارتش را پيش بيني کرده، بيشتر به صوابديد خود عمل مي کنند تا مافوق هاي غير نظامي خود. اما مشکل بتوان شرايط فعلي را زمانهاي عادي به شمار آورد. در حالي که عامه مردم شديدا از درگير شدن در جنگ ديگري در خاورميانه نگرانند، به نظر ميرسد اکنون هيچگونه موانع نهادي براي جلوگيري از اين امر وجود ندارد.
اتحاد ارتش و غير نظاميان
آيا براي همکاري ميان سران ارتش و شهرونداني که معتقدند حمله به ايران اقدامي جنايتکارانه و يا در حکم خودکشي است اساس و مبنائي وجود دارد؟ شايد. سران ارتش مي توانند براي عموم مردم حقيقت را بازگو کنند و از کنگره بخواهند براي تشريح عواقب و نتايج واقعي حمله به ايران پايگاه و تريبوني فراهم سازند. آنان مي توانند خواهان انجام يک بحث ملي شوند که بوسيله کاخ سفيد دستکاري و تحريف نشود. آنها مي توانند ساير بازيکران اين عرصه را هم از عواقب و نتايج چنين جنگي آگاه سازند؛ مي توانند آثار و نتايج آنرا بر روي قيمت هاي نفت و سهام براي وال استريت بيان کنند و براي رهبران سياسي و نظامي اروپا توضيح دهند که آثار و عواقب چنين جنگي از لحاظ گسترش تروريسم احتمالا چيست. جنبش صلح از پيش با تلاش بسيار اتحادي را با نظاميان بازنشسته جنگ عراق که با جنگ مخالفند و با مقامات عاليرتبه نظامي که مخالف شکنجه اند، بوجود آورده است. منطقا گام بعدي را بوجود آوردن يک اتحاد تلويحي و نانوشته با نظاميان بلند پايه براي جلوگيري از حمله به ايران، تشکيل ميدهد.
يک چنين رويکردي مسئله نظارت غير نظامي بر ارتش را از زاويه تازه اي مطرح مي سازد. هدف نظارت غير نظامي، گذشته از هرچيز، اين نيست که ارتش را تحت نظارت ديکتاتور مآبانه يک فرد قرار دهد که دست کم مي تواند حامل بي عقلي ها و خطاپذيري هائي باشد که هر انساني با نيازها و هواهايش در معرض آن است. هدف نظارت غير نظامي اين است که ارتش را تابع نظارت يک نظام دموکراتيک، يعني تابع نظارت مردم آگاه و نمايندگان آنان سازند.
جنبش صلح چه سهمي را در عملي شدن اين روند مي تواند ادا کند؟ ما مي توانيم وقتي بلندپايگان نظامي حقيقت را افشا مي کنند پشت سر آنها بايستيم. براي دفاع از مقامات نظامي مورد بحث در برابر اتهاماتي که ممکن است بوش و اطرافيان او مبني بر مقاومت در برابر نظارت غير نظامي، به آنها وارد سازند موقعيت هيچ کس بهتر از موقعيت جنبش صلح نيست. ما مي توانيم به ايجاد تريبوني براي افسران ارتش کمک کنيم تا از طريق آن با مردم گفتگو کنند. بسياري از افسران بازنشسته راجع به جنون و بي خردي دست زدن به جنگ در عراق بطور علني با مردم صحبت و حقايق را افشا کرده اند. ما مي توانيم از پاتوق هاي خودمان در دانشگاه ها و انجمن هاي مختلف براي دعوت از آنان استفاده کنيم تا قدرتمندانه تر از آن، اين بار راجع به بي خردي حمله به ايران براي مردم صحبت کنند. ما مي توانيم آگهي هاي تبليغاتي را منتشر کنيم که مخالفت ارتش با حمله به ايران را نشان دهد و اخطارهائي را راجع به نتايج احتمالي چنين حمله اي از زبان مقامات بلندپايه نظامي گذشته و حال در معرض نمايش بگذاريم و مي توانيم قانونگذارانمان را تشويق کنيم که به مسئولين نظامي دست ياري دهند و پيشنهاد دادن پوشش و حمايت و نيز دادن تريبوني را به آنها بکنند که از آنجا بتوانند آزادانه مخالفت خود را ابراز کنند. مارسي وينوگراد يکي از مبتکرين و پيشنهاد دهندگان اوليه اين فراخوان مي گويد:
"من دوست دارم که ببينم فعالان صلح و سربازان کنار هم مي نشينند، نان خود را با يکديگر تقسيم مي کنند، با يکديگر راه ميروند، حرف يکديگر را تصديق مي کنند و وحدت نيرومندي را براي پايان دادن به جنگ بعدي، پيش از آنکه خونها جاري شود، با يکديگر پي ريزي کنند."
رهبران جنبش صلح که به ارتش فراخوان دادند ناگزير بودند اين فرض متعارفي را که سران ارتش در هر حال دشمن آنان هستند، ناديده گيرند و از آن فراتر روند. يک چنين اتحاد غير متعارفي مي تواند نقطه عزيمتي باشد براي واکنش غير خشونت آميزي در قبال سياست حفظ حالت جنگي دائمي که دولت بوش آنرا دنبال مي کند.