۱۳۸۸ اسفند ۴, سهشنبه
داد الله مرادزهی در میان خشم و غم مردم اسماعیل آباد خاش و حومه به خاک سپرده شد
خبر اعدام مظلومانه ی «سردار دادالله مرادزهی» مردم بلوچستان را به شدت بهت زده وخشمگین نمود، به گونه ای كه تمام اقوام و قبایل استان اعم از علما، سرداران، ریش سفیدان و فرهنگیان پیر و جوان احساس می كردند كه یكی از عزیزترین اعضای خانواده شان را از دست داده اند و چنان عاشقانه به تشییع پیكر شهید پرداختند كه ابتدا و انتهای صف ماشین هایی كه جنازه اش را از زاهدان به خاش بدرقه كرده بودند معلوم نمی شد.
برای تشییع جنازه ی با شكوه سردار داد الله مرادزهی سیل عظیم جمعیت نیز از سراسر استان و شهر های همجوار به سوی اسماعیل آباد خاش به راه افتاده و چندین ساعت منتظر تشییع جنازه ی وی ماندند. سرانجام پس از تجمع چند هزار نفری مردم در مصلای اسماعیل آباد خاش، علما به سخنرانی پرداختند و اعلام كردند با توجه به اینكه دستگیری وی یازده روز پس از صدور امان نامه شورای تامین استان صورت گرفته است اعدام وی از روی غرض و بی عدالتی بوده و وی «شهید واقعی» است و ضمن محكومیت این قضیه خواهان رسیدگی مسئولان كشوری شدند. تشییع جنازه ی با شكوه سردار داد الله مرادزهی و سپس نماز میت در ساعت سه بعد از ظهر (1/12/88) بر آن شهید به طرز با شكوهی اقامه و به خاك سپرده شد.لازم به یاد آوری است كه با توجه به اینكه نامبرده بی گناه و به طور مظلومانه كشته شده است، شهید بوده و با همان لباسهایش و بدون غسل مراسم تدفین انجام پذیرفت.
مختصرى از زندگینامه سردار داد الله مرادزهی
حاج داد الله مرادزهی در سال 1346 در دامنه قله تفتان در خانواده ای مذهبی دیده به جهان گشود. پدرش حاج ملا احمد كه از افراد مذهبی آن دوران بود به علت كمبود علما، امامت مسجد جامع اسماعیل آباد را بر عهده داشت. حاج داد الله جهت فراگیری علوم دینی وارد مدرسه دینی دار الهدی اسماعیل آباد شد كه حدود 4 سال یعنی تا كلاس اول سطح به تحصیل علوم دینی مشغول گردید و پس از مدتی حوزه را ترك نمود. در چند سال اخیر كه سردار حاج گلشاه مرادزهی سالهای آخر عمرش را سپری می كرد و خدمات شایانی جهت حل و فصل قضایا و مشكلات مردم انجام داده بود با پیشنهاد ایشان حاج داد الله زمام امور را به دست گرفت و به حل و فصل قضایا و اختلافات درونی و برونی طایفه پرداخت. و در این مدت كم به رفع اختلافات كثیر و قابل توجهی پرداخت. ایشان كه فردی مذهبی، متدین، خوش اخلاق ، صلح جو متعهد و خیر بود به زودی در قلوب همه مردم منطقه جای گرفت. كمك به مدارس دینی ، ساختن مسجد، به ویژه كمك به فقرا، مستمندان و بیوه زنان و ارتباط و رفت و آمد تنگاتنگ با علما و معتمدان از عواملی بود كه محبت ایشان را در قلوب تك تك مردم جای داد . او شخصیتی بود كه در وصف نمی گنجد . حاج داد الله پس از اینكه تامین می دهد و شورای تامین زاهدان با تامین وی موافقت می نماید دستگیر می شود و چون كه جنایتكاران رژیم این وضعیت را مشاهده نموده تصمیم گرفتند به هر نحوی كه شده ایشان را از میان بردارند. نا گفته نمایند كه در زمینه دستگیری ایشان مخبران و جاسوسان و منافقانی نقش داشتند كه شناسایی شده و انشاالله در اسرع وقت به سزای این جنایت هولناكشان خواهند رسید. حدود 20 ماه را در زندان گذرانید كه مدتی را كه در اطلاعات بازداشت بود چنان تحت شكنجه قرار گرفت كه پاهایش را دریل كرده بودند كه با ویلچر جابجا می شد و مدتی هم نابینا بود.
رژیم و ماموران منحوس اطلاعات به ایشان پیشنهاد می دهند كه اگر با آنها همكاری نماید و برای مردم بلوچ جاسوسی نماید آزاد خواهد شد. اما غیرت دینی و ایمانی اش او را از انجام چنین عملی باز می دارد. سرانجام در صبحگاه روز شنبه در زندان زاهدان جام شهادت را نوشید و به لقاء الله پیوست، و در عصر همان روز با حضور گسترده مردم اعم از علمای منطقه، معتمدان و ریش سفیدان، و سران طوایف، دانشگاهیان و حوزویان و عموم مردم با جمعیتی غیر قابل وصف و با مشوره علما و مفتیان بدون غسل با لباسهایش در اسماعیل آباد خاش به خاك سپرده شد. ناگفته نماند كه شبكه استانی رژیم ایشان را به عنوان قاچاقچی و ریگی معرفی نمود تا افكار عمومی را مشوش كند اما مراسم تشییع جنازه ایشان این دروغ پردازیهای آنان را بر ملا نمود. سنی نیوز
بازجوی بند 209 در هیات مذاکره کننده هسته ای !
(جرس): وبلاگ بازجوی 209 خبر از همراهی یکی از بازجویان اوین در هیات مذاکره کننده هسته ای داد.
در این وبلاگ با انتشار عکسی از تیم مذاکره کننده آورده است که نفر پشت سر آقای سلطانیه که جزو تیم مذاکره کننده هسته ای جمهوری اسلامی است با نام اصلی حمیدرضا عسکر و تحت عنوان مشاور حقوقی وزارت امور خارجه و مشاور حقوقی سازمان انرژی اتمی ایران در مذاکرات حضور می یابد.
وبلاگ نویس می افزاید: عسکری با نام مستعار "مهدوی" در معاونت اطلاعات خارجی وزارت اطلاعات فعالیت دارد. ایشان در جریان بازجویی های اخیر به عنوان مشاور "مجید علوی" -قائم مقام منصوب احمدی نژاد در وزارت اطلاعات- در کلیه بازجویی ها از شخصیت های اصلاح طلب حضور موثر داشته به طوری که برای تحت فشار قرار دادن متهمان دستور داده بود تا در مراجعه به دستشویی اعمال محدودیت صورت پذیرد.
مهدوی یا همان عسکری در ضرب و شتم متهمان بسیار بی رحمانه عمل کرده تا جائی که حتی متهمان زن نیز از دست وی در امان نبوده اند.
دو شرکت مهم نفتی در آستانه ورشکستگی؛انحصارگرایی شرکت های زیر مجموعه خاتم الانبیا
به گزارش کلمه بدنبال سیاستهای غلط دولت نهم و دهم در جذب سرمایه های خارجی و داخلی و انحصارگرایی شرکت های زیر مجموعه خاتم الانبیا در اجرای پروژههای نفتی , شرکت های مهندسی سازه و ناموران بعنوان دو شرکت بزرگ طراحی و مهندسی و با سابقه در ایران بدلیل عدم پرداخت بدهی شان از طرف کارفرماهای دولتی و عدم وجود پروژه فعال جدید در صنعت نفت و گاز کشورجهت عقد قرارداد در آستانه زیان مالی و ورشکستگی قرار گرفته اند.
بنابراین این دو شرکت با داشتن چندین هزار پرسنل مهندسی و فنی جهت کاهش زیان خود شروع به عدم تمدید قرار داد پرسنلی عده ای از کارشناسان خود با اعلام قبلی نموده است و در مرحله اول شرکت ناموران ۱۵۰ نفر و شرکت سازه ۴۰۰ نفر را در معرض اخراج در پایان سال قرار داده است.
حال با توجه به شرایط مالی دولت ،عدم پرداخت بدهی کارفرماهای قوی دولتی از قبیل شرکت نفت فلات قاره و شرکت نفت مرکزی و … به پیمانکاران بخش خصوصی بسیار قابل تامل است.
بکوشیم! واگر نه بفکر «تعدادی رهبر» باشیم
اسماعيل وفا يغمايي
دوست ارجمند آقای ناظر، مطلبی قابل تامل با تیتر«جبهه مردم» یا «جبهه همبستگی ملی»؟ نوشته اند که بخش دومش امروز روی سایت دیگاه است. مطلب مطلب حقی است و حداقل بعد از بیست و هشت سال غربت نشینی اجباری،(یا به زبان مودبانه انقلابی« خارجه نشینی»، که گویا برای جماعت عظیمی از اهل خارجه ، خارجه نشینی چیزی است مثل «خوش نشینی» ، یا «کپر نشینی» و امثالهم که باز هم گویا ، نه از تند باد حادثه و هزار درد و داغ و فاجعه و حادثه و خطا ،بلکه ،سر پدرمان اینجا چال بوده که هست و نیستمان را رها کرده ایم و آمده ایم و خارجه نشین شده ایم و معلوم نیست که اساسا باب خارجه نشینی را کدام شیر پاک خورده ای باب کرده که ما دچار بد آموزی شدیم) ، باید این مطلب را دقیقا خواند و در مفاد آن دقت کرد. باید سر به جیب اندیشه و فکرت فرو برد که در طول بیست و هشت سال و اگر از زمان جلوس امام راحل بر تخت شاهان حساب کنیم میشود سی و یکسال، یعنی حول و حوش «یک سوم قرن!» چه شده است که چنین جبهه ای تشکیل نشده است؟ و آیا چنین جبهه ای که تا بحال تشکیل نشده اگر پیش از تشکیل، به علل و عوارض و امراض تشکیل نشدنش فکر نشود و این عوارض و امراض جبهه سوز بر طرف نشود آیا اساسا امکان تشکیل دارد؟ من فکر میکنم با وجود این جانوری که دشمن مشترک تمام ملت ایران است و این چند ماهه ، ملت ایران نشان داد که رو در روی این جانور یعنی جمهوری آخوندهای پلید ایستاده است و با خون دهها تن از فرزندانش چه مسلمان و چه ملی و چه لائیک یا بدون دین، این اعلام یا دکلاراسیون را بقول «خارجه نشینها» مهر کرده است باید به این فکر کرد. پس از سی و یکسال: - اساسا در تشکیل جبهه جدی هستیم یا داریم باز هم حرفهای قشنگ می زنیم؟ - آیا حاضریم بدانیم تا مشکلات اصلی بر طرف نشود حرف از جبهه زدن حرف است و بس و البته از قدیم گفته اند حرف حرف می آورد. - آیا حاضریم بفهمیم تشکیل جبهه یعنی پذیرش تفاوتها و با هم اختلافات مختلف داشتن و حول درداصلی متحد شدن. -آیا حاضریم بفهمیم و قبول کنیم تا وقتی که بنده وشما تنها آلترناتیو انقلابی یا لیبرال یا ملی یا سلطنت طلب یا دموکرات هستیم و این آلترناتیو هم رهبرش مشخص است و هم نماینده اش و هم اعضای اصلی اش و هم ایدئولوژی و مکتبش، اساسا احتیاجی به جبهه وجود ندارد و این مساله آنقدر روشن است که شخصی خارجه نشین و بی خاصیت چون بنده که سرش بیشتر و هنوز کمابیش به شعر و شاعری بند است! و نه کارهای انقلابی ، هم میتواند بفهمد، چه برسد به کسانی که انقلابیون غیر خارجه نشین کوهستان نشین یا دشت نشین یاققنوس آتش نشین و سیمرغ قاف نشانند. تازه تمام اینها و خیلی «اینها ها»ی دیگر که روشن شد ، از آنجا که بقول خواجه حافظ، از هفتاد و دو ملت اپوزیسیون بیرون از حکومت، متاسفانه هفتاد و یک گروهش، تمام هیکل خارجه نشین اند! باید ببینیم این جبهه تشکیل که بشود با آن جبهه ای که داخله نشین است (و حد اقل تنه عظیمش که ملت ایران است، و نه رژیمی است و نه خارجه نشین و نه خیانتکار و نه بریده و واداده ) چه رابطه ای دارد و چطور میخواهد تنظیم رابطه کند. برای اینکه خیال همه راحت باشد و افراد ناباب فکر نکنند که بنده دارم سیخ و میخی به کسی یا گروهی میزنم باید صریحا عرض کنم مقصود فقیر از این یاداشت، به آن خدائی که هنوز برترین نقطه اتکا و اعتبار ارزشهای انسانی من است، نه مجاهد است و نه فدائی و نه کومله و نه لیبرال و نه ملی و نه اهل سلطان و سلطنت که به نظر من اگر باور کنید تا ملا سر پاست ورژیمش بجاست سیخ زدن به تمامت این طیف دور از فتوت و انسانیت است اما بدون سیخ زدن باید چیزی را که در دل است بر زبان آورد و اگر حقیقت به کسی سیخ میزند تقصیر از حقیقت نیست بلکه باید چند و چون سیخ خوریت طرف مربوطه و چگونگی سیخ پذیری و علل آن را بررسی کرد و دید چرا هر چیزی که گفته میشود برای عده ای تبدیل به سیخ میشود. در پایان می خواهم عرض کنم که: ای عزیزان دل برادر! ماه اسفند است و حوالی بهار، وما الان در آغاز سال 1389 هجری خورشیدی هستیم. یازده سال دیگر ، اگر در دسامبر سال دو هزار و دوازده میلادی چنانکه تقویم اینکاها گفته اند عمر زمین تمام نشود و اسرافیل شیپور نزند و قد قامت القیامه فرا نرسد و چندین میلیارد مرده مادر مرده، لخت و عور و کون برهنه از گورها بیرون نریزند و بزرگترین صحنه اروتیک عالم بمنصه ظهور نپیوندد و ستاد امر به معروف و نهی از منکر را دچار مشکل نکند، ما وارد قرن پانزدهم هجری شمسی میشویم. می خواهم بگویم اگر رهبران با هم کنار نیایند و جبهه را درست نکنند، بدون شوخی، یازده سال دیگر با توجه به سن و سال راهبران ، نه تنها خامنه ای که خصم تمام طیف راهبران از سلطنت طلب تا انقلابی و موحد است ریق رحمت را سر میکشد وبدون سکه ای از آن سی میلیارد پول و پله اعلام شده به جوار امام سیزدهم میرود، بلکه با توجه به سن و سال راهبران، منهای رضاشاه دوم که هنوز جوانست، اکثر یت راهبران، چه «داخله نشین» و چه «خارجه نشین» و چه به بنا بر نص خیر الاموراوسطها، «بین الداخله و الخارجه نشین» بر اساس قانون آنتروپی و حتمیت موت فیزیکی، به جوار قرب و رحمت الهی شتافته اند. بنابراین و از آنجائی که خود فقیر هم تا آغاز قرن پانزدهم احتمالا در جوار قرب و رحمت راهبران که آنها در جوار قرب و رحمت الهی هستند، بساط شاعری را جمع کرده و به عالم باقی شتافته ام دیگر نمیتوانم یاداشت روز بنویسم میخواهم همین حالا و تا دیر نشده عرض کنم بدون شوخی: اگر جبهه را تشکیل نمی دهید بخاطر رضای حق بفکر تعدادی رهبران دیگر از انواع مختلف باشید تا انشاالله در قرن پانزدهم هجری شمسی، این راهبران جدید به نیابت از راهبران گذشته همچنان به جنگ و جدال فکری و مسلکی با یکدیگر مشغول شوند و نوه آقای ناظر بتواند در «دیدگاه» آن دوران در باره فواید تشکیل جبهه قلم بزند وروح جد بزرگوارش را که آقای ناظر باشد در بهشت شاد کند. اسماعیل وفا یغمایی بیست و سوم فوریه 2010 میلادی منبع: سايت ديدگاه
جنبش کنونی مردم ايران در مقايسه با جنبش های اجتماعی � سياسی جاری در سطح جهان
يونس پارسا بناب
درآمد
اين نوشتار چکيده ملاحظاتی درباره جنبش کنونی مردم ايران در پرتو معيارهای جاری در درون جنبش های اجتماعی � سياسی در سطح جهانی است . اين معيارها همراه با ارزش های متنوع در گفتمان های مسلط بر اين جنبش ها از موقعيت و مشروعيت متوفقی برخوردار هستند .
1 � تاريخ سياسی جهان بويژه در دوره عصر جديد ، پر از جنبش های اجتماعی و سياسی متنوع و فراگير می باشد . اين جنبش ها پيوسته بر اساس معيارها و ارزش های حاکم زمان خود به دو نوع طبقه بندی شده اند : جنبش های مترقی و پيشرو و جنبش های عقب گرا و ارتجاعی . مارکسيست ها و بخش بزرگی از ديگر نيروهای برابری طلب در جهان بر آن هستند که جنبشی می تواند بطور روشن پيشرو و مترقی محسوب شود که در خدمت حمايت از مبارزاتی که خواهان توسعه اجتماعی ( بويژه عدالت اجتماعی ) است ، قرار گيرد . اين نکته به اين معنی است ، که آن جنبش از سياست هائی در حيطه توسعه اقتصادی حمايت کند که دارای اهداف عدالت اجتماعی باشند ، مثل حق اشتغال به کار ، ازدياد درآمد کارگر ، معرفی و پياده ساختن خدمات موثر عمومی برای همه در گستره های آموزش و پرورش ، طب و بهداشت و مسکن و وسايل حمل و نقل . البته کسب اين اهداف در کشورهای پيرامونی مثل ايران بدون استقرار اتونومی ملی ( حاکميت ملی : قرار دادن سياست خارجی در خدمت سياست داخلی � توسعه اجتماعی � و گسست از نظام جهانی سرمايه ) از سوی ديگر ميسر و قابل وصول نيست .
2 � جنبش های مترقی در تاريخ ملل زمانی موثر بوده اند که در زمان خود قادر می شدند که عليه جريان حاکم حرکت کرده و بديل مناسب برای جايگزينی نظام را بطور عينی و به صورت يک گفتمان مسلط مطرح و رواج سازند . مبارزه در راه آزادی های دموکراتيک که يک پروسه ممتد و بی پايان در تاريخ معاصر بشريت است ، عمدتا توسط جنبش های اجتماعی � سياسی ( منجمله احزاب سياسی درون آنها ) می توانند تجلی يافته و کسب گردند . اين جنبش های وسيع توده ای هستند که مطالبات و آرزوهای تاريخی و اجتماعی طبقات محروم را به طور دائم بيان ساخته و به آنها جامه عمل می پوشانند .
3 � با اينکه پيدايش و رشد جنبش های اجتماعی � سياسی در تاريخ جوامع وجود داشته اند ، ولی ظهور و عروج آنها در صد واندی سال گذشته بويژه در دو دهه گذشته و در پرتو پی آمدهای فلاکت بار تشديد پروسه جهانی شدن سرمايه ، بيشتر از گذشته بوده اند . بطور مثال ، در صد و بيست و پنج سال گذشته مردم ايران شاهد فعال شرکت کننده در بروز و اوج گيری جنبش های مترقی عظيم توده ای بيشماری بوده اند که معروفترين و بزرگترين آنها عبارت بودند از :
- جنبش تحريم تنباکو و آغاز بيداری سياسی و ملی از 1889 � 1890 ميلادی ( 1268 � 1269 خورشيدی )
- جنبش مشروطيت در سال 1905 ( 1284 خورشيدی ) که منجر به پيروزی دوره اول انقلاب مشروطيت 1906 -1908 ( 1285 � 1287 خورشيدی ) گشت .
- جنبش فتح تهران در سال 1909 ( 1288 خورشيدی ) که منجر به سرنگونی " استبداد صغير " و ا ستقرار دوره دوم انقلاب مشروطيت 1910 -1911 ( 1289 � 1290 خورشيدی ) گشت .
- جنبش های رهائی بخش ملی در صفحات شمال ايران در سال های 1912 � 1921 ميلادی ( 1291 � 1300 خورشيدی ) به ترتيب در گيلان ( جنبش جنگلی ها ) ، در آذربايجان ( جنبش شيخ محمد خيابانی ) ، در خراسان ( جنبش کلنل محمد تقی خان پسيان ) و در تبريز ( جنبش و قيام لاهوتی ) .
- جنبش ملی شدن صنعت نفت ايران در سال های 1950 � 1948 ميلادی ( 1329 � 1927 خورشيدی )
- جنبش و قيام سی تيز 1330 ( 1952 م )
- جنبش سال های 1977 و 1978 ( 1356 و 1357 خورشيدی ) که منجر به انقلاب 22 بهمن ( فوريه 1979 ) گشت
- جنبش توده ای کنونی که در خرداد 1388 ( 2009 م ) شروع گشته و هنوز هم ادامه دارد
4 � بدون ترديد ، هر جنبش همگانی در هر جامعه ای عموما توسط خرده جنبش های جاری در آن جوامع مورد حمايت قرار می گيرند که بررسی دقيق آنها در مطالعات ميدانی متعلق به رشته جنبش شناسی حائز اهميت می باشند . بطور مثال ، در دهه 1960 ميلادی در آمريکا جنبش متعلق به سياهان ( معروف به جنبش حقوق مدنی ) و جنبش های متعلق به دانشجويان و زنان نقش بزرگی در پيشبرد جنبش همگانی ضد جنگ ايفاء کردند . در جنبش همگانی کنونی ايران نيز ، ما شاهد نقش بزرگی که جنبش های متعلق به زنان و دانشجويان در پيشرفت آن ايفا می کنند ، هستيم .
5 � بررسی تاريخی شکلگيری و رشد جنبش های اجتماعی و سياسی دهه های 1990 و 2000 م نشان می دهد که اين جنبش ها عمدتا عکس العمل های تدافعی اقشار مختلف مردم عليه تهاجم نئوليبرالی " بازار آزاد " سرمايه داری بوده و عمدتا در جهت حفظ و تامين حقوق مردم بويژه در حيطه سياست های رفاهی ( در کشورهای امپرياليستی مرکز ) و جلوگيری از پروسه خصوصی سازی و پياده ساختن مقررات فلاکت بار بانک جهانی ( در کشورهای در بند پيرامونی ) حرکت می کنند . اتخاذ و داشتن خط تدافعی در آغاز يک جنبش اجتماعی و سياسی يک امر بعيد نبوده و خيلی هم عادی و طبيعی است . اما فعالين درون اين جنبش ها بايد بتدريج متوجه اين امر باشند که حاکميت نه تنها مسلح به سلاح های پيشرفته سرکوب است بلکه تمام منابع و وسايل اطلاعاتی ، رسانه و ارتباطات و بويژه مالی را در اختيار دارد . با اينکه بخش هائی از جنبش همگانی کنونی در ايران دارای رهبری است ولی اين جنبش در کليت خود دارای رهبری نيست . تاريخ نشان می دهد که هيچ جنبشی نمی تواند بدون يک رهبری منسجم و مقبول توده ها به پيروزی برسد . برای اينکه يک جنبش از خط و موضع تدافعی بيرون آمده و راديکاليزه گردد ، محتاج به يک رهبری منسجم در راس آن است . رهبران بخشی از جنبش همگانی ايران ( ميرحسين موسوی ، کروبی و خاتمی ) که در حال حاضر تحت نام " جنبش سبز " عمل می کنند نه تنها محل و گستره سياسی و وظيفه خود را در درون نظام جمهوری اسلامی قرار می دهند ، بلکه معتقدند که مشکل نظام فقط منحصر به جناح سياسی مشخصی است که در مصدر امور قرار دارد.
6 � بايد توجه کرد که صرفا از " درون نظام " عمل کردن اشکال اصلی رهبران " جنبش سبز " نيست . آنچه که مهم و قابل تامل است اين است که اينان تا حالا يک طرح و برنامه ای مناسبی را مطرح نساخته اند که حتی به يک رفورم قابل ملاحظه منجر گردد . هيچ يک از اين رهبران مسئله اساسی با انگاشت و عملکرد تئوکراسی ولايت فقيه ندارند . آيا رهبران " جنبش سبز" دقيقا مثل رقبای خود در حاکميت ( خامنه ای و جناح نظامی � مالی = بورژازی بازرگانی بوروکراتيک ) معتقد به اصل خصوصی سازی و خواهان الحاق رسمی به نهادهای مالی � تجارتی نظام جهانی نيستند ؟ شصت سال پيش دکتر محمد مصدق که از " درون نظام " برخاست ، با پيشنهاد استراتژی ملی کردن صنعت نفت نه تنها با سياست ضد خصوصی سازی خود سياست خارجی ايران را در خدمت سياست داخلی ايران ( پروسه " تعديل اختلافات طبقاتی " ) قرار داد بلکه با تکيه بر شعار تاريخی جنبش مشروطيت ايران مبنی بر اينکه " شاه بايد سلطنت کند نه حکومت " ، مجدانه تلاش کرد که با ترويج دموکراسی در داخل کشور و اتخاذ سياست " موازنه منفی " در سياست خارجی مردم ايران را از غلطيدن در باتلاق فلاکت بار ديکتاتوری ضد خلقی نظام شاهنشاهی رها سازد .با اينکه حکومت مصدق در يک نبردی نابرابر سرنگون گشت ولی استراتژی او ( عليرغم محدوديت های تاريخ خود ) اگر موفق می گشت بطور قابل ملاحظه ای می توانست از حبس توده ها و روشنفکران ايران در زندان های توهمات مذهبی ( امت گرائی ) و انديشه های ناسيوناليستی � شوونيستی جاری جلوگيری نمايد .
7 � رهبران جنبش سبز نه فقط بخاطر پيشينه های سياسی خود بلکه بخاطر مواضعی که امروزه در ارتباط با اصل ولايت فقيه ( و آموزش های امت گرائی ) از يک سو و سياست خارجی ايران در محور نظام جهانی سرمايه ( ملی زدائی و ترويج خصوصی سازی به نفع بازار آزاد سرمايه داری ) از سوی ديگر اتخاذ کرده اند نمی توانند جامعه ملی ايران ( بويژه زحمتکشان ) را به اهدافشان که عمدتا استقرار استقلال ( حاکميت و حقوق ملی ) آزادی و عدالت اجتماعی است ، نزديک سازند . بر فرض که اين رهبری موفق به ايجاد جبهه و ائتلافی از اصلاح طلبان ، سنتريست ها و مجموعه ای از " ان جی او " ها ، دموکراسی خواهان ، جمهوری خواهان ، حقوق بشری ها و.... ( که جملگی يا خواهان فقط نظام جمهوری اسلامی و يا خواهان ايفای نقش فعال در محور نظام جهانی سرمايه هستند ) گشته و پيروز نيز بگردد ، چه سودی عايد جامعه ملی ايران بويژه زحمتکشان می گردد ؟ قدرت و حاکميت از جناح " شکست خورده " ( جناح نظامی � مالی بورژوازی بزرگ بازرگانی بوروکراتيک محافظه کار ) به جناح " پيروز " ( ائتلافی از موسوی ، رفسنجانی ، کروبی و خاتمی و طرفداران سکولارشان = بورژوازی صنعتی و بوروکرات ليبرال ) منتقل می گردد . آيا جناح پيروز در کليت خود و يا اجزاء درون آن تا کنون طرحی و يا پيشنهادی مبنی بر حل مشکلات عمومی و همگانی مردم ايران در زمينه های بيکاری مزمن ، گرانی سرسام آور ، کودکان خيابانی ، تن فروشی و اعتياد فراگير و... ارائه داده اند که با سياست های جناح حاکم تفاوت اساسی داشته باشد ؟ آيا موسوی ، کروبی ، خاتمی ، رفسنجانی و... در امر خصوصی سازی ، دادن امتيازات تجاری و صنعتی به دولت ها و فراملی های کشورهای امپرياليستی مرکز و کوشش در الحاق به سازمان تجارت جهانی هيچ نوع اختلاف ماهوی با احمدی نژاد ، لاريجانی و... دارند ؟
8 � جنبش های اجتماعی و سياسی در سطح جهانی که در دهه های 1990 و 2000 بر تعدادشان در کشورهای مختلف جهان افزوده شده است ، عليرغم اختلافاتی که با هم روی مسائل مشخص ملی و منطقه ای دارند ، جملگی متفقا ضد " آنها" ( اوليگوپولی های انحصاری مالی متعلق به کشورهای جی 3 ، جی8 و جی 20 ) بوده و خواهان " ادغام تنوع ها " در درون " ماها " ( قربانيان نظام هم در کشورهای در بند پيرامونی و هم در کشورهای مسلط مرکز ) عليه جهانی شدن سرمايه و اليگوپولی های مالی جهانی هستند . جنبش سبز و رهبران آن که تحقيقا کليت جنبش همگانی کنونی مردم ايران را نمايندگی نمی کنند ، نه تنها برعليه نظام جمهوری اسلامی نيستند بلکه تاکنون بر خلاف جنبش های اجتماعی و مترقی در سطح بين المللی موضعی عليه " آنها " و به نفع الحاق به " ماها " اتخاذ نکرده اند . در واقعيت بررسی اوضاع عينی در ايران نشان می دهد که هم رهبران جنبش سبز و هم رهبران جناح حاکم بر سر تقسيم منابع و قدرت به جان هم افتاده اند و جنگ اين دو جناح رابطه ای با خواسته های تاريخی و مطالبات معيشتی مردم ايران که به روشنی در شعارهای درون جنبش همگانی منعکس هستند ، ندارد .
9 � رهبران جنبش سبز با استفاده از شبکه عظيم ارتباطاتی � تجاری متعلق به رفسنجانی در خارج از ايران تاکنون موفق شده اند که از افزايش قدرقدرتی احمدی نژاد جلوگيری کنند . بخاطر اعمال تحريم های بين المللی عليه جمهوری اسلامی در سی سال گذشته ، رژيم مجبور بود که به شيوه های مختلف شرکای بين المللی برای امور تجارتی خود پيدا کند . تمامی تماس های رژيم با شرکای تجارت خارجی توسط رفسنجانی و همکارانش برقرار گشته و شخص رفسنجانی هنوز هم روی آنها کنترل دارد . احمدی نژاد که از حمايت سران سپاه پاسداران و رهبر انقلاب برخوردار است ، در پنج سال گذشته تلاش کرد که با ايجاد تماس های مستقيم با کمپانی های خارجی و کسب شرکای بين المللی توازن قوا را به نفع جناح خود و به ضرر جناح رفسنجانی به هم زند . او در اين امر موفق نشد و دولت آمريکا بعد از کشف اين تماس ها اکثر کمپانی های نامربوط را يا مصادره کرد و يا از ادامه تجارت با دولت ايران برحذر داشت . شايان توجه است که تاکنون رسانه های گروهی جاری و دولتمردان آمريکائی فاش نساخته اند که چه کسی و يا منبعی اسم و رسم و رابطه اين کمپانی ها و موسسات را که می خواستند عليرغم وجود مقررات بين المللی تحريم با دولت احمدی نژاد دادوستد کنند در اختيار مقامات امنيتی آمريکا و انگلستان گذاشته است . برخی از پژوهشگران فکر انبارهای آمريکائی بر آن هستند که اين اطلاعات درباره کمپانی ها و کارمندان توسط نزديکان و همکاران رفسنجانی در خارج ايران در اختيار مقام امنيتی قرار داده شده اند . اين پژوهشگران اضافه می کنند که جناح احمدی نژاد وقتی که متوجه اين امر گشت بلافاصله مقابله به مثل کرده و پروسه اعطای اعتبار مالی و پولی از طرف بانک های ايران را به نزديکان و همکاران رفسنجانی مشکل و حتی مسدود ساخت .
10 � بهر رو هر دو جناح بر سر تقسيم امتيازات ويژه ائی ، منابع مالی و انحصارات به مبارزه عليه هم برخاسته اند . بدون ترديد سرکردگان هر دو جناح محتاجند که بر سر کنترل روی انحصارات ( گوشت ، شکر ، برنج ، آهن و... ) قادر به مصالحه با همديگر گردند . برای اينکه به اين مصالحه برسند بايد به مردم صادقانه بگويند که جنگ بين آنها بر سر مقولات دينی و مذهبی نيست بلکه بر سر منافع اقتصادی جناحی است که هر دو تلاش می کنند طی يک مذاکره آنها را حفظ کرده و توسعه دهند . مسئله اين است که رهبران و حاميان اين دو جناح حاضر نيستند که اين واقعيت ( جنگ بر سر منابع و تقسيم مجدد آن ) را به توده های مردم بطور علنی بازگو کنند . لاجرم آنها به ترويج و گسترش تضادهای کاذب در ارتباط با مقولات اسلامی و شرعی ميپردازند . آنهائی که حوزه رقابت و ميدان کارزار را در " درون نظام " قرار می دهند مجبورند که پيوسته برای تحميق توده های مردم وجود تضادهای واقعی را لاپوشانی کرده و به رواج تضادهای کاذب بپردازند .
11 � بررسی تاريخ جنبش های اجتماعی و سياسی در سطح جهان ( از جنبش سياهان برای کسب حقوق مدنی در آمريکا گرفته تا جنبش " مائو مائو " در کنيا و جنبش فلسطين در خاورميانه ) نشان می دهد که يکی از پی آمدهای قراردادن گستره عمل و ميدان کارزار در " درون نظام " اين است که بخش نسبتا قابل توجهی از روشنفکران و فعالين چپ و مارکسيست و ملی گرايان چپ از کمپ تاريخی طرفداران خط استقلال ، آزادی و عدالت اجتماعی جدا گشته و برای مدتی در توهم امکان تغيير و دگرديسی فرو رفته و حتی گاها بعضی از آنها قربانی پروسه فلاکت بار استحاله گشته و کاناليزه می گردند . قرار دادن عرصه سياسی عمل و کارزار در درون نظام به هيچ وجه پديده نوظهور ( و يا بی نظير ) در تاريخ مبارزاتی جنبش های دخالتگر و دموکراتيک مردم جهان نبوده است . آنهائی که با تاريخ سياسی ملل مختلف جهان آشنائی دارند می دانند که چگونه تعدادی از چپ های نامدار جنبش ضد فاشيستی پارتيزان فرانسه بعد از پايان جنگ جهانی دوم ( به طور نمونه آندره مالرو ) و رهبران حزب کمونيست فرانسه در توهم امکان تغيير از " درون نظام " افتاده و از حمايت مبارزات مردم ويتنام تحت رهبری هوشی مينه عليه دولت فرانسه خودداری کردند . آنها خيال می کردند که با قرار دادن ميدان کارزار در " درون نظام " موفق به اعطای " استقلال " به کشور ويتنام که مستعمره فرانسه بود، خواهند گشت .
12 � پرداختن به بررسی آنهائی که در کشورهای مختلف جهان در آرزوی ايجاد دگرديسی از " درون نظام " دچار پروسه دردناک استحاله گشته و بکلی در خدمت نظام حاکم قرار گرفتند از حوصله اين نوشتار خارج است . ولی نيم نگاهی به مقاطع تاريخی مبارزات مردم ايران نشان می دهد که در تاريخ ايران نيز ابتلاء به توهم مبارزه و تغيير از " درون نظام " يک پديده نو ظهور و يا کم نظير نبوده است . مثلا در سال های آغازين دهه 1340 خورشيدی ( 1960 ميلادی ) در بحبوحه تدارک برای آغاز " اصلاحات ارضی " بخشی از فعالين سياسی که در جنبش سال های 1339 � 1342 عليه رژيم شاه نقش قابل توجهی ايفاء کرده و حتی قربانی هائی نيز ( مثل قتل دکتر ابوالحسن خانعلی دبير دبيرستان های تهران ) متحمل شده بود ، به اين توهم روی آورد که از " درون نظام " امکان تغيير رژيم وجود دارد . با غوطه ور گشتن در اين توهم تعدادی از فعالين به همکاری با دولت علی امينی که با عنايت و حمايت دولت کندی به نخست وزيری ايران رسيده بود ، روی آوردند . امينی با اينکه در کابينه اول دکتر مصدق ( 1330 � 1331 ) وزير اقتصاد بود ، ولی بعد از پيروزی قيام سی تير 1331 به صف مخالفين دولت ملی پيوسته و سپس در جريان کودتای 28 مرداد 1332 با کودتاگران همکاری کرده و بعدها در دولت غير قانونی زاهدی به عنوان وزير دارائی ايران قرارداد ننگين " امينی � پيچ " ( کنسرسيوم ) نفت را به تصويب مجلس هيجدهم ( که صندلی های آن را نمايندگان و طرفداران کودتا اشغال کرده بودند ) رساند . امينی که با اين عمل به لغو " ملی شدن صنعت نفت " ( ملی زدائی ) دست زده و بدين وسيله خدمت بزرگی به پيشبرد سياست خارجی آمريکا در خاورميانه انجام داده بود ، در بهار 1340 با خواست آمريکا به نخست وزيری ايران رسيد که از راديکاليزه شدن فضای باز سياسی که در اين دوره بوجود آمده بود ، جلوگيری کند . امينی بعد از اشغال پست ( مثل قوام السلطنه در سال های 1325 � 1324 ) برای جلوگيری از رشد جنبش مردم ايران تحت عنوان يک " دموکرات و ليبرال " نقاب کاذب دموکراسی و آزادی را به صورت خود زده و به مردم قول آزادی داده و متعهد شد که مانع فعاليت های سياسی احزاب نگردد . او با برکناری سپهبد تيمور بختيار ، رئيس بدنام و " جلاد " سازمان امنيت و " تبعيد " منوچهر اقبال به خارج از کشور موفق شد که تعدادی از فعالين درون اپوزيسيون ( مثل دکتر حسن ارسنجانی ، نورالدين الموتی و محمد درخشش ) را به داخل کابينه خود برای همکاری جلب سازد . سياست امينی باعث شد که خيلی از اعضای فعال درون " اپوزيسيون سنتی " ايران ( عمدتا جبهه ملی و حزب توده ) با غوطه ور شدن در دام توهم تغيير از " درون نظام " فريب امينی را خورده . بعد از آن تاريخ صحنه کارزار اصلی را بتدريج در اختيار نيروهای تاريک انديش امت گرائی ( و بنيادگرائی ) در ايران قرار دهند .
13 � بررسی دستاوردهای تاريخی جنبش های مترقی در ايران و در ديگر کشورهای پيرامونی نشان می دهد که يک جنبش همگانی ( مثل جنبش کنونی در ايران ) تا پيروزی نيازمند بديلی است که ميدان کارزار را ( که در درون " جامعه ملی " بويژه در بين زحمتکشان قرار دارد ) ترک نکند . بر اين اساس چالشگران درون اين کمپ به ضرورت بايد خود را از قيد و شرط دو عرصه و ميدان سياسی عمل ( يکی حيطه و حمايت قدرت خارجی و ديگری کليت نظام حاکم ) رها ساخته و هدف خود را دربست در خدمت استقرار سه اصل مثلث استقلال ، آزادی و عدالت اجتماعی قرار دهند . بنابراين ، چالشگران اين کمپ که عليرغم داشتن طرز تفکر های متنوع و تعلق خاطر به نحله ها ، سازمان ها و احزاب مختلف ، در طول زمان به اين سه اصل مثلث وفادار مانده و اينک در حنبش فراگير کنونی شرکت دارند ، وظيفه دارند که با حمايت توده های زحمتکش ايران ( قربانيان اصلی نظام جهانی سرمايه و نظام جمهوری اسلامی ايران ) " ستاد رهبری " و " سخنگوئی " ائتلاف ( و يا جبهه ای ) را تشکيل دهند که تغيير ساختار رژيم استبدادی جمهوری اسلامی و استقرار واقعی حاکميت مردمی و مستقل از نظام جهانی سرمايه هدف آن باشد .
4 اسفند 1388
به یاد محمد مسعود
(در سالروز شهادتش ـ ۲۳بهمن)
عبدالعلی معصومی
«من نه آنگلوفیل, نه روسوفیل, یک ایرانی هستم. من ملت را انتخاب
کرده ام...
من خدا و وجدان را به شهادت می طلبم که جز رفع
فقر و دفع ظلم و تاٌمین سعادت مردم ـ تا آنجا که می شود ـ
هدف و آرزویی ندارم و اگر در این راه جانم فدا شود ضرر زیادی نکرده ام و غَبن فاحشی نبرده ام» (محمد مسعود).
محمد مسعود در سال ۱۲۸۰شمسی, ۵سال پس از پیروزی انقلاب مشروطه, در قم به دنیاآمد. پدرش از مشروطه خواهان بود.او از سال ۱۳۰۶ (۲۶سالگی) به عرصه روزنامه نگاری و نویسندگی پای نهاد. در دیماه ۱۳۲۳, که روزنامه «مرد امروز», با فشار مقامهای سفارت شوروی توقیف شد و روزنامه «پراودا» و رادیو مسکو به علت مخالفت مسعود با دادن امتیاز نفت شمال به شوروی, به او اتّهام طرفداری از سیدضیاءالدین طباطبایی زدند, در پاسخشان در ۱۴بهمن ۱۳۲۳ در «مرد امروز» نوشت: «من از سال ۱۳۰۶مرتباً در روزنامه های ستاره صبح, قانون, آیینه ایران, تهران مصوّر, ترقی, شفق سرخ و اطلاعات, با امضای م.دهاتی مقاله نویسی کرده, تا سال ۱۳۱۲ چندین کتاب انتشار داده ام ـ اشرف مخلوقات, در تلاش معاش, تفریحات شب, بهار عمر و گلهایی که در جهنم رویید ـ که به طبع رسیده و از تمام آثار و نوشته های من علاقه شدید به اصول آزادی و عدالت مبرهن و هویدا بوده است. در سال ۱۳۱۲ از طرف وزارت فرهنگ ماْمور مطالعه در مطبوعات و تعلیمات عالیه اروپا شده, مستقیماً به پاریس و از آنجا به بروکسل رفته چندین سال مشغول انجام ماٌموریت و تحصیل در رشیه روزنامه نگاری بوده و سال ۱۳۱۷به علت نشر مقالاتی راجع به سوسیالیسم در روزنامه گازت بلژیک مغضوب سفارت ایران واقع و به تهران احضار شدم و از آن تاریخ به اتّهام تمایلات سوسیالیستی مطرود دستگاه حکومت رضاشاهی و تحت نظر ماٌمورین شهربانی بودم. تا شهریور ۱۳۲۰ و پس از فرار نابغه در ۲۸شهریور تقاضای امتیاز روزنامه مرد امروز را نمودم. پس از دو ماه زحمت و مرارت موفق به اخذ امتیاز شده ام. اولین شماره مرد امروز در ۲۹مرداد۱۳۲۱ انتشار یافت و از همان شماره اول همین رویّه را داشته که اکنون دارد. روزنامه مرد امروز در مبارزه با ارتجاع و سرمایه داری و طرفداری از طبقه زحمتکش و کارگر از کمونیستی هم همیشه جلوتر بوده است» (زندگینام و مبارزات سیاسی محمد مسعود ـ نصرالله شیفته ـ چاپ اول ـ تهران ـ ۱۳۶۳ـ ص۳۷۷).
انتشار هفته نامه «مرد امروز» از اولین شماره (۲۹مرداد۱۳۲۱) تا آخرین شماره اش (۲۴بهمن ۱۳۲۶), یک روز پس از شهادت محمد مسعود) ۶سال ادامه یافت. در این مدت ۱۳۸شماره منتشر شد و حکومت نظامی بیش از ۵۰بار آن را توقیف کرد. سه بار آن به شکایت سفارت شوروی در ایران صورت گرفت. کمترین این توقیفها سه روز و بیشترین آن ۶ماه به طول انجامید.
«مرد امروز» در ۳۰هزار نسخه منتشر می شد و پرتیراژترین و پرخواننده ترین روزنامه های آن سالها بود. استقبال مردم از آن به حدی بود که روز به نیمه نرسیده تمام می شد و گاه ناچار می شدند آن را تجدید چاپ کنند.
فریدون کشاورز در کتاب «من متهم می کنم کمیته مرکزی حزب توده ایران را» در این باره می نویسد: «روزنامه مرد امروز محمد مسعود را مردم از هم می قاپیدند و چند ساعت بعد از انتشار آن قیمتش به ده برابر و بیشتر از آن می رسید. آخر مسعود با شجاعت تعجب آوری به شاه و خاندان سلطنت و به خصوص به اشرف حمله می کرد».
خود مسعود در این باره در سرمقاله شماره ۲۹ (۳۰آبان ۱۳۲۲) نوشته بود: «من وقتی فکر می کنم طبقات فقیر و تهی دست هر شب از نان خود کسرگذاشته این روزنامه را خریداری می کنند, نهایت پستی و بی شرمی می دانم که به چنین مردمی خیانت شود و من قول و اطمینان می دهم که در حیات جریده نگاری خود هیچ وقت نه به مردم دروغ گفته و نه برخلاف مصالح آنها ـ آن طور که من تشخیص می دهم ـ عمل نمایم».
برای شناخت بیشتر محمد مسعود مروری بر سرمقاله های «مرد امروز» ضروری می نماید. در اینجا به برخی از آن سرمقاله ها اشاره می شودک
ـ شماره ۷, ۶فروردین ۱۳۲۲: «ایران بهشت جنایتکاران است. ۲۰سال است که ایران اشغال شده است».
ـ ش۸, ۲۷فروردین ۱۳۲۲: «تمام ثروتمندان ایران دزدند, مگر خلاف آن ثابت شده باشد».
ـ ش۹, خرداد۲۲ (درباره نمایندگان مجلس): «ما نسبت به ۱۲۷نفر کلاهبردار اعلام جرم می کنیم».
ـ ش۲۱, ۶خرداد۱۳۲۳: «بر پدر مشروطه لعنت, ما طرفدار استبدادیم»: «شما تمام حبسها و شکنجه ها و آدمکشیهای دوره سلطنت ناصرالدین شاه را با یک ماه ریاست مختاری (رئیس شهربانی رضاشاه) قیاس نموده, ببینید و انصاف بدهید که در تمام دوره حکومت استبدادی ”شاه شهید“ به اندازه یک ماه ریاست قانونی مختاری مردم شکنجه و عذاب کشیده و در سیاهچال زندان جان داده اند؟ این مشروطه فعلی... کارد را به استخوان رسانده است».
ـ ش۲۸, ۱۳آبان ۲۳: «خطر بزرگ» (اشاره به ورود کافتارادزه به ایران و تلاش حزب توده برای واگذاری امتیاز نفت شمال به شوروی).
ـ ش۳۱, ۱۱آذر۲۳: «دولت ایران همیشه دشمن ملت ایران بوده است».
ـ ش۳۶, ۲۶خرداد۲۴: «اگر استقلال آن است که حزب توده می خواهد, ما مخالف استقلال ایرانیم!».
ـ ش۴۵, ۲۷مرداد۲۴: «گلوله برای ما از نان شب واجبتر است» (درباره ضرورت انقلاب قهرآمیز).
ـ ش۴۶, ۳شهریور۲۴: «آخرین سنگر دزدها و جانیها ـ مسئول تمام جنایات, سیاست انگلیس در ایران بوده است».
ـ شماره فوق العاده,۲۸مهر ۲۴: «تشنّج مرگ: مولود منحوس ۱۲۹۹در حال احتضار است».
ـ ش۵۱, ۲۹دیماه ۲۴: «فقط انقلاب».
ـ ش۵۶, ۲۸اردیبهشت ۲۵: «باید کلیه اراضی در سراسر مملکت تقسیم شود».
ـ ش۶۵, ۲۹تیر۲۵: «آدم ۳۰ریال, الاغ ۳۵ ریال, حکومت شترمرغ, ۲۰سال تحت رژیم کمونیسم».
ـ ش۷۶, ۱۴مهر ۲۵: «جاسوسها را اعدام کنید. نه قوام السطنه لندن, نه قوام السلطنه تاجیلستان».
ـ ش۸۰, ۱۱آبان ۲۵: «ما در دو جبهه می جنگیم» (با راست و چپ).
ـ ش۸۲, ۲۵آبان ۲۵: «ما طرفدار انقلابیم نه کمونیسم. ما مدافع آزادی هستیم نه سرمایه داری».
ـ ش۱۱۴, ۱۳تیر۲۶: «قوام السلطنه باید برود».
ـ ش۱۱۷, ۳مرداد۲۶ک «اگر شرف دارید استعفا بدهید» (خطاب به قوام السلطنه).
ـ ش۱۱۹, ۲۴مرداد ۲۶: «شوروی مانع انقلاب ایران است».
ـ ش ۱۲۰, ۳۱مرداد ۲۶: «جنگ ما قطعی است» (با رژیم حاکم).
ـ ش ۱۲۱, ۷شهریور ۲۶: «سازمان مقاومت منفی: نه مجلس شورا قانونی است و نه قوام السلطنه».
ـ ش ۱۲۴, ۴مهر ۲۶: «جاعل, غاصب, غارتگر» (درباره قوام السلطنه).
ـ ش ۱۲۵, ۱۱مهر ۲۶: «قوام السلطنه قهرمان حُمق و جنون, هیچ کس گمان نمی کرد این کدو تا به این درجه گندیده باشد!».
ـ ش ۱۲۷, ۲۵مهر ۲۶: «یک میلیون ریال برای اعدام قوام السلطنه».
محمد مسعود پس از انتشار شماره ۱۲۷ «مرد امروز» که برای سر قوام السلطنه, نخست وزیر وقت, یک میلیون ریال جایزه تعیین کرده بود, به زندگی پنهانی روآورد و برای این که دستگیر نشود هر شب در جایی به سر می برد و گاه در یک شب چند بار جا به جا می شد.
محمد مسعود از ۲۳آبان تا ۱۷آذر ۲, به دشواری و با امکانات محدود بولتن «مرد امروز» را منتشر کرد. در این بولتنهای روزانه که ۱۸شماره آن انتشار یافت, محمد مسعود به مبارزه با رژیم شاه و سیاستگردانهای او, به ویژه قوام السلطنه, ادامه داد. او برای هر شماره یک سرمقاله می نوشت. در سرمقاله بولتن شماره ۱۳ (۱۱آذر۲۶) درباره بی سر و سامانی خود نوشت: «بیش از سه ماه است که درب تمام خانه های دوستان و آشنایان من ماٌمور گذاشته, کسی از این پست فطرتان, که حقوقشان از مالیات من است, نیست از آن بیشرفی که به اینها فرمان می دهد, سؤال نماید گناه من چیست و جز گفتن دزد به دزد و بی شرف به بی شرف, چه جرم و جنایتی مرتکب شده ام؟» در شماره بعدی (۱۲آذر۲۶), علت این بی خانمانی را بیان کرد: «تفاوت من با دیگران این است که آن چه حقیقت است بدون پروا از هر جار و قالی می گویم و دیگران به واسطه احتیاط از تکفیر سیاسی و مذهبی و وطنی از افشای آن خودداری می نمایند».
پس از استعفای قوام السلطنه, روزنامه «مرد امروز» دوباره منتشرشد. محمد مسعود در سرمقاله شماره ۱۲۹ (۲۱آذر۲۶) نوشت:«مبارزه ادامه دارد. قوام السلطنه شکست خورد ولی ما فتح نکردیم».
از این تاریخ تا ۲۴بهمن ۲۶, که شماره ۱۳۸ «مرد امروز» منتشر شد, محمد مسعود هم چنان شیوه گذشته خود را در مبارزه با دولت ادامه داد. در آخرین سرمقاله این روزنامه «بانک ملی را باید تصاحب کرد», که یک ساعت پیش از شهادتش آن را نوشت, آمده است: «حاکم مملکت ملت ایران است و این هیاٌت حاکمه نالایق و سست عنصر و جُعلنق است که یک مشت دزد و دیوانه و بی شرف, مدعی نمایندگی او شده... و حکومت مسروقه خود را به فجیعترین وضعی ادامه می دهد».
محمد مسعود در ساعت بیست و یک و سی دقیقه روز ۲۳ بهمن ۱۳۲۶در خیابان اکباتان تهران, در برابر چاپخانه مظاهری در حالی که پشت فرمان ماشین خود نشسته بود, با گلوله چند ناشناس ازپای درآمد. گمان عموم بر آن بود که دربار شاه به این جنایت دست زده است.
این شهادت جانگداز , بیش از همه برای دوست بسیار صمیمی و همرزم مطبوعاتیش, دکتر حسین فاطمی, دردناک و فاجعه بار بود. او به هنگام شهادت مسعود در فرانسه بود. در نامه یی درباره حال و روز خود پس از شنیدن این خبر نوشت: «... داغی که مسعود بر دل من گذاشت یکی از جراحاتی است که تا دم مرگ و تا نفس آخر زندگی چیزی از رنج و عذاب روحی من نخواهد کاست... بی اختیار در هر گوشه و کنار خیابان زانو را دربغل گرفته, به یاد مسعود غریب و بی کس گریه می کنم, مثل دیوانه ها اغلب از کلاس درس بیرون می روم, در گوشه حیاط مدرسه چمباتمه زده ساعتها به عاقبت کشور بدبخت و مادرمرده یی که قبول این قربانی مقدس را نداشت و ندارد, می اندیشم...» (زندگینامه و مبارزات دکتر حسین فاطمی, نصرالله شیفته, خرداد۶۴, ص۱۰ و ۳۹۵ ).
دکتر فاطمی بعدها در سرمقاله «باختر امروز» (۲۳بهمن ۱۳۳۰) پس از وصف حال خود پس از شنیدن خبر شهادت محمد مسعود نوشت: «... مادامی که صدای رسا و قوی او در روزنامه ”مرد امروز“ شنیده می شد., هیچ کس فکر نمی کرد که بازگشت حکومت خودسری و استبداد امکانپذیر است. روزهای شنبه همیشه تهران مسخّر محمد مسعود بود و قلم توانای او... واقعاً مثل نیشتر در جان دزدان و ناپاکان هیاٌت حاکمه اثر داشت و برای جامعه محروم و مصیبت دیده همچون مرهمی بود... ملت رشید ایران ... تا زمانی که مسعود زنده بود او را سمبل آزادی مطبوعات و مظهر تهوّر و بی باکی می شناخت و آن زمان نیز که در سیاهی شب ناجوانمردانه او را بخ خاک و خون کشیدند, تهران وفادار و حق شناس تجلیل و احتراماتی را که در تشییع مسعود به کار برد هرگز تا آن روز به خاطر نداشت... روز ۲۳بهمن برای مطبوعات ملی, برای آزادیخواهان واقعی و برای ملت حق شناس ما همه ساله یک عزاست... ما با روح پاک تو, مسعود عزیز, آن عهد دیرین را همیشه نگهداشته ایم و همچون تو به نبرد با فساد, قلدری, با وطن فروشی و اجنبی پرستی ادامه خواهیم داد. ما هرگز باک از آن نداریم که در راه تحقّق آرمانها و آرزوهای میلیونها هموطن گرفتار و اسیر و محروم و گرسته جان بی مقدار خویش را نثار کنیم»
دکتر فاطمی بهای دلبستگی شدید به محمد مسعود را بعدها با نقد جان خود پرداخت. او بعد از ظهر روز ۲۳ بهمن ۱۳۳۰ با همکارانش در «باختر امروز» بر سر مزار مسعود حاضرشد و درحالی که از شدت تاٌثّر می لرزید درباره دوست همدل و دیرینه اش به سخن آغاز کرد: «... مسعود یکی از پیشروان بزرگ آزادی بود. او به آنچه می گفت ایمان داشت؛ با قلدری و دیکتاتوری, سرسختانه مبارزه می کرد؛ با عوامل بیگانه و نوکران اجنبی بی رحمانه دست و پنجه نرم می نمودن با تهدید و تطمیع از میدان درنمی رفت و جان خود را در راه هدف مقدسی که داشت بسیار حقیر می شمرد... آنها که مسعود را کشتند, گمان می کردند با ازبین رفتن او فکر او می میرد و نهال آزادی خشک می شود.. ولی سخت در اشتباه بودند. مکتب مسعود هزاران هزار تماشاگر وفادار, شیفته آزادی, دشمن قلدری, خصم جاسوسی و اجنبی پرستی تربیت کرده بود... وقتی مسعود از پا درآمد آنها از پای ننشستند و راهی را که او نشان داده بود, پیش گرفتند و آن قدر مبارزه کردند تا موفق شدند فصل نو و دوره جدیدی در تاریخ کشور ما بگشایند... در همه نهضتهای بزرگ سینه پرچمداران اولین هدف گلوله دشمنان بوده است. آنها جان خود را قربان می کنند برای این که ملتی خوشبخت و سعادتمند باشد؛ خون خود را نثار می کنند, برای این که نهال آرزوهای قومی جان بگیرد و بارور گردد... در راه چنین هدف مقدسی جان چه بهایی دارد؟» (باختر امروز, ۲۴بهمن ۱۳۳۰).
در لحظه گفتن آخرین جمله, تیر یکی از دست پروردگان نوّاب صفوی, به شکمش اصابت کرد, و او را ازپا انداخت.
فاطمی از زخم این گلوله نمرد و پس از چند ماه بستری شدن در بیمارستان نجمیه تهران در شهریور ۳۱ از بیمارستان بیرون آمد و در اوایل مهر همان سال وزیر خارجه و سخنگوی دولت دکتر محمد مصدق, پیشوای نهضت ضداستعماری ایران, شد و تا کودتای نکبت بار ۲۸مرداد۳۲ در کنار او با سختکوشی به کار پرداخت تا سرانجام پس از کودتا در سحرگاه ۱۹آبان ۳۳ خون پاکش با خون همرزم پاکبازش محمد مسعود پیوند خورد.
بعدها خسرو روزبه در سال ۳۶ در دفاعیاتش پرده از راز قتل محمد مسعود برداشت و روشن شد که «کمیته ترور» حزب توده به این جنایت تبهکارانه دست زده است و در آن هشت تن, ازجمله کیانوری, روزبه, حسام لنکرانی, عباسی دست داشته اند و گلوله را عباسی (از افسران توده یی) به دستور کیانوری, عضو کمیته مرکزی و هیاٌت اجرایی آن روز حزب توده, شلیک کرده است.
پلیس پس از پی جوییهای گسترده سرانجام حسام لنکرانی را به عنوان قاتل دستگیر کرد و چیزی نمانده بود که راز آشکار شود. اما, ایادی حزب توده با دادن یک میلیون ریال تضمین او را آزاد و همکاران آنها در شهربانی پرونده را بایگانی کردند و تلاشهای احمد دهقان, مدیر مجله تهران مصوّر و دوست نزدیک محمد مسعود در کار افشای مدارک پرونده در مجله اش ناتمام ماند و به نتیجه یی نرسید. بعدها عوامل حزب توده حسام لنکرانی و احمد دهقان را ترور کردند و تا محاکمه روزبه اسرار قتل محمد مسعود پنهان ماند.
امروز پس از گذشت ۶۲سال از شهادت جانگذاز محمد مسعود چهره واقعی حزب توده بهتر شناخته شد و ماهیت چپ نماییهای آن حزب در مبارزه اش با حکومت ملی دکتر مصدق و ازمیان بردن فرزندان پاکبازی چون محمد مسعود مشخص تر شد. فهمیده شد که نیروهایی که در کار قتل عام اندیشه ها دست دارند, سرانجام رازشان از پرده به در خواهد افتاد و تشت رسوایی شان از بام واقعیتها به زیر افکنده خواهد شد و در زیر آفتاب آگاهی هیچ رازی پنهان نمی ماند و مردم چهره دوستان و یاران واقعی خود را سرانجام خواهند شناخت.