۱۳۸۹ مرداد ۱۵, جمعه

محمد یوسف رشیدی مورخ 6/9/88 در خانه پدری خود در نوشهر توسط وزارت اطلاعات بازداشت ش





محمد یوسف رشیدی مورخ 6/9/88 در خانه پدری خود در نوشهر توسط وزارت اطلاعات بازداشت شد و تنها خبری که از خانواده اش در اختیار دوستان وی قرار گرفته است خبر اعتصاب غذای او در بازداشتگاه اداره ی کل اطلاعات اطلاعات استان مازندران است. محمد یوسف رشیدی یکی از فعالان دانشجویی چپگرای دانشگاه صنعتی امیر کبیر تهران است که در اعتراضات دانشجویی علیه حضور احمدی نژاد در دانشگاه نقش برجسته ای داشت و از زمان سخنرانی محمود احمدی نژاد در دانشگاه پلی تکنیک در تعلیق از تحصیل به سر می برد. او در هنگام سخنرانی احمدی نژاد پلاکارد بزرگی را در مقابل او بالا برده برد که روی آن نوشته شده بود:«رئیس جمهور فاشیست، پلی تکنیک جای تو نیست




يوسف رشــــيدي

محکوم به اعــــدام است




تنهــا براي يک حرف اعدام مي شود

يوسف رشيدي دانشجوي پلي تکنيک بود که درروز ديدار احمدي نژاد از پلي تکنيک يک صفحه کاغذ را بالا برد که رويش نوشته بود "رئيس جمهور فاشيست پلي تکنيک جاي تو نيست".




يوسف رشيدي

محکوم به اعدام است
هموطن کمکش کن

لطفا اين ايميل را براي همه بفرستيد

با معروف شدنش،

شانس زنده ماندش در زندان افزايش خواهد يافت.

.

Description: cid:1.3694125905@web112009.mail.gq1.yahoo.com

لطفا اين ايميل را براي همه بفرستيد

با معروف شدنش،

شانس زنده ماندش در زندان افزايش خواهد يافت.










تير، تير آخر به قلب شاملو بود!دهمين سالگرد غروب بامداد سر زمينمان ، شاملو


شاعر بزرگ ملى ايران، احمد شاملو
شاعر بزرگ ملى ايران، احمد شاملو

خانم آيدا شاملو، همسر شاعر بزرگ ملى ايران، احمد شاملو طى مصاحبهيى، از فشارهاى روحى و روانى او بهخاطر سرکوب قيام دانشجويان در سال ۸۷ ، گفت و تأکيد کرد واقعه ۱۸تير، تير آخر به قلب شاملو بود.
آيدا شاملو در مصاحبهيى که در سايت رسمى شاعر ملى ايران منتشر شده، در پاسخ به سوالى پيرامون رنج و فشارهاى اواخر عمر و قبل از خاموشى احمد شاملو گفت: تا لحظه‌ى آخر پشت کامپيوتر مى‌نشست و کار مى‌کرد ولى از ۱٨ تير ۷٨ و آنچه در کوى دانشگاه اتفاق افتاد شاملو ديگر سر بلند نکرد تا لحظه‌ى آخر. واقعه‌ى ۱٨ تير ۷٨ ، تير آخر بود به قلب شاملو. از بيمارستان آمده بوديم. که خبر به ما رسيد. از آن‌جا شاملو ديگر نتوانست بايستد. تا پيش از اين با عصا روى يک پا مىايستاد تا دوم مرداد سال بعد… هر وقت هم به ۱٨ تير مى‌رسيم عجيب به هم مى‌ريزم. چند روز حال غريبى دارم.

آيدا شاملو در بخش ديگرى از مصاحبه خود در مورد فشار و تضيقات ديکتاتورى آخوندى براى ممانعت از برگزارى مراسم سالگرد، شاعر بزرگ ملى ايران، گفت: «… نمى‌دانم چرا نيروى انتظامى مى‌خواهد که فاتحه بخوانيم و برويم. مگر قرار است چه کار کنيم جز اينکه گلى روى سنگ بگذاريم شمعى روشن کنيم و شعرى بخوانيم. يک بار گفتم اگر مى‌خواهيد يا ما را دار بزنيد يا به رگبارمان ببنديد. سر خاک عزيزم هم نيايم؟ سال ٨۷ دير وقت به آرامگاه رفتيم و باز هم حضور مردم توأم بود با حضور نيروى انتظامى. پايين سنگ نشسته بودم که گفت فاتحه بخوانيد و برويد که خواندم: «در زمينه‌ى سربى صبح سوار خاموش ايستاده است / و يال بلند اسبش در باد پريشان مى‌شود» ديدم عقب عقب مى‌رود. شروع کردم بلند اين شعر را خواندم».
وى مصاحبه خود را، با فرازى از شعر جاودانه ابراهيم در آتش، که شاعر بزرگ ملى، در سوگ مجاهد خلق مهدى رضايى سروده بود، پايان برد و گفت: پس «آهاى اسفنديار مغموم تو را آن به که چشم پوشيده باشى».



دهمين سالگرد غروب بامداد سر زمينمان ، شاملو

گفت‌وگویی محرمانه با دكتر آیت نگاهی به اسناد و تاریخ 31 سال گذشته


مرکز اسناد «انقلاب اسلامی»


منبع این نوار فردیست كه تحت عنوان دانشجو نزد آیت می رود، در گفت‌وگویی محرمانه اوضاع كشور را با وی در میان می گذارد و در ادامه، مواضع آیت علیه بنی صدر در این جلسه خصوصی را ضبط نموده و در اختیار روزنامه انقلاب اسلامی قرار میدهد ، روزنامه انقلاب اسلامی، سخنگوی مكتوب ابوالحسن بنی صدر نیز در 28 خرداد ماه 1359 در گزارش ویژه خود نوشت : اطلاع یافتیم كه دكتر حسن آیت در صحبت هایی كه نوار آن به دست آمده است علیه بنی صدر به فعالیت های مخفیانه ای مشغول است و قصد آن را دارد كه بنی صدر را به هر نحو كه شده ناكام كند و در ادامه نیز مدعی طراحی كودتا برای سقوط بنی صدر از سوی سید حسن آیت شد

منبع این نوار فردیست كه تحت عنوان دانشجو نزد آیت می رود، در گفت‌وگویی محرمانه اوضاع كشور را با وی در میان می گذارد و در ادامه، مواضع آیت علیه بنی صدر در این جلسه خصوصی را ضبط نموده و در اختیار روزنامه انقلاب اسلامی قرار میدهد ، روزنامه انقلاب اسلامی، سخنگوی مكتوب ابوالحسن بنی صدر نیز در 28 خرداد ماه 1359 در گزارش ویژه خود نوشت : اطلاع یافتیم كه دكتر حسن آیت در صحبت هایی كه نوار آن به دست آمده است علیه بنی صدر به فعالیت های

مخفیانه ای مشغول است و قصد آن را دارد كه بنی صدر را به هر نحو كه شده ناكام كند و در ادامه نیز مدعی طراحی كودتا برای سقوط بنی صدر از سوی سید حسن آیت شد .در ادامه متن كامل و تحریف نشده دو نوار می آید

متن كامل دو نوار

نوار اول

مخاطب ـ ساعت 10 یا 11 بود فكر می‌كنم بعد از حوالی میدان آزادی بودم. آنجا پاسداران ماشینها را كنترل می‌كردند یعنی دروازة شهر را. حالا اینها را من با بچه‌ها تماس گرفتم. مثل اینكه همه جا همین‌طور بوده است.

آیت ـ ... اخیراً قرار شده ماشینها را از ساعت 11 به بعد بگردند. ماشینها را نمی‌گردند ولی اصولاً مناطقی را می‌گردند.

مخاطب ـ این مسئله آمریكائیها نبوده كه بنی‌صدر یك روز آن را مطرح می‌كرد؟

آیت ـ فكر می‌كنم آن را بنی‌صدر هوچیگری می‌كند مطابق معمول، چند نفر فرستادند؟ احتیاجی نبود، از كجا فهمیدند، از آمریكا به آنها تلفن كردند!؟ چون ما كه دستگاه بخصوصی نداریم در آمریكا چند تا دانشجو باشد، دانشجو از كجا می‌فهمد اینها چند نفرند، اگر بنا باشد دستگاههای جاسوسی مثلاً فلسطینی‌ها با عربها یا احیاناً شوروی بهش خبر بدهد كه آنها خودشان مستقیماً خبر می‌دهند این حرفها بچه‌گانه است.

مخاطب ـ ولی بنی‌صدر من فكر می‌كنم خیلی مسائل را با این آمریكا آمریكا كردن می‌خواهد سمبل كند.

آیت ـ بلی چون برای این جریان دانشگاه مثلاً بعد از 14 خرداد همة حرفها را می‌زنند كه ما را می‌خواهند تصفیه كنند مجاهدین و فلان و بهمان، حتی اینكه آن روز دست بالا را داشته باشند.

مخاطب ـ پس آمریكا به این شكل كه علم كرده‌اند مطرح نیست.

آیت ـ توسط شصت و چند گروه مسلح ضددولتی در ایران پول هم بهشان می‌دهند شبكه‌شان هم منظم است.

مخاطب ـ مسئلة كردستان و اصفهان اینها را شنیده‌ایم كه نمی‌دانم شایعه است یا نه كه از ارتش یك عده آنجا متحصن شده‌اند، همه رو كرده‌اند و رفته‌اند به كردستان.

آیت ـ نرفته‌اند به كردستان، شل آمدن اینها است.

مخاطب ـ در هر حال صحبتهای دیروز شما را تا آنجا كه من با بچه‌ها مطرح كردم یك امید تازه ای به بچه‌ها داد و البته خیلی هم امید داد بچه‌ها را و از این به بعد مسائلی را كه قرار است مطرح شود. چون گفتم بچه‌ها دو جور هستند، یك عده هستند كه توی دانشگاه كار می‌كنند و یك عده هم هستند كه اصلاً دانشگاه نمی‌داند. یعنی انجمن اسلامی سازمان دانشجویان نمی‌داند، این است كه شما خودتان خط مشی آن را مشخص كنید، بچه‌ها به هر حال خیلی امیدوار شدند چون فكر نمی‌كردند كه برنامه‌ای هست این است كه مسئله را كه باز مطرح شد كه ما اولاً این سؤال برای ما مطرح است كه دو روش وجود دارد برای اینكه ما عمل كنیم. یكی روشی است كه به اصطلاح مركزیت عمل می‌كند، طبیعتاً مثلاً فرض كنید خودتان یا از طرف امام همان طور كه دیروز گفتید كه بخواهیم یا مثلاً از طریق مجلس بنی‌صدر را استیضاح بكنید یا اینكه با بیانی از امام، بنی‌صدر را به هر حال به یك جور كنار گذاشتید. اگر اینجا مسئله به این شكل مطرح باشد طبیعتاً نقش ما یعنی انجمن و دانشگاه یعنی كل بچه‌ها همه، اینجا مسئله به این شكل مطرح باشد طبیعتاً نقش ما یعنی انجمن و دانشگاه یعنی كل بچه‌ها همه، همه جا این نقش درجة دوم پیدا می‌كند، اگر این جوری باشد ما باید در روند كارمان یك تصمیم دیگری بگیریم ولی اگر نه، بخواهیم از طریق ما مثلاً فرض كنید از طریق به راه انداختن تظاهرات و اعتراضات عمومی و برانگیختن روحیة مردم كه البته بعداً مثلاً یك پشتیبانی بكنیم، ولی شروع با مردم یعنی از پایین به بالا باشد، باز این روش كار را عوض می‌كند كه ما اگر مثلاً به اصطلاح بخواهیم تصمیم از بالا باشد طبیعتاً وقتمان را ضمن اینكه صرف تشكل می‌كنیم ، بیشتر سعی می‌كنیم باز هم برای آن جریان كار نهائی، الان بتوانیم برویم در گروههایی نفوذ بكنیم ... به طور خیلی گسترده و فعال یعنی اصلاً به عبارت دیگر نصف كارمان را روی این برنامه بگذاریم، خب بعد اموزش نظامی هم در این رابطه باز فرق می‌كند مثلاً آیا به مسئله سپاه هم توجه خیلی بیشتری بكنیم و بچه‌ها را جمع و جور بكنیم و دانش‌اموزان كه باز تابستان تعطیل می‌شوند اگر ول شوند خیلی ناجور می‌شود ولی اگر بخواهد از بالا مطرح باشد ما این كار را می‌كنیم ولی اگر بخواهد نه به اصطلاح ما طوری عمل بكنیم مجبوریم تمام تلاشمان را در جهت همبستگی بچه‌ها و آماده كردن ذهن بچه‌ها بیشتر از نظر افكار جور بكنیم كه زمینه را در مردم مساعد بكنیم كه البته توانش را هم داریم، چون این تصمیم گرفته بشود خیلی عملی است. چنانچه ما این تصمیم را واقعاً تصمیم دانشگاه را تنها رهنمودی كه توانست چیزی كند رهنمود شما بود، با وجودی كه بچه‌ها با دیگران صحبت كرده بودند، ولی چون به اصطلاح قرار بود این جوری بشود هیچ كدام این جوری نشد متأسفانه این است كه با توجه به این مسائل ما نمی‌دانیم قضیه كدام شكل است كه ما با توجه به كدام شكل چه كار بكنیم.

آیت ـ آن بسته به موضوعی است كه تصمیم گرفته می‌شود در تشكیلات فرض كنید مثلاً همین تصمیم اخیری كه گرفته شد كه گفتم به زودی می‌شود، این یك چیزی است كه اگر بخواهد به دانشجو یك خبر داده بشود و زمزمه بشود فوری حریف می‌فهمد و برگی كه باید رویش بزند می‌زند ببینیم باید یك مرتبه اعلام بشود و بعد شروع كنند آن دانشجوها رویش تبلیغ كردن و سروصدا راه انداختن و بعضی موقع‌ها عكسش است. بالا زمینه ندارد باید از پایین، یعنی بگوئیم آقای ... شما شروع كنید فلان مسئله را عنوان كردن، این دانشكده، آن دانشكده عنوان می‌كند آن وقت باز براساس خواست مردم به اصطلاح خودش می‌گوئیم اینها یك چیزی می‌خواهند، تصمیم بگیرند، بسته به نوع تصمیمات است و در انقلاب فرهنگی هم هر دو نوع اینها هست. اینكه الان استادهای غیراسلامی باید تصفیه بشوند، این زمزمه‌ای است كه باید از پایین سروصدایش بلند بشود (مخاطب درست است) بگویند ما غیراسلامی نمی‌خواهیم برود یك كار دیگر بكند. نیاید تو دانشگاه بعد آن تصمیمات دیگر كه چكار بكنیم، یك دانشجو در عرض مثلاً مدتی كه دانشگاه ظاهراً البته تعطیل است. اما عملاً كه تعطیل نیست. تعطیل می‌شود یا آدم می‌رود و در روستاها و یا كارهای دیگر، آن را یك دفعه بالا تصمیم می‌گیرد و پایین شروع می‌كند سروصدا راه انداختن، می‌خواهیم تأیید كردن و این بسته به نوع ماهیت چیزهایی است كه ما اینجا تصمیم می‌گیریم هر دویش هم لازم است. الان دانشجوها باید (چون دانشجوها هنوز عنوان دانشجو دارند) باید بخصوص دبیرستآنها را شما شروع كنید به كنترل كردن هر دبیرستان یكی دوتاتون باید بروید درس بدهید، بحث كنید، دانش‌اموزان را حوزه‌بندی كنید، همان‌طور كه آنها می‌روند (مجاهدین) شما هم باید بروید و آنها را هم شروع می‌كنید در كارشان به اصطلاح مشكلات ایجاد كردن یعنی نمی‌گذارید بیایند آنجا، كمونیستها كه مطلقاً جلویشان گرفته خواهد شد می‌ماند مجاهدین كه عنوان اسلامی دارند. آنها را هم عملاً جلویشان را می‌گیرند و دیگر نمی گذارند این جور اسلام را به این ترتیب.

مخاطب ـ البته این كه به اصطلاح مسئله را مطرح كردند كه زمزمه می‌شود و فلان درست است ولی می‌دانید این مسئله چطوری هست. فرض كنید یك تصمیمی كه می‌خواهد گرفته بشود این را كه آدم توی بچه‌ها مطرح نمی‌كند، یعنی حداكثر مثلاً 5 نفر بعد جهت كار را ما می توانیم یك جوری بدهیم، بدون اینكه مسئله را مطرح كنیم چه هست، جهت كار را مطرح كنیم كه به آن شكل به آن طرف سر بدهیم.

آیت ـ جهت باید براساس این باشد كه (مخاطب ـ چون عملكرد خیلی فرق می‌كند یعنی از الان) آیت: دانشگاهها به این صورت فعلی باید تعطیل بشود (مخاطب ـ دانشگاه كه اصلاً ...) و برنامة آینده كارهای عملی در زمینة مردم، در زمینة ایدئولوژی، اسلامی كردن این كلیات مسئله است، یك كمی باید رویش تدمل بشود. اما به چه شكل، این را شاید من فكر می‌كنم در عرض یك هفته دو هفته شاید هم سه هفته بنا بود تا حالا اعلام بشود، بنا بود چند روز قبل اعلام شود، متضمن این است كه امام كاملاً در زمینه قرار بگیرد و یك مرتبه هم عمل نكردند و آن یك نامه ای نوشته بود كی نوشته بود.

مخاطب ـ من اخبار را نصفه گوش كردم مثل اینكه قبل از مشروح اخبار گفته بود.

آیت ـ بلی، نامه‌ای به تقی فراحی نوشته بود بعید است، من را تخطئه كرده یا یكی دیگر نوشته بود.

مخاطب ـ تقی فراحی چه جور آدمی است؟

آیت ـ جزو جناح بنی‌صدر است، من از قدیم او را می‌شناختم، آدمی محكم و كاری نیست باند بنی‌صدر است. حالا اگر امام نامه را به او نوشته باشد یك معنی می‌دهد، به یك كس دیگر نوشته باشد كه خیلی ضد بنی‌صدری حساب می‌شود، البته به او هم نوشته باشد باز تویش گوشه و كنایه اینها زیاد بود، روزنامه را هم گرفتم هیچی نداشت.

(مخاطب ـ روزنامه هم هیچی ننوتشه بود) حالا امشب گوش بدهیم ببینیم به كی بوده است؟

مخاطب ـ و این مسئله كه آقای بهشتی به روزنامه‌نگارها و خبرنگارها یك جوری مطرح كرده بود كه تو اذهان این جور مطرح شده بود كه بین حزب و بنی‌صدر اختلافی وجود ندارد. البته به طور ضمنی اینها كه می‌فهمیدند می‌توانستند درك كنند.

آیت ـ بله هست این سؤال بله.

مخاطب ـ دیروز شما یك مسأله‌ای را مطرح كردید كه گفتید بنی‌صدر الان با من رو در رو هست، واقعیتی كه هست ولی بنی‌صدر شما را بیشتر هدف قرار می‌دهد یا كل حزب را یا مثلاً افرادی از حزب را؟

آیت ـ خوب، كل نظرش من بوده‌ام و از اول تا حالا، با حزب می‌توانست ظاهراً كنار بیاید، البته اگر من تویش نبودم، ولی الان نمی‌دانم. این است كه كل حمله را متوجه من كرده است.

مخاطب ـ چه دلیلی دارد. مسئله شخصی است؟

آیت ـ من البته استراتژی او را این طور حدس می‌زنم كه خب حدش زده است كه من می‌دانم ... روشن است. اول كار جریان شروع شد، خوب دكتر بهشتی یا خامنه‌ای یا دیگران آدمهایی بودند كه می‌توانستند در خط امام باشند اما خطوط برایشان روشن نبود، بازرگان هم فكر می‌كرد كه می‌تواند در این خط باشد، بنی‌صدر و حتی مدنی را هم فكر می‌كردند كه می‌تواند در این خط باشد، جبهة ملی تمام این مخلوط بود، اولین كسی كه از قبل از انقلاب و حالا حتی دقیقاً از موقع انقلاب من صریحاً اعلام كردم كه اینها خز ما نیستند، اینها جدا هستند و شما نمی‌توانید با اینها یكسان عمل كنید، حتی موقعی كه حزب جمهوری را داشتیم علنی پایه‌گذاری می‌كردیم آن قبل از انقلاب، خوب اینها فكر می‌كردند پیمان، بنی‌صدر، بازرگان، سحابی، مدنی هم قابل همكاری هستند و حتی مطرح كردند حاج سیدجوادی و فلان. من از همان اول گفتم اینها نمی‌توانند با شما همكاری كنند، اگر دعوتشان كنید به همكاری بیایند كار را از دست شما می‌گیرند و خراب می‌كنند و نمی‌گذارند، ولی اینها قابل فهم نبود مسئله اما به تدریج كه آمدند پیش برای اینها روشن شد می‌فهمند حاج سیدجوادی چه هست، خوب حریف هم امثال بنی‌صدر و اینها می‌رسید به گوششان یكسال پیش دو سال پیش ما اینها را گفتیم می‌فهمد حریفش كی هست یعنی یك می‌شناخته كه او روی چه خطی قرار دارد. این بود كه از همان اول هم سیاستش این بود كه به اصطلاح من را بكوبد ولی حساب نمی‌كرد كه هر چه برویم پیش‌تر من قویتر می‌شوم، هر چه گفتم درست درمی‌آید. حالا حزب، بالطبع خوب هم در خطی كه من گفته‌ام البته تا حدی قرار گرفته است و شناخته كه بنی‌صدر و مدنی و دیگران كی هستند، این است كه خواه و ناخواه حزب هم مطرح می‌كند اما باز قضیه را زیر سر من می‌داند. دقیقاً همین طور هم مطرح كرد. هم می‌گوید خط را من نشان دادم. بنی‌صدر توی جبهة ملی است و اسلامی فكر نمی‌كند، بنی‌صدر جزو جبهة ملی دوم بود با همین هدایت‌الله متین دفتری و شاپور بختیار همكاری داشته سال 1340 در یك كمیته بودند، توی یك جلسات شركت می‌كردند با هم دوست بودند منتها اولین دعوایشان اواخر سال 40 شروع شد كه اینها یك انتخابات انجام دادند، در این انتخابات سنجابی و حسیبی و زیرك‌زاده و دكتر صدیقی و این تیپ، علی ایحال قدیمی ها كمیته مركزی را همه‌اش را اشغال كردند سهمی به بنی‌صدر و هدایت‌الله متین دفتری و دیگران ندادند گفتند اینها قابل آدم نیستند راهشون ندید، خوب اینها بالطبع دانشجو بودند و سهمی می‌خواستند و بار مبارزة آنها هم روی دوش اینها بود تا حدود زیادی، برای این بود كه اولین اختلاف شروع شد. اینها رفتند پیش دكتر مصدق، اینها نامه‌ای از دكتر مصدق گرفتند، مصدق هم نامه‌ای نوشت كه بله شما، جوانان را راه بدهید، احزاب را راه بدهید و مصدق آن روز توی جبهة ملی همه كاره بود یعنی اینها همه زیر اسم او جمع شده بودند. بعد از دكتر مصدق دور دوم مبارزه شروع شده بود معلوم بود یك كلمة مصدق یا یك نامة مصدق كار را زیرو رو می‌كرد. از طرفی آنها نمی‌خواستند زیر باز بروند جواب دادند به مصدق و مصدق به اینها نوشته بود یادم است.و نوشته بود مثلاً چرا ننوشته‌اید: جناب آقای فلان، با ادب‌نامه بنویسید به همین بنی‌صدر. تا آن روز وقتی كه علم آمد، جبهة ملی اصولاً پاشید. اولین ضربت اینجا بود، بنی‌صدری كه دارد حالا دم از دین می‌زند تا سال 1341 در جبهة ملی بود، جبهة ملی دوم. وقتی كه دیگر جبهة ملی كارش خراب شده بود سال 1342، 15 خرداد هم آقا بوده است، باز هم نه نوشته‌ای نه كلامی نه بیانی و نه حمایت از خمینی و دینداری. سال 43 كه امام تبعید شد و اینها اول رفتند اسرائیل و بعد رفتند فرانسه. باز هم، بنی‌صدر و دوستهای انجوریش جبهة ملی سوم را بنیان گذاشتند. جبهة ملی بود تا كم‌كم شروع كردند اینها هم از امام دم زدن ولی از مصدق بیشتر تا سال 45 كه دیگر مصدق مرد باز اینها محوری نداشتند ولی باز هم امام را به عنوان زعامت ولی روزنامه‌هایش هست جبهة ملی، ادامه راه مصدق، نه راه خمینی تا بالاخره آن اواخر كه دیگر 2 سال به آخر مانده نزدیك شدند به ایشان و بالاخره به ایران هم كه آمدند بنی‌صدر به نام جبهة ملی به ایران آمدند آن هم منتها نه جبهة ملی كه سنجابی ابتكار عمل داشته باشد، بلكه خودش اینجا دید زمینه نیست و زرنگی كرد خودش را كشید كنار بهش گفتند كه نقش‌بازی كن از شاهپور بختیار شروع كردند هی نقشهای مختلف در غیاب با هم بودند پنهانی با هم بودند بالاخره به شاهپور بختیار شروع كردند هی نقشهای مختلف در غیاب با هم بودند پنهانی با هم بودند بالاخره به شاهپور بختیار گفتند تو كار نخست‌وزیری را قبول كن ولی ما تو را از جبهة ملی بیرون می‌كنیم كه اگر امام برد ما را بیاورد سر كار، (تلفن زنگ می‌زند، آیت جواب می‌دهد).

مخاطب ـ خیلی جالب بوده مسائل ولی كی خبر داده است این مسائل را.

آیت ـ خوب اینها منتشر می‌شود ـ می‌گویم چون بنی‌صدر می‌داند كه من می‌دانم.

مخاطب ـ مسئله جالب است ادامه‌اش بدهید؛

آیت ـ اینها خط داشتند خوب ارابب به هر حال آمریكا بود و می‌خواستند بازی را ببرند.

اینها همیشه روششان این بوده است چه انگلستان و چه آمریكا در مقابل خط اصلی انقلابی و یك خط اصلی كه سیاست خودشان را كه روشن است كه كی است یك خطوط دیگر درست می‌كنند كه به ترتیب اهمیت دارد. مثلاً آخرین روزها یعنی 2 سال به حكومت كه معلوم بود كه دیگر شاه به این صورت نمی‌تواند به ایران حكومت كند و خود آمریكا هم فهمیده بود، آمدند رفتند به حاج سیدجوادی گفتند آن نامة كذائی را (مخاطب ـ در مورد ارتش) دو نامه نوشت: یكی نامة 55 صفحه‌ای بود، یك نامة 200 و چند صفحه‌ای است، البته نامه‌ای به نسبت آن زمان ظاهراً تند كه البته تندش هم این بود كه باید قانون اساسی اجرا شود. آن قانون اساسی، شما قانون اساسی را اجرا نمی كنید، دیكتاتوری است، استبداد، شكنجه است، خوب حاج سیدجوادی كه در ایران بود و این نامه را می‌نوشت و بین مردم هم پخش می‌شد یك نامة 200 صفحه‌ای كه آن موقع به آن وسعت در ایران پخش شود: خوب معلوم است كه مردم این را به حساب شجاعت حاج سیدجوادی می‌گذراند. نمی‌گذارند پای اینكه آمریكا بهش گفته بگو كه یك قطب افراطی تشكیل بده كه دورت جمع بشوند یا چندتا دیگر كه این كار را كردند، دستور رسیده بود و این خطی كه یا مستقیماً آمریكائی بود یا برای آمریكا قابل تحمل بود چون اینها تكیه می‌كردند به غرب و به آمریكا. همآنها شروع كردند به نامه پراكنی امثال حاج سیدجوادی و سنجابی و شاهپور بختیار فروهر و بقائی تمام اینها هر كدامشان نامه نوشتند و به شاه ایراد گرفتند و اگر چه شاه را كنار می‌گذاشتند ولی خوب ایراد گرفتن همه را می‌كشاندند به انتخابات. معلوم بود كه انتخابات به نفع آمریكاست. اینكه نمی‌شد انتخابات و پارلمان و شاه سرجایش باشد و ارتش سرجایش باشد. ساواك سرجایش كه این خط را از قبل داشتند كه سیاست امریكا اولین امتیازش هم اگر چه بر ما مسلط بود ولی اینها را داشتند: این تیپ این شكلی كه برای معادلاتشان دارند و خوب بنی‌صدر را گذاشته بودند این مرحله آخری اینی خیلی رندانه رفتار كرد. اول تو اروپا مصدق و مصدقی كبیر بعد خمینی قدرت پیدا كرد مصدق و خمینی یك كمی گذشت خمینی مصدق شد كم‌كم آمد به ایران مصدقش را از دست نداد اما جبهة ملی را دیگر باهاش رفت و آمد نمی‌كرد. كم‌كم با بازرگان هم شروع كرد به مخالفت كردن، فلان و بهمان بالاخره كلمة مصدق را حفظ كرده، اینكه جبهة ملی دارد خیانت می‌كند و جبهة ملی دارد فلان می‌كند، نه این است كه ....

نوار دوم

آیت ـ بفرمائید ... من قرار قبلی نگذاشته بودم ... می‌خواهم ببینم همگی یك جمع هستید یا خیر؟

مخاطب ـ من می‌خواهم خصوصی صحبت كنم.

آیت ـ شما با این جمع نیستند؟

مخاطب ـ خیر بقیه یك جمع هستند من جدا.

آیت ـ خب من می‌روم بعد برمی گردم.

مخاطب ـ خیلی طول می‌كشد؟

آیت ـ خیر زود برمی‌گردم.

مخاطب ـ حال شما چطور است آقای آیت؟ من دیشب آمدم می‌خواهم دو سه روز اینجا باشم. این گزارش اولم. یك گزارش دیگری هم نوشتم ولی اگر گزاراشاتم اشكالی انتقادی دارد مطرح كنید به هر حال تا ببینم چه تیپی ارائه بدهیم ضمناً فردا شما را می‌بینیم؟

آیت ـ فردا من می‌آیم اینجا شاید بیشتر هم صحبت بكنیم.

مخاطب ـ صحیح شما اینجا بودید اگر می‌دانستم می‌امدم.

آیت ـ بله بودم.

مخاطب ـ مسئله دانشگاه را و بچه‌ها را كه تا این لحظه تنها دانشگاهی بوده كه به حرف بنی‌صدر نرفته‌اند دانشگاه ما بوده است. یعنی با تمام مشكلاتی كه آنجا هست بچه‌ها ایستاده‌اند ولی الان مسائلی كه بیشتر در ذهن اینها مطرح است این است كه الان در واقع بچه‌ها مانده‌اند كه چكار بكنند. یعنی در ادامة این مسئله، یك عده معتقد بودند كه بروند جهادسازندگی تا بیایند تو شهرها و كار بكنند. یعنی در ادامة این مسئله، یك عده معتقد بودند كه بروند جهادسازندگی تا بیایند تو شهرها و كار بكنند. این مسئله یك ضرر و یك نفع دارد. ضررش این است كه اگر جهادسازندگی برویم، دانشگاه دوباره از دستمان در می‌رود. عین پارسال می‌شود كه مثلاً یك انجمن اسلامی دانشگاه باز كنند و می‌توانند آنجا را قبضه بكمنند و ما هم كارمان به هم می‌ریزد و ما هم چون تازه توانستیم خودمان را به اصطلاح بپیچین اگر هم نرویم در دهات آنجا خلاء پیش می‌آید كه ممكن است اینها بروند آنجا و فعالیت بكنند. این است كه در رابطه با این مسئله نمی‌دانیم چكار بكنیم و مسئلة كه می‌بینید نه تنها به اصطلاح نتوانست كارشان ادامه پیدا بكند، ما به طور تاكتیكی یك پیروزی به دست آوردیم ولی واقعاً یك شكست روحی برایمان بود. حتی گفتند شورای انقلاب یا بنی‌صدر. اینها عملاً جاها را باز گذاشته‌اند برای نیروهای دیگری مثلاً در رابطه با این مسئله بچه‌ها خیلی سؤال برایشان مطرح است كه چرا شورای انقلاب، چون به هر حال كسانی مثل خامنه‌ای و باهنر بودند. چرا نتوانستند حرف بچه‌ها را حاكمیت بدهند و در رابطه با این مسئله برنامه ای كه اخیراً بنی‌صدر گذاشته در رابطه با كوبیدن بچه‌ها، روزنامه‌ها را می خوانید. (آیت ـ بلی) تحت عنوان چماقداری بچه‌های انجمن اسلامی را كاملاً می كوبد و بچه‌های انجمن اسلامی را چماقدار معرفی كرده بود. از طرف دیگر ضمن همة این مسئله‌ها، مثلاً تبریك گفتنشان مجاهدین همان طور كه اینجا مطرح كردم، زیركانه كنار كشیدند و او هم تأیید كرد و بعد نشست‌هایی كه اخیراً با اینها داشته است. دیروز به طوری كه روزنامه‌ها نوشته‌اند دو ساعت گفتگو با اینها داشته است و این مسائل خلاصه حتی این سمینارهای فرهنگی را كه گذاشته‌اند. اصلاً هیچ بهائی به بچه‌ها ندادند. البته بچه‌ها را دعوت كرده بودند و بچه‌ها هم تحریم كردند. ولی خوب. این دعوت نمی‌توانست درست باشد، مثلاً مسعود رجوی در آنجا از فرهنگ اسلامی دم می‌زند. نمی‌دانم حالا چكار می‌خواهد بكند. چرا این كار را انجام می‌دهد، هر برنامه‌ای پیش آمده و بچه‌ها هر كاری می‌خواسته‌اند بكنند، اینها را چماق كرده زده توی كلة بچه‌ها. مجاهدین را، مثلاً نگاه كنید تمام این سمینارهایی كه داشته‌اند و بچه‌ها خودتان می دانید به تنهائی نمی‌توانند عمل بكنند. یعنی تا یك برنامة گسترده‌ای در سطح كل نباشد نمی‌توانند عمل بكنند. ولی تا اینجا را آمده‌اند. تا اینجا هم هیچ كس نتوانسته است بیاید و این را من قبلاً گفته بودم كه تبریز یك وضعیتی دارد كه اصلاً با همه جا فرق دارد یعنی آنقدر فشار روی بچه‌ها هست. از همه طرف‌ها و جوش هم یك جوری است كه مثلاً اخیراً طرفداران شریعتمداری تظاهرات گذاشته بودند. این برنامه خیلی واقعاً آنقدر پیچیده است كه معلوم نیست به كجا برسد، مسئله‌ای كه وجود دارد و حتی نمی‌دانم شایعه یا حقیقت است ولی بر سر زبآنها افتاده كه احتمال دارد حتی مسعود رجوی و موسی خیابانی توی كابینه بروند. یعنی ما شنیده‌ایم، یعنی تا این حد بنی‌صدر به اصطلاح با اینها كنار آمده است. حتی مثل دیشب صحبتهائی كه می‌كردند ولیكن حالا آیا زیرپرده یك چیزی هست، در رابطة اینها با هم بوده اند قبلاً خودشان را جدا نشان می‌دادند یا اینكه نبوده‌اند الان اینجوری رو كرده‌اند. این برای بچه‌ها خیلی غیرمفهوم است و اینكه آینده چه پیش می‌آید اینها می‌خواهند چكار بكنند. چون الان ما كاملاً ایزوله شده‌ایم این را، ما احساس می‌كنیم. یعنی به اصطلاح تنها شده‌ایم، از طرفی همان طور كه مطرح كردم شورای انقلاب بچه‌ها آمده بودند اینجا و پیش امام رفته بودند ولی امام به اصطلاح یك نفر دیگر را معرفی كرده بود به عنوان رابط، صحبتهای كلی را مطرح كرده بودند ولی بچه‌ها ترجیح داده بودند همان حرف اولی امام را بزنند. گفته بود ادامه بدهید الان هم ما ادامه دادیم ولی از این به بعد نمی‌دانیم چه كار كنیم. چون ما روز اول سیصد نفر بودیم توی دانشگاه آنجا كه ساختمان مركزی را گرفته بودیم الان نصفی از بچه‌ها گذاشته اند و رفته‌اند و توی شهرستان به طور پراكنده دارند فعالیت می‌كنند. گروه هم فكر می‌كنم حدود 100 نفر بیشتر نباشیم. یعنی برنامه همانجا را داریم هم جاسوسها را اورده‌اند آنجا و بچه‌ها یك مقدار به آنها می‌رسند. خلاصه الان یك حالت سردرگمی داریم كه چكار بكنیم ولی البته سعی می‌كنیم دانشگاه امتحانات جور نشود. برخلاف همه جا یعنی در تهران هم كلاس دارد پیش می‌رود و ما سخت جلویش ایستاده‌ایم و نمی‌گذاریم حتی اگر شده كلاسها را به هم بریزیم امتحان نمی گذاریم بشود. یعنی ما شكست كه خوردیم در یك دفعه، در رابطه با جریان بنی‌صدر باید این را جبران بكنیم. اگر جبران نكنیم، در دانشگاه آیندة سیاسی نخواهیم داشت. این مسئله است كه خطوط برای ما نامفهوم شده است.

آیت ـ به زودی یك هجوم از دو طرف شروع می‌شود این طور نیست، اینها ضعف بنی‌صدر است (مخاطب ـ درست است) یعنی در حالی كه امام هم در آن اعلامیه بعد از اعلامیة بازرگان، حبیبی و اینها اسم اینها را می گذارد شیاطین كوچك ... اینها ضعفشان و حماقتشان را می‌رساند كه جلوی امام ایستاده‌اند و چه بسا مسائل دیگری روشن بشود. باید به اینها میدان داد چون اگر به اینها میدان ندهید دستش را می‌بندد. باید بروند این چهره‌ها را بشناسند ولی تا یكجائی كه آمدند مطمئن باشید كه نقشة هجوم آماده است و اصلاً زیر و رو می‌شود. تمام مسائل غیر از این است كه شما فكر می‌كنید. 14 خرداد به بعد كه مطلقاً به هیچ وجه نه امتحانی خواهد شد و نه به آن صورت از 14 خرداد دانشگاه تعطیل خواهد شد به یك شكل دیگر و با یك برنامة دیگر، اینجا هم ما دائم در حال مذاكره با انجمن‌های اسلامی دانشجویان هستیم، هم با استادهایی هستیم و اینجا هم ایستاده‌اند. در تمام شهرها، كاشان و اصفهان و غیره مرتب به خود من تلفن می‌شود می‌آیند و مراجعه می‌كنند و ما داریم شكل سازمان یافته عمل می‌كنیم. حتی گفتم كه حالا غیر از آن ارتباط خاص ارتباط بین همه شهرها اینجا باشد و این امر تصریحی بود كه یك انجمن تشكیل بشود كمیسیونی، انجمنی كه نماینده‌های دانشگاه‌های مختلف در تهران، نماینده‌های دانشگاههای مختلف در سرتاسر ایران چه دانشجوئی اش چه به اصطلاح استادی‌اش و چه حتی كارمندی از وجود اینها هم باید استفاده كرد. نیروی زیادی توی اینها است باید از اینها استفاده كرد و یك هجوم خیلی شدیدی، خیلی شدیدتری آغاز می‌شود و در حدی واقع می‌شود كه بنی‌صدر را به طور كلی فلج می‌كند. هیچ كاری نمی‌تواند بكند.

مخاطب ـ واقعاً این جوری می‌شود یا اینكه ...

آیت ـ حتماً قطعی است حالا بگذارید ایشان هر چه بیشتر تاخت و تاز كند بهتر است. چون اگر یكجا جلویش را بگیرید یكی از زرنگیهایش اینست كه خودش را هماهنگ می‌كند. فوری می‌پرد روی موج كه آقا امروز روز تولد حاكمیت دولت است و دیشب هم در مناظره، هم به نعل می‌زد و هم به میخ. از آن طرف هم خودش را با رجوی هماهنگ كرده است (مخاطب ـ خیلی هم) و با احمندزاده و با دیگران هماهنگ كرده است. او می‌گوید (رجوی) حالا كه اختیاراتی گرفته‌اید و در حالی كه اختیاراتی نگرفته است و بعد آن توجیه می‌كند بنی‌صدر را و بنی‌صدر هم می‌گوید بلی شما هم با چماق زبانی می‌زنید كه مردم را مثلاً از خودش متنفر نكند توجیه نشده این كارش، امانه. بگذارید این حرفهایش را بزند. سمینارهایش را صحبتهایش را چون مسئلة مهم اینها الان امام است. و آن هم یك كلام بگوید....

مخاطب ـ در این رابطه شما تصمیم ندارید كه این مسائل را با امام در میان بگذارید كه مجاهدین را به معنای واقعی به مردم معرفی بكند كه بنی‌صدر در رابطه با اینها دستش بسته شود.

آیت ـ آن را یك كاری باید كرد كه خیلی شدیدتر از اینها خواهد بود یعنی او شأنش نیست كه بگوید رجوی، اینها بد هستند و فلان، گفته غیرمستقیم، اما او مثال می‌زند. فرض كنید الان. كی شناخته شده ضد بنی‌صدر نقشه می كشد. همه جا سر زبآنها افتاده خود بنی‌صدر هم می‌داند. حالا امام بیاید من را تأیید كند معنی‌اش چیست؟ معنی اش كوبیدن او است و كوبیدن شدید او است. این است كه شبه این كار خواهد بود. ممكن است مرحله به مرحله پیش بیاید ولی شبه این كار خواهد بود. برنامه‌اش را ما داریم. كارهایشان را هم داریم روابط‌تان هم با تهران محفوظ باشد. انجمن‌مان را تشكیل می دهیم و حتی اگر وقت داشت هفتگی هم اگر لازم بود برویم و بیائیم به این شهرها. به بچه‌ها بگوئید قرص و محكم به زودی موج عوض می‌شود.

مخاطب ـ این را احساس كرده‌اید كه ما خیلی تنها شده‌ایم؟

آیت ـ خیلی‌ها تنها شده‌اند خودشان هم فكر می‌كنند خوب چه؟

مخاطب ـ بخصوص اگر یادتان باشد. قرار بود ما آنها را بكوبیم ولی كوبیده شده‌ایم.

آیت ـ شما بگذارید كه جریان پیش بیاید و میدان پیدا كنند اما شما بدانید كه قرص بایستید. این حرف را هم نمی‌خواهد به بچه‌ها بگوئید. به بچه‌ها فقط بگوئید كه قرص بایستند و محكم باشید ترسی هم نداشته باشید. چون تصمیمی كه گرفته شده، تصمیم لایتغیری است، تغییرپذیر نیست. دانشگاه از 14 خرداد به بعد تعطیل می‌شود و غیر از تعطیل بعدش برنامه هست. برنامة خاص داریم، برنامه اجرا خواهد شد و بابای بنی‌صدر هم نمی‌تواند با آن برنامه كار بكند. حتی ترتیبی داده شده است كه برخلاف دفعة قبل كه وقتی دید نمی‌تواند بیاید مقاومت كند، ظاهراً همراه شد از طرفی می‌كوبید از طرفی همراهی می‌كرد دیگر ...

همان خط، خط آمریكائی است كه یك جوری این موج را از روی سرشان رد كنند آقا هم فهمیده بود اگر غیرآقا بود نمی‌شد. آقا وقتی كه آمد در خط درست قرار گرفت ظاهراً خوب در جریانات نهضت بود و می‌شناخت اوضاع احوال را و تازه اینها نمی دانشتند و شناخت دقیق نداشتند می‌گفتند یك آدمی متعصب دینی است. جناحها و گروههای سیاسی را تشخیص نمی‌دهد و دیگر حساب نمی‌كردند اگر یكجا هم آقا اشتباه بكند بالاخره ماها می‌توانیم بهش بنویسیم: بهش بگوئیم و قبول می‌شود. این است كه به اینجا رسیده كه اینها دو نقشه داشتند. یكی اینكه همان بلائی كه سر كاشانی آوردند سر خمینی بیاورند آدم بسازند مقابلش كه محبوب باشد و و محبوبیتش اصلی باشد. خوب نداشتند. نشد بسازند. هیچ كدام كه هستند ظرفیتی كه بتوانند جلوی امام در بیایند نبود. طالقانی را تا حدی خوب ساختند یك مقدار اشكالاتی هم به وجود آوردند او هم كه مرد. اگر بود خیلی اشكالاتی ممكن بود ایجاد كند گرچه خیلی مهمتر از اینها بود، حالا بنی‌صدر را مطمئناً نمی‌توانند مقابل امام بگذارند اما كم‌كم فكر این هستند اگر نشد یكی را بسازی خوب می‌گویند امام كه می‌میرد، فرض بنی‌صدر قدرتی پیدا كند و محبوبیتی پیدا كند یك نمایشی پیش مردم داشته باشد كه بلی امام بنی‌صدر را می‌خواهد و همه جا شایع كرده‌اند كه امام به بنی‌صدر رأی داده و فلان و بهمان یك نامة كلی بنی‌صدر می‌نویسد و امام می‌گوید موافقت می‌شود «این ساختة مسعود رجوی است كه می‌گوید» حالا كه امام با اختیارات تو كدام اختیارات؟ سه ماده است یك ماده‌اش این است كه نخست وزیر با موافقت امام تعیین شود كه شورای انقلاب باید موافقت بكند. امام موافقت بكند تا نخست‌وزیر تعیین بشود پس اینكه برای بنی‌صدر اختیاری نبوده؟ اختیار دوم كه قوای انتظامی و نظامی زیر نظر باشد كه هست آن هم موافقتی نبوده آن هم زیر نظر كل حكومت جمهوری اسلامی است، قسمت سوم راجع به رادیو و تلویزیون است كه به اصطلاح اسلامی باشد كه امام مگر می‌گوید غیراسلامی باشد این را گذشته پای اختیارات كه وقتی امام دعائی را برای اطلاعات انتخاب كرد بنی‌صدر یك ابلاغ بی مزه نوشته كه شما منصوب می‌شوید! خوب او كه منصوب شده است... می‌خواهد نتیجه بگیرد.

مخاطب ـ من تعجب كردم كه چرا اینجوری شده است.

آیت ـ بنی‌صدر الان هم پیش دستی كرده و این آقای تقی فراحی را به عنوان سرپرستی و مدیریت صداوسیما تعیین كرده است در حالی كه این فرضی بر مخال است من كه نمی‌دانم این نامه را امام به كی نوشته. من فرصت نشد كه گشو كنم اگر به كس دیگری غیر از تقی فراحی نوشته باشد كه اصلاً خردكننده است برای بنی‌صدر و اگر به خود تقی فراحی هم نوشته باشد، باز خردكننده است منتها یك كمی تعدیل شده است كه درست خلاف آن چیزی است كه بنی‌صدر می‌گوید، بنی‌صدر گفته است كسی را به خاطر عقیده كنار نگذارید این می‌گوید همه را به غیر از اسلامی بریزید بیرون. خوب اگر این هم كه باشد یك ماه است موقعی كه مجلس باز شد كه نمی‌تواند قانون اساسی را نادیده بگیرد. قانون اساسی می‌گوید سه نفر باید در رأس رادیو و تلویزیون قرار بكیرد، یكی از مجلس و یكی از قوة قضائیه و یكی از قوة مجریه، كه امام اشاره كرده بود كه رادیو و تلویزیون نباید زیرنظر هیچكس باشد و باید مستقل باشد خوب همین حرف ضدبنی‌صدر است، به هر حال این چون می‌داند خط و نقشه را خواندتیم، خود اربابش هم دستور داده كه شما به آیت به توپ چون می‌دانید چه باید بكند، زیرا من همه‌اش را جلو جلو گفتم می‌گفتم بنی‌صدر این است و همین‌طور هم شد، یعنی الان این آخرین مهره‌ای است كه ظاهراً هم شده رئیس جمهور، چون می‌بینند ابتكار عمل دست مجلس را می خواسته باز كند، مسئله مجلس است اگر آن پیش‌نویس را كه آنها درست كرده بودند اگر آن تصویب شده بود، اصلاً انقلاب از بین رفته بود، الان بنی‌صدر رئیس‌جمهور بود و رئیس جمهور هم همه كاره هم می‌توانست مجلس را منحل كند طبق آن پیش نویس هم دادگستری قضاتش را این منصوب می‌كرد، هم ارتش، زیرا فرماندهی كل قوا را داشت. همه چیز زیرنظر این بود، ما توی این قانون امدیم فرماندهی كل قوا را داده‌ایم به رهبر، اگر آن آمد این را نمایندة خودش بكند این اصل نیست هر وقت خواست می‌تواند ازش بگیرد. اختیارات را كاملاً داده‌ایم به مجلس رئیس جمهور فقط می‌تواند مدال بدهد و مدال بگیرد و سفرا را به حضور بپذیرد والسلام. هیچ اختیاری ندارد. هیچ اختیاری ندارد خوب این (مخاطب ـ بنی‌صدر خیلی از اختیار حرف می‌زند) تلاش می‌كند ولی چیزی ندارد (مخاطب ـ یك جوری مطرح می‌كند كه آدم فكر می‌كند) حرفش همین است. همه‌اش خلاف قانون است مثل حرف اخیرش كه به ساوه‌ای‌ها آمده گفته آره حالا آنها همه رأی داده‌اند به یك نفر، یك نفری كه ضدبنی‌صدر است و از دوستهای من است این از اول قبل از انتخابات ریاست جمهوری‌ پایش را كرده تو كفش همین كه این فلان هست و بهمان است و چكار كرده و این چیزها، خوب، مردم ساوه اولاً به این رأی داده‌اند چون انتخاب شده است حالا بنی‌صدر آمده تلاش می‌كند كه انتخابات را باطل كند، خوب فرض كه شورای انقلاب هم ازش پذیرفت، خوب دوباره انتخابات بشود همان می‌شود، حرفی توش نیست. حالا كاری به آن نداریم، اینها آمده‌اند در رئیس جمهوری و شورای انقلاب، تمام مردم ساوه جمع شده‌اند آنجا، در خانة امام، آن وقت وسط دعوا نرخ تعیین كرده است كه بلی اصل خود شما مردم هستید. اگر مجلس هم كج رفت ما به شما مراجعه می‌كنیم . فردا آئین‌نامه می‌اوریم می‌زنیم توی دهنش برای اینكه تو چه كاره‌ای. نوشت روزنامه هم تو چه كار داری مجلس همه كاره است، اینكه به مردم مستقیم مراجعه می‌كنم ، تو چنین اختیاری نداری. نه، این همان كاری است كه مصدق كرد. نه، این فلسفه‌های بیخودی است، دارد می‌كند این كاری نمی‌كند با این قانون اساسی با این امام با این شورای انقلاب كه ما مقابلش نگهش داشته‌ایم و گفته‌ایم اوضاع از چه قرار است هیچ كاری نمی‌تواند بكند هر چه بخواهد سروصدا بكند باعث می‌شود كه ضعیف‌تر بشود و مخالفت مردم برانگیخته‌تر بشود و حتی ناچار بر كنارش كنند اگر هم می‌خواهد تسلیم بشود كه خوب، یك رئیس جمهور تشریفاتی است، و همین طور این طرف و آن طرف برود و حرف بزند هیچ اختیاری، قدرتی مثل شاه انگلستان الان هم فقط حرف می‌زند هیچ كاری نمی‌كند. یك نخست وزیر می‌خواست تعیین كند نتوانست چون فكر می‌كرد كه حالا مجلس، دیگر فكر نمی‌كرد كه قاطعیتی هم این طرف باشد و این قاطعیت به این طرف باشد این است كه البته مخالفتش با حزب و با من این هست ولی به نتیجه هم نخواهد رسید.

مخاطب ـ ولی به هر حال دانشگاه هم چیزی ندارد حداقل در دانشگاه خیلی محدود هستند.

آیت ـ دانشگاهی‌ها هم ازش برگشته‌اند.

مخاطب ـ به هر حال در دانشگاه یك عده هستند ولی محدود است.

آیت ـ خیلی محدود، بخصوص كه روزبروز هم دارد پایگاهش ضعیفتر می‌شود و حتی آن چند نفری هم كه بوده‌اند اول باهاش، یك عده‌ای هم بی‌طرف بودند یعنی دانشجویان خط امام كه ازش برگشتند: دانشگاه هم كه ازش برگشت.

مخطب ـ در عمل كه اینطوری شده است.

آیت ـ طلاب حوزه علمیه هم كه از اول باهاش نبودند حالا كه در جریان مخالفش هم قرار گرفته‌اند. می‌ماند بازار، بازار هم كم‌كم دارد از او برمی گردد، می‌ماند عموم مردم، عموم مردم كه جهت ندارند، عموم مردم جهتشان جهت روحانیت است. روحانیت هم وقتی كه درست نظر را برگرداند عموم مردم برمی‌گردند خوب الان هم مردم دقیقاً در جریان نیستند كه كی به كی است فكر می‌كنند كه بنی‌صدر و مثلاً فرض كنید بهشتی همه جا دارند گرچه حالا كم‌كم دارند می‌فهمند كه این جریان هم نیست این آخرین مهر است نقش خودش را بازی می‌كند، یكی دو تا افراد دیگری كه به هر حال در خط اینها نیستند آنها هم ممكن است یك مدتی بیایند و بازیگر این صحنه بشوند.

مخاطب ـ شما فكر می‌كنید چه كسانی باشند؟

آیت ـ خوب، اینها می‌روند روی افرادی كه خط ندارند یعنی تا بنی‌صدر بهش خط بدهد جهت آنها حركت بكند، حالا از این به بعد روی افرادی می‌روند كه خطها دقیقاً برایشان روشن نیست البته فرض بكنید پیمان خط مشخصی دارد ولی او دیگر اوردنش به میدان مشكل است. حاج سیدجوادی و دیگران هم مشكل است، می‌روند روی تیپی كه معمولاً مردم رویشان شناخت دقیقی ندارد خودشان ظاهرالصلاح هستند آدم بدی نیستند ولی خوب خط دقیق و مشخصی هم ندارند، آنها را می‌اورند سر كار. فرض كنید میرسلیم ممكن است بیاید نخست‌وزیر بشود. اینها خطشان مشخص نیست، یعنی تشخیص نمی‌دهند دلشان نمی‌خواهد روی خط امام باشند ولی اینكه بنی‌صدر كیست؟ پیمان كیست؟ آن كیست آنها دست می گذارند رویش ما هم اشكالی نمی‌بینیم كه اینها بیایند و امتحان خودشان را بدهند.

مخاطب ـ آن وقت حزب كلاً هیچ تصمیم به همكاری با آنها كه ندارد؟

آیت ـ چرا، وزیر می‌دهد، همكاری نه، وزارت شركت می‌كند چون حق خودش می‌داند نه اینكه با آن همكاری كند.

مخاطب ـ منظورم این است كه در زوارت و امثال آن شركت می‌كنند؟

آیت ـ ممكن است، حق خودش می‌داند نه اینكه با آنها همكاری بكند. حزب الان می‌گوید بنی‌صدر كاره‌ای نیست مطابق قانون اساسی اكثریت نمایندگان مجلس می‌توانند نخست وزیر را تعیین كنند نخست‌وزیر خوب خواه ناخواه وقتی حزب برنده شد باید حزبی باشد حداكثر ارفاقی كه حزب بكند ممكن است یك شخصیتی را بگذارد كه تضاد و تعارض شدید با بنی‌صدر نداشته باشد مثلاً یك دفعه نباید بگوید كه مثلاً آیت كه اصلاً همه مردم بدانند مخالف است، بگوید فلان شخص یك آدمی كه كسی را ندارد.

مخاطب ـ پس به هر حال كلاً ارگآنها در دست او باقی نمی‌ماند كه مسئله‌ای را بخواهد چیز بكند.

آیت‌ـ دارند مانند نوبری، سلامتیان، تاجیك، سه چهار تا از آنها مجموعه افرادی است كه با این هستند كسی را ندارند این با بازرگآنها و جبهه‌ایها چرا ریخته روی هم؟ اگر بخواهد آن جناح را بیاورد فرض كنید میدان به او دهید خوب دیگر انقلاب نیست حاج سیدجوادی ـ مدنی ـ سنجابی ـ متین دفتری ـ رجوی این تیپ‌ها كه همه مجموعاً یك قالب هستند این كه نه امام زیر بار می‌رود و نه مجلس زیربار می‌رود، پس شورای انقلاب هم زیربار نمی‌رود. این اینها را می‌خواهد. تمام نقشه‌اش این است كه شما می گوئید كه من فرصت نكردم جوابش را بدهم كه خیابانی می‌آید وزیر می‌شود، محال است، غیرممكن است، محال است. اصلاً نمی‌تواند اسم اینها را برای وزارت ببرد.

مخاطب ـ پس این كنار آمدن با هم چه معنی می‌دهد؟

آیت ـ خوب، اینها یك كارهای هجوی می‌كنند و نان به هم قرض می‌دهند. خوب اینها یك عده آدم مجاهدین در اختیار دارد الان جو تبلیغی دارند درست می‌كنند، یعنی فلان جا كه بنی‌صدر صحبت می‌كند خوب معلوم است كه چهار نفر كف و سوت نزند اصلاً بی مزه می‌شود. حالا همان مجاهدین و فدائیان می‌روند و اصلاً تیپ تظاهراتشان برای آدم وارد مشخص است. آدمهای اسلامی، الله‌اكبر می‌گویند فوقش دیگر خیلی نیمه اسلامی باشند كف می‌زنند؛ اما در اسلامیها سوت زدن هیچ وقت نمی‌شود، اخلاقشان این نیست كه سوت بزنند، حتی آن زمان طاغوتش هم، آن زمان امینی هم كه بود آدم اسلامی و نجیب سوت نمی كشید. این سوت كشیدن مال تیپی است كه می‌خواهد جو تصنعی به وجود بیاورد. معلوم است كه مجاهدینی‌ها هستند، اینها هستند كه چندتا در اختیار دارند برای اینكه بگویند این محبوب و مهم است كف زدن و سوت كشیدن و این طور چیزها، و مثلاً توی تلویزیون یك مرتبه بگوید همین امام به شما اختیارات داده است این قبلاً تبانی شده بود به مردم بگویند امام به این اختیارات داده است و یك چیزی را هم كه نداده است بماسانند این از اینها استفاده می‌برد و از آن طرف هم هر چه نامه می‌نویسند، می‌نویسند حضرت رئیس جمهور. می‌بینید كه حالا اینها همه حضرت رئیس جمهورپرست شدند حاج سیدجوادی، سندیكای نویسندگان، فدائیان خلق و همه، حضرت رئیس‌جمهورپرست شدند در حالی كه خوب ما مطلع شدیم اینها می‌خواهند بنی‌صدر را اصالت بدهند در مقابل امام، تمام كارشان این است كه تا حالا كه نتوانستند و بعدش هم نمی‌توانند كاری از ایشان ساخته نیست. منتها الان ما برنامه‌مان این است كه منتظری باشد یعنی آنجا هم دانشجوها عكسش را ببرند.

مخاطب ـ روی این مسئله بچه‌ها خیلی حساب می‌كنند.

آیت ـ حرفش را بزنند توی سخنرانی نامی از او ببرند تمام اینها فعلاً باید روی منتظری باشد تا منتظری روبروز بزرگتر بشود كه اگر اتفاقی برای امام پیش آمد آن وقت دیگر ما خیلی كار نداشته باشیم.

مخاطب ـ درست است بچه‌ها روی كلمه‌ای كه امام گفته بود منتظری امید من است خیلی حساب می‌كنند.

آیت ـ باید این را خیلی در شهر هر چه می توانند عكس بیشتر پخش بكنند چون بنی‌صدر عكس این، هدفش هست. حتی آن روز عید كه تبریك فرستاد برای نجفی فرستاد و برای گلپایگانی و برای شریعتمداری فرستاد ولی برای آقای منتظری نفرستاد.

مخاطب ـ بنی‌صدر؟

آیت ـ مهم نیست اتفاقاً بهتر بود.

مخاطب ـ عجب!! با توجه به این مسائل ما جهاد و این حرفها نرویم دیگر، چون كه اگر بخواهیم برویم هم ممكن است رابطه قطع بشود و همین كه.

آیت ـ خیلی محدود بگذارید تا 14 خرداد همه چیز روشن می‌شود البته شاید زودتر از آن روشن بكنند زودتر از آن، به هر حال برنامه خواهد بود برای اینكه اگر جهاد هم ضرورت پیدا كرد در یك حدی كه خوب كار دست آنها نیفتد و افراد ما هم توی آنها نباشند ولی همه نیرو را بسیج نكنید.

مخاطب ـ درست در این قضیه مجاهدین با بنی‌صدر و اینها هیچ اعتراضیه‌ای لزوم ندارد.

آیت ـ اعتراض نه، ولی تبلیغ بكنید، یعنی بگوئید كه اینها با هم هستند و تا حدی كه می‌شود اعتراض مردم را برانگیزید. خیلی یواش یواش كه بله اینها یكی هستند و با هم و مطلب را مردم بفهمند اول بفهمند بعد اعتراض اشكالی ندارد به تدریج چرا. روزنامه ها هم نوشته‌اند با عناوین مختلف كه چطور شد كه آقای بنی‌صدر با رجوی شد، روزبروز نامه نوشتن و تلفن كردن و این قبیل كارها اعتراضی با همین ترتیب این شكلی.

مخاطب ـ ولی خیلی مسخره‌شان كردند یعنی اثر گذاشته روی این مسئله كه برایشان تعجب‌اور بوده كه چرا اینها یك مرتبه اینجوری بوده ولی روی هم رفته.

آیت ـ توجه به همین مسئله كه چرا باید یك میزگردی تشكیل می‌شود كسانی تویش شركت كنند كه اكثراً نماینده اقلیت مردم هستند.

مخاطب ـ بلی در واقع این جوری است.

آیت ـ یعنی رجوی از تهران نشد و احمدزاده از مشهد نشد و آن تاجیك و آنها هم كه اصلاً قابل محاسبه نیستند، كسانی كه قابل تحمل بودند یكی شمس آل‌احمد بوده كه خوب اصلاً كاری به كار كسی نداشته و یكی هم معادیخواه بوده و حداكثرش حبیبی كه یك رأی آورده است، ولی بقیه مثل تكمیل همایون از قزوین اصلاً رأی نیاورده است اگر بناست باشند بیشتر باید نماینده‌های اكثریت و نماینده عموم مردم باید در میزگرد شركت بكنند نه اینكه چهارتا آدم این شكلی، خوب این هم خوب شد امام اتفاقاً روی این مسائل حساس است و می‌بیند از رادیو و تلویزیون چون می‌بیند، معمولاً نگاه می‌كند.

مخاطب ـ پس من می‌روم فردا.

آیت ـ شما می‌روید تبریز دیگر؟

مخاطب ـ نه خیر امشب نمی‌روم فردا می‌روم فعلاً وقتمان را روی جریان بسیج نمی گذاریم.

آیت ـ رابطه‌تان قطع نشود.

مخاطب ـ نه تابستان یعنی بعد از ... باز هم می‌ائیم اینجا یا تبریز باشیم یا تهران خیلی فرق نمی‌كند بچه‌ها می توانند كلاً هر كجا كه صلاح باشد چیز بكنند خیلی خوب شما كار دیگری ندارید.

آیت ـ خیر، خداحافظ...

منبع: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1 فروردین 1389

به سرگردانی و بلاتکلیفی محمد مصطفایی، وکیل محرومان ایرانی در ترکیه پایان دهید


جمعه ۱۵ مرداد ۱۳۸۹ - ۰۶ اوت ۲۰۱۰

پرویز داورپناه

[Image] خارها خوار نيستند/ شاخه‌هاي خشک چوبه‌هاي دار نيستند/ ميوه‌هاي کال کرم خورده نيز روي دوش شاخه بار نيستند/ پيش از آنکه برگ‌هاي زرد را زير پاي خويش سرزنش کني/ خش خشي به گوش مي‌رسد: برگ‌هاي بي گناه با زبان ساده اعتراف مي‌کنند/ خشکي درخت از کدام ريشه آب مي‌خورد! (قیصر امین پور)

کمتر کسی است که در سالهای اخیر از فعالیتهای ارزشمند و دفاع انساندوستانه ی محمد مصطفایی وکیل جوان دادگستری تهران و فعال حقوق بشر از نوباوگان زیر ۱٨ سال و خانم سکینه محمدی محکوم به سنگسار مطلع نباشد. محمد مصطفایی روز ۲ مرداد (۲۴ ژوئیه)، برای ارائه توضیحاتی به دادستانی تهران احضار و پس از خروج از این محل، ناپدید شد. شامگاه همان روز، ماموران دولتی با در دست داشتن حکم بازداشت، به دفتر وکالت محمد مصطفایی مراجعه کردند اما موفق به دستگیری او نشدند؛ ساعاتی بعد، همسر و برادر همسرش بازداشت شدند. هدف از بازداشت این دو نفر احتمالا وادار کردن مصطفایی به مراجعه به دادستانی بوده است. روز ۹ مرداد، متن نامه سرگشاده محمد مصطفایی برای دادستان تهران انتشار یافت که در آن، ضمن غیرقانونی توصیف کردن اقدام به "گروگانگیری" همسر و برادر همسرش و درخواست آزادی فوری آنان، گفته بود که در صورتی که از تشکیل دادگاهی عادلانه اطمینان یابد، حاضر است خود را به دستگاه قضایی معرفی کند. دلیل صدور حکم بازداشت مصطفایی معلوم نیست. مصطفایی در چند سال اخیر وکالت ۴۰نوجوان محکوم به اعدام را به عهده داشته، که۱٨ نفر آنها را نجات داده است. به علاوه او وکیل چندین مرد و زن محکوم به سنگسار و زندانیان سیاسی بوده است. گویا بازجویی روز ۲ مرداد بطور عمده به دفاع او از نوجوانان اختصاص یافته است. در عین حال وی در حال حاضر وکیل سکینه محمدی آشتیانی است؛ زنی٣ ۴ ساله و مادر دو فرزند که حکم سنگسار او به اتهام زنای محصنه اخیرا به اعتراض وسیع بین المللی و توجه گسترده رسانه ها در سطح جهانی منجر شده است. پس از انتخابات خرداد ۱٣٨٨ که میلیون ها نفر در خیابان ها علیه تقلب انتخابات اعتراض کردند، محمد مصطفایی نیز به مدت کوتاهی بازداشت شد.

محمد مصطفایی که در ترکیه تقاضای پناهندگی کرده است، درباره وضع همسر و برادر همسرش که در ایران بازداشت شده اند، ابراز نگرانی کرده است.
او گفت: "من متاسفم که چرا همسرم باید این همه مدت در زندان انفرادی به صورت گروگان نگهداری شود تا من خودم را معرفی کنم... او هیچ گناهی ندارد. در روزی که دستگیر شد، اصلا هیچ اطلاعی از این که من کجا هستم، نداشت. چرا باید یک مادر دوازده روز از فرزندش جدا شود."
مصطفایی گفته است: "من موافق اين همه سخت گيري نيستم. سخت گيري حد و مرزي دارد. وقتي مي بينم که جوانان اين مرز و بوم اينگونه هلاک مي شوند آه مي کشم و به خود مي گويم که چرا بايد انگ مجرم بر پيشاني اين نوجوانان و جواناني که آينده ساز کشور هستند زده شود. مگر گناه اين جوانان چيست؟ جز اينکه به صحبت هاي دو کانديداي ديگر رياست جمهوري گوش فرا داده اند و به شرکت در تجمعي آرام دست يازيده اند. برايم سئوالي پيش مي آيد که چرا اين دست از نوجوانان و جواناني که برخي از آنها به حق فاقد هر گونه گناهي هستند مي بايست در زندان روز و شب را به سختي سپري کنند. اگر واقعا شرکت در دو تجمع يا بيشتر از آن جرم است پس چرا عاليجنابان موسوي و کروبي که هر دو در بسياري از تجمعات شرکت کرده اند مي بايست آزاد باشند؟ آيا خون اين دو رنگين تر از خون جوانان در بند است؟ ... روزي مادري به تلفن همراهم زنگ زد و گفت فرزندم به شش سال حبس محکوم شده است. هجده روز پيش حکم وي ابلاغ شده است و دو روز ديگر زمان دارم که لايحه تجديدنظر را به دادگاه بدهم. من گفتم که در تهران نيستم. خواست تا برايش از پشت تلفن لايحه اي را که نوشته بود اصلاح کنم. لايحه فرزندش را خواند. من هم اصلاحات را انجام دادم و در آخر لايحه شروع کردم به گفتن مطالبي در جهت اعلام بي گناهي فرزند محبوسش. زماني که جملاتم را براي نوشتن مي گفتم. مادر ناله مي کرد و ناله و گريه اش بغضم را ترکاند. او در آخر از من تشکر کرد و خواست دعا کنم تا تنها فرزندش از زندان آزاد شود. براي مادري که براي بزرگ کردن فرزندش سختي ها کشيده است شش سال سهل است يک روز نديدن فرزند قابل تحمل نيست. ولي دريغ از اينکه برخي از ما انسانها به راحتي حکم به سلب آزادي افرادي مي دهيم که گناهشان غافل شدن از برخي موضوعات سياسي بي هويت است. چه بسيار عده اي که دستگير و بازداشت شده اند حتي الفباي سياست را نمي دانند و هدفي مجرمانه از شرکت در تجمعات نداشته اند ولي امروز در زندان هستند..."

مصطفایی در باره ی حکم کاهش زندان پیمان عارف اظهار داشت: مادر و همسر امير رضا عارف نفس راحتي کشيدند وقتي شنيدند که امير رضا با نام مستعار پيمان از مرگ نجات يافت و حکم اعدامش شکسته شد. آنان هر روز را در کابوسي به سر مي بردند که هيچ کس نمي تواند تحملش کند. خدا را شکر همين که اعدام نقض شد و امير رضا به زندگي دوباره برگشت هر چند عقيده دارم اين حکم نيز حکمي سنگين است.امشب براي من شب خيلي خوبي بود. حقيقتش فکر مي کردم که آدمهايي که عزيزانشون رو در آستانه اعدام مي بينند و مدتها با اين وضعيت لحظات رو مي گذرونند چقدر زجر مي کشند و روز و شب براشون زهر ماره. و بعد هم که اتفاقي که نبايد بيافته مي افته چطور داغون مي شند و ادامه زندگي براشون سخت و طاقت فرسا مي شه. ولي وقتي عزيزشون از مرگ نجات پيدا مي کنه حتي اگر به حبس ابد محکوم بشن چقدر براشون خوشاينده. چون مي دونن روح و جسم عزيزشون توي اين دنياست و با اونها لحظات رو سر مي کنن. براي پيمان و خانواده پيمان عارف هم روزهاي سخت گذشت. همسر و مادرپيمان امشب دفتر من بودند. خوشحال و شاد. شادي از چشماشون معلوم بود. چند هفته پيش بود که پستي گذاشتم و خبر اعدامي که بهشون داده بودم رو توصيف کردم. ولي امشب اونها خوشحال بودند. حتي خوشحال بودند از اينکه مي شنيدند پيمان به ۱۵ سال حبس محکوم شده. چند دقيقه اي بود که اونها فضاي دفترم رو عطرآگين کرده بودند که پيمان از زندان زنگ زد و زينب همسر پيمان گوشي رو برداشت و سلامي عاشقانه به هم کردند. آخه اونها عاشق و معشوق هستند و من خوب مي دونم که زينب چقدر براي ماندن پيمان و نجاتش کوشش کرد. بعد هم با پيمان صحبت کردم. ايندفعه صداش با دفعات قبل خيلي فرق داشت. دقايقي با هم بوديم و کلي صحبت کرديم. فضاي خيلي خوبي بود اي کاش براي همه ي کساني که عزيزشون پاي چوبه داره اينگونه فضا ها مهيا بشه.امشب فقط اونها نبودند که با هديه و شيريني اومدند دفتر من کسان ديگري هم بودند که پروندهاشون به نتيجه رسيده بود کلي ذوق داشتند.

مصطفایی همچون همه کسانی که در ايران به فعاليت در زمينه حقوق بشر مي پردازند خواهان حاکمیت قانوني بر نظام قضايي کشور است که بيش از هر چيز چهره عدالت را عاري از هر گونه کينه توزي، خشونت و انتقام به جامعه منعکس کند. خيلي از کساني که در سيستم قضايي ایران مسئوليت مهم و حساسي دارند با برخي از مجازاتها، از جمله سنگسار و اعدام، به خصوص اعدام اطفال زير۱٨ سال مخالف هستند و چشم به دستگاه تقنيني دوخته اند تا مجازات عادلانه اي جايگزين اينگونه مجازاتها شود. وقتي اجراي حکم سنگسار و يا اعدام اطفال زير ۱٨ سال در گوشه اي از ایران به اجرا گذارده مي شود به جاي آنکه تاثير مرعوب کننده و بازدارنده اي داشته و مردم را خشنود کند. باعث جريحه دار شدن مردم گشته و اعتراض بسياري را به دنبال مي گيرد؟!.
در قرون گذشته مجازاتهاي بدني خشونت بار از جمله داغ کردن بدن، راه رفتن بر سنگهاي داغ، گردن زدن با گيوتين و شمشير و به طور کل مجازات توام با شکنجه هاي بدني در بسياري از کشورهاي جهان مرسوم بود. با گذشت زمان و پيشرفت بشريت، مجازاتها از حالت شنکجه خارج و مجازاتهايي انتخاب شد که مجرمان بتوانند به جامعه بازگردند به گونه اي که حتي در کشورهاي اروپايي مجازات اعدام از قوانين تمام کشورها زدوده شد. اما در ایران وضعيت تغيير چنداني نکرد. امروز مي بينيم که مجازات سنگسار که يکي از خشونت بار ترين مجازاتهاي پيش بيني شده در قانون مجازات اسلامي مي باشد به اجرا گذارده مي شود.

مصطفایی که در ترکیه از کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل متحد درخواست پناهندگی کرده است، اظهار داشت که پلیس این کشور برای حفاظت از او، وی را تحت نظارت قرار داده است تا تکلیف پرونده اش مشخص شود.
محمد مصطفایی گفت تاکنون چند کشور غربی از جمله نروژ برای پذیرش او اعلام آمادگی کرده اند.
سازمان عفو بین الملل نیز در جریان پرونده محمد مصطفایی قرار داشته و از دولت ترکیه آزادی سریع و بی قید و شرط وی را خواستار شده است. گرچه دولت ترکیه تا کنون از آزادی وی امتناع کرده است. ما وظیفه داریم از طرق مختلف از دولت ترکیه درخواست کنیم که در نقض حقوق انسانی محمد مصطفایی با حکومت اسلامی ایران همکاری نکرده و او را آزاد کند. به نظر می رسد تنها راه نجات وی از زندان ترکیه فشار به مقامات دولت ترکیه است تا او را راهی کشورهای اروپایی کنند.

دکتر پرویز داورپناه ، ۱۵ مرداد ۱٣٨۹ - ۶ اوت ۲۰۱۰

گزارش تصویری از تجمع خانواده‌های زندانیان سیاسی در مقابل دادستانی تهران

رهانا:

نیروهای پلیس ضد شورش که باتوم در دست داشتند با حمله به خانواده‌های زندانیان سیاسی در سبزه میدان تهران، مقابل در اصلی اداره کل دادستانی تهران، عکس های زندانیان سیاسی را به زور از دست خانواده‌ها بیرون کشیدند و ضمن پاره کردن عکس‌ها، به مادران زندانیان فحاشی و توهین کردند.

در یک هفته اخیر، این دومین حضور خانواده‌های این زندانیان مقابل دادستانی تهران بوده است و روزهای گذشته نیز مقابل ساختمان امور زندان‌ها و نیز زندان اوین ساعت‌ها تجمع کرده و خواستار رسیدگی به اوضاع نگران کننده عزیزان‌شان شده بودند.

هم‌اکنون خانواده‌ی زندانیان سیاسی در مقابل زندان اوین تجمع کرده‌اند.

اعتصاب غذای خشک سه زندانی و نگرانی از وضع آنها

ایران پس از انتخابات

اعتصاب غذای خشک سه زندانی و نگرانی از وضع آنها

مجید توکلی، بهمن احمدی امویی، کیوان صمیمی

مجید توکلی، بهمن احمدی امویی و کیوان صمیمی اعتصاب غذای خشک کرده اند

خانواده های زندانیان سیاسی که اعتصاب غذا کرده اند می گویند حال سه نفر از این زندانیان که دست به اعتصاب غذای خشک زده اند وخیم است.

ژیلا بنی یعقوب، روزنامه نگار و همسر بهمن احمدی امویی، روز جمعه ۱۵ مرداد ۱۳۸۹ به بی بی سی فارسی گفت طبق اخباری که از داخل زندان اوین به آنها رسیده همسرش به همراه کیوان صمیمی (روزنامه نگار و فعال سیاسی) و مجید توکلی (فعال دانشجویی) در اعتصاب غذای خشک هستند و خانواده ها با توجه به اینکه هیچ خبری از زندانی های خود ندارند، شدیدا نگران حال آنها هستند.

خانم بنی یعقوب گفت ۲۰ روز است همسرش را ندیده و ۱۲ روز است که صدای او را نشنیده است و در نتیجه خبر مستقیمی از وضعیت او ندارد. اما می تواند حدس بزند وضعیت جسمی کسی که ۱۲ روز است چیزی نخورده، چطور است.

در اعتصاب غذای خشک، زندانی از خوردن هر چیزی خودداری می کند، اما در اعتصاب غذای تر، زندانی مایعات می نوشد.

دعوت به روزه سیاسی

همزمان جبهه مشارکت ایران اسلامی، از احزاب سیاسی اصلاح طلب، در بیانیه ای "از همه آنان که با حضور در راهپیمایی ۲۵ خرداد سال گذشته همبستگی خود را در اعتراض به کودتای انتخاباتی اعلام کرده ... و نیز آنان که دلشان با این حرکت همراه بوده و یا همراه شده است" خواسته است روز شنبه ۱۶ مرداد ۸۹ را به نشانه همراهی و همبستگی با اعتصاب غذای زندانیان بند ۳۵۰ اوین و خانواده های آنها "روزه سیاسی" بگیرند.

درخواست ها برای پایان اعتصاب غذا

با گذشتن دوازده روز از اعتصاب غذای ۱۷ زندانی سیاسی در سلول های انفرادی زندان اوین تهران و افزایش نگرانی ها از وضعیت جسمی آنها، تعدادی از چهره های سیاسی و مدنی از آنان خواسته اند به اعتصاب غذای خود پایان دهند.

عبدالله نوری، وزیر کشور پیشین ایران و از روحانیون مخالف حکومت، در تماسی تلفنی با خانواده های زندانیان سیاسی از آنها خواست در صورت تماس با زندانیان، پیام او را به آنها برسانند: "ایران ما به شما آزادگان شجاع احتیاج دارد. سلامت خودتان را به خطر نیاندازید. پیام روشنگرانه شما در حامعه ایران و حتی جهان به خوبی پژواک داشته است. من از شما تقاضا می کنم که هرچه زودتر به اعتصاب غذای خود پایان دهید. خانواده، دوستان و مردم شما را برای آینده ایران سالم می خواهند."

زهرا رهنورد، همسر میرحسین موسوی از رهبران مخالفان در ایران، هم در دیدار با تعدادی از خانواده های زندانیان سیاسی از آنها که در همبستگی با زندانیانشان اعتصاب غذا کرده اند خواست به اعتصاب غذای خود پایان دهند و از راه های دیگر مثل روزه سیاسی با آنها همراهی کنند.

ایران ما به شما آزادگان شجاع احتیاج دارد. سلامت خودتان را به خطر نیاندازید. پیام روشنگرانه شما در حامعه ایران و حتی جهان به خوبی پژواک داشته است. من از شما تقاضا می کنم که هرچه زودتر به اعتصاب غذای خود پایان دهید. خانواده، دوستان و مردم شما را برای آینده ایران سالم می خواهند.

عبدالله نوری در پیامی به زندانیان

او همچنین از مقام های قضایی خواست هر چه زودتر خواسته های زندانیان را برآورده کنند تا آنها هم به اعتصاب غذای خود پایان دهند.

پروین فهیمی، مادر سهراب اعرابی که در تظاهرات اعتراضی روز ۲۵ خرداد ۸۸ به ضرب گلوله کشته شد، نیز در این دیدار حضور داشت و از خانواده های زندانیان سیاسی خواست اعتصاب غذای خود را بشکنند.

خانم فهیمی گفت امیدوار است "زندانیان نیز هر چه زودتر با بازگشت به بند عمومی و دست یافتن به خواسته هایشان بتوانند به اعتصاب خود پایان دهند".

احمد صدر حاج سید جوادی، وزیر دادگستری اولین دولت بعد از انقلاب، هم در پیامی از زندانیان سیاسی خواسته اعتصاب غذای خود را بشکنند. در پیام کوتاه این فعال سیاسی ۹۳ ساله آمده است: "شنیده ام که آن یاران گرامی در مقام اعتصاب غذا به علت عدم توجه دستگاه فشار، با حالت ناراحت کننده خطرناکی درگیر هستند. بنده و یاران ظاهرا آزاد از شما تقاضا داریم در این تصمیم خود تجدیدنظر کنید که وجود عزیز شما بسیار باارزش تر از چنین وضعی است که دستگاه جور با شما رفتار می کند؛ و این تقاضا را با سمع قبول تلقی کرده به حالت عادی رجعت بفرمایید که موجب خوشحالی همه دوستان خواهد بود."

پیش از این میرحسین موسوی در پیامی از زندانیان سیاسی خواسته بود اعتصاب غذای خود را بشکنند و آیت الله اسدالله بیات زنجانی، از مراجع تقلید نزدیک به اصلاح طلبان، در پاسخ به نامه تظلم خواهی خانواده های زندانیان سیاسی، ادامه اعتصاب غذای زندانیان را از آن جهت که به بدنشان صدمه می زند، جایز ندانسته بود.

آیا درخواست ها به زندانیان می رسد؟

همه این درخواست ها در حالی مطرح می شود که مشخص نیست آیا این خواسته ها به گوش زندانیانی که اعتصاب غذا کرده اند می رسد یا نه.

پرستو سرمدی، همسر حسین نورانی نژاد رئیس کمیته روابط عمومی جبهه مشارکت و یکی از زندانیانی که اعتصاب غذا کرده است، در یادداشتی در وبلاگ شخصی خود از مسئولان قضایی خواسته به خانواده های زندانیان اجازه دهند با آنها صحبت کنند و این پیام ها را به آنها برسانند تا آنها هم زودتر اعتصاب غذایشان را بشکنند.

در بخشی از این یادداشت آمده است: "آیا این خیلی خواسته بزرگی است که بخواهیم به جای تهدید مادرانی که حتی لحظه ای جسم بی حال فرزندانشان از جلو چشمانشان نمی رود، اجازه دهید آنها با فرزندانشان صحبت کنند تا پیام هم وطنانشان را به آنها برسانند و بگویند این سرزمین برای آباد شدن به بزرگانی چون شما نیاز دارد پس بیایید در کنار ما سالم بمانید."

خانم سرمدی همچنین به وب سایت کلمه گفته است که چند مامور امنیتی به منزل پروانه رضا، مادر حسین نورانی نژاد، مراجعه کرده و او را تهدید کرده اند که در صورت گفتگو با رسانه های فارسی زبان خارج از ایران درباره وضعیت فرزندش، خود او را نیز بازداشت خواهند کرد.

خانم رضا به رسانه های نزدیک به جنبش اعتراضی در ایران گفته است "آقای نوروزی نماینده دادستان تهران" او را تهدید کرده که طول مدت زندان افرادی را که اعتصاب غذا کرده اند، زیادتر خواهد کرد.