۱۳۹۴ آبان ۳۰, شنبه

رنگِ خونِ ما ، حکومت ایران و اصلاح طلبان آن 
منیژه حبشی


فجایع پاریس و بیروت و ترکیه و… اجازه نمیدهد که هیچ فرد یا گروه یا کشوری بی تفاوت  باقی بماند و مواضع افراد مختلف و حکومت ایران در این میان بواقع خواندنیست. حکومت ایران براستی شادمان است و بخشی از آن حتی برای ظاهرسازی های معمول سیاسی هم این شادمانی خود را پنهان نمی کنند.
نمونه هایی از مواضع رژیمِ تروریست و جنایتکارِ جمهوری اسلامی که ۳۷ سال است از هیچ ترور و جنایتی در داخل خود ایران و نسبت به مردم ایران فروگذار نکرده است و از سال ۵۷ و بقدرت رسیدنش محرک و حامی و پایه گذار اکثر گروههای افراطی و تروریست منطقه ای و جهانی بوده است را با هم بخوانیم:

نماینده خامنه ای یعنی کیهان شریعتمداری بلافاصله با تیتر «سگ هار داعش پاچه صاحبانش را گرفت» با سرور فراوان نوشت:
پاریس نقطه آغاز است و دولت‌های آمریکا و اروپا و برخی سران عیاش و مسلمان‌کش منطقه نظیر آل‌سعود و قطر و... حق دارند که شرایط اضطراری و حتی حکومت نظامی اعلام کنند...


در سایتی نزدیک به احمدی نژاد در همان روز اول می خوانیم که : "غرب سرانجام دستپخت خود در سوریه را چشید" با خوشحالی خبر از ۱۶۰ کشته میدهد!(  بیش از آمار واقعی ) و می گوید: سلسله حملات بیسابقه تروریستی در محدوده ای وسیع از پایتخت از مرکز تا شمال و شرق پاریس، یکی پس از دیگری به مثابه سیلی هایی غافلگیرکننده بر صورت به اصطلاح حامیان برج عاج نشین براندازی بشار اسد به واسطه همان تروریست های مورد حمایت غرب در شام نواخته شد.


 آخوند علی سعیدی نماینده خامنه ای در سپاه نیز اعلام میکند که اصلا خود غربیها این ترورها را می کنند:
سعیدی گفته «گسترش اسلام در اروپا باعث شده اروپایی‌ها نگران شوند و دست به اقدامات ایذایی {ترور} در جهت مقابله با حرکت اسلام بزنند.»( مشابه نظراتی که می دادند که ۱۱ سپتامبر را خودCIA براه انداخت)!
http://news.gooya.com/politics/archives/2015/11/204910.php

امام جمعه تهران هم در اول سخنان خود، محض خالی نبودن عریضه فرموده اند که :
«... مطلب اول اینکه روشن است ما به شدت این جنایت تروریستی را در فرانسه  و هر نوع آدم‌کشی را در قالب ترور محکوم می‌کنیم! ... ترور با دین ما میانه‌ای ندارد... حضرت رسول (ص) می‌فرمایند کسی که مؤمن است تروریست نمی‌شود.
خطیب موقت تهران با تأکید بر اینکه جانیان داعش در ذهن هر وجدان انسانی محکوم هستند، خاطرنشان کرد: داعش و گروه‌های تکفیری برای مبارزه با اسلام تولید شده‌اند و آغاز تولد این مولودهای شوم به هنگام بیداری اسلامی و خیزش سریع اسلام در جهان بود از این رو آنها مأموریت جز تخریب اسلام ندارند... تروری که در فرانسه صورت گرفت حاصل بذری است که خودشان کاشتند و کسی که باد می‌‌کارد طوفان درو می‌کند؛ ببینید که در این 5 سال چه بر سر مظلومان سوریه آوردید و حالا شما طعم ناامنی را چشیدید...خطیب موقت تهران با اشاره به حمایت فرانسه از منافقین (منظور سازمان مجاهدین خلق است) یادآور شد: وقتی برخی از آنها در عراق به جهنم واصل می‌شوند، شما ماتم می‌گیرید بنابراین شما خود تروریست‌پرور هستید …
از این دست مواضع که مخلوطی از شادمانی و درعین حال تظاهر به همدردی و همچنین متهم کردن خود فرانسه به این ترورهاست در سایتهای رژیم و اظهارنظرهای سران رژیم فراوان می بینیم.
حال نگاهی به مواضع  اصلاح طلبان رژیم  نظیر محمد خاتمی و یوسفی اشکوری بیندازیم:
محمد خاتمی: «دیروز در ‫‏افغانستان زنان و مردان و کودکان بی گناه را سر بریدند و پس از آن در‏لبنان عزیز صدها انسان را به خاک و خون کشیدند و امروز در ‏پاریس... پیشتر گفته ام که ‫خشونت و ‫‏ترور مرز نمی شناسد و ‫‏ناامنی مسأله ای جهانی است و تا وقتی زبان زور زبان رابطه است و تا زمانی که انسان تحقیر می شود و تبعیض اصل حاکم است و خواستاران حاکمیت بر سرنوشت خود، تحت فشار و آواره و بی پناه اند، افراط گران و خشونت ورزان نیز در پدید آوردن فضای رعب و کشتار بهانه می یابند... دریغا و دردا که علاوه بر انسان احیانا دین خدا که جان مایه آن مهربانی و عدالت و اخلاق است نیز قربانی رفتار سبک سرانه و واپس گرایانه و تعصبات کور تقدیس کنندگان خشونت می شود.»
http://www.nazarnews.com/97601
و امروز در سایت گویا به مواضع آقای حسن یوسفی اشکوری برخوردم که مشابهش را در جریان ترور سردبیر و نویسندگان مجله شارلی ابدو هم گرفته بود. او هم ترور را محکوم کرده و معتقد است که :
به دلایل مستند قرآنی و شرعی، اقدامات تروریستی داعش با سه حرمت شرعی همراه است:
یکم. حرمت شرعی ترور
دوم. حرمت کشتار غیرنظامیان و بیگناهان
سوم. حرمت شرعی محاربه و ارعاب
آقای اشکوری در حرمت ترور به روایات نقل شده از ۷ فرد معتبر در اسلام استناد میکند. از عموی پیغمبر و زبیر و … که پیغمبر مخالف ترور بوده است.
 باید به ایشان یادآور شد که ۷ نفر که مهم نیست، آخوندهای دیگر ما هم برای آقای اشکوری ۷۰۰ روایت خواهند آورد که ترور مخالفانشان طابق النعل بالنعل بر اساس آموزه های حضرت محمد است. آیا تکلیف روشن است؟
همچنین جالب است که ایشان در مورد سوم یعنی حرمت شرعی محاربه و ارعاب به همان آیه ای استناد میکند که داعش و رژیم ایران و طالبان و القاعده و تمام تروریستهای مسلمان هم در کشتار مخالفین خود به آن استناد میکنند:
«موضوع مهم دیگر در کار داعشی ها این است که اعمال تروریستی آنها مصداق روشن محاربه است. در آیه ۳۳ سوره مائده چنین آمده است «انما جزاءالذین یحاربون الله و رسوله و یسعون فی الارض فسادا ان یقتلّوا او یصلّبوا او تقطع ایدیهم و ارجلهم من خلاف او ینفوا من الارض ذلک لهم خزی فی‌الدنیا و لهم فی الاخره عذاب عظیم» (کسانی که با خدا و رسول او می ستیزند و در زمین فساد می کنند، سزایشان جز این نیست که کشته شوند یا بردار شوند و یکی از دستهایشان به عکس یکدیگر بریده شود یا از سرزمین خود تبعید شوند، این رسوایی آنها در این دنیاست و در آخرت عذابی بزرگ دارند).

بعد گویی خود متوجه پوزخند خواننده شده باشد در پرانتزی میافزاید:(لازم به ذکر است که مراد دفاع از چنان عقوبتی در شرایط کنونینیست بلکه صرفا یادآوری چنین قاعده ای برای کسانی است که متعصبانه خود را عامل به اسلام و مقید به شریعت می شمارند. نیز لازم به ذکر است که در جمهوری اسلامی مفهوم محاربه را توسعه داده و به هر نوع مخالفتی با حکومت تسری داده اند که مطلقا نادرست است و جز سوء استفاده از یک مفهوم حقوقی مشخص نیست).
من به شخصه از مواضع اصلاح طلبان دچار حیرت میشوم. چگونه کسانی که در طی ۳۷ سال گذشته در مناصب گوناگون کم یا بیش در سیاست ایران بوده و با هر اما و اگری بهرحال اصل جمهوری اسلامی را قبول دارند می توانند ادعا کنند که اسلامِ آنها ترور را محکوم میکند؟ آخر دم خروس که نشانه کوچکیست و باید گفت  خودِ خروس و آوازِ خروسِ زیر بغلِ این دینداران حاکم بر ما در گوشه و کنار دنیا دیده و شنیده شده و هنوز شما می خواهید ما قسم حضرت عباستان را باور کنیم؟
چگونه به قاعده و قانونی که هر قدرتمداری می تواند تفسیری باب میل خود از آن کند باید تکیه کرد؟ به مدعیان رنگارنگ «اسلام واقعی» در گوشه و کنار دنیای اسلام نگاهی بیندازید. از گروه ابو سیاف تا القاعده و طالبان و داعش و... دور تر چرا، سرآمد همه آنها داعش وطنی خودمان که مادر تروریسم جهانی از سال ۵۷ و انقلاب ایران بوده نگاه کنید، همه مدعی اسلام واقعی هستند.
آقای شکوری داعش را مصداق این آیه میداند و داعش همه کسانی را که ترور میکند به استناد همین آیه ترور میکند. رژیم جمهوری اسلامی هم بهمچنین. خمینی دجال و جانشینش هم باستناد همین آیه ها این حکومت را بر ایران مسلط کرده و چند دهه وحشت و ترور را بر مردم ایران تحمیل کردند. استناد به این آیات و روایتها را باید مِزاحِ اسلامی نامید! از نظر من کارگزاران مستقیم رژیم در بیاناتشان صادق ترند تا گروه اصلاح طلبان و کسانی که خود را «روشنفکران دینی» مینامند. واقعا که شعور و انسانیت انسانها را به تمسخر گرفته اند!
و اما نکته دیگری هم در ارتباط با حادثه پاریس هست که بسیاری را به بحث درباره آن کشیده است.
 حرمت امامزاده بیش از همه با متولی آن است
مطلب به حقی که در فضای مجازی بسیار می بینیم، طرح این سوال است که آیا خون مردم فرانسه رنگین تر از لبنانی ها و افغانها و یا سایر قربانیان است؟ چرا همه در همدردی با قربانیان فرانسه عکس العمل دارند و برای دیگران چنین موج همدردی براه نمی افتد؟
واقعیت اینست که خون همه یکرنگ است! ولی ارزش خون ها متاسفانه یکسان نیست! باعث آنهم نه آنه،ا بلکه خود مائیم. ببینید که زندگی انسانها در کشورهایی مانند کشور خود ما تا کجا بی ارزش شده است. در کشورهای مسلمان مرگ و شهادت تقدیس میشود. در چنین طرز نگرشی جان انسانها چه ارزشی میتواند داشته باشد؟
یادتان هست که امثال گیلانی ها و جلادان رژیم بدون ذره ای تردید می کشتند و می گفتند اگر گناهکار بود که حقش بود بمیرد و اگر نبود خوب در آخرت به بهشت خواهد رفت!؟ در چنین طرز تفکری زندگی انسانها واجد هیچ ارزشی نیست. از قدیم می گفتند  حرمت امامزاده بیش از همه با متولی آن است. وقتی جان انسانها در کشور ما و امثال ما اینقدر بی ارزش است چرا انتظار داریم بقیه کاسه داغ تر از آش شده و در مرگ ما مسلمانها احساس غم و اندوهی بکنند؟
یک نگاهی به اعمال افراط گرایان مسلمان بکنیم و ببینیم چطور همدیگر را درو می کنند و بعد بخواهیم دیگران برای زندگی ما مسلمان ها احترام قائل شوند.
بله زندگی فرانسوی ارزش دارد. برای زنده ماندنش هم بها پرداخته می شود. در مرگش هم سه روز عزای عمومی اعلام می شود. به احترامش هم تمام کشور یک دقیقه سکوت می کند.
در آن کشور جانیانِ داعش آدمها را کشتند و درکشور ما حکومت خود مان برطبق اطلاعیه عفو بین الملل، در ششماهه اول سال ۲۰۱۵ ، فقط ۶۹۴ نفر رابه قتل قانونی کشته است، یعنی اعدام کرده است! در بسیاری از موارد این کشتار در ملاء عام هم بوده و تماشاچیانی هم از هر سن و سالی به تماشای گرفتن جان این قربانیان ایستاده بوده اند! خشونت ورزی در جامعه ما و سایر جوامع مسلمان آنقدر عادی شده که خود ما ها را تکان نمیدهد، چرا انتظار داریم بقیه برای مرگ ما عزا بگیرند؟
در فرانسه ۱۲۸ نفر کشته شدند و در کشور ما سالانه بروایت خود مسئولان بین ۲۱-۳۰ هزار نفر فقط در تصادفات جاده ای میمیرند و سه برابر آنهم معلول و مجروح میشوند و حکومت کَکَش هم نمی گزد! تلفاتی بسیار بیش از تلفات یک جنگ. چرا باید دیگران برای امثال ما بیش از خودمان دل بسوزانند؟
عکس العمل حکومتیان را در این واقعه دیدیم و  عملکردشان درجامعه خودمان را هم که ۳۷ سال است با پوست و گوشت و دربدری وتمام هستی مان خوب می شناسیم. بیاییم و منصفانه خودمان و عملکردمان و باورهایمان را ارزیابی کنیم و بعد از دیگران انتظار داشته باشیم.
منیژه حبشی
جمعه 29 آبان 1394 [2015.11.20]

یونس پارسا بناب: سرنوشت کشورهای در حال فراز: کچ آپ یا گسست ؟



 کسب توسعه و پیشرفت در کشورهای توسعه نیافته پیرامونی در چهارچوب نظام جهانی از طریق تعبیه سیاست های " کچ آپ " ( رسیدن به آنها از طریق سبقت ) توهمی بیش نبوده و بکلی غیر ممکن است . توسعه ها و پیشرفت ها " دُم بریده " و لومپنی بوده و تقلیدی بیش نیستند 
- پاسخ نگارنده به این سئوال مهم  در دو بخش تنظیم گشته است : اصل رشد ناهمگون در تاریخ نظام جهانی و موقعیت کشورهای در حال عروج در این نظام .
اصل رشد ناهمگون
- به نظر خیلی از مارکسیست ها منجمله این نگارنده سرمایه داری تاریخی ( سرمایه داری واقعا موجود ) بویژه در صد و پنجاه سال گذشته از 1880 به این سو ، به خاطر حرکت سرمایه همواره جهانی گرا و امپریالیست بوده است . پدیده امپریالیسم نه تنها شرایط و زندگی اقتصادی را در سطح جهانی همگون نساخته ( که حداقل دلیلی بر حقانیت و صحت نظرگاه " کچ آپ " باشد ) بلکه برعکس با اعمال سیاست های امپریالیستی در کشورهای در بند پیرامونی نشان داده که هدفش باز تولید توسعه ناهمگون و تعمیق شکاف عظیم ( پولاریزاسیون ) بین مرکز و پیرامونی ها بوده است . به کلامی دیگر  آنچه را که بشریت بویژه در 150 سال گذشته شاهد آن بوده افزایش نابرابری های معیشتی – مادی و اجتماعی – معنوی بین مرکزها و پیرامونی ها بوده است .
- این نابرابری بیش از هر حیطه ای در امر مزدهای متفاوت چشمگیرتر و عمیق تر بوده است . در حالیکه در کشورهای مرکز نظام حداقل تا سال 2008 ( بحبوحه برملاتر و رسانه ای تر گشتن بحران ساختاری نظام جهانی ) مزدهای واقعی ( ناخالص ) عموما به موازات رشد درصد نیروها و کارآئی تولیدی بتدریج افزایش می یافته اند در کشورهای پیرامونی و نیمه پیرامونی نظام فقرزائی روزانه منبعث از استثمار نیروهای تولید کننده ( کارگران ، دهقانان و دیگر زحمتکشان ) بطور نمایانی در کاهش فلاکت بار مزدها و حقوق های واقعی از یک سو و افزایش خانمانسوز بیکاری و تورم از سوی دیگر انعکاس یافته است : فقرزائی که در دو دهه اخیر تشدید و تعمیق یافته است .
- برای اینکه درک روشن تر از دینامیزم افزایش نابرابری ( ناهمگونی در رشد اقتصادی ) در سطح جهان داشته باشیم باید به این امر توجه کنیم که سرمایه داری امروز یک نظام جهانی است و نه یک شیوه و نحوه تولیدی مشخص در یک کشور واحد و یا حتی در یک قاره معین . تشدید حرکت سرمایه در عصر سرمایه د اری انحصاری بویژه در فاز فعلی اش بازار آزاد نئولیبرالی ، شرایطی در سطح جهان بوجود آورده که نیروی کار فقط یک ارزش واحد دارد که منبعث از سطح توسعه نیروهای تولیدی در عرصه جهانی است . در نتیجه امروز برخلاف دوره های متفاوت سرمایه داری ، نیروهای کار و زحمت در کشورهای پیرامونی و نیمه پیرامونی نه تنها مثل همتاهای خود در کشورهای مرکز توسط مکانیزم ارزش اضافی مورد استثمار و پی آمدهای سیاست های ریاضت کشی قرار می گیرند بلکه آنها مضافا به خاطر تسلط اصل " ارزش جهانی " منبعث از تشدید جهانی گرائی بیش از پیش حرکت سرمایه قربانی پدیده ویرانساز " تبادل نابرابر " قرار می گیرند که از سوی بخش مسلط مرکز بر بخش پیرامونی دربند نظام در پروسه " تجارت بین المللی " اعمال می گردد .
- پدیده ویرانگر تبادل نابرابر از این نظر به وجود می آید که توسعه در کشورهای پیرامونی براساس استقلال ( و بر مبنای احتیاجات مردم پیرامونی ) به وقوع نمی پیوندد بلکه هر توسعه وابسته به فعل و انفعالات توسعه و انباشت سرمایه توسط صاحبان ثروت و قدرت در بخش مرکز بوده و فرمانبر قوانین حاکم بر بازار آزاد در حیطه " تجارت بین المللی " است . در این راستا ، بخش پیرامونی و کمپرادورهای حاکم در کشورهای آن دو وظیفه کلیدی در حمایت از انباشت سرمایه در بخش مرکز نظام دارند که حائز اهمیت هستند .
- یکم اینکه ، کشورهای پیرامونی باید منابع طبیعی خود را که برای پروسه های تولیدی محصولات صنعتی صاحبان ثروت و قدرت منوپولی های پنجگانه حتمی و ضروری هستند ، در اختیار اولیگارشی های حاکم در کشورهای مرکز قرار دهند . بطور مثال ، برای تامین دسترسی به این منابع در آفریقا در دهه های اخیر ( از آغاز دوره بعد از پایان جنگ سرد در 1991 به این سو ) ما شاهد رقابت های حساب شده و محدود بین چین و کشورهای جی 3 ( آمریکا ، ژاپن و اتحادیه اروپا ) بوده ایم . بعضی از پی آمدهای این رقابت ها تجزیه کشور حاصلخیز نفتی سودان در سال 2011 به دو کشور سودان و سودان جنوبی بدون مراجعه به آراء عمومی مردم سودان و سپس اشتعال جنگ داخلی – نیابتی در کشور تازه به استقلال رسیده سودان جنوبی در اواخر سال 2013 ، هستند . تنها توسعه و پیشرفتی که عاید خلق های ساکن سودان جنوبی گشته چیزی غیر از تشدید توسعه ناهمگون و تعمیق شکاف ( پولاریزاسیون ) نبوده اند .
- دوم اینکه حاکمین کمپرادور وظیفه دارند با " انفتاح " درهای کشورهای پیرامونی به روی صاحبان ثروت و قدرت ( انحصارات پنجگانه ) بازارهای آن کشورها را در اختیار صاحبان تجارت آزاد کشورهای مرکز قرار دهند . در نتیجه کشورهای پیرامونی که زمانی " عقب افتاده " و " عقب نگهداشته شده " محسوب می شدند امروز تحت قوانین " بازار آزاد " نئولیبرالی توسعه یافته اند : توسعه ایکه دُم بریده و چیزی بیش از یک پدیده لومپنی نیست . پی آمدهای این نوع توسعه ها در کشورهای پیرامونی دربند در عمل تبدیل آن کشورها به جولانگاه ابر استثمار بیشتر نیروهای کار و زحمت از یک سو و تاراج بیش از پیش منابع طبیعی از سوی دیگر آن کشورها می باشند . بنابر این در تحت این شرایط سیاست های کچ آپ و رسیدن به آنها ( کشورهای توسعه یافته ) که از سوی طرفداران تئوری " توسعه مرحله ای " توسط حامیان و ایدئولوگ های نظام تبلیغ و ترویج می گردند ، نه تنها گمراه کننده و توهمی بیش نیستند بلکه تاریخ سرمایه داری بویژه در عصر انحصاری آن نشان می دهد که کشورهای پیرامونی دربند هیچوقت نتوانسته اند که از طریق سبقت و رقابت به پای آنها ( کشورهای توسعه یافته مرکز ) برسند . امروز نیز اوضاع متلاطم جهان – اشتعال جنگ های مرئی و نامرئی خانمانسوز و اعمال سیاست های ریاضت کشی از سوی نظام جهانی و فراز امواج خروشان اعتراضات ، تظاهرات و جنب و جوش ها در سراسر جهان علیه جنگ ، بیکاری ، بی خانمانی ، فقر و ... به روشنی نشان می دهند که توده های به ستوه آمده به خوبی دریافته اند که آرزوی رسیدن به آنها تقلید و توهمی بیش نبوده و در درون ساختار نظام فعلی حاکم ، غیر ممکن و غیر عملی است .
سرنوشت کشورهای در حال فراز
- درباره  رشد اقتصادی فوق العاده در کشورهای در حال عروج و مشخصا چین باید اذعان کرد که پروسه های رشد اقتصادی و توسعه صنعتی در جامعه چین در 25 سال گذشته بی اندازه چشمگیر و حتی از جهاتی بی نظیر بوده اند . ولی آیا چین نوظهور و مقتدر که گاها در مقابل نیروهای سه سره امپریالیستی در جنگ سوریه و در مورد افزایش پایگاههای نظامی راس نظام در کشورهای آسیای جنوب شرقی و... مقاومت نشان می دهد ، قادر خواهد گشت و یا خواهد خواست ، که در راه گسست از محور نظام فعلی جهانی قدم بردارد ؟ در پرتو اوضاع کنونی و تلاطمات اجتماعی و سیاسی منبعث از بحران نظام و به ستوه آمدن مردم جهان امر گسست نه تنها ضروریست بلکه امکان پذیر نیز است . ولی آیا چین و یا هر کشور نوظهور و در حال ظهور به این حرکت تاریخی دست خواهند زد ؟ بدون تردید پاسخ به این پرسش بررسی بیشتر و تجزیه و تحلیل جامع از ما می طلبد .
- قدر مسلم این است که چین کنونی که با ویژگی های سیاسی و " معجزات " اقتصادیش مقتدرترین کشور اقتصادی در جهان بعد از آمریکا شناخته شده است ، نه تنها خواهان گسست از کلیت نظام نیست بلکه تنها نارضایتی اصلی اش از فاز فعلی گلوبالیزاسیون ( گسترش بازار آزاد نئولیبرالی ) صرفا مدیریت و موقعیت هژمونیکی آمریکا در آن است . به عبارت دیگر چین خواهان رفرم در شکل و شمایل گلوبالیزاسیون سرمایه است : گلوبالیزاسیون جدید بدون هژمونی آمریکا .
- چین خواهان گسست از نظام نیست و پیوسته بر طبل " رسیدن به آنها " از طریق سبقت می کوبد . در صورتی که اوضاع رو به رشد در جهان بویژه در کشورهای جنوب نشان می دهند که توده های مردم به ستوه آمده ،خواهان گذار از کلیت خود نظام سرمایه هستند . زیرا این توده ها در مصاحبت و گفتگو با چالشگران رادیکال ضد نظام به این واقعیت تاریخی پی برده اند که تا زمانی که این نظام به زندگی زالووار خود ادامه می دهد شکاف بین فقر و ثروت بین دوبخش لایتجزای نظام جهانی ( بخش مسلط مرکز و بخش پیرامونی دربند ) تعمیق خواهد یافت . واقعیت تعمیق شکاف از این امر تاریخی نشاَت می گیرد که عقب ماندگی ( توسعه نیافتگی ) پیرامونی ها و پیشرفتگی ( توسعه یافتگی ) مرکزها هیچ رابطه ای با انگاشت و پراتیک راه توسعه مرحله ای و سیاست کچ آپ ( رسیدن به آنها از طریق سبقت ) نداشته و بلکه منبعث از لازم و ملزوم و مکمل بودن توسعه یافتگی و توسعه نیافتگی در تاریخ نظام جهانی سرمایه داری است . به عبارت دیگر جهانی گرائی سرمایه ( گلوبالیزاسیون ) بدون شکاف اندازی ( پولاریزاسیون عمودی = تعمیق شکاف بین فقر و ثروت ) نمی تواند به زندگی خود ادامه دهد . لذا فقط با مرگ یکی عمر دیگری نیز به پایان خود می رسد . نگاهی گذارا به تاریخ معاصر جهان صحت این امر را نشان می دهد که فقط با تضعیف و فرود قدرقدرتی مرکزها ما شاهد پیشرفت و فراز پیرامونی ها بوده ایم .
- چون توده های مردمی و ملت ها همراه با چالشگران ضد نظام و گاها با دولت هایشان در کشورهای پیرامونی جنوب کوچکترین جای احترام ، عزت و اعتباری در محاسبات معماران درون نظام ندارند . در نتیجه جای تعجب نیست که کشورهای جنوب در بند پیرامونی در صدو اندی سال گذشته از انقلاب مشروطیت ایران و انقلاب زاپاتا در مکزیک در سال های آغازین قرن بیستم تاکنون ، به حق به منطقه توفانی انقلاب ها و شورش ها تبدیل یافته اند . این قیام ها و تلاطمات انقلابی و دولت های برآمده از آنها بودند که علیرغم محدودیت های تاریخی و تضادهایشان ضروری ترین دگردیسی ها را در تاریخ معاصر جهان بوجود آوردند : دگردیسی هائی که مهمتر و تاریخ سازتر از توسعه و رشد صرفا نیروهای تولیدی در کشورهای مسلط مرکز نظام در صد سال گذشته ، بودند .
- امروز بروز رو به افزایش بحران ساختاری نظام جهانی سرمایه از یک سو و فراز امواج بیداری و رهائی در کشورهای جهان بویژه در مناطق توفانی از سوی دیگر بشریت را بر سر دو راهه  آشتی ناپذیر قرار داده است . فرتوقی و فرود نظام سرمایه خود به خود نه تنها بشریت زحمتکش را در جاده به سوی " جهانی بهتر " قرار نمی دهد بلکه این نظام در تلاش برون رفت از بحرانی که در آن فرو رفته خیلی امکان دارد که دنیا را در سراشیب جاده پر پیچ و خم سبعیت و " بشریت تهی از انسانیت " ( آپارتاید در سطح جهانی ) قرار دهد .
- ولی از سوی دیگر ادامه بحران ساختاری و عکس العمل توده های وسیعی از مردم به ستوه آمده جهان در مقابل سیاست های خانمانسوز میلیتاریستی در جنوب و اعمال ریاضت کشی های فلاکت بار در شمال شرایطی عینی و ذهنی در سطح جهان بوجود آورده که در آن تعهد و همدلی در مورد انتخاب راه طولانی به جهانی بهتر هر آن در بین چالشگران رادیکال ضد سرمایه داری قویتر ، ضروری تر و لاجرم ممکن تر گردیده است .
چرائی امکان و ضرورت
حرکت در مسیر جهانی بهتر
- آنچه که بشریت زحمتکش جهان را در مسیر جهانی بهتر و دیگر ( جهانی با چشم اندازهای سوسیالیستی = جهانی برابرتر ، دموکراتیک تر و کم هیرارشی تر ) قرار می دهد همانا تعبیه و تنظیم یک پروژه انقلابی از سوی چالشگران چپ رادیکال نه بر اساس توسعه های لومپنی و مرحله ای کچ-آپ بلکه بر بنیاد گسست از محور نظام سرمایه و اتخاذ سیاست های اجتماعی سازی وسایل تولیدی ، مالی زدائی اقتصاد ، ملی ساختن منابع تولیدی و دموکراتیزاسیون کامل جامعه منجمله اقتصاد است . این جسارت تاریخی از سوی نیروهای رادیکال چپ ضد نظام نه تنها سرآغاز پائیز سرمایه داری فرتوت  را نوید خواهد داد یلکه نشانی دیگر از این امر تاریخی خواهد بود که بشریت هر زمانی در تاریخ بر سردو راهی خود ( سبعیت و آپارتاید جهانی و یا جهانی بهتر و دیگر ) رسیده پیوسته مسیر بهتر را انتخاب کرده است .
- حرکت در مسیر جهانی دیگر و بهتر که به نظر این نگارنده دارای چشم اندازهای سوسیالیستی خواهد بود ، با اینکه پر پیچ و خم ، گاها غامض و بعضی مواقع مبهم هم خواهد بود ، ولی رشد اوضاع در سراسر جهان پر از تلاطم نشان می دهد که هر روز بر ضرورت و امکان حرکت در مسیر آن توسط بشریت زحمتکش بویژه در کشورهای جنوب ( که حلقه های ضعیف و مناطق توفانی نظام محسوب می گردند ) افزوده می گردد .
- امروز عروج امواج خروشان بیداری و رهائی و حق قیام در کشورهای سه قاره جهان که از سوی چالشگران رادیکال ضد نظام به نام " موج دوم " معروف گشته است ، باز هم مثل دوره " موج اول " ( از 1949 تا نیمه دوم دهه 1970 ) ، در مناطق توفانی اتفاق می افتد . منتهی در این دوره برخلاف دوره پیشین مردمان کشورهای شمال بویژه کارگران و جوانان بطور نمایان و جسورانه با خلق های کشورهای مناطق توفانی در حرف و عمل اعلام همدلی و همبستگی کرده اند . نقداَ این امواج خروشان به شکل های متنوع و گوناگون موفق گشته اند که سیاست های کمپرادورسازی و تهاجمات نظامی راس نظام و شرکایش را در خاورمیانه و آمریکای لاتین در عرصه های مختلف سیاسی و دیپلماتیک و حتی نظامی با ناکامی ها و عقب نشینی ها روبرو سازند . اهم این عقب نشینی ها و ناکامی ها عبارت اند از :
1- عقب نشینی های راس نظام در مقابل امواج گسست از محور نظام در کشورهای آمریکای لاتین که منجر به رشد و گسترش برنامه های ملی سازی منابع طبیعی و مالی زدائی اقتصاد از یک سو و ایجاد سازمان های بین المللی خودمختار مثل " سازمان آلبا " از سوی دیگر در آن کشورها گشته اند. 2 – ناکامی راس نظام در حل مسئله فلسطین به نفع صهیونیسم که نمونه بارز بویژه در عرصه های سیاسی و دیپلماتیک از افول و تضعیف قدرقدرتی بلامنازع آمریکا در خاورمیانه جدید است : خاورمیانه ای که استراتژیکی ترین و از نظر ژئوپولیتکی کلیدی ترین منطقه در محاسبات معماران نظام جهانی ، سرمایه داری برای تامین موقعیت هژمونیکی آمریکا ، محسوب می گردد .
3 – ناکامی آمریکا در سرنگونی رژیم بشار اسد از طریق سلفیست های بنیادگرا و " دوستان سوریه " ( عربستان سعودی ، قطر ، امارات متحده ، ترکیه و دیگر کشورهای ناتو ).
4 – افشای مدارک رسوائی " آژانس امنیت ملی " توسط ادوار اسنودن یکی از جارچیان ( افشا کنندگان ) تاریخ معاصر آمریکا که اعتبار و پرستیژ تمام نهادهای امنیتی ، پلیسی و جاسوسی آمریکا را در بین توده های وسیعی از مردم جهان بویژه و منجمله مردم خود آمریکا ، بطور فراگیر و بی نظیری زیر سئوال برده است .
5 – شیوع و گسترش " عدم اجماع " بین راس نظام از یک سو و شرکا و متحدین و دوستان آمریکا از سوی دیگر عارضه دیگری از فرتوتی ، انحطاط و بی ربطی نظام جهانی فعلی است که بطور روز افزونی در سراسر جهان عیان تر می گردند .
نتیجه اینکه
- تمامی ناکامی های نظام منبعث از تشدید تضادهای درون خود نظام از یک سو و مقاومت ها ، مبارزات و ابتکارات مقاومت جویانه مردم جهان ( از خشم و نفرت کارگران و جوانان در آمریکا و اروپا گرفته تا فراز روزافزون شورش ها و جنب و جوش های متنوع کارگران ، دهقانان و دیگر توده های زحمتکش در آسیا ، آفریقا ، آمریکای لاتین ) از سوی دیگر است که روزانه ماجراجوئی های میلیتاریستی و سیاست های فلاکت بار " ریاضت کشی " ( ابراستثمار ) نظام را آماج حمله های خود قرار می دهند .
- در تحلیل نهائی این ابتکارات ، مقاومت ها و مبارزات که اساسا از نظر تاریخی ضد امپریالیستی ( ضد نظام جهانی سرمایه = سرمایه داری واقعا موجود ) هستند ، ویژگی ها ، عناصر و اجزائی را در خود حمل می کنند که بطور بالقوه حداقل بخشی از کشورهای پیرامونی و نیمه پیرامونی و حتی کشورهائی از مرکز ، را در مسیر گسست از محور نظام و گذار به جهانی دیگر و بهتر با چشم اندازهای سوسیالیستی قرار می دهند .   
منابع و مآخذ
1 – نگوین جیاب ، " آمریکا جنگ را باخته است " ، مصاحبه با ژنرال جیاب به مناسبت چهلمین سالگرد پایان جنگ ویتنام ، در مجله " مانتلی ریویو " ، سال 65 ، شماره 7 دسامبر 2013 .
2 – سمیرامین ، " جنوب جهانی گرائی را به چالش می طلبد " ، در نشریه " پمبازوکا نیوز " ، 12 آوریل 2012 .
3 – نیل دیویدسن ، " چین : ناهمگونی ، ادغام و انقلاب " ، در کتاب " صد سال انقلاب مداوم " گردآوردندگان : هوگوردایس و بیل دان ، لندن سال 2006 .
4 – امانوئل والرشتاین ، " عقاب آمریکا سرنگون می شود " ، در مجله اینترنتی " فارین پالیسی " ، شماره اول ژوئیه 2002 .
5 – یونس پارسا بناب ، " بحران عروج مرکزهای جدید قدرت و بازارهای نوظهور " ، در کتاب " جهان در عصر تشدید جهانی شدن سرمایه " ، آمازون دات کام ، سال 2010 .


ترجمه یک مقاله کوتاه از بهروز فراهانی: بیروت روز پیشتر


 مقاله ای کوتاه در هفته نامه سیاسی- فکاهی "کنق آن شنه " (مرغابی در زنجیر)

روز ۱۳ نوامبر ، در میانه شب، در حالیکه تیراندازی در پاریس پایان گرفته و  شبکه های اجتماعی از  هزاران پیام پریشان در جوش و خروش بودند ، " فیس بوک" دکمه " خبر سلامتی " را که اجازه میدهد با یک "کلیک "به دوستان و نزدیکان خبرسالم بودن خود را برسانند , فعال کرد.
روز پیش ، در بیروت ، داعش مرتکب مرگبارترین سوقصد ی شد که از زمان جنگ داخلی به این طرف در لبنان انجام گرفته بود. درست همانند پاریس کامیکازهای مجهز به جلیقه های انفجاری ، وارد "برج البراجنه"، واقع در حومه جنوبی بیروت، شدند. در این منطقه تحت نفوذ حزب الله لبنان ، در میان مردم شیعه مسلک، اولین تروریست بمب خود را منفجر کرد : انفجار ، سراسیمگی، فرارو پسرفت جمعیت . سپس اهالی محل بازگشتند تا به قربانیان کمک برسانند . در این زمان است که جانی دوم بمب خودش را منفجر کرد: 43 کشته و بیش از 230 زخمی. و همدردی حداقل بقیه دنیا .
خانم خبرنگار " نیویورک تایمز" ،در بیروت، اظهار تاسف کرد که چرا " فیس بوک " دکمه "خبر سلامتی" را به اهالی بیروت عرضه نکرد ، چیزی که درست فردا یش به فرانسویها ارائه شد. او مینویسد که یک پزشک لبنانی در بلوگ خود ، به تلخی شکوه کرد: "وقتی مردم ما می میرند ، هیچ کشوری خود را به رنگ پرچم ما در نمی آورد . وقتی مردم ما میمیرند دنیا سوگوار نمیشود " .  یک پیمایشگر ( انترنوت) زهرخندی زد و نوشت :" فیس بوک هم از دیگران درخواست نکرد تا پرچم لبنان را روی عکس های خود بگذارند ، در حالیکه مارک زوکربرگ خودش پروفیل خود را به رنگ " آبی – سفید – قرمز " در آورد. یک پیمایشگر دیگر می پرسد : " پس کجا هستند "# دعا برای بیروت " در تویتر ، در حالیکه "# دعا برای پاریس" مثل ویروس پخش شد. و یک بلوگ نویس دیگر پرسید " آیا کسی حتی یک شمع هم برای ما روشن کرد؟"

مراسم بزرگداشت ياد فروهرها در قتلگاه آنها ، در گفتگو با پرستو فروهر

پرستو فروهر ، در گفتگو با راديو ندا با اشاره به برنامه مراسم بزرگداشت ياد داريوش و پروانه فروهر در خانه و قتلگاه فروهرها در تهران در روز يكشنيه اول آذر ماه  و قدرداني از همه همدلي ها و همراهي ها، گفت : '' بايستي دادخواهي پرونده قتل هاي سياسي به يك سرانجام درخور برسد تا بتوان اميد داشت كه جان و قدر دگرانديشان در اين جامعه چنان وحشيانه پايمال نشود!''

 

گوش كردن فايل صوتي با مديا پلير

گوش كردن فايل صوتي با ريل پلير 

GHOLAM HOSIEN SAEDIE_0001.wmvنويسنده متعهد " دکتر ساعدی"

به نسل سرکوب شده ايران زمين

"با آپارتاید اسرائیل نباید رقصید!"

توجه، باز شدن در یك پنجره جدید. چاپ
Raghs-ba-apartheid.jpg[قابل توجه کسانی که برای آقای مخملباف کف زدند]

اپرای پاریس از گروه رقص اسرائیلی "باتشوا" دعوت کرده تا در "اپرا گارنی"، دراوایل ژانویه ۲۰۱۶، به اجرای برنامه بپردازد. به‌رغم اینکه این گروه در هر کشوری که برنامه اجرا کرده، آن را به عنوان یک وسیله تبلیغاتی شناخته‌اند که هدفش تبلیغ آپارتاید اسرائیلی ست و توجیه جنایاتی که در مناطق اشغالی مرتکب می‌شود.


در آمریکا، انگلستان، اسکاتلند، استرالیا، چین و غیره فعالین حقوق بشر نشان داده‌اند که گروه رقص "باتشوا" را دولت اسرائیل تامین مالی و پشتیبانی می‌کند و این گروه کاملا از نقشی که به‌عهده دارد آگاه است. حامیان مالی آن‌ها، شرکت‌های اسلحه سازی اسرائیلی "استرونیکس، ای.د.ب جهانی و همچنین ک.ک.ل (صندوق ملی یهود) هستند که هم وغم‌شان مصادره زمین‌های فلسطینی‌ها ست.
 این پوستری ست که در کشورهای مختلف هنگام ورود به آن‌ها نشان داده‌اند. 
 مبارزين ضد اشغال و شهرک سازی‌های اسرائیل و همچنین یهودیان مخالف در داخل اسرائیل به همه کسانی که می‌کوشند بگویند "سیاست و هنر را با هم قاطی نکنیم" نشان داده‌اند که ما نه با یک رویداد هنری معمولی، بلکه با مانور استراتژیک دولت اسرائیل برای بزک چهره‌اش مواجه‌ایم.  
رهبران اسرائیل از بدنامی خود در افکار عمومی جهانی آگاه هستند. آن‌ها بودجه هنگفتی برای یک کارزار جهانی تحت عنوان "براند اسرائیل" (ترویج مارک تجاری اسرائیل) اختصاص داده‌اند. 
صورت حساب مخارج این هنرمندان که وزارت امور خارجه اسرائیل (زیر نظر مستقیم شخص بنیامین نتانیاهو نخست وزیر اسرائیل) در اختیارشان گذاشته علنی ست: 
"به هنرمند اطلاع داده می‌شود که اگر بخواهد در این برنامه شرکت کند با هدف ترویج و ارتقای منافع سیاسی دولت اسرائیل است و ارائه یک چهره مثبت از این دولت. همچنین قابل درک است که ارائه دهندگان این خدمات مامور یا نماینده وزارت خارجه نیستند."     
علاوه بر این، آریی میکل، مسؤول اداره امور فرهنگی همان وزارتخانه به نیویورک تایمز می‌گوید: "بله، ما رمان نویس‌ها و دیگر نویسندگان معروف گروهای تئاتر را برای نمایشگاه‌ها سازماندهی می‌کنیم تا یک چهره جذاب‌تر از اسرائیل نشان دهیم و تصویر جنگ طلبانه تاریخی‌اش را پاک کنیم".   
 وزیرامور خارجه اسرائیل گروه "باتشاوا" را "بهترین سفیر فرهنگی اسرائیل" نامیده است. 
روشنفکران و هنرمندان بسیاری از کشورها، از کارزار "نباید با آپارتاید اسرائیل رقصید" حمایت کرده‌اند. هر جا که این گروه رفته تظاهرات متعددی بر پا شده با این شعار که "رقص بر گور کودکان فلسطینی را خاتمه دهید". 
 اما یادآوری کنیم که فرهنگ خود فلسطین مورد طرد و انکار است و هنرمندان فلسطینی از رقصنده، موسیقیدان، نقاش، مجسمه‌ساز، عکاس، طراح و غیره امکانی برای عبور و مرور آزاد برای نمایش هنر خویش ندارند تا شناخته و مشهور شوند، تازه اگر زندانی یا کشته نشده باشند.   
کافی ست برای نمونه به رقصنده جوان "لینا خطاب" اشاره کنیم که در سن 17 سالگی در زندان اسرائیل به سر می‌برد.
در همه اماکن نمایش عملیات انکار آپارتاید با شکست سختی روبرو شده و گروه اسرائیلی به اجبار برنامه های خود را در کشورهای مختلف کوتاه نموده است...

ترجمه برای اندیشه و پیکار