۱۳۸۹ فروردین ۱۰, سه‌شنبه

استالینیسم و محاکمات مسکو


بهروز شادی مقدم


چندی پیش جند سایت مطلبی تحت عنوان " استالین و تجدد" از نویسنده ای بنام : " گنادی زیوگانوفا " را منتشر کردند که در اَن نویسنده به بررسی اوضاع امروز روسیه پرداخته وضمن دفاع از کمونیسم و نظام شوروی(قبل از واقعۀ گرباچف) از استالین وسیاست هایش هم تمجید فراوان نموده و اشاراتی به محاکمات مسکو در اَن دورۀ نیزکرده ،که در این مورد هم به تبرئۀ استالین و سیاست های اعمال شده اش در برخورد به متهمین این واقعه درحکومت شوروی اَن زمان پرداخته است .

استالینیسم یک مکتب ویک ایسم خاص نیست و نمیتواند هم باشد. سیاستی غالب بر شوروی و کشورهای وابسته به اَن وتاثیر گذار بر چپ جهانی در چند دهه بود و اکنون فقط اصطلاح و عنوانی است . استالینیسم درفرهنگ سیاسی امروز منظور خاصی را میرساند و این امر جا افتاده ای شده و مراد از گفتن اَن اشاره به یک شیوۀ برخورد خاص در عالم سیاست و یا درعرصۀ تشکیلات است . یک شیوۀ سرکوب . سرکوب مخالف و مخالفین از طرف جریان مسلط و غالب.سرکوب کردن . متکی به قدرت و ابزار قدرت .

این روشی شناخته شده است. ازطرف هر گروه ،سازمان،حزب ،دولت وحکومت مدعی کمونیسمی که باشد فرقی نمیکند. دارنده و صاحب این روش برانتقاد ونقش موثرانتقاد درمارکسیسم متکی نیست .به دستگاه فکری و فرهنگی دیگری اتکا دارد که خشونت و بیرحمی اصل پایه ای اَنرا تشکیل میدهد. سیاست سرکوب وحذف در دهه های گذشته و پس از غلبۀ استالین بر مخالفان خود در شوروی ،در اکثر احزاب چپ در دنیا بکار گرفته شد و برای فعالین کمونیست هم پدیده ای شناخته شده میباشد .

محاکمات مسکو هم یکی ازخشونت بارترین اعمال سرکوب گرانه و خشن استالین نسبت به مخالفین سیاسیش بود که هنوز هم افکار عمومی دنیا و مفسرین و تحلیل گران سیاسی و حتی اَنهایی که اَن زمان خود در دادگاه های مسکو حضور داشتند و یا اَنهایی که باانقلاب اکتبر و رهبران و سازندگان اَن چه از نزدیک و چه از طریق هم فکری و هم نظری در جریان بوده و هستند،برایشان سئوال برانگیز بوده و است و باور ندارند که چگونه سازندگان و رهبران انقلاب روسیه در این دادگاه ها خود را خائن و ضدانقلاب خواندند.

بعضی ها دادگاه های مسکو را نمایشی و توطئه خواندند وبسیاری مدعی بودند که به متهمین دارو خورانده بودند.اما محاکمات مسکو نه ساختگی بود ونه نمایشی و نه به متهمین دارویی داده شده بود،بلکه چگونگی وضعیت ،موضع فکریشان در زندان و اقرار اَنها را باید در شرایط خاص تاریخی اَن زمان، در روش سرکوب، در اقرارگیری سیستم استالینی ، در وضعیت ویژه و متناقض بلشویک های گرفتار شده در دست اَن سیستم جنایی بایدجستجو کرد .

پیدایش استالینیسم

نقش موثرانقلاب سوسیالیستی و کارگری اکتبر1917درجهان و تاثیرات مثبت و تکان دهنده اش به مثابه اولین حکومت برخاسته ازانقلاب ِمردمی تحت ستم درگسترۀ سرزمین وسیع ِروسیه،گسترش نام واَوازۀ کمونیسم درسراسردنیا بعد از این انقلاب،کمونیسمی که تنها اَرمان و سیاستی بود و هست که حامی ستمدیدگان و رنجدیدگان میباشد و در اَن روزگار میرفت تا در دیگر نقاط دنیا انقلابات همانند خود برپا کند. پیروزی این انقلاب و بوجود اَوردن صفی سربلند درمقابل ارتجاع و سرمایه داری جهانی از یک طرف ، -

وپیشروی انقلاب درخود شوروی برزمینۀ درگیری ها و تنش های داخلی ،در مبارزه با دشمنان و ضدانقلابیون داخلی درمقابل حکومت شوراها و درمبارزه با احزاب دخیل در انقلاب و همچنین گرایش ها و فراکسیون های درون حزبی(حزب بلشویک).مرارت ها و سختی های ناشی از جنگ جهانی اول و خود ِانقلاب ،جنگ های داخلی ، محاصرۀ نظامی کشور از طرف دولت های سرمایه داری ، -

فقر ،قحطی ،گرسنگی ،عدم بهداشت ،امراض واگیر ،مرگ ومیر میلیونی انسانها ،مجبوبیت این حکومت وحزب بلشویک در میان مردم روسیه که بعد از اَن همه تلاش و زحمت و پیگیری این حکومت را از اَن خود کرده و متعلق به خود میدانستند،مرگ لنین ،وجود گرایشات فکری مختلف در درون حزب و در ادامه اَن صف اَرایی این گرایشات در مقابل هم ،قبضه شدن قدرت تشکیلاتی دبیرخانۀ حزب در دست استالین و همفکرانش درهمان سالهای اَخر مریضی ومرگ لنین ،ضعیف بودن صف اپوزیسیون چپ وعدم انسجام ،پراکندگی ،عدم اتفاق و اتحاد این صف در مقابل صف استالین -

واینکه اپوزیسیون چپ دردرون حزب اگر چه درمجموع درمقابل استالین و طرفدارانش صاحب گرایش مارکسیستی و در واقع ادامه دهندگان راستین انقلاب پرولتری بودند،اما بدلیل ناپیگیری ها ،تزلزلات ،ابهامات ،سکوت و سازش های اولیه شان در سالهای اول و ناتوان از ارائۀ برنامه و نقش عمل خود و نپرداختن ِبه موقع و یا دیر پرداختن و ناهماهنگی در طرح انتقادات ِدرست شان از گرایش غالب و سکوت هر از چند گاه شان در قبال سیاست های غلط حزب و دولت که از سیاست های استالین تبعیت میکردند و بخشا" در پشت سر استالین بودن ِاَنها در کنگره ها و در مقابل "همفکر های فردای خود" قرار گرفتن وعدم درک شرایط های اضطراری ، -

عدم توجه به لزوم وحدت بیشتر و فرعی کردن اختلافات فرعی تر درون صف خود در مقابل حریف ، در دست نداشتن ارگان ها و ابزارهای تشکیلاتی در حزب و از دست دادن این ابزارها و موقعیت حزبی خودشان به مرور زمان ، فریب حیله و نیرنگ طرف مقابل را خوردن و ضربه پذیر در مقابل تاکتیک و توطئه های استالین ، تن به سازش دادن های مقطعی و کوتاه اَمدن و خود را با سیاست های حریف دمساز کردن و فرصت وزمان های لازم برای پیشروی صف خود را از دست دادن، این ها اپوزیسیون چپ را روز به روز در مقابل نقشه عمل و تاکتیک های حریف در جهت حذف و از میدان بدر بردنشان ضعیف تر کرد .تا عاقبت ضربۀ نهایی را در محاکمات مسکو خوردند.

استالین و استالینیست ها هم که نمایندۀ گرایش و تفکر ناسیونال بورژوایی جامعۀ روسیه در درون حزب وحکومت بودند و ایدۀ صنعتی کردن شوروی و پیشرفت اَن را در نظر داشتند و به همین دلیل از پایۀ مادی و واقعی در درون جامعه برخوردار بوده و مورد پشتیبانی قرار داشتند و در عرصۀ کشور داری و صنعتی کردن جامعه تا حدودی موفق شده بودند ،توانستند شکست را به اپوزیسیون چپ تحمیل کنند و به سرکوب اَنها ومخالفین خود به پردازند .

درنتیجه طرفداران واقعی مارکسیسم و ادامه دهندگان اصلی سوسیالیسم در شوروی شکست خوردند و استالینیسمی که جریان انحرافی و خوشه چین انقلاب و دستاوردهای اَن شد ،با دوری از مارکسیسم و صرفا" با دارا بودن رگه هایی سیاسی از مارکسیسم، پرچمدار پیروز مبارزه برعلیه مخالفین خود شد.

استالینسم با سوء استفاده از محبوبیت و اتوریتۀ کمونیسم و سرکوب اپوزیسیون چپ و ادامۀ این خط در شوروی و در سایر کشور ها و با همکاری "احزاب برادر"ش در قدرت و غیر قدرت و در ادامۀ اَن، کمونیسم واقعی را به سهم بزرگ خود مدفون کرد و به زیر اَور برد .استالین به قتل عام و نابودی رهبران انقلاب شووری اکتفا نکرد و نه تنها در شوروی به قتل عام میلیونی دیگر رهبران ،کادر ها ،اعضأ ،هواداران ، کارمندان و خانواده های اَنان پرداخت ، -

بلکه هر صدایی را که بویی از انتقاد و مارکسیسم داشت به خون کشید،حزب را از عناصر مارکسیست، رادیکال ،منتقد و معترض خالی نمود و تصفیه کرد و به شخصیت پرستی خود در حزب و جامعه میدان داد . دیکتاتوری شخصی و کیش شخصیت را در شوروی و کشورهای وابسته به حکومت شوروی رواج داد.کمونیست های واقعی و طرفدارشوروی و فراری از کشورهای خود را که از دست استبداد گریخته و ساکن در خاک شوروی بودند را نیز قتل عام نمود . این سیاست کمونیسم کشی را در کشورهای وابسته به خود نیز اعمال کردند .

لنین که در بحبوحۀ بیماریش متوجه خودسری ها ،خشونت استالین و قبضه کردن دبیرخانۀ حزب از طرف او شده بود ، تصمیم گرفته بود در کنگرۀ چهاردهم حزب به این حرکات غیر حزبی و شخص استالین برخورد کند و او را در جایگاه واقعیش در حزب بلشویک بنشاند،متاسفانه سکتۀ دوم به سراغش اَمد و فرصت نشد که این تصمیمش را عملی کند .

استالین که تا زمان مرگ لنین همیشه از او ومواضعش دفاع میکرد وطرفداراین نظریۀ لنین بودکه سوسیالیسم در یک کشور به تنهایی(درشوروی اَن زمان هم)قابل اجرا نیست ،مگر این که در کشورهای دیگر نیز انقلابات مشابهی صورت بگیرد، بعد از مرگ لنین فرصت طلبانه شوروی را جامعه ای سوسیالیستی نامید و مخالفین این ادعای خود را تنها به خاطر همین نظر روانۀ اردوگاه های کار اجباری نمود.

محاکمات مسکو

در اوج اتوریته و محبوبیت جهانی حکومت شوراها و حزب بلشویک ،برای سازندگان و رهبران شناخته شدۀ حزب بلشویک که خود سهم بزرگی در برپایی اَن حکومت داشتند و به درست و از موضعی رادیکال در مقابل خط حاکم بر حزب و حکومت استالین قرار گرفته بودند و این وضعیت و موضع اَنان را استالین و طرفدارانش ضدیت با انقلاب و حکومت به انظار عمومی معرفی وتبلیغ میکردند و افکار عمومی در شوروی و سایر کشور های جهان هم طبعا" و در نتیجۀ این تبلیغات، مقابله ،انتقادات و فعالیت مخالفین(اپوزیسیون چپ)را مخالفت و دشمنی با اَن نظام وخط حاکم (همچون نمایندۀ حکومت شوراها)میدیدند. درچنین فضای مرعوب کننده ای بود که اپوزیسیون چپ درشوروی دشمن معرفی شد و رهبران اَن بنام ضد انقلاب و خائن در دادگاه های مسکو محاکمه شدند. و متاسفانه متهمین نیز اتهامات وارد به خود را قبول کردند.

اما چرا و به چه علت متهمین و درست تر است بگوئیم بخشی از رهبران حزب بلشویک و سازندگان انقلاب عظیم سوسیالیستی شوروی (نه متهمین ) در جریان محاکمات مسکو و در انظار عمومی اتهامات وارده به خود را قبول کردند ؟

تکیه زدن ِخط ِحاکم (استالین و هوادارانش) برانقلاب پیروزمند و غصب نام و افتخارات این انقلاب را به نام ِخود کردن و بر مسند قدرت نشستن ِاستالین و یارانش و بسیج جامعه وافکار عمومی بر علیه اپوزیسیون چپ از طرف اَنها و اپوزیسیون را ضدانقلابی و همدست دشنمان شوروی معرفی کردن و صف سنگین دولت و حزب را در مقابلشان نشاندن و بر تبلیغات مستمر خود کوبیدن و اهرم فشار را بر اَنها در سلول های انفرادی و زندان های مخوف نهادن که شما خائن اید و خائن . -

طبعا" این فشار بزرگ و تحت فشار های شدید دیگر روحی و جسمی اَنها را قرار دادن ،از مقام رهبر و انقلابی اَنها را به زیر کشیدن تا حد جاسوس خواندن وخائن نامیدنشان و به ضدانقلابی کشاندن نام و فعالیتشان ، از طرف سیستم دولتی و قضایی برخوردهای تحقیر اَمیز و به مثابه عناصر ضدانقلابی و خائن به اَنها کردن ، به چشم دشمن به اَنان نگریستن ، و در حین باز جویی ها و رو در رویی ها روی بحث شوروی و دشمنان اَن کوبیدن که هر انتقادی به شوروی و مخالفتی با اَن به نفع ومنفعت دشمنان اَن تمام خواهد شد.-

اََنها را از نظر شخصیتی و انسانی و تحت فضای رعب ،وحشت و فشار به مرحلۀ نفی خود و حتی گذشتۀ مثبت شان رساندن ،تشویق کردنشان در شرایطی که تحت فشار های روحی سنگین بودند و در نتیجه مغز اَمادگی لازم را از دست خواهد داد ،به اینکه بخاطر نیل به پیروزی انقلاب و پیروزی کشور شوروی و شکست دشمنان شوروی(که در واقع خواست واقعی خود این اسرا هم بود)اتهاماتشان را بپذیرند و اَنرا به جهانیان اعلام کنند .-

رهبران اپوزیسیون چپی که گرفتار سیستم سرکوب و ترور شده بودند و قبل از گرفتاری و به اسارت دشمن خود در اَمدن تحلیل های درست از وضعیت سیاسی جامعه ، گرایشات دخیل در اَن ، روند اوضاع ، چگونگی اختلافات ، حقانیت نظرات و تفکرات خود در مقابل خط استالینیست ها داشتند و به راه خود و نقد گرایش و خط حاکم اَگاه بودند،در این واقعه خارج از عناصر بالا، به از خود گذشتگی های انقلابی و فدا شدن به خاطر مصالح انقلاب وجامعه ،متناقض شدن در نگرش و عقایدشان ، نیز دچار ذهنیت دوگانه ای هم شدند .-

ذهنیتی تقسیم شده از یک طرف خود را متعلق به انقلاب سوسیالیستی و حکومتی که خود برپا کرده بودند میدانستند و اَنرا همانند دستاورد مبارزاتی خود قبول داشته و تائید میکردند و خواهان پیشرفتش بودند و از طرف دیگر به مخالفت ،ضدیت و تلاش خود را برای از بین بردن ونابودی خط حاکم(استالین وطرفدارانش) بارور داشتند و در این راه اقداماتی کرده بودند .-

از طرفی اَرمانشان پیروزی بیشتر انقلاب در کشور شوراها وحکومت شوروی در برابر دشمنانش و سرمایه داری جهانی بود و از طرف دیگر درضدیت با همان حکومت ،حرکت ، فعالیت و تلاش سیاسی خود را در مقابل استالینیسم، ضعیف ترشدن جبهۀ سوسیالیستی حکومت شوروی در مقابل دشمنان اَن میدیدند و صف خود را در جهت تضعیف کردن اَن ارزیابی میکردند . -

رهبران اپوزیسیون گرفتار در بند دشمن در چنین برزخی و بر سر دو راهی غیر متمایزی قرار داشتند .کشش های فکری ،سیاسی ،ضدیت های واقعی و بر اَمده بر سر راه اَنها و تلاش بی حاصل شان برای خلاصی از این تنگنا. یا تسلیم شدن در برابر حریف ، دشمن داخلی و درصف خود یا سرپیچی از خواسته هایش . قرار گرفتن در زمین و زمینه ای این چنین نامساعد و بی هیچگونه توازن قوایی .

سرپیچی ممکن نبود. دشمن به برتری های بدست اَمده و به فاکتور های عینی و اهرم فشار متکی بود و راه گریزی وجود نداشت .تمکین تنها راهشان بود. تحت اَن همه فشار، شکست رهبران اسیر اپوزیسیون و تمکین شان با توجه به وضعیت موجود قطعی بود. قبول جرائم و اتهاماتی که به اَنها تحمیل کردند. باختی دیگر بود و قبول شکست .شکست اَخر . شکست در برابر استالینسم .

با سرکوب اپوزیسیون چپ در شوروی و در دیگر کشورها به وسیله سیستم استالینی ِغالب بر کمونیسم و جنبش های کمونیستی اَن دوره ، مارکسیسم واقعی در عرصۀ عمل ، مبارزه و تئوری هم در دنیا به طور محسوسی به زیر َاَوار رفت و خط استالین در طول چند دهه در شوروی و کشورهای وابسته به اَن خط حاکم شد و همچنین به این خط و نگرش به مثابه یک جریان فکری غالب به وسیله احزاب و سازمانهای چپ در دنیا پراتیک و پشتیبانی شد و در کنار اَن خطوط انحرافی فکری دیگری به مرور زمان چون مائویسم و مشی چریکی و.. هم پدید اَمدند.

تاثیرات منفی استالینیسم بر مارکسیسم و کمونیسم جهانی در دهه های گذشته برکسی پوشیده نیست . هیچ جریانی چون استالینیسم تا به حال اینگونه کمر به خدمت دشمن در راستای سیاست ضد کمونیستی نه بسته است . امروزه نام استالین را در کنار نام هیتلر در مقام یک دیکتاتور و عامل نسل کشی ها میاورند و این مقایسۀ غلطی نیست .

برکمونیسم امروزی لازم و ضروری است و وظیفۀ کمونیست هاست که جهت شفافیت بخشیدن به اَرمان انسانی وانقلابی مارکسیسم ومرزبندی با انحرافات موجود در جنبش کمونیستی به افشأ و طرد استالینیسم هم در هر شرایط و مقطعی که ضروری است بپردازند.

"یادداشت‌های هفته"، ویژه سایت دیدگاه نوشته می‌شوند. در صورت تمایل به بازتکثیر متن، لطفا منبع را "یادداشت‌های هفته سایت دیدگاه" قید کنید .

بهروز شادیمقدم 2010 .3. 28

http://shadochdt.wordpress.com

shadi_behr@yahoo.de

برای اطلاعات بیشتر میشود به کتاب و مطالب زیر مراجعه کرد :

- در دادگاه تاریخ از : روی مددوف ترجمه : منوچهر هزارخانی

- کتاب مستند : محاکمه بوخارین

همچنین مطالب :

- زمینه های انحراف وشکست انقلاب پرولتری درشوروی(گزیده ای ازیک سمینار درون حزبی)دربولتن مارکسیسم ومساله شوروی(1)

- مسائل گرهی در تححلیل شکست پرولتاریا درشوروی(یک مناظرۀ درون حزبی)دربولتن مارکسیسم ومساله شوروی(2)

- مختصری دربارۀ اپوزیسیون درونی حزب بلشویک دردهه20از غلام کشاورز در بولتن مارکسیسم ومساله شوروی(1)از انتشارات حزب کمونیست ایران

منبع: سايت ديدگاه

Soldiers shoot youth gathering wood near the Gaza-

B'TSELEM - The Israeli Information Center for Human Rights in the Occupied Territories

23March 2010: Soldiers shoot youth gathering wood near the Gaza-Israel border

On the morning of 10 February, Muhammad Subuh, 17, Saleh Abu Leylah, 16, and Maher Ghanem, 21, were in the area of the Israeli settlements that had been evacuated in the northern Gaza Strip, near the border with Israel. They were gathering wood, which they needed for cooking. Gas for cooking is lacking in the area due to the reduction in importation of cooking gas as part of the siege on the Strip.

After the Palestinians had been gathering wood for a while, Israeli soldiers approached them. Muhammad Subuh described what happened then.

Muhammad Subuh, 17The soldiers stopped about 150 meters from us and kneeled into firing position. I rushed to gather the wood. One of the soldiers fired, hitting me in the right hand. Then he fired again and hit me in the chest, on the right side, and then another shot grazed the front of my chest. I fell to the ground. My two friends who were with me raised their hands and didn’t move.

According to the testimonies given by the three youths, following the shooting, the soldiers gave Subuh first-aid and ordered Ghanem and Abu Leylah to carry him to the border, where the soldiers put him into an army vehicle which then drove away.

Abu Leylah and Ghanem were then taken to a location in Israel, where they were held separately for about two hours, their hands bound and blindfolded the whole time. They were then questioned about their actions near the border. After that, they were driven in separate vehicles to Erez Crossing. Abu Leylah related what happened on the way.

Saleh Abu LeylahThey drove me in a jeep for about half an hour. On the way, the jeep stopped from time to time, and the soldiers took me out, hit me in the neck, and pulled my hair. They accused me of being in Hamas. I told them I wasn’t. A soldier burned my left hand with a cigarette. We got to Erez Crossing. The soldiers took me out of the jeep. They removed the cuffs and blindfold. I saw them remove Maher from another jeep. From there, we returned to Gaza.

Ghanem, too, related what happened on the way to Erez Crossing.

Maher Ghanem, 21
Two hours later, they put us into an army jeep, each of us separately. On the way, the jeep stopped a few times. The soldiers opened the back door and swore at me and hit me in the face and neck, and put out cigarettes on my hands. They did this a few times, until we got to Erez Crossing. At the crossing, I joined Saleh again, and we stayed there for about an hour, until they released us.

The two were released at Erez Crossing. Subuh was treated at Barzilai Hospital, in Ashkelon, where he underwent surgery. He was discharged from the hospital four days later and was taken to Erez Crossing, where he was released without having been interrogated.

The testimonies stating that the shooting was not preceded by a warning is consistent with previous reports indicating that the IDF has classified extensive areas adjacent to the perimeter fence “death zones” and that orders permit soldiers to open fire automatically at anybody who enters the area, regardless of the circumstances. Leaflets distributed by the army in the area explicitly state that anyone who comes within 300 meters of the perimeter fence “endangers his life,” and that the soldiers are authorized to open fire.

A fundamental principle of international humanitarian law is the distinction between combatants and civilians who are not taking part in the hostilities. Attacks intended to harm civilians is absolutely prohibited. When there is question whether persons are civilians or combatants, they must be treated as civilians. Opening fire automatically at every person who enters a certain area, regardless of the person’s identity or the circumstances of his being there, as in the cases described above, is “indiscriminate firing,” which could be considered a war crime.

The case involved three persons, two of them minors, who were gathering wood in daylight and were not endangering anybody. The fact that the army released them a few hours after the incident reinforces the contention that they were not involved in any activity against Israel. Based on the above, the shooting blatantly breached international humanitarian law. If the army’s open-fire regulations allow firing in such a circumstance, the provisions must be nullified immediately.

In a letter to the Judge Advocate General’s Office, B'Tselem demanded an investigation into the shooting of Muhammad Subuh and the violent treatment of Maher Ghanem and Saleh Abu Leylah.

Soldiers shoot to death two youths

B'TSELEM - The Israeli Information Center for Human Rights in the Occupied Territories

28March 2010: Soldiers shoot to death two youths; in a rare step, army opens investigation

On 20 March 2010, soldiers killed two youths in the village of ‘Iraq Burin, near Nablus . The IDF Spokesperson stated that the two had been killed by rubber-coated metal bullets while participating in a violent, illegal demonstration. Several days after B'Tselem published its findings regarding the incident, which contradicted this statement, the Judge Advocate General's Office announced a rare decision that the Military Police would investigate the incident.

On Saturday, 20 March '10, in the middle of the day, villagers demonstrated in ‘Iraq Burin, mostly in the eastern section of the village. During the demonstration, stones were thrown at soldiers and border policemen. Four Israeli jeeps were stationed on the main road leading to the village's western section.

B'Tselem's investigation indicates that around 3:30 P.M., a service taxi coming from Nablus stopped on the main road. A small group of people was standing by the road, and several minutes earlier, Israeli security forces had hurled tear-gas canisters in the area. Some ten people got off the taxi, among them Muhammad Qadus, 15, and Usaid Qadus, 17, residents of the village. Muhammad noticed a friend of his among the group of people standing by the roadside, about 100 meters west of the jeeps, and joined him. Usaid went and stood on the opposite side of the road.

Mere moments after that, Usaid was struck by a single shot in the head. As Muhammad ran to him immediately, and was struck by a single shot in the chest. Several people put the two into the taxi in which they had come, and the driver took them to a hospital in Nablus . A few minutes after arrival, Muhammad died of his wounds. Usaid arrived in critical condition. He underwent emergency surgery and remained in the Intensive Care Unit. He died of his wounds at 4:00 A.M. the next day, 21 March.

On the day of the event, the IDF Spokesperson announced that IDF forces that had come to the village encountered a crowd of Palestinians who threw stones at them. According to the announcement, the forces had responded with means for dispersing demonstrators, which included the firing of rubber-coated metal bullets, and saw that two Palestinians who had been injured were evacuated. The announcement stressed that the forces had not used live ammunition, and that the Palestinians had been struck by rubber-coated metal bullets that were fired in accordance with procedures.

The findings of B'Tselem's investigation blatantly contradict this announcement. First, they indicate that only a handful of people were standing on the main road where Muhammad and Usaid Qadus were shot, and that the most of the demonstration had taken place in the eastern section of the village, in the hours preceding the event. Furthermore, even if stones were indeed thrown at soldiers in the western section, Muhammad and Usaid had stood some 100 meters from the forces – clearly in no position to pose a grave threat to their lives.

Second, the medical findings raise grave suspicion that the two were struck by live fire. An X-ray of Usaid's head, which shows the bullet lodged inside his head, and photographs of the entry and exit wounds in Muhammad's body indicate that the two were not struck by rubber-coated metal bullets. These findings raise serious doubts regarding the IDF Spokesperson's statement that only rubber-coated bullets had been used. In addition, eyewitnesses gave testimony to B'Tselem that during the demonstration, the forces had fired live bullets too.

B'Tselem's findings generated media discussion of the event. On 23 March, the IDF Spokesperson announced that the judge advocate general, Maj. Gen. Avichai Mandelblit, had ordered a Military Police investigation into the circumstances of the incident. This decision is exceptional as in the vast majority of cases in which security forces kill Palestinians, the army refuses to open a Military Police investigation and suffices with an operational debriefing carried out by the unit in charge of the incident.

B'Tselem wrote to the office of the Judge Advocate for Operational Affairs, suggesting that the organization give the Military Police its investigative findings and information relating to the incident.

ورت مشروح مذاكرات مجلس بررسي نهايي قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران

ورت مشروح مذاكرات مجلس بررسي نهايي قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران چاپ ایمیل
28 مرداد 1388
صورت مشروح مذاكرات

مجلس بررسي نهايي قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران

کتاب صورت مشروح مذاكرات مجلس بررسي نهايي قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران در چهار مجلد که در آذرماه 1364 شمسی توسط اداره کل امور فرهنگی و روابط عمومی مجلس شورای اسلامی به چاپ رسیده است با مجوز رسمی و با رعایت حقوق مولف در اینجا قابل دریافت است.لازم به ذکر است که سایت شورای نگهبان نیز 3 جلد این کتاب را بر روی سایت خود بارگذاری نموده است.


صورت مشروح مذاكرات
مجلس بررسي نهايي قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران
جلسه اول تا سي و يكم

نسخه PDF

حجم: 37.5
MB


صورت مشروح مذاكرات
مجلس بررسي نهايي قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران
جلسه سي و دوم تا پنجاهم

نسخه PDF

حجم: 25.4
MB


صورت مشروح مذاكرات
مجلس بررسي نهايي قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران
جلسه پنجاه و يكم تا شصت هفتم (آخر)

نسخه PDF

حجم: 23.1
MB



راهنماي استفاده از
صورت مشروح مذاكرات
مجلس بررسي نهايي قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران
همراه با معرفي مجلس و اعضاي خبرگان

نسخه PDF

حجم: 34.9MB

اصرار عجیب بهشتی و نطق تاریخی مقدم مراغه ای :اصل ولایت فقیه چگونه به تصویب مجلس خبرگان قانون اساسی رسید؟

اصرار عجیب بهشتی و نطق تاریخی مقدم مراغه ای :اصل ولایت فقیه چگونه به تصویب مجلس خبرگان قانون اساسی رسید؟

از راه رسیدن بهار طبیعت و نو شدن جان و جهان بر همگی همراهان گرامی و دوستان نازنین نادیده ام نیکو و خجسته باد . از تاخیر دو هفته ای که به مناسبت مسافرتی ناخواسته پیش آمد صمیمانه پوزش می خواهم و بی هیچ مقدمه ای برگی دیگر از تحولات تاریخی معاصر را باز می گشایم . برگی که شاید بهانه ای باشد برای بحث های پردامنه تر !
———————————————————————————————–
در گشت وگذارهای نوروزی ، بطور کاملا اتفاقی کتابی به دست آوردم که چند دقیقه تورق سرپایی اش کافی بود تا از آنچه میخواندم ، غرق شگفتی شوم . کتابی که در سال 1364 توسط انتشارات روابط عمومی مجلس منتشر شده است و صورت مشروح مذاکرات مجلس بررسی نهایی قانون اساسی سال 58 در آن آمده است . کتابی است بالغ بر 2000 صفحه و حوصله و دقت و نکته سنجی بسیار نیاز دارد . با این حال شاید هر علاقه مند تاریخ که سرنوشت کشورش را در خور اهمیت می یابد ، پیش از هر چیزی ، سراغ اصل پنجم را بجوید . همان اصل دو خطی به ظاهر ساده ای که قدرت سیاسی مطلقه را در اختیار فقیهی قرار می داد که بایستی عادل ، باتقوا و آگاه به زمان باشد .

چند شب پیش که ساعت از نیمه های شب نیز گذشته بود ، خواندن آن بخش را به پایان رساندم و تنها چیزی که حس می کردم ، عرق سردی بود که بر پیشانی ام نشسته بود . احوالم دگرگون شده بود ، نه بخاطر آنکه با این اصل موافق یا مخالف بوده باشم ، بل از نحوه ی طرح اصول قانون اساسی و چگونگی تصویب شان (بویژه این اصل ) در شگفت مانده بودم . پس این چنین بود که نسل هایی در پس قرائتی محدود ، تفننی و نگاهی غیر حقوقی و غیر علمی روز و شب خود را به افسوس گذرانده اند . با هم بخش هایی از آن جلسه را لحظه به لحظه ورق می زنیم ؛ لحظه هایی که آینده ی ایران را برای همیشه دگرگون ساخت :
نائب رئیس (بهشتی) : با توجه به بحث های گسترده ای که در گروه ها و در جلسه ی مشترک گروه ها درباره ی اصل پنج شده ، نظر بر اینست که بتوانیم این اصل را با اظهار نظر یک موافق و یک مخالف به رای بگذاریم . برای اینکه بحث مان به درازا نکشد ، اولین نفری که بعنوان مخالف میخواهد صحبت کند ، نوبت برای صحبت بگیرد تا یک نفر هم بعنوان موافق از گروه یک یا اگر مناسب بود از گروههای دیگر ، بیاید دفاع کند . آقای مراغه ای شما بعنوان مخالف ثبت نام کرده اید ؟
مقدم مراغه ای : بله ، من بعنوان مخالف می خواهم صحبت کنم .
نائب رئیس : بفرمائید .
مقدم مراغه ای : بنام خدا . ما آذربایجانی ها یک ضرب المثلی داریم که وقتی به ترکی می گوییم خیلی دلنشین است ٰ ولی نمی دانم وقتی ترجمه می شود چقدر اثر دارد . میگوئیم دوست آن است که وقتی پیش آمدی می شود بگوید « گفته بودم » اما دشمن می گوید « میخواستم بگویم » حالا اگر من هم مطلبی را عرض می کنم بعنوان یک دوست و یک همسنگر و بعنوان کسی که در این مبارزه شرکت داشته است ، عرایضی را می گویم . امروز با احساس مسئولیت در مقابل تاریخ ، مطلبی را که بالاخره باید کسی در این مجلس عنوان می کرد بعرض می رسانم .
در این مجلس به قرآن مجید سوگند یاد کرده ام که طبق آنچه وظیفه ی نمایندگی ایجاب می کند ، عمل کنم . به انقلاب اسلامی ایران علاقه دارم ، رهبری امام را پذیرفته ام ، به روحانیت ارج می گذارم و آمادگی شهادت دارم و در هدف هیچگونه اختلافی نیست ، ولی در عمل نظراتی دارم که عرضمی کنم .
مطالبی که می گویم ، برای امروز نیست ، برای فرداهاست قانون اساسی برای یک نسل تنظیم نمی شود ، باید دارای ابعاد زمانی و مکانی باشد ، باید پیش بینی آینده و نسل های جدید را بکند . اگر امروز اسلام به این درجه از قدرت و نفوذ رسیده است که مردمی بی سلاح توانسته اند رژیم پلیسی و نظامی آنچنانی را سرنگون کنند ، برای آن است که اسلام ازلی و ابدی و متحرک است .
آنها که در متن مبارزات برعلیه رژیم بودند میدانند که وقتی مخالفت ها با رژیم گذشته آغاز شد ، در همان زمانی که جنگ های چریکی درگرفت و روشنفکرها و دانشگاهی ها درگیر مبارزه شدند ، مردمان آگاه چشم به روحانیت دوخته بودند و می دانستند تنها عاملی که می تواند آن قدرت شیطانی را منکوب کند ، ایمان دینی و نفوذ روحانیت است . به همین جهت بود که همه ی گروهها رهبری امام خمینی را پذیرفتند و امام با اتکا به نیروی معنوی اسلامی ، پیروزی ملت را تامین نمود و همه ی جهان متوجه نیروی عظیم اسلام و قدرت ایمان مردم مسلمان ایران شدند و فصل جدیدی در مبارزات ملی مردمی باز شد .
مردم ایران با اتکا به ایمان و معتقدات اسلامی خود ، یکپارچه رهبری امام خمینی را پذیرفته اند . امام خمینی برای احراز رهبری ، استناد به قانون اساسی نکرده است و هنوز هم نفوذ و قدرتی که امام منبعث از قانون اساسی مدون نیست ، بلکه سرچشمه ی نیروی رهبری امام ، اسلام است که به ذات دارای نیرو است .
این مطلب را بعنوان مقدمه عرض کردم تا برسم به مطلبی که در قانون اساسی جدید عنوان شده است و می گویند که اسلام را باید مستحکم کرد . در کمال خضوع می کنم آقایان ، سعی کنید قانون اساسی را مبانی اسلام تحکیم کند . اسلام با قدرتی که دارد و آیات آنرا در انقلاب اخیر دیده ایم ، نیازی به قانون اساسی ندارد . اکثریت ملت ایران مسلمان اند ، با اتکا به اسلام قیام کرده ایم و از طریق همه پرسی ملت به جمهوری اسلامی رای داده است .
جمهوری اسلامی از دو کلمه ی اسلام و جمهوری تشکیل می شود که اسلام محتوا است و جمهوری قالب آن . ما اگر اصول دین اسلام را در قانون اساسی بیاوریم ، خدمتی نکرده ایم . چون اصل اسلام پشتوانه های مستحکم تری از قانون اساسی دارند و نباید کاری کنیم که نیروی اسلام را که اکنون در اوج است و امید در دلها بوجود آورده است ، بصورت قوانینی که ممکن است هر روز تغییر کند درآوریم . به این جهت است که بنده معتقدم اسلام را با پشتوانه ی هزار و چهارصد ساله اش که هنوز چنین جوان است ، در مافوق قانون قرار دهیم …
قانون اساسی پیشنهادی توسط عده ای از افراد اسلام شناس و مورد اعتماد تهیه شده و تا آنجایی که بنده اطلاع دارم ، این قانون به تصویب شورای انقلاب و مراجع تقلید و رهبر انقلاب رسیده است . رادیو تلویزیون و وسائل ارتباط جمعی ، مردم را با آن آشنا کرده اند و با توضیحاتی که به مردم داده ایم ، مردم ما را انتخاب کرده اند . بررسی نهایی قانون اساسی به ما واگذار شده است و شش هفته وقت تعیین کرده ایم که این قانون را اصلاح و تصویب کنیم . حالا به جای اصل سوم با اصل پنج جدید روبرو هستیم که من داخل ماهیت آن نمی شوم . به هر حال اصل سوم قانون پیشنهادی با اصل پنجم اخیر معارض هستند .
اوضاع نسبت به چند ماه پیش تغییر کرده است ، شرایط استثنایی در مملکت وجود دارد ، مطبوعات در شرایط خاص و استثنایی قرار دارند . گروه های سیاسی که در مبارزه شرکت داشتند درگیر پاره ای مسائل هستند که طرح آن در اینجا ضرورتی ندارد . در چنین شرایطی تغییر ناگهانی اصل سوم که در هر حال ملت از آن آگاه و بر آن تائید داشته است ، بصورت فعلی در مجلس خبرگان در شان مجلس نیست . البته اگر ما بعنوان نمایندگان مجلس موسسان تعیین شده بودیم و وقت و فرصت داشتیم که مثلا یک سال بنشینیم و با جمع آوری و کسب نظر عمومی ، طرح جدیدی تهیه کنیم ، آن مطلب دیگری بود و هنوز هم دیر نشده است . باید این مطلب را صریحا به ملت اعلام کنیم و تشکیل جلسات خصوصی هم ضرورت ندارد . در جلسات عمومی بحث کنیم و ببینیم آیا ولایت فقیه که از نظر اصل مورد قبول است ، چطور باید تنظیم شود ؟ وقتی می گویم در اصل ، منظور این است که اسلام باید حاکم باشد ، ولی نباید اسلام را یک طبقه ی خاص در انحصار خود بگیرد . آن وقت ممکن است اسلام ابزاری شود در دست قدرت طلبان و این تصور حاصل شود که مبارزه ای را همه ی ملت شروع کرده است ، اما پس از پیروزی عده ای می خواهند همرزمان خود را کنار بگذارند .
در اینجا لازم به یادآوری است که ما قانون برای امروز وضع نمی کنیم . بنده امروز با دوستان صحبت می کردم که اصلی تهیه شود که امام خمینی برای مدت معینی و یا مادام العمر بعنوان رهبر قانونی مملکت حکومت نمایند ، ولی در این هزار و چهارصد سال ، امام خمینی استثنا است . امام با همه ی قدرتی که دارد ساده زندگی می کند ، ساده صحبت می کند ، ساده مردم را می پذیرد . از کجا می توانیم امیدوار شویم که در آینده نیز رهبری اینچنین داشته باشیم ؟ بعضی از آقایان می گویند رهبر انتخابی باشد ، اگر انتخابی باشد می شود رئیس جمهور ، با شرایطی که برای رئیس جمهور تصویب می کنیم ریاست جمهور در انحصار طبقه ی خاصی نیست یک روحانی هم مثل یک سیاستمدار مسلمان میتواند ریاست جمهوری را احراز کند . ما اگر بخواهیم با استفاده از نیروی اسلام ، حکومت را در اختیار یک طبقه ی خاص قرار دهیم ، برای جامعه قابل قبول نخواهد بود …
اجازه بدهبد سخن خود را با چند جمله از آخرین خطبه ی مجاهد بزرگ آیت الله طالقانی پایان دهم .
« هدف پیامبر آزاد کردن مردم بود . آزاد کردن از تحمیلات طبقاتی ، آزاد کردن از اندیشه های شرکی که تحمیل شده ، آزاد کردن از احکام و قوانینی که بسود یک گروه و یک طبقه به دیگران تحمیل شده ، این رسالت پیامبر شما بود ، ما هم باید دنبال این رسالت باشیم . این شهدای ما هم دنبال این رسالت بودند ، در مقابل فرهنگ تحمیلی ، در برابر قوانین تحمیلی ، در برابر محدودیت های پلیسی که گاهی به اسم دین بر مردم تحمیلی می شد که از همه خطرناکتر بود ، این خطرناکترین تحمیلات است . یعنی آنچه از جانب خدا نیست ، از جانب حق نیست ، آنها را به اسم خدا به دست و پای مردم ببندند و مردم را از حرکت حیاتی بازدارند ، حق اعتراض و انتقاد به کسی ندهند ، حق فعالیت آزاد به مردم ؛ مسلمانان و مردم آزاده ی دنیا ندهند . »
———————————————————————————————–
همانطور که خواندید ، نطق رحمت الله مقدم مراغه ای
در جلسه ی بعد از ظهر بیست و یک شهریور 1358 ، اولین و آخرین موضع مخالف علنی در روند تصویب اصل پنجم قانون اساسی به شمار می رود . این جلسه از جهاتی دارای اهمیت است .نخست آنکه اولین جلسه ی مجلس خبرگان قانون اساسی است که پس از درگذشت آیت الله طالقانی برگزار می شود . دوم آنکه برخلاف تصورات بسیارانی ، آیت الله منتظری تنها در دقایقی از این جلسه ریاست مجلس را برعهده دارد و به هنگام رای گیری بر سر این اصل ، منتظری در جلسه حضور ندارد و اداره ی جلسه بر عهده ی آیت الله بهشتی است . بهشتی شاید بیشترین نقش را در تهیه و تصویب این اصل داشته باشد ، تا بدانجایی که بطور علنی ، با زیرپا گذاشتن قوانین مصوب داخلی و آئین نامه های مجلس خبرگان قانون اساسی ، اجازه ی صحبت به بیش از یک موافق و مخالف را نمی دهد . در بررسی تک تک اصول قانون اساسی ، روال بر این بود که دو نفر بعنوان موافق و دونفر بعنوان مخالف صحبت کنند ، اما بهشتی با این توجیه که بحث های خصوصی به قدر کفایت بوده است ، از بسط مباحث در جلسه ی علنی مجلس جلوگیری می کند . شگفت آور آنکه تنها کسی که بعنوان موافق این اصل نطق می کند ، کسی جز خود بهشتی نیست . بهشتی بیش از دوبرابر زمان نطق مقدم مراغه ای به عنوان موافق سخنرانی می کند که اعتراض اعضای دیگر از جمله ی آیت الله طاهری و آیت الله سبحانی و حجتی کرمانی را برمی انگیزد . اما شاید مهمترین مخالفت را عزت الله سحابی ابراز می کند : « این اصل یک اصل بسیار اصولی و اساسی است و انقلابی در جامعه ی ایران ایجاد خواهد کرد . بنابراین نگذارید که این اصل سرسری بگذرد . در جلسات خصوصی بنده بعنوان مخالف فقط ده دقیقه توانستم صحبت کنم ، در حالیکه دهها مطلب دیگر داشتم که فرصت نشد و در حدود بیست نفر و شاید سی نفر در دنباله ی حرفهای من جواب دادند و باز جواب داشت ولی به هیچ کدام نوبت نرسید . بنابراین روی این اصل بقدر کافی در این مجلس خبرگان توضیح داده نشده . شما اگر بخواهید با یک قیام و قعود مساله را تمام بکنید ، این در نظر ملت ایران مساله ای است که ایجاد مسائل و مشکلات خواهد کرد و خود جنابعالی (بهشتی) اینجا مطالبی فرمودید که این مطالب در آن جلسه گفته نشده بود و جوابش نیز داده نشده بود ، همین مطالب شما جواب دارد »
جواب بهشتی به حجتی کرمانی و سحابی این است که بگذارید پیشنهاد کفایت مذاکرات را به رای نمایندگان بگذاریم ( پیشنهادی که با 52 رای از مجموع 64 نفر رای می آورد و این البته چندان عجیب نیست ) ، اما آیا یک اصل روشن در آئین نامه را می توان با پیشنهاد کفایت مذاکرات به کناری نهاد . آیا ایم این کار ، نوعی تلقین به نمایندگان نیست ؟ آیا رئیس جلسه نبایستی موضع مستقل و بی طرفانه نسبت به مطالب مطرحه داشته باشد ؟ و مهم تر آنکه اصرار بهشتی برای تصویب سریع این اصل به چه علتی است ؟ چرا چنین سریع و شتابزده ؟!
این شاید پرسشی باشد که بتوان در آینده از لابه لای گفته ها و ناگفته ها پاسخی بر آن یافت .
———————————————————————————————–
پ.ن : متن کامل این مذاکرات در سایت مجلس خبرگان نیز موجود است . برای دسترسی به دوره ی کامل 4 جلدی به اینجا مراجعه کنید . مباحث مربوط به این اصل را در جلد اول ، صفحات (372-384 ) می توانید مطالعه