۱۳۸۸ شهریور ۲, دوشنبه

Israël hausse le ton contre la Suède après un article jugé antisémite


JERUSALEM — Les dirigeants israéliens ont exigé dimanche que le gouvernement à Stockholm condamne formellement un article de presse suédois jugé antisémite, l'affaire menaçant de se transformer en crise diplomatique entre Israël et la Suède, qui assure la présidence européenne.

"Nous ne demandons pas des excuses du gouvernement suédois, nous voulons de sa part une condamnation (de l'article)", a déclaré le Premier ministre Benjamin Netanyahu lors du conseil des ministres hebdomadaire, selon une source officielle.

C'est un récent article du tabloïde suédois Aftonbladet, affirmant que l'armée israélienne aurait couvert un trafic d'organes prélevés sur des Palestiniens tués, qui a mis le feu aux poudres, suscitant un vif émoi en Israël.

Le journal suédois revient dimanche sur cette affaire, en évoquant un Palestinien de Cisjordanie tué en 1992 et dont la famille soupçonne l'armée israélienne de lui avoir volé des organes. Aftonbladet n'apporte toutefois aucune preuve, le rédacteur en chef expliquant avoir autorisé la publication car l'affaire "pose un nombre de questions pertinentes".

En Israël, des centaines d'Israéliens ont signé une pétition en ligne contre le géant du meuble suédois Ikea, selon Haaretz.

"La crise perdurera tant que le gouvernement suédois n'aura pas changé d'attitude à propos de cet article antisémite. Celui qui ne le condamne pas n'est pas forcément le bienvenu en Israël", a déclaré aux journalistes le ministre des Finances Youval Steinitz.

"Le gouvernement suédois ne peut plus se taire. Au Moyen-Age, on répandait des diffamations accusant les juifs de préparer le pain azyme de Pâques avec du sang d'enfants chrétiens, et aujourd'hui ce sont les soldats de Tsahal (l'armée israélienne) qui sont accusés de tuer des Palestiniens pour prélever leurs organes", a accusé le ministre.

Ces tensions diplomatiques tombent au plus mal, alors que le chef de la diplomatie suédoise Carl Bildt est attendu en visite officielle en Israël dans dix jours. La Suède exerce la présidence tournante de l'Union européenne.

"Il n'est pas question d'annuler ou de reporter cette visite, mais il est évident que ce différend, s'il n'est pas réglé, jettera une ombre inquiétante sur les entretiens", a expliqué à l'AFP le porte-parole du ministère des Affaires étrangères à Jérusalem, Ygal Palmor.

M. Bildt a de son côté estimé vendredi qu'"il y a une relation d'Etat à Etat très forte entre Israël et notre gouvernement".

Il a invoqué la liberté d'expression et son ministère s'est dissocié d'une ferme condamnation des accusations du tabloïde formulées par l'ambassadrice de Suède en Israël.

En guise de rétorsion, le chef du bureau de presse gouvernemental, Daniel Seaman, a refusé dimanche jusqu'à nouvel ordre des accréditations à deux journalistes d'Aftonbladet.

Le chef de la diplomatie israélienne, Avigdor Lieberman, a carrément comparé l'attitude de la Suède dans cette affaire à la politique de neutralité qu'elle adopta durant la Seconde Guerre mondiale. "A l'époque aussi, la Suède refusait d'intervenir" contre le génocide nazi, a-t-il reproché.

La presse israélienne s'est déchaînée dimanche contre Aftonbladet et les autorités suédoises.

"Parleraient-elles encore de liberté d'expression si un journaliste israélien écrivait par exemple que la Cour royale suédoise finance une maison close?", interroge un éditorialiste du Yédiot Aharonot.

Le grand quotidien populaire se gausse de la Suède "qui affiche sa neutralité mais présente Israël comme le pire oppresseur du monde".

Les relations entre Israël et la Suède ont souvent été marquées par des polémiques ces dernières années, Israël reprochant à Stockholm un parti pris pro-palestinien, tandis que la Suède accuse régulièrement l'Etat hébreu de se livrer à des violations des droits de l'homme.

مردی در تهران با شلیک ۸۰۰ گلوله ۹ نفر را کشت



راديو فردا : به دنبال گزارش برخی خبرگزاری‌های ایرانی درباره تیراندازی در حومه تهران یک شاهد عینی به رادیو فردا گفت که یکشنبه شب مردی در منطقه شهر قدس تهران با شلیک ۸۰۰ گلوله ۹ نفر را از پای درآورد و سیزده نفر دیگر را نیز زخمی کرد که در میان قربانیان چندین کودک نیز وجود دارد.

یک شاهد عینی روز دوشنبه در این باره به رادیو فردا گفت، این مرد که به شرارت در منطقه قلعه حسن خان تهران (شهر قدس) شهرت داشته است، روز دوشنبه با یک قبضه اسلحه کلاشنیکف اقدام به تیراندازی به سوی اعضای خانواده و همسایگان خود کرده و ۹ نفر را کشت.

به گزارش خبرگزاری نیمه رسمی ایسنا عليرضا اكبر شاهی، فرمانده انتظامي استان تهران در این باره گفته است: «در پي تماس تلفنی يكي از شهروندان شهر قدس شهريار با مركز فوريت‌هاي پليسی در ساعت ۲۱ شب گذشته مبني بر اين‌كه يكي از ساكنان مجتمع مسكونی واقع در خيابان شهيد عالمي شهر قدس شهريار اقدام به تيراندازي و كشتن خانواده خود و چند تن از ساكنان ساختمان مورد نظر كرده است، ماموران كلانتري به همراه كارآگاهان پليس شهريار در صحنه حادثه حاضر شدند.»

با این حال پیش از رسیدن ماموران پلیس این مرد که به «ممد دوزاری» معروف است، با شلیک حدود ۸۰۰ گلوله ابتدا یکی از همسران و دو فرزندش را به قتل رساند و سپس به سوی ساکنان محل آتش گشود.

در حالی که خبرگزاری ایسنا، از مرگ شش نفر در این تیراندازی گزارش داده است، سایت خبری جام جم آن لاین شمار کشته‌شدگان را هفت نفر اعلام کرده است.

گزارش‌جام جم آنلاین حاکی از آن است که ماموران پلیس نتوانستند مانع تیراندازی فرد مهاجم شوند و پس از پایان تیراندازی ماموران یگان ویِژه وارد عمل شده و وی را خلع سلاح کرده‌اند.

بستگان یکی از قربانیان این حادثه به رادیو فردا گفته است که دو ساعت پس از آغاز تیراندازی ماموران پلیس در محل حادثه حاضر شده و پس از حدود نیم ساعت موفق به بازداشت فرد مهاجم شده‌اند.

به گفته فرمانده انتظامی استان تهران فرد مهاجم که «محمد الف» نام دارد، ۶۵ ساله است و انگیزه خود را «اختلافات خانوادگی» اعلام کرده است.

شکنجه خيابانی يک جوان در خرم آباد توسط نيروی انتظامی

شکنجه خيابانی يک جوان در خرم آباد توسط نيروی انتظامی

«بند ۲۰۴ مخفی سپاه»، زندان جدید کودتا گران؟





دوشنبه ۲ شهريور ۱۳۸۸ - ۲۴ اوت ۲۰۰۹

anarestan-evin-s.jpg
گزارش دریافتی اضافه کرده است که «بند ۲۰۴ مخفی سپاه» یک بند تازه بنیاد است و احتمالا با دستگیری های اخیر هم افتتاح شده است. این بند در دل کوه مانند یک غار کنده شده است و سلول های آن به صورت قبر تعبیه شده اند. زندانی با ورود به این سلول ها خود را در درون یک تابوت می یابد. نه نوری در کار است و نه صدائی شنیده می شود. تاریکی و سکوت مطلق حکمفرماست و زندانبانان و بازجو ها با چراغ به سراغ زندانی می روند و بعد از انجام کارشان دوباره او را در تاریکی قبر رها می کنند. بعضی وقت ها هم مثل مورد آقای زیدآبادی هفته ها او را در تنهائی خود رها می کنند.
خانم محمدی همسر آقای زید آبادی وقتی که اعلام کرد: « احمد می گفت انگار توی قبر بودم » شاید کسی تصور نمی کرد که کسی را «۳۵ روز» در محلی مثل قبر زندانی و در واقع زنده به گور کنند، بدون نور، بدون هر گونه صدائی و کسی هم سراغ او نیاید که بگوید به چه دلیلی در این گور حبس شده است.
هر چند باور کردن چنین رفتاری با زندانیان، با توجه به واقعیات دیگر در زندان های جمهوری اسلامی دشوار نیست. اما تصور وجود زندانی با مشخصات قبر نشاندهنده روحیات غیر انسانی حاکم بر عوامل سرکوب در ایران است. گزارشی که به دست ما رسیده است از وجود چنین زندانی خبر می دهد. از قرار معلوم فقط زندان کهریزک نیست که در آن دست به هر جنایتی علیه فرزندان مردم زده شده است، زندان های دیگری هم وجو دارند که هنوز کسی از آن ها خبر ندارد و معلوم نیست که در آن ها چه فجایعی رخ داده است.
شواهد حاکی است که کودتاگران برای درهم شکستن مقاومت فعالان سیاسی بازداشت شده از مدت ها قبل برنامه داشته اند. ظاهرا آن ها برای هر دسته از این بازداشت شدگان زندان های مخصوصی را هم تدارک دیده و یا حتی ساخته اند. قرائن حاکی است که احتمالا این قبر ها برای بازداشت شدگانی از میان فعالان سیاسی و فرهنگی ساخته شده است. برخی از آن ها مثل آقای زیدآبادی یا عیسی سحر خیز نویسنده و تحلیل گر و یا مثل آقای ابطحی معاون رئیس جمهور سابق و یا مثل آقای بهزاد نبوی وزیر و عضو هیات رئیسه مجلس ششم و یا همچون آقای تاج زاده و ده ها نفر دیگر از مدیران ارشد خود این نظام در سال های پیش بوده اند. چنان که پیداست هنوز هم تعدادی از آن ها مثل آقای تاج زاده هم چنان از قبر بیرون آورده نشده اند.
گزارشی که به دست ما رسیده است از این زندان مخوف با عنوان «بند ۲۰۴ مخفی سپاه» یاد می کند. در این گزارش تاکید شده است که این زندان با بند های ۱ و ۲ «الف» سپاه در اوین متفاوت است. لازم به ذکر است که در محوطه اوین هرکدام از نهاد های امنیتی حکومت، بند خاص خودشان را دارند. از جمله این که بند ۲۰۹ اوین هم متعلق به وزارت اطلاعات است.
گزارش دریافتی اضافه کرده است که «بند ۲۰۴ مخفی سپاه» یک بند تازه بنیاد است و احتمالا با دستگیری های اخیر هم افتتاح شده است. گزارش می گوید این بند در دل کوه و بنا به گمان گزارشگر به صورت یک غار کنده شده است و سلول های آن به صورت قبر تعبیه شده اند. بنا به این گزارش زندانی با ورود به این سلول ها خود را در درون یک تابوت می یابد. نه نوری در کار است و نه صدائی شنیده می شود. تاریکی و سکوت مطلق حکمفرماست و زندانبانان و بازجو ها با چراغ به سراغ زندانی می روند و بعد از انجام کارشان دوباره او را در تاریکی قبر رها می کنند. بعضی وقت ها هم ظاهرا مثل مورد آقای زیدآبادی هفته ها او را در تنهائی خود رها می کنند.
گزارش می گوید که این زندان در قطعه معروف به «انارستان» در محوطه زندان اوین، قرار دارد که بنا به همین منبع، پیشتر در دهه ۶۰، لاجوردی از آن جا به عنوان محل اقامت خود استفاده می کرده است. در این گزارش تاکید شده است که بر این زندان نیز، هم چون دو بند اختصاصی دیگر سپاه پاسداران ( بند ۱و ۲ الف) در اوین، قوه قضائیه هیچ گونه نظارتی ندارد.
نقشه های دریافتی ضمیمه، موقعیت احتمالی این زندان را مشخص می کنند.








نقشه بند ۲۰۹ اوین (طبقه دوم)



«محسنی اژه ای یا طایب؛ متهم اصلی کشته شدگان اخیر کیست؟»


محمود احمدی نژاد که تایید آرای او توسط رهبری در نماز جمعه، اعتراضات، تظاهرات و کشته شدن بسیاری از مردم معمولی را در خیابان ها به دنبال داشته است، برای اولین بار در برابر دوربین صدا و سیما، مقصر آسیب های پس از انتخابات و از دست رفتن مردم را، محسنی اژه ای وزیر برکنار شده وزارت اطلاعات دولت خویش معرفی کرده است. وزیری که پیش از این به همراه چند تن از مدیران ارشد خویش توسط احمدی نژاد از وزارت اطلاعات پاکسازی شده بود.
از سوی دیگر پیش از این هیاهوها و برکناری ها، در رسانه ها آمده بود که پنج تن از معاونان و مدیران وزیر اطلاعات طی نامه ای به رهبری ضمن بر شمردن سوابق حسن طائب، هشدارداده بودند که با رویه های اخیر، وزارت اطلاعات در شرف از هم پاشیدگی است تا اعتراف گیری های کذایی زیر نظر طائب صورت گیرد.
در تیر ماه ۱۳۸۷ طایب فرمانده بسیج شد با شعار رویکرد جدید نیروی مقاومت بسیج در تعمق موضوعات فرهنگی و عقیدتی. بر اساس اخبار رسیده به جرس، از همان سال گذشته بخش نامه های متعددی با امضای طایب و یا در برخی موارد با امضای معاونان ایشان به نیروهای مقاومت بسیج سراسر استان ارسال می شد که محوریت بسیاری از آنان نشان از دورخیز بسیج برای زمینه سازی در انتخابات ریاست جمهوری دهم داشت تا از تسلط کافی برای حمایت احمدی نژاد به عنوان پیروز نهایی انتخابات برخوردار شوند.
دستور العمل های متعددی با مدیریت طایب و همراهی نهادهای موازی امنیتی و اطلاعاتی از سال گذشته به اجرا در آمد که از جمله آن مانیتور کردن و در کنترل گرفتن تمامی جلسات اعضای جبهه مشارکت، سازمان مجاهدین بود و در کنار آن تلفن های همراه و منازل بسیاری از اصلاح طلبان نیز به صورت رسمی مورد شنود قرار می گرفت.
بسیج منسجم تر از انتخابات دوره پیش به میدان آمده بود و با پیش بینی جدی تری وارد عرصه شد تا تجربه چهارسال گذشته را دوباره تکرار نکند و اینبار بتواند با اختلاف آرای بالا راه هرگونه اعتراض را ببندد. در این راستا تقسیم کاری در نیروهای مقاومت بسیج از سال گذشته آغاز شده بود؛ کارهای تبلیغاتی و نظامی و حتی آموزش های لازم جهت برخورد با «آشوب گران» خیابانی نیز به عنوان یکی از دستور العمل ها در پایگاههای بسیج اعلام شده بود.
یک منبع موثق از تهران خبر از آماده باش پنجاه درصدی بسیج در روزهای قبل از انتخابات و آماده باش صد در صدی بسیج در روز پس از اعلام نتایج انتخابات داده است. هماهنگی با بسیج های مرکز و درگیری های خیابانی را پیش بینی کرده بودند و بر این اساس بسیج بسیار منسجم و هماهنگ همپای نیروهای امنیتی و اطلاعاتی به کنترل وضعیت انتخابات ایران پرداخت. در بخش نامه هایی که به نیروهای مقاومت بسیج در سراسر کشور ارسال شده بود، مکان هایی برای دستگیری های فله ای در نظر گرفته شده بود و با بخش نامه هایی با سربرگ بسیج پیش از این همه این موارد پیش بینی و اعلام شده بود.
در روند برگزاری دادگاههای متهمان آشوب های خیابانی که طی آن فعالین سیاسی و برخی معترضان و راهپیمایی کنندگان را محاکمه می کردند نیز گفته می شود بسیج بیش از وزارت اطلاعات ایفای نقش کرده است و حتی بر اساس گزارش رسیده از تهران متن اعترافات آقایان ابطحی، عطریانفر و همچنین تاجزاده و نبوی و دیگرانی که حتی تن به اعتراف نداده بودند نیز پیش از اعلام رسمی، طی یک گزارش کامل در اختیار رهبری قرار گرفت تا حمایت قاطع رهبری مانع از تلاش برخی جریانات برای عدم برگزاری دادگاه های اعتراف متهمان شود. در گزارشی که برای آقای خامنه ای نوشته بودند، تاکید شده بود که اکثر متهمان سیاسی به تحرکات خود برای ایجاد انقلاب مخملی در ایران اقرار کرده اند.
در انتحابات پیشین که احمدی نژاد را برای نخستین بار بر کرسی ریاست جمهوری نشاند، تیم چند نفره ای که مجتبی خامنه ای، مرتضی رضایی و حجازی عضو آن بودند مسولیت یافته بودند تا با سازماندهی بسیج و سپاه احمدی نژاد را برنده انتخابات کنند اما در این دوره مسولیت اصلی به عهده طائب قرار گرفت و با مدیریت وی اتاق جنگ در قصر فیروزه در انتهای خیابان پیروزی شکل گرفت و پس از تنظیم دستورالعمل های متعدد، تمامی مراکز سیاسی و ستادی، تحت کنترل شدید امنیتی قرار گرفت. اما میزان حضور گسترده مردم در اعتراضات خیابانی و مقاومت میرحسین و کروبی تا این اندازه قابل پیش بینی نمی نمود و همین امر موجب شد که میزان کشته شدگان و دستگیرشدگان تا آنجا افزایش یابد که اختلافات درون سازمانی نیز نسبت به این روند آغاز شود. ابتدا اخبار مربوط به نامه معاونان و مدیران وزارن اطلاعات به رهبری و اعتراض آنان به سیاست های طایب به بیرون درز پیدا می کند. سپس وزارت اطلاعات بیانیه می دهد و به مطبوعات دستور صریح می دهند که از درج اخبار محرمانه وزارت اطلاعات خودداری کنند و سپس در لابلای این درگیری های درونی وزیر اطلاعات برکنار می شود و احمدی نژاد نیز علت برکناری اش را چنین اعلام می کند: «جناب اژه ای انسان خوبی بودند... اما اگر وزارت اطلاعات ماموریت اش را درست انجام می داد، این آسیب ها را در سطح خیابان نداشتیم، یک تعدادی از مردم از دست رفته اند."
اینک وزیر اطلاعات هم از کار برکنار شده اما خبر کشته شدن و دفن مخفیانه دها تن از از دست رفتگان فاجعه انتخابات هنوز ادامه دارد. آنچنان که اختلافات درونی در بدنه دولت و جریان های نظامی و امنیتی و بسیجی هنوز ادامه دارد تا در نهایت یک نفر را به عنوان مقصر اصلی از دست رفته ها یا آسیب دیده ها اعلام کنند و دامن اصل نظام و اصل دولت را از خون ریخته شده در خیابان ها و زندان ها پاک نگاه دارند.

جنبش سبز و وظایف نیروهای سرنگونی طلب




مسعود ابراهيم نژاد


ریشه های اعتراض مردمی!

نظامها و نیروهایی که به نحوی از انحاء در مقابل سیر تکاملی جامعه میایستند و سد راه رشد سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی آن میشوند دیر یا زود محکوم به نابودی هستند. این اراده و جبر تاریخ است و گریزی از آن نیست.

جنبش توده ایی که هم اکنون در ایران جریان دارد و به جنبش سبز معروف شده است را بدون شک نباید یک جنبش آنی و ابتدا به ساکن پنداشت. این جنبش که ما امروز شاهد آن هستیم تبلور بغض فرو خورده ملتی است که 30 سال زیر بار انواع تبعیضها و ستمهای اقتصادی، ملی، سیاسی، مذهبی و فرهنگی بوده است. قیام اعتراضی امروز ایران نتیجه طبیعی رشد تضادهای تاریخی و آشتی ناپذیر فی مابین یک نظام دینی و توده مردم جویای آزادی و دمکراسی در کشوری اسلام زده میباشد.

پیدایش و رشد جمهوری اسلامی در ایران را میتوان به چند دلیل عمده منجمله 1. نا آگاهی مردم از محتوا و عملکرد حکومت دینی 2. نامطمئن بودن و نداشتن آلترناتیو دمکراتیک و قوی بجای حکومت شاهنشاهی 3. نقش رسانه های جمعی امپریالیستی در تهیه و تدوین و عرضه رهبری کاریسماتیکی خمینی به مردم و ... ربط داد. در نتیجه میتوان این رژیم را بیشتر به یک اختلال در روند تکاملی جامعه ایران تشبیه کرد تا یک پاسخ به نیازمندیهای وقت. اما این پیدایش نامیمون با تمام معایبی که بهمراه داشت بر حسب تصادف موجبات تصفیه حساب تاریخی آزاد اندیشی با مطلق گرایی دینی را نیز فراهم آورد که از این خصیصه میشود چنین استنباط نمود که حداقل در یک مورد به یکی از نیازهای مسیر رسیدن به دمکراسی واقعی پاسخ داد، و آن این که باور به سکولاریسم هر چند با تجربه ای تلخ و گران، به باوری همگانی تبدیل شده است.

هر چند که حامیان کلیت رژیم و فرصت طلبان نان به نرخ روز خور( همچون نگهدار، گنجی، مخملباف و...) که جلو تر از نوک بینی شان را در ارائه تحلیلهایشان نمیبینند ، آشکارا به شعور سیاسی مردم توهین میکنند که انگار مردم شریف و آزاده ایران جان پاکشان را فدا میکنند که احیانا موسوی ( نخست وزیر دهه اعدامهای دسته جمعی و خیابانی) به جای احمدی نژاد تیر خلاص زن بر مسند ریاست جمهوری اسلامی ایران تکیه زند. میتوان با نگاهی عمیقتر به شکل گیری و رشد این جنبش مردمی و ترکیب شرکت کنندگان در این حرکت و سیر رادیکالیزه شدن شعارها و مطالبات مردمی، به وضوح در یافت که ریشه های عمیق این جنبش در درد و رنجی سی ساله، بلکه از آن هم فراتر، هزار و سیصد ساله قرار دارد.

فرصت طلبان نیز با تمام توان( همچون همیشه) سعی در مهار این جنبش مردمی و انحراف و تنزل آن به سطح اصلاحاتی جزئی در چهارچوبه همین نظام دارند، اما این جنبش به یمن همت و پشتکار نیروهای آگاه و مردم زجر کشیده ایران مسیر واقعی خود را از ابتدا یافته بود و همچنان در این مسیر به نقطه حساس نهایی خود یعنی در هم ریختن بساط جهل و جنایت رژیم جمهوری اسلامی به پیش میرود.

وظایف نیروهای سرنگونی طلب!

برای ارائه هر گونه تحلیل و راه حلی در مورد یک پدیده باید ابتدا تمام فاکتها را بر روی میز گذاشت و آنگاه آنها را تجزیه و تحلیل نمود. انکار واقعیات و یا اغراق و بزرگ نمایی حرکتها، نه تنها به ما کمکی در ارائه تحلیل درست نمیکند بلکه ما را به واکنشهای سکتاریستی و امیدارد.

ماهیت حکومت اسلامی و وحشیگری و شقاوت دستاندرکاران این رژیم در تمام سطوح آن امروز بر کمتر کسی پوشیده نمانده است. به یمن تکنولوژی ارتباطی مدرن و عصر ارتباطات و اینترنت ، امروز در اقصی نقاط جها ن و حتی نقاط دور افتاده ایران به آنچنان سطح بالایی از اطلاع رسانی رسیده ایم که حتی کوچکترین تعرضات این رژیم به جان و مال مردم بر صفحه منیتورهای جهان به نمایش در میاید.

نیروهای پیگیر و انقلابی با تلاشی بی وقفه در عرصه اطلاع رسانی به خوبی توانستند از این مهم یعنی آگاهی دادن به جوانان و مردم ایران بر بیایند. اما نکته ای که در اینجا قابل تامل و حتی باعث تاسف میباشد این استکه خلاء عنصر پویا و انقلابی در سطح رهبری و هدایت جنبش مردمی بوضوح قابل لمس هست. البته یکی از ویژگیها و برتری های جنبش مردمی سال 88 در مقایسه با جنبش سال 1357 این استکه توده ها و جوانان امروز از معلومات و آگاهی بیشتری برخوردارند و همچنین تجربیات نیروهای انقلابی منجمله مجاهدین خلق و چریکهای فدایی خلق و سایرین، موجود و براحتی در دسترس همگان میباشد. بدین منوال جوانان امروز راهتتر میتوانند از میان رهنمود های پیشکسوتان مبارزه درسهای مفید و راهگشا بیاموزند. ولی با همه این تفاصیل باید اذعان کرد که یک نیروی منسجم رهبری کننده لازمه بقاء و تکامل هر جنبشی در مسیر عالی بوده و هست.

اما چگونه میتوان رهبری و هدایت جنبش را بدست گرفت؟

1.اولین شرط لازمه اینستکه واقعیات را انکار نکنیم و تحلیل درست را بر اساس واقعیات موجود ارائه بنماییم نه بر اساس آنچه که به ذائقه ما خوش میاید. اگر میبینیم که تود ه ها بصورت انبوه از انتخابات رژیم به عنوان وسیله ای بر علیه خود رژیم استفاده میکنند،آ نرا نادیده نگیریم. انکار شرکت مردم نه تنها دردی را دوا نمینماید بلکه تنها فاصله ما و توده ها را بیشتر میکند.

2. برای هدایت یک قطار در حال حرکت ابتدا باید سوار بر قطار شد و آنگاه کنترل آنرا بدست گرفت. با دوری جستن از کاروان در حال حرکت به هیچوجه قادر به کنترل و اداره آن نخواهیم بود. باید به خواست مردم احترام گذاشت و به مسائلی پرداخت که مردم روزانه با آن دست بگریبان هستند.

3. عرصه را برای فرصت طلبان و مزدوران رنگارنگ حکومتی و اپوزسیون دست ساخته وزارت اطلاعات خالی ننماییم و به این بهانه که فلان کس یا به همان کسک دراین جریان فعال هست ما خودمان را کنار نکشیم.

4. از شیوه هایی که بیشتر در نزد توده مردم مقبولیت و جاذبه دارد استفاده نماییم( به عنوان مثال اگر تصویر یا شعاری ، در بین مردم دافعه دارد آنرا به شکل بهتری به مردم عرضه نماییم).

5. غالبا حرکتها و جنبشهای مردمی با خواسته های صنفی و مختصر آغاز میشود و در نهایت به سیل خروشانی تبدیل میگردد که اساس حکومتگران را بر باد میدهد. در این مسیر باید بکوشیم.

6. برای پیوستن به جنبش و حرکت مردمی هیچگاه دیر نیست. اگر تا به امروز دچار تحلیلهای اشتباه و احیانا سکتاریستی و یا آنارشیستی بودیم، از همین الان میتوانیم در مسیر حرکتهای مردمی قرار گیریم و از فرصتهای طلایی در حد اعلاء بهره برداری کنیم. ضمن طرد و افشاء خائنان و جانیان که دستشان به خون جوانان و مردم ما آغشته است از اشخاصی که از بدنه رژیم جدا میشوند حمایت کنیم تا این ریزش روز بروز بیشتر شود.

باید ضمن یاد آوری و افشاء گذشته ننگین افرادی چون موسوی و سایرین که دستشان همچون احمدی نژاد و خامنه ای به خون این مردم آلوده است، این باور همگانی را که جز با نابودی تام و تمام حکومت جمهوری اسلامی رسیدن به آزادی میسر نمیباشد را گسترش دهیم.

یاد جانباختگان کشتارهای سی ساله‌ی حاکمیت‌اسلامی را در خاوران گرامی بداریم

اعلامیه‌ی دوم جمعی از خانواده‌های جانباختگان دهه‌ی شصت


سی ویک سال از مصادره‌ی انقلاب می‌گذرد. نظام اسلامی حاکم در تمامی این سی و یک سال بدون وقفه به سرکوب، زندان، شکنجه و اعدام مخالفین مشغول بوده و هست. دستگاه سرکوب ِ ضد انقلابی ِ حاکمیت بدون تاثیرپذیری از اختلافات «خانوادگی» جناح‌های حاکم که گاه بسیار هم پرسروصدا شده، در مسیر ضد انقلابی و ضد مردمی راه خود را رفته و ابزاری فراجناحی در جهت حفظ نظام و سرکوب مخالفین بوده است. اما در روند این سی و یک سال دو نوبت در کشتار و شکنجه‌ی مخالفین روی اسلاف خود را سفید کرد. یکی در دهه‌ی 60 که با بهانه‌ی جنگ توانست در یورشی ده ساله، و نقطه اوج آن سال 67، مخالفین را قتل عام و قلع و قمع کند و یکی در دو ماه اخیر: زمانی که مردم به خاطر عمیق شدن شکاف جناح‌ها، پس از سی سال توانستند فریادهای فروخورده‌ی خود را به خیابان‌ها و پشت‌بام‌ها ببرند و خواستار بازپس‌گیری انقلابشان شوند.

سی سال پس از حاکمیت اسلامی به رغم تعمیق شکاف‌های جناحی، دستگاه سرکوب باز هم همان کاری را با مخالفین می‌کند که سی‌سال پیش با آن‌ها کرد: سرکوب، زندان، شکنجه، تجاوز جنسی، اعدام، مضحکه‌های اعتراف‌گیری و پرونده سازی... اما این بار به واسطه‌ی اینکه هدف حاکمیت بیشتر ارعاب مخالفین بود، در وحشیگری و شکنجه‌های قرون وسطایی گوی سبقت از تمامی اسلاف فاشیستش ربود.

اگر خبر کشتارهای دهه‌ی شصت و به ویژه کشتار جمعی زندانیان در سال 67 کمتر به گوش جهانیان رسید و بسیاری از سازمان‌های «مدافع حقوق بشر» و دولت‌های «مدافع دموکراسی» خفقان گرفته بودند، این بار به واسطه ی فریادهای رسای مردم، خبررسانی مردمی، فشار افکار عمومی و نیروهای مترقی در اقصا نقاط جهان، هیچ قدرتی قادر نیست فریاد مردم را نادیده بگیرد، حتی عناصری از خود ِ حاکمیت اسلامی. اما جدا از اینکه چه کسانی از این فریادها حمایت می‌کنند، ماهیت این فریادها با فریادهای بریده شده‌ی دهه‌ی شصت تفاوتی ندارد:همه‌ی آنان خواستار آزادی و عدالتند. اما به رغم تمامی این فریادها و فشار ِ افکار عمومی، ماشین سرکوب نظام اسلامی همان کاری را با مردم معترض می‌کند که دهه‌ی شصت با مخالفین کرد. بنابراین نظام اسلامی و ماشین سرکوبش در مقابل تمامی ما ایستاده است، ما همه از یک خانواده‌ایم. دردها و آرزوهایمان مشترک است و همه فریادی مشترک برآورده‌ایم.

ما خانواده‌های کشته‌شدگان دهه‌ی شصت در طی این سال‌ها تحت سخت‌ترین شرایط بوده‌ایم و می‌دانیم اگر این روال ادامه یابد آنچه که به ما رفته است به خانواده‌های کشتارهای اخیر نیز خواهد رفت.

عزیزانمان را ربودند، شکنجه دادند و اعدام کردند. نه از زمان محاکمه‌ی آن‌ها اطلاع داشتیم و نه کسانی که ‌آن‌ها را محاکمه کردند دیدیم و نه جرم آن‌ها را فهمیدیم. بعد از اعدامشان نه وصیت‌نامه‌یی از آن‌ها دریافت کردیم و نه جنازه اشان را، و نه محل دفن‌شان را می‌دانستیم. پس از مدت‌ها جستجو گفتند که عزیزانمان را در گورهای فردی و یا دسته‌جمعی در خاوران و یا قبرستان‌های مشابه در شهرستان‌ها، دفن کرده‌اند. امروز مخالفین توی تظاهرات با باتوم وگلوله کشته می‌شوند و یا در زندان‌های رسمی و غیررسمی با وحشیانه‌ترین شکنجه‌ها و تجاوز جنسی روبرو هستند و اگر شانس بیاوریم شاید بتوانیم جنازه‌های آنان را تحویل بگیریم.

درطی این مدت

ما خانواده‌ها را نیز همانند عزیزانمان مورد اذیت و آزار قرار دادند. ما را از ادامه تحصیل محروم کردند. از کار اخراجمان کردند و راه هرگونه ترقی و پیشرفت را برما بستند. خانواده‌هایمان پاشیده شد و در این میان کسانی سکته کردند و یا دیوانه شدند. عده‌ زیادی مجبور به مهاجرت از مملکت خود شده و در غربت دچار افسردگی، فقر و بیماری شدند. به بازماندگان کشتارهای اخیر نیز اجازه نمی‌دهند بر مرگ عزیزانشان گریه کنند و یا در باره‌اشان حرف بزنند. آنان را تهدید می‌کنند و راه گورستان را بر آن‌ها می‌بندند. همان کاری را با آن‌ها می‌کنند که با بازماندگان کشتارهای دهه‌ی شصت کردند.

حتی راه گورهایی که خود به ما آدرس داده بودند را بستند. زمانی درب خاوران را بستند. زمانی دیگر بدون بهانه قبرها را زیرو رو کردند و به جای گورها نهال کاشتند. اجازه ندادند حتی در خانه‌هایمان مراسم بگیریم. ما و فرزندانمان را تهدید ودستگیر کردند. به مراسمی که در خانه‌های شخصی خود برگزار کرده بودیم حمله کردند و خانواده‌ها را تحت فشار گذاشتند که حتی در خانه‌ها هم مراسم برگزار نکنند. و مگر امروز با مردم معترض غیر از این می‌کنند؟

بنابراین ما عده‌ای از خانواده‌های جانباختگان دهه‌ی شصت از مردم آزاده و آزادی طلب ایران دعوت می‌کنیم برای همدلی و همدردی با بازماندگان کشتارهای دهه‌ی شصت و بازماندگان کشتارهای وقایع اخیر روز ششم شهریورساعت 9 صبح در سالگرد بیست ویکمین سال کشتار ِ جمعی زندانیان، در خاوران گردهم آیند. گردهم‌آیی ما برای طرح خواست‌های زیر است:

1. پی گرد و محاکمه‌ی مسببین کشتارهای دهه‌ی شصت، به ویژه اعدام‌های دسته‌جمعی سال 67 و سرکوب، کشتار، شکنجه و تجاوزات حوادث اخیر

2. اعلام اسامی دفن شدگان دهه‌ی شصت در گورستان خاوران و اعلام اسامی کشته‌شدگان و زندانیان وقایع اخیر

3. آزادی بدون قید و شرط تمامی زندانیان سیاسی و عقیدتی

4. الغای اعدام برای هر جرمی و شکنجه تحت هرعنوانی

5. دریافت کیفرخواست محکومین سیاسی و اعدام شدگان در طی این سی سال و افشا‌ی علت اعدام آنان

6. دریافت وصیت‌نامه‌‌اعدام شدگان

7. به رسمیت شناختن محل دفن اعدام شدگان سی‌سال حاکمیت اسلامی در تهران و شهرستان‌ها و تحویل بدون قید و شرط کشته شدگان حوادث اخیر به خانواده‌ها و اجازه‌ی برگزاری مراسم در منازل و یا سر خاک این کشته شدگان

8. اجازه‌ی گذاشتن سنگ برقبر کشته شدگان

9. پیگرد ومحاکمه‌ی عامرین و عاملین کسانی که اقدام به تخریب خاوران و گورستان‌های مشابه در سایر نقاط ایران کرده و به آزار خانواده‌ها درطی این سال‌ها پرداخته‌اند،

10. بازگرداندن حقوق شهروندی خانواده‌ها و متوقف کردن هرگونه محدودیت و محرومیت اجتماعی، سیاسی، فرهنگی واقتصادی در مورد آنان... و

11. پذیرش و حفظ گورستان خاوران و گورستان‌ها و یا قبرهای مشابه در سایر نقاط کشور به عنوان سندی تاریخی از جانب نهادهای محلی و بین‌المللی

26 مرداد 1388

دومین افطار خانواده زندانیان، مقابل اوین


خانواده‏های زندانيان سياسی، هر شب روبروی اوین تجمع خواهند کرد

در حالی که مراسم افطار خانواده‏های اسرای در بند که قرار بود تا پایان ماه رمضان، هر شب در مقابل زندان اوین برگزار شود در شب دوم متوقف شده‏است آن‏ها تاکید کردند که هر شب هنگام اذان در این محل تجمع خواهند کرد.
به گزارش جرس، مراسم افطاری خانواده زندانیان در مقابل زندان اوین تنها در شب اول برگزار شد و حاضرین در مقابل زندان اوین، در شب دوم این مراسم را برگزار نکردند و تنها به گپ و گفت با یکدیگر مشغول بودند. در پاسخ به پرسشی برای یافتن علل برگزار نشدن این مراسم، خانواده تعدادی از بازداشت شدگان گفتند اجازه‌ی برگزاری مراسم افطار را نداده‌اند و گفته‌اند تداوم برگزاری این مراسم شرایط را برای بازداشت شدگان سخت تر می کند. براساس این گزارش، عماد الدین باقی رئیس انجمن دفاع از حقوق زندانیان نیز در جمع خانواده زندانیان، حاضر شد و به آنان امیدواری می داد.

خانواده زندانیان بدون برگزاری مراسم خاصی، روزه شان را در مقابل زندان، افطار کردند. خانمی که خود را از اهالی محل معرفی کرد، با توزیع شله زرد میان خانواده زندانیان با آنها همدردی کرد و گفت این شله زرد را نذر آزادی زندانیان کرده است. مشاهدات خبرنگار ما حاکی است که بعضی فلاکسی آورده بودند و توی لیوان یک‌بار مصرف به بقیه‌ چای می‌دادند. پیرمردی روی پله‌های منتهی به درب زندان نشسته بود و سیگار دود می‌کرد. قاطی جمعیت نمی‌شد و حواسش جای دیگری بود. جلو رفتم و از حالش پرسیدم. سری تکان داد و از پسرش گفت که گویا روز تحلیف وقتی که از کنار خیابان می‌گذشته دستگیر شده و هیچ خبری از او ندارد. گفته‌اند جرمی ندارد و همین روزها آزادش می‌کنند، اما دقیق نگفته‌اند کی. او هم شب سوم است که همین‌جا می‌نشیند و منتظر آزادی فرزندش است. وقتی درب زندان باز شد سیگار دیگری روشن کرد و به سمت درب زندان رفت و حرفش را نیمه‌کاره رها کرد.

خانواده‌های زندانیان با روحیه‌ای که شاید تصورش سخت باشد دور هم جمع شده بودند و گپ می‌زدند. افطار کرده بودند و دیگر آن بی‌رمقی قبل از افطار در چهره‌شان دیده نمی‌شد. سرحال بودند. عمادالدین باقی هم همراه با خانواده‌ و دوستانش در کنار دیگر خانواده‌های زندانیان ایستاده بود و چایی می‌خورند و گپ می‌زدند. ب‌رغم اینکه اعلام کرده بودند در ماه رمضان زودتر زمان آزادی زندانیان را اعلام می‌کنند، هیچ خبری نبود. ساعت از نه گذشته بود و هنوز کسی نه آزاد شده بود و نه خبری از آزادی کسی بود.

اگرچه در شب دوم خانواده زندانیان، همانند شب اول سفره افطار پهن نکردند و گفتند که تحت فشار از این کار خودداری کرده اند ولی بر ادامه برنامه اصرار دارند و اعلام کردند که شب های دیگر ماه رمضان نیز مقابل زندان تجمع خواهند کرد و انتظار دارند مردم نیز به این جمع بپیوندند تا با حمایت مردم زمینه آزادی آنان فراهم شود.

شدت یافتن اعتراضات شبانه مردم در ماه رمضان


فعالین حقوق بشر ودمکراسی در ایران : بنابه گزارشات رسیده ،اعتراضات شبانه مردم تهران در اکثر مناطق شنیده می شود و بر حجم آن تا حد محسوسی افزوده شده است، بانگ الله اکبر و مرگ بر دیکتاتور در فضای تهران آکنده است .
در ایام ماه رمضان که تحرک و جنب و جوش مردم در ساعات غروب و شب بیشتر می شود،به همان نسبت بر حجم و شدت اعتراضات افزوده شده است و فریادهای بانگ الله اکبر و مرگ بر دیکتاتور در اکثر مناطق تهران شنیده می شود.. مردم بر پشت بام منازل در کوچه ها، خیابانهای فرعی و حتی در بضی از مناطق در خیابانهای اصلی بصورت گروه های چند ده نفره ادامه یافت.
اعتراضات شبانه مردم تهران از ساعت 22:00 آغاز شد ودر مناطق مختلف ادامه یافت که از جملۀ آنها ؛ گيشا ، يوسف آباد ، تهران پارس ،‌تجريش ،‌قلهك ، سيدخندان ، ميرداماد ،‌ونك ، سعادت آباد ، صادقيه می باشد.مردم تا ساعت 22:30 به اعتراضات خود ادامه دادند.
شدت اعتراضات در یوسف آباد و ونک بیشتر از سایر نقاط تهران بود.

کشته شدن ۲۶ نفر در درگیری میان سپاه و شورشیان کرد ایران»


راديو فردا : يك فرمانده ارشد سپاه پاسداران انقلاب اسلامى مى گويد كه در درگيرى اين نيرو با گروه هاى کرد پژاك، كومله و دمكرات ۲۶ نفر از اعضاى آنها كشته شدند.
سرتيپ پاسدار محمد پاكپور، فرمانده نيروى زمينى سپاه، گفته است كه اين شورشيان کرد «طى يك سلسله عمليات هاى خاص و هوشمندانه در راستاى ماموريت خود در تامين امنيت عمومى مردم استان هاى آذربايجان غربى و كردستان» كشته شده اند.
اين فرمانده سپاه مى گويد كه در اين عمليات ها به نيروهاى آن هيچ آسيبى وارد نيامده است.
وى تهديد كرده است كه «با هر گونه عوامل نا امنى كه از سوى ضد انقلاب داخلى و خارجى بخواهد امنيت شهروندان و ساكنين اين مناطق را سلب نمايد با قاطعيت برخورد خواهند كرد.»
سرتيپ پاسدار پاكپور در اظهارات خود كه از سوى خبرگزارى هاى ايران منتشر شده است به زمان درگيرى ها هيچ اشاره اى نكرده است.
مناطق كردستان و آذربايجان غربى ايران در سال هاى اخير محل درگيرى هاى خونين ميان نيروهاى نظامى و انتظامى ايران با شورشيان كرد بوده است كه داراى پايگاه هاى نظامى در شمال عراق هستند.
گروه حزب حيات آزاد كردستان – پژاك- شاخه ايرانى حزب كارگران كردستان تركيه – پ كا كا- است كه از سوى آنكارا و بسيارى از كشورهاى جهان از جمله آمريكا در فهرست گروه هاى حامى تروريسم قرار دارد.
حزب كارگران كردستان، پ كا كا، براى تشكيل يك كردستان مستقل در منطقه اى ميان مرزهاى ايران، تركيه و عراق تلاش مى كند.
اين گروه از سال ۱۹۸۴ دست به سلاح برده و وارد جنگ چريكى با دولت تركيه شده است.
گروه پژاك همراه با تشكيلات كومله و دمكرات مى گويند كه براى دستيابى مردم كردستان ايران به آزادى و استقلال بيشتر مبارزه مى كنند، اين در حالى است كه تهران فعاليت هاى اين گروه ها را تروريستى مى داند.
ايران بارها مناطق مورد فعاليت شورشيان كرد را در كردستان عراق مورد گلوله باران قرار داده است كه اين اقدام، اعتراض مقام هاى عراقى را به دنبال داشته است.
تهران گروه هاى ياد شده را متهم مى كند كه از خاك عراق براى انجام حملات عليه سربازان ايرانى استفاده مى كنند و مى گويد كه به مقابله با آنها ادامه خواهد داد.
محمد پاكپور، فرمانده نيروى زمينى سپاه پاسداران، گفته است: «ضد انقلاب و گروهك‌ هاى تروريستى بايد بدانند در هيچ نقطه‌ از كشور به ويژه در مناطق غرب و شمالغرب كشور نقطه امنى نخواهند داشت و هرگونه تحرك و رفتار آنان توسط مردم و نيروهاى نظامى و امنيتى منطقه رصد و با آنان به شدت برخورد خواهد شد.»
در درگيرى ميان نيروهاى ايرانى با شورشيان كرد طى سه دهه گذشته دهها نفر از طرفين جان خود را از دست داده اند.

پدر شهید مصطفی غنیان از دو روزنامه‌ی وابسته به دولت کودتا شکایت کرد




به گزارش موج سبز آزادی، شهید غنیان دانشجوی مقطع کارشناسی ارشد رشته معماری دانشگاه تهران که در شامگاه 26 خرداد ماه در حالی که روی پشت بام ساختمان 8طبقه در حال سر دادن بانگ «الله اکبر» بود، به ضرب گلوله تک تیراندازهای مستقر در محله سعادت آباد به شهادت رسید. دانشجوی شهید مصطفی غنیان پس از گذشت چند دقیقه از اصابت گلوله‌ای که به سوی سر او شلیک شده بود و شقیقه‌اش را سوراخ کرده بود، در آغوش پدرش جان داد و به شهادت رسید.

این گزارش حاکی است، روزنامه‌های وطن امروز و ایران و خبرگزاری دروغگو فارس که از حامیان رسانه‌ای کودتاچیان محسوب می‌شوند، پیش از این با انتصاب سخنان کذب به پدر شهید مصطفی غنیان از قول وی مدعی شده بودند که پدر شهید غنیان در مراسم ختم فرزند شهیدش در مسجد « کرامت» مشهد، مهندس موسوی را مسئول خون فرزندش دانسته است.

این اظهارات دروغ در حالی منتشر شد که مراسم ختم شهید مصطفی غنیان در مسجد «قبا» شهر مشهد برگزار شده بود و پدر شهید غنیان پس از انتشار این مطالب کذب، در توضیحاتی به خبرگزاری ایرنا منطقه خراسان و مصاحبه‌ای با هفته نامه نخست در مشهد، مطالب منتشر شده در رسانه‌های کودتاچیان را به شدت تکذیب کرد. اما با وجود این تکذیب‌ها، رسانه‌های کودتاچیان مطالب کذبی را که در صفحه اول روزنامه‌ها و سایت‌هایشان منتشر کرده بودند، تصحیح نکردند.

بر اساس گزارش «موج سبز آزادی» پدر شهید غنیان در مراسم ترحیم فرزند شهیدش در مسجد قبا شهر مشهد اینچنین می‌گوید: «... فرزندم این لیاقت را داشت که در راه اسلام و قرآن و در راه حفظ استقلال این کشور و در راه آزادی ملت مسلمان و عزیز ایران، تنها سرمایه‌اش را که جانش بود، غریبانه نثار کند.»

اکنون محمدتقى غنیان در شکایتنامه ارسالی خود به هیئت نظارت بر مطبوعات آورده است: « خبر روزنامه وطن‌امروز و ایران مبنى بر شکایت اینجانب از مهندس موسوى جعلى و سراسر دروغ است. »

به گزارش روزنامه حیات نو که برای اولین بار این شکایتنامه را منتشر کرد، متن این شکایتنامه بدین شرح است: «مصطفى غنیان فرزند جوان اینجانب محمدتقى غنیان در حوادث اخیر تهران در بامداد روز 26/3/1388 در روى پشت‌بام طبقه هشتم منزل مسکونى واقع در سعادت‌آباد به ضرب گلوله کشته شده و مجالس یاد بود فرزند بیگناه و مظلومم روزهاى 29 و 30 خرداد 88 در مسجد قباى مشهد برگزار شده است.اینجانب در سخنان خود در مجالس یاد شده و سایر مجالس در حضور هزاران نفر از مردم شریف مشهد هیچ‌گونه جهت‌گیرى سیاسى در مورد عاملین قتل فرزندم یا متهم کردن شخص خاصى نکرده‌ام. لیکن متاسفانه روزنامه وطن‌امروز متعلق به آقاى مهرداد بذرپاش در شماره 173 مورخ 3/4/88 در عنوان بزرگ صفحه اول و دوم از قول اینجانب مهندس میرحسین موسوى را متهم اول مرگ فرزندم معرفى و تقاضاى مجازات ایشان را چاپ کرده و مطالب کذب دیگرى نیز اضافه نموده است و روزنامه ایران نیز در شماره 4246 مورخ 7/4/88 خلاصه خبر جعلى و سراسر دروغ فوق را در صفحه 3 (دیگه چه خبر؟) چاپ کرده است.اینجانب در مصاحبه مشروح روز 10/4/88 با خبرگزارى جمهورى اسلامى (ایرنا) با کد خبر: 570981 ضمن شرح مصیبت وارده اخبار چاپ شده فوق را تکذیب کرده‌ام از آن هیئت محترم تقاضا دارم: طبق قانون مطبوعات، ضمن دستور تعقیب مسئولان این روزنامه‌ها از نظر نشر خبر جعلى و دروغ مقرر فرمایید هر دو روزنامه فوق متن این تکذیب‌نامه را در اولین فرصت و در همان صفحات و با همان تیتر چاپ و به آگاهى عموم برسانند. »

تصویر هفته

کروبی یکی از مستندات خود مبنی بر آزار جنسی بازداشت شدگان کهریزک را منشر کرد

سحام نیوز : مهدی کروبی در پاسخ به تمام کسانی که اظهار داشتند وی مستنداتی مبنی بر اظهارات خود درباره آزار جنسی زندانیان کهریزک ندارد متن اظهارات یکی از این بازداشت شدگان را در اختیار سایت سحام نیوز قرار داد و اعلام کرد که این مطلب تنها گوشه ای از مستنداتی است که منتشر می کند و چنانچه این ر وندادامه یابد مطالب دیگری را منتشر خواهد کرد .

متن کامل اظهارات این فرد به شرح زیر است :
حاج آقای کروبی پس از اظهارات من روزهای فراوانی را با من نشست و برخاست و تجربه زندگی در کنار ایشان بود که بعد از مدتی توانستم غرور له شده و شخصیت تکیده خود را بازیابم. ایشان ساعت های مدید با من سخن می گفت ومانند یک روانپزشک زمین و زمان را به هم می دوخت تا قانعم کند که من در این موضوع بی گناهم و داستان های دینی و تجربی فراوانی را برایم بازگوکرده و مثال های مختلفی را در این رابطه زدند و داستان مرا با آنان مقایسه کرد و من متوجه شدم بنا به سخنان ایشان اگر کسی که با دست و پای بسته و بدون اینکه از خود قدرتی داشته باشد مورد تجاوز قرار گیرد نه تنها گناهی نکرده بلکه مظلوم نیز واقع شده است.
روزها طول کشید تا که حالم کمی بهتر شد وتوانستم خودی بازیابم و با این موضوع کنار بیایم و فکر خودکشی را از سر بیرون کنم و خودم را دوباره احیا کنم پس از چندی بالخره روز چهارشنبه 2/5/88 به دستور آقای شاهرودی رئیس قوه قضائیه مرا نزد نماینده آقای دری (دادستان کل کشور )فرستادند به نام آقای محمدی که ایشان انسان بسیار محترمی بود و بعد از صحبت کردن با من و دیدن ,وضعیت تاسف بارم بسیار با ملاطفت با من صحبت کردند و یکسره با شرح های من اظهار تاسف می کردند و می گفتند وای بر ما و تمامی سوالاتشان در جهتی بود که به شناسایی محل زندانی من و اشخاص ضارب من مربوط می شد به جاهایی هم رسیدیم و ایشان چند جا را حدس زدند. در آخرهم برایم دعا کردند ومرا به توکل به خدا تشویق کردند و مرا در آغوش گرفتند و بوسیدند که من باز گریه ام گرفت و گفتند قوی باش مرد و فقط نکته ایی که ایشان را ناراحت کرد باخبر بودن دوتن از دوستان آقای کروبی از داستان من بود.
اما قضیه پنج شنبه 29/5/88 بسیار متفاوت بود ساعت حدود 2 بود که سه نفراز طرف منبع دیگری از قوه قضائیه به دفتر آقای کروبی آمدند و پس از آن برگه بازجویی جلویم گذاشتند- نمی دانم من متهم بودم یا شاکی- قاضی مقدمی و 2 نفر دیگر مشغول بازجویی از من شدند ابتدا از من پرسیدند شما از چه کسی شاکی هستی من گفتم من شاکی نیستم وفقط اتفاقی را که برایم افتاده برای آقای کروبی بازگو کردم اما باز می گفتند که از چه کسی شکایت داری و من ناگزیر گفتم شما به من بگویید از چه کسانی می توانم شکایت کنم تا من انتخاب کنم که دیگر قاضی فهمید منظورم چیست وحرفی نزد. به من گفتند که شرح ما وقع را بنویس من هم نوشتم بعد سوالاتشان شروع شد که اکثر آنها درمورد این بود که من از کجا آقای کروبی را می شناسم؟ از کجا به ایشان اعتماد کردم؟ چگونه ارتباط برقرار کردم؟چرا نفس نفس می زنم؟چه طور اعتماد کردم تا به آقای کروبی بگویم؟چرا حاضرشدم که آقای کروبی ازمن فیلم بگیرد؟چرا اصلا فیلم گرفتیم؟هدف آقای کروبی از آگاه کردن آقای گرامی مقدم و آقای داوری چه بود؟آقای گرامی مقدم و داوری کیستند؟چه ساعتی به حزب زنگ زدم؟با چه شماره ایی زنگ زدم؟به چه بهانه به حزب رفتم؟آنجا چه گفتم؟آنها چه گفتند؟وقتی زنگ زدم چه کسی گوشی را برداشت؟بعد به چه کسی وصل کرد؟به آن شخص چه گفتم؟با چه کسی رفتم؟در کدام تظاهرات ها شرکت کردم؟ و هزار چرای دیگر بی ربط به قضیه ی تجاوز که بعد از حدود 3 ساعت که من به ایشان اعتراض کردم .
ایشان به من گفتند ما نمی دانیم توراست می گویی یا نه تو ادعای سنگینی می کنی . کل نظام مقدس را زیر سوال بردی ما از کجا بدانیم که تورا تطمیع نکرده اند؟و وقتی که من گفتم که شما مثل اینکه یادتان رفته است مسئله چیست به ظاهر خواستند سئوالاتی در این خصوص کنند سئوالاتی از این دست که دخول تا کجا بوده و آیا آن شخص ارضا شده است یا نه؟که این سوالات بیش از پیش باعث تخریب روح وروان من شد.
آن جور که من احساس می کنم دوستان آقای مرتضوی نظرشان این است که با تخریب شخصیت اینجانب موضوع را به سمتی سوق دهند که من از آقای کروبی پول گرفتم یا آقای کروبی تطمیعم کرده تااین ادعا را بکنم.
بعد هم از من خواستند که با ایشان به پزشکی قانونی بروم ومن علی رغم اینکه از ایشان خواستم باتوجه به مناسب نبودن حالم و داشتن سرگیجه بگذارند برای روز دیگر که ایشان مخالفت کردندو باهم راهی پزشکی قانونی شدیم.
بعد هم در راه پزشکی قانونی قاضی به من می گویند حدیث داریم از حضرت امام جعفر صادق که احمق و بدبخت کسی است که آخرتش را به دنیایش بفروشد بدبخت تر و مفلوک تر از او کسی است که آخرتش را به دنیای دیگران بفروشد.خودتان قضاوت کنید که منظور حاج آقای مقدمی از بیان این جمله چیست؟!
و بعد تلویحا به من می گوید که گول بازی های سیاسی را نخورم و بعد هم که گفتم تقلب شده گفت: ” وقتی آقای کرباسچی به آقای موسوی رای داده ببین قضیه از چه قرار است من حتی مطمئنم که خود آقای کروبی هم به آقای موسوی رای داده” ودیگر پی این داستان را به توصیه بزرگان با سکوت ادامه دادم و وقتی گفتم چرا با بچه ها اینکار را کردید و چرا اینجور کردید مگرما چه کار کردیم؟ گفت وقتی رهبری فرمودند انتخابات درست بوده یعنی بوده که من گفتم نعوذ بالله که رهبری خدا نیستند و معصوم هم نیستند که بعد دیدم دارد به سفسطه می کشاند که باز سکوت پیشه کردم.
درمیان راه ایستادیم و دونفر دیگر آمدند تا شیفتشان را عوض کنند، من به قاضی مقدمی گفتم که اگر ممکن است دیگر اینها نفهمند و ایشان هم قول داد و گفت که نامه مهر و موم شده به دستم می دهد اما نه تنها نامه را به دست من نداد بلکه با آن مامور پچ پچ کرد و زمانی که من به پزشک قانونی رسیدم .
مامور نامه را باز کرد و به دست مامور پذیرش داد نمی دانم یک نامه معاینه تجاوز به چند کلمه نیاز دارد که قاضی محترم صفحه را ریز ریزپر کرده بود و دکتر قریب 5 دقیقه آن را می خواند بعد هم مامور همراهم ،به نزد دکتری که مرا معاینه کرد رفت و چند بار به قاضی زنگ زد و دایم از من دور می شد مباد که من بشنوم چه می گوید؟در ضمن دکتر پزشکی قانونی به من گفت که من دو نامه می دهم تا شرح درمانت را پزشکانی که رفته ایی برای من بنویسند تا نظر دهم اما آن مامور این نامه ها را به من نداد وهرچه به او گفتم که من خودم دیدم که آن نامه ها را گرفتی هاشا کرد بعد هم زمانی که منتظر جواب بودیم مامور به من می گوید من فکر نمی کنم کسی اینکار را بکند بعد هم به من تهمت دروغگویی می زند و می گوید می دانی اگر نتوانی ثابت کنی چه بلایی سرت می آورند؟ بعد که دید خیلی محکم ایستاده ام و می گویم من فقط از خدا می ترسم و روی حرفم ایستاده ام به من می گوید اگر اتفاقی هم افتاده نباید می گفتی باید به خدا واگذار می کردی الان ببین آبروی خودت و خانواده ات را برده ایی بعد هم که از دکتر نقل قول کردم که می گوید بعد از 1.5 ماه هیچ چیز مشاهده نمی شود مامور به من می گوید اگر چیزی بود حتی سایزش رو هم بهت می دادند وادامه داد که ما کارمان این است که البته معلوم نیست معنای این جمله مجهول کدام کار است.
در راه برگشت وقتی گفتم امسال ماه رمضان بی آبیش سخت است با صدای بلند و چشم غره به من گفت :همینش خوب است که آدم ها بفهمند که جهنم چگونه است. امروز هم به نزد همسایه های ما آمده اند و یکسری سوالات راجع من و خانواده ام کرده اند این کارها چه مفهومی جز ارعاب من از عمومی شدن قضیه را در ذهن تداعی می کند؟ من سوال کوچکی دارم از بزرگوارانی که روز 5 شنبه من را به مانند یک متهم مورد بازجویی قراردادند من را گرفته اند؛ زندان بودم چشمان ودستهایم بسته بود ند؛به حد مرگ مرا زدند و بدتر از همه کاری با من کردند که نزد تمام بی دینان و بت پرستان مذموم است ومن تنها جرات این را داشتم که آقای کروبی را از این موضوع مطلع کنم.من از شخص حقیقی شاکی نیستم چرا که می دانم متاسفانه همیشه در کشورمان گناه به گردن یک شخص رده پایین یا یک گروه پایین رتبه می اندازند وهیچ وقت با مسببین اصلی برخوردی در خور انجام نمی شود