۱۳۹۳ مرداد ۹, پنجشنبه

ی مرگ، دوری کن از من… یادی از محمود درویش/ سراینده ی رنج وطن

ای مرگ، دوری کن از من… یادی از محمود درویش/ سراینده ی رنج وطن

5a75wqe7eqwe
اشاره:
به بهانه ی نزدیک شدن به سالروز مرگ ” محمود درویش ” به دفتر اشعار و رسم زندگی او نگاهی دوباره انداخته ایم. در انتهای این مطلب هم ویدئویی از اشعار شاعر با صدای خود او؛ از پی آورده شده که به همت ” لیلا سامانی ” و تحریریه ی مجله ی فرهنگی چهارسو؛ تهییه و تدارک دیده شده است. مطالب این صفحه را در ادامه از پی بگیرید که آرام خانه اگر نیست؛ باز عشق هست و کلمه هم…
شعر درویش، برای هر اهل شعری خاطره انگیز است و پرشور. او با عاشقانه هایش برای دو نسل، شور و شوق ‏دلبرانه ساخت و کلمات جادویی اش را برای همه ی تاریخ بشریت به یادگار گذاشت. او با کلام میهن پرستانه اش، بارها و بارها، آزادی را ستود و از تقدس تلاش و همتی گفت که بشر در راه ‏رسیدن به آن، صرف می کند.‏
وی در همان دوران کودکی طعم “جنگ” را چشید و زشتی آن را با روح و روانش لمس کرد. خیلی زود، رانده شدن ‏از وطن و پس آمدهای ناشی از این تبعید و بی خانمانی را تجربه کرد و باز هم خیلی زود با ریزه کاریهای زیستن در ‏دنیایی آشنا شد که نمی دانست در مقابل مفاهیم تازه چه واکنشی از خود نشان دهد. دنیایی سیاست زده که همگان را به ‏ناچار در پی خود می کشانید. درویش، در نخستین دوره اشعارش، از همین مضامین استفاده کرد تا خاک زادگاهش را ‏با کیمیای کلمه و جادوی شعر به زمردی پربها بدل کند و برای دیگرانش به یادگار بگذارد.‏
شعر ماندگار درویش، به غالب زبانهای زنده دنیا از جمله فرانسه، انگلیسی و ایتالیایی و … ترجمه شد، در ایران هم ‏مترجمان زیادی از جمله دکتر علی رضا نوری زاده و دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی، قسمتی از اشعار وی را به زبان ‏فارسی برگردانده اند.‏
mahmoud-darwish-by-gram[194390]این درست که طرز تلقی شعرا از جهان و وقایع آن، با جو سیاسی و اجتماعی و محیط زندگی شان ارتباط بی واسطه ‏دارد، اما بی گمان آنچه در این میانه شاعری را از خیل شعرای اجتماعی و سیاسی ممتاز می کند، همانا میزان ‏هنرمندی شاعر است و قدرت تخیل او در پدید آوردن متافورهای بدیع و ایجاد موسیقی در کلام. به همین دلیل است که ‏شعر محمود درویش مانا می شود، سر از ترانه در می آورد و هر روز و هر لحظه، زیر لب نجوا می شود.‏
در شعر درویش، این عشق است که به همه چیز هویت می دهد، مضامین وطن پرستی در شعر او، با نگاهی عاشقانه و ‏تازه سروده می شوند، تا جایی که دیگر وطن به صرف وطن بودنش نیست که دوست داشته می شود که به خاطر ‏معشوق بودنش است که عزیز است و بلند منزلت.‏
درویش، در شعر “عاشقی از فلسطین” که نخستین بار در سال 1964 و در مجموعه ” با شاخه های زیتون” به چاپ ‏رسید، دقیق ترین معانی وطن دوستانه را از زبان عاشقی بیان می کند که از معشوق به دور افتاده است:‏
‏” چشمانت خاری به دل است‏
خراشنده است و با این وجود عبادتش می کنم‏
حمایتش می کنم در مقابل باد ‏
خراشی می دهمش شباهنگام که دردمندم‏
روشنی می بخشد ستارگان را ‏
خراش چشم تو
امروز مرا به فردا مبدل می کند….”‏
درویش در تمام مدت زندگی اش، تنها دوره کوتاهی در وطن (فلسطین) زندگی کرده است، پس می توان نتیجه گرفت، ‏آنچه او از وطن می سراید، بیشتر زاده خیال است تا آمده از واقعیت و غم تکرار نشدن دوباره یک تجربه. ‏ این وطن پرستی آمیخته با “خیال” که در شعر موج می زند، یاد آور بیتی از برزخ است که در آن، دانته می نویسد: ‏‏”پس، باران به تخیل والای من بارید…” شعر با کلماتش می بارد و ترنم باران را در ذهن تداعی می کند.‏ در شعر و ترانه محمود درویش، همچون تمامی ادبیات عرب، زن و شراب و موسیقی، حضور دارند و ضربان اصلی ‏شعر به حساب می آیند. او حتی زمانی که شعر سیاسی می نویسد و به صراحت اندیشه چپ را در شعرش تبلیغ می کند، ‏باز هم حاضر نیست پا را از دایره سنت شعر عرب بیرون بگذارد و از زیبایی های زندگی و زن و عیش و طرب سخن ‏نگوید.‏
‏”زیباترین چشمها از آن اوست
همه خوانندگان
از این آهنگ سیراب می شوند‏
من خطا کارم که قلب تو را تنها برای خود می خواهم‏
ای گل صحرا ها‏
ای حیفا…
این اشعار تا شعر هست ‏و تا قصیده هست و تا انسان با “کلمه” رابطه برقرار می کند و به شناخت پدیده های عالم می رود، به هیچ تأویل مهجور نمی گردند. براستی در سوگ مردی بزرگ چه می توان نوشت، وقتی که او خود با صریح ترین کلام می گوید:‏
”من نمی میرم، تا زمانی که در زمین قصیده هست
تا زمانی که چشمانم نمی خوابند‏
من زنده ام تا زمانی که آن شهر زنده است‏
تا زمانی که آن سه مبارز زنده اند‏
زیستنی این سان
بهترین زندگی است.‏
‏ پس ای مرگ‏
دوری کن از من‏
من نمردنی هستم.”‏

«ویدیو / گریه سخن‌گوی سازمان ملل متحد در غزه مقابل دوربین»

 «ویدیو / گریه سخن‌گوی سازمان ملل متحد در غزه مقابل دوربین»

thumbnail«گریس گانس»، سخن‌گوی آژانس کار و امداد سازمان ملل متحد به پناهندگان فلسطینی، هنگام مصاحبه با شبکه الجزیره نتوانست جلوی گریه خود را بگیرد و این گفت‌وگو ناتمام ماند. بان کی مون، دبیرکل سازمان ملل متحد حمله به این مدرسه را که پناهگاه هزاران غیرنظامی فلسطینی در غزه بود، محکوم کرده و آن را گستاخانه و غیرقابل توجیه خوانده است.

موساد در خارج کردن شاپور بختیار از ایران و کمکهای مالی به او، پرده برداشته است. او از داود آلیانس نام می برد، کسی که نقش واسطه با موساد را داشته و کمک مالی نیز می کرده است


AllianceDavid
جهانشاه بختیار، نوه شاپور بختیار در خرداد 1393 کتابی بنام «من ایرانی، جاسوس سیا و موساد» منتشر کرد که در آن از نقش موساد در خارج کردن شاپور بختیار از ایران و کمکهای مالی به او، پرده برداشته است. او از داود آلیانس نام می برد، کسی که نقش واسطه با موساد را داشته و کمک مالی نیز می کرده است. نقش داود آلیانس در رابطه با آقای شاپور بختیار در اسناد آرشیو بریتانیا نیز آمده است. ترجمه بخشی از کتاب آقای جهانشاه بختیار در مورد ارتباط موساد با آقای شاپور بختیار و قسمتهائی از اسناد آرشیو بریتانیا در رابطه با داود آلیانس و متن مصاحبه آقای منوچهر رزم آرا، وزیر بهداری آقای بختیار در باره منابع کمکهای مالی به آقای بختیار، را برای اطلاع، به نظر خوانندگان می رسانیم.


ترجمه بخشی از کتاب جهانشاه بختیار در باره ارتباط موساد با پدربزرگش، شاپور بختیار

یکروز (بهار 1979) خانمی این نامه را برای پدربزرگم آورد: «من یک دوست هستم، می خواهم شما را از کشور خارج کنم، بزودی به دیدن شما می آیم. اگر موافق هستید کاغذ را پاره کنید، روی تیکه کاغذ باقی مانده بنویسید: "براون" و آنرا به این خانم پس بدهید»، محبوس در یک زیر شیروانی، در کشوری که تا این اواخر بر آن حکومت می کرده، بابابزرگ دنبال راه فراری است، بدین خاطر این پیشنهاد را می پذیرد. اینچنین موساد با او رابطه را آغاز کرد. سرویسهای مخفی اسرائیلی قبلا با مادرم تماس گرفته بودند و گفتند: «می خواهیم به شما کمک کنیم، آیا مایل هستید؟». زمانیکه من انگلیس بودم، مادرم دو بار به تل آویو رفته بود. با اطلاع از این موضوع شوکه شدم و با کمی پرخاشگری از او پرسیدم: «به اسرائیل رفته بودی، چه کار کنی؟ چه کسی را آنجا می شناسی؟». مادرم به من جواب نداد، پدربزرگم بهم فهماند که من نیستم که باید سوال بکنم و بهتر است که سکوت کنم. داوود آلیانس یک یهودی ایرانی تبار که در لندن تاجر شده است، در جلسات با ماموران موساد شرکت می کند. آنها به مادرم توضیح می دهند: «ما نقشه داریم اما به زمان نیاز داریم، باید زمینه را آماده کنیم، آیا موافق هستید؟»، مادرم موافقت می کند.
طرحشان این است که بابابزرگ را از طریق فرودگاه مهرآباد از کشور خارج کنند، محلی که بیش از سایر جاها منتظرش هستند، محلی که بیش از همه جا تحت نظر است و محلی که کسی تصور نمی کند که او آنقدر دیوانه باشد که بخواهد از آن استفاده کند.
موساد یک ایرانی را پیدا کرده که شبیه شاپور بختیار است، او را آرایش می کنند و با همان آرایش چند بار سوار هواپیمای پاریس می کنند، هیچوقت دستگیر نمی شود و دفعه پنجم پدربزرگم سوار هواپیما شد. در روز موعود یک مامور موساد او را به فرودگاه می رساند، قبلا عده ای دیگر مسلح در محل حضور داشتند تا اگر او شناسایی شد تیراندازی کنند، این طرح ثانوی آنهاست. به مادرم گفته بودند: «وقتی که متعهد می شویم تا آخر می رویم، این شهرت ماست». به این دلیل است که من تا این حد خود را مدیون دولت اسرائیل می دانم، بدون آنها پدربزرگم می مرد.
بابابزرگ با گریم بدلش در صف ایستاده، اما اگر به خود اجازه بدهم که چنین چیزی درباره او بگویم در گمرک یک اشتباه بچه گانه انجام می دهد. وقتی که یک خارجی از ایران خارج می شود، باید پول خروجی بدهد، پدربزرگم بدون توجه به آن  رد می شود. اما او پاسپورتی فرانسوی دارد که اسرائیلی ها بخاطر آشنایی خوب او با فرهنگ و زبان فرانسه این ملیت را برایش انتخاب کرده اند. یک مامور گمرک او را صدا می کند: "آقا شما پول خروجی(tax) را فراموش کردید". پدربزرگ زیر چشمهای ماموران اسرائیلی که آماده دخالت هستند، برمی گردد، پول را می پردازد و با سرعت وارد قسمت پرواز می شود. (ص 42 ).
....
چند روز بعد داوود آلیانس به دیدن ما می آید. پدربزرگم می گوید: «پس آدم ما در انگلیس شما هستید؟». در پیامهایی که موساد به پدربزرگم در زیرشیروانی می فرستاد، آلیانس تحت عنوان "آدم ما در انگلیس" معرفی می شد. آلیانس تائید می کند: «بله، من هستم» و اضافه می کند: «یک کادو برای شما دارم». 2 میلیون فرانک (300000 یورو) در حسابی به نام او در سوئیس واریز کرده بود. 
یک یهودی ایرانی ساده که بدون پول وارد انگلیس شده بود، از راه تجارت منسوجات ثروتمند شده بود و در 2009 ساندی تایمز ثروتش را 408 میلیون پوند انگلیس (495 میلیون یورو) تخمین زد. اسمش را از داوود به دیوید تغییر داد و لقب اشرافی "لرد" را از ملکه دریافت کرد. در اسرائیل یک مرکز تحقیق که به ایران اختصاص دارد، امروز به نام اوست. لرد آلیانس به دوست صمیمی خانواده، خصوصا مادرم تبدیل شد، او بود که شوهر آینده مادرم را معرفی کرد.
بجز 2 میلیون لرد انگلیس، پدربزرگم 50 میلیون فرانک از عبدالله ولیعهد آنزمان و پادشاه کنونی عربستان سعودی گرفت. باید گفت که خمینی رژیم سعودی را فاسد و خائن به اسلام می خواند و طبیعتا سعودی ها از این کار عصبی می شدند. اسرائیلی ها از طریق آلیانس و سعودی ها ناخواسته متحد شده بودند که از تنها مردی که به زعم آنها قادر است رژیم ملاها را سرنگون کند، حمایت مالی کنند. 
با این پول است که پدربزرگ وقتی  به فرانسه آمد، 1000 پوند داشت، حزب جدید نهضت مقاومت ملی ایران را راه انداخت (ص 44).

داود آلیانس، در اسناد آرشیو ملی بریتانیا و نقش او در ارتباط با شاپور بختیار

سایت انقلاب اسلامی در هجرت: در اسناد آرشیو ملی بریتانیا آمده است که داوود آلیانس واسطه شاپور بختیار برای تماس با انگلیسها بوده است:
در همان روز ۲۴ مارس، داوود آلیانس بازرگان و سرمایه گذار مشهور یهودی ایرانی مقیم بریتانیا، در دیداری در نیویورک با آنتونی پارسونز (Anthony Parsons)نماینده دایم بریتانیا در سازمان ملل و سفیر پیشین لندن در تهران درباره ارتباطات بختیار در ایران و آماده شدن مقدمات بازگشت او به ایران ادعا کرد: "بختیار گفت که تماس‌های عالی با ایران دارد. او در تماس با اعضای ارشد تعدادی از کمیته‌ها در ایران و حتی در تماس با آیت الله بهشتی هم هست. شریعتمداری هم آماده است در زمان مناسب به هر کس شانس سرنگونی خمینی را داشته باشد قول همکاری بدهد."
به عقیده پارسونز: "بختیار به این نتیجه رسیده که احساسات ضد خمینی در سراسر ایران در حال گسترش است و لحظه سرنوشت چندان دور نیست. به نظر می‌رسد بختیار پول زیادی برای این عملیات دارد. صحبتهایی درباره فوران نعمت عراقی شده است. آلیانس همچنین گفت که اسراییلی‌ها هم کمک کرده‌اند."
پارسونز در پاسخ به درخواست آلیانس برای حمایت بریتانیا از بختیار گفت: "من در جریان امور ایران نیستم. با این حال برای من به شدت سخت است تصور کنم که در شرایط فعلی بختیار بتواند پیروزمندانه به فرودگاه مهرآباد و کشورش بازگردد."
در این دیدار آلیانس نتوانست قول همکاری بریتانیا با بختیار را از پارسونز بگیرد. در همین ارتباط، روز ۱۹ ژوئن/ ۲۹ خرداد، دیوید میرز رییس بخش خاورمیانه وزارت خارجه بریتانیا به درخواست اضطراری آلیانس با او دیدار کرد. این دیدار به دنبال دیدار بختیار با آلیانس صورت گرفت.
به گفته آلیانس: "بختیار اکنون در پول غلت می‌زند و آماده اقدام است. او یک سازمان در ایران و سه ایستگاه رادیویی دارد، یکی به صورت سیار مستقر و فعال در اطراف تهران، یکی در عراق و یکی جایی دیگر." میرز توضیح می‌دهد که رسانه‌های آمریکایی‌ها این رادیو را به اویسی نسبت می‌دهند.
در ادامه، آلیانس از طرف بختیار از میرز پرسید: "بختیار می‌خواهد بداند که موضع بریتانیا چیست؟ او از آمریکایی‌ها دست کشیده و آن‌ها را احمق و بی ربط می‌داند. ولی بریتانیایی‌ها عاقل‌ترند."
آلیانس به میرز توضیح داد که به بختیار گفته، حمایت بریتانیا از او "بوسه مرگ" است. بختیار ضمن تایید نظر آلیانس گفته بود که مقامات لندن باید نقشه‌ای داشته باشد، چرا که آن‌ها زیرک‌تر از آن هستند که بنشینند و اجازه دهند ایران به دست کمونیست‌ها بیفتد. او فقط یک تضمین حمایتی برای آغاز کار می‌خواهد و این امر مغایرتی با برنامه‌های لندن نخواهد داشت.
میرز ضمن تایید دیدگاه آلیانس درباره بوسه مرگ پاسخ داد: "ایرانیان همواره در قابلیت بریتانیا در دخالت در امور ایران اغراق می‌کنند. به نظر من، پس از تغییرات بنیادی در ایران، غیرواقع بینانه خواهد بود اگر تصور شود که بریتانیا هنز در صحنه آن کشور نفوذ دارد."
دیپلمات بریتانیایی افزود: "زمانی که از هم جدا می‌شدیم، آلیانس مجددا به نکته بوسه مرگ اشاره کرد و از من پرسید: اگر بختیار برای کسب محبوبیت در بین تندروان ایرانی به بریتانیا حمله کند، موضع حکومت علیاحضرت ملکه چه خواهد بود؟ آیا شما این اقدام را تایید می‌کنید؟ من گفتم بختیار باید خودش انتخاب بکند. ولی فکر می‌کنم چنین اقدامی از سوی بختیار، هم از سوی بریتانیا و هم از سوی ایرانیان به فرصت طلبی تعبیر خواهد شد."
از زمان اوج گیری انقلاب در سال ۱۹۷۸، اندرو ویتلی (Andrew Whitley) نویسنده و روزنامه نگار انگلیسی که در آن زمان، گزارشگر روزنامه فایننشال تایمز در تهران بود، معمولا از او به عنوان یکی از افراد طرف مشورت وزارت خارجه بریتانیا در مساله ایران نظر خواسته می‌شد.
در دیدار ویتلی با استیون لمپورت از مسئولان بخش خاورمیانه وزارت خارجه، در ۲۵ ژوئن ۱۹۸۰/ ۴ تیر ۱۳۵۹ مسایل مختلف ایران به ویژه وضعیت اپوزیسیون مورد بحث و بررسی قرار گرفت.
به عقیده ویتلی، وجود سه رادیو صدای آزاد ایران (متعلق به ارتشبد غلامعلی اویسی)، رادیو ایران (متعلق به شاپور بختیار) و یک مورد جدید به نام رادیو وطن (از قاهره) تاثیر زیادی در ایران داشتند. بر اساس این گزارش، رادیو وطن "به احتمال قریب به یقین توسط آمریکایی‌ها حمایت مالی می‌شود."
ویتلی همچنین از انجام یک نشست هماهنگی مخالفان حکومت ایران در لندن در منزل جولین ایمری خبر داد. در این نشست، ارتشبد فریدون جم، ارتشبد اویسی و پرویز ثابتی مدیر کل سابق ساواک شرکت داشتند. احتمالا این همان نشستی است که در بالا به آن اشاره شد.
در ادامه این گزارش همچنین از احتمال حمایت عراق، سعودی و کشورهای خلیج [فارس] از فعالیتهای اپوزیسیون خارج از کشور سخن گفته شده است.
در همین ارتباط، پیتر تمپل موریس (Peter Temple-Morris) عضو ارشد حزب محافظه کار در پارلمان بریتانیا و داماد خواهر اسدالله علم به همراه جولیان ایمری، پس از دیداری طولانی و جداگانه با اویسی و بختیار در پاریس، گزارشی از این دیدار را در تاریخ ۳۰ ژوئن/ ۹ تیر برای وزارت خارجه کشورش ارسال کردند. این گزارش به قلم ایمری است. گفتنی است که این دیدارها در فاصله‌ای کمتر از دو هفته قبل از شکست کودتای نوژه صورت گرفته بود.
منبع: مجید تفرشی - بازتاب مسائل داخلی ایران در اسناد آرشیو ملی بریتانیا (۴) – اختصاصی “زمانه (http://www.radiozamaneh.com/30791)

کدام دولتها و کدام اشخاص به شاپور بختیار کمک کرده اند - از زبان منوچهر رزم آرا، وزیر بهداری بختیار
دکتر رزم آرا: انگولکها، تحریکها که بر علیه عراق و صدام حسین شد، از ایران شروع شد. در حقیقت، صدور انقلاب اسلامی بود، در نتیجه، خطری که عراق و کلیه کشورهای اسلامی عرب پیدا کرده بودند، باعث شد که اینها با دکتر بختیار نزدیک بشوند. من اینرا پرده پوشی نمی کنم. اینها کمکهای بسیار، بسیار ارزشمند و بسیار قابل توجه ای به بختیار کرده اند. بختیار در جیبش از ایران که آمد بیرون، دیناری پول نداشت. تهمتی که به بختیار می زنند، اینست. این آمد، رفت با صدام حسین ساخت که به ایران حمله بکنند. این نیست. بختیار با برادر صدام حسین که به دارش زدند، می آمد اینجا به دیدار بختیار.
بختیار به او گفته بود به پرزیدنت صدام حسین بگوئید غلط است. مملکتی که در انقلاب است، هر حمله ای بهش شود، ایرانیها که خیلی ناسیونالیست هستند، این کار را نکنید. البته، بختیار یک رادیو در قاهره داشت، یک رادیو هم در بغداد.
آقای اوستا: آقای دکتر، در یک سفر در سعودی که شما رفته بودید، پادشاه عربستان چمدان دلار به همه کادو داده بود. دکتر رزمارا چمدان را نگرفته است!
دکتر رزم آرا: بله، چمدان را دادم به دکتر بختیار. تمام وزرا بختیار که پنج تا بودیم - سبک عربها اینطوری است که هر کسی که می آید، اینطور کادو می دهند-، قرار شد و همچنین دکتر بختیار - گفتیم به فرض که اینها را حمل می کنیم، پلیس فرودگاه فرانسه، می گیرند- قرار شد - پرنس سعودی که مهماندار بود، همین که حالا پادشاه است، آنموقع ولیعهد و نخست وزیر عربستان بود، اینها را  گرفتند و فرستادند به سوئیس به حساب مقاومت ملی.
آقای اوستا: سامسونت پر دلار بود که به خود شما داده بود. آن موقع در شرایط سختی در پاریس زندگی می کردید.
دکتر رزم آرا: مرتب در بخشهای رئآنیماسیون می رفتم کار می کردم. تا مطبم راه بیفتد. مطب که از امروز به فردا راه نمی افتد. آنهم در مملکت پاریس! ما در قصری که در ریاض بود، ما را جا داده بودند، من سویتم کنار سویت دکتر بختیار بود. روزی که ما را بردند به جده، از جده به مکه، صبح آمدم بیرون، دیدم که در سویت من، در دفترش، یک سامسونیت است. در سامسونت را باز کردم، دیدم یک اسکناسها سبز، سبز است
آقای اوستا: دلار! عین فیلمها شده بود، آقای دکتر!
دکتر رزم آرا: اول خیال کردم از این کاغذی است برای مدل. نگاه کردم، دیدم، نه دلار است! بستم و رفتم در سویت بختیار. گفتم شاپور خان، من در سئویت یک سامسونیت پر از دلار پیدا کردم. گفت:«منوچهر، چرا از این حرفها می زنی! گفتم نگو، برای خودت هم گذاشتند اما حجم مال تو دو برابر است!
آقای اوستا: آقای دکتر، یک نکته دیگر که خیلی جالب است از زبان شما بشنویم، علیرغم کمک ها که از عراق و کشورهای منطقه گرفته است
دکتر رزم آرا: کمکها که به بختیار شد، به شما بگویم: اول کسی که به دکتر بختیار کمک کرد، شادروان نصرالله رشیدیان بود، 500000 دلار داد. والاحضرت اشرف، نمی دانم 500 یا 700000 دلار داد، خیامی بود، 700000 دلار، عربستان سعودی 3-4 میلیون دلار- که یک موردش را به شما گفتم- عراق 60 میلیون دلار، کویت یا قطر هم داد. این صورت کلیه پولها ئیست که به دکتر بختیار دادند. و بختیار تمام اینها را خرج کرد. پیش از 500 نفر، تمام بازماندگان افسران در قیام شاهرخی کشته شده بودند، سالها اینجا به آنها پول می داد. 150 دانشجویان ایرانی در ترکیه، در استامبول تحصیل می کردند، به شهادت آقای شرفشاهی، بیش از 50 نفر از افسرهای در لس آنجلس، دو سه بار وقتی شادروان تیمسار بهرام آریانا مریض شده بود، که ایشان چیزی نداشت. دو مرتبه من را فرستاد صورت حسابها 200000 فرانک را من دادم.
آقای اوستا: بختیار روز آخر، هیچی نداشت.
بله، آفائی که خیلی پرفسورانه صحبت می کند، من را مسخره کردند، آقای کورش رادمنش، که اگر دکتر بختیار مدیریت داشت. نه دکتر بختیار مدیریت داشت، ولی یک قلم 15 میلیون دلار اسلحه که خریده بود برای قیام شاهرخی، روی همین خیانتها که شد، اسلحه عوض اینکه تحویل آنجا داده شود، تحویل مجاهدین افغانستان شد!...

جرمی ریج‌وی، کارمند سابق شرکت امنیتی خصوصی بلک‌واتر روز پنجشنبه به دادگاه گفت او هیچ عراقی را که به سوی آنها با اسلحه نشانه رفته باشد مشاهده نکرده



شرکت بلک‌واتر که در کارولینای شمالی مستقر است و همچنان به خدمات امنیتی از قبیل محافظت از افراد؛ نگهبانی از ساختمان‌ها و محلات؛ و کنترل اماکن از طریق دوربین‌های مداربسته ادامه می‌دهد
یکی از پنج مامور امنیتی شرکت خصوصی بلک‌واتر که پس از حادثه کشتار مردم عراق در سال ۲۰۰۷ بازداشت شدند می‌گوید او هیچ تهدیدی از سوی رهگذران و مردم حاضر در خیابان مشاهده نکرده بود که موجب گشودن آتش از سوی او و هم‌قطارانش شود.
جرمی ریج‌وی، کارمند سابق شرکت امنیتی خصوصی بلک‌واتر روز پنجشنبه به دادگاه گفت او هیچ عراقی را که به سوی آنها با اسلحه نشانه رفته باشد مشاهده نکرده و هیچ صدایی ناشی تیراندازی با اسلحه کلاشنیکف نشنیده است.
دیگر بلک‌واتر بروی مردم آتش گشودند، عراقی‌ها برای نجات جان خود هر کدام به سویی می‌گریختند و هیچ یک از آنها به سوی کاروانی که ماموران بلک‌واتر از آن حفاظت می‌کردند نیامده بوده است.
کلیککشتارسال ۲۰۰۷ باعث شد پارلمان عراق مصونیت از تعقیب قانونی شرکت‌های خصوصی خدمات امنیتی را لغو کند و شرایطی را برای ادامه فعالیت ها آنها تحت مجوز کار معرفی کند.
پس از این واقعه که به مرگ ۱۷ عراقی منجر شد، پنج نفر از ماموران شرکت بلک واتر رسما متهم به ارتکاب قتل شدند.
جرمی ریج‌وی پس از این واقعه در دادگاه به قتل‌عام محکوم شد و همچون دیگر همکارانش به تحمل ۳۰ سال زندان محکوم شد. یکی از این پنج مامور هم به قتل عمد از نوع درجه اول محکوم شد.
در آن هنگام، این واقعه باعث بروز خشونت‌هایی گسترده در عراق شد و به بحث‌هایی درباره نقش شرکت‌های امنیتی خصوصی در عراق که آمریکا به شدت به آنها متکی بود، منجر شد.
شرکت بلک‌واتر که در کارولینای شمالی مستقر است و همچنان به خدمات امنیتی از قبیل محافظت از افراد؛ نگهبانی از ساختمان‌ها و محلات؛ و کنترل اماکن از طریق دوربین‌های مداربسته ادامه می‌دهد، یکی از اولین شرکت‌های امنیتی خصوصی بود که پس از سرنگونی دولت صدام حسین در عراق آغاز به کار کرد.
این شرکت در عراق نیروهای امنیتی در اختیار دیپلمات‌های آمریکا و دیگر کشورهای جهان قرار می‌داد.
دو سال پس از این واقعه روزنامه نیویورک تایمز از همکاری تنگاتنگ سازمان سیا و بلک واتر پرده برداشت و نوشت در حد فاصل سالهای ۲۰۰۴ تا ۲۰۰۶ همکاری میان سیا و بلک‌واتر به حدی بوده که در مواردی مرزهای اداری میان این بخش دولتی و شرکت خصوصی بلک‌واتر تفکیک ناپذیر شده بوده است.