دولت ناپیدا
عملیات گلادیو ــ بخش دوم
گروه های اسلامی
در فاصله زمانی ۱۹۹۴ تا آخر ۱۹۹۶ آنها گاهی اوقات از گروه های اسلامی و بعضی وقتها از پدرخوانده های ملی گرای افراطی فاشیست استفاده می کردند. تا اینکه عبدالله چتلی برای یک عملیات دیگر به ترکیه می آید ـ همان جنایتکاری که به استان سین جیانگ چین می رفت ـ و در ترکیه در حالیکه با رئیس پلیس کل ترکیه و یک ملکه زیبایی در ماشین مرسدس سیاه رنگی هستند تصادف کرده و همگی به غیر از یک نفر کشته می شوند (واقعه سوسورلوک). قبل از اینکه پلیس یا ارتش ترکیه به محل حادثه برسند، پلیس محلی و چند خبرنگار محلی به محل حادثه می رسند، آنها چه چیزی می بینند: پدرخوانده بزرگ، کسی که در صدر لیست تحت پیگرد قرار دارد عبدالله چتلی که کشته شده و چند تا پاسپورت دیپلماتیک همراهش.
نه فقط او، بلکه رئیس پلیس کل ترکیه و یک شخصیت سیاسی شناخته شده دیگر. و از خود می پرسیدند: «خدای من، اینها با شخص (عبدالله چتلی) چکار دارند؟» و همه کشته شده بودند.
گرچه در ترکیه این خبر به صورت پراکنده و کم کم درز پیدا کرد، ولی افشاگری بزرگی بود از جنایتکاران ـ مجرمین فاشیست ملی گرای افراطی که برای دولت ترکیه کار می کردند. می توان گفت که کلیه اعمال خلاف و جنایت ها و قاچاق مواد مخدر و غیره به وسیله ارتش ترکیه و نهادهای قانونی ترکیه و دولت ترکیه کنترل و مدیریت می شده اند. تمام اعمال تروریستی و جنایتکارانه ای که این مجرمین انجام می دادند، در حقیقت برای دولت ترکیه بوده است.
این ماجرا در ترکیه خیلی سروصدا کرد، خیلی مسائل به بیرون درز کرد. درست مانند کمیسیون ۱۱ سپتامبر در آمریکا، در ترکیه هم کمیسیونی برای تحقیق تشکیل شد. همه در مورد «رسوایی سوسورلوک» صحبت می کردند، چرا که حادثه در روستای سوسورلوک اتفاق افتاده بود.
بنا بر این نگرانی در غرب ـ منظورم آمریکا و اروپایی هاست ـ بوجود آمد مبنی بر اینکه درست است خیلی از اعضای کمیسیون تحقیق آدم های خود ما هستند، ولی عده ای هم نیستند و ممکن است کلی از گنده کاریها و نقشی که ما داشتیم بیرون بزند، ما منظور سرکردگان جریان است.
حالا حدس بزنید چه شد؟ یکی از رؤسای عملیات گلادیو در ترکیه، سفیر آمریکا در ترکیه آقای مارک گروسمن (Marc Grossman) بود، که از سال ۱۹۹۲ تا حادثه سوسورلوک سفیر بود. شخصی که من پنج سال است می گویم: «باید به مارک گروسمن نگاه کنید!» از آنجا که در جریان تحقیق از حادثه سوسورلوک بعضی ها حرف می زدند و برخی دیگر اخبار درز می دادند و خبرنگاران در مورد آن دقیق شده بودند ، ممکن بود برخی رازها ـ رازهای دولتی ـ به بیرون درز کند، آمریکا فورا سفیرش را از ترکیه فراخواند. خوب او هنوز یک سال و نیم تا دو سال از دوران خدمتش باقی مانده بود. و هیچ دلیلی هم برای فراخوانی سفیر خود اعلام نکردند. حدس بزنید چه کس دیگری را آمریکا فراخواند؟ شخصی که عملیات گلادیو و شبه نظامیان ترک را در قزاقستان و ترکمنستان هدایت می کرد ـ در آن زمان یک سرگرد بود ـ سرگرد داگلاس دیکرسون (Major Daglos Dickerson). اگر کتاب مرا مطالعه کرده باشید (کتاب زن محرمانه Classified woman) و با پرونده من آشنایی داشته باشید، او همان شخصی است که با جاسوس درون اف. بی. آی ازدواج کرده بود. سرگرد داگلاس دیکرسون برای مارک گروسمن در آنکارا کار می کرد و هنوز یک سال و نیم از زمان مأموریتش در ترکیه باقی مانده بود.
وظیفه اصلی او در ناتو عملیات قزاقستان و ترکمنستان بود. او عملیات گلادیو شبه نظامیان ترک را در سه یا چهار کشور اداره می کرد. آه ، دنیای عجیبی است، این شخص را از ترکیه به پایگاه نظامی آمریکا در آلمان می برند و از آنجا به بروکسل . جالب اینجاست که مدارک اثبات آن هم وجود دارد.
اکنون دوازده سال است که آنها در مورد این پرونده صحبت می کنند. در سال ۱۹۹۷ که سوسورلوک اتفاق افتاد آنجا بودند ،همچنین فرمانده عملیات کوماندویی «ضدتروریسم» ترکیه حضور داشته است. درهمان حال فرمانده بالای ارتش ترکیه بعنوان وابسته نظامی سفارت ترکیه در واشینگتن انتصاب شد. پس از واقعه سوسورلوک باید هم اورا خارج می کردند چرا که او فرمانده ارتش است و بر کلیه عملیات این مجرمین و پرچم دروغین و تروریستی نظارت می کرده است. نه فقط در ترکیه بلکه در قفقاز و آسیای میانه و بسیاری از عملیات چچن و اروپای شرقی. بنا بر این او را خارج کرده و به واشینگتن می برند و دیگر هیچوقت به ترکیه باز نمی گردد ، آنها لزومی احساس نکردند که برای این کار دلیلی اعلام کنند. بنا بر این آنها تمام این اشخاص مهم را از ترکیه به بروکسل و بعد به آمریکا بردند و حالا موقع تصمیم گیری «بالاترین آدم های دنیا» بود. برای تصمیم گیرندگان آمریکا، ناتو و انگلیس که گفتند: «این قسمت از عملیات گلادیو بیش از اندازه آشکار شده است، البته گلادیو هنوز تمام نشده است، و آنها به طرح گلادیو، عملیات طرح ب گلادیو که مدتی است تدارکش را دیده اند خواهند رفت. دراین مرحله از عملیات نوبت به استفاده از گروه های شبه نظامی اسلامی رسیده است. چه کسانی؟ مجاهدین، القاعده و...»
ـ جیمز: خوب، اجازه بدهید...، بنا بر این....
ـ سیبل: در مورد بوسنی فکر کنید.
ـ جیمز: خوب این کلی اطلاعات است. حالا برای اینکه کاملا روشن شویم، شما می گوئید که آنها نمی خواستند رسوایی سوسورلوک اتفاق بیفتد و چتلی کشته شود و برای آن برنامه ریزی نکرده بودند. آنها او را سر به نیست نکردند، ولی در نتیجه کشته شدن او بود که به طرح گلادیو ب روی آوردند. آنها قبل از این حادثه نمی خواستند به طرح ب بروند؟
ـ سیبل: کسی این را نمی داند، چرا که سؤالات زیادی در مورد این حادثه وجود دارد. اول اینکه چگونه یک نفر بدون اینکه خراشی بردارد از ماشین آمد بیرون؟ و اینکه احتمال می رود که آنها قبل از وقوع تصادف کشته شده بودند، چرا که گزارش کالبدشکافی می گوید سر آنها (شاید گردن آنها) قبل از وقوع تصادف شکسته بوده.
نمی دانیم چه کسی مسئول بوده. آیا این سانحه برنامه ریزی شده بود؟ اگر آری، به وسیله کدام جناح؟ یا اینکه یکی از رؤسای کل تصمیم گرفت: «ما می خواهیم این عوامل را از بین ببریم، چرا که از کنترل خارج شده اند، و می خواهیم به طرح ب برویم!» یا اینکه کس دیگری دستور آن را داده بود، ما نمی دانیم. می دانید، همانطور که در آمریکا از سال ۲۰۰۱ به بعد فریاد می زنیم ۹/۱۱ (یازده سپتامبر) و اینکه واقعا در آنجا چه اتفاقی افتاد، در ترکیه هم از سال ۱۹۹۶ فریاد می زنند: «سوسورلوک» و اینکه این سانحه چگونه اتفاق افتاد. خیلی از سؤالات راجع به آن بدون جواب مانده مثلا آیا کار دولت در سایه (دولت مخفی) بوده. خلاصه مسائل مبهم زیاد است، و این هم یکی از آن مسائل مبهم است.
ـ جیمز: آیا پدرخوانده (بابای) دیگری نیز به همین ترتیب سر به نیست شده؟
ـ سیبل: من و شوهرم ویلایی کوچک در دهکده ماهیگیری کوچکی (که الان مد شده است!) داریم که در سال های ۱۹۹۹ـ ۱۹۹۸ در آنجا بودیم، قبل از جریان های من بااف بی آی و هشدارهایی که دادم (Whistle blowing). یکی از باباهای شناخته شده که در همان نزدیکی صاحب چندین هتل و کازینو بود، در روز روشن ترور شد. بسیاری از باباهای گلادیو سر به نیست شدند. گاهی اوقات یک بابا به وسیله بابای دیگر سر به نیست می شد. پدرخوانده بر علیه پدرخوانده و معلوم نیست چه کسی پشت این بوده، ولی خیلی هایشان سر به نیست شدند. این در زمانی بود که آمریکا و ناتو تصمیم گرفتند تا کاملا به طرح ب بروند و اینکه «ما از مجاهدین استفاده خواهیم کرد».
چه بر سر ملی گرایان افراطی و فاشیست آمد؟ برخی از اصلی هایشان سر به نیست شدند. به برخی دیگر کاری نداشتند. آنها مدتی بدون پشتیبان مانده و سعی کردند کار خودشان را دنبال کنند. آنها می گفتند: «هم دولت ترکیه و هم آمریکا و ناتو به ما پشت کرده اند» و برای مدتی مسائل گل آلود بوده و روشن نبود.
تا اینکه دولت اسلامی فعلی ترکیه روی کار آمد. جالب است که قبل از روی کار آمدن دولت جدید در ترکیه، در داخل آمریکا مقالات زیادی انتشار یافت که حاکی از نگرانی آمریکا از روی کار آمدن دولت جدید اسلامی بود و می پرسیدند: «در ترکیه چه اتفاقی خواهد افتاد؟ آیا مثل ایران خواهد شد؟» و غیره و غیره. نکته جالب این بود که می خواستند از روانشناسی معکوس روی مردم استفاده کنند.
در خاورمیانه خیلی از این روش استفاده می کنند. مثلا اگر آمریکا بخواهد دولت سرسپرده ای را در یکی از کشورها سر کار بیاورد، اولین چیزی که اتفاق می افتد این است که می گویند آمریکا از روی کار آمدن این دولت نگران است و اینکه موضع این دولت در مورد آمریکا و اسرائیل سختگیرانه خواهد بود، و به این ترتیب اکثریت ملت از دولت جدید حمایت کرده و مشروعیت به دست خواهد آورد.
در بسیاری موارد از این تاکتیک استفاده می شود. ... از وقتی که آنها به طرح ب رفتند همیشه آمریکا می خواسته که یک «دولت میانه رو اسلامی» در ترکیه حکومت کند. حالا پس از کشته شدن چتلی، که دیگر کاملا به طرح ب برای آسیای میانه و قفقاز از طریق اسلام رفتند، برای بوجود آوردن گروه های اسلامی، یک رهبر مذهبی در نظر داشتند، کسی که به عنوان یک واعظ متعصب مذهبی در ترکیه شناخته می شد. البته از زمانیکه وی مورد حمایت آمریکا قرار گرفت، به او نمی گفتند متعصب، بلکه به او می گفتند «میانه رو». اسم او فتح الله گولن می باشد.
فتح الله گولن (Fethullah Gülen) در دهه نود میلادی در ترکیه بر علیه دولت سکولار سخنرانی می کرد. او می گفت: «در ترکیه باید دولتی وجود داشته باشد که بتواند بهتر ارزش های مردم را نمایندگی کند، که آن ارزش ها اسلام می باشد.» و اینکه «ما باید به ریشه های خود برگردیم.» این نوع دیگری از ملی گرایی افراطی بود.
ملی گرایان افراطی می گفتند: «ما فرهنگ ترکی می خواهیم، و نمی خواهیم به اتحادیه اروپا بپیوندیم. ما می خواهیم با همه کشورهای آسیای میانه متحد شده و یک جمهوری کبیر ترک بوجود آوریم.»
این واعظ، فتح الله گولن همان مطلب را می گفت، ولی به جای ملت از «اسلام» استفاده می کرد، به همراه زبان ترکی. می گفت ما باید با برادران مان در آسیای میانه، تاجیکستان و قرقیزستان متحد شویم و یک ترکیه کبیر اسلامی بوجود بیاوریم. البته نه اسلام متعصب، بلکه اسلام میانه روی ترکیه ـ هر چه که این «اسلام ترکی» معنی می دهد. رژیم نظامیان در ترکیه از این آدم متنفر بودند و او در ترکیه تحت پیگرد بود. چند بار محاکمه شده بود و می خواستند او را حبس کنند، در این دوران (اوایل دهه ۹۰ میلادی) وی دچار چنین سرنوشتی بود. پس از آن تحت پیگرد قرار می گیرد و اعلام می کنند وی مجرم، تروریست و ضدسکولار است. پس از حادثه سوسورلوک، این شخص را بطور اسرارآمیزی سوار یک هواپیمای جت شخصی می کنند و به آمریکا وبه واشینگتن می آورند. آه! چرا به آمریکا؟ او به دنبال تشکیل ترکیه کبیر اسلامی است، پس چرا او را به آمریکا می آورند.
او از سال ۱۹۹۷ که به آمریکا آمده، از اینجا خارج نشده است. در اطراف واشینگتن به او یک خانه بزرگ گران قیمت داده اند، به او اجازه دادند تا سازمان اسلامی اش را تشکیل دهد. سازمان او در حال حاضر بیش از بیست میلیارد دلار ارزش دارد، بزرگترین سازمان اسلامی در دنیا، که مرکزش در آمریکا است.
اگر وقت داشته باشیم، باز هم به این شخص باز می گردم. در هر حال حاضر او اینجا در آمریکا در واشینگتن و پنسیلوانیا است. همسایه او در اینجا چه کسی است؟ (خنده!) من برای این می خندم که به وسایل ارتباط جمعی حقیقی و با نفوذ می گویند که وارد اینجور مسائل نشوند. در همان حال وسایل ارتباط جمعی غیرحقیقی و ضعیف هم به خود می گویند: «این موضوع خیلی پیچیده است و ما نمی توانیم به آن وارد شویم!»
داستان بعدی راجع به شخصی به نام یوسف تورانی است. او اهل استان سین جیانگ چین، اوغورستان یا ترکستان شرقی است. او را از آنجا برای مدتی به ترکیه می برند و از آنجا به آمریکا می آید و به او پاسپورت آمریکایی می دهند، در سال ۱۹۹۷. بعد در وزارت خارجه آمریکا جلسه ای تشکیل داده و کشور ترکستان شرقی را مستقل اعلام می کنند . رئیس جمهور در تبعید آن را هم (یوسف تورانی) معرفی می کنند.
بنا بر این یک کشورجدید با رئیس جمهورمربوطه اش در وزارت خارجه آمریکا اعلام موجودیت می کند. می گویند: «ما موجودیت کشور سین جیانگ را اعلام می کنیم، و این هم رئیس جمهور آن است.» و رئیس جمهور درسال ۱۹۹۷ در ساختمان وزارت خارجه آمریکا در واشینگتن سوگند یاد می کند.
خوب اوهم قسمتی از شبکه طرح ب گلادیو بوده است. او رهبر در تبعید کشوری است که هنوز بوجود نیامده، و فقط از جانب آمریکا به رسمیت شاخته می شود «ترکستان شرقی». وی نیزبخشی از طرح ب گلادیو است و از طریق وابستگان و شبکه خود در سین جیانگ چین عملیات انجام می دهد.
از طرف دیگر آقای فتح الله گولن از سال ۱۹۹۷ که به آمریکا آمده است، در عرض چهار سال ۳۵۰ مسجد و مدرسه مذهبی در کشورهای آسیای میانه و قفقاز ایجاد کرده است. جیمز! تنها در چهار سال. کسی نمی داند پول احداث این مدارس از کجا می آید. خودش می گوید از طریق پول های اهدایی مردم خوب ترکیه (خنده!) اگر دقیق شویم می بینیم که حتی دولت با زور هم قادر نیست ۲۰ میلیارد دلار مالیات جمع کند، چه برسد چنین پول هنگفتی برای ۳۵۰ مسجد و مدرسه.
همچنین به دلیل آنکه در این مساجد و مدرسه ها اسلام مدرن ترویج می شود ـ نه اسلام متعصب ـ او می خواهد به همه شاگردانش در این مساجد و مدرسه ها انگلیسی یاد بدهد. حالا بچه ها باید قرآن را به انگلیسی یاد بگیرند. برای اینکه به آنها انگلیسی یاد بدهد، باید معلمان انگلیسی را به این مساجد و مدرسه ها در این کشورها قرقیزستان، تاجیکستان و غیره بفرستد. به همین دلیل صدها تن معلم انگلیسی که از آمریکا به این کشورها ـ تاجیکستان، قرقیزستان ـ فرستاده می شوند، پاسپورت دیپلماتیک آمریکایی دارند.
حالا جیمز، شما در ژاپن انگلیسی تدریس می کردی، آیا به شما پاسپورت دیپلماتیک دادند؟ (خنده!)
ـ جیمز: سرش را به علامت نه تکان می دهد.
ـ سیبل: ممکن است برخی بگویند «این یک اتهام است». ولی من مقالات ترجمه شده ای از وسایل ارتباط جمعی اصلی در اروپا و ترکیه دارم، و این ثابت شده است. وزارت خارجه آمریکا هم این را تکذیب نمی کند، آنها می گویند: «به دلیل اینکه این کشورها عقب مانده و خطرناک هستند، آنها (معلمین زبان انگلیسی) برای حفاظت از خود به پاسپورت دیپلماتیک نیاز دارند.» آره!؟
حالا من به شما مثال هایی را از طرح گلادیوب ارائه می دهم. از طریق اطلاعاتی که از زمان کارم در اف بی آی. بدست آوردم، آمریکا و ناتو شروع کردند تا از نزدیک با بن لادن و آیمن ظواهری کار کنند. ظواهری چند سفر به ترکیه داشته و با مقامات بالای ترک ملاقات کرده است. بین سال های ۱۹۹۷ تا ۲۰۰۱ ظواهری چندین سفر به آذربایجان داشته و در سفارت ترکیه در باکو در آذربایجان با مقامات آمریکا ملاقات نموده است، همچنین با شاهزاده بندر عربستان. به نظر می آید که آیمن الظواهری نفر اول القاعده بوده و بن لادن نفر دوم. ظواهری بود که به ترکیه آمد و از طریق ترکیه به آلبانی و کوسوو رفت. بنا بر این آمریکا به همراه ترکیه، جناح نظامیان ترکیه، در این کشورها شروع کرد به همکاری نزدیک با آیمن ظواهری، بن لادن، شاهزاده بندر و چند جلسه داشتند که از طریق نمایندگان ترکیه هماهنگ می شده است.اف بی آی زمانی که داشت از نمایندگان ترکیه استراق سمع می کرد، مثلا وابسته نظامی سفارت ترکیه در واشینگتن، یا نهادهای دیپلماتیک ترکیه و یا سازمان های دیگر دولت ترکیه، تصادفا به این اطلاعات دست پیدا کرد.
فرض کنید شمااف بی آی هستید و می خواهید ببینید که عملیات جاسوسی از طریق نهادهای دولت ترکیه در آمریکا انجام می شود یا نه، و ناگهان به اطلاعات خیلی محرمانه دیگری دست پیدا می کنید!
نکته دیگری را که می خواهم راجع بهاف بی آی بگویم این است که تحت قانون FLSA (؟) آنها نهادهای دیپلماتیک تمام کشورهای دنیا را استراق سمع و کنترل می کنند، به غیر از چهار کشور. کسی تا به حال این را افشاء نکرده، ولی اف بی آی تحت قانون FLSA حق ندارد چهار کشور را کنترل کند، چه در مورد عملیات جاسوسی و چه دیگر اعمال مجرمانه. جیمز آیا می خواهید حدس بزنید که این چهار تا کدام کشورها هستند؟
ـ جیمز: تلاش خود را می کنم
ـ سیبل: خیلی ها ممکن است بگویند اسرائیل، ولی صحیح نیست
ـ جیمز: اسرائیل نیست
ـ سیبل: خوب به شما کمک می کنم
ـ جیمز: ترکیه باید در آن لیست باشد
ـ سیبل: درست است، البته تا زمانی که من به اف بی آی می رفتم. من بخش ترکیه را دراف بی آی راه اندازی کردم
ـ جیمز: خوب
ـ سیبل: قبل از شروع به کار من دراف بی آی، پنتاگون یک خانم سرهنگ دوم که ترک ـ آمریکایی بود به اف بی آی می فرستاد. این خانم رابط ناتو و پنتاگون با اف. بی. آی. بود. آنها او را هر دو - سه ماه یک بار برایاف بی آی می فرستادند تا برخی مطالب را برایشان ترجمه کند. چرا کهاف بی آی برخی چیزها را ضبط می کرد، ولی نمی توانست یک بخش رسمی ترکیه داشته باشد، بدین معنا که آنها نمی توانستند در مورد عملیات جاسوسی یا مجرمانه ترکیه تحقیق کنند. ترکیه یکی است، خوب سه تای دیگر چی؟
ـ جیمز: خوب .... اگر قرار است کشوری باشد که نقشی در آسیای میانه و قفقاز داشته باشد، خوب شاید پاکستان؟
ـ سیبل: نه، ما بخش نسبتا خوبی راجع به پاکستان داشتیم. خوب برای همین من مثال کشورهای اروپایی مانند آلمان را زدم. سه کشور دیگر (غیر از ترکیه) آذربایجان، انگلیس (ممکن است بپرسید چی؟ انگلیس؟) بله انگلیس مستثنی است و دلیل هم دارد ـ و چهارمی بلژیک است. هیچکس دراف بی آی حق ندارد روی بلژیک تحقیق کند، چرا که مسائل حساس بسیاری در بلژیک می گذرد.
بخش بزرگی در مورد تحقیق اسرائیل وجود داشت واف بی آی را هم خیلی خسته و ناامید می کردند. چرا که از بالا تحقیق در مورد اسرائیل را متوقف می کردند. اطلاعات وگنده کاریهای زیادی در مورد اسرائیل داشتند، ولی نمی توانستند از آن استفاده کنند، گرچه همچنان تا آنجا که می توانستند اطلاعات جمع می کردند.
بله اسرائیل نبود. ترکیه، آذربایجان، انگلیس و بلژیک. و همانطور که در آغاز این مصاحبه گفتم شریان عملیات گلادیو از آمریکا شروع می شود و بعد بلژیک (مقر ناتو) وسپس انگلیس و بالاخره ترکیه. می دانید فتح الله گولن هنوز در آمریکا است و قلعه بسیار بزرگی برای خودش در ایالت پنسیلوانیا ساخته است.
ـ جیمز: عجب !
ـ سیبل: بله
ـ جیمز: قبل از اینکه ادامه بدهیم، می خواستم برای شنونده هایمان توضیح بدهم که اگر احیانا اطلاع ندارند، مقر اصلی ناتو در بلژیک واقع شده. این تذکر برای کسانی است که از شامل بودن بلژیک در لیست چهار کشوربی اطلاع هستند.
ـ سیبل: بله کاملا درست است. در جریان تحقیقات سانحه سوسورلوک اسناد زیادی افشاء شد. از جمله اینکه در پنتاگون بخشی مسئول عملیات گلادیو بود، که نام اصلی اش در اسناد آمده بود. این همان بخشی بود که با مجرمین و جنایتکاران کار می کرد و عملیات پرچم دروغین، تروریسم و غیره را انجام می دادند. اینها همه تحت نظر یک بخش بزرگ است. و اینکه وجود این بخش افشاء شد و راجع به آن صحبت می شود و نوشته می شود، موجب برچیدن آن نگردید، و حتی پس از فروپاشی شوروی در جای خود باقی ماند و عملیات خود را تا سال ۱۹۹۷ ادامه داد تا اینکه طرح گلادیو ب جایگزین شد.
جالب اینکه در این سه - چهار سال (از ۱۹۹۷ تا ۲۰۰۱) ده ها عملیات با اشخاصی مانند آیمن ظواهری انجام شد، و در آن زمان به آنها القاعده نمی گفتند، بلکه به آنها مجاهدین می گفتند. جالب تر اینکه رهبران رژیم های سرنگون شده در این کشورها همه کشته می شوند، یا در اثر حمله قلبی می میرند، که خلاصه محاکمه نمی شوند تا در جریان محاکمه اطلاعاتی به بیرون درز کند، مانند معمر قذافی.
اتفاق دیگری که افتاد و ترکیه در پشت صحنه نقش بزرگی در آن ایفاء کرد ـ این بود که آمریکا در سال ۱۹۹۰ از مبارک می خواهد تا رهبران متعصب ضدرژیم اش را از زندان آزاد کند. و آنها پس از آزادی به ترکیه آمده و قسمتی از این جنبش شدند. وقتی می گویم «ضدرژیم» یعنی مبارک باید کسانی را که ضد خودش بودند آزاد می کرد، چرا که قدرت های بزرگ از او می خواستند تا این کار را بکند، و اینکه به اینها در ترکیه نیازمندند و برایشان مأموریت دارند. برای همین است که می بینید مثلا ظواهری چند بار از زندان آزاد شده است. تمام این اتفاقات قبل از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ افتاد. و وقتی مثلا پس از ۱۱ سپتامبر من می گویم تمام اینها به هم ربط دارند، مردم می گویند: «به ترکیه چه ربطی دارد؟ ترکیه متحد ماست.» و اگر کسی بگوید: «ناتو، یا بخشی از ناتو در عملیات ۱۱ سپتامبر دست داشته اند» مردم می گویند او دیوانه است.
هیچکس به چنین آدمی گوش نمی دهد. فکرش را بکنید. رئیس جمهور سابق ایتالیا آشکارا در مورد گلادیو و برخی از عمال آن، و بعد ۱۱ سپتامبر صحبت می کند، و وسایل ارتباط جمعی در مورد آن سکوت می کنند. حالا اگر دو، سه مأمور سابق اف بی آی و یا چند تن از کارکنان سابق پنتاگون در مورد آن صحبت کنند، معلوم است که هیچکس به آنها گوش نمی دهد (خنده!)
فرض کنیم که اینها بسیار شجاع و جسور باشند و بگویند: «اگر می خواهید مرا به زندان بیاندازید، من به مردم آمریکا هر چه را که می دانم خواهم گفت»، مردم آمریکا خواهند گفت که او دیوانه است. هم مردم آمریکا و هم مردم اروپا این را خواهند گفت. آنها قادر نیستند چنین مسائلی را هضم کنند. برای آنها مسائل ساده، و همانطور که وسایل ارتباط جمعی مطرح می کنند قابل قبول است. بخش اول
عملیات گلادیو ــ بخش دوم
گروه های اسلامی
در فاصله زمانی ۱۹۹۴ تا آخر ۱۹۹۶ آنها گاهی اوقات از گروه های اسلامی و بعضی وقتها از پدرخوانده های ملی گرای افراطی فاشیست استفاده می کردند. تا اینکه عبدالله چتلی برای یک عملیات دیگر به ترکیه می آید ـ همان جنایتکاری که به استان سین جیانگ چین می رفت ـ و در ترکیه در حالیکه با رئیس پلیس کل ترکیه و یک ملکه زیبایی در ماشین مرسدس سیاه رنگی هستند تصادف کرده و همگی به غیر از یک نفر کشته می شوند (واقعه سوسورلوک). قبل از اینکه پلیس یا ارتش ترکیه به محل حادثه برسند، پلیس محلی و چند خبرنگار محلی به محل حادثه می رسند، آنها چه چیزی می بینند: پدرخوانده بزرگ، کسی که در صدر لیست تحت پیگرد قرار دارد عبدالله چتلی که کشته شده و چند تا پاسپورت دیپلماتیک همراهش.
نه فقط او، بلکه رئیس پلیس کل ترکیه و یک شخصیت سیاسی شناخته شده دیگر. و از خود می پرسیدند: «خدای من، اینها با شخص (عبدالله چتلی) چکار دارند؟» و همه کشته شده بودند.
گرچه در ترکیه این خبر به صورت پراکنده و کم کم درز پیدا کرد، ولی افشاگری بزرگی بود از جنایتکاران ـ مجرمین فاشیست ملی گرای افراطی که برای دولت ترکیه کار می کردند. می توان گفت که کلیه اعمال خلاف و جنایت ها و قاچاق مواد مخدر و غیره به وسیله ارتش ترکیه و نهادهای قانونی ترکیه و دولت ترکیه کنترل و مدیریت می شده اند. تمام اعمال تروریستی و جنایتکارانه ای که این مجرمین انجام می دادند، در حقیقت برای دولت ترکیه بوده است.
این ماجرا در ترکیه خیلی سروصدا کرد، خیلی مسائل به بیرون درز کرد. درست مانند کمیسیون ۱۱ سپتامبر در آمریکا، در ترکیه هم کمیسیونی برای تحقیق تشکیل شد. همه در مورد «رسوایی سوسورلوک» صحبت می کردند، چرا که حادثه در روستای سوسورلوک اتفاق افتاده بود.
بنا بر این نگرانی در غرب ـ منظورم آمریکا و اروپایی هاست ـ بوجود آمد مبنی بر اینکه درست است خیلی از اعضای کمیسیون تحقیق آدم های خود ما هستند، ولی عده ای هم نیستند و ممکن است کلی از گنده کاریها و نقشی که ما داشتیم بیرون بزند، ما منظور سرکردگان جریان است.
حالا حدس بزنید چه شد؟ یکی از رؤسای عملیات گلادیو در ترکیه، سفیر آمریکا در ترکیه آقای مارک گروسمن (Marc Grossman) بود، که از سال ۱۹۹۲ تا حادثه سوسورلوک سفیر بود. شخصی که من پنج سال است می گویم: «باید به مارک گروسمن نگاه کنید!» از آنجا که در جریان تحقیق از حادثه سوسورلوک بعضی ها حرف می زدند و برخی دیگر اخبار درز می دادند و خبرنگاران در مورد آن دقیق شده بودند ، ممکن بود برخی رازها ـ رازهای دولتی ـ به بیرون درز کند، آمریکا فورا سفیرش را از ترکیه فراخواند. خوب او هنوز یک سال و نیم تا دو سال از دوران خدمتش باقی مانده بود. و هیچ دلیلی هم برای فراخوانی سفیر خود اعلام نکردند. حدس بزنید چه کس دیگری را آمریکا فراخواند؟ شخصی که عملیات گلادیو و شبه نظامیان ترک را در قزاقستان و ترکمنستان هدایت می کرد ـ در آن زمان یک سرگرد بود ـ سرگرد داگلاس دیکرسون (Major Daglos Dickerson). اگر کتاب مرا مطالعه کرده باشید (کتاب زن محرمانه Classified woman) و با پرونده من آشنایی داشته باشید، او همان شخصی است که با جاسوس درون اف. بی. آی ازدواج کرده بود. سرگرد داگلاس دیکرسون برای مارک گروسمن در آنکارا کار می کرد و هنوز یک سال و نیم از زمان مأموریتش در ترکیه باقی مانده بود.
وظیفه اصلی او در ناتو عملیات قزاقستان و ترکمنستان بود. او عملیات گلادیو شبه نظامیان ترک را در سه یا چهار کشور اداره می کرد. آه ، دنیای عجیبی است، این شخص را از ترکیه به پایگاه نظامی آمریکا در آلمان می برند و از آنجا به بروکسل . جالب اینجاست که مدارک اثبات آن هم وجود دارد.
اکنون دوازده سال است که آنها در مورد این پرونده صحبت می کنند. در سال ۱۹۹۷ که سوسورلوک اتفاق افتاد آنجا بودند ،همچنین فرمانده عملیات کوماندویی «ضدتروریسم» ترکیه حضور داشته است. درهمان حال فرمانده بالای ارتش ترکیه بعنوان وابسته نظامی سفارت ترکیه در واشینگتن انتصاب شد. پس از واقعه سوسورلوک باید هم اورا خارج می کردند چرا که او فرمانده ارتش است و بر کلیه عملیات این مجرمین و پرچم دروغین و تروریستی نظارت می کرده است. نه فقط در ترکیه بلکه در قفقاز و آسیای میانه و بسیاری از عملیات چچن و اروپای شرقی. بنا بر این او را خارج کرده و به واشینگتن می برند و دیگر هیچوقت به ترکیه باز نمی گردد ، آنها لزومی احساس نکردند که برای این کار دلیلی اعلام کنند. بنا بر این آنها تمام این اشخاص مهم را از ترکیه به بروکسل و بعد به آمریکا بردند و حالا موقع تصمیم گیری «بالاترین آدم های دنیا» بود. برای تصمیم گیرندگان آمریکا، ناتو و انگلیس که گفتند: «این قسمت از عملیات گلادیو بیش از اندازه آشکار شده است، البته گلادیو هنوز تمام نشده است، و آنها به طرح گلادیو، عملیات طرح ب گلادیو که مدتی است تدارکش را دیده اند خواهند رفت. دراین مرحله از عملیات نوبت به استفاده از گروه های شبه نظامی اسلامی رسیده است. چه کسانی؟ مجاهدین، القاعده و...»
ـ جیمز: خوب، اجازه بدهید...، بنا بر این....
ـ سیبل: در مورد بوسنی فکر کنید.
ـ جیمز: خوب این کلی اطلاعات است. حالا برای اینکه کاملا روشن شویم، شما می گوئید که آنها نمی خواستند رسوایی سوسورلوک اتفاق بیفتد و چتلی کشته شود و برای آن برنامه ریزی نکرده بودند. آنها او را سر به نیست نکردند، ولی در نتیجه کشته شدن او بود که به طرح گلادیو ب روی آوردند. آنها قبل از این حادثه نمی خواستند به طرح ب بروند؟
ـ سیبل: کسی این را نمی داند، چرا که سؤالات زیادی در مورد این حادثه وجود دارد. اول اینکه چگونه یک نفر بدون اینکه خراشی بردارد از ماشین آمد بیرون؟ و اینکه احتمال می رود که آنها قبل از وقوع تصادف کشته شده بودند، چرا که گزارش کالبدشکافی می گوید سر آنها (شاید گردن آنها) قبل از وقوع تصادف شکسته بوده.
نمی دانیم چه کسی مسئول بوده. آیا این سانحه برنامه ریزی شده بود؟ اگر آری، به وسیله کدام جناح؟ یا اینکه یکی از رؤسای کل تصمیم گرفت: «ما می خواهیم این عوامل را از بین ببریم، چرا که از کنترل خارج شده اند، و می خواهیم به طرح ب برویم!» یا اینکه کس دیگری دستور آن را داده بود، ما نمی دانیم. می دانید، همانطور که در آمریکا از سال ۲۰۰۱ به بعد فریاد می زنیم ۹/۱۱ (یازده سپتامبر) و اینکه واقعا در آنجا چه اتفاقی افتاد، در ترکیه هم از سال ۱۹۹۶ فریاد می زنند: «سوسورلوک» و اینکه این سانحه چگونه اتفاق افتاد. خیلی از سؤالات راجع به آن بدون جواب مانده مثلا آیا کار دولت در سایه (دولت مخفی) بوده. خلاصه مسائل مبهم زیاد است، و این هم یکی از آن مسائل مبهم است.
ـ جیمز: آیا پدرخوانده (بابای) دیگری نیز به همین ترتیب سر به نیست شده؟
ـ سیبل: من و شوهرم ویلایی کوچک در دهکده ماهیگیری کوچکی (که الان مد شده است!) داریم که در سال های ۱۹۹۹ـ ۱۹۹۸ در آنجا بودیم، قبل از جریان های من بااف بی آی و هشدارهایی که دادم (Whistle blowing). یکی از باباهای شناخته شده که در همان نزدیکی صاحب چندین هتل و کازینو بود، در روز روشن ترور شد. بسیاری از باباهای گلادیو سر به نیست شدند. گاهی اوقات یک بابا به وسیله بابای دیگر سر به نیست می شد. پدرخوانده بر علیه پدرخوانده و معلوم نیست چه کسی پشت این بوده، ولی خیلی هایشان سر به نیست شدند. این در زمانی بود که آمریکا و ناتو تصمیم گرفتند تا کاملا به طرح ب بروند و اینکه «ما از مجاهدین استفاده خواهیم کرد».
چه بر سر ملی گرایان افراطی و فاشیست آمد؟ برخی از اصلی هایشان سر به نیست شدند. به برخی دیگر کاری نداشتند. آنها مدتی بدون پشتیبان مانده و سعی کردند کار خودشان را دنبال کنند. آنها می گفتند: «هم دولت ترکیه و هم آمریکا و ناتو به ما پشت کرده اند» و برای مدتی مسائل گل آلود بوده و روشن نبود.
تا اینکه دولت اسلامی فعلی ترکیه روی کار آمد. جالب است که قبل از روی کار آمدن دولت جدید در ترکیه، در داخل آمریکا مقالات زیادی انتشار یافت که حاکی از نگرانی آمریکا از روی کار آمدن دولت جدید اسلامی بود و می پرسیدند: «در ترکیه چه اتفاقی خواهد افتاد؟ آیا مثل ایران خواهد شد؟» و غیره و غیره. نکته جالب این بود که می خواستند از روانشناسی معکوس روی مردم استفاده کنند.
در خاورمیانه خیلی از این روش استفاده می کنند. مثلا اگر آمریکا بخواهد دولت سرسپرده ای را در یکی از کشورها سر کار بیاورد، اولین چیزی که اتفاق می افتد این است که می گویند آمریکا از روی کار آمدن این دولت نگران است و اینکه موضع این دولت در مورد آمریکا و اسرائیل سختگیرانه خواهد بود، و به این ترتیب اکثریت ملت از دولت جدید حمایت کرده و مشروعیت به دست خواهد آورد.
در بسیاری موارد از این تاکتیک استفاده می شود. ... از وقتی که آنها به طرح ب رفتند همیشه آمریکا می خواسته که یک «دولت میانه رو اسلامی» در ترکیه حکومت کند. حالا پس از کشته شدن چتلی، که دیگر کاملا به طرح ب برای آسیای میانه و قفقاز از طریق اسلام رفتند، برای بوجود آوردن گروه های اسلامی، یک رهبر مذهبی در نظر داشتند، کسی که به عنوان یک واعظ متعصب مذهبی در ترکیه شناخته می شد. البته از زمانیکه وی مورد حمایت آمریکا قرار گرفت، به او نمی گفتند متعصب، بلکه به او می گفتند «میانه رو». اسم او فتح الله گولن می باشد.
فتح الله گولن (Fethullah Gülen) در دهه نود میلادی در ترکیه بر علیه دولت سکولار سخنرانی می کرد. او می گفت: «در ترکیه باید دولتی وجود داشته باشد که بتواند بهتر ارزش های مردم را نمایندگی کند، که آن ارزش ها اسلام می باشد.» و اینکه «ما باید به ریشه های خود برگردیم.» این نوع دیگری از ملی گرایی افراطی بود.
ملی گرایان افراطی می گفتند: «ما فرهنگ ترکی می خواهیم، و نمی خواهیم به اتحادیه اروپا بپیوندیم. ما می خواهیم با همه کشورهای آسیای میانه متحد شده و یک جمهوری کبیر ترک بوجود آوریم.»
این واعظ، فتح الله گولن همان مطلب را می گفت، ولی به جای ملت از «اسلام» استفاده می کرد، به همراه زبان ترکی. می گفت ما باید با برادران مان در آسیای میانه، تاجیکستان و قرقیزستان متحد شویم و یک ترکیه کبیر اسلامی بوجود بیاوریم. البته نه اسلام متعصب، بلکه اسلام میانه روی ترکیه ـ هر چه که این «اسلام ترکی» معنی می دهد. رژیم نظامیان در ترکیه از این آدم متنفر بودند و او در ترکیه تحت پیگرد بود. چند بار محاکمه شده بود و می خواستند او را حبس کنند، در این دوران (اوایل دهه ۹۰ میلادی) وی دچار چنین سرنوشتی بود. پس از آن تحت پیگرد قرار می گیرد و اعلام می کنند وی مجرم، تروریست و ضدسکولار است. پس از حادثه سوسورلوک، این شخص را بطور اسرارآمیزی سوار یک هواپیمای جت شخصی می کنند و به آمریکا وبه واشینگتن می آورند. آه! چرا به آمریکا؟ او به دنبال تشکیل ترکیه کبیر اسلامی است، پس چرا او را به آمریکا می آورند.
او از سال ۱۹۹۷ که به آمریکا آمده، از اینجا خارج نشده است. در اطراف واشینگتن به او یک خانه بزرگ گران قیمت داده اند، به او اجازه دادند تا سازمان اسلامی اش را تشکیل دهد. سازمان او در حال حاضر بیش از بیست میلیارد دلار ارزش دارد، بزرگترین سازمان اسلامی در دنیا، که مرکزش در آمریکا است.
اگر وقت داشته باشیم، باز هم به این شخص باز می گردم. در هر حال حاضر او اینجا در آمریکا در واشینگتن و پنسیلوانیا است. همسایه او در اینجا چه کسی است؟ (خنده!) من برای این می خندم که به وسایل ارتباط جمعی حقیقی و با نفوذ می گویند که وارد اینجور مسائل نشوند. در همان حال وسایل ارتباط جمعی غیرحقیقی و ضعیف هم به خود می گویند: «این موضوع خیلی پیچیده است و ما نمی توانیم به آن وارد شویم!»
داستان بعدی راجع به شخصی به نام یوسف تورانی است. او اهل استان سین جیانگ چین، اوغورستان یا ترکستان شرقی است. او را از آنجا برای مدتی به ترکیه می برند و از آنجا به آمریکا می آید و به او پاسپورت آمریکایی می دهند، در سال ۱۹۹۷. بعد در وزارت خارجه آمریکا جلسه ای تشکیل داده و کشور ترکستان شرقی را مستقل اعلام می کنند . رئیس جمهور در تبعید آن را هم (یوسف تورانی) معرفی می کنند.
بنا بر این یک کشورجدید با رئیس جمهورمربوطه اش در وزارت خارجه آمریکا اعلام موجودیت می کند. می گویند: «ما موجودیت کشور سین جیانگ را اعلام می کنیم، و این هم رئیس جمهور آن است.» و رئیس جمهور درسال ۱۹۹۷ در ساختمان وزارت خارجه آمریکا در واشینگتن سوگند یاد می کند.
خوب اوهم قسمتی از شبکه طرح ب گلادیو بوده است. او رهبر در تبعید کشوری است که هنوز بوجود نیامده، و فقط از جانب آمریکا به رسمیت شاخته می شود «ترکستان شرقی». وی نیزبخشی از طرح ب گلادیو است و از طریق وابستگان و شبکه خود در سین جیانگ چین عملیات انجام می دهد.
از طرف دیگر آقای فتح الله گولن از سال ۱۹۹۷ که به آمریکا آمده است، در عرض چهار سال ۳۵۰ مسجد و مدرسه مذهبی در کشورهای آسیای میانه و قفقاز ایجاد کرده است. جیمز! تنها در چهار سال. کسی نمی داند پول احداث این مدارس از کجا می آید. خودش می گوید از طریق پول های اهدایی مردم خوب ترکیه (خنده!) اگر دقیق شویم می بینیم که حتی دولت با زور هم قادر نیست ۲۰ میلیارد دلار مالیات جمع کند، چه برسد چنین پول هنگفتی برای ۳۵۰ مسجد و مدرسه.
همچنین به دلیل آنکه در این مساجد و مدرسه ها اسلام مدرن ترویج می شود ـ نه اسلام متعصب ـ او می خواهد به همه شاگردانش در این مساجد و مدرسه ها انگلیسی یاد بدهد. حالا بچه ها باید قرآن را به انگلیسی یاد بگیرند. برای اینکه به آنها انگلیسی یاد بدهد، باید معلمان انگلیسی را به این مساجد و مدرسه ها در این کشورها قرقیزستان، تاجیکستان و غیره بفرستد. به همین دلیل صدها تن معلم انگلیسی که از آمریکا به این کشورها ـ تاجیکستان، قرقیزستان ـ فرستاده می شوند، پاسپورت دیپلماتیک آمریکایی دارند.
حالا جیمز، شما در ژاپن انگلیسی تدریس می کردی، آیا به شما پاسپورت دیپلماتیک دادند؟ (خنده!)
ـ جیمز: سرش را به علامت نه تکان می دهد.
ـ سیبل: ممکن است برخی بگویند «این یک اتهام است». ولی من مقالات ترجمه شده ای از وسایل ارتباط جمعی اصلی در اروپا و ترکیه دارم، و این ثابت شده است. وزارت خارجه آمریکا هم این را تکذیب نمی کند، آنها می گویند: «به دلیل اینکه این کشورها عقب مانده و خطرناک هستند، آنها (معلمین زبان انگلیسی) برای حفاظت از خود به پاسپورت دیپلماتیک نیاز دارند.» آره!؟
حالا من به شما مثال هایی را از طرح گلادیوب ارائه می دهم. از طریق اطلاعاتی که از زمان کارم در اف بی آی. بدست آوردم، آمریکا و ناتو شروع کردند تا از نزدیک با بن لادن و آیمن ظواهری کار کنند. ظواهری چند سفر به ترکیه داشته و با مقامات بالای ترک ملاقات کرده است. بین سال های ۱۹۹۷ تا ۲۰۰۱ ظواهری چندین سفر به آذربایجان داشته و در سفارت ترکیه در باکو در آذربایجان با مقامات آمریکا ملاقات نموده است، همچنین با شاهزاده بندر عربستان. به نظر می آید که آیمن الظواهری نفر اول القاعده بوده و بن لادن نفر دوم. ظواهری بود که به ترکیه آمد و از طریق ترکیه به آلبانی و کوسوو رفت. بنا بر این آمریکا به همراه ترکیه، جناح نظامیان ترکیه، در این کشورها شروع کرد به همکاری نزدیک با آیمن ظواهری، بن لادن، شاهزاده بندر و چند جلسه داشتند که از طریق نمایندگان ترکیه هماهنگ می شده است.اف بی آی زمانی که داشت از نمایندگان ترکیه استراق سمع می کرد، مثلا وابسته نظامی سفارت ترکیه در واشینگتن، یا نهادهای دیپلماتیک ترکیه و یا سازمان های دیگر دولت ترکیه، تصادفا به این اطلاعات دست پیدا کرد.
فرض کنید شمااف بی آی هستید و می خواهید ببینید که عملیات جاسوسی از طریق نهادهای دولت ترکیه در آمریکا انجام می شود یا نه، و ناگهان به اطلاعات خیلی محرمانه دیگری دست پیدا می کنید!
نکته دیگری را که می خواهم راجع بهاف بی آی بگویم این است که تحت قانون FLSA (؟) آنها نهادهای دیپلماتیک تمام کشورهای دنیا را استراق سمع و کنترل می کنند، به غیر از چهار کشور. کسی تا به حال این را افشاء نکرده، ولی اف بی آی تحت قانون FLSA حق ندارد چهار کشور را کنترل کند، چه در مورد عملیات جاسوسی و چه دیگر اعمال مجرمانه. جیمز آیا می خواهید حدس بزنید که این چهار تا کدام کشورها هستند؟
ـ جیمز: تلاش خود را می کنم
ـ سیبل: خیلی ها ممکن است بگویند اسرائیل، ولی صحیح نیست
ـ جیمز: اسرائیل نیست
ـ سیبل: خوب به شما کمک می کنم
ـ جیمز: ترکیه باید در آن لیست باشد
ـ سیبل: درست است، البته تا زمانی که من به اف بی آی می رفتم. من بخش ترکیه را دراف بی آی راه اندازی کردم
ـ جیمز: خوب
ـ سیبل: قبل از شروع به کار من دراف بی آی، پنتاگون یک خانم سرهنگ دوم که ترک ـ آمریکایی بود به اف بی آی می فرستاد. این خانم رابط ناتو و پنتاگون با اف. بی. آی. بود. آنها او را هر دو - سه ماه یک بار برایاف بی آی می فرستادند تا برخی مطالب را برایشان ترجمه کند. چرا کهاف بی آی برخی چیزها را ضبط می کرد، ولی نمی توانست یک بخش رسمی ترکیه داشته باشد، بدین معنا که آنها نمی توانستند در مورد عملیات جاسوسی یا مجرمانه ترکیه تحقیق کنند. ترکیه یکی است، خوب سه تای دیگر چی؟
ـ جیمز: خوب .... اگر قرار است کشوری باشد که نقشی در آسیای میانه و قفقاز داشته باشد، خوب شاید پاکستان؟
ـ سیبل: نه، ما بخش نسبتا خوبی راجع به پاکستان داشتیم. خوب برای همین من مثال کشورهای اروپایی مانند آلمان را زدم. سه کشور دیگر (غیر از ترکیه) آذربایجان، انگلیس (ممکن است بپرسید چی؟ انگلیس؟) بله انگلیس مستثنی است و دلیل هم دارد ـ و چهارمی بلژیک است. هیچکس دراف بی آی حق ندارد روی بلژیک تحقیق کند، چرا که مسائل حساس بسیاری در بلژیک می گذرد.
بخش بزرگی در مورد تحقیق اسرائیل وجود داشت واف بی آی را هم خیلی خسته و ناامید می کردند. چرا که از بالا تحقیق در مورد اسرائیل را متوقف می کردند. اطلاعات وگنده کاریهای زیادی در مورد اسرائیل داشتند، ولی نمی توانستند از آن استفاده کنند، گرچه همچنان تا آنجا که می توانستند اطلاعات جمع می کردند.
بله اسرائیل نبود. ترکیه، آذربایجان، انگلیس و بلژیک. و همانطور که در آغاز این مصاحبه گفتم شریان عملیات گلادیو از آمریکا شروع می شود و بعد بلژیک (مقر ناتو) وسپس انگلیس و بالاخره ترکیه. می دانید فتح الله گولن هنوز در آمریکا است و قلعه بسیار بزرگی برای خودش در ایالت پنسیلوانیا ساخته است.
ـ جیمز: عجب !
ـ سیبل: بله
ـ جیمز: قبل از اینکه ادامه بدهیم، می خواستم برای شنونده هایمان توضیح بدهم که اگر احیانا اطلاع ندارند، مقر اصلی ناتو در بلژیک واقع شده. این تذکر برای کسانی است که از شامل بودن بلژیک در لیست چهار کشوربی اطلاع هستند.
ـ سیبل: بله کاملا درست است. در جریان تحقیقات سانحه سوسورلوک اسناد زیادی افشاء شد. از جمله اینکه در پنتاگون بخشی مسئول عملیات گلادیو بود، که نام اصلی اش در اسناد آمده بود. این همان بخشی بود که با مجرمین و جنایتکاران کار می کرد و عملیات پرچم دروغین، تروریسم و غیره را انجام می دادند. اینها همه تحت نظر یک بخش بزرگ است. و اینکه وجود این بخش افشاء شد و راجع به آن صحبت می شود و نوشته می شود، موجب برچیدن آن نگردید، و حتی پس از فروپاشی شوروی در جای خود باقی ماند و عملیات خود را تا سال ۱۹۹۷ ادامه داد تا اینکه طرح گلادیو ب جایگزین شد.
جالب اینکه در این سه - چهار سال (از ۱۹۹۷ تا ۲۰۰۱) ده ها عملیات با اشخاصی مانند آیمن ظواهری انجام شد، و در آن زمان به آنها القاعده نمی گفتند، بلکه به آنها مجاهدین می گفتند. جالب تر اینکه رهبران رژیم های سرنگون شده در این کشورها همه کشته می شوند، یا در اثر حمله قلبی می میرند، که خلاصه محاکمه نمی شوند تا در جریان محاکمه اطلاعاتی به بیرون درز کند، مانند معمر قذافی.
اتفاق دیگری که افتاد و ترکیه در پشت صحنه نقش بزرگی در آن ایفاء کرد ـ این بود که آمریکا در سال ۱۹۹۰ از مبارک می خواهد تا رهبران متعصب ضدرژیم اش را از زندان آزاد کند. و آنها پس از آزادی به ترکیه آمده و قسمتی از این جنبش شدند. وقتی می گویم «ضدرژیم» یعنی مبارک باید کسانی را که ضد خودش بودند آزاد می کرد، چرا که قدرت های بزرگ از او می خواستند تا این کار را بکند، و اینکه به اینها در ترکیه نیازمندند و برایشان مأموریت دارند. برای همین است که می بینید مثلا ظواهری چند بار از زندان آزاد شده است. تمام این اتفاقات قبل از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ افتاد. و وقتی مثلا پس از ۱۱ سپتامبر من می گویم تمام اینها به هم ربط دارند، مردم می گویند: «به ترکیه چه ربطی دارد؟ ترکیه متحد ماست.» و اگر کسی بگوید: «ناتو، یا بخشی از ناتو در عملیات ۱۱ سپتامبر دست داشته اند» مردم می گویند او دیوانه است.
هیچکس به چنین آدمی گوش نمی دهد. فکرش را بکنید. رئیس جمهور سابق ایتالیا آشکارا در مورد گلادیو و برخی از عمال آن، و بعد ۱۱ سپتامبر صحبت می کند، و وسایل ارتباط جمعی در مورد آن سکوت می کنند. حالا اگر دو، سه مأمور سابق اف بی آی و یا چند تن از کارکنان سابق پنتاگون در مورد آن صحبت کنند، معلوم است که هیچکس به آنها گوش نمی دهد (خنده!)
فرض کنیم که اینها بسیار شجاع و جسور باشند و بگویند: «اگر می خواهید مرا به زندان بیاندازید، من به مردم آمریکا هر چه را که می دانم خواهم گفت»، مردم آمریکا خواهند گفت که او دیوانه است. هم مردم آمریکا و هم مردم اروپا این را خواهند گفت. آنها قادر نیستند چنین مسائلی را هضم کنند. برای آنها مسائل ساده، و همانطور که وسایل ارتباط جمعی مطرح می کنند قابل قبول است. بخش اول