۱۳۸۸ آذر ۲, دوشنبه

آقای موسوی ویدویی از دوران طلایی خودت و حضرت امامت! ببین و شرم کن از گفتن کلمه حضرت امام.






آقای موسوی ویدویی از دوران طلایی خودت و حضرت امامت! ببین و شرم کن از گفتن کلمه حضرت امام.

گزارشی از اسیران کم سن و سال ایرانی در عراق در زمان جنگ وامتناع ایران از پذیرششان با وجود قبول آزادی آنها از طرف عراق

گزارشی از داخل کمپ زندانیان ایرانی ۳ سال بعد از آغاز جنگ ایران-عراق در نزدیکی بغداد، جایی كه در آن ۱۳۰۰ اسیر جنگی ایرانی نگهداری میشد. در محوطه زندان آهنگ گوگوش در حال پخشه و در بین اسیران زندانیهای کم سن و سالی كه سنشان بین ۱۱ تا ۱۷ سال تخمین زده میشه در داخل اتاقی در کمپ دورتا دور اتاق نشسته اند. در حالیکه انها از نگاه کردن به دوربین خودداری میکنند، یک خانوم پروفسور هندی كه مسلمان شیعه هست سعی میکنه با آنها به فارسی صحبت کند. در پاسخ، یکی از این زندانیهای جوان بخاطر رعایت نکردن حجاب توسط این خانم از پاسخ دادن امتناع میکند. بعد از اینکه این خانوم هندی ساریش رو به سرش میکشد انها حاضر به پاسخ دادن به سؤالات میشوند. اسیر کم سن و سالی در پاسخ به سوال او جواب میدهد كه ۱۶ سال سن دارد و برای دفاع از اسلام به جنگ آمده و خواهان ادامه جنگ تا پیروزی حق علیه باطله. در آخر خبرنگار ادعا میکنه دولت عراق بدون هیچ پیش شرطی حاضر شده حدود ۵۶۰۰ اسیر کم سن وسال را به ایران برگرداند ولی ایران این درخواست رو رد کرده و خمینی حاضر نیست اینها رو بپذیره چون بمانند یک مسلمان واقعی شهید نشدن.
آقای موسوی وقتی کلمه حضرت امام را از زبانت می شنوم سراسر و جودم را نفرت از تو فرا می گیرد که چرا این فرد کثیف را با عنوان مقدس می خوانی. می خواهم گریه کنم برای جوانان و نوجوانانی که تو را سمبل آزادی خواهی میدانند. لعنت بر تو اگر بخواهی خمینی جانی کثیف را به عنوان یک انسان به جوانان و نوجوانان کم اگاه نسبت به اول انقلاب قالب کنی.

آقای موسوی ویدویی از دوران طلایی خودت و حضرت امامت! ببین و شرم کن از گفتن کلمه حضرت امام.






آقای موسوی ویدویی از دوران طلایی خودت و حضرت امامت! ببین و شرم کن از گفتن کلمه حضرت امام.

گزارشی از اسیران کم سن و سال ایرانی در عراق در زمان جنگ وامتناع ایران از پذیرششان با وجود قبول آزادی آنها از طرف عراق

گزارشی از داخل کمپ زندانیان ایرانی ۳ سال بعد از آغاز جنگ ایران-عراق در نزدیکی بغداد، جایی كه در آن ۱۳۰۰ اسیر جنگی ایرانی نگهداری میشد. در محوطه زندان آهنگ گوگوش در حال پخشه و در بین اسیران زندانیهای کم سن و سالی كه سنشان بین ۱۱ تا ۱۷ سال تخمین زده میشه در داخل اتاقی در کمپ دورتا دور اتاق نشسته اند. در حالیکه انها از نگاه کردن به دوربین خودداری میکنند، یک خانوم پروفسور هندی كه مسلمان شیعه هست سعی میکنه با آنها به فارسی صحبت کند. در پاسخ، یکی از این زندانیهای جوان بخاطر رعایت نکردن حجاب توسط این خانم از پاسخ دادن امتناع میکند. بعد از اینکه این خانوم هندی ساریش رو به سرش میکشد انها حاضر به پاسخ دادن به سؤالات میشوند. اسیر کم سن و سالی در پاسخ به سوال او جواب میدهد كه ۱۶ سال سن دارد و برای دفاع از اسلام به جنگ آمده و خواهان ادامه جنگ تا پیروزی حق علیه باطله. در آخر خبرنگار ادعا میکنه دولت عراق بدون هیچ پیش شرطی حاضر شده حدود ۵۶۰۰ اسیر کم سن وسال را به ایران برگرداند ولی ایران این درخواست رو رد کرده و خمینی حاضر نیست اینها رو بپذیره چون بمانند یک مسلمان واقعی شهید نشدن.
آقای موسوی وقتی کلمه حضرت امام را از زبانت می شنوم سراسر و جودم را نفرت از تو فرا می گیرد که چرا این فرد کثیف را با عنوان مقدس می خوانی. می خواهم گریه کنم برای جوانان و نوجوانانی که تو را سمبل آزادی خواهی میدانند. لعنت بر تو اگر بخواهی خمینی جانی کثیف را به عنوان یک انسان به جوانان و نوجوانان کم اگاه نسبت به اول انقلاب قالب کنی.

اسامي بيش از 70فعال دانشجويي دربند


دانشگاه شيراز- علی صالح پور، یحیی طاووسی، ندا اسکندری، خدیجه قهرمانی، نظری، شیروانی ، باقری، بنایی، جلالی، سعید رضایی، زاهدی، ظهوریان، عارف، پورفتحی، طاهری، صفرپور، پورسلطان، کاظم رضایی ، سجاد بهنام ، احسان هاشمی
دانشگاه مازندران - میلاد حسینی کشتان، علی نظری، سیاوش صفوی، علی دنیاری، مازیار یزدانی نیا، شوانه مریخی، علی عباسی، و رحمان یعقوبی هركدام 6ماه حبس
دانشگاه علامه طباطبايی - مرتضی اسدی، حمید قهوه چیان، علیرضاموسوی، احمد میرطاهری، علیرضا زرگر، امیرکاظم پور و یاسر معصومی
دانشگاه خواجه نصير- علی پرویز و سهیل محمدی
دانشگاه شریف- میثم احمدی
دانشگاه آزاد - سلمان سیما
دانشگاه صنعتی اصفهان- علی مشمولی
دانشگاه فردوسی - افتخار بزرگیان
دانشگاه تهران- پیمان عارف
دانشگاه بهشتی- حامد روحی نژاد
دانشجویان كرد- شبنم مدد زاده ، روناک صفارزاده
دانشگاه علم وصنعت - علی اسداللهی
بهروز جاويد تهراني بازداشتي جنبش دانشجويي 18 تير78
دانشگاه باكو- علی بیکس
دفتر تحکیم وحدت - عباس حکیم زاده
سازمان دانش آموختگان ادوارتحكيم - احمد زید آبادی ، عبدالله مومنی، حسن اسدی زید آبادی، محمد صادقی، حجت شریفی، سلمان سیما، کوهزاد اسماعیلی، موسی ساکت، نفیسه زارع کهن
دانشجویان و دانش‌آموختگان لیبرال دانشگاه‌ها- مهرداد بزرگ، سورنا هاشمی، علیرضا موسوی، فرزان رئوفی، احسان دولتشاه، سینا شکوهی و البرز زاهدی
سعید حبیبی 3 سال زندان ،مهدی گرایلو 5 سال زندان ،کیوان امیری الیاسی 5 سال زندان ،مهدی الیهاری 2 سال زندان و سروش ثابت دشتستانی 2 سال زندان
سعید نورمحمدی ، احسان حسین خانی ، ضیا نبوی و مجید دری، رها ثابت دانشجوی ،هاله روحی و ساسان تقوی
خبرگزاری جبهه متحد دانشجویی

گفتگوی صدای آمريکا با پرستو فروهر


کشتار بی رحمانه فروهرها؛ پرونده ای که هنوز مفتوح است؛



بهار یکتا يکشنبه، ۱ آذر، ۱۳۸۸ پرونده قتل های زنچیره ای از جمله پرونده هایی بود که در حالی که " عاملان " و " امران" آن به طیب خاطر به فضاسازی و بدست گرفتن کرسی های قدرت مشغول هستند، قربانیان زیادی گرفت. هر سال آذر که می آید پاییز همه سردی و پژمردگی اش را به رخ می کشد. اولین روز این ماه، یازده سال پیش با مثله کردن بی رحمانه داریوش فروهر و پروانه اسکندری آغاز شد و پس از آن نیز روزهای تلخ تری را در تقویم ایرانیان به ثبت رساند. امسال نیز همچون سالهای پیش خیابان هدایت که برای ایرانیان هم خاطره خوش آیت الله طالقانی را به همراه دارد و هم یادمان تلخ قتل دو بی گناه ؛ با قدوم مردمی که می روند تا با تسلیت چندباره خود به فرزندان و بازماندگان فروهرها دل داغدار آنان را مرهمی باشند، مزین می شود. بی شک قتل فروهرها که بعدها با قتل جمعی دیگر همراه شد و به قتل های زنجیره ای شهرت یافت؛ لکه ننگی در پرونده سی ساله جمهوری اسلامی است؛ قتل افرادی به جرم " دگر اندیشی" توسط آمران و عاملانی در درون " حاکمیت " که " خودسر" نامیده شدند. افرادی که 11 سال پیش " خودسر" بودند و عملشان ننگین ولی اینک نقاب از چهره برداشته اند و آزادانه و با فراغ بال به قتل و حبس و شکنجه همه آنانی مشغولند که همچون آنان نمی اندیشند. قتل فروهرها اولین جنایت سازمان یافته نظام نبود. محمد خاتمی تعداد قربانیان قتل های زنجیره ای را هشتاد تن ذکرکرده بود. نویسندگان؛ شاعران؛ اهل قلم و فرهنگ که قتل هر یک را عاملی از زیاده روی در خوردن مشروبات الکلی تا مصرف بی رویه مواد مخدر اعلام می کردند و پیکر بی جان هریک در گوشه ای یافت می شد؛ بعدها مشخص گردید که همه قربانی " تنگ نظری" افرادی بودند که با بیتوته کردن در وزارت اطلاعات با " فتوای جمعی متحجر به جرم " اندیشه" خود قربانی شدند. جرمی که هنوز هم پس از سی سال از عمر نظام جمهوری اسلامی هر روز "قربانی" جدید می گیرد. پیکر غرقه به خون و مثله شده این زوج سیاسی در اول آذر ماه ۱۳۷۷ در منزل شخصیشان واقع در محله فخرآباد تهران با ضربات چاقو به قتل رسیدند و جسدشان به نحو فجیعی مثله شد. به گفته برخی روزنامه نگاران سینه‌های پروانه اسکندری بریده شده بود. دادستان کشور نیازی نحوه کشتن این دو را این گونه اعلام کرد: " قاتلان با همکاری يک نفر از آشنايان داريوش فروهر که احتمالاً جزو تشکيلات وابسته به وی بوده، ساعت ۹ و ۵ دقيقه شنبه شب (۳۰ آبان) به منزل وی مراجعه کرده اند و آن ها را به قتل رسانده اند." اما چرا و با کدام مجوز؟ سوالی است که گرچه برخی چون حسینیان به آن پاسخ دادند و قربانیان را ناصبی و مرتد نامیدند، اما هنوز پس از گذشت بیش از یک دهه از این جنایت هولناک هنوز عاملان اصلی آن به افکار عمومی معرفی نشده اند. درواقع پیکرغرقه به خون پروانه اسکندری و داریوش فروهر فصل نوینی شد در افشای این باند " خانگی" که یک روز " خودسر" بودند و دگر روز " منافق" و نفوذی" و نه تنها آبرویی برای نظام در عرصه بین الملل باقی نگذاشتند بلکه حس امنیت عمومی را نیز خدشه دار کردند. عامل جنایت " بیگناه " و" شهید " شاید برای اولین بار در تاریخ ایران بود که فضای باز و مطبوعات نسبتا آزاد پس از نسیم دمکراسی 2 خرداد توانستند رئیس جمهور را وادار به حرکتی موثر در پیگیری و شناسایی عوامل قتل های زنجیره ای بکنند. مساله ای که منجر به تغییر وزیر اطلاعات وقت و اخراج و محاکمه تنی چند از کارکنان وزارت اطلاعات و قربانی شدن " سعید امامی " شد. همو که اینک پس از گذشت یازده سال هنوز یار غارش حسینیان معتقد به بی گناهی اوست. و این ادعایی است که افراد دیگر هم داشتند. افرادی که پس از اعلام خبر خودکشی از وی بعنوان " شهیدی" نام بردند که قربانی شده است. سعید امامی که از مدیران برجسته وزارت اطلاعات بود؛ تحصیلات خود را در امریکا به اتمام رسانده بود و پس از پیوستن به وزارت از مهره های کلیدی و تصمیم گیر این وزارتخانه محسوب می شد. فلاحیان از او بعنوان " نخبه امنیتی " یاد کرده بود. در همان ابتدای داستان قتل های زنجیره ای او را که مشاور وزارت اطلاعات بود، به عنوان یکی از مهره های اصلی پرونده دستگیرکردند ولی عمرش کفاف نداد که بتوانند بر " تاریک خانه اشباح" نور بیندازد و خیلی زودتر از آنچه گمان می رفت ، " داروی نظافت" به خوردش دادند و همچون قاتل مرحوم سامی که در هتلی در اهواز خودکشی ! کرد، اطلاعات او نیز به خاک سپرده شد. وکیل فروهرها هنوز هم نمی تواند از نقش سعید امامی در این پرونده سخنی بگوید چرا که برگه های بازجویی وی از پرونده خارج شده اند و حتی وکلای این مرحومان نیز به آن دسترسی ندارند. ناصر زرافشان یکی از وکلای این پرونده به جرم افشای برخی از حقایق پرونده قتل های زنجیره ای بعدها به اقدام علیه امنیت ملی محکوم شد. احمد بشيری يکی ديگر از وکلای خانواده های قربانيان قتل های زنجيره ای نيز می گويد که " یکی از نقايص اساسی پرونده قتل های زنجيره ای که من هم يکی از وکلای آن بودم، نبودن اوراق تحقيقاتی مربوط به آقای سعيد امامی بود." شیرین عبادی نیز در این رابطه گفته بود که " ما تقاضای مطالعه اعترافات سعيد اسلامی(امامی)را داشتيم اما قاضی مدعی بود که بازجويی های ايشان"غيرمرتبط" با پرونده است. و از طرف ديگر اين فرد فوت کرده است." فروهر و انقلاب فروهردر سال 1339 در حالی که در زندان بود بعنوان یکی از اعضای شورای مرکزی جبهه ملی انتخاب شد و نقش موثری در اقدامات علیه استبداد داشت. زمانی که آیت الله طالقانی از زندان آزاد شد وی در نهم آبان از مردم خواست تا حکومت نظامی رابشکنند و در صف عظیمی گل بدست به خانه مرحوم طالقانی بروند. داریوش فروهر در ۲۶ دیماه ۱۳۵۷ و همزمان با فرار شاه از ایران، برای ملاقات با آیت‌الله خمینی عازم پاریس شد و ۱۶ روز بعد همراه آیت‌الله خمینی به کشور بازگشت. او بلافاصله پس از انقلاب، در ۲۴ بهمن ۱۳۵۷ درکابینه دولت موقت به ریاست مهدی بازرگان شرکت کرد و به عنوان وزیر کار در دولت موقت ایران مشغول به کار شد. باز هم عوامل خارجی وزارت اطلاعات در برابر فشار رئیس جمهور وقت تاب نیاورد و با صدور بیانیه ای قتل های صورت گرفته در آدر ماه را که علاوه بر فروهرها،مختاری؛ پوینده و معصومه مصدق را محکوم کرد . در این بیانیه آمد ه بود "این اعمال جنایتکارانه نه تنها خیانت به سربازان گمنام امام زمان (عج) محسوب می‌شود، بلکه لطمه بزرگی به اعتبار نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران وارد آورده‌است. وزارت اطلاعات ضمن محکوم کردن هر جنایت علیه انسان‌ها و هرگونه تهدید امنیت شهروندان و درک عمیق از ابعاد فراملی این فاجعه، عزم قاطع خود را در ریشه‌کنی عوامل و محرکان خشونت سیاسی و تضمین امنیت اعلام داشته و به امت شریف ایران اطمینان می‌دهد همانگونه که در فراز و نشیبهای انقلاب اسلامی، حافظ امنیت و استقلال کشور و حقوق شهروندان بوده‌است، این‌بار نیز با تمام توان و امکانات خود بقایای باندهای منحرف و قانون‌ستیز را مورد هجوم قرار داده و سایر سرنخ‌های داخلی و خارجی این پرونده پیچیده را برای دستیابی به دیگر عوامل این فتنه دنبال خواهد کرد." بدنبال آن کمیته ای به ریاست علی ربیعی تشکیل شد؛ اعترافاتی گرفته شد ولی طبق معمول گفته های آنان با واقعیت هیچ نسبتی نداشت.... هنوز خانواده قرباینان بدنیال عاملان اصلی این جنایات هستند. پرونده قتل های زنچیره ای از جمله پرونده هایی بود که در حالی که " عاملان " و " امران" آن به طیب خاطر به فضاسازی و بدست گرفتن کرسی های قدرت مشغول هستند، قربانیان زیادی گرفت. شاید بتوان از اکبر گنجی و عمادالدین باقی که نقش بسزایی در روشنگری افکار عمومی در ارتباط با قتل های زنجیره ای داشتند یاد کرد. دو روزنامه نگاری که همچون سایر همکاران خود به جرم " افشای حقایق" به جای " آمران " قتل ها سالها مهمان اوین شدند. بازجویی و فشارهای روحی و روانی بر همسر سعید امامی و موسوی همکار وی هم پرونده دیگری است که همچنان باز است . سالها از قتل بی رحمانه داریوش و پروانه می گذرد و پرونده این قتل ها روز به روز ابعاد تازه تری به خود می گیرد و بر برگه های آن افزوده می شود. پرونده ای که هنوز بسته نشده و هنوز " عدالت اسلامی " در مورد آن اعمال نگردیده است. پرونده ای که وکیلش به زندان رفت و متهمش " داوری نظافت" سر کشید. حال باید دید پس از یک دهه، بار دیگر اول آذر آبستن رویداد تازه ای برای ایران


Media buffer

اعتراض دانشجویان به حضور چماقداران در دانشگاه-1

اعتراض دانشجویان به حضور چماقداران در دانشگاه-1


احمد زیدآبادی روزنامه نگار و دبیرکل ادوار تحکیم وحدت، به ۶ سال زندان، ۵ سال تبعید و محرومیت مادام العمر از فعالیت های اجتماعی و سیاسی محکوم شد.


کمیته ی گزارشگران حقوق بشر - احمد زیدآبادی روزنامه نگار و دبیرکل ادوار تحکیم وحدت، به ۶ سال زندان، ۵ سال تبعید و محرومیت مادام العمر از فعالیت های اجتماعی و سیاسی محکوم شد.
صبح امروز با انتقال زید آبادی به دادگاه، حکم ۶ سال حبس، ۵ سال تبعید در گناباد و محرومیت مادام العمر از فعالیت های اجتماعی و سیاسی را به وی اعلام کرده اند. مبلغ قرار وثیقه ی او نیز تشدید شده و از ۲۵۰ میلیون تومان به ۵۰۰ میلیون تغییر کرده است. با این اقدام دادگاه، خانواده ی زیدآبادی ناگزیرند به تلاش برای تامین وثیقه ی جدید تعیین شده بپردازند.
پیش از این و در تاریخ ۱۲ مهر ماه برای این روزنامه نگار قرار وثیقه ی ۲۵۰ ملیونی صادر شده بود و در حالی که خانواده اش وثیقه را تامین و به دادگاه تودیع کرده بودند به دستور دادستان از آزادی وی ممانعت به عمل آمده بود.
وکلای احمد زید آبادی ضمن اعتراض به این حکم امیدوارند که با تامین وثیقه ی جدید، حداقل به طور موقت وی از زندان آزاد شود.

خواسته های بازماندگان پرونده قتل های زنجیره ای

À :

امسال یازدهمین سالگرد قتل داریوش فروهر" رهبر حزب ملت ایران" همسر او پروانه اسکندری دو تن از فعالان سیاسی در ایران است. قتل آنها و در ادامه آن ناپدید شدن و قتل تعداد دیگری از دگراندیشان و روشنفکران و حساس شدن جامعه نسبت به این قتل ها، سبب شد محمد خاتمی رئیس جمهور وقت دستور پیگیری و وعده مجازات عاملین را بدهد.

با گذشت چهار سال از این پرونده، قوه قضائیه ایران پرونده موسوم به قتل های زنجیره ای را مختومه اعلام کرد. این در حالی است که به اعتقاد خانواده های مقتولان و کارشناسان همچنان ابهاماتی در مورد آمریت و پشت پرده این قتل ها وجود دارد.

با گذشت یک ماه از قتل فروهرها، محمد مختاری نویسنده و از اعضای کانون نویسندگان ناپدید شد و سپس اعلام شد که به قتل رسیده، مدتی بعد اعلام شد که محمد جعفر پوینده از دیگر نویسندگان و روشنفکران ایرانی نیز به قتل رسیده است. در ادامه این روند و با توجه به حساسیت جامعه به این موضوع و انتشار خبر این قتل ها در رسانه ها محمد خاتمی رئیس جمهور ایران دستور پیگیری و وعده مجازات عاملین را صادر کرد.

با گذشت دو ماه از بررسی ها وزرات اطلاعات جمهوری اسلامی ایران در ۱۵ دی ماه در اطلاعیه ای رسمی اعلام کرد که "با کمال تاسف معدودی از همکاران مسئولیت ناشناس، کج اندیش و خودسر این وزارت که بی شک آلت دست عوامل پنهان قرار گرفته اند، و در جهت مطامع بیگانگان دست به این اعمال جنایتکارانه زدند، در میان آنها وجود دارد." آیت الله علی خامنه ای رهبر جمهوری اسلامی ایران نیز به این قتل ها واکنش نشان داد و گفته بود،" اگر تحقیقات انجام شود یا مستقیم یا غیر مستقیم دست دشمنان در کار است."

از آن پس این قتل ها به پدیده قتل های زنجیره ای موسوم شد. خانواده های مقتولین به دنبال رسیدگی به پرونده وکیل گرفتند. اما به گفته پرستو فروهر دختر داریوش و پروانه فروهر این مراجعه ها همواره با این پاسخ روبرو بوده که مسئله مسئله امنیت ملی است و نمی شود، اطلاعات پرونده در اختیار خانواده ها و وکلای آنها قرار گیرد.

از سوی دیگر مقامات جمهوری اسلامی هر کدام به نوعی نسبت به این قتل ها اظهار نظر کردند. اکبر هاشمی رفسنجانی در آن زمان اعلام کرد: "ملت، انقلاب و کشور از این قتل ها ضرر کرد. هرکس مرتکب این قتل ها بوده اگر فرض کنیم نیت خیر داشته به کشور ضرر زده است."

محمد خاتمی، که در آن زمان ریاست جمهوری ایران را به عهده داشت، از دیگر مقامات این کشور بود که به این قتل ها واکنش نشان داد و اعلام کرد: "خشونت کار انسان های ناتوان، کور دل و پست است."

در بهمن ماه سال ۷۷ سعید امامی که با نام مستعار سعید اسلامی که مشاور و معاون وزارت اطلاعات در زمان تصدی علی فلاحیان بود، دستگیر شد و در اطلاعیه سازمان قضایی نیروهای مسلح به عنوان طراح اصلی این قتل ها اعلام شد در خرداد سال بعد اعلام شد که وی در حین استحمام در زندان با خوردن داروی نظافت خودکشی کرده است.

در بهمن سال ۷۸ نیز فیلمی از اعتراف شش متهم این پرونده در اختیار مجلس قرار گرفت که مهدی کروبی رئیس مجلس و نمایندگان اصلاح طلب آن را ابهام آمیز و فاقد ارزش حقوقی عنوان کردند.

پس از دو سال اعلام شد تحقیقات به پایان رسید و در همان زمان خانواده ها و وکلا با خواندن پرونده ۱۳ جلدی نواقصی را در مورد مشخص نبودن آمران و موارد مختلف دیگر در پرونده مطرح کردند. خانواده ها در همان زمان به کمیسیون اصل نود مجلس شکایت کردند و مسئولان این کمیته قول رسیدگی دادند. اما به گفته پرستو فروهر رئیس کمیسیون در پایان دوره مجلس به او گفت "در تحقیقات به کسانی برخورد کردند که توانایی احضار آنها به مجلس برای پاسخگویی را نداشتند."

از طرف افرادی با من تماس هایی گرفته شد، آخرین تماس سه سال پیش بود که به من گفتند دیه بگیر و یا قاتلان پدرت را ببخش . این نشان می دهد در حالی که به طور رسمی گفته اند که پرونده بسته شده اما پرونده همچنان باز و درحقیقت نکته مثبت این قضیه است. این اتفاقات هولناک تنها جنایتی علیه پدر من نیست، جنایتی عیه انسانیت است

نازنین پوینده

خانم فروهر در گفت و گو با بی بی سی فارسی می گوید:"بی اعتنا به تمام اعتراض ها پرونده را مختومه اعلام کردند و به این نتیجه رسیدیم که دستگاه قضایی جمهوری اسلامی نمی خواهد وظیفه که بر عهده اش است را انجام دهد. سه خانواده فروهر، مختاری و پوینده تقاضای تحقیق و بررسی از سوی کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل متحد کردند. این سازمان شماره ای دادند که این پرونده ثبت شده، پرونده را برای دستگاه قضایی جمهوری اسلامی ایران برای پاسخگویی فرستادند ولی تاکنون پاسخی از این دستگاه به این مجمع بین المللی داده نشده است. "

با اینکه پرونده قتل های زنجیره ای به قتل پنج نفر از روشنفکرانی که در این جریان ها قربانی شده بودند، رسیدگی می کرد، اما برخی از کارشناسان با انتقاد از روند پیگیری پرونده، معتقد بودند که دقت کافی در رسیدگی به این پرونده لحاظ نشده و اعلام داشتند که قتل ها تنها به پنج مورد ذکر شده در پرونده محدود نمی شود. از جمله این منتقدان اکبر گنجی و عمادالدین باقی بودند که هر دو این افراد در همان زمان محکوم وزندانی شدند. خانواده های مقتولان این پرونده نیز معتقدند این قتل ها تنها به اعضای خانواده آنها محدود نمی شد.

نازنین پوینده دختر محمد جعفر پوینده که در زمان قتل پدر ۱۷ سال داشت، می گوید قتل ها تنها به سال ۹۸ محدود نمی شود و تاکید دارد که پرونده قتل های زنجیره ای برخلاف اعلام بسته شدن آن همچنان باز است

خانم پوینده به بی بی سی می گوید: " از طرف افرادی با من تماس هایی گرفته شد، آخرین تماس سه سال پیش بود که به من گفتند دیه بگیر و یا قاتلان پدرت را ببخش . این نشان می دهد در حالی که به طور رسمی گفته اند که پرونده بسته شده اما پرونده همچنان باز و درحقیقت نکته مثبت این قضیه است. این اتفاقات هولناک تنها جنایتی علیه پدر من نیست، جنایتی عیه انسانیت است."

سهراب مختاری، فرزند محمد مختاری نیز از عدم رسیدگی صحیح به این پرونده انتقاد می کند. آقای مختاری افزود:" به شکلی سعی کردند، عاملین و آمرین این جنایت را به محفل خودسری در وزارت اطلاعات تقلیل بدهند و به نوعی از بیان واقعیت سر باز بزنند. آقای زرافشان از وکلای پرونده به پنج سال حبس محکوم شد و وکلای دیگر و خانواده ها را تحت فشار گذاشتند. به نوعی اصلا نگذاشتند حتی بخشی از حقیقت برای مردم روشن شود. "

با گذشت یک دهه از قتل های زنجیره ای خانواده های قربانیان این خشونت ها همچنان پیگیر پرونده به شکل های مختلف هستند.
پرستو فروهر می گوید:" امید من به شخصه این است که با پیگیری اذهان عمومی در ایران و پدید آمدن اراده سیاسی برای جلوگیری از جنایت های سیاسی این پرونده که نقش کلیدی در این مسئله دارد دوباره باز شود و ما بتوانیم به سمتی حرکت کنیم که دیگر کسی در ایران به جرم داشتن اندیشه غیر از حکومت کشته نشود و یا قرابنی خشونت سیاسی نشود."

نازنین پوینده نیز می گوید امیدوار است که روزی برسد تا ناگفته های این پرونده و پرونده های مشابه اعلام شود.

سهراب مختاری نیز به همراه دیگر خانواده های قربانی قتل های زنجیره ای در تلاش است . آقای مختاری می گوید"امیدواریم که در یک دادگاه صالح آمرین وعاملین روشن شوند. برای خانواده ها این پرونده ها باز است. با روشن شدن این پرونده و دیگر برخوردهای رخ داده در این ۳۰ می توانیم آینده ای بسازیم که هیچ انسانی به خاطر عقایدش و تلاشش برای آزادی وطنش به زندان برده نشود و به قتل نرسد. "

هرچند که پرونده قتل های زنجیره ای مختومه اعلام شد، و مقامات جمهوری اسلامی ایران، این قتلها را حرکتی خودسرانه تعبیر کردند. اما هنوز این سئوال مطرح است که پرونده قتل های زنجیره ای در ایران چرا بدون پاسخ به ابهامات مطرح شده از طرف خانواده های قربانیان و وکلای آنها بسته شد و سئوالات همچنان بدون جواب ماند.

جنبش مردم و تاکتیک و استراتژی تحول بسوی آزادی

- ژاله وفا

اکنون که جنبش نوین مردم ایران با همه رفتار خشونت طلب نظام ولایت فقیه علیه آن ، پرتوان به حیات مبارک خود ادامه میدهد ،بحث اتخاذ تاکتیک و استراتژیی هم سنخ با اصل راهنمای آزادی که راهبر به اهداف جنبش شود، از زمره بحثهای مهم و ضروری است که از طرح آن در حین جنبش نبایستی غفلت شود .نگارنده در این نوشتار سعی دارد که قبل از پرداختن به جدا ناپذیر بودن ماهیت تاکتیک و استراتژی در هر جنبشی، ابتدا مشخص نماید که اهداف جنبش مردم در چه بستر شکلتاریخی گرفته و دارای چه ویژه گیهایی میباشد .

هیچ ملتی با هویت کهن و متنوع از لحاظ قومی و نظری ، قادربه ادامه حیات نخواهد بود ، مگر اینکه :
1- فرهنگ مشترکی باشد که در تاریخی طولانی، با شرکت همگان ساخته شده باشد ودارای
2-وجدانی تاریخی باشد که پایه استوار وجدان ملی است و این وجدان تاریخی گزارشگر معرفت همگان( تمامی شهروندان آن با هر مرام و عقیده ای ) بر چند و چون زندگی در وطن مشترک است،
3- در سیر حیات خود اصل راهنما و روش زیست مستقل را یافته و تعریف کرده باشد وبر اساس آن اصل راهنما در جهان پر خطر و نیز شعور به خود بمثابه یک ملت باشد،
4- ﺁگاهی بر حقوق ملی خود داشته باشد و نسلها از پی یکدیگر ، با مبارزه با شرایط و عناصر مانع و مزاحم آن حقوق ،حافظ آن حقوق بوده باشند ،
5-...
مردم ایران نمونه بارز این ملت کهن دارای هویت و جامعه ای در بر گیرنده اقوام و گرایشهای دینی و مرامی متنوع است .
رجوع به متون ادبی و سیاسی کهن کشور ما ( شاهنامه ، مثنوی مولوی ،سیاست نامه ، قابوس نامه و ... )نشان میدهد که تاریخ مبارزه مردم ایران با استبداد و دخالت قدرتهای خارجی ومهاجم ، واجد خاصه ها یی ویژه است . فرهنگ ایرانی:
- با تبعیض سازگاری ندارد ،
- با جبر نمی سازد ،
- حساب ملت را از قدرت دولت جدا میکند ،
- دولت استبدای و دست نشانده را ظلمه میدانسته است ،
- با سلطه گری ناسازگار است،
- با سپردن امنیت خود به دولت سازگا ری ندارد ،
- آن دین و مرامی در طول تاریخ ایران قادر به ادامه حیات بوده و ایرانی با آن سر سازگاری داشته است که بیان شفاف و بدور از ابهام حقوق وی و ضامن آنها بوده باشد،
- ...

ایرانیان در قرن معاصر برای تحقق و استقرار استقلال و آزادی و حقوق خود با خاصه های فوق ، حداقل سه نهضت و انقلاب بزرگ را آفریده اند. ناگفته پیداست که در تاریخ پر تلاطم ایران خصوصا در قرن معاصر ساختهای فرهنگی – اجتماعی استبدادی بسیار ریشه دار و تغییرشان موکول به زمان و تجربه بوده است .لذا پرداختن به این مهم با توجه به بزرگی کار، همت و مشارکت تمامی یک ملت آنهم در امتداد نسلها را می طلبیده است . تا مگر ایرانیان را از بیغوله های تاریک ناامیدی و انفعال بدر ﺁورند.هر بار که استبداد به شکل و فرم و محتوای جدیدی به نحوی از انحاء خواهان بازسازی خود بوده است ،نسلهای جدید مبارزه با ابعاد مختلف استبداد و وابستگی در شکل و محتوای جدید را ادامه داده اند . جنبش اخیر ملت ایران نیز جزادامه همان کوشش برای باز ستاندن و استقرار آزادیها و استقلال وطن و حقوق ذاتی خود نمی باشد. از اینرو
هر عملی که در برابر جریان تاریخ ایرانیان سد ایجاد کند، ناقض ﺁزادی و حقوق فردی و جمعی ، ناقض استقلال و مانع رشد این ملت است.
از آنجا که آزادی حق است ،پس متعلق به همه است .لذا خودی و غیر خودی و مرز نمیشناسد . از اینرو آزادی و استقلال ملک طلق هیچ کس نیست. ولی قدرت رایکی باید تنها دارا باشد تا دیگری نداشته باشد ، از اینرو ماهیتش بر مرز بندی مدام و شقه شقه کردن مردم و بسته به نزدیکی و یا دوری افراد از مرکز قدرت ، قائل به خودی و غیر خودی است .
فضای آزادی و استقلال بر عکس استبداد و وابستگی ، بی نهایت است و گنجایش انسانهای آزاده را با همه تنوع و پلورالیسم نظری و مرامی خود دارد.
آزادی و ذهنیتهای آزاده ،به مرزها ی طبیعی نیز بعنوان نشان و نماد محال نمی نگرند ، بلکه به آنها به مثابه محل گذار و دگرگونی نظر دارند.از اینرو در نزد انسانهایی با اصل راهنمای آزادی ، جریان تحول از قدرت به آزادی ، تاریخ اختلاف در بستری از توحید است، و نه تاریخ توحید در بستری از اختلاف !
اصول استقلال و آزادی بایستی ابتدا در روابط انسانهای آزاده جلوه گر شود.بر این اساس مفهوم رابطه آزاد بین انسانها ( خصوصا شهروندان یک وطن )به معنای تأثير متقابل هويت ها ی فردی و جمعی است ، از اینرو مستلزم استقلال تام هريک از اين هويت هاست.لازمه روند تبادل در روابط انسانی تغییر و رشد مدام، آنهم بدون خود باختن و تغییر ماهیت و هویت دادن است. لذا در آزادی ، مرزها، نه برای محصور ساختن خويش، بلکه برای نيل به گذار آزادانه از خويشتن به ديگری و کنش متقابل وتجلی اعجاز دو هویت مستقل در تبادل است .
حال اگر بخواهیم خود را از حب و بغضهای شخصی و داوریهای شتابزده و تبیین های ساده انگارانه در قضاوت نسبت به کردار و گفتار و پندار" دیگری" رها کرده و برای قضاوت ،ملاک و سنگ محک و ترازویی دو کفه و میزانی مشترک برای همه بکار گیریم ، بایستی کردار و گفتار و پندارهر فردی و یا گروه و سازمان سیاسی را تنها با این میزان ارزیابی کنیم که آیا آن گفتار و پندارو خصوصا کردار در راستای تحقق حقوق ملت و استقرار اصول آزادی و استقلال ایران به مثابه ضامن وطن ماندگارهر ایرانی( با هر مرام و عقیده ای ) و در راستای " تغییر " ساختهای اجتماعی و فرهنگی و سیاسی از محور قدرت به محور آزادی؛ قرار دارد و یا مانع و رادعی برای تحقق این حقوق بوده و بر عکس ، حیات استبداد و وابستگی را تداوم بخشیده و فرصت های استثنایی تاریخی را برای رهایی از قید استبداد و وابستگی سوزانده است .
این شاغول زمانی با موفقیت در بنای ایرانی آزاد و مردمسالار و حقوقمند بکار گرفته میشود که در هر قضاوت و بر داشت و نقدی از گذشته و اتخاذ هر روشی برای آینده ، تفاوتهای دیدگاهها و روشهای مبتنی بر آزادی و یا قدرت را در هر کردار و گفتار و پنداری و نیز استراتژی و تاکتیک های مبارزاتی اتخاذ شده افراد و شخصیتهای سیاسی و سازمانها و گروههای سیاسی و همچنین عواقب آن دیدگاهها را برای نسل در مبارزه با شفافیت هر چه تماتر روشن سازد.

نمونه بارز قدرتی که با مرزبندی های تبعیض آمیز بین اجزاء جامعه ،آنرا گرفتار خشونتی ویرانگر میسازد ،نظام ولایت فقیه است .تمامی خشونت و فقر مادی و معنوی که جامعه امروز ایران بدان گرفتار است در ولایت مطلقه فقیه با روشنی تمام جلوه گر است. ولایت مطلقه یک تن بر یک جامعه ، به ضرورت ، قدرت یک تن برهمه جامعه معنی می دهد و آنگاه که ولایت مطلقه؛ قدرت مطلقه معنی می دهد و توسط مأموران اعمال می شود، خشونت عریانی می گردد که نخست به جان بکاربرندگانش می افتد و ﺁنها را معتاد می کند و چون فرهنگ حذف و عدم تحمل و زبان ستیز و دایره حذف و دفع قدرت به غیر خودی ها منحصر نمی ماند، به حوزه خودی های قدرت حاکم نیز کشیده میشود، همانگونه که میبینیم اکنون شده است.چرا که ماهیت متذبذب قدرت باعث میشود خودی دیروزی بنا بر اقتضائات امروز قدرت ،غیر خودی محسوب شود و اینگونه است که سرکنگبین جهالت در حوزه قدرت جز بر صفرای تباهی نخواهد افزود .
اکنون در این برهه مهم تاریخ ایران که جنبش اخیر مردم با شعار های مرگ بر دیکتاتوری ، مرگ بر اصل ولایت فقیه ،مبارزه همه جانبه با اقتدار نظام حاکم خصوصا راس آنرا در پیش گرفته است، همراه با فراز و نشیبها ی جنبش مردم و در لحظات شیرین حاصل از مقاومت و ایستادگی مردم و نیز لحظات تلخ حاصل از کشتار مردم و تجاوزها و تخریبهایی اعمال شده توسط نظام حاکم ،بحث بر روی چند و چون موضع گیریها و اظهارات شخصیتها وطیفهای سیاسی که به نحوی از انحاء بر روی حرکت جنبش اثر مثبت و یا منفی دارند ، نیز داغ و پر التهاب است.
اما کردار و پندار و گفتار افراد و گروههای سیاسی و عواقب آنها در واقع در آینه اهداف این جنبش که در فوق بر شمرده شد ،روشنی می یابند.یا این کردارها و گفتارها و پندارها هم سنخ با خاصه های مبارزه ایرانی یعنی ناسازگار با هرگونه تبعیض و جبر و مرزبندی بین شهروندان و ضد سلطه بیگانه و موافق و ضامن حقوق ملت است و یا بر عکس با همه آنها سازگار و خواسته و یا ناخواسته ضامن منافع نظام زور حاکم است.

همانگونه که نگارنده در سطور بالا قید کرد ، برای پرهیز از هرگونه داوریهای شتابزده و تبیین های ساده انگارانه میبایستی تنها به سنجش نقش هر کردار و گفتار و پنداری دربستر اهداف جنبش تاریخی مردم ایران پرداخت.
اکنون که جنبش مردم با وجود همه رفتار سبعانه نظام ولایت فقیه به حیات فعال خود ادامه داده است ،در درون جنبش دو نوع موضع کلی ( با همه طیفهای فرعی خود )در برابر نظام حاکم قرار دارد :
1- هرچند تجربه نشان داد که در دوره ریاست جمهوری آقای خاتمی،نظام فاقد ظرفیت اصلاح است واکنون بعد از تجربه قرار داریم و با وجود رویکردهای خشونت آمیز اخیر نظام در برابر مردم آنهم در ابعاد بسیار سبعانه تر از قبل ، امید داشتن به اصلاح پذیر بودن نظام ولایت فقیه و آنرا هنوز واجد شرایط برای احقاق حقوق "مغفول مانده " در قانون اساسی فعلی دانستن که با تغییری در سطح مدیریتی قابل حصول می باشد .
2-اصلاح ناپذیر دانستن نظام مافیایی حاکم و عبور از نظام ولایت فقیه و نفی همه جانبه ماهیت خشونت و بحران زای آن و امید بستن به استقرار نظامی مردمسالار و حقوقمند

از آنجا که سرعت غیر قابل وصف جنبش در درنوردیدن مرزهای قدرت ساخته ،باعث شده است که در طیف اصلاح طلبان قدیم هم تغییراتی رخ دهد ، در این طیف با اظهار نظرهای متنوعی در باره نوع نگرش به جنبش و نظام مواجه ایم :
از طرفی یک سر طیف اقای محمد رضا خاتمی قرار دارد که در مصاحبه اعتماد با وی در 17 مرداد 88 در پاسخ به سوال خبرنگار اعتماد مبنی بر اینکه : جنبش اجتماعي چه نسبتي با آقايان موسوي، خاتمي و کروبي دارد؟پاسخ میدهد
:"جنبش اجتماعي آنقدر قوي است که همه را به دنبال خودش می کشاند... حزب مشارکت اين توان را ندارد که بتواند اين عده از مردم را به خيابان‌ها بياورد چراکه اگر اين توان را داشتيم در جاهای ديگری از آن استفاده مي‌کرديم.وقتي ما گردهمايی مي‌خواهيم تشکيل دهيم، کل افرادی که می ‌توانيم جمع کنيم دو هزار نفر است. براي اين کار سازماندهی و امکانات کافی نداريم."
و نیز نقطه نظر آقای بابک داد که در مقاله "سبزها به "قانون اساسی نوين" بيانديشند! نظام رفتنی است!"علنا عبور از نظام و براندازی آن را هدف جنبش میداند :" امروزه احيا و تکرار «بخشهايی» از قانون اساسی و تکرار «دوران امام» که در بيانيه های مهندس موسوی يا آقايان کروبی و خاتمی بر آن تأکيد می شود، نه «منطقی و مفيد» است، و نه «ممکن و شدنی» است! بنابراين اهالی جنبش سبز، به برپاسازی يک «نظام قانونی نوين» اميد بسته اند که از تناقضها و اشتباهات و ظلمهای «تمام اين سی سال اخير» تهی باشد. قانونی نوين که «چتر فراگيری برای تمام ايرانيان» باشد از هر مرام و مذهب و تبار و جنس و قومی.. ما در اين جنبش،به «عضوگيری از تمام ايرانيان» برای مشارکت در براندازی نظام نيازمنديم "
و یک سردیگر طیف رئیس دولت اصلاحات محمد خاتمی قرار دارد که با این سخنان " وقتی آنهایی که معتقد به جمهوری اسلامی هستند، نمیتوانند حرف خودشان را بزنند ،آن وقت نوبت عمل از سوی کسانی پیش میآید که اصل را قبول ندارند" نگرانی عمیق خود را از قرار گرفتن رهبری جنبش در دست کسانی که به نظام ولایت فقیه باورمند نیستند عنوان می کند و عبور از نظام ولایت فقیه را "انحراف جنبش از مسیرخود " میداند وگرنه در اخرین اظهار نظرش در 27 ابان ماه خطاب به حاکمان این آرزو را بیان نمیکرد که "کاش حاکميت می‌گفت آقای موسوی بيا به صحنه و اين جنبش را مديريت کن که جنبش از مسير خودش منحرف نشود"
امانگارنده در این نوشتار تنها به اظهار نظرهای آقایان موسوی و کروبی در مقاطع مختلف بسنده میکند تادر پرتو آن نقش کردار و گفتار ایشان را در جنبش کنونی در یابیم
ضمن اینکه هر مقاومتی که به پیشبرد اهداف جنبش در مبارزه با زور حاکم موثر واقع می شود ،قابل تحسین است و آن بخش از عملکرد آقای موسوی در مقاومت در برابر روشهای خشونت آمیز نظام حاکم و همچنین تلاش اقای کروبی در افشای تجاوز به عنف بازداشتیان توسط ماموران نظام حاکم و دفاع از حقوق مردم ، قابل تحسین و در راستای اهداف جنبش مردم قابل ارزیابی است ،می توان مشاهده کرد که مواضع هر دو در مقابل نگرش به نظام حاکم و طیفی که در جنبش شرکت کرده است در همان چهارچوب اعتقاد به اصلاح پذیری نظام و مرز بندی خودی و غیر خودی (ایرانیان داخل و خارج از نظام )باقی مانده است . آقای کروبی در ديدار فراکسيون خط امام مجلس(پارلمان نیوز25 آبان 88 ) اعلام کرد:"رهبران جنبش سبز مقيد به چارچوب‌های انقلاب، نظام و قانون اساسی هستند - جريان اصلاحات خط خود را از مخالفان با اصل نظام جدا می‌داند." آقای موسوی نیز در جمع اعضاي فراکسیون خط امام 8 مهر 88 اعلام کرد:" تشکیل جنبش سبز در چارچوب‌های نظام و انقلاب خواهد بود " و نیز در رابطه با طیفهای درون جنبش در تاریخ11 آبان 1388 در دیدا با خانواده فیض‌الله عرب‌سرخی تصریح کرد":کسانیکه مخالف نظام بودند هیچ گاه وارد جنبش سبز نشدند"
هرچند بر نگارنده روشن نیست که آیا آقای موسوی با هر فردی که در جنبش شرکت کرده است اعم از ایرانیان داخل و یا خارج از کشورجدا رودررو صحبت کرده و ازنیات و افکار آنها و مواضعشان در قبال نظام حاکم مطمئن شده اند؟! امری که دور از واقعیت به نظر میرسد! همانگونه که نگارنده این سطور نیز نمیتواند ادعا کند در جنبش اخیر باورمندان به نظام حاکم هیچگاه وارد نشده اند. چرا که این امر نیز مسلما بدور از واقعیت است. اما فیلمها و گزارشات تظاهرات و شعارهای مردم در دسترس همگان است وخود شاهد مواضع کنونی جنبش در قبال نظام حاکم می باشد.
هرچند آقای موسوی خوشبختانه در 18 آبان 88اعلام کرد :"خود قانون اساسی هم وحی نیست و اگر لازم باشد میتواند اصول آن مورد تجدید نظر قرار گیرد همانطور که در سال ۶۸ اینچنین شد." و این امر گامی به پیش نسبت به تاکید بر محصور ماندن در چهارچوب قانون اساسی فعلی با راس مطلقه ای بنام ولی فقیه میباشد.

اما هستند طرفدارن طیف آقای موسوی که معتقدند وی در ذهن خود از نظام ولایت فقیه عبور کرده است و تکیه وی بر التزام به ولایت فقیه و قانون اساسی تاکتیک و نه استراتژی وی می باشد.
در همینجا لازم به توضیح است که همانگونه که وسیله از هدف جدا نیست و هدف وسیله را توجیه نمیکند ، تاکتیک نیز نمی تواند جهتی خلاف استراتژی داشته باشد و از جنس و سنخ آن نباشد !
بهترین ملاک اینکه هدف خوب پسندهمگان است، اما وسيله بد راعموم نمى پسندند.پس "هدف وسیله را توجیه نمی کند" بلکه" هدف پیوسته در وسيله است که بيان مى شود"
لذا کسانی که معتقدند هدف وسیله را توجیه میکند و یا با تاکتیک بد میتوان راه به استراتژی درست برد ،چشم بصیرتشان از این واقعیت غافل می گردد که وسيله و هدف پیوسته با اصل راهنما مرتبط اند. یعنی هدف خوب برهمان اصل راهنمائى درتصورنمى آيد كه وسيله بد. اصل راهنمائى كه آدمى را به فكرهدف خوب مى اندازد، متناقض اصل راهنمائيست كه او را به فكراستفاده ازوسيله بد مي اندازد. درحقيقت غيرممكن است بتوان بريك اصل راهنما، هدف ووسيله اى برگزيد كه يكى خوب وديگرى بد باشد. پس به اعتباراصل راهنما، هدف خوب با وسیله بد، متناقض است.
و همین امر نیز در مورد تاکتیک و استراتژی صدق میکند .همانگونه که زمانی که استراتژی بدون ابهام و مشخص است و راه و مسیر را شفاف می نمایاند ،نمی تواند تاکتیکی را با خود سازگار بداند که آدرس اشتباه میدهد .از اینرو تاکتیک بیان اصلاح پذیری نظام به هیچ وجه با استراتژی لزوم عبور از نظام ولایت فقیه همخوانی و سازگاری ندارد.
نگارنده این نوشتار البته از مکنون قلبی آقای موسوی وآنچه در ذهن ایشان می گذرد بدون بیان صریح خود وی آگاه نیست و تنها موارد مورد استنادش بیانیه ها و اعلام نظرهای رسمی ایشان است. اما دوستداران آقای موسوی چنانچه مطمئنند که برداشتشان از روش اتخاذی آقای موسوی درست است ،بهتر است هم خود را دچار غفلت نکنند و امید واهی نبندند که این تاکتیک حتما به آن استراتزی راهبر میشود و هم اینکه موظف و مسئولند که به وی دلسوزانه یاد آور شوند که اگر واقعا چنین است و ایشان در ذهن از نظام عبور کرده اند ولی" مصلحت " میدانند که بر پایبندی خود به ماندن در چهارچوب نظام اصرار ورزند ،دود این دوگانگی در رفتار و گفتار ابتدا به چشم کسانی می رود که با این قبیل رفتار دوگانه جنبش را به غفلت می اندازند . چرا که گریز از شفافیت و گرایش به ابهام سبب می شود ، هدفها ناروشن و موضعگیری ها چند پهلو شوند. هرگاه در تجربه ها همانا در تجربه مشروطیت، ملی کردن صنعت نفت و انقلاب 57 تأمل کنیم ، ابهام پیوسته هم از موانع بزرگ همگرائی و هم از عوامل تحول از اتحاد به افتراق بوده است.
بر همه مبرهن است که هم آقای موسوی و هم آقای کروبی کاندیداهای نظام حاکم بودند و در لحظه ثبت نام خود برای کاندیداتوری در نظام حاکم ،نیز التزام عملی به ولایت فقیه سپردند ، اما به استناد شعارها و رفتار مردم ملاحظه می شود که جنبش با جهش های کیفی از راس نظام ( نه تنها به صفت شخص آقای خامنه ای ،بلکه از اصل ولایت فقیه ) گذر کرده است، لذا قائل بودن به محدوده ی قانون اساسی و نظام به عنوان محدوده ای که در آن جنبش مردم می باید به نتیجه برسد، گزینش استراتژی شکست است و هر گونه تعلل و یا دوگانگی در تاکتیک و استراتژی ،فاصله متخذان آنرا از هر طیف سیاسی و یا مرام و عقیده ای که باشند ، با جنبش به تناسب همان جهشهای کیفی زیاد تر میکند.زنهار که در فردای عبور از نظام ،که چندان دور نیست و نظام ولایت فقیه همچون عصای موریانه خورده سلیمان در هم فرو میریزد ، نوع نگرش مردم و قضاوت تاریخیشان نسبت به کسانی که درپذیرش اصلاح ناپذیر بودن نظام تعلل ورزیدند و با وجود مشاهده فساد همه جانبه ،به کارآمدی نظام پوسیده مافیایی دل بستند ،بسیار دیگر خواهد بود .
همانگونه که ذکرش رفت ، فضای آزادی نهایت و کرانه ندارد. فضای آزاد و مستقل فردای ایران ،گنجایش هر انسان آزاده ی را دارد و ملک طلق کسی نیست که تیغ خودی و غیر خودی بر شهروندان کشد ،
و به مصداق شعر مولانا
قفلی بود میل و هوا بنهاده بر دلهای ما
مفتاح شود، مفتاح را دندانه شو ، دندانه شو
آزادگان ،نباید به تحول هر فرد و جمعیتی در گذر از قدرت به آزادی بخیل باشند وبایستی از آن حسن استقبال نیزکنند و وجود هر آزاده ای را مفتاح و کلید راهیابی به فضای فردای آزاد ایران قلمداد کنند. اما زنهار که زمان عمل اجتماعی همواره منطبق با زمان گردش وضعی نیست ،فرصتها را در تحول به سوی اهداف تاریخی ایرانیان و وجدان ملی آنها، نباید نه از خود و نه از جنبش گرفت و هرز داد.
در نوشتار بعدی به انگیزه هایی که میتوانند مبنای اتخاذ تاکتیک و یا استراتژی ماندن در چهارچوب نظام حاکم باشند ، میپردازم.
ژاله وفا
jalehwafa@yahoo.de

نشستـگان بـر سفـره خـونیـن 30 سالـه، در گذرگاه ِ ...!

پـویـان انـصـاری

ایــران امـروز مـا، دوران سیاه و تاریک قـرون وسطایی است. زندگـی روزمـره مـردم ستمدیـده مـا از پـگاه تا پگاه دیگر، با استبداد هولناک فاشیسم مذهبی، که متبلور اندیشه های خاص ِ رهبران ابله و بیمار گونه نظام کنونی در ایران است، می گذرد.

نظـر مـردم هـرچه باشد برای آنهـا مُهـم نیست، چـرا کـه اصـلأ خـود ِ هستی مــردم، بـرای آنهــا ارزشی ندارد، چـه برسد به عقـاید و آرایشـان...

هـرچند، برای آن دسته از جوانـان مبـارز ماکه در همین چند مـاه گذشته جهـان را به لـرزه آوردند برای این جانیـان، کـه جـز مکیـدن خـون مـردم درمانـده مان که باعث بقـا آنهـاست، ارزشی قائـل نیستند . از اینرو، دقیقه به دقیقه، مبارزات خود را برای سرنگونی این اهـریمنان ِ تشنـه به خـون، گُستـرش می دهند.

در حقیقـت با نگاهـی اجمالـی بـه کـارنـامـه سراسر ننگیـن این ابلهــان ِ در قـدرت نشستـه، کـه همـه و همـه، نشان هایـی از خشم و عنـاد با فـرهنـگ و انسان بودن، در آن جامعه است، خبــر می دهد. در واقـع کار به آنجا کشیده شده است که رهبران این نظام، حتی یاران دیروزین ِ خــود را مورد ضـرب شتــم قرار می دهند؟

این واقـعیتی است که بزرگتـریـن عامل بقـا آنها، خفـه کردن فـریـاد آزادیست، چرا که برای تـداوم قـدرت استبـدادی خود، دچار جنـون و مرتکـب این همه فجایـع می شوند تا چنـد صبـاحـی دیگــر بـه عُمـر ننگـیـن خود ادامه دهند. هـرچنـد با حجم هولناک این همه جنـایت، راه برگشتـی نیست! و برگشت به زندگـی انسانی برای آنهـا غیرممکن!

پس باید هر صدایی را در نطفه خفه کنند و همه ارزش های انسانی و اجتماعی آن جامعــه را از بین ببرند، این تنها راه ادامـه عُمـر کثیف شان است.

لیکـن در این اوضـاع و احوال، کسانی از همیـن نشستگان بر سفره خونین 30 ساله! با تجـزیـه و تحلیل از شرایط کنونی! سعی در جدا شدن از آن بدنه بیمارگونه قدرت مطلق فاشیسم مذهبی داشته و لب به اعتراض می گشایند!

پُرسش اینجـاست، آیا آنهـا بـه آن درجـه از عقـلانیت و علـوم انسانـی، رسیـده انـد! کـه دیگــر نمی خواهنـد در دایـره این حکـومت ِ خـون و شمشیـر باشند!؟ و یا بنا به شرایط و رُشد مبـارزات مردم جان به لب رسیده، به این حقیقت پی بُرده اند که دیر یا زود سیل قـدرت مـردمــی سرازیـر می شود و همه ِ این نشستگان بر سفره خونین را درهم می کوبد و از بین می برد، پس باید در واپسین دم ِ این حکـومـت اهـریمنی، خود را از این سیــل، که در حال جاری شدن است، نجـــات دهنـد، کـدامیـن یـک؟؟؟

آنچـه قطعـی و مسلـم است دیگـر آنهـا نمی خواهند بـر سر ِ آن سُفـره خـونیـن بنشیننـد! ولی آیـا، بعـد از قـدرت گـرفتـن!!! سُفره آنهـا رنگـی دیگـر خواهد داشت!؟

آشکار است، دسته دیگری از نشستـگان، بر این سُفـره خونیـن ، بنا بـه شرایط موجود ، مُنتـظـر می مانند! در حقیقت انتظار و جهت گیری آنها به سنگینی کفه ترازویست که در یکطـرف، رُشد و ارتقا ء خیزش مردم ، و در طرف دیگر، پیـروزی مُطلـق دوباره قـدرت چمـاق و سرکـوب است. در پروسه این جـدال نابرابر، این دسته از ابلهــان ِ در قـدرت، که در سکوت به سر می بـرنـد، جهـت خود را نشان می دهند!


اما در بـرون مـرز امـروز مـا،عصـر چهچـه زدن تازه بدوران رسیده ها در امـر مبارزه است! با اینکـه عُمـــر مبـارزاتــی شان علیه نظام، به بلـوغ سیاسی نرسیــده است، ولـی زود به سر زبان هـا افتادنــد! چرا که غـول تبلیغـات و رسانه ها، آنها را تنها نگذاشتند و از هر نظر مورد حمایت قــرار گرفتند.

در مقابل، انسان های آزایخواه از همان نخست که خـونـخـواران سُفـره خـود را با سلاخی کـردن انسـان و فـرهنـگ اش در جامعـه مان، رنـگیــن کردند، بپـا خاستند و با چنـگ دنـدان و به اشکـال مختـلف و در حـد توانایــی، این فـجایـع و خیـانت و جنـایت را علیـه مردم و فـرهنـگ اش در ایـران، افشاء کردند با این تفاوت که، از دهکـده جهانـی اینترنتـی، خبری نبود و غـول هـای بـزرگ رسانه ها هم کاری با این دیوانـگـان تشنـه به خون در قــدرت، نداشتنـد کـه به خواهند این نـوع مبارزات آزادیخواهان را انعکاس دهند.

فریاد آزادیخواهی از طرف نیروهای انقلابی و مُتعهد به حقوق انسانی در برون مـرز، از خیـزش نسل جوان بی باک به خصوص دختران سلحشور و آگـاه در این چند ماه گذشتـه، شروع نشـد، سالهای طولانی است که مـا با اهـریمنان و چپـاول گـران سرمایـه هـای مـردمـی، در ستیـزیــم، ولی متاسفانه بعلت پراکندگی وخیلی مسائل دیگر...! نتوانستیم یک نیروی مُنسجم و قدرتمند و اثرگذار شویم، هرچند همه این ابزار، برای ما شدن، فراهم بود و هست.

پایان سخن اینکه، آن دسته کـه می خواهند دیگر شریک آن سُفـره خونیـن حکـومـتــی نباشنـد، دو راه بیشتر ندارند! یا باید مبـارزات خـود را با شعـارهـای مـردم مُنطبــق کنند، چرا که مــردم ما هرگز بعد از این همه جانفشانی و هزینه هنگفتی که برای آزادی پرداخته اند، مبـارزات خود را در چـارچـوب شعـارهـای آنها قرار نخواهند داد، و یا بهتـر است تـا دیـر نشده ، آنهـا بـه اغوش " گرم" رهبر و اُمتش حزب الله، برگردند، تا شاید مورد عفو ملوکانه قـرار گیـرنـد.

باری، سیل خـروشان مـردم ستمدیده 30 سال در زیر یـوغ ابلهان ِ خونخـوار و چماقدارانش از بسیجی گـرفتـه تا لبـاس شخصـی و اوباش و اراذل قمـه کش، در حال جـاری شـدن است، و وقتی هم جاری شد، دیگـر، راه بـرگـشتـی، وجـود نــدارد .

آدینه 20 نوامبر 2009 - استکهلم

قطعنامه سازمان ملل، پژواک بین المللی مُطالبات مردُم ایران

فراسوی خبر...اول آذر
منصور امان

دو روز پیش از فرار رسیدن سالگرد ترور سازمان یافته و گانگستری کوشندگان سیاسی، نویسندگان و روزنامه نگاران از سوی رژیم جمهوری اسلامی در سال 1377 که به "قتلهای زنجیره ای" شهرت یافته است، سازمان ملل مُتحد تازه ترین برگهای پرونده سیاه حُکومت در پایمالی وحشیانه و خونبار حُقوق مردُم ایران را ورق زد.

روز آدینه، کُمیته سوم مجمع عمومی سازمان ملل (کُمیته امور اجتماعی، انسانی و فرهنگی)، با بر شمُردن سیاهه ای از رفتار وحشیانه و غیر انسانی با شهروندان ایرانی، رژیم ولایت فقیه را به شدت محکوم کرد. در بیانیه تُند و صریح نهاد مزبور، موارد جُرمی که کوشندگان حقوق بشر، فعالان سیاسی و سازمانهای غیردولتی در کشور با وجود روبرو بودن با تهدیدهای جانی و محدودیتهای اجتماعی فاش ساخته اند، ذکر گردیده است.

کُمیته سوم سازمان ملل در بیانیه خود از جُمله به "شکنجه و تجاوز جنسی برای اعتراف گیری"، "خشونت و وحشت پراکنی توسُط شبه نظامیان دولتی"، "آزار، پیگرد، دستگیریهای خودسرانه یا ناپدید شُدن" ، "مرگ و جراحت شُمار زیادی از تظاهر کُنندگان" و "سوواستفاده از زندانیان" اشاره کرده است.

کُمیته سوم سازمان ملل همچنین به جمهوری اسلامی فشار آورده است که به نظارت بین المللی بر وضعیت حُقوق بشر در ایران تن داده و در همین راستا به گُزارشگران ویژه آن اجازه تحقیق و تهیه گُزارش از موارد پُر شُماری که در قطعنامه آمده است را بدهد.

باز شُدن این پرونده تبهکارانه در سطح بین المللی که با بازتاب رسانه ای گُسترده ای نیز روبرو شُده است، میخ دیگری بر تابوت تلاش بیهوده پایوران و گردانندگان رژیم برای پاک کردن اثر انگُشت و ردپای خونین خود از طریق شگردهای امنیتی، قضایی و تبلیغاتی است. در آخرین اقدامات از این دست، می توان به قتل یک شاهد جنایات در زندان کهریزک اشاره کرد.

نشانده شُدن رژیم ولایت فقیه بر کُرسی اتهام از سوی سازمان ملل نشان می دهد که شهامت مدنی افشا کُنندگان و دادخواهان جنایتهای آیت الله خامنه ای و همدستان وی، نه تنها آگاهی و حساسیت جامعه ایران نسبت به عملکرد حُکومت را افزایش داده است بلکه، موجب گردیده مُطالبه مردم ایران مبنی بر طرح، رسیدگی و محکومیت آمران و عاملان این اعمال، پژواک بین المللی یابد.

سرکوب جزء ذاتی نظام جمهوری اسلامی



شباهنگ راد

بنای نظام جمهوری اسلامی با سرکوب آزادی‏های اولیه و با زیر پا گذاشتن حقوق مردمی ریخته شده است. سه دهه‏ی کامل است‏که همه دارند این را به‏عینه می‏بینند. سه دهه است‏که مردم دارند جنگ سازمانیافته‏ی بالائی‏ها را با خود می‏بینند و به‏واقع که رژیم جمهوری اسلامی در این‏مدت نه تنها کارگران و زحمت‏کشان را استثمار و مورد حملات وحشیانه‏ی خود قرار داده، بلکه در خصوصی‏تر زندگی آنان هم دست‏اندازی نموده است.
این شگرد جمهوری اسلامی، به بعد از انتخابات - 88 - بر نمی‏گردد؛ مختص همه‏ی دوره‏هاست و هرگز فراموش نه‏خواهد شد که چگونه سردمداران نظام جابرانه از همان اوان، چه بر سر مردم و محرومان آورده‏اند؛ فراموش نه‏خواهد شد که چگونه بی‏قوله‏های توده‏های محروم را بر سرشان خراب نموده‏اند تا برای خود کاخ‏ها به‏سازند؛ فراموش نه‏خواهد شد که چگونه به‏نام اسلام به‏حقوق دیگران تجاوز نموده‏اند و دارند هم‏چنان عرصه‏ی زندگی را بر میلیون‏ها انسان رنج‏دیده تنگ و تنگ‏تر می‏نمایند. رژیم جمهوری اسلامی در این مدت امتحان خود را پس داده است و بر خلاف کروبی که می‏گوید: " اسلامی كه امام و ما به آن اعتقاد داریم به آزادی حقوق و حرمت مردم پایبند است و تجسس و تفحص در زندگی شخصی مردم را منع كرده است و با كسی سر جنگ و نزاع ندارد"، را نمی‏توان به‏عنوان حکایتی حقیقی به‏حساب آورد. و اضح است‏که این‏گونه حرف‏ها هیچ‏گونه هم‏خوانی‏ای با ماهیت رژیم جمهوی اسلامی نه‏دارد. چرا که رژیم جمهوری اسلامی از دل سرمایه سر در آورده است و نمی‏تواند پای‏بند به حقوق و حرمت مردمی باشد. بی دلیل نیست که با مردم سر جنگ و نزاع دارد. این قاعده‏ی هر حکومت ضد مردمی و ارتجاعی‏ست و سران رژیم جمهوری اسلامی هم در این میان، در خلاف آن به پیش نه‏رفته‏اند و هم‏چنان در همان جهت و راستا در حرکت‏اند.

اسلام "امامی" و اسلام دهه‏ی اوّل، اسلام جنگ و غارت و تفتیش عقایدِ توأم با خون و خون‏ریزی کارگران و زحمت‏کشان بوده است. رژیمی که خمینی پایه‏ی آنرا در ایران چیده است، چیزی جز تعرض به منافع‏ی شحصی - سیاسی مردمی نیست. بعد از این‏همه جنایت و وحشی‏گری‏ها در حق انسان‏های بی‏دفاع و محروم و بعد از این‏همه تخریب زندگی و خانه و کاشانه‏ی توده‏های ستم‏دیده و بعد از قتل عام هزاران زندانی سیاسی در دهه‏ی شصت، باز هم «کروبی» دارد به مردم، وعده‏ی بازگشت به همان دوران و فضایی را می‏دهد که مملو از تعرض به پایه‏ای‏ترین حقوق آنان بوده است.
واقعیت این است‏که از جانب کارگران و زحمت‏کشان و همه‏ی استثمار شوندگان، چه "جامعه"‏ی آن‏زمانی و چه "جامعه"‏ی امروزی، جامعه‏ی آیده‏ال مردم نبوده و نیست. هم آن "جامعه" با مردم و کارگران و زحمت‏کشان سر جنگ و نزاع داشت و هم این "جامعه"، با همه‏ی مردم سر ناسازگاری دارد. انگیزه‏ی مخالفت و جنگ مردم با مدافعین نظام کاملاً روشن است و بی‏جهت این جانیان دارند خود را به مردم وصل می‏نمایند؛ روشن است‏که اختلافاتِ درون حکومتی‏یان، بر سر برسمیت شناختن حقوق و حرمت مردمی نیست و هدف تسلط یابی هر بیش‏تر "خودی"ها، بر اهرم‏های دولتی‏ست. اختلاف اینان بر سر چگونگی سرکوب توده‏ها نیست، بل بر سر دخالت‏گری و سهم‏بری هر چه گسترده‏تر از سرمایه‏های مملکتی‏ست. همه‏ی اختلاف و نزاع‏شان بر سر این است و طبعاً در این میان جنگ و دعوای بالائی‏ها نمی‏تواند سودی برای پائینی‏ها داشته باشد.

مردم، جنگ و نزاع «کروبی» و دیگر رهبران "سبز" را در زمام حکومت‏مداری‏شان با خود دیده‏اند؛ زنان و دختران با پوست و گوشت خود لمس نموده‏اند که این جانیان، چه بر سر آنان آورده‏اند. جامعه در دهه‏ی اوّل حیات حکومت جمهوری اسلامی شاهد سیاست سرکوب‏گرایانه‏ی "یا روسری، یا توسری" نسبت به زنان و دختران بوده است. بنابراین تعرض به جان و مال توده‏ها و زنان از جانب سران رژیم جمهوری اسلامی، به بعد از 13 آبان مربوط نمی‏شود. بند ناف سران نظام را با توهین، تحقیر و تبعیض و سرکوب بریده‏اند. بر خلاف «کروبی» که تاکید دارد: " در روز 13 آبان متأسفانه برخوردهای بسیار خشنی با مردم، به خصوص زنان صورت گرفت كه من و هر علاقمند به نظام و انقلاب را غمگین و متأثر كرد"، باید گفت که برخوردهای این‏گونه‏ی سران نظام با مخالفین و به‏خصوص با زنان، به این دوره خلاصه نمی‏گردد و زنان و دختران از همان آغاز با چنین رویه‏های غیر انسانی و خشنی آشنائی دارند. یادشان نرفته است که آنانرا از دروس انتخابی‏شان‏ باز داشته‏اند و بزور بر تن‏شان قواره‏های بی‏قواره‏ کردند و به بهانه‏ی حراست از حرمت "اسلام" عزیزشان، بر سر و صورت‏شان اسید پاشیدند. خشونت نظام جمهوری اسلامی نسبت به زنان حد و حصری نه‏دارد و هم‏چنان سران حکومت دارند، حقوق اولیه‏ی آنانرا پایمال می‏نمایند. این‏ها حقایق تلخ آن دور‏انی‏ست که در ذهن‏ کارگران، زحمت‏کشان، زنان، جوانان و همه و همه سنگینی می‏کند و فقط و فقط این جانیان مولد آنند. باید گفت که پیشاپیش توده‏های محروم، زنان آزاده و علاقمندان انقلاب و آزادی، تأثر و تنفر خود را نسبت به اعمال همه‏ی مدافعین نظام و امثالی هم‏چون «کروبی» اعلان نموده‏اند و بر آنند تا روزی تأوان همه‏ی جنایت‏کاری‏های‏شانرا باز پس گیرند.

این خواست بنیادی محرومان و همه‏ی زنان آزادی‏خواه و انسان‏دوست است. این بدیهی‏ترین و پایه‏ای‏ترین مطالبات انسانی از جامعه‏ی سراسر ظلم و تباهی‏ست. جامعه‏ی ساخته شده‏ی حاکمان باید زیر و رو و دگرگون شود. در حقیقت جامعه‏ای که سران حکومت با خشونت و سرکوب پای ریخته‏اند، جامعه‏ی خودی‏های‏شان است و بدرد مردم نمی‏خورد. چرا که جامعه‏ی آنان نوید سرکوب و نوید در بدری هر چه بیش‏تر توده‏ها را می‏دهد؛ جامعه‏ی آنان از کُشتار انسان‏های رنج‏دیده پیروی می‏نماید و طبعاً بدون مقابله به مثل جدی و عملی با آنان، ثمره‏ای برای میلیون‏ها انسان محروم نه‏خواهد داشت. این قانون هر جنگ طبقاتی‏ست. این نزاع, آشتی ناپذیر فیمابین طبقات استثمار کننده و استثمار شونده است و در این میان قواعد مبارزه‏ی انسانی حکم می‏کند که برای دستیابی به خواسته‏های بنیادی توده‏ها راهی به‏غیر از بر پائی جنگ انقلابی علیه‏ی ضد انقلاب حاکم نیست؛ راهی که هیچ نیروئی قادر به بازدارندگی آن نه‏خواهد بود و هیچ "پند" و "اندرز"ی توان تغییر این روند دگرگونه‏ساز را نه‏دارد. این طبیعت مبارزه‏ی پائینی‏ها با بالائی‏هاست. مگر می‏شود تا ابد در مقابل زور و خشونت، دفاع غیر فعال و روش‏های "مدنی" هرینه‏پرداز را تبلیغ نمود و هم‏چنان به آن بالید؟ مگر می‏شود تا ابد شاهد ضربات سهمگین و کُشنده‏ی سرکوب‏گران رژیم جمهوری اسلامی بود و انتظار تحقق منافع‏ی مردمی را داشت؟
سئوال این است‏که تا چه زمان باید از این جانیان و حکومت‏مداران، طلب حق و اجرای عدالت را نمود؟ تا چه زمان باید شاهد طناب‏های دار و سوراخ و سوراخ شدن سینه‏ی توده‏های محروم و فرزندان‏شان توسط جانیان بشریت بود؟ تا چه زمان باید سیاست "مدارا" را با سرکوب‏گران در پیش گرفت و تلاش ورزید تا آنانرا به راه "راست" هدایت نمود؟
در عمل به اثبات رسیده است‏که سران حکومت، هدف‏شان برسمیت شناختن حقوق انسانی نیست. اینان با ابزار متناسب با منفعت سرمایه‏داران به‏میدان آمده‏اند و واضح است‏که می‏بایست در مقابل چنین ابزارهای سرکوب کننده‏ای، مبلغ ابزارهای متناسب با آن بود و با روش‏های کوبنده به جان آنان افتاد. جامعه‏ی سراسر خشن و بی‏رحم نشان داده است‏که زبان و قلم - و حتی به‏راه‏اندازی تظاهرات هزاران نفری مردمی –، پاسخ‏گوی اسلحه و گلوله‏ی سرکوب‏گران نیست. آیا تجربه‏ی سی ساله، خلاف این حقیقت را دارد نشان می‏دهد؟ آیا به‏غیر از این است‏که این روش را زورمداران در برابر سازندگان تاریخ قرار داده‏اند و در مقابل چاره‏ و راهی به‏غیر از راه تعرضی سازمانیافته‏ی مردمی نیست؟ به‏گذاربد «کروبی» و همه‏ی دار و دسته‏های‏شان اندر باب نفی "خشونت" سخن گویند؛ به‏گذارید همه‏ی مدافعین نظام سرمایه‏داری و همه‏ی به اصطلاح مدعیان منافع‏ی توده‏های محروم، در وصف "پرهیز" جوانان و محرومان از کار بست "خشونت"، قلم‏فرسائی نمایند؛ امّا حقایق، قوانین و مناسبات حاکم بر جامعه‏ی‏مان سیاست دیگری را به همه‏ی مدافعین جامعه‏ی انسانی دیکته خواهد نمود و به اثبات خواهد رساند که تحقق منافع‏ی کارگران و زحمت‏کشان، زنان و جوانان و همه‏ی محرومان منوط به کار بست روش‏های تمام کننده است.

در حقیقت این جنگ را سرمایه‏داران شروع نموده‏اند و بانی آن کسانی جز سران نظام جمهوری اسلامی نیستند و تنها با جنگ و زور سازمانیافته‏ی مردمی‏ست که سلطه‏ی‏شان فرو خواهد ریخت و همه‏ی دوره‏ها و رنگ‏های انتخابی آنانرا، یک‏جا به زباله‏دانی تاریخ پرتاب خواهد نمود. بنابراین جدا از این‏که لازم است تا نزاع و دعواهای سران حکومتی را به‏عنوان جنگ واقعی بالائی‏ها به حساب آورد؛ به‏همان میزان هم لازم است تا بر این ایده‏ی اساسی پای فشرد که وصل و سازماندهی نیرو و انرژی مردمی به ارابه‏ی جناح‏های دولتی ناصحیح و خسران سازست. هم‏چنین لازم است تا یک‏بار دیگر بر این نکته تاکید شود که خواست جناح, "مغلوب" دولتی، همان خواست توده‏های محروم و رنج‏دیده نیست؛ لازم است تا یک‏بار دیگر بر این نکته تاکید شود که سیاست‏های رژیم جمهوری اسلامی بر خلاف "رهبران سبز" در هیچ دوره‏ای هم‏طراز با منافع‏ی توده‏های ستم‏دیده نبوده است.
با این اوصاف رژیم جمهوری اسلامی با همه‏ی مدافعین‏اش، چه مدافعین برگشت به دهه‏ی اوّل و چه مدافعین حال و آینده‏اش باید بروند و حکومتی بر سر کار آید تا حقوق اولیه‏ی مردمی را برسمیت به شناسد، زنان را به‏دلیل جنسیت‏شان مورد توهین، تحقیر و اذیت و آزار قرار نه‏دهد، بر استثمار توده‏های محروم پایان بخشد و به تبع از آن‏ها پرچم جامعه‏ای را بر افرازد که در آن، نه از زور و سرکوب، جنگ و خون و خون‏ریزی خبری باشد و نه از بی‏عدالتی‏های جوامع‏ی سرمایه‏داری. این‏ها خواسته‏های واقعی و باطنی میلیون‏ها انسان رنج‏دیده و محروم است و بدون شک در این میان تنها حاکمیت کارگران و زحمت‏کشان است‏که تضمین کننده‏ی مطالبات اساسی و پایه‏ای جامعه‏ی انسانی‏ست.

22 نوامبر 2009
30 آذر 1388


موج دستگيری دانشجويان، نشانه ی وحشت رژيم از 16 آذر88


ارژنگ بامشاد


با نزديک شدن 16آذر، روز دانشجو، مأموران امنيتی رژيم، فشار بر دانشجويان را بشدت بالا برده اند. دستگيری فعالين دانشجويی بصورت گسترده ای به جريان افتاده است.
در شبانگاه چهارشنبه 27 آبان ماه ، سورنا هاشمي، مهرداد بزرگ، فرزان رئوفي، احسان دولتشاه، عليرضا موسوی ، سينا شکوهی و البرز زاهدی از فعالين دانش‌جويی توسط نيروهای امنيتی بازداشت و به نقطه‌ی نامعلومی منتقل شدند.
در تبريز دو تن از فعالين دانشجويی دانشگاه آزاد تبريز به نام‌های رسول عالی نژاد و بهروز فريدی دستگير و به بازداشتگاه وزارت اطلاعات برده شدند. در دانشگاه شيراز بعداز ظهر سه شنبه 26 آبان ماه ندا اسکندری و خديجه قهرمانی پس از مراجعه به کميته انضباطی برای پيگيری احکام صادره در مورد خود، بازداشت شدند. در دانشگاه مشهد در 28 آبان، 22 تن از دانشجويان فعال دانشکده مهندسی و 2 تن از دانشجويان دانشکده علوم اداری و اقتصاد دانشگاه فردوسی به کميته انضباطی احضار شدند. در اروميه، در پی اعتراض به مرگ 4 دانشجو بر اثر گازگرفتگی ، تعدادی از دانشجويان دستگير شدند. تعدادی از دانشجويان دانشگاه های خواجه نصير، آزاد تهران و تفرش، شريف، اميرکبير و علم و صنعت هم دستگير شده اند. درهمين حال سلمان سيما، کوهزاد اسماعيلي، حسن اسدی زيدآبادي، محمدصديقي، حجت شريفي، نفيسه زارع کهن و موسی ساکت از اعضای دانش آموخته گان وابسته به دفتر تحکيم وحدت نيز دستگير شده اند. هم زمان با موج دستگيری فعالين دانشجويي، محسن اژه ای دادستان کل کشور در گفت و گوی ويژه ی خبری روز پنچ شنبه 27 آبان ماه به معترضان هشدارداد و تاکيد کرد: " از اين به بعد با هر گونه اقدامی که موجب اخلال در نظام شود، بدون هيچ اغماضی برخورد خواهد شد و هيچ عذر و بهانه ای پذيرفته نيست."

دستگاه ولايت و باند سپاهی ـ امنيتی حاکم، هرچند در روزنامه ها و رسانه هايشان، مدام از اين حرف می زنند که تظاهرات کنندگان و مخالفين چند صد نفر يا چند هزار نفر بيشتر نيستند، اما در واقعيت امر از رشد و گسترش جنبش وحشتزده شده اند. آن ها که دريافته بودند 16 آذر امسال، در حال و هوای ديگری برگزار خواهد شد و به عنوان حلقه ای از زنجيره ی حرکت های تاکنونی جنبش اعتراضی ضداستبدادی قلمداد می شود، خود را برای کنترل و سرکوب آن آماده می کنند . آن چه دستگاه ولايت و سران رژيم را به شدت نگران کرده است، سراسری بودن حرکت های دانشجويی است. گزارش حرکت های دانشجويی از دانشگاه های گوناگون سراسر کشور، و همچنين موج دستگيری ها از اروميه گرفته تا مشهد و شيراز و ديگر شهرها، نشان از سراسری بودن اعتراضات دانشجويی دارد. اعتراضاتی که می تواند در تداوم خود به شکل گيری زمينه های هماآهنگی و ارتباطات پايدار منجر شود. همين امر بر وحشت رژيم افزوده است.

بر پايه اين نگرانی و برای آرام سازی فضای جنبش دانشجويی از هفته ها قبل تدارک ديده بودند. اعزام افرادی هم چون صفار هرندی و رسائی به دانشگاه های مختلف و سازماندهی سخنرانی ها، تلاشی بود برای يافتن راه های ارتباط و کاهش خشم دانشجويان. اما اين اقدامات با مخالفت توده ی دانشجو روبرو شد. در همين گردهم آيی ها، دانشجويان فرياد می زدند: دوربين ها را خاموش کنيد. آن ها بر خطر اين اقدام مآموران رژيم بخوبی واقف بودند. مأموران امنيتی با فيلم برداری از صحنه های اعتراض دانشجويان، به شناسايی فعالين می پرداختند. امری که اکنون با گسترش موج دستگيری ها حقانيت نگرانی دانشجويان را اثبات کرده است. ارگان های سرکوب بر اين باورند که از طريق فيلم برداری از حرکت های اعتراضی توده ی دانشجو، راحتتر می توانند به شناسايی فعالين بپردازند. اما آن ها ابله تر از آنند که دريابند، توده ی دانشجو، به همين راحتي، فعالين و سازمانگران خود را به جلو صحنه اعزام نخواهد کرد. واقعيت اين است که تلاش برای تداوم مبارزه و حفظ روند توده ای شدن حرکت های دانشجويي، به فعالين و سازمانگران اين درس را آموخته است که در شرايط ترس از جنبش توده اي، رژيم به هر اقدامی دست می زند، ضرورت تلفيق کار علنی و مخفي، از ملزومات يک فعاليت سازمان يافته و ادامه دار است.
اکنون که دستگاه سرکوب، برای جلوگيری از سازماندهی موفق مراسم 16 آذر، به سياست دستگيری گسترده و به زير شکنجه بردن فعالين دانشجويی برای کشف شبکه های فعالين روی آورده است، تکيه بر عنصر توده ای بودن حرکت های دانشجويی و مشارکت هر چه بيشتر دانشجويان در حرکت های اعتراضي، می تواند ترفند جديد رژيم را خنثی کند. حضور توده دانشجويان يک دانشکده در حرکت های اعتراضي، و هم آهنگ کردن اين حرکت ها با اقدامات اعتراضی ديگر دانشگاه ها، قدرت مقابله ی دانشجويان با پليس سياسی را صد چندان خواهد کرد. اما برای سازماندهی موفق چنين اقدامي، هم حفظ توده ای ماندن حرکت های دانشجويی و هم هم آهنگ کردن آن با دانشگاه های گوناگون، ضرورت شکل گيری هسته های مخفی دانشجويی که بر پايه های اعتماد های شکل گيرفته و آزمايش پس داده، استوار باشد، بيش از پيش مطرح خواهد شد. بدون سازماندهی ضرور برای حفظ و تداوم و هم آهنگی حرکت ها، نمی توان مقاومت مؤثری در برابر تهاجم سرکوبگرانه ی دستگاه ولايت سازمان داد.
هم زمان با تاکيد بر ضرورت حفظ فعالين و شبکه های سازمانيافته، می بايست روی جلب حمايت اقشار گوناگون مردم نيز کار کرد و آن ها را به کمک فراخواند. گسترش اخبار دستگيری ها، همراه شدن با خانواده های آن ها و سازماندهی اعتراضات در مقابل زندان ها و ادارات قضائي، امکانات رژيم برای سرکوب در سکوت را درهم خواهد شکست و جرئت مقابله ی توده ای مردم دربرابر دستگاه ولايت را افزايش خواهد داد. اکنون زمان آن فرارسيده است که دانشجويان از هر طر يق ممکن بر جلب حمايت مردمی بکوشند و زمينه های پيوند و هم گرايی ميان جنبش دانشجويی و ديگر جنبش های اقشار گوناگون را فراهم آورند. از اين طريق می توان با سرکوب لجام گسيخته ی رژيم اسلامی مقابله کرد و امکان پيشروی را فراهم ساخت.

http://bamschad.wordpress.com/

يك مدرس دانشگاه هشدار داد ؛‌‌دفن 24‌هزار ميليارد دلار به خاطر استخراج غلط نفت

:

آفتاب يزد :
در حـالـي كه بحث نگراني نمايندگان مجلس به خـاطـر بـي‌خبري از قراردادهاي نـفتي و گازي كشور به ويژه قرارداد اخير با تركيه، همچنان مورد توجه مـحـافـل رسـانـه‌اي است، ديروز يكي از اساتيد حوزه انرژي، به نكته‌اي اشاره كرد كه انعقاد هر نوع قرارداد براي صادرات گاز را با ترديد و شائبه‌هايي مواجه مي‌سازد. البته اين استاد دانشگاه، مستقيما بحث صادرات گاز را مطرح نكرد. اما اظهارات او يادآور هشدارهايي است كه در سه سال گذشته، بارها توسط مركز پژوهش‌ها و اعضاي كميسيون انرژي مجلس ابلاغ اما پـاسـخـي از مقامات دولتي را به دنبال نداشت. دو سال قبل، مركز پـژوهـش‌هـاي مجلس، گزارشي منتشر كرد كه نشان مي‌داد تاخير طـولانـي مدت در تزريق گاز به چـاه‌هـاي نـفـت، موجب كاهش شـديـد رانـدمان چاه‌ها شده است. مركز پژوهش‌ها با اشاره به كمبود گاز موجود براي تزريق به چاه‌ها و نيز ناتواني دولت در تامين نيازهاي داخلي، به صراحت تاكيد كرده بود حداقل تا ده‌سال آينده، گاز مازاد براي صادرات وجود ندارد. مركز پژوهش‌هاي مجلس و برخي متخصصان صنعت نفت، معتقد بودند خسارت‌هاي وارده بـه خـاطر تاخير در تزريق گاز به چاه‌ها آنقدر زياد است كه به هيچ وجـه قـابـل جـبران نيست و اگر ناتواني در تـامين به موقع گاز براي تـزريـق به چاه‌ها ادامه پيدا كند راندمان چاه‌ها آنقدر كاهش پيدا مي‌كند كه در آينده‌اي نه چندان دور، امـكـان بـرداشـت از بـرخـي چـاه‌هـاي نـفـت از بين مي‌رود ولذا ايـران بـه جـاي صـادر كننده، در جـمـع وارد كـنـنـدگان نفت قرار خـواهـد گـرفت. همين هشدار، بـاعـث شـد كه رئيس اصولگراي كميسيون نفت در مجلس هفتم، در اظـهارنظري توام با نگراني و عصبانيت اعلام كند: »تاريخ نسبت به كساني كه قراردادهاي صادراتي گازي را امضاء مي‌كنند قضاوت خوبي نخواهد داشت«. او حتي قضاوت آيـنـدگـان نــســبــت بــه امـضـاكـنـنـدگـان قـــراردادهـــاي طـــولانــي ‌مـــدت صــادرات گــاز را بــا قـضـاوت امـروز نـسـبــت بـه خـائنـان مقايسه كرد. آنچه ديروز توسط يكي از مدرسان دانـشـگـاه در ايـن زمـيـنـه اعـلام شـد مــسـتـنــدســازي علــمـــي هــمـــان هــشــدارهــايــي بــود كــه تـوسط اصــولــگــرايـان مجلس هفتم بيان شد و بسياري از كـارشنـاسـان نفتـي نيز در سال‌هاي اخير و هم‌زمان با اصـرار دولـت احـمـدي‌نژاد براي انـعقاد قراردادهاي طولاني‌مدت صـادرات گاز، آن را مطرح كرده بودند. اين عضو هـيـئـت علـمـي دانـشـگـاه علامه طـبـاطـبـايـي بـا تاكيد بر اينكه از مجموع 540 ميليارد بشكه ذخيره نـفـت ايـران بـا ادامـه ‌وضعيـت موجود در بـرداشـتاز مــخــازن و بــدون اسـتـفـاده از روش صـيانتي، تنها60 ميليارد بشكه نفت قابل ‌استحصال است، گفت :بـر ايـن اساس 480 مـيلـيـارد بـشـكه (معادل 24‌‌هزار مـيلـيـارد دلار بـر اسـاس نفت 50 ‌دلاري) بـراي هـمـيشه زير زمين دفــن خــواهــد شــد.‌ مـسـعــود درخـشــان در گـفـتـگـو بـا فـارس ‌اظهـارداشت: بايد دانست تا چه زماني درآمد ارزي حاصل از صدور نفـت خام خواهيم داشت و تراز انرژي ‌كشور چيست؟ بايد بگويم در واقع پاسخ مشخصي براي اين سوال وجود ندارد جز آنكه سناريو هاي مختلفي را ‌براي اين موضوع مدنظر قرار دهيم. ‌درخشان افزود: آيـنـــده‌اي خــوشـبـيـنــانــه بــراي درآمدهاي ارزي از صدور نفت خام نداريم و اين سناريو هايي كه ‌مي گـويـم صـرفا براي اين است كه در‌‌‌تـحـقـيـقــات اسـتـفــاده شـود، بنابراين سعي مي كنم يك الگوي مطالعاتي براي ‌پاسخ به اين سوال ارائـه كـنم. ‌ايـن اسـتـاد دانـشگاه تصريح كرد: درايران وقتي ميزان نـفـت خـام در ميادين را حساب كردند فهميدند كه ‌درحدود 600 ميليارد بشكه نفت خام اوليه وجود دارد در اينجا حتما سوال مي شود كه »آيا روي اين ميزان ‌نفت خام مي توان حساب كرد؟« كه پاسخ مي‌دهم هرگز. ‌پس روي چه ميزان از اين مقدار نفت خام مي توان حـسـاب كـرد؟ كـه مجددا پاسخ مــي‌دهـم آن مـقــدار كــه قــابــل ‌استحصال باشد و اين امر بستگي دارد كه چگونه بهره برداري كنيم. ‌‌

‌درخشان در پاسخ به اين سوال كه <آيا بازيافت ثانويه انجام شده است يا خير و يا تا چه حد مي‌توانيم بازيافت ثانويه ‌داشته باشيم و آيا مي‌توانيم كاري كنيم تا تمامي آن 600 ميليارد بشكه نفت خارج شود؟> اظهار داشت: البته 60‌‌‌‌ميليــــــــارد از 600 ميليارد بشكه نفت از دست رفتــــــــه و تنها 540‌ميليارد بشكه نفت باقي مانده و در نهايت مي‌گويم محال است. اگر خيلي هزينه كنيم تنها مي‌توانيم 10 درصد اين ميزان را خارج كنيم كه آن هم نياز به پول ‌دارد ولي ديگر پولي نداريم. ‌درخشان افزود: واقعا حل مسائل اقتصادي كشورنياز بــــــــه كامپيوتر ندارد بـــــــــا همين انگشتان دست هم مي‌توان ‌مسائل مملكت را درك كرد به شرط آنكه سواد خواندن و نوشتن داشته باشيم اما متاسفانه بعضي از مسئولان ما ‌اين سواد را ندارند. بايد گفت، ما درباره چنين مبلغي صحبت مي‌كنيم كـــــــه در آنجا براي ما وجود دارد ولي در ‌عمل هيچ كاري نكرده ايم و چشمان خود را بر روي اين ثروت عظيم بسته ايم. ‌وي تصريح كرد: متاسفانه مسائــــل مهم‌تر را فراموش كــــــــرده‌ايم و سر خود را بـــــــا چيزهاي بيهوده گـــــرم كـــرده‌ايم ‌و حتي مي‌خواهيم يارانه‌هايي را هدفمند كنيم كــــــــه هيچ زيرساختي براي آن فراهم نكرده‌ايم. ‌حال چه كســـــــي سودش را مي‌برد؟ آن دسته كه چشمانشان را باز كرده باشند كه در را‡س آنها شركت‌هاي نفتي بين‌المللــــــــي و يا حكومت‌هاي ديگـــــــــر است. بايـــــــد گفت ويژگي جهان سومي موجب شده است كه ايران اين مسائل را ‌ناديده بگيرد، زيرا ما آينده را نمي‌بينيم. ‌اين مدرس دانشگاه اظهار داشت: بايد از امروز به مدت 30 سال گاز تزريق كنيم تا بعضي از ميادين بعد از 5 تا 6 ‌سال بتوانند نفت توليد كنند، در‌نهايت مي‌توان گفت نزديك بـــــــــه 40 سال ديگر نفت خواهيم داشت و مي‌توانيم 60 ‌ميليارد بشكه نفت را خارج كنيم و در غيراين صورت تا ابد اين ميزان نفت زيرزمين مدفون خواهد شد. ‌درخشان با اشاره به ذخيره سازي گاز اظهار داشت: اگر گاز به ميادين تزريق شود از بين نمي رود و حتي ‌مي‌توانيم بعد از مدتي اين گاز را خارج كنيم و بنابر اين حجم عظيمي از گاز خواهيم داشت، در عمل اين گاز ‌ذخيره شده و ديگر لازم نيست به دنبال جايگاه براي ذخيره سازي گاز باشيم و اگر الگوي توليد صيانتي را ‌انجام دهيم بعد از 30 سال كه عربستان قدرتش در نفت از بين رفت يقينا قدرت اول را در جهان كسب مي‌كنيم. ‌درخشان ادامه داد: اكنون شما مي‌گوييد گاز تزريق كنيم براي توليد صيانتي! من مي‌گويم گاز از كجا ‌بياوريم. گاز زيادي نداريم و حتي سرمايه‌گذاري نمي‌كنيم تا گاز خارج كنيم، همين اندك گازي هم كه در كشور ‌است رايگان بذل و بخشش مي‌كنيم. ‌درخشان گفت: <آيا تركيه دانشگاهي به نام نفت دارد يا اصلا خودش توليد كننده گاز است كه ما با آنها قرارداد گازي مي‌بنديم؟> ‌هنگامي كه شركت ملي نفت ايران در اوج قدرت خود بود <پتروناس> مالزي رقمــــــي نـــــداشت. ولــــي اكنـون افتخـار ‌مـــــي‌كنيـــــم <‌‌‌‌‌پتروناس‌‌‌‌> مالزي آمـــــــده و مي‌خواهد در بهره‌برداري از ميادين به ما كمك كند. ما خودمان كمبود شديد گاز ‌در داخل داريم ولي گاز را رايگان به تركيه، مالزي، هند و كشورهاي ديگر مي‌دهيم و خوشحال هستيم كه از ‌تركمنستان گاز وارد مي‌كنيم. ‌اين مدرس دانشگاه با اشاره به روند كنوني گفت:‌درادامه بايد بگويم وضع موجود چندان روشن نيست زيرا ‌خود مسئولان نيز نمي‌دانند چه كار دارند مي‌كنند، زيرا فكر مي‌كننـــــــد هر چه بيشتر صادر كنند بهتر است، اما من ‌فكر نمي‌كنم با اين روش راه به جايي ببريم. ‌

فیلم سنگسار ثریا میم


هم‌دستی محافظه­ كاران در جنگ علیه زنان

هم‌دستی محافظه­ كاران در جنگ علیه زنان
«دکتر فاطمه صادقی»


"این روزها توهین به شهروندان و ضرب­ و­جرح و کشتن­شان گویی سکه­ی رایج شده است. نمونه­ای بارز را می توان در گفته­ های نگران­کننده­ ی آقای احمدی مقدم رئیس پلیس سراغ گرفت که به جای پاسخگویی در مورد این سؤال که چرا زنان امنیت ندارند و در روز روشن مورد تجاوز قرار می­گیرند، پاسخ­شان دائر بر این بود که تقصیر خودشان است که لباس ناجور می­پوشند."

اگر حتی فرض را بر این بگیریم که چنین باشد، اما نقش نیروهای انتظامی در این­جا و ماجراهای مشابه هنوز هم در ابهام است و پرسش­ های بسیاری را که در اذهان پدید آمده نمی­توان با فرافکنی مرتفع کرد. فرض را بر این می­گذاریم که فرمانده­ی پلیس دست­ کم یک بار قانون اساسی را مطالعه کرده­ اند که با وجود همه ی تلاش ­هایی که این روزها از سوی برخی از محافل قدرت برای منسوخ کردنش صورت می­گیرد، هنوز هم یک میثاق ملی است.

در اصل دوم قانون اساسی چنین آمده است: «جمهوری اسلامی نظامی است بر پایه­ ی ایمان به... کرامت و ارزش والای انسان و آزادی توأم با مسئولیت او در برابر خدا». هم­چنین در اصل بیستم تأکید می­کند که: «همه­ ی افراد ملت اعم از زن و مرد یکسان در حمایت قانون ‌قرار دارند و از همه­ی حقوق انسانی‌، سیاسی‌، اقتصادی‌، اجتماعی و فرهنگی با رعایت موازین اسلام برخوردارند.»

گریز از تنگنای پرسش­ های فوق همواره با فرافکنی نهادهای مسئول همراه بوده است که صدا و سیما در آن نقش عمده ­ای ایفا می­کند. در اقدامی تازه که به دنبال طرح پرسش­ های جدی در مورد نقش نیروهای نظامی در سلب امنیت از شهروندان به­ویژه زنان شکل گرفت، صدا و سیما برنامه­ ای را با عنوان «فمینیسم و جنگ علیه زنان» به تاریخ 27 و 28 و 29 آبان از شبکه­ ی دوم سیما به نمایش درآورد. از رهگذر بررسی این برنامه می­توان به تصوری کلی از دیدگاه غیراخلاقی حاکم بر اندیشه­ ی محافظه­ کاران در ایران در مورد همه­ ی شهروندان ایرانی و به­ ویژه زنان پی برد و پرسش­ هایی را مطرح کرد؛ به ویژه در این ایام که مشروعیت این اندیشه و رویه با عملکرد آن در انتخابات ریاست­ جمهوری گذشته بیش از پیش خدشه­ دار شده است.

نخست، با این­که برنامه با این ادعا به «فمینیست»­ها حمله می­کند که از غرب دستور و پول می گیرند و جامعه­ی ایران را نمی­شناسند و جز این­ها، اما خود در ادامه به افرادی کاملاً غربی رجوع می ­کند و حتی حاضر می­شود برای­شان اعتباری را بسازد که در خود آن جوامع فاقد آن هستند. یکی از این­ها شخصی است به نام ویلیام گِردنر[1] که مداقه در کارنامه ­اش جالب است، زیرا نه تنها با آرمان­های برابری­ خواهانه در هر کسوتی مخالف است، بلکه از طرفداران پروپا­قرص سیاست­ های نومحافظه­ کاران به­ ویژه در به­ خاک­ سیاه­ نشاندن کشورهایی چون افغانستان و عراق است.

جدی ­گرفتن این شخص به عنوان کسی که برنامه از او به عنوان «جامعه­ شناس» یاد می­کند، هم مضحک است و هم نگران­ کننده. البته این نخستین باری نیست که مراجعه به آرای یک غربی برای توجیه یک اندیشه یا رویه به کار گرفته می ­شود. از قضا کتاب او با عنوان فمینیسم: جنگ علیه زنان را نیز یکی از دستگاه­های دولتی در ایران در سالیان اخیر ترجمه کرده است. نخستین پرسشی که پدید می­ آید این است که با ادعا­نامه­ ای که پس از انتخابات علیه جامعه­ شناسی و جامعه ­شناسان بزرگ مطرح شد، از چه رو صدا وسیما باز هم به «جامعه­ شناسان» اعتبار می­ دهد. البته این اشتباه قابل بخشش است، چون ویلیام گردنر، برخلاف آن­چه برنامه معرفی­اش می­ کند و از او به نقل قول می­ پردازد، جامعه­ شناس نیست، بلکه یک استاد بازنشسته­ ی زبان انگلیسی و نویسنده­ ای محافظه­ کار و نژادپرست است که همواره به صراحت از سیاست­های جنگ­ طلبانه­ ی بوش و جمهوری­خواهان در قبال عراق و افغانستان و نیز اقتصاد بازار آزاد و سرمایه­ داری حمایت کرده است.

او در کتاب­های متعدد به اقلیت­ هایی که در کانادا برای دستیابی به برابری تلاش می­کنند حمله کرده و زنان هوادار برابری را نیز متهم می­ کند که می­ خواهند بنیاد خانواده و اجتماع را به چالش بکشند؛ ادعایی که محافظه­ کاران همواره در برابر هر اندیشه­ ای که خواهان دستیابی به برابری است، مطرح می­کنند. اما سوای این­ها او دشمن مسلمانان هم هست و در مقالات متعدد به اسلام و مسلمانان حمله می­کند. حال این که چرا فردی با این سابقه باید به عنوان مرجعی برای حمله به آرمان برابری زنان در ایران مورد استفاده قرار گیرد سؤالی است که در این برنامه بی­ پاسخ می­ ماند.

پرسش دوم اما اساسی ­تر از پرسش نخست است: برنامه در راستای سناریویی ازپیش­ اندیشیده­ شده درصدد القای این موضوع است که «فمینیست­ ها» می­ خواهند بنیاد خانواده را به چالش بکشند و در این مسیر از هیچ توهین و برچسبی از این قبیل که آن­ها «طرفدار روابط آزاد جنسی هستند»، خودداری نمی­کند. برعکس، به پخش فیلم­ هایی مبادرت می­کند که افراد را در حریم خصوصی نشان می­دهد؛ کاری که از نظر قضایی قابل پیگیری است، البته چنان­چه دستگاه قضا اساساً بخواهد به قانون پای­بند باشد و آن را پیاده کند. از اینرو این پرسش کماکان باقی است که وقتی صدا و سیما چنین آشکارا دست به هتک حرمت افراد و بی­ قانونی می­زند و هیچ مرجعی هم اعتراضی نمی­کند، چگونه می­توان انتظار داشت جامعه احساس امنیت کند.

از سوی دیگر، در این باب که چه کسی عامل فروپاشی نهاد خانواده است، خوشبختانه سند و مدرک به اندازه ­ی کافی وجود دارد. از جمله­ی این­ها کارنامه­ ی دولت نهم و مجالس هفتم و هشتم حول چند­همسری و صیغه است که قصد داشتند با پوشاندن لباس تقدس بر آن­ها برای اذهان توجیه کنند؛ آن­هم زمانی که دیگر این رویه­ ها از سکه افتاده بودند. ازاین­رو باید پرسید نقش دولت نهم و مجالس هفتم و هشتم در تضعیف نهاد خانواده در ایران و اشاعه­ ی بی­بندوباری جنسی چه بوده است.

اگر کارنامه ­ی اقتصادی دولت را در نظر بگیریم پاسخ روشن است: بسیاری از جوانان ایرانی در سال­های اخیر عمدتاً به دلیل معضلات اقتصادی از تشکیل خانواده ناتوان بوده ­اند. نرخ بالای تورم و بیکاری و مسکن و اقلام مصرفی چنان خانواده­ ها را فلج کرده است که می­ توان گفت هیچ دولتی در ایران تا این حد تشکیل و حفظ خانواده را برای جوانان مشکل نکرده است. شعارهایی که در راستای حل مشکلات اقتصادی داده می­شود و در آن­ها همواره دیگرانی مقصر دانسته می­ شوند که چوب لای چرخ دولت می­ گذارند، در این راستا به کمک دولت و حل معضلات اقتصادی نیامده است.

از سوی دیگر، دولت لایحه­ ی قانون خانواده را به مجلس ارائه داد که در آن چندهمسری و صیغه برای مردان به رسمیت شناخته شد. مجالس محافظه­ کار هفتم و هشتم نیز در این میان برای تضعیف نهاد خانواده کم نگذاشتند. از تلاش برای طرح لایحه­ ی قانون خانواده در مجالس هفتم و هشتم چنین پیدا بود که دولتْ بنیاد لرزان خانواده را نشانه گرفته است. در چند سال اخیر و به­ ویژه در ماه­های اخیر نهاد خانواده به یمن توجهات دولت می­رود تا نه تنها بار مسائل اقتصادی بلکه بار مسائل عاطفی و روانی ناشی از ناامنی هرروزه در خیابان و کوچه و پس­ کوچه را نیز یدک بکشد. واقعیت آن است که در چند سال اخیر دولت و مجلس بزرگ­ترین دشمنان نهاد خانواده بوده­ اند و هر روز بار بیش­تری را بر شانه­ های لرزان خانواده­ های ایرانی تحمیل کرده­ اند. چه خوب است که صدا و سیما در این مورد نیز برنامه بسازد!

به نظر می­رسد برنامه هدفی چندجانبه را دنبال می­کند: نخست، منحرف­ کردن اذهان از طرح بحث جدی در مورد انتخابات و حوادث پس از آن به­ ویژه نقش نهادهای نظامی و انتظامی در وقایعی که برای برخی شهروندان ایرانی و خصوصاً جوانان به وقوع پیوسته است؛ دوم، ایجاد شکاف در میان فعالان مدنی و سیاسی؛ و سوم، دست­ وپاکردن هوادارانی برای خود با طرح این مسأله که کسانی که دم از حقوق زنان و برابری می­زنند، هدفی جز نابودی نهاد خانواده ندارند. ایجاد انسجام و هماهنگی در میان «خودی­ ها» و برطرف­کردن زنگارهای کدورت و شک در میان مریدان از اهداف مهم این سناریوهاست.

برای رسیدن به این هدف چه سلاحی بُرنده­تر از تیزکردن «غیرت» مردان از رهگذر ساخته و پرداخته کردن این عقیده که فعالیت­هایی که گروه­های مختلف زنان در ایران اعم از اصلاح­طلب و غیره انجام می­دهند، در راستای «انقلاب مخملی» یا بالاتر از آن براندازی بنیاد خانواده است! درواقع به نظر می­رسد برنامه با توهین به همه­ی زنان (و مردان ) ایرانی و پرده­برداشتن از نیات حاملان اندیشه­ای خاص قصد دارد برای این رویه مشتری جمع کند.

برنامه­ ای که از تلویزیون سراسری پخش شد، به قیاس همه ­ی برنامه­ های دیگر و نیز انبوه کتاب­ هایی که با بودجه­ی بیت­ المال تولید می ­شوند، تکرار کلیشه­ هایی بود که سالیان سال گوش ما به آن­ها عادت کرده است. اما حقیقت آن است که هر بار که سناریوی جدیدی طراحی می­شود، از نظر تکنیکی ضعیف­تر می شود؛ بی­آن­که از نظر محتوایی نکته­ی جدیدی در بر داشته باشد. وقایع پیش و پس از انتخابات بار دیگر تأکیدی بر این بود که زنان ایرانی در صف اول مبارزه با استبداد و دروغ و تبعیض و خشونت بوده­اند و با مشارکت همه­ جانبه ­ی خود همه­ ی جهان را به حیرت افکنده ­اند.

تصویر زنان ایرانی اعم از مذهبی و غیرمذهبی و چادری و غیرچادری­ای که با وجود همه­ ی نابرابری­ ها و تبعیض­ ها در صف مقدم ایستاده ­اند و مبارزه­ای غیرخشونت ­آمیز با استبداد و دروغ و خشونت را پیش می­برند، نه تنها در خاطره­ی ملت ایران باقی خواهد ماند، بلکه برای دیگر ملت­های جهان و به­ ویژه مسلمانان در خاورمیانه نیز آموزنده است. نمی توان با توهین، تحقیر، هتک حرمت، و انگ­زدن و برچسب­ زدن آن­ها را از ادامه­ ی مبارزه­ ی حق­ طلبانه­ بازداشت.

کثیری از زنان ایرانی از جمله فعالان مدنی و سیاسی، روزنامه­ نگاران، و بسیاری از زنان عادی در زندان به سر می­برند. نقش پررنگ زنان در پیش و پس از انتخابات و در جنبش سبز یادآور حضور آن­ها در انقلاب ایران و تداوم مبارزه برای نابودی دیکتاتوری پهلوی برای دست­یافتن به جامعه­ ای آزاد و برابر است. این حضور آن­چنان بود که رهبر انقلاب پیروزی انقلاب را بدون حضور زنان ناممکن دانست. برخی از فقها، روحانیت و بازاریان متحجری که آن روزها با حضور زنان مخالف بودند و تمام تلاش خود را نیز انجام دادند که زنان در جمهوری اسلامی صاحب حق رأی نشوند، این روزها بر اریکه­ ی قدرت تکیه زده­اند و در تلاش برای حفظ آن همه چیز را بر خود مباح می­دانند.

این رویه همّ خود را مصروف آن کرده که نه تنها زنان بلکه عموم شهروندان را به پستو براند و از مداخله در سرنوشت خود بازشان دارد. همدستی این تفکر با اندیشه­ هایی که از جنگ علیه ملت­ های ضعیف حمایت می­کنند و علیه جنبش ­های آزادی­خواه و برابری­طلب می­ ستیزند، بر این پرسش و نگرانی دامن می­زند که این رویه بنا دارد ما را به کدام ویرانه سوق دهد. آنان که پیام 22 بهمن را نگرفتند چگونه می ­توانند پیام 22 خرداد را درک کنند؟

تظاهرات در رشت


اظهارات اوليه قاتلين داريوش و پروانه فروهر در پرونده قتلهاي زنجيره اي




اظهارات اوليه قاتلين داريوش و پروانه فروهر در پرونده قتلهاي زنجيره اي

مرزپرگهر افشا می کند:
برگزیده پرونده ی قتل های حکومتی:بخش چهارم
برگزیده اظهارات اولیه ی عاملین قتل های حکومتی

توضیح:پرانتز از مرزپرگهر می باشد

غلط های دستوری و نوشتاری از خود نویسندگان است و ویراستاری نشده اند

----

اظهارات اولیه ی ابوالفضل (کاند) مشهور به مسلم (نام مستعار سازمانی و اداری) با نام ساختگی عبد الله اسدی

صفحه ی 846 پرونده ی قتل های حکومتی

عبدالهو اسدی کارمند وزارت اطلاعات 13/10/1377 نام پدر عباس متولد1340 شماره شناسنامه 1023 صادره از تهران اینجانب به مقتضیات شغلی که دارم (نیروی عملیات)و طبق روال گذشته که در پرینت کاری (برنامه کاری)که در وزارت اطلاعات برایم در نظر گرفته شده به جز موارد کاری که شامل دستگیری و بازرسی و انتقال وربایش و طراحی وهدایت عملیات انجام حذف فیزیکی هم در برنامه کاری پیش بینی شده لذا طبق روال گذشته فقط اجرای حکم داریوش(فروهر) و همسرش به ما_اعضای تیم عملیات) محول شد وآن هم طبق دستور سلسله مراتب یعنی از سوی مسئول اداری سپس مدیر کل مربوطه و ما هم از قدیم تا این حد را مجاز بودیم بدانیم به خاطر مسائل حفاظتی و امنیتی و مسئولین دستور دهنده بالاتر را نمی شناسم و ما هم طبق روال قبل که کار از سوی آنها ابلاغ می شد و سپس انجام می شد این کار را هم به اتفاق برادران قبول کردیم و در(تاریخ) 30/8 به دستور مسئولین اداره و مدیر کل عملیات را شروع کردیم و همه به اتفاق به درب منزل فروهر رفتیم و پس از دق الباب و وارد شدن به منزل عملیات با موفقیت انجام و از منزل خارج شدیم. لازم به تذکر است اینجانب از مسائلی که اگر خدای نکرده پشت پرده بوده هیچ اطلاعی ندارم و فقط به خاطر اینکه موظف هستم هر کاری که مسئولم به من می دهد انجام دهم چون تا بحال شکل کار به همین صورت بوده و مسئولین بالاتر هم در جریان بودند و ما اصلا فکر نمی کردیم که کار خلاف قانون و شرع است وظیفه در وزارت همین است که اگر کاری به ما ارجاع دادند به نحو احسن انجام دهیم
1338اظهارات همین شخص در تاریخ 05/12/1377عبدالهت اسدی پدر عباس متولد
شناسنامه شماره9025 صادره از ورامین عین مطالب(بالا) با کلمات دیگر" درتاریخ 30/8 طبق روال قدیم مسئول اداره اینجانب به بنده و دیگر برادران عملیات ابلاغ کردند به سر کاری بروید و در بین راه توضیحات کامل را می دهم که در بین راه توضیحات کامل را دادند و حدود ساعت 22:30 به نزدیکی منزل فروهر رسیدیم و مسئول موضوع برادر صادق(مهرداد عالیخانی) هم آمد و توضیحات را دادند و ما پس از دق الباب به داخل رفتیم و قتل به وقوع پیوست لازم به یاد آوری است که دستور اجرای کار طبق روال قدیم با ابلاغ سلسله مراتب یعنی مسئول اداری و مدیرکل به ما کار ارجاع می شد و اگر خدای نکرده سوءنیت در کار بوده از بالا بوده و ما هم به دلایل حفاظتی مجاز نبودیم حکم کتبی بخواهیم و موشکافی کنیم .کسی حکم را داده و از قدیم به این صورت بوده. از بالا که ابلاغ می شد سلسله مراتب یعنی مدیر کل و سپس مسئول اداره به ما ابلاغ می کرد و ما موظف به این کار بودیم حتی در چارت تشکیلاتی هم این کار برای ما منظورشده
-----

اظهارات اولیه ی علی احمدی مشهور به ناظری(نام مستعار سازمانی و اداری)با نام و مشخصات ساختگی امید حمیدی

صفحه ی 851-853 پرونده قتلهای حکومتی

امید حمیدی فرزند علی متولد 1348 شماره شناسنامه 2755 کارمند(لیسانس) نیروی عملیاتی

بعد از اطلاع ازطریق رضا روشن(رضا گودرزی فر) همکار خودم برادر موسوی(سید مصطفی کاظمی) اطلاع داده اند که کاری هست که باید انجام شود .جلسه :موسوی(سید مصطفی کاظمی) صادق(مهرداد عالیخانی) رضا روشن خودم. مثل جلسات قبلی که برای سایر موارد حذف انجام می شد اطلاعات خاص آن کیس صحبت شد. در این صحبتها سوالاتی برای من موجود بود که ازآقای موسوی یکی این بود که حکم این موضوعات را چه کسی داده که عنوان داشتند... در جریان هستند و مقام رهبری(آیت الله سید علی حسینی خامنه ای رهبر منتخب مجلس خبرگان) حکم شرعی را داده اند ولی جایی عنوان نکنید چرا که در صورت ضربه خوردن کیس برای مقام ولایت و نظام ضربه سنگینی خواهد بود..... توسط موسوی و سپس صادق به اینجانب و روشن(رضا گودرزی فر) می رسید پس از اتمام کار صادق تلفنی موارد را به موسوی اطلاع می داد تمام تماسها توسط صادق انجام می شد

سوال : با توجه به اینکه شما جمعی(ابواب جمعی ، کارمند) معاونت12(اعداد 12،13،14 احتمالاً مربوط به شماره اداره های کل در تشکیلات وزارت اطلاعات است) بوده اید چرا از طریق سلسله مراتب خودتان اقدام نکرده اید؟

ج: با عنایت به اینکه طرح غدیر(عملیات قتل مجاهدین خلق.چپی ها وسایرین مخالفین) از سابق انجام می شد و حقیر در اجرای احکام به عنوان نفر معاونت اجرای تکلیف می نمودم کما فی السابق که معاونین یعنی (آقای کمالی) می دانستند که حقیر کارهای معاونتهای مختلف منجمله 13 و 14 را انجام می دهم حقیر همکاری خود را با معاونت امنیت داشتم و حاج آقا شفیعی از همکاری حقیر با معاونت امنیت اطلاع کافی داشتند ومی دانستند که حقیر کارهای طرح و حذف های آنها را انجام می دهم .... لازم به ذکر است معاونت اینجانب که حاج آقا شفیعی باشند از جریان همکاری من اطلاع داشتند ................اینگونه کارها تابحال به همین شرایط انجام می شد و گذشته و حال هم ادامه داشته

-----

اظهارات اولیه ی یکی از عاملین قتل ها با نام و مشخصات ساختگی مهدی ذوالفقار(جای دیگر با نام مهدی ذوالفقاری فرزند

حسین در تاریخ 03/10/1377صفحه 854 پرونده ی قتل های حکومتی

مهدی ذوالفقارفرزند محمد متولد 1347 شناسنامه شماره 1202 صادره ازاراک کارمند وزارت(اطلاعات)" باید به عرض برسانم که اینجانب بنا به دستور مقامات بالا (مسئول بالاتر) که روال کار اطلاعات می طلبد که طبق دستور مافوق باید انجام شود بدون هیچگونه توضیح و سوال و جوابی (کار اطلاعاتی اینگونه ایجاب می کند) طبق دستور به منزل داریوش (فروهر) مراجعه نمودیم. راس ساعت حدود11 شب که پس از انجام کار محل را ترک نمودیم که در مورخه 30/8 این عمل انجام شد. در ضمن باید به عرض برسانم که (اطلاعی در مورد قتل های) پوینده و مختاری ندارم. لازم به ذکر می دانم که هر کاری که تا بحال انجام داده ام در هرزمینه برای رضای خداوند بوده و لاغیر وامیدم هم رضایت اوست. باید به عرض برسانم که قبل از انجام کار در حوالی منزل منتظر دستور بودیم که قرار شددو تن از برادران بروند برخورد کنند.پس از باز شدن درب به منزل برویم که همین گونه هم شد که پس از وارد شدن دو تن از برادران به اتفاق برادران دیگر به منزل داریوش رفته و کار را تمام کردیم و سپس تک تک محل را ترک کردیم

------
اظهارات اولیه ی علی صفایی با نام و مشخصات ساختگی محمد حسین

یتاریخ 13/10/1377صفحه ی 858 پرونده قتل های حکومتی

محمد حسین حسینی نام پدر جواد نام مادرمریم متولد1344شناسنامه شماره ی 110 صادره از تهران کارمند وزارت(اطلاعات

... در وزارت اطلاعات کار سلسله مراتب است .... اکثر کارهای حذف طبق دستور بالاتر که همیشه مسئول اداره و مدیر کل در جریان بودند وتا بالا در این ارتباط بودند چون بعد در سخنرانی هایی که می کردند معلوم بود در جریان هستند مطابق روال عادی کارمان را انجام می دادیم. چون یک نیروی عملیاتی هستم.....چند روز قبل از حذف فروهر و همسرش مسول اداره با بنده صحبت کرد و گفت با مدیر کل هماهنگ و بالاتر از آنها در جریان هستند که بنده و دو سه نفر از برادران جهت شناسایی منزل رفته و شناسایی کردیم که در مورخه 30/8 مسئول اداره و برادران دیگر طبق روال کاری به سمت محل سوژه رفته که مسئول پرونده طبق روال عادی امد و قرار شد که حذف همان شب انجام شود که به اتفاق برادران ساعت 22 وارد منزل شدیم. طبق دستور سوژه های مورد نظر حذف شدند و بنده در جریان بقیه سوژه ها(پوینده و مختاری) ....نبودم. این کار ها را برای رضای خدا و همیشه با نام خانم، حضرت زهرا آغاز می کنیم

علی صفایی در تاریخ 15/4/79 در صفحه ی 1284 پرونده قتل های حکومتی می گوید

بنده و برادر مسلم(ابوالفضل کاند) و برادر فلاح(مرتضی عباسی) با خانم پروانه به طبقه بالا رفتیم که بعد از بازرسی عادی برادر فلاح دستور دادند که کار را شروع کنیم که بنده گردن و دهان ایشان را گرفتم و برادر مسلم هم دست ایشان را گرفت و برادر هاشم مصطفی قربان زاده) آمد و ایشان را با دستمال آغشته بمواد بیهوشی و برادر علی محسن(مصطفی نوروزی معروف به محسنی چند ضربه چاقو به ایشان زدند


وصیت نامه ی سیاسی-عبادی کردان منتشر شد.!
balatariin.blogfa.com

آرامگاه ابدی علی کردان دزد جاعل و صادق محصولی دزد قاتل

آرامگاه ابدی علی کردان دزد جاعل و صادق محصولی دزد قاتل

شب است و چهره ميهن سياهه تظاهرات ملی