۱۴۰۰ اسفند ۲۱, شنبه

نوروز به کام تان شيرين و مبارک باد

پژوهشی در بارۀ واژۀ مشروطه


پژوهشی در بارۀ واژۀ مشروطه


Sun 20 02 2022

بهزاد کشاورزی

new/behzad-keshavarzi1.jpg
انقلابی که در سال ۱۲۸۵ ش/۱۹۰۶م در ایران اتفاق افتاد، به‌نام « انقلاب مشروطه» معروف است. لیکن از همان ابتدا، بین مشروطه‌سازان و نیز پژوهشگرانِ تاریخ و جامعه شناسی، در مورد نهادن چنین نامی بر این انقلاب، اختلاف نظر وجود داشت. ما برآنیم که در مورد علل این اختلافات و چگونگی پذیرفته شدن نام مشروطه برای انقلاب مذکور و حکومت منتج از آن به سخن بنشینیم.

آن‌چه که مسلم است، چهارچوب کلی قانون اساسی مشروطۀ ایران از قوانین دو کشور بلژیک و فرانسه اخذ گردیده‌است و در این دو کشور این قوانین تحت نام « lois constitutionnelles» نامیده می شوند که در معنای «‌قانون اساسی‌» به‌کار می‌روند. و به همین دلیل است که حکومت های کشورهای مذکور بنام « état constitutionnel‌» در مفهوم «حکومت قانونی»[۱] نامیده می‌شوند. لیکن واژه‌های «‌مشروط‌» و « مشروطه » در زبان های دو کشور فوق به‌صورت « condition‌» و «‌conditionnel‌» گفته می‌شوند و هیچ نقطۀ اشتراک معنائی با واژۀ «‌قانون‌» ندارند. نظر بر این‌که مفاهیم این دو واژه متفاوت می باشند[۲] این پرسش مطرح می‌گردد که به‌کدام علت مردم ایران برای انقلاب ۱۲۸۵ش نام جعلی «‌انقلاب مشروطه‌» را انتخاب کردند.

نام «‌مشروطه‌» چگونه دربارۀ انقلاب ۱۲۸۵ش متداول شد:

باید گفت که مدرنیته و تجدد در کشور ما از تاریخ معاصر ایران به بعد پیدا شده‌است. و آن نیز هم‌زمان با جنگ‌های ایران و روس در زمان پادشاهی فتحعلی‌شاه شروع می‌گردد[۳]. از این تاریخ به بعد بود که نسیم آزادی و دموکراسی از سوی کشورهای اروپای غربی آرام آرام دنیاهای دور- از جمله ایران را- را فراگرفت. برای کشور ما، مدرنیته و پیشرفت، از طریق سرزمین‌هائی می‌رسید که بین ایران و اروپا قرار داشتند. این سرزمین‌ها دو منطقه بیشتر نبودند؛ یکی کشور عثمانی بود و دیگری سرزمین قفقازیه. سرزمین اخیر همزمان با جنگ‌های ایران و روس از مام وطن جدا شده و به روسیۀ تزاری پیوسته‌بود.

آن‌چه که در این‌جا مورد بحث ماست، کشور عثمانی است که به اعتقاد پژوهشگران هم‌زمان با انتقال مدرنیته، واژۀ «مشروطه» را نیز به جای لغت « قانون و یا فرمان‌» به کشور ما وارد کرد.

اصلاحات در کشور عثمانی

نظر بر این‌که واژۀ «مشروطه»، در نتیجۀ اصلاحات کشور ترکیه پدیدار شده و سپس از آن‌جا به کشور ما راه یافته است، لازم می‌دانیم که در مورد کیفیت اصلاحات آن کشور- بطور خلاصه- سخن بگوئیم:

اگر شروع اصلاحات را در ایران از تاریخ جنگ‌های ایران و روس ( ۱۸۰۳ تا ۱۸۲۸م/۱۱۸۲ تا ۱۲۰۷ش) در نظر بگیریم، اصلاحات کشور عثمانی حدود صد سال قبل از آن شروع گردیده‌است.

شروع اصلاحات در کشور عثمانی اولین بار در تاریخ ۱۷۲۷م/۱۱۰۶ش با آموزش روش نوین ارتش به سبک اروپا شروع شد[۴]. در همین زمان نیز اولین چاپخانه در آن کشور برقرار گردید. در این چاپخانه کتاب‌هائی در ستایش از اصلاحات پطر کبیر به مردم کشور ارائه می شد[۵].

تنظیمات:

دومین مرحلۀ اصلاحات کشور عثمانی بنام تنظیمات معروف است و هم در این زمان بود که واژۀ مشروطه به کشور ما نفوذ کرده‌است. «این اصلاحات در آخرین سال های سلطنت سلطان محمود دوم (۱۸۰۸ – ۱۸۳۹) آعاز گشت و تا هنگام سقوط سلطان عبدالحمید (۱۸۷۶ – ۱۹۰۹) ادامه یافت.»[۶]

گروهی از « تنظیماتچیان» وابستگی شدید به دین اسلام داشتند و اصلاحات را در چهارچوب دین می‌پذیرفتند، و لذا در تلاش بودند که جنبه‌های مادی اصلاحات اروپائی را طوری به کشورشان وارد سازند که لطمه ای به دین اسلام نزند. در این مورد می‌خوانیم:

« ... تنظیماتچیان به ثمرات مادی تمدن غربی دلبستگی نشان می‌دادند، ولی اندیشه های سیاسی غربیان را برای جامعۀ عثمانی زیانبخش می‌شمردند. اینان خداناشناسی ولتر«Voltaire» و روسو « Rousseau» را نکوهش می‌کردند و دین و شریعت را شالوده ای استوار برای کشور و جامعه می دانستند...»[۷]

دستۀ دیگری از تنظیماتچیان که با اصلاحات غرب مستقیمآ آشنا بودند: « ... کامیابی‌های مادی غربیان را، ثمرۀ اعتقاد و دلبستگی آنان به آزادی، برابری و حقوق مردم می دانستند...»[۸]

و نیز برخی از آنان کامیابی های پیشرفت های کشورهای غربی را در نتیجۀ: «پیروزی دانش، حکومت قانون و گسترش آموزش» می شمردند.

سلطان محمود دوم، که از عوامل معتبر اصلاحات بود، تزار روسیه «پطر کبیر» را الگوی اصلاحات خویش قرار داد و در تغییر ظاهر کشور و مردم از وضع موجود به شکل اروپائیان تلاش می‌کرد[۹]. در همین دورانِ اصلاحات بود که کتاب های فلسفی، کالبد شکافی، پزشگی و فنی از زیان‌های اروپائی ترجمه شد. و نیز کتاب‌های مسائل ریاضی و رسالات علمی دیگر به‌وسیلۀ محققان و دانشمندان ترک تألیف و منتشر شد. هم‌چنین در سال ۱۸۳۱م روزنامۀ رسمی کشور به‌نام «‌تقویم وقایع» تأسیس گردید. و چند سال بعد (۱۸۳۴م) سیستم پستی برقرار گردید که موجب گسترش ارتباطات شد. در سال ۱۸۴۰ نخستین روزنامۀ غیر رسمی انتشار یافت و نیز اولین خط راه آهن آن کشور در بین دوشهر ازمیر و آیدین در سال ۱۸۶۶ کشیده شد[۱۰].

خط شریف گلخانه و خط همایون

مرحلۀ بعدی اصلاحات در آن کشور در سال ۱۸۳۹م بوسیلۀ سلطان عبدالحمید بنام « خط شریف گاخانه» شروع شد. این اصلاحات در روال « نخستین منشور حقوق عثمانی » مطرح گردید و هدف آن برقراری « ایمنی کامل زندگی و آبرو و دارائی » برای همۀ مردم امپراطوری بود[۱۱]. از ثمرات این مرحله، اجبار خدمت سربازی و برابری همگان بود.

طهطهاوی و واژۀ مشروطه:

تقریبآ همزمان با جعل واژۀ مشروطه در کشور عثمانی، از این واژه در کشور مصر نیز یاد شده است. طهطهاوی اندیشه گر مصر در سال ۱۸۲۶م/۱۲۰۵ش به عنوان سرپرست مذهبی دانشجویان مصر، به دستور محمدعلی – خدیو وقت آن کشور – آهنگ فرانسه کرد و ضمن انجام وظایف لازم به پژوهش پیرامون أوضاع و أحوال سیاسی و اجتماعی فرانسه پرداخت. طهطاوی قانون اساسی ۱۸۱۴ فرانسه را نیز به عربی درآورده و در خاطرات خویش گنجانید. نامبرده از آن قانون تحت واژۀ «الشرطه» نام برده و از آن چنین سخن گفته است:

«کتابی که ... در بر دارندۀ قانون اساسی [فرانسه] است «الشرطه» نامیده می شود که در زبان لاتین به معنی یک پاره کاغذ است. از این واژه ترجمۀ‌ای آزاد شد و سپس به یک سند مکتوبی اطلاق گردید که حاوی احکامی مفید باشد. بنا بر این ما آن را برای شما یاد می کنیم .. [این را می آورم] تا بدانید که چگونه خِرَد مردمِ فرانسه حکم می کند به این‌که داد و انصاف از وسایل آبادی کشور و سبب آسایش مردم است»[۱۲]
بدین ترتیب طهطاوی کلمۀ «الشرطه» را به عنوان شکل عربی واژۀ لاتینی «charta» که به زبان فرانسه «la charte» گفته می‌شود به کار برده است. «الشرطه» به معنای لاتینی «charta» در سال ۱۸۳۱م/۱۲۱۰ش هنگامی که کتاب خاطرات طهطهاوی در مصر چاپ شد، برای نخستین بار به دنیای عرب معرفی گردید. سپس فردی بنام «رستم بسیم» آن را به ترکی برگردانید و در سال ۱۸۳۹م/۱۲۱۸ش آن را در قاهره بنام «سیاحت نامه» پراکنده ساخت و در ترجمۀ ترکی کتاب، واژۀ لاتینی «charta» را عینآ به همان شکل عربی خود (ولی بدون الف و لام) به معنی «شرطه» به کار برد. بنا بر این، جا دارد حدس بزنیم که بعد ها از واژۀ «شرطه» لفظ مشروطه ساخته شده است.[۱۳]
پیدایش واژۀ مشروطه در ایران

با اطلاع از وضع اصلاحات کشور عثمانی و پیدا شدن واژۀ «شرطه» در آن کشور، اینک به این مطلب می پردازیم که واژۀ مشروطه چگونه در ایران پیدا شد و به چه نحوی انقلاب ۱۲۸۵ش کشور ما بدان نام نامیده گردید. لازم می دانیم که ابتداعقاید صاحبنظران و مشروطه سازان را در این مورد بررسی کرده و تا آنجا که مقدور است، نتایج لازم را برآورد کنیم.

از همان ابتدای شروع مجلس شورای ملی، بحث و گفتگو در میان مشروطه سازان در این مورد بسیار گرم بود.

میرزا جواد خان سعدالدوله[۱۴]، یکی از نویسندگان متمم قانون اساسی مشروطه که در ابتدا از ملی گرایان بنام محسوب و در میان مردم به « ابو المله» نام گرفته بود، در این مورد معتقد بوده است که علت جعل نام انقلاب ۱۲۸۵ش و تشکیلات ناشی از آن، به دلیل اشتباه ترجمۀ واژۀ « کنستی توسیون» بوسیلۀ اصلاح طلبان و مشروطه خواهان بوده است. تقی زاده در این مورد می نویسد:

« مرحوم سعدالدوله در کشمکش عظیمی که در ماه ذیحجه آخر سال ۱۳۲۴قمری و دنبالۀ آن در اوایل سال ۱۳۲۵ میان پیشروان ملت و مجلس شورای ملی و محمدعلی شاه ...[ وجود داشت] ... می گفت که اصلآ لفظ مشروطه غلط است و از اشتباه فرانسه دان ها بین لغت constitutionnelle که حکومت یا قانون اساسی باشد و کلمۀ conditionnelle که در فرانسه به معنی مشروط است، ناشی شده‌است»[۱۵].
عبدالحسین نوائی نیز طی مقاله ای در مجلّۀ یادگار، سال ۵، شمارۀ ۵، ص ۴۱. همین عقیدۀ سعدالدوله را از زبان وی تکرار کرده‌است.

ولی باید گفت که نه تقی زاده و نه نوائی (به تبعیت از تقی زاده) این عقیدۀ سعدالدوله را قبول ندارند. تقی زاده به دنبال شرح عقیدۀ سعدالدوله، در این مورد، اضافه می‌کند:

« ... [سعدالدوله] غافل از آن بود و جاهل که لفظ مشروطه را فرانسه‌دان‌های ایرانی اختراع نکرده اند بیش از سی سال قبل از تأسیس این اساس در ایران، در مملکت عثمانی استعمال می شده‌است.»

تقی‌زاده و واژۀ مشروطه:

تقی‌زاده به‌عنوان یکی از مشروطه سازانِ روشنفکر که مستقیمآ در تحولات مشروطه شرکت داشت مطالب بسیار مفید و نسبتآ فراوانی در این مقوله بیان کرده‌است. او در یکی از سخنرانی‌هایش در این مورد می‌گوید:

« کلمۀ مشروطه بلاشک از مملکت عثمانی آمده و از زمان تأسیس حکومت ملی در استانبول در سنۀ ۱۲۹۳ق/۱۲۵۵ش و آغاز سلطنت سلطان عبدالحمید ثانی با پیشقدمی مُصلح نامی آن مملکت مدحت پاشا این لغت در آن‌جا رایج شد. اصل و اشتقاق این لغت بر این جانب مجهول است و گفته‌اند که از کلمۀ «شارت» فرانسوی و «چارتا» انگلیسی (از اصل لاتینی کارت) که حکم قانون اساسی دارد، گرفته شده است. چنان‌که معلوم است«ماگناکارتا» که همان فرمان اولی مبنی بر تحدید اختیارات سلطنت و تضمین حقوق اساسی افراد مردم انگلیس بود و در سنۀ ۱۲۱۷م/۵۹۶ش صادر شده و شارت یا (شارط) فرانسوی که در واقع قانون اساسی فرانسه بود، به‌فرمان لوئی هیجدهم در سنۀ ۱۸۱۴م/۱۱۹۳ش انتشار یافت. لاکن ارتباط کلمۀ عثمانی مشروطه را با آن لغت لاتینی و انگلیسی و فرانسوی به یقین نمی‌توانم ادعا کنم اگرچه مستبعد نیست ...»[۱۶]

به‌طوری که ار متن فوق پیداست، تقی زاده در سخنان خود، «با اطمینان» می‌گوید که مشروطه از عثمانی به ایران رسیده‌است. لیکن در یکی دیگر از سخنرانی‌هایش وی مطالب روشن‌تری در این مورد بیان داشته‌است:

« گفته شده که کلمۀ مشروطیت از لغت «شارت» فرنگی به معنی فرمان و قرارداد اخذ شده و در مشرق زمین، هم لفظ مشروطیت و هم اصطلاح قانون اساسی و هم خود شکل حکومتِ معروف به این اسم، به ایران از مملکت عثمانی آمده و از آن‌جا اقتباس شده‌است و چنان‌که شاید آقایان می‌دانند بر اثر انتشار افکار جدید و مغربی، در آن مملکت پیشروان سیاسی متجدد و آشنا به اوضاع اروپا ... و سایر آزادی‌طلبان که در تحت تأثیر تبلیغات جمعیت سری عثمانیان جوان درآمده‌بودند، عزم تأسیس حکومت مشروطه نموده [و]... سلطان عبدالحمید ثانی ... در ۶ ذی الحجۀ ۱۲۹۳ ق/۳دی۱۲۵۵ش قانون اساسی را که بدست مدحت پاشا صدراعظم تهیه شده بود، اعلان کرد و حکومت مملکت عثمانی سلطنت مشروطه شد ...»[۱۷]

اضافه می‌کنیم که تنها واژۀ مشروطه نیست که از کشور عثمانی وارد ایران شده‌است، بلکه واژه‌های دیگری نیز از آن کشور به ایران وارد شده و مورد استفادۀ ایرانیان قرار دارد. تقی زاده در یکی دیگر از سخنرانی‌هایش در این مورد می‌گوید:

« لفظ «مشروطه» نیز گویا مانند کلمات «عدلیه» و «نظمیه» از راه استانبول به ما رسیده‌است و تصور می‌رود که استعمال آن از همان سال ۱۸۷۸ میلادی که کسانی مثل مدحت پاشا و نامق پاشا بیک در صدد مشروطه کردن عثمانی برآمدند، شایع شده‌باشد.»[۱۸]

کسروی و واژۀ مشروطه:

کسروی نیز که یکی از صاحب نظران در مورد مشروطه می باشد، در بارۀ واژۀ فوق می‌نویسد:

«بسیار جلوتر از پیشامد مشروطه‌خواهی در ایران، نویسندگان مصری چون خواسته‌اند از حکومت و شکل‌های آن سخن رانند، گفته‌اند: حکومت به چند گونه تواند بود، یکی حکومت مطلقه (استبداد)، دیگری حکومت مشروطه (قانونی)»[۱۹]

وی ادامه می‌دهد:

«به هر حال این واژه پیش از جنبش مشروطه در ایران، در کتاب‌ها و روزنامه‌ها بوده‌است. اگر کسی در شماره های حبل المتین و دیگر روزنامه های زمان پیش از مشروطه بجوید، این نام را بارها خواهد دید. گذشته از همۀ این ها بیست سال پیش از جنبش ایران، در آغاز پادشاهی سلطان عبدالحمید، مشروطه در عثمانی (با همین نام) روان گردیده و دوسال نیز پایدار مانده و سپس عبدالحمید دستگاه آن را در چیده بود. در نتیجۀ آن پیشامد چه معنی مشروطه و چه نام آن در میان آزادیخواهان شناخته می بود ...»[۲۰]

کسروی در جای دیگر توضیح می‌دهد که:

« سرجنبانان در ایران از بیست و سی سال پیش، معنی مشروطه و چگونگی زیست توده‌های اروپائی را می‌دانستند و سالانه کسانی به اروپا می‌رفتند و باز می‌گشتند و آگاهی‌هائی از آن‌جا می‌آوردند و از چند سال باز گفتارها دربارۀ قانون و مشروطه در روزنامه‌های فارسی نوشته می‌شد.»[۲۱]

رضازادۀ شفق و واژۀ مشروطه:

رضازادۀ شفق نیز به عنوان یکی از پیش کسوتان مشروطیت در مورد پیدایش واژۀ فوق توضیح داده‌است. او می‌نویسد:

«کلمۀ مشروطه از ترکیه به ایران آمد و ممکن است ترک‌ها آن را درست کرده‌باشند که معنی حکومت ضد استبدادی یعنی حکومتی که محدود به شرایطی است، از آن بگیرند. ولی به خاطر دارم در برخی از نوشته‌های ترک ها خوانده‌ام که آن ها لفظ مشروطیت را از شرط عربی نگرفته بلکه از لا شارت [La charte] فرانسوی استفاده کرده‌اند. این‌گونه اشتقاق‌ها در میان ترک‌ها رایج است. مثلآ کسی که ریش حود را تراشیده‌باشد، وی را مطروش که از لفظ فارسی تراش می‌آید می‌نامند. در حقیقت اگر لفظ کنستیتوسیون را به مشروطۀ عربی ترجمه می‌کردند یک ترجمۀ نادرستی می‌بود.»[۲۲]

عبدالهادی حائری و واژۀ مشروطه:

عبدالهادی حائری[۲۳]،– در کتاب «تشیع و مشروطیت در ایران» به طور مفصل‌تری بدین واژه پرداخته‌است. وی می‌نویسد:

« ... در نوشته‌های پژوهشگران تاریخ نو ایران و ترکیه، واژۀ «‌مشروطه‌» به عنوان معادلی برای واژۀ انگلیسی constitutionalisme (کنستیتوشنالیزم ) یا حکومتی که بر شالودۀ یک قانون اساسی و نظام پارلمانی بنیاد شده‌باشد، به‌کار برده شده‌است. در ایران دو واژۀ «مشروطه» و «مشروطیت» به آن نظام حکومتی اطلاق می‌گردد که پس از انقلاب سال ۱۹۰۶/۱۲۸۵ش پدید آمد. در کشورهای عربی واژۀ «‌دستور» و در هند و پاکستان لغت « آئین » - که هر دو فارسی می‌باشند – به جای لفظ کنستیتوشن انگلیسی و یا کنستیتوسیون فرانسه به کار رفته‌است ...»

آن‌گاه نویسنده در مورد منبع پیدایش این واژه می‌نویسد:

« ... در ترکیۀ عثمانی از چندی پیش از اعلام مشروطۀ ۱۸۷۶م/۱۲۵۵ش، واژۀ مشروطه در پیوند با حکومتی به‌کار برده می‌شده‌است که بر اساس یک قانون اساسی پایه‌گذاری شود. نامق کمال - اندیشه - گر سدۀ ۱۹ عثمانی – به‌کرّات در نوشته‌های خود عبارت های «‌دولت مشروطه‌» و «‌ادارۀ مشروطه‌» را به معنای حکومت قانونی و غیر استبدادی به کار برده‌است. هم‌زمان با به کار بردن این واژه، واژه‌های مترادف دیگری نیز در نوشته‌های نویسندگان وقت به عنوان صفت برای یک حکومت قانونیِ غیر استبدادی نیز به‌کار برده‌است که چند یک از آن‌ها عبارتند از: «مقییّده»، «معتدله یا معتدل» و «محدوده». برخی از نویسندگان حتی واژۀ «کنستیتوسیون» را در رابطه با یک حکومت غیراستبدادی به کار می‌بردند. واژۀ مشروطه به این معنی از ترکیۀ عثمانی به ایران آمد ... »

حائری در مورد ریشۀ لغوی واژۀ مشروطه چنین می نویسد:

« در مورد ریشۀ لغوی واژۀ مشروطه اختلاف نظری در میان پژوهشگران تاریخ مشروطۀ ایران وجود دارد و تقریبآ همۀ نویسندگان ایرانیِ دورۀ اتقلابِ مشروطه، واژۀ مشروطه را بدون در نظر گرفتن ریشۀ واقعی آن از ریشۀ عربی « شرط » گرفته اند. از میان اینگونه نویسندگان معاصرِ انقلابِ مشروطه شمس کاشمری، شیخ اسماعیل محلاتی و ادیب الحکماء قراباغی را می توان به عنوان نمونه یاد کرد...»[۲۴]

واژۀ «مشروطه» چگونه در ایران مرسوم گردیده است؟

تا این‌جا روشنمان شد که واژۀ فوق از طریق کشور عثمانی لااقل سی سال قبل از استقرار مشروطیت و در طول اصلاحات تنظیمات عثمانی به کشور ما وارد شده‌است. اینک باید به این مطلب بپردازیم که این واژه چگونه در کشور ما رایج گردیده‌است.

به‌کار بردن واژۀ « کنستیتوسیون» در معنی «مشروطه» بوسیلۀ اصلاح طلبان و ترقی خواهان:

در بررسی متون و بیانات ترقیخواهان در دوران قبل از مشروطیت، ملاحظه می‌گردد که قبل از اصلاحات « تنظیماتِ » کشور عثمانی، ترقیحواهان ایران در مرام ارشاد مردم در مسیر اصلاحات، واژۀ «مشروطه» را به کار نبسته‌اند و این امر بدین معنی است که این واژه هنوز به کشور ما وارد نشده‌بود. در ذیل به متون و نوشته‌های چند تن از این‌گونه آزادیخواهان اشاره می‌کنیم:

میرزا صالح شیرازی و لفظ مشروطیت:

میرزا صالح که در تاریخ سپتامبر ۱۸۱۲م/شهریور ۱۱۹۱ش از سوی عباس میرزا به مأموریت لندن رفت[۲۵]، در نتیجۀ آشنائی با پیشرفت‌های آن کشور، یکی از اولین آگاهان کشور به شمار می‌رود که جهت اصلاح حکومت ایران بنا بر الگوی آن کشور سخن گفته‌است. او در خاطرات خویش به واژۀ «‌مشروطه‌» اشاره ای نکرده‌است. اسماعیل رائین در این مورد می‌نویسد:

« بی‌گمان در این جنبش آزادیخواهانه میرزا صالح از نخستین و بزرگ‌ترین پیشقدمان به شمار می‌رود. زیرا که او از جمله کسانی بود از دیدن عقب افتادگی و فقر و مسکنت ملت و خودکامگی و ستمگری حکام به هیجان آمد و صدای آزادی خواهی را سردادند و کلمات حکومت ملی، حکومت پارلمانی، آزادی و امنیت اجتماعی و ... را به گوش مردم ستمکش و بی خبر از همه جای ایران فرو خواندند.»[۲۶]

به طوری که ملاحظه می شود، در این تاریخ در کشور ایران هنوز از لفظ «مشروطه» خبری نیست.

این به یک علت روشن است که -اختمالآ- هنوز در خود کشور عثمانی نیز واژۀ فوق مورد اصطلاح مردم نبوده‌است.

میرزا تقی خان امیرکبیر و واژۀ «مشروطه»

در زمانی که امیرکبیر صدارت ناصرالدین‌شاه را به عهده داشت، هنوز اصلاحات «‌تنظیمات» در کشور عثمانی شروع نشده و از واژۀ «مشروطه» نیز خبری نبود. و به همین دلیل است که امیر در مطالب اصلاحاتی خودش به تلفظ غربی آن، یعنی «کنسطیطوسیون» اشاره کرده است. آدمیت در این باره می‌نویسد:

«در رسالۀ میرزایعقوب خان ( پدر میرزا ملکم خان) که به عنوان «عریضۀ محرمانه » به ناصرالدین شاه نگاشته، چند مطلب مهم از گفتگوی خود با میرزا تقی خان آورده‌است. از جمله این که امیر گفته‌بود: «مجالم ندادند و الّا خیال کنسطیطوسیون داشتم ...»[۲۷]
بنابراین روشن می‌گردد که تا زمان امیرکبیر واژۀ مشروطه در ایران مرسوم نبوده‌است.

ناصرالدین شاه و واژۀ «مشروطه»

هرچند که واژۀ مشروطه در دوران پادشاهی ناصرالدین شاه به‌وسیلۀ اصلاح‌طلبان مورد استفاده قرار می گرفت[۲۸]، لیکن – به نظر می‌رسد - که بین مقامات دولتی و درباری استفاده از این واژه مرسوم نبوده‌است. زیرا که در تنظیم قوانینی که به دستور شاه و به سبک غربی نوشته شد، سخنی از آن واژه به‌میان نیامده‌است؛

«شاه که از سفر [سوم اروپا] آمد ( ۴ آبان ۱۲۶۸ش/۲۶ اکتبر ۱۸۸۹م) ... همان روز وزیران و شاهزادگان احضار گشتند. اول حرف شاه این بود: در این سفر آن‌چه ملاحظه کردیم تمام نظم و ترقی اروپ به جهت این است که قانون دارند. ما هم عزم خود را جزم نموده‌ایم که در ایران قانونی ایجاد نموده، از روی قانون رفتار نمائیم. شما بنشینید و قانونی بنویسید... هیأت پنج نفری به ریاست ملک آرا که به اصول قانونگذاری غربی آشنا بود، مأمور قانون نویسی گردید. کتاب‌های حقوق اروپائی را امین‌الدوله برای ترجمه فرستاد؛ می‌دانیم او آثار معتبر سیاسی و حقوقی را در کتابخانۀ شخصی‌اش فراهم آورده‌بود. دستگاه دارالترجمۀ دولتی هم به کار افتاد. پس از یک‌چند ملک آرا استعفا داد و امین‌الدوله به جای او گمارده شد. همکاران وی از همان تربیت یافتگان جدید بودند. قوانینی که مأخذ اصلی قرار گرفتند، عبارت بودند از محموعۀ قوانین مدون ناپلئون و برخی قوانین اساسی اروپا. به قوانین دیگری نیز مراجعه کردند: از جمله قانون اساسی مدحت پاشا ... »

به طوری که ملاحظه می‌گردد، در تاریخِ نوشتنِ این قانونِ درباری، از قوانین تنظیم شده به‌وسیلۀ «‌مدحت پاشا‌» نیز استفاده گردیده‌است، لیکن آن قوانین به‌نام «مشروطه» مورد استفاده قرار نگرفته‌است. به نظر می‌رسد که شاه از واژۀ «مشروطه» -در مفهوم دقیق آن- وحشت داشته‌است و حاضر نبوده‌است که آن به وسیلۀ اصلاح‌طلبان به‌کار گرفته‌شود.

ملکم خان ناظم الدوله و واژۀ «مشروطه»

ملکم خان در متون سیاسی و اجتماعی خویش، ( به‌جز یک یا دو استثنا) واژۀ مشروطه (ویا کنستیتوسیون) بکار نبرده است[۲۹]. عبدالهادی حائری در این باره می نویسد[۳۰]:

« ... تا آن‌جا که نویسندۀ حاضر آگاهی دارد، ملکم خان هرگز واژۀ «مشروطیت» را که نامق پاشا در ترکیه و طهطاوی در مصر به‌کار می‌بردند و یا واژۀ «کنستیتوسیون» را که نوخواهان ایرانی مانند مستشارالدوله استعمال می‌کردند، در نوشته‌های خود نیاورد»[۳۱]

با این‌همه در اسناد باقی مانده از وی، یک بار این واژه مورد استفاده قرار گرفته‌است. بدین ترتیب که او نوشته‌ای در بارۀ « قوانین اساسی دولت و قوانین ادارۀ مملکت» از خود به‌جای گذاشته‌است که در آن به واژۀ «مشروطه» اشاره کرده‌است که در یادداشت‌های روزانۀ منشی سفارت ایران در لندن از آن به شرح زیر یاد شده:

« در دول منظم دو قوانین هست؛ یکی قوانین اساسی دولت و دیگری قوانین ادارۀ مملکت. پس از آن بیان سلطنت مشروطۀ مطلق»[۳۲]

البته به‌طوری که می‌دانیم ملکم خان پدر روشنفکری ایران بود و در غرب درس خوانده بود و مدت‌های مدیدی نیز در آن کشورها زیسته‌بود و مطالعات عمیقی در مورد حکومت‌های پیشرفتۀ آن دیار داشت و لذا کلیّۀ واژه‌های مربوط به حکومت‌های مشروطه و جمهوری را می‌دانست. لیکن «به اعتقاد ما» به لحاظ این‌که او متدین به دین ارمنی بود، و روشنفکر هم بود، هم پادشاه و هم روحانیان نسبت به او سوء ظن داشتند و به همین دلیل او در گفتارها و نوشته‌هایش، این هر دو قشر را رعایت می‌کرد. با این‌همه وی مفاهیبم مشروطیت و حکومت دموکراسی را در لفافۀ برخی از واژه‌‌ها بیان کرده و بدین ترتیب هم مسؤلیت روشنفکری خود را انجام می‌داد و هم خود را از اتهام و آزار و اذیت این دو قشر حفظ می‌کرد. به عنوان مثال وی در رسالۀ دفتر تنظیمات که در سال ۱۸۵۸م/۱۲۳۷ش منتشر کرد، حکومت مشروطه را تحت نام «سلطنت معتدل» بکار برده و چنین نوشت:

«در کشوری که مردم قانون بسازند و پادشاه آن را اجرا کند، آن نظام را «سلطنت» معتدل خوانند مانند نظام انگلیس و فرانسه»[۳۳]

در جای دیگر در گفتگو پیرامون حکومت استبدادی و مشروطه به جای واژۀ «مطلق» و «معتدل»، واژه های «اختیاری» و «قانونی» را به شرح زیر بکار برده‌است:

«فرنگی ها در طریقۀ حکمرانی دو قسم اداره تشخیص داده‌اند، یکی ادارۀ اختیاری و یکی دیگر ... قانونی»[۳۴]

هم‌چنین میرزا حسین خان سپهسالار که در دوران صدارت خویش، ملکم خان را از اسلامبول فراخوانده و در امور سیاسی و اصلاحی مستشار خود قرار داد، ملکم خان مجالی به‌دست آورد و نقشۀ ایجاد «مجلس دارالشورای ملی» را به صورت «مجلس تنظیمات حسنه» از تصویب صدراعظم و شاه گذرانید[۳۵]

میرزا یوسف خان مستشارالدوله و واژۀ «مشروطه»

در متون و مطالب و نوشته های مستشارالدوله نیز واژۀ «مشروطه» به کار نرفته و به جای آن از کلمات دیگری سود برده است.[۳۶]

در جائی او از مشروطیت تحت عنوان «وضع قانون تنظیمات» سخن گفته‌است:

«اگر دولت وضع قانون و تنظیمات در مملکت مقرر فرماید ...»[۳۷]

در دنبال جملۀ فوق، وی از مشروطیت با واژۀ صحیح «کنستی‌توسیون» یاد کرده است:

« ... معلوم خواهد شد که این الفاظ مزخرف در هیچ‌یک از درباریان و ادارات ممالک کنستی‌توسیون وزن و قیمتی ندارد ...»

جای دیگر مجلس شورای ملی را «مجلس منتظم» بیان کرده‌است. در تاریخ ۲۴ جمادی الثانی۱۲۸۶ق/۹ مهر ۱۲۴۸ش از پاریس به وزیر خارجه می‌نویسد: سلطان عثمانی پس از بازگشت از فرنگستان ترتیبات عمده در مملکت خود داده و می‌دهد. «ازجمله «ترتیب مجلس منتظم موسوم به شورای ملت و اطمینان و امنیت جان و مال و ناموس اهالی ... »[۳۸]

به‌طوری که از مطلب فوق پیداست، او از اصلاحان عثمانی سخن می‌گوید ولی از به‌کاربردن واژۀ مشروطه پرهیز می‌نماید.

وی در جای دیگر از مشروطیت به نام « کتاب قانون» نام برده و می‌نویسد:

« یک کلمه‌ای که جمیع انتظامات فرنگستان در آن مندرج است، کتاب قانون است که جمیع شرایط و انتظامات معمول بها که به امور دنیویّه تعلق دارد، در آن محرّر و مستور است و دولت و امت معآ کفیل بقای آن است ... شاه و گدا و رعیت و لشگری در بند آن مقید هستند و احدی قدرت مخالفت به کتاب قانون ندارد»[۳۹]

میرزا حسین خان مشیرالدوله و واژۀ «مشروطه»

به‌نظر می‌رسد واژۀ «مشروطه» در معنای «کنستیتوسیون» برای اولین بار به وسیلۀ میرزا حسین خان سپهسالار در سال ۱۸۶۸م/۱۲۴۷ش – هنگامی که سفیر ایران در دربار امپراطوری عثمانی بود، در خلال برخی از گزارش های خود در ایران بکار برده شده است[۴۰]. حائری در این مورد می‌نویسد:

«سپهسالار در مکاتبات خود با دربار و وزارت خارجۀ ایران، سخت از نوسازی‌های عثمانی‌ها که در خلال توقف او در استانبول صورت می‌گرفت، هواخواهی کرد. او به سختی تحت تأثیر قوانین مدرن عثمانی‌ها که در زمینۀ قانونگزاری انجام داده‌بودند، قرار گرفت و قانون نو‌عثمانی‌ها را که همۀ اتباع آن امپراطوری را یکسان و برابر می‌خواند، می‌ستود...»[۴۱]

پژوهشگر دیگری در مورد ترقی خواهی و قانون‌مداری وی می‌نویسد:

« ... در یکی از نوشته های برجسته اش از اسلامبول نوشت: فرنگیان یکی از کارهائی که با ایستادگی از رهبران عثمانی می‌خواهند، وضع مجلس شورای دولت است[۴۲] که فرانسویان به آن کونسیل د تا [۴۳] می‌گویند »

منوچهرکمالی طه در جای دیگری در مورد مشیرالدوله می نویسد:

« ... مشیرالدوله ... در سال بعد پیرامون رویدادهای نوین عثمانی و سخنرانی سلطان عبدالعزیز و گشوده‌شدن انجمن نمایندگانِ توده در آن کشور از اسلامبول نوشت: سلطان به عبارت اُخری دولت عثمانی را مثل دول «مشروطۀ» فرنگستان که به‌اصطلاح خودشان «کونستیتوسیونل» می‌نامند قرار داد»[۴۴]

بدین وسیله برای اولین بار واژۀ مشروطه - در معنی قانون- در ایران مطرح گردید. لیکن طبع استبدادی ناصرالدین‌شاه، سپهسالار را نیز وادار کرده‌بود که در بیان واضح این واژه احتیاط به‌کار برد. چنان‌که در یک برکناری موقت در فرازی از نامه‌ای که به شاه نوشت، منظور خود را در پرده بیان داشت:

« ... والله بالله تالله به تاج و تخت و نمک مبارک همایونی قسم است به اشدّ رضا راضیم که در حبس انبار در کمال خفّت و حقارت محبوس باشم لیکن در این‌جا بشنوم که امورات دولت علیه مثل سایر دول، منتظم و منقّح شده‌است و استحقاق اطلاق لفظ دولتِ منظم را تحصیل نموده‌است»[45]

میرزا فتحعلی آخوندزاده و واژۀ «مشروطه»

آخوند‌زاده که یکی از بزرگ‌ترین مصلحان ایرانی – قفقازی بوده است، در متون اصلاحگرائی و ترقیخواهی خود، از اغلب واژه های متداول (‌از جمله واژۀ مشروطه نام می‌برد‌). او که زندگانی‌اش در بین سال های ۱۱۹۱ تا ۱۲۵۶ ش بود، بدون شک با دورۀ اصلاحات تنظیمات عثمانی آشنا بوده‌است و لذا در جائی از اصلاحات بنام «تنظیمات» نام برده و می‌نویسد:

« به علت این‌که هرگونه تنظیمات و قوانین مبنی بر علم است [و] مادام که مردم کلّآ ذکورآ و اناثآ مثل طایفۀ مملکت پروس و آمریکا و سایر ممالک یوروپا صاحب علم نشوند، تنظیمات و قوانین را نخواهند فهمید و به قبول و اجرای آن‌ها استعداد نخواهند داشت...»[۴۶]

وی در جای دیگر از مشروطیت به‌نام «قانون ناپلیونی» یاد می کند. هنگامی که می‌شنود میرزا یوسف خان مستشارالدوله سرگرم ترجمۀ قانون‌هائی از فرانسه است، به او می‌نویسد:

«ظاهرآ قانون ناپالیونی را نیز به زبان فارسی ترجمه می‌کنید. والله بی‌ریا و تملق می‌گویم که از این حالت شما قلبآ مسرور و به همت بزرگ و بی نظیر شما بی‌اختیار ستایشگر هستم»[۴۷]

و گاهی مشروطیت را تحت نام «سلطنت قونسی توتسی» بیان کرده‌است:

«به حقیقت در اکثر کشورهای متمدن اروپا اداره و سلطنت قونسی توتسی تأسیس یافته‌است»[۴۸]

هم‌چنین در جائی «سلطنت معتدله» را در معنی مشروطه به‌کار برده‌است[۴۹]

و امّا در جائی نیز از «مشروطیت» نام برده‌است:

«پس نظام سیاسی مملکت باید اولآ بر مشروطیت و محدودیتِ قدرتِ دولت قرار گیرد...»[۵۰]

میرزا آقاخان کرمانی و واژۀ «مشروطه»

آقاخان که مدت زمان طولانی در کشور عثمانی زندگی کرده‌بود، واژۀ مشروطیت را به همان معنی قانون و کنستی توسیون که در کشورهای غربی نامیده می‌شود، می‌شناخت. او بدون نام بردن از واژۀ مشروطه، در تعریف آن در کشورهای پیشرفته می‌نویسد:

« ملل متمدن همان قانون عدل را که حکومت است، از راه انجمن شورا و اکثریت آرا در ملت خود تأسیس می‌نمایند. مانند حمهوریت فرانسه و پارلمنت انگلیس»[۵۱]

در جای دیگر، در مقایسۀ حکومت‌های خاوری و باختری، پس از بیان استبداد در اولی، در مورد شمردن حکومت‌های باختری به وضووح از مشروطه نام می‌برد و می‌نویسد:

باختریان« برای وصع حکومت طورهای مختلف از جمهوری و مشروطه و مجلس مبعوثان و حکومت اشتراکیه و دموکراسی و آریستوکراسی و امثال این‌ها»[۵۲] بنیاد نهادند.

او پیش‌بینی سقوط حکومت جهل و استبداد و پیدایش مشروطیت را به روشن‌ترین وجهی در کتاب رضوان بیان کرده‌است:

«عنقریب این بساط ناگوار برچیده شود و ستمگران به کیفر کردار خود برسند. و مردم را عمومآ خیالی متفق و حسی مشترک پدید آمده و طریق اتفاق ملی بیاموزند. چه! جهالت مدامی خلاف عدل الهی است»[۵۳]

عبدالرحیم طالب اُف و واژۀ «مشروطه»

طالب اف بین سال های ۱۲۱۳ تا ۱۲۸۹ش زیسته بود، به لحاظ زندگی طولانی‌اش در تفلیس و نیز مطالعات عمیق‌اش در مورد مطالب دنیای پیشرفتۀ غرب – از کتاب‌ها و تألیفات روسی زبان- اطلاعات قابل توجهی از حکومت‌های آن مناطق کسب کرده‌بود. علاوه بر آن، او شاهد استقرار مشروطیت در ایران بود و حتی به عنوان نمایندۀ مجلس شورای ملی نیز از تبریز انتخاب گردیده بود.[۵۴] به همین دلیل در گفتگو پیرامون حکومت مشروطه، نوشته‌هایش بسیار رسا و روشن است و چنان به نکته‌های این شیوه پرداخته که بدون هیچ پندار ناچاریم بگوئیم همه‌اش را از دانش سیاسی آن روز اروپا گرفته‌است[۵۵].

او، هم با واژۀ «مشروطیت» باز آمده از کشور عثمانی آشنا بود و هم انواع اصطلاحات «حکومت قانون» را که در کشورهای پیشرفتۀ غربی متداول است، می شناخت. به عبارت دیگر؛ او با واژۀ «مشروطیت» در معنای غربی آن کاملآ آشنا بود. در بارۀ حکومت مشروطه می‌نویسد:

«در این گونه حکومت، رئیس موروثآ صاحب تخت و تاج مملکت است[۵۶]. ولی راه بردن کشور در برابر قانون اساسی در مجلس سناتو... و مجلس وکلا بخش شده»[۵۷]

در بارۀ قانون اساسی مشروطیت نیز می‌نویسد:

« ... قانون اساسی به تنظیمات آن دولت گفته می‌شود که سلطنت او مشروطه است. یا عوض سلطان موروثی رئیس جمهوریِ منتخبی و موقتی دارند.»[۵۸]

در جای دیکر نیز در تعریف قانون اساسی می‌نویسد:

«قانون اساسی عبارت از آن قانون است که در [آن] حقوق پادشاه و تبعه، واضح معین شده باشد»[۵۹]

در توضیح مشروطیت [که در سایر دول مرسوم است]، دقیقآ به قانون اساسی مشروطیتِ ایران در مورد وظایف شاه و وزرا پرداخته و می‌نویسد:

«در چند یک از کشورهای مشروطه، قانون چنین است که اگر وزرا وظایف خود را انجام ندهند و یا دستور غیرقانونی پادشاه را اجرا کنند، به خاطر عمل غیرقانونی خود در برابر پارلمان مسؤل خواهند بود. این مسؤلیتِ وزرا سبب می‌شود که پادشاه دستورهای غیرقانونی صادر نکند[۶۰]. به عبارت دیگر، پادشاه که در رأس قوۀ مجریه قرار دارد، نمی تواند با صدور فرمانی در امور مربوط به قوّۀ مقننه دخالت کند، زیرا این دو قوه باید از هم جدا باشند.»[۶۱]

او حکومت مشروطۀ کشور انگلستان را«جقّۀ تاج افتخار انگلستان»[۶۲]می نامد و در بارۀ حکومت مشروطۀ دیگر کشورهای پیشرفتۀ غربی چنین می‌نویسد:

«الآن در آوروپا، اگر روسیه را نیز مشروطه بشماریم، غیر از دولت عثمانی، هیجده سلطنت با قانون اساسی اداره می‌شود، یعنی قانون اساسی کشورهای آوروپا و جمهوریت‌های آمریکا و دولت ژاپون در آسیا، اساسآ در روی یک بنای محکم تحدید حقوق ساخته شده.»[۶۳]

بنا بر مطالبی که در صفحات گذشته مطرح شد، چنین نتیجه می گیریم که بدنبال اصلاحات در کشور عثمانی، در حدود سی یا چهل سال قبل از صدور فرمان مشروطیت در ایران، واژۀ مشروطه در معنای حکومت قانون وارد متون اصلاح طلبان و ترقی خواهان کشور ما گردیده است. در حالی که این واژه را مردم عادی کشور نمی شناختند.

وازۀ «مشروطه» چگونه برای مردم عادی کشور شناخته شد:

واژۀ مشروطه (در معنای حکومت قانون) در چند ماه قبل از مشروطیت – گاه گداری – در نامه‌ها و مجالس و انجمن‌ها به‌کار گرفته شده است و حتی مردم آن را به عنوان حکومتی «ضد استبدادی» می‌شناختند. به عنوان مثال در جلسۀ نهم انجمن مخفی که به‌وسیلۀ ناظم الاسلام اداره می‌شد، به واژۀ مشروطه اشاره شده‌است (بدون این‌که به مفهوم آن اشاره گردد)[۶۴]. همچنین « مجدالاسلام» نامی که عضو انجمن فوق بود، طی مقاله‌ای در روزنامۀ ادب، شمارۀ ۱۶۴، ص۵ «لزوم سلطنت مشروطه» را گوشزد کرده‌است[۶۵]. در تحصن ملایان در قم، برخی از ملایان روشنگرا از مفهوم مشروطه کاملآ اطلاع داشتند و سید محمد طباطبائی یکی از آنان بود.

بدون شک تحصن مردم در سفارت انگلستان موجب گردید که قاطبۀ اهالی تهران (و سپس تمام مردم ایران) واژۀ مشروطه را شناخته و از مفهوم آن در معنی «حکومت قانون» نیز آگاه شدند.

تحصن در سفارت انگلیس و واژۀ «مشروطه»

ادامۀ مبارزات مشروطه‌خواهی مردم ایران، در تیرماه ۱۲۸۵ شمسی، به دو تحصن از سوی دو گروه ار مردم تهران در شهر قم و در سفارت انگلستان انجامید.

گروه اول، ملایان و طلاب بودند که به‌دنبال حادثۀ مسجد جامع تهران[۶۶] در تاریخ ۲۳ تیرماه به شهر قم عزیمت و تا ۲۳ مرداد در آن شهر متحصن شدند.

گروه دوم نیز ده‌ها هزار تن از اهالی شهر تهران متشکل از بازرگانان، اصناف، کارگران، طلاب، تحصیلکرده‌ها، روشنفکران و غیره بودند که به فاصلۀ چهار روز از عزیمت ملایان(در روز ۲۷ تیرماه) به سفارت انگلیس پناهنده شده و تا ۱۶ مرداد در تحصن باقی ماندند.

دو رویداد فوق آخرین مرحلۀ انقلابی بود که به صدور فرمان مشروطیت انجامید. لیکن آن‌چه که در صدور آن فرمان تأثیر گذار گردید، تلاش بی وقفه‌ای بود که ترقیخواهان و اصلاح طلبان در طول این تحصن به عمل آوردند. آنان از سوئی با نفوذ دادن عوامل خود در بین متحصنین قم، ملایان را در راه درخواست «‌مجلس ملی» ارشاد می‌کردند و از سوی دیگر با نفوذ کردن در بین پناهندگان سفارت انگلستان، افکار آنان را به سوی درخواست مشروطیت می‌کشانیدند[۶۷].

به عبارت دیگر، گروه اخیر کسانی بودند که با مشروطیت آشنائی کامل داشتند و اینک فرصتی پیش آمده‌بود و می‌خواستند آن را در کشور پیاده سازند.

تحصن مذکور نقطۀ عطفی در تاریخ ترقیخواهی کشور به شمار می رود، زیرا – همان طور که گذشت)، قبل از تحصن فوق واژۀ مشروطه برای مردم ایران شناخته شده نبود لیکن تحصیل کرده گان و اصلاح طلبان توانستند در طول تحصن نوزده روزۀ مردم افکار آن‌ها را برای پذیرش مشروطیت و حکومت قانون آماده سازند[۶۸]. آنان پس از نفوذ در سفارت، به تبلیغات سیاسی موجهی در بین بست نشینان همت گماشتند و در نتیجه خواست های آنان از دولت را در راستای استقرار یک حکومت دموکراتیک رهنمون گشتند. برای این‌که بتوانیم تأثیر تلقین تحصیلکردگان و ترقیخواهان را در بین مردم متحصن روشن سازیم، به بیان مشاهدات برخی از ناظرانی که در آن جمع حضور داشتند و هم‌چنین نتیجۀ مطالعات پژوهشگران و مورخین را در آین مورد بررسی می‌کنیم:

کسروی می نویسد:

« ... در آن چند روزه کسانی به مردم معنای آزادی و مشروطه و پارلمان را تا یک اندازه فهمانیده‌بودند ...»[۶۹].

یحیی دولت آبادی که در آن تاریخ عضو چندین انجمن سریِ ترقیخواهی بود و در اوضاع متحصنین سفارت نیز نظارت داشت، در این باره می‌نویسد:

«آزادیخواهان که حوزه های متعدد دارند، بیشتر افراد آن‌ها به عنوان تماشاچی در جزو متحصنین سفارت دیده می‌شوند و مراقب هستند که این دوای سمی یعنی توسل به بیگانه به قدر حاجت استعمال شود. دست آخر هم کار خود را کرده نگذارند آن‌طور که انگلیسی‌ها می‌خواهند (‌از التجای خلق به سفارتخانۀ آن‌ها استفاده کنند) کامیاب گردند.»

حیدرخان عمواوغلی در خاطرات سیاسی خود می‌نویسد:

«از آن‌جائی که متحصنین سفارت مطلقآ اطلاعی از وضع مشروطیت نداشته و ترتیب آن را مسبوق نبودند، فلهذا هیأتی ار عالمان مملکت همیشه دستورالعمل های باطنی خودشان را به آن‌ها تلقین می‌نمودند که من هم جزو آن هیئت مشغول کار بودم»[۷۰]

تقی‌زاده نیز در این مورد می‌گوید:

« ... در میان بستیان سفارت، کمیسیونی تشکیل شده که برخی از ایرانیانِ کم و بیش غرب‌گرا، از قشر مقامات تحصیلکرده، طرف مشورت آن هستند و با رهبران مذهبی قم نیز در تماس هستند و این رهبران نیز به نوبۀ خود با ولایات مختلف تماس دارند ...»[۷۱]

ژانت آفاری نیز نوشته است:

«چند روشنفکر، از جمله صنیع الدوله ... رفته رفته بحث در بارۀ اصول حکومت مشروطه را با متحصصان باغ سفارت آغاز کردند. با اعضای سفارت، ازجمله اسمارت نیز دربارۀ ماهیت دموکراسی‌های اروپا بحث کردند. مشارکت توده‌ای اصناف، محصلان و روشنفکرانِ رادیکالِ جمعیت‌های مخفی، که بیست و سه روز ادامه یافت ( ۲۴ تیر تا ۱۵ مرداد)، خواست های معترضان را به شدت تشدید کرد»[۷۲].

ناظم‌الاسلام کرمانی که ناظر مستقیم بست‌نشینان سفارت بود و له همراهی اعضای انجمن مخفی در سفارت چادر زده‌بود، در این باره می‌نویسد:

«می‌توان گفت سفارتخانه در حکم یک مدرسه شده‌است، چه، در زیر هرچادر و هرگوشه، جمعی دور هم نشسته‌اند و یک نفر عالم سیاسی از شاگردان مدارس و غیره آن‌ها را تعلیم می‌دهند. یعنی چیز‌های تازه به گوش مردم می‌خورد که تاکنون احدی جرأت نداشت بر زبان آورد ...»[۷۳]

وزیر مختار انگلیس (که از نزدیک بر این تحصن نظارت داشت) نیز این مطلب را تأیید کرده و در گزارش رسمی خود آورده‌است که در میان بستیان کسان نام‌داری وجود داشت:

«تصور می‌رود راجع به خواست‌هایشان از افراد درس‌خوانده و با اطلاعی مانند صنیع الدوله دستور می‌گرفتند.»[۷۴]

وزیر رسائل نیز در این باره می‌نویسد:

«افرادی قانون‌دان به جماعت بستیان پیوستند که قانون فرانسوی برای آنان می‌خواندند و ترجمه می‌کردند و خواهان قانون فرنگی بودند»[۷۵]

محمدعلی کاتوزیان (که جزو متحصنین بود)، در‌این‌باره آورده‌است:

«عده‌ای از مردم منورالفکر در میان جمعیت می‌رفتند و متحصنین را می‌آموختند که باید مقصود خود‌را منحصر به دعوت آقایان و تأمین قرار ندهند ... مخصوصآ حسینقلی خان نواب و عباسقلی خان نواب که از بستگان نزدیک سفارت بودند در تلقین، جدّی وافی داشتند و در خارج نیز عده‌ای از دانشمندان مملکت به‌وسیلۀ ارسال رُسُل هرنوع مساعدت فکری با آقایان متحصنین نموده و موجبات بازشدن افکار را فراهم می‌ساختند از قبیل مرحوم مرتضی قلیخان صنیع‌الدوله و برادر او مخبرالسلطنه و سایرین از اعضای وزارت خارحه. کم‌کم بر تقاضای متحصنین افزوده گردید و علاوه بر تقاضای تأمین خود، مجلس معدلت را نیز خواستار گردیدند و کم‌کم پله‌پله بالا‌رفته، آخرالامر تقاضای مجلس شورای ملی نمودند.»[۷۶]

کاتوزیان اضافه می‌کند:

« ... بالجمله عده‌ای از متنورین در خارج بوده و مخصوصآ تحصیل اطلاع از عملیات دربار می‌نمودند و راپورت آن‌را همه‌روز و قبل از انجام خیالات درباری به سفارت و متحصنین می‌فرستادند. البته یک دسته و جمعیت نبودند که از خارج مشغول به کار بودند بلکه دسته‌های متعدد بودند که در یک دستۀ آن‌‌ها نگارنده بود ... »[۷۷]

حدود دو هفته ای از تحصن نگذشته‌بود که مردم به حد کافی از حقوق سیاسی-اجتماعی خویش آگاه شده‌بودند و حتی شاه را نیز به عنوان «ظلّ الله‌» نمی‌پذیرفتند.

وزیر رسائل می‌نویسد:

« بستیان حالا همه اهل پلیتیک و قانون شده‌اند و حرف‌هائی می‌زنند که انسان مات می‌ماند. مثلآ می‌گویند: معنی تحت اللفظ شاه این است: نمایندۀ ملت؛ و در صورتی که ملت کسی را نخواسته‌باشد، آن شخص را در‌ هیچ‌یک از دول نخواهند شناخت و دیگر تمام حرف‌ها تمام است.»[۷۸]

در همین زمان بود که تحول فکری-عقیدتی متحصنین به مرحله‌ای از آگاهی ارتقاع یافته‌بود که به کم‌تر از «‌مجلس مبعوثان» و « نظامنامه» راضی نبودند. اشاره به محتوای تقاضاهائی که در روزهای آخر بست‌نشینی از جانب مجموعۀ بست‌نشینان در خطاب به دولت اعلام گردید، نشان از پیشرفت مایۀ فکری آنان بود که در نتیجۀ تعلیمات سیاسی و اجتماعی ترقی‌خواهان قوام یافته‌بود. آنان مستدعیات خویش را با هوشیاری کامل تعمیم به درخواست کلیۀ اهالی کشور داده‌بودند و سپس

درخواست‌هایشان را به شرح زیر اعلام کرده‌بودند:

«خلع و تبعید» وزرای خائن ناقابل که «‌مصدر مفاسد بزرگ» شده‌اند. قصاص قاتلین « و الّا اهالی ملت خودشان خونخواهی خواهند‌کرد» مراجعت دادن علما از قم و بازگشت تبعید شدگان.

و در بند آخر نوشته‌بودند:

« عمده مقصود ما تحصیل امنیت و اطمینان ار آینده‌است که از مال و جان و شرف ... خودمان در‌امان باشیم»

به علاوه از آن‌جا که «اوامر حکومت در تحت نظامنامۀ مخصوص نیست و در دایرۀ استبداد و دلخواه شخصی» است، باید تکالیف ملت را «معلوم و محدود» نمایند که پس ار این «آسایش نوعی داشته‌باشیم و گرفتار شکنجۀ ظالمان غیرمسؤل نباشیم»[۷۹]

جان کلام و مایۀ اصلی تقاضاها، در بند آخری نهفته‌است. این بند در دو قسمت خلاصه می شود. قسمت اول «‌تحصیل امنیت و اطمینان از آینده» در حقیقت استقرار قانون است ( که حقوق آحاد ملت را معین سازد و امنیت جان و مال و حیثیت مردم بازیچۀ عمال حکومت قرار نگیرد).

قسمت دوم درخواست‌ها، تهیۀ نظامنامه‌ای است که تکلیف ملت را معین نموده و حکومت استبدادی را الغاء نماید که همان قانون اساسی مشروطیت می‌باشد.

به دنبال این دو رویداد (دو تحصن قم و سفارت انگلستان) پادشاه مجبور شد بالاخره فرمان مشروطیت را در روز ۱۳ و تکملۀ آن را در ۱۶ مرداد صادر کند.[۸۰]

و از این تاریخ: «به موجب دستخط همایونی دولت ایران در عداد ممالک «کنستیتوسیونل» درآمد.

پایان بخش اول
_______________________________

[۱] - یکی از معانی واژۀ «constitution» در فرهنگ رُبِر عبارت از « عملی است که جهت استقرار قانون بکار می‌رود »
[۲] - زیرا که قانون یک مفهوم « مطلق » است در حالی که مشروط عملی است احتمالی و در هرصورت این دو واژه مفاهیم متفاوتی دارند.
[۳] - از جنگ های ایران و روس (۱۸۰۳ – ۱۸۲۸م/۱۱۸۲ – ۱۲۹۷ش)
[۴] - وین ووسپنیچ، تاریخ امپراطوری عثمانی، ترجمۀ سهیل آذری، ص ۹۸.
[۵] - همان بالا.
[۶] - همان، ص ۱۰۱.
[۷] - همان.
[۸] -همان.
[۹] - همان، ص ۱۰۲.
[۱۰] -همان، ص ۱۰۳.
[۱۱] - همان، ص ۱۰۳.
[۱۲] - عبدالهادی حائری، تشیع و مشروطیت در ایران، ص ۲۵۶.
[۱۳] - همان بالا.
[۱۴] - ( مطالبی در بارۀ سعدالدوله نوشته شود)
[۱۵] - تقی زاده، مقالات، مشروطیت، ج۱، ص ۱۵۴. و نیز: تقی زاده، زندگی طوفانی، ص 65.
[۱۶] - مقالات تقی زاده، مشروطیت، زیر نظر ایرج افشار، ج۱، ص ۱۵۲.
[۱۷] - همان بالا، ص ۲۱.
[۱۸] - مجلّۀ یادگار، سال جهارم، شمارۀ پنجم، بهمن ۱۳۲۶، ص ۴۰.
[۱۹] - درراه سیاست، ص۱۴.
[۲۰] - کسروی، در راه سیاست، ص۱۴.
[۲۱] - تاریخ مشروطۀ ایران، ص ۵۰.
[۲۲] - عبدالهادی حائری، تشیع و مشروطیت در ایران، صص254-253. به نقل از صادق رضازادۀ شفق، خاطرات مجلس و دموکراسی چیست؟ ص ۱۴۱.
[۲۳] - عبدالهادی حائری نوۀ دختری عبدالکریم حائری – رئیس حوزۀ علمیۀ قم در زمان رضاشاه- بود.
[۲۴] - عبدالهادی حائری، تشیع و مشروطیت در ایران، صص 253-252.
[۲۵] - میرزا صالح از طرف عباس میرزا نایب السلطنه به عنوان سفارت به انگلستان رفت تا از آن دولت تقاضای عزل «هنری ویلک- Henry willock» وزیر مختار دولت انگلیس در ایران را نماید.(اسماعیل رائین، سفرنامۀ میرزا صالح شیرازی، ص۳۴)
[۲۶] - همان بالا، ص۱۸.
[۲۷] - فریدون آدمیت، امیرکبیر و ایران، ص۲۲۳.
[۲۸] - ما در صفحات آتی در مورد بکارگیری واژۀ « مشروطه» بوسیلۀ ترقی خواهان سخن خواهیم گفت.
[۲۹] - بر ظبق مطالعات من چنین واژه ای در متون ملکم وجود ندارد. البته ممکن است که وجود داشته باشد و من برخورد نکرده ام.
[۳۰] - تشیع و مشروطیت در ایران،
[۳۱] - حائری توضیح می دهد که:« ... او در بسیاری از موارد و مواقع مناسب دیگر هرگز این واژه را که به طور ویژه و مشخص به محدودیت قدرت مطلق حکومت و یک نوع دموکراسی اطلاق می گردید، به کار نبرد. دوم آنکه او مفهوم حاکمیت را در یک رژیم مشروطه و دموکراسی توضیح نداد و تشریح نکرد...» ( ن-ک: تشیع و مشروطیت در ایران، ص ۴۴.)
به گمان ما علت این امر «احتمالآ » به آن دلیل بوده است که شاه استعمال آن کلمه را نمی پسندید (و ما در بالا به آن اشاره کردیم) و ملکم به لحاظ اینکه مورد سوء ظن شاه و روحانیان بود، در استعمال مطالبی که موجب آزار و نارضایتی این دو گروه گردد، احتیاز بمار می برد.
[۳۲] - منوچهر کمالی طاها، حکومت قانون، ص ۱۰۱، به نقل از آدمیت، فکر آزادی، ص ۱۴۶.
[۳۳] - حائری، همان گذشته، ص ۴۴.
[۳۴] - منوچهر کمالی طاها، حکومت قانون، ص ۹۸.
[۳۵] - محلط طباطبائی، مجموعۀ آثار میرزا ملکم خان، مقدمه، ص «یا».
[۳۶] - نوسندۀ این سطور در مطالعات خود در بارۀ مستشارالدوله بخ چنین واژه ای برخورد نکرده است.
[۳۷] - ناظم الاسلم کرمانهی، تاریخ بیداری ایرانیان، مقدمه، ص۲۹۷، به نقل از نامۀ مستشارالدوله به مظفرالدین میرزا،سنۀ ۱۳۰۶ق/۱۲۶۷ش.
[۳۸] - آدمیت، فکر آزادی و مقدمۀ نهضت مشروطیت، ص ۱۸۵.
[۳۹] - همان بالا، ص۱۸۷.
[۴۰] - عبدالهادی حائری، همان گذشته، ص ۲۵۲، به نقل از : آدمیت، فکر آزادی، ص۶۶.
[۴۱] - حائری، همان، ص ۳۲.
[۴۲] - منوچهر کمالی طاها، حکومت قانون، ص ۱۷۸، به نقل از : آدمیت، فکرآزادی، ص۶۱.
[۴۳] Conseil d’Etat
[۴۴] - ص۱۷۹.
[۴۵] - منوچهر کمالی طه، همان، ص۱۷۹. به نقل از نامه ای از مشیرالدوله، ... شکوائیۀ بی تاریخ، به شاه ۱۲۹۰ق/۱۲۵۲ش به نقل از فرهاد معتمد محمود: سپهسالار اعظم، ص۱۲۰.
[۴۶] - منوچهر کمالی طه، حکومت قانون، ص۷۲، به نقل از آخوندزاده، الفبای جدید و مکتوبات، نامه به فرهاد میرزا قاجار عموی ناصرالدین شاه در اکتبر 1875، ص 280.
[۴۷] - منوچهر کمالی طه، همان بالا، ص۷۶، به نقل از آخوندزاده، الفبای جدید و مکتوبات، از نامۀ اوت ۱۸۶۹ به میرزا یوسف خان وزیر مختار ایران در پاریس از ییلاق قوجور، ص143.
[۴۸] - آدمیت، اندیشه های میرزا فتحعلی آخوندزاده، ص۱۴۵، به نقل از آخوندزاده، الفبای جدید و مکتوبات، ص217
[۴۹] - طه، همان، ص81، به نقل از: آخوندزاده، الفبای جدید و مکتوبات، ص275.
[۵۰] - آدمیت، همان، ص۱۵۱.
[۵۱] - منوچهر کمالی طه، حکومت قانون، صص ۱۱۷-۱۱۶، به نقل از کرمانی، صد خطابه، خطابۀ 32، ص 139.
[۵۲] - همان بالا، ص۱۱۹، به نقل از: کرمانی، آینۀ سکندری، ص ۱۹۷.
[۵۳] - فریدون آدمیت، اندیشه های میرزاآقاخان کرمانی، ص۲۶۳.
[۵۴] - لیکن او از قبول نمایندگی مجلس سر باز زد.
[۵۵] - منوچهر کمالی طه، حکومت قانون، ص۱۳۰.
[۵۶] - همان بالا، به نقل از : طالبوف، کتاب احمد، ج۲، ص۸۱.
[۵۷] - همان بالا.
[۵۸] - طالبوف، کتاب احمد، مقدمه و حواشی باقر مؤمنی، صص ۱۹۰-۱۸۹.
[۵۹] - کمالی طه، همان، ص ۱۳۱، به نقل از طالبوف، مسائل الحیات، صص۱۰۴ و ۱۰۱.
[۶۰] - عبدالهادی حائری، تشیع و مشروطیت در ایران، ص51، به نقل از : طالبوف، مسائل الحیات ( مجکوعۀ آثار)، ص 193.
[۶۱] - حائری، همان بالا، ص ۵۲.
[۶۲] - همان بالا، ص ۱۹۰.
[۶۳] - همان بالا.
[۶۴] - ناظم الاسلام کرمانی، تارخ بیداری ایرانیان، بخس اول، ص۴۹.
[۶۵] - همان بالا، ص ۱۸۹.
[۶۶] - کسروی، تاریخ مشروطۀ ایران، ص ۹۸ به بعد.
[۶۷] - - آدمیت، فریدون، ایده ئولوژی نهضت مشروطیت، ص ۱۷۰. و نیز ن- ک: دولت آبادی، یحیی، حیات یحیی، ج۲، ص۷۱. و نیز بهزاد کشاورزی، نقش انجمن‌های «سیاسیِ سرّی» در مشروطه، بخش سوم، نشریۀ انترنتی ایران امروز
[۶۸] - ناظم الاسلام در روز ۱۷مرداد می نویسد: «...در این روز...شاگردهای مدرسۀ دارالفنون و مدرسۀ نظامی و مدرسۀ فلاحت نیز داخل شده و چادر مخصوصی برای آن ها نیز بر سر پا کردند...». ن - ک: تاریخ بیداری ایران، همان گذشته، ص ۳۲۲.
[۶۹] - تاریخ مشروطۀ ایران، تهران، انتشارات امیرکبیر، چاپ دهم، ص ۱۱۲.
[۷۰] - خاطرات شخصی حیدرخان عمواغلی، نشریۀ یادگار، سال سوم، شمارۀ پنجم، صص ۷۰ –
[۷۱] - - براون، ادوارد، انقلب مشروطیت ایران، ترجمۀ مهدی قزوینی، ص۱۲۷، (ح).
[۷۲] - انقلاب مشروطۀ ایران، ص ۸۵.
[۷۳] - تاریخ بیداری ایرانیان، بخش دوم، ص۲۷۴
[۷۴] - آدمیت، همان، ص ۱۶۹
[۷۵] - همان بالا.
[۷۶] - تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ص۱۸۸.
[۷۷] - کاتوزیان، همان بالاف ص ۱۸۹.

[۷۸] - آدمیت، همان گذظته.
[۷۹] - آدمیت، همان گذشته، ص ۱۶۸.
[۸۰] - کاتوزیان این تاریخ آخری را روز ۱۸ مرداد ذکر کرده است. ن - ک: ص ۲۰۰.

این مطلب در نشریۀ سپهر اندیشه، دورۀ دوم،  

موازنه منفی، پیام راه مصدق برای امروز، و دیروز، و فردا

موازنه منفی، پیام راه مصدق برای امروز، و دیروز، و فردا

۲۰ اسفند ۱۴۰۰

علی صدارت :  هر یک روز بیشتری که این وضعیت در وطن ما ادامه پیدا کند، خطر اوکراینی شدن ایران بیشتر می‌شود. الان صحبت از تهدید بمب اتمی است. شنیدن و یا نشنیدن پیام مصدق، بالقوه می‌تواند تبعات عظیمی داشته باشد. با این توجه که بین سال‌های ۱۹۵۶ تا ۱۹۹۵، حداقل ۱۶ مورد پیش آمد که نزدیک بود اشتباها و تصادفا، سلاح‌های اتمی بکار برده شوند. 

یک حداقل لازمی از مردم اکراین، و نیز روسیه و بلاروس و امریکا، و… به درجات مختلف و به شکل‌های متفاوت،  مانند  عمل نکردند، که الان وضعیت انقدر خطیر شده است.

زلنسکی، و به طریق اولی،  پوتین و لوکاشنکو و ترامپ و بایدن و… و امثال آن‌ها هم در این ماجرا، طبق سیاست «موازنه منفی»  عمل نکردند، که الان آن منطقه، و بلکه تمام دنیا، این  فعلی را دارا است. 

در عرصه بین‌المللی، سیاست «موازنه منفی» اصلا به این معنی نیست که دور کشور دیوار بکشیم. بلکه روشی است که برآیند قدرت‌ها، در مرزهای کشور، به صفر میل کنند.

«سیاست» هم با تعریف حقوقی، و با پندار «موازنه منفی» به معنی تدبیر امور است. 

از ده روز پیش، و به علت تجاوز روسیه به اوکراین، کار من برای صحبت درباره عنوان جلسه: «پیام  برای امروز» بسیار ساده‌تر شد، چرا که گرد و غبار فراموشی را از  فجیع مردم کشورهایی چون سوریه و… پاک گردید.

همانطور که عدم پژواک  پیام  در دل مردم سوریه،  سوریه را آن کرده است که امروز شاهدیم، سرنوشت اوکراین هم به نوعی دیگر، شتابان در همان جهت در حرکت است. 

عنوان جلسه امروز،  «پیام راه  برای امروز» است، و مشخص نشده که آیا منظور برای ایران و ایرانیان است، و یا برای مردم منطقه، و یا برای مردم اکراین، و یا برای مردم دنیا. لزومی هم نداشت که مشخص شود، چرا که حقوق همه مکانی، و همه‌کسانی هستند، بدون هیچ تبعیضی همه‌کسانی هستند. همچنین همه‌زمانی هم هستند، زمان مصدق، زمان ما، و یا زمان فرزندان ما، و فرزندانِ فرزندان ما! از زاویه‌ای که من به پیام مصدق می‌نگرم، آن‌را نه فقط برای امروز، برای هرروز می‌دانم، و آن‌را نه فقط برای مصدق، که برای همه می‌خواهم.

پیام  چیست؟

از دید من، اوج و فراز پیام مصدق، برای نسل خود و برای نسل‌های آینده، «موازنه منفی» است، نفی قدرت است. یک اندیشه‌ای که از آن، توسط شهید حسن مدرس، به عنوان «موازنه عدمی» هم یاد کرده شد، عدم روابط قوا!

ولی نکته کلیدی و بسیار مهم این است که موازنه منفی، نه فقط برای «سیاست» آن‌هم با تعریف قدرت از سیاست، و  نه فقط برای رئیس و وکیل و وزیر!  و نه فقط برای مصدقِ نخست وزیر، و نه فقط در جامعه سیاسی! و نه فقط به عنوان یک تئوری، بلکه به‌عنوان یک پندار، برای کردار و گفتار افراد معمولی جامعه، و برای بکار بردن در زندگی شخصی‌ و روزانه هر کدام از همهٌ ما، به عنوان یک روش عملی در کارهای معمولی و زندگی روزمره.

در ابتدا، یک پرسش مهم، پاسخ شایسته را می‌طلبد: 

آیا قدرت اصیل است، و یا عرضی؟

واقعیت جهان، وجود قدرت را گواهی می‌دهد، و وجود موازنه قوا در رابطه‌ها. 

ولی حقیقت این است که قدرت و سلطه، از خود هیچ اصالتی ندارند فطری و گوهری و ذاتی نیستند، که از آن هیچ راه گریزی نباشد. بلکه  فقط در رابطه‌هاست که معنا پیدا می‌کنند!  در رابطه انسان با دیگری و دیگران، و در رابطه با طبیعت، و البته در رابطهٌ انسان با خویش. 

برای مثال، ولادمیر پوتین با این کرّ و فرّ و طمطراق، را با تمام ثروت و مکنت و تسلیحات و… به تنهایی به یک جزیره بی‌سکنه و دور افتاده منتقل کنید و «قدرت» او را در آن‌جا در چشم خود مجسم نمایید. 

در این گونه رابطه‌ها که بر اساس اصیل دانستن قدرت هستند، برای تعامل و برای برخورد منویات قدرت، و نیازهای سلطه، و برای جلوگیری از نابودی در این رویارویی‌ها و تضارب‌ها و تخاصم‌ها، باید توازنی وجود داشته باشد (موازنه وجودی) که به نابودی سریع طرفین، منجر نگردد.

در این تخاصم‌ها که در واقع معلولِ اثباتِ قدرت هستند، و با اثباتِ توازنِ قوا، و موازنه مثبت مواجه هستیم، در هر تعاملی، نوعی از انواع، و درجه‌ای از درجات مختلفِ تقابل‌های کاهنده، روش و منش می‌گردند. با موازنه مثبت، سلطه‌گری و یا سلطه‌بری، به تناوب در رابطه‌ها وجود بیشتری پیدا می‌کنند. به شکلی که اصلا برای بسیاری از افراد، این سوء تفاهم بوجود می‌آید که به علت حضور پررنگ، قدرت یک امر طبیعی استنباط شود، و نه یک پدیده عرضی!

نتیجه،  در بازی قدرت و سلطه، همیشه باختن است، همیشه باخت-باخت است. 

ولی آن‌چه که اصیل است و ذاتی است، حق است و حقوق هستند. 

پیام مصدق، نفی قدرت است! «موازنه منقی» است! و بن‌مایهٌ پیام مصدق، حقوق است. حقوق ذاتی، که همه‌مکانی، و همه‌زمانی، و همه‌کسانی هستند، بدون هیچ تبعیضی همه‌کسانی هستند. 

همه‌مکانی است، پس نمی‌شود گفت که در امریکا و یا روسیه، و یا انگلیس،… مردم محق‌تر! هستند!

همه‌زمانی است، پس نمی‌شود گفت منحصر به زمان  است، و «مصدق برای امروز پیامی ندارد!»

همه‌کسانی است، پی نمی‌شود گفت که انسان‌هایی که چشمان تیره و موهای مشکی دارند، نسبت به آدم‌هایی که چشمان آبی و موهای طلایی دارند، کمتر از احقاق حق مهاجرت برخوردار هستند (آن‌چنان که در مرزهای اکراین گفتند!)

چنان‌چه برای زور و قدرت و خشونت و سلطه، اصالتی اندر یافته نشود، و به این حقیقت پی برده شود که  آن‌ها صرفا مولود روابط قوا هستند، و همه در روابط نفی شوند، با موازنه منفی در پندار و کردار و گفتار، با عدم موازنه قوا در رابطه‌ها (موازنه عدمی)، تقابل‌های کاهنده، جای خود را به همکاری‌های سازنده می‌دهند. 

نتیجهٌ تعاملات حقوقی و دوری از سلطه (چه سلطه‌گری، و چه سلطه‌بری)، همیشه بردن است، همیشه برد-برد است. 

پیام مصدق، موازنه منفی است،

نفی قدرت است!

نفی سلطه‌گری!

نفی سلطه‌بری!

خانم‌ها و آقایان، بر اساس پیام مصدق، از همه شما دعوت می‌کنم که با مرکز مشترک قرار دادن حقوق، همکاری‌های عاجل را برای نجات و ساختن وطن افزایش دهیم.

اگر در سطح افراد، سعی و تلاش بر این اصل استوار باشد که هر کسی باید کوشش کند که در روابط با دیگری و دیگران، دستِ بالاتر را داشته باشد، و حرفِ خود را به کرسی بنشاند، و نظر خود را با زور و خشونت اعمال کند،

در نتیجهٌ چنین پندار و کردار در افراد مختلف است که، پیوسته: 

     در سطح جامعه بین‌المللی شاهد سوریه‌ها و اوکراین‌های بیشتری خواهیم بود.

     در سطح جامعه سیاسی شاهدیم، تشکیلات یکی بعد از دیگری تشکیل و سپس به انشعاب و انشقاق و انحلال می‌کشند. 

در سطح جامعه مدنی: ولی تبعات بدِ چنین نحوه زندگی کردن، از همه بدتر در جامعه مدنی دیده خواهد شد، که مردم منفعلانه به قدرت (قدرت‌های داخلی و قدرت‌های خارجی) اجازه می‌دهند، جامعه مدنی و جامعه سیاسی را از جنس خودش بکنند! و این شکست جامعه مدنی در جنگ روانی قدرت‌ها علیه مردم است که تبعات فاجعه‌آمیزی خواهد داشت، که برای مثال، در میهن ما باعث بقای رژیم به مدت چهار دهه شده است. 

در نقطه مقابل، و آنچه که مایلم شما مخاطبان گرامی از عرایض امروز من در این جلسه با خود ببرید، در این یک جمله خلاصه می‌شود:

هر ایرانی یک مصدق!

هر ایرانی یک مصدق!

هر ایرانی یک مصدق!

پیام  کیش شخصیت نیست که افرادی، در عین حالی که از یک طرف از او بت می‌سازند، ولی همان افراد از طرف دیگر در عمل درست برعکس پندار و گفتار و کردار او عمل می‌کنند.

اگر  الگویی است که توانست به طور مثبت آن‌گونه در تاریخ معاصر ایران و منطقه و جهان، تاثیرگذار باشد، با الگو دانستن مصدق، پیام من برای مخاطبان عرایضم، به‌خصوص برای جوانان عزیز هم‌وطنم در  دو سوال بیان می‌گردد:

۱- اگر  به‌جای من بود، در تدبیر امورات معمولی روزانه، چگونه عمل می‌کرد.

۲- اگر من، با همین روش زندگی معمولی امروزم، در مقام تصمیم‌گیری‌های کلان قرار می‌گرفتم، چگونه عمل می‌کردم. 

برای آقای خمینی این فرصت پیش آمد که در جایگاه تصمیم‌گیری قرار بگیرد، ولی خمینی،  نبود. 

باید از خود بپرسم، که با این نحوه زندگی روازنه‌ام در همین ایام، آیا حقوقی عمل می‌کنم که وقتی در مقام تصمیم‌گیری‌های کلان قرار بگیرم مثل  بشوم؟  یا با این حق را ناحق کردن‌های ریز و درشت در زندگی خانوادگی و در زندگی حرفه‌ای، در این ایام که مصدر  مقام و موقعیتی نیستم، اگر در مقامات بالای کشوری قرار بگیرم، یک خمینی و خامنه‌ای و لاجوردی و خلخالی و… دیگری را تاریخ با نام من ثبت خواهد کرد!؟ و خودم بدتر از آن‌ها که شب و روز فحش و ناسزا روانه آن‌ها می‌کنم خواهم شد؟

در نتیجه عمل‌کردشان، مصدق (در پنجاه و پنجمین سالگرد سفرش) هنوز زنده و در سن صد و چهل و چند سالگی هنوز جوان است.  ولی خمینی…، 

ولی خمینیِ مُرده، با تعهدهای نوزدهگانه که در فرانسه در جواب رسانه‌گران دنیا، به مردم ایران و افکار عمومی دنیا متعهد شد، زنده شد و از قبر منجمد حوزه نجف بیرون آمد. ولی به محض ورود به ایران، با دیدن آن سیل جمعیت، درست برعکس مصدق، مست قدرت شد، و  دوباره در قبرستان بهشت زهرا مرد. 

ای خواجه سرمستک شدی! بر عاشقان خنبک زدی!—مست خداوندی خود، کشتی گرفتی با خدا!

 نلسون مندلا، در مبارزه‌اش با آپارتاید، در زمانهایی، مانند  عمل کرد. اگر بدون غیظ  و عصبیت به بهار ایران بنگریم، برای خمینی این فرصت طلایی پیش آمده بود که در افکار عمومی دنیا، جایگاهی بسیار فراتر از مندلا پیدا کند. ولی:

هر که آن ارزان خرد ارزان دهد!—گوهری طفلی به قرصی نان دهد!

از مردم معمولی صحبت کنیم. کسانی که شعار «مرگ بر دیکتاتور» و بعد با تناقض قطعی با آن، شعار «رضا شاه روحت شاد می‌دهند» (گرچه در بعضی فیلم‌هایی که دیدیم، آغار کننده این‌گونه شعارها، خود بسیجی‌های رژیم به دستور دستگاه جنگ روانی هستند) و همچنین کسانی که به هر دلیلی، به هر دلیلی، دور و بر نوهٌ او می‌گردند، در عمل مانند خمینی و خامنه‌ای و خلخالی و لاجوردی عمل می‌کنند، گرچه در ظاهر با آن‌ها مبارزه می‌کنند. رو در بایستی نکنیم! واقعیت را با شهامت با صدای بلند بگوییم، بلکه تا دیر نشده آن هموطنان عزیز از نفله کردن خود با دست خود،  دست بکشند. 

مصدق در تقدیم تصویرش از احمدآباد،  «کسانی که وقتی مصالح عموم به میان آید از مصالح خصوصی صرف نظر می‌کنند»  را مخاطب قرار داد.

گردانندگان و رسانه‌گران ایرانی سلمان اینترنشنال، و بی بی سی، و وی او ای،  و… مانند خمینی و رجوی و رضا پهلوی (که همه از یک جنس هستند) عمل کرده‌اند. واقعیت را با شهامت با صدای بلند بگوییم، ملاحظات روابط قوا و مصلحت‌سنجی‌های قدرت‌فرموده را کنار بگذاریم. آیا عطش مطرح شدن، و طمع رسانه و تریبون گرفتن، آن‌قدر زیاد است که برای مصاحبه و رسانه‌ای شدن، دست به هر کاری می‌زنیم!؟ به‌خاطر همین ناشفافی‌ها و ملاحظات، و مصلحت‌سنجی‌ها، و… است، به خاطر همین موازنه مثبت است  که  وطن عزیزمان، و حیات ملی ما در لبه پرتگاه است!

حالا برگردیم به خودمان

در هر کار روزانه خود، از خود بپرسیم که اگر مصدق همین الان در جسم من حلول می‌کرد، چه کارهایی می‌کرد، و چه کارهایی نمی‌کرد؟ و با این اندیشندن، آن کارهایی که مصدق می‌کرد را انجام دهیم، و از کارهایی که وی نمی‌کرد، اجتناب کنیم.

اگر من طبیب هستم، مهندسم، وکیل دادگستری هستم، راننده هستم، خانه‌دارم، دانشجو و دانش‌آموز و یا استاد و معلم هستم، تاجر و مغازه‌دار هستم، اگر یک کارمند کشوری و لشکری هستم،… در همین امروز من، و در همین کارهای معمولی روزانه من در رابطه با دیگری و دیگران،  اگر مصدق بود چه‌ها می‌کرد، و چه‌ها نمی‌کرد؟ 

این چه‌ها کردن‌ها و چه‌ها نکردن‌های تک تکِ ما، نمایش‌گر فرهنگ ما است. فرهنگ چیزی غیر از این نیست. فرهنگ یک کشور، از فرهنگ افراد آن کشور نشات می‌گیرد. دیگری و دیگران را سرزنش نکنیم، به خود نهیب بزنیم که مردم کشور ایران، مردم، من هستم! شما هستید! ما هستیم!  بدون داشتن فرهنگ مردمسالاری، بدون اینکه من و شما و هر کدام از ما وظیفه خود بدانیم که همیشه تلاش کنیم که پیوسته مردمسالارتر و حقوق‌مدارتر بشویم، باید حتی آرزوی به خواب دیدن یک نظام دموکراتیک را هم فراموش کنیم. 

سیاست، با تعریف حقوق، به معنی تدبیر امور است. برای نقش‌آفرینی در تدبیر امور کشور، باید به این وظیفه آگاه شویم که من و شما و ما، باید در ساختن ‌های خوب و خوب‌تر، فعالیت و مشارکت کنیم. 

هر روز صبح که از خواب بیدار میشویم، برای خود یک فهرست داشته باشیم، که من امروز برای بهتر شدن وضعیتم، چه کارهایی می‌توانم بکنم!

هر شب هم با خود ، بیلان کار روز خود را بررسی کنیم،  و ببینیم که روز بعد چطور می‌توانیم بهتر عمل کنیم! 

کاری هم نداشته باشیم که دیگری و دیگران آیا کاری می‌کنند و یا نمی‌کنند. اگر هیچ‌کس دیکری هم کاری نکند، این نحوه زندگی حقوقی ما در موازنه منفی، لااقل برای خود انسان خوش‌وقتی‌زا و خوشبختی‌آور است. اگر یک حداقل لازمی از مردم، در موازنه منفی بیندبشند، و این‌گونه زندگی کنند، بدون شک عمر رژیم ولایت مطلقه، هرچه کوتاه‌تر خواهد شد. 

این فرهنگی است که مردم ، سالار می‌شوند!  بدون داشتن فرهنگ مردمسالاری، بدون اینکه من و شما و هر کدام از ما وظیفه خود بدانیم که همیشه تلاش کنیم که پیوسته مردمسالارتر و حقوق‌مدارتر بشویم، باید حتی آرزوی اینکه «آخوندها بروند» و یا حتی به خواب دیدن اینکه «بدتر از اینها نیایند» را فراموش کنیم!

پس چه کنیم؟

هر ایرانی یک مصدق!

پیام مصدق برای امروز این است که با پندار موازنه منفی، زندگی کنیم!

هر ایرانی یک مصدق!

اگر در جامعه سیاسی قرار دارم و اگر مصدق جای من بود:

اگر روح مصدق در بدن من بود، آیا کاسه گدایی بدست، بدنبال قدرت‌ها پرسه می‌زدم که امکان امثال حمید کرزای و اشرف غنی شدن را در ایران به من بدهند؟

آیا از قدرت‌های انیرانی دعوت می‌کردم به ایران تجاوز کنند؟

 و یا با متجاوز به مام وطن همکاری می‌کردم؟

  آیا از قدرت‌های خارجی درخواست می‌کردم که ایران و ایرانیان را مورد تحریم قرار دهند؟

 آیا با شهوت به قدرت رسیدن، سودای تجزیه ایران را در سر می‌پروراندم؟ 

 آیا با دریوزگی دست تکدی به سوی قدرت‌های داخلی و خارجی دراز می‌کردم، که از آن‌ها اعتبار و مطرح بودن و رسانه‌ای شدن پول و امکانات و رسانه و و… بگیرم؟

آیا استعدادها و توانایی‌ها و اعتبار خود را برای پشتیبانی از بدیل‌های وابسته‌ی ساخت قدرت‌های خارجی و داخلی، فنا می‌کردم؟

 که به این طریق، خواسته و یا ناخواسته، دانسته و یا نادانسته،  مردم را به انفعال می‌کشیدم و با سرخوردگی ملت، عمر این رژیم را به دست خودم طولانی‌تر می‌کردم؟ 

و یا اگر امروز  در بازار، و شرکت مهندسی، و مریض‌خانه، و اداره و، محیط کسب و کار…  به هموطنان خود انواع خشونت‌های اقتصادی را روا می‌داشتم، 

مهم نیست که چقدر به خامنه‌ای فحش و ناسزا بگوییم، و مهم نیست که عکس چند قد و نیم‌قد مصدق را به در و دیوارمان آویزان کرده‌ایم، اگر امروز با روش ضدمصدقی (موازنه مثبت) زندگی معمولی روزانه خود را (چه در جامعه مدنی، و چه در جامعه سیاسی) گذران کنیم، و اگر فردا امکانی فراهم شود که قدرت را به دست بگیریم، بدون شک، همین خودِ من و شما،  از ولایت مطلقه پهلوی و ولایت مطلقه فقیه هم بدتر و فاجعه‌آمیزتر عمل خواهیم کرد!

و یا اینکه، با پندار باورمند به موازنه منفی،  با اعتماد به نفس فردی، و با اعتماد به نفس ملی، در استقلال و آزادگی تمرین اتکا به خود و متکی بودن به مردم خود را می‌کردم؟

و مثلا آگر به تاریخ علاقمند بودم، آیا دکان جعل تاریخ باز می‌کردم؟ که در این صورت رسانه‌های وابسته برای مصاحبه با من صف ببندند، 

و یا ایا مثل اقای جمال صفری می‌شدم که با حداقل کمترین امکانات، و مثل محمود نریمان، با باور و عمل در موازنه منفی،  به مصداق «تن رها کن تا نخواهی پیرهن»  زندگی می‌کردم، و کارها و تولیدات کم‌نظیری را برای غنی وژدان تاریخی ارائه می‌دادم؟

بدین ترتیب است که هر کدام از ما در فرهنگ‌سازی، ساختن فرهنگ مردمسالاری، نقش‌آفرین می‌شویم.

بدین ترتیب است که هر کدام از ما، به سهم خود و به نوبه خود برای استقرار، و استمرار، و پیشبرد دموکراسی، تاثیر‌گذار می‌شویم، هر یک ما به سهم خود و به نوبه خود!

هر یک روز بیشتری که رژیم ولایت مطلقه بر اریکه قدرت تکیه زده باشد، خطر اوکراینی شدن ایران بیشتر می‌شود.

هر یک روز بیشتری که یک حداقل لازمی از ما مردم، شعار پرشعور مردم ایران را اندرنیافته باشیم که گفتند: «پشت به قدرت، و روی به ملت» خطر اوکراینی شدن ایران بیشتر می‌گردد.

پشت به قدرت خارجی! و نیز پشت به قدرت داخلی! 

هر یک نفر بیشتری از ما مردم، که با پندار متمایل به موازنه منفی،  شعار پرشعور مردم ایران را اندر یافته باشیم که می‌گویند: «روی به ملت، و پشت به قدرت»  (پشت به قدرت خارجی! و نیز پشت به قدرت داخلی!)، رسیدن به آستانه آن تعداد حداقل لازمی از مردم، که لازمه گذار از استبداد ولایت مطلقه، به مردمسالاری و دموکراسی است، نزدیک‌تر می‌گردد. به همان نسبت عمر ولایت مطلقه، کوتاه‌تر می‌شود و در نتیجه خطر اوکراینی شدن، و سوریه‌ای شدن، و… ایران کمتر می‌شود.

گرچه هنوز برای گذار از ولایت مطلقه کافی نیست، ولی اگر به علت همین مقدار باور ایرانیان به موازنه منفی نبود،  ایران، امروز از مجموعه سرنوشت‌های بد سوریه، و اکراین، و…، بدتر می‌بود.

پیام مصدق، دعوت به آگاهی از حقوق، و کوشش برای احقاق حقوق است. موازنه منفی است. نفی قدرت است.  پشت به قدرت است، روی به ملت و حقوقشان است!  

این پیام است که باعث مشارکت هرچه بیشتر ما مردم در جنبش خودجوش برای ساختن ‌های خوب و خوب‌تر، و تلاش برای هر چه فراگیرتر کردن آن  می‌گردد.

خانم‌ها! آقایان!

از همه شما دعوت می‌کنم که پیام مصدق را بشنویم، و بشنویم، و بشنویم!

از همه شما دعوت می‌کنم که بیاییم بر اساس پندار موازنه منفی، با  نفی مراجعه به قدرت‌های خارجی و داخلی، و نیز با نفی قدرت‌طلبی و با نفی سلطه‌جویی، به میزان همکاری‌ها برای دوباره ساختن وطن، بیافزائیم، و کانون این همکاری‌ها را حقوق قرار دهیم. در این صورت است که تبعیض و خشونت و رقابت‌های مخرب، و برتری‌طلبی، و تمامت‌خواهی، و… جا و مکانی پیدا نمی‌کنند.

https://alisedarat.com/contact-us