(در سالروز شهادتش ـ ۲۳بهمن)
عبدالعلی معصومی
«من نه آنگلوفیل, نه روسوفیل, یک ایرانی هستم. من ملت را انتخاب
کرده ام...
من خدا و وجدان را به شهادت می طلبم که جز رفع
فقر و دفع ظلم و تاٌمین سعادت مردم ـ تا آنجا که می شود ـ
هدف و آرزویی ندارم و اگر در این راه جانم فدا شود ضرر زیادی نکرده ام و غَبن فاحشی نبرده ام» (محمد مسعود).
محمد مسعود در سال ۱۲۸۰شمسی, ۵سال پس از پیروزی انقلاب مشروطه, در قم به دنیاآمد. پدرش از مشروطه خواهان بود.او از سال ۱۳۰۶ (۲۶سالگی) به عرصه روزنامه نگاری و نویسندگی پای نهاد. در دیماه ۱۳۲۳, که روزنامه «مرد امروز», با فشار مقامهای سفارت شوروی توقیف شد و روزنامه «پراودا» و رادیو مسکو به علت مخالفت مسعود با دادن امتیاز نفت شمال به شوروی, به او اتّهام طرفداری از سیدضیاءالدین طباطبایی زدند, در پاسخشان در ۱۴بهمن ۱۳۲۳ در «مرد امروز» نوشت: «من از سال ۱۳۰۶مرتباً در روزنامه های ستاره صبح, قانون, آیینه ایران, تهران مصوّر, ترقی, شفق سرخ و اطلاعات, با امضای م.دهاتی مقاله نویسی کرده, تا سال ۱۳۱۲ چندین کتاب انتشار داده ام ـ اشرف مخلوقات, در تلاش معاش, تفریحات شب, بهار عمر و گلهایی که در جهنم رویید ـ که به طبع رسیده و از تمام آثار و نوشته های من علاقه شدید به اصول آزادی و عدالت مبرهن و هویدا بوده است. در سال ۱۳۱۲ از طرف وزارت فرهنگ ماْمور مطالعه در مطبوعات و تعلیمات عالیه اروپا شده, مستقیماً به پاریس و از آنجا به بروکسل رفته چندین سال مشغول انجام ماٌموریت و تحصیل در رشیه روزنامه نگاری بوده و سال ۱۳۱۷به علت نشر مقالاتی راجع به سوسیالیسم در روزنامه گازت بلژیک مغضوب سفارت ایران واقع و به تهران احضار شدم و از آن تاریخ به اتّهام تمایلات سوسیالیستی مطرود دستگاه حکومت رضاشاهی و تحت نظر ماٌمورین شهربانی بودم. تا شهریور ۱۳۲۰ و پس از فرار نابغه در ۲۸شهریور تقاضای امتیاز روزنامه مرد امروز را نمودم. پس از دو ماه زحمت و مرارت موفق به اخذ امتیاز شده ام. اولین شماره مرد امروز در ۲۹مرداد۱۳۲۱ انتشار یافت و از همان شماره اول همین رویّه را داشته که اکنون دارد. روزنامه مرد امروز در مبارزه با ارتجاع و سرمایه داری و طرفداری از طبقه زحمتکش و کارگر از کمونیستی هم همیشه جلوتر بوده است» (زندگینام و مبارزات سیاسی محمد مسعود ـ نصرالله شیفته ـ چاپ اول ـ تهران ـ ۱۳۶۳ـ ص۳۷۷).
انتشار هفته نامه «مرد امروز» از اولین شماره (۲۹مرداد۱۳۲۱) تا آخرین شماره اش (۲۴بهمن ۱۳۲۶), یک روز پس از شهادت محمد مسعود) ۶سال ادامه یافت. در این مدت ۱۳۸شماره منتشر شد و حکومت نظامی بیش از ۵۰بار آن را توقیف کرد. سه بار آن به شکایت سفارت شوروی در ایران صورت گرفت. کمترین این توقیفها سه روز و بیشترین آن ۶ماه به طول انجامید.
«مرد امروز» در ۳۰هزار نسخه منتشر می شد و پرتیراژترین و پرخواننده ترین روزنامه های آن سالها بود. استقبال مردم از آن به حدی بود که روز به نیمه نرسیده تمام می شد و گاه ناچار می شدند آن را تجدید چاپ کنند.
فریدون کشاورز در کتاب «من متهم می کنم کمیته مرکزی حزب توده ایران را» در این باره می نویسد: «روزنامه مرد امروز محمد مسعود را مردم از هم می قاپیدند و چند ساعت بعد از انتشار آن قیمتش به ده برابر و بیشتر از آن می رسید. آخر مسعود با شجاعت تعجب آوری به شاه و خاندان سلطنت و به خصوص به اشرف حمله می کرد».
خود مسعود در این باره در سرمقاله شماره ۲۹ (۳۰آبان ۱۳۲۲) نوشته بود: «من وقتی فکر می کنم طبقات فقیر و تهی دست هر شب از نان خود کسرگذاشته این روزنامه را خریداری می کنند, نهایت پستی و بی شرمی می دانم که به چنین مردمی خیانت شود و من قول و اطمینان می دهم که در حیات جریده نگاری خود هیچ وقت نه به مردم دروغ گفته و نه برخلاف مصالح آنها ـ آن طور که من تشخیص می دهم ـ عمل نمایم».
برای شناخت بیشتر محمد مسعود مروری بر سرمقاله های «مرد امروز» ضروری می نماید. در اینجا به برخی از آن سرمقاله ها اشاره می شودک
ـ شماره ۷, ۶فروردین ۱۳۲۲: «ایران بهشت جنایتکاران است. ۲۰سال است که ایران اشغال شده است».
ـ ش۸, ۲۷فروردین ۱۳۲۲: «تمام ثروتمندان ایران دزدند, مگر خلاف آن ثابت شده باشد».
ـ ش۹, خرداد۲۲ (درباره نمایندگان مجلس): «ما نسبت به ۱۲۷نفر کلاهبردار اعلام جرم می کنیم».
ـ ش۲۱, ۶خرداد۱۳۲۳: «بر پدر مشروطه لعنت, ما طرفدار استبدادیم»: «شما تمام حبسها و شکنجه ها و آدمکشیهای دوره سلطنت ناصرالدین شاه را با یک ماه ریاست مختاری (رئیس شهربانی رضاشاه) قیاس نموده, ببینید و انصاف بدهید که در تمام دوره حکومت استبدادی ”شاه شهید“ به اندازه یک ماه ریاست قانونی مختاری مردم شکنجه و عذاب کشیده و در سیاهچال زندان جان داده اند؟ این مشروطه فعلی... کارد را به استخوان رسانده است».
ـ ش۲۸, ۱۳آبان ۲۳: «خطر بزرگ» (اشاره به ورود کافتارادزه به ایران و تلاش حزب توده برای واگذاری امتیاز نفت شمال به شوروی).
ـ ش۳۱, ۱۱آذر۲۳: «دولت ایران همیشه دشمن ملت ایران بوده است».
ـ ش۳۶, ۲۶خرداد۲۴: «اگر استقلال آن است که حزب توده می خواهد, ما مخالف استقلال ایرانیم!».
ـ ش۴۵, ۲۷مرداد۲۴: «گلوله برای ما از نان شب واجبتر است» (درباره ضرورت انقلاب قهرآمیز).
ـ ش۴۶, ۳شهریور۲۴: «آخرین سنگر دزدها و جانیها ـ مسئول تمام جنایات, سیاست انگلیس در ایران بوده است».
ـ شماره فوق العاده,۲۸مهر ۲۴: «تشنّج مرگ: مولود منحوس ۱۲۹۹در حال احتضار است».
ـ ش۵۱, ۲۹دیماه ۲۴: «فقط انقلاب».
ـ ش۵۶, ۲۸اردیبهشت ۲۵: «باید کلیه اراضی در سراسر مملکت تقسیم شود».
ـ ش۶۵, ۲۹تیر۲۵: «آدم ۳۰ریال, الاغ ۳۵ ریال, حکومت شترمرغ, ۲۰سال تحت رژیم کمونیسم».
ـ ش۷۶, ۱۴مهر ۲۵: «جاسوسها را اعدام کنید. نه قوام السطنه لندن, نه قوام السلطنه تاجیلستان».
ـ ش۸۰, ۱۱آبان ۲۵: «ما در دو جبهه می جنگیم» (با راست و چپ).
ـ ش۸۲, ۲۵آبان ۲۵: «ما طرفدار انقلابیم نه کمونیسم. ما مدافع آزادی هستیم نه سرمایه داری».
ـ ش۱۱۴, ۱۳تیر۲۶: «قوام السلطنه باید برود».
ـ ش۱۱۷, ۳مرداد۲۶ک «اگر شرف دارید استعفا بدهید» (خطاب به قوام السلطنه).
ـ ش۱۱۹, ۲۴مرداد ۲۶: «شوروی مانع انقلاب ایران است».
ـ ش ۱۲۰, ۳۱مرداد ۲۶: «جنگ ما قطعی است» (با رژیم حاکم).
ـ ش ۱۲۱, ۷شهریور ۲۶: «سازمان مقاومت منفی: نه مجلس شورا قانونی است و نه قوام السلطنه».
ـ ش ۱۲۴, ۴مهر ۲۶: «جاعل, غاصب, غارتگر» (درباره قوام السلطنه).
ـ ش ۱۲۵, ۱۱مهر ۲۶: «قوام السلطنه قهرمان حُمق و جنون, هیچ کس گمان نمی کرد این کدو تا به این درجه گندیده باشد!».
ـ ش ۱۲۷, ۲۵مهر ۲۶: «یک میلیون ریال برای اعدام قوام السلطنه».
محمد مسعود پس از انتشار شماره ۱۲۷ «مرد امروز» که برای سر قوام السلطنه, نخست وزیر وقت, یک میلیون ریال جایزه تعیین کرده بود, به زندگی پنهانی روآورد و برای این که دستگیر نشود هر شب در جایی به سر می برد و گاه در یک شب چند بار جا به جا می شد.
محمد مسعود از ۲۳آبان تا ۱۷آذر ۲, به دشواری و با امکانات محدود بولتن «مرد امروز» را منتشر کرد. در این بولتنهای روزانه که ۱۸شماره آن انتشار یافت, محمد مسعود به مبارزه با رژیم شاه و سیاستگردانهای او, به ویژه قوام السلطنه, ادامه داد. او برای هر شماره یک سرمقاله می نوشت. در سرمقاله بولتن شماره ۱۳ (۱۱آذر۲۶) درباره بی سر و سامانی خود نوشت: «بیش از سه ماه است که درب تمام خانه های دوستان و آشنایان من ماٌمور گذاشته, کسی از این پست فطرتان, که حقوقشان از مالیات من است, نیست از آن بیشرفی که به اینها فرمان می دهد, سؤال نماید گناه من چیست و جز گفتن دزد به دزد و بی شرف به بی شرف, چه جرم و جنایتی مرتکب شده ام؟» در شماره بعدی (۱۲آذر۲۶), علت این بی خانمانی را بیان کرد: «تفاوت من با دیگران این است که آن چه حقیقت است بدون پروا از هر جار و قالی می گویم و دیگران به واسطه احتیاط از تکفیر سیاسی و مذهبی و وطنی از افشای آن خودداری می نمایند».
پس از استعفای قوام السلطنه, روزنامه «مرد امروز» دوباره منتشرشد. محمد مسعود در سرمقاله شماره ۱۲۹ (۲۱آذر۲۶) نوشت:«مبارزه ادامه دارد. قوام السلطنه شکست خورد ولی ما فتح نکردیم».
از این تاریخ تا ۲۴بهمن ۲۶, که شماره ۱۳۸ «مرد امروز» منتشر شد, محمد مسعود هم چنان شیوه گذشته خود را در مبارزه با دولت ادامه داد. در آخرین سرمقاله این روزنامه «بانک ملی را باید تصاحب کرد», که یک ساعت پیش از شهادتش آن را نوشت, آمده است: «حاکم مملکت ملت ایران است و این هیاٌت حاکمه نالایق و سست عنصر و جُعلنق است که یک مشت دزد و دیوانه و بی شرف, مدعی نمایندگی او شده... و حکومت مسروقه خود را به فجیعترین وضعی ادامه می دهد».
محمد مسعود در ساعت بیست و یک و سی دقیقه روز ۲۳ بهمن ۱۳۲۶در خیابان اکباتان تهران, در برابر چاپخانه مظاهری در حالی که پشت فرمان ماشین خود نشسته بود, با گلوله چند ناشناس ازپای درآمد. گمان عموم بر آن بود که دربار شاه به این جنایت دست زده است.
این شهادت جانگداز , بیش از همه برای دوست بسیار صمیمی و همرزم مطبوعاتیش, دکتر حسین فاطمی, دردناک و فاجعه بار بود. او به هنگام شهادت مسعود در فرانسه بود. در نامه یی درباره حال و روز خود پس از شنیدن این خبر نوشت: «... داغی که مسعود بر دل من گذاشت یکی از جراحاتی است که تا دم مرگ و تا نفس آخر زندگی چیزی از رنج و عذاب روحی من نخواهد کاست... بی اختیار در هر گوشه و کنار خیابان زانو را دربغل گرفته, به یاد مسعود غریب و بی کس گریه می کنم, مثل دیوانه ها اغلب از کلاس درس بیرون می روم, در گوشه حیاط مدرسه چمباتمه زده ساعتها به عاقبت کشور بدبخت و مادرمرده یی که قبول این قربانی مقدس را نداشت و ندارد, می اندیشم...» (زندگینامه و مبارزات دکتر حسین فاطمی, نصرالله شیفته, خرداد۶۴, ص۱۰ و ۳۹۵ ).
دکتر فاطمی بعدها در سرمقاله «باختر امروز» (۲۳بهمن ۱۳۳۰) پس از وصف حال خود پس از شنیدن خبر شهادت محمد مسعود نوشت: «... مادامی که صدای رسا و قوی او در روزنامه ”مرد امروز“ شنیده می شد., هیچ کس فکر نمی کرد که بازگشت حکومت خودسری و استبداد امکانپذیر است. روزهای شنبه همیشه تهران مسخّر محمد مسعود بود و قلم توانای او... واقعاً مثل نیشتر در جان دزدان و ناپاکان هیاٌت حاکمه اثر داشت و برای جامعه محروم و مصیبت دیده همچون مرهمی بود... ملت رشید ایران ... تا زمانی که مسعود زنده بود او را سمبل آزادی مطبوعات و مظهر تهوّر و بی باکی می شناخت و آن زمان نیز که در سیاهی شب ناجوانمردانه او را بخ خاک و خون کشیدند, تهران وفادار و حق شناس تجلیل و احتراماتی را که در تشییع مسعود به کار برد هرگز تا آن روز به خاطر نداشت... روز ۲۳بهمن برای مطبوعات ملی, برای آزادیخواهان واقعی و برای ملت حق شناس ما همه ساله یک عزاست... ما با روح پاک تو, مسعود عزیز, آن عهد دیرین را همیشه نگهداشته ایم و همچون تو به نبرد با فساد, قلدری, با وطن فروشی و اجنبی پرستی ادامه خواهیم داد. ما هرگز باک از آن نداریم که در راه تحقّق آرمانها و آرزوهای میلیونها هموطن گرفتار و اسیر و محروم و گرسته جان بی مقدار خویش را نثار کنیم»
دکتر فاطمی بهای دلبستگی شدید به محمد مسعود را بعدها با نقد جان خود پرداخت. او بعد از ظهر روز ۲۳ بهمن ۱۳۳۰ با همکارانش در «باختر امروز» بر سر مزار مسعود حاضرشد و درحالی که از شدت تاٌثّر می لرزید درباره دوست همدل و دیرینه اش به سخن آغاز کرد: «... مسعود یکی از پیشروان بزرگ آزادی بود. او به آنچه می گفت ایمان داشت؛ با قلدری و دیکتاتوری, سرسختانه مبارزه می کرد؛ با عوامل بیگانه و نوکران اجنبی بی رحمانه دست و پنجه نرم می نمودن با تهدید و تطمیع از میدان درنمی رفت و جان خود را در راه هدف مقدسی که داشت بسیار حقیر می شمرد... آنها که مسعود را کشتند, گمان می کردند با ازبین رفتن او فکر او می میرد و نهال آزادی خشک می شود.. ولی سخت در اشتباه بودند. مکتب مسعود هزاران هزار تماشاگر وفادار, شیفته آزادی, دشمن قلدری, خصم جاسوسی و اجنبی پرستی تربیت کرده بود... وقتی مسعود از پا درآمد آنها از پای ننشستند و راهی را که او نشان داده بود, پیش گرفتند و آن قدر مبارزه کردند تا موفق شدند فصل نو و دوره جدیدی در تاریخ کشور ما بگشایند... در همه نهضتهای بزرگ سینه پرچمداران اولین هدف گلوله دشمنان بوده است. آنها جان خود را قربان می کنند برای این که ملتی خوشبخت و سعادتمند باشد؛ خون خود را نثار می کنند, برای این که نهال آرزوهای قومی جان بگیرد و بارور گردد... در راه چنین هدف مقدسی جان چه بهایی دارد؟» (باختر امروز, ۲۴بهمن ۱۳۳۰).
در لحظه گفتن آخرین جمله, تیر یکی از دست پروردگان نوّاب صفوی, به شکمش اصابت کرد, و او را ازپا انداخت.
فاطمی از زخم این گلوله نمرد و پس از چند ماه بستری شدن در بیمارستان نجمیه تهران در شهریور ۳۱ از بیمارستان بیرون آمد و در اوایل مهر همان سال وزیر خارجه و سخنگوی دولت دکتر محمد مصدق, پیشوای نهضت ضداستعماری ایران, شد و تا کودتای نکبت بار ۲۸مرداد۳۲ در کنار او با سختکوشی به کار پرداخت تا سرانجام پس از کودتا در سحرگاه ۱۹آبان ۳۳ خون پاکش با خون همرزم پاکبازش محمد مسعود پیوند خورد.
بعدها خسرو روزبه در سال ۳۶ در دفاعیاتش پرده از راز قتل محمد مسعود برداشت و روشن شد که «کمیته ترور» حزب توده به این جنایت تبهکارانه دست زده است و در آن هشت تن, ازجمله کیانوری, روزبه, حسام لنکرانی, عباسی دست داشته اند و گلوله را عباسی (از افسران توده یی) به دستور کیانوری, عضو کمیته مرکزی و هیاٌت اجرایی آن روز حزب توده, شلیک کرده است.
پلیس پس از پی جوییهای گسترده سرانجام حسام لنکرانی را به عنوان قاتل دستگیر کرد و چیزی نمانده بود که راز آشکار شود. اما, ایادی حزب توده با دادن یک میلیون ریال تضمین او را آزاد و همکاران آنها در شهربانی پرونده را بایگانی کردند و تلاشهای احمد دهقان, مدیر مجله تهران مصوّر و دوست نزدیک محمد مسعود در کار افشای مدارک پرونده در مجله اش ناتمام ماند و به نتیجه یی نرسید. بعدها عوامل حزب توده حسام لنکرانی و احمد دهقان را ترور کردند و تا محاکمه روزبه اسرار قتل محمد مسعود پنهان ماند.
امروز پس از گذشت ۶۲سال از شهادت جانگذاز محمد مسعود چهره واقعی حزب توده بهتر شناخته شد و ماهیت چپ نماییهای آن حزب در مبارزه اش با حکومت ملی دکتر مصدق و ازمیان بردن فرزندان پاکبازی چون محمد مسعود مشخص تر شد. فهمیده شد که نیروهایی که در کار قتل عام اندیشه ها دست دارند, سرانجام رازشان از پرده به در خواهد افتاد و تشت رسوایی شان از بام واقعیتها به زیر افکنده خواهد شد و در زیر آفتاب آگاهی هیچ رازی پنهان نمی ماند و مردم چهره دوستان و یاران واقعی خود را سرانجام خواهند شناخت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر