پرسش حیرت انگیز فرماندهان و تحلیلگران نظامی سراسر دنیا این است: چگونه نیمی از عراق در ظرف 3 روز سقوط کرد؟ آن هم توسط تعدادی شبه نظامی سنی در مقابل یک ارتش آموزش دیده و مجهز به سلاح های پیشرفته غربی!؟
تنها کسانی که در زمینه نظامی تخصص داشته باشند، متوجه اند که چیزی غیرقابل توضیح توسط دانش روز نظامی جهان اتفاق افتاده است. ارتش عراق ظرف 48 ساعت کویت را تصرف کرده بود و در جنگ ایران و عراق نیز، ارتش و سپاه و بسیج میلیونی ایران پس از 8 سال در یک نبرد فرسایشی و بدون پیشروی مهمی وامانده بودند تا با خوردن جام زهر رهبران شان به پذیرش قطعنامه رضایت دادند.درست است که این ارتش، آن ارتش عراق نبود، اما همین ارتش جدید عراق از نظر نفرات و تجهیزات چیزی کم نداشت و از سلاح های پیشرفته آمریکایی بهره می برد و تجربه جنگ با القاعده و تروریست ها را نیز در کارنامه اش داشت، ولی در جنگ با سنی های ناراضی حتی نتوانست و فرصت آن را نیافت از آن ها استفاده کند و تقریباً بیش از نیمی از سلاح ها و تجهیزات اش را از دست داد (که تازه سلاح های باقیمانده نیز چون در مناطق شیعه نشین و بغداد بودند، حفظ شدند) و از شانزده لشکر عراق، دوازه لشکر از هم فروپاشید!! همین "فروپاشی یک ارتش"، خود از "شکست یک ارتش" متفاوت است و ارتش های زیادی در جنگ های بزرگ شکست سختی خوردند، اما از هم نپاشیدند! راز آن در یک جمله خفته است: رهبری، فرماندهی و مدیریت میدانی بی نظیر. تاکنون هیچ جنگی در تاریخ جهان نداشتیم که در آن، این میزان از تأثیر و تفوق عوامل رهبری، فرماندهی و مدیریت میدانی، بر سایر ارکان نظامی بچربند و تعیین کننده باشند.
نخست رهبری؛
رهبری نه تنها ارتش خودی، که ارتش دشمن و غیرخودی
شبه نظامیان داعش که در سوریه به نفع اسد و بر علیه رزمندگان سوری می جنگیدند و فرماندهان ارتش و بعثی هایی که در ازای همکاری با نیروهای امنیتی عراق و سپاه قدس، به فرماندهی یگان های مختلف ارتش عراق گمارده شده بودند (و مزدوران مالکی تنها بعثی هایی را که مطیع شان نبودند، تصفیه کرده بودند) و نیروهای امنیتی و مزدوران مالکی و سپاه قدس ایران حتی در خواب های شان نیز نمی دیدند که ناگهان یک رهبر معارض با آنان، هدایت و رهبری شان را غیرقابل پیش بینی در دست بگیرد و آنان یا جزو فرماندهی ارتش معارض شوند یا فرار کنند و ارتش عراق ظرف 3 روز از هم بپاشد. این در حالی بود که شبه نظامیان سنی و داعش و فرماندهان شان قبلاً هم به کرّات در عراق حضور داشتند و اتفاقاً عملیات بمب گذاری ها و ترورها توسط فرماندهان و هسته های مستقل آنان صورت می گرفت، اما از انفجار چند واحد گشتی و حمله به پایگاه های نظامی یا بمب گذاری جلوی ساختمان های امنیتی و دولتی فراتر نمی رفت؛ پس چه چیزی کم داشت که همان واحدها (در همان سطح از نظر کمی و کیفی) ناگهان با کسب آن، حدود نیمی از عراق را رعدآسا فتح کردند: رهبری؛ آن هم رهبری که با تخصص همزمان در فرماندهی، فرامینی را صادر کند که از نظر انسانی "پذیرفتنی، از نظر شرایط حاکم "شدنی" و از نظر امکانات موجود، "عملی" باشد. از رهبری کسانی که حتی رهبر را ندیده بودند تا رهبری داعش که در سوریه مشتی آدمخوار نشان داده بودند و به هیچ اصولی پایبند نبودند که باید متقاعد به جنگ با خطوطی قرمز در عراق می شدند و تا متقاعد ساختن ارتش آزاد سوریه به باز کردن گذرگاهی برای داعش جهت عبور از سوریه به عراق –که تا چند روز پیش در حال نبردهای سخت در شمال شرقی سوریه با یکدیگر بودند، تا به عشایر ناراضی و انقلابیون عراقی بپیوندند و هدایت میدانی برخی از عملیات علیه مراکز نظامی و پادگان هایی را که حاضر به فرار یا تسلیم شدن نبودند، برعهده گیرند.
این در حالی بود که یکی از بحران های عراق، بحران رهبری است و فقدان رهبری جامع موجب گسست های بزرگ در تصمیم گیری در مقاطع مختلف شده است و رهبری که بتواند همگان و حتی رهبران محلی و قشری و عشیره ای را متقاعد به هدایت در مسیری واحد و با هدفی مشخص سازد، غیرممکن می نمود. اما آن غیرممکن در عراق امروز ممکن شد تا تاریخی جدید را برای عراق در سایه رهبری جدید رقم بزند.
دوم فرماندهی؛
فرماندهی هم در سطح نظامی و مهمتر از آن، هم در سطح امنیتی
فرماندهان سابق ارتش عراق و بعثی ها و نیروهای امنیتی که با رژیم مالکی همکاری می کردند، از قابلیت کامل فرماندهی، طرح ریزی و ارتباط دهی امنیتی به گونه ای موثر و در اختفاء برخوردار بودند؛ سابقاً هم دوره های آموزشی و تخصصی آن را دیده بودند و هم سال ها تجارب کاری در آن زمینه داشتند و به میزانی که دستورات رهبری را برای تصرف مناطق سنی نشین عراق، درست و دقیق یافتند، به همان میزان با ایمان طرح ریزی و عملیاتی اش کردند.
موصل شهر بی دفاع
موصل و نینوا کی سقوط کردند؟ پیش از زمان صفر شروع عملیات! درست خواندید؛ موصل پیش از شروع عملیات نظامی (حدود 72 ساعت قبل از آغاز عملیات نظامی) در سطح امنیتی سقوط کرده بود و نه نیروی امنیتی وفادار به مالکی، نه سپاه قدس و نه فرماندهان ارتشی وفادار به مالکی، حتی 48 ساعت بعد از شروع عملیات متوجه آن نشدند و اصلاً نفهمیدند، از کجا خورده اند. (عمق نگرانی و شوک شان را زمانی بهتر درک می کنید که توجه کنیم مجلس حکومتی ایران پس از گذشت سه دهه و نیم از انقلاب به سرعت قانونی را تصویب کرده که مانع از فعالیت افراد و احزاب دوران سلطنت می شود!!)
فرماندهی نه تنها نیروهایی که از قبل زیر چترشان بودند که فرماندهی رزمندگانی که از سوریه می آمدند و همین طور فرماندهی روند ریزش و فروپاشی نیروهایی که باید صحنه را به گونه ای ترک می کردند که آب از آب تکان نخورد. اگر بخواهید تصویری روشن از آن واقعه را جلوی دیدگان تان شبیه سازی کنید، آن درست مثل این است که عابران عادی خیابان ناگهان و همزمان تغییر نقش دهند و با به صدا در آمدن یک پیام رمز، یکی به پلیس، یکی به فروشنده، دیگری به گدا، یکی راننده، دیگری به دزد و... تبدیل شوند و چنان ناگهان تمام خیابان مسخ شود که انگار افسون فرمانی ورای درک ما شده باشند.
سوم مدیریت میدانی؛
اینجا و اکنون
آن بی شک اگر نگوییم بی نقص باید تصدیق کنیم کم نقص بود و مکمل رهبری و فرماندهی که توانست سریع ترین، پنهانی ترین و دقیق ترین فروپاشی یک ارتش مجهز و منظم را (آن هم با ارتشی از شبه نظامیان) در تاریخ جنگ های جهان رقم بزند. کار شبکه سازی، تشکیل هسته های مخفی موازی و مستقل، تبدیل ناراضیان سنی به شبه نظامیان مسلح در کمال اختفاء و هماهنگی کامل شان در زمان و زمین بی نقص بود.
هنوز که هنوز است بسیاری در جهان نمی دانند که چه کسی بر ارتش مجهز عراق ظرف 72 ساعت پیروز شده و شهرها و استان ها را تصرف کرد و آن را کار دو هزار شبه نظامی داعش می پندارند!؟ اما آن برای فرماندهان و افسران چیزی بیش از یک شوخی بیمزه نیست. مدیریت میدانی و محلی عشایر و سنی های ناراضی و حتی سنیانی که تا چند ساعت پیش در چتر کنترل و مدیریت رژیم عراق و نیروهای آن بودند، توجیه شده، هماهنگ، منسجم و حتی منعطف بود. در هر کجا که بافت جمعیتی سنی ها اکثریت نداشت، حملات شبه نظامیان سنی و داعش تقریباً پیشرفت چشمگیری نیز نداشتند. هر منطقه ای از استان های تصرف شده دارای شرایط خاص امنیتی، بافت ویژه اجتماعی، ساختار عشیره ای منحصر به خودش، شرایط جغرافیایی متفاوت و متنوعی بودند که فرماندهان میدانی می بایست به فراخور هر یک، نوع عملیات، میزان نیروها و سلاح های مورد نیاز و روش تصاحب پایگاه ها و پادگان ها را تعیین کرده و سپس عملی می کردند که آن نیز بی نقص انجام شد. در مناطقی که با مقاومت سقوط کرد، نقش عشایر، ارتشیان سابق عراق و بعثی ها و رزمندگان آمده از سوریه، به خصوص داعش برجسته بود.
بعثی ها و نظامیان سابق عراق در سقوط خاموش و بدون درگیری مراکز امنیتی و نظامی بسیار موثر و موفق ظاهر شدند. آنان در تماس با دوستان و همکاران سابق شان در ارتش و نهادهای امنیتی کنونی عراق، آنان را تشویق به ترک مخاصمه یا پیوستن به خود کرده و توصیه های رهبری را به آنان رساندند: آیا می خواهید به خاطر مزدوران مالکی و سپاه قدس ایران کشته شوید یا بکشید؟! این جنگی از آن شما نیست. توصیه مشابهی توسط عشایر و انقلابیون عراقی به رزمندگان آمده از سوریه و به خصوص داعش صورت گرفت: شما برای رفع ظلم مزدوران مالکی و اشغالگران ایرانی دست به اسلحه بردید و نه برای بازتولید ظلم توسط خودتان؛ پس به مردم و غیرنظامیان کاری نداشته باشید و از ترور و بمب گذاری های کور اجتناب کنید و تسلیم شگان را مجازات نسازید. نوع سفارش "مبتنی بر واقعیات"، "معطوف به مشکلات" و مطابق با "بخش عاطفی" شناخت آنان از شرایط و جهان بینی شان بود؛ بدون این که در تله "عوام فریبی"، "قلب واقعیات" و "سوءاستفاده از باورهای آنان برای تهییج شان" فرو افتد.
خطاهای مدیریت میدانی
ولی در سطح مدیریت میدانی توسط داعش نیز خطاهای نظامی و گناهان غیراخلاقی و ضد انسانی نیز به وقوع پیوست. کشتار فله ای اسراء؛ آن نه تنها غیر اخلاقی و ضد اسلامی و ضد نسانی است که از نظامی و تدبیر جنگ نیز عملی خطاست و ارتشی که بداند تسلیم یعنی مرگ، هرگز بدون خونریزی بسیار تسلیم نمی شود و تا پای جان می جنگد. نکته ای که در مغز کوچک فرماندهان داعش نمی گنجد که در سوریه برای شان مشکلات بسیار ایجاد کرد و می رود تا در عراق نیز برایشان مهلک شود. با رفتاری نیز که با اقلیت ها و قبایل دارند، چیزی نخواهد گذشت که همان برای سوریه در عراق بر سرشان نازل شود و شدت خشونت آن مشکل را برطرف نمی سازد که عمیق تر می کند.
با این وجود، درباره نحوه برخورد با داعش، سناریوهای محتملی نیز در نظر گرفته شده بود. احتمال بسیار داشت که داعش مطابق وعده اش عمل نکند که برای آن نیز ملاحظات و واکنش های مناسب در نظر گرفته شده بود. نباید فراموش کنیم که کشاندن داعش از سوریه ای که به نفع اسد و متحدان اش (مالکی و سپاهیان ایران) بازی می کرد، به عراق که بر علیه شان بجنگد، فی نفسه "یک حرکت طلایی" بود. اما اگر داعش زیر قول هایش می زد با عشایر و سنی هایی کاملاً مسلح عراقی رو به رو می شد که با فروپاشی ارتش عراق به همه نوع سلاح دست یافته بودند و در مدت کوتاهی چند هزار نفر نیروهای داعش را که در مناطق سنی نشین پایگاهی نداشتند مثل آب خوردن قتل عام می کردند.
با این همه، پیروزی در عراق تنها با کمک نیروهای شبه نظامی سنی، عشایر و ارتشیان سابق عراقی بدست نیامد، که کنترل اکثر مناطق اداری، اجتماعی و غیرنظامی بدست "مردم عادی و سنیان ناراضی محلی" رقم خورد و این یعنی ما در عراق با یک قیام مردمی در کنار عملیات نیروهای شبه نظامیان مواجه بودیم؛ البته "قیامی خاموش" و بدون شعار و سر و صدا و ریختن در خیابان ها، که با در اختیار گرفتن کنترل نهادهای مدنی و اداری مناطق مختلف سنی نشین عراق با سرعتی رعدآسا. آن تنها آزمون یک "قیام خاموش" و اولین "تجربه عملی موفق" آن بود که به کاملترین شکل، سریع ترین زمان و در پنهانی ترین صورت به وقوع پیوست.