۱۳۹۴ مرداد ۶, سه‌شنبه

بنیاد برومند: بیست و هفتمین سالگرد صدور فتوای کشتار زندانیان سیاسی (۱۳۶۷) پژواک صدای شاهدانی که بار حقیقت را به دوش کشیدند



برای بزرگنمائی روی تصویر کلیک کنید


بیست و هفتمین سالگرد صدور فتوای کشتار زندانیان سیاسی (۱۳۶۷)
 
پژواک صدای شاهدانی که بار حقیقت را به دوش کشیدند 


بیست و هفت سال پیش در چنین روزی آیت‌الله روح‌الله خمینی فتوایی صادر کرد که بر اساس آن چندین هزار زندانی سیاسی که پیش از آن محاکمه و به تحمل حبس محکوم شده بودند، به دلیل پایبندی به عقاید سیاسی‌شان و صرفا به جرم داشتن این عقاید، مخفیانه به دار آویخته شدند. این جنایت دولتی سالها مسکوت گذاشته شد و ناشناخته ماند تا زمانی که به همت بازماندگان قربانیان و زندانیان سیاسی که شاهد این کشتار بودند حقایق به‌تدریج آشکار شد.

دفاع از حقیقت و مستند کردن وقایع، اولین و اصلی‌ترین گام در مبارزه با شر در طول تاریخ بوده است. پافشاری بر بیان حقیقت و تشویق جامعه به مواجهه با موارد نقض سازمان‌یافته حقوق بشر، راه را بر فراموشی آنها می‌بندد و فرصت تکرار دوباره این فجایع را از بین‌ می‌برد و زمینه را برای اجرای عدالت و آشتی ملی فراهم ‌می‌سازد. در برخی از موارد، ابراز علنی و عمومی حقیقت این فرصت را در اختیار ناقضان حقوق بشر قرار داده است تا با اعتراف به اعمال و انگیزه‌‌های خود، به واکاوی زمینه‌‌های بروز این فجایع کمک کنند و از امکان عفو در قبال بیان حقیقت برخوردار شوند. شهادت قربانیان، شاهدان و بستگان آنها و جلب توجه افکار عمومی، بخش مهمی از فرآیند حقیقت‌جویی، مستندسازی و اجرای عدالت در مواجهه با نقض سازمان‌‌یافته حقوق بشر است.

«بنیاد عبدالرحمن برومند» که فعالیت اصلی‌‌اش ثبت موارد نقض حق حیات توسط جمهوری اسلامی ایران است، از بدو تشکیل در سال ۱۳۷۰، به مستند کردن پروندۀ قربانیان این کشتار پرداخت. در آستانۀ بیستمین سالگرد این کشتار، مقامات جمهوری اسلامی برای حذف آثار جرم به تخریب گورهای جمعی در خاوران پرداختند و با این کار حتی امید اینکه روزی پیکر قربانیان به خانواده‌هایشان تحویل داده شود تا بتوانند مراسم تدفین و عزاداری برگزار کنند از بین رفت.

تخریب گورهای جمعی در خاوران بنیاد را بر آن داشت که با رجوع به یک حقوقدان برجسته،  قدمی دیگر در راه مبارزه با فراموشی و دفاع از حق قربانیان بردارد. آرشیوهای بنیاد در اختیار «جفری رابرتسون*» کارشناس برجسته حقوق بشر و متخصص جنایت علیه بشریت قرار گرفت و از او درخواست شد که در مورد این جنایت تحقیق کند و یک تحلیل حقوقی در وصف آن تدوین نماید. مسئولان بنیاد معتقد بودند که تعریف و تحلیل این جنایت شرط لازم دادخواهی در این قضیه است. به  کمک منیره برادران و ایرج مصداقی، دو زندانی سیاسی که نقش کلیدی در افشای حقیقت داشته‌اند، جفری رابرتسون موفق شد که علاوه بر مرور اسناد و مدارک بنیاد با سی تن از زندانیان سیاسی که از این کشتار جان به در برده بودند مصاحبه کند و بر اساس مطالعات و تحقیقات خود گزارشی تهیه کند.

طراحی سودابه اردوان، یکی از زندانیان زندان اوین. ترکیبی از بخشهای مختلف زندان، شامل کریدورهای بازجویی، »آموزشگاه،« و بندهای ٢١٦ و ٣٢٥، برگرفته از کتاب او با نام خاطرات زندانبنیاد گزارش رابرتسون، تحقیقی در بارۀ کشتار زندانیان سیاسی ایران در سال ۱۳۶۷، را در سال  ۱۳۹۰ به دو زبان انگلیسی و فارسی منتشر کرد. در این گزارش جفری رابرتسون کشتار ۶۷ را بدون تردید مصداق یک جنایت علیه بشریت دانسته و حتی بحثی در مورد نسل کشی در رابطه با این جنایت مطرح کرده است. در آبان ماه همان سال با همکاری جفری رابرتسون، «مرکز تحقیقات عدالت دوران گذار» دانشگاه آکسفورد و «بنیاد عبدالرحمن برومند»، سمپوزیومی تحت عنوان "کشتار زندانیان سیاسی ایران در سال ۱۳۶۷:  در جستجوی عدالت" در این دانشگاه برگزار شد. برای نخستین بار بازماندگان، کارشناسان  برجسته حقوق بین‌الملل، دانشگاهیان و فعالان حقوق بشر گرد هم آمدند تا درباره بیان حقایق  گفتگو کنند و راه‌های حقوقی و سیاسی ممکن را برای دادخواهی بازماندگان کشتار ۶۷  مورد بررسی قرار دهند. دیگر برای آمران این جنایت علیه بشریت مقدور نبود که حقیقت را نفی کنند و منکر این جنایت شوند. از آن پس کشتار ۶۷ مبدل به یکی از نمونه‌های جنایت علیه بشریت در نیمه دوم قرن بیستم شد و موضوع بحث حقوقدانان در سطح جهانی.

از همان ابتدا به‌نظر می‌رسید که «کشتار زندانیان سیاسی ایران در سال ١٣٦٧: گزارش یک تحقیق» به ضمیمه‌ای نیاز دارد تا مجموعه شواهدی که مبنای اظهارنظر حقوقی «جفری رابرتسون»، مبنی ‌بر جنایت علیه بشریت شمردن این کشتار، بوده ‌است در دسترس جامعۀ حقوقی بین‌المللی و دادگاه افکار عمومی جهان قرار گیرد. از این رو که، چنانچه جنایتی علیه بشریت رخ دهد، این مساله نه فقط به قربانیان و کشوری که این جنایت در مرزهای آن رخ داده است، بلکه از آن مهم‌تر به کل جامعۀ جهانی مربوط می‌شود. زیرا اگر و آنگاه که حکومتی درخواست دادخواهی قربانیانی را برای آشکار کردن حقیقت، اجرای عدالت و جبران خسارت نشنیده بگیرد، جامعۀ جهانی تنها مرجع نهایی برای دادخواهی آن قربانیان خواهد بود. همین انگیزه اولیه برای ارائه شواهد و مدارک به چاپ مجلدی همراه با گزارش رابرتسون انجامید. این مجلد به زبان انگلیسی، به مناسبت بیست و پنجمین سالگرد کشتار زندانیان سیاسی، تحت عنوان «کشتار زندانیان سیاسی ایران، ۱۳۶۷: ضمیمه - روایت بازماندگان و اظهارات مسئولان» منتشرشد و امسال به مناسبت بیست و هفتمین سالگرد صدور فتوا برای ارتکاب جنایت علیه بشریت، نسخۀ فارسی «کشتار زندانیان سیاسی ایران، ۱۳۶۷: ضمیمه - روایت بازماندگان و اظهارات مسئولان» منتشر و در اختیار عموم قرار می‌گیرد.

آنچه در بخش اظهارات شاهدان آورده‌ایم درواقع نسخۀ ویراسته و گاه خلاصه شده سی گواهی است که «جفری رابرتسون» در این تحقیق بررسی کرده است. این بخش فقط مختص اظهارات زندانیان سیاسی پیشین نیست که از این کشتار جان سالم به‌دربرده‌اند، بلکه اظهارات بستگان، والدین و همسرانی را نیز دربرمی‌گیرد که تنها به دلیل تلاش برای کسب اطلاع‌ درباره وضعیت عزیزان‌شان، قربانی رفتاری وحشتناک و توهین‌آمیز شدند. بیست و سه مورد از اظهارات مقامات رسمی که به ‌ترتیب زمانی در لابه‌لای شهادتنامه گواهان گنجانده شده‌اند، صرفا گزیده‌ای است از آنچه که برای تحقیق در اختیار جفری رابرتسون قرار گرفته بود. برای خوانندگانی که ممکن است با تاریخ معاصر ایران آشنایی کمتری داشته باشند، به پیوست، گاه‌شمار مختصری از رویدادهای سیاسی، واژه‌نامه و فهرستی از احزاب سیاسی و فرقه‌های مذهبی‌ای که به گواهی شاهدان مربوط می‌شوند آمده ‌است.

«بنیاد عبدالرحمن برومند» با بزرگداشت یاد قربانیان این جنایت بار دیگر صمیمانه از بازماندگان این کشتار که با بازگو کردن حقایق، نه تنها یاد قربانیان را حفظ می‌کنند بلکه قدمی مؤثر در راه اجرای عدالت برمی دارند، قدردانی می کند.


بنیاد عبدالرحمن برومند
واشنگتن
۶ مرداد ۱۳۹۴
 

* «جفری رابرتسون» نخستین رئیس دادگاه استیناف دیوان بین‌المللی کیفری سازمان ملل در سیرالئون بود که در سال ۱۳۸۷ از سوی دبیر کل سازمان ملل متحد به عنوان یکی از حقوقدانان برجسته شورای حقوقی سازمان ملل برگزیده شد.

تنها راه رهائی از دست اين آدمکشان!سرنگونی است‎


کتاب خاطرات و مبارزات دکتر حسین فاطمی به قلم بهرام افراسیابی درباره فعالیت های مهم و خاطرات دکتر حسین فاطمی نوشته شده است.
پیشوای بزرگ آزادی ؛ دکتر محمد مصدق: “اگر ملی شدن صنعت نفت خدمت بزرگی است که به مملکت شده باید از آن کسی که اول این پیشنهاد را نمود سپاسگزاری کرد و آن کس شهید راه وطن دکتر حسین فاطمی است … در تمام مدت همکاری با این جانب حتی یک ترک اولی هم از آن بزرگوار دیده نشد. “
سام فال ، دبیر سفارت انگلیس (پس از کودتا) : “مصدق مطمئنا مشکل ایجاد می کند. به گمانم چون در حمام خون کشته نشد تبعید بهترین راه حل باشد. اعدام بی رحمانه ، صرف نظر از غیر انسانی بودن آن ممکن است در مورد مصدق عادلانه نباشد ولی شاید برای فاطمی اگر دستگیر شود بهترین راه حل باشد.تا زمانی که اینگونه افراد زنده هستند و در ایران به سر می برند همیشه خطر ضدکودتا وجود دارد. شدت عمل ضروری است. “
شاه خطاب به کرمیت روزولت (پس از کودتا) : “من تختم را مدیون خدا ، ملتم ، ارتشم و شما هستم … مصدق محاکمه می شود و به سه سال حبس محکوم خواهد گشت ولی یک استثناء وجود دارد و آن حسین فاطمی است. او هنوز دستگیر نشده ولی به زودی او را پیدا می کنند. فاطمی بیش از همه ناسزاگویی کرد. او بود که توده ای ها را واداشت مجسمه های من و پدرم را سرنگون و خرد کنند.او پس از دستگیری اعدام خواهد شد. “
شهید دکتر حسین فاطمی (پس از ترور بدست عوامل فدائیان اسلام) : “برای جامعه و ملتی که می‌خواهد زنجیرهای گران بندگی و غلامی را پاره کند این طور رنج‌ها و جان سپردنها و قربانی دادن‌ها باید امری عادی و بسیار ساده تلقی شود. تنها آتش مقدسی که باید در کانون سینه ی هر جوان ایرانی برای همیشه زبانه بکشد این آرزو و آرمان بزرگ پاک است که جان خود را در راه رهایی جامعه و نجات ملت خود از چنگال استعمار و فقر و بدبختی و ظلم و جور بگذارد. ”
نام و یادش جاویدان.
منبع: کتابناک

 بیوگرافی بهرام افراسیابی:

بهرام افراسیابی در بیستم آبان ماه ۱۳۲۰ در شهر حافظ -شیراز- در محل دروازۀ کازرونی دولت به دنیا آمد. در آن زمان به دلیل وقوع جنگ و در مضیقه بودن مردم پدر افراسیابی هرچند از نظر مادی در سطح ضعیفی به سر می‌برد اما روحیه و حافظه‌ای بس شگرف و خطی خوش داشت. وی با زبان انگلیسی آشنا و در ادارۀ دارایی مشغول به کار بود.
بهرام افراسیابی از کودکی به دو چیز عشق می‌ورزید. موسیقی و کتاب؛ هرچند هیچ یک از این دو به راحتی در دسترس وی قرار نمی‌گرفت اما او تا آنجا که می‌توانست آن‌ها را به دست می‌آورد. به گفتۀ خودش «این دو در تمام طول زندگی بهترین انیس و مونسم شدند و هستند.»
افراسیابی دوران ابتدایی را در دبستان سلطانی شیراز -که مدرسه‌ای سنتی و قبلاً متعلق به یکی از افراد بانفوذ بوده و آن را وقف کرده بود- گذراند و سال آخر دبیرستان را هم در همان مدرسه به پایان رساند.
پس از گذراندن دوران دبیرستان و طی کردن خدمت سربازی، عازم آلمان شد و از آنجا به اتریش رفت و در دانشگاه «اینسبورگ» مشغول به تحصیل شد. بعد از خواندن دروس فلسفه، برای تکمیل زبان آلمانی به وین رفت و به دلیل علاقه‌مندی به فراگیری زبان، عازم لندن شد و مدت ۶ سال در کالج لندن انگلستان به فراگیری زبان انگلیسی و زبان‌شناسی پرداخت. سپس به ایران بازگشت و در سال ۵۶- ۱۳۵۵ در مقطع کارشناسی ارشد در همان رشته وارد دانشگاه تهران شد. آن سال‌ها که مصادف با پیروزی انقلاب اسلامی بود جوّ انقلاب او را در بستری که سال‌ها در ذهنش موج می‌زد، قرارداد و با نگارش نخستین کتابش -که بسیار با اقبال رو به رو شد – همۀ زندگی‌اش را صرف نگارش کتاب کرد و آنچه را می‌خواست، به دست آورد و سیراب شد. نگارش حاصل این تلاش مستمر، نزدیک به یکصد عنوان تألیف و ترجمه با موضوعات تاریخی، سیاسی، رمان و انواع ترجمه است.

بیوگرافی دکتر حسین فاطمی:

سید حسین فاطمی (زاده ۱۲۹۶ در نایین – درگذشته ۱۸ آبان ۱۳۳۳ در تهران) سیاست‌مدار و روزنامه‌نگار ایرانی و از ۱۳۳۱ تا ۱۳۳۲ وزیر امور خارجه ایران بود که پس از کودتای ۲۸ مرداد توسط حکومت پهلوی اعدام شد. به گفتهٔ دکتر مصدق، فکر ملی شدن نفت پیشنهاد دکتر حسین فاطمی بود. دکتر فاطمی را همراه با دکتر علی شایگان چهره‌های برجسته جناح چپ دولت مصدق می‌نامیدند. او پیش از اعدام از دوبار ترور (یک بار توسط فداییان اسلام و یک بار توسط شعبان جعفری) جان به در برده بود.
حسین فاطمی در خانواده‌ای روحانی در سال ۱۲۹۶ و در شهر نایین متولد شد. البته در تاریخی که پشت قرآن تولد سید حسین را ذکر کرده نیم‌روز عاشورای سال ۱۳۳۸ هجری قمری ذکر کرده که برابر ۱۲ مهر ۱۲۹۸ هجری شمسی می‌باشد.
پدرش سید علی محمد معروف به سیف العلماء از روحانیون طراز اول نایین محسوب میگردید. حسین پس از طی کردن دوره ابتدایی به اصفهان عزیمت کرد و علاوه بر ادامه تحصیل در روزنامه چاپ اصفهان مشغول به کار گردید و همین امر باعث شد که در تهران نیز با روزنامه ستاره با مدیر مسئولی احمد ملکی همکاری کند.
پس از شهریور ۲۰ و آزادتر شدن محیط سیاسی ایران روزنامه باختر امروز را منتشر کرد. او از دوستان نزدیک محمد مسعود روزنامه نگارمعروف دههٔ ۲۰ بود. محمد مسعود از قول خود تنها حامی فاطمی بود و زمانی که برادرهای بزرگ‌تر فاطمی او را از ارث پدری محروم کردند، اگر حمایت‌های وی نبود شاید فاطمی به راحتی نمی‌توانست تحصیلاتش را به اتمام برساند. در سال ۱۳۲۳ به فرانسه رفت و دکترای حقوق گرفت.
فعالیت‌های سیاسی
فاطمی در اول آبان ۱۳۲۸ به گروه متحصنین که در احمد آباد در منزل دکتر مصدق آمده بودند پیشنهاد می دهد که جبهه واحدی را تشکیل داده و عنوان جبهه ملی ایران را پیشنهاد می کند و به این ترتیب پایه های ایجاد سازمان جدیدی را بنا میگذارد .
حسین فاطمی در کنار محمد مصدق.دکتر مصدق فاطمی را پسر سوم خود می‌نامید.
به پیشنهاد فاطمی روزنامه باختر امروز ارگان جبهه ملی شناخته می شود و چند روز بعد اساسنامه و برنامه کار جبهه ملی اعلام شده و در ۱۰ آبان ۱۳۲۸ رسماً جبهه ملی ایران اعلام موجودیت می کند . فاطمی سازمان دهنده اصلی جبهه ملی محسوب می شد و پس از چند روزی که از تشکیل جبهه ملی می گذرد کمسیون تبلیغات را در جبهه ملی با همکاری بقائی- حائری زاده – آزاد – مکی – ملکی – خلیلی – د تشکیل می دهد. او آیین نامه این کمسیون را نوشته و به این ترتیب نوعی هماهنگی در میان روزنامه های طرفدار به وجود می اورد . پس از انتخاب دکتر مصدق به نخست وزیری حسین فاطمی در ۳۰ اردیبهشت ۱۳۳۰ به سمت معاون پارلمانی نخست وزیر و سخنگوی دولت منصوب می گردد.
فاطمی در مهر سال ۱۳۳۱ با استعفای وزیر خارجه وقت به سمت وزیر امور خارجه دولت دکتر مصدق منصوب شد و بدنبال کشف مدارک جاسوسی انگلیس بلافاصله سفارتخانه انگلیس را در اول بهمن تعطیل و کارمندان آن را اخراج کرد. فاطمی می نویسد: « …ملتی که روزی پرچم دار علم و فرهنگ و صنعت جهان بود…ملتی که راست بود، دوست بود، شعارش پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک بود یک چنین ملتی را یکصد سال استعمار کوشید خرد کند…». در ده ماه آینده یکی از کلیدی ترین وزیران کابینه مصدق و تندروترین مخالف استعمار انگلیس و سلطنت بود. وی در جریان نهضت ملی شدن نفت از همکاران نزدیک دکتر مصدق بود. به گفته دکتر مصدق، او نخستین کسی بود که پیشنهاد ملی شدن صنعت نفت در سراسر ایران را ارائه داد.
مخالفت پیگیر او با دربار محمدرضا شاه پهلوی پس از شکست کودتای ۲۵ مرداد ۱۳۳۲ به اوج رسید.
ترور نافرجام
در ۲۵ بهمن ۱۳۳۰ فاطمی که نماینده مردم تهران نیز بود در حین سخنرانی بر مزار محمد مسعود توسط محمدمهدی عبدخدایی نوجوان ۱۴ ساله و عضو سازمان فدائیان اسلام ترور شد که نافرجام ماند و گلوله به قلب او آسیبی نرساند.
محمد مهدی عبد خدایی درباره ی این ترور می گوید:
به محض این که ماشه اسلحه را کشیدم، اسلحه را بر زمین انداختم. در آن زمان آقای عباس گودرزی نامی بود که در تجریش جگر می‌فروخت و بهش می‌گفتند «عباس جیگرکی» که خم می‌شود و اسلحه را برمی‌دارد که مردم به سمتش هجوم می‌برند و او را می‌زنند. من در تمام این صحنه‌ها حاضر بودم چون کسی باورش نمی‌شد که یک نوجوان ۱۵ ساله با کلت کمری دکتر فاطمی را زده باشد. … ایستادم و تکبیر گفتم. پس از این بود که جمعیت به طرف من برگشتند.
حسین فاطمی در مورد ترور خود چنین می گوید :
« برای جامعه و ملتی که می‌خواهد زنجیرهای گران بندگی و غلامی را پاره کند، این طور رنج‌ها و جان سپردنها و قربانی دادن‌ها باید امری عادی و بسیار ساده تلقی شود. تنها آتش مقدسی که باید در کانون سینهٔ هر جوان ایرانی برای همیشه زبانه بکشد این آرزو و آرمان بزرگ و پاک است که جان خود را در راه رهایی جامعه و نجات ملت خود از چنگال استعمار و فقر و بدبختی و ظلم و جور بگذارد»
پس از کودتای ۲۸ مرداد نزد دوستانش در خفا بود تا ۶ اسفند که دستگیر شد. همان ابتدای دستگیری تصمیم گرفته می‌شود در حین دادرسی توسط یک حرکت به ظاهر خودجوش مردمی به دست شعبان جعفری و مریدانش به قتل برسد که وی و خواهرش مجروح می‌شوند[۸]. فریدون مظاهر تهرانی شاهد این ماجرا می‌نویسد:
«ناگهان شعبان بی مخ و یارانش با چاقوهاى برهنه به دکتر فاطمى حمله‌ور شده و ضرباتى چند وارد کردند. خانمى که بعداً فهمیدم خانم سلطنت فاطمى خواهر دکتر فاطمى است و از طریق خبر رادیو مطلع شده بود که برادرش را دستگیر کرده و به محل دفتر فرماندارى نظامى تهران که آن موقع در داخل کاخ شهربانى (ساختمان ۷ فعلی وزارت‌خارجه) بود آورده‌اند خود را به آن محل رسانده که مصادف با حمله چاقوکشان به دکتر فاطمى شده و خود را سپر بلا کرده‌بود. حمله کنندگان شش ضربه به دکتر فاطمى و ۱۰ ، ۱۱ ضربه به خانم سلطنت فاطمى وارد کردند. دکتر فاطمى را درحالى که روى زمین افتاده بود و خون از بدنش جارى بود با همان جیپى که آورده بودند از محل دور کردند. در آن تاریخ رئیس کل شهربانى سپهبد مهدی‌قلى علوى مقدم، فرماندار نظامى تهران سرتیپ تیمور بختیار و فرمانده گارد شاهنشاهى سرتیپ نعمت‌الله نصیری (ارتشبد بعدى) بودند.»
سید حسین فاطمی سرانجام پس از محاکمه ی غیرعلنی در دادگاه نظامی (۷ مهر) به دلیل اقدام برای برکناری شاه و اقدام علیه سلطنت در سحرگاه ۱۹ آبان ۱۳۳۳ اعدام شد. اشرف پهلوی در اعدام ایشان اصرار زیادی می ورزید و نهایتاً در قبرستان ابن بابویه شهر ری در کنار شهدای قیام ۳۰ تیر به خاک سپرده شد.
آیت الله زنجانی تلاش بسیاری برای جلوگیری از اعدام دکتر فاطمی می‌کند و حتی از آیت الله بروجردی هم کمک می‌خواهد و بروجردی در پاسخ او چنین می گوید: “انگلیسیها از او کینه به دل دارند، شاه هم ضعیف است کاری نمی‌شود کرد.”
سام فال(Sir Sam Falle) دبیر شرقی سفارت انگلیس در تهران در زمان کودتا می‌نویسد «… اعدام بی رحمانه، صرفنظر از غیر انسانی بودن آن، ممکن است در مورد مصدق عاقلانه نباشد ولی شاید برای فاطمی، اگر دستگیر شود، بهترین راه حل باشد. تا زمانی که اینگونه افراد زنده هستند و در ایران به سر می برند، همیشه خطر ضد کودتا وجود دارد، شدت عمل ضروری است…»
کرمیت روزولت دراول شهریور پس از کودتا به ایران می رود و می گوید: « پس از برگزاری تشریفات، شاه به من اشاره کرد و اولین عبارتی که با لحن رسمی ادا کرد این بود : «من تختم را مدیون خدا و ملتم و ارتشم و شما هستم» … و “روزولت” موضوع سرنوشت مصدق و دیگر رهبران جبهه ی ملی را عنوان می کند و از محمد رضا شاه می پرسد: « میل دارم بدانم در مورد مصدق، ریاحی و دیگران، که علیه شما توطئه کرده‌اند، چه فکری کرده‌اید؟» شاه می گوید: «در این مورد زیاد فکر کرده‌ام. مصدق محاکمه می شود. (در این موقع لب های شاه می لرزید) و به سه سال محکوم خواهد گشت … ریاحی نیز مجازات مشابهی دارد. ولی یک استثنا وجود دارد و آن، حسین فاطمی است. او هنوز دستگیر نشده ولی به زودی او را پیدا می کنند. فاطمی، بیش ازهمه ناسزاگویی کرد. هم او بود که توده ای ها را واداشت مجسمه های من و پدرم را سرنگون و خرد کنند. او، پس از دستگیری، اعدام خواهد شد.»
دکتر فاطمی قبل از اعدام گفته بود:
ما سه سال در این کشور حکومت کردیم و یک نفر از مخالفان خود را نکشتیم برای آنکه ما نیامده بودیم برادرکشی کنیم ما برای آن قیام کردیم که ایران را متحد کرده و دست خارجی را از کشور کوتاه کرده و معتقد بودیم اگر در گذشته بعضی از هم وطنان ما در اثر فشار اجانب تحت نفوذ آنها قرار گرفته‌اند و منویات آنها را اجرا کرده‌اند، بعد از آنکه به نهضت استقلال نائل شدیم رویه سابق را ترک خواهند گفت ولی افسوس که عاقبت گرگ زاده گرگ شود.
دکتر مصدق بعد از مرگ وی چنین گفت:
«اگر ملی شدن نفت خدمت بزرگی است از آن کسی که اول این پیشنهاد را نمود باید سپاسگزاری کرد و آن کس شهید راه وطن دکتر حسین فاطمی است. در تمام مدت همکاری با این جانب حتی یک ترک اولی هم از آن بزرگوار دیده نشد.»

"
By Professor Mark Gasiorowski
19 April 2000
    There is not much in the NYT article itself that is not covered in my article on the coup ("The 1953 Coup d'Etat in Iran" published in 1987 in the International Journal of Middle East Studies, and available in the Gulf2000 archives) or other sources on the coup.  The most interesting new tidbit here is that the CIA's agents harassed religious leaders and bombed one's home in order to turn them against Mossadeq.  The article does not say, but this was probably done by Iranians working in the BEDAMN network, which is described in my article.  There are also some new details on how that US persuaded the shah to agree to the coup, including a statement that Assadollah Rashidian was involved in this effort and that General Schwartzkopf, Sr. played a larger role in this than was previously known.  There are also a few details reported in the article that I knew about but chose not to reveal, including that Donald Wilber and Norman Derbyshire developed the original coup plan and that the plan was known as TPAJAX, rather than simply AJAX.  (The TP prefix indicated that the operation was to be carried out in Iran.)  The NYT article does not say anything about a couple of matters that remain controversial about the coup, including whether Ayatollah Kashani played a role in organizing the crowds and whether the CIA team organized "fake" Tudeh Party crowds as part of the effort.  There may be something on these issues in the 200-page history itself.    Much more important than the NYT article are the two documents appended to the summary document giving operational plans for the coup.  These contain a wealth of interesting information.  They indicate that the British played a larger—though still subordinate—role in the coup than was previously known, providing part of the financing for it and using their intelligence network (led by the Rashidian brothers) to influence members of the parliament and do other things.  The CIA described the coup plan as "quasi-legal," referring to the fact that the shah legally dismissed Mossadeq but presumably acknowledging that he did not do so on his own initiative.  These documents make clear that the CIA was prepared to go forward with the coup even if the shah opposed it.  There is a suggestion that the CIA use counterfeit Iranian currency to somehow show that Mossadeq was ruining the economy, though I'm not sure this was ever done.  The documents indicate that Fazlollah Zahedi and his military colleagues were given large sums of money (at least $50,000) before the coup, perhaps to buy their support.  Most interestingly, they indicate that various clerical leaders and organizations—whose names are blanked out—were to play a major role in the coup.  Finally, the author(s) of the London plan—presumably Wilber and Derbyshire—say some rather nasty things about the Iranians, including that there is a "recognized incapacity of Iranians to plan or act in a thoroughly logical manner." 
    Perhaps the most general conclusion that can be drawn from these documents is that the CIA extensively stage-managed the entire coup, not only carrying it out but also preparing the groundwork for it by subordinating various important Iranian political actors and using propaganda and other instruments to influence public opinion against Mossadeq.  This is a point that was made in my article and other published accounts, but it is strongly confirmed in these documents.  In my view, this thoroughly refutes the argument that is commonly made in Iranian monarchist exile circles that the coup was a legitimate "popular uprising" on behalf of the shah. 
    In reply to Nikki Keddie's (UCLA) questions about whether the NYT article got the story right, I would say it is impossible to tell until the 200-page document comes out.  Nikki's additional comment that these documents may not be entirely factual but may instead reveal certain biases held by their authors is an important one.  Wilber was not in Iran while the coup was occurring, and his account of it can only have been based on his debriefing of Kermit Roosevelt and other participants.  Some facts were inevitably lost or misinterpreted in this process, especially since this was a rapidly changing series of events.  This being said, I doubt that there will be any major errors in the 200-page history.  While Wilber had his biases, he certainly was a competent historian.  I can think of no reason he might have wanted to distort this account. 
    Here are a few other notes.  It is my understanding that these documents were given to the NYT well before Secretary Albright's recent speech, implying that they were not an attempt to upstage or add to the speech by the unnamed "former official" who provided them to the NYT.  I think there is still some reason to hope that the 200-page document will be released with excisions by the NYT.  I certainly hope they do so.

Mossadeq of Iran, November 1952-August 1953," March 1954, by Dr. Donald Wilber.

CIA Clandestine Service History, "Overthrow of Premier Mossadeq of Iran,
November 1952-August 1953," March 1954, by Dr. Donald Wilber.
Cover Sheet, Historian's Note and Table of Contents
Summary
I. PRELIMINARY STEPS
II. DRAFTING THE PLAN
III. CONSOLIDATING THE OPERATIONAL PLAN
IV. THE DECISIONS ARE MADE: ACTIVITY BEGINS
V. MOUNTING PRESSURE AGAINST THE SHAH
VI. THE FIRST TRY
VII. APPARENT FAILURE
VIII. THE SHAH IS VICTORIOUS
IX. REPORT TO LONDON
X. WHAT WAS LEARNED FROM THE OPERATION
APPENDIX A - Initial Operational Plan for TPAJAX as Cabled from Nicosia to Headquarters on 1 June 1953
APPENDIX B - "London" Draft of the TPAJAX Operational Plan
APPENDIX C - Foreign Office Memorandum of 23 July 1953 from British Ambassador Makins to Assistant Secretary of State Smith
APPENDIX D - Report on Military Planning Aspect of TPAJAX
APPENDIX E - Military Critique - Lessons Learned from TPAJAX re Military Planning Aspects of Coup d'Etat
  
سه شنبه 27 مه 2014 رولاند الیوت بران

اسنادی تازه درباره کرمیت روزولت

در سال ۱۹۷۹، «کرمیت روزولت» (Kermit Roosevelt)، مأمور کهنه کار«سیا»، خاطرات و روایت‌های خود را از کودتای امریکایی- انگلیسی ۲۸ مرداد سالِ  ۱۳۳۲ که به سقوط «محمد مصدق»، نخست وزیر وقت منجر شد، با عنوان «ضد کودتا» منتشر کرد. 
«ضد کودتا» در غیاب روایتهای رسمی از داستان کودتا و نیز با لحن ماجراجویانهاش، توانست اعتباری برای خود به ارمغان آورد؛ روایتی ارزشمند و دست اول از این لحظه حساس در روابط ایران و امریکا.
دوشنبه گذشته، دوازدهم می، مرکز «اسناد امنیت ملی» در واشنگتن (مؤسسه تحقیقاتی غیردولتی که مدارک و اسناد دولت امریکا را که از حالت محرمانه خارج شده، گردآوری، طبقه بندی و وارسی میکند)، ۱۹ سند سیا را منتشر کرد که در واقع، گزارشهایی از مباحث و مذاکرات داخلی سیا در مورد انتشار کتاب روزولت هستند.
بنابراین اسناد، سیا بارها به محتوای کتاب ایراد میگیرد و همین نکته، روابطش را با روزولت تیره و پرتنش میکند. سیا خاطرات روزولت را «عمدتاً قصهای تخیلی» می‌خواند.
به فاصله‌اندکی از انتشار ضد کودتا، ناشر کتاب، «مک گرو هیل»  قرارداد خود را برای چاپهای بعدی فسخ کرد چون روزولت به اشتباه، «شرکت نفت ایران و انگلیس» را عامل کودتا دانسته و جانشین بعدی شرکت، یعنی «شرکت نفت بریتانیا» برعلیه آن اقامه دعوی کرده بود. وقتی کتاب روزولت در سال ۱۹۸۰ از نو منتشر شد، تمام ارجاعات به «شرکت نفت ایران و انگلیس»، جای خود را به سازمان امنیتی بریتانیا داده بود.
«ایرانوایر» درباره ‌این اسناد و مدارک تازه از «ملکولم برن» (Malcolm Byrne)، سرپرست و مدیر مسوؤل مؤسسه «اسناد امنیت ملی» پرسیده است:
انگیزه روزولت از نوشتن ضد کودتا چه بود؟ به نظر نمی‌رسد که می‌خواسته اطلاعاتی ناقص و تبلیغاتی دروغین را منتشر کند چون کلیت و انسجام کتاب برای او مهم بود. ولی سرانجام موافقت می‌کند مطالبی را منتشر کند که سیا آن را «قصه‌پردازی» توصیف کرده است.
  • سؤال خوبی است. یکی از انتقادهای اصلی به کتاب این است که حول محور «کرمیت روزولت» می‌گردد. بعضی معتقدند که کتاب بیش از آن که از رویدادهایی بگوید که نویسنده قصد توصیف و تشریح آن‌ها را داشته، از خود نویسنده می‌گوید. شکی نیست که لحن و نگاه خاص نویسنده از پشت سطرها معلوم است که خبر از ماجراجویی‌های گوناگون در «بازی بزرگ خاورمیانه» می‌دهد. به نظر می‌رسد که بخش بزرگی از این بازی برای روزولت سرگرمی جذابی بوده و البته درست مثل ماجراجویی‌های پدربزرگش، «تدی روزولت»، خطرهای جدی هم در پی داشته است.
سیا حدس می‌زند که روزولت به دلایل مالی تصمیم به انتشار خاطراتش می‌گیرد. ولی به نظر می‌رسد که‌ این حدس و گمان‌ها بیش‌تر ناشی از روابط تلخ و تند روزولت با سیا باشد.
  • نمی‌شود کل داستان را از این چند فقره سند بیرون کشید ولی قطعاً این نکته‌ای را گفتید، می‌توان از آن استنباط کرد. نمی‌دانم وضعیت مالی روزولت چه گونه بوده اما آن گونه که یکی از مأموران سیا گفته، آن‌ها بعید می‌دانستند که روزولت امیدی به بازدهی مالی چشم‌گیری از فروش کتاب یا حق تولید فیلم داشته است. من هیچ راهی برای تأیید یا رد این فرضیه نمی‌شناسم. ولی حتی اگر انگیزه انتشار کتاب، همین وجه مالی آن بوده باشد، تعجبی نخواهم کرد.
در مورد کودتا، کرمیت در ابتدا فکر می‌کرده که هیچ مشکل خاصی پیش نمی آید. البته از نظر کسی در مقام روزولت، با آن منزلت افسانه‌ای  در سیا و با آن روابط نزدیکش با بزرگان دولت، انتظاری هم جز این نمی‌رفته است. برنامه او این بوده که ابتدا نزد شاه برود و بعد با رییس سیا صحبت کند تا تأیید نهایی را از او بگیرد. روزولت فکر می‌کرده کل داستان به همین جا ختم می‌شود.
پیش از سال‌های دهه ۱۹۷۰، در سیا هیچ مکانیسمی‌ برای بررسی این گونه دست نوشته‌ها وجود نداشته است. بیش‌تر، مأموران بلندپایه سیا در دوران بازنشستگی خود تصمیم می‌گرفتند خاطرات و خطرات خود را به شکل کتاب یا مقاله منتشر کنند و بعد با موانع و مشکلات متعددی روبه‌رو می‌شدند.
ولی مشکلات و مسایلی که روزولت با آن‌ها بر خورد، از جنسی دیگر بودند و در سطوح پایین‌تر سیا، به ویژه در بخش عملیاتی پیش می‌آمدند. در مؤسسه ما نیز هنوز کسانی که تلاش می‌کنند درباره فعالیت‌های عملیاتی سیا اطلاعات بیش‌تری به دست بیاورند، با این دست واکنش‌ها و برخوردها روبه‌رومی‌شوند. بخش‌هایی از سیا به شدت معتقد است که هیچ نکته‌ای از فعالیت‌های آن‌ها، تحت هیچ شرایطی، نباید به بیرون درز کند.
وقتی روزولت با احتیاط در این وادی قدم گذاشت، اولین نشانه‌های حساسیت سیا را می‌شد دید و هرچه او بیش‌تر در این گود می‌رود، بیش‌تر به چهره‌ای سرکش و نافرمان بدل می‌شود.
در سند شماره ۲ می‌بینیم که روزولت تاریخ داخلی کودتا را از سیا تقاضا می‌کند. ولی به او می‌گویند از راه رسمی «قانون آزادی اطلاعات» (Freedom of Information Act) اقدام کند.
  • من عاشق این تکه‎ام چون خودم از مراجعان مکرر به «قانون آزادی اطلاعات» هستم. کسانی که موقعیت من را دارند، طنز ماجرا را می‌فهمند.
در آن دوره، چه اتفاقاتی در سیا می‌افتاده؟ آیا نگرانی فزاینده‌ای از خویشاوندسالاری وجود داشته است؟ آیا سیا سعی می‌کرده به ‌این مسأله خاتمه دهد؟
  • تا حدی همین طور بوده که می‌گویید. اوایل سال ۱۹۷۷، «جان والر» (John Waller)، ژنرال بازرس سیا گزارشی از کتاب روزولت به شورای عمومی این سازمان می‌دهد. سال ۱۹۷۵ به «سال اطلاعات» مشهور شد. در این سال، بخشی از اعضای بلندپایه سیا و دولت امریکا شروع به انتشار مدارک و اطلاعاتی می‌کنند که با توجه به موقعیت این سازمان، بسیار حساس و مأیوس کننده بود.
    سیا تصمیم می‌گیرد جلوی این کار بایستد. مردم فکر می‌کنند سیا قادر مطلقی است که می‌تواند هر کاری را انجام دهد. ولی در واقع، از همان اوسط دهه ۱۹۷۰، با انتقادهای شدیدی روبه‌رو شد. می‌گفتند سیا حیوان مکار و خودسری است که دست به کارهای غیرقانونی و شنیعی می‌زند. آن چه در این اسناد می‌بینید، نخستین نشانه‌های تلاش سیا است برای ایجاد یک حفاظ امنیتی در مقابل این دست حمله‌ها که از مسیرها و زوایای مختلف بر سر این سازمان آوار می‌شد.
منظور «ویلیام اف. دانلی» (William F. Donnelly)، عضو بخش «نقد و بررسی انتشارات سیا» چیست وقتی در سند نهم، این درخواست را طرح می‌کند که باید کتاب روزولت را از «منظر عملیاتی» نقد کرد؟
  • فکر کنم منظور او در مقام یکی از افراد عملیاتی و نه تحلیل‌گر-توجه کنید که ما بین این دو فرق می‌گذاریم - چیزی مثل این است که «آقایونی که با کرمیت روزولت کار می‌کردید! تا به حال هیچ چیز به درد بخوری به دست نیاورده‌اید. روزولت را دست کم گرفته‌اید و حتی امیدوارید یک روز این‌جا بیاید، گپ بزند و مارتینی نوش جان کند».
دانلی معتقد است که باید برخورد تندتری با روزولت شود. در واقع، باید به ‌ایده‌های روزولت اعتراض کرد چون باید از عملیات سیا صیانت و محافظت شود. البته خود روزولت از افراد کهنه کار بخش عملیات سیا به شمار می‌رفته و به احتمال زیاد از نگرانی‌های دانلی و همکارانش در مورد ضرر نوشته‌های او به نوعی خشنود بوده است.
در تمام خلاصه‌هایی که از این مدارک تهیه کرده‌اید، به «استدلال‌های استاندارد سیستم اطلاعاتی» اشاره می‌کنید که بعضی از آن‌ها هم‌چنان به قوت خود باقی مانده‌اند. این استدلال‌ها را با استدلال‌هایی که امروزه سیا مطرح می‌کند، چه گونه مقایسه می‌کنید؟
  • دوست داشتم استدلال‌هایی که در این مدارک مطرح شده‌اند را بررسی کنم چون امروزه مشابه ‌این‌ها زیاد مطرح می‌شود. سیا از انتشار تاریخ درونی کودتا سرباز می‌زند [ و این دقیقاً همان تقاضای روزولت در سال ۱۹۷۷ از سیا است؛ وقتی هنوز مشغول نگارش کتابش بود]، به ‌این دلیل که امنیت ملی را به خطر می‌اندازد.
این حرف، مسخره به نظر می‌رسد چون همه عالم و آدم از نقش سیا در کودتا با خبر بودند. اگر این سازمان اجازه می‌دهد که تیم اصلی عملیاتی خود در کودتا همه چیز را در مورد اتفاقاتی که رخ داده، بگوید چرا نمی‌گذارد اسناد و مدارک اصلی این عملیات منتشر شود؟
آن چه در این اسناد می‌بینید، از نقطه نظر متفاوتی مطرح شده‌اند و این با تجربه من در ثبت و ضبط اطلاعاتی که مطابق «قانون آزادی اطلاعات» انتشار یافته‌اند، هم‌خوان است.
استدلال اسناد یاد شده این است که تا حد ممکن باید از انتشار جزییات فعالیت‌های سیا جلوگیری کرد تا به دشمن، هر که می‌خواهد باشد، هیچ فرصت یا امتیازی داده نشود. اگر غیر از این باشد، سیا نمی‌تواند به وظیفه خود عمل کند.  
اگر با یکی از افراد بخش عملیات این سازمان صحبت کنید، به شما خواهد گفت: «بله، البته، همه می‌دانند که ما در کودتا نقش داشتیم. ولی خودمان نمی‌توانیم به‌این اقرار کنیم چون نمی‌خواهیم در را به روی دشمنان خود باز کنیم.» این یکی از استدلال‌های اصلی این اسناد بود.
واقعاً آزار دهنده است وقتی می بینیم چه گونه ‌این داستان کودتا برملا شد؛ این ‌که چه گونه کتاب روزولت نشان داد سیا برای حفاظت از همکاران خود در «ام آی ۶» انگلستان، ناچار شده بود تمام ارجاعات به آن را در کتاب حذف کند. هیچ سندی نیست که نشان دهد کسی به‌ این ارجاعات اعتراض کرده باشد. حتی خود انگلیسی‌ها هم در ظاهر گله‌ای نداشتند.
در این مورد، با کمبود اطلاعات روبه‌رو هستیم. ما منتظریم تا نسخه بازبینی شده رسمی دولت امریکا از تاریخ دیپلماتیک سال ۱۹۵۳ منتشر شود. دلایل تأخیر در انتشار این نسخه مربوط می‌شود به‌ این ‌که امریکا نمی‌خواسته به دلایل رسمی، در مورد نقش بریتانیا در کودتا افشاگری کند. ولی آخر چرا باید این اطلاعات، زمانی مقدس و تخطی ناپذیر باشد و زمانی دیگر هیچ ابایی از انتشار آن در کار نباشد؟ معیار کجا است؟
چه کسی ارجاعات به سازمان امنیت بریتانیا را در کتاب گنجاند و چرا؟
  • فکر کنم خودِ روزولت. ممکن است از سیا و حتی  سازمان امنیت بریتانیا مهر تأیید گرفته بود. به نظر من، به انگلیسی‌ها خبر داده بودند و کلید این ماجرا همان تهدید «شرکت نفت بریتانیا» بود مبنی بر این که اگر روزولت در کتاب خود به اشاره به سلف شرکت، یعنی «شرکت نفت ایران و انگلیس» ادامه دهد، ماجرا را دادگاهی می‌کند. جالب این‌که روزولت و سیا فکر می‌کردند می‌توانند از این مسأله فرار کنند.
به نظر می‌رسد که ام آی۶ در مورد تاریخ روابط خود با کودتا، موضع بسیار محافظه کارانه‌تری نسبت به سیا می‌گیرد.
  • صد در صد. بر اساس مصاحبه‌ها و مطالعاتی که تاکنون داشته‌ام، می‌توانم بگویم که سیا هیچ مشکلی ندارد که نقشش در کودتا آشکار و افشا شود. انتشار مدارکی که من در اوت سال گذشته درباره آن‌ها نوشتم، این ادعا را ثابت می‌کند چون می‌بینیم که سیا به صراحت اجازه می‌دهد مدارک موجود در مورد نقش امریکا در کودتا از حالت محرمانه خارج شود.
این روحیه را به هیج وجه نمی‌توان در فایل‌های بریتانیا پیدا کرد. وقتی به دیگر اسناد موجود در آرشیو بریتانیا در خصوص عملیات‌ آن‌ها در خاورمیانه نگاه کنیم، مسأله خیلی عجیب می‌شود چون در آن اسناد به روشنی به نقش خود اقرار می‌کنند. چرا دولت بریتانیا در مورد انتشار این اسناد هیچ ابایی ندارد ولی در مورد کودتای ایران، همواره با اکراه و احتیاط عمل کرده است؟ تنها حدسی که می‌توانم بزنم این است که  بریتانیا این ملاحظه را داشته که اگر ایران واکنش شدیدی از خود نشان دهد، منافع بریتانیا به خطر می‌افتد.
نقش ام آی ۶ را در کودتا چه گونه می‌بینید؟
  • به لطف خاطرات افرادی مانند «سم فل» (Sam Falle) که در زمان کودتا از اعضای دولت به شمار می رفت و درباره آن حرف زده بود و نیز از طریق بعضی دیگر، اطلاعات و شواهدی در دست داریم. حس خود من این است که انگلیسی‌ها نقش چندان حیاتی در کودتا نداشته‌اند چون در آن زمان، نمایندگان آن‌ها دیگر در ایران اقامت نداشتند. مصدق سال پیش از کودتا، همه آن‌ها را اخراج کرده بود. فکر می‌کنم نقش بریتانیا در این حد بوده که ‌ایده اولیه را پیشنهاد و در دولت «آیزنهاور» دوباره آن را مطرح می‌کند. انگلیسی‌ها به طور قطع علاقه داشتند که‌ این عملیات با موفقیت انجام شود و بدون شک با امریکا هم‌یاری و هم‌فکری کردند و برخی عوامل خود در ایران را هم در اختیار امریکا گذاشتند.  
روند خارج کردن اسناد از حالت محرمانه در سیا، ام آی ۶ و دیگر سازمان‌های امنیتی چه تفاوت‌هایی با هم دارند؟ به نظر می‌رسد در مورد شفافیت اسناد تاریخی در دیگر سازمان‌های امنیتی، محل بحث زیاد است.  
  • کاملا درست است. فکر می‌کنم سیا در مقایسه با دیگر سازمان‌های امنیتی در دنیا - تقریباً بدون هیچ استثنایی - بازتر و صریح‌تر است. البته می‌توان به پرونده‌های «اشتازی»، وزارت امنیت آلمان شرقی اشاره کرد. ولی خب، آلمان شرقی که دیگر وجود ندارد.
سیا سازمان بزرگی است با یک دستگاه اداری بزرگ. هیچ دیوان‌سالاری به‌ این عظمت وجود ندارد که نگاه واحد و یک‌پارچه‌ای داشته باشد. روشن است کسانی که در بخش عملیات سیا فعالیت می‌کنند، در قیاس با کارشناسان و تحلیل‌گران، در انتشار اطلاعات بسیار کم دل و جرأت‌تر هستند. این نکته مدام در حال رشد و تحول است. بنابراین، شاید دوره‌هایی بوده که مدافعانِ «شفافیت در انتشار اطلاعات»، احساس پیروزی کرده‌اند و به نظر من، میانه دهه ۱۹۷۰ از همین دوره‌ها بوده است. ولی معمولا در پی این دوره‌ها، روند کاهش هزینه‌ها شتاب می‌گیرد. این دقیقاً همانی است که در دوره «ریگان» اتفاق افتاد و تحقیقات و وارسی‌های «کمیته کلیسا» (Church Committee) و «کمیته پایک» (Pike Committee) را در پی داشت.
همیشه وقتی مردم تلاش می‌کنند تا سازمان‌های امنیتی را شفاف‌تر کنند، این سازمان‌ها هم به دنبال ان می‌روند تا به طریقی، فشار را خنثی کنند. این است که همیشه در این شرایط، چالش‌ها و موانع زیاد می‌شوند. به نظر می‌رسد امروزه سیا برای حفاظت از گزارش‌های تاریخی داخلی خود، راه متفاوتی را در پیش گرفته است. ما درباره کودتای ۲۸ مرداد صحبت کردیم که تا کنون از نظر رسمی هم‌چنان محرمانه مانده است، هرچند روزنامه «نیویورک تایمز» بخش اعظم مدارک مربوط را در ژوئن سال ۲۰۰۰ منتشر کرد.
به نظر می‌رسد سیا امروزه ‌این استدلال را مطرح می‌کند که تاریخ‌های رسمی نه فقط اسرار امنیت ملی هستند بلکه بازگوکننده مذاکرات داخلی سیا نیز به شمار می‌روند؛ مذاکراتی که تحت «معافیت بی ۵» (B5 exemption) قرار می‌گیرند و «قانون آزادی  اطلاعات» انتشار آن را مجاز محسوب می‌کند.
فرض بر این است که‌ این نکته بر مذاکرات داخلی اطلاق شود؛ اتفاق بدی است اگر خود حکومت جلوی آن را بگیرد یا با آن مخالفت کند. ولی اگر اطلاعات مربوط به دیدگاه‌های افراد پیش از موقع افشا شود، به طور قطع حکومت با آن مخالفت می‌کند. اما بیش‌تر، این موارد روایت‌های تاریخی هستند که عمر بسیار بسیار طولانی دارند و حرف ما این است که بعد از این همه سال، حساسیت خود را از دست می‌دهند.
جالب این‌ که مشتاق‌ترین کسانی که خواهان بر ملا شدن رازها هستند، همین مأموران سیا به شمار می‌روند که وقتی بازنشسته می‌شوند، تصمیم می‌گیرند خاطرات خود را بنویسند و به اسنادی که با آن کار می‌کرده‌اند دسترسی یابند.
سرنوشت کتاب روزولت چه شد؟
از بازی روزگار، هنوز این کتاب یکی از مهم‌ترین منابع موجود است؛ سندی تلخ در مورد محدودیت‌های شفافیت. با این حال، کتاب روزولت و تاریخ داخلی که به قلم یکی از همکارانش در بخش عملیات، «دانلد ویلبر» (Donald Wilber) در سال ۱۹۵۴ نوشته شد، دو تا از مهم‌ترین روایت‌های موجود در این زمینه‌اند. روزولت خود را با جزییات بیش از حد سرگرم می‌کند و در عین حال، اشتباهات زیادی هم در مورد هویت عاملان مرتکب می‌شود. به هر حال، اگر می‌خواهید درباره کودتا بدانید، نمی‌توانید از کنار کتاب روزولت رد شوید.

he New York Times in its editions of April 16 and June 18, 2000, and posted in this form on its website at:





Corbis / Bettmann
By JAMES RISEN


Requires Adobe Acrobat



















The Central Intelligence Agency's secret history of its covert operation to overthrow Iran's government in 1953 offers an inside look at how the agency stumbled into success, despite a series of mishaps that derailed its original plans.
Written in 1954 by one of the coup's chief planners, the history details how United States and British officials plotted the military coup that returned the shah of Iran to power and toppled Iran's elected prime minister, an ardent nationalist.
The document shows that:

  • Britain, fearful of Iran's plans to nationalize its oil industry, came up with the idea for the coup in 1952 and pressed the United States to mount a joint operation to remove the prime minister.
  • The C.I.A. and S.I.S., the British intelligence service, handpicked Gen. Fazlollah Zahedi to succeed Prime Minister Mohammed Mossadegh and covertly funneled $5 million to General Zahedi's regime two days after the coup prevailed.
  • Iranians working for the C.I.A. and posing as Communists harassed religious leaders and staged the bombing of one cleric's home in a campaign to turn the country's Islamic religious community against Mossadegh's government.
  • The shah's cowardice nearly killed the C.I.A. operation. Fearful of risking his throne, the Shah repeatedly refused to sign C.I.A.-written royal decrees to change the government. The agency arranged for the shah's twin sister, Princess Ashraf Pahlevi, and Gen. H. Norman Schwarzkopf, the father of the Desert Storm commander, to act as intermediaries to try to keep him from wilting under pressure. He still fled the country just before the coup succeeded.
  • • Send your comments to The New York Times on the Web
    Copyright 2000 The New York Times Company 

    جلسه شورای عالی امنیت کشور در شب قبل از هفده شهریور سال 1357

    انتشار جلسه شورای عالی امنیت کشور در شب قبل از هفده شهریور سال 1357


       
    انتشار جلسه شورای عالی امنیت کشور در شب قبل از هفده شهریور سال 1357

    دانلود فایل


    دانلود فایل


    دانلود فایل


    دانلود فایل

    نوارجلسه مهم شورای عالی امنیت کشور در روز شانزدهم شهریور 1357 به ریاست جعفر شریف امامی نخست وزیر وقت رژیم پهلوی در اختیار موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی قرارگرفت . این سند صوتی بازتاب دهنده موضوعاتی است که در  جلسه شورای امنیت درست یک روز قبل از حوادث خونین 17 شهریور 1357 مطرح شده ، نخستین بار جزئیات تصمیم گیری در باره دلایل اعلام حکومت نظامی در تهران و چند شهر مهم ایران  اعلام می شود.
    اسناد جدید سیا از اسرار طراح کودتای ۲۸ مرداد
    شیدا قماشچی
    تاریخ ایرانی: آرشیو امنیت ملی ایالات متحده به تازگی اسنادی درباره تلاش‌های کرمیت روزولت، رئیس شعبه خاورمیانه سیا و طراح اصلی کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ برای انتشار کتاب «ضد کودتا: تلاش برای کنترل ایران» منتشر کرده است که حاکی از مخالفت سازمان سیا با افشای هرگونه اطلاعاتی است که به عملیات‌های خارجی این سازمان و نقش آن در سرنگونی دولت دکتر محمد مصدق اشاره دارد. بیش از ۱۵۰ تغییر اعمال شده، کتاب روزولت را در ‌‌نهایت تبدیل به «اثری داستانی» کرد. کتاب در ‌‌نهایت چهار ماه پیش از پایان بحران گروگانگیری دیپلمات‌های آمریکایی منتشر شد که در آن به نقش سرویس اطلاعاتی بریتانیا (MI6) اشاره شده بود.

    «تاریخ ایرانی»، ۱۹ سند منتشر شده از سوی آرشیو امنیت ملی ایالات متحده را مرور کرده است که از اصرار سیا به حفظ اسرار کودتا تا بازبینی کتاب توسط مقامات این سازمان را در بر می‌گیرد:

    سند شماره ۱: سی‌آی‌ای، «توافقنامهٔ حفظ اسرار»، امضا شده توسط کرمیت روزولت، ۶ آوریل ۱۹۴۹

    با امضای این توافقنامۀ حفظ اسرار، کرمیت روزولت متعهد به رعایت قوانین جاسوسی سال ۱۹۱۷ گردید؛ قوانین مربوط به افشاسازی اطلاعات دفاعی و جرایم مربوط به تخطی از این قانون را تصدیق کرد. او متعهد شد که اسرار رده‌بندی شده را هرگز «افشا، منتشر و آشکار» نسازد «به استثنای نحوهٔ اجرای وظایف رسمی‌اش»، مگر در موارد خاصی که به آن اشاره شده و پذیرفت که رعایت این موارد پس از ترک سمت‌های دولتی‌اش نیز الزامی هستند.


    سند شماره ۲: نامهٔ غیررسمی برای مشاور حقوقی، از جان اچ. والر، بررسی تقاضای انتشار غیررسمی توسط یکی از کارکنان سابق آژانس، ۱۱ ژانویه ۱۹۷۷، محرمانه 

    در این نامهٔ غیررسمی، جان والر بازرس کل سی‌آی‌ای به رئیس آژانس اطلاع می‌دهد که قصد دارد تا از اطلاعات و همکاری‌هایش در طرح روزولت، کتابی دربارهٔ کودتا منتشر کند. (روزولت پس از ترک دنیای جاسوسی در پایان دههٔ ۱۹۵۰، مشاور متخصص در امور خاورمیانه باقی ماند و منفعت روابط با شاه را همچنان حفظ کرد، برای او لابی می‌کرد و او را تشویق می‌کرد تا تسلیحات نظامی آمریکا را از دیگر مشتریان روزولت خریداری کند). پیش‌تر والر به روزولت اطلاع داده بود که علاوه بر بررسی دست‌نوشته‌های او، سی‌آ‌ی‌ای «مایل است بداند که آیا شاه ایران از انتشار چنین کتابی رنجیده خواهد شد یا خیر». روزولت پاسخ می‌دهد «که کاملا برعکس»، او شخصا راجع به این موضوع با شاه صحبت کرده است و مطمئن است که او «از این کتاب استقبال خواهد کرد».

    والر آشکار می‌سازد که رئیس سی‌آی‌ای، جورج اچ. دبلیو. بوش پیش از ماه ژوئن راجع به این پروژه مستقیما با روزولت صحبت کرده و با والر تماس گرفته است تا «ببیند برای کمک به این پروژه چه کاری از دستش بر می‌آید».

    با گذشت شش ماه، آژانس قوانین جدیدی برای انتشار مطالب توسط کارکنان سابق اعلام کرد. والر به صحبت‌هایش با روزولت مراجعه و به تصمیم مارچتی استناد می‌کند. او مصمم است تا نشان دهد اگرچه او و روزولت با یکدیگر «معاشرت می‌کنند» و والر به شخصه از عوامل کلیدی عملیات ۱۹۵۳ بوده است (جزئیات بیشتری در یادداشت‌ها نیامده است)، با این وجود او برای همکار سابقش خدمات خاصی ارائه نداده است. برای نمونه، هنگامی که روزولت اجازه خواست تا به تاریخچهٔ درون سازمانی تی پی آژاکس (اسم رمز کودتا) دست یابد، والر به او گفته است «او آزاد است تا بنا بر قانون آزادی اطلاعات برای استفاده از این اسناد اقدام کند».


    سند شماره ۳: نامهٔ غیررسمی برای ثبت از طرف دفتر مدیرکل، بررسی تقاضای انتشار غیررسمی توسط یکی از کارکنان سابق آژانس، ۱۳ ژانویه ۱۹۷۷، غیرمحرمانه

    در اینجا یک وکیل از دفتر مدیرکل یادآوری می‌کند که چگونه سیاست‌های سی‌آی‌ای برای بازبینی «انتشار غیررسمی متون» تغییر یافته است که انتشار مطالب مقامات سابق نیز از آن جمله محسوب می‌شوند. او به تاثیر مسالهٔ مارچتی اشاره می‌کند و اینکه آژانس چگونه ممکن است با انتشار چنین مطالبی موافقت یا مخالفت کند.


    سند شماره ۴: نامهٔ غیررسمی برای مدیرکل، از جان اچ. والر، «انتشار توسط مقامات اسبق سی‌آی‌ای»، ۱۹ ژانویه ۱۹۷۷، غیرمحرمانه

    والر گزارش می‌دهد که انتشارات ریدرز دایجست قصد دارد تا کتاب روزولت را منتشر کند. او می‌گوید که در مکالماتش با روزولت او بر «اهمیت نقش» دفتر مدیرکل در صدور مجوز «تاکید» کرده است، و روزولت پاسخ داده است که «فکر می‌کند تصمیم درستی گرفته است که پیش از هر کاری آقای بوش را مطلع ساخته است». اما آقای روزولت ادامه می‌دهد که قصد دارد تا با یکی از نمایندگان دفتر مدیرکل صحبت کند. والر «دوباره به او یادآوری می‌کند که می‌بایست مواظب یک موضوع خاص باشد» ولی جزئیات بیشتری در این نامه ذکر نشده است.


    سند شماره ۵: نامهٔ غیررسمی برای رئیس بخش امنیت، از طرف (نام حذف شده است)، یکی از اعضای دفتر مشاور حقوقی، «کتاب کرمیت روزولت دربارهٔ ایران»، ۲ فوریه ۱۹۷۷، غیرمحرمانه

    یکی از اعضای مشاور حقوقی سی‌آی‌ای از ملاقات با روزولت گزارش می‌دهد که به سفارش والر انجام شد تا مسالهٔ «توافقنامه حفظ اسرار» را در مورد کتاب‌های نوشته شده توسط کارکنان سابق آژانس حل و فصل کنند. یکی از اعضای دفتر مشاور حقوقی یک نسخه از توافقنامهٔ سال ۱۹۴۹ را برای روزولت فراهم می‌کند. (سند شماره یک). روزولت در عوض چهار فصل از کتابش که به وظایفش در سی‌آی‌ای مربوط می‌شد را در اختیارش قرار می‌دهد. در این زمان روزولت قرارداد انتشار کتابش را با انتشارات ریدرز دایجست امضا کرده بود. او درخواست می‌کند که بازبینی پیش از سفر او به ایران برای ملاقات با شاه طی یک ماه آینده اتمام پذیرد.


    سند شماره ۶: نامه غیررسمی برای رئیس هیات مدیره، اعضای هیات بازبینی متون، از طرف (نام حذف شده است) یکی از اعضای دفتر مشاور حقوقی، «ملاقات با آقای کرمیت روزولت»، ۲۴ فوریه ۱۹۷۷، غیرمحرمانه

    به درخواست روزولت (سند شماره پنج)، هیات بازبینی متون، نظارت سریعی بر فصل‌هایی از کتاب او انجام داد. اعضای هیات بازبینی متون عکس‌العمل‌های مختلفی داشتند که دفتر مدیرکل آن‌ها را به روزولت منتقل کرد و گفته می‌شود که او در این زمینه‌ها «با کمال میل همکاری خواهد کرد». روزولت گزارش می‌دهد که انتشارات ریدرز دایجست کنار کشیده است و سفر او به ایران نیز به تعویق افتاده است. بیشتر بخش‌های این نامه که به نظر می‌رسد به نظرات اعضای هیات بازبینی متون مربوط باشند حذف شده‌اند.


    سند شماره ۷: اسناد مربوط به سوابق اعضای هیات بازبینی متون، از طرف مدیر اجرایی، هیات بازبینی متون، «کرمیت روزولت ـ ۲۸ مرداد: ضد کودتا»، ۳۰ ژوئن ۱۹۷۸، محرمانه

    طبق این اسناد هیات بازبینی متون ۱۱ فصل از کتاب روزولت را در اختیار دارد و سه هفته به اعضای هیات فرصت داده شده تا آن‌ها را بازبینی کنند تا روزولت بتواند آن‌ها را در اول آگوست در اختیار انتشارات جدیدش قرار دهد. (انتشارات مک گراهیل در ‌‌نهایت قرارداد انتشار این کتاب را از ریدرز دایجست ورشکست شده خریداری کرد.) عنوان احتمالی این کتاب «۲۸ مرداد: ضد کودتا»، به تاریخ روزی که در آن مصدق سرنگون شد در تقویم ایرانی اشاره دارد. (در تقویم میلادی ۱۹ آگوست)


    سند شماره ۸: اسناد مربوط به سوابق رئیس و اعضای هیات بازبینی متون، ۱۰ جولای ۱۹۷۸، محرمانه؛ نامه ضمیمه شده از طرف (نام حذف شده است)، «نسخهٔ دوم از ۲۸ مرداد: ضد کودتا نوشتهٔ کرمیت روزولت»، ۷ جولای ۱۹۷۸

    رئیس بخش مدیریت اطلاعات سی‌آی‌ای (ویلیام اف دانلی، به سند شمارهٔ ۹ مراجعه کنید) به اطلاع اعضای هیات بازبینی متون می‌رساند که او و کارمندانش با «مشکلات فراوانی» دربارهٔ این کتاب مواجه شده‌اند. «نامه فوری» از طرف یکی از بازرسان داخلی پیشنهاد می‌کند تا «یک پیشنهاد متفاوت به روزولت ارائه شود» تا کتاب را در نسخهٔ محرمانه و درون سازمانی نشریه مطالعات جاسوسی منتشر کند و در عوض به او اجازه داده شود تا به اسناد فوق محرمانه دسترسی بیابد. این بازرس امیدوار است که مامور سابق به ارزش این کار برای کمک رساندن به «نسل جدید پرسنل آژانس» آگاهی داشته باشد و تجربیاتش از «نخستین عملیات واژگونی یک حکومت خارجی با حمایت سی‌آی‌ای خارج از حیطهٔ شوروی» را در اختیارشان قرار دهد. او خاطرنشان می‌کند که اسناد محرمانه در حال واگذاری به تاریخ‌نگاران وزارت امور خارجه هستند تا در مجموعهٔ فراس مورد استفاده قرار بگیرند. (هنگامی که جلد‌های مربوط به این موضوع در سال ۱۹۸۹ به چاپ رسیدند انتقادات شدید مردمی را به همراه داشت چرا که تمامی ارجاعات به نقش ایالات متحده آمریکا و بریتانیا در کودتای ۱۹۵۳ از آن حذف شده بود.)


    سند شماره ۹: نامه غیررسمی برای مدیر اجرایی، هیات بازبینی متون، از طرف ویلیام اف. دانلی، «نسخه‌ای از ۲۸ مرداد: ضد کودتا نوشتهٔ کرمیت روزولت»، ۱۷ جولای ۱۹۷۸، محرمانه

    همان‌گونه که در یادداشت ۱۰ جولای نیز ذکر شده بود (سند شماره هشت) رئیس بخش مدیریت اطلاعات سی‌آی‌ای مخالفت خودش را با متن کتاب روزولت اعلام کرد. بخش‌هایی از کتاب «غیرقابل قبول» عنوان شده‌اند. متاسفانه همهٔ آن‌ها حذف شدند (چهار پاراگراف در مجموع یک صفحه و نیم)، در این نسخه از سند، دانلی «توافقات پیشین» با روزولت را کاملا بیهوده عنوان کرده است، در حالیکه «روش‌های متقاعد ساختن کارکنان پیشین آژانس که قصد تالیف دارند معمولا با رضایت صورت می‌گیرد» ولی او توصیه می‌کند «تا روش‌های جایگزین در این مورد با مشورت اعضای هیات بازبینی متون صورت بگیرد.» به وضوح، در آژانس اختلاف وجود داشت که چه مطلبی اجازهٔ انتشار بیابد و چگونه با یک مقام ارشد سابق برخورد شود.


    سند شماره ۱۰: اسناد سوابق سی‌آی‌ای، نویسنده و دریافت‌کننده حذف شده‌اند، «مقام ریاست دربارهٔ کتاب کرمیت روزولت نظر می‌دهند.»، ۲۹ جولای ۱۹۷۸، غیرمحرمانه؛ به انضمام نامه‌ای به جان مک‌ماهن، معاون مدیر اجرای عملیات، از طرف (نام حذف شده است) به هیات بازبینی متون، ۲۶ جولای ۱۹۷۸، درون سازمانی

    با توجه به شکایت‌های مطرح شده از داخل سازمان برای انتشار دست‌نوشته‌ها، مقامات سی‌آی‌ای با اکراه برای انجام یک دور دیگر مذاکرات با روزولت گردهم آمدند. نویسندهٔ نامه به جان مک‌کاهن افسر عالی‌رتبهٔ عملیات یادآوری می‌کند که اعضای بخش مدیریت اطلاعات سی‌آی‌ای «مشکلات اساسی» از دل این کتاب بیرون کشیده‌اند. با در نظر گرفتن نقش روزولت در وقایعی که توصیف می‌کند، نویسندهٔ نامه پیشنهاد می‌دهد که سازشی صورت بگیرد و نمایندهٔ مدیر اجرای عملیات با روزولت همکاری کند و او را در جریان قرار دهد. مقامات آژانس عقیده داشتند که حق با آن‌هاست، نه تنها از نقطه نظر قانونی بلکه به صورت جمعی از آنچه که در آستانۀ افشا بود، ناراضی بودند. از یک سو مسالهٔ دعوا و اختلاف پدید آمده بود. از طرف دیگر روزولت، کار را برای آن‌ها مشکل کرده بود. برای مثال حاضر نبود ملاقات‌ها در هیچ جا مگر در خانهٔ ویلایی‌اش در نانتاکت صورت بگیرند. مشکلات داخلی در سازمان برای به عهده گرفتن مسئولیت پرونده شکل گرفته بود و همان‌گونه که نامه نیز به آن اشاره دارد تا آن زمان دو مقام از پذیرفتن این پرونده سر باز زدند. مک‌ماهن که از انعطاف‌پذیری آژانس در این مورد ابراز ناخشنودی می‌کند، با دستخط خودش در پایین نامه خطوطی را اضافه کرده است: «من مخالف انتشار هرگونه مطلبی هستم که در آن به نقش سی‌آی‌ای در عملیات خارج از کشور اشاره شده باشد.»


    سند شماره ۱۱: اسناد سوابق سی‌آی‌ای برای رئیس و قائم‌ مقام آژانس، از طرف مدیر روابط عمومی (نام حذف شده است)، «مشکلات پیش‌بینی شده در زمینه انتشار کتاب توسط کارکنان سابق آژانس»، حدود ۱۴ آگوست ۱۹۷۸، محرمانه؛ به انضمام نامهٔ غیررسمی خطاب به رئیس آژانس، از طرف هربرت ای هتو، مدیر روابط عمومی، «مشکلات پیش‌بینی شده در زمینه انتشار کتاب توسط کارکنان سابق آژانس»، ۱۴ آگوست ۱۹۷۸، محرمانه، نامهٔ غیررسمی رئیس هیات بازبینی متون، از طرف (نام حذف شده است)، یکی از اعضای دفتر مشاور حقوقی، «کتاب کرمیت روزولت دربارهٔ ایران»، ۴ آگوست ۱۹۷۸، محرمانه

    دو هفته بعد، «مساله» کتاب روزولت به مقامات بالای سی‌آی‌ای رسید. این اسناد به مدیرکل استنسفیلد ترنر و معاون او فرانک کارلوچی هشدار می‌دهند که روزولت از مقررات آژانس طفره می‌رود و قصد دارد تا مستقیما و از طریق دوستان عالی‌رتبه با آن‌ها تماس برقرار کند. در نامهٔ دوم ملاقات ۲ آگوست ثبت شده است که ملاقاتی ـ در نانتاکت- با حضور روزولت، پسرش جاناتان و مدیر اجرای عملیات (کمپل جیمز، که در سند شمارهٔ ۱۸ به نامش اشاره شده است) و وکیلی از دفتر مدیرکل صورت گرفته است.

    بنابر سند دوم، پس از «شوخی‌ها و تعارفات» اولیه، مقامات سی‌آی‌ای روزولت را از موضع جان مک‌کاهن در زمینهٔ عملیات خارج از کشور آگاه کردند و اینکه هیچ‌گونهٔ افشای اطلاعاتی در این زمینه برای آژانس قابل تحمل نخواهد بود. در این سند آمده است: «این موضع‌گیری یکی از اعضای دفتر مشاور حقوقی برای روزولت تعجب‌انگیز بود.» روزولت پاسخ می‌دهد: «آقایان من دو سال از عمرم را صرف نوشتن این کتاب کرده‌ام، چرا زود‌تر من را مطلع نکرده‌اند؟» او به مقامات یادآوری می‌کند که بوش، رئیس سابق سی‌آی‌ای را در جریان گذاشته و موافقت شاه را نیز جلب کرده است. عضو دفتر مشاور حقوقی اصرار دارد که کسی به این نکته‌ها اشاره نکند (اگرچه در اسناد ثبت شده‌اند) ولی اضافه می‌کند: «ریاست آژانس، امروز فرد دیگری است و قوانین جدیدی مربوط به انتشار مطالب وضع شده‌اند.»

    عضو دفتر مشاور حقوقی ادامه می‌دهد و به آخرین شهادت ترنر در پروندهٔ قضایی جنجال‌برانگیزی اشاره می‌کند که در آن مامور سابق سی‌آی‌ای فرانک اسنپ از ارائهٔ کتاب برای بازبینی پیش از انتشار سر باز زد و نتیجه آنکه «اطمینان جهانی به توانایی ما در حفظ اسرارمان خدشه وارد آمد.» او همچنین از قاضی فدرال جان جی. سیریکا نقل قول می‌کند که رده‌بندی محرمانه در عصر اطلاعات در «تاثیرش در زمان حال» است که اهمیت می‌یابد. (هر دو نکتهٔ مورد بحث تا امروز نیز جز مباحث استاندارد جوامع جاسوسی باقی مانده‌اند.)

    برخلاف ملاقات‌های پیشین با روزولت‌ها، این ملاقات با نارضایتی پایان یافت. «من از عکس‌العمل‌های جاناتان روزولت مطمئن شدم که او به پدرش توصیه خواهد کرد که بدون تایید سی‌آی‌ای به انتشار کتابش بپردازد.» او عقیده داشت که «به احتمال زیاد» این خانواده از دسترسی‌شان به «مقامات بالای قضایی و اجرایی» استفاده خواهند کرد تا نزد رئیس آژانس ترنر پادرمیانی کنند. او اضافه می‌کند که این احتمال وجود دارد که خانوادهٔ روزولت بر «درآمد بالای» حاصل از فروش حقوق کتاب و فیلم «حساب باز کرده‌اند.» ترنر در بالای نامهٔ نخست با دستخط خود می‌نویسد: «من هنوز در پی دیگر کتاب‌های چاپ شده بدون مجوز توسط ماموران سابق آژانس هستم.»


    سند شماره ۱۲: سند مربوط به رئیس و اعضای هیات بازبینی متون، از طرف (نام حذف شده است)، یکی از اعضای دفتر مشاور حقوقی، «نسخه‌ای از کتاب ۲۸ مرداد: ضد کودتا نوشتهٔ کرمیت روزولت»، ۲۸ سپتامبر ۱۹۷۸، غیرمحرمانه

    در این نامه به منظور به روزرسانی هیات بازبینی متون، عضو دفتر مشاور حقوقی اطلاع می‌دهد که خانوادهٔ روزولت بار دیگر درخواست ملاقات کرده‌اند (این ملاقات برای تاریخ ۲ اکتبر برنامه‌ریزی شده بود ولی آژانس آن را لغو کرد که دلیل آن در سند اینطور آمده «تا زمانی که سی‌آی‌ای خود را جمع و جور کند»، سند شمارهٔ ۱۸) دفتر مشاور حقوقی که پیش‌بینی یک دعوای حقوقی را می‌کرده در پی آن بوده تا موارد مورد نیاز برای پیروزی را جمع‌آوری کند و نگارندهٔ نامه این اطلاعات را در اختیار رئیس هیات بازبینی متون قرار داده است. آژانس «قادر نخواهد بود از ممنوعیت فراگیر مک‌ماهن دفاع کند» (به سند شماره ۱۱ رجوع کنید) در عوض هیات بازبینی متون موظف است که دلایل کافی در توجیه حذف بخش‌های مساله‌دار کتاب بیابد. «تنها اطلاعاتی که آژانس می‌تواند درخواست حذفشان را داشته باشد اطلاعات محرمانه و رده‌بندی شده هستند، اطلاعاتی که توسط نویسنده در زمان استخدام آژانس به دست آمده‌اند و توسط دولت ایالات متحده در دسترس عموم قرار نگرفته‌اند.» ممنوعیت‌های مک‌ماهن به احتمال زیاد «از استاندارد غیرمجاز» برخوردار هستند، علاوه بر آن روزولت کتابش را برای بازبینی ارائه کرده است و به نظر رئیس ما هیچ «دعوای حقوقی» با روزولت نداریم. نویسنده امیدوار است که هیات بازبینی متون مطالب مورد نیاز را «به سرعت» کنار هم بگذارد تا در ملاقات بعدی با خانواده روزولت به کار بیایند.


    سند شماره ۱۳: نامه غیررسمی برای رئیس و اعضای هیات بازبینی، از طرف ویلیام اف دانلی، «نسخه‌های آقای کرمیت روزولت: ۲۸ مرداد: ضد کودتا»، ۱۲ اکتبر ۱۹۷۸، محرمانه

    در پاسخ به دستورات بالا (سند ۱۲)، رئیس بخش مدیریت اطلاعات گزارشی ۱۲ صفحه‌ای به رئیس هیات بازبینی متون ارائه می‌دهد. اصرار دارد که مخالفت با دست‌نوشته‌های روزولت بر مبنای «ممنوعیت فراگیر» مک‌کاهن نباشد بلکه بر «مبانی و اصول» دیگری صورت بگیرد. در ادامهٔ این گزارش به ۱۵۶ مشکل در دست‌نوشته‌ها اشاره می‌کند و ادامه می‌دهد که این تعداد می‌تواند افزایش بیابد اگر «مطالب مربوطه و ادامه‌دار» را به آن‌ها بیافزاییم. در آخر نتیجه می‌گیرد که «به طور کلی، دست‌نوشته‌ها مجموعه‌ای از مطالب محرمانه هستند و احتمال می‌رود در زمان خدمت نویسنده در آژانس گردآوری شده باشند.» از میان دسته‌بندی‌های مختلف به افشای هویت منابع خبری، محل استقرار پایگاه‌های سی‌آی‌ای، اسم رمز‌ها و «روابط جاسوسی با برخی کشورها» اشاره شده است. فهرست ۷ صفحه‌ای از مشکلات موجود در کتاب به این گزارش ضمیمه شده است.


    سند شماره ۱۴: نامه غیررسمی برای هیات بازبینی متون، از طرف (نام حذف شده است)، مشاور حقوقی، «دست‌نوشته‌های کرمیت روزولت»، ۲۰ اکتبر ۱۹۷۸، محرمانه

    عضو دفتر مشاور حقوقی از دیدار خود با کرمیت روزولت و پسر دیگرش کرمیت جونیور، وکیل و افسر بخش مدیریت اطلاعات (طبق سند ۱۵ رابرت اوون) گزارش می‌دهد. در این ملاقات توضیح داده می‌شود که چه مطالبی بر طبق نظر آژانس محرمانه تلقی می‌شوند و این پیشنهاد جالب ارائه می‌شود که «برای آقای روزولت امکان‌پذیر است که روایت دیگری از حوادث را بنویسند تا این روایت جدید به عنوان محرمانه تلقی نشود.» (با این وجود یک بازبینی جدید مورد نیاز است) هنگامی که روزولت می‌گوید که می‌بایست این مساله را با ویراستار کتابش در میان بگذارد به او گفته می‌شود که اجازهٔ این کار را ندارد زیرا با این کار توافقنامهٔ حفظ اسرار را زیر پا می‌گذارد. روزولت مایل است که زمان انتشار کتاب با توجه به ناآرامی‌های شکل گرفته در ایران مورد تجدید نظر قرار بگیرد و این ملاقات در حالی به پایان می‌رسد که عضو دفتر مشاور حقوقی از یک نتیجهٔ مثبت در مورد کل مساله، مطمئن است.


    سند شماره ۱۵: نامه‌ای به (نام حذف شده است)، عضو دفتر مشاور حقوقی، از طرف کرمیت روزولت؛ ۱۸ دسامبر ۱۹۷۸، غیرمحرمانه

    تقریبا با گذشت یک سال از زمانی که نسخه‌ای از کتاب در اختیار سی‌آی‌ای قرار گرفت، روزولت خشمگین به اطلاع آژانس می‌رساند که قصد دارد تا به چاپ کتابش اقدام کند. او می‌گوید با وجود اینکه بسیاری از ایرادات سی‌آی‌ای «غیرمنطقی» هستند اما او قصد دارد تا تغییراتی در کتاب ایجاد کند «تا روحیهٔ همکاری ایجاد شده حفظ شود.» او اذعان دارد «با توجه به محتوای ایرادات وارده» و «با در نظر گرفتن شرایط موجود رجوع به دولت ایران برای اخذ مجوز صلاح نیست.» (او به عضو دفتر مشاور حقوقی کل یادآوری می‌کند که ایدهٔ اصلی این کتاب سه سال پیش به اسدالله علم، وزیر دربار شاه تعلق داشته است). او که به انتشارات مک‌ گراهیل تعهد داده است می‌بایست «به انتشار کتاب ادامه دهد»، اگرچه حاضر است در صورت نیاز بار دیگر کتاب را به سی‌آی‌ای نشان دهد و این بار نیز درخواست بازبینی سریع دارد.


    سند شماره ۱۶: نامه به هیات بازبینی متون، از طرف (نام حذف شده است)، یکی از اعضای دفتر مشاور حقوقی، «دست‌نوشته کرمیت روزولت»، ۲۱ دسامبر ۱۹۷۸، محرمانه

    عضو دفتر مشاور حقوقی از آخرین اخبار دربارهٔ نامهٔ ۱۸ دسامبر روزولت (سند شماره ۱۵) گزارش ارائه می‌دهد. علیرغم امیدواری روزولت در حل مشکلات، وکیل پیشنهاد کرده تا کتاب دوباره بازبینی شود و دقت شود که آیا نویسنده با درخواست‌های آژانس مطابقت لازم را انجام داده است یا خیر. در نامه‌ای که رئیس هیات بازبینی متون در‌‌ همان روز ارسال کرده است دستور داده تا این مطابقت بر اساس درخواست روزولت طی شش روز انجام بگیرد.


    سند شماره ۱۷: نامه غیررسمی برای (نام حذف شده است)، دفتر مشاور حقوقی، از طرف ویلیام اف. دانلی، «دست‌نوشته ضدکودتا»، ۱ می ‌۱۹۷۹، محرمانه، به انضمام نامه‌ای برای (نام حذف شده است)، «نمونهٔ پیش‌نویس کتاب ضد کودتا»، ۳۰ آوریل ۱۹۷۹، غیرمحرمانه

    علی‌رغم تمایل روزولت، روند بازبینی با این نسخهٔ نهایی به اتمام نرسید. در اینجا دانلی، رئیس بخش ادارهٔ مدیریت اطلاعات نامهٔ یکی از همکاران را به اضافهٔ توضیحات این ادارهٔ بر نمونهٔ صفحه‌بندی کتاب ارائه می‌دهد. به نظر می‌رسد که تعداد زیادی آیتم باقی مانده باشد. نکتهٔ جالب اینجا است که بر خلاف دیگر اسناد مشابه در این مجموعه دو فقره از آن‌ها حذف نشده‌اند. (هر دو تغییر ایجاد شده در جلد چاپ شده موجود هستند - ویراستار) نویسندهٔ نامه با رضایت اعلام می‌کند: «در واقع روزولت به تغییراتی که به او پیشنهاد داده بود عمل کرده است. در نتیجه این کتاب عملا به یک کتاب داستان تبدیل شده است.»


    سند شماره ۱۸: نامهٔ غیررسمی برای بایگانی، (نام حذف شده است)، یکی از اعضای دفتر مشاور حقوقی، «کتاب کرمیت روزولت»، ۹ می ‌۱۹۷۹، غیرمحرمانه، به انضمام «شرح ترتیب زمانی پروندهٔ کرمیت روزولت»، غیرمحرمانه

    عضو دفتر مشاور حقوقی کل شرح آخرین ملاقاتش با روزولت در تاریخ ۷ ماه می را ثبت کرده است؛ ملاقاتی که در آن هر دو نفر به بررسی مشکلات و ایرادات وارده از طرف آژانس می‌پردازند (سند شماره ۱۷) و روزولت می‌پذیرد تا تغییرات را بپذیرد. روزولت اشاره می‌کند که او در فکر نگارش یک کتاب دیگر است و قول می‌دهد که آن کتاب را نیز برای بازبینی ارائه دهد. شرح پروندهٔ روزولت که به این اسناد ضمیمه شده است شامل توضیحات جالبی است که در دیگر اسناد موجود نیستند.


    سند شماره ۱۹: نامه‌ای خطاب به سایرس آر. ونس، از طرف استنسفیلد ترنر، «تاثیرات انتشار کتاب کرمیت روزولت با عنوان ضدکودتا»، ۱۳ دسامبر ۱۹۷۹، محرمانه

    پیش از اینکه کتاب منتشر شود، مانع بزرگ دیگری به وجود آمد و آن آغاز گروگانگیری‌ و اشغال سفارت آمریکا در تهران در ۴ نوامبر ۱۹۷۹ بود. در این نامه که خطاب به وزیر امور خارجه سایرس ونس، شش هفته پس از گروگانگیری نگاشته شده است، استنسفیلد ترنر رئیس سی‌آی‌ای گزارش می‌دهد که روزولت موافقت کرده است تا انتشار کتابش را تا شش هفته پس از رهایی گروگان‌ها به تعویق بیاندازد. اما در آخر، انتشارات مک‌ گراهیل در سپتامبر ۱۹۸۰، چهار ماه پیش از پایان بحران گروگانگیری اقدام به چاپ کتاب می‌کند؛ نسخهٔ تجدید نظر شده از کتاب که در آن مجددا به نقش سرویس اطلاعاتی بریتانیا اشاره شده است.
    يکشنبه 4 خرداد 1393  16:16