۱۳۸۶ آذر ۱, پنجشنبه

قضاوت حكومت فقهاي عادل در مورد شهروندان


....آنكه بر در ميكوبد شب هنگام , به كشتن چراغ آمده است
!! اينجا آزادترين كشور دنيا است و ما مردمي هستيم كه مشكل مان ارزاني و اسراف است !!
اكنون ديرگاهي است كه همه طعم شيرين عدالت و برابري را فراموش كرده اند , انيجا نبايد انتظار داشت كه گوشي براي شنيدن وجود داشته باشد و يا چشمي براي ديدن . اينجا دعاوي دولت مهرورز در دادگاه و زندان و در احكام ناعادلانه براي فعالين حقوق بشر ، معلمان، کارگران ، زنان، روشنفکران، روزنامه نگاران، اساتيد و دانشجويان به روشني نمايان است . اينجا از آزادي صحبتهاست و از از مهرورزي نقها ..... اينجا معناي هر خواسته و مطالبه قانوني , اقدام عليه امنيت ملي ! است . اخلال در نظم عمومي و تمرد ...... و به خاطر فرياد كردن حق , حضور ردادگاههاي كوري است كه تنها خود را منادي عدالت ميدانند و در عمل دولتمردان دولت نهم چه با اين واژه غريبه اند ؟؟چرا به روشني نميگويند كه با اين اقدامات ميخواهند جنبش هاي برحق اجتماعي را قلع و قمع كرده و محكوم به شكست و سكوت كنند ؟ چرا نميگويند كه هدف از اين اعمال مايوس و منزوي كردن فعالين و بي اثر نشان دادن هر حركت و اعتراضي است ؟ مگر گناه دانشجوياني كه در شب اوين ستاره شده اند چيست و چرا روز و شب هايي كه بايد پشت ميزهاي دانشگاه و صرف سازندگي گردد پشت ميله هاي خودخواهي و جبر عده اي قدرت مدار سپري ميكنند ؟چرا زنان و كارگران بايد در مقابل بيان خواسته هاي برحقشان مورد اهانت و تهمت و در نهايت زندان و دادگاه قرار بگيرند ؟ چرا معلمان اين انسانهاي شريف و دردمند بايد براي معيشت و منزلت خويش فرياد كشيده و نه تنها پاسخي نگيرند بلكه بعد همين افراد بايد محاكمه شوند و انفصال و تبعيد و .... دريافت كنند ؟
به عنوان نمونه احکام صادر شده براي معلمان تهران توسط دادگاه انقلاب اسلامي به شرح زير است:
۱- علي اکبر باغاني، ۵ سال حبس تعليقي
۲- نورالله اکبري، ۵ سال حبس تعليقي
۳- محمود بهشتي، ۴ سال حبس تعليقي
۴- حميد پوروثوق، ۴ سال حبس تعليقي
۵- محمدتقي فلاحي، ۴ سال حبس تعليقي
۶- علي صفرمنتجبي، ۴ سال حبس تعليقي
۷- کريم قشقاوي، ۳ سال حبس تعليقي
۸- محمدرضا رضايي، ۳ سال حبس تعليقي
۹- عليرضا اکبري، ۲ سال حبس تعليقي
۱۰- رسول بُداقي، ۲ سال حبس تعليقي
۱۲- عليرضا هاشمي، ۳ سال حبس تعزيري
۱۳-محمد داوري، ۵ سال حبس تعزيري قابل تبديل به جريمه نقدي ۵۰ ميليون ريال
احکام صادره توسط دادگاه انقلاب مشهد براي معلمان خراسان به شرح زير است:
۱۴- هادي لطفي ۴ ماه حبس تعليقي براي ۳ سال، قابل خريد به مبلغ ۱۰ ميليون ريال
۱۵- حسن رجبي ۴ ماه حبس تعليقي براي ۳ سال، قابل خريد به مبلغ ۱۰ميليون ريال و محروميت از احرازهرگونه پست ستادي براي مدت ۴ سال
۱۶- ايرج توبيهاي نجف آبادي کاهش يک گروه شغلي براي مدت ۲ سال
شايد بدون مناسبت نباشد كه نگاهي به نظرات ساير فعالين اجتماعي داشته باشيم . در بيانيه انجمن هاي اسلامي 30 دانشگاه سراسر کشور چنين آمده است
:
”با اين گمان باطل به‌مسلخ مي برند تا ديگر کسي از گسترش بيکاري و فقر در دوران خوش درآمدهاي نفتي، از گسترش تبعيض و فساد در عصر شعار مبارزه با آن، از واگذار درياي خزر به‌روس ها و عقد قراداد ترکمانچاي البته با ساز و دهل، از به‌زندان افکندن کارگر و معلم براي درخواست نان، از به‌مسلخ بردن روشنفکر، روزنامه نگار و نويسنده براي بيان حقيقت، از مجازات فعالين سياسي و حقوق بشر به‌جرم دفاع از حق مردم، از زنداني شدن فعالين هويت طلب ترک و کرد براي طلب کردن حق خود و در نهايت از تعطيلي نهادهاي مستقل دانشجويي، ستاره دار کردن دانشجويان و محروميت از تدريس و تحصيل استاد و دانشجو در دوران مهرورزي دولت نهم، نگويد، ننويسد و اعتراضي نکند.آيا هنگامه آن است که ايمان بياوريم به‌آغازفصل سرد، فصلي به‌سرماي وجود خسته يک ملت؟! اکنون بياييد بمانيم و براي اندک مجالي پرده هاي زمخت تبليغات و هياهوي اين نابخردان نااهل را بدريم. فرياد بر آوريم هر چند که گلوهايمان خشکيده، هر چند که بغض هايمان شکسته است. مگر ما چه جز غل و زنجير استبداد براي از دست دادن در راه مبارزه داريم؟!”
با اين توصيفات نقش ما در گسستن زنجيرهاي ياس و نا اميدي چيست ؟ ما همسفران جاده سپيده صبحيم , اينكه از كجا به هم پيوستيم مهم نيست . مهم اين است كه تا به آخر در پيمودن اين راه در كنار هم خواهيم بود . ما واژه همدلي را دوباره در فرهنگ اجتماعي معنا خواهيم كرد و اين برايمان ارزشمند است
.

ناديا كريمي آبان 1386


postamble();

در پشت صحنه نشست آنا پولیس

دومینیک ویدال Dominique Vidal
ترجمه بهروز عارفی

کوندولیزا رایس وزیر امور خارجه آمریکا در بازگشت از سفر خاورمیانه در روز 15 اکتبر 2007 اظهار داشت: «رک و راست بگویم که وقت آن رسیده که دولت فلسطین ایجاد شود». اگر سخن او را باور کنیم، که گویا این امر برای پرزیدنت جورج دبلیو بوش «یکی از مهمترین تقدم های دولت وی برای بقیه دوره ریاستش» (1) به حساب می آید. از این رو، امریکا اقدام به برگزاری نشست آناپولیس (ایالت مریلند- امریکا) در پائیز کرده است.
آن چه را که آمریکا به عنوان آخرین پیشرفت بسوی صلح اعلام می کند، ممکن است تنش های جدیدی برانگیزد. به پنج دلیل زیر:
دلیل نخست خود ماهیت آن است. جلسه ای که در ماه ژوئیه اعلام کردند که به عنوان «کنفرانس بین المللی» برگزار خواهد شد، به «نشستی» بدل گشت که تنها توسط آمریکا شکل گرفته است. (در اصطلاح دیپلماتیک، کنفرانس بین المللی به معنی برگزاری آن توسط سازمان ملل متحد بوده و بر پایه قطع نامه های آن سازمان تشکیل می شود)
موضوع این جلسه بسیار گنگ است. از نگاه محمود عباس رئیس تشکیلات خودمختار فلسطین، این نشست باید به مرزها، مسئله بیت المقدس، بازگشت پناهندگان و ساختمان شهرک های مستعمره بپردازد. خانم رایس تکرار می کند که برای این که «این سند برای آینده جدی تلقی شود، نیازی ندارد که جزئیات آن دقیقا ردیف شود». این بیانات مانند پژواکی است از نقطه نظرات ایهود اولمرت نخست وزیر اسرائیل که معتقد است یک بیانیه مشترک «هرگز به منزله شرط لازم قبلی برای تشکیل نشست سران» تلقی نشده است.
علاوه بر این، وزیر خارجه مطمئن نیست که « یک تقویم ضروری باشد». آیا لازم است که یادآوری کنیم که کاخ سفید تولد دولت فلسطین را برای سال 2005 پیش بینی کرده بود؟
در حقیقت، همه چیز به خواست اسرائیل بستگی دارد. اما این کشور از انتقال محلات عرب نشین بیت المقدس به تشکیلات خود گردان فلسطین صحبت می کند، ولی عجله دارد که زمین های تازه ای مصادره کند تا شهر را به شهرک استعماری عظیم معال آدومیم بپیوندد. در گیر و دار مذاکرات، اسرائیل نوار غزه را «منطقه تحت تسلط دشمن» اعلام کرده و تهدید به اجرای تحریم کامل می کند. این کشور وعده برچیدن بیست و چهار پاسگاه بازرسی را در کرانه باختری می دهد، در حالی که پیرو اطلاعیه دفتر سازمان ملل در محل، در مدت دو ماه، حدود چهل پست بازرسی به آن ها افزوده است.
بالاخره، چگونه ممکن است ایهود اولمرت که موقعیتش در اثر شکست در جنگ لبنان و افتضاحات پی در پی شکننده تر شده است، «امتیاز» لازم را بدهد؟ محمود عباس نیز به نوبه خود شاهد سست تر شدن حقانیتش در اثر چالش های حماس است...
خلاصه کنیم. این «روند صلح» آناپولیس به همه آن هائی شباهت خواهد داشت که خاورمیانه [غالبا] بخاطر نبود تعهد تعیین کننده «جامعه بین المللی» برای تحمیل اراده اش از آن رنج برده است. زیرا اسرائیل به وعده های گنگش عمل نخواهد کرد و ایالات متحده نیز طبق معمول هیچ فشاری برای احترام به تعهدات وارد نخواهد ساخت.
دولت آمریکا، بویژه در صدد است تا در آن جا، ائتلافی از میانه روهای سنی علیه ایران شیعه به امضا برساند. و در درون این دولت میتوان افرادی را یافت که خواب یک تهاجم را می بینند. تکاپوهای دیپلماتیک کنونی، به هیچوجه نشانه ای از یک پیمان صلح ندارند. پیمانی که مرد شماره یک کنونی حکومت اسرائیل قبل از .... «بیست یا سی سال دیگر» پیش بینی نمی کند.
------
عنوان اصلی مقاله:
Dans les coulisses de la réunion d’Annapolis
-------
1 – این نقل قول ها و نیز نقل قول های بعدی از تلکس های خبری «خبرگزاری فرانس پرس» به ترتیب در تاریخ های 15 اکتبر، 16 ژوئیه، 14 اکتبر، 22 سپتامبر و 23 سپتامبر 2007 برداشت شده است.
--------
لوموند دیپلماتیک، نوامبر 2007.

شکست دوجانبه الفتح و حماس در فلسطین مروان بشاره

مروان بشاره
Marwan BISHARA (روزنامه نگار و مولف کتاب «فلسطین/اسرائیل: صلح یا آپارتاید، پاریس ، 2002)
ترجمه بهروز عارفی

دگرگونی خاورمیانه
لوموند دیپلماتیک
مداخله ترکیه ،چریک های حزب کارگران ترکیه (پ کا کا) را که در عراق پناهنده شده اند* تهدید می کند. این،آخرین رویداد از رودرروئی های خاورمیانه است. از افغانستان تا سومالی، از عراق تا لبنان، «جنگ با تروریسم» که بانی اش پرزیدنت جورج دبلیو بوش است، عمیقا منطقه را دگرگون کرده است. اما، این دگرگونی بر طبق امیال استراتژ های واشینگتن واقعیت نیافته است. آن چه از این پس مشخصه بارز «خاورمیانه بزرگ» است، تضعیف دولت ها، فزونی مناقشات و مداخله روبه افزایش ارتش های غربی** است. و با وجود تدارک نشست آناپولیس (آمریکا) درباره صلح اسرائیل-فلسطین، بن بست همچنان باقی است. زیرا تا زمانی که یک جانبه نگری دولت آمریکا ادامه یابد، سرسختی تزلزل ناپذیراسرائیل دوام خواهد یافت. و نفاق میان الفتح وحماس نیز، جستجوی راه حل را آسان نمی کند.

شکست دوجانبه الفتح و حماس در فلسطین
مروان بشاره
Marwan BISHARA (روزنامه نگار و مولف کتاب «فلسطین/اسرائیل: صلح یا آپارتاید، پاریس ، 2002)
ترجمه بهروز عارفی

فلسطینی ها هرگز تا این اندازه ، یعنی در پی جنگ برادرکشی تابستان گذشته در غزه، دچار تفرقه و ضعف نشده بودند. کشمکش های داخلی آنان بر همبستگی بین المللی با آرمان فلسطین آسیب رسانده و فشار هائی را که بایست بر اشغالگران اسرائیلی اعمال شود، کاهش داده است. سرزمین های فلسطینی به یک انبار باروت آماده انفجار بدل گشته است.
حماس الفتح را به توطئه علیه حکومت خویش و گاهی به همدستی با اسرائیل متهم می سازد. الفتح بنوبه خود، ناتوانی حزب اسلام گرا را در حکومت رانی با کفایت و موثر و «ضربه خشونت بار» آن را در ژوئن 2007 برضد ریاست تشکیلات و قانون اساسی افشا می کند. اما، شخصیت ها و محافل مستقل، هر دو جنبش را به خاطر قراردادن منافع جناحی فراتراز منافع ملی، مورد انتقاد قرار می دهند.
اندکی پس از امضای قراردادهای اسلو در سال 1993، در جریان میزگردی درباره آینده فلسطین که شماری از رهبران و رزمندگان انتفاضه در آن شرکت داشتند، شاهد ابراز اتهامات متقابل آنان بودم. روحیه رفیقانه و وحدتی که در ساعات اولیه بر فضا حاکم بود به مجردی که میزبانان ما اعلام کردند که سربازان اسرائیل پایگاه آنان را ترک کرده و لذا همان شب، به آتش بس پایان خواهند داد، درگیری های لفظی شروع شد. این موضوع مرا سخت به حیرت انداخت.مسئولان الفتح هر که را که امکان داشت با اقدام آنان مخالفت کنند، تهدید می کردند. آنان درصد بودند روند صلحی را که خود بر معیوب بودنش اذعان داشتند، به روند ایجاد دولت تبدیل کنند. نمایندگان حماس تردید خود را بیان کرده و نسبت به راه و روش دیپلماتیک غیرعادلانه که از همان آغاز آینده اش را چنان مطلوب نمی دیدند، مردد بودند.
با این که هر یک از این استدلالات ، بخشی از حقیقت را در بر دارد، حماس و الفتح همچون ما بقی مردم فلسطین پیش از همه و بویژه قربانی قراردادی شدند که آزادی و وحدت وعده می داد ولی با محصور کردن آن در سیاست های بده بستان، نومیدی و تفرقه ببار آورد. بدین معنی که توفیق یک جناح، به معنی شکست جناح دیگر می شد.

قراردادهای اسلو «صلحی سلطه جویانه» (1) برقرار می کرد که به اسرائیل امتیاز بیشتری داده و نسبت به فلسطینی ها تبعیض روا داشته و ایجاد بی ثباتی می کرد. این شرایط حاصل توسعه ای ست که در دو جهت کاملا متضاد صورت می گیرد. انتفاضه ای که در 1987 آغاز شد، بیشتر اسرائیلی ها را نسبت به بیفایدگی جذب یا الحاق سرزمین های اشغالی قانع کرد؛ ظفرمندی اسرائیل-امریکا پس از پایان جنگ سرد و جنگ خلیج فارس در سال 1991 ناتوانی سازمان آزادی بخش فلسطین (ساف) را در نیل به هدف هایش از طریق رودرروئی نشان داد.
بر خلاف صلحی که بر پایه تناسب قوا شکل می گیرد (نظیر صلح میان مصر و اسرائیل) یا صلحی که در اثر تسلیم کامل یک طرف دعوا حاصل می شود (صلح آمریکا و ژاپن)، صلح اسرائیل-فلسطین بازتابی از برتری استراتژیکی اسرائیل و حدود آن یعنی ناتوانی اش در تحمیل تمایلات خود به فلسطینی هاست.
اسرائیل بجای یک حل و فصل کلی ، مرحله های میانی تحمیل می کرد تا به آن کشور امکان دهد که آهنگ پیشرفت مذاکرات را با توجه به قراردادهای منعقده، مرحله به مرحله دیکته کرده و بخش به بخش به اجرا بگذارد. و هر پیشرفتی به توانائی الفتح در تضمین امنیت اسرائیل با سرکوب «افراطیون»، چه اسلام گرایان و چه لائیک ها بستگی داشت.

«صلح شجاعان» به صلح قدرتمندان ونامحتاطان تبدیل شد

بدین ترتیب، فلسطینی ها هفت قرارداد موقتی امضا کردند که با وجود شهرت بین المللی شان، همگی موجب کاهش سرزمین و آزادی شان شد. «صلح شجاعان» تبدیل به صلح قدرتمندان و غیرمحتاطان شد.
در نتیجه، اسلو به تعادل شکننده ای منتج شد که نشانه بارزش بی ثباتی فراملی در هر دو سو یعنی در طرف سلطه گر، اسرائیل و طرف ضعیف تر یعنی فلسطینی ها شد.
واقعه ای که حماس را به ارتکاب چند سوءقصد انتحاری سوق داد (2)، و بر اقتدار یاسر عرفات و نیز اسحاق رابین خدشه وارد آورد، کشتار 25 فوریه 1994 در شهر الخلیل (هیرون) بود. در آن روز باروخ گلدشتاین از ساکنان افراطی یک شهرک استعماری یهودیان مهاجر، بیست و نه فلسطینی را به قتل رسانده و 129 نفر را زخمی کرد. باوجود این، اسحاق رابین رودرروئی با شهرک نشینان را نپذیرفت. اما این امر نتوانست از عمل ایگال امیر جلوگیری کند. دو سال بعد همین فرد، رابین را به قتل رساند. حقانیت عرفات نیز دچار تزلزل شد. اقدامات او برای طرد حماس موجب کاهش محبوبیت خود وی گردید و سرسختی او در مبارزه مستقیم با حماس اقتدار او را سست تر کرد.

ادیت زربال و آکیوا الدار در کتابی که با عنوان «ارباب زمین» نوشته اند، نشان می دهند که بین عملیات اسرائیلی ها و واکنش فلسطینی ارتباط مستقیم وجود دارد. بر خلاف تصور رایج، در واقع، بیشتر سوءقصدهای انتحاری به تلافی قتل هائی صورت می گرفت که ارتش اسرائیل مرتکب می شد و بیشتر این قتل ها در دورانی رخ می داد که فلسطینی ها کوتاه می آمدند و یا باخویشتن داری به عهدی که با خود بسته بودند، وفادار می ماندند. برای مثال، روز 31 ژوئیه 2001، قتل دو رهبر حماس در نابلس به آتش بسی که دو ماه پیش از سوی حماس اعلام شده بود، پایان داد. در سوءقصد وحشتناکی که در 9 اوت در یک رستوران پیتزا فروشی در بیت المقدس رخ داد، پانزده نفر کشته شدند. همین طور، روز 23 ژوئیه 2002، در اثر بمباران یک محله پرازدحام غزه درست چند ساعت پیش از آغاز یک آتش بس یک جانبه اعلام شده، صلاح شهاده، از رهبران حماس و همراه او 15 غیرنظامی و از جمله 12 کودک کشته شدند. چند روز بعد، در روز 4 اوت، یک سوءقصد انتحاری رخ داد. و بالاخره روز 10 ژوئن 2003 یکی از مسئولان اصلی حماس، عبدالعزیز رنتیسی در یک سوءقصد نافرجام زخمی شد. در این حادثه چهار غیرنظامی فلسطینی کشته شدند.

این دور باطل پایه شایعه ای شد که گویا الفتح ماموریت کثیف را به حساب اسرائیل انجام می داد و موجب محبوبیت حماس بمنزله سخنگوی حاشیه نشینان و فراموش شدگان می گشت، عملیات ذله کننده اشغالگر، محاصره و فزونی ساختمان شهرک های استعماری که بین 1993 و 1999 تعدادشان دو برابر شد، رد روند صلح را توجیه کرده و موجب بی اعتباری الفتح گردید.
شکی نیست که در نشست سران در کمپ دیوید در ژوئیه 2000، اسرائیل و آمریکا نتوانستند ساف را وادار سازند تا از حق فلسطینی ها به سرزمین خود، نسبت به بیت المقدس و بازگشت پناهندگان چشم پوشی کنند.این امر، مو جب شد که حقانیت عرفات بمثابه رهبری که قادر به مقاومت در برابر فشارهای آمریکا-اسرائیل است، اعاده شود. اما، مجازات هائی که این دو کشور پس از آن و در پی شروع انتفاضه دوم تحمیل کردند، پایه های توانائی او به حکومت رانی را سست کردند. در شرائطی که فتح مانند حماس تاثیرات 11 سپتامبر را بر سیاست آمریکا در خاورمیانه نادرست ارزیابی کردند.
ایهود باراک نخست وزیر وقت اسرائیل، تشکیلات خود گردان فلسطین به رهبری یاسر عرفات را بی اعتبار کرد. او مدعی شد که عرفات «هم پایی برای صلح» نیست. اما جانشین او، آریل شارون سوءقصدهای نیویورک و واشینگتن را بهانه کرده و بمدت چند سال مرکز فرماندهی عرفات را محاصره کرد. باروخ کیمر لینک، پژوهشگری که چندی پیش فوت کرد، این وضع را «سیاست کشی» و به عبارت دیگر نابودی منظم ساختار سیاسی و امنیتی تشکیلات خود گردان نامید. (4)
از آنجائی که اوضاع خارج از کنترل بود، واشینگتن مجبور شد ایجاد کمیسیونی بین المللی به ریاست سناتور پیشین، جورج میچل را بپذیرد. این سناتور نتیجه گرفت که مستعمره سازی یهودی موجب بی ثباتی شده و توقف آن را توصیه کرد. او از جمله خواستار توقف «رشد طبیعی» کذائی ای شد که اسرائیل میخواست در مورد شهرک های استعماری موجود پیاده کند.
فقدان وجود هر ابتکار صلح از طرف آمریکا و اسرائیل و اعلام پیشنهاد صلح پان عربی در بهار 2002 که ازاسرائیل می خواست تا در قبال عادی شدن کامل روابط فیمابین، سرزمین های اشغالی را کاملا باز پس دهد، فشار روزافزونی بر آمریکا وارد کرد. بدین ترتیب «کوارتت» ایجادشد که سازمان ملل متحد، ایالات متحده، اتحادیه اروپا و روسیه را در بر می گرفت. وظیفه کوارتت، ارائه «نقشه راه» بود که بر پایه تمایلات بین المللی صلح را در خاورمیانه برقرار کند. اما در عمل، نفوذ آن به تبلیغ «نقشه راه» برای صلح در خاورمیانه که امریکائی ها تدوین کرده بودند، محدود شد. همین «نقشه راه» سریعا به مانعی تازه در برابر صلح تبدیل شد. زیرا جورج بوش، اجرای آن را به دوستش آریل شارون محول کرد که حتا خواهان اعمال فشارهای بیشتری بر «تروریست ها» شد، بدون اینکه در مقابل چیزی ارائه دهد. بطور کلی تر، کوارتت تحت رهبری امریکا قرار گرفت و همان طوری که آلوارو دوسوتو فرستاده ویژه سازمان ملل تایید کرد، نقش این سازمان کاملا منفی شد (5)
به رغم ورشکستگی و فساد، الفتح و اکثریت فلسطینی ها پس از مرگ عرفات در نوامبر 2005، فرد مورد اقبال آمریکا، محمد عباس را به عنوان رهبر جدید انتخاب کردند. اسرائیل بی تفاوت به رفرم ها و گشایش های رئیس جدید تشکیلات، به تحقیر وی پرداخته و نشان داد که مانع صلح نه عرفات بلکه شخص شارون بود.
غرور و خودخواهی نخست وزیر اسرائیل موجب شد که یک سال بعد در ژانویه 2006، فلسطینی ها اکثریت مجلس شورای فلسطین را نصیب حماس کردند. بلافاصله، اسرائیل و آمریکا نشان دادند که انتخاب دموکراتیک مردم فلسطین را نپذیرفته و حکومت جدید را برسمیت نمی شناسند. محاصره اسرائیل و مجازات های غربی موجب فلج شدن اقتصاد شد و تنش های سیاسی را میان حزب اسلامی که خواهان حکومت کردن بود و یک جریان لائیک، که به در دست داشتن قدرت عادت داشت و بی صبرانه خواهان بازپس گرفتن آن بود ، افزایش داد.
پاسخ به بن بست فلسطین از مکانی آمد که هیچکس انتظارش را نداشت: زندان های اسرائیل. رهبران زندانی الفتح و حماس، از جمله مروان برغوتی، عبدالخالق النتشه بر روی سندی که به «سند زندانیان» مشهور شد، توافق کردند. در این سند، همکاری دو جنبش مطرح شده بود. پس از تردیدهای فراوان، آنان قراردادهای مکه (مه 2007) را پذیرفتند که دو هدف داشت: ایجاد شرایط یک حکومت ائتلافی و اصلاحات در سازمان آزادی بخش فلسطین برای این که حماس هم بتواند عضوآن شود.
بخاطر وجود مجازات های غربی، حکومت وحدت ملی دوامی نیافت. متلاشی شدن این حکومت ائتلافی به درگیری جدید مسلحانه ای منجر شد که نتیجه اش قدرت گرفتن حماس در غزه بود. الفتح از زیاده روی ها و خطاهای رقیبش استفاده کرد تا کنترل خود را بر کرانه باختری رود اردن منسجم کرده و با کمک اسرائیل و کشورهای غربی موقعیت تشکیلات خودگردان فلسطین را تحکیم نماید.
این برادرکشی های باطل یاسی بوجود آورد که تنها میتوان با خشونت زندان مقایسه اش کرد. دو جناح در برابر چشمان خوشحال زندانبانان خود، برای کسب سرزمین تحت سلطه شان جدال کردند. در واقع اسرائیل معتقد است که اگر حماس و الفتح از نظر سیاسی جدا باشند، این کشور بخت بیشتری برای کنترل سلول های زندان خود خواهد داشت.
حماس پیروز با اعتماد به نفس و جاه طلب حکومت خود را تشکیل داد، بدون این که بتواند خود را از ملزومات روندی رها سازد که سال های طولانی علیه اش مبارزه می کرد. حماس با ادامه رد پای الفتح، در حال از دست دادن اعتبارش بوده و گروگان همان گفتار متضاد می گردد. از یک سو، برای خوشایند منابع مالی بین المللی اش، از حکمرانی خوب صحبت می کند... و آن هم زیر اشغال؛ از سوی دیگر، برای جلب توده های تندرو، شعارهای جنبش های آزادی بخش سنتی و اسلامیست را از سر می گیرد. برای این که ابهام بر دو قطبی شدن اضافه شود، پویائی روند صلح موفقیت های حماس را به مصیبت و شکست های الفتح را به رحمت تبدیل کرده است .
پس از این که حماس، ساکنان شهرک های استعماری و سربازان را به خروج از غزه واداشت، اسرائیل از این سرزمین باریک، کوچک و فقیر، یک زندان بزرگ ساخت. یک سال بعد، پیروزی انتخاباتی حزب اسلامیست در 25 ژانویه 2006 موجب شد که بدترین مجازات بین المللی علیه فلسطینی ها اعمال شود. شاخه نظامی حماس موفق به اسارت یک سرباز اسرائیل شد: این عملیات که به اعتقاد عاملان آن می بایست آزادی زنان و کودکان زندانی در اسرائیل را تقویت می کرد، بر عکس به دستگیری یک سوم نمایندگان و وزرا منجر شد. یک سال و نیم بعد، همه آنان در سیاهچال های اسرائیل می پوسند. بدون این که کوچکترین اعتراض بین المللی را برانگیزد.
«کسب توجه منابع مالی، جلب نظر توده های تند رو»
اگر بخواهیم از الفتح بگوئیم، این است که این سازمان در اثر شکست در انتخابات و نیز در کوچه ها، حداقل در خارج فلسطین، اعتباری به عنوان نیروی میانه رو کسب کردکه می بایست مورد پشتیبانی قرار گرفته و زندانیانش آزاد گشته و کمک مالی دریافت نماید. همین طور، محمود عباس که سال ها تضعیفش کرده و بی اهمیت تلقی شده و مورد بی توجهی واقع شده بود، اکنون از دیدگاه واشینگتن و تل آویو، به عنوان دولتمردی معتبر و جسور تلقی می شود. او را به یک همکار صلح ترقی داده اند که آماده است برای صلح، از خود گذشتگی ها را بپذیرد، فراتر از آن که در اسلو امضا کرده بود.
اگر، همان طوری که پیش بینی شده است «کنفرانس صلحی» که امریکا قرار است در ماه نوامبر برگزار کند، به یک بیانیه جدید اصولی عمومی، نوعی اسلو ثانی تحت لوای جنگ علیه ترور و در چارچوب «نقشه راه» سقط شده منجر شود، شکاف میان الفتح و حماس عمیق تر خواهد شد. این امرپیامدهای وخیمی برای فلسطینی ها در پی خواهد داشت . در این ماجرا، بازنده اصلی، فلسطینی ها خواهند بود.
عنوان اصلی مقاله:
Le Proche-Orient modelé
Double défaite du Fatah et du Hamas en Palestine

* به مقاله «در مخفی گاه های چریکی درکردستان» در همین شماره (نوامبر 2007)مراجعه کنید.
** مقاله «جنگ آمریکا مرزها را درهم می ریزد» را در همین شماره (نوامبر 2007) بخوانید.

پاورقی ها:
1 – مفهوم موسوم به «صلح سلطه طلبانه توسط رمون آرون [فیلسوف فقید فرانسوی] طرح شده است. او این مطلب را در کتاب «جنگ و صلح میان ملل» انتشارات کالمن لوی، 1962، پاریس شرح داده است. پس از او، گلن رابینسون، در کتاب The peace of the powerfull », The new Intifeda, Resisting Israel’s Apartheid, Verso, Nex York, 2001. شرح داده است.
2 - www.counterpunch.org/niva08272003.html
3 – به کتاب زیر مراجعه کنید:
Idith Zertal & Akiva Eldar, Lords of the land : The War for Israel’s Settlements in the Occupied Teritories, 1967-2007, Nation Books, New York, 2007.
4 - Baruch Kimmerling, Politicide. Les guerres d’Ariel Sharon contre les Palestiniens, Agnès Viénot Editions, Paris, 2003.
5 – روزنامه گاردین، چاپ لندن، شماره 13 ژوئن 2007.


لوموند دیپلماتیک ، نوامبر 2007.
ترجمه بهروز عارفی

اطلاعیه‌ ی خانواده‌ی فروهرها




اطلاعیه‌ ی خانواده‌ی فروهرهااين خون دامنگير شستنی نيست ، از ياد بردنی نيستمراسم سالگرد به خون کشيده شدن داريوش وپروانه فروهرامسال در تاريخ پنجشنبه يكم آذر ماه درخانه آزادي از ساعت پانزده یآزاد اين جانباختگان راه عدالت و تا هفده برگزار خواهد شد.ياد تمامی جانباختگان راه استقلال و آزادی و عدالت درايران زنده بادآدرس: خيابان هدايت، يابان شهيد مرادزاده پلاك ٢٢



هم ميهنان در نهمين سالگرد قتل فجيع پدر ومادرمان، داريوش و پروانه فروهر، مارا در اين داغ ماندگار تنها نگذاريد. زمان: پنج شنبه يکم آذر ماه ساعت ۱۵ تا ۱۷ مکان: خيابان سعدی، خيابان هدايت، کوچه شهيد مراد زاده، پلاک ۲۲، خانه فروهرها پرستوفروهر آرش فروهر

لوموند ديپلماتيک

نوامبر ٢٠٠٧شکست دوجانبه الفتح و حماس در فلسطين نوشته Marwan Bishara
مداخله ترکيه ،چريک هاي حزب کارگران ترکيه (پ کا کا) را که در عراق پناهنده شده اند* تهديد مي کند. اين،آخرين رويداد از رودرروئي هاي خاورميانه است. از افغانستان تا سومالي، از عراق تا لبنان، «جنگ با تروريسم» که باني اش پرزيدنت جورج دبليو بوش است، عميقا منطقه را دگرگون کرده است. اما، اين دگرگوني بر طبق اميال استراتژ هاي واشينگتن واقعيت نيافته است. آن چه از اين پس مشخصه بارز «خاورميانه بزرگ» است، تضعيف دولت ها، فزوني مناقشات و مداخله روبه افزايش ارتش هاي غربي** است. و با وجود تدارک نشست آناپوليس (آمريکا) درباره صلح اسرائيل-فلسطين، بن بست همچنان باقي است. زيرا تا زماني که يک جانبه نگري دولت آمريکا ادامه يابد، سرسختي تزلزل ناپذيراسرائيل دوام خواهد يافت. و نفاق ميان الفتح وحماس نيز، جستجوي راه حل را آسان نمي کند.
نسخه پي.دي.اف، قابل چاپ سي تي اسکن مغز در خدمت فروش کالا نوشته Marie BENILDE
مشکلات اقتصادي شمار زيادي از رسانه ها که بخشي از آن به دليل کاهش درآمد از محل آگهي هاي بازرگاني است، باعث گشته تا آن ها براي جذب اين آگهي ها به هر کاري دست زنند. به عنوان مثال ، مسئولين «شماره جديد» روزنامه «ليبراسيون» اين امر را در راس اهداف خود قرار داده اند. اما تبليغات چي ها به صفحات روزنامه و يا چند دقيقه پيام تلويزيوني بسنده نمي کنند، آنها در پي رسوخ به درون مغز مخاطبين خود هستند و بر اين باورند که علم مي تواند در اين راه کمکشان کند.
نسخه پي.دي.اف، قابل چاپ انقلات اکتبر در آزمون تاريخ نوشته Moshe LEWIN
نشريه «هيستوريا»، «جنايات کمونيسم» را عنوان شماره ويژه خود ساخته است. نود سال پس از تسخير کاخ زمستاني [سن پتزربورگ]، انگار تجربه [انقلاب] اجتماعي که از آنوقت به راه افتاد را مي توان فقط به استالينيسم و اردوگاه هاي کار اجباري آن [گولاگ] منحصر دانست. موشه لوين تاريخدان [و استاد ممتاز دانشگاه پنسيلواينا] که با چينن بينش يک سويه اي سخت فاصله دارد کمونيسم شوروي را در متن تاريخ روسيه باز سازي و در درس هاي آموزنده آن درنگ کرده، عروج و زوال نظام هاي سياسي را عموما، و پيامد چنين فراز و فرودي را خصوصا، با عنايت به کساني که خود را وابسته به سوسياليسم مي دانند کاويده است.
نسخه پي.دي.اف، قابل چاپ طمع نوشته Ignacio Ramonet
درحالي که کلام انتقادي – که زماني آن را آلترموندياليست (نهضت دنيايي از نوع دگر) مي ناميدند – در مقابل بيدادگري اقتصادي به آشفتگي غلطيده و ناگهان غيرقابل شنيدن شده است، کاپيتاليسمي نوين، همچنان خشن ترو فاتحانه درحال استقرار است. وآن، کاپيتاليسم نوع جديدي از لاشخوران پولدارمي باشد، نوع جديدي ازشرکت هاي سرمايه گذاري با صندوق هاي مالي مشترک و با اشتهاي ديوگونه که پول هاي بسيار کلاني در اختيار دارند (١).
نسخه پي.دي.اف، قابل چاپ در پشت صحنه نشست آنا پوليس نوشته Dominique Vidal
کوندوليزا رايس وزير امور خارجه آمريکا در بازگشت از سفر خاورميانه در روز ١٥ اکتبر ٢٠٠٧ اظهار داشت: «رک و راست بگويم که وقت آن رسيده که دولت فلسطين ايجاد شود». اگر سخن او را باور کنيم، که گويا اين امر براي پرزيدنت جورج دبليو بوش «يکي از مهمترين تقدم هاي دولت وي براي بقيه دوره رياستش» (١) به حساب مي آيد. از اين رو، امريکا اقدام به برگزاري نشست آناپوليس (ايالت مريلند- امريکا) در پائيز کرده است.
نسخه پي.دي.اف، قابل چاپ سياست اسرائيل، گروگان ژنرال ها نوشته Amnon KAPELIOUK
شکست جنگ دوم با لبنان (تابستان ٢٠٠٦) موجب کاهش چشم گير وجهه ارتش اسرائيل گرديد. اين وضعيت به آن چه پس از جنگ اکتبر ١٩٧٣ پيش آمد، شباهت دارد. ارتش که در گذشته منبع غرور ملي بود، و بخاطر شاهکارهايش عليه دشمنان عرب مورد تجليل واقع مي شد، اينک هدف همه گونه انتقاد قرار گرفته است. شکست سربازاني که شکست ناپذير تلقي مي شدند، در برابر چند هزار رزمنده غيرحرفه اي حزب الله در لبنان موجب شد که فرماندهي عالي از چشم مردم بيافتد. گزارشي سري که توسط نشريه معاريو در روز ١٢ اکتبر ٢٠٠٧ با عنوان « بحران اعتماد» منتشر شد حاکي است: «مردم و سربازان ديگر هيچ اعتمادي به ارتش اسرائيل ندارند». بنابر اين گزارش تنها ٢٥ درصد نيروهاي ذخيره به ستاد مرکزي ارتش اعتماد دارند.
نسخه پي.دي.اف، قابل چاپ روزی در کافه ی قبرستان نوشته Mathias GREFFRATH
حیاط کلیسای ماتیاس(۲) از زیباترین ها در نوع خودش در شهر برلین به شمار می آید. واقع شده بین دو خط قطار شهری در دست احداث، به راحتی قابل رؤیت است و در برگیرنده ی مزار برادران گریم(۳) [زبانشناسان آلمانی، مؤلف یکی از حجیم ترین فرهنگ های زبان آلمانی و همچنین گردآورنده ی افسانه ها و داستانهای کودکان] نیز میباشد. برادرانی که تنها دو تن از چهار تن آنها به شهرت رسیدند. سنگ های کوچک سیاه فام و مکعب مستطیل شکل که در زیرشان این چهار برادر آرمیده اند، در کنار آرامگاه مجلل و شاهانه ی بانکدار معروف هانزه مان(۴)، به خوبی روشنگر نسبت مادیات و معنویات هستند. اینجا قبرستانی است مملو از داستانهای نامتجانسی ﭘیرامون انقلابیون سال ۱۸۴۸ [اشاره به انقلاب ماه مارس با الهام از انقلاب موفقیت آمیز اکتبر در فرانسه که منجر به ایجاد نظام حکومتی بر ﭘایه ی قانون اساسی در آلمان شد.]، غول و مبتکر راه آهن ﭘروس دندی هنری اشتروسبرگ(۵) که توسط بانکداران ﭘروسی از میدان رقابت کنار زده شد، نوزادان بی نامی که بی جان به این دنیا آمدند، بیمل بل(۶) شیر فروش و اوو مالتینه(۷) ی کابارتیست، همجنس باز اصیل. در همین روز ﭘائیزی هنگامی که ما در این مکان مشغول قدم زدن بودیم، ﭘنج نفر بر سر قبری رو باز ایستاده بودند. منظره ای حزن انگیز که گوئی کمبود خیلی چیزی ها در آن محسوس بود. نه کشیشی، نه دسته گلی، نه اثری از هیات انجمن شخص وفات یافته و نه عبادتگاه یا تالار ختمی.
نسخه پي.دي.اف، قابل چاپ هنگامي که واشنگتن در سومالي با آتش بازي مي کند نوشته Philippe Leymarie
سومالي که از سال ۱۹۹۱ در دام آشوب و تفرقه گرفتار آمده، اهميتي بين المللي نيز يافته است. در سال ۲۰۰۷ ايالات متحده بيمناک از پديد آمدن افغانستاني ديگر، جنگي را به وکالت از سوي خود به دست اتيوپي به راه انداخته که در فهرست رزمجويان در نبرد عليه تروريسم ثبت نام کرده است. اينک اتحاد محاکم اسلامي را به قيمت شعله ور ساختن آتش زير خاکستر ستيزه هاي کهنه منطقه اي از مگاديشو بيرون رانده اند. در پايان ماه اوت باز هم کنفرانس آشتي ديگري به شکست انجاميد که به قصد بخشيدن وحدتي ظاهري به کشوري تشکيل شد که تبديل به سرطان شاخ آفريقا شده است.
نسخه پي.دي.اف، قابل چاپ « اصلاح» به شيوه اروپايي از سال ١٩٥٨ نوشته François DENORD
هيات مسئول« ليبرالي ساختن رشد فرانسه» به رياست آقاي ژاک اتلي، تهيه گزارشي را براي آقاي نيکولا سارکوزي به پايان رسانده است. پيشنهادهاي اوليه اي که منتشر شده اند، تحت تاثير افکار به شدت ليبرال، بسياري از مشکلات در زمينه قدرت خريد را به فقدان رقابت نسبت مي دهد. هيات به گزارش مشهور پيشين، گزارش آرماند- روف استناد مي کند که قريب به پنجاه سال پيش به خواست ژنرال دوگل تهيه شد. هدف آن ليبراليزه ساختن اقتصاد فرانسه در راستاي « ايجاد اروپا» بود.
نسخه پي.دي.اف، قابل چاپ عدم وقوع « انقلاب زعفراني » در برمه نوشته Renaud EGRETEAU
٢٠ اکتبر رژيم نظامي برمه با کاهش اندک خشونت، حکومت نظامي را که از اواخرسپتامبر و به هنگام سرکوب شديد تظاهرات اپوزيسيون در« رانگون » (١) حاکم بود ، لغو کرد. با اين همه، اين حرکت اعتراضي عليه شوراي نظامي اين کشور که مهمترين جنبش طي قريب به دو دهه اخيربه شمار مي رود، فاقد انسجام بود. از اين رهگذر و با توجه به افزايش فشار بين المللي بر ژنرال هاي برمه، هيچ نشانه جدي از آزادي يا تغييرات سياسي در اين کشور مشاهده نمي شود.
نسخه پي.دي.اف، قابل چاپ يک فن حکمراني نوشته François DENORD
ئوليبراليسم ثمره جهاني سازي مالي سالهاي ١٩٨٠ تا ١٩٩٠ نيست، بلکه ريشه در جوش و خروش روشنفکري بين دو جنگ جهاني دارد. اقتصاددانان، کارفرمايان و کارمندان رده بالاي پايه هاي ليبراليسم نويني را درمي افکنند که راه سومي را ميان « اختيار عملي» به ظاهر رو به احتضار و برنامه ريزي اقتصادي ايجاد مي کند؛ برنامه ريزي که به عنوان بستري براي سوسياليم در نظر گرفته مي شد(١). بسيج آنان در راستاي تعليق وضعيتي است که در سال ١٩٣٨ از گردهمايي والتر ليپمن در پاريس ايجاد شده است. اصلاح گران ليبراليسم آن را به عنوان پشت کردن به افراط گرايي و خيال باطل جامعه اي بدون دولت اعلام مي کنند. آنان بيش از يک آرمان شهر، يک فن حکمراني را ابداع مي کنند.
نسخه پي.دي.اف، قابل چاپ تداوم روسيه نوشته Moshe LEWIN
توسعه اقتصادي نبود که گذار روسيه قديم به روسيه تزاري را موجب شده باشد بلکه توسعه سرزميني، انباشتن سرزمين هاي تاره و تبديل مالکان زمين ها به هم پيمانان آنرا برانگيخته بود. اين گذار با وضعيت جنگي دائمي، و مشخصا با جنگ عليه تاتارها رقم خورده است.
نسخه پي.دي.اف، قابل چاپ
کليه حقوق براي نشريه لوموند ديپلوماتيک محفوظ است© 2003 - 2000 Le Monde diplomatique
postamble();

سيا ست اسرائيل، گروگان ژنرال ها لوموند ديپلماتيک

سياست اسرائيل، گروگان ژنرال ها
صفحه اول << نوامبر ٢٠٠٧ سياست اسرائيل، گروگان ژنرال هانوشته Amnon KAPELIOUK
شکست جنگ دوم با لبنان (تابستان ٢٠٠٦) موجب کاهش چشم گير وجهه ارتش اسرائيل گرديد. اين وضعيت به آن چه پس از جنگ اکتبر ١٩٧٣ پيش آمد، شباهت دارد. ارتش که در گذشته منبع غرور ملي بود، و بخاطر شاهکارهايش عليه دشمنان عرب مورد تجليل واقع مي شد، اينک هدف همه گونه انتقاد قرار گرفته است. شکست سربازاني که شکست ناپذير تلقي مي شدند، در برابر چند هزار رزمنده غيرحرفه اي حزب الله در لبنان موجب شد که فرماندهي عالي از چشم مردم بيافتد. گزارشي سري که توسط نشريه معاريو در روز ١٢ اکتبر ٢٠٠٧ با عنوان « بحران اعتماد» منتشر شد حاکي است: «مردم و سربازان ديگر هيچ اعتمادي به ارتش اسرائيل ندارند». بنابر اين گزارش تنها ٢٥ درصد نيروهاي ذخيره به ستاد مرکزي ارتش اعتماد دارند.

نويسنده Amnon KAPELIOUK
(روزنامه نگار، بيت المقدس، مؤلف زندگي نامهء عرفات تسخيرناپذير، انتشارات فايار، پاريس ،٢٠٠٤)آخرين مقالات اين نويسنده:
آيا ياسر عرفات را به قتل رسانده اند؟ (٢) هنگامي که ارتش در اورشليم فرمان مي راند آيا ياسر عرفات رابه قتل رسانده اند ؟ کاسه اي که پشت نيم کاسهء انتقال ارتش اسرائيل است برگردان: Behrouz AREFIبهروز عارفي
ارتش که اغلب وظيفه پليس را در سرزمين هاي اشغال شده فلسطين ايفا مي کند، براي جنگ آماده نشده بود و فرمانده آن دان هالوتص که خواب نخست وزيري را برايش ديده بودند، مورد سرزنش واقع شده و مجبور به استعفا شد. ترديدي نيست که در کنار ژنرال ها و سرهنگ هائي که مجبور شدند يک جنگ ناگهاني را هدايت کنند که فقط بدنبال دو ساعت مشاوره تلفني، تصميم به آغازش گرفته بودند، دو مسئول عاليمقام غير نظامي قرار دارند. آنان عبارتند از ايهود اولمرت نخست وزير و وزير دفاع وقت، امير پرتز. اما اين دو تن در برابر کميسيون بررسي موسوم به «وينوگراد» ادعا کردند که تصميمات اساسي جنگ را ژنرال ها گرفته بودند و ايشان فقط به تصديق انتخاب ارتشي ها قناعت کرده اند.
در طول سي سال نخست موجوديت اسرائيل، هنگامي که قدرت در دست حزب کار قرار داشت، فرماندهي عالي ارتش عمدتا از افراد اين حزب انتخاب مي شد. پس از پيروزي جناح راست ملي گرائي که مناهيم بگين در سال ١٩٧٧ متحدش کرده بود، ژنرال هاي نزديک به اين جنبش در مدارج بالاي حوزه ارتشي در کنار افسران وابسته به اردوگاه ملي-مذهبي قرار گرفتند، اين دو گرايش که از نظر ايدئولوژيکي بسيار به هم نزديکند، براي گسترش مستعمره سازي در سرزمين هاي اشغالي همکاري تنگاتنگي دارند. رشد مذهبي ها در ميان ارتش همچنان ادامه خواهد داشت. از اين پس، چهل در صد افسران جوان کيپا بر سر دارند. (١)
جناح راست در ميان ستاد ارتش و فرماندهان منطقه اي در کرانه باختري رود اردن و غزه متحديني دارند. آنان از آزادي عمل کامل در محل برخوردارند و در آن منطقه بمنزله قانون محسوب مي شوند. بويژه در مستعمره هائي که در سرزمين هاي اشغالي فلسطين ساخته شده اند. سال هاست که با يا بدون توافق نخست وزير، واحدهاي ارتش همواره از نقطه نظرات اهالي اين شهرک ها در برابر فلسطيني هاي سلب حق شده حمايت مي کنند.
بدين صورت، ارتش زمين هاي اعراب را به بهانه «دلايل امنيتي» مصادره مي کنند و گسترش شهرک هاي استعماري موسوم به «وحشي» را امکان پذير مي سازند. منظور شهرک هائي است که بدون «مجوز» ساخته شده اند. ولي بايد يادآوري کرد که همه شهرک ها از ديدگاه حقوق بين الملل غير قانوني اند. ترديدي نيست که در هر ملاقات با مسئولان کشورهاي ديگر، هر وزير اسرائيلي اعلام مي کند که کشور متبوعش در آينده پاسگاه هاي بازرسي را در کرانه باختري و ناحيه بيت المقدس بزرگ (٢) کمتر و شل تر خواهد کرد. اين پاسگاه هاي بازرسي زندگي روزمره اهالي فلسطيني را غيرممکن ساخته و از رفتن آنان به محل کار، رسيدن دانشجويان به دانشگاه ها و بيماران و زنان حامله به بيمارستان ها جلوگيري مي کند. اما، يکي از گزارش هاي سازمان ملل فاش مي سازد که شمار پست هاي بازرسي به ٥٧٢ رسيده يعني ٥٢ درصد افزايش يافته است.درسال ٢٠٠٥، تعداد اين پاسگاه هاي بازرسي ٣٧٦ بود. (٣)
ارتش همچنان به ساختن جاده هاي آپارتايد (به معني دقيق کلمه) در همه جا ادامه مي دهد. اين جاده ها به شهرک نشينان اسرائيلي اختصاص داشته و براي عبور و مرور فلسطينيان ممنوع است. بايد در مورد ديوار «جدائي» يادآوري کرد که ارتش نسبت به تصميم ديوان عالي اسرائيل هر چند که ناچيز است، بي اعتناست. در حالي که اين ديوان پس از تبادل نظرهاي بسيار طولاني تصميم به تغيير مسير ديوار در جنوب کوه الخليل (هبرون) گرفت، ارتش بر روي مسير اوليه که ديوان رد کرده بود، ديوارکي اضافي ساخت. همان طوري که هاگاني آلون، مشاور وزير دفاع براي امور مربوط به زندگي روزمره فلسطينيان توضيح مي دهد «ارتش اسرائيل در گسيختگي با سياست دولت رفتار کرده و چنان عمل مي کند که گوئي ارتش اختصاصي ساکنان شهرک ها است. هميشه اين طور بوده است حتا زماني که زنرال هالوتص رئيس ستاد مرکزي ارتش بود.» (٤)
ژنرال هاي ارتش چه شديدا ملي گرا باشند يا نيمه ليبرال، همگي طرفدار افزايش بودجه خود هستند. حتا ژنرال باراک وزير دفاع کنوني که چند سال پيش معتقد بود که ارتش بايد «کوچک ولي هشيار» باشد، از اين پس طرفدار افزودن دو تيپ توپخانه اضافي است. گرايش طرح باراک، پاسخگوئي به وضعيتي است که موجب نگراني ستاد مرکزي ارتش شده است. و آن عبارتست از تعداد جوانان معاف از خدمت نظام وظيفه يعني يک چهارم مشمولين که نصف شان مذهبيون معتقدبوده ومدارس خاخامي را به خدمت در ارتش ترجيح مي دهند . ايهود باراک توضيح داد که بزودي ارتش اسرائيل، نه ارتش همه ملت بلکه نيمي از آن خواهد بود... ايجاد تيپ هاي جديد نيروي زميني همچنين تابع استدلال جديدي است. بر طبق آن، جنگ هاي آينده نه بر فنون و تکنولوژي بلکه بر حضور بر روي زمين متکي خواهند بود. (نمونه عراق مثال بارزي است)
کميسيون بروده که نامش را از رئيس خود گرفته است، در ماه مه ٢٠٠٧ گزارشي منتشر کرد که در آن حيف و ميل هاي بيشمار بخش هاي مختلف دفاع ملي را به نقد کشيده است (٥) . با وجود اين، کميسيون در نتيجه گيري اش تقريبا تمام توصيه هاي ستاد مرکزي را که خواهان افزايش هزينه ها معادل ١٣ ميلياردو يورو در ده سال آينده بود، پذيرفت. تازه کميسيون مبلغ ٤/١ ميليارد هزينه جنگ دوم لبنان را نيز بر آن افزود. بالاخره، يادآوري کنيم که افزايش کمک نظامي آمريکا که جورج دبليو بوش در تابستان گذشته اعلام کرد و ميزان آن به ٢١ ميليارد يورو در ده سال آينده خواهد رسيد، مستقيما به بودجه دفاعي اضافه مي شود.
صنايع تسليحاتي ارتش که مديريت آن اغلب به عهده افسران پيشين گذاشته شده، مدت هاي مديدي بمثابه گروه فشاري عمل مي کرد که استراتژي هاي ائتلاف متکي بر فروش اسلحه را به سياستمداران تحميل کرده است. ميتوان مشتريان اين اسلحه را از شيلي اگوستو پينوشه تا ديکتاتورهاي بيرماني يافت (به مقاله رنو اگرتو در همين شماره مراجعه کنيد) باوجود اين، موج خصوصي سازي، اين بخش را تضعيف کرد. حوزه اي که مشکل ترين دوران تاريخ خود را مي گذراند. البته باستثناي صنايع هوائي که هشتاد درصد محصولات آن صادر مي شود. يکي از روش هاي بسيار موثري که سلسله مراتب نظامي براي تحميل نقطه نظرات خود به محافل غيرنظامي قدرت بکار مي برد، تکيه بر ارائه «اطلاعات سري» است. ارتشيان از همين امر براي تحميل تهاجم به لبنان در تابستان ٢٠٠٦ يا بمباران هدفي در سوريه در سپتامبر ٢٠٠٧، استفاده کردند. چهل سال پيش، در جريان بحران ١٩٦٧، خطر کودتاي نظامي ستاد مرکزي از بيخ گوش اسرائيل گذشت. ستاد مشترک اولتيماتومي به لوي اشکول نخست وزير وقت داده بودند که جنگ «بازدارنده اي» عليه مصر جمال عبدالناصر براه اندازد. (٦)
ايهود باراک نمونه اي از ژنرال هاي بيشماري است که پس از بازنشستگي از ارتش به سياست گرويده اند. وي که به «پر نشان ترين سرباز تاريخ اسرائيل» شهرت دارد، در سپتامبر ١٩٩٣ به عنوان رئيس ستاد مشترک با قراردادهاي اوليه اسلو مخالفت کرد؛ پس از رسيدن به وزارت کشور (سپتامبر ١٩٩٥) بر ضد قرارداد هاي اسلو ٢ راي داد. اين قرار دادها، عقب نشيني ارتش اسرائيل از شهرهاي بزرگ فلسطين را پيش بيني کرده بود. او از صلح با اعراب صحبت مي کند و در همان حال آنان را تحقير کرده و مي گويد که فرهنگ اعراب بر «دروغ» تکيه مي کند. از نگاه باراک، اسرائيل بمنزله «ويلائي در يک جنگل» است. او در شکست کنفرانس سران در کمپ ديويد (سال ٢٠٠٠) مسئوليتي تاريخي دارد. تا حدي که صلح طلبان اسرائيل مي خواستند به او لقب «جنايتکار صلح» بدهند. اکنون همه مي دانند که «پيشنهادات سخاوتمندانه» ادعائي او به ياسر عرفات (که وي نپذيرفت) چيزي نبود به جر «فريب کاري» (٧) ايهود باراک همچنين کسي است که با بازديد تحريک آميز آريل شارون از صحن مساجد در بيت المقدس در اواخر سپتامبر ٢٠٠٠ موافقت کرد. اين بازديد منشاء آغاز انتفاضه دوم گرديد. و درباره مذاکرات جاري ميان ايهود اولمرت و محمود عباس نيز باراک اعلام مي کند که آنها «بي فايده» بوده و هيچ بختي براي حصول به راه حلي با فلسطيني ها وجود ندارد و نميتوان ميان حماس و الفتح هيچ تفاوتي قائل شد.» (٨)
همه ژنرال ها «موذي» نبوده و همه سياستمداران نيز «رئوف» نيستند. براي مثال، دريادار آمي آيالون که به کبوتر صلح طلب مشهور است، همراه با سري نصيبه رئيس دانشگاه فلسطيني القدس، جنبش طرفدار صلحي بنام «سرشماري ملي» پايه گذاشته که اسرائيلي ها و فلسطينيان را به همزيستي در دو دولت در طول مرزهاي ١٩٦٧ دعوت مي کند. امسال، آيالون نامزد رهبري حزب کارگر بود ولي با فاصله کمي از ايهود باراک شکست خورد. اين اختلاف راي، متعلق به راي فعالان عرب حزب بود! بايد به اين حقيقت اشاره کرد که فعالان حزب از وعده هاي ژنرال فواد بن اليزر يهودي عراقي تبار که عربي نيز حرف مي زند، اشباع شده بودند. ژنرال بن اليزر از طرف باراک مامور شده بود که راي موافق دهات را کسب کند. ايهود باراک پس از اين که در ظرف چند سال ميليونر گشت، راي تعداد زيادي از اعراب را «خريد». (٩)
گاهي، نظاميان زحمت دفاع از مواضع افراطي را به غيرنظاميان واگذار مي کنند. براي نمونه، آويدور ليبرمان رئيس حزب روسي زبان «اسرائيل بيتنو»( اسرائيل خانه ماست) وزير امور استراتژيکي که با تهديد مصر به بمباران سد اسوان، شهرت يافت،(١٠) اخيرا اعلام کرد:
در جريان درگيري هاي آينده با حزب الله، بايد سوريه را ويران کرده، پالايشگاه هايش را بمباران و زيرساخت آن، فرودگاه ها، کاخ رياست جمهوري و وزارت خانه ها را نابود ساخت. بايد اراده اين کشور را براي جنگ از ميان برد، همان گونه اي که آمريکا با آلمان رفتار کرد.» (١١) گاهي ميهن پرستان صاحب يراق علاقمندند که در پشت ميهن پرستان بي يراق پنهان شوند.
پاورقي ها:
١ – روزنامه معاريو، تل آويو، ٢٦ اوت ٢٠٠٧.
٢ - به مقاله« چگونه اسرائيل، بيت المقدس را مصادره مي کند، نوشته دومينيک ويدال و فيليپ رکاسويچ، لوموند ديپلماتيک، فوريه ٢٠٠٧ مراجعه کنيد.
٣ – روزنامه هآرتص، تل آويو، ٢١ سپتامبر ٢٠٠٧.
٤ – روزنامه هآرتص، ٢١ مه ٢٠٠٧.
٥ – به ضميمه اقتصادي روزنامه يديعوت آهارنوت، تل آويو] اول ژوئن ٢٠٠٧ مراجعه کنيد.
٦ - به مقالات مربوط به جنگ ژوئن ١٩٦٧، لوموند ديپلماتيک ژوئن ٢٠٠٧ مراجعه کنيد.
٧ - به مقاله « l’indépendance palestinienne au forceps » نوشته آلن گرش، لوموند ديپلماتيک ، سپتامبر ٢٠٠٠ و مقاله «چهره واقعي ايهود باراک»، لوموند ديپلماتيک، ژوئيه ٢٠٠٣، نوشته آلن گرش مراجعه کنيد.
٨ – روزنامه يديعوت آهارنوت، ١٠ اوت ٢٠٠٧ .
٩ – روزنامه هآرتص، ٥ مه ٢٠٠٧.
١٠ – به زبان فرانسه در سايت لوموند ديپلماتيک: www.monde-diplomatique.fr/carnet/2006-10-25Liberman
١١ – روزنامه يديعوت آهارنوت، ١٧ اوت ٢٠٠٧.