آستانه سال نو
۱۳۹۲ اسفند ۲۸, چهارشنبه
انتخاب مریم رجوی به عنوان «پرافتخار زن سال ۲۰۱۳ » و پروفسور «راج بالدو»
ایرج مصداقی
در اخبار منتشر شده توسط سایتهای وابسته به مجاهدین آمده است:
«انتخاب مريم رجوی به عنوان «پرافتخارترين» زن سال ۲۰۱۳ ،
توسط انجمن غيردولتی «جی.بی.ای» از انجمنهای مشورتی سازمان ملل «انجمن
معتقدان به خدا» ـ جی.بی.ای ـ از انجمنهای مشورتی سازمان ملل متحد، اعلام
کرد اين انجمن در آستانه روز جهانی زن از بين سه کانديدا، خانم مريم رجوي
را به عنوان «پرافتخارترين» زن سال ۲۰۱۳ انتخاب نمود. کانديداهای ديگر
ميشل اوباما، بانوی اول آمريکا و سونيا گاندی رهبر حزب کنگره هندوستان
بودند.
سازمان غيردولتی جی.بی.ای با نزديک به پنجاه سال سابقه در
دفاع از حقوق بشر و صلح جهانی، در آستانه ۸مارس، يک زن را که در طول سال
۲۰۱۳ بيشترين خدمت به کشور خود با وجود تمامی شرايط نامساعد کرده باشد و
صدای نقض حقوق بشر در سرزمينش را منعکس کرده يا در بهبود شرايط اقتصادی
هوطنانشان و کمک به اهداف اجتماعی ديگر تأثير گذار بوده، برای قدرد انی
انتخاب نمود.
انجمن «جی.بی.ای» اسامی سه کانديدا برای سال ۲۰۱۳ را که از
بين ده ها زن برجسته از نقاط مختلف جهان انتخاب شده بودند، در روز دوم مارس
اعلام کرد و سپس در روز ۴مارس در نشست کميته اجرايی خود مريم رجوی را به
عنوان پرافتخار ترين زن سال که بايد مورد قدردانی قرار بگيرد، از بين اين
سه کانديدا معرفی نمود.
به دنبال اين انتخاب پرفسور راج بالدو، رئيس انجمن و از دانشمندان شناخته شده در تئوريهای کيهانی، طی سخنانی در تشريح علت انتخاب مريم رجوی گفت:
به دنبال اين انتخاب پرفسور راج بالدو، رئيس انجمن و از دانشمندان شناخته شده در تئوريهای کيهانی، طی سخنانی در تشريح علت انتخاب مريم رجوی گفت:
۱. مريم رجوی زنی بزرگ و شجاع در سياستهای کشورش است.
همانند خانم اينديرا گاندی که زمانی نخست وزير هند بود و رهبری جنبش عدم
تعهد را برعهده داشت...»
تعدادی از دوستان به طرق مختلف از من در مورد این سازمان و
پروفسور راج بالدو و اعتبار جایزه یاد شده سؤال کردهاند. در پاسخ سعی
میکنم شرحی کوتاه از سابقهی پروفسور راج بالدو Dr. Raj Baldev و
فعالیتهایش بدهم.
دکتر راج بالدو، Dr. Raj Baldev هندیالاصل است و در سال ۱۹۲۷ در شهر مونتگمری به دنیا آمد. این شهر هماکنون در پاکستان واقع است.
در سایتهای مجاهدین از وی به عنوان دانشمند شناخته شدهی
«تئوریهای کیهانی» نام برده شده است بدون این که توضیحی در این مورد داده
شود. اما بایستی بگویم که دکتر راج بالدو یک پیشگو و طالعبین هندی است.
در سایت وی آمده است که دکتر بالدو در پیشگویی و طالع بینی
همچون نوسترداموس معروف است و مردم خود به عینه موضوع را تجربه کردهاند.
اما روش کاربردی وی برای پیشگویی تا حدودی متفاوت است. او با محاسبه از
طریق آب، انگشتان دست، انگشتان پا، زمان پرسش سؤالات و طالعبینی در میان
اعضای خانواده ،عوامل منطقهای جهانی به پیشگویی دست میزند. این سیستم به
عنوان SARJATIK به خوبی شناخته شده است و در ارتباط با همهی، از جمله یک
فرد، گروه، منطقه یا کشور جواب میدهد.
دکتر راج بالدو پیش از سقوط صدام حسین به دعوت او
به عراق رفته و در پارلمان این کشور برای نمایندگان مجلس عراق سخنرانی کرده
است. همچنین او بطور مرتب به معاونان صدام حسین و شخص وی بطور خصوصی
مشاوره میداد.
ظاهراً شناخت مجاهدین از وی به همان دوران و ارتباط با
افراد بلندپایهی دولت صدام حسین بر میگردد. وی نظریات بدیعی در مخالفت با
تئوری داروین و بیگ بنگ دارد! که به منظور جلوگیری از اطالهی کلام از
تشریح آنها خودداری میکنم.
او همچنین خود را مرد نامرئی پشت توقف جنگ ایران و عراق معرفی میکند!
مجاهدین در مقالاتی که از وی انتشار میدهند به عنوان منبع
به نشریهی «اينترنشنال ريپورتر» ارجاع میدهند که سایتی است در هند با
دفاتری در شهرهای دهلی نو و گورگائون. سردبیر این رسانه نیز دکتر راج
بالدو است که هر از چندی مقالاتی در دفاع از مجاهدین، اشرف، لیبرتی و در
مخالفت با نوریالمالکی و ... مینویسد و مواضع دیکته شدهی مجاهدین را
تکرار میکند.
از آنجایی که معتقدم «هیچ گربهای» آنهم از هند «برای رضا
خدا» در عراق موش نمیگیرد بعید میدانم دکتر راج بالدو Dr. Raj Baldev در
ارتباط با انتخاب مریم رجوی به عنوان زن برگزیده سال ۲۰۱۳ تنها «رضای
خدا» را در نظر گرفته و فعالیتهای اجتماعی او را همردیف مادر ترزا معرفی
کرده باشد.
جنبهی مهم این جایزه آن است که انجمن مزبور برای اولین بار
به این ابتکار دست زده و استارت فعالیت خود در زمینهی انتخاب
پرافتخارترین زن سال را با انتخاب مریم رجوی آغاز کرده است.
در مورد اهمیت انتخاب مریم رجوی به عنوان برترین زن سال
۲۰۱۳ که از آن به عنوان «افتخار نادر» نام برده شده بایستی بگویم که خبر آن
تنها در سایتهای وابسته به مجاهدین و فیسبوکهای هواداران این سازمان و
«اینترنشنال ریپوتر» انتشار یافته است.
در سایت اینترنشنال ریپورتر آمده است که این «افتخار نادر»
را « انجمن معتقدان به خدا » در همکاری با International Reporter
«اینترنشنال ریپورتر» و مدیا بینالمللی Media International)) به مریم
رجوی اعطا کرده است. طرفه آنکه گردانندهی هر سه نهاد جناب راج بالدو است.
دکتر راج بالدو، البته پیشتر در مقالات خود کشتار و گروگانگيری در اشرف را محکوم کرده بود؛
برای آزادی هفت گروگان اشرفی فراخوان داده بود؛
خواهان انتقال افراد کمپ لیبرتی به اشرف شده بود؛
تحت عنوان «رئيس هيأت صلح جهانی» از وزير خارجه آمريکا خواستار حذف نام سازمان مجاهدين از ليست تروريستی شده بود؛
تحت عنوان رئیس هیأت صلح جهانی، اعدام زندانیان سیاسی توسط
رژیم آخوندی را محکوم کرده و از خانم مریم رجوی رئیس جمهور برگزیده مقاومت
به خاطر آرمان بشردوستانه و مقابله با دیکتاتوری مذهبی آخوندی قدردانی
نموده؛
از آنجایی که سایت «اینترنشنال ریپورتر» بسیار معتبر است
در تیتر مقالهای به قلم پروفسور راج بالدو به جای مریم رجوی، «مریم رضوی»
آمده است و ظاهراً نه سردبیر محترم و نه اعطا کنندگان جایزه متوجه آن
نشدهاند. در این مقاله پروفسور راج بالدو مدعی شده است:
«بیشتر مردم ایران که دوستدار آزادی و یک حکومت خوب در
کشورشان هستند، انتظار دارند که مریم رجوی، رئیس جمهور برگزیده شورای ملی
مقاومت ایران برای (نجات کودکانی که به بردگی گرفته میشوند) مداخله کند.
اما چگونه؟
مردم ایران صادقانه از مریم رجوی میخواهند که به نجات آنان
برخیزد و ملت را هدایت و تصحیح کند که از چه طریق به حرکت در آیند و چگونه
تک تک شهروندان از ارزشهای انسانی بهرهمند شود. »
وی در سالهای گذشته یکی از چهرههای سایتهای عربی زبان
وابسته به مجاهدین بوده است که هر از چندگاهی او را معرفی کردهاند. در زیر
نمونههایی از مقالات و فراخوانهای وی در سایت عربی مجاهدین آمده است:
در مورد «رتبهی مشورتی سازمان ملل» این انجمن بایستی
بگویم که «انجمن دفاع از قربانیان خشونت» وابسته به وزارت اطلاعات و یک
دوجین سازمان مشابه دستساز رژیم نیز دارای رتبهی مشورتی سازمان ملل هستند
و این عنوان به این معنا نیست که سازمان ملل متحد برای پیشبرد کارهایش با
این سازمانها مشورت میکند.
حتماً دریافت عناوین «پرافتخار» از سازمانها و اشخاص معتبر
آن هم برای اولین بار، از رهبری مجاهدین مسئله حل میکند که برای آن هزینه
میکنند. اما چه مسئلهای از مردم ایران حل میکند خدا میداند!
ایرج مصداقی
۲۳ اسفند ۱۳۹۲
محاکمه هویدا، گزارشی برای ثبت درتاریخ
پنج روز پس از پیروزی انقلاب, پس از دو سال استعفاء از تلویزیون جام جم, و بازگشت به ایران, دوباره به دنیای خبر تلویزیون برگشته بودم و در مقام مسئول رپرتاژ های خبری صدا و سیما. آخرین باری که در فروردین ٥٦ از تلویزیون بیرون زده بودم, دستیار دبیر خبر شبکه دوم بودم که بینندگانش را طبقه تحصیلکرده کشور تشکیل میداد. سوراخ سمبه های تلویزیون را که از مهر ماه ٥٢ در آن ٤ سالی کار کرده بودم, خوب میشناختم. بنابراین برایم تهیه آن گزارش مصور مطلقا مشکل نبود. با کمک دوستانی قدیمی که بسیار یاری دهنده بودند, ساعت سه بعد از ظهر یک گزارش٣٠ دقیقه ای مصور و مستند روی میز کارم نشسته بود! به مهندس غروی اطلاع دادم فیلم آماده است. چه باید کرد؟ ایشان گفت آماده باش تا یکی دو ساعت دیگر با یک تیم خبری به دادگاه انقلاب بروی! پرسیدم محاکمه کیست؟ گفتند قرارست محاکمه هویدا امشب آغاز شود!
مجید حداد عادل که از قبل از انقلاب با او آشنا بودم و در لندن نیز دمخور, زنگی زد که تازه چه خبر؟ هنوز ١٥ دقیقه اززمانی که به مجید گفتم امشب هویدا محاکمه می شود. نگذشته بود که مجید در اتاق کارم بود! در آن زمان تیم فیلمبرداری تلویزیون از یک فیلمبردار, یک صدابردار و یک دستیار صدا بردار و خبرنگار و راننده تشکیل می شد. برای هر گزارش یک نوار تصویری و یک نوار صوتی تهیه میشد و بعد از پایان کار, باید کار مونتاژ انجام میگرفت و صدا و فیلم منطبق یا به اصطلاح فنی سینک می شدند.
مرحوم مجید به شدت مشتاق حضوردردادگاه بود. چاره ای نبود. نامش را به عنوان دستیار صدابردار تیم نوشتم. دقایقی بعد دکتر غلامعلی حداد نیز با من تماس گرفت, آن زمان به ایشان ارادتی داشتم, اسم ایشان هم در لیست اضافه شد به گمانم به عنوان کمک فیلمبردار و بعد نوبت به علی لاریجانی رسید. ایشان هم از من خواست طفیل گروه شوند. ساعت شروع کار دادگاه مرتب به عقب می افتاد و فکر میکنم وقتی تیم به سمت دادگاه حرکت کرد چیزی در حدود ساعت نه شب بود. اگر حافظه ام درست یاری کند تا آنزمان, مهندس احمد جلالی, علی پایا وعلیرضا معدنچی (معروف به علی صفا و از بچه های مجاهدین خلق) نیز شال و کلاه کرده بودند و من هر کدام را به عنوانی در لیست گذاشتم و بهانه اینکه دادگاه به درازا می کشد و یک تیم کمکی نیز آورده ام! آقای خلخالی را از نوفل لوشاتو می شناختم و از حضوردردومین دادگاه انقلاب به بعد که همه در زندان قصر برگزار می شد. همه روزنامه نگاران میدانستند که ایشان اشتیاق فراوانی داشت که نامش بر زبانها باشد و بهمین دلیل با حقیر الفتی و احترامی برقرار کرده بود که به گونه ای بلندگوی صدا و سیما در دستم بود!
وقتی حوالی نیمه شب هویدا را به دادگاه آوردند, رنگ بر چهره نداشت. تصوری از برگزاری دادگاه درنیمه شب نداشت. دو سه بازجویی درروزهای قبل داده بود و گویا از خواب بیدارش کرده و به دادگاهش کشانیده بودند. سالن پر از افرادی بود که به عنوان تماشاگر به آن راه یافته بودند و چند خبرنگار دو روزنامه مهم تهران, کیهان و اطلاعات. فکر میکنم از اطلاعات رسول صدرعاملی بود, نام خبرنگار کیهان به یادم نیست. رییس دادگاه آیت الله خلخالی بود از اعضای دادگاه رضا زواره ای, صفی زاده, نراقی را به یاد دارم.
کیفر خواست متهم در ١٦ مورد تنظیم شده بود و اتهام فساد فی الارض, محاکمه نخست وزیری که ١٣ سال در اوج قدرت شاه به دربار خدمت کرده بود در چنین دادگاهی نیمه شب و بدون وکیل مدافع برگزار شد. مرحوم مهندس بازرگان نخست وزیر دولت موقت و دکتر یزدی معاون ایشان وسخنگوی دولت موقت تلاش می کردند از این محاکمات جلوگیرند وآنها را برمبتنی بر قواعدی قابل قبولتر. هویدا پس از شوک اولیه ورود به این فضای رعب آور, اندکی بعد به خود آمد و با قابلیت تمام و حرافی یک سیاستمداو دیپلمات زیرک دفاع از خود را شروع کرد. ابتدا از حضور در دادگاه انقلاب اظهار خوشحالی کرد و با اعتماد به نفس بالا مدعی شد بی گناه است و چون میدان درمحضرعدل اسلامی است به رای دادگاه احترام می گذارد. هویدا هیچ گناهی را به گردن نگفت و مرتبا گناه همه چیز را هم به گردن سیستم انداخت و گفت هیچکس درآن سیستم کاره ای نبود. همه ابزار بودند و بی اثر و فرمان, فرمان شاه بود
محتوای کیفر خواست تا حدود زیادی غیر حقوقی تنظیم شده بود و مبتنی بر شعار و همه چیز را می شد در آن پیدا کرد. این پراکندگی به هویدا فرصت میداد بر هر بند کیفرخواست که میخواست انگشت گذارد و به مدت زیادی غیر حقوقی بودن آنرا به چالش بکشد. تصور میکنم بر یک بند یا گفته یکی ازاعضای دادرسی که بر بهایی زاده بودن او اشاره داشت, هویدا ضمن اعلام شهادتین بر متدین بودن مادرش تاکید کرد اما با زیرکی از پاسخگویی از سابقه پدر چیزی نگفت. خلخالی از دلایل اهدا یه قالیچه به عبادتگاه بهائیان درحیفای اسرائیل پرسید و هویدا آنرا رد کرد و دیپلمات وار, بحث را به مجاری فرعی کشانید. بیش از دو ساعت از شروع محاکمه گذشته بود. آقای خلخالی مایل بود به هر صورت ممکن, آن شب هویدا را محکوم کند و به چوخه اعدام بسپارد.
در زمان استراحتی که داده شد, غلامعلی حدادعادل, علی لاریجانی, احمد جلالی واحتمالا علی پایا که با تیم خبری ما به محکمه راه یافته بود و هر چهارتن از شاگردان آیت الله مطهری بودند, بعد از مشورتی کوتاه, تصمیم گرفتند همان نیمه شب به دیدار آقای مطهری بروند و از ایشان بخواهند با آیت الله خمینی رهبر انقلاب تماس بگیرند تا جلوی محاکمه به این صورت گرفته شود.
محاکمه. پس از تنفسی نیمساعته, بار دیگر آغاز شد. ساعتی نیز ادامه یافت. در حدود ساعت سه و نیم صبح. از دفتر امام در قم دستور توقف دادگاه انقلاب صادر شد. آقای خلخالی را اگر تیر میزدند چنان بدحال نمی شد. آقای مطهری کار خود را کرده بود. هویدا تا ١٨ فروردین ٥٨ و دادگاه بعدی زنده ماند. تا زمانی که شش نخست وزیر سابق فرانسه, تیمی از وکلای بین الملل و کورت والدهایم دبیر کل سازمان ملل. حکومت انقلابی ایران را در فشار دیپلماتیک سنگین قرار دادند تا هویدا را در محاکمه ای منطبق با اصول بین المللی محاکمه کند.
اگر فرصتی شد، ازدادگاه دوم هویدا و چگونگی اعدام او نیز گزارشی خواهم نوشت برای ثبت درتاریخ.
پ.ن. عکس مربوط به دادگاه اول هویداست. در سمت راست هویدا, من ردیف پشت سر, نشسته بر صندلی و با دوربین عکاسی, وکنار من علیرضا معدنچی. نفر منتهی علیه سمت راست عکس هم احتمالا رسول صدر عاملی خبرنگار آن زمان اطلاعات است در حال تهیه گزارش. ساعت حدود سه بامداد ٢٤ اسفند ٥٧
حمید هوشنگی
وقتی حوالی نیمه شب هویدا را به دادگاه آوردند، رنگ بر چهره نداشت. تصوری از برگزاری دادگاه درنیمه شب نداشت
بیست و سوم اسفند ٥٧ حدود ساعت ١٠ صبح. مهندس نورالدین غروی, رییس پخش
سیمای انقلاب, به من تلفنی دستور داد فورا گزارشی تصویری از ستمهای دوران
پهلوی تهیه کنم. از ایشان پرسیدم باید برای کی آماده شود؟ گفت, امشب! بسرعت
به آرشیو تلویزیون رفتم. آنوقت ها کار به سادگی امروز نبود که ازکامپیوتر
واینترنت بتوان استفاده کرد و کلی اطلاعات را با چند دقیقه جستجوفراهم کرد.
به حافظه نیاز بود واطلاعات محفوظ درآن و اگر خوش شانس تر بودی و دسترسی
به آرشیوی مکتوب و مرتب نیز مقدور بود میتوانستی کلاه به هوا بیاندازی.پنج روز پس از پیروزی انقلاب, پس از دو سال استعفاء از تلویزیون جام جم, و بازگشت به ایران, دوباره به دنیای خبر تلویزیون برگشته بودم و در مقام مسئول رپرتاژ های خبری صدا و سیما. آخرین باری که در فروردین ٥٦ از تلویزیون بیرون زده بودم, دستیار دبیر خبر شبکه دوم بودم که بینندگانش را طبقه تحصیلکرده کشور تشکیل میداد. سوراخ سمبه های تلویزیون را که از مهر ماه ٥٢ در آن ٤ سالی کار کرده بودم, خوب میشناختم. بنابراین برایم تهیه آن گزارش مصور مطلقا مشکل نبود. با کمک دوستانی قدیمی که بسیار یاری دهنده بودند, ساعت سه بعد از ظهر یک گزارش٣٠ دقیقه ای مصور و مستند روی میز کارم نشسته بود! به مهندس غروی اطلاع دادم فیلم آماده است. چه باید کرد؟ ایشان گفت آماده باش تا یکی دو ساعت دیگر با یک تیم خبری به دادگاه انقلاب بروی! پرسیدم محاکمه کیست؟ گفتند قرارست محاکمه هویدا امشب آغاز شود!
مجید حداد عادل که از قبل از انقلاب با او آشنا بودم و در لندن نیز دمخور, زنگی زد که تازه چه خبر؟ هنوز ١٥ دقیقه اززمانی که به مجید گفتم امشب هویدا محاکمه می شود. نگذشته بود که مجید در اتاق کارم بود! در آن زمان تیم فیلمبرداری تلویزیون از یک فیلمبردار, یک صدابردار و یک دستیار صدا بردار و خبرنگار و راننده تشکیل می شد. برای هر گزارش یک نوار تصویری و یک نوار صوتی تهیه میشد و بعد از پایان کار, باید کار مونتاژ انجام میگرفت و صدا و فیلم منطبق یا به اصطلاح فنی سینک می شدند.
مرحوم مجید به شدت مشتاق حضوردردادگاه بود. چاره ای نبود. نامش را به عنوان دستیار صدابردار تیم نوشتم. دقایقی بعد دکتر غلامعلی حداد نیز با من تماس گرفت, آن زمان به ایشان ارادتی داشتم, اسم ایشان هم در لیست اضافه شد به گمانم به عنوان کمک فیلمبردار و بعد نوبت به علی لاریجانی رسید. ایشان هم از من خواست طفیل گروه شوند. ساعت شروع کار دادگاه مرتب به عقب می افتاد و فکر میکنم وقتی تیم به سمت دادگاه حرکت کرد چیزی در حدود ساعت نه شب بود. اگر حافظه ام درست یاری کند تا آنزمان, مهندس احمد جلالی, علی پایا وعلیرضا معدنچی (معروف به علی صفا و از بچه های مجاهدین خلق) نیز شال و کلاه کرده بودند و من هر کدام را به عنوانی در لیست گذاشتم و بهانه اینکه دادگاه به درازا می کشد و یک تیم کمکی نیز آورده ام! آقای خلخالی را از نوفل لوشاتو می شناختم و از حضوردردومین دادگاه انقلاب به بعد که همه در زندان قصر برگزار می شد. همه روزنامه نگاران میدانستند که ایشان اشتیاق فراوانی داشت که نامش بر زبانها باشد و بهمین دلیل با حقیر الفتی و احترامی برقرار کرده بود که به گونه ای بلندگوی صدا و سیما در دستم بود!
وقتی حوالی نیمه شب هویدا را به دادگاه آوردند, رنگ بر چهره نداشت. تصوری از برگزاری دادگاه درنیمه شب نداشت. دو سه بازجویی درروزهای قبل داده بود و گویا از خواب بیدارش کرده و به دادگاهش کشانیده بودند. سالن پر از افرادی بود که به عنوان تماشاگر به آن راه یافته بودند و چند خبرنگار دو روزنامه مهم تهران, کیهان و اطلاعات. فکر میکنم از اطلاعات رسول صدرعاملی بود, نام خبرنگار کیهان به یادم نیست. رییس دادگاه آیت الله خلخالی بود از اعضای دادگاه رضا زواره ای, صفی زاده, نراقی را به یاد دارم.
کیفر خواست متهم در ١٦ مورد تنظیم شده بود و اتهام فساد فی الارض, محاکمه نخست وزیری که ١٣ سال در اوج قدرت شاه به دربار خدمت کرده بود در چنین دادگاهی نیمه شب و بدون وکیل مدافع برگزار شد. مرحوم مهندس بازرگان نخست وزیر دولت موقت و دکتر یزدی معاون ایشان وسخنگوی دولت موقت تلاش می کردند از این محاکمات جلوگیرند وآنها را برمبتنی بر قواعدی قابل قبولتر. هویدا پس از شوک اولیه ورود به این فضای رعب آور, اندکی بعد به خود آمد و با قابلیت تمام و حرافی یک سیاستمداو دیپلمات زیرک دفاع از خود را شروع کرد. ابتدا از حضور در دادگاه انقلاب اظهار خوشحالی کرد و با اعتماد به نفس بالا مدعی شد بی گناه است و چون میدان درمحضرعدل اسلامی است به رای دادگاه احترام می گذارد. هویدا هیچ گناهی را به گردن نگفت و مرتبا گناه همه چیز را هم به گردن سیستم انداخت و گفت هیچکس درآن سیستم کاره ای نبود. همه ابزار بودند و بی اثر و فرمان, فرمان شاه بود
محتوای کیفر خواست تا حدود زیادی غیر حقوقی تنظیم شده بود و مبتنی بر شعار و همه چیز را می شد در آن پیدا کرد. این پراکندگی به هویدا فرصت میداد بر هر بند کیفرخواست که میخواست انگشت گذارد و به مدت زیادی غیر حقوقی بودن آنرا به چالش بکشد. تصور میکنم بر یک بند یا گفته یکی ازاعضای دادرسی که بر بهایی زاده بودن او اشاره داشت, هویدا ضمن اعلام شهادتین بر متدین بودن مادرش تاکید کرد اما با زیرکی از پاسخگویی از سابقه پدر چیزی نگفت. خلخالی از دلایل اهدا یه قالیچه به عبادتگاه بهائیان درحیفای اسرائیل پرسید و هویدا آنرا رد کرد و دیپلمات وار, بحث را به مجاری فرعی کشانید. بیش از دو ساعت از شروع محاکمه گذشته بود. آقای خلخالی مایل بود به هر صورت ممکن, آن شب هویدا را محکوم کند و به چوخه اعدام بسپارد.
در زمان استراحتی که داده شد, غلامعلی حدادعادل, علی لاریجانی, احمد جلالی واحتمالا علی پایا که با تیم خبری ما به محکمه راه یافته بود و هر چهارتن از شاگردان آیت الله مطهری بودند, بعد از مشورتی کوتاه, تصمیم گرفتند همان نیمه شب به دیدار آقای مطهری بروند و از ایشان بخواهند با آیت الله خمینی رهبر انقلاب تماس بگیرند تا جلوی محاکمه به این صورت گرفته شود.
محاکمه. پس از تنفسی نیمساعته, بار دیگر آغاز شد. ساعتی نیز ادامه یافت. در حدود ساعت سه و نیم صبح. از دفتر امام در قم دستور توقف دادگاه انقلاب صادر شد. آقای خلخالی را اگر تیر میزدند چنان بدحال نمی شد. آقای مطهری کار خود را کرده بود. هویدا تا ١٨ فروردین ٥٨ و دادگاه بعدی زنده ماند. تا زمانی که شش نخست وزیر سابق فرانسه, تیمی از وکلای بین الملل و کورت والدهایم دبیر کل سازمان ملل. حکومت انقلابی ایران را در فشار دیپلماتیک سنگین قرار دادند تا هویدا را در محاکمه ای منطبق با اصول بین المللی محاکمه کند.
اگر فرصتی شد، ازدادگاه دوم هویدا و چگونگی اعدام او نیز گزارشی خواهم نوشت برای ثبت درتاریخ.
پ.ن. عکس مربوط به دادگاه اول هویداست. در سمت راست هویدا, من ردیف پشت سر, نشسته بر صندلی و با دوربین عکاسی, وکنار من علیرضا معدنچی. نفر منتهی علیه سمت راست عکس هم احتمالا رسول صدر عاملی خبرنگار آن زمان اطلاعات است در حال تهیه گزارش. ساعت حدود سه بامداد ٢٤ اسفند ٥٧
آیا روسیه هم مانند ایران گرفتار تحریم اقتصادی میشود؟
فريدون خاوند
ضعف بزرگ روسیه
در برابر این رویداد بیسابقه به دلیل حق وتوی مسکو در شورای امنیت٬ از سوی این شورا نیز کاری در سطح صدور یک قطعنامه ساخته نیست. آمریکاییها و اروپاییها البته تجزیه اوکراین را به شدت محکوم کردهاند، ولی کمترین امیدی نیست که به تهدید در مورد استفاده از قدرت نظامی «ناتو» برای عقب راندن روسیه متوسل شوند.
منتفی بودن هر گونه تهدید نظامی علیه روسیه تنها به این دلیل نیست که کشور ولادیمیر پوتین بالاترین شمار کلاهکهای هستهای جهان را (دستکم روی کاغذ) در اختیار دارد. ایالات متحده آمریکا در پی تجربههای دردناک عراق و افغانستان٬ به نوعی انزواگرایی تمایل یافته و اروپاییان نیز به روال همیشه٬ نه ابزار قدرتنمایی را در اختیار دارند و نه تلاش میکنند زمینههای لازم را برای تبدیل شدن به یک قدرت نظامی واقعی فراهم آورند.
به رغم این واقعیتها، تصمیم روسیه در مورد بلعیدن کریمه میتواند برای کرملین بسیار گران تمام شود. آنچه درجه احتمال این سناریو را بالا میبرد، ضعف بسیار شدید اقتصادیای است که کشور ولادیمیر پوتین از آن رنج میبرد. شواهد نشان میدهد که غربیها، برای مقابله با ماجراجویی مرد نیرومند مسکو به همین ضعف امید بستهاند.
این ضعف ریشه در تناقض بزرگی دارد که از همان دوران شوروی در اقتصاد «امپراتوری سرخ» وجود داشت و امروز در روسیه دیده میشود. میدانیم که نظام شوروی از یکسو میتوانست پا به پای آمریکا در عرصه هستهای و بالیستیک پیش برود و حتی در زمینه فضایی، دستکم در آغاز، بر رقیب غربی خود پیشی بگیرد، ولی از سوی دیگر، همان نظام از پاسخگویی به نیازهای اولیه مردمان خود ناتوان بود. صفهای طولانی برای دستیابی به مواد غذایی و یا کالاهای پیش پا افتادهای چون صابون دستشویی، یادگار از یاد نرفتنی نظامی است که قرار بود شهروندان «کشور کارگران و دهقانان» را به رفاه و فراوانی برساند.
روسیه بعد از کمونیسم نیز، که بر خلاف اغلب کشورهای اروپای خاوری و مرکزی نتوانسته است به اقتصاد آزاد و حکومت قانون دست یابد، از همان تناقض بزرگ اقتصادی رنج میبرد، هر چند که شکل بروز و پیامدهای آن برای شهروندان تغییر کرده است.
اقتصاد روسیه از یکسو توانایی آن را دارد که صنعت بزرگ فضایی را همچنان فعال نگه دارد، هواپیماهای غول پیکر، و سلاحهای پیشرفته زمینی و هوایی و دریایی تولید کند. این دستاوردها، بدون برخورداری از پیشرفتهای علمی، یک دستگاه آموزشی نخبه پرور و مهندسان برجسته غیرممکن است.
ولی همین اقتصاد در اساس، به یکی از واپسماندهترین اقتصادهای جهان سومی شباهت دارد، زیرا اگر تسلیحات را کنار بگذاریم، جز مواد خام (نفت و گاز و مواد کشاورزی) چیزی برای صدور ندارد. در بازارهای جهان، از کالاهای ساخته شده روسی، حتی در سطوح پایین، خبری نیست. بیش از نیمی از بودجه روسیه، به صورتهای مستقیم و غیر مستقیم، از محل صادرات نفت و گاز تامین میشود.
اغراق آمیز نخواهد بود اگر بگوییم که روسیه ولادیمیر پوتین همانند جمهوری اسلامی ایران و جمهوری بولیواری ونزوئلا با «رانت» حاصل از صدور مواد زیر زمینی روزگار میگذراند و همانند همین دو کشور، با نابسامانیها و ناهنجاریهای ناشی از «رانت» روبرو است، از نابرابریهای چشمگیر در توزیع در آمد گرفته تا فساد همهجانبه و فرار سرمایه.
تناقض بزرگ اقتصادی روسیه بیش از همه در تحولات جمعیتی این کشور منعکس میشود. سرزمین تزارها از لحاظ پایین بودن نرخ زاد و ولد به کشورهای اروپای غربی شباهت دارد، ولی در همان حال از نظر نرخ مرگ و میر شبیه کشورهای واپس مانده جهان سوم است، زیرا نظام بهداشتی آن در وضعیت اسفباری است. زندگی و کار در فضایی سخت جریان دارد و اعتیاد به الکل در آن بیداد میکند.
حاصل آن که به دلیل نرخ پایین زاد و ولد و نرخ بالای مرگ و میر، جمعیت روسیه رو به کاهش میرود و اگر وضع به همین صورت ادامه یابد، جمعیت صد و چهل میلیون نفری امروزی آن در سال ۲۰۵۰ به صد و پانزده میلیون نفر کاهش خواهد یافت. به بیان دیگر جمعیت روسیه، در صورت ادامه مشکلات کنونی این کشور، در آینده از جمعیت ایران و ترکیه پایینتر خواهد بود.
تکیه بر تجربه ایران
ناگفته پیدا است که غربیها ضعفهای بزرگ روسیه را به خوبی میشناسند و از گرفتاریهای بزرگ این کشور به خصوص در عرصه اقتصادی خبر دارند. واکنش آنها نیز به ماجرای کریمه و الحاق شاید قریبالوقوع آن به روسیه نیز به احتمال زیاد در همین عرصه اقتصادی روی خواهد داد.
اگر آمریکاییها و اروپاییها به مجازاتهای اقتصادی علیه روسیه روی بیاورند، بدون تردید بر درسهایی که از تجربه تحریم ایران آموختهاند تکیه خواهند کرد. این به آن معنا نیست که روسیه و ایران در وضعیتی یکساناند. دو کشور از بسیاری لحاظ، از جمله جایگاهشان در شبکه روابط بینالمللی و یا دستگاه تصمیمگیریشان، با هم تفاوتهای اساسی دارند. با این همه درجه وابستگی آنها به صادرات مواد اولیه و نیز شماری از تنگناهای مشترک اقتصادی، میتواند آنها را از لحاظ شکنندگی در موقعیتی یکسان قرار دهد.
هم آمریکاییها و هم اروپاییها به این نتیجه رسیدهاند که «تکنولوژی تحریم» آنها در ماجرای پرونده هستهای ایران موثر افتاده است. حال که آنها به هیچوجه حاضر نیستند در ماجرای بحران اوکراین به بازوی ناتو متوسل شوند، آیا خواهند توانست «تکنولوژی تحریم» را این بار علیه روسیه به کار بگیرند؟
در جریان تحریم نفت ایران و به کار گرفتن تکنیکهای محاصره مالی و بانکی و بیمهای علیه جمهوری اسلامی، آمریکا و اتحادیه اروپا دست در دست هم عمل کردند. ایران از لحاظ صادرات نفت به حاشیه رانده شد، بی آنکه در بازار جهانی نفت کمترین ترسی از کمبود عرضه این کالا پیدا شود. آیا وحدت غولهای دو سوی اقیانوس اطلس خواهد توانست علیه روسیه تکرار شود؟
ایالات متحده آمریکا نه به نفت روسیه نیاز دارد نه به گاز آن. در عوض ۳۰ درصد نیازهای گازی اتحادیه اروپا از روسیه تامین میشود. در اتحادیه اروپا، همه کشورهای عضو از نظر وابستگی به گاز روسیه در موقعیت برابری قرار ندارند. فرانسه تنها ۱۴ درصد نیازهای گازیاش را از روسیه وارد میکند، حال آنکه این نسبت برای آلمان به ۳۶ درصد، برای لهستان به ۵۰ درصد، برای یونان و جمهوری چک به بالای ۷۰ درصد و برای اسلواکی به ۹۸ درصد میرسد.
مافیای روس
در این شرایط اتحادیه اروپا نخواهد توانست به همان راحتی از گاز روسیه صرف نظر کند که از نفت ایران، به ویژه از آن رو که پیدا کردن جانشین برای آن در کوتاه مدت امکان ندارد.
با این حال وابستگی اروپا به گاز روسیه یک طرفه نیست، زیرا روسها هم به شدن به بازار گاز اروپا وابستهاند. به ویژه کرملین به خوبی میداند که کشورهای دیگری برای دست انداختن بر بازار عظیم گاز اروپا کمین کردهاند و اگر در کوتاه مدت نتوانند به این هدف دست یابند، از تنش در روابط اروپا با روسیه استفاده خواهند کرد تا مدت زمان لازم برای چنگ انداختن بر این بازار را کوتاهتر کنند.
قطر یکی از این داوطلبان است. داوطلب دیگر ایالات متحده آمریکا است که به برکت گاز غیر متعارف (شیل) به بزرگترین تولید کننده این ماده در جهان بدل شده، و در آینده نه چندان دور از این توانایی برخوردار خواهد بود که بتواند ناوگان نیرومندی از کشتیهای حامل گاز مایع را راهی اروپا کند.
در این میان ایران هم به عنوان دارنده بزرگترین ذخایر گازی جهان اگر از سیاست و درایت لازم برخوردار بود، میتوانست جای روسیه را در اروپا پر کند. افسوس که در شرایط کنونی به دلایل آشکار کسی این سناریو را جدی نمیگیرد.
با توجه به چنین دور نمایی، آیا به نفع کرملین است که زمینه از دست رفتن بازار گاز اروپا را برای خود فراهم بیآورد؟ زندگی مافیای نیرومند روسیه به صدور گاز و نفت وابسته است و هر ضربهای که بر این «مرغ تخم طلا» وارد آید، میلیاردرهای پیرامون ولادیمیر پوتین را وحشت زده خواهد کرد.
وجود همین مافیای نیرومند، شرایط مساعد دیگری را برای ضربه زدن غربیها بر سیاست توسعه طلبانه پوتین فراهم میآورد. در واقع بخش بسیار مهمی از دارایی نوکیسههای روسی در غرب سرمایهگذاری شده، از باشگاههای ورزشی گرفته تا گرانقیمتترین آپارتمانهای نیویورک و لندن و پاریس. آیا اینان خواهند توانست در برابر کمبودهای مالی و بانکی مقاومت کنند؟
از آغاز بحران اوکراین تا کنون روبل روسیه به گونهای چشمگیر سقوط کرده، تورم اوج گرفته، شماری از سرمایهگذاریهای خارجی در این کشور به تعویق افتاده و فرار سرمایه شدت گرفته است. به برکت بحران اوکراین و با توجه به چشمانداز الحاق کریمه، ولادیمیر پوتین توانسته است احساسات ناسیونالیستی را در بخشی از مردم روسیه به جوش آورد. ولی کشوری با مشکلات بزرگ روسیه را نمیتوان تنها با احساسات اداره کرد.
فريدون خاوند
در پی همهپرسی در کریمه در مورد پیوستن یا نپیوستن به
روسیه، که روز یکشنبه ۲۵ اسفندماه برگزار شد٬ تردیدی نیست که اراده کرملین
در مورد جدا کردن این شبه جزیره از اوکراین تحقق خواهد یافت. بدین سان
برای نخستین بار بعد از جنگ جهانی دوم، مرزهای بینالمللی یک کشور اروپایی
عضو سازمان ملل متحد به اراده همسایه جا به جا خواهد شد.
ضعف بزرگ روسیه
در برابر این رویداد بیسابقه به دلیل حق وتوی مسکو در شورای امنیت٬ از سوی این شورا نیز کاری در سطح صدور یک قطعنامه ساخته نیست. آمریکاییها و اروپاییها البته تجزیه اوکراین را به شدت محکوم کردهاند، ولی کمترین امیدی نیست که به تهدید در مورد استفاده از قدرت نظامی «ناتو» برای عقب راندن روسیه متوسل شوند.
منتفی بودن هر گونه تهدید نظامی علیه روسیه تنها به این دلیل نیست که کشور ولادیمیر پوتین بالاترین شمار کلاهکهای هستهای جهان را (دستکم روی کاغذ) در اختیار دارد. ایالات متحده آمریکا در پی تجربههای دردناک عراق و افغانستان٬ به نوعی انزواگرایی تمایل یافته و اروپاییان نیز به روال همیشه٬ نه ابزار قدرتنمایی را در اختیار دارند و نه تلاش میکنند زمینههای لازم را برای تبدیل شدن به یک قدرت نظامی واقعی فراهم آورند.
به رغم این واقعیتها، تصمیم روسیه در مورد بلعیدن کریمه میتواند برای کرملین بسیار گران تمام شود. آنچه درجه احتمال این سناریو را بالا میبرد، ضعف بسیار شدید اقتصادیای است که کشور ولادیمیر پوتین از آن رنج میبرد. شواهد نشان میدهد که غربیها، برای مقابله با ماجراجویی مرد نیرومند مسکو به همین ضعف امید بستهاند.
این ضعف ریشه در تناقض بزرگی دارد که از همان دوران شوروی در اقتصاد «امپراتوری سرخ» وجود داشت و امروز در روسیه دیده میشود. میدانیم که نظام شوروی از یکسو میتوانست پا به پای آمریکا در عرصه هستهای و بالیستیک پیش برود و حتی در زمینه فضایی، دستکم در آغاز، بر رقیب غربی خود پیشی بگیرد، ولی از سوی دیگر، همان نظام از پاسخگویی به نیازهای اولیه مردمان خود ناتوان بود. صفهای طولانی برای دستیابی به مواد غذایی و یا کالاهای پیش پا افتادهای چون صابون دستشویی، یادگار از یاد نرفتنی نظامی است که قرار بود شهروندان «کشور کارگران و دهقانان» را به رفاه و فراوانی برساند.
روسیه بعد از کمونیسم نیز، که بر خلاف اغلب کشورهای اروپای خاوری و مرکزی نتوانسته است به اقتصاد آزاد و حکومت قانون دست یابد، از همان تناقض بزرگ اقتصادی رنج میبرد، هر چند که شکل بروز و پیامدهای آن برای شهروندان تغییر کرده است.
اقتصاد روسیه از یکسو توانایی آن را دارد که صنعت بزرگ فضایی را همچنان فعال نگه دارد، هواپیماهای غول پیکر، و سلاحهای پیشرفته زمینی و هوایی و دریایی تولید کند. این دستاوردها، بدون برخورداری از پیشرفتهای علمی، یک دستگاه آموزشی نخبه پرور و مهندسان برجسته غیرممکن است.
ولی همین اقتصاد در اساس، به یکی از واپسماندهترین اقتصادهای جهان سومی شباهت دارد، زیرا اگر تسلیحات را کنار بگذاریم، جز مواد خام (نفت و گاز و مواد کشاورزی) چیزی برای صدور ندارد. در بازارهای جهان، از کالاهای ساخته شده روسی، حتی در سطوح پایین، خبری نیست. بیش از نیمی از بودجه روسیه، به صورتهای مستقیم و غیر مستقیم، از محل صادرات نفت و گاز تامین میشود.
اغراق آمیز نخواهد بود اگر بگوییم که روسیه ولادیمیر پوتین همانند جمهوری اسلامی ایران و جمهوری بولیواری ونزوئلا با «رانت» حاصل از صدور مواد زیر زمینی روزگار میگذراند و همانند همین دو کشور، با نابسامانیها و ناهنجاریهای ناشی از «رانت» روبرو است، از نابرابریهای چشمگیر در توزیع در آمد گرفته تا فساد همهجانبه و فرار سرمایه.
تناقض بزرگ اقتصادی روسیه بیش از همه در تحولات جمعیتی این کشور منعکس میشود. سرزمین تزارها از لحاظ پایین بودن نرخ زاد و ولد به کشورهای اروپای غربی شباهت دارد، ولی در همان حال از نظر نرخ مرگ و میر شبیه کشورهای واپس مانده جهان سوم است، زیرا نظام بهداشتی آن در وضعیت اسفباری است. زندگی و کار در فضایی سخت جریان دارد و اعتیاد به الکل در آن بیداد میکند.
حاصل آن که به دلیل نرخ پایین زاد و ولد و نرخ بالای مرگ و میر، جمعیت روسیه رو به کاهش میرود و اگر وضع به همین صورت ادامه یابد، جمعیت صد و چهل میلیون نفری امروزی آن در سال ۲۰۵۰ به صد و پانزده میلیون نفر کاهش خواهد یافت. به بیان دیگر جمعیت روسیه، در صورت ادامه مشکلات کنونی این کشور، در آینده از جمعیت ایران و ترکیه پایینتر خواهد بود.
تکیه بر تجربه ایران
ناگفته پیدا است که غربیها ضعفهای بزرگ روسیه را به خوبی میشناسند و از گرفتاریهای بزرگ این کشور به خصوص در عرصه اقتصادی خبر دارند. واکنش آنها نیز به ماجرای کریمه و الحاق شاید قریبالوقوع آن به روسیه نیز به احتمال زیاد در همین عرصه اقتصادی روی خواهد داد.
اگر آمریکاییها و اروپاییها به مجازاتهای اقتصادی علیه روسیه روی بیاورند، بدون تردید بر درسهایی که از تجربه تحریم ایران آموختهاند تکیه خواهند کرد. این به آن معنا نیست که روسیه و ایران در وضعیتی یکساناند. دو کشور از بسیاری لحاظ، از جمله جایگاهشان در شبکه روابط بینالمللی و یا دستگاه تصمیمگیریشان، با هم تفاوتهای اساسی دارند. با این همه درجه وابستگی آنها به صادرات مواد اولیه و نیز شماری از تنگناهای مشترک اقتصادی، میتواند آنها را از لحاظ شکنندگی در موقعیتی یکسان قرار دهد.
هم آمریکاییها و هم اروپاییها به این نتیجه رسیدهاند که «تکنولوژی تحریم» آنها در ماجرای پرونده هستهای ایران موثر افتاده است. حال که آنها به هیچوجه حاضر نیستند در ماجرای بحران اوکراین به بازوی ناتو متوسل شوند، آیا خواهند توانست «تکنولوژی تحریم» را این بار علیه روسیه به کار بگیرند؟
در جریان تحریم نفت ایران و به کار گرفتن تکنیکهای محاصره مالی و بانکی و بیمهای علیه جمهوری اسلامی، آمریکا و اتحادیه اروپا دست در دست هم عمل کردند. ایران از لحاظ صادرات نفت به حاشیه رانده شد، بی آنکه در بازار جهانی نفت کمترین ترسی از کمبود عرضه این کالا پیدا شود. آیا وحدت غولهای دو سوی اقیانوس اطلس خواهد توانست علیه روسیه تکرار شود؟
ایالات متحده آمریکا نه به نفت روسیه نیاز دارد نه به گاز آن. در عوض ۳۰ درصد نیازهای گازی اتحادیه اروپا از روسیه تامین میشود. در اتحادیه اروپا، همه کشورهای عضو از نظر وابستگی به گاز روسیه در موقعیت برابری قرار ندارند. فرانسه تنها ۱۴ درصد نیازهای گازیاش را از روسیه وارد میکند، حال آنکه این نسبت برای آلمان به ۳۶ درصد، برای لهستان به ۵۰ درصد، برای یونان و جمهوری چک به بالای ۷۰ درصد و برای اسلواکی به ۹۸ درصد میرسد.
مافیای روس
در این شرایط اتحادیه اروپا نخواهد توانست به همان راحتی از گاز روسیه صرف نظر کند که از نفت ایران، به ویژه از آن رو که پیدا کردن جانشین برای آن در کوتاه مدت امکان ندارد.
با این حال وابستگی اروپا به گاز روسیه یک طرفه نیست، زیرا روسها هم به شدن به بازار گاز اروپا وابستهاند. به ویژه کرملین به خوبی میداند که کشورهای دیگری برای دست انداختن بر بازار عظیم گاز اروپا کمین کردهاند و اگر در کوتاه مدت نتوانند به این هدف دست یابند، از تنش در روابط اروپا با روسیه استفاده خواهند کرد تا مدت زمان لازم برای چنگ انداختن بر این بازار را کوتاهتر کنند.
قطر یکی از این داوطلبان است. داوطلب دیگر ایالات متحده آمریکا است که به برکت گاز غیر متعارف (شیل) به بزرگترین تولید کننده این ماده در جهان بدل شده، و در آینده نه چندان دور از این توانایی برخوردار خواهد بود که بتواند ناوگان نیرومندی از کشتیهای حامل گاز مایع را راهی اروپا کند.
در این میان ایران هم به عنوان دارنده بزرگترین ذخایر گازی جهان اگر از سیاست و درایت لازم برخوردار بود، میتوانست جای روسیه را در اروپا پر کند. افسوس که در شرایط کنونی به دلایل آشکار کسی این سناریو را جدی نمیگیرد.
با توجه به چنین دور نمایی، آیا به نفع کرملین است که زمینه از دست رفتن بازار گاز اروپا را برای خود فراهم بیآورد؟ زندگی مافیای نیرومند روسیه به صدور گاز و نفت وابسته است و هر ضربهای که بر این «مرغ تخم طلا» وارد آید، میلیاردرهای پیرامون ولادیمیر پوتین را وحشت زده خواهد کرد.
وجود همین مافیای نیرومند، شرایط مساعد دیگری را برای ضربه زدن غربیها بر سیاست توسعه طلبانه پوتین فراهم میآورد. در واقع بخش بسیار مهمی از دارایی نوکیسههای روسی در غرب سرمایهگذاری شده، از باشگاههای ورزشی گرفته تا گرانقیمتترین آپارتمانهای نیویورک و لندن و پاریس. آیا اینان خواهند توانست در برابر کمبودهای مالی و بانکی مقاومت کنند؟
از آغاز بحران اوکراین تا کنون روبل روسیه به گونهای چشمگیر سقوط کرده، تورم اوج گرفته، شماری از سرمایهگذاریهای خارجی در این کشور به تعویق افتاده و فرار سرمایه شدت گرفته است. به برکت بحران اوکراین و با توجه به چشمانداز الحاق کریمه، ولادیمیر پوتین توانسته است احساسات ناسیونالیستی را در بخشی از مردم روسیه به جوش آورد. ولی کشوری با مشکلات بزرگ روسیه را نمیتوان تنها با احساسات اداره کرد.
توضیح مترجم(برهان عظیمی) ین مقاله تحلیلی توسط رفقای مائوئیست سرویس خبری جهانی برای فتح در 24 فوریه 2014 نوشته شده است.
سرویس خبری جهانی برای فتح که توسط مجله جهانی برای فتح منتشر می شود، به تحلیل مسائل کلان سیاسی و تئوریک می پردازد. این مجله و سرویس خبری مرتبط با آن با الهام از شکل گیری جنبش انقلابی انترناسیونالیستی به عنوان مرکز جنینی از احزاب و سازمانهای مارکسیست- لنینیست-مائوئیست جهان بوجود آمد.(27 فوریه 2014)
سرویس خبری جهانی برای فتح که توسط مجله جهانی برای فتح منتشر می شود، به تحلیل مسائل کلان سیاسی و تئوریک می پردازد. این مجله و سرویس خبری مرتبط با آن با الهام از شکل گیری جنبش انقلابی انترناسیونالیستی به عنوان مرکز جنینی از احزاب و سازمانهای مارکسیست- لنینیست-مائوئیست جهان بوجود آمد.(27 فوریه 2014)
اوکراین: گرگ ها افسار گسیخته اند
الکساندر
تورچینوف بلافاصله پس از این که سخنگوی پارلمان اوکراین و رئیس جمهور موقت
آن شد هشدار داد که: "اوکراین در آستانه ی ورشکستگی و در حال سقوط به ورطه
ی نابودی است". در دو سال آینده اوکراین به 35 میلیارد دلار نیاز دارد و
در دو هفته ی آینده نیاز به یک وام اضطراری دارد تا بتواند بهره ی بدهی
هایش را به وام دهندگان غربی و شرقی بپردازد. این وام دهندگان وارد
زورآزمایی بر سر اوکراین شده اند و هیچ یک حاضر نیستند بازنده شوند اما
ممکن است از برنده شدن هم متضرر شوند.
حزب حاکم در
اوکراین و اغلب به اصطلاح "اُلیگارش"ها( دسته های مالی پرقدرت طرفدار حزب
حاکم-م) ناگهان پشتِ ویکتور یانوکوویچ رئیس جمهور اوکراین را خالی کردند و
تورچینوف که از متحدان خانم یولیا تیموشنکو است را به قدرت رساندند. خانم
یولیا تیموشنکو عزیز دردانه ی اتحادیه اروپا، به ویژه آلمان است. در دوره
ای که بنگاه های سرمایه داری دولتی منحل شدند او یک شبه تبدیل به یک
ثروتمند کثیف شد، او یکی از اولین "اُلیگارش های" اوکراین و تجسم مناسب
انتظارات (قهرمان) این طبقه بود– طبقه ای که نسبت به همتایانِ غربی خود در
زمینه ی پنهان کردن ماهیت ضد انسانی اش ضعیف تر و بی تجربه تر است، اما
کمتر از آنها دارای خصلت سرمایه داری انحصاری نیست. هیچ یک از این ها، چه
یانوکوویچِ سرنگون شده و چه سایر باندهای مالی وفاداری خاصی نسبت به "ارزش
های دموکراتیک" یا قدرت خارجی خاصی ندارند. آنان فقط به نیازهای بسط یابنده
و گسترش نامحدود سرمایه خود در رقابت های مهلک با دیگر سرمایه ها، وفا
دارند.
این اولین بار نیست که ایالات متحده آمریکا و اروپا تلاش می کنند اوکراین را از چنگ روسیه در آورند. رویداد موسوم به "انقلاب نارنجی" در سال 2004-2005 بحران اقتصادی و سیاسی اوکراین را تشدید کرد و روند وقایع را به مرحله فعلی کشاند. این بحران هنوز حل نشده است.
این اولین بار نیست که ایالات متحده آمریکا و اروپا تلاش می کنند اوکراین را از چنگ روسیه در آورند. رویداد موسوم به "انقلاب نارنجی" در سال 2004-2005 بحران اقتصادی و سیاسی اوکراین را تشدید کرد و روند وقایع را به مرحله فعلی کشاند. این بحران هنوز حل نشده است.
در
سال 2004، غرب تظاهرات های خیابانی را سازمان داد و ریاست جمهوری را از
یانوکوویچ گرفت و تیموشنکو و ویکتو یوشنکو را به حکومت رساند. علیرغم حمایت
غرب، حرکت سیاسی تیموشنکو معامله با کمپانی انحصاری گازپرومِ روسی بود که
از نظر سیاسی برای او مفید واقع شد اما آنقدر برای اوکراین ضررمند بود که
در سال 2010 یانوکوویچ به ریاست جمهوری انتخاب و تیموشنکو به دلیل فساد
زندانی شد. اگر چه یانوکوویچ حامی روسیه محسوب می شد اما وارد مذاکره با
اتحادیه اروپا برای عقد قرار داد آزاد تجاری شد. اما در نوامبر سال گذشته
با یک چرخش ناگهانی حاضر به امضای این قرارداد نشد و به جای آن پیشنهاد
روسیه را پذیرفت: 15 میلیارد دلار وام و کاهش یک سومیِ قیمت گازی که روسیه
به اوکراین صادر می کند.
در مورد وفاداری یا قابل
پیش بینی بودن رهبران اوکراین تا این حد می توان صحبت کرد. اما چرخش
یانوکوویچ بی دلیل نبود؛ ظاهرا صندوق بین المللی پول می خواست شرایطی را به
اوکراین دیکته کند که موجب بی ثباتی سیاسی می شد در حالی که حکومت مقروض
او برای بقا به چیز دیگری نیاز داشت. او تلاش کرد میان روسیه و اتحادیه
اروپا بند بازی کند اما در نهایت هیچ یک از آن ها نتوانستند او را نجات
دهند.
جوانان و دیگر افرادی اوکراینی که با عصبانیت به خیابان ها با شعار "ما می خواهیم به اتحادیه اروپا وارد شویم" قدم گذاردند بسیار متوهم و فریب خورده بودند. به عنوان مثال، چرا اتحادیه اروپا و صندوق بین المللی پول به اوکراین برخوردی متفاوت از یونان می باید داشته باشد؟ آلمان و دیگر کشورهای اروپایی (به ویژه فرانسه) دو بار پوست یونان را کشیدند و رگش را زدند، یک بار با اعطای مقدار زیادی وام پولی نقد به مقدار زیاد برای "توسعه" که معنایی مگر واردات سرمایه و کالاهای مصرفی با نرخ بالا که فقط به اقتصاد آلمان کمک نمود، و پس از آن، و سپس دوباره، زمانی که بحران مالی بدان معنی شد که یونان نمی توانست پرداخت نماید، این کشور را مجبور به "تنظیماتی"(ضمانت هایی-م) نمود که به اعزایِ به فقر سوق داده شدنِ میلیون ها نفر از یونانیان، سرمایه خارجی همچنان بتواند اصل به علاوه بهره سرمایه خود را بدست آورد.
نگاهی به رومانی، بلغارستان، مجارستان، کشورهای بالتیک و دیگر کشورهای سابق بلوک شوروی که وارد اتحادیه اروپا شدند، کنیم، آنها به کجا رهسپار و به کجا رسیدند؟ شاید جوانان اوکراینی امیدوار بودند که پیوستن به اتحادیه اروپا استانداردهای زندگی کشورشان را تا سطح کمی بالاتر از همسایه شان لهستان که قبلا غربِ اوکراین به آن تعلق داشت، به ارمغان بیاورد. اما یکی از صادرات عمده آن کشور زنان لهستانی و مردان جوان است. هر چه بیشتر مانند لهستان شدن، یک آرمان انقلابی نیست.
کشور 46 میلیون نفری اوکراین در سال 1991 پس
از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی مستقل شد. دهمین رتبه در بین بزرگترین تولید
کننده گان فولاد در جهان را دارد، بخش های کشاورزی و صنعتی آن بسیار
پیشرفته می باشد، اما وابستگی آن به صادرات فولاد و محصولات فولادی ساخته
شده این کشور تحت تاثیر بحران مالی جهانی و همچنین فشار روسیه به شدت آسیب
رسانده است. موقعیت جغرافیایی استراتژیک آن یک مسیر حیاتی ترانزیت انرژی(خط
لوله گاز) از روسیه به غرب اروپا را فراهم می کند . حدود 60 درصد از
صادرات اوکراین به روسیه، بلاروس و قزاقستان می رود. گاز طبیعی، که قبلا
برای مصرف خانوار (شهروندان اوکراین) و نیز به عنوان سوخت صنعت استفاده می
شود، بزرگترین واردات و عامل اصلی کسری تجاری آن است. بدهی های خارجی
اوکراین از 23.8 میلیارد دلار(23800000000) در دسامبر سال 2003 به 137.7
میلیارد دلار ( 137،700،000،000 $ ) در سپتامبر 2013 افزایش یافت.
"انقلاب نارنجی" (مخملی) طی سال های 2005 تا 2010 تحت حمایت و با تامین مالی ایالات متحده و اتحادیه اروپا قادر نشد که تغییرات ساختار اقتصادی و تنظیم مجدد چشم انداز سیاسی اوکراین را به مرحله اجرا در آورد. لازمه چنان کاری به تعهدات مالی نجومی(بیش از حد-م) و تعهدات سیاسی استراتژیک آنها بستگی داشت، و با گرفتاری که در جنگ های اشغالگرانه عراق و افغانستان داشتند و به ویژه با غرق شدنشان در بحران مالی، قادر به ارائه دادن آن نبودند.
"انقلاب نارنجی" (مخملی) طی سال های 2005 تا 2010 تحت حمایت و با تامین مالی ایالات متحده و اتحادیه اروپا قادر نشد که تغییرات ساختار اقتصادی و تنظیم مجدد چشم انداز سیاسی اوکراین را به مرحله اجرا در آورد. لازمه چنان کاری به تعهدات مالی نجومی(بیش از حد-م) و تعهدات سیاسی استراتژیک آنها بستگی داشت، و با گرفتاری که در جنگ های اشغالگرانه عراق و افغانستان داشتند و به ویژه با غرق شدنشان در بحران مالی، قادر به ارائه دادن آن نبودند.
اثرات
بحران مالی جهانی بر روسیه در این دوره آنقدر شدید نیست. با توجه به
افزایش قیمت ها برای صادرات نفت و گاز خود، روسیه قادر به انباشت ذخایر
ارزی بزرگ شد. در برخی از زمینه ها شروع به معکوس نمودن(تعلیل-م) وضعیت
ضعیفی که بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در اوایل دهه 1990 با آن روبرو
بود، شد.
در همان زمان، ظهور مجدد رقابت
امپریالیستی و ظهور چین سرمایه داری، همراه با بحران مالی جهانی، قدرت های
بزرگ را مجبور به دست زدن به ریسک(خطر) بیشتر برای پیشبرد حوزه های نفوذ
خود در تمام ابعاد: استراتژیک، سیاسی و اقتصادی، نمود.
اوکراین، بزرگترین تکه غیر روس از قطعات شکسته اتحاد جماهیر شوروی سابق،
تبدیل به یکی از متمرکزترین تضادهای جهانی شده است.
آلمان
به طور خاص، در حال حاضر یک شریک تجاری بزرگ با اوکراین می باشد، و مشتاق
است که هر چه گسترده و عمیق تر به این کشورِ نسبتا بزرگ و منابع طبیعی
فراوان آن و با صنعت بسیار توسعه یافته و کشاورزی صادرات گرا، وارد شود.
این یک بازار اولیه برای صدور سرمایه و کالاها است، با نیروی کار نسبتا
جوان، ماهر و تحصیل کرده که به پرداخت دستمزد کم عادت دارد. نفوذ آلمان در
سراسر اوکراین می تواند توازن قدرت در اتحادیه اروپا و به طور گسترده تر در
جهان را تغییر دهد.
با این حال، در حالی که اروپا و
به خصوص آلمان آماده بلعیدن اوکراین شده است، ایالات متحده نیز به شدت
درگیر شده است، اغلب از موضع مخالفت با آلمان، اگر چه نه بطور علنی. در
حالی که دولت اوباما و دول اروپایی سقوط یانوکوویچ را به عنوان "اراده"
مردم اوکراین خوشامد می گویند؛ در تماس تلفنیِ به بیرون درز کرده بین
ویکتوریا نولند مشاور وزیر امور خارجه آمریکا و سفیر آمریکا در اوکراین در
مورد هیچ یک از خواست و منافع اوکراینی ها صحبتی به میان نیامده است. آنها
دقیقا در مورد اینکه از کدام رهبر آینده اوکراین پشتیبانی می کنند یا نمی
کنند صحبت مفصلی نمودند، و توافق کردند که این انتقال باید توسط سازمان ملل
متحد میانجیگری شود تا اتحادیه اروپا از چنین فرایند تصمیم گیری کنار
گذارده شود، نولند در مورد اتحادیه اروپا چنین کامنتی را می گوید و نتیجه
گیری می کند:
" اتحادیه اروپا برو به جهنم".( که البته مفهوم آمریکایی آن این است: "اتحایه اروپا را گائیدم؛ که به انگلیسی می شود:
" FUCK THE E. U. !")
" اتحادیه اروپا برو به جهنم".( که البته مفهوم آمریکایی آن این است: "اتحایه اروپا را گائیدم؛ که به انگلیسی می شود:
" FUCK THE E. U. !")
همانطور
که معلوم شد، طرح خروج برای یانوکوویچ توسط وزرای امور خارجه آلمان،
فرانسه و لهستان، که روسیه حاضر به امضا آن نشد، نوشته شد، و استدلال روسیه
این بود که آن راهکار فقط راه را برای مخالفت با یانوکوویچ و خلاص شدن از
شر او مهیا می کند. در هر صورت، او هم اکنون برای مدتی است که از صحنه محو
شده است.
قدرت نظامی آمریکا هنوز قوی ترین استدلال
واشنگتن است. که در هشدار سوزان رایس، مشاور امنیت ملی آمریکا، تلویحا به
روسیه که "بهتر است سرباز نفرستد" فهمانده شد. مخالفت با دخالت خارجی از
سوی کشوری که افغانستان و عراق را اشغال و رهبری عملیات سرنگونی رژیم قذافی
را با اتکاء به اسلحه داشت، و اخیرا سوریه و ایران را تهدید به استفاده از
نیروی نظامی نموده است، صدای یک طبل توخالی بیش نیست. البته نباید فعالیت
های در "حیات خلوتش" را فراموش نمود که تکه بزرگی از مکزیک را به خود الحاق
نمود و مدت یک قرن خود را از ثروتی که توسط مکزیکی ها تولید شده است،
تغذیه نموده است. ابراز نگرانی واشنگتن در مورد فرجام تظاهرات کنندگانی که
در میدان اصلی شهر کیف (مایدان) تحت حمله هستند به هیچوجه زمانیکه دولت
اوباما حمله خشونت آمیزی را برای بیرون کردن جنبش اشغال وال استریت که به
مراتب صلحجویانه تر بود هماهنگ نمود، دیده نشد.
ماجراجویی
آمریکا در سال 2008 در تشویق گرجستان به جنگ با روسیه نهایتا چیزی مگر
سرشکستگی و تحقیر آمریکا را در بر نداشت؛ اما امروزه مخاطرات هم برای
آمریکا و هم برای روسیه بسیار بالاست.
برای آمریکا و
روسیه بویژه موضوع عمده اهمیت استراتژیک اوکراین برای ظهور دوباره روسیه
به عنوان یک قدرت بزرگ می باشد. اتحاد محکمتر بین روسیه و اوکراین می تواند
به روسیه برای به خط کردن جمهوری های سابقش کمک کند. به ویژه آذربایجان و
تا حدی گرجستان که به نزدیکی با روسیه تمایلی ندارند. بر عکس، جدایی بیشتر
اوکراین از روسیه تحقق چنین رویایی را برای روسیه بسیار پیچیده و مشکل
خواهد کرد و شورش هایی را در مناطق تحت نفوذ روسیه تشویق خواهد کرد. نقشه
پوتین برای ایجاد یک اتحادیه اقتصادی اوروآسیا بدون اوکراین که بزرگترین و
ثروتمندترین دولت غیر روس عضو اتحاد شوروی سابق است، موفق نمی تواند باشد.
ظاهرا
سیاست روسیه عبارت است از تقویت تضاد بین اتحادیه اروپا و ایالات متحده و
نزدیک شدن مشروط به اتحادیه اروپا برای ایزوله کردن آمریکا. در بحران
سیاسیِ ماه های گذشته، در جالیکه برخی از نیروها خواستار استعفای رئیس
جمهور بودند، اما برخی نیروهای طرفدار اتحادیه اروپا و آلمان پیشنهاد
مذاکره و اصلاحات بدون تغییر رئیس جمهور را دادند. حتا امروز که یانوکوویچ
از صحنه خارج شده است به نظر می آید که آنجلا مرکل و پوتین از طریق تلفن
در حال مذاکره بوده اند و شاهدان می گویند که شاید مذاکراتشان بر سر این
است که می توان بروی تیموشنکو به عنوان فردی که وانمود می کند کمتر ضد روس
است، به عنوان رئیس دولت سازش کرد.
به نظر می رسد
که طبقه ی حاکمه ی اوکراین علیه یانوکوویچ صف آرایی کرده اند. حتا حزب خودش
پشت او را خالی نموده است. "حزب منطقه"(The Party Region) در اطلاعیه ای
گفته است که "همه مسئولیت های این دروغ ها با شخص یانوکوویچ است". و "حزب
واقعا گروگان یک خانواده فاسد بود". باید گفت که دستگاه دولتی اصلا ضربه
نخورده است. در واقع، هرچند پارلمان فراخوان دستگیری و محاکمه وزرای سابق
داده است اما وزارت دفاع دست نخورده مانده است و به نظر میرسد که نیروهای
مسلح بزرگ کشور با ائتلاف ضد یانوکوویچ توافق کرده اند. در عین حال روشن
نیست که چه نوع ائتلاف سیاسیِ با ثباتی جایگزین او خواهد شد.
با وجود آنکه اوکراین به زور به این یا آن سو هل داده شده است، اما کشوری است که سرمایه داری انحصاری نسبتا توسعه یافته ای دارد و طبقه حاکمه اش نیازها و جاه طلبی های خویش را دارد. در حالیکه اعضای این طبقه در میان خود بر سر اتحادهای خارجی با هم به نزاع می پردازند، اما دارای اتحاد منافع خاصی هم می باشند. به احتمال زیاد آنان به این وضعیت به مثابه فرصتی که سرمایه اوکراینی را از موقعیت تحت کنترل (انقیاد گرایانه ای) که دارد "آزاد" یا حداقل موقعیت آن را بهتر کنند، می نگرند. این دلیل عمده ی غیرقابل پیش بینی بودن اوضاع می باشد.
هر چند تقریبا باور نکردنی اما غیر ممکن نیست که درک کنیم چرا این روزها زجه های ضد «مافیای روسی الاصل یهودی» و «سلطه ی یهودیان کمونیست» در خیابانهای اوکریان را می شنویم. این ها شعارهای ناسیونالیست های اوکراینی بود که در دوره جنگ جهانی دوم به تهاجم آلمان هیتلری به صورت فرصتی برای سرنگونی سوسیالیسم که چهار میلیون اوکراینی جانشان را برای دفاع از آن دادند، می نگریستند. اوکراین تحت ستم اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی نبود، به عنوان یک جمهوری شوروی ظهور کرد و برای اولین بار در تاریخ خود به آنچنان نهاد سیاسی تبدیل گشت که مردمش به طور بی سابقه ای که هرگز قابل تصور نبود، شکوفا شدند.
با وجود آنکه اوکراین به زور به این یا آن سو هل داده شده است، اما کشوری است که سرمایه داری انحصاری نسبتا توسعه یافته ای دارد و طبقه حاکمه اش نیازها و جاه طلبی های خویش را دارد. در حالیکه اعضای این طبقه در میان خود بر سر اتحادهای خارجی با هم به نزاع می پردازند، اما دارای اتحاد منافع خاصی هم می باشند. به احتمال زیاد آنان به این وضعیت به مثابه فرصتی که سرمایه اوکراینی را از موقعیت تحت کنترل (انقیاد گرایانه ای) که دارد "آزاد" یا حداقل موقعیت آن را بهتر کنند، می نگرند. این دلیل عمده ی غیرقابل پیش بینی بودن اوضاع می باشد.
هر چند تقریبا باور نکردنی اما غیر ممکن نیست که درک کنیم چرا این روزها زجه های ضد «مافیای روسی الاصل یهودی» و «سلطه ی یهودیان کمونیست» در خیابانهای اوکریان را می شنویم. این ها شعارهای ناسیونالیست های اوکراینی بود که در دوره جنگ جهانی دوم به تهاجم آلمان هیتلری به صورت فرصتی برای سرنگونی سوسیالیسم که چهار میلیون اوکراینی جانشان را برای دفاع از آن دادند، می نگریستند. اوکراین تحت ستم اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی نبود، به عنوان یک جمهوری شوروی ظهور کرد و برای اولین بار در تاریخ خود به آنچنان نهاد سیاسی تبدیل گشت که مردمش به طور بی سابقه ای که هرگز قابل تصور نبود، شکوفا شدند.
در
ابتدا دانشجویان جنبشِ مایدان(میدان) نقش مهمی بازی کردند و به نظر میرسید
یک ترکیب سیاسی گسترده از مرم وجود دارد. با این حال طبق گزارشات سلطه حزب
اِسوبودا بطور فزاینده ای بر آن چیره شد، این حزبِ تاریخا طرفدار نازی،
سردمدار اشغال شهرداری کیف بود که باعث پرواز(فرار) یانوکوویچ شد و باندهای
شبه نظامی علنا فاشیستی با هم اتحاد راسیستی بوجود آوردند. این جریان های
فاشیستی، بیان منافع ملی سرمایه اوکراین و در عین حال در ضدیت با قدرت های
سرمایه داری خارجی می باشند. نقش مرکزی این عناصر در سقوط یانوکوویچ اشاره
به آن دارد که نمی توان این دینامیک سیاسی و ایدئولوژیک خطرناک را اراده
گرایانه خاموش کرد.
ایدئولوژیِ ارتجاعیِ افراطی
مشخصه این یا آن طرف دیگر درگیرِ جنگ برای کسب قدرت نیست. مناظره میان
مفسرین طرفدار آمریکا و طرفداران روسیه در مورد این که کدامیک از طرفین
واقعا فاشیست هستند، غلط است و در خدمت نیازها و منافع شان می باشد.
نژادپرستی شونیستی اوکراینی باندهای ضد روسی علیه یهودیان و قوم روس، مطابق
تاریک اندیشیِ پدرسالارانه ی نیروهای طرفدار روسیه (از جمله خود
یانوکوویچ) می باشد که اصرار میکنند اوکراین نباید به اتحادیه اروپا
بپیوندد زیرا نتیجه اش منجر به ازدواج های هم جنس گرایان و پایان "ارزش"های
مسیحیت خواهد بود.
نبرد ایدئولوژیک موجود تا حدی که جاری گشته است، در مورد "تقابل ارزش های غربی علیه روس" یا "دموکراسی علیه دیکتاتوری" نیست، زیرا بارها یانکویچ مکررا انتخاب شد، بلکه در مورد ناسیونالیسم اوکراینی می باشد. بیشتر آنکه، گذشته شرایطِ بد سلامتی و سیاسیی خانم تیموشینکو که آیا به او اجازه می دهد که به مرکز صحنه ی سیاسی بازگردد یا خیر، موضوع بررسی مطالعاتی بر متن چنان پدیده ای(روند تکوین عرصه سیاسی-م) می باشد؛ او که با زبان روسی بزرگ شده می گوید مجبور شده است که اوکرایینی حرف زدن و فکر کردن را یاد بگیرد و به خاطر نیاز به اتحاد کشور به مخالفت با تبدیل زبان روسی به زبان رسمیِ دوم کشور برخاسته است – البته مدت زیادی است که متحد شده اند- کشوری که در آن با بسیاری به چهار زبان مختلف صحبت میکنند، اما سرمایه داران برای دستیابی به هداف خود به عنوان طبقه سرمایه دار ملی نیاز به یک فضای سیاسی متفاوتی دارد. یکی از اولین اقدامات دولت جدید پایان دادن به موقعیت زبان روسی به عنوان زبان رسمیِ دوم اوکراین می باشد.
نبرد ایدئولوژیک موجود تا حدی که جاری گشته است، در مورد "تقابل ارزش های غربی علیه روس" یا "دموکراسی علیه دیکتاتوری" نیست، زیرا بارها یانکویچ مکررا انتخاب شد، بلکه در مورد ناسیونالیسم اوکراینی می باشد. بیشتر آنکه، گذشته شرایطِ بد سلامتی و سیاسیی خانم تیموشینکو که آیا به او اجازه می دهد که به مرکز صحنه ی سیاسی بازگردد یا خیر، موضوع بررسی مطالعاتی بر متن چنان پدیده ای(روند تکوین عرصه سیاسی-م) می باشد؛ او که با زبان روسی بزرگ شده می گوید مجبور شده است که اوکرایینی حرف زدن و فکر کردن را یاد بگیرد و به خاطر نیاز به اتحاد کشور به مخالفت با تبدیل زبان روسی به زبان رسمیِ دوم کشور برخاسته است – البته مدت زیادی است که متحد شده اند- کشوری که در آن با بسیاری به چهار زبان مختلف صحبت میکنند، اما سرمایه داران برای دستیابی به هداف خود به عنوان طبقه سرمایه دار ملی نیاز به یک فضای سیاسی متفاوتی دارد. یکی از اولین اقدامات دولت جدید پایان دادن به موقعیت زبان روسی به عنوان زبان رسمیِ دوم اوکراین می باشد.
آن چه امروز می بینیم از یک طرف، تراژدی پس
لرزه های احیای سرمایه داری در اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی سابق است که
پس از مرگ استالین اتفاق افتاد، و از طرف دیگر دعوای کثیف میان قدرت های
امپریالیستی بزرگ که نه فقط بر سر این که کدامیک از اوکراین و مردمش تغذیه
کرده و پروار خواهد شد بلکه نهایتا بر سر فرمانروایی و امپراتوری می باشد.
اوکراین
در آشفتگی بیشتری که اروپا از زمان تجزیه یوگوسلاوی به خود ندیده است،
قرار دارد. هرچند میان اوضاع یوگوسلاوی و اوکراین تفاوت های اساسی وجود
دارد، اما دارای تشابهاتی از جاه طلبی های آزمندانه یِ درنده خویانه و
بلند پروازی های بی پروایِ قدرت های امپریالیستی بزرگ به ویِژه آلمان،
ایالات متحده و روسیه می باشد؛ گسل ها و اتحادهای داخلی و بین المللیِ طبقه
ی سرمایه دار داخلی سریعا جا به جا شونده؛ و پرورش دادن جنبش های توده ای
ارتجاعی که این منافع قوه ی محرکه شان است، از جمله شباهت ها می باشند.
اما جهان به ویژه در دهه ی گذشته تغییر کرده است و غرب نمی تواند انتظار
یک پیروزی سهل را داشته باشد.
صرفنظر از رخدادهای فوری، در چنین بستری حل سریع چنین وضع پیچیده ای نامحتمل است. بوی خون به مشام گرگ ها رسیده است.
صرفنظر از رخدادهای فوری، در چنین بستری حل سریع چنین وضع پیچیده ای نامحتمل است. بوی خون به مشام گرگ ها رسیده است.
توضیح ناشر اصلی: این بسته سرویس خبری جهانی برای فتح( AWTWNS) در هفته 24 فوریه 2014 شامل یک مقاله است. تکثیر آن و یا استفاده تمام و یا بخشی از آن به هر طریقی تا زمانی حق اعتبار آن حفظ شود بلامنازع است.
This AWTWNS news packet for the week of 24 February 2014 contains one article. It may be reproduced or used in any way, in whole or in part, as long as it is credited.
Web site: aworldtowinns.co.uk
To subscribe or forback issues, go to www.aworldtowin.orgorhttp://uk.groups.yahoo.com/group/AWorldToWinNewsService/
To subscribe or forback issues, go to www.aworldtowin.orgorhttp://uk.groups.yahoo.com/group/AWorldToWinNewsService/
Write to us – send usinformation, comments, criticisms, suggestions and articles: aworldtowinns@yahoo.co.uk
اشتراک در:
پستها (Atom)