۱۳۸۷ اسفند ۵, دوشنبه

برای قوّادان، و قوّادانشان، در سالگرد کودتای سوّم اسفند - محمد علی اصفهانی

امسال هم باز، از پيش از سالگرد انقلاب بيست و دو بهمن هزار و سيصد و پنجاه و هفتِ مردم، تا همين امروز ـ سالگرد کودتای سوّم اسفندِ هزار و دويست و نود و نهِ ˝پدر و بنيانگذار ايران نوين˝
ـ کارگزاران و عاشقان دستگاه ساواک و زندان و شکنجه و تيرباران آريامهري، طلبکار ما درآمده اند که چرا انقلاب کرديد. درست است که ملا ها، هم، روی اعليحضرت همايونی را سفيد کرده اند، و هم، روی شمر و يزيدی را که وجود مبارک اين مولتی ميليونر های امروز و مولتی ده شاهی های ديروز، طفيل روضه خوانی در مورد کار هايی است که آن ها انجام داده بودند.
- شغل؟
- آخوند
ـ تخصص؟
ـ کفن دزدي، روضه خواني، موعظه در جِلوَت و آن کار ديگر در خلوت، امامت جماعت و جمعه،
يا حد اکثر:
مرجعيت تقليد.
ـ چگونگی رسيدن به اين عالی ترين مدار؟
ـ يکی دو سال پيش، اين را نوشته بودم:
... يکی هست زآيات نيمه عظام
(نکرده است تحصيل خود را تمام)
يکی ديگر امّا پس از اجتهاد
(پس از آن که يک چند نوبت بداد)
کنون مرجع دين شده توی قم
چو روباه، بگرفته بر دست، دم
(ز روباه هم خواستم پوزشی که خواندم چون او اين چنين جاکشی)
˝چه خوش گفت فردوسی پاکزاد
که رحمت بر آن تربت پاک باد˝:
˝زيان کسان از پی سود خويش
بخواهند و دين اندر آرند پيش˝
نشايد مسلمان بخوانی کسی
که سجده بَرَد سوی خار و خسی
بُوَد قبله اش چون جماران،
در او نشانی ز توحيد و ايمان مجو... (۱)
و الخ. يعنی اليٰ آخر.
بله. اين ها درست است. من خودم هم کم در باره ی اشتباهات و بدتر از اشتباهات خودمان در آن انقلاب ننوشته ام. و در باره ی دروغ بزرگی به نام ˝سرقت انقلاب˝
. کدام سرقت عزيزجان؟
ما را سه نقطه (...) يعنی دو نقطه (..) گير آورده اي؟
خودمان دو دستی تحويلشان داديم.
... و نمی دانم چه افسونی همه ی ما را گرفته بود که نمی توانستيم نه پشت سرمان را نگاه کنيم و نه جلو رويمان را.
ما می توانيم به خودمان دروغ بگوييم و از ˝سرقت انقلاب˝ به دست آخوند ها حرف بزنيم.
اين طوری خودمان را تطهير خواهيم کرد و نفسی به راحتی خواهيم کشيد و با وجدانی آسوده، به فرزندانمان خواهيم توانست بگوييم که تقصير ما نبود. امّا چرا. تقصير ما بود.
تقصير خود ما بود.
دزد، کارش دزدی است. ولی تو يا بايد چشمت را بسته باشي، يا بايد حضور نداشته باشي، و يا بايد حضور داشته باشی امّا ناتوان باشي، تا دزد بتواند کالايت را بدزدد.
و ما، هم چشم هامان باز بود، هم حضور داشتيم، و هم توانا بوديم. امّا کالايمان را ـ کالای انقلاب را ـ با دست های خودمان به آخوند ها تحويل داديم. آن ها چيزی را ندزديدند. چيزی را از ما تحويل گرفتند. خيلی راحت. خيلی راحت تحويلش گرفتند و ملاخورش کردند... (۲)
بله. اين ها درست است. همه اش درست است اين ها. و صد تا بدتر از اينش هم. اما اين قوّاد های آريامهري، غلط می کنند که از اين حرف ها، و از اين اوضاعی که پيش آمده است، بُل می گيرند. حالا، راست است که بچه های موسوم به نسل سوم، که آن روز های بيا و بروی اين ها را اصلاً نديده اند، گاهی ـ بعضی هاشان ـ حرف های اين ها را باور می کنند که انگار ˝ايران آريايي˝، همان که مهرش، يعنی خورشيدش، آن روز ها در سايه ی آمريکا، محمد رضا نام داشت، و امروز هم در سايه ی آمريکا و اسراييل و شيوخ خليج ˝عربو پرسيک˝ (نه ˝خليج فارس˝ که واژه يی است موجب خشم و عدم رضايت خنازير آن منطقه، و قطعاً تبعات نامطلوب و مابقی قضايا) مهر تابان ناميده می شود، بهشت برين بوده است.
اين، عيب ندارد. يعنی عيب دارد، اما عيب ندارد. چيزی که بدجای آدم را می سوزاند اين است که حالا بايد از شکنجه گر های آن روز ها هم عذر بخواهد. و البته که صنّار بده آش/ به اين خيال باش.
گفتم بد نيست که اين شعر را در سالروز کودتای ˝بنيانگذار ايران نوين˝، نه در پاسخ به اين قوّادان (که بی نياز از پاسخند) بلکه در پاسخ به قوّادانِ اين قوّادان، يعنی در پاسخ به ˝تئوريسين˝ ها و ˝تاريخنگاران˝ و کوفت و زهر مار هايی که پول های تقسيم شده و تقسيم شونده ی پرويز ثابتی ها آب از لب و لوچه شان سرازير کرده است و دامن از کفشان و پايين تر از کفشان ربوده است بنويسم. هرچند که از رو رفتنی نيستند. و نباشند.
به درک اسفل السّافلين.
سوم اسفند ماه
۱۳۸۷ سالروز کودتای رضا پالانی
محمد علی اصفهانی

تمساح های متأسف
حشرات دوزيست
و قورباغه های غزلخوان
اينک به راحتی تصحيح می کنندمان:
هم زود بود
هم دير بود
هم
اصلاً ضرورتی نداشت
و هم
هرگز از آن طريق
نه می شد، نه می شود، و نه خواهد شد.
پس: صفر بچه های نادان!
٭
تمساح های متأسف
حشرات دوزيست
و قورباغه های غزلخوان
همه چيز را ـ مثل هميشه ـ
علمی تر از همه
می دانند.
و برای همين هم هست که
به ما نمی مانند.
وگرنه کاری ندارد:
آن ها هم
می توانند.
ـ به جای انشاء
املاء می نوشتيد
يا رونويس ای کاش!
اما هزار حيف:
سار از درخت پريد
و سرد شد ديگر آش.
٭ تمساح های متأسف
حشرات دوزيست
و قورباغه های
غزلخوان گويا
(با آن همه علوم)
اين را نخوانده اند و نمی خوانند که:
پيش می آيد گاهی يک عدّه بی سواد
(مثل من و تو، او و شما، ايشان)
انشاء را چرا.
اما املاء و رونويس را...
... نمی دانند!
--------------------
٭ قوّاد، يا پا انداز، انگل است. انگل روسپيان. برعکس خود روسپي، که ايثارگر است. ايثارگر تن خود، برای خاطر فرزندان و خانواده ی خود. هرچند آن جريان سياه ارتجاع نوين (که تا بن و بنيان آخوند است و گنديده، اما ادوکلن زده)، نشسته بر نوک پيکان تکامل، او را ˝جنده˝ می نامد، و از اين کلمه به عنوان دشنام استفاده می کند. دشنام به خودش و دستگاه ايده ئولوژيک خودش البته...
۱ ـ ندارد براندازی نرم، سود:
۲ ـ يک جوانهْ يْ ارجمند از هيچ جاتان رُست نَتْوانَد: http://www.ghoghnoos.org/honar/honarg/honarg01/javaaneh.html

٭٭ ضمناً شايد لازم به توضيح نباشد که تشبيه بعضی ها به حيوانات، نه به قصد اسائه ی ادب به حيوانات است. که قبلاً هم نوشته ام: من در مواردی اينچنين، پيشاپيش، از همه ی حيوانات ـ از گاو و خر و سگ و خوک و عنتر گرفته تا بزمجه و غيره ـ عذرخواهی می کنم. با ياد آوری اين که حيوانات (به طور طبيعی) حيوانند و به اقتضای طبيعت خودشان و بر مبنای غرايز خودشان عمل می کنند. امّا وقتی که يک انسان، به يکی از آن ها تبديل می شود، ديگر، اين امر، يک امر طبيعی نيست: انسانی اگر چون کبوتری پر کشيد، نه کبوتر، بلکه انسانی است که پر وبال گشوده است؛ و اگر چون سگی مبتلا به بيماری هاری (بر خلاف سگان شريف و مهربان) پاچه گرفت و دريد، نه سگ، بلکه انسانی است که پاچه گرفته است و دريده است. و ميان اين دو، فرق است!
4 اسفند 1387