۱۳۸۹ دی ۹, پنجشنبه

گالری افتخارات نظام ولايی



ملتی که دستگاه ولايی از او «يارانه» ميگيرد تا هزينه های بی پايان سلطه استبدادی ناهمزمان... 


روشنگری. مانور های امنيتي، مانور های نظامي، مانور لشکری از روحانی و واعظ و طلبه برای اعزام به دانشگاه ها و آموزشگاه ها و مدارس... به اين مانورها گالری عکس های زير را که در خبرگزاری دولتی منتشر شده است اضافه کنيد تا حلقه بسته شود و قدرت ولايی در مرکز آن قرار گيرد. در اين گالری فقط شرايط زندگی در محدوده های معينی را نمی بينيم. اين محدوده ها را در متن تصوير بزرگ تر بگذاريد. آنوقت ملتی را می بينيم که دستگاه ولايی از او «يارانه» ميگيرد تا هزينه های بی پايان سلطه ی استبدادی ناهمزمان بر يک ملت بزرگ را تامين کند.


*اردوگاه متكديان اهواز

http://www.isna.ir/ISNA/NewsView.aspx?ID=News-1680970&Lang=P 

http://www.isna.ir/ISNA/NewsView.aspx?ID=News-1680950&Lang=P 

*محل کار و سکونت كارگران شاغل دركارگاه‌هاى تفكيك پسماند جنوب تهران

http://www.isna.ir/ISNA/NewsView.aspx?ID=News-1662550&Lang=P 
گاو ميش آباد منطقه مسکونی در اهواز

http://www.isna.ir/ISNA/NewsView.aspx?ID=News-1651541&Lang=P 

   6 دی 1389    18:27 


علت و معلول از «جلال» آن است که اينها بر خاک نشسته اند.





روشنگری.عکس بالا کودکان در «مدرسه» سواد آموزی تحت رياست «حجت الاسلام والمسلمين» قرائتي، عکس پائين صحنه ای از همايش برای تجليل از «مقام عظما آيت الله» خامنه ای تحت رياست «آيت الله» جنتی.

   9 دی 1389  

شستن دست قاتلين از خون پسر



"اعتقاد"به نظامی که با خون و جنايت بقايش تامين ميشود، بی ترديد به مراتب زشت تر و پليدتر از وفاداری به اين نظام به خاطر سودجويی است. 


جواب عبدالحسین روح الامینی به مادران داغدار چیست؟
روشنگری. در اسناد جنايت کهريزک که توسط سايت جرس منتشر ميشود و برگرفته از گزارش سازمان قضايی نيروهای مسلح رژيم جمهوری اسلامی است در مورد نحوه شهادت محسن الامينی در کهريزک از زبان شاهدان چنين آمده است:

« بنده خود شاهد مرگ روح‌الامينی بودم چنان مرگ غم‌انگيزی بود ايشان از آلودگی که در محيط کهريزک بود چنان عفونتی کرده بود بنده ايشان که دچار تشنج شده بود که تا زندان اوين به کمک بچه‌ها چند بار فک قفل شده ايشان را باز کردند و تنفس ايشان را برگردانند...با بي‌رحمی تمام حتی به محسن مي‌گفتند که فيلم بازی نکن پاشو کثافت و فحش رکيک مي‌دادند به ايشان، آرام از دنيا رفت.»

و يک شاهد ديگر:« درمورد روح‌الامينی می ديدم هنگامي‌ که برای برخاستن دست کسی را مي‌گيرد چرک پشت‌اش به زمين چسبيده و کش مي‌آمد به همين خاطر او کمتر دراز می کشيد و يک بار ديدم محسن را به [همين]خاطر و به عنوان مخل بودن مورد شکنجه قرار دادند»

ودر مورد نحوه شهادت امير جوادی فر:
«در مورد مرگ اين اشخاص (جوادى فر ، كامرانى و روح الامينى ) مى توانم بگويم كه هر سه جوان و كاملا سالم بودند و فقط به علت شكنجه هايى كه در آنجا دادند فوت كردند. در مورد جوادى فر شب قبل از فوتش در آن اتاق حالش بسيار بد شده بود و نفسش كاملا گرفته بود همان زمان بود كه دود گازوئيل داخل اتاق كردند... فرداى آن روز كه مى خواستند ما را به اوين ببرند حدود يك ساعت درون اتوبوس نگه داشتند..آن اتوبوس زير تابش شديد نور خورشيد .. مثل دستگاه فر غذا سازى شده بود كه آن جوان ديگر طاقت نياورد و كمى خرخر كرد كه مامورين داخل اتوبوس هيچ توجهى نكردند با اينكه ما بسيار فرياد زديم كه كمكش كنيد فقط نگاه مى كردند و او در اتوبوس جان سپرد.»

گزارش جزئيات به شدت تکان دهنده ای دارد ولازم است تماما خوانده شود. بی ترديد برای اکثريت عظيمی از خوانندگان معمولی اين گزارش جگر خراش که وابسته به رژيم نباشند،يک واکنش حتمی احساس همدردی عميق با مادر، پدر و بستگان اين جوانان است و سپس خشم از نظامی بهيمی که پهلو به پهلوی فاشيسم ميزند.

اما هيهات، نظر پدر محسن الامينی را، در واکنش به اين هم بهيميت ببينيد. او که از ابوابجمعی سپاه پاسداران است، به دسته کر تبليغاتی و رسوای که رژيم درآستانه 9 دی راه انداخته پيوسته و در پاسخ سوال خبرنگار مهر که از واکنش متفاوت او نسبت به اين جنايت می پرسيد ميگويد:
«ظلم بزرگتر از کشته شدن فرزند بنده خساراتی بود که در جريان فتنه به انقلاب اسلامی وارد شد.» او سپس به بقيه اعضای کر پيوسته و «سران فتنه» را تهديد ميکند!!

چه چيزی موجب ميشود که آقای روح الامينی خون پسر را از دستهای قاتلين پاک کند؟ چطور ميتواند داغ فرزند را در دل داشته باشد، اما درد مادر ندا و سهراب و کامران و فرزاد و صدها و صدها داغ ديده ی اين نظام را به مسخره بگيرد؟ جواب عبدالحسين روح الامينی به مادران داغدار چيست؟ همه ميدانند اگر گزارش محرمانه ای هم در مورد قتل فجيع اين سه جوان در کهريزک تهيه شده تنها به خاطر «مقام» بودن پدر محسن است وگرنه اين نظامی است که خانواده ی انبوه قربانيان شکنجه و اعدامش نه حق سوگواری دارند نه حق شکايت حتی در حريم پستو های خودی. ديديم که گزارش کروبی به اين پستوها آنهم فقط به قصد تفحص، چه عواقبی برای او به بار آورد.
تازه مظالم محدود به آنهايی نيست که شهيد شده اند. در گزارش سازمان قضايی ارتش ،زندانيانی که شهادت داده اند مرتب گفته اند که اين نحوه برخورد مختص سه جوان نامبرده نبوده بلکه همه آنها را شامل ميشد. خشونت ماموران رژيم در خيابان ها نيز با صدها فيلم کوتاه ثبت شده است.

وسعت ظلم در اين نظام به حدی است که احدی نميتواند خود را به نديدن بزند و با مسخره بازی «محافل خودسر»، خاک بر حقيقت بپاشد.

از دو حال خارج نيست؟ يا ميل به حفظ جاه و مقام و مزاياست که پدر روح الامينی را تشويق ميکند خون فرزند خود را پايمال کند، و يا سرسپردگی به اين نظام. اولی که تعريفش معلوم است، اما دومی از اولی هم بدتراست. "اعتقاد" به نظامی که با خون و جنايت و با کهريزک بقايش تامين ميشود، بی ترديد به مراتب زشت تر و پليدتر از وفاداری به اين نظام به خاطر سودجويی است. زيرا اين نوع سرسپردگی نه فقط خود به توليد و بازتوليد مداوم جنايت می پردازد، بلکه جنايات قدرت پرستان و سودجويان را هم بدون دريافت جيره و مواجب توجيه ميکند.

هرچند نظام جمهوری اسلامی آنقدر پليد است که به اين اندازه از خدمتگزاری هم قناعت نميکند و عمله هايش هميشه در تلاشند و تا ذوب کامل مدافعان نظام از پا نمی نشينند.

چنانکه خدمت عبدالحسين روح الامينی به نظام برای اينکه جنايت کهريزک را به يک «محفل» حتی «چندمامور» تقليل دهد نيز ذوب شدگان در ولايت را راضی نکرده است. حسين قديانی يکی از ذوب شدگان سرشناس رژيم اسلامي، اين نوع ماستمالی کردن جنايت کهريزک را به خاطر آنکه به هر حال چند نفر از ماموران خادم رژيم را قربانی ميکند زير ضرب گرفته و نوشت: « جناب روح الامينی! شما پدر يک مجرم هستيد نه يک شهيد...شما در جرم پسرتان که البته خدايش بعيد می دانم به اين راحتی ها رحمت کند.. سهيم هستيد.»
اين ناسزا به پدر چون از طرف ذوب شدگان در نظام است و نه «فتنه گران»، آقای روح الامينی بايد آنرا توتيای چشم کند و به جان بخرد، اما ناسزا به پسری که به جوانی و زير شکنجه ی ماموران نظام جمهوری اسلامی ايران، چشم در نقاب خاک فروکشيد، «هديه» پدر است به پسر شهيدش. مردم عموما، و مادران و پدران داغدار خصوصا، اين پدر را به خاطر آن نخواهند بخشيد. 



http://www.rahesabz.net/story/29749/ 
متن کامل کيفرخواست دادستان نظامی تهران عليه ۱٢عامل متهم فاجعه کهريزک

http://www.rahesabz.net/story/29661/ 

مصاحبه عبدالاحسين روح الامينی

http://www.mehrnews.com/fa/newsdetail.aspx?NewsID=1220703 
حسين قديانی
http://ghadiany.com/1389/914 

ENGELBERT HUMPERDINCK - WHAT NOW MY LOVE

نگاهی نو به قیام مردم در 22 خرداد



باید تلاش کرد که از متن همین نیرو قهرمانانی برای رهبری جنبش مردم ایران برخاسته شود . رسالت نیروهای سیاسی خارج کشور رهبری کردن سیاسی جامعه ایران نیست ؛ چرا که الزامات و شرایط چنین مسئولیتی وجود ندارد ؛ مسئولیت نیروهای سیاسی خارج کشور زمینه سازی و کمک
محمود خادمی

هدف از نگارش مقاله این است که ؛ به طرح نظرات و نکاتی که برای جنبش مردم ضروری و اساسی است پرداخته شود تا شاید آنها را در رسیدن به چشم اندازی روشن برای قیام علیه رژیم قرون وسطائی آخوندی کمک نماید . پرداختن باین مسئله برای نیروهای سیاسی مخالف رژیم به خصوص آنهائی که در طول حاکمیت دو رژیم سلطنتی و جمهوری اسلامی همه گونه سختی ها ؛ از زندان و  شکنجه تا آوارگی و تبعید را با روی گشاده به جان خریده اند مسئولیتی مضاعف است .
امیدوارم که این نوشته به شروع بحث هائی دامن زند که برای پیشبرد جنبش مردم اهمیت دارد و در پیشبرد و تکامل مبارزه ؛ به آنان کمک می نماید .

یکم ــ بحران شکاف : نزاع باندهای رژیم بر سر قدرتِ بیشتر ؛ این بار باعث بی اعتباریِ بیشتر رژیم در نزد مردم ایران شده وبا آشکار شدن ابعاد بحرانِ شکاف و شقه در رأس نظام  و علاج ناپذیری آن در جریان انتخابات ریاست جمهوری در 22 خرداد 88 ؛ مردم ــ به بهانه اعتراض به تقلب در انتخابات ریاست جمهوری ــ به خیابانها ریختند . شکاف و دوگانگی در رأس نظام امر تازه ای نبود ؛ این رژیم از ابتدای حاکمیت قرون وسطائی اش همیشه با معضل جنگ گرگها دردرون نظامِ خود درگیر بوده است ؛ اما در گذشته بحران های گریبانگیر رژیم با حکمیت ولی فقیه ؛ حکم حکومتی و یا تدابیر دیگر موقتا" رفع و رجوع می شد ؛ این باراما ؛ بحران شدت یافته و تغییرات کیفی خود را از سرگذرانده و به بحران درجه اول مشروعیت نظام بدل شده بود .به این معنی که در پروسه انتخابات رژیم بحران شکاف و شقه  در رأس رژیم و رویداهای پس از 22 خرداد 88 به بحران نهفتهِ مشروعیت واقعیت بخشید . یعنی چون رژیم نتوانست با تدابیر گذشته به حل این بحران موفق شود ؛ به ناچار برا ی مهار بحران به خشونت ؛ زندان ؛ شکنجه ؛ تجاوز و .... متوسل گردید که این امر باعث شد بحران مشروعیت ایدئولوژیک رژیم ــ که دیگر به موتور محرکه قیام مردم تبدیل شده بود ــ به دیگر بحرانهای گریبانگیر رژیم افزوده گردد .
مرتضی نبوی عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام در مورد شدت و حدت این تشتت و تفرقه در حاکمیت در مصاحبه با جوان آنلاین در 16 اردیبهشت می گوید : حتی در بین نخبگان اصولگرا هم تفرقه و گسست آرا دیده می شود و از ثبات فکری برخوردار نیستند و بعضی از دوستان نزدیک مان با صراحت می گویند ما بریده ایم ........ چهره های معدودی الان در صحنه هستند که از مواضع ولایت فقیه ( رهبر ) دفاع می کنند
و یا شیخ محمد یزدی عضو هیئت رئیسه خبرگان می گوید : ولی فقیه هدف اصلی حملات است و دیگر کسی حاضر به دفاع از ایشان نیست
اکنون دیگر ؛ این بحران مشروعیت است که هم بحران اصلی رژیم است ؛ هم آینده رژیم را رقم می زند  و هم سرنگونی رژیم را به امری مشروع و موجه در چشم انداز قرار می دهد . خمینی دجال بنیانگذار جمهوری اسلامی در سخنرانی سال 1362 بر همین عنصر به عنوان عامل اصلی سرنگونی رژیم تأکید می کند :اگر نتوانیم اختلاف اقتصادی و نابرابری بین فقیر و غنی را کم کنیم و مردم از اسلام ( مشروعیت ایدئولوژیک نظام ) مأیوس شوند هیچ چیز نمی تواند جلوی طغیان را بگیرد و ما همه با هم نابود می شویم .
شکاف و شقه در رأس حاکمیت این رژیم منحوس این بار به عالی ترین حد خود رسیده وبا وسعت گرفتن دایره ضد انقلاب ( خودی و غیر خودی ) ؛ اصلاح طلبان ــ شرکای دیروز نظام ــ اکنون تحت نام سران فتنه به بیرون از حاکمیت پرتاب شده اند . و در معرض زندان وخطر اعدام و یا ترور قرار دارند ؛ یعنی این بار این انشقاق و دوگانگی ویژگی خصمانه یافته و اصلاح طلبان در معرض تعیین تکلیف نهائی قرار دارند .
به عبارتی اصلاح طلبان در موقعیتی کاملا" متفاوت با گذشته قرار گرفته اند ؛ برای آنها امکان ادامه حیات سیاسی به شکل گذشته دیگروجود ندارد و پس از این مجبور خواهند بود برای ادامه فعالیت سیاسی مواضع جدیدی اتخاذ نمایند ؛ یعنی یا در این شرایط همراه با مردم و در کنار آنان مطالبات سرنگونیِ طلبانه آنان را نمایندگی خواهند کرد و یا به مردم پشت کرده وچون گذشته به مماشات با این رژیم جنایتکار روی می آورند ؛ که در این صورت ؛ از طرف مردم طرد شده و جنبش سرنگونی طلبانه مردم با رهبران شایسته  و رادیکالتر که معمولا" در پروسه جنبش ها پدیدار می شوند به مبارزه خود ادامه خواهد داد .
دوم ــ اصلاح طلبان و نقش آنان در جنبش : دلیل واقعی حضور یکپارچه مردم و جوانان کشور در جریان اعتراضات بعد از انتحابات ــ در شرایطی که فاقد رهبری یا سازمان رهبری کننده ای نیزبودند ــ و در حالیکه ؛ هیچیک از نامزدهای انتخاباتی نماینده " تغییر واقعی "  نبودند ؛ نشانه آن بود که ؛ دیگر مردم به جائی رسیده بودند که باید خود دست به کار شوند و بیش از این نمی توانستند منتظر قول و قرارهای اپوزیسیون های خارج کشوربمانند ؛ فشار بر جنبه های گوناگون زندگی مردم دیگر یه مرز غیرقابل تحملی رسیده بود و باید این شرایط تغییر پیدا می کرد . شاید همین عامل هم ــ نیاز مردم به تغییر ــ بتواند علت اصلی محبوبیت مقطعی وناگهانی موسوی و کروبی و ... را در غیاب آلترناتیو دیگری توجیه کند.
حضور گسترده مردم و جوانان در عین حال ؛ نشانه ناامیدی مردم از خط اصلاحات در بالا برای پیشگیری از سرنگونی و تغییر از پائین نیز بود . یعنی مردم دیگر چون گذشته برای دکان اصلاحات حساب باز نکردند و فهمیدند قدرت واقعی تغییر خودشان هستند . این بار برخلاف سال 78 جنبش نه در میانه جامعه بلکه در قاعده آن شکل گرفته بود و درست بهمین دلیل است که رژیم موفق به سرکوب آن تاکنون نشده و جنبش تا رسیدن به خواسته های خود استمرار می یابد
اما اصلاح طلبان با تلقی ونگاه گذشته به مردم ؛ به تجربه و پتانسیل رزمندگی جوانان کم بها داده و از آن غافل ماندند ؛ عاملی که به سرعت میدان را از اصلاح طلبان در ربود و از آن پس این مردم و جوانان میهن بودند که میدان دار وصحنه گردان اصلی نبرد با رژیم و مزدوران سرکوبگر  آن بودند . یعنی مردم فرصت بدست آمده در جریان اعتراض به نتایج  انتخابات را به امکانی برای بسیج و اعتراض به تمامیت رژیم تبدیل نمودند و مشکل سازماندهی و بسیج نیرو را تا حدودی بوسیله اصلاح طلبان و کاندیدای آنها برای ریاست جمهوری حل کردند . یعنی اصلاح طلبان به نقطه تمرکزی برای تمام لایه های اجتماع برای تجمع و اعتراض به رژیم بدل گردیدند .
متأسفانه یک آلترناتیو ملی ــ دمکراتیک و رادیکال در صحنه حضور نداشت و از آلترناتیو های خارج کشوری هم در این رابطه کاری ساخته نبود ؛ که اگر یک آلترناتیو ملی در آن ایام حضور می داشت بسرعت به سازمان اصلی نبرد با رژیم بدل می شد و جنبش مردم اکنون در موقعیت و مدار بسیار بالاتری قرار داشت .
در پروسه گسترش قیام هم به خوبی آشکار بود که مردم و جوانان دلیر ایران در پراتیک های مختلف و به خصوص نقاط حیاتی خود تصمیم می گرفتند و از موسوی و یا کروبی پیروی نمی کردند ؛ و حتی در مواردی شعارهائی بر خلاف دیدگاه و مواضع آنها انتخاب می کردند ؛ یعنی موسوی و کروبی اختیار چندانی روی جنبش مردم نداشتند ؛ اختیار کمی هم که داشتند و اکنون نیز از آن برخوردارند به خاطر این است که مواضع آقایان موسوی و کروبی در اثر فشارهای مردم و جوانان نسبت به اوایل جنبش بسیار رادیکالتر شده بود .
سوم ــ سرکوب : به میزانی که شکاف در درون هیئت حاکمه شدت میگیرد ؛ اراده و انگیزه برای سرکوب مردم درنیروهای سرکوبگرتضعیف میشود ؛ یعنی استمرار و شدت و حدت سرکوب تا حد زیادی  به اتحاد و یکپارچگی درون حاکمیت بستگی دارد ؛ بعلاوه نمایش قدرت مردم و گستردگی قیام نیز این ارادهِ سرکوب را بطورمظاعف تضعیف می کند ونهایتا" باعث خواهد شد ــ همانطور که در انقلاب 57 شاهد آن بودیم ــ بعضا" نیروهای نظامی به مردم به پیوندند .
بروزاختلافات در درون سران نیروهای نظامی ؛ تصفیه ها و اخراج بعضی از فرماندهان از علائم این افولِ اراده سرکوب میباشد ؛ هم چنین اتکاء جنبش مردم به ــ متغیر جدیدی در حوزه ی خود آگاه جامعه ــ  شبکه های اجتماعی آن که عمدتا" با استفاده از ارتباطات اینترنتی میسر شده ؛ امکان سرکوب جنبش را به مراتب پائین آورده و دست سرکوبگران را در مهار و سرکوب جنبش بسته تر کرده است . زیرا دیگر رژیم با یک حزب ؛ سازمان و یا گروه سیاسی مواجه نیست که بتواند آن را به راحتی سرکوب نماید .
 با تضعیف اراده سرکوب درنیروهای سرکوبگر رژیم ؛ هم نیروی بیشتری وارد میدان مبارزه با رژیم شده و هم مردم خواستار مطالبات رادیکال و بنیادی تری می شوند . وبدین ترتیب رویاروئی مردم با حاکمیت به خلق یک وضعیتِ انقلابی در جامعه منجر می شود .وضعیتی که هم اکنون با مشهود شدن 4 مؤلفه آن ــ بحران نا کارآمدی نظام در مدیریت مسائل کشور؛ بحران انسجام و یکپارچگی در رأس نظام ؛ بحران مشروعیت و بحران در اراده سرکوب ــ در جلوی دید مردم ایران قرار گرفته است .
چهارم ــ رهبری جنبش مردم : نسل جوان و دانشجویان دلیر کشور پایه و پتانسیل اصلی برای تغییر این رژیم اند ــ نسلی که تجربه انقلاب 57 را پیش روی خود دارد و عاری از خطاهای گذشته و .... است ــ اپوزیسیون در داخل و خارج از او انرژی و انگیزه می گیرند و نهایتا" همین نسل پیروزی بر این رژیم را تقدیم مردم ایران خواهد کرد. اکنون دیگر چشم امید مردم به این پیشگامان عملی جنبش و رهبران عملی جنبش در داخل کشور دوخته شده است ؛ پیشگامانی که از جنبش مردم می آموزند و آموزه های خود را جمع بندی و به جنبش بر می گردانند .
بنابراین باید تلاش کرد که از متن همین نیرو قهرمانانی برای رهبری جنبش مردم ایران برخاسته شود . رسالت نیروهای سیاسی خارج کشور رهبری کردن سیاسی جامعه ایران نیست ؛ چرا که الزامات وشرایط چنین مسئولیتی وجود ندارد ؛ مسئولیت نیروهای سیاسی خارج کشور زمینه سازی و کمک به پرورش این قهرمانان است .
اکنون مردم و جوانان شجاع ایران موقتا" از خیابانها به خانه هایشان برگشته اند ؛ اما نه ترسیده اند و نه کوتاه آمده اند و بدنبال راه های نو برای خروج از این وضعیت و ادامه جنبش در فضائی دیگرند ؛ چرا که خوب می دانند ؛ بقول برتولت برشت : اگر به آفتاب ( آزادی و رهائی میهن ) پشت کنند ؛ تنها سایه ( سیاهی و ظلمت این رژیم پلید ) را می بینند .


رئیس جمهوری سابق اسرائیل در ارتباط با تجاوز جنسی مجرم شناخته شد bbc


رئیس جمهوری سابق اسرائیل در ارتباط با تجاوز جنسی مجرم شناخته شد

دادگاهی در اسرائیل موشه کاتساو، رئیس جمهوری سابق این کشور را در ارتباط با اتهامات تجاوز به عنف مجرم شناخته است.
یکی از کارمندان زن آقای کاتساو ادعا کرده بود که در دهه 1990 و زمانی که رئیس جمهوری سابق اسرائیل وزیر گردشگری بود او را دو بار مورد تجاوز جنسی قرار داد. آقای کاتساو همچنین در ارتباط با جرائم جنسی دیگری نیز مجرم شناخته شده است.
قضات دادگاهی در تل آویو روز پنجشنبه (30 دسامبر)، گفتند شواهد ارائه شده توسط شاکی زن موسوم به "آ" را که منجر به مطرح شدن دو شکایت تجاوز جنسی علیه آقای کاتساو شد، وارد تشخیص داده اند.
موشه کاتساو در سال 2007 و یک ماه و نیم پیش از خاتمه دوره ریاست جمهوری اش، از این سمت تشریفاتی در اسرائیل، استعفا داد و در سال 2009 مورد محاکمه قرار گرفت.
با صادر شدن حکم دادگاه ممکن است او به دست کم چهار سال حبس محکوم شود اگرچه به احتمال زیاد رئیس جمهموری سابق اسرائیل با ارجاع پرونده به دیوان عالی اسرائیل، از این حکم استیناف خواهد خواست.
قبل از این که آقای کاتساو برای شنیدن حکم قضات در دادگاه حاضر شود، جمعی از مردم و شمار زیادی از فعالان حقوق زنان، در مقابل ساختمان دادگاه تجمع کردند.
رئیس جمهوری سابق اسرائیل که از سال 2000 تا 2007 این مقام تشریفاتی را در اختیار داشت، اتهامات جنسی را انکار کرده است.
او در سال 2008 حاضر نشد برای اجتناب از اتهامات جدی تر تجاوز به عنف، اتهام سبکتر مزاحمت جنسی را بپذیرد.
بنا به حکم امروز دادگاه، آقای کاتساو خانم "آ" را یک بار در ماه آوریل سال 1998 در دفتر کارش در وزارت گردشگری و یک بار دیگر هم در هتلی در بیت المقدس مورد تجاوز جنسی قرار داد.
اتهامات جنسی دیگری که علیه آقای کاتساو مطرح شده بود و دادگاه تل آویو امروز آن را پذیرفت به آزار جنسی دو زن در سال های 2003 و 2005 ارتباط داشته است. در آن زمان آقای کاتساو رئیس جمهوری اسرائیل بود.