۱۳۹۸ شهریور ۸, جمعه

یک موشک ماهواره‌ای در یک مرکز فضایی ایران منفجر شد
بر اساس تصاویر ماهواره‌ای، موشکی در یک مرکز فضایی در ایران که قرار بوده یک ماهواره را پرتاب کند بر سکوی پرتاب منفجر شده است. این سومین بار در عرض یک سال است که تلاش جمهوری اسلامی در این زمینه شکست می‌خورد. 
Iran Satellit Raketenstartrampe (picture-alliance/AP Photo/2019 Maxar Technologies/Satellite image)
انفجار موشک ماهواره‌ای که  پنج‌شنبه ۲۹ اوت (۷ شهریور) بر سکوی پرتاب منفجر شده است با استناد به تصاویر ماهواره‌ای اعلام شده است. به گزارش خبرگزاری آسوشیتدپرس، پرتاب این موشک ماهواره‌ای همواره مورد انتقاد آمریکا بوده است. به نظر می‌رسد که این سومین بار تنها در عرض یک سال است که جمهوری اسلامی قصد  پرتاب ماهواره داشته اما تلاشش شکست خورده است.
رسانه‌ها و مقامات دولتی در ایران رویداد انفجار در مرکز فضایی امام خمینی سمنان را فوری تایید نکرده‌اند. با این حال، تصاویر ماهواره‌ای شرکت آمریکایی "Planet Labs Inc" ابری از دود سیاه را نشان داده‌اند که بر فراز سکوی پرتاب بوده و همچنین بقایای سوخته یک موشک در محل پرتاب قابل مشاهده بوده است.
در روزهای گذشته تصاویر ماهواره‌ای نشان می‌دادند که مقامات در حال رنگ کردن سکوی پرتاب به رنگ آبی هستند. اما پنج‌شنبه صبح نیمی از آن رگ سوخته و محو شده بود.
دیوید اشمرلر، از پژوهشگران موسسه مطالعات بین‌المللی میدل‌بری، در این باره گفت: «هر اتفاق که آنجا افتاده باشد، ترکیده و شما دارید به بقایای آنچه زمانی آنجا بود نگاه می‌کنید.»
اشمرلر به آسوشیتدپرس گفت که تصاویر مرکز فضایی نشان می‌دهد که موشک یا موقع پرتاب منفجر شده یا کمی پس از اینکه از سکو بلند شده دوباره روی سکو افتاده است. به نظر می‌رسد که سپس سعی شده که آتش را با آب خاموش کنند.
رادیوی آمریکایی ان‌پی‌ار نخست گزارش داده بود که تصاویر ماهواره‌ای حاکی از پرتاب موشکی نافرجامی در مرکز فضایی‌ای در فاصله ۲۴۰ کیلومتری جنوب شرقی تهران هستند.

رسوایی پس از شکنجه و پخش اعترافات اجباری مازیار ابراهیمی از تلویزیون ایران

Hong Kong arrête des activistes avant une grande manifestation

If you campaign to rejoin the EU, you're a dead duck | George Galloway's...

New Mexico Sheriff Tells TruNews: I Will Lead Posse Raid on Epstein's Zo...

بهرام مشیری با محمد امینی - بررسی تاریخ مشروطه - 08232019

دیدار ترامپ و روحانی، سلطنت طلبان و کشتار ۶۷، جاسوس اسرائیل، اسلام و خشو...

مازیار ابراهیمی، متهم به ترور دانشمندان هسته‌ای ایران: به عبارت دیگر

"I gave the UK my youth, I can't just be kicked out"

The Book of Trump (Chapter 1 - The Chosen One)

Fake Gold, Invisible Crypto Coins, Strong Dollar: Is the World on Verge ...

بهروز سورن: حسینعلی نیری سرنشین هلیکوپتر هوابرد مرگ!


بنابر گفته های برخی از زندانیان سیاسی حسینعلی نیری ریاست هیئت مرگ را بعهده داشته است. این جنایت هولناک هنوز هم ابعادی ناشناخته را در بر دارد. گزارش سازمان عفو بین الملل تا کنون  از حدود صد مکان دفن اعدامیان سال 67 در 32 شهر خبر میدهد که تا کنون محل آنها از سوی خانواده ها و دیگر نهادها وشاهدان افشا شده است. او در تابستان 67 هلیکوپتر نشینی بود که فرصت را برای کشتار زندانیان سیاسی نمیخواست از دست بدهد و با این وسیله بین زندانهای اوین و گوهردشت تردد میکرد. این پروازها بر اساس گزارشات و خاطرات منتشر شده دوبار در هفته صورت می گرفته است و بهمین علت  کمیسیون هوابرد مرگ نامیده شده است.
*****
صرفنظر از پادوها یی که در خدمت هیئت مرگ از جمله ناصریان وجود داشته اند اما ترکیب رسمی  کشتار زندانیان سیاسی در سال 67 مرکب از حسینعلی نیری, مرتضی اشراقی, مصطفی پورمحمدی و سید ابراهیم رئیسی بوده است. نیری از شاگردان محمدی گیلانی بود و در همین ارتباط با قیام بهمن نیز به عرصه سیاست وارد شد. از کادرهای آموزش یافته رژیم و در سال 1362 بعنوان حاکم شرع ویژه زندانیان سیاسی در اوین مشغول تار و مار کردن دگر اندیشان در بند شد. سرسپردگی اش به نظام و خمینی, بزرگ جلاد رژیم بحدی بود که مستقیما از سوی او ماموریت های بخصوص دریافت میکرد. از جمله این ماموریت ها رسیدگی به اوضاع قضائی! شهرهای سمنان, و استان های کرمانشاه و لرستان بود.
بنابر گفته های برخی از زندانیان سیاسی حسینعلی نیری ریاست هیئت مرگ را بعهده داشته است. این جنایت هولناک هنوز هم ابعادی ناشناخته را در بر دارد. گزارش سازمان عفو بین الملل تا کنون  از حدود صد مکان دفن اعدامیان سال 67 در 32 شهر خبر میدهد که تا کنون محل آنها از سوی خانواده ها و دیگر نهادها وشاهدان افشا شده است. او در تابستان 67 هلیکوپتر نشینی بود که فرصت را برای کشتار زندانیان سیاسی نمیخواست از دست بدهد و با این وسیله بین زندانهای اوین و گوهردشت تردد میکرد. این پروازها بر اساس گزارشات و خاطرات منتشر شده دوبار در هفته صورت می گرفته است و بهمین علت  کمیسیون هوابرد مرگ نامیده شده است.
حسینعلی نیری نزدیک به چهل سال در هولناکترین و ستمگر ترین و مخوف ترین دستگاه قضایی معاصر جهان سمت های کلیدی داشته است و به گفته خودش در مقطع تابستان سال 67 در تهران بیش از 700 حکم اعدام صادر کرده و 200 نفر هنوز در انتطار اعدام بسر میبرده اند. گفتگوی این جنایتکار در نوار صوتی دیدار منتظری با هیئت مرگ, از اعداد است و نه جان شیفته و عزیز  تک تک  ازادی و برابری خواهان و فرزندان و همسران و خانواده هایشان که داغ عزیزانشان را دهه ها بر روح و جان خود دارند.
حسینعلی نیری با صدور احکام اعدام در واقع امر موتور محرکی بود برای جرثقیل هایی که نه نفر نه نفر بالا می کشیدند و جان عزیزترین انسانها را گرفتند.واقعه کشتار زندانیان سیاسی در تابستان سال 67 نه تنها ادامه کشتار مخالفان سیاسی در دهه شصت بود بلکه هنوز و به اشکالی متفاوت از جمله قتلهای زنجیریه ای, قتلهای خاموش زندانیان سیاسی در زندان, اعدام های جمعی زندانیان عقیدتی, وقایع سال 88 و خیزش دی ماه سال 86 , ادامه دارد. دستگاه قضائی و دیوان عالی جمهوری اسلامی در دستان خون آلود همان کسانی است که وقایع دهه شصت و تابستان 67 را در زندانها کشورمان رقم زدند.
او هم اکنون ریاست دادگاه عالی انتظامی قضات و  دیوان عالی کشور را بعهده دارد و همچنان به زنجیره جنایات خود حلقه میافزاید. اما دیر نخواهد بود که ناگفته های هزاران زندانی سیاسی که مرگ مجال سخن گفتن به انها نداد بر لبان میلیونها انسان مبارز جوان جاری شود و تمامی جزئیات این جنایت هولناک برملا گردد. ایا دور از انتظار است که فردای سرنگونی این جانیان و در ابعادی میلیونی مردم کشورمان به دیدار مزار عزیزانشان در خاوران و سایر مکانهای دفن جمعی پیکر آنها روانه شوند؟
یاد و خاطره تمامی آنان گرامی وجاودان باد.
بهروز سورن

Congo’s Patrice Lumumba: The Winds of Reaction in Africa



Photograph Source: Official portrait of Prime Minister Lumumba – Public Domain
The Congo won independence from Belgium in June 1960 with Patrice Lumumba, age 35, as Prime Minister. Immediately it began to fall apart, under revanchist Belgian assault, Cold War pressures, adjacent settler colonial reaction and collaborationist Congolese elites like Moise Tshombe and Joseph Desire Mobutu. On 12 July Lumumba and President Kasavubu asked UN Secretary General Hammarskjold to urgently despatch military assistance “to protect the national territory of the Congo against the present external aggression” (Katanga had broken away under Tshombe with big Belgian support). In early July, Dag Hammarskjold, UN secretary general, stressed that ONUC (the UN mission, already 3,500 strong was “not under the orders of the [Congolese] government “nor [was it] party to any internal conflict”.
By month’s end ONUC had some 11,000 troops on the ground with its own air capacity. Nevertheless, an attempt to ‘station troops in Katanga in early August failed’, and at much the same time, Hammarskjold visited Elisabethville to meet Tshombe. Additionally, the Secretary General narrowed ONUC’s role even further: “it cannot be used on behalf of the central government…to force the provincial government to a specific line of action.”
Melber observes that ‘as a result, cordial relations with Lumumba ended abruptly.’ Lumumba felt that Hammarskjold was taking sides with the Belgians and Tshombe. When Lumumba sought assistance from the Soviet Union, President Kasavubu dismissed him as Prime Minister on 5 September 1960, as Mobutu, the army strongman, stood by (Henning Melber, Dag Hammarskjold, 2019, 77-79, 81, 84). Shortly after, Hammarskjold backed the decision of his special representative, Andrew Cordier,[1] to close down Leopoldville radio station, effectively preventing the Prime Minister from broadcasting, and closed the airports to all but UN operations.
According to Ludo De Witte, Congolese law gave parliament, not the president, the power to dismiss a prime minister, and on 7 September, after a strong speech, Lumumba won the support of the House of Representatives by 60 votes to 19. On 14 September, then Colonel Mobutu staged his coup. ‘Isolated both by a cordon of Blue Berets and by Mobutu’s men’, a virtual prisoner, Lumumba decided that ‘it was time to try and escape and get back to Stanleyville’ where he had strong popular and organisational support. On 27 November, at night in the rain, he set out. Dayal informed Hammarskjold that “if Lumumba manages to get to Stanleyville the situation would change in a flash” (Ludo De Witte, The Assassination of Lumumba, 2001, 27, 52).
It was an act of hope and desperation.[2] On 1 December he was taken by Mobutu’s soldiers. Sustained brutality followed, until he and his two comrades were slaughtered on 17 January 1961. Patrice Lumumba was not yet 36, and it was the 201st day of Congo’s independence. De Witte quotes him saying months earlier: “If I die tomorrow, it will be because a white has armed a black” (2001, 119-121).
The obliteration of the bodies followed their killing. Over hours through 22-23 January 1961, the three corpses were dismembered, doused in acid, burnt and pulverised: ‘nothing was left of the three nationalist leaders’ (De Witte, 141). It was a prelude to acts which recurred during the Apartheid Wars in the 1980s.
Hammarskjold was reportedly ‘devastated for days’ after the news of Lumumba’s torture and death, but he also thought it was ‘an entirely senseless act’ (Melber, 7), when it was clearly planned and purposefull. He makes reference to ‘the winds of change’, in Harold Macmillan’s famous phrase. But the winds of reaction were then as or more powerful, and they eminated directly from Pretoria and Salisbury.
The Sharpville Massacre occurred on 21 March 1960, when 69 carefully peaceful marchers were shot dead that day. The British diplomat, Brian Urquhart, said: ‘The assassination was condoned by the United States, which feared that Lumumba was becoming an African Fidel Castro.’
The UN, with its policy of non-interference in the internal affairs of the Congo, abandoned Lumumba. President Kwame Nkrumah’s eulogy was firm: The UN ‘not only failed to maintain the law and order [they’d been invited to preserve], but also denied to the lawful government…all other means of self-protection’. They failed ‘to prevent his arrest by mutineers or his transfer through the use of airfields under [their] control, into the hands of the Belgian dominated government of Katanga’ (De Witte, 2001, 149).
By 1958-1960, Lumumba had ‘broke[n] away from the Congolese elite and its bourgeois ambitions.’ He resolutely decided upon full decolonisation to benefit the people, and tried to ‘shape a nationalism based on three political pillars: revolutionary and coherent nationalism, political action relying on a mass movement, and an internationalist perspective’ (De Witte, 176).
He faced implacable, ruthless opposition, which stemmed down from President Eisenhower. Hammarskjold was a leading Swedish diplomat, completely out of his depth in Congo. He was killed when his DC-6 aircraft (‘Albertina’) was brought down near Ndola on 18 September 1961. Though information still remains hidden, the likelihood is that it was shot down by a Fouga aircraft operating out of Katanga.
In contrast to the ten weeks accorded Lumumba, Mobutu remained in power for over 30 years until July 1997. His presidency was outstanding for its despotism, corruption (one of the world’s richest men) and the neglect of the needs of the people, backed throughout by international political and financial institutions. In the lifetime of Pierre Mambele, a taxi-driver in Kinshasa, ‘Congo had gone from brutal Belgian colonialism, to brief independence under Patrice Lumumba to dictatorshup under Mobutu before the Kabila clan took over. He had met Lumumba at rallies in Kisangani (Stanleyville), and liked him.’[3] In destroying Lumumba and preserving Mobutu the major Western and regional powers inflicted grave harm on the Congolese.
Notes.
1) Cordier with Ralph Bunche were two American members of the small ‘Congo Club’ of staff members involved both in the Secretariat and on the ground. Conor Cruise O’Brien and Rajeshwar Dayal were others. These officials, in the words of Nzongola-Ntalala, “shared a common Cold War outlook with Western policy makers”. Ralph Bunche’s difficulties with Lumumba were a strong example of the political clashes that occurred (Melber, 88-89). 
2) Ronan Bennett offers a vivid account of Lumumba and his circle at this time, including Larry Devlin, CIA station chief in Elisabethville, a key plotter on the ground, The Catastrophist (1997). 

احمد رناسی: به مناسبت پنجمین سالگرد در گذشت ناصر کاتوزیان


katuzyan nasser
ازدَستِ عَدوناله من ازسَرِدرد است           اندیشه هرآنکس کند ازمرگ،نه مرد است

جانبازی عُشاق نه چون بازی نَرد است     مردراگرَت هست،کَنون وقت نبرد است!؟            
به مناسبت پنجمین سالگَرددرگذشت دکترناصرکاتوزیان که ازسوی دانشجویانش،پدر«علم حقوق»نام گرفت،وپس ازاولین نفربه دریافت دانشنامه دکترا ازدانشگاه تهران و«محمد حسن سنگلجی»،پشت دیپلم دکترایش،اورابه اجتهادرسیده خواند،ونیزیادنامه ای اززنده یادعلی اصغرحاج سیدجوادی،چندفرازواژه برای این دوازپیروان نهضت ملی وراه ورسم مصدق، بایسته گردید!؟                                  
   ناصرکانوزیان در1310درتهران،ازخانواده ای پرهیخته به فرهنکِ«اجتماعی سیاسی»،زاده شدوپدرو عمویش نیزحقوقدان،پدرازبنیان گذاران کانون وکلای دادگستری عمووکیل مجلس،که رضاشاهِ مستبد، وکالت اورا،باطل میکند!؟ نیز در21سالگی اول نفردرمیان دانشجویان، که به جهت تمایلش به مصدق، برای دریافت جایزه از ازشاه، نمی رودو سَربازمیزندواینگونه دیدگاه ضداستبدادمحمدرضاشاه وابسته به بیگانه را،ازخودنشان میدهد!؟                                                                                                   نیزدرپی قیام 22 بهمن، وبابه کژراهه کشیده شدن فاشیسم ولایت فقیه، به دست و دستور«آیت الله خمینی»،وبازی انقلاب فرهنگی،کنارمی کشدازاستاد،دانشگاهِ حقوق بودن، مبنی براینکه بودکه عدالت، بالاترین ارزشِ انسانی و«عقد ضمان» خوانده می شود!؟                                                  
زنده یادعلی اصغرحاج سید جوادی را نیز،یادنامه ایست،که درسال 1303درقزوین زاده شدازحانواده ای پرهیخته چون کاتوزیان، وجقوق دان،که راهِ روزنامه نگاری درپیش گرفت ونویسنده ای بودبسیار صاحب نام وکنشگری سیاسی وازیاران خلیل ملکی، واین دو زنده یادونام،درروزهای خیزشهاوقیام22 بهمن،دوبرجسته قلم زنی بودند، درنشریه«جنبش»،که زیرمسولیت«کیان کاتوزیان»،همسرعلی اصغر حاج سید جوادی وخواهرزنده یادکاتوزیان اداره می شد، ونشریه ای بود به نام ودرسویه خواسته های تاریخی«اجتماعی   سیاسی»باشندگان ایران زمین، گام نهی داشتن وبااعتباری به راه ورسم مصدق!؟              
برای همسروفرزندانِ این دو زنده یاد، دل برون ازاندوه آرزو دارم
احمد رناسی