۱۳۸۹ دی ۱۳, دوشنبه

فریدون گیلانی: شرکت نفت انگلیس و فاجعه دریای خزر

« مویه کن بحر خزر »


gilani@f-gilani.com
www.f-gilani.com




هفت ماه پس از افشاگری « جلیل بهار » در مورد فاجعه ای که شرکت نفت انگلیس (بریتیش پترلیوم) در دریای خزر به بار آورده است و می رود که تبدیل به فاجعه ای هولناک تر از فاجعه خلیج مکزیک شود ، هنوز تکلیف رژیم حقوقی این غنی ترین ذخیره ی نفت و گاز جهان ، در رابطه با ایران روشن نیست . در حالی که الهام علی اوف رئیس عروسکی جمهوری آذربایجان تبدیل به گاو شیرده شرکت نفت انگلیس شده و زمینه هائی فراهم کرده تا انگلیسی ها سهم ایران را هم بدوشند، هنوز حکومت اسلامی حتی به این نتیجه نرسیده که سهم ایران از بستر و زیر بستر دریای خزر ، یک پنجم است یا کمتر . و اصلا نام این دریاچه دریای مازندان است ، یا دریای خزر، و شاید هم هنوز و همچنان دریای قزوین ! که فقط باید زنانه مردانه در آن غرق شد .


صورت مساله


حوزه ی خزر ، یکی از بزرگ ترین ذخایر هیدروکربن جهان است . ثروتی را که زیر این دریا نهفته است، تریلیون ها دلار برآورد می کنند ، نه میلیاردها دلار. درجهانی که برای انرژی له له می زند ، بیش از نیمی از جمعیت هفتاد و پنج میلیونی ایران زیر خط فقر زندگی می کنند ، آن وقت گاز جنوب ایران را شرکت های انگلیسی و آمریکائی در قطرمی مکند ، ذخائر نفت خوزستان و فلات قاره به سمت شیخ نشین ها جریان یافته و در آمد آن چه هم در سمت ایران استخراج می شود ، یا به جیب آقازاده ها و از ما بهتران می رود ، یا خرج تروریست های اسلامی و تسلیحات بی در و پیکر و « پروژه !» های فرامرزی حکومت اسلامی در نقاطی از آمریکای لاتین و آفریقا می شود .


برآورد علمی این است که بیش از 200 میلیارد بشکه نفت و بیش از سه تربلیون متر مکعب گاز طبیعی زیر دریای خزر نهفته است ، آن وقت آلودگی هولناکی که شرکت نفت انگلیس – از ناحیه جمهوری آذربایجان – در دریای خزر ایجاد کرده ، حتی می رود که صیادان شمال ایران را از همان صید بخور و نمیری هم که سهم عمده اش از دیرباز به سماکان (سلف خرهای ماهی ) می رسیده است، محروم کند . و برای ایران بماند همان ساحل دیوار کشی شده که مردم ایران در شنای زنانه و مردانه یا شکار دریا شوند ، یا شکار « برادران بسیجی » و « نیروی انتظامی» .


مسعود میرکاظمی وزیر نفت حکومت اسلامی ، در همین سال جاری گفته بود که ذخائر نفت ایران 150 میلیارد و 310 میلیون بشکه است که نسبت به برآوردهای گذشته ، 9 در صد بیشتر است . به محض انتصاب سید محمد خاتمی در خرداد ماه 1376 ، یونیون بانک سوئیس ذخیره ی نفتی ایران را 90 میلیارد بشکه بر آورد کرده بود و به این نتیجه رسیده بود که این ذخیره ، به اضافه ی 21 تریلیون متر مکعب گاز طبیعی ، ایران را با دولت اصلاح طلب خاتمی به بستر مطلوبی برای سرمایه گذاری های غربی تبدیل خواهد کرد . لابد امروز که بیش از 40 میلیارد بشکه به برآورد1376 اضافه شده و بنا به آماری که همین « برادر پاسدار» داده ، ذخیره گاز هم از 21 تریلیون به 33 تریلیون متر مکعب افزایش یافته ، آن «بستر مطلوب » باید تبدیل به « بهشت مطلوب » سرمایه داری جهانی شده باشد . و لابد باید به همین دلیل باشد که شاخص زندگی زیر خط فقر به هفتاد و پنج در صد رسیده است . شاید هم به خاطر این بی نیازی باشد که ذخائر نفت و گاز دریای خزر ، چندان مورد توجه حکومت « معدلت پرور » اسلامی قرار نگرفته و شرکت نفت انگلیس کم و کسری های دیگرش را به کمک رئیس جمهوری منتخب خود الهام علی اوف در دریای خزر جبران می کند . جلیل بهار در تحلیل علمی هفت ماه پیش خود که در وبلاگ Therearenosunglasses با عنوان فاجعه ی کاسپین BP منتشر شد ، کم و کسری های بریتیش پترولیوم را در ته کشیدن نفت دریای شمال و به بن بست رسیدن پنجاه در صد سهام انگلیسی ها در نفت آلاسکا دانسته و نتیجه گرفته که به همین دلیل بریتانیا و ایالات متحده دست به دست هم داده اند تا نفت عراق و حوزه دریای خزر را چپاول کنند . جلیل بهار می نویسد صد بیلیون دلار هزینه ی جنگ عراق چه معنائی می تواند داشته باشد وقتی تریلیون ها دلار در این دو منطقه نهفته است ؟


«... بریتیش پترولیوم 29 هزار ایستگاه در سراسر جهان دارد که از آن جمله اند 15 هزار ایستگاه در ایالات متحده . این ایستگاه ها ، با نام های تجاری Amoco و ARCO و به وسیله بریتیش پترولیوم عمل می کنند . شرکت نفت انگلیس صد و ده هزار و صد و پنجاه و نه کارگر و کارمند در سراسر جهان دارد که 42 هزارشان در ایالات متحده کار می کنند ...


« ... BP در قلب انحصارات سیاسی و اقتصادی برای چپاول نفت جهان قرار دارد و کشورهای حاشیه ی دریای خزر قربانیان معاملات این انحصاراتند ...


«... در اهمیت دراز مدت ژئوپولیتیک که برای غرب امری حیاتی است ، ذخائر عظیم دریای خزر چنان جایگاهی دارد که غفلت از آن ، منافع غرب را در آینده به خطر خواهد انداخت. اساسا باید گفت که اقتصاد بریتانیا و رهبری اقتصادی ایالات متحده ، بخصوص با اتکای دراز مدت چین وهندوستان به منابع انرژی تحت استیلای غربی ها ، از هم اکنون به خطر افتاده است . بنابراین ، ذخائر نفت و گاز دریای خزر ، اهمیت حیاتی بیشتری در آینده ی اقتصاد بریتانیا و ایالات متحده خواهد داشت...»


نشت نفت در خزر


پس برای مرکز انحصارات سیاسی و اقتصادی ، اهمیتی نخواهد داشت اگر چنگ انداختن شرکت نفت انگلیس بر ذخائر بی کران نفت و گاز دریای خزر از طریق جمهوری آذربایجان ، حیات آینده ی بیش ازچهار صد نوع پدیده ی بی همتای بیولوژیک دریای خزر را با خطر نابودی رو به رو کند . خطری که هم اکنون در نتیجه عملیات نفتی بریتیش پترولیوم به وجود آمده ، مرگ سرسام آورجانداران دریای خزر است که در اثر مسموم شدن دریا با آلودگی نفتی ، هزاران شان مدام از بین می روند .


واقعیت این است که از مقررات حفظ محیط زیست درحوزه ی دریای خزر خبری نیست . نه تنها میلیون ها بشکه نفت روزانه از چاه های دریائی به غارت می رود ، بلکه لوله های اصلی BP برای انتقال نفت ، مدام نشت می کنند و به آلودگی آب دریای خزر می افزایند. تنها گزینه ی انتقال نفت ، کشیدن لوله هائی است که از بستر دریای خزر به جنوب ترکیه کشیده شود و برای رسیدن به مقصد تا بنادر مدیترانه ، از چهار کشور عبور کند .


تحقیقات جلیل بهار به ما می گوید دو لوله ی نفتی کوچک تر که هم اکنون مورد بهره برداری قرار


گرفته اند ، به صورت گسترده ای نشت کرده اند . نشت هائی را هم که در اثر حفاری های نا موفق صورت گرفته است ، باید به نشتی های وسیع آن دو لوله ی کوچک تر افزود. جلیل بهار می نویسد:


« ... و سرانجام باید آلودگی های ناشی از ساختن پالایشگاه ها و مراکز شیمیائی را هم در مسموم کردن آب دریای خزر در نظر گرفت ...


« ... به هر صورت ، پالایشگاه آبشرون Absheron آذربایجان تا کنون باعث آلودگی های زیست محیطی عظیمی شده است . در واقع باید گفت که هیچ گونه مقررات زیست محیطی در این منطقه وجود ندارد. این موقعیت باعث جذب سرمایه های خارجی به جمهوری آذربایجان شده وسیل دلارهای نفتی را به سوی دیکتاتورهای فاسد منطقه که اشتیاق وسیعی به امضای قراردادهای فرا میلیاردی با کمپانی های خارجی دارند ، سرازیر کرده است . در این مورد ، توجه شما را به قرار داد چهار میلیارد دلاری اخیر جمهوری آذربایجان با شرکت نفت انگلیس جلب می کنم « !


الهام علی اوف که پس از مرگ پدرش حیدر علی اوف افسر سابق کا گ ب در سال 2003 با انتخاباتی قلابی از طرف بریتانیا و ایالات متحده در راس قدرت سیاسی جمهوری آذربایجان قرار گرفت ، توانست شرکت نفت انگلیس را که در سال 1952 ( 1331) توسط دولت منتخب دکتر محمد مصدق خلع ید شده بود ، از در دیگری وارد کند و در صدر غارتگران نفتی منطقه بنشاند . به قول جلیل بهار ، البته خوب بود اگر از طریق غارت نفت ، سودی اگر چه اندک به جمهوری آذربایجان ، یا حتی ایران می رسید ، اما بار دیگر انگلیسی ها دیکتاتوری عروسکی را به قدرت رساندند تا عمل دوشیدن گاو را آسان تر کنند . واقعیت این است که اکنون جمهوری آذربایجان برای انگلیسی ها تبدیل به گاوی شیرده شده است . برای دوشیدن گاو، انگلیسی ها و آمریکائی ها باید از طریق عملیات پنهانی MI6 و CIA دولت های عروسکی خود را در هر جای جهان که مورد نظرآن هاست به تخت بنشانند.


جلیل بهار می گوید نتیجه کار ، تقریبا آینه ای است که نشان می دهد چگونه دهه ها پیش از آن که دولت دموکراتیکی در ایران پا بگیرد و در دهه ی پنجاه ( میلادی ) نفت ایران را ملی کند ، انگلیسی ها نفت ایران را غارت می کردند . صحنه ، درست مثل دهه های پیش از ملی شدن نفت ایران است . احمق های حقیری که بر آذربایجان حکم می رانند ، درست مثل احمق های حقیری که پیش از مصدق بر ایران حکم می رانند و [پس از مصدق نیز بر ایران حکم رانده اند ] ، پولی را که با به حراج گذاشتن ذخائر نفتی دریای خزر گیرشان می آید ، هرگز به خواب هم نمی دیده اند . اما واقعیت امر این است که شرکت نفت انگلیس دارد از آن ها بعنوان کف روی شیری که از گاو می دوشند استفاده می کند .[ همان گونه که در مورد حکم رانان ایران چنین کرده است ] . آذری ها تبدیل به ابزار عروسکی شده اند . همین کارت را ، انگلیسی ها در حاکمیت جدید ایران هم بازی می کنند . همان گونه که حالا دیگر هر طفل ابجد خوانی هم می داند بریتانیائی ها که به صورت بسیار فعالی پشت صحنه ی به قدرت رسیدن ملاها در ایرن نقش داشته اند ، دوباره در ایران پرکار شده اند.


نگاهی به آینه


مروری، اگر چه به اختصار ، بر فصل چهارم کتاب بازی شیطان رابرت دریفوس ( به ترجمه صاحب این قلم ) ، دلیل اثباتی ادعای تاریخی جلیل بهار است ؛ اگر چه در 57 سال گذشته ، هزاران صفحه تحقیق در مورد نقش بریتانیا و ایالات متحده در ایران منتشر شده و مادلن آلبرایت وزیر امور خارجه بیل کلینتون رسما از مردم ایران معذرت خواسته است . منتها در معذرت خواهی خانم آلبرایت نیامده که اگر کودتای مشترک ایالات متحده و بریتانیا در سال 1953 با خریدن وکلای مجلس و روزنامه نگاران ولات و لمپن ها و ارتشی ها، دولت ملی و منتخب دکتر محمد مصدق را سرنگون نمی کرد ، و بعد ها کمر به انهدام جمال عبدالناصر در مصر نمی بست ، خاورمیانه امروز به چنین روزفلاکت باری نمی افتاد و آذربایجان جدا شده از اتحاد جماهیر شوروی ، تبدیل به گاو شیر ده انگلیسی ها برای چپاول ذخائر نفتی دریای خزر و فراهم آوردن مقدمات انقراض محیط زیست در این دریاچه نمی شد .


«... محبوبیت او [مصدق] ، بیشتر به خاطر انگیزه ی پرتوانش در ملی کردن صنعت نفت و جدالش با شرکتی بود که امروزه به بریتیش پترولیوم (BP) معروف است ... دکتر مصدق به عنوان نخست وزیر، طرح ملی کردن شرکت نفت انگلیس و پرشیا را سرسختانه به پیش برد. این حرکت ، برای انگلستان ضربه ای فاجعه بار بود. شرکت نفت انگلیس (APOC ) ، که بعدها به شرکت نفت انگلیس و ایران و بعد به شرکت نفت انگلیس تغییر نام داد ، در دایره ی وسیع دارائی های جهانی خود، در آمد سرشاری از این شرکت می برد. آغاز کار این عمل غارتگرانه ، در جریان جنگ اول جهانی به عنوان طرح ویژه ی امپراتوری وینستون چرچیل شکل گرفت که نفت ایران را عمدتا برای تامین سوخت نیروی دریائی بریتانیای می خواست ...


« ... مصدق ، بی درنگ در سیاست بریتانیا مورد نفرت قرار گرفت و شاه که نبض او فقط برای تاج و تختش می زد تا بتواند با حمایت لندن و واشینگتن آن را حفظ کند ، به این وضع دامن می زد. در آغاز ، اغلب آیت الله های سیاسی [ از جمله آیت الله ابوالقاسم کاشانی که روح الله موسوی خمینی میان سال نیز دستیارش بود ] به جبهه ملی پیوستند ، اما بعدها جبهه ملی را ترک گفتند و به جریان مبارزه ای که CIA علیه مصدق راه انداخته بود [ عملیات آژاکس] و منجر به کودتای نظامی اگوست سال 1953( 28 مرداد 1332) علیه دکتر محمد مصدق شد پیوستند. شاه که از کشور گریخته بود ، به تخت طاووس خود بازگشت و ملی کردن صنعت نفت ، عقیم ماند...


«... در نتیجه ی این واقعه ، ایالات متحده بر نفت ایران چنگ انداخت . چهل در صد از سهام کنسرسیوم جدید به پنج شرکت نفتی آمریکائی رسید و سهم بریتیش پترولیوم کاهش یافت...


« ... این که ماجرای کودتا علیه دولت ملی دکتر محمد مصدق ، باعملیات CIA و MI6 انجام شد ، بارها گفته و نوشته شده است ، اما آن چه هرگز گزارش نشده است ، این واقعیت است که دو سازمان جاسوسی انگلیسی و آمریکائی (CIA و MI6 ) ، تنگاتنگ با روحانیان و علمای ایران کار می کردند که در مرحله ی نخست ، مصدق را تضعیف کنند و در نهایت ، او را براندازند. جمعیت انبوهی از اوباش به خیابان ها ریخته بودند که سران شان را CIA خریده بود و به خیلی شان پول نقد داده بود . این جمعیت ناآگاه که اغلب از اراذل بودند، در پیوند با علما و به وسیله ی آنان به حرکت در آمده و سازماندهی شده بودند ، و مطالبه شان برکناری مصدق و باز گشت شاه بود . آیت الله ابوالقاسم کاشانی نماینده ی اصلی اخوان المسلمین در ایران و آیت الله روح الله خمینی تعزیه گردان روحانیان اسلامیست ، در مرکز این جدال سازماندهی دهی به وسیله CIA قرار داشتند . بنا به گزارش های رسمی مقام های سابق ایران ، خمینی در آن زمان آخوند گمنام و میان سالی بود که از پیروان کاشانی بود و در جریان طرفداری از شاه ، علیه مصدق در مرکز تظاهرات سازماندهی شده به وسیله CIA قرار داشت .


« ... فریدون هویدا که تا انقلاب سال 1979 سفیر ایران در سازمان ملل بود ، می گوید: بریتانیائی ها می خواستند امپراتوری خود را حفظ کنند ، و بهترین راه برای حفظ سلطه بر ایران ، سیاست تفرقه بینداز و حکومت کن بود. انگلیسی ها چند طرفه بازی می کردند . با اخوان المسلمین در مصر و ملاهای ایران معامله می کردند ، اما همزمان با ارتش و خانواده سلطنتی ایران هم در معامله بودند...


« ... انگلیسی ها با ملاها روابطه و معاملات مالی داشتند . مهم ترین شان را پیدا می کردند و به کمکش می شتافتند . آخوندها زیرک بودند. می دانستند که بریتانیائی ها مهم ترین قدرت جهانند . البته پای علف و علیق هم در میان بود . انگلیسی ها چمدان های پر از پول نقد را می آوردند و تقدیم آنان می کردند . مثلا ، بازاری ها و تجار ثروتمند ، هر کدام برای خود آیت اللهی داشتند که به آنان پول می خوراندند . طراح و مجری این برنامه ، بریتانیا بود ... »


بریتانیا و انگلیسی هائی که در پی اسپانیائی ها ، با قتل عام سرخ پوستان و بردگان آفریقائی و مستخدمان سفید پوست و تهی دستان آمریکای شمالی ، بستر امروزی را برای حفظ منافع تجاری ، تجاوز نظامی ، دخالت مستقیم در امور کشورها و غارت منابع طبیعی و نیروی کار جهان زیر ستم هموار کردند ، از هیچ دری بیرون نرفته اند که از در دیگر در نیایند . در تکمیل صدها کتاب و رساله ی تحقیقی که در این زمینه نوشته شده ، « تاریخ مردم ایالات متحده » ی هوارد زین که از علمی ترین مورخان جهان است ، به ما سند می دهد که غارتگری ها و جنایات انگلیسی ها ، و انگلیسی های آمریکائی شده ، میخ هزار شاخی است که در اعماق زندگی مردم جهان فرو رفته است.


ملی شدن صنعت نفت ایران ، با عملیات مشترک ایالات متحده و بریتانیا ناکام ماند ، اما پس از براندازی دولت ملی مصدق ، انگلیسی ها ناچار شدند در کنسرسیوم نفت که دست پخت مشترک CIA و MI6 بود ، سهم کمتری نسبت به گذشته ببرند . غارت نفت جنوب عراق و سهم بریتانیا از نفت عربستان نیز ، برای اشتهای شرکت نفت انگلیس قانع کننده نبود .


در دهه ی چهل میلادی که زمزمه ی نفت شمال در ایران ناکام ماند ، انگلیسی ها دنبال فرصتی می گشتند تا نفت و گاز بی کران دریای خزر را ببلعند . به قدرت رساندن اسلامیست ها در ایران دهه ی هفتاد و فرو پاشی اتحاد شوروی در دهه ی نود ، این فرصت طلائی را برای شرکت نفت انگلیس فراهم آورد تا با پانزده کمپانی نفتی خود ، بر این ذخیره عظیم نفت و گاز خیمه بزند . حالا دیگر مساله مالکیت دو کشور ایران و شوروی بر دریای خزر دست و پا گیر نبود، ایران دیگر مالک پنجاه در صد دریای خزر نبود و دریا میان پنج کشور ( ایران ، روسیه ، آذربایجان ، قزاستان و ترکمنستان) تقسیم شده بود .


در حالی که هنوز مساله ی حدود دریای خزر بر اساس خط میانی حل نشده بود و اصلا معلوم نبود و نیست که ایران همان بیست در صد را هم داشته باشد ، شرکت نفت انگلیس میلیون ها پاند به جیب الهام علی اوف و رهبران جمهوری آذربایجان ریخت تا چاه ها را بزند و لوله ها را بکشد. آبراهامز از مدیران اصلی «بی پی » که ماموریت عقد قرار دادها را به عهده داشت ، می گوید ظرف چهار ماه مذاکره با شرکت نفت دولت آذربایجان ، چهل و پنچ میلیون پاند هزینه کرده اند . در عین حال ، به قول جلیل بهار، شرکت نفت انگلیس تنگاتنگ با سازمان جاسوسی MI6 کار می کند تا برای سهولت عقد قراردادهای خود ، ترکیب سیاسی حاکم بر کشورها را تغییر بدهد . در این همکاری بود که الهام علی اوف در انتخابات سال 2003 ، با حقه بازی های انتخاباتی جانشین پدرش حیدر علی اوف شد . پس بیهوده نیست که جلیل بهار صحنه ی جمهوری آذربایجان را به آینه ای تشبیه می کند که منعکس کننده ی دهه ها پیش از سال 1952ایران است . خرید و فروش آدم ها و شیوه های نفوذ و به دست گرفتن مهار امور سیاسی و گماردن عناصر عروسکی در راس قدرت تصمیم گیری ، همان است که در دهه ی پنجاه بود و توانست برای حفظ منافع تجاری امپریالیست ها، مصدق را در سال 53 در ایران و زلایا رئیس جمهوری ملی گرای گواتمالا را یک سال پس از آن سرنگون کند . در ایران حفظ منافع شرکت های نفتی امپریالیستی مطرح بود و درگواتمالا حفظ منافع شرکت های میوه و... و ... و...


دکتر عیسی گلوردی می نویسد :


« ... با وجود اختلاف دو دهه ای پیرامون تحدید حدود دریای خزر بین کشورهای ساحلی ، در حال حاضر چهار کشور ساحلی روسیه ، قزاقستان ، آذربایجان و ترکمنستان توانسته اند بر اساس روش خط میانی به مبنای مشترکی برای تحدید حدود دریائی یکدیگر بر اساس موافقت نامه ها و معاهدات دو جانبه دست یابند و این تنها جمهوری اسلامی ایران است که از این قافله عقب مانده است ...»


همان طور که در همین ماه های اخیر ایرانیائی به باکو و سواحل جمهوری آذربایجان رفته اند و دیده اند که آثار نشت نفت در آب کرانه آذربایجان ، خزر را از آن سمت چنان سیاه کرده که با فاجعه خلیج مکزیک چندان فاصله ای نمی تواند داشته باشد ، لابد نمایندگان حکومت اسلامی هم آن آب آلوده به نفت خام را می بینند و حرفی از وقوع فاجعه نمی زنند .


خزر دریا نیست که به اقیانوس ها و دریاها راه داشته باشد . خزر دریاچه ای بسته است که حتی با رودهای ولگا و دون هم نمی تواند مختصات دریا را داشته باشد . پس آلودگی در آن به سرعت گسترش خواهد یافت . اگر شرکت نفت انگلیس چنین فاجعه ای را گسترش بدهد ؛ که می دهد ، اکوسیستم و زندگی اقتصادی کرانه شمال ایران را خطری غیرقابل جبران تهدید خواهد کرد. یعنی که ایران ، نه تنها در دو حاکمیت بهره ای از ذخائر عظیم نفت دریای خزر نبرده است ، بلکه باردیگر باید تاوان اشتهای سیری ناپذیر بریتیش پترولیوم و امپراتوری نفتی جهان را پس بدهد .


دی ماه 1389 آآآ







یگان ویژه پاسداران نیروی انتظامی و «نوپو»




[ ایرج مصداقی]
 
 «نوپو» یکی از گردانهای آموزش دیده ی تیپ1 موسوم به امیرالمؤمنین یگان ویژه پاسداران نیروی انتظامی است و در بین مردم به خاطر لباسی که به تن دارند به «سیاه جامگان» نیز معروف هستند. نیروهای گردان «نوپو» کادر ورزیده، آموزش دیده و با تجربه ی نیروی انتظامی هستند که از میان پرسنل این نیرو انتخاب شده اند تا پس از طی دوره های آموزشی ویژه به عنوان نیروی آماده و قوی در عملیات مختلف به تشخیص فرماندهی نیروی انتظامی شرکت کنند. ... مقامات انتظامی و امنیتی برای یگان های ویژه پاسداران چنان که از اسمشان هم بر می آید اجراي ماموريت هاي ويژه فراتر از ماموريت هاي پليسي و پشتيباني ماموريتي ساير رده ها را به عنوان يک چشم انداز مهم در نظر گرفته اند.
مقر این نیرو در افسریه سه راه تختی است.
نیروهای واحد نوپو یگان ویژه برخلاف شایعاتی که این روزها شنیده می شود لبنانی و فلسطینی نیستند. چنانچه نیروی عرب هم در میان آن ها باشد بطور استثنانی است.

آموزش هایی که پرسنل یگان ویژه پاسداران و به بخصوص کادر نوپو می بینند متفاوت از آموزشهای عمومی پلیس و نیروی انتظامی است. علاوه بر پرسنل ورزیده و مجرب تعدادی از فارغ التحصیلان دانشکده های افسری و درجه داری که به تایید مربیان و استادان این نیرو رسیده و از توانایی و قابلیت های فردی بیشتری برخوردارند به این نیرو معرفی می شوند. (4)
 
 
 
 
آموزش نیروهای نوپو برای مبارزه با جنبش های اجتماعی
  
سایت رسمی نیروی انتظامی در مورد آموزش این نیروها می نویسد: 
...با توجه به وظايف حساس، خطير و طاقت فرسايي که برعهده يگان ويژه پاسدارن ناجا است، آمادگي نيروهاي اين يگان ها و آموزش هايي که به آنان ارايه مي شود نيز از حساسيت بالايي برخودار است.
ماموران يگان هاي ويژه تحت آموزش هاي تقويت جسماني اعم از ورزش هاي رزمي، دفاع شخصي و کوهنوردي، زندگي در شرايط سخت همچون کوير و کوهستان، نحوه بکارگيري تجهيزات انفرادي ضداغتشاش و آموزش هاي تخصصي استفاده از سلاح و تجهيزات ضد اغتشاش قرار مي گيرد.
همچنين تاکتيک هاي ضد اغتشاش، کمک هاي اوليه و امدادرساني، اسکي، چتر بازي و رانندگي تخصصي با خودرو و موتورسيکلت نيز به ماموران اين يگان ها آموزش داده مي شود. علاوه بر آموزش هاي فوق، اصول مختلفي نيز در سازماندهي يگان هاي ويژه مورد توجه قرار مي گيرد.

مقابله با شورش های خیابانی و اعتراض های مردمی، سرکوب هر گونه «اغتشاش» و ناآرامی، رهایی گروگان ها، مقابله با جنایتکاران خشن و اراذل و اوباش؛ حفاظت ویژه از شخصیت های رژیم و بطور کلی تمام اعمالی که امنیت رژیم و یا جامعه را به مخاطره انداخته و مقابله با آنان سرعت عمل می طلبد حوزه عمل این نیروها محسوب می شود.   

سایت رسمی نیروی انتظامی موارد زیر را نیز جزو حوزه ماموریت این نیرو معرفی کرده است:

مقابله و مبارزه قاطع و مستمر با هرگونه خرابکاري، تروريسم و حرکت هاي مخل امنيت کشور، حفاظت و برقراري امنيت اجتماعات تشکل ها و راهپيمايي هاي قانوني و مجاز و جلوگيري از هرگونه راهيپيمايي و اجتماعات غيرمجاز بنا به دستور مقامات مربوطه از جمله وظايف مهم يگان هاي ويژه پاسداران ناجا به شمار مي رود ....
در برخي مواقع خاص نيز کنترل گلوگاه ها، مبارزه با قاچاق کالا و موادمخدر و مواد ناريه، سلاح و مهمات و برخورد با مظاهر فساد و مفاسد اجتماعي و پيشگيري و اعمال قانون درباره تخلفات مهم راهنمايي و رانندگي توسط اين يگان ها به اجرا در مي آيد.

سایت رسمی نیروی انتظامی موقعیت و مسئولیت این نیرو در شرایط گوناگون امنیتی را به صورت زیر تفکیک می کند:

«در وضعيت عادي (سفيد) هيچگونه رويداد و قرايني دال بر برهم زدن نظم عمومي و امنيت داخلي مشاهده نمي شود و سازمان هاي مسئول فعاليت هاي جاري خود را دنبال مي کنند.
در وضعيت غير عادي(خاکستري)انتظام جامعه به علت وقوع برخي بي نظمي ها، تخلفات و جرايم مختل شده و اقدامات مخل نظم و امنيت جامعه در مراحل نخستين بوده و اقدامات مخرب آغاز نشده است.
در وضعيت فوق العاده (زرد) وضعيت نظم و امنيت جامعه به علت وقوع تخلفات و بي نظمي هاي گسترده به شدت دستخوش اختلال شده و اجتماعات سازمان يافته و هدف دار با شعارهاي ضد نظام، اقدام به اغتشاش، حمله به اماکن و تاسيسات دولتي و وابسته به دولت و تخريب، آتش زدن و غارت اماکن مزبور و تاسيسات خصوصي و عمومي مي کنند.
وضعيت بحراني( قرمز) نيز در ادامه وضعيت فوق العاده بروز کرده و با هدف براندازي به وقوع مي پيوندد و همانگونه که اشاره شد، نيروهاي جان برکف يگان هاي ويژه پاسداران ناجا در هريک از اين وضعيت ها براساس تدابير فرماندهان وارد صحنه شده و ضمن برخورد با مخلان و متخلفان نظم و امنيت را به جامعه برمي گردانند»

استفاده از یونیفورم سیاه برای این نیرو بیشتر بدلیل تاثیرات روانشناسانه آن بر مخاطب است. نوپو نیروی جدید التاسیسی چنانکه تبلیغ می شود نیست. این نیرو به شکل فعلی در نیمه دهه شصت در کمیته های انقلاب اسلامی تاسیس شد. البته در سالهای اخیر و با توجه به هراس رژیم از جنبش های مردمی، دانشجویی، زنان و کارگری و همچنین رشد روزافزون اراذل و اوباش (که محصول بلافصل این رژیم هستند) و جنایتهای خشنی که صورت می گیرد این نیرو فعال تر و مدرن تر شده است. این نیرو در دوران احمدی نژاد به اتکای صدها میلیارد دلار درآمد نفتی و پیش بینی رژیم در مورد «تهدیدات داخلی» رشد و توسعه کمی و کیفی زیادی یافت.
 
 
در طرح ارتقای امنیت اجتماعی و دستگیری و ضرب و شتم «اراذل و اوباش» از نیروهای نوپو که صورت خود را با ماسک های ویژه پوشانده بودند استفاده شد. این عملیات به سرپرستي سرهنگ پاسدار مطهر جانشين فرماندهي يگان ويژه تهران و مسئولیت سرتیپ رضا زارعی انجام شد.
در آدرس زیر عکس های ماموران این نیرو به  هنگام اجرای طرح  ارتقای امنیت اجتماعی را ملاحظه کنید


از نیروی نوپو و یگان ویژه در «پاکسازی» منطقه خاک سفید، جنگل لویزان، نیز استفاده شد. هرچند هدف اصلی تشکیل چنین نیروهایی مقابله با جنبش های اجتماعی بوده است اما رژیم تلاش می کند با استفاده از آن ها در چنین عملیات هایی در ذهن مردم این گونه القا کند که این نیروها حافظ منافع آن ها هستند و امنیت و آرامش را به جامعه باز می گردانند.
در جریان سرکوب قیام دانشجویی 18 تیر 78 برای اولین بار نام این نیرو به عنوان «نیروی ویژه پاسدار ولایت» بخاطر نقش ویژه ای که در سرکوب اعتراضات داشت در جامعه مطرح شد. پس از برملا شدن نام این نیرو تلاش زیادی به عمل آمد که نه تنها نام آن را تکذیب کنند بلکه تاریخ راه اندازی آن را هم متناسب با نام جدیدی که روی آن گذاشته بودند تغییر دهند چرا که نفرت عمومی مردم از این نیرو می توانست نفرت از «ولایت» را در دوران قیام دانشجویی 78 تشدید کند.  
پس از سرکوبی 18 تیر یکی از صاحب منصبان نیروی انتظامی که حاضر به افشای نامش نشد در مصاحبه با مطبوعات مدعی شد :

« اصطلاح «نوپو»  از حروف اول كلمات «نیروی ویژه پاد وحشت   »  گرفته شده و این نیرو برای مقابله با آدم ربایان و ایجاد وحشت در آنها همزمان با تشكیل اجلاس سران كشورهای عضو سازمان كنفرانس اسلامی در تهران در آذرماه 1376 تاسیس شد. تعدادی از روزنامه های تجدیدنظر طلب در روزهای اخیر با انتشار مقالاتی تلاش كردند اصطلاح «نوپو   »  را رمزی برای عنوان«نیروی ویژه پاسدار ولایت»  معرفی كنند و با مرتبط دانستن آن با واقعه كوی دانشگاه از این طریق اهداف مشكوكی را دنبال نمایند در حالیكه اصولا نیروئی با عنوان  »نیروی ویژه پاسدار ولایت»  وجود ندارد .»

حجت الاسلام محسن رهامی وکیل دانشجویان و از اعضای مجمع روحانیون مبارز در رابطه با نوپو می گوید:

«گروه نوپو در کمیته فعالیت خود را شروع کرد و بعد از این که کمیته منحل شد، این گروه برای جلوگیری از شورش و سرقت بیشتر فعال شد. فرمانده آنان از نیروهای سپاه بود کما این که خدابخش و ارجمندی مسئولین نوپو در زمان حادثه کوی دانشگاه نیز عنوان کردند که قبلا در سپاه فعالیت داشته اند. ... گروه هایی از نیروهای نوپو دارای لباس پوست پلنگی هستند و تکلیف مردم در رابطه با آنان مشخص است چرا که مردم می دانند آن ها وابسته به حکومت هستند ولی گروهی دیگر از نیروهای نوپو که لباس شخصی دارند برای مردم و مسئولین مشخص نیستند. »


  
  
  
فرماندهان گروه نوپو

در سال 78 فرمانده یگان ویژه نیروی انتظامی سرهنگ پاسدار جمشید خدابخشی بود و فرماندهی نوپو به عهده سرگرد پاسدار فرهاد ارجمندی و جانشین او سروان پاسدار رامین نظری بود. این افراد به علت حمله وحشیانه به کوی دانشگاه دادگاهی شدند اما از آن جایی که چاقو دسته خودش را نمی برد همگی از اتهامات تبرئه شدند.
پس از جمشید خدابخشی فرماندهی این نیرو به عهده سرتیپ پاسدار عزیز الله رجب زاده گذاشته شد که یکی از خشن ترین و عملگراترین فرماندهان نیروی انتظامی است.
در دوران وی یگان ویژه رشد زیادی کرد. گفته می شود در مقام فرماندهی نیروی ویژه برای تهیه لباس های این نیرو با کمک دوستانش شرکتی تاسیس کردند که تولید انحصاری این لباس ها را به عهده دارند. فرماندهی رجب زاده تا سال 84 ادامه داشت تا این که پس از به قدرت رسیدن تیم جدید در نیروی انتظامی وی در ابتدا با تنزل مقام مواجه شد و به فرماندهی پلیس پیشگیری منصوب شد اما درست هنگامی که موسم بازنشستگی اش فرا رسیده بود برای مقابله با جو ناامنی و هراس از اعتراضات مردمی وی را به فرماندهی نیروی انتظامی تهران بزرگ انتخاب کردند. به احتمال زیاد گوش به فرمانی و عملگرایی محض او و مهارتش در سرکوب جبنش های اجتماعی از عوامل تعیین کننده در انتخاب او برای این پست حساس بوده است. در ضمن سابقه فرماندهی او بر یگان وپژه  می تواند یکی دیگر از دلایل این انتخاب بوده باشد چرا که او را قادر می ساخت  از توانایی یگان ویژه در پیشبرد طرح های سرکوبگرانه بهتر استفاده کند.  وی پس از انتخاب به این سمت علاوه بر پیگیری «طرح ارتقای امنیت اجتماعی»، اجرای «طرح انضباط اجتماعي» را که به تعبیر او گسترده تر از طرح قبلی بود در دستور کار خود قرار داد. وی همچنین خبر از آن داد که «بسيج نيز در بخشي از ‏ماموريت‌هاي پليس وارد خواهد شد.» در دوران تسلط او بر نیروی انتظامی استان تهران بزرگترین و بی سابقه ترین مانور  این نیرو در آبان 87 در سطح شهر تهران انجام گرفت. نیروهای نوپو  یکی از نیروهای شرکت کننده در این مانور بودند. وی در باره‌ی این رزمایش بی‌سابقه‌ی شهری در تهران به خبرنگاران گفت: «این طرح هر ساله به صورت غیرمحسوس و به صورت فرماندهی‌های مجزا در بدنه ناجا اجرا می‌شده است. امسال نیز از ۳ ماه قبل برنامه‌ریزی اجرای آن انجام شده و با حضور من در فرماندهی انتظامی اجرایی شد.» (2)
از سال 84 فرماندهی یگان ویژه به عهده سرتیپ پاسدار سید مجتبی عبداللهی قرار داده شده است.
 
 
 
برای آشنا شدن با ذهنیت عزیز الله رجب زاده آخرین گفته های او را در مورد سرکوبی جنبش مردم می آورم. ذکر این نکته لازم است که او از سازماندهان اصلی یگان ویژه نیروی انتظامی بوده و امنیت مردم و اداره شهر تهران به عهده اوست:

«بررسی  های ما نشان داده است که آشوبگران تهران را می توان به چند دسته تقسیم کرد: گروه  اول مجرمان حرفه ای، اینان کسانی هستند واجد ویژگی های افراد ضد اجتماع. این افراد  همواره مترصد فرصتی هستند تا امنیت جامعه را دستخوش اختلال سازند و از آب گل آلود  ماهی بگیرند. اراذل و اوباش، جانیان فراری و افراد قمه کشی که از چنگ قانون گریخته  اند در این گروه جای می گیرند.
وی دسته دوم را افراد وندال اعلام کرد و افزود اینها نوجوانان و جوانانی هستند که جنون آتش افروزی دارند و قادر به کنترل تکانه  های پرخانشگرانه خود نیستند به همین سبب از آسیب رساندن به اموال عمومی لذت می  برند .
رییس پلیس پایتخت گروه سوم را افراد ماجراجو دانست و خاطرنشان کرد: شماری  از آشوبگران اخیر نیز افرادی هستند که آستانه تحریک پایین دارند و خیلی زود جو گیر  می شوند، اینها خطرجو، ماجراجو و دارای هیجان جوی منفی هستند به همین خاطر وارد جمع  های آشوبگر می شوند تا نیازهای بیمارگونه خود را ارضا کنند.به گزارش ایسکانیوز،  سردار رجب زاده درخصوص دسته چهارم آشوبگران گفت: این افراد وابسته به گروه های  وابسته به رژیم پهلوی و ضد انقلاب و متجاوز به حقوق مردم هستند این گروه از همان  آغاز انقلاب اسلامی کینه و نفرت مردم را درونی کردند و اینک در حال انتقام گیری از  مردم هستند .
وی افراد ساده لوح و فریب خورده را از دیگر دسته های آشوبگران در  پایتخت طی چند روز اخیر اعلام کرد و افزود: عده ای نیز بر اثرشعارهای غلط انداز  گروه های سیاسی و تبلیغات فراگیر رسانه ای بدخواهان نظام فریب خورده و راهی خیابان  شده اند تا بلکه به نانی یا نامی دست یابند.
...سردار رجب زاده با بیان اینکه رفتار پلیس با آشوبگران و  اخلال گران امنیت مقتدرانه، قاطعانه و بی اغماض خواهد بود گفت: قانون از ما خواسته  تا با تعدی کنندگان به جان و مال و ناموس مردم، شدید و قاطع برخورد کنیم و هرچه  سریعتر آنان را سر جای خود بنشانیم. کسی نمی داند که در چند روز اخیر اقلیتی آشوبگر  و مردم ستیز در تعدی به جان و مال مردم از هیچ جنایتی فروگذار نکردندآنان نشان  دادند که جز زبان زور، شدت عمل، قاطعیت و اقتدار، قانونی را نمی فهمند .
به گزارش ایسکانیوز،  سردار رجب زاده افزود: در روز دوشنبه ما از یک نمونه سه هزار نفری از شهروندان  نظرسنجی کرده ایم، ... بیش از 85 درصد  شهروندان خواهان شدت عمل پلیس و پایان بخشیدن سریع تر به آشوب ها هستند، آنان بیش  از این تحمل اغتشاش و آشوب را ندارند و تاکید می کنند در کشوری که قوانین جامع و  فراگیر دارد آشوب و اغتشاش و تظاهرات خیابانی پیامدی جز ناامنی و ترویج خشم و خشونت  ندارد .»

http://iscanews.ir/fa/PrintableNewsItem.aspx?NewsItemID=311293


در آدرس زیر می توانید عکس های مربوط به آموزش های این نیرو در ارتباط با سرکوب خیزش های مردمی را ببینید


یگان موتور سوار  نیروهای ویژه
به منظور ایجاد رعب و وحشت یگان موتورسواران این نیرو با لباس های عجیب که هم جنبه حفاظتی دارد و هم در اذهان ماهیت غیرانسانی و غیرمعمول آن ها را می رساند در دسته های چند ده تایی به ماموریت می روند.  لباس این نیروها نیز سیاه رنگ است چرا که این رنگ شکل وحشتناکتر و بزرگتری به ماموران می دهد. موتورهای آنها به عمد از نوع تریل انتخاب شده است تا با تولید سر و صدا ایجاد وحشت کنند.

  
پلیس امنیت
در سالهاي اخير برای مهار جنبش اعتراضی و اشاعه بیشتر جو سرکوب در تمام نواحي انتظامي نهاد جدیدی به نام پلیس امنیت تشکیل شده است. در حالت عادی نیز فرماندهی پلیس امنیت بر دیگر فرماندهان منطقه ای نیروی انتظامی ارشدیت دارد. سردارعليپور فرماندهی پلیس امنیت را به عهده  دارد و مقر اصلی آن در میدان عشرت آباد تهران است. در روزهای پس از کودتای 22 خرداد ستادی تحت این نام به صورت کمیته مشترک از نهادی اطلاعاتی و امنیتی و نظامی و انتظامی احکام دستگیری و ... را اجرا می کند.
 
 
 
 
 
 
 
 
ایرج مصداقی 29 مرداد 1388

Irajmesdaghi@yahoo.com


پانویس:

1-      امیرفرشاد ابراهیمی همچنین در یک دروغ گویی آشکار که از ویژگیهای اوست در مصاحبه  با نیوشا بقراطی از رادیو فردا مدعی شد که نوپو با دستور خامنه ای به مسعود صدراسلام و با پیوستن انصار حزب الله به این نیرو در سال 76 تاسیس شد که نادرست است. «انصار حزب الله» مزدورانی هستند که به عنوان چماقدار به وقت لزوم در خدمت این نیرو و دیگر نیروهای سرکوبگر رژیم قرار می گیرند. امیر فرشاد ابراهیمی فراموش کرده است که پیشتر مدعی شده بود که در جریان سرکوب 18 تیر او و انصار حزب الله افرادی بودند که در خدمت نوپو بودند. امیرفرشاد ابراهیمی در این مورد قبلا گفته بود:

«سريع برگشتم نزد مابقي حضرات كه در ساختماني در بلوار كشاورز جمع شده بودند كه در واقع ستاد عملياتي ما بود و سعي كردم اعضا را متقاعد كنم كه درگيري را تمام كنند كه به نتيجه اي نرسيدم برگشتم به مقر بچه هاي نوپو كه در ميدان انقلاب موقعيت الغدير بود و با افسر رابطم سرهنگ حسين مستوفي صحبت نمودم و تبعات اين غايله را گفتم كه آنهم نتيجه اي در بر نداشت . »


البته او در همین مورد ساده نیز راست نمی گوید چرا که فرمانده نوپو در  جریان 18 تیر سرگرد فرهاد ارجمندی بود که محاکمه شد بنابر این یکی از افسران این نیرو نمی توانست دارای درجه بالاتر و سرهنگ باشد.
‎‎
2-      «مانور امنيت و آرامش» با شرکت ۳۰ هزار مامور نيروی انتظامی، پليس افتخاری، پليس‌ياران و نگهبانان محله،  ۵۰ هلی‌کوپتر و هزاران وسيله نقليه، با رژه‌ای دو و نيم کيلومتری در خيابان‌های تهران برگزار شد. عزيزالله رجب‌زاده، فرمانده نيروی انتظامی تهران بزرگ برخی از اهداف مانور شش روزه  نیروی انتظامی را «مقابله با اقدامات تروريستی و بحران‏های اجتماعی، حفظ نظم و امنيت، تمرين و حفاظت از اموال‏ مردم، انتقال سريع نيروها از ساير استان‏ها به تهران، حفاظت از مراکز حساس و مهم، کمک‌رسانی به مردم آسيب‌ديده با همکاری سازمان‏های خدماتی و امدادی و مقابله با عناصر فرصت‌طلب»  ذکر کرد.
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
مانور ضد اغتشاش یگان ویژه پاسداران نیروی انتظامی در پارک پلیس واقع در منطقه تهران پارس برگزار شد.

http://www.mehrnews.com/fa/NewsDetail.aspx?NewsID=236520

احسان نراقی همچنان در خدمت قدرت




[ ایرج مصداقی]
در دادگاه مربوط به پرونده‌ی شکایت احسان نراقی (۱)، منوچهر شلالی و جهانگیر شادانلو علیه کتاب «واواک در خدمت آیت‌الله‌ها» که توسط «ایو بونه» استاندار  و نماینده سابق مجلس ملی و ریاست سازمان ضدجاسوسی فرانسه در دوران ریاست جمهوری فرانسوا میتران، انتشار یافته از جمله به موارد مهمی بر می‌خوریم که حساسیت عمومی و به ویژه اپوزیسیون ایران را می‌طلبید که متأسفانه به خاطر درگیری‌های سیاسی مرسوم مورد عنایت قرار نگرفت! شکایت نراقی به نمایندگی از سوی جمهوری اسلامی، شکایت علیه «ایو بونه» و یک کتاب نبود، بلکه کل اپوزیسیون ایران را هدف قرار داده بود. موفقیت نراقی و شرکاء در این دادگاه می‌توانست هدیه‌ی‌ بزرگی به جمهوری اسلامی باشد و راه را برای تحت فشار قرار دادن نیروهای سیاسی در خارج از کشور باز کند.

***

کلید سناریوی شکایت علیه «ایو بونه» نویسنده کتاب «واواک در خدمت آیت‌الله‌ها» در سفر سال جاری احسان نراقی به ایران و مطمئن شدن از حمایت‌ احمدی‌نژاد و رژیم کلید می‌خورد.
در ارتباط با رابطه‌ی تنگاتنگ نراقی با رژیم، اسناد کافی به دادگاه پاریس ارائه شده است که اتفاقاً یکی از دلایل مهم شکست پروژه‌ی رژیم در دادگاه مزبور بود. اسنادی که صحت آن مورد تأیید احسان نراقی نیز قرار گرفت و وکیل مدافع «ایو بونه» با اشاره به اسناد مزبور خطاب به وکیل نراقی گفت: «شرم آور است که احمدی‌نژاد حق‌الوکاله شما را پرداخت می‌کند. »

نراقی که در شش دهه گذشته در «خدمت» قدرت زیسته و برایش فرقی نمی‌کرده که چه کسی در کاخ شاهنشاهی یا بیت‌رهبری یا کاخ نخست وزیری و ریاست جمهوری نشسته در «پیرانه سر» هم دست از عادت برنداشته و از فرصت به دست آمده برای نزدیکی و ایجاد رابطه با هرم قدرت و حاکمان جدید استفاده می‌کند.
امکان به وجود آمده برای نزدیکی به احمدی‌نژاد چنان نراقی را ذوق زده می‌کند که نمی‌تواند «دلخوشی» خود را پنهان کند.
او در نامه‌ای به تاریخ ششم خردادماه ۱۳۸۸ خطاب به احمدی نژاد «دلخوشی» خود از سفر به ایران را چنین بیان می‌کند:
  
 
«یکی از دلخوشی‌های من در این سفر، آشنایی‌ام با آقای حسنی بود که به زودی برای من به یک دوست واقعی مبدل شد. به طوری که هنگامی که ایشان از فعالیت‌‌های چند ساله من در شناساندن قیافه واقعی مجاهدین به مردم مغرب زمین مطللع شد خیلی صمیمانه از من خواستند که تجارب چند ساله را به اطلاع جناب‌عالی برسانم و من با کمال میل پذیرفتم. »


نراقی در نامه‌ی خود به احمدی نژاد غبطه‌ی دوران «اصلاحات» را می‌خورد که به پیشنهاد خاتمی او به همراهی «استادان و نویسندگان معروف مغرب زمین» به «تدوین تحقیقات جدی» علیه مجاهدین می‌پردازد:  

«به این ترتیب توانستم با صرف وقت بسیار و کافی،‌هشت جلد کتاب [علیه مجاهدین] را با رعایت اصول علمی تنظیم و تألیف کنم. ... هدف ما، یعنی دوستان ایرانی و خارجی، که داوطلبانه زیر نظر من کار می‌کردند در درجه اول شناساندن واقعیت سازمان مجاهدین به اعضای پارلمان اروپا بود که برای اثبات بی‌طرفی خود من توانستم میشل روکار، نخست وزیر خوشنام و خوش‌سابقه فرانسه که سال‌ها رئیس کمیسیون فرهنگی پارلمان اروپا بود را متقاعد نمایم که پس از انتشار هر جلد از این مجموعه هشت جلدی به زبان فرانسه یا انگلیسی، آن‌ها را بین اعضا و نمایندگان پارلمان توزیع نماید. چاپ و انتشار این مجموعه تأثیر بسیاری در اتحادیه اروپا و پارلمان اروپا بر جای گذاشت.» (۲):


نراقی گلایه‌های خود از احمدی نژاد را در قالب توضیح رابطه‌ی نزدیکش با خاتمی و دولت او بیان کرده و آمادگی خود برای خدمت در رکاب رئیس جدید را به اطلاع احمدی‌نژاد می‌رساند.
پوشیده نیست که تغییر دولت خاتمی و اولویت‌های سیاست خارجی دولت احمدی‌نژاد باعث از رونق افتادن نراقی و پروژه‌هایش در فرانسه و اروپا شده بود.

نراقی در نامه‌‌ی ششم خرداد ماه ۱۳۸۸ خود خطاب به احمدی نژاد و پس از آگاه شدن از هزینه‌ی وکالت برای پرونده‌ای که قرار بود در پاریس گشوده شود می‌نویسد: (۳)

«اخیراً سازمان مجاهدین با تطمیع یک افسر سابق که ریاست اداره ضد جاسوسی فرانسه [را] در اختیار داشته و سال‌ها است که در بازنشستگی به سر می‌برد، موفق شدند کتابی را [زائد] تحت عنوان «واواک- وزارت اطلاعات- در خدمت آیت‌الله‌ها» را با عکس امام خمینی روی جلد به چاپ برسانند. ...البته مجاهدین به انتشار این کتاب بسنده نکرده و تبلیغات گسترده‌ایی را پیرامون این کتاب انجام داده‌اند. به طوری که تنها در دو شب پیایی بر اثر نفوذ مجاهدین در دو شبکه تلویزیونی و رادیویی بسیار معروف اروپایی و فرانسوی، این مؤلف ساختگی ظاهر شده و به مصاحبه و معرفی کتاب خود پرداخته و سراسر به ایران و ایرانیان حمله نموده است. »


البته منظور نراقی از «ایران و ایرانیان»، دستگاه اطلاعاتی رژیم و عوامل آن در اروپا است. او در ادامه به انتقاد از دولت احمدی نژاد، سرویس امنیتی و نمایندگی‌‌های رژیم در اروپا و فرانسه پرداخته و می‌نویسد:‌

«موفقیت کنونی سازمان مجاهدین، نتیجه چهارسال اهمال و سستی دستگاه‌ها و مسئولان ایرانی در قبال فعالیت‌‌های مجاهدین در فرانسه و اروپا بوده است. گو این که سفیر فعلی در این دو سه ماهه سخت به فعالیت جدی پرداخته است. اما به نظر می‌آید که هنوز نهادها و مسئولان امنیتی بر اوضاع مجاهدین نه در اروپا و نه در فرانسه مسلط نیستند. »


احسان نراقی اهمیت فعالیت‌های خود و خدماتش به دولت خاتمی را به احمدی‌نژاد یادآور شده و می‌نویسد:

«دوازده سال پیش به محض انتخاب آقای خاتمی، برای معرفی صحیحی از جمهوری اسلامی، من به عنوان مشاور و همکار نزدیک مدیرکل یونسکو، به او پیشنهاد نمودم که برای کنفرانس دوسالانه یونسکو - که از اندیشمندان و شخصیت‌های سیاسی فرهنگی جهان برای سخنرانی دعوت می‌شود- این بار از آقای خاتمی درخواست شود تا به عنوان روشنفکر مستقل اندیشه هایش را در مورد مسائل جهانی بیان کند. »


نراقی که از سابقه‌ی مشاوره دادن به دبیرکل یونسکو برخوردار است در مقام مشاوره دادن به احمدی‌نژاد می‌نویسد:‌

«برای جلوگیری از پیشرفت و اجرای برنامه‌های آتی مجاهدین در فرانسه و حتی اروپا، به نظر من تنها راه این است که یک وکیل حقوقدان مبرز که به زبان فرانسه آشنایی کامل داشته باشد را برای تعقیب قانونی این مسئله استخدام نموده تا با همکاری و هماهنگی با سفیر ایران در فرانسه با جدیت این مسئله را مورد پیگرد حقوقی قرار دهد. من هم نخستین کسی هستم که با همکاری و مشاوره با وکلا، مشغول تدوین شکایت حقوقی در نزد مراجع قانونی فرانسوی بر علیه نویسنده کتاب مزبور می‌باشم. ... طبیعتاً من در این مورد آماده همکاری و ارائه مشاوره می‌باشم تا این پرونده در مراجع قانونی فرانسه به بهترین نحو حقوقی و قانونی مطرح گشته و از انتشار کتبی از این دست و فعالیت‌های این‌چنینی جلوگیری شود.»

روشن است که هدف اصلی نراقی و حمایت بعدی احمدی‌نژاد و سفیر رژیم در فرانسه از پروژه‌ی به دادگاه کشاندن «ایو بونه» تنها پیروز شدن در یک دادگاه حقوقی نبوده و رژیم زنجیره‌ای از دعاوی حقوقی را مد نظر داشته است. چرا که نراقی تأکید کرده بود که وی «نخستین کسی» است که دعوی حقوقی می‌کند و طبیعتاً افراد دیگر و پرونده‌های دیگر در نوبت بودند که خوشبختانه با شکست رژیم و نراقی در ابتدای راه، بعید به نظر می‌رسد به ادامه راهی که جز بی‌آبرویی بیشتر نتیجه‌ای ندارد تن دهند.

نراقی برای پیمودن این راه، از ابتدا روی «همت» و «پشتیبانی» احمدی نژاد و مسئولان رژیم حساب کرده و در پایان نامه مزبور نوشته بود:

«در خاتمه امیدوارم که با همت و پشتیبانی جناب عالی مسئولان ایرانی فعال تر گشته تا بتوانیم به اتفاق، لاطائلات و جعلیات این کتاب و تبلیغات دروغین مجاهدین را در نزد مراجع قانونی فرانسه، سیاست‌مداران، متفکران و اذهان عمومی اروپا آشکار و اثبات نماییم. »


نراقی که پیشاپیش از مساعدت‌های دولت احمدی‌نژاد برخوردار شده بود بر اساس قول‌و قرار های داده شده از سوی رژیم، در تاریخ ۱۴ دسامبر ۲۰۰۹ با ارسال نامه‌ای به «ریاست محترم دبیرخانه ریاست جمهوری» از وی می‌خواهد که « مخارج قضایی و حق الزحمه وکیل و هزینه مالیاتی» را تأمین کند:
 
 
 
«ریاست محترم دبیرخانه ریاست جمهوری – تهران
با تشکر فراوان از الطاف جنابعالی نسبت به پرونده مربوط به اینجانب و آقای منوچهر شلالی که دادگاه کار خود را در این پرونده پنجشنبه ۱۷ دسامبر آغاز می‌کند اظهار می‌دارد که مخارج قضایی و حق الزحمه وکیل وهزینه مالیاتی مربوط به دو نفر هفتاد و هشت میلیون تومان خواهد بود.

با درود و تشکر فراوان

۱۴ دسامبر ۲۰۰۹

احسان نراقی
نمره فاکس مربوط به بانک ضمیمه فاکس ارسال می‌گردد»



صرفنظر از این که مسائل مطروحه در دادگاه چه بود و به نفع و یا زیان چه کسی تمام شد این حقیقت نبایستی دور از نظر داشته می‌شد که یک طرف دادگاه یعنی احسان نراقی و منوچهر شلالی به دستور احمدی نژاد مورد «الطاف» «ریاست محترم دبیرخانه ریاست جمهوری» قرار داشته و « مخارج قضایی و حق الزحمه وکیل و هزینه مالیاتی» که  بالغ بر هفتاد و هشت میلیون تومان بود توسط  نهاد مربوطه پرداخت شده بود.
نکته حائز اهمیت آن که درخواست این بذل و بخشش در تاریخ ۱۴ دسامبر  ۲۰۰۹ یعنی سه روز قبل از برگزاری دادگاه پاریس بوده است. دادگاهی که پیشاپیش رژیم به منظور محدود کردن نیروهای اپوزیسیون و توسعه‌ی جو خودسانسوری و حضور پیروزمندانه در عرصه‌های حقوقی در خارج از کشور سرمایه‌گذاری زیادی روی آن کرده بود.
این بذل و بخشش از کیسه ملت در حالی صورت گرفت که در طول ۸ ماه گذشته خانواده‌های بسیاری به روز سیاه نشسته‌اند و شعار اصلی احمدی نژاد برای ریاست جمهوری آن بود که دست «نااهلان» را از بیت‌المال کوتاه می‌کند.
بذل و بخشش کریمانه‌ی احمدی نژاد به احسان نراقی و منوچهر شلالی به خوبی نشان می‌دهد که آن‌ها جزو «خانواده» و «اهل» خانه‌ی احمدی‌نژاد هستند. خانه‌ای که پایه‌هایش بر خون و رنج یک ملت در بند استوار است.
اگر اندکی شرافت و وجدان در ‌نراقی و نراقی‌ها باقی مانده بود پس از دیدن جنایات حکومت کودتا و فریاد میلیون‌ها ایرانی در بند:
از پولی که به خون ندا‌ها و آرش‌ها و ... آغشته است بهره نمی‌‌بردند.
از امکاناتی برخوردار نمی‌شدند که به درد و رنج و مصیبت هزاران نفری آغشته است که در ماه‌های گذشته در زیر شدیدترین سرکوبی‌ها، در زندان‌ها و میدان‌ها و خیابان‌های شهر با تنی مجروح و خونین آزادی را فریاد کردند ؛
از خدماتی سود نمی‌جستند که به آه و نفرین هزاران مادر و پدر و کودک و همسری آغشته است که چشم‌براه بازگشت عزیزانشان هستند.
اگر اندکی انصاف و مروت در این گونه افراد بود دست نیاز به سوی قاتلان مردم دراز نمی‌کردند و با افتخار در دادگاه احمدی نژاد را «ریاست جمهور کشورشان» (۴) معرفی نمی‌کردند.

***

روی سخنم در این مقاله با شمایی است که خود را مخالف دولت کودتا معرفی می‌کنید و به خاطر رقابت و یا مجادله و اختلاف با یک جریان سیاسی بر روی تعرض رژیم چشم می‌پوشید و سکوت اختیار می‌کنید؛
روی سخنم با شمایی است که خود را دشمن دولت کودتا معرفی می‌کنید و از شکست آن در یک دادگاه که می‌توانست دادگاه‌های بعدی در خارج از کشور را زمینه‌سازی کند خوشحال نمی‌شوید؛
روی سخنم با شمایی است که اخبار سیاهکاری‌های رژیم در خارج از کشور در این مورد را پوشش خبری نمی‌دهید؛
دوستان این شتر می‌تواند فردا در خانه‌ی شما بخوابد. در مقابل یورش رژیم کودتا و عواملش سکوت نکنید. اجازه ندهید مخالفت با یک گروه سیاسی شما را به جایی برساند که حضور رژیم در خانه‌تان را نبینید.  

ایرج مصداقی

۲۹ بهمن ۱۳۸۸



پانویس:‌

۱- احسان نراقی متولد ۱۳۰۵ از نوادگان ملا احمد نراقی است که تحصیلات خود را در تهران، سوئیس و فرانسه در رشته جامعه‌شناسی دنبال کرد. نراقی در دوران دانشجویی، هوادار حزب توده بود اما به تدریج از این حزب فاصله گرفت و در جریان ملی شدن صنعت نفت روابط خود را با آیت‌الله کاشانی گسترش داد و گاهی اوقات مترجم کاشانی در مصاحبه با خبرنگاران خارجی بود.
وی سال‌ها در اروپا و ایران به عنوان رابط و خبرچین ساواک فعالیت می‌کرد و بعدها به عنوان مشاور فرح دبیا به خدمت پرداخت. دکتر عباس میلانی در مورد او می‌نویسد: «... هویدا از احسان نراقی هم كمك خواست. نراقی تحصیلاتش را در رشته جامعه‌شناسی گذرانده بود... پس از بازگشت به ایران منادی همیشگی آشتی میان رژیم و مخالفان بود. اغلب به عنوان رابطی میان ساواك و برخی مخالفان عمل می‌كرد... نراقی بالاخره پس از تلاش‌های فراوان توانست یك مركز تحقیقات علوم اجتماعی را در ایران تأسیس كند. سفارت آمریكا مركز تحقیقات را كانونی پویا می‌دانست كه در آن بحث‌های جالبی در جریان است و طرح‌های تحقیقاتی مهمی در زمینه‌ی طبقه متوسط در ایران، تحلیل نقش بازار، جنبه‌هایی از اصلاحات ارضی... و مطالعه‌ای برای ساواك در زمینه ریشه‌های اجتماعی شورش‌های 15 خرداد در دست اجراست.» (معمای هویدا، دكتر عباس میلانی، نشر آتیه، چاپ چهارم، صص 154و153
نراقی در روزهای آخر حکومت پهلوی در هشت جلسه با شاه نظرات خود را با وی در میان گذاشت. پس از پیروزی انقلاب وی سه بار دستگیر شد. نراقی سپس به فرانسه عزیمت کرد و به خدمت جمهوری اسلامی در آمد. او به منظور انکار روابطش با رژیم جمهوری اسلامی به سابقه‌ی دو سال و نیمه زندانش اشاره می‌کند. در حالی که بسیاری از عوامل رژیم پس از دستگیری به خدمت دستگاه اطلاعاتی و امنیتی رژیم در آمدند. نراقی همچنین در سال‌های گذشته به حمایت از حکم خمینی علیه سلمان رشدی و دفاع از شکنجه برای دست‌یابی به اطلاعات پرداخته است.

۲- تلاش‌های نراقی به نمایندگی از سوی رژیم در پارلمان اروپا هنگامی شدت گرفت که این پارلمان برخلاف انتظار دولت خاتمی دو قطعنامه نقض حقوق بشر توسط دولت جمهوری اسلامی را در سال‌های ۹۸  و ۹۹ از تصویب گذراند. و در ابتکاری دیگر بیش از ۲۶۰ نماینده پارلمان از جملهمیشل روکار نخست وزیر سابق فرانسه با صدور بیانیه‌ای از سیاست تحریم اقتصادی رژیم حمایت به عمل آوردند. 

۳- توجه داشته باشید نامه نراقی به احمدی‌نژاد در روز ۶ خردادماه ۸۸ دو روز پس از آن که وکیل مدافع‌اش در تاریخ ۲۵ ماه می ۲۰۰۹ مطابق با ۴ خرداد ۱۳۸۸ به او اطلاع داد که هزینه وکالت برای دادگاه مربوطه ۵۹ هزار و هشتصد یورو می‌شود.

۴- احسان نراقی در دادگاه پاریس در پاسخ به پرسش «تیری لوی» وکیل مدافع «ایو بونه» که او را در مورد صحت نامه‌ای که خطاب به «ریاست محترم دبیرخانه ریاست جمهوری» رژیم نوشته بود قرار داد،گفت: «احمدی نژاد رییس جمهور کشور من است و من باید به او نامه بنویسم».