۱۳۹۰ اردیبهشت ۷, چهارشنبه

گفت و گوی تاریخی روزنامه جامعه با عباس امیر انتظام: من، دولت موقت و ارتباط با آمریکا همه قانونی بودیم

گفت و گوی تاریخی روزنامه جامعه با عباس امیر انتظام: من، دولت موقت و ارتباط با آمریکا همه قانونی بودیم

بازخوانی تاریخی امروز ما اختصاص دارد به مصاحبه ی ابراهیم نبوی با عباس امیرانتظام که در روزهای هفتم تا نهم اردی بهشت 1377 در روزنامه جامعه انتشار یافت و با واکنش های گسترده ای نیز روبرو شد. به عنوان کسی که سالهاست مطبوعات ایرانی پس از انقلاب را مورد مطالعه قرار می دهد، باید بگویم که این صریح ترین مصاحبه ای است که پس از انقلاب در نشریه ای داخل مرزهای جمهوری اسلامی انتشار یافته است. امیرانتظام در این مصاحبه با وجود تلاشی که ابراهیم نبوی برای محکوم کردن او انجام می دهد (این همان روشی است که در مصاحبه با هوشنگ گلشیری نیز اتخاذ کرده بود. پیشتر نبوی در واکنش به انتشار آن مصاحبه در وبلاگ مصائب آنا توضیحاتی داد که می توانید اینجا بخوانید)، به صراحت به بیان انتقادات ساختاری اش نسبت به جمهوری اسلامی می پردازد.
در حالی که مشغول آماده سازی این متن طولانی برای بازنشر در سالگرد به چاپ رسیدن آن در روزنامه جامعه بودم و به بخش های پایانی اش رسیده بودم، از سوی یکی از دوستان باخبر شدم که متن کامل این مصاحبه پیشتر در وبسایت شخصی آقای امیرانتظام نیز منتشر شده است. گرچه ابتدا تصمیم گرفتم از بازنشر مجدد آن در این وبلاگ صرفنظر کنم، اما در نهایت متن کامل مصاحبه را به همراه تصاویری از بخش های مربوط به این مصاحبه در روزنامه جامعه اینجا می گذارم. برای آنکه این بازخوانی چیزی افزون بر آنچه که در وبسایت رسمی عباس امیرانتظام انتشار یافته داشته باشد، بخش هایی از نوشته جان کلی در سال 1979 را که امیرانتظام در بخشی از مصاحبه به آن استناد می کند، به نقل از روزنامه اطلاعات 13 خرداد 1358 در انتهای مصاحبه می آورم. امیدوارم در اسرع وقت بتوانم متن نامه ای را که امیرانتظام از زندان اوین در سال 1358 نوشت و در روزنامه اطلاعات به چاپ رسید و همین طور متن مناظره ی عباس عبدی و ابراهیم یزدی درباره ی اتهامات وارد شده بر امیرانتظام را نیز در اینجا پیش روی شما مخاطبان گرامی قرار دهم.

____________________________________________________________________

نبوی: اقای عباس امیرانتظام! شما به دلیل جاسوسی برای بیگانگان سال ها زندان بودید. حکم دادگاه و اتفاقاتی که حول این موضوع پیش آمد چیست و تا چه حد خودتان را در این ماجرا مقصر می دانید؟
امیرانتظام: سوال بسیار بجایی است. در نوزده سال گذشته منتظر چنین فرصتی بودم که این سوال در داخل کشور از من پرسیده بشود و من بتوانم مسائل را به اطلاع هموطنانم برسانم. شما اطلاع دارید که در دولت موقت، من معاون نخست وزیر، سخنگوی دولت و مسئول مذاکره و مکاتبه با تمام سفارتخانه ها در داخل کشور بودم، از جمله آمریکا؛ و ما با آمریکا بیشترین قراردادها را داشتیم، چیزی حدود 1200 قرارداد؛ بنابراین مراجعه آنها برای ارتباط با دولت بیشتر با نخست وزیری انجام می شد. چه آقای سولیوان بطور شخصی و یا کاردار ایشان و یا از طریق مکاتباتی که با ما صورت می گرفت. بنابراین ملاقات ها بصورت روزانه یا چندبار در هفته انجام می شد.

نبوی: ملاقات ها به چه صورت بود؟
امیرانتظام: ملاقات ها کاملاً رسمی و در دفتر نخست وزیری انجام می گرفت و معمولاً در حضور عده ای از همکاران من که در قسمت سیاسی کار می کردند در دفتر خودم اتفاق می افتاد. نامه هایی را که نمایندگی های دولت های خارجی در ایران به نخست وزیری می نوشتند، من مطالعه می کردم و نتیجه را به مهندس بازرگان، نخست وزیر، اطلاع می دادم. این مسئولیت را آقای بازرگان به من داده بودند. ما با همه سفارتخانه ها مکاتبه می کردیم و جواب نامه آنها را می دادیم، از جمله سفارت آمریکا. بعدها وقتی در آبان 1358 سفارت آمریکا اشغال شد و اسمش را گذاشتند جاسوس خانه، تمام مکاتباتی را که از آنجا به دست آوردند، به عنوان اسناد لانه جاسوسی تلقی کردند، در حالی که این، اسناد مکاتباتی رسمی و قانونی است که بین دولت آمریکا و دولت ایران انجام شده و بخشی از آنها را من از طرف نخست وزیر امضا کردم، اما آنهایی که سفارت را اشغال کردند، این نامه ها را به عنوان اسناد جاسوسی علیه دولت وقت و شخص من مورد استفاده قرار دادند.

نبوی: غیر از این، هیچ مورد دیگری نبود؟
امیرانتظام: مطلقاً چیز دیگری نبود، مطلقاً.

نبوی: یعنی ملاقاتی بدون نظر دولت صورت نگرفته بود؟
امیرانتظام: مطلقاً صورت نگرفته بود.

نبوی: قبل از پیروزی انقلاب چطور؟ آن زمان که شما مسئولیت نداشتید.
امیرانتظام: ببینید! قبل از انقلاب من از طرف نهضت آزادی در کنار آقای مهندس بازرگان بودم و به عنوان مترجم ایشان در ملاقات با آقای سولیوان یا سفیر آلمان یا سایر سفرایی که با ایشان ملاقات می کردند حاضر می شدم. این ملاقات ها در دفتر من انجام می شد، خود آقای بازرگان هم بودند. گاهی آقای سولیوان بودند، گاهی آقای استمپل در آن جلسات حاضر می شدند و من هم کار خودم را به عنوان مترجم انجام می دادم. ملاقات دیگری انجام شد که در آن ملاقات آیت الله اردبیلی، آقای بازرگان، آقای سولیوان، آقای استمپل و من بودیم. این ملاقات در منزل آقای دکتر بیژن سحابی انجام شد.

نبوی: ملاقات خصوصی نداشتید؟
امیرانتظام: هیچ ملاقات خصوصی وجود نداشت.تمام ملاقات ها با اطلاع نهضت آزادی بود.

نبوی: نهضت آزادی در آن زمان هنوز عهده داردولت نبود و موضع رسمی نداشت، لذا شما نمی توانید نمایندگی خود را رسمی بدانید.
امیرانتظام: نهضت آزادی در آن زمان هنوز نمی دانست حرکتی که در ایران انجام گرفته چیست و به همین دلیل دنبال این بودیم که دلایل و علت آن را کشف کنیم. ضمن اینکه ما یک گروه سیاسی بودیم و فعالیت سیاسی می کردیم و می خواستیم بدانیم که حرکت ما چه حرکتی است؟

نبوی: شما از طریق آمریکایی ها می خواستید این مسائل را بفهمید؟
امیرانتظام: نه. اجازه بدهید، توضیح می دهم. منظورم این است که ما در تماس با دولت های خارجی مثل دولت آلمان، روسیه یا آمریکا دیدگاه های آنها را درمی یافتیم، این ملاقات ها بین مهندس بازرگان و نهضت آزادی با سفرای این کشورها اتفاق می افتاد و من به عنوان مترجم در این ملاقات ها حضور داشتم، از جمله…

نبوی: اینکه می گویید ملاقات ها رسمی بود، این رسمیت از کجا حاصل می شد، آیا شما به عنوان دولت جانشین ملاقات می کردید؟
امیرانتظام: بله. به عنوان دولت جانشین مذاکره می کردیم. در آن زمان بحث من اصلاً مطرح نبود. در اواخر آذرماه 1357 ملاقاتی هم دست داد که هیأت کمیته حقوق بشر آمریکا به ایران آمد و ما در دفتر آقای دکتر تابنده جلسه ای داشتیم. این دفتر در ساختمانی مقابل حسینیه ارشاد، ابتدای خیابان مسجد قبا بود که به عنوان دفتر دفاع حقوق بشر از آن استفاده می کردیم. جلساتی در زمینه حقوق بشر تشکیل می شد. یادتان هست که در زمان شاه کمیته دفاع از حقوق بشر تشکیل شده بود. این نخستین جلسه ای بود که نمایندگان حقوق بشر آمریکا به ایران آمدند. آقای مهندس بازرگان از من خواستند به نمایندگی ایشان در آن جلسه شرکت کنم. در آن جلسه جز من، آقایان دکتر عبدالکریم لاهیجی، دکتر حسن نزیه، دکتر علی اصغر حاج سید جوادی و مهندس بنافتی هم بودند. از طرف آمریکا آقای ریچارد کاتم، ریچارد فالک و یک نفر دیگر بودند که من اسم نفر سوم در خاطرم نیست. بعد از اتمام آن جلسه آقای کاتم که به عنوان مسئول امور حقوق بشر آمریکا به ایران آمده بود، خواست که جلسات بین حقوق بشر ایران و آمریکا ادامه پیدا کند و از طرف آقای بازرگان و نهضت آزادی من مأمور شدم که در این جلسات شرکت کنم. تا پیروزی انقلاب در 22 بهمن، چند جلسه از این کمیته برگزار شد که من به نمایندگی از آقای مهندس بازرگان در آن شرکت می کردم و نظرات ایشان و نهضت را به اطلاع کمیته حقوق بشر آمریکا -که آقای استمپل نماینده آن در ایران بود- می رساندم. آقای استمپل هم به نمایندگی از طرف کمیته حقوق بشر آمریکا با من صحبت می کرد و من نظرات ایشان را به اطلاع شخص آقای بازرگان و دفتر سیاسی نهضت آزادی می رساندم. بعداً آقایان نتایج تصمیمات خودشان را دومرتبه به من می گفتند تا به اطلاع حقوق بشر آمریکا برسانم. مطلقاً ملاقات خصوصی وجود نداشت. به هیچ وجه گفت و گوی خصوصی صورت نگرفت. همیشه تمام گفت و گوهای ما در حضور دیگران بود. همیشه سند داشت، همیشه صورت مجلس داشت و در دوران نخست وزیری هم اصل نامه های تمام این مذاکرات و تمام این اسناد که در کتاب شماره 10 اسناد لانه جاسوسی منتشر شده، در دفتر نخست وزیری است. بنابراین نامه ها تماماً رسمی و قانونی است و ملاقات ها، ملاقات و گفت و گوی نماینده رسمی دولت ایران با نماینده رسمی دولت آمریکا بوده، نه ملاقات یک جاسوس ایرانی با دولت آمریکا.

نبوی: خود دولت مهندس بازرگان متهم به ارتباط با آمریکاست.
امیرانتظام: ما نماینده یک دولت قانونی بودیم و دولت بازرگان یک دولت قانونی بود و یک دولت قانوی را نمی شود متهم به جاسوسی یا ارتباط با جایی کرد. یک دولت قانونی حق دارد با هر دولتی که لازم دانست ارتباط برقرار کند.

نبوی: آیا نظر سفارت آمریکا نسبت به شخص شما، در قضاوتی که در دادگاه شد، دخیل نبود؟
امیرانتظام: چرا، کاملاً من معتقدم که سفارت آمریکا و C.I.A توطئه کرده بودند که ملیون را از صحنه سیاست ایران خارج کنند. دولت موقت متهم شد به اینکه دولت طرفدار آمریکاست و من هم متهم شدم که رابط بین دولت آمریکا و دولت موقت بودم.

نبوی: این اتهام از طرف آمریکایی ها مطرح شد؟
امیرانتظام: این اتهام را آمریکا درست کرد و در سفارت آمریکا باقی گذاشت، و وقتی سفارت آمریکا اشغال شد آنها این اتفاق را پیش بینی می کردند، بنابراین تا توانستند به دلیل بی اطلاع بودن اداره کنندگان جمهوری اسلامی ایران، از اینها علیه ملیون و شخص من استفاده کردند.

نبوی: چه دلیلی برای اثبات این نظر خود دارید؟
امیرانتظام: دلیلش اتهاماتی است که علیه من زده شده است. یکی از اتهامات من در دادگاه این بود که تمامی دستگاه های مخابراتی ایران را به دولت آمریکا داده ام. اصل این داستان که در مدافعات من هست، موضوع جالبی دارد.

نبوی: موضوع چه بود؟
امیرانتظام: در اسفندماه 1357 من در دفتر نخست وزیری بودم. در آن زمان هفته ای سه شب در دفتر نخست وزیری می خوابیدم. معمولاً تا دیروقت بیدار بودم و تا دوازده شب، پاسخگوی اتفاقاتی بودم که در سراسر کشور می افتاد و ساعات کمی را استراحت می کردم. ساعت یازده شب آقای سولیوان به اتفاق آقای استمپل آمدند آنجا. یک نامه خطاب به نخست وزیر نوشته بودند. به من گفتند که در شرکت خلیج در خیابان ضرلبخانه آن زمان و پاسداران فعلی، یک کیوسک بوده که در مدخل آن یک فرد آمریکایی نشسته و مسئول رفت و آمد به داخل شرکت بوده است. آقای سولیوان در نامه شان ذکر کرده بودند و به طور شفاهی هم توضیح دادند که گروهی انقلابی ریختند و آن فرد آمریکایی را که در کیوسک بوده گرفتند و گذرنامه او و یک دستگاه تلفن را هم که روی میز بوده برده اند. این اتفاق در ده روز آخر اسفندماه 1357 روی داد. آنها از من خواستند که از آقای نخست وزیر بخواهم دستور آزادی این فرد را بدهند. من به خانه آقای بازرگان تلفن کردم. ایشان خواب بودند، اما از خواب بیدارشان کردم و ماوقع را گفتم. آقای بازرگان به من گفتند هر کمکی که می توانی بکن تا آن فرد آزاد بشود، گذرنامه اش را به او بدهند و تلفنش را هم به او برگردانند. من به آقای مهدوی کنی که آن زمان در رأس کمیته مرکزی تهران بودند تلفن کردم و از ایشان کمک خواستم. ایشان گفتند من نیرویی ندارم که در اختیار شما قرار دهم و به شما کمک کنم. ناچار به تیمسار ایمانیان که از طرف دولت موقت فرمانده نیروی هوایی بود تلفن کردم و از ایشان خواستم به ما نیرو بدهند. ایشان قسم خوردند که شش نفر در ستاد نیروی هوایی هستند که چهار نفرشان را به من دادند و بدون اینکه من آن آقایان را ببینم، آنها از ستاد نیروی هوایی به طرف شرکت خلیج در خیابان ضرابخانه سابق رفتند و بعد از چند ساعت به من تلفن کردند که فرد مورد نظر آزاد شد. تلفنش را هم به او دادیم و گذرنامه اش را هم به او برگرداندیم.

نبوی: علت اظهارات آقای مهدوی کنی چه بود؟
امیرانتظام: نمی دانم، ایشان گفتند که من هیچ گونه نیرویی ندارم که در اختیار شما قرار بدهم. احتمالاً یک روز ایشان جواب می دهند.

نبوی: بعد چه شد؟
امیرانتظام: صبح آقای سولیوان و آقای استمپل دوباره به دفتر من آمدند و نامه ای برای تشکر به من دادند. این نامه به روال دیپلماتیک در تمام جهان نوشته شده بود که وقتی خطاب از یک شخصیت سیاسی به یک شخصیت سیاسی در کشور دیگر نوشته می شود، همیشه واژه Dear را در آن بکار می برند و با این جمله نوشته می شد:
Dear Mr. Entezam, Deputy Prime Minister of Iran این Dear بعدها به عنوان یکی از دلایل همکاری من با دولت آمریکا و یکی از اسناد جاسوسی من تلقی شد. حالا من خیلی خوشحالم که این فرصت را دارم تا دقیقاً درباره ی اتهاماتم صحبت کنم. ببینید! مسخره ترین اتهامات و ننگین ترین اتهاماتی که می شود در تاریخ بشریت به شخصی زد، همین اتهاماتی است که به من زده اند. از جمله یک اتهام این بود که آقای سولیوان برای من نوشته اند Dear، و آقای محمدی گیلانی رئیس دادگاه این را چنین تعبیر کردند که حتماً من سابقه آشنایی و دوستی قدیمی با آقای سولیوان داشته ام. هرچه به ایشان توضیح دادم که آقا! این الفبای دیپلماسی در جهان است و هرگاه دو نفر دیپلمات برای هم نامه می نویسند همیشه از لغت Dear استفاده می کنند، این برای آقایان قابل درک و فهم نبود و از این امر به عنوان یکی از اسناد خیانت من و رابطه دوستی من با آقای سولیوان استفاده شد. به هر صورت این همان چیزی بود که آقای سولیوان درست کرده بودند. اتهام دیگری هم که به من زدند، این بود که تمامی دستگاه های مخابراتی ایران را به آمریکایی ها داده ام. این دستگاه های مخابراتی عبارت بود از یک دستگاه تلفن که آن زمان 120 تومان ارزش داشت و هرکس در خانه اش چند نمونه از آن را داشت، ضمن آنکه دستگاه مزبور، از کیوسک شرکت خلیج، که به خود آمریکایی ها تعلق داشت گرفته شده بود و ما به آنها پس دادیم.
نبوی: به نظر خودتان اظهارات تان منطقی است؟ آیا ما باید باور کنیم که حرف شما در مورد تلفن درست است؟ واقعاً دلیل همین بود؟
امیرانتظام: بله، بله، شما می توانید به اسناد دادگاه مراجعه کنید. من امیدوارم چنین بشود. من 19 سال است دارم می جنگم که این اتهامات در یک دادگاه علنی با حضور وکلای مدافع و هیأت منصفه تشکیل بشود. نظار بین المللی شرکت بکنند و این اسناد روی میز گذاشته بشود و مردم دنیا بدانند چه اتهاماتی به من زده اند.

نبوی: از بحث اصلی منحرف شدیم. شما گفتید توطئه ای در سفارت آمریکا علیه شما و دیگر چهره های ملی شکل گرفته بود. در این مورد توضیح بدهید.
امیرانتظام: درست است. این موضوع به یک نظریه سیاسی برمی گردد. من باید ساعتها برای شما توضیح بدهم تا آن را روشن کنم. آن نظر این است که کشورهای صنعتی به رهبری آمریکا با کمال تأسف از حرکت اصیل و مردمی ایران و نارضایتی هایی که در دوران 25 سال حکومت خفقان محمدرضا شاه در بعد از کودتای 28 مرداد 1332 در ایران به وجود آمده بود و باعث حرکت اصیل و مردمی ایران در سال های 56 و 57 به نام انقلاب اسلامی شد، سوء استفاده کردند؛ یعنی دقیقاً حرکت ها را شناختند و خودشان را در مسیر آنها قرار دادند و حرکت را منحرف کردند. این توطئه ای بود [...] علیه ایران که ابتدا از ملیون شروع کردند. CIA برای آنها اسناد و مدارکی تهیه کرد و در سفارت آمریکا گذاشت. به همین دلیل بود که تمام اسناد شاه و حکومت او را از بین بردند و تنها مکاتبات بین دولت موقت و دولت آمریکا در آنجا باقی ماند.

نبوی: اظهارات شما بر این فرض قرار دارد که آمریکایی ها حدس می زدند ایرانی ها سفارت شان را می گیرند. آیا می توانید این را ثابت کنید؟
امیرانتظام: بله، می توانم. اسناد و مدارکی هست که من در دادگاه ارائه دادم و امروز هم می توانم ارائه دهم.

نبوی: آیا آن اسناد مورد قبول دادگاه قرار گرفت؟
امیرانتظام: دادگاه هیچ چیز را قبول نکرد چون اصلاً با مسائل سیاسی جهان آشنایی نداشت.

نبوی: آن اسناد مورد اشاره شما چیست؟
امیرانتظام: آنها اتهاماتی صد در صد کذب به من وارد کردند و بعد خودشان با تأیید همان اتهامات، مرا به حبس ابد غیرقابل تغییر محکوم کردند. توجه می کنید؟ اسناد همین نامه هاست که به دفتر نخست وزیر نوشته شد، و بر اساس همین اسناد و مکاتباتی که نسخه اصلی آنها در نخست وزیری موجود است، مرا به اتهام خیانت و رابطه با آمریکایی ها محکوم کردند، در حالی که هیچ کدام از این اتهامات اصالت ندارد.

نبوی: شما در مورد سوال من توضیح ندادید. چطور می خواهید ثابت کنید که آمریکایی ها می دانستند سفارت شان مورد حمله واقع می شود و به اشغال در می آید؟
امیرانتظام: من کتابی نوشتم که حدود هزار صفحه است و فصلی از آن درباره ی گروگانگیری است و باید به تمام اسناد این کتاب مراجعه شود. این کتاب هنوز چاپ نشده، شرایط چاپ آن هم فعلاً وجود ندارد. در خارج از ایران امانت گذاشته ام که زمانی چاپ بشود و چاپ خواهد شد. در آنجا آنچه را که من به عنوان سند می گویم می توانید ببینید. دقت داشته باشید که سفارت آمریکا سه بار اشغال شد، نه یک بار. دفعه اول در 25 دسامبر 1978 که می شود 5 دی ماه 1357، این روز، روز تولد و روز معراج حضرت مسیح است و جنبه مذهبی دارد. آنهایی که آنجا را گرفتند، افراد سازمان چریک های فدایی خلق بودند و گروه هایی دیگر از مردم که آنجا را مسلحانه گرفتند و بعد با کمکی که دولت وقت در آن زمان به سفارت آمریکا کرد، آنها را آزاد کردند و از چنگ افراد اشغالگر نجات دادند. دفعه دوم در روز 24 بهمن بود که روز سن والنتین است؛ یک روز مذهبی. در آن روز هم چریک های فدایی آنجا را گرفتند و به مسلسل بستند و من اسناد و مدارک مربوط به این اشغال را در کتابم ارائه کرده ام که اینها برنامه های قبلی خود آمریکا بود. نه اینکه چریک های فدایی یا کسانی که سفارت آمریکا را در 25 دسامبر اشغال کردند، آمریکایی باشند، ولی برنامه ها طوری ترتیب داده شده بود که از احساسات پاک جوانان ما سوء استفاده شود. آنها برای نجات مملکت سفارت آمریکا را گرفتند، در حالی که سفارت آمریکا از این حرکت به سود خودش بهره برداری کرد. حتی در مورد وقایع 13 آبان سال بعد هم، من شما را به روزنامه اطلاعات سیزدهم خرداد ماه 1358 ارجاع می دهم، در آنجا آقای جان کلی معاون وقت وزارت امور خارجه آمریکا در نیویورک سخنرانی کرد و گفت که برنامه های قبلی اشغال سفارت آمریکا مال خودمان بوده و برنامه ی اشغال مجدد سفارت آمریکا هم برنامه خودمان است تا بتوانیم از آن بهره برداری سیاسی بکنیم، این بحث مفصلی می طلبد.


نبوی: به نظر خودتان آنچه می گویید معقول و منطقی است؟
امیرانتظام: بله، من عذر می خواهم. خلاصه کردن این حرفها در نیم ساعت و یک ساعت چیزی را حل نمی کند، جز اینکه به ابهامات اضافه کند.

نبوی: با این حساب از این بحث می گذریم و می رویم سر بحث دادگاه. اتهاماتی که در دادگاه به شما زده شد چه مواردی بود؟ و براساس چه اسنادی این اتهامات اثبات شد؟
امیرانتظام: بر مبنای همین اسنادی که در کتاب شماره 10 اسناد لانه جاسوسی هست. همین مکاتباتی که بین دولت موقت و سفارت آمریکا صورت گرفت و اصل آن اسناد در نخست وزیری موجود است. آنها از این نسخه های کپی استفاده کردند. البته سفارت آمریکا در این نسخه ها دست برده، مطالبی را به آنها اضافه کرده بود. مثلاً در اسنادی که در سفارت آمریکا به دست آمد، ذکر شده که امیرانتظام انقلاب را قبول ندارد، قرآن را قبول ندارد، مردم را قبول ندارد و اسلام را قبول ندارد. هر کسی که اندکی سواد انگلیسی داشته باشد می فهمد که وقتی در نامه ای از قرارداد شماره فلان خرید کشتی و رزمناو و هلیکوپتر صحبت می شود، این جملات با بقیه جملات همخوانی ندارد و نمی تواند جزئی از نامه اصلی باشد. به هر حال بعد از 550 روز که من در سلول انفرادی زندان اوین بودم و بدون ملاقات در آنجا بسر می بردم، سرانجام دادگاهم تشکیل شد و من در اولین جلسه دادگاه از آقای گیلانی خواهش کردم که اسناد اتهام مرا در اختیارم قرار دهند. اسناد بعد از یک ماه مکاتبه و برخوردهای سنگین بین من و آقای گیلانی به من داده شد. آنها را خواندم و از بین مطالب آن، اسنادی را درآوردم که الآن وجود دارد. دیدم مواردی که می گویند امیرانتظام خدا را قبول ندارد یا انقلاب و مردم و اسلام را قبول ندارد، این اتهامات بین 39 تا 340 بار در 140 نامه تکرار شده است. این نامه ها به عنوان نامه های محرمانه و خیلی محرمانه ذکر شده بود، در حالی که چندین نامه مربوط به رفتن من به اسکاندیناوی و دادن استوارنامه های من به پادشاه سوئد یا پادشاه نروژ یا رئیس جمهوری فنلاند یا ملکه دانمارک در میان آنها بود. در کشور خودمان هم وقتی سفرا می آیند تا استوارنامه شان را به رئیس جمهور مملکت بدهند، از قبل در روزنامه ها می نویسند و در رادیو تلویزیون اعلام می کنند؛ چیز محرمانه ای نیست. ولی اینها را به عنوان اسناد فوق محرمانه اسم برده بودند. در همین اسناد ذکر شده بود که من خدا را قبول ندارم، امام را قبول ندارم و اسلام را قبول ندارم. همین ها بود که من درآوردم و در دادگاه ثابت کردم که اینها ساختگی است و در میان این اسناد گذاشته شده است. نامه هایی که آقایان دادگاه به عنوان بریده های اسناد ارائه می کردند تماماً ساختگی بود، به این دلیل که اساساً ماشین های کاغذ خردکن اوراق، طوری اوراق را پودر می کند که هرگز امکان چسباندن مجدد آنها وجود نداردو تیغه ای که این کاغذها را پودر می کند، ضخامتی در حدود پنج دهم میلی متر دارد. و اگر هم بشود این رشته ها را به هم چسباند، آن پنج دهم میلی متر خالی می ماند. اگر شما به نامه هایی که در کتاب شماره 10 وجود دارد، نگاه کنید، متوجه خواهید شد که کاغذها قبلاً با دستگاه کاغذبری بریده شده، بعد چسبانده شده و سپس کاغذ را تایپ کرده اند، در حالی که اگر این کاغذها با دستگاه کاغذ خردکن بریده شده بود، هرگز نمی شد حروف را به درستی خواند.

نبوی: پس به این ترتیب شما کل اسناد سفارت آمریکا را مخدوش می دانید؟
امیرانتظام: به طور مطلق، اصلاً کذب محض و ساختگی بود.

نبوی: مگر نمی گویید عین نامه ها در نخست وزیری بود؟ چه چیزی کذب محض و ساختگی بود؟
امیرانتظام: چرا، اصل نامه ها در نخست وزیری بود. ولی در آن نامه ها که در سفارت آمریکا پیدا کردند، دست برده بودند. به نامه ها اضافه کرده بودند. در نامه های نخست وزیری این مطالب ساختگی وجود ندارند. من در تمام جلسات دادگاه تقاضا کردم که کپی نامه های نخست وزیری را بیاورند با این اسناد مقابله کنیم، ولی آنان این کار را نکردند.

نبوی: شما دائماً تکرار می کنید که من این موارد را در دادگاه ثابت کردم، آیا دادگاه اظهارات شما را پذیرفت؟
امیرانتظام: نخیر، نپذیرفت.

نبوی: پس چطور می گویید ثابت کردم؟
امیرانتظام: من از طریق خودم ثابت کردم. این موضوع بارها در سراسر جهان اتفاق افتاده، همین چند وقت پیش در انگلستان، متوجه شدند کسی را که در حدود 25 سال قبل محکوم کرده بودند، اشتباه کرده اند، عذر خواستند و 300 هزار پوند به او خسارت دادند و از او عذر خواهی کردند. مورد من، اولین مورد در دنیا نیست.

نبوی: در کشور ما چه در رژیم گذشته و چه در حال حاضر، به افراد مختلفی اتهام جاسوسی زده اند که این اتهامات یا ثابت شده یا نشده. شما فکر می کنید چگونه ممکن است یک مذاکره‌ی رسمی از طرف یک مأمور رسمی به جاسوسی منجر شود؟ اصولاً در اتهاماتی که قبل و بعد از انقلاب زده اند، تا چه حد طرح مسأله‌ی جاسوسی واقعیت داشته و تا چه حد تصفیه حساب سیاسی بوده؟
امیرانتظام: به نظر من صد در صد توطئه و تصفیه حساب بوده، یعنی به همه ی افراد سیاسی که اتهام جاسوسی زده اند، صد در صد کذب محض بوده؛ من ثابت می کنم. چه در مورد من، چه در مورد بقیه. هیچ کدام پایه و اساس ندارد.

نبوی: یعنی ما در ایران هیچ وقت جاسوس نداشته ایم؟
امیرانتظام: ببینید! به همین دلیل است که هیچ کدام از این محاکمات را وقتی سؤال می کنید اتهام این فرد چیست، چیزی بیان نمی کنند. می پرسید: اسنادش کجاست؟ می گویند: ارائه نمی دهیم. دادگاهی است غیر علنی که تشکیل شده، فردی را به خیانت و جاسوسی نسبت به کشور های خارجی متهم کرده اند و بعد هم به هر چیزی محکوم شده، مگر شما ماجرای فرج سرکوهی را فراموش کرده اید. که او را به جاسوسی برای آلمان متهم کردند. اگر سند جاسوسی داشتند. چرا یکسال او را نگه داشتند و بعد رها کردند.

نبوی: دادگاه ایشان را از اتهام جاسوسی مبرا دانست.
امیرانتظام: چرا دادگاه او را تبرئه کرد؟

نبوی: به دلیل این که جاسوس نبود.
امیر انتظام: بله، نبود. برای این که دادگاه تجدید نظر تشکیل شد. من الآن نوزده سال است که فریاد می زنم دادگاه اعاده دادرسي من تشکیل شود.

نبوی: شما به چه دلیل آزاد شدید؟
امیرانتظام: من آزاد نشدم، مرا از زندان اخراج کردند.

نبوی: چطور؟
امیر انتظام: داستان این طور بود که من پانزده سال (از سال 1358 تا سال 1377) در اوین و قزل حصار و گوهر دشت زندانی بودم. بعد، مرا در دیماه 1373 از زندان اوین به یک بازداشتگاه وزارت اطلاعات در شمال تهران منتقل کردند، منزل کوچکی بود که چند اتاق در طبقه‌ی دوم داشت. در یکی از اتاق ها هم آقای کیانوری زندگی می کرد، یک اتاق را هم به من دادند که در آنجا زندگی کردم. مدتی اصلاً ملاقات نداشتم، بعد چند ساعتی ملاقات دادند. با توجه به این که خانواده‌ی من در ایران نبودند، من به خانه‌ی خودم نمی آمدم و خانه ام در اختیار فرد دیگری بود. به همین جهت به منزل یکی از اقوام می رفتم. در آنجا اول دو ساعت مرخصی دادند. پانزده روز بعد شد چهار ساعت و بعد شد یک شبانه روز و بعد از چند دوره به سه شبانه روز رسید. مرا چهار‌شنبه ها می‌آوردند و شنبه ها می بردند، این ملاقات ها هر پانزده روز یکبار صورت می گرفت. چندین بار اتفاق افتاد که برای بردن من نیامدند. من تلفن کردم و اعتراض کردم. آقایان بعد از یک هفته، ده روز تأخیر دو مرتبه مرا بردند به همان بازداشتگاه و بعد دو مرتبه آوردند برای ملاقات و به همین ترتیب ملاقات ها منظم شد. بعد از دو سه ماه دو مرتبه نظم ملاقات ها بر هم خورد تا این که در اول آذر 1375 آقایان مرا برای ملاقات به منزل اقوامم آوردند و شنبه صبح به دنبالم نیامدند. من تلفن کردم و سؤال کردم که چرا نیامدید؟ گفتند: راننده به سفر رفته، فردا تلفن کردم، گفتند هنوز از سفر نیامده. مدتی بهانه ی راننده مطرح بود، بعد گفتند ماشین بنزین ندارد یا لاستیک ندارد. یا خراب است. بهانه ها یک ماهی طول کشید و من هر روز تلفن می کردم.

نبوی: ظاهراً خیلی دلتان می خواست به بازداشتگاه برگردید؟
امیرانتظام: البته.

نبوی: چرا؟
امیر انتظام: برای اینکه بايد دادگاه اعاده دادرسي من تشكيل شود، باید ملت ایران و تاریخ ایران و مردم جهان بدانند اتهامات من چیست؟

نبوی: بعد چه شد؟
امیرانتظام: به خانه‌ی آشنایمان آوردند و دیگر نبردند. اواخر آذر 1375، آخرین بار که تلفن کردم، آقایانی که مسئول بازداشت من بودند گفتند تا اطلاع ثانوی دیگر دنبال شما نمی‌آییم. بنا براین من از آن تاریخ آزاد هستم. آمدم به دنبال خانه‌ام، آن را درست کردم و در همین جا که گفت و گو می کنیم، زندگی را آغاز کردم. تا مدت ها روبروي همين ساختمان، مأموران ایستاده بودند و آپارتمان من را زیر نظر داشتند، اما الآن آن افراد را نمی بینم و نمی دانم دنبال من خواهند آمد یا نه؟

نبوی: شما در این مدت مصاحبه های مختلفی کردید و نامه های مختلفی نوشته اید و ظاهراً کتابی هم آماده کرده اید؟
امیرانتظام: چند جلد کتاب آماده کرده ام.

نبوی: در این مدت با شما برخوردی نشده؟
امیرانتظام: چرا، چندین بار مسئولان امر تلفن کردند، و خواستند به دیدن من بیایند. من مطلقاً نمی خواستم به خانه‌ام بیایند، گفتند اگر نمی خواهید که به منزل شما بیاییم، به محوطه‌ی برج ساختمان شما می آییم و شما را می بینیم، من دیدم صحیح نیست. گفتم: بیایید. آمدند، چند بار آمدند اینجا و با هم صحبت کردیم، هر دو ماه یا سه ماه یا چهار ماه، در این فاصله – در چهارده ماهی که از بازداشتگاه اخراج شده‌ام- حدود چهار بار آمده اند و درباره‌ی مسائل مختلف صحبت کرده ایم. من در مورد مسائل کلی کشور و در مورد پیروزی آقای خاتمی نظراتم را گفتم، درباره‌ی سیاست جهان نظریات خود را گفتم. درباره‌ی آینده‌ی نظام جمهوری اسلامی و خودم نظراتم را خیلی صریح گفتم. چندین بار آقایان اصرار کردند که من از مصاحبه کردن خودداری کنم یا در مورد مسائل کشور حرفی نزنم، من به ایشان گفتم که شما وظیفه‌ی خودتان را انجام می دهید، من هم وظیفه‌ی ملی خودم را انجام می دهم. من تا موقعی که می توانم صحبت کنم، حرف می زنم.

نبوی: وظیفه‌ی ملی شما چیست؟
امیرانتظام: وظیفه‌ی ملی من افشا کردن چیزهایی است که ملت ایران از آن آگاه نیست.

نبوی: ملت ایران از چه چیزی آگاه نیست؟
امیرانتظام: موضوع محاکمه‌ی من، اتهامات من و مسائل مربوط به زندان، مواردی است که ملت ایران باید از آن آگاه شود. اینکه چه مواردی از حقوق بشر -چه در داخل زندانها و چه در خارج از آن- نقض شده است. البته من تنها کسی نیستم که ادعا کنم از این موارد آگاه هستم، شاید همه‌ی آنهایی که بیرون زندان بودند، این موارد را بهتر از من بدانند، ولی در داخل زندان ها، اگر هم کسانی آگاه باشند، ممکن است جسارت بیان این موارد را نداشته باشند. کسانی که این مسائل را می دانستند یا آگاه بودند، زیر خاک رفتند و دیگر وجود ندارند که بیان بکنند، ولی من از همان روزهای نخست این احساس در وجودم بود که به خاطر این مملکت و مردم در زندان هستم و باید از حقوق آنها دفاع کنم.
من همیشه به دنبال این بودم که این مسائل را به اطلاع مردم ایران و جهان و کمیته‌ی حقوق بشر برسانم. به خاطر دارید که آقای گالیندوپل در سالهای 69 – 1368 و 70 به ایران آمدند. در سالهای 68 و 69 مسئولان دادستانی انقلاب در زندان اجازه ندادند من با ایشان ملاقات کنم، ولی در سال70 اجازه‌ی ملاقات دادند. این ملاقات در دفتر رئیس زندان انجام شد. در اتاق کنفرانس رئیس زندان اوین چند ساعت با آقای گالیندوپل نشستم و تمام مطالبم را برای ایشان نوشتم؛ و بر اساس همان مطالب بود که در همان سال دولت ایران به دلیل نقض حقوق بشر محکوم شد.البته مطالبی هم در خارج از ایران بوده که دیگران می دانستند و به کمیته‌ی دفاع از حقوق بشر سازمان ملل متحد گفتند که با مطالب من جمع شد و اطلاعات کاملی به وجود آورد. من هر ساله به طور محرمانه اعلام جرم هایی جدید را در مورد نقض حقوق بشر در ایران تهیه می کنم؛ در مورد زنان و کودکان و زندانیان؛ در مورد هنرمندان هم مطالبی را که می دانستم، به اطلاع کمیته‌ی دفاع از حقوق بشر سازمان ملل متحد رساندم.
هنوز احساس می کنم هموطنان من به قدر کافی از موارد نقض حقوق بشر آگاهی ندارند و باید به اطلاع آنان رسانده شود. این وظیفه‌ی ملی و وطنی من است، اگر چه با سرنوشت و سلامت و جانم بازی کنم، باید بگویم که این خطری است که طی 19 سال گذشته آن را پذیرفته ام.

نبوی: در این مدت مشکلی برای شما به وجود نیامده؟
امیرانتظام: نه، نه، تا به حال هیچ مشکلی برای من به وجود نیامده.

نبوی: الآن نشسته اید علیه حکومت جمهوری اسلامی هر چه می خواهید می گویید، کسی هم حرفی به شما نمیزند، وضع جالبی نیست!؟
امیرانتظام: بله، کاملاً درست است. دلیلش را به شما می گویم. دلیلش این است که من در حال حاضر به اندازه‌ی کافی در سطح جهانی شناخته شده هستم و ایجاد مزاحمت برای من مشکلاتی عظیم برای دولت به وجود می آورد.

نبوی: شما واقعاً فکر می کنید دولت از این می ترسد؟
امیرانتظام: ملاحظاتی دارند. من قدرتی ندارم که کسی از من بترسد، ولی ملاحظاتی وجود دارد که رعایت می کنند. من برنده‌ی جایزه‌ی جهانی دفاع از حقوق بشر در سال 1997 شدم که این جایزه در 22 ژانویه 1998 به نماینده‌ی من در وین داده شد.

نبوی: نماینده‌ی شما چه کسی بود؟
امیرانتظام: آقای دکتر عبدالکریم لاهیجی.

نبوی: خودتان چرا نرفتید؟
امیرانتظام: قرار بود بروم، تمام امکانات هم فراهم شد. بعد، آگاه شدم که توطئه‌ای در کار است تا من از ایران خارج شوم و اجازه ندهند دو مرتبه به ایران برگردم، بنا براین من صلاح دانستم که در این شرایط خاص در کشورم باشم و هر خطری را بپذیرم.

نبوی: بعضی محافل داخلی می گویند که جایزه‌ی صلح کرایسکی از سوی صهیونیست‌ها حمایت می شود، این درست است؟
امیرانتظام: اینها مطالبی است که نویسندگان روزنامه های دولتی ایران – که هیچ گونه جنبه‌ی مردمی و ملی ندارند – می نویسند. و هر چه را به هر کس می خواهند نسبت می دهند.

نبوی: برای رد این نظر همین که این نشریات دولتی هستند کافی است؟
امیرانتظام: بله، به نظر من آقای برونو کرایسکی یک شخصیت جهانی است، آیا می شود او را متهم کرد که صهیونیست است؟ البته، آقایان خیلی راحت این کارها را می کنند.

نبوی: رئیس جمهور اسرائیل هم یک شخصیت جهانی است. مگر نمی شود یک نفر هم شخصیت جهانی باشد و هم صهیونیست؟
امیرانتظام: بله، ولی این خیلی فرق دارد.

نبوی: چه فرقی دارد؟
امیرانتظام: خیلی فرق دارد. ما نمی توانیم هر یهودی را متهم کنیم که صهیونیست است. ممکن است در مورد افراد گمنام بشود چنین اتهاماتی را وارد کرد، اما در مورد افراد نامداری مانند آقای برونو کرایسکی چنین نیست. خیلی ساده می توانید تحقیق کنید، ببینید صهیونیست بوده یا نه؟

نبوی: بعضی نشریات داخلی گفته اند که صهیونیست بوده، به نظر شما نبوده؟
امیرانتظام: نه، مسلماً نبوده، او نخستین زمامداری بود که حقوق مردم فلسطین را به رسمیت شناخت و برای آزادی زندانیان فلسطینی اقدام کرد.

نبوی: آیا در حال حاضر فعالیت سیاسی دارید، البته غیر از مصاحبه ها و گفت و گو ها؟
امیرانتظام: بله، من علی الاصول به دنبال همکاری با گروه های ملی در ایران هستم که بتوانم وحدت و اتفاق نظری بین آنها برقرار کنم.

نبوی: آیا در حال حاضر در ایران گروه ملی فعال داریم؟
امیرانتظام: بله، نهضت آزادی، حزب مردم ایران، حزب ملت ایران، جبهه ملی ایران و حزب زحمتکشان ملت ایران هستند و سایر گروه هایی که من اسمشان را نمی دانم یا الآن حاضر الذهن نیستم.

نبوی: آیا در حال حاضر دیدگاهی مثبت در نهضت آزادی نسبت به شما وجود دارد؟
امیرانتظام: این را نمی‌دانم؛ اما من چون مدتي در نهضت آزادی بودم، و آقایان از همکاران و دوستان و همراهان و همفکران گذشته‌ی من بودند، برای آنها احترام قائل هستم. و معتقدم که آنها بر اساس دیدگاه های خودشان برای نجات ایران تلاش می کنند. البته دیدگاه های آنها با دیدگاه‌های من بسیار متفاوت است. و به لحاظ بینش سیاسی و جهان بینی هم جهت نیستیم. من به دلیل نوزده سال زندان و آشنا بودن با خیلی مسائل، دیدگاه های دیگری دارم که دوستان ما آن دیدگاه ها را ندارند. آقایان معتقدند که نظام جمهوری اسلامی باید حفظ و تصفیه شود و معتقدند نظام مذهبی می‌تواند مشکلات کشور را حل کند، در حالی که من معتقد هستم که نظام مذهبی نمی‌تواند و قادر نیست مشکلات ایران را حل کند، [...] البته در چند ماه گذشته که آقای خاتمی بر سر کار آمده، شرایط تغییر کرده و من می توانم با شما صحبت کنم. از چند ماه قبل از روی کار آمدن ایشان در دوران ریاست جمهوری آقای رفسنجانی هم این پیشرفت حاصل شده بود. یک مقداری فضا باز شده بود و الان در زمان آقای خاتمی فضا بازتر شده. آقای خاتمی با این ایده آمدند که قانون را در مملکت حاکم کنند، در حالی که در 19 سال گذشته قانون در این مملکت اجرا نمی شد. قانون اساسی از سوی اداره کنندگان کشور زیر پا گذاشته شده بود.

نبوی: خود شما هم که قانون اساسی را قبول ندارید؟
امیرانتظام: قانون اساسی را قبول داشتم و به آن رأی دادم، ولی به این دلیل که با شرایط زمان ما قابل قیاس نیست و در آن دست برده اند و با وضع امروز هماهنگی ندارد، آن را قبول ندارم، ولی علیه آن هم نمی جنگم.

نبوی: ولی مردم قانون اساسی را قبول دارند.
امیرانتظام: نه، اگر یک همه پرسی انجام شود، می توان گفت بله یا خیر.

نبوی: وقتی مردم در انتخابات ریاست جمهوری شرکت می کنند، همین امر نشان دهنده‌ی مقبولیت وضعیت نزد آنان است.
امیرانتظام: این طور نیست. من هم در انتخابات شرکت کردم، برای اینکه به آقای خاتمی رأی بدهم.


نبوی: به هر حال شما می خواهید در محدوده‌ی قانون کار سیاسی بکنید یا نه؟
امیرانتظام: مسلماً همین طور است.

نبوی: پس چرا می گویید که من نظام مذهبی را قبول ندارم، طبق قانون اساسی جمهوری اسلامی نظام مذهبی است.
امیرانتظام: قبول ندارم، برای این که نتایج و بازده کارش منفی بوده و [...]

نبوی: به فرض پذیرش آنچه گفتید، چطور می توانید ثابت کنید که علت پیامد های نادرست نظام، مذهبی بودن آن است؟
امیرانتظام: از 22 بهمن 57 که نظام مذهبی روی کار آمد، برای مدت ده ماه آقای بازرگان فعالیت کردند که بتوانند قدمی در راه بهبود مشکلات ایران بردارند که البته حکومت ایشان هم توسط نظام مذهبی سرنگون شد و کنار گذاشته شد. قسمت اعظم این سالها، یعنی هجده سال و چند ماه را، نظام مذهبی اداره کرده و الآن وقتی از نظر سياسي، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و بهداشتی نگاه می کنیم، می بینیم با مشکلات عظیمی دست به گریبان هستیم. [...] کارنامه‌ی این نوزده سال، منفی است. من با هیچ کس مخالفت شخصی ندارم. همه آقایان از نظر من به عنوان یک انسان محترم هستند، ولی نتایج کارشان است که منفی است.

نبوی: آنچه گفتید به فرض درست بودن نشان می دهد که نظام موجود کارآمد نیست، آیا این به آن معنی است که کارآمد نبودن، ناشی از جنبه‌ی مذهبی است؟
امیرانتظام: حتماً، بسیاری از مسائلی که در این سالها به وجود آمده به همین دلیل بوده. شما یادتان هست که این آقایان اوایل که بر سر کار آمدند چه دیدگاه هایی نسبت به تجارت داشتند، ولی به تدریج حرکت آنها تغییر جهت داد و به حفظ بازار و حفظ تجارت پرداختند و سرمایه هایی که الآن عده ای به دلیل طرفداری از نظام مذهبی اندوخته اند ثروت های باد آورده‌ای است که متعلق به ملت ایران است و به ناحق به دست عده‌ای افتاده.

نبوی: با توجه به آنچه گفتید، شما اتهاماتی را که در دادگاه به شما وارد کرده و از قول آمریکاییها اثبات شده که امیر‌انتظام مسلمان و مذهبی نیست، تأیید می کنید؟
امیرانتظام: اصلاً، من مسلمانم، من در خانواده ی مسلمان به دنیا آمده ام.

نبوی: پس چرا با یک نظام مذهبی مخالفت می‌کنید؟
امیرانتظام: برای اینکه نتیجه‌ی کارشان منفی است. در طول تاریخ، بشریت دو دفعه مذهب را در امور سیاسی تجربه کرده [...] البته، این بدان معنی نیست که ما با دین مخالفیم.

نبوی: به عبارت دیگر شما دیدگاه لائیک دارید نه ضد مذهبی؟
امیرانتظام: من به دخالت نکردن دین در امور سیاسی معتقدم، هر چه اسمش را می خواهید بگذارید. من مسلمانم، شیعه ام، در خانواده‌ی مسلمان به دنیا آمده ام، شدیداً به خداوند و حضرت رسول (ص) و اسلام عقیده دارم، و اگر خداوند و عنایت او نبود، من طی این نوزده سال (از سال 1358 تا سال 1377)، صد بار باید کشته شده باشم، ولی من نمردم، زنده ماندم تا به امروز، و این عنایت خداوند است و اتکال من به خداوند و اسلام. بنابر این نمی شود تمام اینها را کنار گذاشت و اتهامات و اظهارات مسخره‌ی سفارت آمریکا را پذیرفت که من مذهبی و مسلمان نیستم. من مسلمانم. چه کسی می گوید که من مسلمان نیستم؟ من مسلمانم و تمام مسائل دینی و مذهبی را قبول دارم و اجرا می کنم، اما دخالت دین را در سیاست نادرست می دانم؛ به دلیل یک تجربه‌ی سیصد ساله در دنیای مسیحیت و یک تجربه‌ی 20 ساله در ایران.

نبوی: اگر یک همه پرسی صورت بگیرد و مردم به این دیدگاه که مذهب و سیاست می باید در سرنوشت سیاسی کشور دخیل باشند، مجدداً رأی بدهند، شما این را می پذیرید؟
امیر انتظام: حتماً،حتماً، به شرط آن که آن همه پرسی آزاد باشد.

نبوی: البته اصل بر این است که همه پرسی آزاد است.
امیرانتظام: بله، رفراندوم باید آزاد باشد. من این را بارها گفته ام.

نبوی: شما دائماً به حقوق بشر اشاره می کنید، در حالی که سابقه‌ی حقوق بشر در جهان نشان می دهد مقاصد سیاسی همواره پشت پرده‌ی حقوق بشر بوده و بسیاری کشور ها که حقوق بشر را رعایت نمی کنند به دلیل حمایت های بین المللی، به هیچ وجه مورد اتهام قرار نمی گیرند. آیا گمان نمی کنید حقوق بشر آلت دست قدرت های سیاسی است؟
امیرانتظام: چرا، من با شما هم عقیده هستم. من می دانم حقوق بشر یک حربه است.

نبوی: پس چرا این قدر به آن تکیه می کنید؟
امیرانتظام: این یک اهرم است. ما باید برای نجات کشورمان و برای نجات ملت مان از حقوق بشر استفاده کنیم. ما کاری نداریم که در اسرائیل حقوق بشر زیر پا گذاشته می شود و یا در آمریکا به حقوق بشر بی اعتنایی می شود. دلیلی ندارد که چون آنها حقوق بشر را زیر پا می گذارند ما هم چنین کنیم.

نبوی: در بسیاری موارد، وقتی حکومت ایران محکوم می شود مقاصد سیاسی وجود دارد…
امیرانتظام: حتماً همین طور است، اما در مجموع رعایت حقوق بشر به نفع ماست. ما می خواهیم حقوق بشر در کشورمان اجرا شود. کشور ما که نباید آمریکا و اسرائیل را الگو قرار بدهد؛ این درست نیست که بگوییم چون در آمریکا و اسرائیل حقوق بشر اجرا نمی شود، در ایران هم اجرا نشود. ما می‌خواهیم از حقی که به ما داده شده استفاده کنیم. در خود اسلام هم این حق به مردم داده شده که متأسفانه زیر پا گذاشته می شود.

نبوی: شما بخش وسیعی از عمرتان را به دلیل ارتباط یا اتهام ارتباط با آمریکا در زندان گذراندید. الآن نظرتان درباره ی ایالات متحده‌ آمریکا چیست؟
امیرانتظام: این اتهامی کذب بود که هرگز نتوانستند آنرا اثبات کنند. من نوزده سال است که می جنگم تا یک دادگاه عادلانه براي اعاده دادرسي من تشکیل شود. آنها اتهامات مرا مطرح کنند و من بتوانم وکیل مدافع داشته باشم، و نظّار حقوقدان جهانی در دادگاه من شرکت داشته باشند، در این صورت آنها نمی توانند حتی یک مورد، حتی یک کلام علیه من پیدا کنند.

نبوی: به سؤال من پاسخ ندادید. آقای امیر انتظام موضع شما در قبال آمریکا چیست؟
امیرانتظام: آمریکا کشوری است استعمارگر، سرمایه دار، با قدرت و در حال حاضر قدرت اول جهان است. اما نمی توانیم به دلیل اینکه آمریکا دارای این صفات است، بگوییم نباید مطلقاً با این کشور رابطه داشته باشیم. این به ضرر منافع ملی ماست. ما در نوزده سال گذشته به دلیل شصت میلیارد دلار سرمایه گذاری که در صنایع نظامی کرده بودیم، مجبور شدیم لوازم یدکی همان صنایع را از آمریکا با چند برابر قیمت بخریم، آن هم به دلیل نداشتن رابطه‌ی مستقیم. قطع رابطه با دولت آمریکا نه تنها به مصلحت ملت ما نیست، بلکه گناهی بزرگ است و همین امر تا امروز باعث شده خسارات بسیار سنگینی به ملت ایران وارد شود. بنا‌براین ما باید افرادی سیاستمدار، باهوش، وطن پرست و صادق داشته باشیم که ضمن داشتن رابطه با آمریکا بتوانند منافع ملت ما را حفظ کنند. فراموش نکنید که در تمام دوران جنگ سرد آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی، دو قطب متضاد در مقابل هم بودند و موشک های خود را به سوی خاک یکدیگر نشانه رفته بودند، ولی همیشه با هم رابطه داشتند؛ می نشستند، شام می خوردند، ناهار می خوردند، صحبت می‌کردند و از نتایج صحبت شان بهره برداری می‌کردند. این دیپلماسی آمریکا بود که توانست اتحاد جماهیر شوروی را به زانو در بیاورد و آن را متلاشی کند، نه جنگ نظامی. بنابراین ما که یک دولت کوچک هستیم و دنبال صلح و آشتی و مسالمت می‌گردیم، حق نداریم رابطه‌ي خودمان را با کشورهای جهان قطع کنیم، آن هم فقط به خاطر این که آنها کشورهای استعماری هستند. مگر دولت انگلستان یا فرانسه استعماری نیستند؟ مگر اسپانیا و پرتقال استعماری نبودند؟ مگر خود چین یا ژاپن استعماری نبودند؟ اگر ما با همه اینها رابطه داریم، چه دلیل دارد که با آمریکا رابطه نداشته باشیم؟ چه دلیل دارد که با اسرائیل رابطه نداشته باشیم؟ ما باید افرادی لایق و شریف داشته باشیم که بتوانند منافع ملت ما را حفظ کنند، وگرنه به صرف اینکه این کشور استعماری و ظالم است و حقوق بشر را رعایت نمی کند، حق نداریم رابطه مان را با آن كشور قطع کنیم.

نبوی: الان شما از نظر قانونی چه وضعیتی دارید؟ تبرئه شده اید؟
امیرانتظام: هیچ کدام، هیچ کدام، همان طور که گفتم حکم من ابد غیر قابل تغییر است. آقایان در آذر 1375 که من را از زندان بیرون کردند، بعد از سی روز که من هر روز اعتراض کردم، به من گفتند تا اطلاع ثانوی به دنبال شما نخواهیم آمد. بعد از دو ماه آمدند اینجا، دو نفر آقایان از وزارت اطلاعات که مسئول امور ملّیون هستند، آمدند اینجا و گفتند از نظر دادستانی انقلاب شما زندانی هستید، ولی از نظر ما شما زندانی نیستید، به همین دلیل شما در بیرون از زندان زندگی میکنید، ولی دادستانی انقلاب هنوز شما را زندانی می داند، بنابراین، این تعریف را شما پیدا کنید که من چه موقعیتی دارم.

نبوی: حق خروج از کشور را دارید؟
امیرانتظام: به من اجازه دادند، گذرنامه و اجازه‌ خروج هم دارم.

نبوی: چرا به خارج نمی روید؟
امیرانتظام: برای اینکه توطئه است که من بروم و دیگر نتوانم برگردم. من نمی خواهم وطنم را ترک کنم. من ایرانی هستم و می خواهم در همین آب و خاک بمیرم. تمام تلاشم را برای این آب و خاک کرده ام و می کنم.

____________________________________________________________________
ماجرای محاصره سفارت آمریکا، به قلم جان اچ کلی

در 14 فوریه امسال، سفارت آمریکا در ایران به محاصره درآمد. در مورد این محاصره سوالات بی جواب و نکات اسرارآمیز زیادی وجود دارد، اول اینکه ویلیام سولیوان همان ابتدا به تفنگداران محافظ سفارت دستور داده بود که با مهاجمین درگیر نشوند. نکته دوم حضور اسرارآمیز خانم اشنایدر در سفارت می باشد که به طور موقتی در سفارت زندگی می کرد، علیرغم اینکه ظاهراً وی در استخدام دولت آمریکا نیست. نکته سوم حضور «توماس کارگس» خبرنگار عکاس یونایتدپرس می باشد که مهاجمین به سفارت را همراهی کرده بود. معمای چهارم تماس رادیویی و تلفنی سفارت تحت محاصره با سیا و پنتاگون بوده است، در حالی که مهاجمین تمام سیم ها را قطع کرده بودند. بدنبال محاصره سفارت آمریکا در تهران، اتحاد شوروی ادعا کرد که محاصره سفارت به دست عوامل سیا و ساواک انجام گرفته و هدف از آن فراهم آوردن زمینه لازم برای دخالت نظامی آشکار ایالات متحده در ایران بوده است. روز بعد سناتور هوارد بیکر جونیور رهبر اقلیت در سنای آمریکا از دولت آمریکا خواست که برای انتقام حمله به سفارت دست به اقداماتی از قبیل عملیات فرودگاه انتبه و بایکوت اقتصادی ایران بزند.

عکسی تکان دهنده از ؛ دکتر احمد زیدآبادی در زندان