« مویه کن بحر خزر »
gilani@f-gilani.com
www.f-gilani.com
هفت ماه پس از افشاگری « جلیل بهار » در مورد فاجعه ای که شرکت نفت انگلیس (بریتیش پترلیوم) در دریای خزر به بار آورده است و می رود که تبدیل به فاجعه ای هولناک تر از فاجعه خلیج مکزیک شود ، هنوز تکلیف رژیم حقوقی این غنی ترین ذخیره ی نفت و گاز جهان ، در رابطه با ایران روشن نیست . در حالی که الهام علی اوف رئیس عروسکی جمهوری آذربایجان تبدیل به گاو شیرده شرکت نفت انگلیس شده و زمینه هائی فراهم کرده تا انگلیسی ها سهم ایران را هم بدوشند، هنوز حکومت اسلامی حتی به این نتیجه نرسیده که سهم ایران از بستر و زیر بستر دریای خزر ، یک پنجم است یا کمتر . و اصلا نام این دریاچه دریای مازندان است ، یا دریای خزر، و شاید هم هنوز و همچنان دریای قزوین ! که فقط باید زنانه مردانه در آن غرق شد .
صورت مساله
حوزه ی خزر ، یکی از بزرگ ترین ذخایر هیدروکربن جهان است . ثروتی را که زیر این دریا نهفته است، تریلیون ها دلار برآورد می کنند ، نه میلیاردها دلار. درجهانی که برای انرژی له له می زند ، بیش از نیمی از جمعیت هفتاد و پنج میلیونی ایران زیر خط فقر زندگی می کنند ، آن وقت گاز جنوب ایران را شرکت های انگلیسی و آمریکائی در قطرمی مکند ، ذخائر نفت خوزستان و فلات قاره به سمت شیخ نشین ها جریان یافته و در آمد آن چه هم در سمت ایران استخراج می شود ، یا به جیب آقازاده ها و از ما بهتران می رود ، یا خرج تروریست های اسلامی و تسلیحات بی در و پیکر و « پروژه !» های فرامرزی حکومت اسلامی در نقاطی از آمریکای لاتین و آفریقا می شود .
برآورد علمی این است که بیش از 200 میلیارد بشکه نفت و بیش از سه تربلیون متر مکعب گاز طبیعی زیر دریای خزر نهفته است ، آن وقت آلودگی هولناکی که شرکت نفت انگلیس – از ناحیه جمهوری آذربایجان – در دریای خزر ایجاد کرده ، حتی می رود که صیادان شمال ایران را از همان صید بخور و نمیری هم که سهم عمده اش از دیرباز به سماکان (سلف خرهای ماهی ) می رسیده است، محروم کند . و برای ایران بماند همان ساحل دیوار کشی شده که مردم ایران در شنای زنانه و مردانه یا شکار دریا شوند ، یا شکار « برادران بسیجی » و « نیروی انتظامی» .
مسعود میرکاظمی وزیر نفت حکومت اسلامی ، در همین سال جاری گفته بود که ذخائر نفت ایران 150 میلیارد و 310 میلیون بشکه است که نسبت به برآوردهای گذشته ، 9 در صد بیشتر است . به محض انتصاب سید محمد خاتمی در خرداد ماه 1376 ، یونیون بانک سوئیس ذخیره ی نفتی ایران را 90 میلیارد بشکه بر آورد کرده بود و به این نتیجه رسیده بود که این ذخیره ، به اضافه ی 21 تریلیون متر مکعب گاز طبیعی ، ایران را با دولت اصلاح طلب خاتمی به بستر مطلوبی برای سرمایه گذاری های غربی تبدیل خواهد کرد . لابد امروز که بیش از 40 میلیارد بشکه به برآورد1376 اضافه شده و بنا به آماری که همین « برادر پاسدار» داده ، ذخیره گاز هم از 21 تریلیون به 33 تریلیون متر مکعب افزایش یافته ، آن «بستر مطلوب » باید تبدیل به « بهشت مطلوب » سرمایه داری جهانی شده باشد . و لابد باید به همین دلیل باشد که شاخص زندگی زیر خط فقر به هفتاد و پنج در صد رسیده است . شاید هم به خاطر این بی نیازی باشد که ذخائر نفت و گاز دریای خزر ، چندان مورد توجه حکومت « معدلت پرور » اسلامی قرار نگرفته و شرکت نفت انگلیس کم و کسری های دیگرش را به کمک رئیس جمهوری منتخب خود الهام علی اوف در دریای خزر جبران می کند . جلیل بهار در تحلیل علمی هفت ماه پیش خود که در وبلاگ Therearenosunglasses با عنوان فاجعه ی کاسپین BP منتشر شد ، کم و کسری های بریتیش پترولیوم را در ته کشیدن نفت دریای شمال و به بن بست رسیدن پنجاه در صد سهام انگلیسی ها در نفت آلاسکا دانسته و نتیجه گرفته که به همین دلیل بریتانیا و ایالات متحده دست به دست هم داده اند تا نفت عراق و حوزه دریای خزر را چپاول کنند . جلیل بهار می نویسد صد بیلیون دلار هزینه ی جنگ عراق چه معنائی می تواند داشته باشد وقتی تریلیون ها دلار در این دو منطقه نهفته است ؟
«... بریتیش پترولیوم 29 هزار ایستگاه در سراسر جهان دارد که از آن جمله اند 15 هزار ایستگاه در ایالات متحده . این ایستگاه ها ، با نام های تجاری Amoco و ARCO و به وسیله بریتیش پترولیوم عمل می کنند . شرکت نفت انگلیس صد و ده هزار و صد و پنجاه و نه کارگر و کارمند در سراسر جهان دارد که 42 هزارشان در ایالات متحده کار می کنند ...
« ... BP در قلب انحصارات سیاسی و اقتصادی برای چپاول نفت جهان قرار دارد و کشورهای حاشیه ی دریای خزر قربانیان معاملات این انحصاراتند ...
«... در اهمیت دراز مدت ژئوپولیتیک که برای غرب امری حیاتی است ، ذخائر عظیم دریای خزر چنان جایگاهی دارد که غفلت از آن ، منافع غرب را در آینده به خطر خواهد انداخت. اساسا باید گفت که اقتصاد بریتانیا و رهبری اقتصادی ایالات متحده ، بخصوص با اتکای دراز مدت چین وهندوستان به منابع انرژی تحت استیلای غربی ها ، از هم اکنون به خطر افتاده است . بنابراین ، ذخائر نفت و گاز دریای خزر ، اهمیت حیاتی بیشتری در آینده ی اقتصاد بریتانیا و ایالات متحده خواهد داشت...»
نشت نفت در خزر
پس برای مرکز انحصارات سیاسی و اقتصادی ، اهمیتی نخواهد داشت اگر چنگ انداختن شرکت نفت انگلیس بر ذخائر بی کران نفت و گاز دریای خزر از طریق جمهوری آذربایجان ، حیات آینده ی بیش ازچهار صد نوع پدیده ی بی همتای بیولوژیک دریای خزر را با خطر نابودی رو به رو کند . خطری که هم اکنون در نتیجه عملیات نفتی بریتیش پترولیوم به وجود آمده ، مرگ سرسام آورجانداران دریای خزر است که در اثر مسموم شدن دریا با آلودگی نفتی ، هزاران شان مدام از بین می روند .
واقعیت این است که از مقررات حفظ محیط زیست درحوزه ی دریای خزر خبری نیست . نه تنها میلیون ها بشکه نفت روزانه از چاه های دریائی به غارت می رود ، بلکه لوله های اصلی BP برای انتقال نفت ، مدام نشت می کنند و به آلودگی آب دریای خزر می افزایند. تنها گزینه ی انتقال نفت ، کشیدن لوله هائی است که از بستر دریای خزر به جنوب ترکیه کشیده شود و برای رسیدن به مقصد تا بنادر مدیترانه ، از چهار کشور عبور کند .
تحقیقات جلیل بهار به ما می گوید دو لوله ی نفتی کوچک تر که هم اکنون مورد بهره برداری قرار
گرفته اند ، به صورت گسترده ای نشت کرده اند . نشت هائی را هم که در اثر حفاری های نا موفق صورت گرفته است ، باید به نشتی های وسیع آن دو لوله ی کوچک تر افزود. جلیل بهار می نویسد:
« ... و سرانجام باید آلودگی های ناشی از ساختن پالایشگاه ها و مراکز شیمیائی را هم در مسموم کردن آب دریای خزر در نظر گرفت ...
« ... به هر صورت ، پالایشگاه آبشرون Absheron آذربایجان تا کنون باعث آلودگی های زیست محیطی عظیمی شده است . در واقع باید گفت که هیچ گونه مقررات زیست محیطی در این منطقه وجود ندارد. این موقعیت باعث جذب سرمایه های خارجی به جمهوری آذربایجان شده وسیل دلارهای نفتی را به سوی دیکتاتورهای فاسد منطقه که اشتیاق وسیعی به امضای قراردادهای فرا میلیاردی با کمپانی های خارجی دارند ، سرازیر کرده است . در این مورد ، توجه شما را به قرار داد چهار میلیارد دلاری اخیر جمهوری آذربایجان با شرکت نفت انگلیس جلب می کنم « !
الهام علی اوف که پس از مرگ پدرش حیدر علی اوف افسر سابق کا گ ب در سال 2003 با انتخاباتی قلابی از طرف بریتانیا و ایالات متحده در راس قدرت سیاسی جمهوری آذربایجان قرار گرفت ، توانست شرکت نفت انگلیس را که در سال 1952 ( 1331) توسط دولت منتخب دکتر محمد مصدق خلع ید شده بود ، از در دیگری وارد کند و در صدر غارتگران نفتی منطقه بنشاند . به قول جلیل بهار ، البته خوب بود اگر از طریق غارت نفت ، سودی اگر چه اندک به جمهوری آذربایجان ، یا حتی ایران می رسید ، اما بار دیگر انگلیسی ها دیکتاتوری عروسکی را به قدرت رساندند تا عمل دوشیدن گاو را آسان تر کنند . واقعیت این است که اکنون جمهوری آذربایجان برای انگلیسی ها تبدیل به گاوی شیرده شده است . برای دوشیدن گاو، انگلیسی ها و آمریکائی ها باید از طریق عملیات پنهانی MI6 و CIA دولت های عروسکی خود را در هر جای جهان که مورد نظرآن هاست به تخت بنشانند.
جلیل بهار می گوید نتیجه کار ، تقریبا آینه ای است که نشان می دهد چگونه دهه ها پیش از آن که دولت دموکراتیکی در ایران پا بگیرد و در دهه ی پنجاه ( میلادی ) نفت ایران را ملی کند ، انگلیسی ها نفت ایران را غارت می کردند . صحنه ، درست مثل دهه های پیش از ملی شدن نفت ایران است . احمق های حقیری که بر آذربایجان حکم می رانند ، درست مثل احمق های حقیری که پیش از مصدق بر ایران حکم می رانند و [پس از مصدق نیز بر ایران حکم رانده اند ] ، پولی را که با به حراج گذاشتن ذخائر نفتی دریای خزر گیرشان می آید ، هرگز به خواب هم نمی دیده اند . اما واقعیت امر این است که شرکت نفت انگلیس دارد از آن ها بعنوان کف روی شیری که از گاو می دوشند استفاده می کند .[ همان گونه که در مورد حکم رانان ایران چنین کرده است ] . آذری ها تبدیل به ابزار عروسکی شده اند . همین کارت را ، انگلیسی ها در حاکمیت جدید ایران هم بازی می کنند . همان گونه که حالا دیگر هر طفل ابجد خوانی هم می داند بریتانیائی ها که به صورت بسیار فعالی پشت صحنه ی به قدرت رسیدن ملاها در ایرن نقش داشته اند ، دوباره در ایران پرکار شده اند.
نگاهی به آینه
مروری، اگر چه به اختصار ، بر فصل چهارم کتاب بازی شیطان رابرت دریفوس ( به ترجمه صاحب این قلم ) ، دلیل اثباتی ادعای تاریخی جلیل بهار است ؛ اگر چه در 57 سال گذشته ، هزاران صفحه تحقیق در مورد نقش بریتانیا و ایالات متحده در ایران منتشر شده و مادلن آلبرایت وزیر امور خارجه بیل کلینتون رسما از مردم ایران معذرت خواسته است . منتها در معذرت خواهی خانم آلبرایت نیامده که اگر کودتای مشترک ایالات متحده و بریتانیا در سال 1953 با خریدن وکلای مجلس و روزنامه نگاران ولات و لمپن ها و ارتشی ها، دولت ملی و منتخب دکتر محمد مصدق را سرنگون نمی کرد ، و بعد ها کمر به انهدام جمال عبدالناصر در مصر نمی بست ، خاورمیانه امروز به چنین روزفلاکت باری نمی افتاد و آذربایجان جدا شده از اتحاد جماهیر شوروی ، تبدیل به گاو شیر ده انگلیسی ها برای چپاول ذخائر نفتی دریای خزر و فراهم آوردن مقدمات انقراض محیط زیست در این دریاچه نمی شد .
«... محبوبیت او [مصدق] ، بیشتر به خاطر انگیزه ی پرتوانش در ملی کردن صنعت نفت و جدالش با شرکتی بود که امروزه به بریتیش پترولیوم (BP) معروف است ... دکتر مصدق به عنوان نخست وزیر، طرح ملی کردن شرکت نفت انگلیس و پرشیا را سرسختانه به پیش برد. این حرکت ، برای انگلستان ضربه ای فاجعه بار بود. شرکت نفت انگلیس (APOC ) ، که بعدها به شرکت نفت انگلیس و ایران و بعد به شرکت نفت انگلیس تغییر نام داد ، در دایره ی وسیع دارائی های جهانی خود، در آمد سرشاری از این شرکت می برد. آغاز کار این عمل غارتگرانه ، در جریان جنگ اول جهانی به عنوان طرح ویژه ی امپراتوری وینستون چرچیل شکل گرفت که نفت ایران را عمدتا برای تامین سوخت نیروی دریائی بریتانیای می خواست ...
« ... مصدق ، بی درنگ در سیاست بریتانیا مورد نفرت قرار گرفت و شاه که نبض او فقط برای تاج و تختش می زد تا بتواند با حمایت لندن و واشینگتن آن را حفظ کند ، به این وضع دامن می زد. در آغاز ، اغلب آیت الله های سیاسی [ از جمله آیت الله ابوالقاسم کاشانی که روح الله موسوی خمینی میان سال نیز دستیارش بود ] به جبهه ملی پیوستند ، اما بعدها جبهه ملی را ترک گفتند و به جریان مبارزه ای که CIA علیه مصدق راه انداخته بود [ عملیات آژاکس] و منجر به کودتای نظامی اگوست سال 1953( 28 مرداد 1332) علیه دکتر محمد مصدق شد پیوستند. شاه که از کشور گریخته بود ، به تخت طاووس خود بازگشت و ملی کردن صنعت نفت ، عقیم ماند...
«... در نتیجه ی این واقعه ، ایالات متحده بر نفت ایران چنگ انداخت . چهل در صد از سهام کنسرسیوم جدید به پنج شرکت نفتی آمریکائی رسید و سهم بریتیش پترولیوم کاهش یافت...
« ... این که ماجرای کودتا علیه دولت ملی دکتر محمد مصدق ، باعملیات CIA و MI6 انجام شد ، بارها گفته و نوشته شده است ، اما آن چه هرگز گزارش نشده است ، این واقعیت است که دو سازمان جاسوسی انگلیسی و آمریکائی (CIA و MI6 ) ، تنگاتنگ با روحانیان و علمای ایران کار می کردند که در مرحله ی نخست ، مصدق را تضعیف کنند و در نهایت ، او را براندازند. جمعیت انبوهی از اوباش به خیابان ها ریخته بودند که سران شان را CIA خریده بود و به خیلی شان پول نقد داده بود . این جمعیت ناآگاه که اغلب از اراذل بودند، در پیوند با علما و به وسیله ی آنان به حرکت در آمده و سازماندهی شده بودند ، و مطالبه شان برکناری مصدق و باز گشت شاه بود . آیت الله ابوالقاسم کاشانی نماینده ی اصلی اخوان المسلمین در ایران و آیت الله روح الله خمینی تعزیه گردان روحانیان اسلامیست ، در مرکز این جدال سازماندهی دهی به وسیله CIA قرار داشتند . بنا به گزارش های رسمی مقام های سابق ایران ، خمینی در آن زمان آخوند گمنام و میان سالی بود که از پیروان کاشانی بود و در جریان طرفداری از شاه ، علیه مصدق در مرکز تظاهرات سازماندهی شده به وسیله CIA قرار داشت .
« ... فریدون هویدا که تا انقلاب سال 1979 سفیر ایران در سازمان ملل بود ، می گوید: بریتانیائی ها می خواستند امپراتوری خود را حفظ کنند ، و بهترین راه برای حفظ سلطه بر ایران ، سیاست تفرقه بینداز و حکومت کن بود. انگلیسی ها چند طرفه بازی می کردند . با اخوان المسلمین در مصر و ملاهای ایران معامله می کردند ، اما همزمان با ارتش و خانواده سلطنتی ایران هم در معامله بودند...
« ... انگلیسی ها با ملاها روابطه و معاملات مالی داشتند . مهم ترین شان را پیدا می کردند و به کمکش می شتافتند . آخوندها زیرک بودند. می دانستند که بریتانیائی ها مهم ترین قدرت جهانند . البته پای علف و علیق هم در میان بود . انگلیسی ها چمدان های پر از پول نقد را می آوردند و تقدیم آنان می کردند . مثلا ، بازاری ها و تجار ثروتمند ، هر کدام برای خود آیت اللهی داشتند که به آنان پول می خوراندند . طراح و مجری این برنامه ، بریتانیا بود ... »
بریتانیا و انگلیسی هائی که در پی اسپانیائی ها ، با قتل عام سرخ پوستان و بردگان آفریقائی و مستخدمان سفید پوست و تهی دستان آمریکای شمالی ، بستر امروزی را برای حفظ منافع تجاری ، تجاوز نظامی ، دخالت مستقیم در امور کشورها و غارت منابع طبیعی و نیروی کار جهان زیر ستم هموار کردند ، از هیچ دری بیرون نرفته اند که از در دیگر در نیایند . در تکمیل صدها کتاب و رساله ی تحقیقی که در این زمینه نوشته شده ، « تاریخ مردم ایالات متحده » ی هوارد زین که از علمی ترین مورخان جهان است ، به ما سند می دهد که غارتگری ها و جنایات انگلیسی ها ، و انگلیسی های آمریکائی شده ، میخ هزار شاخی است که در اعماق زندگی مردم جهان فرو رفته است.
ملی شدن صنعت نفت ایران ، با عملیات مشترک ایالات متحده و بریتانیا ناکام ماند ، اما پس از براندازی دولت ملی مصدق ، انگلیسی ها ناچار شدند در کنسرسیوم نفت که دست پخت مشترک CIA و MI6 بود ، سهم کمتری نسبت به گذشته ببرند . غارت نفت جنوب عراق و سهم بریتانیا از نفت عربستان نیز ، برای اشتهای شرکت نفت انگلیس قانع کننده نبود .
در دهه ی چهل میلادی که زمزمه ی نفت شمال در ایران ناکام ماند ، انگلیسی ها دنبال فرصتی می گشتند تا نفت و گاز بی کران دریای خزر را ببلعند . به قدرت رساندن اسلامیست ها در ایران دهه ی هفتاد و فرو پاشی اتحاد شوروی در دهه ی نود ، این فرصت طلائی را برای شرکت نفت انگلیس فراهم آورد تا با پانزده کمپانی نفتی خود ، بر این ذخیره عظیم نفت و گاز خیمه بزند . حالا دیگر مساله مالکیت دو کشور ایران و شوروی بر دریای خزر دست و پا گیر نبود، ایران دیگر مالک پنجاه در صد دریای خزر نبود و دریا میان پنج کشور ( ایران ، روسیه ، آذربایجان ، قزاستان و ترکمنستان) تقسیم شده بود .
در حالی که هنوز مساله ی حدود دریای خزر بر اساس خط میانی حل نشده بود و اصلا معلوم نبود و نیست که ایران همان بیست در صد را هم داشته باشد ، شرکت نفت انگلیس میلیون ها پاند به جیب الهام علی اوف و رهبران جمهوری آذربایجان ریخت تا چاه ها را بزند و لوله ها را بکشد. آبراهامز از مدیران اصلی «بی پی » که ماموریت عقد قرار دادها را به عهده داشت ، می گوید ظرف چهار ماه مذاکره با شرکت نفت دولت آذربایجان ، چهل و پنچ میلیون پاند هزینه کرده اند . در عین حال ، به قول جلیل بهار، شرکت نفت انگلیس تنگاتنگ با سازمان جاسوسی MI6 کار می کند تا برای سهولت عقد قراردادهای خود ، ترکیب سیاسی حاکم بر کشورها را تغییر بدهد . در این همکاری بود که الهام علی اوف در انتخابات سال 2003 ، با حقه بازی های انتخاباتی جانشین پدرش حیدر علی اوف شد . پس بیهوده نیست که جلیل بهار صحنه ی جمهوری آذربایجان را به آینه ای تشبیه می کند که منعکس کننده ی دهه ها پیش از سال 1952ایران است . خرید و فروش آدم ها و شیوه های نفوذ و به دست گرفتن مهار امور سیاسی و گماردن عناصر عروسکی در راس قدرت تصمیم گیری ، همان است که در دهه ی پنجاه بود و توانست برای حفظ منافع تجاری امپریالیست ها، مصدق را در سال 53 در ایران و زلایا رئیس جمهوری ملی گرای گواتمالا را یک سال پس از آن سرنگون کند . در ایران حفظ منافع شرکت های نفتی امپریالیستی مطرح بود و درگواتمالا حفظ منافع شرکت های میوه و... و ... و...
دکتر عیسی گلوردی می نویسد :
« ... با وجود اختلاف دو دهه ای پیرامون تحدید حدود دریای خزر بین کشورهای ساحلی ، در حال حاضر چهار کشور ساحلی روسیه ، قزاقستان ، آذربایجان و ترکمنستان توانسته اند بر اساس روش خط میانی به مبنای مشترکی برای تحدید حدود دریائی یکدیگر بر اساس موافقت نامه ها و معاهدات دو جانبه دست یابند و این تنها جمهوری اسلامی ایران است که از این قافله عقب مانده است ...»
همان طور که در همین ماه های اخیر ایرانیائی به باکو و سواحل جمهوری آذربایجان رفته اند و دیده اند که آثار نشت نفت در آب کرانه آذربایجان ، خزر را از آن سمت چنان سیاه کرده که با فاجعه خلیج مکزیک چندان فاصله ای نمی تواند داشته باشد ، لابد نمایندگان حکومت اسلامی هم آن آب آلوده به نفت خام را می بینند و حرفی از وقوع فاجعه نمی زنند .
خزر دریا نیست که به اقیانوس ها و دریاها راه داشته باشد . خزر دریاچه ای بسته است که حتی با رودهای ولگا و دون هم نمی تواند مختصات دریا را داشته باشد . پس آلودگی در آن به سرعت گسترش خواهد یافت . اگر شرکت نفت انگلیس چنین فاجعه ای را گسترش بدهد ؛ که می دهد ، اکوسیستم و زندگی اقتصادی کرانه شمال ایران را خطری غیرقابل جبران تهدید خواهد کرد. یعنی که ایران ، نه تنها در دو حاکمیت بهره ای از ذخائر عظیم نفت دریای خزر نبرده است ، بلکه باردیگر باید تاوان اشتهای سیری ناپذیر بریتیش پترولیوم و امپراتوری نفتی جهان را پس بدهد .
دی ماه 1389 آآآ
gilani@f-gilani.com
www.f-gilani.com
هفت ماه پس از افشاگری « جلیل بهار » در مورد فاجعه ای که شرکت نفت انگلیس (بریتیش پترلیوم) در دریای خزر به بار آورده است و می رود که تبدیل به فاجعه ای هولناک تر از فاجعه خلیج مکزیک شود ، هنوز تکلیف رژیم حقوقی این غنی ترین ذخیره ی نفت و گاز جهان ، در رابطه با ایران روشن نیست . در حالی که الهام علی اوف رئیس عروسکی جمهوری آذربایجان تبدیل به گاو شیرده شرکت نفت انگلیس شده و زمینه هائی فراهم کرده تا انگلیسی ها سهم ایران را هم بدوشند، هنوز حکومت اسلامی حتی به این نتیجه نرسیده که سهم ایران از بستر و زیر بستر دریای خزر ، یک پنجم است یا کمتر . و اصلا نام این دریاچه دریای مازندان است ، یا دریای خزر، و شاید هم هنوز و همچنان دریای قزوین ! که فقط باید زنانه مردانه در آن غرق شد .
صورت مساله
حوزه ی خزر ، یکی از بزرگ ترین ذخایر هیدروکربن جهان است . ثروتی را که زیر این دریا نهفته است، تریلیون ها دلار برآورد می کنند ، نه میلیاردها دلار. درجهانی که برای انرژی له له می زند ، بیش از نیمی از جمعیت هفتاد و پنج میلیونی ایران زیر خط فقر زندگی می کنند ، آن وقت گاز جنوب ایران را شرکت های انگلیسی و آمریکائی در قطرمی مکند ، ذخائر نفت خوزستان و فلات قاره به سمت شیخ نشین ها جریان یافته و در آمد آن چه هم در سمت ایران استخراج می شود ، یا به جیب آقازاده ها و از ما بهتران می رود ، یا خرج تروریست های اسلامی و تسلیحات بی در و پیکر و « پروژه !» های فرامرزی حکومت اسلامی در نقاطی از آمریکای لاتین و آفریقا می شود .
برآورد علمی این است که بیش از 200 میلیارد بشکه نفت و بیش از سه تربلیون متر مکعب گاز طبیعی زیر دریای خزر نهفته است ، آن وقت آلودگی هولناکی که شرکت نفت انگلیس – از ناحیه جمهوری آذربایجان – در دریای خزر ایجاد کرده ، حتی می رود که صیادان شمال ایران را از همان صید بخور و نمیری هم که سهم عمده اش از دیرباز به سماکان (سلف خرهای ماهی ) می رسیده است، محروم کند . و برای ایران بماند همان ساحل دیوار کشی شده که مردم ایران در شنای زنانه و مردانه یا شکار دریا شوند ، یا شکار « برادران بسیجی » و « نیروی انتظامی» .
مسعود میرکاظمی وزیر نفت حکومت اسلامی ، در همین سال جاری گفته بود که ذخائر نفت ایران 150 میلیارد و 310 میلیون بشکه است که نسبت به برآوردهای گذشته ، 9 در صد بیشتر است . به محض انتصاب سید محمد خاتمی در خرداد ماه 1376 ، یونیون بانک سوئیس ذخیره ی نفتی ایران را 90 میلیارد بشکه بر آورد کرده بود و به این نتیجه رسیده بود که این ذخیره ، به اضافه ی 21 تریلیون متر مکعب گاز طبیعی ، ایران را با دولت اصلاح طلب خاتمی به بستر مطلوبی برای سرمایه گذاری های غربی تبدیل خواهد کرد . لابد امروز که بیش از 40 میلیارد بشکه به برآورد1376 اضافه شده و بنا به آماری که همین « برادر پاسدار» داده ، ذخیره گاز هم از 21 تریلیون به 33 تریلیون متر مکعب افزایش یافته ، آن «بستر مطلوب » باید تبدیل به « بهشت مطلوب » سرمایه داری جهانی شده باشد . و لابد باید به همین دلیل باشد که شاخص زندگی زیر خط فقر به هفتاد و پنج در صد رسیده است . شاید هم به خاطر این بی نیازی باشد که ذخائر نفت و گاز دریای خزر ، چندان مورد توجه حکومت « معدلت پرور » اسلامی قرار نگرفته و شرکت نفت انگلیس کم و کسری های دیگرش را به کمک رئیس جمهوری منتخب خود الهام علی اوف در دریای خزر جبران می کند . جلیل بهار در تحلیل علمی هفت ماه پیش خود که در وبلاگ Therearenosunglasses با عنوان فاجعه ی کاسپین BP منتشر شد ، کم و کسری های بریتیش پترولیوم را در ته کشیدن نفت دریای شمال و به بن بست رسیدن پنجاه در صد سهام انگلیسی ها در نفت آلاسکا دانسته و نتیجه گرفته که به همین دلیل بریتانیا و ایالات متحده دست به دست هم داده اند تا نفت عراق و حوزه دریای خزر را چپاول کنند . جلیل بهار می نویسد صد بیلیون دلار هزینه ی جنگ عراق چه معنائی می تواند داشته باشد وقتی تریلیون ها دلار در این دو منطقه نهفته است ؟
«... بریتیش پترولیوم 29 هزار ایستگاه در سراسر جهان دارد که از آن جمله اند 15 هزار ایستگاه در ایالات متحده . این ایستگاه ها ، با نام های تجاری Amoco و ARCO و به وسیله بریتیش پترولیوم عمل می کنند . شرکت نفت انگلیس صد و ده هزار و صد و پنجاه و نه کارگر و کارمند در سراسر جهان دارد که 42 هزارشان در ایالات متحده کار می کنند ...
« ... BP در قلب انحصارات سیاسی و اقتصادی برای چپاول نفت جهان قرار دارد و کشورهای حاشیه ی دریای خزر قربانیان معاملات این انحصاراتند ...
«... در اهمیت دراز مدت ژئوپولیتیک که برای غرب امری حیاتی است ، ذخائر عظیم دریای خزر چنان جایگاهی دارد که غفلت از آن ، منافع غرب را در آینده به خطر خواهد انداخت. اساسا باید گفت که اقتصاد بریتانیا و رهبری اقتصادی ایالات متحده ، بخصوص با اتکای دراز مدت چین وهندوستان به منابع انرژی تحت استیلای غربی ها ، از هم اکنون به خطر افتاده است . بنابراین ، ذخائر نفت و گاز دریای خزر ، اهمیت حیاتی بیشتری در آینده ی اقتصاد بریتانیا و ایالات متحده خواهد داشت...»
نشت نفت در خزر
پس برای مرکز انحصارات سیاسی و اقتصادی ، اهمیتی نخواهد داشت اگر چنگ انداختن شرکت نفت انگلیس بر ذخائر بی کران نفت و گاز دریای خزر از طریق جمهوری آذربایجان ، حیات آینده ی بیش ازچهار صد نوع پدیده ی بی همتای بیولوژیک دریای خزر را با خطر نابودی رو به رو کند . خطری که هم اکنون در نتیجه عملیات نفتی بریتیش پترولیوم به وجود آمده ، مرگ سرسام آورجانداران دریای خزر است که در اثر مسموم شدن دریا با آلودگی نفتی ، هزاران شان مدام از بین می روند .
واقعیت این است که از مقررات حفظ محیط زیست درحوزه ی دریای خزر خبری نیست . نه تنها میلیون ها بشکه نفت روزانه از چاه های دریائی به غارت می رود ، بلکه لوله های اصلی BP برای انتقال نفت ، مدام نشت می کنند و به آلودگی آب دریای خزر می افزایند. تنها گزینه ی انتقال نفت ، کشیدن لوله هائی است که از بستر دریای خزر به جنوب ترکیه کشیده شود و برای رسیدن به مقصد تا بنادر مدیترانه ، از چهار کشور عبور کند .
تحقیقات جلیل بهار به ما می گوید دو لوله ی نفتی کوچک تر که هم اکنون مورد بهره برداری قرار
گرفته اند ، به صورت گسترده ای نشت کرده اند . نشت هائی را هم که در اثر حفاری های نا موفق صورت گرفته است ، باید به نشتی های وسیع آن دو لوله ی کوچک تر افزود. جلیل بهار می نویسد:
« ... و سرانجام باید آلودگی های ناشی از ساختن پالایشگاه ها و مراکز شیمیائی را هم در مسموم کردن آب دریای خزر در نظر گرفت ...
« ... به هر صورت ، پالایشگاه آبشرون Absheron آذربایجان تا کنون باعث آلودگی های زیست محیطی عظیمی شده است . در واقع باید گفت که هیچ گونه مقررات زیست محیطی در این منطقه وجود ندارد. این موقعیت باعث جذب سرمایه های خارجی به جمهوری آذربایجان شده وسیل دلارهای نفتی را به سوی دیکتاتورهای فاسد منطقه که اشتیاق وسیعی به امضای قراردادهای فرا میلیاردی با کمپانی های خارجی دارند ، سرازیر کرده است . در این مورد ، توجه شما را به قرار داد چهار میلیارد دلاری اخیر جمهوری آذربایجان با شرکت نفت انگلیس جلب می کنم « !
الهام علی اوف که پس از مرگ پدرش حیدر علی اوف افسر سابق کا گ ب در سال 2003 با انتخاباتی قلابی از طرف بریتانیا و ایالات متحده در راس قدرت سیاسی جمهوری آذربایجان قرار گرفت ، توانست شرکت نفت انگلیس را که در سال 1952 ( 1331) توسط دولت منتخب دکتر محمد مصدق خلع ید شده بود ، از در دیگری وارد کند و در صدر غارتگران نفتی منطقه بنشاند . به قول جلیل بهار ، البته خوب بود اگر از طریق غارت نفت ، سودی اگر چه اندک به جمهوری آذربایجان ، یا حتی ایران می رسید ، اما بار دیگر انگلیسی ها دیکتاتوری عروسکی را به قدرت رساندند تا عمل دوشیدن گاو را آسان تر کنند . واقعیت این است که اکنون جمهوری آذربایجان برای انگلیسی ها تبدیل به گاوی شیرده شده است . برای دوشیدن گاو، انگلیسی ها و آمریکائی ها باید از طریق عملیات پنهانی MI6 و CIA دولت های عروسکی خود را در هر جای جهان که مورد نظرآن هاست به تخت بنشانند.
جلیل بهار می گوید نتیجه کار ، تقریبا آینه ای است که نشان می دهد چگونه دهه ها پیش از آن که دولت دموکراتیکی در ایران پا بگیرد و در دهه ی پنجاه ( میلادی ) نفت ایران را ملی کند ، انگلیسی ها نفت ایران را غارت می کردند . صحنه ، درست مثل دهه های پیش از ملی شدن نفت ایران است . احمق های حقیری که بر آذربایجان حکم می رانند ، درست مثل احمق های حقیری که پیش از مصدق بر ایران حکم می رانند و [پس از مصدق نیز بر ایران حکم رانده اند ] ، پولی را که با به حراج گذاشتن ذخائر نفتی دریای خزر گیرشان می آید ، هرگز به خواب هم نمی دیده اند . اما واقعیت امر این است که شرکت نفت انگلیس دارد از آن ها بعنوان کف روی شیری که از گاو می دوشند استفاده می کند .[ همان گونه که در مورد حکم رانان ایران چنین کرده است ] . آذری ها تبدیل به ابزار عروسکی شده اند . همین کارت را ، انگلیسی ها در حاکمیت جدید ایران هم بازی می کنند . همان گونه که حالا دیگر هر طفل ابجد خوانی هم می داند بریتانیائی ها که به صورت بسیار فعالی پشت صحنه ی به قدرت رسیدن ملاها در ایرن نقش داشته اند ، دوباره در ایران پرکار شده اند.
نگاهی به آینه
مروری، اگر چه به اختصار ، بر فصل چهارم کتاب بازی شیطان رابرت دریفوس ( به ترجمه صاحب این قلم ) ، دلیل اثباتی ادعای تاریخی جلیل بهار است ؛ اگر چه در 57 سال گذشته ، هزاران صفحه تحقیق در مورد نقش بریتانیا و ایالات متحده در ایران منتشر شده و مادلن آلبرایت وزیر امور خارجه بیل کلینتون رسما از مردم ایران معذرت خواسته است . منتها در معذرت خواهی خانم آلبرایت نیامده که اگر کودتای مشترک ایالات متحده و بریتانیا در سال 1953 با خریدن وکلای مجلس و روزنامه نگاران ولات و لمپن ها و ارتشی ها، دولت ملی و منتخب دکتر محمد مصدق را سرنگون نمی کرد ، و بعد ها کمر به انهدام جمال عبدالناصر در مصر نمی بست ، خاورمیانه امروز به چنین روزفلاکت باری نمی افتاد و آذربایجان جدا شده از اتحاد جماهیر شوروی ، تبدیل به گاو شیر ده انگلیسی ها برای چپاول ذخائر نفتی دریای خزر و فراهم آوردن مقدمات انقراض محیط زیست در این دریاچه نمی شد .
«... محبوبیت او [مصدق] ، بیشتر به خاطر انگیزه ی پرتوانش در ملی کردن صنعت نفت و جدالش با شرکتی بود که امروزه به بریتیش پترولیوم (BP) معروف است ... دکتر مصدق به عنوان نخست وزیر، طرح ملی کردن شرکت نفت انگلیس و پرشیا را سرسختانه به پیش برد. این حرکت ، برای انگلستان ضربه ای فاجعه بار بود. شرکت نفت انگلیس (APOC ) ، که بعدها به شرکت نفت انگلیس و ایران و بعد به شرکت نفت انگلیس تغییر نام داد ، در دایره ی وسیع دارائی های جهانی خود، در آمد سرشاری از این شرکت می برد. آغاز کار این عمل غارتگرانه ، در جریان جنگ اول جهانی به عنوان طرح ویژه ی امپراتوری وینستون چرچیل شکل گرفت که نفت ایران را عمدتا برای تامین سوخت نیروی دریائی بریتانیای می خواست ...
« ... مصدق ، بی درنگ در سیاست بریتانیا مورد نفرت قرار گرفت و شاه که نبض او فقط برای تاج و تختش می زد تا بتواند با حمایت لندن و واشینگتن آن را حفظ کند ، به این وضع دامن می زد. در آغاز ، اغلب آیت الله های سیاسی [ از جمله آیت الله ابوالقاسم کاشانی که روح الله موسوی خمینی میان سال نیز دستیارش بود ] به جبهه ملی پیوستند ، اما بعدها جبهه ملی را ترک گفتند و به جریان مبارزه ای که CIA علیه مصدق راه انداخته بود [ عملیات آژاکس] و منجر به کودتای نظامی اگوست سال 1953( 28 مرداد 1332) علیه دکتر محمد مصدق شد پیوستند. شاه که از کشور گریخته بود ، به تخت طاووس خود بازگشت و ملی کردن صنعت نفت ، عقیم ماند...
«... در نتیجه ی این واقعه ، ایالات متحده بر نفت ایران چنگ انداخت . چهل در صد از سهام کنسرسیوم جدید به پنج شرکت نفتی آمریکائی رسید و سهم بریتیش پترولیوم کاهش یافت...
« ... این که ماجرای کودتا علیه دولت ملی دکتر محمد مصدق ، باعملیات CIA و MI6 انجام شد ، بارها گفته و نوشته شده است ، اما آن چه هرگز گزارش نشده است ، این واقعیت است که دو سازمان جاسوسی انگلیسی و آمریکائی (CIA و MI6 ) ، تنگاتنگ با روحانیان و علمای ایران کار می کردند که در مرحله ی نخست ، مصدق را تضعیف کنند و در نهایت ، او را براندازند. جمعیت انبوهی از اوباش به خیابان ها ریخته بودند که سران شان را CIA خریده بود و به خیلی شان پول نقد داده بود . این جمعیت ناآگاه که اغلب از اراذل بودند، در پیوند با علما و به وسیله ی آنان به حرکت در آمده و سازماندهی شده بودند ، و مطالبه شان برکناری مصدق و باز گشت شاه بود . آیت الله ابوالقاسم کاشانی نماینده ی اصلی اخوان المسلمین در ایران و آیت الله روح الله خمینی تعزیه گردان روحانیان اسلامیست ، در مرکز این جدال سازماندهی دهی به وسیله CIA قرار داشتند . بنا به گزارش های رسمی مقام های سابق ایران ، خمینی در آن زمان آخوند گمنام و میان سالی بود که از پیروان کاشانی بود و در جریان طرفداری از شاه ، علیه مصدق در مرکز تظاهرات سازماندهی شده به وسیله CIA قرار داشت .
« ... فریدون هویدا که تا انقلاب سال 1979 سفیر ایران در سازمان ملل بود ، می گوید: بریتانیائی ها می خواستند امپراتوری خود را حفظ کنند ، و بهترین راه برای حفظ سلطه بر ایران ، سیاست تفرقه بینداز و حکومت کن بود. انگلیسی ها چند طرفه بازی می کردند . با اخوان المسلمین در مصر و ملاهای ایران معامله می کردند ، اما همزمان با ارتش و خانواده سلطنتی ایران هم در معامله بودند...
« ... انگلیسی ها با ملاها روابطه و معاملات مالی داشتند . مهم ترین شان را پیدا می کردند و به کمکش می شتافتند . آخوندها زیرک بودند. می دانستند که بریتانیائی ها مهم ترین قدرت جهانند . البته پای علف و علیق هم در میان بود . انگلیسی ها چمدان های پر از پول نقد را می آوردند و تقدیم آنان می کردند . مثلا ، بازاری ها و تجار ثروتمند ، هر کدام برای خود آیت اللهی داشتند که به آنان پول می خوراندند . طراح و مجری این برنامه ، بریتانیا بود ... »
بریتانیا و انگلیسی هائی که در پی اسپانیائی ها ، با قتل عام سرخ پوستان و بردگان آفریقائی و مستخدمان سفید پوست و تهی دستان آمریکای شمالی ، بستر امروزی را برای حفظ منافع تجاری ، تجاوز نظامی ، دخالت مستقیم در امور کشورها و غارت منابع طبیعی و نیروی کار جهان زیر ستم هموار کردند ، از هیچ دری بیرون نرفته اند که از در دیگر در نیایند . در تکمیل صدها کتاب و رساله ی تحقیقی که در این زمینه نوشته شده ، « تاریخ مردم ایالات متحده » ی هوارد زین که از علمی ترین مورخان جهان است ، به ما سند می دهد که غارتگری ها و جنایات انگلیسی ها ، و انگلیسی های آمریکائی شده ، میخ هزار شاخی است که در اعماق زندگی مردم جهان فرو رفته است.
ملی شدن صنعت نفت ایران ، با عملیات مشترک ایالات متحده و بریتانیا ناکام ماند ، اما پس از براندازی دولت ملی مصدق ، انگلیسی ها ناچار شدند در کنسرسیوم نفت که دست پخت مشترک CIA و MI6 بود ، سهم کمتری نسبت به گذشته ببرند . غارت نفت جنوب عراق و سهم بریتانیا از نفت عربستان نیز ، برای اشتهای شرکت نفت انگلیس قانع کننده نبود .
در دهه ی چهل میلادی که زمزمه ی نفت شمال در ایران ناکام ماند ، انگلیسی ها دنبال فرصتی می گشتند تا نفت و گاز بی کران دریای خزر را ببلعند . به قدرت رساندن اسلامیست ها در ایران دهه ی هفتاد و فرو پاشی اتحاد شوروی در دهه ی نود ، این فرصت طلائی را برای شرکت نفت انگلیس فراهم آورد تا با پانزده کمپانی نفتی خود ، بر این ذخیره عظیم نفت و گاز خیمه بزند . حالا دیگر مساله مالکیت دو کشور ایران و شوروی بر دریای خزر دست و پا گیر نبود، ایران دیگر مالک پنجاه در صد دریای خزر نبود و دریا میان پنج کشور ( ایران ، روسیه ، آذربایجان ، قزاستان و ترکمنستان) تقسیم شده بود .
در حالی که هنوز مساله ی حدود دریای خزر بر اساس خط میانی حل نشده بود و اصلا معلوم نبود و نیست که ایران همان بیست در صد را هم داشته باشد ، شرکت نفت انگلیس میلیون ها پاند به جیب الهام علی اوف و رهبران جمهوری آذربایجان ریخت تا چاه ها را بزند و لوله ها را بکشد. آبراهامز از مدیران اصلی «بی پی » که ماموریت عقد قرار دادها را به عهده داشت ، می گوید ظرف چهار ماه مذاکره با شرکت نفت دولت آذربایجان ، چهل و پنچ میلیون پاند هزینه کرده اند . در عین حال ، به قول جلیل بهار، شرکت نفت انگلیس تنگاتنگ با سازمان جاسوسی MI6 کار می کند تا برای سهولت عقد قراردادهای خود ، ترکیب سیاسی حاکم بر کشورها را تغییر بدهد . در این همکاری بود که الهام علی اوف در انتخابات سال 2003 ، با حقه بازی های انتخاباتی جانشین پدرش حیدر علی اوف شد . پس بیهوده نیست که جلیل بهار صحنه ی جمهوری آذربایجان را به آینه ای تشبیه می کند که منعکس کننده ی دهه ها پیش از سال 1952ایران است . خرید و فروش آدم ها و شیوه های نفوذ و به دست گرفتن مهار امور سیاسی و گماردن عناصر عروسکی در راس قدرت تصمیم گیری ، همان است که در دهه ی پنجاه بود و توانست برای حفظ منافع تجاری امپریالیست ها، مصدق را در سال 53 در ایران و زلایا رئیس جمهوری ملی گرای گواتمالا را یک سال پس از آن سرنگون کند . در ایران حفظ منافع شرکت های نفتی امپریالیستی مطرح بود و درگواتمالا حفظ منافع شرکت های میوه و... و ... و...
دکتر عیسی گلوردی می نویسد :
« ... با وجود اختلاف دو دهه ای پیرامون تحدید حدود دریای خزر بین کشورهای ساحلی ، در حال حاضر چهار کشور ساحلی روسیه ، قزاقستان ، آذربایجان و ترکمنستان توانسته اند بر اساس روش خط میانی به مبنای مشترکی برای تحدید حدود دریائی یکدیگر بر اساس موافقت نامه ها و معاهدات دو جانبه دست یابند و این تنها جمهوری اسلامی ایران است که از این قافله عقب مانده است ...»
همان طور که در همین ماه های اخیر ایرانیائی به باکو و سواحل جمهوری آذربایجان رفته اند و دیده اند که آثار نشت نفت در آب کرانه آذربایجان ، خزر را از آن سمت چنان سیاه کرده که با فاجعه خلیج مکزیک چندان فاصله ای نمی تواند داشته باشد ، لابد نمایندگان حکومت اسلامی هم آن آب آلوده به نفت خام را می بینند و حرفی از وقوع فاجعه نمی زنند .
خزر دریا نیست که به اقیانوس ها و دریاها راه داشته باشد . خزر دریاچه ای بسته است که حتی با رودهای ولگا و دون هم نمی تواند مختصات دریا را داشته باشد . پس آلودگی در آن به سرعت گسترش خواهد یافت . اگر شرکت نفت انگلیس چنین فاجعه ای را گسترش بدهد ؛ که می دهد ، اکوسیستم و زندگی اقتصادی کرانه شمال ایران را خطری غیرقابل جبران تهدید خواهد کرد. یعنی که ایران ، نه تنها در دو حاکمیت بهره ای از ذخائر عظیم نفت دریای خزر نبرده است ، بلکه باردیگر باید تاوان اشتهای سیری ناپذیر بریتیش پترولیوم و امپراتوری نفتی جهان را پس بدهد .
دی ماه 1389 آآآ