۱۳۸۹ خرداد ۱۴, جمعه

آنقدر اين جوان را فراموش کرديم که جوانيش تمام شد

بهروز جاويد تهراني ، پس از جريانات 18 تير 78 در زندان است

يعني بيش از ده سال . ده سال ميداني يعني چه ؟

بهروز جاويد تهراني ، پس از جريانات 18 تير 78 در زندان است . يعني بيش از ده سال . ده سال ميداني يعني چه ؟ ميداني اگر يک جوان را ده سال در بندي که تو ميداني چه بندي است به زنجير کنند ، چه مي ماند از او ؟



تقصير نظام نيست . تقصير حکومت نيست . تقصير دولت آقاي خاتمي و محمود احمدي نژاد هم نيست . شاهرودي و لاريجاني و سيد علي خامنه اي هم تقصيري ندارند . من وتو هم که اصلا هيچ . به ما چه ؟



تقصير بهروز است . تقصير همان جوان ده سال پيش است که براي آزادي فرياد زد . شايد براي من و تو . نميدانم . عصر جمعه ما را خراب نکن . ميخواست فرياد نزند . به ما چه ؟

کفتارها عزای ما را به سور می نشينند، اما...











* آنها وقتی مقابل گلوله های سربازان اسرائيل قرار گرفتند به سمبل دورانی تبديل شدند که تاريخ نقطه عطفی را ميگذراند: دوران سقوط بنيادگرايی و صعود...



http://www.roshangari.net/
روشنگری. جنايت جديد اسرائيل و حمله مرگ بار و هدفمند آن به کاروان کشتی کمک های دارويی و انسانی در آب های بين المللي، در «نعمت» را به روی رژيم اسلامی ايران گشود. رسانه های رژيم، همه ی چهره های بزرگ و کوچک آن و پياده نظام «لباس شخصی ها»، همان ها که برای حملات به کوی های دانشجويی و ضرب وشتم و تجاوز به بازداشت شدگان در کهريزک بسيج ميشوند، فعال شدند و تريبون ها ی رژيم پر شد از شعار«حقوق بشر». در قاموس رژيم اسلامی ايران، اولاد بشر همه جا حقوق دارند مگر در چارچوب نظامی اسلامی حاکم بر ايران. آيا اين خود يک «اعتراف» به شمار نمی آيد؟

به دليل همين بی حقوقی انسان در نظام ولايت فقيه، بسياری از فعالان حقوق بشر و انساندوستانی که در کاروان کمک هدف حمله نظامی اسرائيل قرار گرفته و موقتا به اسارت درآمدند، در چارچوب نظام اسلامی حاکم بر ايران محارب و مهدور الدم محسوب ميشوند و اگر گرفتار اين نظام بودند سرشان روی دار ميرفت. مثلا پروفسور ماتياس گاردل استاد اسلام شناسی دانشگاه اپسالا را در نظر بگيريم که به علت پژوهش هايش در مورد فرقه های کوکلس کلان، «ملت اسلام» و ديگر فرقه های مذهبی ايالات متحده، در محافل دانشگاهی آمريکا هم شناخته شده است. او که از اتهام «ضديت با اسلام » هم به علت مخالفتش با «اسلاموفوبی» مبراست در نظام اسلامی ايران مرتد و محارب محسوب ميشود. چرا که علنا اعلام کرده است: « من به همه مذاهبی که به يک خدا اعتقاد دارند مشکوکم». همين ابراز عقيده ساده که در اغلب کشورهای جهان ميتوان به سادگی آن را گفت و گذشت، در رژيم اسلامی ايران، مارها و عقرب های سمی را از سوراخ های شان بيرون ميکشد و به جان گوينده می اندازد. در نظام اسلامی ايران انسان ها فقط از حق های بزرگ مثل حق تعيين سرنوشت محروم نيستند، در اين نظام چشم و گوش و پوست و ساير اعضای حسی انسان نيز درمنجنيق است.

تازه اين آقای گاردل برادری هم دارد که يکی از محبوب ترين و برجسته ترين کمدين های کشورسوئد و همجنسگراست و به خاطر فيلم هايی که در تعريف «خدا» تهيه کرده است، کليسا هم با او قهر است. بعلاوه همسر اين پروفسور، خانم ادا مانگا که اوهم از مسافران کاروان کمک بود، دکترای خود را در مورد زن فقيری نوشته است به نام سيسيليا رودريگز که در نيمه دوم قرن 18 درکوبا ميزيست و موفق شده بود با جلب تعدادی کشيش، فرقه ای پرطرفدار ايجاد کند که تحت عنوان نفی «خودارضايی» به عنوان تمايلی شيطاني، عملا باعث ترويج آن ميشدو سرانجام در زندان انگيزيسيون جان داد. ادامانگا برپايه اين واقعه تاريخی به تحليل نخبه گرايی و حذف زنان و فقرا از امتيازاتی که جامعه به نخبگان خودميدهد پرداخته بود. ادا مانگای زيبا را در نظام اسلامی ايران به جرم نوشتن چنين تزهايی چادر سياه سه گوش بر تن کرده و از جرثقيل آويزان ميکردند.

رژيم اسرائيل اکنون ادامانگا و همسرش پروفسور گاردل را همراه ساير ربوده شدگان آزاد کرده است و آنهاو ساير هنرمندان و روزنامه نگاران اسير شده عليه دولت اسرائيل به خاطر دزديدن دوربين ها و يادداشت های شان به دادگاه شکايت برده اند. اما با اوصافی که در بالا ديديم بايد دعا کرد خداوند پروفسور و خانواده اش را از شر جمهوری اسلامی ايران مصون بدارد تا آنها بتوانند به فعاليت های اجتماعي، حقوق بشري، علمی و هنری خود که از جمله آنها مبارزه با «مسلمان ترسی» از نوع نژادپرستانه است ادامه دهند.

ورق بر ميگردد:سقوط بنيادگرايان
رژيم اسرائيل که مثل رژيم همتای خود در ايران برای توجيه جنايت های بی شمار خود از بافتن هرنوع نامعقولی ابا ندارد، از طريق شبکه رسانه ای گسترده خود تبليغ کرده است که حرکت کاروان کمک به سوی غزه، نقشه «حمله تروريستی به اسرائيل»! بوده است که با «تدبير» ارتش اسرائيل خنثی شد. نتانياهو صريحا گفت اين کشتی برای جنگ با اسرائيل ارسال شده بودند!

مسافران کشتی ها اما نزديک به 700 نفر آدم شناسنامه دار بودند از 36 کشور جهان، از جمله 40 شهروندانگليسي، 11 شهروند آلماني، حدود 40 شهروند فرانسوي، 11 شهروند سوئدی 13 شهروند ايالات متحده – يکی از آنها ادوارد پک ديپلمات سابق آمريکا که 32 سال در وزارت خارجه آمريکا مقامات مهمی در کابينه های نيکسون، کارتر و ريگان داشته است و در دولت ريگان معاون رئيس نيروهای ويژه ضد تروريست کاخ سفيد بوده است. و علاوه بر اينها شهروندانی از ايتاليا، ايرلند، بلژيک، کانادا،استراليا، هلند، بلغارستان، يونان، مقدونيه، نروژ، نيوزلند، جمهوری های چک و صرب، آفريقای جنوبي، و کشورهای مسلمان مثل اردن، کويت، مراکش، بوسنی و در راس همه وبيش از همه ترکيه. يک کاروان به راستی جهانی.

ريختن خون مسلمانان در جهان، و از جمله در جمهوری اسلامی ايران، مباح است و البته تعداد زيادی از فعالين حقوق بشر که سوار کشتی ها بودند، مسلمان بودند اما بسياری هم نبودند. علاوه بر مسيحيان و بی خدايان، تعدادی از يهوديان صلح دوست نيز در ميان کمک رسانان بودند از جمله از سوئد هنری آشر پزشک برجسته کودکان ، محقق مشکلات پزشکی پناهندگان و عضو جمعيت «يهوديان برای صلح» که همراه خانم دکترويکتوريا استراند يک پزشک برجسته متخصص آسم و آلرژی سرپرستی کمک های پزشکی را برعهده داشتند ،و موزيکدان و هنرمند مشهور يهودی درور فيلرDror Feiler. خانم اميره هس خبرنگار پرآوازه اسرائيلی به تلويزيون دموکراسی ناو آمريکا گفت قرار بود او هم فيلر را همراهی کند که به علت تاخير حرکت کشتی ها ميسر نشد. دکتر ويکتوريا استراند پس از آزادی به خبرنگاران گفت مامورهای اسرائيلی بويژه درور فيلر را به شدت کتک زدند و او را از ناحيه سر مجروح کردند.
علاوه بر اينها در کاروان کشتی 19 عضو پارلمان حضور داشتند از جمله خانم ها اينگه هوگر Inge Hoegerو آنت گروت Annette Groth نمايندگان پارلمان آلمان. خود کشتی ها نيز آمريکايي، يوناني، ترک و سوئدی بودند و پرچم اين کشورها را حمل ميکردند.

روشن است که حمله مرگبار به چنين ترکيبی در آب های بين المللی و در روی کشتی هايی که عمدا غذا و دارو حمل ميکنند عواقب گسترده ای دارد و بايد خام انديش بود که تصور کرد واکنش گسترده افکار عمومی بين المللی برای اسرائيل «غيرمنتظره» بود. حمله از مدت های قبل تنظيم شده بود و اسرائيل قصد کشتار داشت. خانم حانين زوبی عضو عرب پارلمان اسرائيل که روی کشتی مره مره از رگبار گلوله جان سالم به در برد، در يک کنفرانس مطبوعاتی در نظاره گفت حمله بدون هرنوع اخطار قبلی صورت گرفت و کماندوهای اسرائيلی از هليکوپتر مسافران کاملا بی سلاح را به گلوله بستند که سه نفر در همان دم اول و روی عرشه جان سپردند.

کسانی که اطلاع مختصری از سياست های اسرائيل در طول نيم قرن گذشته دارند ميدانند سياست توسعه طلبی اسرائيل در گره گاه های مهم از طريق بحران آفرينی ميگذرد. اين بار هم هدف بالا کشيدن اورشليم، جلوگيری از مذاکرات حتی اندکی جدی صلح حتی با طرف تاييد شده آمريکا، ممانعت از ايجاد دولت نه چندان جدی فلسطينی و ادامه جفتک چارکش بازی با امثال عباس و فياض است که عمدتا در نقش اميران محلی اسرائيل در غارت و سرکوب مردم فلسطين شريک اسرائيل محسوب ميشوند.

دشمنی اسرائيل با حماس هم ازنوع عشق و نفرت توامان است يعنی به نوعی جلوی آن را ميگيرد که آلترناتيو مدنی تری در فلسطين شکل نگيرد و تاجايی به آن ميدان ميدهد که به خطر عمده ای برای اسرائيل تبديل نشود. البته اسرائيل هدف های فوری تری را هم در نظر داشت:ارعاب نيروهای مدافع حقوق بشر و نيز ترکيه که بدانند شکستن محاصره غزه بی مجازات نمی ماند و ديگر به فکر آن نيفتند، بحرانی کردن فضای نامساعد موجود برای اسرائيل که با اوضاع خاورميانه بعد از شکست حملات آمريکا به عراق و افغانستان و نيز با ورود ترکيه به صحنه منازعه و بالاگرفتن فشار برکشورهای عرب و گرايش رو به افزايش در آمريکا برای فشار به اسرائيل شکل گرفته است. طبيعتا نقطه اتکاء اسرائيل در پيشبرد تاکتيک «حمله بهترين دفاع است»، اطمينان کامل از حمايت دولت آمريکاست.

اما در فاجعه اخير يک چيز با گذشته تفاوت داشت. طی دو دهه نيروهايی مثل القاعده و رژيم جمهوری اسلامی که علنا دست به ترور زده و از تروريسم دفاع ميکردند، خود را مدافع حقوق فلسطينی ها نشان ميدادند و برای دولت های آمريکا و اسرائيل فرصت بوجود می آوردند که مردم جهان را در مقابل «بد و بدتر» قرار دهند. ا

ينجا معادله تغيير کرده است. اينجا گلوله های نيروهای ويژه ارتش اسرائيل در يک طرف است و سينه مدافعان بی سلاح حقوق بشر روی کشتی هايی که دارو و غذا و مشابه آن را حمل ميکردند در طرف ديگر. حتی دولت ترکيه نيز نقش سياسی خود را درست در جهت معکوس رژيم اسلامی ايران بازی کرده است. آخرين باری که روابط اسرائيل با ترکيه بحرانی شد به خاطر فيلمی بود که در تلويزيون ترکيه به نمايش در آمده بود: رسما چنين بود که اسرائيل از دولت ترکيه ميخواست جلوی آزادی بيان در رسانه ها را بگيرد. مقايسه کنيد با رژيم اسلامی ايران که در مخالفت با آزادی بيان هنرمندان کشورهای اروپايي، «لباس شخصی» ها را جلوی سفارت ها بسيج ميکند.

اين بار هم دولت ترکيه خود را کنار کاروان کشتی حامل سرشناس ترين مدافعان حقوق بشر قرار داده است. اين همان ترکيه ای است که قتل عام ارامنه را نمی پذيرد و حقوق کردهای خود را به رسميت نمی شناسد، اما بايد قبول کرد در بازی منطقه ای سلاح قلابی رژيم اسلامی ايران که می کوشد از طريق شاخه و شانه کشيدن، غنی سازي، ياوه گويی های بی سر و ته در مجامع بين المللی و تهديد به نابودی اسرائيل برای خود درميان مردم کشورهای اسلامی جا بازکند، در مقابل سياست ترکيه به شدت زنگ زده و بی آبرو شده است.

به هرحال سياست دولت ها که هرزمان رنگی به خود ميگيرد اصل نيست. اصل مهم تر اين است که در فضای کنونی بنيادگرايی رنگ می بازد، و مبارزات مدنی رنگ و رويی را که قبل از دهه 80 داشت باز می يابد.

دولت هايی که از طريق جنجال آفرينی سياست های ارتجاعی خود را پيش می برند، مطمئنا روزی با اين واقعيت روبرو ميشوند که هميشه «شانس» با آنها نيست و وقتی بر اثر تلاش مداوم مردم برای آزادي، ورق بر گردد، «تدبير» آسان نخواهد بود.

اسرائيل بعد از حمله به کاروان کشتی کمک به غزه مسلما در چنين وضعيتی قرار دارد که از زمان برآمد نيروهای اسلامی بی سابقه بوده است. حتی نشريه اکونوميست مشاور«معقول» دولت اسرائيل هم نوشته است افکار عمومی در جهان از جمله در آمريکا عليه اسرائيل بر ميگردد و دوستان اسرائيل بايد احساس خطر کنند.

کشتی راشل کوری و سرنشينان آن
چنانکه ميدانيم تعداد کشتی های کاروان که مورد حمله اسرائيل قرار گرفتند 6 عدد بودند. دو کشتی به علت نياز به تعمير نتوانستند به اين مجموعه بپيوندند. يکی از آنها يک کشتی ايرلندی است که به نام دختر قهرمان آمريکايی که اسرائيل او را زير تراکتور کشت، راشل کوری Rachel Corrie نامگذاری شده است. اين کشتی اعلام کرده عليرغم حمله اسرائيل قصد دارد به سوی غزه حرکت کند و نخست وزير ايرلند برايان کاون رسما در خواست کرده است که به اين کشتی اجازه داده شود از «محاصره نظامی غيراخلاقی و ويرانگر» عبور کند. او تهديد کرد:«اگر شهروندان ما مجروح شوند عواقب وخيمی در انتظار خواهد بود.»

اين که کشتی مزبور دست به اين سفر خواهد زد يا نه و در مسير حرکت چه خواهد شد مساله ای است که روزهای بعد روشن خواهد شد. اما کشتی راشل کوری مسافران معروفی دارد از جمله: دنيس هاليدی نماينده پرآوازه سابق سازمان ملل برای کمک رسانی به عراق و مايريد کوريگان مگواير Mairead Corrigan Maguire که همراه با بتی ويليامز جايزه صلح نوبل 1976 را دريافت کردند. در رابطه با ايران روی اين نفر دوم يعنی خانم مگواير بايد مکث کرد.

بلندگوهای جمهوری اسلامی بارها اعلام کرده اند کميته صلح نوبل لابی اسراييل است و اين لابی است که نامزدها را معرفی ميکند و پول جايزه را هم دولت های آمريکا و اسرائيل به کانديداها ميدهند. همين اخيرا در مضحکه ای که به نام دادگاه برگزار شد به حسين شريعتمداری تريبون عريض و طويلی داده شد که «اسناد» خود را در اين مورد ارائه داد و «ثابت» کرد پول های نوبل از طريق خانم شيرين عبادی که نامزد لابی صهيونيست بود برای دفاع از اسرائيل و مبارزه با اسلام و ملت فلسطين و جمهوری اسلامی مصرف ميشود!

بگذريم از اينکه پول جايزه خانم عبادی را جمهوری اسلامی بالا کشيد. ولی اين ها همه وقتی لابی اسرائيل «به حساب می آيند» که ادعا کنند بشری که در چارچوب نظام اسلامی ايران گرفتار شده هم دارای حق است. اما وقتی يکی از اينها يعنی مايريد کوريگان حاضر ميشود حتی جان خود را به خطر بيندازد تا محاصره فاجعه بارغزه را بشکند، در جمهوری «ريا» سياست اين است: «شتر ديدی نديدی.» و حتی خبرنگار پرس تی وی را هم دنبال اعضای «لابی اسرائيل» ميفرستد تا از سفره عزای فلسطينی ها لقمه ای برای جمهوری اسلامی بکند.

اما شتر بزرگ تر از آن است که بتوان ناديده اش گرفت. مسافر کشتی راشل کوری که برنده جايزه صلح نوبل شده است يعنی خانم مگواير همراه با پنج زن برنده صلح نوبل از جمله خانم شيرين عبادی در سال 2006 «موسسه زنان نوبل - اتحاد برای صلح، عدالت و برابری » را تشکيل دادند. اين موسسه البته بعد از حمله اسرائيل به کشتی ها اعلاميه ای در محکوميت اين حمله صادر کرد ولی اين تنها اطلاعيه نهادمزبور نبود. اين گروه هم اطلاعيه های متعددی در موردحقوق زنان ايران صادر کرده که ميتوان در سايت شان آنها را مطالعه کرد* و هم فعاليت هايی در اين جهت صورت داده است.

از جمله اين فعاليت ها که حسين شريعتمداری هم در بالماسکه دادگاه به آن اشاره ای داشت، تلاش در52 امين نشست سازمان ملل در مورد «وضعيت زنان » در دو سال پيش بود که به صدور بيانيه ای منتهی شد که 6 برنده موسس « زنان نوبل برای صلح» همراه با حدود 300 نفر ديگر آن را امضا کردند. در اين بيانيه از رژيم ايران خواسته شده به خشونت و تبعيض عليه زنان ايران پايان دهد. بيانيه که در روز جهانی زن سال 1386 منتشر شد از «کارزار يک ميليون امضا» دفاع و مواردی از بازداشت های فعالين حقوق زن ايران و روزنامه نگاران و نقض گسترده حقوق بشر در ايران را به اطلاع مردم جهان رساند.

البته تريبون های اسرائيلي، آن روز از اين اطلاعيه دفاع کرده و آن را روی بلند گوهای خود بردند. اما همان تريبون ها امروز مسافران کشتی های کمک که امضا کنندگان اطلاعيه هم در ميان آنها هستند را تروريست ميخوانند.

کفتارها عزای ما را به سور می نشينند و وقتی نوبت خودشان ميشود با دست زدن به جنايت، بساط سور رقيب را فراهم ميکنند.

مساله اين نيست که جايزه نوبل معيارهای روشن و منطقی دارد- که ندارد، يا لابی ها بر انتخاب ها اثر نمی گذارند – که ميگذارند، يا اينکه انتخاب ها مورد سوء استفاده نيروهای ضد بشر قرار نميگيرد، که ميگيرد.

مساله اين است که مدافعان راستگو و درستکار حقوق بشر از حقوق انسان ها در همه جا دفاع ميکنند و نقض حقوق بشررا در هرجا که صورت بگيرد محکوم می کنند. وآنها دفاع از حقوق بشر در يک جا را به ابزاری برای سرکوب حقوق بشر در جای ديگر تبديل نمی کنند. و برای مدافعان راستگو و درستکار حقوق بشر فرق نميکند کجا هستند، در مسجد يا در کنشت، در جهنم يا بهشت، وظيفه خود را در دفاع از حقوق همه انسان ها بطور برابر انجام ميدهند . و برای آنها مهم نيست در اين مسير کدام شرير بدنهادی خود را به آنها می چسباند. آنها با صداقت خود دردفاع از حقوق انسان ها بطور برابر و در همه جا، مچ رياکاران را هم باز ميکنند.

در اين صفحه تصوير تعدادی از فعالين حقوق بشر را که روی کاروان کشتی های کمک بودند می بينيد که رژيم های اسرائيل و جمهوری اسلامی به تناوب، بسته به منافع خود آنها را تروريست و لابی صهيونست يا برعکس مدافع حقوق بشر خوانده اند. آنهاآدم های معمولی با ضعف ها و قوت های ويژه خود هستند و کاری را کردند که ساليان دراز انجام ميدادند و آنرا وظيفه معمولی خود ميدانستند، ولی وقتی مقابل گلوله های سربازان اسرائيل قرار گرفتند به سمبل دورانی تبديل شدند که تاريخ نقطه عطفی را ميگذراند: دوران سقوط بنيادگرايی و صعود مبارزات مدنی و اين خبر خوبی نه برای جمهوری اسلامی است نه برای اسرائيل.

تصاوير از بالا به پائين و از راست به چپ:

رديف اول: مايريد کوريگان مکگوآير درتصويری از موسسه «زنان برای صلح و برابری».
رديف دوم:ويکتوريا استراند پزشک متخصص سوئدي، استاد راهنمای بخش و سرپرست امدادهای پزشکی کاروان کمک، اينگه هوگر و آن گروت نمايندگان پارلمان آلمان.
رديف سوم:ادا مانگا، همسرش پروفسور ماتياس گاردل، درور فيلر هنرمند و موزيسين پرآوازه يهودی.
رديف چهارم: دکتر هنری آشرHenry Ascher، رئيس گروه يهوديان برای صلح و همکار دکتر ويکتوريا استراند، کيمبرلی سوتو نماينده گروه سوئدی دفاع از حقوق فلسطينی ها و هنينگ مانکل نويسنده سوئدی که شهرت جهانی دارد و کتاب های او در زمره پرفروش ترين کتاب های جهان است.


سايت زنان نوبل برای صلح
http://www.nobelwomensinitiative.org/
و صفحه زنان آن

http://www.nobelwomensinitiative.org/issues/article/womens-rights-as-central-to-human-rights

صاحب مردهء صاحب مرده

رسم بر این است که صاحب عزا (صاحب مرده) تعیین می کند که مراسم ترحیم یا مراسم بزرگداشت چگونه برگزار شود، کدام آخوند روضه بخواند، چه کسی چای بدهد، حلوا باشد یا خرما، غذا داده شود، و یا همه مخارج را به مستحقین بدهند، و خلاصه از این رسم و رسومات متداول، که حتی در میان غیر ایرانی ها هم متداول است.

اما، وضع در ایران متفاوت است، و رسم و رسومات آنطوری اجرا می شود که خامنه ای و شرکاء تعیین کنند، و اگر کسی برخلاف حرکت کند، یک مشت اوباش حزب اللهی چماق به دست با شعار های گوش کر کن، مراسم را به هم می ریزند، و صاحب عزای صاحب مرده را از کرده خود پشیمان می کنند.

البته، این موضوع فقط برای حسن خمینی، نوه جانی قرن، و دور و بری هایش تازگی دارد. همین آقایان پیش از این، روی منبر که می رفت پایین کشیدنش کار حضرت خضر بود. پیش از این، برای بهشتی و دیگر شرکای جرم، مراسم که می گرفتند هم این دسته از اوباش شرکت می کردند و هم آن دسته از جاهلین محل. هم این دسته خود را صاحب مرده می دانست، هم آن دسته. این روزها، دیگر اینطوری نیست. حسن خمینی دیگر صاحب مرده نیست. پسر بهشتی دستگیر و مورد اهانت های متفاوت قرار می گیرد، منتظری که فوت می کند، کسی نمی تواند او را با خیال راحت کفن و دفن کند. خلاصه اینکه اگر برای مردم ستمدیده در 31 سال گذشته، زندگی کردن یعنی شکنجه روانی، امروز برای جناح مغلوب عزاداری تبدیل شده به کشمکشی بی سرانجام، حتی برای امام راحل.

با وجود تمام این واقعیات و مشکلاتی که برای جناح مغلوب پیش می آید، فکر نکنم که اصل موضوع برایشان جا افتاده باشد؛ که فهمیده باشند که خودشان بر سر مردم چه می آورده اند، و یا در طول این 31 سال از چه تفکر و سیستمی دفاع می کرده اند. فکر نکنم بفهمند که خانواده فروهر ها چه می کشیدند هر بار که می خواستند یادی از آن جانباختگان بکنند. نمی فهمند که یاران بازرگان چه می کشند هر بار که می خواهند برای نخست وزیر دولت موقت همین جمهوری اسلامی مراسمی برگزار کنند. هر گز نمی فهمند و درک نخواهند کرد احساسات خانواده سعید سلطانپور، و یا درد و رنجی که خانواده هزاران میلیشا و مجاهد خلق، پس از شنیدن خبر اعدام آنها، کشیدند. هرگز نمی فهمند، چرا که خود باعث و بانی این روش بوده اند. به هشدار کروبی توجه کنیم. بخشی از آنچه او می گوید حقیقت است، اما کروبی تنها یک خواست دارد دوری گزیدن از «انحراف از مسیر آیت الله خمینی». کروبی نمی خواهد (نمی فهمد که بخواهد) اذعان کند که در زمان خمینی وضع به همین شکل بود که امروز است، با این تفاوت که آن روز او مجرم بود و مردم قربانی. و امروز در کنار مردم، او و حسن خمینی قربانی ستم و کشتار و شکنجه و نقض حقوق بشر شده اند.

ما در اپوزیسیون باید از آنچه برای شاه و شیخ پیش آمده درس بیاموزیم: اگر امروز دگراندیش را سرکوب کنی، فردا سرکوب خواهی شد. این پیام ساده ای است که خیلی ها هنوز آن را درک نکرده اند. وقتی راهی و یا روشی که معرف آن بوده ایم، نهادینه شود، بی شک آن راه و روش روزی دامن گیر خود ما خواهد شد، و در آنروز به این نگاه نمی کند که تا بحال چه کرده ایم، چندتا شهید داده ایم، تاریخچه ما چه بوده است، و یا پدر و پیشکسوتمان چه کسی بوده است. راه و روش و اخلاق و فرهنگ (انحرافی) که نهادینه شود، سیستماتیک همه را با خود به زیر خواهد کشید.

شک نداشته باشیم که آفریننده اختناق، خود روزی در زیر همان چتر خودساخته، خفقان خواهد گرفت، و آن روز دیگر دیر است. آن روز به سرنوشت حسن خمینی و کروبی و موسوی گرفتار خواهیم شد.

علی ناظر

14 خرداد 1389

عصر نو- 14 خرداد- مصاحبه پروانه اسالو در رابطه با وضعیت کنونی همسرش درزندان


همسر منصوراسالو به کمپین گفت که همسرش با اتهام جدیدی توسط توسط اطلاعات سپاه روبرو شده و به بند امنیتی زندان منتقل شده است.


پروانه اسالو همسر منصور اسانلو فعال برجسته کارگری که از مدتها پیش در زندان رجایی شهر کرج در شرایط جسمی بسیار نامناسبی به سر می‌برد در مصاحبه ای با کمپین بین‌المللی حقوق بشردرایران، گفت که همسرش از سه روز پیش با اتهامی جدید تحت عنوان "ارتباط با گروه های معاند نظام" تحت بازجویی در سلول انفرادی سپاه قرار دارد و تحت فشارهای شدید روحی است. او همچنین به کمپین گفت که روزگذشته موفق شده است به همراه مادر آقای اسانلو وی را به صورت کابینی در زندان رجایی شهر ملاقات کند.
کمپین بین المللی حقوق بشردر ایران خواستار پایان آزارواذیت منصوراسالو است که از همان ابتدا اگر درمحکمه ای که حداقل اصول دادرسی عادلانه در آن رعایت می شد محاکمه می شد هیچگاه به زندان محکوم نمی شد. اسانلو از بیماری شدید رنج می برد وادامه بازجویی توسط ماموران اطلاعاتی سپاه پاسداران می تواند عواقب خطرناکی به همراه داشته باشد. کمپین مسوولیت هرگونه اتفاق ناگوار- چه به صورت تصادفی وچه به صورت برنامه ریزی شده - را متوجه قوه قضاییه و سازمان اطلاعات سپاه پاسداران می داند. گفته های همسر آقای اسانلو هشدار دهنده و نشان دهنده وضعیت بسیارنامناسب زندان و فشارمداوم دستگاه های امنیتی بر فعالان جامعه مدنی ایران است. کمپین همچنین از مقامات قضایی می خواهد که طرح اتهامات بی اساس جدید را درخصوص وی متوقف کند.
پروانه اسالو همچنین به کمپین گفت که همسرش اتهامات یاد شده مطرح شده توسط بازجویان را نپذیرفته و در بازجویی اعلام کرده که از دو سال پیش در زندان به سر می برد و چنین اتهامی کاملا بی اساس است. این درحالی است که وی تنها از وضعیت نابسامان و عدم پیگیری پزشکی مناسب سخن گفته و به وضعیت خود اعتراض داشته است.
باوجود تاکید و توصیه های پزشکان کمیسیون پزشکی قانونی مبنی بر انتقال اسانلو به خارج از زندان برای پیگیری وضعیت جسمی حاد و بیماری های صعب العلاج وی، تاکنون مقامات زندان نه تنها به این درخواست ترتیب اثر نداده اند، بلکه از روز شنبه گذشته با انتقال وی از بند متادون به سلول های انفرادی بند سپاه وی را تحت بازجویی های جدیدی قرار داده اند. این پرونده از فروردین ماه جاری در شعبه ۶ بازپرسی دادگاه انقلاب کرج گشوده شده است. پروانه اسانلو در این رابطه گفت: «پرونده ایشان به همان روال قبل است و تنها اتفاق جدیدی که افتاده، این است که از شنبه ایشان را به بند اطلاعات منتقل کرده اند و این مساله باعث نگرانی ما شده است. در وضعیت پرونده ایشان هم هیچ تغییری حاصل نشده است.»
پروانه اسالو همچنین از تسلیم نامه ای که خطاب به دادستان نوشته است خبر داد و گفت: «بارها و بارها در مورد مرخصی نامه نوشته ایم. خود ایشان و وکلایشان هم درخواست کرده اند اما حتا با یک روز مرخصی هم موافقت نشده است. در آخرین مورد صبح دیروز در نامه ای که خطاب به دادستان نوشتم، در مورد این که ایشان را به بند انفرادی اطلاعات منتقل کرده اند درخواست مساعدت و پیگیری وضعیت همسرم و نیز تقاضای مرخصی برای ایشان را هم مطرح کردم. جای سوال است که بعد از چهارسال باید دوباره ایشان را به بند اطلاعات منتقل کنند و دوباره مورد بازجویی قرار بگیرند. در این نامه همچنین موضوع کمیسیون پزشکی قانونی را به اطلاع دادستان رساندم چون این موضوع کاملا قابل پیگیری است و خود آقای اسانلو به من گفتند که نتیجه بررسی های کمیسیون این بوده که من باید از شرایط مناسب و ویژه استفاده کنم و درخواست کردم که خیلی فوری به وضعیت آقای اسانلو رسیدگی کنند که هنوز هم جوابی نگرفته ام.»
همسر منصور اسالو همچنین از عدم امکان ملاقات و محرومیت او از حق مرخصی خبر داد و تاکید کرد: «مادر آقای اسانلو از زمستان گذشته موفق به ملاقات با پسر خود نشده بود و پس از درخواست های مکرر، امروز پس از ساعت ها بلاتکلیفی از اولین ساعات صبح موفق شدیم مدت کوتاهی ایشان را ملاقات کنیم. متوجه شدیم که حال مناسبی ندارد با این وجود وی برای این که ما نگران نشویم تاکید می کرد که حالم خوب است و مشکل خاصی نیست.» او ادامه داد: «با وجود توصیه پزشکان پزشکی قانونی به استفاده ایشان از مرخصی مقامات زندان با مرخصی او موافقت نمی کنند و آقای اسالو هم اکنون از درد شدید پا، ساییدگی مهره کمر، بیماری قلبی و ناراحتی های چشم رنج می برد و نیاز به مداوای جدی در خارج از زندان دارد اما تا به حال با مرخصی او موافقت نشده و از دو سال پیش او همچنان در شرایطی نامطلوب در زندان به سر می برد.»
منصور اسالو رئیس هیات مدیره سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوس رانی تهران و حومه، از اواخر اسفندماه گذشته در بند ۵ معروف به متادون زندان رجایی شهر به سر می برد. او که در آبان ماه سال ۱۳۸۶ با تایید شعبه ۱۴ دادگاه تجدید‌نظر به ۵ سال حبس تعزیری محکوم شد از تاریخ ۱۹ تیرماه ۱۳۸۶ تاکنون در زندان در شرایط بسیار خطرناک جسمی به سر می برد. او در تاریخ ۲۴ مهرماه ۱۳۸۷ به زندان رجایی شهر منتقل شد. اسانلو دچار بیماری شدید چشمی است و به خاطر عمل باز قلب که چند سال پیش انجام داده باید مداوما مورد مراقبت های پزشکی قرار بگیرد. مدتی پیش به دلیل وخامت وضعیت جسمی منصور اسالو مسئولان زندان رجایی شهر او را با دست بند و پابند به کمیسیون پزشکی قانونی منتقل کردند. این کمیسیون با حضور ۵ پزشک متخصص تشکیل جلسه داده و اسالو را تحت معاینات پزشکی قرار داد و با توجه به وخامت شرایط جسمی برای دومین بار دستور عدم تحمل کیفری برای وی صادر کرد ولی مقامات قضایی با آن مخالفت کردند.
زندان رجایی شهر برای اسالو که دچار بیماری های متعدد شده است، بسیار نامناسب است. مدتی پیش اسالو با هوشیاری و اقدام به‌موقع تعدادی از زندانیان هم‌بند خود، از یک حادثۀ مشکوک سوء قصد که توسط یکی از زندانیان انجام شد، جان سالم به‌در برد ولی ابعاد این قضیه با مسکوت گذاشتن آن توسط مسئولین زندان همچنان پنهان مانده‌است. این سوء قصد در حضور پاسدار بند بنام «حسن پور» و فرد دیگر بنام «مرادی» سر وکیل بند صورت گرفت اما واکنشی از سوی آنان انجام نپذیرفت که این خود بر ابعاد مشکوک این قضیه می افزاید. در این راستا نهاد های حقوق بشری نگرانی شدید خود را از به خطر افتادن امنیت جانی و سلامت منصور اسالو اعلام داشته اند



حضور مجتبی خامنه ای در نماز جمعه و نمایش او در صدا و سیما و حضور رفسنجانی در کنار حسن خمینی









حاج سعید حدادیان از سر دسته های سرکوب

سخنرانی ناتمام سید حسن خمینی در مراسم یادبود بنیانگذار انقلاب

حسن خمینی نوۀ آیت اله خمینی نتوانست در مراسم سالمرگ پدربزرگش سخنرانی کند. او سخنان خود را آغاز کرد اما از همان ابتدا بخشی از جمعیت با دادن شعارهایی شروع به اختلال در جریان سخنرانی اش کردند و صدای بلندگوها هم تقریبا قطع شد. حسن خمینی با مشاهده این وضع گفت که قطعا کسانی در جمع حاضر و بیرون از مراسم هستند که مایلند به سخنان او گوش دهند اما جمعی که او آنها را «گروهی کوچک» خواند، مانع از سخنرانی او می شوند. حسن خمینی افزود که این وضع در بیست سال گذشته ادامه داشته و به سخنان خود پایان داد.

IRIB Cut OFF the Sound of Ahmadinejad حضرت دکتر احمدی نژاد ادم خوار Iran

مادرسهراب اعرابی : از خون پسرم به شرط آزادی زندانیان سیاسی می گذرم





آمنه فهیمی مادر سهراب اعرابی از کشته شدگان پس از انتخابات سال گذشته به "کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران" گفت که از خون پسرش به شرط آزادی زندانیان سیاسی می گذرد.

آمنه خاتون (پروین) فهیمی مادر سهراب اعرابی از کشته شدگان پس از انتخابات سال گذشته با اشاره ضمنی به تهدیدمقامات امنیتی برای عدم برگزاری مراسم سالگرد برای پسرش گفت: « غم از دست دادن سهراب و سهراب ها غمی جانکاه و فراموش نشدنی است از همه ی جوانانی که شجاعانه ایستاده اند تا نام سهراب ها در غبار زمان از بین نرود صیمانه تشکر می کنم و در حالی که ماموران امنیتی به در خانه ی من مراجعه کردند و گفته اند مبادا اغفال شوم و در سالروز شهادت فرزند نازنینم از منزل بیرون بیایم و سخنرانی کنم به ان ها می گویم من از خون پسرم تنها به شرط آزادی بی قید وشرط زندانیان سیاسی می گذرم. »

وی افزود که «سهراب را به جرم صلح طلبی عشق و ازادی از دست دادم بگذارید فرزندان دیگر این سرزمین زنده بمانند و زندگی کنند.» خانم فهیمی در ادامه شعری را به همین مناسبت اضافه کرد:
«ارغوانم ارغوانم !لاله ام در غمت خون می چکد از ناله ام
هر کجا مشتی گره شد مشت من زخمی هر تازیانه پشت من
هر کجا فریاد آزادی منم من درین فریادها دم می زنم »

کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران همچنین اطلاع حاصل کرده که طی هفته های گذشته خانواده برخی از کشته شدگان بعد از انتخابات تهدیدشده اند که مراسم عمومی سالگرد برای عزیزان از دست رفته شان برگزار نکنند.

سابقه خبر:

مادر سهراب اعرابی ۱۹ ساله ۲۶ روز سرگردان بود در حالی که ظاهرا سهراب در اثر تیراندازی درراهپیمایی روز ۲۵ خرداد ماه کشته شده بود اما مرگ او در روز ۲۰ تیرماه اعلام شد. مادر سهراب در نوشته ای که رسما منتشر شده اشاره کرده است که چگونه او هر روز به زندان اوین و دادگاه ها سر می زده و تلاش می کرده تا اطلاعاتی در باره پسرش که ناپدید شده بود پیدا کند و حتی این جریان به جایی رسیده بود که او باور کرده بود که سهراب در بازداشت بسر می برد.

اکبر گنجی و تئوری زندانی سیاسی



شیرین نریمان


قبل از شروع این مطلب متذکر می شوم که این مقاله نظر شخصی من است و به گرایش فکری ام ربطی ندارد.

مدتهاست که میخواستم در باره اکبر گنجی و فرضیه زندانی سیاسی بودن او بنویسم ولی همواره از آنجا که میخواستم همه چیز را از یک نقطه اشتراک ببینم این خواسته را به عقب می انداختم تا اینکه به رویدادهای دو هفته اخیر برخورد کردم.

در روز دوشنبه 20 اردیبهشت مقارن 10 ماه مه، اکبر گنجی یک جایزه 500 هزار دلاری از موسسه کیتو با عنوان جایزه میلتون فریدمن را در یک مراسم با شکوه در هتل هیلتون واشنگتن دی سی دریافت کرد. در این مراسم پس از نمایش یک فیلم مستند، شماری از سخنگویان از جمله فرید نصر، از سابقه کاری وی قدردانی چشمگیری کردند.

اکبر گنجی در هنگام دریافت این جایزه نقدی طبق مد جدید سیاسی کشورمان با داشتن یک شال سبز، همراه با همسرش معصومه شفیعی این جایزه را با خوشحالی بسیار و پیروزمندانه تحویل گرفتند. ایشان درطی یک نطق بی سرو ته نه تنها سیاست جنگ طلبانه آمریکا و حمله احتمالی آمریکا به ایران را مورد نقد قرار داد بلکه سیاست تحریم را هم زیر علامت سوال برد. وی در تمام سخنرانی طولانیش بیشتر سعی در درس دادن و انتقاد به دولت آمریکا کرد تا زیر سوال بردن رژیم. 80 درصد از سخنرانی گنجی حمله به سیاست جنگجویان آمریکا و برحذر کردن دولت آمریکا از انجام هر عملی علیه رژیم ایران بود.

برای خالی نبودن عریضه هم ایشان یک مقدار زحمت کشیده وبطور خیلی ضمنی اعدام پنج انسان آزاده، پنج زندانی سیاسی که هر کدام تحت عناوین مختلف چند سالی را در زندان بودند محکوم کرد.

وی بلافاصله در مصاحبه اختصاصی با روز آن لاین، در برابر پرسش «چه باید کرد» آن سایت گفت که باید دعا کرد تا جنبش به سرعت پیروز نشود:





گنجی در پاسخ به این پرسش می گوید: «هیچ کس قادر نیست با یک نسخه تکلیف همه چیز را روشن سازد. باید دعا کرد تا جنبش به سرعت پیروز نشود. باید مواضع و خواست ها روشن شوند و نیروهای دموکرات ملتزم به رواداری و پلورالیسم خود را تثبیت کنند. بدون جامعه ی قدرتمند، دموکراسی ای در کار نخواهد بود. سازمان یابی علائق، منافع، ترجیحات و هویات، ضروری تر از هر چیز دیگر است. جنبش رفته رفته به رهبری تثبیت شده خواهد رسید. استفاده ی از یک تاکتیک خاص و تأکید بر آن، نادرست و ناکارآمد است...»

البته به نظر من باید به آقای گنجی برای مبهم و بی سرو ته حرف زدن جایزه داد ولی یک نکته را چون خودش به آن معتقد است، درست و بدون پرده در این مصاحبه گفته است و آن این که جنبش به سرعت پیروز نشود. پس از نظر ایشان هیچ اشکالی ندارد که این جنبش به هر قیمتی هم که شده است به این زودیها پیروز نشود، حال چند هزار نفر دیگر در زندانها شکنجه شوند و یا اعدام شوند زیاد مهم نیست، فقط چند سال دیگر این جنبش ادامه داشته باشد. البته برای ایشان نفع بزرگی هم دارد. چرا که هر ساله میتوانند از مراجع و موسسه های مختلف جایزه های متعدد دیگر دریافت کنند. اگر قیام شود و جنبش پیروز شود دیگر کدام موسسه به ایشان جوایز نقدی، آنهم به میزان نیم میلیون دلار یکجا تقدیم کند؟ البته که ایشان و همسرش خوشحال و خندان چنین جایزه ای را با جان و دل تحویل میگیرند و خوب یک پز جنبش سبزی در عکسها زیبا خواهد افتاد و به دوستان آمریکایی اینجا هم نشان میدهد که ایشان با جنبش ایران همگام هستند و معتقد به تغییر.

جالب اینجاست که موسسه کیتو یک موسسه دست راستی با مواضعی بیشتر مقارن با دست راستیها به شمار می رود. بنابراین آقای گنجی هیچ مشکلی ندارد که از این موسسه مبلغ قابل توجهی پول دریافت کند و در ازا در تمام نطقش به سیاستمداران آمریکایی درس سیاستمداری بدهد و به این شکل هدیه نیم میلیون دلاری خودش را توجیه کند. اینهم یک نمونه دیگر از سیاست آخوندی ایران است چرا که اکبر گنجی چیزی نیست به جز زندانی سیاسی ساخته و پرداخته رژیم جمهوری اسلامی. مایلم اینجا از خوانندگان بپرسم به غیر از آقای گنجی آیا میتوانند یک زندانی سیاسی دیگر در زندانهای ایران پیدا کنند که در مدت حبس 6 جلد کتاب نوشته باشد؟ در سلولشان (اگر عکسهای زندان ایشان را بخاطر داشته باشید) قالی پهن شده باشد و ایشان به پشتی تکیه داده باشند؟ و یا چند زندانی سیاسی دیگر را میتوانند به یاد داشته باشند که در مرخصی ها با رادیو فردا و یا صدای آمریکا مصاحبه کنند و بعد هم هیچ اتفاقی برایشان نیفتاده باشد؟

من، بعنوان یک زندانی دهه شصت به جز روی زمین خوابیدن، نداشتن ملاقات، شکنجه و تنبیه های طولانی هیچ چیز دیگری را به خاطر ندارم. از زندانیان سیاسی دهه هفتاد هم که پرسش و پاسخ کردم چنان دست و دل بازی از طرف رژیم جمهوری اسلامی سراغ ندارم.
در آن هنگام که آقای گنجی به راحتی مصاحبه میکرد بیاد خوانندگان میاورم که داریوش و پروانه فروهر بعد از یکسری مصاحبه های تلفنی با رسانه های خارج کشور در سال 1376 در خانه شان بطرز فجیعی به قتل رسیدند.

پس مصاحبه با رسانه های بیرون از کشور و انتقاد از نظام قابل اجرا و بدون پرداختن بهای آن نبود ولی آقای گنجی نه تنها مصاحبه میکرد بلکه راحت به زندان هم بر می گشت بدون اینکه اتفاقی برای وی بیفتد.

در وقایع اخیر هم به خوبی ما و تمامی مردم جهان شاهد بودیم که چگونه جوانان این مملکت که فقط برای حق خود به خیابانهای مملکتمان ریختند خونشان به ناحق سرزمینمان را گلگون کرد و چگونه هزاران آزاده دیگر در زندانهای ایران بسر میبرند. از آخرین سری اعدامیانمان بگوییم که فرزاد و شیرین و مهدی و فرهاد و علی هرکدام بعد از چندسال حبس به ناحق سربدار شدند بدون آنکه حتی اجازه خداحافظی آخر را با عزیزانشان داشته باشند حتی بدون یک تلفن.

پس چگونه است که آقای گنجی از تمام این موهبت ها برخوردار بوده و بعد هم بی سروصدا به خارج از کشور راه پیدا کرده و خارجه نشین میشود البته همراه با جایزه های نقدی بسیار گرانبها.

آیا زمان آن نرسیده است که ما ایرانیان به فرضیه اکبر گنجی و زندانی سیاسی بودن ایشان با یک دید باز بنگریم و از خودمان درباره چرایی و چگونگی امکان آن بپرسیم. یادم هست که چندسال پیش وقتی فرضیه نایاک و وابستگی آن به رژیم مطرح شد بسیاری به این باور نبودند و بسیاری با خوش باوری دنباله رو این سازمان بودند و حالا بعد از عملکردهای آنها و افشاگریهای مستندی که انجام شد به همه ما ثابت شد که نایاک یک سازمان ساخته و پرداخته جمهوری اسلامی بود که فقط برای اهداف آن حکومت پدیدار شده بود. حالا باید دید که کی فرضیه آقای گنجی به عنوان زندانی سیاسی مدل جمهوری اسلامی برای همه ما روشن شود؟

جمهوری اسلامی از پدیده اکبر گنجی استفاده فراوان برد چرا که به دنیا نشان داد که در ایران یک نوع دمکراسی وجود دارد چون زندانی سیاسی اش به مرخصی میرود، با رسانه های خارجی مصاحبه میکند و خیلی راحت به زندان هم بر میگردد و بالاتر از هر چیز 6 جلد کتاب ناقابل هم مینویسد. پس مسلما کشورهای غربی به این دمکراسی نیم بند رژیم ایمان میاورند و مذاکره و مناسبات اقتصادی با چنین کشوری هیچ اشکالی ندارد، در نتیجه چشمانشان را بر تمام اعدامها و دیگر موارد نقض حقوق بشر در ایران به همان راحتی بستند تا پرونده فشار به جمهوری اسلامی و یا تحریم ها همه و همه بسته شد و بهای سنگین آنرا فقط مردم ما با خون و جان خودشان پرداخته و خواهند پرداخت.

آیا زمان این نرسیده که ما ایرانیان با دقت بیشتری به پدیده هایی از این دست توجه کنیم؟ از گذشته اکبرگنجی و شغل پاسداری وی و نقشش او در دهه شصت فعلا سخنی نمیگویم و فقط بسنده به این میکنم که زندانی واقعی سیاسی کیست؛ گنجی و یا 6 نفر دیگری که چندهفته پیش دوباره به اعدام محکوم شدند؟ دو نفر از آنان «علی صارمی» و «جعفر کاظمی» از زندانیان دهه شصت هستند

http://www.roozonline.com/persian/news/newsitem/article/2010/may/13//-140cd6ba8d.html

ویدئو کلیپ :رفتار وحشیانه ماموران حکومت افاغنه







رهانا : در راستای جمع آوری اتباع بی‌گانه که غیر قانونی وارد خاک ایران شده اند، پانزده روز قبل حدود ۳۰ نفر از افاغنه در شهرستان رفسنجان (در استان کرمان) توسط نیروی انتظامی دستگیر شده و با یک کامیون به یک پاسگاه در حومه این شهرستان منتقل می‌شوند.
در این مکان، افسر نیروی انتظامی از افغان‌ها می خواهد که به سر و صورت خود و هم‌وط‌نان‌شان بکوبند.در انتهای این فیلم این مامور از افاغنه دستگیر شده می خواهد که با صدای بلند بگویند که «ما دیگر به ایران نمی آییم.»


ای به سوز و در غم از دست دادنش