۱۳۸۹ دی ۱۶, پنجشنبه

سلاخی حقیقت زیر نام «حقیقت»!



چنگیز قبادی فر

("پژوهشگران" "حقیقت یاب" سمینار آمستردام را بهتر بشناسیم!)
چنگیز قبادی فر
در طول تاریخ هیچ مفهوم مقدسی بیشتر از "حقیقت" زیر نام پر طمطراق "حقیقت یابی"در معرض تهاجم و تحریف قرار نگرفته است. در دورانی به سر می بریم که مرتجعین حاکم بر جان و مال مردم ما، بیش از هر زمان دیگری با سلاح "حقیقت" به سلاخی حقیقت کمر بسته اند. ادعای "حقیقت یابی" در مورد کمونیستهای فدایی دهه 50 چه از طرف بخش فرهنگی وزارت اطلاعات و امنیت جمهوری اسلامی و چه از طرف کسانی که به هر دلیلی و با هر انگیزه ای در چهار چوب خط  و خواست آن وزارت قلم می زنند، یکی از برجسته ترین موارد این واقعیت است.
با نزدیک شدن چهلمین سالگرد رستاخیز سیاهکل که یاد آور ظهور و نقش آفرینی نسلی از پاکترین و شجاعترین جوانان کمونیست در یک دوره تاریخی حیات مردم ماست، شاهدیم که چگونه کسانی که عداوتشان با خواستهای حق طلبانه و منافع کارگران و زحمتکشان و نیروهای بالنده جامعه، بر کسی پوشیده نیست، به بهانه سالگرد "حماسه سیاهکل"، هر یک دوباره، سازی بدست گرفته و در یک ارکستر هماهنگ، به نواختن نغمه های کهنه ضد کمونیستی بر علیه مارکسیسم-لنینیسم و نیروهای چپ مارکسیست و بویژه نسل کمونیستهای فدایی دهه 50 و سمبلهای آنان پرداخته اند. البته در موج جدید این حملات ایدئولوژیک ارتجاعی، هیچ نکته و یا حرف جدیدی موجود نیست، تنها بطور چشمگیری بر ابعاد و نوع دروغ هایی که در طول سالها از سوی رژیمهای ضد خلقی حاکم به کمونیستها نسبت داده شده، افزوده گشته است.
یک "تقسیم کار" ظاهرا غیر رسمی نیز صورت گرفته و  روزی نیست که جماعتی با نام ، "جامعه شناس" و"روشنفکر" و "تاریخ شناس" و "پژوهشگر"  در گوشه ای جلسه ای نگذارند و یا تریبونی جلوی دهان آنها گرفته نشود تا زیر نام بررسی "تاریخ چریکهای فدایی خلق" و یا "سازمانهای چریکی" دهه 50، موجی از بهتانهای رذیلانه و یاوه گوییهایی که ریشه شان به "اندیشکده های" وزارت اطلاعات ارتجاع می رسد بر علیه نسلی از فرزندان مبارز و جان بر کف کارگران و زحمتکشان ما، یعنی انقلابیون دهه 50 و رهروان آنها پخش نشود. در چنین شرایطی است که "پژوهشکده بين المللی تاريخ اجتماعی در آمستردام" اعلام کرده است که در صدد برگزاری یک سمینار دو روزه به منظور "بازنگری" در تاریخ چریکهای فدایی خلق ايران است.
بدنبال انتشار اطلاعیه "پژوهشکده بين المللی تاريخ اجتماعی در آمستردام" برای برگزاری یک "سمینار" 2 روزه با هدف "پژوهش" و  "بازنگری" در تاریخ چریکهای فدایی خلق ایران، من در نوشته ای تحت نام "تاملی بر سمینار آمستردام" کوشیدم تا با اتکا به شواهد موجود، در ارتباط با اهداف نامقدس ولی "واقعی" سازمانذهندگان این سمینار نکاتی را خطاب به افکار عمومی و بویژه نیروهای کمونیست متذکر شوم. در مطلب نامبرده از جمله با یادآوری برخی از مواضع ضد کمونیستی و فدایی ستیز مسئول برگزاری این سمینار (تورج اتابکی) و طرح نکات و پرسشهایی -که طبیعتا برای بسیاری دیگر از رفقای کمونیست و چپ انقلابی دیگر نیز مطرح است- "به تمام نيروهای صادق جنبش کمونيستی و علاقه مندان به سازمان چريکهای فدايی خلق و بويژه مبارزينی که ديروز مستقيما در صفوف اين سازمان، مبارزه کرده و برغم اختلافشان با خط و مشی آن پس از جدايی مانند دار و دسته فرخ نگهدار به آستانبوسی ارتجاع در نغلطيده اند" آمده بود که "قرار نيست از دل سمينار دو روزه آمستردام، نتيجه يک بررسی بيطرفانه تاريخی و يک پژوهش علمی برای انتقال به نسلهای بعدی بيرون بيايد و گوهر حقيقت را بنمايد" و اضافه شده بود که "مطمئناً وقايع يکی دو ماه آينده و جريان خود اين سمينار -در صورت عملی شدن- صحت نظر فوق را ثابت خواهند کرد . " 
اکنون با نزدیک تر شدن زمان این سمینار، در این جا و آن جا لیستی از افرادی به عنوان "شرکت کنندگان" در این حرکت ذکر می شود که نظر ارائه شده در بالا را هر چه بیشتر تقویت می کند. هرچند سازمان دهندگان این سمینار آگاهانه کوشیده بودند تا به دروغ، برگزاری این سمینار را یک کار صرفا آکادمیک و موضع آن را یک موضع بیطرفانه جابزنند، اما کسانی که نام آنها در لیست قید شده و گفته می شود که قرار است تریبون این سمینار به آنها اختصاص داده شود- تا به امر "حقیقت یابی" و " بازنگری" در تاریخ سازمانی بپردازند که با تکيه بر مارکسيسم لنينيسم جهت نابودی سلطه امپرياليسم در ايران سلاح برگرفت- عمدتا افرادی هستند که نه تنها "بیطرف" نیستند بلکه بر عکس، تمام زندگی سیاسی کنونی اکثر آنها در تخالف با ارزشها و نظرات و سنتهای مبارزاتی آن سازمان و نسل سازنده آن معنی یافته است.
 در همین رابطه است که متوجه می شویم که اکثریتی ها از زمره شرکت کنندگان این سمینار هستند. واضح است که صرف تریبون دادن به افرادی از دار و دسته اکثریت- تشکیل دهندگان جریان منحط و ضد انقلابی ای که تمامی رنج و پایداری و خون پاک زنان و مردان جانباخته فدایی در 4 دهه گذشته در مصاف با ارتجاع را وسیله معاش و ارتزاق از ارتجاع قرار داده، به دار و دسته ای که در پرونده شان ننگ همکاری با رژیم دار و شکنجه جمهوری اسلامی و لو دادن انقلابیون و کمونیستها نقش بسته است- برای شناخت ماهیت این سمینار و عاقبت "پژوهش گری" و "حقیقت یابی" آن کافی است. اما هنگامی که می بینیم چه تحرکی در میان نیروهای این طیف منحط سیاسی برای شرکت در این سمینار و تلاش برای نقش آفرینی در آن براه افتاده، آنگاه می توان به اهمیتی که این تریبون در کمپین ضد کمونیستی-ضد فدایی جاری در دوره اخیر در نزد نیروهای راست ضد کمونیست و ضد فدایی پیدا کرده، بهتر پی برد.  
سردسته اکثریتی ها، فرخ نگهدار نیز که یکی از رسواترین و منفورترین چهره های سیاسی ایران به شمار می رود، کسی که تمام کارنامه زندگی سابق و رسالت کنونی اش در فدایی ستیزی و کمونیست زدایی خلاصه شده، کسی که در هر مساله مهم زندگی و مبارزه توده های کارگر و زحمتکش، جایگاهش در صف مقدم نیروهای وابسته به حکومت و دشمنان توده هاست،برای سازماندندگان این سمینار "پیش نویس" مقاله می فرستد و نشان می دهد که حتی اگر رسوائی چهره اش مانع از شرکت دادن او در این سمینار گردد، در هر حال، برای ایفای نقش ضد انقلابی همیشگی خود در کازار ضد فدائی، زیر اسم "تاریخ نگاری " برای چریکهای فدایی خلق، آماده است. (رجوع کنیدبه "جوانبی از زندگی و شخصیت حمید اشرف در مصاحبه با فرخ نگهدار" در سایت کار آنلاین )
 اما برای این که دریابیم تریبون چنین "تاریخ نگاری "، علاوه بر اکثریتی های ضد فدائی عمدتا در اختیار چه قماشی از عناصر سیاسی خواهد بود، و زیر نام حقیقت یابی قرار است چه سیاستی بر علیه چریکهای فدایی خلق ایران و انقلابیون دهه 50 تبلیغ شود، لازم است که با برخی دیگر از "چهره" هایی که گفته می شود در این سمینار نقش آفرینی خواهند کرد نیز آشنا شویم.  
یکی دیگر از چهره هایی که گفته می شود قرار است برای "بازنگری" در تاریخ چریکهای فدایی خلق در سمینار آمستردام شرکت کند، شخصی به نام "انوش صالحی" می باشد.  او از جمله کسانی است که مدتی پس از آغاز سیاست بخش فرهنگی وزارت اطلاعات و امنیت جمهوری اسلامی مبنی بر سازمان دادن یک کارزار ضد کمونیستی در سطح جامعه در دهه 70،  قلم خود را فعالانه در چارچوب پیشبرد این سیاست مزورانه به کار گرفت. درواقع زمان "شکوفایی" تولیدات کاری او، مقطعی است که دیکتاتوری حاکم، در کنار سرکوب روزمره و خونین کارگران و توده های زحمتکش ما، به جهت پراکندن فضای یاس و نا امیدی در میان جوانان و کشتن روحیه مبارزه جویانه در آنان بر علیه وضع نکبت بار موجود در جامعه تحت سلطه ایران، هجوم ایدئولوژیکی سیستماتیکی را به باورهای مبارزاتی مردم سازمان داده بود؛ و یکی از ابزارهای این هجوم استفاده از ظرف نشریات باصطلاح "مستقل" ادبی و اجتماعی و سیاسی بود که تحت نظارت مقامات ضد خلقی حاکم و با رهنمودهای بخش فرهنگی وزارت اطلاعات و امنیت جمهوری اسلامی، منتشر می شدند. 
از اولین کارهای "مهم" انوش صالحی در گرما گرم روند فوق، شرکت وی در اولین کارزار تهمت زنی و  افترا گوئی بر علیه چریکهای فدائی بود که البته چند سال قبل از به صحنه آمدن این فرد، توسط نشریه آدینه تحت نام محبوب صمد بهرنگی و "حقیقت" یابی در ارتباط با مرگ مشکوک وی، ساز شده بود. این اولین کار "مهم" انوش صالحی هرچند ازتازگی برخوردار نبود ولی او ضمن سر هم بندی دروغ های جدیدی در مورد زندگی صمد بهرنگی با تکرار مطالب  شماره های پیشین آدینه در مورد مرگ وی، وظیفه گرم کردن تنوری رابه عهده گرفت که در آن با آتش و هیزم دروغ و ریا، و خمیر مایه داده شده توسط وزارت اطلاعات، سعی شده بود جهت بی ارزش کردن هر آنچه که ارزش و آرمان خواهی مردمی و انقلابی ست، مطاع مسمومی پخته و برای فریب به خورد جوانان ما داده شود. او در شهریور سال 77 در طی نوشته ای به نام "صمد بهرنگی در آینه ی زمان" با عنوان کردن اکاذیبی از این قبیل که " صمد شهيد سازمانی محسوب شد که همراهانش در شکل دهی آن نقش اساسی داشتند"(آدينه شماره 130 شهريور 1377)، کوشید تا دروغ ساخت و پرداخت شده نشریه آدینه تحت نظارت وزارت اطلاعات بر علیه چریکهای فدائی را از نو زنده کند تا خلایق به این باور برسند که گویا رهبران آتی فدایی یعنی پویان و بهروز دهقانی و علیرضا نابدل و...در جلسه ای با جلال آل احمد و فرج سرکوهی و غیره (جمع کاملاً همگون!!) نشستند و شور کردند و توطئه چیدند که در مورد مرگ بهرنگی به مردم دروغ بگویند! این، اولین کار "پژوهشی" برجسته و "حقیقت یابی" ایشان در مورد تاریخ چریکهای فدائی خلق بود. آقای انوش صالحی حتما این وقایع را با جزییات بسیار بیشتر و دقیقتری در مورد کار خود بیاد می آورند و مثلا بخوبی می دانند که این حرفها در تابستان 77 و زمانی از قلم ایشان یکبار دیگر در نشریه آدینه تراوش می کرد که یک دهه پس از کشتار بیرحمانه کمونیستها و جوانان رهرو راه صمد ها و یاران اش، چنان فضای خفقان باری در جامعه حاکم بود که حتی ذکر نام انقلابیون دهه 50 و فرزندان محبوب زحمتکشان ما برای جوانان و توده های معمولی با پیگرد و مجازات شدید روبرو می شد؛ در شرایطی که آن نشریه "مستقل" هم وقعی حتی به فریادهای برادر صمد، اسد بهرنگی و مدارک او به مثابه یکی از شاهدان زنده آن رویدادها نمی گذاشت، در حالی که تولیدات قلمی مبتنی بر فریب و ریای آقای انوش صالحی، جوان 33 ساله در آن زمان، که در زمان مرگ صمد کودکی 4- 3  ساله بیشتر نبود را بی هیچ دریغ و ملاحظه ای چاپ و در سطح جامعه پخش می کرد. چرا؟ تنها به این خاطر که آن تولیدات در راستای خطی قرار داشت که مطلوب بخش فرهنگی وزارت اطلاعات و امنیت جمهوری اسلامی بود.(برای کسب آگاهی بیشتر در مورد توطئه بخش فرهنگی وزارت اطلاعات بر علیه چریکهای فدائی خلق با سوء استفاده از نام صمد بهرنگی در نشریه آدینه، خواننده می تواند به اثر تحقیقی رفیق اشرف دهقانی به نام "راز" مرگ صمد...!!!" رجوع کند که در آن با اسناد معتنابهی، اولا دروغهای این نشریه رو گشته و ثانیاً سیاست ضد کمونیستی وزارت اطلاعات و نقش روشنفکران خادم آن در سالهای نامبرده، به طور مفصل و مستندتوضیح داده شده است).
چند سال بعد در جریان ادامه کارزار ضد کمونیستی و ضد فدایی، با دومین کار "مهم" انوش صالحی یعنی انتشار کتاب "راوی بهاران" روبرو می شویم که خمیر مایه اش تفحص در زندگی و شخصیت یکی از محبوبترین کمونیستهای مملکت ما یعنی زنده یاد، رفیق کرامت دانشیان این هنرمند رزمنده و فرزند راستین خلق بود.
خواننده با دیدن نام کتاب "راوی بهاران"، و با توجه به آن که در تاریخ کشور ما همیشه از کرامت دانشیان به نیکی یاد شده، انتظار بزرگداشت خاطره این فرزند رشید خلق و این کمونیست استوار قدم را دارد. اما در عوض  در جريان مطالعه کتاب متوجه می شود که نويسنده با درج چند عکس و در واقع با سرمایه گذاری روی احساس عشق و احترام توده ها به نام و یاد آن رفيق عزيز، به طرز موذيانه ای دارد بر عليه شخصیت این فدایی خلق و نسل مبارزینی از تبار او و نه تنها آنان بلکه نسل بیشماری از مبارزین زنده که اکنون بار زخم پیکار بر علیه دو رژیم شاه و جمهوری اسلامی را در تبعید بر دوش می کشند، سم پاشی می کند. در روایت "راوی" فریبکار ما از کرامت، او کسی است که گویا "سواد" نداشت، "هماننددیگر مبارزان سیاسی به ورطه ی عمل گرایی (پراگماتیسم) افتاده بود"، "سن متوسط آنها به بیست و چهار سال هم نمی رسید"....و آنها با مطالعه ی یکی دو  کتاب به مرز باور می رسیدند و دیگر بی نیاز از هر گونه آموزشی بودند و به قول فراهتی(1) "استالین تر از استالین می شدند"،" به خانواده اش اهمیتی نمی داد و به آنها نمی رسید و... خلاصه صالحی با سم پاشی های "ظریفی" از این قبیل در کنار اتهام زنی های نوع " حزب توده ای" به رزم کرامت ها- که گویا آنارشیستی و بی ثمر و ضربه زننده بوده است- در کتاب خود همان هدفی را  دنبال می کند که اقتضای "زمانه" و منافع زمامداران وقت یعنی همان قاتلان هزاران جوان کمونیست و مبارز می طلبد.
 برای آنکه هر چه بیشتر با قلم آلوده انوش صالحی و موضع واقعی و نوع "بی طرفی" این نویسنده در "راوی بهاران" و در نتیجه دلیل تریبون دادن احتمالی به چنین شخصی در سمینار آمستردام آشنا شویم، بطور خلاصه برخی از ایده های کتاب او را برای اطلاع خواننده علاقه مند یادآوری می کنم:
در آن کتاب، انوش صالحی، از ترانه سرود جاودان "بهاران خجسته باد" به عنوان میراث کرامت نام برده و می نویسد:" میراث کرامت برای میلیون ها هموطنی که ممکن است دیگر او را به خاطر نیاورند، سرود بهاران است." میراثی که گویا فقط خاطره انگیز است و در خاطره "شماری از دوستان و نزدیکان...در حافظه ی تاریخی شان به یادگار مانده است". او سپس میراث دیگر کرامت دانشیان عزیز را "سنگ قبری" در کنار "ده ها سنگ قبر بی نام و نشان" دیگر در قطعه 33 "گورستان بهشت زهرا" معرفی می کند. آری، او از همه تجربیات مبارزاتی و ارزش های انقلابی که از رزم فدائی و دلاورانه کرامت دانشیان، این رفیق پایدار توده های زحمتکش و همرزمانش در جامعه ما به جا مانده، تنها یک سنگ قبر بی نام و نشان و حداکثر خاطره ای را سراغ دارد و به عنوان میراث راوی بهاران به جوانان جا می زند. در آخر، در شرایطی که داستان زندگی و مقاومت قهرمانانه در بيدادگاه شاه  و مرگ پرافتخار کرامت عزیز هنوز هم گرمی بخش دلهای توده های ستمدیده و مبارز ایران و برافروزنده بارقه های امید برای رهائی از وضع ظالمانه و دهشتناکی است که جمهوری اسلامی در جامعه ما ایجاد نموده، انوش صالحی، تصویری که در این کتاب از زندگی و مرگ کرامت ارائه داده است را  نمونه ای از "تراژدی اندوهبار نسل او" جا می زند. او سپس بازماندگان آن نسل یعنی هزاران انسان کمونیست و مبارز شریف دهه 50 و 60 - که پس از سالها پیکار با دستگاه ظلم و جنایت جمهوری اسلامی از تیغ آن جان به در برده و مجبور به زندگی در تبعید شدند - را مشتی "قربانیان" "جان به در برده" از آن وقایع و حوادث مشابه" معرفی کند که امروز "سرگردان" در "غربت وجود خود" و در "تردید" بر آنچه کرده اند، باقی مانده اند. عین جمله او چنین است: "سنگ قبری در قطعه 33 گورستان بهشت زهرای تهران در کنار دهها سنگ قبر بی نام و نشان، ديگر ميراث باقی مانده ی کرامت است. تراژدی اندوه بار نسل او حتی برای جان به در بردگان از آن وقایع و حوادث مشابه، سرنوشت خوبی رقم نزد. آنان حتی اگر همانند یوسف(2) قرباینان بعدی راه و رسم انقلابی گری نباشند، امروزه سرگردان در غربت سرزمین هایی دیگر و غربت وجود خود باقی مانده اند. آن هم وقتی که بیگانه با موقعیت حال خود به گذشته پناه می برند، و در برابر هر خاطره ای که بازخوانی می کنند یک علامت سئوال می یابند!"
آیا همین اظهار نظر نویسنده "بی طرف" ما، بروشنی موضع سیاسی ضد کمونیستی آشکار او را نشان نمی دهد، و ثابت نمی کند که آماج تراوشات مسموم چنین قلمی نه کرامت دانشیان قهرمان، نه حتی نسل کرامت ها بلکه تمامی و تمامی کمونیستها و مبارزین پایداری ست که در راه آرمانهای والای توده ها و برای رسیدن "بهاری خجسته" که در آن از "بند بندگی و بار فقر و جهل" اثری نباشد، مبارزه کرده، زخم اسارت به تن کشیده اند و امروز نیز با وجود رنج تبعید با سری افراشته در مقابل جنایتکاران حاکم ایستاده اند؟
تنها با چشمانی کور و یا با کینه ای که بر خاسته از یک موضع طبقاتی ارتجاعی ست می توان در باره کرامت دانشیان کتاب نوشت و بر این واقعیت پرده کشید که یکی از "میراث" های تاریخی و ارزشمند وجود کرامت همانا چگونگی زیستن و مرگ او بود. آیا با ایستادن در موضع توده های ستمدیده ایران می توان صحنه ایستادن استوار این فرزند آشنا به درد کارگران و زحمتکشان در بیدادگاه شاه مزدور را دید، و آن را "تراژدی" خواند؟ آیا می توان طنین قاطع و سازش ناپذیر آهنگ کلمات کرامت، این فرزند صمیمی خلق در آن بیدادگاه تاریخی را فراموش کرد که چگونه با کلمات آتشینی که برخاسته از خشم و نفرت توده های رنجدیده ایران بود، جای "حاکم" و "محکوم" را عوض کرد و با چنین برخوردی، قدرت تاریخی توده را در مقابل مرتجعین به نمایش گذارد؟ آیا کسی که قلمش را در خدمت طبقات ارتجاعی بکار نگرفته باشد، می تواند سرود همیشه جاودان "بهاران خجسته باد" را که با نام و یاد کرامت در آمیخته و دلهای مردم ما را گرمی می بخشد، سرودی که کرامت آن را در سیاهترین دوران زندگی مردم ما در تشویق امید و زندگی بهتر و یاد آوری اجتناب ناپذیری پایان زمستان سرد و فرارسیدن بهار پیروزی استثمار شدگان بر مرتجعین حتی در چنگال دشمن به میان دیگر زندانیان سیاسی می برد، را صرفاً یک خاطره سپری شده گذشته نامیده و سپس با یاوه گویی، حاصل زندگی کرامت و هزاران رهرو راه کرامت های عزیز را تنها "یک سنگ قبر" جلوه داده و "تراژدی" بخواند؟
در سرود جاوید "بهاران خجسته باد"، از جمله به ستایش آنانی پرداخته شده که با "قلم" خود "تباهی و درد" توده های زحمتکش را به "چشم جهانیان" پدیدار می کنند. درست در جهت عکس چنین نویسندگان شریف و مردمی و آزادیخواه، "قلم" جناب انوش صالحی از طریق کوبیدن ارزشها و سمبلهای مبارزه برای زندگی بهتر، تخم یاس و ناامیدی را در میان نسل جوان آرمانخواه،  می پراکند و به واقع کتاب او در مورد کرامت دانشیان از زمره آثاری است که به کار هیزم ریختن به تنور کمپین ضد کمونیستی و ضد فدایی ماشین تبليغاتی بخش فرهنگی وزارت اطلاعات  می خورد. 
فعالیت "ادبی" دیگر انوش صالحی "مصطفی شعاعیان و رمانتیسم انقلابی " می باشد که نویسنده در زیر لوای بررسی "زندگی و آثار" مصطفی شعاعیان، در واقع به پیشبرد سیاست کوبیدن سازمان چریکهای فدایی خلق آنهم با "مایه" هائی که اخیراً "کتاب دشمن"(منظور کتاب منتشر شده از طرف وزارت اطلاعات به نام " چریکهای فدائی خلق از نخستین کنش ها تا بهمن 1357" می باشد) برای او و امثال او فراهم کرده، می پردازد. رسوایی نویسنده در تعقیب خط ضد فدایی و طرفداری آشکار او از ادعاهای شعاعیان بر علیه چریکهای فدائی خلق در این کتاب به آن درجه ایست که حتی صدای کسانی که رسما از فدائيان پشتيبانی نمی کنند را هم در آورده است. برای نمونه در وبلاگ "ميراث يار" در رابطه با اين کتاب آمده است که : "بحث انگیزترین بخش زندگی شعاعیان درگیری های او با سازمان فدائیان خلق است اما مولف این بخش را یک سویه و تنها از دیدگاه شعاعیان روایت می کند و چیزی از اسناد مربوط به سازمان فداییان دیده نمی شود. تکیه بر فرضیات و تخیلات نیز بسیار است. نویسنده به شیوه گزارش و داستانی گرایش زیاد پیدا می کند و روشن است که شیفته شعاعیان است و در موارد بسیاری سکوت می کند."
البته برای نگاشتن این کتاب نیز آن گونه که رادیو "دویی چه وه له" ابراز داشته است انوش صالحی به "نامه‌های اداری و گزارش‌ها ساواک و انبوهی از نوشته‌های مربوط به فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی در چند دهه‌ی گذشته" دسترسی داشته است ( رجوع کنید به معرفی کتاب " مصطفی شعاعیان و رمانتیسم انقلابی" در لینک زیر:
با توجه به محدوديت های اين نوشته در حال حاضر نمی توان به طور جامع به بررسی اين کتاب جهت نشان دادن تبليعات کینه توزانه و شدیداً ضد فدائی در آن پرداخت. تنها لازم است در اینجا تاکيد کنم که با بررسی اجمالی آثار انوش صالحی و موضع او، آنچه روشن است عبارت از این واقعیت می باشد که او مانند تمامی روشنفکران و انسانهای دیگر که آگاهانه یا نا آگاهانه نهایتا از یک خواستگاه طبقاتی معین دفاع می کنند، به هیچ وجه "بی طرف" نیست و به دلیل قلم زدن در چهار چوب خط و سیاستی که امروز در ارتباط با تاریخ کمونیستهای ایران و چریکهای فدایی خلق تحت رژیم جمهوری اسلامی در پیش گرفته شده، نمی تواند هم بی طرف باشد. در تولیدات ادبی و سیاسی انوش صالحی، خط کمونیست ستیزی و معاضدت با ارزشهای مبارزاتی ای که توسط نسلی از بهترین فرزندان کمونیست و فدایی خلق به قیمت خونشان آفریده شد، یک خط برجسته است و درست از همین زاویه است که پیام نوشته های انوش صالحی، آنجا که خود را ظاهراً در کار باصطلاح تحقیق و پژوهش در مسایل تاریخی و سیاسی درگیر کرده است، از مشتی ایده های وزارت اطلاعات پسند، فراتر نرفته است.
بنابراین، در ارتباط با سمینار آمستردام، چه شرکت اکثریتی ها در این سمینار و چه حضور افراد ضد کمونیست با نام و بی نام دیگر در آن و با توجه به اینکه گفته می شود که انوش صالحی نیز به عنوان "نویسنده"، "پژوهشگر"، "محقق" و یا هر عنوان دیگری که به او می دهند یکی از سخنگویان اصلی در آن سمینار خواهد بود، می توان از پیش متوجه شد که در آن سمینار دانشگاهی، محلی که اصولاً باید جایگاه علم و دانش باشد، کدام نظرات ضد کمونیستی و ارتجاعی به عنوان "حقیقت" تحت عنوان "بازنگری" در تاریخ چریکهای فدایی خلق، به نسل های جوان عرضه خواهد شد! سمیناری که مواضع سازماندهندگانش در مسایل سیاسی روز ایران نیز در بهترین حالت، پشتيبانی از اصلاح طلبان حکومتی و به طور مشخص "موسوی" (این قاتل هزاران تن از کمونیستها و مبارزین دهه 60) می باشد..
 هر انسان با وجدان و دارای شعور سیاسی می تواند پس از کمی کنکاش در مواضع دست اندر کاران و عمده شرکت کنندگان سمینار آمستردام، سوال کند که چرا سمیناری که ادعایش بررسی "تاریخی" و "بیطرفانه" و یا "پژوهشی" پر افتخارترین سازمان کمونیستی تاریخ معاصر کشور ما و یکی از درخشانترین دوره های حیات مبارزاتی در تاریخ مملکت ماست باید به تریبون چنین عناصر و يا ضد کمونیستهایی بدل شود؟ آیا حضور آنها اتفاقی ست؟ آیا همین افراد و نیروها ابزار مناسب مورد نظر برگزار کنندگان سمینار، برای پیشبرد اهداف ضد کمونیستی وفدایی ستیز این کار ظاهرا پژوهشی نیستند؟
وقت آن است که با مشاهده این واقعیات، مبارزينی هم که ديروز مستقيما در صفوف اين سازمان، مبارزه کرده و برغم اختلافشان با خط و مشی آن، پس از جدايی مانند دار و دسته فرخ نگهدار به آستانبوسی ارتجاع در نغلطيده اند و اکنون جزء مدعوین هستند، با در نظر گرفتن ماهیت این تریبون خود را بازیچه دست برگزار کنندگان این سمینار و سیاست های ضد کمونیستی و ضد فدایی آنها نکنند و با حضورشان به این کمپین ضد کمونیستی اعتبار نبخشند.
13 دی ماه 1389
3 ژانویه 2011
زيرنويس:
(1): جناب صالحی برای کوبيدن کمونيستها از کسی نقل قول می آورد که تماس هايش با وزارت اطلاعات شهره عام و خاص است!! منظور حمزه فراهتی يعنی همان افسری است که با صمد بهرنگی به ارس رفت و تنها بازگشت.  وبدون آنکه حتی مرگ صمد را به خانواده اش اطلاع دهد برای مدتها خود را از انظار مخفی ساخت و بعد ها در جريان دادگاهی که برای بررسی جنايت رستوران ميکونوس در المان شکل گرفت اعتراف نمود که با ماموران وزارت اطلاعات در تماس بوده است.
(2): منظور رفيق يوسف آلياری است که از دوستان کرامت بود و به اتهام ارتباط با راه کارگر دستگير و پس از شکنحه های وحشيانه به دست جلادان جمهوری اسلامی در سال 63  اعدام گرديد .