۱۳۸۹ شهریور ۶, شنبه

دروغ بزرگی به نام جنبش سبز، کلاه گشادی که سر یک ملت رفت

این یکی از سخت ترین نوشته های من است. اعترافات کسی است که فریب خورده؛ اما باید بنویسم و می دانم که خیلی از شما از این نوشته متنفر خواهید شد. برای آنکه شما هم مثل من دروغ بزرگی به نام جنبش سبز را باور کردید. اینک با گذشت یک سال از آن حوادث با روشن شدن زوایای پنهان اتفاقاتی که افتاد از حماقتم شگفت زده می شوم. می بینم که ماجرای ترانه ی موسوی دروغی بیش نبوده و یاد اشک های مادرم می افتم وقتی خبر را شنید. یاد اشک های خودم می افتم وقتی صحنه ی کشته شدن ندا را هزار بار دیدم و هزار بار اشک ریختم در حالیکه بعد مستند صدا و سیما نشان داد که آن خونها سس گوجه فرنگی مهرام بوده ، باور کردم که پزشک کهریزک کشته شده ولی او با مولتی ویتامین خودش خودکشی کرده بود. ما بر اساس کدام مدارک این دروغ ها را پذیرفتیم؟ کدام یک از این کشته شدگان با زبان خودشان آمدند در برابر مردم اعتراف کنند که کشته شده اند؟ پس چطور یک ملت این گونه فریب می خورد؟ پاسخ خیلی ساده است:

از قدیم و ندیم گفته اند که دروغ هرچه بزرگ تر باشد باورش اسان تر می شود .تئوری پردازان این جنبش هم از این راهکار استفاده کردند تا ما باورمان شود که چیزی به نام جنبش سبز وجود دارد. اوج این دروغ جایی است که با اینکه صدا و سیما گل و بلبل نشان می داد ما دچار توهم شدیم و از طریق سران فتنه توهم حضور مردمی میلیون ها نفر سبز پوش در تظاهراتی بی سابقه به مردم القا شد. حتی بعضی ها انقدر فریب خوردند که فکر کردند که خودشان در این تظاهرات حضور داشتند.شاید در هیچ زمانی با افکار عمومی و خصوصی مردم انقدر بازی نشده باشد ، نمونه ها فراوانند :توهم فریاد های مرگ بر دیکتاتور بر سر پشت بام ، توهم حمله ی لباس شخصی ها، توهم وجود مکانی به نام کهریزک ، توهم بطری و… از همه بالاتر توهم تقلب در انتخابات

ما فریب خوردیم. ما حتی باور کردیم که خودمان با چشم خودمان مردمی را پای صندوق های رای دیدیم که به موسوی رای دادند واز همه مضحک تر آنکه فکر کردیم که حتی خود ما هم به موسوی رای دادیم در حالیکه فردا صبح وقتی دکتر از توی صندوق ها بیرون امد ما باید می فهمیدیم که به او رای داده بودیم ولی ما نکته ی به این سادگی را نفهمیدیم. بعد هم جو گیر شدیم و فکر کردیم که مطالباتی داریم ، حقوقی داریم ویک سری حرفهای گنده تر از دهان و آزادی و دموکراسی می خواهیم .ما قبل رهبر فرزانه مان را شکستیم و به همین سادگی فراموش کردیم که به ولایت فقیه التزام داریم .فراموش کردیم که به گواهی آمار جهانی در کشوری زندگی می کنیم که اصول حقوق بشر در آن مو به مو اجرا می شود ، آزادی مطلق حکمفرماست، شکوفایی اقتصادی بیداد می کند ، مردمانش یکی از شاد ترین ملل دنیا به شمار می روند .این همه آمار نشان مان دادند ، این همه با رافت اسلامی ما را اعدام کردند اما ما پای مان را توی یک کفش کردیم و دم از سبز بودن زدیم. شاید زمان آن رسیده باشد که به اشتباهاتمان اعتراف کنیم و همه با هم ( به فتح میم) و دست در دست هم در ولایت ذوب شویم.