۱۳۹۸ مرداد ۱۷, پنجشنبه

اسرائیل؛ «بخش‌های سیاه تاریخ را نباید سانسور کرد» ۱۶/مرداد/۱۳۹۸ حبیب حسینی‌فرد

در این عکس بازمانده از اول ژوئیه ۱۹۴۸، ساکنان عرب رمله در نزدیکی تل‌آویو پس از یک درگیری در چارچوب جنگ استقلال، در حال تسلیم شدن به نیروهای یهودی دیده می‌شوند.
هر کشوری در تاریخ خود نکات و مقاطع سیاه و بحث‌انگیزی دارد. تاریخ تشکیل اسرائیل و تحکیم پایه‌های آن هم از این نکات بری نیست، چنانکه تاریخ ۴۰ ساله برپایی و تحکیم جمهوری اسلامی ایران نیز. منتهی دو کشور درباره داده‌ها و اطلاعات مربوط به رویدادهای تیره و توأم با خشونت و جنایت خود رویکردی متفاوت دارند، چنانکه هنوز هم نه اطلاعات درستی از ماجرای سینما رکس آبادان و نقش احتمالی دست‌اندرکاران نظام بعدی در آن در دست است، نه آرشیوهای مربوط به نقض فاحش حقوق اولیه بخشی از شهروندان و اقلیت‌های مختلف در دسترس کسی است و نه مدارک و اسناد سبعیات‌ها و محاکمات سرپایی در ۱۰ سال اول انقلاب و بعد از آن بر روی کسی گشوده است و نه ...
این در حالی است که در اسرائیل نقاط سیاه و بحث‌انگیز تاریخ تشکیل این کشور و پس از آ‌ن موضوع تحقیقات گسترده خود محققان اسرائیلی بوده و کمتر داده و اطلاعاتی از دسترس عموم خارج مانده است. حالا هم که یک درک و دریافت دولتی خاص در دهه اخیر در تلاش برای محرمانه‌سازی بخشی از آن تاریخ تیره است، اعتراض‌ها و انتقادهای اجتماعی و سیاسی و فرهنگی به شدت بالا گرفته است. مقاله زیر با استناد به این بحث‌ها و تلاش‌ها نوشته شده است.
******‌
این روزها بحث رسانه‌ای گسترده‌ای در اسرائیل درگرفته که محور آن انتشار یا عدم انتشار داده‌های مربوط به قتل و کشتارهایی است که در حوالی سال‌های ۱۹۴۸ و حول و حوش آن و در جریان تشکیل دولت اسرائیل صورت گرفته است.
نهادی به نام Director of Security of the Defense Establishment در وزارت دفاع اسرائیل که در عبری به اختصار به آن مالمب (Malmab) می‌گویند مسئول تشخیص انتشار یا عدم انتشار داده‌های مربوط به امنیت اسرائیل و در اصل بالاترین نهاد ممیزی رسانه‌ها در این کشور است. مثلاً گزارش‌دهی رسانه‌ها از ابعاد برنامه هسته‌ای اسرائیل باید با اجازه این نهاد باشد.
اخیراً ولی بیش از پیش فعالیت این نهاد در محرمانه‌سازی اسناد و داده‌های مربوط به رویکرد دولت اسرائیل در برابر اعراب، به خصوص در حوالی سال ۱۹۴۸، یعنی ایام تشکیل کشور اسرائیل، بحث‌انگیز شده، آن هم اسنادی که تا چند سال پیش علنی و در دسترس بوده‌اند. فلسطینی‌ها از حوادث سال ۱۹۴۸ و مسائلی که در جریان تشکیل دولت اسرائیل بر آنها رفته به عنوان «نکبت» یاد می‌کنند.
روزنامه هاآرتص در گزارش تحقیقی اخیر خود به این نتیجه رسیده که نهاد یادشده از چندین سال پیش در حال جمع‌آوری، محرمانه‌سازی و پلمپ‌کردن اسناد و داده‌های مربوط به این حوادث است. گزارش می‌گوید که مالمب اظهارات افسران و نظامیان اسرائیل درباره شهروندان عادی فلسطینی به قتل‌رسیده، تجاوزگری‌ها و ویران‌سازی دهکده‌های فلسطینی را جزو اسناد محرمانه دسته‌بندی کرده، چنانکه اسناد مربوط به آواره‌سازی مردم بَدَوی فلسطین در ۱۰ سال اول تشکیل کشور اسرائیل.
هآارتص از قول یهیل هورو که تا سال ۲۰۰۷ مدیر مالمب بوده، نوشته است که این اقدام درستی است که اسناد مربوط به رویدادهای حول و حوش سال ۱۹۴۸ محرمانه شوند، چرا که علنی‌بودن این اسناد می‌تواند در مناطق فلسطینی‌نشین ناآرامی دامن بزند. او در پاسخ به این سؤال که چه معنایی دارد که اسناد و مدارکی که در پژوهش‌های مختلف انتشار یافته‌اند و در باره آنها کتاب نوشته شده حالا غیرعلنی شوند، می‌گوید: «هدف این است که سندیت تحقیقات و کتاب‌هایی که درباره آوارگی فلسطینی‌ها در جریان تشکیل کشور اسرائیل منتشر شده‌اند زیر سؤال برود و بی‌اعتبار شوند. وقتی که کسی می‌نویسد اسب سیاه است، مادام که آن اسب در تاریکی اصطبل ایستاده، کسی نمی‌تواند ادعای سیاه بودن آن را اثبات کند.»
انتشار گزارش تحقیقی هاآرتص، واکنش بنی موریس، از تاریخدانان سرشناس اسرائیل را به دنبال داشت. موریس از اولین محققانی بود که با پژوهش‌های خود در دهه هشتاد قرن گذشته جامعه اسرائیل را بیش از پیش با مسائل مربوط به آوارگی فلسطینی‌ها در جریان تشکیل کشور اسرائیل آشنا کرد. او در مقاله تازه خود در هاآرتص نوشت: «۱۰ سال پیش اولین زمزمه‌های مربوط به محرمانه‌سازی اسناد دوران تشکیل کشور اسرائیل به گوش رسید، اسنادی که من آنها را رویت کرده‌ام و برای عموم هم قابل دسترس بود... یکی از این اسناد جریان حرکت آوارگان فلسطینی از اول دسامبر ۱۹۴۷ تا اول ژوئن ۱۹۴۸ را ثبت کرده. این سند را بخش امنیتی شبه‌نظامیان یهودی موسوم به هاگانا تهیه کرده که برای ایجاد کشور مستقل اسرائیل مبارزه می‌کردند و بعداً جزیی از ارتش اسرائیل شدند.» موریس اما در ادامه می‌نویسد که دو سال پیش که قصد داشته دوباره این سند را در یک آرشیو غیرنظامی ببیند، تحت عنوان محرمانه رده‌بندی شده بوده و قابل دسترسی نبوده است.
سازمانی در اسرائیل با نام اکووت که برای دسترسی عمومی به آرشیو‌ها تلاش می‌کند حالا همین سند ۲۵ صفحه‌ای مورد اشاره موریس را در اینترنت منتشر کرده است. در سند گفته می‌شود که در جریان تشکیل کشور اسرائیل دستکم ۷۰ درصد فلسطینی‌ها بر اثر حملات دسته‌جات مسلح یهودی خانه و کاشانه خود را ترک کرده‌اند. دولت کنونی اسرائیل روایت دیگری از این آوارگی به دست می‌دهد. بر اساس این روایت متأخر، فلسطنیی‌ها در تبعیت از فراخوان رهبران عرب دست به مهاجرت و ترک خانه‌های خویش زده‌اند.
سال گذشته، خبری منتشر شد که بر اساس آن سفیر اسرائیل در سوئیس در نامه‌ای به وزارت خارجه این کشور خواسته است که حمایت دولت سوئیس از سازمان اکووت پایان گیرد. وزارت خارجه سوئیس تنها حامی مالی پروژه اکووت در آزادی دسترسی به آرشیوهاست.
در دسامبر سال ۲۰۱۸ هم دولت اسرائیل از دولت آلمان خواستار قطع حمایت از موزه یهودیان در برلین شد، چرا که نمایشگاهی در باره اورشلیم (بیت‌المقدس) در این موزه «عمدتاً بیانگر روایت فلسطینی‌های مسلمان در باره تاریخ این شهر» است.
در سند تاریخی انتشار یافته از سوی اکووت، سازمان اطلاعات شبه‌نظامیان هاگانا فهرستی به دست می‌دهد از میزان تخلیه شهرک‌ها و دهات فلسطینی در جریان درگیری‌های این شبه‌نظامیان با ساکنان آنها: «دیریاسین، اکثریت آواره و اکثریت کشته، دیر ابوتور، اکثریت آواره و شبیه دیریاسین، عین‌زیتون: نابودی روستا به دست ما و شمار زیادی کشته، تیرا، تحت تسلط یک شورای یهودی متحد...» در مورد شمار متعدد دیگری از روستاهای تخلیه‌شده فلسطینی نیز داده‌های مشابه‌ای در سند آمده‌اند.
«توجیهاتی برای به کرسی‌نشاندن یک روایت خاص»
هاآرتص همچنین از سانسور بخش‌هایی از مصاحبه‌هایی خبر می‌دهد که مورخان مشغول به کار در «مرکز (تحقیقاتی) اسحاق رابین» اوایل دهه گذشته میلادی با شماری از شاهدان مناقشات نظامی در جریان تشکیل کشور اسرائیل انجام داده‌اند. برای مثال در یکی از این مصاحبه‌ها یک سرگرد فعال در آن دوره می‌گوید: «واحد تحت امر من ۲۰ خانه را با هر چه که درون آنها بود منفجر کردند.» و مصاحبه‌گر می‌پرسد: «در وقتی که ساکنان در این خانه‌ها خوابیده بودند؟»، و سرگرد پاسخ می‌دهد: «فکر می‌کنم که همین گونه بود.» به نوشته هاآرتص مالمب این بخش از مصاحبه را سانسور کرده است.
بنی موریس، تاریخدان، در این مورد نیز در مقاله مورد اشاره در هاآرتص نوشته است: «هیچ قانونی نقش مالمب را توضیح نداده است، ولی تبلیغات به سود یک کشور و سعی در منزه‌سازی گذشته آن به هیچ‌وجه مشروعیت ندارد... هیچ کس تردیدی ندارد که طرف مقابل (عرب‌ها) هم در آن ایام دست به جنایت زده‌ است، مثلاً آواره‌سازی یهودیان از بخش قدیمی اورشلیم (بیت‌المقدس) یا قتل عام در کفر اتزیون، هر چند که این جنایات در مقام مقایسه کوچکتر و کم‌ابعادتر بوده‌اند. منتهی مسئله مسئولان در مالمب امروز نفس آن رویدادها نیست، بلکه ایجاد شک و تردید درباره همه تحقیقات انتشاریافته درباره رویدادهای آن دوره و بی‌اعتبارکردن محققان آنهاست.»
همین که اصولاً هاآرتص به این سانسور پرداخته یا برخی از آن اسناد دوباره به وسیله نهادهایی مانند اکووت به طور کامل انتشار یافته‌اند، بدون آنکه مشکلی امنیتی ایجاد کند یا محققان و افراد درگیر با این اسناد به انتشار نقطه‌نظرات خود پرداخته‌اند، همه و همه از نظر لیور ناونه، مدیر اکووت نشان‌دهنده آن است که امنیت اسرائیل به هیچوجه با شفافیت و دسترسی کامل شهروندان به اطلاعات و تاریخ خود خدشه برنمی‌دارد و به خطر نمی‌افتد.
و یاکوب لوزویک، مدیر آرشیو دولتی اسرائیل تا سال ۲۰۱۸، هم اندکی پیش از بازنشستگی خود در اظهاراتینقادانه و قابل اعتنا در مورد رویکرد اخیر دولت با اسناد و مدارک تاریخ تشکیل اسرائیل گفت: «یک دمکراسی حق ندارد هیچ داده و اطلاعات و داده‌ تاریخی را ممنوع کند، چرا که گویا ممکن است به وجهه کشور آسیب برسانند... گفته می‌شود که انتشار علنی داده‌ها و اطلاعات می‌تواند به خشم دشمنان ما بیانجامد، به عنوان نشانه‌هایی از جنایت جنگی تلقی شوند، سند و مدرک حقوقی علیه ما به دست اعراب فلسطینی بدهد و نیز اراده دوستان در حمایت از ما را تضعیف کند. ولی راستش همه این توجیهات را باید به کناری گذاشت، زیرا هدفی جز پوشاندن بخشی از واقعیت‌های ندارد و در راستای به کرسی نشاندن یک درک و دریافت دولتی ویژه از رویدادهای آن دوره است.»

بيانيه۱۴تن بانوی کنشگرمدنی برای استعفای علی خامنه ای از قدرت

Sécheresse au Kenya: plus d'un million de personnes menacées de faim

Aaron Maté: US Ready for WAR with Iran to Get Regime Change!

New Israeli Military Strategies for Annexation and Undermining Palestini...

Death by Police is Now the 6th Leading Cause of Death Among Young Men

Kamala Harris support drops after Tulsi Gabbard takedown

Scientist engineer blinking eye replica

Breaking: Russian Navy heading toward Persian Gulf (full show)

Top U.S. & World Headlines — August 8, 2019

Angela Davis, Nikki Giovanni & Sonia Sanchez on the Crisis in America & ...

Trump & the End of the Christian West

Kung Fu Trade War: Who Gets Clobbered When Two Giants Fight?

محمود طوقی: بازخوانى تاريخ معاصر سازمان چريك‏هاى فدايى خلق - فصل سوم؛تولدى مبارك - قسمت پنجم



اكنون
از قله ‏هاى خون
مى‏ خوانم
آيا گروه ستاره ‏هاى دنباله‏ دار خون را
بر خنجر شكسته‏ ى منقارم مى ‏بينى
سلطانپور
شهادت مهرنوش و منوچهر
خانه خيابان ابطحى توسط حسن سركارى اجاره شد. پس جمشيدى رودبارى، مهرنوش ابراهيمى و منوچهر بهايى ‏پور به آنجا منتقل شدند.
كار اين تيم شناسايى كلانترى‏ ها، پاسگاه‏ ها و مسير تردد و سفرا و عبداله رياضى رئيس مجلس شورا بود. بيشتر اين شناسايى‏ ها توسط مهرنوش ابراهيمى انجام مى‏ شد.
بعد از مدتى احمدرضا شعاعى نائينى (با نام مستعار فريبرز) به آنان ملحق شد. نائينى دانشجوى سال چهارم راه و ساختمان بود. على آرشى كه هم‏ كلاسى او بود او را عضوگيرى كرد. به حميد اشرف وصل شد و حميد او را به حسن سركارى وصل كرد.
با دستگيرى حسن سركارى خانه لو رفت. با دير آمدن او مهرنوش ابراهيمى (با نام مستعار مهين) و منوچهر بهايى ‏پور با كليه مدارك و اسلحه‏ هاى موجود در خانه، خانه را ترك كردند. اما با ساواك كه خانه و منطقه را محاصره كرده بودند درگير شدند و هر دو به شهادت رسيدند. ساواك به طرف خانه گازهاى خفه ‏كننده پرتاب مى ‏كرد. كل مهمات خانه هفده فشنگ بود. مهمات از خانه قبلاً خارج شده بود۱. نائينى نيز هنوز مسلح نشده بود. و سلاح شخصى نداشت رودبارى از محاصره گريخت اما نائينى در يازده مهر ۱۳۵۰دستگير شد.


اين شب سنگى
در هزاران قاب تصوير است
پاسدار شط نفت و نبض تقدير است
ما به اميد مسلسل‏ هاى وحشى زنده مى ‏مانيم
سلطانپور
شهادت عبدالحسين براتى
روز سه ‏شنبه سيزده مهر۱۳۵۰، سه تن با كرايه كردن يك اتومبيل پيكان براى شناسايى چند بانك راهى غرب تهران مى‏ شوند. حوالى ظهر به جاده قديم كرج مى‏ روند تا نهار بخورند. در راه بازگشت به گشت پليس برمى‏ خورند كه به آن‏ها مشكوك شده است. در همين حين در تقاطع باباييان اميرى تصادفى روى مى‏ دهد. چريك‏ها پايين مى‏ آيند و با تيراندازى به سوى گشت‏ی هاى ساواك از محل مى‏ گريزند.
ساواك براى پوشاندن اين شكست عبدالحسين براتى را كه در همين روز در خيابان خزانه به شهادت رسيده بود. به اين ماجرا مربوط مى ‏كند.
فضاى پليسى
بعد از رستاخيز سياهكل، فضاى شهرهاى بزرگ پليسى شد. گشت‏ هاى ساواك و اطلاعات شهربانى در پوشش‏ هاى نامحسوس، وانت، تاكسى و اتومبيل‏ هاى شخصى، پيكان و ولوو، در سطح شهر گشت مى ‏زدند. و افراد مشكوك را دستگير و بازجويى مى‏ كردند. اين دستگيرى‏ ها مبتنى بود بر:
۱- دفترچه افراد تحت تعقيب كه در اكيپ‏ ها بود با نام و مشخصات و عكس.
۲- مشخصات ظاهرى از نظر نوع پوشش و نوع آرايش مو و سبيل كه تا حدودى گرايشات چپ و مجاهدين در آن هويدا بود.
۳- پرسه زدن در خيابان‏ ها در ساعات كار و ادارى كه على‏ القاعده هر جوانى بايد يا در دانشگاه باشد يا در اداره و كارخانه.
۴- حضور در شمال شهر و يا اطراف اماكن و مناطقى كه ادارات مهم ساواك و دولت يا خانه مقامات بود.
به‏ هرروى براى پليس امنيتى هر دختر و پسر جوانى مى‏ توانست يك چريك باشد مگر آن‏كه عكس آن ثابت مى‏ شد.
چريك ‏ها نيز براى اين فضا شيوه‏ هايى پيدا كرده بودند كه در جزوه «تجربيات چريك شهرى» بدان اشاره شده است.
اميرپرويز پويان از آنجا كه عكس او را در معابرزده بودند با لباس آخوندى رفت‌وآمد مى ‏كرد. چريك ‏ها در ساعات ادارى در مركز شهر و يا چهارراه ‏ها و خيابان‏هاى اصلى قرار نمى‏ گذاشتند از نظر ظاهر عادى‏ سازى مى‏ كردند و براى حضور خود در هر محل محمل‏ هايى پيشاپيش آماده مى‏ كردند. تا در صورت برخورد با گشت پليس دچار تناقض ‏گويى نشوند.
شكار در شهر
كار اكيپ‏ هاى ساواك و اطلاعات شهربانى شكار در شهر بود. در جنگل شهر مى‏ گشتند و با ديدن طعمه تور خود را پهن مى‏ كردند. و با قرار گرفتن در چهارسوى شكار او را ناگهان دستگير مى‏ كردند تا در صورت مسلح بودن نتواند دست به سلاح ببرد و يا سيانور خود را بخورد. از جلو و عقب و پهلوها او را مى‏ گرفتند.
اگر چريك ‏ها فرصت مى‏ يافتند تا در زير اين فشار جهنمى نفس بكشند. بدل گشت‏ هاى سطح شهر ساواك، تيم‏ هاى عملياتى چريكى در سطح شهر بود.
چريك‏ ها نيز بايد با فرستادن تيم‏ هاى عملياتى‏ شان اكيپ‏ ها را شكار مى‏ كردند. آن‏وقت ايجاد فضاى پليسى براى رژيم با هزينه ‏هاى سنگين مواجه بود. كافى بود چند اكيپ گشت پليس به رگبار بسته مى‏ شد، آن‏وقت معلوم بود سوراخ موش چه قيمتى داشت.
دستگيرى حسن سركارى
بعد از شهادت قبادى حسن سركارى در سر قرار نازى‏ آباد دستگير شد. علت دستگيرى او روشن نيست.

آخر
به چه كار من مى‏ آيند
آفتاب و ماه
وقتى تو نباشى
شمس لنگرودى
شهادت شاهرخ هدايتى
پس از دستگيرى احمدرضا شعاعى نائينى، على‏ نقى آرشى كه شعاعى را عضوگيرى كرده بود براى اين‏كه مطلع شوند نزد ساواك شناخته شده است يا نه. در تاريخ بيست و هفت مهر ۱۳۵۰ براى ثبت ‏نام به دانشگاه رفت. در اتاق آموزش دانشكده با ساواك روبه ‏رو شد. پس به ‏سرعت از دانشگاه خارج شد. اما در ميدان ۲۴اسفند دستگير شد.
ساواك از طريق آرشى به خانه دركه رسيد. اين خانه محل زندگى حميد اشرف، عباس جمشيدى رودبارى و هدايتى بود. ساواك در ساعت۲۱همراه بايگان ژاندارمرى دركه به خانه حمله كرد و هدايتى به شهادت رسيد.
طرح ترور امام جمعه تهران
امام جمعه تهران در دانشگاه پايگاهى براى ساواك درست كرده بود و اين پايگاه را رهبرى مى‏ كرد. تيم حميد اشرف كه در اين زمان در خانه سليمانيه مستقر بود طرح ترور او را آماده كرد.
خانه سليمانيه توسط صفارى آشتيانى (با نام مستعار على) گرفته شد و شيرين معاضد (با نام پرى) همسر او و حميد اشرف (با نام هرمز) برادر پرى بود. جمشيدى رودبارى نيز جزء همين تيم بود شناسايى توسط آشتيانى و رودبارى انجام شد. اما شيرين معاضد مخالف اين ترور بود و به تأثير منفى آن در افكار عمومى باور داشت. پس با مجاهدين كه به تازگى با هم ارتباط برقرار كرده بودند. مشورت شد. آن‏ها نيز تأثير مثبت اين ترور را رد كردند. پس اين طرح عملى نشد و از دستور كار تيم خارج شد۲

عمليات بانك‏ ها
زندگى يك انقلابى حرفه‏ اى، آن هم از نوع مخفى و چريكى ‏اش، مستلزم هزينه هاىی بود. كه در حد توان يك حزب فراگير بود. تهيه خانه و وسايل حمل و نقل، تهيه سلاح و موادى كه بتوان با آن كُوكتل مولوتف و بمب‏ هاى آتش‏زا ساخت. و ضربه خوردن مداوم امكانات و رها ساختن و گريختن به خانه بعدى مستلزم يك پايگاه قوى مالى بود.
ديگر گروه ‏ها در خارج از ايران اين مسأله را به شكل حل كرده بودند:
۱-حمايت خارجى
۲-حمايت داخلى
۳- خودكفايى گروه
حمايت خارجى براى چريك ‏ها ممكن نبود. نخست آن‏كه اينان خود از منتقدين وابستگى حزب توده به شوروى بودند. و اثرات مرگبار اين وابستگى را ديده بودند. شوروى نيز به ‏دنبال آدم ها و جریانی از جنس و سنخ حزب توده بود. و با جريانات چريكى موافقتى نداشت. و خواهان به ‏هم خوردن رابطه خود با رژيم شاه هم نبود.
مى‏ ماند دولت‏ هايى مثل ليبى و گروه‏ هايى مثل سازمان آزادى‏ بخش فلسطين كه كمك آن‏ ها نيز مستلزم تثبيت پايگاه داخلى و جهانى بود. و چريك‏ها هنوز فاقد اين پايگاه بودند چيزى حدود هفت ماه از عمر آن‏ها نگذشته بود.
حمايت داخلى مستلزم پايگاه گسترده مردمى بود. و اين مستلزم زمان بود كه چريك ‏ها كانال‏ هايى براى گرفتن كمك مالى در مردم ايجاد كنند. مجاهدين به شكل طبيعى از اين كانال‏ ها برخوردار بود. بازار و روحانيت و كانال‏ هاى سنتى در اختيار آن ‏ها بود. اما براى چريك‏ ها چنين كانال‏ هايى وجود خارجى نداشت. حزب توده به ‏عنوان جريان چپ ايران در عمر سى ساله اش تمامى چشمه‏ هاى حمايتى را درمردم خشكانده بود. مى ‏ماند خودكفايى گروه و آن راهى نداشت جز مصادره بانك ‏ها؛ اموال خلق در دست ضدخلق بود.
وضعيت مالى گروه در روزهايى به حدى بد بود كه به قول عباس جمشيدى رودبارى «گروه براى دادن كرايه اتوبوس و تهيه غذاى روزمره۳» پولى در جيب نداشت.
پس به بانك صادرات سمنگان حمله شد. در اين عمليات حسن نوروزى به احمد زيبرم، فرخ سپهرى، جمشيدى رودبارى و على‏ اكبر جعفرى شركت داشتند. كل موجودى بانك۴۷۰۰۰ ريال بود. (بخشكى شانس)
بانك بعدى بانك ملى شعبه صفويه بود كه در جنب زندان قزل‏ قلعه بود كه در واقع نوعى دهن ‏كجى به رژيم به حساب مى‏ آمد.
تيم عملياتى اين بانك عبارت بود از نوروزى، آشتيانى، سپهرى، جمشيدى، حميد اشرف و على‏ اكبر جعفرى.
در اين عمليات رئيس بانك و يك نگهبان كشته شدند.
ساواك براى آن‏كه در برابر عمليات چريك ‏ها خودى نشان بدهد. سيروس سپهرى را كه در زير شكنجه كشته بود. و شاهرخ هدايتى كه در عمليات دركه به شهادت رسيده بود. در حادثه‏ اى ساختگى در كوى كن اعلام كرد كه در تاريخ بيست و هشت دى ۱۳۵۰، سپهرى و هدايتى كشته شده‏ اند.
تهرانى شكنجه‏ گر ساواك در بازجويى‏ هايى كه بعد از بهمن ۵۷ از او گرفته شده است اين طرح را از آن عطارپور، يكى از بازجوهاى ساواك مى‏ داند.
عمليات چريك ‏ها در آستانه جشن‏ هاى ۲۵۰۰ ساله
رژيم از مدت‏ ها قبل جشن‏ هاى ۲۵۰۰ساله شاهنشاهى ايران را تدارك ديده بود تا با جمع كردن رهبران ديگر كشورها، در يك نمايش دروغين از رژيمى آدمكش، چهره ‏اى مدرن و دمكرات ارائه دهد. چريك‏ ها در صدد برآمدند تا با عملياتى توجه رهبران حاضر در ايران را متوجه عمق نارضايتى مردم كنند.
۱-شناسايى سرويس‏ هاى ساواك توسط شاهرخ هدايتى انجام مى ‏شد. از هفده مهر هدايتى و حميد اشرف مسير تردد ساواكى‏ ها را از سه راه ضرابخانه دنبال مى ‏كردند قرار بود عملياتى در بيست و دوم مهر برعليه مأمورين ساواك انجام شود. تيم اشرف مسئول پوشش تبليغاتى عمليات بود. اما از روز بيست و يكم مهر قرار سرويس‏ ها نامرتب شد. پس عمليات به تعويق افتاد.
۲- شناسايى هتل‏ ها که خبرنگاران خارجى ساكن بودند براى بمب ‏گذارى انجام شد، اما تدابير شديد پليس اجازه عمليات را نداد.
۳-بيست و چهار مهر ۵۰ كه ميهمانان خارجى از شيراز وارد تهران شدند دو دكل برق را چريك‏ ها منفجر كردند هدف خاموشى مطلق تهران بود.
يكى از اين دكل‏ ها در مدخل دره كن بود. كه خط انتقال نيروى برق كرج ـ تهران بود.
به‏ همين منظور اشرف و هدايتى به منطقه رفتند شب را در آنجا خوابيدند و صبح ديناميت ‏ها را به پايه دكل‏ ها بستند. دكل‏ ها منفجر شد. اما به‏ خاطر اشتباه محاسبه درميزان مدار منفجره، نتيجه صددرصد نبود.
تيم ديگر راهى جنوب تهران شد به دكل‏ هاى جاده هاشم ‏آباد مدارات انفجارى وصل كرد و زمان انفجار را براى ساعت هشت گذاشتند. ساعت شش به‏ طرف دكل ديگر رفتند و ديناميت‏ ها را بستند. به لوله‏ هاى گازى كه سوخت سنگين كارخانه توليد برق را تأمين مى‏ كرد نيز مدار انفجارى بستند انفجار نيز در اين مناطق انجام شد. اما نتيجه صددرصد نبود.
بيانيه بهمن ۱۳۵۰
هم‏زمان با سالگرد حماسه سياهكل در بهمن سال ۵۰چريك‏ ها طى بيانيه ‏اى به شرح مواضع خود پرداختند. نخست آن‏ كه مبارزه مسلحانه را ضرورتى اجتناب‏ ناپذير از سوى پيشاهنگ دانستند و اعلام كردند مبارزه ضرورتاً سياسى ـ نظامى است كه اين دو وجه رابطه ‏اى ارگانيك و جدايى‏ ناپذير دارند.
طرح مبارزه صرفاً سياسى و يا جدا كردن مبارزه سياسى از نظامى در زمانى‏ كه رژيم هرحركتى را قهرآميز سركوب می كند. حاكى از اپورتونيسم بيکران و بى‏ عملى صرف است. تنها با ضربات نظامى و نشان دادن ضربه ‏پذيرى دشمن است كه مى‏ توان توده را به انقلاب كشاند.
و اما جمع ‏بندى مبارزه يك ساله:
۱-اعتصاب قهرمانانه كارگران جهان چيت تحت تأثير مبارزات مسلحانه. كه بالاخره رژيم مجبور به سركوب خونين آن‏ ها شد.
۲- اوج‏ گيرى بى ‏سابقه مبارزات دانشجويى
۳- شروع عمليات قهرآميز توسط ديگر گروه ‏ها
۴- كسب هرچه بيشتر تجربه به ‏عنوان چريك شهرى
۵-به ‏هم زدن ثبات سياسى رژيم
۶- ضربه زدن به سيستم مالى رژيم با مصادره بانك ‏ها
۷-ترس سرمايه ‏داران خارجى از سرمايه‏ گذارى در ايران
۸-تشديد تضادهاى داخل ارتش و بوروكراسى
در اين زمان مبرم‏ ترين وظيفه همه آغاز كردن مبارزه مسلحانه در همه جبهه ‏ها است. اما شروع بايد با هوشيارى توأم باشد. هرچند اپورتونيست‏ ها شكست‏ هاى تاكتيكى ما را كه لازمه يك عمل انقلابى است. جاروجنجال راه مى‏ اندازند و آن‏را شكست استراتژيك ما اعلام مى‏ كنند. انقلاب آغاز شده است و خون بهاى ما بيدارى خلق خواهد بود. بيانيه با مرگ بر امپرياليسم، مرگ بر حكومت خائن، شاه خودفروخته، زنده باد خلق قهرمان ايران و برقرار و ناگسسته باد اتحاد تاريخى خلق و پيشاهنگان انقلابى‏ اش پايان مى ‏يابد.
جمع‏ بندى سال ۱۳۵۰
سال۱۳۵۰ به پايان رسيد. سالى سنگين و سخت. آن‏ هم براى جنبش بسيار جوان و نوپا. اهميت و عظمت كار چريك ‏ها آن‏گاه آشكار مى‏ شود كه بدانيم در اوج قدرت رژيم پهلوى، از نظر سياسى، اقتصادى، اجتماعى، و سركوب همه جريانات و از صحنه بيرون راندن تمامى احزاب و در زمانى‏ كه ساواك مدعى بود در هر خانه او يك مأمور دارد. عده‏ اى جوان باتجربه ‏اى كم و امكاناتى ناچيز، رژيم را به مبارزه بخوانند. و رژيم على ‏رغم تمامى سبوعيت‏ ها و درنده ‏خويى‏ هايش، على ‏رغم بسيج تمامى امكانات مالى، نظامى و امنيتى ‏اش، على ‏رغم به ‏كار گرفتن تمامى امكانات تبليغاتى سمعى و بصرى ‏اش نتوانست اين جريان نوپا را ريشه‏ كن كند. به ‏راستى راز اين سخت جانى اين جنبش چه بود؟
منتقدين مشى چريكى و اپورتونيست‏ هاى سخنور و طراحان بى ‏عمل و لميدگان و خفتگان در پياده ‏روهاى سياست كه هر سال اول ماه مه را با ودكاهاى روسى جشن مى‏ گرفتند از كنار اين راز مى‏ گذرند.
جريانى كه بنا به اعتراف جمشيدى رودبارى، كرايه اتوبوس و حتى امكان تهيه يك وعده غذاى روزانه را نداشتند. در برابر رژيمى سراپا مسلح و پشت گرم به دلارهاى نفتى و حمايت ‏هاى سياسى ـ اطلاعاتى، امنيتى و نظامى امپرياليسم جهانى يك سال تاب مى‏ آورند.
سالى كه لحظه به لحظه آن با خون و فدا آبيارى مى‏ شود. بهروز دهقانى در زير شكنجه سلاخى مى‏ شود. نابدل خود را از طبقه سوم بيمارستان شهربانى به زيرمى‏ اندازد تا اسرار جنبش را حفظ كند سپهرى دو هفته زير شكنجه تكه تكه مى‏ شود.
اين راز را شاه نفهميد. ساواك و كارشناسان امنيتى نفهميدند. اپورتونيست هاى هزار چهره نفهميدند و نخواهند فهميد كه چرا پيشاهنگان يك خلق مبارزه مى‏ كنند و راز ماندگارى‏ شان چيست. شاه اگر مى‏ فهميد سرنوشت ديگرى داشت. اما نبايد فراموش كرد كه كورفهمى طبقاتى يك بيمارى علاج ‏ناپذير است.
بازخوانى جمع ‏بندى يك‏ساله
گروه جنگل در شرايطى به ‏وجود آمد كه به ‏علت فشار پليس گروه‏ هاى سياسى از حركت باز داشته شده بودند و ترس و خفت بر توده و روشنفكران سنگينى مى‏ كرد.
هدف از تشكيل گروه ضربه زدن به دشمن براى درهم شكستن آتمسفر خفقان بود. گروه جنگل بر مبناى فعاليت سه تن از كادرهاى سابق جزنى تشكيل گرديد۴. دو تن براى كسب تجربه نظامى به فلسطين رفتند۵.
با فعاليت آن سه نفر، بيست و دو نفر سازماندهى مى‏ شوند و شروع به عمليات تداركاتى كردند پاييز ۱۳۴۷ گروه جنگل با هشت كادر سازمان يافت و تا زمستان ۱۳۴۸ به‌بيست و چهار كادر افزايش يافت.
فعاليت‏ هاى تداركاتى گروه
۱-خريد سلاح، چهارده قبضه
۲- تهيه نقشه مناطق شمال ايران
۳-اجراى برنامه‏ هاى شناسايى سيستماتيك مناطق كوهستانى
۴-ايجاد بايگانى اطلاعاتى
در سال ۱۳۴۸ فراهانى بازگشت تا يك جنبش روستايى را سازماندهى كند و با كمال تعجب بسيارى از عوامل را آماده ديد.
در بهار ۱۳۴۹ فراهانى كه براى تهيه سلاح به فلسطين رفته بود همراه با صفارى آشتيانى به ايران بازگشت. آمدن اين دو ضمن مسلح كردن گروه، اميد تازه ‏اى به گروه داد.
براى حل مسائل مالى بانك ملى شعبه وزرا با ۱۶۰ هزارتومان پول مصادره شد. درضمن گروه توانست توسط رفقاى شمالى يك سيستم آذوقه ‏رسانى و ارتباطى را سازمان بدهد.
در شهريور ۱۳۴۹ همه چيز براى حركت آمده بود:
۱-نقشه
۲- سلاح
۳- تجهيزات انفرادى ـ جمعى
۴-سيستم ارتباطى
پانزده شهريور، دسته شش نفرى پيشگامان كوهستان از دره مكار در نزديكى چالوس به سمت غرب حركت كردند. قرارهاى ارتباطى در كوهپايه ‏هايى بود كه رفقاى بومى سكنى داشتند.
برنامه گروه
۱-شناسايى مناطق جنگلى گيلان و مازندران
۲- حمله به يك پاسگاه
۳-وارد كردن ضربه بعدى در منطقه ديگر
هدف
۱-تغيير دادن آتمسفر سياسى
۲- طرح عملى مبارزه مسلحانه
مسائل تكنيكى فاز اول
۱-آشنايى و خو گرفتن با زندگى دشوار در كوه و جنگل
۲- آشنايى با معابر جنگلى و كوهستان
۳-تهيه آذوقه
۴- تهيه ملزومات انفرادى و جمعى
تماس با گروه احمدزاده
گروه هم‏زمان با عمليات در كوهستان به عمليات در شهرهاى شمالى و مركزى مى ‏انديشيد و حتى گفت ‏وگو از تقدم عمليات شهر بر كوه بود. ولى امكانات گروه محدود بود. و كادرهاى شهر جز دو نفر بقيه حرفه ‏اى نبودند، پس لزوم تماس با گروه احمدزاده احساس مى‏ شد.
گروه احمدزاده به چريك شهرى مبتنى بر تجارب و تئورى انقلاب برزيل باور داشت و معتقد بود جنبش بايد اول در شهر دور بگيرد و سپس كار در روستا متكى برمبارزه دور گرفته شده در شهر آغاز شود.
گروه جنگل به شروع هم‏زمان معتقد بود. و اگر به تقدم عمليات در شهر هم نظر داشت اين تقدم يك تقدم تاكتيكى بود و بيشتر آماده كردن افكار عمومى براى جذب و تأييدپذيرى بيشتر از عمل كوه بود. اما گروه احمدزاده اين تقدم را استراتژيك مى ‏دانست.
گروه احمدزاده از آنجايى كه از امكانات گروه مطلع نبود، توافق بيش از دو ماه زمان تعيين شده طول كشيد.
در اوايل زمستان۱۳۴۹ به توافق رسيدند كه كار در كوه را بايد سازمان داد. ولى شروع عمليات در كوه را وابسته به شروع عمليات در شهر مى‏ كرد.
اما ادامه اين شرايط دو خطر داشت:
۱-طولانى شدن مدت شناسايى مى‏ توانست منجر به برخورد با قواى ژاندارم شود.
۲-انتظار نامحدود روحيه كادرهاى كوه را پايين مى ‏آورد.
شناسايى منطقه شرقى مازندران خارج از برنامه گروه بود. و براى رسيدن به توافق با گروه احمدزاده بود. در اين زمان يا بايد عمليات شروع مى‏ شد و يا به شهر بازمى‏ گشتند. دو برنامه شناسايى ۳/۵ماه طول كشيد گروه جنگل در نيمه دوم بهمن ماه آماده عمليات بود. اما گروه شهر آماده نبود.
در نيمه دوم غفور حسن‏ پور دستگير شد. بعد از بيست روز اعتراف كرد و گروه جنگل افشا شد. اشتباه بزرگ حرف زدن غفور در رابطه با گروه جنگل بود. چون او دررابطه ‏اى ديگر دستگير شده بود. پس بايد از افراد مرتبط خود را مخفى مى‏ كردند.
سيزده بهمن ساواك ضربه خود را زد. سه نفر از گيلان، پنج نفر در تهران دستگير شدند. در روزهاى بعد دو نفر ديگر دستگير شدند. كلاً كادرهاى شهر از گروه جنگل به‏ جز پنج نفر بقيه دستگير شدند. شبكه شهرى از هم پاشيد.
در اين زمان دسته كوهستان كه با احمد فرهودى از گروه احمدزاده به نُه نفر رسيده بودند از منطقه شرقى مازندران به سياهكل رسيدند.
در تاريخ شانزده بهمن در جنگل‏ هاى جنوبى سياهكل با رفقاى كوه تماس گرفته شد. و ضربه شهر اطلاع داده شد اما هنوز از دستگيرى ايرج نيرى كه در كوهپايه ‏هاى سياهكل معلم بود، اطلاعى نداشتند. نيرى زير شكنجه انبارك غذايى سياهكل را افشا كرد.
نوزده بهمن هادى بنده‏خدا از كوه پايين آمد تا در دهكده (شاغوزلات) نيرى را از خطر دستگيرى آگاه كند. نيرى قبلاً دستگير شده بود و خانه در محاصره بود. پس هادى نيز دستگير شد.
در نوزده بهمن گروه براى نجات جان هادى به پاسگاه سياهكل حمله كرد. هدف پاسگاه و پست جنگل‏دارى بود.
معاون پاسگاه و فرد ديگرى در اين حمله كشته شدند. و نُه قبضه تفنگ و يك برنو و مسلسل به ‏دست گروه افتاد. اما هادى همراه رئيس پاسگاه قبلاً به رشت برده شده بود.
از شانزده بهمن تا هشت اسفند گروه مورد حمله متمركز نيروهاى دشمن قرار گرفت. و بيش از شش افسر و درجه ‏دار و سرباز دشمن از پاى درآمدند.
چرا گروه به اين سرعت متلاشى شد
تداركات خوب نيازمند زمان طولانى بود. و اين‏كار براى عمليات لازم بود، اما ادامه زمان به پليس امكان رديابى را مى ‏داد. اين تضاد را گروه مى ‏دانست اما قادر به حل آن نبود. پس تمايل به شروع عمليات با امكانات كافى گروه را از دست زدن در زمان تعيين شده باز داشت. و اين امر به سود دشمن و به ضرر گروه تمام شد.

علل تاكتيكى شكست
۱- تأخير در شروع عمليات
۲- نبود يك سازمان زيرزمينى با كادرهاى مخفى در شهر
۳-نبود يك سيستم ضداطلاعاتى دقيق و حساب شده
۴-نبود هماهنگى گروه ‏هاى ديگر از لحاظ عملى و نظرى با گروه جنگل
۵- عدم قاطعيت افراد كوه در برخورد با حوادث.
ناآگاهى روستائيان
چهار نفر توسط روستائيان ناآگاه دستگير شدند. آن‏ ها غافل شدند كه در مرحله ابتدايى جنگ چريكى نيات سياسى چريك بر روستاييان روشن نيست و آن‏ ها برطبق روابط جارى عمل مى‏ كنند.
ضامن بقاى چريك قاطعيت و قدرت است نه ملايمت و ملاطفت. ملايمت به‌حساب ضعف گذاشته مى ‏شود. چريك بايد با قدرت تمام و خشونت كامل موجوديت خويش را اثبات كند و در مرحله بعد با استفاده از اين قدرت و استفاده از آن دربرنامه‏ هايى به سود دهقانان، پى مى‏ برند كه چريك چه مى‏ خواهد.
علت استراتژيك شكست
در هفته‏ هاى آخر برنامه شناسايى گروه به اين نتيجه رسيد كه عمليات بايد طورى تنظيم شود كه بر منطقه تحت عمل تأثير بگذارد. بدين ترتيب تئورى تأثيرات منطقه‏ اى عمليات جاى تئورى تأثيرات سراسرى عمليات را گرفت. تأثير اين تغيير استراتژيك برحركات تاكتيكى اين بود كه پس از ضربه آن‏ ها نمى‏ بايست به سرعت منطقه را ترك كنند. بلكه بايد مى ‏ماندند تا بتوانند ضربات بعدى را در همان منطقه وارد سازند تا تداوم ضربات خلق منطقه را به مبارزه بكشاند. پس قرار شد سى روز در منطقه بمانند. و بعد منطقه را به سمت شرق ترك كنند. با استفاده از انبارهاى آذوقه بدون گذاشتن ردپا از منطقه دور شوند. و پس از پيوستن نفرات جديد از شهر دوباره به سياهكل بيايند.
با اتكا به شناسايى تاكتيكى بيست روز، يك سرى عمليات به ‏منظور تأثير بخشى درمنطقه لاهيجان انجام دهند. البته منطقه لاهيجان به ‏علت درگيرى بين چاى‏ كاران ودام‏داران با منابع طبيعى و بين بوروكراسى و متنفذين و مردم مناسب‏تر از ديگر مناطق بود.
مسئله ديگر ارزيابى فرمانده گروه از نحوه برخورد حاكميت بود. كه نهايت گروهان ژاندارمرى لاهيجان به مقابله مى ‏آيد. و هرگز تصور نمى‏ كردند هنگ ژاندارمرى گيلان، تمام نيروى پليس و ارتش در منطقه بسيج شوند و با استفاده از هلى‏ كوپتر، شخص اويسى فرمانده عمليات را به عهده بگيرد. و يك گردان ارتش از پادگان منجيل به طرف منطقه حركت كند.
بعد از عقب‏ نشينى گروه به ارتفاعات جنوبى، آذوقه بيست روزه گروه در انبار كاكوه توسط نيرى لو رفته بود.
به‏ هرروى استفاده از هلى‏ كوپتر، لو رفتن انبارهاى آذوقه، نبود پوشش طبيعى براى استتار به‏ خاطر زمستان، محاصره پيشاپيش منطقه باعث شكست گروه شد.
نتايج
۱-گروه ‏هاى كوچك مى ‏توانند مبارزه مسلحانه را آغاز كنند.
۲- بايد در لحظه مناسب وارد عمل شد.
۳-در آغاز گروه بايد متكى به خود باشد.
۴- سازماندهى شهر بايد با قواعد فنى و كادرهاى حرفه‏ اى و مخفى پى ‏ريزى ‏شود.
۵- عناصر با اطلاعات زياد از تيررس پليس دور شوند.
۶-بايد از رمانتي سيسم انقلابى پرهيز كرد. بايد توده ناآگاه را به گلوله بست.
۷- بايد روى عكس ‏العمل نظامى تمركز يافته دشمن حساب كرد. و با رعايت اصل تحرك مطلق اقدامات دشمن را بى‏ ثمر گذاشت.
۸- سه اصل طلايى چريك بايد رعايت شود:
ـ تحرك مطلق
ـ عدم اطمينان مطلق
ـ هوشيارى مطلق

دستگيرى عباس جمشيدى رودبارى
چريك ‏ها سال ۱۳۵۱ را با به جريان انداختن طرح حمله به اتومبيل ‏هاى ساواك شروع كردند اين طرح در مهر ۱۳۵۰ توسط حميد اشرف و شاهرخ هدايتى شروع شد كه نيمه‌تمام ماند.
در اواخر سال ۱۳۵۰ با فرمان شاه كميته مشترك ضدخرابكارى درست شد. هدف آن هماهنگى شهربانى، ژاندارمرى و ساواك بود.
در سال ۱۳۵۰ عدم هماهنگى نيروهاى سركوب رژيم را هم در بسيارى از مواقع به‌نفع چريك ‏ها تمام شده بود يا در حالى‏ كه يك چريك در اسارت اطلاعات شهربانى بود ساواك نيروى بسيارى براى دستگيرى او بسيج كرده بود.
پس شناسايى گشتى‏ هاى كميته مشترك در دستور كار چريك ‏ها قرار گرفت. اين طرح تا تابستان۱۳۵۱طول كشيد.
در بيست و چهارم تير ۱۳۵۱ جمشيدى رودبارى با يك موتورسيكلت در تعقيب يكى از گشتى‏ هاى كميته مشترك بود شناسايى شد و طى يك درگيرى در خيابان لاله ‏زار پنج گلوله خورد ساواك اعلام كرد او مرده است اما او نمرده بود.
يك شگرد ساواك
يكى از شگردهاى ساواك اعلام كشته شدن چريك در درگيرى بود. اين‏كار دو فايده براى رژيم داشت:
۱- نخست آن‏كه هم ‏تيمى‏ هاى او مطمئن مى‏ شدند كه اطلاعاتى از تيم آن‏ها درز پيدا نكرده است پس سرجاى خود مى‏ نشستند تا ساواك مى ‏رسيد و خانه را محاصره كرد. آن‏وقت شست‏ شان خبردار مى‏ شد. رفيق‏شان زنده است و در زير شكنجه به حساب اين‏كه خانه تخليه شده است آدرس خانه تيمى را داده است.
۲-دوم آن‏ كه دست ساواك براى شكنجه تا حد مرگ باز بود. و مى‏ توانست با خيال راحت چريك را شكنجه كند و در صورت مرگ زير شكنجه خيالش از حيث سازمان‏ هاى حقوق بشرى راحت بود. چون نمى‏ توانستند مدعى شوند ساواك زير شكنجه چريك را كشته است.

مجروح شدن حميد اشرف
با دستگير شدن جمشيدى، حميد اشرف خانه تيمى مشترك با جمشيدى را تخليه كرد بيست و پنج تيرماه حميد بعد از انتقال نارنجك‏ ها، مقدارى مواد منفجره در خورجين موتورش گذاشت و حركت كرد. در كوى نهم آبان مواد خودبه ‏خود منفجر شد. و حميد از ناحيه پا آسيب ديد حميد با كمك يك موتورسوار از مهلكه گريخت و مدارك زير به‌دست ساواك افتاد:
۱-شناخت بيشتر ساواك (جزوه)
۲-بحران در نهضت انقلابى امريكاى لاتين
۳- شرايط و پيدايش و رشد جنبش نوين كمونيستى
۴- روستاهاى سارى
۵- اشتباهات گروهى (جزوه‏اى از رضا رضايى از مجاهدين خلق)
۶-تجربيات گرانبار، و خونين جنگ شهرى يك ساله اخير، از رضا رضايى
۷- دو صفحه يادداشت به رمز به خط حميد اشرف
۸- يك نوشته از حسن نوروزى درباره مبارزه مسلحانه
دو نكته
۱-وجود دو جزوه از مجاهدين در نزد حميد اشرف نشانه رابطه تنگاتنگ چريك ‏ها با مجاهدين بود.
۲-نوشتن يادداشت به رمز نشان مى ‏دهد كه نامه ‏نگارى ‏ها و ردوبدل كردن اطلاعات به رمز بوده است.
زیر نویس ها
۱-کتاب پاره ای از تجربیات جنگ های چریکی
۲-جمشید رودباری :اسناد ساواک
۳-جمشید رودباری ؛همان اسناد
۴-غفور حسن پور،مهدی سامع،حمید اشرف
۵-علی اکبر صفائی فراهانی و صفاری آشتیانی