۱۳۸۹ آذر ۳۰, سه‌شنبه

تجاوز و اشغال سفارت امریکا توسط حرامیان خمینی شیاد 2

در باره تدارک دادگاه بين المللی _برای محاکمه رژيم جمهوری اسلامی به جرم جنايت عليه بشريت »

در باره تدارک دادگاه بين المللی



« برای محاکمه رژيم جمهوری اسلامی به جرم جنايت عليه بشريت »


فريدون گيلانی


gilani@f-gilani.com


www.f-gilani.com


کارزار تدارک دادگاه بين المللی » ايران تريبونال « فرم همبستگی و همکاری » بنا به متنی که در


برای نخستين » ، آمده است « برای رسيدگی به کشتارزندانيان سياسی در زندان های جمهوری اسلامی


بار در تاريخ ايران ، کارزاری جهانی برای رسيدگی مردمی به کشتار زندانيان سياسی در زندان های


رژيم جمهوری اسلامی شکل گرفته است. هدف اين کارزار، تشکيل دادگاهی است برای رسيدگی به


. اعدام های دسته جمعی و گسترده سال های اوليه دهه ۶٠ و قتل عام زندانيان سياسی در تابستان ۶٧


اين تلاش را جمعی از خانواده های جان باختگان و جان به در بردگان از کشتارهای دهه ۶٠ ، فعالان


«. حوزه های سياسی ، اجتماعی و فرهنگی در اکتبر ٢٠٠٧ آغاز کرده اند


نمای بيرونی کار، مطالبه ی تاريخی همه ی زخم خوردگان است. چه وابستگان گرامی ترين انسان


هائی که افقی از زندان های حکومت اسلامی روانه ی گورهای دسته جمعی شده اند، يا قربانيانی که


عمودی از آن زندان های مخوف بيرون آمده اند و هم اکنون در سراسر جهان روزگار به تبعيد و با


رنج و شکنج های ناشی از شکنجه های جسمی و روانی می گذرانند، معمولا بايد از نمود بيرونی اين


تريبونال بين المللی عليه جنايات » پروژه خشنود شده باشند. با وجودی که در دهه ی نود ميلادی


به دليل نفوذ تنی چند از فرصت طلبان و کاسبکاران سياسی و رفرميست ها به « جمهوری اسلامی


ناکامی انجاميد و بدنه ی صادق فعالان آن با توطئه ی همين فرصت طلبان کنار گذاشته شده بود ، تا


کنون معلوم شده است که زخم خوردگان نمای بيرونی ، اين پروژه را مفيد يافته اند.


حرکت ؛ چه به صورت مستقيم باشد ، يا مارپيچی ، از مراحل مختلف می گذرد . هر مرحله ، يا


پروسه ای ، تضادها، تناقضات و مختصات و تاثيرهای مربوط به دوران خود را دارد. به نظر من


چنين آمد که مرحله ی پيش از تشکيل دادگاه ، در روند خود می تواند در شرايط کنونی از عهده ی


حل تضادهای ناگزير درونی و بيرونی خود بر آيد و حکومت اسلامی را با همه معلق هائی که بنا به


طبيعت خود خواهد زد ، در مقابل عملی انجام شده قرار دهد. بنابراين ، با تاثير تکان دهنده ای که در


شرايط اعمال حداکثر اختناق از خود به جا می گذارد ، می تواند نقشه های حاکميت برای تحميل


سکوت به جامعه را در مرحله ی پيش از تشکيل دادگاه خنثی کند ، و با ايجاد رابطه ای گسترده


باطيف وسيعی از زخم خوردگان و فعالان تبعيدی و داخل کشور ، حرکت موثری را به ميدان ببرد.


البته بخصوص در شرايط کنونی که مبارزان و جنبش های اجتماعی ، زخم سبز رفرميست ها را هم


بر تن دارند، اين احتمال وجود دارد که با بزرگ تر شدن حلقه ، بازهم عده ای فرصت طلب و


کاسبکار که می توانند خود را لا به لای ظاهر سازی های رايج و عنوان های فريبنده و اصطلاحات


سياسی مخفی کنند، برای تاثير گذاشتن بر روند رشد در تريبونال کفش و کلاه کنند و سر بزنگاه ؛


همان گونه که در دهه ی نود عمل کردند، کمر کارزار را بشکنند . اما اتفاقی که روز شنبه يازدهم


دسامبر ٢٠١٠ افتاد ، دست کم مرا که صابون اين جماعت فراوان به جامه ام خورده است ، اميدوار


2


کرد که احتمال وقوع چنين اخلالی ، با وجود يورشی که نيروهای زخم خورده و سرنگون طلب آورده


اند، می تواند اصلا وجود نداشته باشد . يعنی هشياری عناصری که مديريت پروژه را به عهده گرفته


اند، به موازات نظارت همه جانبه ی زخم خوردگانی که به کارزار پيوسته اند و حضورشان را


صرف نظراز تعلق گروهی جدی می گيرند، خود به خود احتمال وقوع چنين اخلالی را منتفی خواهد


کرد.


کارزار » همه ی کسانی که از ساعت هفت تا يازده شب شنبه يازدهم دسامبر در اتاق های پالتاکی


« تدارک دادگاه بين المللی برای رسيدگی به کشتار زندانيان سياسی در زندان های جمهوری اسلامی


حضور داشتند ، زير جدی بودن واقعيت کارزار چند خط تعيين کننده کشيدند و « ايران تريبونال » يا


به ما گفتند که احتمال هيچ گونه اخلال و اختلالی ، در هيچ يک از مراحل پيش از تشکيل دادگاه ، و


جريان دادگاه ، نمی تواند و نبايد وجود داشته باشد. ازدرون مايه ی کلام دو سخنران : ليلا قلعه بانی


و ايمان شيرعلی ، و مديران اتاق پالتاکی و بابک عماد بگيريد که خود را سخنگويان بخش های


مختلف کارزار معرفی می کردند، تا سخنان آخرين رفيقی که وقت گرفته بود ، چنين بر می آمد که :


- کارزار وابسته به هيچ حزب و سازمان و گروه معينی نيست و مستقل از آن هاست.


خانواده های جان باختگان و جان به در » - کارزاری که از سه سال پيش به همت و با جسارت


بردگان از کشتارهای دهه ی ۶٠ و فعالان حوزه های سياسی، اجتماعی و فرهنگی در اکتبر


شروع به کار کرده و پس از پرداختن به زيرساخت های مقدماتی ، در دسامبر سال «٢٠٠٧


٢٠٠٩ اعلام موجوديت بيرونی کرده است ، خود به نهادی حقوقی – سياسی تبديل شده که


اعلام کرده و در « محاکمه رژيم جمهوری اسلامی به جرم جنايت عليه بشريت » هدفش را


جريان اقدام مستقل خود، نه تنها هيچ گونه تعارضی با احزاب و سازمان های سياسی ندارد ،


بلکه به عنوان نهادی مستقل ، با هدفی مشخص ، عملا می تواند مکمل احزاب و سازمان ها


و گروه هائی باشد که در جهت براندازی حاکميت اسلامی ، استقلال مبارزاتی از مطامع


امپرياليستی ، و سرعت بخشيدن به روند رشد مبارزاتی عمل می کنند . بنابراين ، در بخش


مربوط به احزاب ، سازمان ها و گروه های ايرانی ، هر کسی می تواند به اين کارزار


بپيوندد، اما نه به عنوان حزب و سازمان و گروه خود. در بخش مربوط به سازمان ها و


احزاب و گروه های خارجی هم ، به همين شيوه عمل می شود . براين اساس ، کارزار نه از


دولت ها کمک مالی دريافت خواهد کرد ، نه از سازمان ها و احزابی که در حاکميت کشورها


، يا اپوزيسيون قرار می گيرند.


- تامين مالی کارزار ، چه در مراحل پيش از تشکيل دادگاه ، يا در مرحله ی تشکيل دادگاه ، از


طريق زخم خوردگان و مبارزانی که به آن پيوسته اند صورت خواهد پذيرفت. کميته های


مختلف کار ، کميته های کشوری و گروه های کار در نقاط مختلف جهان ، ازطريق قبض


های کمک مالی و شماره حساب هائی که داده شده ، مسئوليت انجام اين امر را عهده دار


خواهند بود.


- حلقه ی قربانيان فجايع حکومت اسلامی و مبارزان معتقد به سرنگونی حاکميت اسلامی ، به


زودی چنان بزرگ می شود که وسيع ترين بخش ستم ديده ی مردم ايران را در بر خواهد


داشت .


3


- تريبونال بين المللی متکی به جمع است ، نه به فرد . برای تعميق اين ترکيب ، چه به عنوان


پشتيبان و همراه و فعال ، يا به عنوان حقوقدان در هئيت منصفه ، قضات و وکلای مدافع ،


فعالان کارزار وظيفه دارند از چهره های سرشناس سراسر جهان ، در همه زمينه ها ،


يارگيری کنند . کما اين که مثلا ؛ بنا به گزارش سخنگوی کميته خارجی ، تا کنون پانزده


شخصيت سرشناس جهانی ، از کشورهای مختلف ( نيجريه ، آلمان ، انگلستان ، آمريکا ،


فرم همبستگی و » کانادا ، سوئد، مصرو...) به کارزار پيوسته اند . در آخرين بند متن


برای به اجرا » : کارزار ، به روشنی ضرورت اين امر توضيح داده شده است « همکاری


در آوردن اين دادگاه ، به کارزاری جهانی نياز است که توده های مردم عدالت خواه و مدافع


حقوق انسانی ؛ چه ايرانی ، يا غير ايرانی ، اعم از کارگر ، نويسنده ، شاعر ، حقوقدان ،


روزنامه نگار، فعال سياسی ، هنرمند ، دانشجو و ... ، به آن بپيوندند و به پيشبرد آن ياری


«. رسانند


در حساسيت فوق العاده « توده های عدالت خواه » اتفاق شنبه يازدهم دسامبر ، حامل اين اميد بود که


شرايط کنونی که می خواهند دست مردم را ببندند و آن ها را نسبت به توان خود نوميد کنند تا کار به


دخالت های بازهم مستقيم تر خارجی بکشد ، موقعيت را مغتنم شمرده اند .


هنوز يک ساعت و نيم از آغاز گفت و گو ها نگذشته بود که مديران اتاق اعلام کردند ظرفيت اتاق


دارد تمام می شود و اگر امکان دارد از نوشتن متن خود داری کنند . اغلب گوش نکردند. دور و بر


ساعت ٩ شب ، اعلام کردند که ظرفيت اتاق تمام شده و مجبورند بی درنگ اتاق دومی را باز کنند که


چنين کردند . حاضران در اتاق به ٣۵٠ تن رسيده بودند . اتاق دوم هم ظرف نيم ساعت پر شد . من


چندان سابقه ی حضور در اتاق های پالتاکی را ندارم، اما بنا به آنچه ديده ام و شنيده ام ، حضور بيش


از ۵٠٠ تن در يک اتاق پالتاکی ، تا آن روز بی سابقه بوده است .


همان چند باری که من برای شعر خوانی ، يا سخنرانی و شنيدن حرف های ديگران به اتاق های


مختلف رفته بودم ، علاوه بر کميت ، کيفيت را هم در اين حد نديده بودم . کسی نيامده بود به


سخنرانی و اظهار فضل و چانه زدن . همه دردمند بودند . همه ، هر کسی که دست بالا می کرد


ونوبت می گرفت ، يا حکومت اسلامی کسانش را کشته بود ، يا خودش را سلاخی کرده بود . سلاخی


در « برادران بازجو » « عمل اسلامی » را به اين دليل به جای شکنجه به کار می برم که نتيجه ی


نمی گنجد و واقعا سلاخی کردن شکار است . « شکنجه » تعريف


در سال های گذشته ، بسيار بوده اند زندانيان سياسی که خاطرات گزنده شان را نوشته اند ، اما ، تا


جائی که به تجربه ی من مربوط می شود ، تا کنون در اين حجم گسترده و يک جا با رنجنامه های


اين زخم خوردگان بر نخورده بودم . اگر مجبور نبودم چند کلمه ای حرف بزنم تا دست کم اعلام


حضور کنم ، دست بالا نمی کردم . از آن لحظاتی بود که هيچ جوری حريف آن بغض کشنده نمی


شدم . خانواده های جان باختگان دهه ی شصت ، و جان به در بردگان آن دهه ، در همان دقايق بسيار


محدودی که وقت داشتند ، حقايقی را ؛ حتی به صورت عنوانی ، بيان می کردند که مضمون حقيقت و


شيوه ی طاقت فرسای بيان چنان بود که اگر آن را در لوله ی توپ بگذاريد ، می ترکد.


آن اتفاق را ، حضور گسترده ی جوانان آگاه ايران در اتاق کامل می کرد. نخستين مبارز آگاهی که از


داخل کشور نوبت گرفت و حرف زد ، گفت که هشت تن پای کامپيوتر نشسته اند و فقط يکی از آنان


وارد اتاق شده است . بسياری بودند که در آن زمان کوتاه چهار ساعته ، نتوانستند نوبت سخن گفتن


4


بگيرند ، اما همه ی آن هائی که از شهر های مختلف ايران در اتاق ها حضور داشتند ، به صورت


گروهی بودند ، نه يک نفره . بنابراين ، می توان گفت که دست کم بيش از هزار تن در اتاق حضور


داشته اند ، نه بيش ازپانصد تن . برای نخستين سال اعلام بيرونی ، يا اجتماعی کردن پروژه ، آمار


عجيبی بود. اما اهميت قضيه در ارزش کيفی کار متمرکز می شد . کميت اگر از کيفيت برخوردار


نباشد ، نه پايدار خواهد ماند ، و نه ارزشی بيش از حباب خواهد داشت .حضور مبارزان و زخم


خوردگان داخل کشور ، چنان بود که يکی شان در متن هائی که مدام صفحه را پر می کرد ، نوشت:


يعنی بچه های داخل مثل برق به . « الان اتاق کارزار مثل ترافيک در تهران دارد حرکت می کند »


يکديگر خبر داده بودند و در ابعاد وسيعی به استقبال کارزار آمده بودند. ادمين اصلی اتاق چندبار


اعلام کرد با وجودی که اطلاعاتی های حکومت هجوم آورده اند تا رابطه را مختل کنند ، بچه های


ايران از آن ها زرنگ ترند و اجازه نمی دهند حضورشان در اتاق های کارزار مختل شود .


که از دسامبر ٢٠٠٩ اجتماعی « خانواده های جان باختگان و جان به در بردگان » کار سه ساله ی


شده است ، مجموعه ای از قربانيان حکومت اسلامی و مبارزان سرنگونی طلب معتقد به استقرار


عدالت اجتماعی را به حالت انفجاری دورهم جمع کرده است که به نظر من می تواند ارتقای سريع و


ضروری کارزار تدارک دادگاه بين المللی عليه جنايات حکومت اسلامی را تضمين کند. مردمی که


سی و اندی سال در معرض تاراج اسلامی ها قرار گرفته اند و در چنين ابعاد وسيعی تلفات انسانی ،


سياسی و فرهنگی داده اند ، به هر حال بايد روزی اين حاکميت خونين جامه را محاکمه می کردند تا


راه را برای سرنگونی آن هموار کنند .


نتيجه ی مباحث تکان دهنده ی شنبه يازدهم دسامبر آن بود که از نهادهای اغلب تشريفاتی و غير موثر


بين المللی، کاری ساخته نيست و اصلا عبث است که مردمی چنين قتل عام شده ، به جای تکيه کردن


به توان و اراده ی خود ، انتظاری از مجامع بين المللی داشته باشند . می گويند تا زمانی که


امپرياليست ها و سرمايه داری جهانی مثل اختاپوسی هولناک به جان جهان افتاده اند و دايره ی عمل


ستمگران ، هر روز بيشتر از روز پيش می شود ، صلحی در جهان متصور نيست . و می گويند تا


وقتی که مبانی ارتجاعی و سرمايه داری در جهان حاکم است ، موضوع حقوق بشر ويترين فريبنده


ای بيش نخواهد بود . بنابراين ، بالاخره در نقطه و مقطعی از تاريخ جاری ، نيروهای آگاه و ستمديده


بايد به هم نزديک شوند و حرفی ديگر بزنند. آن چه از پروژه ی کارزار تدارک دادگاه بين المللی می


تواند عايد مردم ايران شود ، همين حرف ديگر است که هيچ ترفندی نمی تواند به آن رنگ سبز و


بنفش و ارغوانی و سياه بزند و حاصل مبارزات مردمی را که چنين تلفات سنگينی داده اند ، تسليم


فريبکاری های اصلاح طلبی و ترفندهائی از اين دست در مقاطع مختلف کند. قربانيان حکومت


اسلامی ، در کارزار بين المللی شهادت خواهند داد که مجموعه ی حاکميت اسلامی جنايتکار است و


اتفاقا تاکيد را بر کشتار زندانيان سياسی و قلع و قمع بی رحمانه ی دهه ی شصت می گذارند تا


جنايتکاران آن دهه ، بر مبنای دعوا بر سر تعادل قوای درونی و در جريان تضادهای درونی اين


پديده ی خونين ، دو دهه ی بعد برای نجات حکومت اسلامی و به زعم خودشان تعاليم خمينی و حفظ


هويت اسلامی و از اين ترفندهای عوام فريبانه ، اپوزيسيونی از کار در نيايند که بخواهد جنبش های


اجتماعی ايران برای خلاص شدن از شر حکومت اسلامی را با نيرنگ اصلاح طلبی مال خود کند و


کمر به حذف شعارهای سرنگونی طلبانه ی مردم ببندد. خوشبختانه دريائی از شاهدان جنايات عنان


گسيخته ی دهه ی شصت ؛ چه خانواده های جان باختگان ، يا جان به در بردگان ، هنوز زنده اند و


5


از هم اکنون آماده اند که در دادگاه مردمی برای محاکمه حکومت اسلامی شهادت بدهند . همان گونه


که مبارزان داخل کشور در مباحث روز شنبه خواسته اند و فعالان کارزار نيز تاکيد کرده اند، بديهی


دادگاه بين المللی برای رسيدگی به کشتار زندانيان سياسی در زندان های رژيم جمهوری » است که


تنها به دهه ی شصت محدود نخواهد شد ، اما محور دادگاه ، کشتارهای دهه ی شصت ، و « اسلامی


بخصوص تکيه بر قتل عام زندانيان سياسی در تابستان ۶٧ است .


کشتار ها و سرکوبی های دهه ی هفتاد و هشتاد ، ابتدا به ساکن صورت نگرفته و تداوم و تعميق بی


( رحمانه ی کشتارها و سرکوبی های دهه شصت و دو سال آخر دهه ی پنجاه ( سال های ۵٨ و ۵٩


بوده است که هنوز و همچنان ادامه دارد . نگاهی کوتاه به آن دو سال و دهه ی شصت ، ضرورت


اين نقطه ی عطف اساسی را روشن تر می کند :


- روح الله موسوی خمينی و پيروانش که از همان تظاهرات تاسوعا و عاشورای سال ۵٧ ، از


تظاهرات ميليونی نسق گرفته بودند تا اتفاقی را که می توانست انقلاب باشد مال خود کنند ،


صدايش می زدند ، تيغ آخته شان را « امام » از روزها و ماه ها پيش از ورود پديده ای که


بر جنبش های اجتماعی ، و بخصوص جنبش دانشجوئی که پس از کودتای آمريکائی –


انگليسی سال ١٣٣٢ عليه دولت ملی دکتر محمد مصدق نقش محوری داشت ، گشوده بودند و


برای خنثی کردن جنبش کارگری که حرف آخر را می زند ، بايد به جنبش های اجتماعی


يورش می بردند . خمينی می دانست که جنبش دانشجوئی چه نقشی در قيام ١٣۵٧ داشته و بنا


به تجربه ای که از مصر اوائل دهه ی هفتاد ميلادی و اخوان المسلمين داشت ، می دانست که


اين جنبش می تواند مزاحم ايجاد استحکامات ايدئولوژيک و امنيتی او شود . بنابراين ، برای


فريب دادن جامعه نعل وارونه زد و در يازدهمين ماده ی پيام سيزده ماده ای خود که اول


فروردين ماه ١٣۵٩ به جامعه تحميل شد ، به صراحت گفت:


اکثر ضربات مهلکی که به اين جامعه خورده است ، اکثرا از همين گروه روشنفکران ...»


دانشگاه رفته است ... برای روشنفکران دانشگاه رفته ، چيزی که مطرح نيست مردمند و تمام


چيزی که مطرح است ، خود اوست . برای اين که بد آموزی های دانشگاهی زمان شاه ،


روشنفکران دانشگاهی را طوری بار می آورد که اصولا ارزشی برای خلق مستضعف قائل


«... نبوده


- پيش از اين تهديد ها که بعد ها ، و به سرعت البته ، معلوم شد در حکم قلع و قمع و قتل عام


جنبش دانشجوئی و سازمان ها و احزاب و دگر انديشان و برچيدن دانشگاه ها و مراکز


آموزش عالی بود ، بديهی ترين مطالبات ترکمن ها ، کردها و صيادان انزلی به خاک و خون


کشيده شد . حتی پيش از يورش به دانشگاه ها و سازمان ها و احزاب ، قتل های زنجيره ای


در سال ١٣۵٨ آغاز شده بود . قتل چهارتن از رهبران خلق ترکمن : توماج و مختوم و


جرجانی و واحدی ، و قتل اصغر آشور نويردوست صياد فعال انزلی که هر دو به يک


صورت انجام شد ، سر آغاز قتل های زنجيره ای و آدم ربائی های بعدی بود که در دهه ی


هفتاد به داريوش فروهر و پروانه اسکندری و محمد مختاری و محمد جعفر پوينده و دريائی


از دانشجويان رسيد که در دهه های شصت و هفتاد و هشتاد ، اجسادشان را ، مثل رهبران


خلق ترکمن و اصغر آشورنويردوست ، در اطراف شهر ها پيدا کردند . با اين حال ، هنوز


دفاتر دانشجوئی در دانشگاه های ايران و سازمان های سياسی به مثابه قلب تپنده ی جنبش


. عمل می کردند تا جمعه ٢٩ فروردين ١٣۵٩


6


- روز ١٩ بهمن ماه سال ١٣۵٨ ، مقارن با وقايع گنبد ، حزب الله مراسم سالگرد سياهکل را در


دانشگاه تهران ، به سنگ و پاره آجر بسته بود ، اما زورش نرسيده بود مراسم را به هم بزند.


ساير تظاهرات سازمان های چريک های فدائی خلق و مجاهدين و جبهه دموکراتيک هم ، در


اين دوره که برق شمشير خمينی و پيروانش مزاحم رشد جنبش دموکراتيک شده بود ، با


رو به رو می شد که تظاهرات دانشگاه تهران ، ساير « امت حزب الله » سنگ و پاره آجر


دانشگاه های ايران ( تبريز ، اهوار و ...) و تظاهرات ميدان آزادی و امجديه و خزانه


(مربوط به سازمان های مجاهدين و چريک های فدائی خلق ) از نمونه هايش بودند . در هر


يک از اين وقايع ، با وجودی که تظاهر کنندگان مجبور بودند کاپشن ها را روی سر بگيرند


که سنگ نخورند ، عده زيادی زخمی می شدند و درهرمرحله ای ، اوباش خمينی که کمين


می گذاشتند ، عده ای را با چاقو و پنجه بکس و زنجير از پا می انداختند ، يا می ربودند .


زندان اوين و زندان های کميته ها و مراکز سپاه پاسداران که در حال پايه ريزی استحکامات


خود بود ، به سرعت پر می شد . ساير زندان ها ، در تهران و شهرهای ديگر هم وضع


مشابهی داشتند.


- حکومت خمينی در همان يکی دو ماه اول قيام ، محمد رضا سعادتی عضو سازمان مجاهدين


خلق را به اتهام جاسوسی برای شوروی ! دستگير کرده بود که بعدها اعدام او و سعيد


سلطانپور که سر سفره عقد دستگير شده بود ، نشان می داد که حکومت اسلامی تخت تعزير


و چوبه های دار و جوخه های اعدام را برای آينده ای دراز مدت آماده می کند .


- تهديد ها، حمله های اوباش به سازمان ها و احزاب ، سنگ باران تظاهرات ، و در مجموع


که به حکم رهبرش خمينی می رفت تا بستر « امت حزب الله » چنگ و دندان های اوليه ی


بود . در دو « شبيخون تاتارها » را برای تحکيم اسلاميسم در ايران هموار کند ، مقدمات


سال و دو ماهی که حزب الله به آزمايش قدرت و تحکيم مبانی ارتجاعی و سرکوبگرانه اش


پرداخته بود ، قدرت حاکم به اين نتيجه رسيد که شمشير را بايد از روببندد و برای خلاص


شدن از وجود نيروهای سياسی سازمان يافته ، به دانشگاه های يورش ببرد و اصلا به بهانه


انقلاب فرهنگی ، مجموعه ی مراکز عالی آموزشی کشور را تعطيل کند و ضمن اجرای


اسلامی در کارگاه ها و « حراست » پروژه ای گسترده برای ايجاد انجمن های اسلامی و


کارخانه ها ، انجمن های اسلامی مدارس را به سرعت شکل بدهد . مقدمات کار را از نظر به


» هيجان در آوردن نيروهای ارتجاعی و مذهبی کردن آن تقابل خونين ، پيام سيزده ماده ای


در ماده يازدهم خود فراهم آورده بود . « امام


امت » ٢٩ روز پس از صدور فرمان سيزده ماده ای خمينی ، شبيخون گسترده و بی امان -


چه در شکل اراذل و اوباش لباس شخصی ، يا عوامل سپاه و بسيج تابع آن - - ؛ « حزب الله


آغاز شد . آن روز ، جمعه بيست و نهم فروردين ماه ١٣۵٩ بود . با تهديد هائی که در تمام


روزهای آن فروردين ماه از طرف خمينی و بنی صدر و ساير آمران حکومت اسلامی


صورت گرفته بود ، سازمان های عمده ی مجاهدين خلق و چريک های فدائی خلق و پيکار و


راه کارگر و کومله که سرسختانه در مقابل شمشير آخته ی ارتجاع مقاومت می کردند ، بنا به


مطالبی که در روزنامه های خود می نوشتند و واکنش هائی که از خود نشان می دادند ، می


دانستند که شبيخون هولناکی در راه است و عنقريب است که مورد تاخت و تازی بسا بی


رحمانه تر از دوسال گذشته قرار گيرند . متاسفانه زمينه های وحدت عمل ميان سازمان


7


چريک ها و سازمان پيکار و سازمان کارگران انقلابی ايران ( راه کارگر) ، زمانی فراهم شد


که کار از کار گذشته بود . اين سه سازمان ، از شنبه سی ام فروردين ماه ۵٩ تا سه شنبه دوم


ارديبهشت ماه آن سال، در دفتر دانشجويان پيشگام که در خيابان شانزده آذر مورد تهاجمی


وحشيانه قرار گرفته بود ، کميته مشترک تشکيل داده بودند ، اما ديگر دير شده بود. سازمان


مجاهدين برنامه مشخصی نداشت که در آن لحظات خطير درگير شود . حزب توده هم که بنا


به سنت سياسی خود ، در جانب دشمن مردم قرار گرفته بود . بنا شهادت تاريخ سياسی ايران،


کار حزب توده از زمان تاسيس تا کنون ، جز خيانت به آرمان های آزاديخواهانه مردم ايران


نبوده است .


- صبح روز جمعه ٢٩ فروردين ۵٩ ، جمع بسياری از نيروهای سازمان چريک های فدائی


خلق – که هنوز انشعاب نکرده بود تا به اکثريت طرفدار حکومت و اقليت درگير با حاکميت


تقسيم شود - ، به قطعه ٣٣ بهشت زهرا رفته بودند تا مادر توماج آن گونه بغرد که من خود


شاهد لحظه هايش بودم . سنگ قبر بيژن جزنی ، حسن ضياء ظريفی ، مشعوف کلانتری ،


عباس سورکی ، محمد چوپانزاده ، احمد جليل افشار ، عزيز سرمدی ، کاظم ذوالانوار و


مصطفی جوان خوشدل ،از برجستگان سازمان های فدائی و مجاهدين را شکسته بودند .


درست پنج سال پيش از آن که غروب بيست و نهم فروردين ماه سال ١٣۵۴ بود ، آن ٩ رهبر


جنبش روشنفکری ايران را ساواک شاه در تپه های اوين به گلوله بسته بود و روز بعد به


اما ، « ٩ خرابکار که قصد فرار داشتند کشته شدند » روزنامه ها خبر فرمايشی داده بود که


سنگ قبر آن ها را پنج سال بعد پيروان خمينی شکسته بودند .


جمعيت ساعت ده صبح در آن قطعه موج می زد . مادر توماج داشت فرياد می زد که پسرش


را پاسداران کشته اند ، اما ناگهان خبر آمد که سيد علی خامنه ای در نماز جمعه دانشگاه به


منبر است و دارد هيجان ايجاد می کند که حزب اللهی ها به سه روز مهلتی که به دانشجويان


داده بودند تا دفاتر شان را ببندند وقعی نگذارند و حمله را همان روز ، پس از نماز جمعه ،


آغاز کنند . و چنان شد.


اگر تا سه روز ديگر دفاترشان را تعطيل نکنند و آدم ! » : خامنه ای نعره می کشيد که


نشوند، سرکوب خواهند شد . ما نمی توانيم بگذاريم که به بهانه ی کارسياسی ، عرصه ی


با حمله ای که سه روز «. مقدس دانشگاه جولانگاهی برای قداره بندی و ششلول کشی بشود


پيش – ٢۶ فروردين ١٣۵٩ – به دانشگاه تبريز شده بود ، و با وقايع دانشگاه اهواز و


هشدارهای پی در پی نيروهای سياسی مخالف رژيم ، پيدا بود که زمينه های به خون کشيدن


بحث » ، دانشگاه های ايران ، مو به مو طراحی شده است . پس از پيام سيزده ماده ای خمينی


در تلويزيون ، « سه مطلع فدائی » ابوالحسن بنی صدر رئيس جمهوری وقت با « آزاد


« بحث آزاد » تصوير دامی را که در حال گستردن بود ، در چشم انداز قرار می داد . در اين


توطئه برای درهم کوبيدن جنبش دانشجوئی را ، « تخليه دفاتر دانشجوئی » تاکيد بر موضوع


پر رنگ تر می کرد .


خامنه ای خط ارتجاعيون شورای انقلاب و حزب جمهوری اسلامی را پيش می برد که تبلور


ولايت فقيه ، يا » و مانيفست « خط امام » هئيت های موتلفه ی اسلامی و نقطه ی شاخص


خمينی بود ، ابوالحسن بنی صدر هم خط ليبرال های حاضر در حاکميت « حکومت اسلامی


را که نقش پله های صعود امام را بازی می کردند . اين هر دو جناج که گاهی جنگ های


8


زرگری هم با هم راه می انداختند ، در استراتژی اساسی رژيم وجه مشترک داشتند . سعی


شان هم اين بود که با سخن گفتن به دو زبان ، هم جامعه را بفريبند و هم در نيروهای سياسی


اميدی به دامنه دار شدن اين تضاد صوری ايجاد کنند . اختلاف بر سر شيوه بود ، نه


مضمون. هيچ يک تحمل آزاديخواهانی را که ماهيت هر دو جناح را می شناختند و به ايشان


می تاختند ، نداشتند .


- پس از نماز جمعه ٢٩ فروردين ماه ١٣۵٩ ، شبيخون تاتارها آغاز شد. در مرحله ی اول که


پس از نماز جمعه آغاز شد و تا سپيده دم سه شنبه دوم ارديبهشت ماه طول کشيد ، دانشجويان


و خانواده های آنان که بی اغراق دريائی خروشان ، اما غير مسلح بودند ، مقاومت کردند ،


اما سرانجام نيروهای اونيفورم پوش مسلح ، جای اوباش مسلح به چوب وچماق و زنجير و


پنجه بکس و قمه را گرفتند و پس از به خاک و خون کشيدن دانشجويان و مردم طرفدار آنان


، در آن سپيده دم دوم ارديبهشت ماه ۵٩ ، گروه گروه از بچه ها را گرفتند و اتوبوس اتوبوس


از آنان را به اوين و زندان های ديگر بردند . هم زمان ، در مهاباد و سقز و بوکان مردم


کردستان را به توپ بستند .


دستگيری های عنان گسيخته ی نيروهای سياسی ، از آن زمان باشدت بی رحمانه ای آغاز شد .


دانشجويان را شکنجه می کردند و آلبوم های عکس را که از دبيرخانه های دانشگاه ها و مراکز عالی


آموزشی به اوين و زندان های ديگر برده بودند ، می گذاشتند جلو آن ها تا دوستان شان را شناسائی


کنند . از آن پس بود که دستگيری های زنجيره ای و بازجوئی های اختاپوسی و کشتن فرزندان مردم


– چه دانشجو و دانش آموز، يا کارگر و کارمند معترض – ، زير شکنجه و تيرباران های آنان شدت


گرفت تا به کشتار هولناک بيش از يازده هزار زندانی سياسی در سال ۶٧ انجاميد . و ستم وسرکوبی


و اختناق و شکنجه واعدام ، تاخت و تاخت تا به امروز رسيد و می رود که از امروز هم بر گذرد .


بنابراين تصوير تکان دهنده است که نقطه ی عطف و محور دادگاه بين المللی را دهه ی شصت تعيين


کرده اند تا بتواند در روند رسيدگی خود ، جنايات دهه های هفتاد و هشتاد را هم در بر بگيرد .


من فکر می کنم که اگر همه ی زخم خوردگان و اهل عدالت در اين کارزار فعال شوند ، نقطه ی


پايان حکومت خونبار اسلامی پررنگ تر خواهد شد.


٢٩ آذر ١٣٨٩

فاجعه در بیمارستان امام خمینی بخش جراحی قلب


فاجعه در بیمارستان امام خمینی بخش جراحی قلب

اینجا بیمارستان امام خمینی تهران.بخش ICU OPEN HEART
طبقه چهارم.بخش جراحی قلب باز
من دانشجوی ترم 7 کارشناسی پرستاری دانشگاه تهران هستم
تا روز دوشنبه این هفته در این بخش کارآموزی داشتیم
بطور بسیار عجیب متوجه شدم که تمامی بیماران که از اتاق عمل بیرون می آیند دچار سوختگی در ناحیه sacrum (استخوان باسن) هستند و این زخم سوختگی بسته به حال عمومی بیمار یا بسیار وسیع و عمیق شده یا در طولانی مدت و به سختی بهبود میابد
اکثر بیماران بدلیل وضعیت نامناسب جسمانی دچار عوارض بسیار وخیم این سوختگی میشوند.
اغلب بیماران هم دچار سوختگی در ناحیه پس سر میباشند.در حالت عادی و روال طبیعی جراحی قلب (هر نوع جراحی مربوط به ساختمان قلب یا عروق کرونر و یا نسج اطراف) نباید چنین سوختگی ای ایجاد شود.با پرس و جو از پرسنل بخش متوجه شدم این سوختگی احتمالا بدلیل نقص در دستگاه CUATER میباشد که این دستگاه با یک صفحه ی فلزی که در ناحیه استخوان sacrum (استخوان باسن) بیمار قرار داده میشود، به بیمار وصل میباشد.
علی رغم اینکه تمام اساتید جراحی قلب و متخصصین قلب این بخش از این شرایط آگاه هستند ولی باز اقدامی جهت رفع این مشکل صورت نمیگیرد.پرسنل پرستاری بخش هم به مراجع زیربط گزارش نمیدهند.
گویی جان بیمار در این بیمارستان هیچ ارزشی ندارد.
لطفا اطلاع رسانی کنید تا بلکه بتوانیم صدایمان را بگوش مراجع مربوطه برسانیم.
عکس زیر مربوط به ناحیه باسن بیماری میباشد که من دیروز مسئول پانسمان آن بودم و خودم از آن عکس گرفتم تا عمق فاجعه مشخص شود.به جرات میتوانم بگویم بیش از 90 درصد و یا بهتر است بگویم 100% بیماراتی که از اتاق عمل به بخش انتقال مییابند با این مشکل مواجه هستند


sore





لطفا اطلاع رسانی کنید تا شاید بتوانیم صدایمان را به گوش مسئولان برسانیم.
توضیحات تکمیلی: در اتاق عمل برای جوش دادن و اتصال بافت های جراحی شده از وسیله ای الکتریکی بنام CUATER استفاده میشود که با ایجاد حرارت باعث جوش خوردن بافت های بریده شده و جراحی شده میشود.برای عبور جریان برق این دستگاه به بدن بیمار لازم است تا با یک صفحه ی فلزی مخصوص (الکترود) این جریان به بیمار متصل شود.این صفحه ی فلزی در زیر باسن بیمار قرار داده میشود، اگر نقصی در این دستگاه وجود داشته باشد باعث ایجاد سوختگی های شدید میشود.در عکس بالا همانطور که مشاهده میکنید باسن بیمار به کلی سوخته است و با برداشتن لایه های مرده و نابود شده ی پوست باسن (بافت نکروزه) به راحتی چربی باسن قابل مشاهده است و این حاکی از عمق سوختگی و عمق زیاد تخریب بافتی دارد.حفره ی تیره ی داخل بافت چربی کانالی ایجاد کرده است که احتمالا تا استخوان لگن ادامه دارد و همین احتمال ایجاد عفونت های شدید استخوانی را بالا میبرد.
لینک عکس با کیفیت بهتر


Corporations who have resisted NGO

Corporate/NGO Relations

Corporations who have resisted NGO campaigns have met with devastating consequences. Many corporations now work to pre-empt NGO activism with aggressive Corporate Social Responsibility efforts and broad engagement and support for NGOs. Do corporations see this dialogue as a necessary price to pay to protect its brand from attacks? Are there best practices in the way corporations enter into dialogue with NGOs? Are corporate-NGO relations transparent to the shareholder or of benefit to the public?

This part of NGOWatch is still under construction. More resources on understanding corporate/NGO relations coming soon!!

The Contrarian: Are NGOs Playing Both Sides of the Human Rights Debate?

7.18.2006 - When Harvard’s John Ruggie was tapped by UN secretary-general Kofi Annan to examine corporate responsibility for human rights violations, he promised to address “whether multinational firms should be the direct bearer of international human rights obligations--and, if so, what those standards should be”. That’s exactly what he’s done. In a rebuke of NGOs’ key position, Ruggie found no precedent for “hard” international laws except for war crimes. Read the article
Ethical Corporation

Governance: Audit culture learns from corporations

5.5.2005 - Frances Williams discusses how international organizations and NGOs are coming under increasing pressure to demonstrate the same level of accountability that is demanded of private corporations. Read the article
Financial Times (London)

Power and counter-power?

2004 - Ulf Gartzke discusses the relationship between multinational corporations and NGOs in the age of globalization. The challenge, he says, is for MNCs and NGOs to develop cooperative relationships that leverage the productive forces of free markets for the benefit of all stakeholders in industrialized and developing countries. Read the article
Herbert-Quandt-Stiftung Publication

Living with the Enemy

8.7.2003 - Companies are increasingly under attack from NGOs. Should they co-operate? Read the article
The Economist

The New Corporate Balance Sheet

10.1.2002 - In AEI's Environmental Policy Outlook, Steve Hayward examines how some corporations have embraced the concept of the triple bottom line: financial, environmental, and social. But does this represent a revolutionary business model? Read the article
The Economist

ان ی� u � � ��� ��� وظیفه اش را در ارتقا و پیشرفت آزادی بیان ]بخوبی[ ایفا می کند."

این اعتبار مالی هلند برای تکثر گرایی رسانه های گروهی، نخست برای برپایی یک کانال تلوزیون-ماهواره ای بسوی ایران با مشارکت روزنامه نگاران مخالف حکومت منظور شده بود. زمانیکه این طرح انجام ناشدنی بنظر رسید، این بودجه بین موسّسات هلندی ای تقسیم شد که روزنامه نگاران را آموزش میدهند، از جمله رادیویی** که بسوی ایران برنامه پخش می کند و «خبرگزاری جهانی عکس World Press Photo - ».

بنا بر منابع وزارت امور خارجهء هلند، " خانهء آزادی همراه با یکی از سازمانهای مرتبط با بنگاه سخن پراکنی BBC از جملهء 2 موسّسهء خارجی هستند که از این پول استفاده میکنند. بنابر گفتهء کُِیس یان اوورکِرک-Kees Jan Ouwerkerk -، سخنگوی وزارت امور خارجهء هلند – که مسئولیت تقسیم این اعتبار را بر عهده داشت- گیرندگان این اعتبار معرفی نمی شوند". او همچنین می گوید: « اگر " خانهء آزادی " اظهار می دارد که ازدولت هلند پول دریافت میکند، این البته حق مسلم آنهاست. ما اینطور قرار گذاشته ایم که اعلان نکنیم به کدام موسسه کمک مالی کرده ایم. این بدان جهت است که ]امنیّت[ این موسّسات به خطر نیفتد. »
* Sahar TV1
** رادیو زمانه (www.radiozamaneh.com)


تقش "خانه آزادی" آمريکا در کمک به نيروهای اپوزيسيون

تقش "خانه آزادی" آمريکا در کمک به نيروهای اپوزيسيون

بنابر گزارش روزنامهء انگلیسی فایننشال تایمز، موسّسه " خانهء آزادی " از زمرهء موسّساتی می باشد که برای عملیات پنهانی در ایران از وزارت امور خارجهء آمریکا پول دریافت می کند.*مقادیری ازاین مبلغ به منظور سازماندهی یک پلاتفرم اینترنتی ,www.goozar.org , برای چهره های اپوزیسیون(ایرانی)تخصیص یافته است.* همکاران سایت: ساسان قهرمان، مسعود نقره کار، عباس معروفی و...

روزنامه NRC Handelsblad
یکشنبه 17 سپتامبر 2006
مترجمین وحید شعبانی و دامون گلریز
پیک ایران



تقش "خانه آزادی" آمريکا در کمک به نيروهای اپوزيسيون

وزارت امور خارجه هلند برای برنامهء یکی از موسّسات نئو کنسرواتیو آمریکایی که تحقق بخشیدن به تعویض قدرت سیاسی در ایران را از راه صلح آمیز پی می گیرد، اعتبار مالی قائل شده است.

موسّسه " خانهء آزادی "- Freedom House- که در سال 2003 از حملهء آمریکا به عراق جانبداری می کرد، بنابر تصدیق مدیریّت این موسّسه در سال جاری حدودا مبلغ 630 هزار یورو از دولت هلند دریافت کرده است. این مبلغ به منظور سازماندهی یک پلاتفرم اینترنتی ,www.goozar.org , برای چهره های اپوزیسیون ]ایرانی[ تخصیص یافته است. در تارنمای موسّسه " خانهء آزادی " اعلان می شود که این موسّسه « بطور مطلق ضد دیکتاتورهای مذهبی از قبیل ایران می باشد».

هلند و ایالات متحده تنها کشورهایی در جهان هستند که صراحتاً برای تغییرات سیاسی در ایران تأمین اعتبار کرده اند. دولت هلند هیچ نظر مثبتی نسبت به کانالهای دولتی ماهواره ای ایران که نظرگاههای حکومت اسلامی را تبلیغ می کنند, ندارد. بر این اساس, سال پیش, از پخش یک کانال ماهواره ای دولتی ایران به سبب « تبلیغ تنفر » ممانعت به عمل آمد.*

این تأمین اعتبار مالی، قسمتی از یک پروژه بزرگتر هلندی می باشد که توجه خود را معطوف ارتقا در تکثرگرایی رسانه های گروهی ایرانی می کند. پس از لایحه ای که بدین منظور در سال 2004 میلادی توسط فرح کریمی (از حزب سبزها) و هانس فان بالن- Hans van Baalen- ( از حزب لیبرالها) به مجلس هلند ارائه شده بود، مبلغ 15 ملیون یورو برای این منظور تأمین اعتبار شد.

بنابر نظر روزنامهء انگلیسی فاینانشال تایمز موسّسه " خانهء آزادی " از زمرهء موسّساتی می باشد که برای عملیات پنهانی در ایران از وزارت امور خارجهء آمریکا پول دریافت می کند. ایالات متحده ]پیشتر[ 75 ملیون دلار برای « آزادی و دموکراسی در ایران» تخصیص اعتبار کرده بود. " خانهء آزادی " همچنین از نیروهای تاثیرگذار پشت پرده " انقلاب نارنجی" سال 2004-2005 اوکرایین و جنبش دانشجویی اُتپور-Otpor - در صربستان است.

در زمانیکه موسّسه آمریکایی خانهء آزادی از بودجهء تخصیصی مجلس هلند تقاضای اعتبار مالی کرد، این موسّسه توسط مدیر سابق سازمان سیا جیمز وولسی-James Woolsey - اداره می شد؛ کسیکه در مرتبط کردن ] اپوزیسیون [برای تغیییر رژیم در ایران کوشا بود. دبیر فعلی هیأت مدیره " خانهء آزادی "، پیتر آکرمن-- Peter Ackerman مسئولیت ادارهء «مرکز اسناد حقوق بشر ایران - Iran Human Rights Documentation Centre » را بر عهده دارد. این سازمان مسئول برگذاری جلساتی در دوبی بود که در طی آن بر دروسی تأکید می شد که از قیامهای صربستان و اوکرایین می توانست حاصل شود. شرکت کننندگان ]ایرانی[ این جلسات بعداً در ایران دستگیر شدند.

جنیفر ویندسر-Jennifer Windsor -، مدیر " خانهء آزادی " از حمایت دولت هلند خشنود است. وی اظهار می کند: "ما بینهایت از هلند سپاسگزاریم. هلند بعنوان یک پیش قدم وظیفه اش را در ارتقا و پیشرفت آزادی بیان ]بخوبی[ ایفا می کند."

این اعتبار مالی هلند برای تکثر گرایی رسانه های گروهی، نخست برای برپایی یک کانال تلوزیون-ماهواره ای بسوی ایران با مشارکت روزنامه نگاران مخالف حکومت منظور شده بود. زمانیکه این طرح انجام ناشدنی بنظر رسید، این بودجه بین موسّسات هلندی ای تقسیم شد که روزنامه نگاران را آموزش میدهند، از جمله رادیویی** که بسوی ایران برنامه پخش می کند و «خبرگزاری جهانی عکس World Press Photo - ».

بنا بر منابع وزارت امور خارجهء هلند، " خانهء آزادی همراه با یکی از سازمانهای مرتبط با بنگاه سخن پراکنی BBC از جملهء 2 موسّسهء خارجی هستند که از این پول استفاده میکنند. بنابر گفتهء کُِیس یان اوورکِرک-Kees Jan Ouwerkerk -، سخنگوی وزارت امور خارجهء هلند – که مسئولیت تقسیم این اعتبار را بر عهده داشت- گیرندگان این اعتبار معرفی نمی شوند". او همچنین می گوید: « اگر " خانهء آزادی " اظهار می دارد که ازدولت هلند پول دریافت میکند، این البته حق مسلم آنهاست. ما اینطور قرار گذاشته ایم که اعلان نکنیم به کدام موسسه کمک مالی کرده ایم. این بدان جهت است که ]امنیّت[ این موسّسات به خطر نیفتد. »
* Sahar TV1
** رادیو زمانه (www.radiozamaneh.com)


ان جی او ئیزه كردن مبارزه!

ان جی او ئیزه كردن مبارزه!

آرونداتی روی

مترجم: ادنا سپهری

به نقل از به پيش! شماره ٥، ٨ مرداد ١٣٨٤

"مقاومت واقعی عواقب واقعی دارد، و از حقوق ماهانه هم خبری نیست!"

مطلبی كه می خوانید بخشی از سخنرانی بلند «آرونداتی روی» تحت عنوان "قدرت مردمی در عصر امپریالیسم" است كه در تاریخ ۱۶ اوت ۲۰۰۴ در سانفرانسیسكو ایراد شد. بخش كوتاهی كه در اینجا ترجمه شده در رابطه با نظرات جالب او در مورد NGOها می باشد. روی اهل هند است و با رمان «خداوند خرده ریزها» كه جایزۂ «بوكر پرایز» را در سال ۱۹۹۷ بدست آورد به شهرت جهانی رسید. یك سال بعد در مخالفت با تسلیح اتمی هند مقالهٴ«پایان تخیل» را نوشت كه خشم بسیاری از ناسیونالیست های هندی را برانگیخت. در هند آرونداتی روی فعال سیاسی و اجتماعی شناخته شده ای است. او از جنبش حقوق برابر برای كاست "نجس ها" حمایت كرده و برای حفظ محیط زیست و جلوگیری از خانه خرابی دهقانان با پروژهٴ ایجاد سد عظیمی در درهٴ نارمادا فعالانه مخالفت كرده است. فعالیت اخیر موجب محاكمهٴجنجالی او در دیوان عالی كشور هند شد. پس از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ آرونداتی روی از نخستین روشنفكرانی بود كه در مخالفت با جنگ افروزی امریكا صدای خود را بلند كرد، و بسرعت به یكی ازچهره های برجستهٴ جنبش جهانی ضد جنگ بدل گشت و تا امروز به فعالیت های خستگی ناپذیر خود ادامه داده است. دو كتاب «هزینهٴ زندگی» و «سیاست قدرت» مجموعه مقالات آرونداتی روی در رابطه با فعالیت های سیاسی و اجتماعی اوست.

به پیش!

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * ژانویه 2001 در پورتو آلگره برزیل بیست هزار نفر از فعالین جنبش های مختلف و همچنین دانشجویان و فیلمسازان، یعنی برخی از بهترین مغزهای جهان، دور هم جمع شدند و تجارب خود را در مورد مقابله با امپراطوری با هم در میان گذاشتند. حرکت موسوم به «فوروم اجتماعی جهان» World Social Forum در آنجا پا بعرصه وجود گذاشت. این شروع رسمی حرکتی بود مهیج و شورشی بدون تطابق با تعلیمات رایج؛ حركتی پرانرژی و نوع جدیدی از قدرت مردمی. فریاد عمومی «فوروم اجتماعی جهان» این است که "دنیای متفاوتی امکان پذیر است". این فوروم (گردهمایی) تریبونی شده است برای صدها گفتگو و بحث و سمینار با امید ساختن تفکری در مورد اینکه دنیا چگونه باید باشد.

ژانویه 2004 چهارمین «فوروم اجتماعی جهان» در مومبای Mumbai (بمبئی) هندوستان با حضور دویست هزار نماینده برگزار شد. من در عمرم در چنین تجمع پر هیجانی شرکت نکرده بودم. رسانه های حاکم هند بخاطر همین موفقیت آنرا کاملا نادیده گرفتند. ولی اکنون موفقیت های «فوروم اجتماعی جهان» آنرا مورد تهدید قرار میدهند. محیط آرام و باز و شاد این گرد همایی اجازه شرکت و اظهار نظر به سیاستمداران و NGO هایی (سازمانهای غیر حکومتی (Non-Governmental Organization) داد که وابسته به سیستم سیاسی¬اقتصادی ای هستند که این فوروم مخالف آنست.

خطر اینست که «فوروم اجتماعی جهان» که نقشی اساسی برای جنبش عدالت جهانی ایفا کرد حالا در معرض تبدیل شدن به هدفی در خود است. از جمله اینکه سازماندهی سالیانه آن انرژی برخی از بهترین فعالین جنبش را بخود معطوف میکند. اگر بحث درباره مقاومت جایگزین نافرمانی مدنی شود «فوروم اجتماعی جهان» ممکن است تبدیل به وسیله ای دردست کسانی شود که از ابتدا مخالف این جنبش بودند. این تجمع باید برگزار شده و رشد کند، ولی باید راههایی پیدا کنیم که بحث های آن بسمت اقدامات عملی پیش روند...

خطر دیگری كه جنبش با آن مواجه است NGOئیزه شدن مقاومت است. حرفی را که الان میخواهم بزنم میتوان بسادگی پیچاند و برعلیه همهٴ NGOها بکار برد. ولی واقعیت این نیست. در دنیای تیرۂ NGOهای ساختگی که صرفا برای اخذ بورسیه یا فرار از مالیات درست شده اند (از جمله در ایالاتی مثل بیهار در هند اینها را تحت عنوان جهیزیه میدهند) قطعا NGOهایی هستند که خدمات پر ارزشی میکنند. ولی مهم اینست که به پدیده NGO ها در یک زمینه سیاسی نگاه کنیم.

بعنوان مثال در هند رونق NGOهایی که بودجه شان تأمین بود از اواخر دهه 1980 و در در دهه 1990 آغاز شد. این همزمان با باز شدن بازارهای هند بروی سیاست های نئولیبرالی بود. در آن زمان دولت هند برای اینکه خود را با تعدیل ساختاری نئولیبرالی تطبیق دهد بودجه های توسعه روستا و کشاورزی و انرژی حمل و نقل و سلامت عمومی را بتدریج کم کرد. همانطور که دولت نقش سنتی خود را رها میکرد NGOها نیز وارد عمل میشدند، با این تفاوت که بودجه ای که در اختیار NGOها قرارمیگرفت تنها بخش ناچیزی از قطع بودجه هزینه های رفاه عمومی بود. عمده NGOهائی که بودجه قابل توجهی دارند توسط نهادهای (بین المللی) توسعه و كمكهای عمرانی تأمین مالی و هدایت می شوند، كه بودجه خود آنها بنوبه خود از طریق حکومت های غربی و بانک جهانی و سازمان ملل و برخی شرکت های چند ملیتی تامین میشود. هرچند که این موسسات متفاوتند ولی همگی بخشی از یک ساختار گل و گشاد سیاسی هستند که پروژه های نئولیبرالی را سرهم بندی و در درجه اول حکومت ها را وادار به قطع بودجه های رفاه اجتماعی میکنند.

چرا موسسات بین المللی به NGOها بودجه میدهند؟ آیا این از نوع خیرخواهی مدل قدیمی میسیونرهای مذهبی (مبلغین مذهبی) است؟ احساس گناه است؟ قضیه کمی فراتر از این است. NGOها این احساس را بوجود میآورند که خلأ وجود خدمات دولتی را پر می کنند.

و البته می کنند، اما به شیوه ای که از نظر مادی بی نتیجه است. سهم واقعی NGOها خاموش کردن خشم سیاسی مردم است. آنچه را که مردم بر اساس حق شان باید داشته باشند NGOها بصورت خیرات و کمک میدهند.

ONGها تفکر اجتماعی را تغییر می دهند. آنها مردم را به قربانیانی وابسته تبدیل میکنند و برندگی تیغه مقاومت سیاسی را کند می سازند. NGOها منطقه حفاظتی بین حکومت و مردم بوجود می آورند. بین سلطه گر و مردم تحت سلطه. آنها تبدیل به میانجی گران و توضیح دهندگان و تسهیل کنندگان شده اند.

در نهایت NGOها باید به کسانی که بودجه شان را پرداخت میکنند حساب پس دهند نه به مردمی که در میان شان کار میکنند. گیاه شناسان احتمالا NGOها را در رده نباتات شاخص ارزیابی میکنند. انگار که هرچه فلاکت ناشی از نئولیبرالیزم بیشتر است ظهور NGOها هم فزونتر است. زننده ترین شاهد آن زمانی است که ایالات متحده آمریکا خود را آماده حمله به یک کشور میکند و همزمان با آن NGOها را مهیا میسازد تا وارد شوند و ویرانی جنگ را پاکسازی کنند.

NGOها برای اینکه مطمئن شوند بودجه شان به مخاطره نمی افتد و حکومت های محلی به آنها اجازه عمل میدهند ناچارند کارشان را در یک چهارچوب سطحی و کم و بیش خالی از زمینه های سیاسی یا تاریخی ارائه دهند. گزارش های غیرسیاسی (که درواقع بشدت هم سیاسی هستند) از مصائب کشورهای فقیر و مناطق جنگ زده نهایتا مردم تیره این کشورهای تیره را همچون قربانیانی بیمار و غیرطبیعی جلوه میدهد. باز هم یک هندی مبتلا به سوء تغذیه. یک اتیوپیائی قحطی زده. اردوگاهی دیگر از پناهندگان افغانی. یک سودانی ناقص شده ... همگی محتاج کمک سفیدپوستان. اینها ناخواسته کلیشه های نژادپرستانه را تقویت میکنند و مجددا بر دستاوردها، کمک ها و همدردیهای (هرچند از نوع عشق خرکی یاtough love ) تمدن غرب صحه میگذارند . اینها میسیونرهای سكولار دنیای مدرن هستند.

نهایتا سرمایه ای که در اختیار NGOها قرار میگیرد بشیوه ای موذیانه در سیاست های آلترناتیو همان نقشی را ایفا میکند که سرمایه های احتکاری از داخل وخارج در اقتصادهای کشورهای فقیر بعهده دارند. یعنی برنامه عمل تعیین میکند و مقابله جوئی را به مذاکره تبدیل میکند و مقاومت را غیر سیاسی میکند و در جنبش های مردمی که بطور سنتی متکی بخود بودند مداخله میکند. NGOها با بودجه ای که دارند قادرند مردمی را که میتوانند تبدیل به فعالین جنبش های مقاومت شوند به استخدام خود درآورند. این مردم احساس میکنند که خدمت ضروری و بدیعی انجام میدهند (و در کنارآن درآمدی هم دارند). در حالیکه مقاومت سیاسی واقعی بهیچوجه چنین میان برهائی ندارد.

NGOئیزه کردن سیاست خطری است که مقاومت را به یک شغل بانزاکت و معقول و باحقوق ماهیانه، از ساعت نه صبح تا پنج بعد از ظهر، تبدیل میکند. و گاه و بیگاه مزایایی هم اضافه میشود. مقاومت واقعی اما عواقب واقعی دارد و از حقوق ماهیانه هم خبری نیست.