۱۳۹۷ آذر ۱۰, شنبه

» تحقیقات تکان دهنده نشریه نیچر: تهران در حال فرو رفتن است

113118A_top.jpg
ب کیت راویلیوس مقاله نویس نشریه نیچر نگاهی دارد به یکی از معضلات این روزهای تهران. او می نویسد: تهران، پرجمعیت ترین شهر آسیای غربی در حال فرو رفتن است.
در ادامه این مقاله آمده است: در روزهای اخیر عکس های ماهواره ای، جزئیاتی در اختیار کارشناسان گذاشته اند که نشان از مشکلاتی بزرگ دارد که این ابرشهر با آن ها درگیر است؛ جزئیاتی نگران کننده، شامل این واقعیت که بخش هایی از این شهر سالانه در حدود بیست و پنج سانتیمتر فرو می رود و نکته مهم این که این فروریزی در مناطق نزدیک به فرودگاه بین المللی این شهر سرعت و شدت بیشتری دارد.
مهدی متقی و محمود حق شناس حقیقی، کارشناسان زمین شناسی مرکز تحقیقات زمین شناسی پتسدام آلمان با استفاده از اطلاعات و عکس های ماهواره ای که در حد فاصل سال های ۲۰۰۳ تا ۲۰۱۷ گرفته شده اند، مساله فرو رفتن تدریجی تهران را مورد مطالعه قرار داده اند.
مطالعات سابق درباره این موضوع نشان می داد که فرو رفتن این شهر با کاهش شدید آب های زیر زمینی این شهر ارتباط مستقیم دارد که مجاری آن به واسطه استفاده بی رویه برای کشاورزی و البته مصارف شرب و بهداشت جمعیت سیزده میلیون نفری این شهر کاملا تخلیه شده است.
اطلاعات جدید حالا جنبه های دیگری از این معضل را روشن کرده است. جلگه غربی تهران - شامل مناطق حاشیه ای، شهرک های اقماری و زمین های کشاورزی - همه ساله در حدود بیست و پنج سانتیمتر فرو می رود ؛ و جلگه ورامین در جنوب شرقی شهر که بیشتر به زمین های کشاورزی اختصاص دارد، نیز با ارقامی در همین حد و حدود در حال فرو رفتن است. میزان غرق شدن بخش جنوب غربی شهر، که فرودگاه بین المللی امام خمینی در آن قرار دارد، نیز در حدود پنج سانتیمتر در سال است. روبرتو توماس، مهندس زمین شناسی دانشگاه آلکانته اسپانیا درباره این اطلاعات می گوید که « این میزان فرو رفتن را می توان یکی اززمین های شل
کارشناسان امر فرو رفتن شهرها را به دلیل افزایش جمعیت و البته افزایش استخراج آب های زیر زمینی، نفت و گاز یکی از مشکلات بنیادین بیشتر شهرهای دنیا می دانند. به عنوان مثال ارزیابی های ماهواره ای نشان می دهد که در سال های اخیر جاکارتا سالانه بیش از بیست سانتیمتر و دره سن یواکین در کالیفرنیا سالانه بیش از شصت سانتی متر فرو رفته اند.
یافته های پر اهمیت جدید که منابع انتشاراتی معتبری در زمینه علوم مرتبط با زمین شناسی انتشار آن ها را بر عهده گرفته اند، تخمین می زنند که بیش از ده درصد مناطق حاشیه ای تهران، شامل شماری از شهرک های اقماری این شهر و روستاهای واقع در جنوب غربی جلگه تهران درگیر این معضل هستند. مهدی متقی در این زمینه می گوید که « وقتی در این مناطق قدم می زنیم، ناهمواری های سطح زمین، محدوده های تغییر یافته، شکاف های دیوارها و حتی ساختمان های کج شده که برخی از آن ها تخریب شده یا در آستانه تخریب هستند، همه و همه نشان از سرعت بالای این قضیه دارد ».
در سال های اخیر گاه شکاف های عظیمی که برخی چندین کیلومتر طول و در حدود چهار متر عرض و عمق دارند، در مناطق جنوب غربی تهران دیده شده اند که خطوط انتقال برق و ریل های راه آهن را مورد تهدید قرار داده و گاه به این تاسیسات آسیب هایی وارد آورده اند. افزایش شکاف های زیر زمینی حتی باعث ریزش و ایجاد حفره های ناگهانی شده اند. علی بیت اللهی رئیس مهندسی زلزله شناسی مرکز تحقیقات مسکن در این زمینه خاطره ای را به یاد می آورد: یادم می آید کشاورزی می گفت زمین زیر پایش خالی شده و او در شکافی شش متری برای ساعت ها محبوس شده بود.
علی بیت اللهی و همکارانش که در سال های اخیر این مناطق را مورد مطالعه قرار داده اند، گزارش می دهند که این مناطق درگیر با معضل فرو رفتن در اطراف تهران بیش از صد و بیست کیلومتر ریل راه آهن، دو هزار و سیصد کیلومتر جاده، بیست و یک پل، سی کیلومتر لوله انتقال نفت، دویست کیلومتر لوله انتقال گاز، هفتاد کیلومتر خطوط انتقال برق فشار قوی و بیش از دویست و پنجاه هزار ساختمان را در خود جای داده اند.
مناطق پراکنده
یافته های متقی و حق شناس حقیقی نشان می دهد که چگونه معضل فرو رفتن زمین که از زمین های کشاورزی آغاز شده و بعد به حواشی مسکونی شهر کشیده شده است، از سال ۲۰۰۳ به این سو با روندی ثابت ادامه یافته است. منطقه دیگر درگیر این معضل در حوالی فرودگاه بین المللی قرار دارد.
کارشناسان تلفیقی از رشد جمعیت - شمار ساکنان تهران در چهل سال اخیر دو برابر شده است - خشکسالی و سد سازی های گسترده را که موجب جمع آوری آب باران و مانع از ترمیم منابع آبی زیر زمینی می شود، عوامل اصلی ایجاد معضل فرو رفتن تهران می دانند. به باور بیت اللهی با این که بیش از صد هزار دهنه چاه غیر مجاز در ایران پر شده اند، اما هنوز هم در حوالی تهران بیش از سی هزار چاه عمیق غیر مجاز در حال فعالیت است و همین هم باعث می شود ترمیم کمبود منابع آبی زیر زمینی غیر ممکن شود.
نتیجه تحقیقات ماهواره ای نشان می دهد که فرو رفتن های پیش آمده در تهران برگشت ناپذیر است. محققین با نگاه به عمق آب چاه های مناطق درگیر معضل دریافته اند که پس از بارندگی به شدت به میزان آب این چاه ها افزوده می شود و این به این معناست که تخلخل زمین از بین رفته و خاک شبیه سنگ شده و بنابراین آب راهی به لایه های عمیق تر زمین نمی یابد و این هم باعث می شود که خاک این مناطق ترمیم پیدا نکند. لیلین گی، محقق دانشگاه نیو ساوت ولز در سیدنی استرالیا عقیده دارد که این امر می تواند باعث وقوع سیل شود، چرا که بدون خلل و فرج در خاک، آب راهی به جایی پیدا نمی کند.

ده سال پیش در چنین روزهایی کانون نویسندگان ایران با انتشار بیانیه، سیزدهم آذر هر سال را "روز مبارزه با سانسور" اعلام کرد. هدف از اعلام آن تمرکز و توجه جامعه


ده سال پیش در چنین روزهایی کانون نویسندگان ایران با انتشار بیانیه، سیزدهم آذر هر سال را "روز مبارزه با سانسور" اعلام کرد. هدف از اعلام آن تمرکز و توجه جامعه بر شناخت و مخالفت با پدیده‌ی سانسور بوده است؛ پدیده‌ای که دهه‌هاست فرهنگ و آزادی را در چنگ خود گرفتار کرده است. اگر راه‌اندازی اولین اداره‌ی سانسور را که به پیشنهاد اعتمادالسلطنه و دستور ناصرالدین شاه انجام گرفت مبنای تاریخ سانسور رسمی و دولتی در ایران قرار دهیم اکنون بیش از یکصد و سی سال از عمر پر ادبار آن می‌گذرد. در این – تقریبا - یک‌ونیم قرن، عمر دو رژیم به پایان رسید؛ اما سانسور از حکومتی به حکومت دیگر سپرده شد: از قاجار به پهلوی و از پهلوی به جمهوری اسلامی و در هر دست‌به‌دست شدن ابعاد گسترده‌تر و شکل‌های نوتر و پیچیده‌تری یافت.

به موازات گسترش کار چاپ و روزنامه‌نگاری در عصر قاجار سانسور دولتی نیز سربرآورد، و در مقابله با این یک، دفاع از آزادی بیان و مخالفت با سانسور. به یک معنا سانسور همزاد دشمن‌خوی آزادی بیان است و این دو همواره و همجوار در نبردی پنهان و آشکار قرار داشته‌اند. در این سال‌ها، جز دوره‌های کوتاه و گذرا در تاریخ، پیروز میدان سانسور بوده است؛ اما این سلطه‌گر با وجود تبه‌کاری‌های بسیار و تحمیل هزینه‌های گزاف بر مردم نتوانسته است مانع از مخالفت‌ها و مبارزه برای آزادی بیان شود. تعیین روز سیزده آذر به عنوان روز مبارزه با سانسور در این کشمکش و مبارزه است که معنی می‌شود، جای‌گاهش اینجاست: تقویت جبهه‌ی آزادی بیان. 

اکنون ده سال از اعلام این روز می‌گذرد. در این ده سال دولت‌های مختلف بساط سانسور را بیش از پیش گسترده‌اند؛ مجلات و روزنامه‌ها را گاه دسته دسته لغو امتیاز کرده‌اند؛ فیلم‌ها را حتی در مرحله‌ی اکران توقیف کرده‌اند؛ کنسرت‌ها را بسا در زمان اجرا ممنوع کرده‌اند. اینترنت را فیلتر و شبکه‌های اجتماعی و سایت‌ها را مسدود کرده‌اند؛ بارها و بارها به خانه‌های مردم یورش برده‌اند تا وسایل ماهواره را ضبط کنند یا با فرستادن امواج پارازیت کوشیده‌اند استفاده از برنامه‌های ماهواره‌ای را برای آنها ناممکن کنند؛ ایستگاه‌های رادیویی و تلویزیونی را درانحصار کامل خود داشته‌اند، و نیز چاپ و پخش کتاب را با حربه‌ی "مجوز پیش از چاپ" و "خمیر کردن پس از چاپ". 

این فهرست البته بسیار طولانی‌تر از معدودی است که برشمرده شد. اینک به این مجموعه بیفزاییم لیست‌های سیاه و بگیر و ببند و پرونده‌سازی و زندان و شلاق و گاه اعدام را تا گستره و عمق سانسور در ایران بیشتر آشکار شود. این گونه است که در ارزیابی‌های جهانی رتبه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی حاکمیت در "آزادی رسانه‌ها" هر سال کمتر و در "اعمال سانسور" هر سال بیشتر شده است. 

یکی از پیامدهای مخرب این همه تهدید و ممنوعیت و نظارت و بازبینی و "صدور مجوز"، درونی شدن سانسور، خودسانسوری، است. سانسور از هر نوع، رسمی و غیررسمی، بر روان، ذهن، زبان، روابط فرهنگی و اجتماعی انسان تاثیراتی منفی و مخرب می‌گذارد. 

در مقابل اما جبهه‌ی آزادی بیان هیچ‌گاه از کوشش بازنایستاده است. چه در عهد ناصری که با چاپ نشریه در خارج از ایران و توزیعش در داخل سد سانسور را می‌شکست و چه در عصر پهلوی که به روش‌های گوناگون از جمله با تشکیل کانون نویسندگان به مقابله با آن برخاسته بود. در چهار دهه‌ی اخیر که سانسور در عرصه‌های بیشتری حضور داشته مخالفت با آن و دفاع از آزادی بیان نیز شدت و وسعت بیشتری یافته است. این عامل همراه با رشد تکنولوژی ارتباطات موجب جلوگیری از یکه‌تازی دم ‌ودستگاه سانسور و در مواردی عقب‌نشینی آن شده است؛ صدای مخالفت‌ با سانسور، به ویژه در دو سه سال اخیر، آشکارتر و بلندتر شده و این صدا حتی از لایه‌های محافظه‌کارتر نویسندگان و هنرمندان شنیده می‌شود. صدا در صدا می‌افتد و زمزمه‌ها هیاهو می‌شود. این نشان پیش‌روی جبهه‌ی سانسورستیزی است؛ اما فقط گوشه‌ای کوچک از اتفاقی بزرگ است که باید جامعه را در بر بگیرد. سانسور رسمی و غیر رسمی و هرگونه تحدید آزادی بیان باید عملا از جامعه جارو و آزادی بیان بی‌هیچ حصر و استثنا قانون جاری شود. این‌گونه است که می‌توان آزادی بیان را از اتفاقی در دوره‌ی کوتاهی از تاریخ به پدیده‌‌ای پردوام بدل کرد. اعلام روز سیزده آذر که یادآور دو جانباخته‌ی راه آزادی بیان محمد مختاری و جعفر پوینده نیز هست، می‌تواند به شکل‌گیری این پدیده یاری رساند از همین رو باید آن را گرامی داشت. 

کانون نویسندگان ایران سیزدهم آذر روز مبارزه با سانسور را به نویسندگان، هنرمندان و دیگر مخالفان پیگیر سانسور تبریک می‌گوید و همگان را فرا می‌خواند تا در گرامی‌داشت این روز به هر طریق ممکن بکوشند. روز سیزده آذر باید در دنیای حقیقی و فضای مجازی روز سانسورستیزی و سانسورستیزان باشد.
کانون نویسندگان ایران
جمعه ، ۹ آذر ۱٣۹۷

ریگان دارایی‌های ایران را آزاد خواهد کرد. به نوشته گری سیک دست کم پنج منبع به او گفتند که جورج بوش پدر هم دست کم در یکی از جلسات دیدار با طرف ایرانی در پاریس حضور داشته است.


گری سیک٬ مشاور امنیت ملی کاخ سفید در دوران جیمی کارتر٬ سالها بعد و همزمان با ریاست جمهوری جورج بوش پدر در یک مقاله معروف این اتهام را مطرح کرد و مدعی شد که پیش از انتخابات٬ ویلیام کیسی (که در زمان ریگان رئیس CIA شد) با مهدی کروبی در پاریس دیدار کرد و به او وعده داد اگر ایران گروگانها را دیرتر آزاد کند٬ ریگان دارایی‌های ایران را آزاد خواهد کرد. به نوشته گری سیک دست کم پنج منبع به او گفتند که جورج بوش پدر هم دست کم در یکی از جلسات دیدار با طرف ایرانی در پاریس حضور داشته است.
در نهایت گروگان‌های سفارت آمریکا در تهران تا آخرین روز ریاست جمهوری جیمی کارتر آزاد نشدند و دونالد ریگان به قدرت رسید. جورج بوش پدر هم شد معاون رئیس ‌جمهوری آمریکا.
در این دوران یکبار دیگر نام جورج بوش پدر و ایران در کنار هم قرار گرفتند؛ در ماجرای ایران - کنترا.
در رسوایی ایران - کنترا٬ تعدادی از مقام‌های عالی‌رتبه دولت آمریکا متهم شدند که در فروش اسلحه به ایران دست داشته‌اند و در تلاش بودند تا پول این معامله را به دست شبه‌نظیان دست راستی "کنترا" برسانند که در حال نبرد با حکومت چپ‌گرای نیکارآگوئه بودند.
بوش پدر از ابتدا هرگونه اطلاع از این ماجرا را تکذیب کرد. اما این تکذیب همواره از سوی مخالفانش زیر سئوال رفت. به ویژه اینکه او بعدها از قدرت خود به عنوان رئیس‌جمهور استفاده کرد و گروهی از مقام‌هایی را که در این پرونده در دادگاه محکوم شدند٬ عفو کرد.
آقای بوش در نهایت پذیرفت که از فروش اسلحه به ایران اطلاع داشته و مساله بار دیگر در سال ۱۹۹۳ و در جریان مبارزات انتخاباتی‌اش در برابر بیل کلینتون جوان به موضوع روز تبدیل شد؛ اتهامی که در خدشه‌دار کردن چهره او در آن انتخابات سرنوشت‌ساز بی‌اثر نبود.
bushحق نشر عکسGETTY IMAGES
Image captionجورج بوش در سخنرانی روز سوگند ریاست جمهوری به شکل غیرمستقیم از ایران درخواست کمک کرد

"شاخه زیتون" و گفت‌وگوی تلفنی با رفسنجانی تقلبی

جورج بوش پدر علاوه بر روابط مخفیانه٬ به شکل علنی هم به سوی تهران دست همکاری دراز کرد و در سال ۱۹۸۹ ٬ ریاست جمهوری‌اش را با نشان دادن یک چراغ سبز مهم به تهران آغاز کرد.
در آن سالها مساله گروگان‌گیری‌ خارجی‌ها در لبنان که از سال ۱۹۸۲ توسط گروه تازه تاسیس حزب الله لبنان آغاز شده بود٬ به بحرانی سیاسی در آمریکا دامن زده بود. وضعیت برخی از این گروگان‌ها نامعلوم بود و گفته می‌شد یکی از آنها کشته شده است. کاخ سفید در دوران ریگان متهم شده بود که برای آزادی این گروگان‌ها کم‌کاری کرده است.
جورج بوش پدر که برای آزادسازی این گروگان‌ها تحت فشار بود در سال ۱۹۸۹ در سخنرانی روز سوگند ریاست جمهوری به شکل غیرمستقیم از ایران خواست تا به آزادی گروگان‌ها کمک کند.
آقای بوش در این سخنرانی تاریخی گفت: "در حال حاضر برخی از آمریکایی‌ها در سرزمین‌های خارجی بر خلاف میلشان اسیر شده‌اند؛ آمریکایی‌هایی که مسئولیتی هم نداشته‌اند. اگر مساعدتی در اینجا بشود٬ برای دورانی طولانی در خاطر خواهد ماند. حسن نیت٬ حسن نیت می‌آورد. خوش‌طینت بودن می‌تواند چرخی را به حرکت دربیاورد که تا مدتها به همین شکل حرکت کند."
او بعدها این جملات را "شاخه زیتونی" توصیف کرد که به سوی ایران دراز کرد تا در روابط دو کشور تغییراتی آغاز شود. ظاهرا جورج بوش امیدوار بود که ایران برای پایان این بحران کمک کند و در ازای این کمک٬ دارایی‌‌های مسدود شده ایران آزاد شوند و چه بسا روند عادی‌سازی روابط آغاز شود.
این ایده هرگز عملی نشد. گروگان‌ها تا سه سال بعد در لبنان در اسارت ماندند. و سرانجام وقتی آزاد شدند که عملا زمینه و بخت عادی‌سازی روابط دو کشور به دلیل طولانی شدن روند گروگانگیری و کشته شدن تعدادی از آنها به کلی از بین رفته بود.
رسوایی مکالمه تلفنی با اکبر هاشمی رفسنجانی هم در زمینه همین گروگان‌گیری‌های لبنان و در سال ۱۹۹۰ رخ داد.
در این ماجرا٬ کاخ سفید مدعی شد که جورج بوش با اکبر هاشمی رفسنجانی٬ رئیس‌جمهوری وقت ایران درباره وضعیت گروگانها تلفنی گفت‌وگو کرده است. این موضوع از سوی ایران رد شد و خود آقای رفسنجانی در یکی از سخنرانی‌هایش در نماز جمعه تهران٬ رئیس‌جمهور آمریکا را دست انداخت.
سرانجام روشن شد که تشکیلات کاخ سفید در تله یک رفسنجانی تقلبی افتاده‌ است و با کسی که خودش را اکبر هاشمی رفسنجانی جا زده گفت‌وگو کرده. مسئولان دولت آمریکا گفتند که صحت وسقم هویت طرف مقابل را از دستگاه‌های امنیتی و منابع دیپلماتیک استعلام کرده بودند و مطمئن شده بودند که آن سوی خط٬ اکبر هاشمی رفسنجانی نشسته است. اما در نهایت هرگز روشن نشد که چگونه این اتفاق رخ داده و کاخ سفید این ماجرا را "خجالت‌آور" خواند.
bushحق نشر عکسGETTY IMAGES
Image captionکنفرانس صلح خاورمیانه که با همکاری گورباچف برگزار شد

جنگ اول خلیج فارس و کنفرانس صلح مادرید

علاوه بر کنش و واکنش مستقیم و رودرروی دولت جورج بوش پدر با ایران٬ برخی اقدامات آمریکا در خاورمیانه به شکل غیرمستقیم بر تهران و سیاست‌های منطقه‌ای جمهوری اسلامی اثر گذاشت.
مهمترین اقدام جورج بوش پدر که به شکل کم سابقه‌ای با خواسته‌ها و استراتژی تهران همسو بود٬ تشکیل یک ائتلاف بین‌المللی کم سابقه برای آزاد کردن کشور کوچک کویت از اشغال نظامی عراق بود.
آقای بوش در حالی در پایان نخستین سال ریاست جمهوری‌اش با عراق وارد جنگ شد که در ابتدای کارش٬ با امضای فرمان امنیت ملی شماره ۲۶ تاکید کرده بود که در سیاست خارجی آمریکا در خاورمیانه٬ در میان ایران و عراق٬ همچنان ایران تهدید اصلی است. در این فرمان نتیجه‌گیری شده بود که واشنگتن در برابر ایران و عراق باید به سیاست مهاردوجانبه روی بیاورد.گورباچف٬ رهبر وقت اتحاد جماهیر شوروی برای ازسرگیری مذاکرات صلح فلسطین و اسرائیل.




«فدرالیسم قومی»: نسخه کهنه‌ی جدایی‌طلبان برای تجزیه‌ی ایران

- انگیزه اصلی تشکیل دولت فدرال و اصرار بر خط‌کشی‌های قومی که مورد پشتیبانی عقیدتی گروه مارکسیست- اسلامی مجاهدین خلق نیز قرار دارد، تقسیم ظرفیت‌های مشترک دولت مرکزی ایران و از میان بردن منابع قدرت رقابت منطقه‌ای کشور با توسل به شیوه تقسیم «غیرمتمرکز» و در نهایت به صفر رساندن عمق دفاعی و تجزیه آن است.
- نوحه‌خوان‌های امروزین «فدرالیسم قومی» که در شکل دادن به انقلاب مخرب مذهبی سال 57 سهم قابل داشته‌اند، امروز با رسیدن بوی مرگ نظام حاکم به مشام، همسو با مارکسیست‌های اسلامی و جمهوریخواهان چپ، تلاش جمعی تازه‌ای را برای تجدید اتحاد نامقدس گذشته و انهدام نهایی آنچه پس از تخریب‌های چهل ساله جمهوری اسلامی برای ایران مانده، تدارک می‌بینند.
- علم و کتل تبلیغ «فدرالیسم قومی» در ایران به کسانی سپرده شده که پیشتر کمترین تعهدی نسبت به حفظ یکپارچگی، تمامیت ارضی و تاریخ، تمدن و میراث‌های فرهنگ ایرانی نداشته و سودای همیشگی آنها کشیدن خط جدایی اطراف اقوامی ‌بوده که قرن‌ها در کنار هم زندگی مسالمت‌آمیز داشته‌اند.

جمعه ۹ آذر ۱۳۹۷ برابر با ۳۰ نوامبر ۲۰۱۸


رضا تقی‌زاده – کاهش «عمق دفاعی ایران» که طی دو قرن گذشته هدف طرح‌های راهبردی قدرت‌های جهانی و انگیزه حملات نظامی متعدد از شرق تا غرب و شمال تا جنوب کشور بوده، از زمان انقلاب سال ۵۷ و تغییر نظام پادشاهی، به سیاست خارجی غیررسمی ‌شماری از همسایگان و قدرت‌های منطقه‌ای تبدیل و پیگیری آن در طرح‌های پیدا و پنهان سازمان‌های امنیتی- اطلاعاتی مربوط گنجانده شده است.

حدود جغرافیایی ایران در دوران صفویه

عمق جغرافیایی ایران، و یا فاصله مرکز با مرزهای مورد تهدید خارجی و خطوط مقدم رویارویی با نیرو‌های مهاجم، با اهمیت‌ترین وجه در ترکیب عمق استراتژیک کشور و عامل تعیین‌کننده در حفظ امنیت ملی است .
وجوه دیگر «عمق استراتژیک» Strategic depth))، یا به تعبیری «عمق دفاعی» ایران عبارتند از: وسعت خاک؛ شمار جمعیت؛ جغرافیای سیاسی و آمیزه  بی‌نظیر ثروت‌های ملی (بخصوص ذخایر انرژی) که در صورت پرهیز از سوء مدیریت می‌توانند کشور را در باروی دفاعی مقاوم و غیرقابل شکست قرار داده و ساکنان آن را از رفاه در بالاترین سطح ممکن، برخوردار سازند.
پس از روی کار آمدن حکومت اسلامی در تهران، کاربرد «عمق استراتژیک» و ظرفیت‌های رو به رشد (قدرت) ایران که می‌باید در خدمت دفاع از تمامیت کشور و تثبیت امنیت منطقه و همسایگان و توسعه همکاری‌های جمعی به کار گرفته می‌شد، در اجرای نظریه توسعه و تحکیم «هلال شیعه»، و انگیزه صدور انقلاب اسلامی، به عامل تهدید  علیه موجودیت و تمامیت کشورهای منطقه تبدیل شد.
از آن زمان تا کنون، شماری از کشورهای عموما مسلمان همسایه، بعلاوه اسرائیل،  به منظور مقابله با تهدید‌های امنیتی بر آمده از حکومت مذهبی ایران، طی تمهیداتی «پیشگیرانه» و یا «بازدارنده»، کاهش عمق دفاعی و به تحلیل بردن ظرفیت‌های کشور را هدف طرح‌های پیدا و پنهان خود قرار داده‌اند.
تقسیم ایران در «بازی بزرگ»
دو امپراتوری روسیه و بریتانیا طی قرن‌های ۱۹ و ۲۰ میلادی، بیش از گذشته، کاهش عمق دفاعی ایران را با منافع راهبردی خود همسو دیده و برای تامین این هدف به ظرفیت‌های نظامی و جنگ علیه ایران و سازش میان خود متوسل شده‌اند.
هجوم‌های نظامی نخستین امپراتوری روسیه علیه ایران، و جدا کردن سرزمین‌های آسیای مرکزی و خراسان بزرگ در شرق و گنجه، شیروان، تالش و باکو در شمال کشور از قرن نوزدهم و بعد از شکست نهایی ناپلئون، متاثر از تصمیمات کنگره وین (۱۸۱۹) و استقرار «نظم نوین» میان کشورهای برنده جنگ، شدت بیشتری گرفت.
پس از کاهش عمق دفاعی ایران از شمال شرق تا شمال غرب کشور، روسیه به موقعیت برتری دست یافت و با تکیه بر مواضع به دست آورده، پس از فتح بخارا، در رقابت با حضور بریتانیا در شبه‌قاره هند، متوجه اراضی ایران در هرات شد.

سربازان روسی در بازار اصفهان پس از اشغال مرکز ایران

هجوم بریتانیا به جنوب ایران در سال ۱۸۵۶ میلادی (اوایل سلطنت ناصرالدین شاه قاجار) اگرچه تا حدودی اقدام پیشگیرانه در مقابل پیشروی امپراتوری روسیه در آسیای مرکزی و به منظور خنثی کردن تهدید علیه منطقه نفوذ آن کشور بود، کاهش عمق دفاعی ایران را نیز مد نظر داشت.
در جریان حمله نظامی بریتانیا به جنوب کشور جزیره خارک به اشغال در آمد و ناصرالدین شاه پس از مقاومت اندک از ادامه محاصره هرات دست کشید و در پیامد آن افغانستان از خاک ایران جدا شد.
جدایی هرات از ایران- منطقه‌ای حاصلخیز و ثروتمند و مرکز پیشین خراسان بزرگ و محل تولد و رشد شاه عباس صفوی، نتیجه توطئه‌های خارجی و ضعف قدرت مرکزی بود که بعد از چند بار دست به دست شدن میان ابدالی‌ها، افغان‌ها و ازبک‌ها، سرانجام در جریان رقابت‌های بریتانیا و روسیه قطعیت یافت.
فرصت‌طلبی قدرت‌های بزرگ و قصد مستمر آنها برای کاهش عمق دفاعی ایران و تضعیف کشور تنها به جدا ساختن بخش‌های عمده‌ای از آب و خاک ایران ختم نشد.
تداوم طمع‌ورزی‌های خارجی و استفاده از ضعف دولت مرکزی ایران منجر به عقد پیمانی در سال ۱۹۰۷ میلادی میان امپراتوری‌های بریتانیا و روسیه و واگذاری  جنوب کشور به «دولت فخیمه» و شمال کشور به مناطق نفوذ انحصاری تزار‌ها شد.
بعد از توافق بر سر تقسیم کشور به حوزه‌های نفوذ شمال و جنوب، منطقه میانی هم به عنوان منطقه خنثی ظاهرا در اختیار دولت مرکزی قرار گرفت و در عمل این مناطق نیز صحنه تاخت و تاز و سهم‌خواهی‌ها و رقابت‌های دو قدرت برتر شد.

نقشه تقسیم ایران بر اساس قرار داد ۱۹۰۷ روسیه و بریتانیا

پس از پایان جنگ اول جهانی نیروهای بریتانیا با آگاهی از ضعف کامل دولت مرکزی ایران در روزهای پایانی سلسله قاجار و حکومت احمدشاه، در بوشهر پیاده شده و به منظور تصرف کامل شیراز به استان فارس حمله بردند.
روس‌ها نیز که پس از پایان جنگ اول و استقرار حکومت بلشویکی (سال ۱۹۱۷ ) برای مدتی کوتاه با ایران از در سازش درآمده بودند پس از تحکیم پایه‌های قدرت حکومت تازه در مسکو و بخصوص بعد از شکست آلمان نازی طی جنگ دوم جهانی، و در تکرار وضعیت بعد از شکست ناپلئون و برقراری «نظم نوین»، سودا‌های خود را برای تجزیه ایران از سر گرفته و تعقیب هدف کاهش هر چه بیشتر عمق دفاعی و تجزیه  ایران، ایجاد دو جمهوری قومی (جمهوری مهاباد) و (حکومت خودمختارآذربایجان) را پی گرفتند.
بسیج همسایگان علیه ایران
بعد از دگردیسی یکباره نظام سیاسی ایران و ظاهر شدن حکومتی انقلابی، عقیده‌گرا و توسعه‌طلب، بجای حکومت متعارف، ملی‌گرا و مشتاق همکاری‌های منطقه‌ای قبلی، همسایگان با استفاده از ابزار‌ها و ظرفیت‌های در اختیار خود برای مقابله با وضعیت تازه وارد عمل شدند.
هجوم نظامی تمام‌عیار عراق به خاک ایران در سال بعد از انقلاب و جنگ هشت ساله، پناه دادن به مجاهدین خلق و تجهیز نیروهای آنان در قالب «ارتش آزادیبخش»، شکل دادن به جنگ نیابتی در درون خاک ایران- «عملیات مرساد» و یا «فروغ جاویدان»، کمک به عوامل جدایی‌طلب در مناطق غرب و جنوب کشور- کردستان و خوزستان- سرفصل‌های اقداماتی است که تنها یک کشور همسایه ایران- عراق، به منظور کاهش عمق استراتژیک و مقابله با تهدید‌های حکومت مذهبی آن صورت داده است.
در نتیجه سوء استفاده جمهوری اسلامی از قدرت و ظرفیت‌های طبیعی ایران علیه کشورهای منطقه، پاکستان و ترکیه که پیش از انقلاب سال ۱۳۵۷ به ترتیب در پیمان‌های دفاعی  بغداد، سنتو، و عمران منطقه‌ای، دفاع از تمامیت ایران را دفاع از خود تلقی می‌کردند، اینک از سیاست تجزیه ایران (در پوشش تبلیغ فدرالیسم قومی) و احقاق «حقوق خلق‌ها» پشتیبانی می‌کنند.
پاکستان پناهگاه گروه‌های مسلح جدایی‌طلب در سیستان و بلوچستان است که هر از گاهی در درون خاک ایران سربازان گشت و ماموران رده پایین را به اسارت می‌گیرند و ترکیه در آنکارا گروه‌های آذری‌زبان را با تبلیغ «آذربایجان جنوبی» میزبان می‌شود و سازمان امنیت آن کشور «میت» (Millî İstihbarat Teşkilatı) با پرداخت هزینه‌های تجزیه‌طلبان در کشور‌های اروپایی، کنفرانس‌های به ظاهر مستقل «جمهوریخواهان» را سازمان می‌دهد.

گردهمایی جدایی‌طلبان منسوب به آذربایجان ایران در شهر آنکارا

حمایت غیررسمی ‌ترکیه از فکر پیوستن «آذربایجان جنوبی» به جمهوری آذربایجان با هدف کاهش عمق استراتژیک ایران و تحلیل بردن ظرفیت‌های آن،  به گوش عوامل دولت باکو چون موسیقی است که به نوبه خود تحریک‌های تجزیه‌طلبانه نظریه پردازان «فدرالیسم قومی» را طی دو دهه گذشته پشتیبانی کرده‌اند.
عربستان سعودی نیز که پیش از انقلاب با ایران روابط دوستی و همزیستی مسالمت‌آمیز داشت و چیرگی منطقه‌ای ایران را پذیرفته بود، برای مقابله با عمق استراتژیک ایران و با هدف تضعیف آن، از قافله دیگر کشور‌های همسایه (و کشورهای فرامرزی مانند اسرائیل) عقب نمانده و به نسبت ظرفیت و قابلیت‌های خود، از بحرین تا بصره و درون خاک خوزستان عملیات میدانی، و در عرصه رسانه‌ای و دنیای مجازی با صرف هزینه‌های چند صد میلیون دلاری از گروه‌های جدایی‌طلب، «الاحواز»ی‌ها و پیشگامان «فدرالیسم قومی» که در نقشه‌های شوم خود نام بیش از هزار ساله خوزستان را «عربستان» کرده‌اند، پشتیبانی مالی، تبلیغاتی و تدارکاتی می‌کند.
دولت اسرائیل، هم‌پیمان نظامی غیررسمی ‌ایران در گذشته، با وجود ابراز همدلی‌‌های اخیر دولت تل‌آویو با مردم ایران در مقابله‌ی آنان با جمهوری اسلامی، نظریه ایجاد کردستان بزرگ و جدا کردن بخشی از خاک ایران را در جهت مصالح امنیتی خود می‌بیند و با چراغ روشن و خاموش از پیشبرد چنین فکری پشتیبانی می‌کند.
تلاش برای تجزیه‌ی ایران، سامان دادن شورش‌های مسلحانه جدایی‌طلبان در مناطق مرزی، تبلیغ نظریه «فدرالیسم قومی» زیر پوشش عبور مدیریت شده از جمهوری اسلامی، و استقرار «جمهوری فدرال سکولاردمکرات» هر یک، بخش‌های جداگانه طرح واحدی است که وجوه متفاوت آن از سال‌ها پیش با هزینه و هدایت سازمان‌های اطلاعاتی کشورهای همسایه، و رضایت قدرت‌های بزرگ علیه موجودیت ایران تعقیب می‌شده است.
تلاش‌های جاری مدعیان «فدرالیسم قومی» برای یارگیری در گروه‌های اپوزسیون نیز به تقلید از «تقیه خمینی» که با خدعه، مارکسیست‌ها و به اصطلاح ملی- مذهبی‌های مخالف پادشاهی ایران را زیر عبای خود برد، به منظور دادن شکل مشروع و پوشاندن صورتک غیروابسته به این فکر خارجی، صورت می‌گیرد.
علم و کتل تبلیغ «فدرالیسم قومی» در ایران به کسانی سپرده شده که پیشتر کمترین تعهدی نسبت به حفظ یکپارچگی، تمامیت ارضی و تاریخ، تمدن  و میراث‌های فرهنگ ایرانی نداشته و سودای همیشگی آنها کشیدن خط جدایی در اطراف اقوامی ‌بوده که قرن‌ها در کنار هم زندگی مسالمت‌آمیز داشته‌اند.
انگیزه اصلی برقراری دولت فدرال و اصرار بر خط‌کشی‌های قومی که گروه مارکسیست- اسلامی مجاهدین خلق نیز در گذشته از آن پشتیبانی کرده، تقسیم ظرفیت‌های مشترک دولت مرکزی ایران و از میان بردن منابع قدرت رقابت منطقه‌ای کشور با توسل به روش تقسیم «غیرمتمرکز» و در نهایت به صفر رساندن عمق دفاعی و تجزیه‌ی کامل آن است.
نوحه‌خوان‌های امروزین «فدرالیسم قومی» که در شکل دادن به انقلاب مخرب مذهبی سال ۵۷ سهم قابل داشته و چهل سال پیش حزب ساختگی «خلق مسلمان» را به منظور سهم‌خواهی قومی علم کرده و از رسیدن به نتیجه باز ماندند، امروز، با رسیدن بوی مرگ نظام اسلامی به مشام،  در خط موازی با مارکسیست‌های اسلامی و جمهوریخواهان چپ، و در اجرای طرح‌های تدوین شده در سازمان‌های اطلاعاتی خارجی، تلاش تازه‌ای را برای تجدید اتحاد نامقدس گذشته و انهدام نهایی آنچه پس از تخریب‌های جمهوری اسلامی برای ایران مانده، تدارک می‌بینند.