۱۳۸۷ خرداد ۷, سه‌شنبه

درباره من

(تجربه درد آور" شوراي ملي مقاومت" فقط يك چيز را بما آموخت,در سيستم "تشكيلات"سانترال دموكراتيك"
همه چيز يافت ميشود الا"دموكراتيك"!)
درباره من ایرج شکری

- خبرنگار سابق راديو و تلويزيون(1359-1356) . اخراج از رادبو تلويزيون و انفصال دائم از خدمات دولتي به اتهام ضد يت با جمهوري اسلامي در خرداد سال 1359 . پناهنده سياسي در فرانسه از سال 1984 . از آبان سال 64 مقالاتی با امضای «د.ناطقی» در ماهنامه شوراي ملي مقاومت«شورا» تا توقف انتشار مي نوشتم و با همين امضا در نشریه آزادی متعلق به جهبه دموکراتیک ملی ايران. بامنتشر شدن هفته نامه ایران زمین با امضاي «ا.ش. مفسر» يادداشت و گزارش رادر آن مي نوشتم و با همين امضادر نبرد خلق هم مطلب نواشته ام. به خواست دوستان در اجلاس شهريور72 به عضويت شوراي ملي مقاومت در آمدم و در مهر ماه83 در پي رفتار خودسرانه و مستبدانه ومتکبرانه خانم رجوي و رهبران مجاهدين در برابر انتقاداتي كه من در متني 52 صفحه يي از عملكرد مسئول شورا كرده بودم و آن را به خودشان داده بودم و در آن پيشنهاداتي براي تغيير اساسنامه شورا و برنامه و عنوان دولت موقت و حذف صفت اسلامي از آن و ممنوعيت مطلق شعار منفور ايران رجوي - رجوي ايران كه از آغاز پيدايش مورد تقبح و اتنقاد من بود، داده بودم،در حالي كه رهبران مجاهدين در حال پرونده سازی برای اخراج من به خاطر انتقاد مكتوب داخلي بودند(كه هنوز هم جايي منتشر نكرده ام)، من با انتشار يك نامه سرگشاده خطاب به هم ميهنان و اعضاي شورا، به عنوان اعتراض به همراهي بااين گروه پايان دادم.

بهائی ها هم از «نجس ها» بودند!

منیره برادران

در دهه ٦٠ یک نوع همزیستی تنگاتنگ بین ما، زندانیان چپ و بهائیها در زندان اوین برقرار بود. اتاقها و بندهامان مشترک و از اتاق زندانیهای مسلمان جدا بود. این همزیستی البته اختیاری نبود، بلکه به اراده مقامات بود که نکته مشترکی بین ما زندانیهای «کافر» و بهائی یافته بودند: ما هر دو «نجس» محسوب می شدیم و مسلمانها باید از ما دوری می کردند. با این کشف بزرگ ما و زندانیان بهائی در یک طبقه بندی قرار می گرفتیم.
در کنار دهها مقررات نفس گیر، نجس و پاکی هم شده بود قانون مقدس، که طفره رفتن از آن کار ساده ای نبود. توابها با وسواس تمام می کوشیدند که پاک بمانند و مقررات جدائی را هر روز تنگتر می کردند. این مقررات بی شباهت به قوانین آپارتاید نبود که در باره اش خوانده بودیم. مثلا ما حق نداشتیم به اتاق مسلمانها وارد شویم. اگر اتاق ما «کافرها» با مسلمانان مشترک بود، ما از بعضی کارهای روزمره محروم بودیم. ظرف مان را از بقیه جدا می کردند. ما حق نداشتیم در ظرفشوئی جمعی یا تقسیم غذا شرکت کنیم. ما مجاز بودیم فقط کارهای «خشک» را انجام دهیم مثل جارو کردن. در روزهائی که آب حمام گرم می شد، ما را نوبت آخر می گذاشتند و آب سرد نصیب ما می شد. مسلمانهای دوآتشه هنگام وضو یا بعد از وضو اگر به ما برمی خوردند، خودشان را جمع کرده و کنار می کشیدند. حالت آنها گاه آنقدر مضحک می شد که مایه خنده ما می شد. مثل لاک پشتی می شدند که خود را در لاکش جمع می کند.
مضحک بودن این نمایشها اما جنبه فاجعه آن را نمی پوشاند. هر روز جروبحث بود و دعوا. گاه جوانترها که دلشان لک می زد برای دست انداختن این توابهای دوآتشه، موقع وضو گرفتن آنها می رفتند در روشوئی و کنار دست آنها دست و رو می شستند. این کارها البته نوعی مقاومت بود و بهایش هم سنگین. این را هم بگویم که همه زندانیان مسلمان مجاهد این مرز نجس و پاکی را قبول نداشتند و به آن عمل نمی کردند اما صراحت دادن به موضع خود به ویژه در سالهای زمامداری اسدالله لاجوردی کاری بود پرخطر. کاپیتان فروزان اهل نافرمانی مدنی بود. یک بار وقتی تواب مسئول اتاق به یک زندانی چپ دستور داد که ظرفش را از بقیه جدا کند، فروزان که در طبقه بالای تخت نشسته بود، پرید پائین و به زندانی تواب گفت: «نجس و پاکی مسئله توست و نه مسئله همه؛ پس بهتر است تو ظرفت را از بقیه جدا کنی.» این حادثه مربوط بود به دوره «زنگ تفریح» زندان در سال ٦٤ در زندان قزل حصار. زمانی بود که فروزان دیگر در گوهردشت در انفرادی نبود و هنوز سه سالی مانده بود تا اعدامش. فروزان عبدی کاپیتان تیم ملی والیبال زنان بود قبل ترها.

کودکان " نجس ها"

کودکان مادران کافر و بهائی هم نجس به حساب می آمدند. دو خواهر کوچولو، روفیا و رومینا که با مادر بهائی شان زندانی بودند، در زمره نجس ها بودند. مادر و پدرشان از اهالی سنگسر بودند- اگر اشتباه نکنم منطقه ای در نزدیک شاهرود - و اوین باید زندان تبعیدشان بوده باشد. چند زن دیگر سنگسری هم بودند که با هم قوم و خویش بودند. اینها زنان ساده و روستائی بودند و عموما مسن. یکی شان که ٧٠ ساله می نمود، همیشه یک لباس چیت و چین دار می پوشید و موهایش را گیس می بافت. بیسواد بود. مشخص بود که هیچ کدامشان وضع مالی خوبی نداشتند و بسختی می توانستند از فروشگاه زندان خرید کنند.
من با آنها در سال ١٣٦٣در بند ٤- بخش بالا- همبندی بودم. در این بند که شش اتاق داشت، دو اتاق ٤ و ٦ به «کافر» ها و بهائیها تعلق داشت. من در اتاق ٤ بودم و روفیا و رومینا در اتاق ٦. آنها اجازه نداشتند وارد اتاقهای مسلمانان شوند.
مقامات زندان مادر رومینا و روفیا را تحت فشار گذاشته بودند که آنها را بیرون بفرستد. پدر هم زندانی بود و ظاهرا خانواده آنها در بیرون امکانات کافی برای نگهداری این دو کودک نداشت. با اینهمه مادر ناچار شد رومینا را که پنج ساله شده بود، بفرستد پیش خانواده اش. روفیا ماند و دردانه ما شد. من و شهین او را می پرستیدیم. برایش لباس و اسباب بازی می دوختیم و با او بازی می کردیم. با میله خودکار و کف صابون حباب درست می کردیم و گاه قایم موشک بازی هم می کردیم. روزی که مرا به زندان قزل حصار منتقل می کردند، مادر روفیا سر او را گرم کرده بود تا متوجه رفتن من نشود.
در همان زمان دو نوزاد متولد اوین هم در بند ما بودند. هنوز خیلی مانده بود تا آنها بزرگ شوند و همبازی روفیا. اما مهدى بود، پسرك ٣ ساله‌ ساکن اتاق ٥، اتاق كناردستى روفیا. در روزهای اول که وارد بند شده بودم، هر وقت مرا می دید، می گفت «جدیدی». چند روز که گذشت، به من می گفت «اتاق شش ی». مهدی همه ما را به اسم اتاق شش ی مى‌شناخت. عدد ٦ بیشتر از شماره یک اتاق بار و معنی داشت و اتاق ٤ را هم دربرمی گرفت. شده بود علامتی مثل ستاره داوود. روزهای اول ورودم وقتی خواستم دستی به سروروی مهدی بکشم و باب رابطه را با او باز کنم، دختر جوانی به سرعت دست او را کشید وبرد. به او یاد داده بودند که از ما فرار کند. همبازی نداشت اما نديده بودم كه لحظه‌اى به روفیا و رومینا نزدیک شود. فرانك از اتاق ما كه بطور مضاعف "نجس" بود، چون هم وابسته به گروه اقليت بود و هم زرتشتى، مهدى را خيلى دوست داشت. اما مهدى مرزها را مى‌شناخت و مى‌دانست كه اجازه ندارد به فرانك نزديك شود.
شنیده بودم که پدر و مادر مهدى در درگيرى مسلحانه با پاسداران كشته ‌شده ‌بودند. مهدى نجات يافته و به زندان آورده ‌شده ‌بود. ظاهر قضيه اين بود كه چون مهدى خانواده‌اى نداشت، بايد در زندان نگهدارى مى‌شد. مراقبت مهدى را به سه خواهر تواب سپرده بودند. اين سه خواهر با عشق تمام از او مراقبت مى‌كردند. نام مهدى را هم در زندان بر او گذاشته‌بودند. پسركى بود بينهايت باهوش‏. اما چيزى در رفتار و طرز سخن‌گفتن اش‏ بود كه هيچ تناسبى با سنش‏ نداشت و آدم را آزار مى‌داد. جدی بود مثل یک آدم بزرگ. بازی و خنده اش را ندیده بودم. خانواده سه خواهر تواب اعلام كرده ‌بودند كه با كمال ميل حاضرند مهدى را به فرزندى قبول كنند. اما مقامات زندان او را به يك خانواده شهيد دادند. روزى كه مهدى براى هميشه رفت، روز عزاى سه خواهر بود. گرچه سعى مى‌كردند احساس‏ خود را بروز ندهند و چنين وانمود كنند كه جاى مهدى نزد يك خانواده شهيد بهتر است و مقامات زندان تصميمى به صلاح مهدى گرفته‌اند.

ژینوس اولین بهائی در اتاق ما

ژینوس نعمت محمودی اولین بهائی بود که در زندان با او آشنا شدم. زمستان ٦٠ بود و ما در بند ٢٤٠ بودیم، طبقه بالای آن، که بعدها بند ٤ نام گرفت. سال ٦٠ شلوغ ترین دوره زندان، دوره ای که شبها باید «کنسروی» می خوابیدیم و روزها با زانوهای بغل گرفته تنگ هم می نشستیم. ژینوس خوش صحبت و خوش رفتار بود و احترام برانگیز. ٣٥ یا ٤٠ سالی داشت. تحصیلات عالیه داشت و اگر درست به خاطرم مانده باشد، زمانی در رشته ریاضی یا فیزیک استاد دانشگاه بود. نسبت به دانش آموزان علاقه خاصی نشان می داد. آنها را دختران خود خطاب می کرد و می گفت: « شما جایتان پشت میز مدرسه است نه اینجا. اینجا هم نباید فرصت را از دست داد. من به شما درس خواهم داد، مسلما شما از بااستعدادترین دانش آموزان هستید.»
اما مدت زمانی که ژینوس با ما بود، خیلی کوتاه بود. شاید به هفته هم نکشید که بردند و اعدامش کردند. موقع رفتن کت زیبایش را برای ما به یادگار گذاشت. از آن کتهای شیک بود که ما فقط در تن دیگران دیده بودیم. کتی بود از پارچه پشمی به رنگهای بنفش و صورتی.

مرا از آن بند بردند و بعد از گشت و گذار در زندانها و بندهای مختلف دوباره در سال ٦٣ به آنجا برگشتم این بار به اتاق ٤. غیر از سنگسریها، که در اتاق ٦ بودند، بهائی های دیگری هم در اتاق ما بودند. چند نفرشان را موقع خروج غیرقانونی از مرز بلوچستان گرفته بودند. زیبا زن جوانی بود که تازه پزشکی را تمام کرده بود اما اجازه کار نداشت. می گفت «پزشک بدون مجوز شغلی چه کار می تواند بکند در این مملکت؟» فکر کنم یک سالی در زندان ماند. لی لی هم جوان بود. او و همسرش هم خواسته بودند از کشور خارج شوند، که دستگیر شده بودند. پروین خانم سی و چند ساله بود می گفت دار و ندارشان را فروخته و به قاچاقچی داده است. همسرش هم در زندان بود و دختر کوچکشان بیرون مانده بود نزد مادربزرگ.همیشه عصبی و افسرده بود. عصرها، گاه می زد زیر گریه. زنهای دیگر بهائی او را سرزنش می کردند: « بس کن! با این کارها دیگران را ناراحت می کنی.» گاه این سرزنشها اثر نمی کرد و ما می شنیدیم که پروین خانم داد می زد: «ولم کنید!»

همبندی های بهائی ما عموما میان سال بودند. چند تا طاهره خانم داشتیم. لابد به احترام طاهره غرۀ العین است که خیلی از بهائی ها نام طاهره را برمی گزینند. پریچهر خانم، زنی بود حدود ٥٠ ساله، که همسرش هم در زندان بود و گاه با هم ملاقات می کردند. کسانی که در سالن ملاقات همسر پریچهر خانم را دیده بودند، می گفتند که کور است. نمی دانم از اثر شکنجه بود یا بیماری. پریچهر خانم در زندان بود که خبردار شد شوهرش را اعدام کرده اند.
بار دیگر مرا جابجا کردند. چند سالی خانم های بهائی را گم کردم تا اینکه دوباره از سال ٦٦ به بعد با آنها در بند چپی ها و «سرموضعی ها» همبندی شدم در سالن ٣ بالا. در بین شان چند چهره ی جدید بود. بقیه را اما می شناختم همبندیهای بند ٤ بودند. این بار جایمان بر بلندی اوین بود، در یکی از بندهائی که در سال ٦١ با بیگاری از زندانیها ساخته شد. این بار بهائی ها اتاق مستقلی داشتند اما بند مشترک بود: بند «سرموضعی ها»، که تعدادی از هوادارهای مجاهدین هم در میان مان بودند. همه شان را تابستان ٦٧ اعدام کردند.

همزیستی بهائی ها و چپها در مورد مردگان مان هم صدق می کند. بیشتر اعدام شدگان چپ در گورستان خاوران دفن هستند، چسبیده به گورستان بهائی ها. قانون نجس و پاکی شامل مردگان هم می شود.

http://radiozamaaneh.com/humanrights/2008/05/post_247.html

آمريکا به ايران حمله خواهد کرد!

برگردان: محمد علی اصفهانی
www.ghoghnoos.org

«کسی که تو را از خطری بر حذر می دارد، مانند کسی است که تو را به ايمنی يی بشارت می دهد.» کم و بيش پنج سالی می شود که تا می خواهم به کار های قلمی اصلی و هميشگی خودم برسم، در اين سوی و آن سوی جهان، به مطلب هشدار دهنده يی در زمينه ی احتمال تجاوز آمريکا و اسراييل به ايران بر می خورم که می بينم حق ندارم ترجمه و منتشرش نکنم.مگر نه اين است که روشنايی يی حتی اندک تر از سوسوی دورترين ستاره ی ظلمانی ترين شب ابری، سرانجام می تواند با روشنايی يی ديگر، و روشنايی يی ديگر تر يکی شود؟اگر نه، پس هراس ظلمت زايان و ظلمت زيان در اين شب ظلمانی از چيست؟مهم اين نيست که اين روشنايی را از کجا گرفته باشيم، و يا از کجا دزديده باشيم. از جان پيلجر ها و شوسودووسکی ها و نوام چامسکی ها گرفته باشيم. و يا از «ژروزالم پست» ها و «فيگارو» ها و «نيوزماکس» ها دزديده باشيم.مهم، خود روشنايی است.شبکه ی مطبوعاتی دست راستی آمريکايی «نيوزماکس»، از تبار محافظه کاران سنتی (نه نئوکان ها) گزارشی منتشر کرده است که آن را به لحاظ ارزش خبری اش، سايت معتبر Global Research که پروفسور ميشل شوسودووسکی و ياران او اداره اش می کنند، در ۲۱ ماه مه، بازتکثير کرده است.به اميد روزی که با دور شدن نحوست ملايان از سرزمين ما، نحوست ظلمت زايان و ظلمت زيان ديگری نيز که چيزی به جز سايه ی شوم و همسرنوشت آنان نيستند از سر مردمان ما دور شود؛ و دشمنان خارجی مردم ايران، ديگر نه بهانه يی بی درد سر برای حمله به ايران در اختيار داشته باشند، و نه خدمتگزاران و جاده صاف کنانی آسان و ارزان، ترجمه ی گزارش «نيوزماکس» را در اينجا می آورم.۵ خرداد ۱۳۸۷۲۵ مه ۲۰۰۸


راديو ارتش، شبکه يی که به وسيله ی نيرو های ارتش اسراييل اداره می شود، از قول يکی از مقام های دولت اسراييل نقل می کند که يک مقام عاليرتبه ی آمريکايی نزديک به بوش، در ديداری محرمانه فاش کرده است که بوش و چينی اعتقاد دارند که ديگر از اين پس، انجام عمليات نظامی عليه ايران، ضروری است.بوش ديدار اخير خود در ماه مه از اسراييل را با تأکيد بر اين امر به پايان رسانيد که:ـ هدف ما بايد حمايت از قوی ترين متحد و دوستمان در خاورميانه [ اسراييل ـ م ] باشد.روزنامه ی اسراييلی «ژروزالم پست»، نيز فاش کرده است که چون ماجرای درگيری های اخير در لبنان به گونه يی پيش رفته است که حزب الله عملاً کنترل لبنان را در دست خود گرفته است، آمريکا، بيشتر از پيش، به حمله به ايران متمايل شده است. (۱)توان بالای حزب الله لبنان در وقايع اخير می تواند نشانه يی تلقّی شود از گسترش نفوذ دولت ايران در لبنان. و از همين روست که بنا به اطلاعاتی که مقام عاليرتبه ی آمريکايی در اختيار «ژروزالم پست» قرار داده است، بوش معتقد شده است که «بايد خود بيماری را درمان کرد؛ نه علايم آن را».در تاريخ سه شنبه [۲۰ ماه مه ـ م ] کاخ سفيد گزارش راديو ارتش را در يک تقرير رسمی تکذيب کرد، ولی در همان حال اعلام داشت که:ـ همانطور که جرج بوش گفته است، هيچ رييس جمهوری يی در آمريکا هرگز نبايد «همه ی گزينه ها بر روی ميز هستند» را رها کند. امّا ما ترجيح می دهيم که از شيوه های صلح آميز استفاده کنيم. چيزی در اين زمينه تغيير نکرده است.ولی با وجود همه ی اين حرف ها، نشانه های متعددی وجود دارند که از حمله ی آمريکا به ايران در آينده يی نزديک حکايت می کنند. از جمله:[نشانه ی اوّل]يکی از اعضای جامعه ی يهودی آمريکا، در ماه آوريل به «نيوزماکس» [شبکه ی ما ـ م ] اطلاع داد که حمله ی نظامی به ايران محتمل است، و مسافرت خاورميانه يی ديک چينی در ماه مارس، در راستای آماده سازی جنگ آمريکا با ايران بوده است.نيروی هوايی آمريکا، اخيراً اعلام کرد که ناوگان حامل هواپيما های بمب افکن ب ـ ۲ در منطقه، دوباره آماده ی بهره برداری شده اند. [ هواپيما های ب ـ ۲ از نوع هواپيما های معروف به هواپيما های «نامرئی» هستند ـ م ].ناوگان های حامل هواپيما های ب ـ ۲ در حمله ی آمريکا به ايران، نقشی بسيار مهم و تعيين کننده خواهند داشت.نيروی هوايی آمريکا، پرواز هواپيما های ب ـ۲ را از ماه فوريه ی گذشته متوقف کرده بود. چرا که يکی از اين هواپيما ها در «گوآم» [سرپل فرماندهی ناو های آمريکايی، در غرب پاسيفيک ـ م ] دچار سانحه شده بود.طبق اطلاعات ما [ نيوزماکس ـ م ] اين هواپيما ها در حال حاضر به صورتی آماده شده اند که قادر به حمل بمب های «بانکر باستر» [ بمب های مخصوص نفوذ در ساختمان های بسيار محکم کاری شده ـ م ] با وزن سی هزار پوند باشند.برای ويران کردن تأسيسات محکم اتمی ايران استفاده از اين بمب ها ضروری است.[نشانه ی دوّم]در همين ماه مه، ناو جنگی موسوم به «آبراهام لينکلن» نيز، در آب های خليج فارس، به ناو جنگی «هاری ترومن» پيوسته است؛ و سلاح ها و مهمّاتی به مراتب بيشتر از پيش را وارد منطقه کرده است.[نشانه ی سوّم ]اسراييل خود را برای جنگ مهيّا می سازد. در ماه آوريل، اسراييل به انجام بزرگترين مانور نظامی يی پرداخت که هرگز در تاريخ اين کشور سابقه نداشت. (۲)يک منبع يهودی در آمريکا، در اين باره گفته است که اسراييل «برای تلفات بسيار زياد» آماده می شود. چون انتظار دارد که در پی حمله ی آمريکا به ايران، مورد هدف تلافی جويانه ی ايران قرار بگيرد.[نشانه ی چهارم ]عربستان سعودی، برای مقابله با آلودگی احتمالی به مواد راديوآکتيو در پی ويران شدن تأسيسات اتمی ايران به وسيله ی آمريکا، خود را آماده می کند.اين آماده سازی بايد از فردای ديدار چينی با بالا ترين مقامات عربستان سعودی شروع شده باشد.[ نشانه ی پنجم ]ناوشکن Ross در سواحل لبنان موضع گرفته است.ناظران نظامی، ارزيابی می کنند که وظيفه ی اين ناوشکن، محافظت اسراييل از خطر پرتاب موشک خواهد بود.[ نشانه ی ششم ]درياسالار مولن، رييس ستاد مشترک ارتش امريکا، اخيراً در يک جلسه ی توجيهی نظامی در پنتاگون اظهار داشته است که:ـ نيرو های شبه نظامی شيعی عراقی، به طور سيتماتيک، به ايران برده می شوند و تحت آموزش های نظامی قرار می گيرند. اين نيرو ها می توانند از طريق مرز های ايران، برای کشتن نظاميان آمريکايی، دوباره وارد عراق شوند.[ نشانه ی هفتم ]سرويس های اطلاعاتی اسراييلی گفته اند که ايران در سال ۲۰۰۹ [ همين سالی که در پيش است ـ م ] به نخستين چاشنی بمب اتمی دست خواهد يافت.و اين تاريخ، خيلی از تاريخی که آمريکا پيش بينی کرده است نزديک تراست...ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـعنوان و لينک مقاله:
Report: U.S. Will Attack Iran
www.globalresearch.ca/index.php?context=va&aid=9045

۱ ـ تنها کاری که حزب الله لبنان و همپيمانان او، در وقايع اخير انجام دادند، مقابله يی بسيار سريع و زودگذر امّا قاطع بود با توطئه ی کارگزاران لبنانی آمريکا و اسراييل در جهت متلاشی کردن نقاط قوّت محوری مقاومت لبنان به طور عام، و حزب الله به طور خاص. همان نقاط قوّتی که هم در جريان تجاوز سی و سه روزه ی اسراييل (به منظور هموار کردن راه «استقرار دموکراسی از دمشق تا تهران») و هم در جريان کشف طرح قتل حسن نصرالله در ماه پيش (به منظور فرو بردن لبنان در آشوبی بی پايان و وارد کردن مستقیم پای ناتو و آمريکا و اسراییل به کلّ منطقه) نقشی تعيين کننده در حفظ استقلال لبنان داشت. البتّه، در اينجا، بحث، بحثِ ارزيابی نقاط مثبت و منفی و خوب و بد مقاومت لبنان و به خصوص حزب الله لبنان نيست. چرا که چنان بحثی را مجالی ديگر بايد.)برای اطلاعات بيشتر در اين زمينه ی خاص:
تحليل ميشل شوسودوسکی از احتمال تجاوز به ايران، با نگاهی به وقايع اخير لبنان
http://www.ghoghnoos.org/khabar/khabar07/chossodovsky14052008.html
جنگ با ايران، احتمالاً نزديک تر از آنی است که شما فکر می کنيد!
http://www.ghoghnoos.org/khabar/khabar07/giraldi09052008.html
۲ ـ بی سابقه ترين تمرين های اسراييل برای تجاوز احتمالی به ايران:
http://www.ghoghnoos.org/khabar/khabar06/iran-is050408.html