یونس پارسا بناب: سرنوشت کشورهای در حال فراز: کچ آپ یا گسست ؟
- کسب توسعه و پیشرفت در کشورهای توسعه نیافته پیرامونی در چهارچوب نظام جهانی از طریق تعبیه سیاست های " کچ آپ " ( رسیدن به آنها از طریق سبقت ) توهمی بیش نبوده و بکلی غیر ممکن است . توسعه ها و پیشرفت ها " دُم بریده " و لومپنی بوده و تقلیدی بیش نیستند
- پاسخ نگارنده به این سئوال مهم در دو بخش تنظیم گشته است : اصل رشد ناهمگون در تاریخ نظام جهانی و موقعیت کشورهای در حال عروج در این نظام .
اصل رشد ناهمگون
- به نظر خیلی از مارکسیست ها منجمله این نگارنده سرمایه داری تاریخی ( سرمایه داری واقعا موجود ) بویژه در صد و پنجاه سال گذشته از 1880 به این سو ، به خاطر حرکت سرمایه همواره جهانی گرا و امپریالیست بوده است . پدیده امپریالیسم نه تنها شرایط و زندگی اقتصادی را در سطح جهانی همگون نساخته ( که حداقل دلیلی بر حقانیت و صحت نظرگاه " کچ آپ " باشد ) بلکه برعکس با اعمال سیاست های امپریالیستی در کشورهای در بند پیرامونی نشان داده که هدفش باز تولید توسعه ناهمگون و تعمیق شکاف عظیم ( پولاریزاسیون ) بین مرکز و پیرامونی ها بوده است . به کلامی دیگر آنچه را که بشریت بویژه در 150 سال گذشته شاهد آن بوده افزایش نابرابری های معیشتی – مادی و اجتماعی – معنوی بین مرکزها و پیرامونی ها بوده است .
- این نابرابری بیش از هر حیطه ای در امر مزدهای متفاوت چشمگیرتر و عمیق تر بوده است . در حالیکه در کشورهای مرکز نظام حداقل تا سال 2008 ( بحبوحه برملاتر و رسانه ای تر گشتن بحران ساختاری نظام جهانی ) مزدهای واقعی ( ناخالص ) عموما به موازات رشد درصد نیروها و کارآئی تولیدی بتدریج افزایش می یافته اند در کشورهای پیرامونی و نیمه پیرامونی نظام فقرزائی روزانه منبعث از استثمار نیروهای تولید کننده ( کارگران ، دهقانان و دیگر زحمتکشان ) بطور نمایانی در کاهش فلاکت بار مزدها و حقوق های واقعی از یک سو و افزایش خانمانسوز بیکاری و تورم از سوی دیگر انعکاس یافته است : فقرزائی که در دو دهه اخیر تشدید و تعمیق یافته است .
- برای اینکه درک روشن تر از دینامیزم افزایش نابرابری ( ناهمگونی در رشد اقتصادی ) در سطح جهان داشته باشیم باید به این امر توجه کنیم که سرمایه داری امروز یک نظام جهانی است و نه یک شیوه و نحوه تولیدی مشخص در یک کشور واحد و یا حتی در یک قاره معین . تشدید حرکت سرمایه در عصر سرمایه د اری انحصاری بویژه در فاز فعلی اش بازار آزاد نئولیبرالی ، شرایطی در سطح جهان بوجود آورده که نیروی کار فقط یک ارزش واحد دارد که منبعث از سطح توسعه نیروهای تولیدی در عرصه جهانی است . در نتیجه امروز برخلاف دوره های متفاوت سرمایه داری ، نیروهای کار و زحمت در کشورهای پیرامونی و نیمه پیرامونی نه تنها مثل همتاهای خود در کشورهای مرکز توسط مکانیزم ارزش اضافی مورد استثمار و پی آمدهای سیاست های ریاضت کشی قرار می گیرند بلکه آنها مضافا به خاطر تسلط اصل " ارزش جهانی " منبعث از تشدید جهانی گرائی بیش از پیش حرکت سرمایه قربانی پدیده ویرانساز " تبادل نابرابر " قرار می گیرند که از سوی بخش مسلط مرکز بر بخش پیرامونی دربند نظام در پروسه " تجارت بین المللی " اعمال می گردد .
- پدیده ویرانگر تبادل نابرابر از این نظر به وجود می آید که توسعه در کشورهای پیرامونی براساس استقلال ( و بر مبنای احتیاجات مردم پیرامونی ) به وقوع نمی پیوندد بلکه هر توسعه وابسته به فعل و انفعالات توسعه و انباشت سرمایه توسط صاحبان ثروت و قدرت در بخش مرکز بوده و فرمانبر قوانین حاکم بر بازار آزاد در حیطه " تجارت بین المللی " است . در این راستا ، بخش پیرامونی و کمپرادورهای حاکم در کشورهای آن دو وظیفه کلیدی در حمایت از انباشت سرمایه در بخش مرکز نظام دارند که حائز اهمیت هستند .
- یکم اینکه ، کشورهای پیرامونی باید منابع طبیعی خود را که برای پروسه های تولیدی محصولات صنعتی صاحبان ثروت و قدرت منوپولی های پنجگانه حتمی و ضروری هستند ، در اختیار اولیگارشی های حاکم در کشورهای مرکز قرار دهند . بطور مثال ، برای تامین دسترسی به این منابع در آفریقا در دهه های اخیر ( از آغاز دوره بعد از پایان جنگ سرد در 1991 به این سو ) ما شاهد رقابت های حساب شده و محدود بین چین و کشورهای جی 3 ( آمریکا ، ژاپن و اتحادیه اروپا ) بوده ایم . بعضی از پی آمدهای این رقابت ها تجزیه کشور حاصلخیز نفتی سودان در سال 2011 به دو کشور سودان و سودان جنوبی بدون مراجعه به آراء عمومی مردم سودان و سپس اشتعال جنگ داخلی – نیابتی در کشور تازه به استقلال رسیده سودان جنوبی در اواخر سال 2013 ، هستند . تنها توسعه و پیشرفتی که عاید خلق های ساکن سودان جنوبی گشته چیزی غیر از تشدید توسعه ناهمگون و تعمیق شکاف ( پولاریزاسیون ) نبوده اند .
- دوم اینکه حاکمین کمپرادور وظیفه دارند با " انفتاح " درهای کشورهای پیرامونی به روی صاحبان ثروت و قدرت ( انحصارات پنجگانه ) بازارهای آن کشورها را در اختیار صاحبان تجارت آزاد کشورهای مرکز قرار دهند . در نتیجه کشورهای پیرامونی که زمانی " عقب افتاده " و " عقب نگهداشته شده " محسوب می شدند امروز تحت قوانین " بازار آزاد " نئولیبرالی توسعه یافته اند : توسعه ایکه دُم بریده و چیزی بیش از یک پدیده لومپنی نیست . پی آمدهای این نوع توسعه ها در کشورهای پیرامونی دربند در عمل تبدیل آن کشورها به جولانگاه ابر استثمار بیشتر نیروهای کار و زحمت از یک سو و تاراج بیش از پیش منابع طبیعی از سوی دیگر آن کشورها می باشند . بنابر این در تحت این شرایط سیاست های کچ آپ و رسیدن به آنها ( کشورهای توسعه یافته ) که از سوی طرفداران تئوری " توسعه مرحله ای " توسط حامیان و ایدئولوگ های نظام تبلیغ و ترویج می گردند ، نه تنها گمراه کننده و توهمی بیش نیستند بلکه تاریخ سرمایه داری بویژه در عصر انحصاری آن نشان می دهد که کشورهای پیرامونی دربند هیچوقت نتوانسته اند که از طریق سبقت و رقابت به پای آنها ( کشورهای توسعه یافته مرکز ) برسند . امروز نیز اوضاع متلاطم جهان – اشتعال جنگ های مرئی و نامرئی خانمانسوز و اعمال سیاست های ریاضت کشی از سوی نظام جهانی و فراز امواج خروشان اعتراضات ، تظاهرات و جنب و جوش ها در سراسر جهان علیه جنگ ، بیکاری ، بی خانمانی ، فقر و ... به روشنی نشان می دهند که توده های به ستوه آمده به خوبی دریافته اند که آرزوی رسیدن به آنها تقلید و توهمی بیش نبوده و در درون ساختار نظام فعلی حاکم ، غیر ممکن و غیر عملی است .
سرنوشت کشورهای در حال فراز
- درباره رشد اقتصادی فوق العاده در کشورهای در حال عروج و مشخصا چین باید اذعان کرد که پروسه های رشد اقتصادی و توسعه صنعتی در جامعه چین در 25 سال گذشته بی اندازه چشمگیر و حتی از جهاتی بی نظیر بوده اند . ولی آیا چین نوظهور و مقتدر که گاها در مقابل نیروهای سه سره امپریالیستی در جنگ سوریه و در مورد افزایش پایگاههای نظامی راس نظام در کشورهای آسیای جنوب شرقی و... مقاومت نشان می دهد ، قادر خواهد گشت و یا خواهد خواست ، که در راه گسست از محور نظام فعلی جهانی قدم بردارد ؟ در پرتو اوضاع کنونی و تلاطمات اجتماعی و سیاسی منبعث از بحران نظام و به ستوه آمدن مردم جهان امر گسست نه تنها ضروریست بلکه امکان پذیر نیز است . ولی آیا چین و یا هر کشور نوظهور و در حال ظهور به این حرکت تاریخی دست خواهند زد ؟ بدون تردید پاسخ به این پرسش بررسی بیشتر و تجزیه و تحلیل جامع از ما می طلبد .
- قدر مسلم این است که چین کنونی که با ویژگی های سیاسی و " معجزات " اقتصادیش مقتدرترین کشور اقتصادی در جهان بعد از آمریکا شناخته شده است ، نه تنها خواهان گسست از کلیت نظام نیست بلکه تنها نارضایتی اصلی اش از فاز فعلی گلوبالیزاسیون ( گسترش بازار آزاد نئولیبرالی ) صرفا مدیریت و موقعیت هژمونیکی آمریکا در آن است . به عبارت دیگر چین خواهان رفرم در شکل و شمایل گلوبالیزاسیون سرمایه است : گلوبالیزاسیون جدید بدون هژمونی آمریکا .
- چین خواهان گسست از نظام نیست و پیوسته بر طبل " رسیدن به آنها " از طریق سبقت می کوبد . در صورتی که اوضاع رو به رشد در جهان بویژه در کشورهای جنوب نشان می دهند که توده های مردم به ستوه آمده ،خواهان گذار از کلیت خود نظام سرمایه هستند . زیرا این توده ها در مصاحبت و گفتگو با چالشگران رادیکال ضد نظام به این واقعیت تاریخی پی برده اند که تا زمانی که این نظام به زندگی زالووار خود ادامه می دهد شکاف بین فقر و ثروت بین دوبخش لایتجزای نظام جهانی ( بخش مسلط مرکز و بخش پیرامونی دربند ) تعمیق خواهد یافت . واقعیت تعمیق شکاف از این امر تاریخی نشاَت می گیرد که عقب ماندگی ( توسعه نیافتگی ) پیرامونی ها و پیشرفتگی ( توسعه یافتگی ) مرکزها هیچ رابطه ای با انگاشت و پراتیک راه توسعه مرحله ای و سیاست کچ آپ ( رسیدن به آنها از طریق سبقت ) نداشته و بلکه منبعث از لازم و ملزوم و مکمل بودن توسعه یافتگی و توسعه نیافتگی در تاریخ نظام جهانی سرمایه داری است . به عبارت دیگر جهانی گرائی سرمایه ( گلوبالیزاسیون ) بدون شکاف اندازی ( پولاریزاسیون عمودی = تعمیق شکاف بین فقر و ثروت ) نمی تواند به زندگی خود ادامه دهد . لذا فقط با مرگ یکی عمر دیگری نیز به پایان خود می رسد . نگاهی گذارا به تاریخ معاصر جهان صحت این امر را نشان می دهد که فقط با تضعیف و فرود قدرقدرتی مرکزها ما شاهد پیشرفت و فراز پیرامونی ها بوده ایم .
- چون توده های مردمی و ملت ها همراه با چالشگران ضد نظام و گاها با دولت هایشان در کشورهای پیرامونی جنوب کوچکترین جای احترام ، عزت و اعتباری در محاسبات معماران درون نظام ندارند . در نتیجه جای تعجب نیست که کشورهای جنوب در بند پیرامونی در صدو اندی سال گذشته از انقلاب مشروطیت ایران و انقلاب زاپاتا در مکزیک در سال های آغازین قرن بیستم تاکنون ، به حق به منطقه توفانی انقلاب ها و شورش ها تبدیل یافته اند . این قیام ها و تلاطمات انقلابی و دولت های برآمده از آنها بودند که علیرغم محدودیت های تاریخی و تضادهایشان ضروری ترین دگردیسی ها را در تاریخ معاصر جهان بوجود آوردند : دگردیسی هائی که مهمتر و تاریخ سازتر از توسعه و رشد صرفا نیروهای تولیدی در کشورهای مسلط مرکز نظام در صد سال گذشته ، بودند .
- امروز بروز رو به افزایش بحران ساختاری نظام جهانی سرمایه از یک سو و فراز امواج بیداری و رهائی در کشورهای جهان بویژه در مناطق توفانی از سوی دیگر بشریت را بر سر دو راهه آشتی ناپذیر قرار داده است . فرتوقی و فرود نظام سرمایه خود به خود نه تنها بشریت زحمتکش را در جاده به سوی " جهانی بهتر " قرار نمی دهد بلکه این نظام در تلاش برون رفت از بحرانی که در آن فرو رفته خیلی امکان دارد که دنیا را در سراشیب جاده پر پیچ و خم سبعیت و " بشریت تهی از انسانیت " ( آپارتاید در سطح جهانی ) قرار دهد .
- ولی از سوی دیگر ادامه بحران ساختاری و عکس العمل توده های وسیعی از مردم به ستوه آمده جهان در مقابل سیاست های خانمانسوز میلیتاریستی در جنوب و اعمال ریاضت کشی های فلاکت بار در شمال شرایطی عینی و ذهنی در سطح جهان بوجود آورده که در آن تعهد و همدلی در مورد انتخاب راه طولانی به جهانی بهتر هر آن در بین چالشگران رادیکال ضد سرمایه داری قویتر ، ضروری تر و لاجرم ممکن تر گردیده است .
چرائی امکان و ضرورت
حرکت در مسیر جهانی بهتر
- آنچه که بشریت زحمتکش جهان را در مسیر جهانی بهتر و دیگر ( جهانی با چشم اندازهای سوسیالیستی = جهانی برابرتر ، دموکراتیک تر و کم هیرارشی تر ) قرار می دهد همانا تعبیه و تنظیم یک پروژه انقلابی از سوی چالشگران چپ رادیکال نه بر اساس توسعه های لومپنی و مرحله ای کچ-آپ بلکه بر بنیاد گسست از محور نظام سرمایه و اتخاذ سیاست های اجتماعی سازی وسایل تولیدی ، مالی زدائی اقتصاد ، ملی ساختن منابع تولیدی و دموکراتیزاسیون کامل جامعه منجمله اقتصاد است . این جسارت تاریخی از سوی نیروهای رادیکال چپ ضد نظام نه تنها سرآغاز پائیز سرمایه داری فرتوت را نوید خواهد داد یلکه نشانی دیگر از این امر تاریخی خواهد بود که بشریت هر زمانی در تاریخ بر سردو راهی خود ( سبعیت و آپارتاید جهانی و یا جهانی بهتر و دیگر ) رسیده پیوسته مسیر بهتر را انتخاب کرده است .
- حرکت در مسیر جهانی دیگر و بهتر که به نظر این نگارنده دارای چشم اندازهای سوسیالیستی خواهد بود ، با اینکه پر پیچ و خم ، گاها غامض و بعضی مواقع مبهم هم خواهد بود ، ولی رشد اوضاع در سراسر جهان پر از تلاطم نشان می دهد که هر روز بر ضرورت و امکان حرکت در مسیر آن توسط بشریت زحمتکش بویژه در کشورهای جنوب ( که حلقه های ضعیف و مناطق توفانی نظام محسوب می گردند ) افزوده می گردد .
- امروز عروج امواج خروشان بیداری و رهائی و حق قیام در کشورهای سه قاره جهان که از سوی چالشگران رادیکال ضد نظام به نام " موج دوم " معروف گشته است ، باز هم مثل دوره " موج اول " ( از 1949 تا نیمه دوم دهه 1970 ) ، در مناطق توفانی اتفاق می افتد . منتهی در این دوره برخلاف دوره پیشین مردمان کشورهای شمال بویژه کارگران و جوانان بطور نمایان و جسورانه با خلق های کشورهای مناطق توفانی در حرف و عمل اعلام همدلی و همبستگی کرده اند . نقداَ این امواج خروشان به شکل های متنوع و گوناگون موفق گشته اند که سیاست های کمپرادورسازی و تهاجمات نظامی راس نظام و شرکایش را در خاورمیانه و آمریکای لاتین در عرصه های مختلف سیاسی و دیپلماتیک و حتی نظامی با ناکامی ها و عقب نشینی ها روبرو سازند . اهم این عقب نشینی ها و ناکامی ها عبارت اند از :
1- عقب نشینی های راس نظام در مقابل امواج گسست از محور نظام در کشورهای آمریکای لاتین که منجر به رشد و گسترش برنامه های ملی سازی منابع طبیعی و مالی زدائی اقتصاد از یک سو و ایجاد سازمان های بین المللی خودمختار مثل " سازمان آلبا " از سوی دیگر در آن کشورها گشته اند. 2 – ناکامی راس نظام در حل مسئله فلسطین به نفع صهیونیسم که نمونه بارز بویژه در عرصه های سیاسی و دیپلماتیک از افول و تضعیف قدرقدرتی بلامنازع آمریکا در خاورمیانه جدید است : خاورمیانه ای که استراتژیکی ترین و از نظر ژئوپولیتکی کلیدی ترین منطقه در محاسبات معماران نظام جهانی ، سرمایه داری برای تامین موقعیت هژمونیکی آمریکا ، محسوب می گردد .
3 – ناکامی آمریکا در سرنگونی رژیم بشار اسد از طریق سلفیست های بنیادگرا و " دوستان سوریه " ( عربستان سعودی ، قطر ، امارات متحده ، ترکیه و دیگر کشورهای ناتو ).
4 – افشای مدارک رسوائی " آژانس امنیت ملی " توسط ادوار اسنودن یکی از جارچیان ( افشا کنندگان ) تاریخ معاصر آمریکا که اعتبار و پرستیژ تمام نهادهای امنیتی ، پلیسی و جاسوسی آمریکا را در بین توده های وسیعی از مردم جهان بویژه و منجمله مردم خود آمریکا ، بطور فراگیر و بی نظیری زیر سئوال برده است .
5 – شیوع و گسترش " عدم اجماع " بین راس نظام از یک سو و شرکا و متحدین و دوستان آمریکا از سوی دیگر عارضه دیگری از فرتوتی ، انحطاط و بی ربطی نظام جهانی فعلی است که بطور روز افزونی در سراسر جهان عیان تر می گردند .
نتیجه اینکه
- تمامی ناکامی های نظام منبعث از تشدید تضادهای درون خود نظام از یک سو و مقاومت ها ، مبارزات و ابتکارات مقاومت جویانه مردم جهان ( از خشم و نفرت کارگران و جوانان در آمریکا و اروپا گرفته تا فراز روزافزون شورش ها و جنب و جوش های متنوع کارگران ، دهقانان و دیگر توده های زحمتکش در آسیا ، آفریقا ، آمریکای لاتین ) از سوی دیگر است که روزانه ماجراجوئی های میلیتاریستی و سیاست های فلاکت بار " ریاضت کشی " ( ابراستثمار ) نظام را آماج حمله های خود قرار می دهند .
- در تحلیل نهائی این ابتکارات ، مقاومت ها و مبارزات که اساسا از نظر تاریخی ضد امپریالیستی ( ضد نظام جهانی سرمایه = سرمایه داری واقعا موجود ) هستند ، ویژگی ها ، عناصر و اجزائی را در خود حمل می کنند که بطور بالقوه حداقل بخشی از کشورهای پیرامونی و نیمه پیرامونی و حتی کشورهائی از مرکز ، را در مسیر گسست از محور نظام و گذار به جهانی دیگر و بهتر با چشم اندازهای سوسیالیستی قرار می دهند .
منابع و مآخذ
1 – نگوین جیاب ، " آمریکا جنگ را باخته است " ، مصاحبه با ژنرال جیاب به مناسبت چهلمین سالگرد پایان جنگ ویتنام ، در مجله " مانتلی ریویو " ، سال 65 ، شماره 7 دسامبر 2013 .
2 – سمیرامین ، " جنوب جهانی گرائی را به چالش می طلبد " ، در نشریه " پمبازوکا نیوز " ، 12 آوریل 2012 .
3 – نیل دیویدسن ، " چین : ناهمگونی ، ادغام و انقلاب " ، در کتاب " صد سال انقلاب مداوم " گردآوردندگان : هوگوردایس و بیل دان ، لندن سال 2006 .
4 – امانوئل والرشتاین ، " عقاب آمریکا سرنگون می شود " ، در مجله اینترنتی " فارین پالیسی " ، شماره اول ژوئیه 2002 .
5 – یونس پارسا بناب ، " بحران عروج مرکزهای جدید قدرت و بازارهای نوظهور " ، در کتاب " جهان در عصر تشدید جهانی شدن سرمایه " ، آمازون دات کام ، سال 2010 .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر