۱۳۹۸ دی ۱۵, یکشنبه

تهام های یهودی ستیزی علیه چپ، از جِرِمی کوربین تا ژان-لوک ملانشون را هدف گرفته است. اکنون، پرچم سرخ را به نفرت نژادی پیوند زده اند، در حالی که در گذشته ای دور، آن را «توطئه یهودی» معرفی می کردند. در اُوکراین، با تکیه براین توهم کشتار ده ها هزار نفر را توجیه کردند حکومت های اروپائی با سکوتی مترادف با همدستی برآن چشم بستند.


تاریخ مهلک معجون بلشویسم- یهودیت

آن گاه که نفرت از کمونیسم، یهودی ستیزی را تغذیه می کرد

پُل هانِبرینک* - ترجمه بهروز عارفی
Thu 2 01 2020

اتهام های یهودی ستیزی علیه چپ، از جِرِمی کوربین تا ژان-لوک ملانشون را هدف گرفته است. اکنون، پرچم سرخ را به نفرت نژادی پیوند زده اند، در حالی که در گذشته ای دور، آن را «توطئه یهودی» معرفی می کردند. در اُوکراین، با تکیه براین توهم کشتار ده ها هزار نفر را توجیه کردند حکومت های اروپائی با سکوتی مترادف با همدستی برآن چشم بستند.

سوء قصد رابرت باوِرز، در 27 اکتبر 2018 که حاضران را در یک کنیسه پیتسبورگ (پنسیلوانیا) به گلوله بست، یازده کشته و شش زخمی به جا گذاشت. پیش از ارتکاب جنایت، تیرانداز با انتشار چندین پیام نژادپرستانه در شبکه های اجتماعی، یهودیان را به توطئه جهت نابودی آمریکای سفید از طریق وارد کردن مسلمانان و دیگر مهاجران نامطلوب به آمریکا متهم کرده بود. در دو سوی آتلانتیک، آمیخته مشابهی از خارجی هراسی و یهودی ستیزی در بین فعالان راست افراطی و برتری طلبان نژادی سفید درجریان است. در اوت 2017، تجمع نئونازی ها در شارلوتزویل ، ایالت ویرجینیا برای دفاع از نمادهای طرفداران «کشورهای موتلفه آمریکا» فریاد می زدند: «شما جای ما را نخواهید گرفت»، که از شعار گروه های راست افراطی فرانسه، «یهودیان جای ما را نخواهند گرفت»، الهام گرفته بودند. در اسکاندیناوی، بریتانیا، لهستان و یونان، برخی گروهک های هویت طلب راست افراطی ادعا می کنند که رسانه های «یهودی» و وابستگانِ لیبرال «جهان وطن» آن ها، به ورود مهاجران جنوب دامن می زنند تا جای اروپائی ها را بگیرند.

یهودی ستیزی طرفدار تئوری توطئه، در نسخه جدیدش یهودیان را به مثابه قهرمانان مهاجرت و درنتیجه، همچون گورکنان ارزش های تمدن غربی یعنی ملت و خانواده معرفی می کنند. در قرن بیستم، نیرومندترین و ویرانگرترین اسطوره، اسطوره یهودیت-بلشویسم بود – در دورانی که تفکر غالب و رسانه ها ، چپ رادیکال را یهودی ستیز قلمداد می کنند، این امر ممکن است متناقض به نظرآید.

بانیان این نظریه موهوم معتقدند که کمونیسم محصول یهودیان است که لباس انقلابی پوشیده تا قدرت خود را در جهان بهتر گسترش دهند. گویا آن ها مسئول جنایت هائی هستند که کمونیست ها مرتکب شده اند، و این خود یهودیان هستند که واکنش یهودی ستیزانه ای را برانگیخته اند که به ناگزیر به مجازات اعمال زشت آن ها منجر شده است. در بحبوحه جنگ 1914-1918 و انقلاب روسیه در سال 1917، و سپس سقوط امپراتوری های اروپای شرقی، اسطوره آنتی سمیت یهودی-بلشویک که در میان روس های «سفید» (ضدانقلابیون) و گروه های مسلح وفادار به حکومت ملی اوکراین، موجی از پوگروم** ها را به راه انداخت، موجب مرگ صدهزار یهودی و فروافتادن 500 هزار یهودی دیگر در دامان فقر کامل شد. در مجارستان پس از برقراری زودگذر رژیم بلشویکی، ضدانقلاب، «وحشت سفید»ی حاکم کرد که سه هزار کشته به جای گذاشت که نیمی از آنان یهودی بودند. اروپای غربی و آمریکا که دچار هراسی مشابه شده بودند، می ترسیدند که جمعیت یهودی اروپای شرقی که مرتبا مورد تعقیب قرار می گرفتند، برای فرار از آشوب ، ویروس انقلابی را همراه خود انتقال دهند. در پی آن، درخواست های بستن مرزها مرتبا افزایش می یافت.

در سال های 1930، آدولف هیتلر، اتحادشوروی را به عنوان هیولای یهودی-بلشویکی معرفی می کند که با ناسیونالیسم قومی که نازی ها سرکرده آن بودند، مخالف اند. هنگامی که در سال 1941، آلمان اعلان جنگ با اتحادشوروی می کند، تبلیغات نازی این تجاوز پیشگیرانه را با ادعای این که اروپا مورد حمله دسته های وحشی آسیائی به رهبری کمیسرهای خلق بی رحم یهودی قرار گرفته، توجیه می کرد. گویی، دوام قاره اروپا به پیروزی آلمان وابسته است. این ایده، انگیزه ی اعدام همه جماعت های یهودی در شوروی اشغالی شد که مقدمه نسل کشی یهودیان در اروپا گردید. همدستان نازی ها، از فرانسه تا اوکراین، دست به نسل کشی یهودیان زدند تا رضایت هیتلر را جلب کنند.

آیا عاملان این جنایت ها به اسطوره یهودی-بلشویسم اعتقاد داشتند ؟ نباید در این مورد تردید کرد. مگر نام لئون تروتسکی هنگام تولد، لِو داویدوویچ برونشتاین نبود ؟ درست مثل ماکسیم لیتوینوف، وزیر امورخارجه شوروی از سال 1930 تا 1939. جمعی دیگر از چهره های بزرگ انقلابی نیز نیاکان یهودی داشتند، از گریگوری زینوویِف، (رئیس انترناسیونال کمونیستی از 1919 تا 1926)، تا نظریه پرداز کمونیست رُزا لوکزامبورگ، بدون این که فیلسوف بزرگ، کارل مارکس را از یاد ببریم. علاوه برآن، روزنامه نگارانِ اروپائی بین دو جنگ مصرانه تاکید می کردند که یهودیان مقام های کلیدی را در بیشتر حزب های کمونیستی قبضه کرده اند. با محاسبه ی برخی، سی نفر از چهل کمیسر خلق در شورای مجارستان در سال 1919 یهودی بودند. (1)

این واقعیت ها به اسطوره فوق، اعتبار می بخشید. کافی ست چشم انداز خود را تغییر دهیم تا این آمار معنای دیگری پیدا کنند. درست است که در میان کمونیست ها یهودیان هم وجود داشتند، اما، بسیاری از یهودیان دیگر نمی خواستند حتی از این جنبش حرفی زده شود. در سال های دهه 1920، 20 تا 40 درصد اعضای حزب کمونیست لهستان یهودی بودند، اما فقط 7 % یهودیان لهستان به این حزب رای می دادند. بسیاری از اعضای جماعت یهودیِ مورد آزار و اذیت، از دیدگاه های دیگر برای آینده نظیر ایدئولوژی هائی چون صهیونیسم، بوندیسم (2) یا سوسیالیسم، دفاع می کردند که وعده هائی می دادند برای جهانی نو که از جذابیت بیشتری برخوردار بود. از نگاه بسیاری، کمونیست شدن ملازم بود با بریدن از دین نیاکان ، هزینه ای اخلاقی که همه حاضر نبودند بپردازند. بسیاری دیگر که مانند هم میهنان شان تحت تاثیر اوجگیری ناسیونالیسم قرار گرفته بودند، با جسم و روح از میهنی که در آن زندگی می کردند، دفاع کردند. حتی برخی، به خاطر تعلقات مذهبی یا تمایلات شخصی از سیاست فاصله گرفتند. مدرنیته به یهودیان، همچون غیریهودیان راه های بسیاری برای زندگی نشان می دهد. تمرکز بر روی آن هائی که کمونیست شده اند، تعمیم یک گروه به همه یهودیان است.

«مناسک سری نفرت»

صدالبته، دسیسه چینان هرگز به ملاحظات خردمندانه توجهی نکرده اند. یک کارمند شکاک اهل رومانی پس از مطالعه گزارشی درباره همکاری یهودیان با ارتش سرخ که پس از عقب نشینی از بیسارابیا (مولداوی کنونی) تهیه شده بود، خشم خود را چنین بیان می کند: «نتیجه این بررسی، برخلاف واقعیت هاست». این سند نشان می داد که فقط مشتی از یهودیان با شوروی ها همدلی نشان داده بودند... بیهوده است که اسطوره یهودی-بلشویسم را به مثابه پیشنهادی طرح کرد که باید صحت یا سُقم آن ثابت شود. باید آن را به عنوان یکی از انحراف های توطئه «یهودیت بین الملل» تحلیل کرد که گاهی دچار تناقض است. در تخیل یهودی ستیز، یهودی کمونیست خیلی ساده با بانکداریهودی (که نمونه بارز آن خانواده روچیلد است) همساز انگاشته می شود. هر کدام از این کلیشه ها یهودی را با جهان وطنی و حتی اغتشاش و شر مرتبط می سازد ، موضوعی که از دوران قرون وسطی در فرهنگ اروپا حضور دارد. روایت توطئه ها حول موضوع یهودی-بلشویسم حکایت های جدیدی به افسانه های قبلی اضافه می کند.

پس از سال 1917، وحشت نسبت به تهدید انقلاب محیط مساعدی برای پخش جزوه «پروتکل فضلای صهیون» که در سال 1903 برای اثبات دسیسه های یهودی جعل شده بود، ایجاد شد. این سند هنوز هم بر روی برخی سایت های یهودی ستیز پخش می شود. در ایالات متحده، صاحب صنایع اتومبیل، هنری فورد این جزوه را در روزنامه اش Dearborn Independent چاپ کرد. هنگامی که مرجع، منبعی انگلیسی-امریکائی باشد، این تئوری ها پس از ترجمه در اروپا نیز اعتباری فزاینده پیدا می کند. در مجارستان، سِسیل تورمای، روشنفکر محافظه کار، رهبر گارد شبه نظامی بلشویک، تیبور زاموئِلی را مثل قصابی معرفی می کند که « در مناسک مخفی نفرت، پرورش یافته و به یک فرقه اولتراارتدکس یهودیان شرق تعلق دارد که در انجام فرائض این مناسک سختگیر تر از هر چیز دیگری هستند.» (3) در فرانسه و ایتالیا، مطبوعات کاتولیک مافوق محافظه کار که مسئله یهودی-ماسونی (که یهودیان را به فرهنگ جمهوری خواهی لائیک مترادف با عامل انحلال ملت مرتبط می کرد)، مشغله ذهنی اش شده بود، چهره ی یهودی انقلابی را نیز به فهرست دشمنان خیالی اش افزود. حزب ناسیونال سویالیست هیتلر در اغاز فعالیتش، از «پروتکل» به عنوان مدرکی جهت اضطراری بودن مسئله یهود استفاده کرد. بدین ترتیب، انواع گوناگون ضدکمونیست ها به عنوان هشدار در مورد به اصطلاح کارهای وحشتناک یهودیان در اتحاد شوروی به پخش اخبار مشمئزکننده پرداختند. درپس زمینه ویرانشهر یهودی-بلشویکی، آنان نظریه شان در مورد نژاد ناب، نظم اجتماعی و تمدن اروپائی را به هزار جذبه آراستند.

این پارانویا که از منظر سیاسی مورد بهره برداری قرار گرفت، همچنین موجب رونق بازار ناشران شد. روزنامه نگاران و نویسندگانی که در جستجوی داستان های پرشور درباره کمیسرهای یهودی خلق بودند به کشورهای دیگر سفر کردند. رابرت ویلتون خبرنگار پیشین روزنامه تایمز در روسیه در بازگشت از آن کشور در سال 1918 در پاریس کتابی در مورد دلایل انقلاب به نام Russia’s Agony نوشت که در بریتانیا و آمریکا منتشر شد و 2 سال بعد به زبان فرانسه هم ترجمه شد. او تاکید می کند که بلشویسم هیچ ریشه ای در فرهنگ روسی نداشته و انقلاب خدعه ی یهودیان، این قوم سرگردان است که نظریه های خوب هضم نشده مارکس («یهودی آلمانی») را به اروپا تزریق کرده اند. در بین کتاب های متعددی که او به خوانندگان بریتانیائی عرضه می کند، کتابی است در مورد آخرین روزهای سلسله رومانوف که در آن، اعدام آن ها را به عنوان یک قتل مرسوم در آئین یهودی تفسیر می کند.

نِستا وبستر دیگر طرفدار تئوری توطئه ، موجب حیرت وینستون چرچیل جوان که شیفته صهیونیسم در فلسطین شده بود، گردید. اما از نقشی که گویا یهودیان در انقلاب فرانسه ایفا کرده بودند ناراحت بود و گمان می برد که یهودیان « مردم روسیه را با ترفند فریب داده و اربابان بی رقیب امپراتوری عظیم شده اند»، نکته ای که «خانم وبستر با مهارت به نمایش گذاشته است» (4). این مفسران بین فاجعه هائی که در منطقه های دوردست رخ داده، ارتباط برقرار می کنند تا بهتر بتوانند نزدیکی خطر را هشدار دهند. مهاجرینی که از رژیم جدید فرار می کنند، به نوبه خود از تاریخ پارانویائی در مورد سرکوبگران یهودی بلشویک داستانسرائی می کنند. بدین ترتیب، گردش ایده ها در سراسر اروپا به اعتبار یافتن شبح یهودی-بلشویسم یاری می رساند. این ایده ها همچنین موجب اتخاذ تصمیم هائی واقعی از جمله برای «حفظ امنیت» مرزها و ریشه کن کردن تهدیدهای تروریسم یهودی انقلابی شد. هنگامی که «اسطوره» شناخته شد، پیامدهای پایداری برای چپ داشت. پس از سال 1945، رژیم های جدید کمونیستی با سوءظن اهالی محلی روبرو شدند. در مجارستان، تبار چهار رهبرکمونیست، ماتیاس راکوشی دبیرکل حزب، ارنو گرو و میهالی فارکاس همکاران نزدیک او و ژوزف رِوای وزیر نیرومند فرهنگ، دلیل بارزی بر دست اندازی یهودیان بر دولت شد. در رومانی، آناپائوکِر از شخصیت های سیاسی بسیار بانفوذ در سال های دهه 1950 به خاطر «توطئه های صهیونیستی» در سال 1952 برکنار شد و در حافظه مردمی به عنوان «استالین دامن پوش» مورد نفرت واقع شد (5).

برخی رهبران کمونیست برای رفع شک و سوءظن، چشم شان را بر تظاهرات یهودی ستیزانه در درون حزب شان و نیز در میان اهالی بستند. آن ها بی هیچ ملاحظه ای، تحریکاتی را که برای دفاع از «کارگران صادق» علیه «انگل ها» و «بی حاصل ها» صورت می گرفت، پذیرفتند. آن ها یهودستیزان و همدستان نازی مشهور را که تلاش می کردند در نظام جدید جذب شوند، در فهرست انتخاباتی خود می پذیرفتند. پس از عفو لژیونرهای فاشیستِ قدیمیِ حزب «گارد آهنی» رومانی، پائوکر قبول می کند که تعداد آن ها «بیشتر از آن چه او تصور می کرده و به ویژه در بین کارگران بوده است». اما، تلاش های این حزب ها برای شستن دست خود از اتهامی که آنان را به مثابه سازمان های وابسته به نیروهای سری معرفی می کرد، با شکست مواجه شد. نخستین واکنش ها به خطاهای گذشته، از درون صفوف خود آن ها برخاست. حتی پس از دوران زمامداری استالین که مشخصه آن کارزار علیه «جهان وطنی بی ریشه"»(1945-1953) بود، اتهام صهیونیسم در درون احزاب کمونیست اقمار شوروی، اسلحه ای بود که بی شرمانه علیه رقیبان سیاسی به کار می رفت. در لهستان، در سال 1968، حزب، دانشجویان ناراضی (که برخی یهودی بودند) را پلید خوانده عامل صهیونیسم معرفی می کرد. بعدازآن، موجی هیستریک (جنون آمیز) شروع شد که هر فردی را که پس از نسل کشی در میان جماعت خود باقی مانده بود، طرد می کرد. حدود 20 هزار نفر مهاجرت کردند، به طوری که در سال 1970 فقط ده هزار یهودی در لهستان زندگی می کردند.

از زمان سقوط دیوار برلین و فروپاشی احزاب کمونیستی، مسئله یهودیان و بلشویسم بخشی از بحث های مربوط به حافظه تاریخی ست. با این همه نشانه های ایدئولوژیکی که «اسطوره» را جا انداخت، هنوز به قوت خود باقی ست، هرچند با پیکربندی جدیدی. در سال های دهه 1930، راست ارتجاعی در رویای ساختن دژی از اروپای مسیحی در مقابل تهدید یهودی-بلشویسم بود. سپس، گروهک های راست افراطی این نکته را به عنوان پادزهر شبحِ در حال تولد Eurabia *** یعنی به مثابه وهم و خیالِ اروپای غربی اسلامی شده تصور می کنند. طرفداران متعصب برتری نژادی سفید نیز با الهام از نوشته های قدیمی نظیر The Turner Diaries (1975) رمان آمریکائی آندرو مک دونالد (نام مستعار فعال راست افراطی ویلیام لوتر) که در مورد توطئه یهودیان، سیاهان و کمونیست ها برای نابودی نژاد سفید در سراسر جهان افسانه بافی می کند ، علیه مسلمانان اعلان جنگ کرده است. مسئله ساختن مقوله ای جدید از مفاهیم کهنه است. اگر اسطوره یهودی بلشویسم درحال کم رنگ شدن است، پارانویای اساسی در مورد توطئه یهودی همچنان وجود دارد.

-------

لوموند دیپلماتیک، دسامبر 2019

* استاد تاریخ در دانشگاه راتجرز (نیوجرسی)،

نویسنده کتاب A Specter Haunting Europe : The Myth of Judeo-Bolshevisme, Cambridge, 2018

** پوگروم به معنی "نابودی" است. در روسیه تزاری، به آزارو اذیت، و حمله های همراه با کشتار و چپاول به یهودیان گفته می شد.

*** Eurabia واژه ای ساختگی از ترکیب اروپا و عربی است که یک نظریه متکی بر توطئه است. سازنده ان ، بات یِئور مدعی ست که اتحادیه اروپا بانی توطئه ای ست که از اروپا یک مستعمره اسلامی می سازد.

بات یئور نام مستعار ژیزل لیتمان اوربی نویسنده یهودی مصری تبار انگلیسی ست.

پاورقی ها:

1- William O. Mc Cagg Jr., « Jews in revomutions : The Hungrian experience », Journal of Social History, vol. 6, n°1, Fairfax-Oxford, automn 1972.

2- Bund سازمان یهودی لائیک با گرایش مارکسیستی که طرفدار مبارزه ای همگانی تر برای سوسیالیسم بوده و با ایجاد سرزمین یهودی در فلسطین مخالف بود.
3- Cecile Tormay, An Outlaw’s Diary, Philip Allan ans Co., London,1923

4- Winston S. Churchill, « Zionism versus bolshevisme : A stryggle for the soul of the Jewish people », Illustrated Sunday Herald, London, February 8th, 1920

5- Robert Levy, Ana Pauker : The Rise and Fall of a Jewish Communist, University of California Press. Berkeley,
2001

75% des Français opposés à la réforme des retraites. Immonde : Macron fa...

پخش زنده برنامه‌هاى تلویزیون بى‌بى‌سى فارسى

عوام فريبی آخوندها تنها اسلحه ای با کارکرد بالا

خیلی از بچه‌هایی که کشته شدند، اگر سردار سلیمانی نبود سرنوشت نامعلومی‌ می‌داشتند هادی خرسندی

هادی خرسندی 
(سومین بخش از مصاحبه تکان‌دهنده خواهر ثاریه گشت‌الاسلام، خبرنگار مخصوص گشت ثارالله، که با قلم سحرآمیز، سردار شورالاسلام را به چالش می‌کشد.)
دو روز بعد از ارتحال جانگداز و جانسوز و تویوتاسوز سردار عارف سابق قاسم سلیمانی، برای مصاحبه با سردار شورالاسلام، همراه با برادر عکاس به سراغ نامبرده می‌رویم. فضا کاملاً امنیتی است و همه با سؤظنی زایدالوصف به همدیگر نگاه می‌کنند. قبل از رفتن پیش سردار، من و برادر عکاس را از لحاظ امنیتی چک می‌کنند. خواهران گشت ثارالله که همکاران و دوستان خود من هستند، مرا مورد بازجویی امنیتی قرار می‌دهند و با بی حیایی زایدالوصفی بازرسی بدنی می‌کنند. سپس به سئوالات امنیتی یکی از برادران جواب می‌دهم:
- چی همراه داری؟
- برادر عکاس!
- نه، خودت چی همراته؟
- همین ضبط صوت.
- بگذارش همین‌جا، سردار خودش ضبط صوت می‌ده. سلاح با خودت داری؟
- خیر.
- مواد منفجره؟
- مطلقا.
- موشک؟
- خیر.
- پهپاد؟
- چی؟
- پهپاد؟ پرنده هدایت‌پذیر از دور.
- نه خیر برادر.
- اینجا را امضا کن، تعهد بده که از این چیزها همراهت نداری.
امضا می‌کنم. منتظر برادر عکاس می‌شوم که خواهران ثارالله دارند او را کتک می‌زنند. می‌پرسم چرا؟ معلوم می‌شود بعد از اینکه بازرسی بدنی از من تمام شده، رفته جلوی خواهران، دست‌هایش را به دو طرف باز کرده و گفته مرا بازرسی بدنی بکنید! آنها هم به ناموسشان برخورده، او را کتک می‌زنند.
بعد از اینکه برادر عکاس کتک‌خورده به کنجی افتاد و منتظر بود تا یک برادر امنیتی بیاید از او بازرسی بدنی بکند، خواهرانی که او را کتک زده بودند اعلام داشتند که ضمن کتک زدن برادر عکاس، به طور ناخواسته بازرسی بدنی کاملی هم از او به عمل آمده و چیزی همراهش نبوده و اگر هم بوده له و لورده شده و دیگر خطری ندارد. فقط دوربینش را ندادند و هردومان دست خالی وارد اتاق تیمسار برادر سردار شورالاسلام شدیم که یونیفورم سیاه به تن خویش داشت که تا به‌حال ندیده بودیم و تعجب نیز نمودیم که توی این دو روزه یونیفورم سیاه چگونه تهیه گردیده است.
سردار شورالاسلام به احترام شهادت برادر قاسم سلیمانی، درجه‌ها و قپه‌های خود را از سردوشی کنده بود و توی نعلبکی روی میز قرار داده بود. وی سپس همین را برای ما توضیح داد زیرا اول تعجب کرده بودیم. سپس به اینجانب ضبط صوت نداده و به برادر عکاس نیز دوربین نداده و اظهار داشت:
- همین‌جور بی دوربین عکس بگیر! منظورم این است که ما هرقدر چهره‌مان ناشناس بماند بهتر می‌باشد.
سپس برادر عکاس نیز نشست و خوشحال نیز بود زیرا همه جایش درد می‌نمود و حال عکاسی نیز نداشت. بعد اولین سئوال اینجانب از سردار شورالاسلام بطور زایدالوصفی آن سردار را غمگین نمود:
- در چه حالی خبر بد را شنیدید؟
چهره سردار غمگین گردید و پلک‌های خویش را به هم فشار داد تا اشک او بیاید ولی متأسفانه اشک یاری ننمود و سردار با بغض جواب داد:
- دیروز خیلی گریه کردم.
- در چه حالی خبر را شنیدید؟
- داشتم کوفته می‌خوردم. سر صبحانه بودم. من صبح‌ها سه تا کوفته می‌خورم. هنوز کوفته دوم را تمام نکرده بودم که از پایگاه زنگ زدند و گفتند فوری خودت را برسان اتفاق خیلی خیلی مهمی‌ افتاده. گفتم اگر کودتا شده بیخودی نیایم، چون مرا هم دستگیر می‌کنند. گفتند نه کودتا نشده، من کوفته را گذاشتم رفتم.
- آخرین باری که سردار سلیمانی را دیدید کی بود؟
- آخرین بار ندیدمش. یعنی خوردیم به ترافیک، سردار رفته بود بغداد. ولی قبلش آخرین بار که دیدمش ‌گفت: «شورالاسلام، تو در کار نظامی‌ لیاقتت از من بیشتر است.»
در اینجا سردار با تعجب زایدالوصفی گفت: «چرا ضبط نمی‌کنی؟» گفتم: «ضبط صوتم را ندادند. گفتند شما ضبط صوت می‌دهید.» سردار با دلخوری آمیخته با عصبانیت گفت: «پس اینجا نشستی داری با من اختلاط می‌کنی؟ اقلاً می‌نوشتی!»
سپس سردار ضبط صوت داد و با لحنی مهربان ولی در عین حال آمرانه گفت: «روشنش کن!» ضبط را روشن کردم. سردار دهانش را به نقطه میکروفن آن نزدیک کرده و باصدایی پرطنین فرمود:
- سردار سلیمانی همیشه می‌گفت شورالاسلام تو لیاقت نظامی‌گریت از من بیشتر است.
سردار دوباره سعی کرد اشک در چشم‌هایش جمع شود ولی نشد و گفت:
- این دو روزه خیلی گریه کردم. سلیمانی یک رزمنده دقیق و آگاه و باتشخیص و کارکشته بود. همیشه می‌گفت شورالاسلام قدر خودت را بدان، تو خیلی برای مملکت ارزش داری.
سردار سپس آهی کشید و گفت:
- اما خیلی حساب شده حرف می‌زد. همیشه این را بیخ گوشم می‌گفت که دیگران نشنوند و حسادت کنند.
- غیر از این حرف، چه خاطره دیگری از ایشان دارید؟
- یک روز مرا برد یک جایی؛ دیدم مقام معظم رهبری تفنگ به یک دست، قرآن روی یک دست، سر دیوار نشسته!
- کدام دیوار؟
- دیوار موزه جنگ. البته عکس بود. عکس مقام معظم رهبری بود با لباس نظامی‌. سلیمانی گفت: «هفته آینده می‌خواهم آقا را دعوت کنم بیاید موزه جنگ، عکس‌ها را ببیند. تو هم یک شعری در باره این عکس بگو که آنجا بخوانی!» بین خودمان بماند، من گاهی شعر هم مرتکب می‌شوم ولی نمی‌خواهم کسی بداند. خوب نیست. آنوقت مردم خیال می‌کنند من هم مثل احمد شاملو هرویینی هستم!
- چه خوب. لطفاً شعرتان را بخوانید.
سردار اول با انگشت ضبط صوت را خاموش می‌نماید و شعر خویش را می‌خواند:
- این رهبری ماست، نشسته سر دیوار
ای دشمن بدبخت بپیچی به خودت مار ... یعنی ای دشمن مثل مار به خودت بپیچی.
گر تیر زند رهبری ما به تو خونخوار
تو بار دگر نیز بپیچی به خودت مار ... یعنی دشمن دوباره ...
- معنیش را فهمیدم سردار. وقتی مقام رهبری به موزه جنگ تشریف بردند شما شعر را خواندید؟
- نه خیر. نمی‌دانم چه کسانی برای من زدند که سلیمانی اصلاً خبرم نکرد.
- همین خاطره را از ایشان دارید؟
- خاطره شخصی... آخرینش همان کوفته سوم است که نخوردم، اما خاطره عمومی‌ و میهنی همه‌مان از او داریم. خیلی از بچه‌هایی که در آبان گذشته تیر خوردند و کشته شدند، اگر سردار سلیمانی نبود سرنوشت نامعلومی‌ می‌داشتند. او یک عارف بود. یک عارف تمام عیار. من هروقت با او روبرو می‌شدم، عارف بودنش چنان رویم تأثیر می‌گذاشت که خیال می‌کردم الان می‌زند زیر آواز: «سلطان قلبم تو هستی ... تو هستی ...»

Mahatma Gandhi - dying for freedom | DW Documentary

ایرج مصداقی «همگونی و همسانی شعارها و مطالبات در دیماه ۱۳۹۶ و آبان ۱۳۹۸ بیانگر

همگونی و همسانی شعارها و مطالبات در دیماه ۱۳۹۶ و آبان ۱۳۹۸
ایرج مصداقی
«همگونی و همسانی شعارها و مطالبات در دیماه ۱۳۹۶ و آبان ۱۳۹۸ بیانگر ارتباط مستقیم بین این دو جنبش است.
فاصله کم بین دیماه ۹۶ تا آبان ۹۸ در حالی که نظام اسلامی بارها از پیروزی بر توطئه دشمنان دم زده بود بیانگر آن است که جنبش در اشکال پیش‌بینی‌نشده ادامه خواهد یافت.
مهم‌ترین نقیصه‌ی جنبش‌های ده‌ساله‌ی اخیر ایران عدم پیوند بین اقشار مختلف جامعه است.»
 گفت‌وگو با ایرج مصداقی، تحلیل‌گر سیاسی و فعال حقوق بشر
 ■ اعتراضات آبان ۱۳۹۸ را برآمده از چه عواملی می‌دانید؟
فقرِ  رو به رشد و محرومیت اکثریت جامعه اصلی‌ترین دلیل اعتراضات آبان ۹۸ است. ۶۰ درصد جامعه زیر خطر فقر است و ۱۰ درصد مردم از گرسنگی مفرط رنج می‌برند آن هم در کشوری که سرشار از منابع زیرزمینی و دریایی است و می‌تواند شاهراه اقتصاد جهانی باشد.
ایرج مصداقی
گسترش فقر و فلاکت عمومی از یک سو و غارت و چپاول ثروت‌های ملی از طریق فساد و دزدی و استفاده از رانت‌های گوناگون توسط عوامل حکومتی و باندهای نزدیک به آن‌ها چنان کینه و انزجاری در جامعه به وجود آورده که با کوچکترین جرقه‌‌ای، خشم عمومی شعله ور می‌شود.
سه برابر شدن نرخ بنزین جرقه‌‌ی آتشی را زد که سوخت آن از جای دیگری تأمین می‌شود.
تحقیر روزانه و درگیر شدن ۴۰ ساله با مردم در کوچه و خیابان و دخالت در شخصی‌ترین امور افراد خشم پنهانی را در جامعه رشد داده است که به سرعت گُر می‌گیرد.
سرخوردگی و بی‌آیندگی جوانان در حالی که وابستگان حکومت و آفازاده‌ها در ناز و نعمت بزرگ می‌شوند و از همه امکانات برخوردار می‌گردند اگرچه عده‌ای را به اعتیاد و یا گوشه نشینی و عرفان و تصوف و یا حتی مهاجرت از کشور و… سوق می‌دهد اما در بخش عظیمی تبدیل به خشمی می‌شود که گاه کنترل‌ناپذیر است.
به اطراف ایران نگاه کنید منطقه در آتش است.  اعتراضات گسترده عراق و لبنان را در نوردیده است. مردم این دو کشور که اتفاقا هر دو پایگاه‌ رژیم هستند از همان مشکلاتی رنج می‌برند که مردم ما نیز با آن‌ها دست به‌گریبانند. در حالی که ذر ۴۰ گذشته ایران همیشه پیشتاز تحولات بوده است. چه در سال ۵۷ و چه حتی در جنبش ۸۸ که پیش‌درآمد «بهار عربی» شد. سوابق تاریخی هم دال بر پیشتازی ایران در تحولات منطقه‌ای است.
بیزاری همگانی را به وضوح می‌توان دید. کمتر کسی را می‌توان دید که از شرایط موجود راضی باشد.
دخالت رژیم در سوریه و عراق و یمن و لبنان و …. و سرازیر کردن سرمایه‌های ملی به این کشورها و ریختن در تنور جنگ و درگیری بی‌حاصل بر میزان نفرت عمومی افزوده و در تمامی اعتراضات مردمی طی ۱۰ سال گذشته این نفرت و انزجار را می‌توان دید. مردم، دیگر آمریکا و غرب را عامل تحریم نمی‌دانند بلکه سیاست‌های نظام اسلامی را مشوق و محرک آن‌ها در اعمال گسترده‌ترین تحریم‌ها می‌بینند.
■ چه ربطی می‌بینید میان اعتراضات دی ماه ۱۳۹۶ و اعتراضات آبان ۱۳۹۸؟
اعتراضات دیماه ۹۶ برخلاف تبلیغات نظام اسلامی پایان نیافت، کما این که اعتراضات آبان ۹۸ نیز تمام نشده و نمی‌شود. از دی‌ماه ۱۳۹۶ تا آبان ۱۳۹۸ جامعه آرام نبود. برخلاف تبلیغات نظام اسلامی که مدعی بود توطئه‌‌ی اجانب و «اغتشاشگران» را در نطفه خفه کرده است طی دو سال گذشته در گوشه و کنار ایران حرکت‌های اعتراضی نه تنها تداوم داشت بلکه رشد و گسترش نیز یافته بود. اعتراضات کارگران نیشکر هفت‌تپه، فولاد اهواز، هپکو، و دیگر کارگران در سراسر ایران، تجمعات اعتراضی مال‌باختگان، بازنشستگان، معلمان و ده‌ها حرکت اعتراضی دیگر را داشتیم.
 در دو رشته تظاهرات‌ دیماه ۹۶ و ۹۸ برای اولین بار ما شاهد شعارهایی علیه دو جناح اصلی حکومت اسلامی یعنی «اصلاح‌طلب» و «اصولگرا» بودیم و برخلاف انتظار بسیاری، هیچ شعاری حتی در حد «رفع حصر» به نفع موسوی و کروبی داده نشد. و برای اولین بار در تاریخ مبارزات ۱۲۰ ساله گذشته ایران هیچ شعاری که رنگ و بوی دینی داشته باشد شنیده نشد. اتفاقاً در چنین بستری بود که «دختران خیابان انقلاب» نیز پا به عرصه گذاشت و حجاب اجباری را که نماد نظام ولایی است علناً به چالش گرفت. در همین ایام کشاورزان اصفهانی که اتفاقاً می‌بایستی صف نماز جمعه را تشکیل دهند پشت به امام جمعه و نماز جمعه کرده و شعار می‌دهند «دشمن ما همین‌جاست،‌ دروغ میگن آمریکاست».
این همگونی و همسانی شعارها و مطالبات بیانگر ارتباط مستقیم بین این دو جنبش است.
همچنین اکثریت شرکنندگان در این دو جنبش بزرگ و سراسری را محرومان و فرودستان جامعه و حاشیه‌نشیان تشکیل می‌دادند که در واقع جانشان از فقر، غارت، فساد و تحقیر به لب‌شان رسیده است.
عامل مهمی که با افزایش قیمت بنزین جرقه زد و شعله آن را در همه استان‌ها گسترش داد، انکار خواسته‌‌های مردم از سوی حکومت و فراز از پاسخگویی به مطالبات مردم در دیماه ۹۶ بود.
ویژگی بعدی تظاهرات‌های دیماه ۹۶ و آبان ۹۸ فراگیر بودن آن‌‌ها در سطح ایران و شعله‌ور شدن سریع آن است. ما چنین خصیصه‌ای را در جنبش ۸۸ ندیدیم و اتفاقاً یکی از ضعف‌های اصلی آن بود.
موضوع مهم دیگر سکوت جناح «اصلاح‌طلب» رژیم در قبال تظاهرات آبان ۹۸ است.
آن‌ها که یکپارچه در جریان سرکوب دیماه ۹۶ به میدان آمده بودند و شداد و غلاظ‌ترین مواضع را علیه جنبش محرومان و فرودستان اتخاذ کرده بودند این بار با مشاهده‌ی خیزش سراسری مردم، سکوت اختیار کرده و یا به موعظه‌کردن اخلاقی پرداخته و به خامنه‌ای هشدار دادند چرا که پی به بی‌حاصل بودن موضع قبلی خود برده و به خوبی ارتباط بین این دو جنبش را می‌بینند.
در هر دو جنبش نه تنها هیچ‌یک از جناح‌های حکومتی هدایت و کنترل معترضان را به عهده ندارد بلکه هیچ نیرویی در میان اپوزیسیون نیز چنین نقشی را ندارد. هر دو جنبش علیرغم شعارهایی که این‌جا و آن‌جا در ارتباط با رضا پهلوی و رضاشاه و محمدرضا شده شنیده می‌شد خود‌انگیخته و فاقد رهبری بودند.
■ ترکیب اجتماعی نیروهای اصلی شرکت کننده در این اعتراضات را چه می‌دانید؟
در سراسر ایران بخش عمده‌ی اعتراضات و تظاهرات‌ها در مناطق حاشیه‌نشین و جاهایی که ساکنانش را محرومان و فرودستان، جوانان بیکار تشکیل داده‌اند به وقوع پیوسته است.
سهمگین‌ترین سرکوب در اطراف تهران، در شهریار و قلعه حسن‌خان و ملارد و کرج و شهرک‌های اقماری صورت گرفته است که بیانگر هراس شدید رژیم از گسترش آن به داخل پایتخت بوده است.
همین ویژگی را می‌توان در شیراز و کرمانشاه و کردستان و خوزستان و بلوچستان دید. سرکوب وحشیانه مردم با دوشکا و سلاح‌های سنگین در ماهشهر بیانگر هراس نیروهای نظامی و امنیتی از تسخیر منابع نفتی به دست مردم به جان آمده بود.
اگر چه هم در دیماه ۹۶ و هم آبان ۹۸ طبقه متوسط جامعه مشارکت فعال نداشت اما تردیدی در همدلی آن با این دو جنبش نیست. این دو رشته تظاهرات مستقیماً نظام اسلامی و حکومت دینی و رأس آن را هدف قرار داده است به همین دلیل است که خامنه‌ای مجبور شد شخصاً به میدان آمده و بپذیرد که هدف اصلی مردم ایران اوست.
خامنه‌ای پس از گذشت ۴ دهه از تشکیل نظام اسلامی با مشاهده‌ی جنبش ۹۶  و ۹۸ مجبور می‌شود تفسیر جدیدی از کلمه‌‌ی «مستضعف» بدهد. هیچ‌ صدایی از جناح‌های حکومتی و حتی هیچ  اعتراضی در حوزه‌های علمیه در مخالفت با این تفسیر شنیده نشد. همه ناظران حکومتی و دینی خطر را متوجه شده‌اند و می‌دانند همان «مستضعفان» و افراد فرودست جامعه هستند که به میدان آمده‌اند.
خامنه‌ای مجبور شده است مستتضعفان را نه «افراد فرودست» جامعه بلکه «ائمه و پیشوایان بالقوه‌ عالم بشریت» تفسیر کند. بعید است در شرایط عادی حوزه‌های علمیه در برابر تحریف آشکار تفسیر ۱۰۰۰ ساله از سوی یک آخوند دون‌پایه که ادای مرجعیت درمی‌آورد سکوت کنند.
خامنه‌‌ای مجبور شده است گفتمان انقلاب اسلامی را که قرار بود «پابرهنگان» را به قدرت برساند و پیشوایان زمین قرار دهد تغییر دهد. این اعتراف به شکست بزرگی است که کمتر به آن پرداخته شده است. خامنه‌ای که البته در کینه‌ورزی شهره عام و خاص است به علت مشاهده‌ی به میدان آمدن فرودستان از دیماه ۹۶ به بعد در ظاهر هم حاضر نیست در کنار فرودستان جامعه بایستد و حتی مفاهیم ساده‌ی قرآنی را نیز که مورد توافق همگانی بوده به چالش می‌گیرد.
■ چشم‌انداز را چه می‌بینید؟
بر اساس شواهد موجود هم جنبش به سمت اتخاذ شیوه‌های قهرآمیز می‌رود و هم رژیم سرکوب بیرحمانه و خونین را در دستور کار خود قرار داده است. سرکوب اعتراض‌های آبان ۹۸ به مراتب خشونت‌بارتر بود و میزان تخریب‌های صورت گرفته نیز بیشتر بود اگرچه ممکن است بخشی از آن توسط یگان‌های ویژه نیروی انتظامی صورت گرفته باشد اما این نیروها فاقد انسجام لازم هستند که بتوانند در سراسر کشور این سیاست را اجرا کنند.
تردیدی نیست که نظام اسلامی در حالی که خامنه‌ای بیمار و رنجور است و آخرین سال‌های عمر خود را طی می‌کند توان بازسازی خود را ندارد. این امر حتی در مسئله جانشینی خامنه‌ای نیز خود را به وضوح نشان می‌دهد.
فاصله کم بین دیماه ۹۶ تا آبان ۹۸ در حالی که نظام اسلامی بارها از پیروزی بر توطئه دشمنان دم زده بود بیانگر آن است که جنبش در اشکال پیش‌بینی‌نشده ادامه خواهد یافت.
مهم‌ترین نقیصه‌ی جنبش‌های ده‌ساله‌ی اخیر ایران عدم پیوند بین اقشار مختلف جامعه است.
در جنبش ۸۸ این طبقه متوسط جامعه بود که به میدان آمد و در جنبش ۹۶ و ۹۸ ستون فقرات آن را محرومان و اقشار فرودست جامعه تشکیل می‌دادند. تا هنگامی که مبارزات این دو طبقه به هم نپیوندد بعید است نتیجه بخش باشد.
این دو جنبش فاقد رهبری بودند و این بزرگترین نقطه ضعف‌ آن‌ها بود. برای به‌زیرکشیدن نظام ولایی می‌بایستی چنین نهادی وجود داشته باشد تا ضمن آن که با تحرکات خود شکاف ایجاد شده در نظام را تشدید می‌کند، هدایت جنبش را به عهده گرفته و خواسته‌های آن را پیگیری کند. هیچ نظامی بدون وجود نیروی آلترناتیو فرونمی‌پاشد.
چنانچه چنین امری محقق نشود چشم‌انداز روشنی لااقل در کوتاه مدت نمی‌توان دید