عدنان حاج، فتوژورنالیست لبنانی، که بیش از 10 سال با خبرگزاری رویترز همکاری داشت، سال گذشته در جریان جنگ لبنان با دستکاری دیجیتالی دست کم دو تا از عکس هایش اعتبار حرفهای برای خود باقی نگذاشت. اتفاقاً هر دوی این عکس ها در مجموعه عکسی که رویترز از درگیری های لبنان و اسرائیل منتشر کرد، وجود داشتند. و بعد از این که رویترز متوجه این دستکاری ها شد، نه تنها عدنان حاج را اخراج کرد، بلکه همه 920 عکسی را که از او در آرشیو داشت، حذف کرد.» موضوع چگونگی لو رفتن او و اطلاعات بیشتر را میتوانید در آدرس زیر بیابید.
http://nasiriphotos.com/articles/?j=3
در جامعهی ما که سالها اسیر فرهنگ استبدادی نظامهای سیاسی بوده و گذشته از مردم، گروهها و فعالان سیاسی هم مسئولیت اعمال و گفتههای خود را نمیپذیرند و «اعتبار حرفهای» کالایی است که خریداری ندارد. به خاطر وجود چنین فرهنگی امثال علیرضا نوری زاده که به طور مستمر به عنوان بانک مرکزی جعلیات به دروغبافی و جعل خبر و تفسیر و گزارش واقعه مشغول است، ستارهی بخش فارسی رادیوها و تلویزیونهای ماهوارهای میشود.
رویترز در جامعه خودشان که «اعتبار حرفهای» ارزشی دارد و افکار عمومی حساس است، به خاطر انتشار دو عکس دستکاری شده، نه تنها همکارشان را اخراج میکند بلکه برای پاک کردن این ننگ، همهی عکسهای او را نیز از آرشیو خود حذف میکند تا به احساسات جریحهدار شدهی مردم مرهمی نهد. اما وقتی همین بنگاههای خبری در ارتباط با جامعهی ایرانی قرار میگیرند، صدتا از این افشاگریها هم که بکنی باز به همکاریشان با افراد مزبور ادامه میدهند و آب از آب تکان نمیخورد! چرا که برای ما احترام و اعتباری قائل نیستند. متأسفانه قبل از دیگران ما خودمان برای خودمان احترامی قائل نیستیم. آنها به خوبی میدانند که وجه غالب جامعهی ایرانی حساسیتی به این موضوعات ندارد و گاه به خاطر آنکه دست فرد مورد علاقهشان را رو کردهای، ناراحت هم میشوند و چند فحشی هم نثارت میکنند که چرا نمیگذارید مردم کارشان را بکنند. و یا مگر شما وکیل وصی دیگرانید؟ چرا مردم بایستی از شما تأییدیه بگیرند؟ و توجیهاتی از این دست.
در مقالهی قبلی که در آدرس http://www.irajmesdaghi.com موجود است به روایت جعلی مسعود بهنود، همکار و دوست قدیمی نوریزاده پرداختم. این دو، گویی همزاد هم هستند. شیوهی کارشان هم به گونهای باورنکردنی شبیه به هم است.
این مقدمه را گفتم تا به روایت چند موضوع از سوی علیرضا نوری زاده بپردازم که از اساس جعلی هستند.
«مخدره» یا «بانوی فرزانه فرهنگ و آموزش» (۱)
نوری زاده، بانو فرخرو پارسا و پری بلنده
نوری زاده در یک هفته با خبر سه شنبه ۶ تا جمعه ۹ فوریه ۲۰۰۷ که در روزنامه کیهان چاپ لندن انتشار یافت، و به خاطر آب و نان داری گزارش، دوباره آن را در تاریخ ۱۶ دیماه سال ۸۶ انتشار داد، در مورد تصویری «که تا آخرین لحظه زندگی از صفحه دل و اندیشهاش پاک نخواهد شد»، مینویسد:
«تصویر دوم از آن شب تلخ در برابر شکوفه نو است. خلیل بهرامی خبر داده است که امشب بانوی فرزانه فرهنگ و آموزش کشور فرخرو پارسا را اعدام میکنند آن هم با زنی از ساکنان نفرینی قلعه «پری بلنده» قزوینی. حتی در لحظه مرگ میخواهند آن بانوی نازنین را که هزاران دختر میهن من شاگردانش بودند، تحقیر کنند. شکوفه نو خاموش است، قلعه نیز پس از آنکه چند تیغ کش نومسلمان کمیته ای بعضی از خانه هایش را آتش زده اند و حاج مانیان و تنی چند از بازاریها با انتقال ساکنانش به مراکز بازسازی روح و جسم، تطهیرشان کردهاند، به جز معتادانی فروافتاده و زنانی تا حنجره گرفتار سفلیس، از بانگ شادخواران و قوادان و اسپندی ها و مشتریها خالی است. چند جعبه پپسی را روی هم میچینند. یک گونی بر سر خانم پارسا کشیده اند و چادر نمازی بر سر پری که روزگاری زیباترین زن قلعه بود. سه نفر خانم پارسا را روی جعبه ها میگذارند و طناب را از روی گونی بر گردنش میاندازند. دو نفر از بچه های کمیته محل طناب را میکشند، طناب پاره میشود و خانم پارسا کف پیاده رو پرتاب میشود. ناجوانمردها حتی رسم اقوام وحشی را رعایت نمیکنند که اگر محکوم به مرگی نمرد بخشوده میشود. این بار سیم بکسل میآورند با طنابی کلفت، بانوی نازنین را که هیچ نمیگوید در همان گونی بالا میکشند و سرطناب را دور درختی میپیچند. پری گریه میکند و ناسزا میگوید، به سرعت او را طناب انداز میکنند. دو پیکر تاب میخورد یکی در گونی و یکی در لابلای چادر نماز... ستوان جوانی از پاسگاه بیرون میآید و فریاد میزند خجالت بکشید، کارتان را که کردید. حداقل جسد خانم پارسا و آن بیچاره پری را پائین بکشید.»
http://www.nourizadeh.com/archives/002604.php#more
آنچه نوری زاده در مورد «بانوی فرزانه فرهنگ و آموزش کشور فرخرو پارسا» مینویسد، واقعیت ندارد و بافتهی ذهن اوست. نوری زاده که امروز این چنین از زنده یاد خانم فرخرو پارسا یاد میکند و او را «آن بانوی نازنین» که «هزاران دختر میهن من شاگردانش بودند»، معرفی میکند و از عزم ملایان برای «تحقیر» او به هنگام مرگ مینویسد؛ خود به شکلی رذیلانه در ۴ تیر ۵۸ در سرمقالهی مجلهی «امید ایران» که سردبیریاش را به عهده داشت، در مورد زنده یاد خانم فرخرو پارسا،نوشت:
دنباله مقاله
http://nasiriphotos.com/articles/?j=3
در جامعهی ما که سالها اسیر فرهنگ استبدادی نظامهای سیاسی بوده و گذشته از مردم، گروهها و فعالان سیاسی هم مسئولیت اعمال و گفتههای خود را نمیپذیرند و «اعتبار حرفهای» کالایی است که خریداری ندارد. به خاطر وجود چنین فرهنگی امثال علیرضا نوری زاده که به طور مستمر به عنوان بانک مرکزی جعلیات به دروغبافی و جعل خبر و تفسیر و گزارش واقعه مشغول است، ستارهی بخش فارسی رادیوها و تلویزیونهای ماهوارهای میشود.
رویترز در جامعه خودشان که «اعتبار حرفهای» ارزشی دارد و افکار عمومی حساس است، به خاطر انتشار دو عکس دستکاری شده، نه تنها همکارشان را اخراج میکند بلکه برای پاک کردن این ننگ، همهی عکسهای او را نیز از آرشیو خود حذف میکند تا به احساسات جریحهدار شدهی مردم مرهمی نهد. اما وقتی همین بنگاههای خبری در ارتباط با جامعهی ایرانی قرار میگیرند، صدتا از این افشاگریها هم که بکنی باز به همکاریشان با افراد مزبور ادامه میدهند و آب از آب تکان نمیخورد! چرا که برای ما احترام و اعتباری قائل نیستند. متأسفانه قبل از دیگران ما خودمان برای خودمان احترامی قائل نیستیم. آنها به خوبی میدانند که وجه غالب جامعهی ایرانی حساسیتی به این موضوعات ندارد و گاه به خاطر آنکه دست فرد مورد علاقهشان را رو کردهای، ناراحت هم میشوند و چند فحشی هم نثارت میکنند که چرا نمیگذارید مردم کارشان را بکنند. و یا مگر شما وکیل وصی دیگرانید؟ چرا مردم بایستی از شما تأییدیه بگیرند؟ و توجیهاتی از این دست.
در مقالهی قبلی که در آدرس http://www.irajmesdaghi.com موجود است به روایت جعلی مسعود بهنود، همکار و دوست قدیمی نوریزاده پرداختم. این دو، گویی همزاد هم هستند. شیوهی کارشان هم به گونهای باورنکردنی شبیه به هم است.
این مقدمه را گفتم تا به روایت چند موضوع از سوی علیرضا نوری زاده بپردازم که از اساس جعلی هستند.
«مخدره» یا «بانوی فرزانه فرهنگ و آموزش» (۱)
نوری زاده، بانو فرخرو پارسا و پری بلنده
نوری زاده در یک هفته با خبر سه شنبه ۶ تا جمعه ۹ فوریه ۲۰۰۷ که در روزنامه کیهان چاپ لندن انتشار یافت، و به خاطر آب و نان داری گزارش، دوباره آن را در تاریخ ۱۶ دیماه سال ۸۶ انتشار داد، در مورد تصویری «که تا آخرین لحظه زندگی از صفحه دل و اندیشهاش پاک نخواهد شد»، مینویسد:
«تصویر دوم از آن شب تلخ در برابر شکوفه نو است. خلیل بهرامی خبر داده است که امشب بانوی فرزانه فرهنگ و آموزش کشور فرخرو پارسا را اعدام میکنند آن هم با زنی از ساکنان نفرینی قلعه «پری بلنده» قزوینی. حتی در لحظه مرگ میخواهند آن بانوی نازنین را که هزاران دختر میهن من شاگردانش بودند، تحقیر کنند. شکوفه نو خاموش است، قلعه نیز پس از آنکه چند تیغ کش نومسلمان کمیته ای بعضی از خانه هایش را آتش زده اند و حاج مانیان و تنی چند از بازاریها با انتقال ساکنانش به مراکز بازسازی روح و جسم، تطهیرشان کردهاند، به جز معتادانی فروافتاده و زنانی تا حنجره گرفتار سفلیس، از بانگ شادخواران و قوادان و اسپندی ها و مشتریها خالی است. چند جعبه پپسی را روی هم میچینند. یک گونی بر سر خانم پارسا کشیده اند و چادر نمازی بر سر پری که روزگاری زیباترین زن قلعه بود. سه نفر خانم پارسا را روی جعبه ها میگذارند و طناب را از روی گونی بر گردنش میاندازند. دو نفر از بچه های کمیته محل طناب را میکشند، طناب پاره میشود و خانم پارسا کف پیاده رو پرتاب میشود. ناجوانمردها حتی رسم اقوام وحشی را رعایت نمیکنند که اگر محکوم به مرگی نمرد بخشوده میشود. این بار سیم بکسل میآورند با طنابی کلفت، بانوی نازنین را که هیچ نمیگوید در همان گونی بالا میکشند و سرطناب را دور درختی میپیچند. پری گریه میکند و ناسزا میگوید، به سرعت او را طناب انداز میکنند. دو پیکر تاب میخورد یکی در گونی و یکی در لابلای چادر نماز... ستوان جوانی از پاسگاه بیرون میآید و فریاد میزند خجالت بکشید، کارتان را که کردید. حداقل جسد خانم پارسا و آن بیچاره پری را پائین بکشید.»
http://www.nourizadeh.com/archives/002604.php#more
آنچه نوری زاده در مورد «بانوی فرزانه فرهنگ و آموزش کشور فرخرو پارسا» مینویسد، واقعیت ندارد و بافتهی ذهن اوست. نوری زاده که امروز این چنین از زنده یاد خانم فرخرو پارسا یاد میکند و او را «آن بانوی نازنین» که «هزاران دختر میهن من شاگردانش بودند»، معرفی میکند و از عزم ملایان برای «تحقیر» او به هنگام مرگ مینویسد؛ خود به شکلی رذیلانه در ۴ تیر ۵۸ در سرمقالهی مجلهی «امید ایران» که سردبیریاش را به عهده داشت، در مورد زنده یاد خانم فرخرو پارسا،نوشت: