کتاب خاطرات و مبارزات دکتر حسین فاطمی به قلم بهرام افراسیابی درباره فعالیت های مهم و خاطرات دکتر حسین فاطمی نوشته شده است.
پیشوای بزرگ آزادی ؛ دکتر محمد مصدق: “اگر ملی شدن صنعت نفت خدمت بزرگی است که به مملکت شده باید از آن کسی که اول این پیشنهاد را نمود سپاسگزاری کرد و آن کس شهید راه وطن دکتر حسین فاطمی است … در تمام مدت همکاری با این جانب حتی یک ترک اولی هم از آن بزرگوار دیده نشد. “
سام فال ، دبیر سفارت انگلیس (پس از کودتا) : “مصدق مطمئنا مشکل ایجاد می کند. به گمانم چون در حمام خون کشته نشد تبعید بهترین راه حل باشد. اعدام بی رحمانه ، صرف نظر از غیر انسانی بودن آن ممکن است در مورد مصدق عادلانه نباشد ولی شاید برای فاطمی اگر دستگیر شود بهترین راه حل باشد.تا زمانی که اینگونه افراد زنده هستند و در ایران به سر می برند همیشه خطر ضدکودتا وجود دارد. شدت عمل ضروری است. “
شاه خطاب به کرمیت روزولت (پس از کودتا) : “من تختم را مدیون خدا ، ملتم ، ارتشم و شما هستم … مصدق محاکمه می شود و به سه سال حبس محکوم خواهد گشت ولی یک استثناء وجود دارد و آن حسین فاطمی است. او هنوز دستگیر نشده ولی به زودی او را پیدا می کنند. فاطمی بیش از همه ناسزاگویی کرد. او بود که توده ای ها را واداشت مجسمه های من و پدرم را سرنگون و خرد کنند.او پس از دستگیری اعدام خواهد شد. “
شهید دکتر حسین فاطمی (پس از ترور بدست عوامل فدائیان اسلام) : “برای جامعه و ملتی که میخواهد زنجیرهای گران بندگی و غلامی را پاره کند این طور رنجها و جان سپردنها و قربانی دادنها باید امری عادی و بسیار ساده تلقی شود. تنها آتش مقدسی که باید در کانون سینه ی هر جوان ایرانی برای همیشه زبانه بکشد این آرزو و آرمان بزرگ پاک است که جان خود را در راه رهایی جامعه و نجات ملت خود از چنگال استعمار و فقر و بدبختی و ظلم و جور بگذارد. ”
نام و یادش جاویدان.
نام و یادش جاویدان.
منبع: کتابناک
بیوگرافی بهرام افراسیابی:
بهرام افراسیابی در بیستم آبان ماه ۱۳۲۰ در شهر حافظ -شیراز- در محل دروازۀ کازرونی دولت به دنیا آمد. در آن زمان به دلیل وقوع جنگ و در مضیقه بودن مردم پدر افراسیابی هرچند از نظر مادی در سطح ضعیفی به سر میبرد اما روحیه و حافظهای بس شگرف و خطی خوش داشت. وی با زبان انگلیسی آشنا و در ادارۀ دارایی مشغول به کار بود.
بهرام افراسیابی از کودکی به دو چیز عشق میورزید. موسیقی و کتاب؛ هرچند هیچ یک از این دو به راحتی در دسترس وی قرار نمیگرفت اما او تا آنجا که میتوانست آنها را به دست میآورد. به گفتۀ خودش «این دو در تمام طول زندگی بهترین انیس و مونسم شدند و هستند.»
افراسیابی دوران ابتدایی را در دبستان سلطانی شیراز -که مدرسهای سنتی و قبلاً متعلق به یکی از افراد بانفوذ بوده و آن را وقف کرده بود- گذراند و سال آخر دبیرستان را هم در همان مدرسه به پایان رساند.
پس از گذراندن دوران دبیرستان و طی کردن خدمت سربازی، عازم آلمان شد و از آنجا به اتریش رفت و در دانشگاه «اینسبورگ» مشغول به تحصیل شد. بعد از خواندن دروس فلسفه، برای تکمیل زبان آلمانی به وین رفت و به دلیل علاقهمندی به فراگیری زبان، عازم لندن شد و مدت ۶ سال در کالج لندن انگلستان به فراگیری زبان انگلیسی و زبانشناسی پرداخت. سپس به ایران بازگشت و در سال ۵۶- ۱۳۵۵ در مقطع کارشناسی ارشد در همان رشته وارد دانشگاه تهران شد. آن سالها که مصادف با پیروزی انقلاب اسلامی بود جوّ انقلاب او را در بستری که سالها در ذهنش موج میزد، قرارداد و با نگارش نخستین کتابش -که بسیار با اقبال رو به رو شد – همۀ زندگیاش را صرف نگارش کتاب کرد و آنچه را میخواست، به دست آورد و سیراب شد. نگارش حاصل این تلاش مستمر، نزدیک به یکصد عنوان تألیف و ترجمه با موضوعات تاریخی، سیاسی، رمان و انواع ترجمه است.
بهرام افراسیابی از کودکی به دو چیز عشق میورزید. موسیقی و کتاب؛ هرچند هیچ یک از این دو به راحتی در دسترس وی قرار نمیگرفت اما او تا آنجا که میتوانست آنها را به دست میآورد. به گفتۀ خودش «این دو در تمام طول زندگی بهترین انیس و مونسم شدند و هستند.»
افراسیابی دوران ابتدایی را در دبستان سلطانی شیراز -که مدرسهای سنتی و قبلاً متعلق به یکی از افراد بانفوذ بوده و آن را وقف کرده بود- گذراند و سال آخر دبیرستان را هم در همان مدرسه به پایان رساند.
پس از گذراندن دوران دبیرستان و طی کردن خدمت سربازی، عازم آلمان شد و از آنجا به اتریش رفت و در دانشگاه «اینسبورگ» مشغول به تحصیل شد. بعد از خواندن دروس فلسفه، برای تکمیل زبان آلمانی به وین رفت و به دلیل علاقهمندی به فراگیری زبان، عازم لندن شد و مدت ۶ سال در کالج لندن انگلستان به فراگیری زبان انگلیسی و زبانشناسی پرداخت. سپس به ایران بازگشت و در سال ۵۶- ۱۳۵۵ در مقطع کارشناسی ارشد در همان رشته وارد دانشگاه تهران شد. آن سالها که مصادف با پیروزی انقلاب اسلامی بود جوّ انقلاب او را در بستری که سالها در ذهنش موج میزد، قرارداد و با نگارش نخستین کتابش -که بسیار با اقبال رو به رو شد – همۀ زندگیاش را صرف نگارش کتاب کرد و آنچه را میخواست، به دست آورد و سیراب شد. نگارش حاصل این تلاش مستمر، نزدیک به یکصد عنوان تألیف و ترجمه با موضوعات تاریخی، سیاسی، رمان و انواع ترجمه است.
بیوگرافی دکتر حسین فاطمی:
سید حسین فاطمی (زاده ۱۲۹۶ در نایین – درگذشته ۱۸ آبان ۱۳۳۳ در تهران) سیاستمدار و روزنامهنگار ایرانی و از ۱۳۳۱ تا ۱۳۳۲ وزیر امور خارجه ایران بود که پس از کودتای ۲۸ مرداد توسط حکومت پهلوی اعدام شد. به گفتهٔ دکتر مصدق، فکر ملی شدن نفت پیشنهاد دکتر حسین فاطمی بود. دکتر فاطمی را همراه با دکتر علی شایگان چهرههای برجسته جناح چپ دولت مصدق مینامیدند. او پیش از اعدام از دوبار ترور (یک بار توسط فداییان اسلام و یک بار توسط شعبان جعفری) جان به در برده بود.
حسین فاطمی در خانوادهای روحانی در سال ۱۲۹۶ و در شهر نایین متولد شد. البته در تاریخی که پشت قرآن تولد سید حسین را ذکر کرده نیمروز عاشورای سال ۱۳۳۸ هجری قمری ذکر کرده که برابر ۱۲ مهر ۱۲۹۸ هجری شمسی میباشد.
پدرش سید علی محمد معروف به سیف العلماء از روحانیون طراز اول نایین محسوب میگردید. حسین پس از طی کردن دوره ابتدایی به اصفهان عزیمت کرد و علاوه بر ادامه تحصیل در روزنامه چاپ اصفهان مشغول به کار گردید و همین امر باعث شد که در تهران نیز با روزنامه ستاره با مدیر مسئولی احمد ملکی همکاری کند.
پس از شهریور ۲۰ و آزادتر شدن محیط سیاسی ایران روزنامه باختر امروز را منتشر کرد. او از دوستان نزدیک محمد مسعود روزنامه نگارمعروف دههٔ ۲۰ بود. محمد مسعود از قول خود تنها حامی فاطمی بود و زمانی که برادرهای بزرگتر فاطمی او را از ارث پدری محروم کردند، اگر حمایتهای وی نبود شاید فاطمی به راحتی نمیتوانست تحصیلاتش را به اتمام برساند. در سال ۱۳۲۳ به فرانسه رفت و دکترای حقوق گرفت.
فعالیتهای سیاسی
فعالیتهای سیاسی
فاطمی در اول آبان ۱۳۲۸ به گروه متحصنین که در احمد آباد در منزل دکتر مصدق آمده بودند پیشنهاد می دهد که جبهه واحدی را تشکیل داده و عنوان جبهه ملی ایران را پیشنهاد می کند و به این ترتیب پایه های ایجاد سازمان جدیدی را بنا میگذارد .
حسین فاطمی در کنار محمد مصدق.دکتر مصدق فاطمی را پسر سوم خود مینامید.
حسین فاطمی در کنار محمد مصدق.دکتر مصدق فاطمی را پسر سوم خود مینامید.
به پیشنهاد فاطمی روزنامه باختر امروز ارگان جبهه ملی شناخته می شود و چند روز بعد اساسنامه و برنامه کار جبهه ملی اعلام شده و در ۱۰ آبان ۱۳۲۸ رسماً جبهه ملی ایران اعلام موجودیت می کند . فاطمی سازمان دهنده اصلی جبهه ملی محسوب می شد و پس از چند روزی که از تشکیل جبهه ملی می گذرد کمسیون تبلیغات را در جبهه ملی با همکاری بقائی- حائری زاده – آزاد – مکی – ملکی – خلیلی – د تشکیل می دهد. او آیین نامه این کمسیون را نوشته و به این ترتیب نوعی هماهنگی در میان روزنامه های طرفدار به وجود می اورد . پس از انتخاب دکتر مصدق به نخست وزیری حسین فاطمی در ۳۰ اردیبهشت ۱۳۳۰ به سمت معاون پارلمانی نخست وزیر و سخنگوی دولت منصوب می گردد.
فاطمی در مهر سال ۱۳۳۱ با استعفای وزیر خارجه وقت به سمت وزیر امور خارجه دولت دکتر مصدق منصوب شد و بدنبال کشف مدارک جاسوسی انگلیس بلافاصله سفارتخانه انگلیس را در اول بهمن تعطیل و کارمندان آن را اخراج کرد. فاطمی می نویسد: « …ملتی که روزی پرچم دار علم و فرهنگ و صنعت جهان بود…ملتی که راست بود، دوست بود، شعارش پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک بود یک چنین ملتی را یکصد سال استعمار کوشید خرد کند…». در ده ماه آینده یکی از کلیدی ترین وزیران کابینه مصدق و تندروترین مخالف استعمار انگلیس و سلطنت بود. وی در جریان نهضت ملی شدن نفت از همکاران نزدیک دکتر مصدق بود. به گفته دکتر مصدق، او نخستین کسی بود که پیشنهاد ملی شدن صنعت نفت در سراسر ایران را ارائه داد.
مخالفت پیگیر او با دربار محمدرضا شاه پهلوی پس از شکست کودتای ۲۵ مرداد ۱۳۳۲ به اوج رسید.
ترور نافرجام
ترور نافرجام
در ۲۵ بهمن ۱۳۳۰ فاطمی که نماینده مردم تهران نیز بود در حین سخنرانی بر مزار محمد مسعود توسط محمدمهدی عبدخدایی نوجوان ۱۴ ساله و عضو سازمان فدائیان اسلام ترور شد که نافرجام ماند و گلوله به قلب او آسیبی نرساند.
محمد مهدی عبد خدایی درباره ی این ترور می گوید:
به محض این که ماشه اسلحه را کشیدم، اسلحه را بر زمین انداختم. در آن زمان آقای عباس گودرزی نامی بود که در تجریش جگر میفروخت و بهش میگفتند «عباس جیگرکی» که خم میشود و اسلحه را برمیدارد که مردم به سمتش هجوم میبرند و او را میزنند. من در تمام این صحنهها حاضر بودم چون کسی باورش نمیشد که یک نوجوان ۱۵ ساله با کلت کمری دکتر فاطمی را زده باشد. … ایستادم و تکبیر گفتم. پس از این بود که جمعیت به طرف من برگشتند.
حسین فاطمی در مورد ترور خود چنین می گوید :
« برای جامعه و ملتی که میخواهد زنجیرهای گران بندگی و غلامی را پاره کند، این طور رنجها و جان سپردنها و قربانی دادنها باید امری عادی و بسیار ساده تلقی شود. تنها آتش مقدسی که باید در کانون سینهٔ هر جوان ایرانی برای همیشه زبانه بکشد این آرزو و آرمان بزرگ و پاک است که جان خود را در راه رهایی جامعه و نجات ملت خود از چنگال استعمار و فقر و بدبختی و ظلم و جور بگذارد»
پس از کودتای ۲۸ مرداد نزد دوستانش در خفا بود تا ۶ اسفند که دستگیر شد. همان ابتدای دستگیری تصمیم گرفته میشود در حین دادرسی توسط یک حرکت به ظاهر خودجوش مردمی به دست شعبان جعفری و مریدانش به قتل برسد که وی و خواهرش مجروح میشوند[۸]. فریدون مظاهر تهرانی شاهد این ماجرا مینویسد:
«ناگهان شعبان بی مخ و یارانش با چاقوهاى برهنه به دکتر فاطمى حملهور شده و ضرباتى چند وارد کردند. خانمى که بعداً فهمیدم خانم سلطنت فاطمى خواهر دکتر فاطمى است و از طریق خبر رادیو مطلع شده بود که برادرش را دستگیر کرده و به محل دفتر فرماندارى نظامى تهران که آن موقع در داخل کاخ شهربانى (ساختمان ۷ فعلی وزارتخارجه) بود آوردهاند خود را به آن محل رسانده که مصادف با حمله چاقوکشان به دکتر فاطمى شده و خود را سپر بلا کردهبود. حمله کنندگان شش ضربه به دکتر فاطمى و ۱۰ ، ۱۱ ضربه به خانم سلطنت فاطمى وارد کردند. دکتر فاطمى را درحالى که روى زمین افتاده بود و خون از بدنش جارى بود با همان جیپى که آورده بودند از محل دور کردند. در آن تاریخ رئیس کل شهربانى سپهبد مهدیقلى علوى مقدم، فرماندار نظامى تهران سرتیپ تیمور بختیار و فرمانده گارد شاهنشاهى سرتیپ نعمتالله نصیری (ارتشبد بعدى) بودند.»
سید حسین فاطمی سرانجام پس از محاکمه ی غیرعلنی در دادگاه نظامی (۷ مهر) به دلیل اقدام برای برکناری شاه و اقدام علیه سلطنت در سحرگاه ۱۹ آبان ۱۳۳۳ اعدام شد. اشرف پهلوی در اعدام ایشان اصرار زیادی می ورزید و نهایتاً در قبرستان ابن بابویه شهر ری در کنار شهدای قیام ۳۰ تیر به خاک سپرده شد.
آیت الله زنجانی تلاش بسیاری برای جلوگیری از اعدام دکتر فاطمی میکند و حتی از آیت الله بروجردی هم کمک میخواهد و بروجردی در پاسخ او چنین می گوید: “انگلیسیها از او کینه به دل دارند، شاه هم ضعیف است کاری نمیشود کرد.”
سام فال(Sir Sam Falle) دبیر شرقی سفارت انگلیس در تهران در زمان کودتا مینویسد «… اعدام بی رحمانه، صرفنظر از غیر انسانی بودن آن، ممکن است در مورد مصدق عاقلانه نباشد ولی شاید برای فاطمی، اگر دستگیر شود، بهترین راه حل باشد. تا زمانی که اینگونه افراد زنده هستند و در ایران به سر می برند، همیشه خطر ضد کودتا وجود دارد، شدت عمل ضروری است…»
کرمیت روزولت دراول شهریور پس از کودتا به ایران می رود و می گوید: « پس از برگزاری تشریفات، شاه به من اشاره کرد و اولین عبارتی که با لحن رسمی ادا کرد این بود : «من تختم را مدیون خدا و ملتم و ارتشم و شما هستم» … و “روزولت” موضوع سرنوشت مصدق و دیگر رهبران جبهه ی ملی را عنوان می کند و از محمد رضا شاه می پرسد: « میل دارم بدانم در مورد مصدق، ریاحی و دیگران، که علیه شما توطئه کردهاند، چه فکری کردهاید؟» شاه می گوید: «در این مورد زیاد فکر کردهام. مصدق محاکمه می شود. (در این موقع لب های شاه می لرزید) و به سه سال محکوم خواهد گشت … ریاحی نیز مجازات مشابهی دارد. ولی یک استثنا وجود دارد و آن، حسین فاطمی است. او هنوز دستگیر نشده ولی به زودی او را پیدا می کنند. فاطمی، بیش ازهمه ناسزاگویی کرد. هم او بود که توده ای ها را واداشت مجسمه های من و پدرم را سرنگون و خرد کنند. او، پس از دستگیری، اعدام خواهد شد.»
دکتر فاطمی قبل از اعدام گفته بود:
ما سه سال در این کشور حکومت کردیم و یک نفر از مخالفان خود را نکشتیم برای آنکه ما نیامده بودیم برادرکشی کنیم ما برای آن قیام کردیم که ایران را متحد کرده و دست خارجی را از کشور کوتاه کرده و معتقد بودیم اگر در گذشته بعضی از هم وطنان ما در اثر فشار اجانب تحت نفوذ آنها قرار گرفتهاند و منویات آنها را اجرا کردهاند، بعد از آنکه به نهضت استقلال نائل شدیم رویه سابق را ترک خواهند گفت ولی افسوس که عاقبت گرگ زاده گرگ شود.
دکتر مصدق بعد از مرگ وی چنین گفت:
«اگر ملی شدن نفت خدمت بزرگی است از آن کسی که اول این پیشنهاد را نمود باید سپاسگزاری کرد و آن کس شهید راه وطن دکتر حسین فاطمی است. در تمام مدت همکاری با این جانب حتی یک ترک اولی هم از آن بزرگوار دیده نشد.»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر