۱۳۹۳ مرداد ۲۱, سه‌شنبه

« نسل کشی تدریجی» و نه «دفاع از خود» ایلان پاپه، در مورد حمله اسراییل به غزه که قریب به هفتاد سال پیش آغاز شد می نویسد



ایلان پاپه: مورخ اسراییلی است که تا سال 2007 استاد دانشگاه حیفا بود و اکنون مقیم بریتانیا بوده و در دانشگاه اکستر تدریس می کند. وی رئیس بخش «مطالعات فلسطین» این دانشگاه می باشد.

سرویس خبری جهانی برای فتح. 28 ژوییه 2014
چرا رئیس جمهور آمریکا، باراک اوباما چنین بی شرمانه حمله ی اسراییل به غزه را توجیه کرده و آن را «حق اسراییل در دفاع از خود» می خواند و هم زمان مرگ بیش از هزار فلسطینی را که طبق آمار سازمان ملل سه چهارم شان اهالی غیرنظامی غزه و 226 نفرشان (تا روز 18 ژوییه) کودکان فلسطینی بودند به یک «دل نگرانی» نه چندان مهم تقلیل می دهد؟
چگونه می توان واژه «دفاع از خود» را در مورد دولتی به کار برد که یک دیوار نظامی دور غزه کشیده است تا تمام مردم آن را تنبیه جمعی کند، اورشلیم را ضمیمه کرده و اشغال نظامی کرانه باختری را هر روز بی رحمانه تر از پیش می کند و در حال ضمیمه کردن آن نیز هست؟ اگر این اقدامات که طبق قوانین بین المللی غیرقانونی هستند، از سوی هر کشور دیگر انجام می گرفت به طور قطع تجاوز خوانده می شدند. آیا همین نوع اقدامات را ایالات متحده دلیل تحریم های اقتصادی علیه روسیه در مورد موضوع کریمه و اوکراین شرقی نکرد؟ با وجود چنین استاندارد دوگانه ای، چگونه یک قدرت غربی می تواند مدعی "عدالت" باشد؟ 
کجاست ذره ای «دل نگرانی» در مورد عدالت برای فلسطین؟ وقتی ایالات متحده ادعا می کند که می خواهد واسطه ی تحقق «صلح» برای فلسطینی ها باشد باید پرسید از زمان بنیان گذاری اسراییل چه نوع صلحی را برای این مردم به ارمغان آورده است؟
در روزهای 24 و 25 ژوییه، اسراییل 9 تظاهر کننده بی سلاح را در کرانه باختری به گلوله بست و به قتل رساند. آیا نیاز به شواهد دیگری در مورد هدف اسراییل از باران مرگ و نابودی که بر روی غزه فرو می ریزد هست؟ هدف اسراییل هیچ نیست مگر درهم شکستن مقاومت و در واقع هرنوع ضدیت با اسراییل که موجودیتش وابسته به نابودی حق ملی فلسطینی هاست.
رفتار ایالات متحده و متحدینش علیه اسراییل به طرز جنایت باری عوامفریبانه است اما دارای منطق نیز هست. زندگی فلسطینی ها برای کسانی که نقطه عزیمتشان حفظ دولت صهیونیستی به هرقیمت است، ارزشی ندارد. 
اسراییل، ایالات متحده و قدرت های اروپایی مایلند که حماس نقطه تمرکز و عطف توجه ها باشد. هدف حماس عبارتست از استقرار یک حاکمیت دینی و نه رهایی ملی برای فلسطینی ها. اما اسراییل خیلی پیش از آن که اسلام گرایی مانند امروز تبدیل به عاملی در صحنه سیاسی جهان شود و توسط جنایت های صهیونیست ها و حمایت غرب از این جنایات تقویت شود، به عنوان یک دولت دینی ساخته شد و شروع به پاکسازی قومی فلسطینی ها کرد. کلید تشخیص درست و غلط در این جنگ ماهیت دولت اسراییل از زمان تولدش در سال 1948 تا به امروز است. 
ایلان پاپه، مورخ اسراییلی که دولت اسراییل وی را مجبور به ترک اسراییل کرد تا او را ساکت کند، به طور گسترده در مورد این مساله مطالعه کرده و نوشته است. مایکل اسلیت، مصاحبه ای رادیویی (در یک رادیوی غیر تجاری) انجام داده است. در این مصاحبه ایلان پاپه توضیح می‏دهد که جنگ امروز علیه غزه در تداوم سیاست های اسراییل و جزیی لاینفک از پویش ذاتی خودِ صهیونیسم از بدون تولد دولت اسراییل بوده است. (کتاب ایلان پاپه تحت عنوان «پاکسازی قومی فلسطین» در سرویس خبری تاریخ 8 مه 2012 مرور شده است.) (1)
در زیر گزیده ی ویرایش شده ی این مصاحبه را می خوانید. متن کامل سخنان ایلان پاپه و نکات مایکل اسلیت و اصل مصاحبه رادیوی را می توانید در نشریه انقلاب شماره 346 و در سایت زیر ملاحظه کنید:
www .revcom.us

گزیده ای از مصاحبه با ایلان پاپه:

اعمال اسراییل نسبت به بسیاری قساوت های دیگر که هم اکنون در نقاط مختلف جهان رخ می‏دهد، دارای شاخص هایی است. این قساوت ها صورت حق به جانب داشته و به نام ارزش های والا، روشنگری و دموکراسی وغیره انجام می شوند. در واقع وقتی اسراییلی ها خانه هایی را نشانه می‏کنند و به اهالی خانه هشدار داده و به آنان 57 ثانیه وقت می دهند که خانه را ترک کنند، مسخره به نظر می آید اما همین کار به همان اندازه ی خودِ عمل نابودی خانه و کشتار اهالی خانه بیرحمانه است. یک ترکیب نایابی است از تکنولوژی بالا، ایدئولوژی بسیار افراطی و دوره های بسیار طولانیِ انسان زدایی کردن از قریب به دو میلیون نفر که در گتوی بزرگی که غزه نامیده می شود زندانی اند و جرمشان این است که فلسطینی هستند.
مطمئن نیستم که عامدانه کودکان را هدف قرار می دهند. اما فکر می کنم که موضوعی به مراتب مهم تر از این در جریان است. ترکیبی است از سه فاکتور. یکم، چیزی است که من آن را آزمایشگاه یا فاکتور آزمایشگاهی نام گذاری کرده ام. فضای شهری غزه یک آزمایشگاه است برای صنایع نظامی اینجا و احتمالا ایالات متحده برای آزمایش سلاح های جدید. این فاکتوری بسیار دهشتناک است. و البته تمایزی هم میان مرد و زن و کودک نمی گذارند. فاکتور دوم، انسان زدایی از فلسطینی هاست. ایده این است که فلسطینی ها دشمن هستند حال می خواهد در یک روستا باشند یا در یک خانه و کودکستان. برای تفنگ های ارتش، هواپیما و توپ های ناوهای نظامی چهره فلسطینی، چهره دشمن و لاجرم یک آماج نظامی موجه است. علاوه بر این، دارای اعتماد به نفسی هستند شبیه اعتماد به نفس جراحی که هنگام عمل جراحی از فن آوری بالا برخوردار است. تهوع آور است. در این عملیات کودکان آماج مشخص نیستند. اما درک مخوفی از این که کودک فلسطینی چیست وجود دارد که تاریخچه آن به 1948 بر میگردد. در آن زمان، دستورهایی که قبل از اشغال یک محله یا شهر یا روستا به سربازان اسراییلی می رسید این بود که مردانی را که به سن جنگیدن رسیده اند از باقی اهالی جدا کرده، انان را بکشند یا زندانی کنند. خب بعد از رسیدن این دستور، سربازان سوال می‏کردند که «مردان به سن جنگ رسیده» را چگونه تعیین کنند. توجه کنید که سال 1947 است. دستورهای ارتش در این مورد بسیار روشن و صریح است: «از ده سال به بالا». فکر کنم همان زمان نقطه شروع این درک بود که کودکان فلسطینی تروریست های بالقوه، دشمنان بالقوه هستند و صرفا کودک نیستند. 
امروزه ما دادگاه های مخصوصِ کودکان را داریم که برخی اوقات تمام کلاس را با دستبندهای آهنی می آورند. گویی که آدمکشان حرفه ای هستند. سال 2002 را به خاطرم می آورد. آن زمان ارتش اسراییل عادت داشت که در اردوگاه پناهندگی «جنین» با تانک گشت های شبانه بدهد که موجب وحشت کودکان می شد و طی سال ها یک نسل از کودکان فلسطینی را واقعا آشفته کرد. اما در میان این ها، فاکتور کلیدی همان انسان زدایی است که در مدیای اسراییل و آن دسته از مدیای آمریکا که حامی اسراییل هستند شنیده می شود. در مورد غزه طوری صحبت می‏کنند که انگار میدان جنگ است، انگار صحرایی است که در آن تانک ها در مقابل هم صف آرایی کرده اند و نه جایی که پرجمعیت ترین منطقه شهری دنیاست و هر حرکت تانک، هر بمبی که ریخته می شود، هر توپ باران کشتی های جنگی موجب نابودی توده ای می شود و در چنین شرایطی حرف هایی چون داشتن «دقت جراحی» و ملاحظات «انسانی» خنده دار است. 
باید به خاطر بیاوریم که ماجرا در کوتاه مدت چگونه آغاز شد. چارچوب تاریخی عمومی تر که جای خود دارد. در سال 2006 آغاز شد. زمانی که اسراییل با کمک ایالات متحده آمریکا، غزه را گتو-ایزه کرد بدون این که هرگونه امکان ورود و خروج به آن باشد و کم کم جیره غذایی آن ها را برید و گلویشان را چسبید. خیلی روشن بود که حتا بدون آن که غزه را هر دو سال یک بار از طریق هوا و دریا و زمین بمب باران و توپ باران کنند، ایجاد همین شرایط انسانی به خودی خود در دراز مدت به یک نسل کشی می انجامد.
من نام آن را نسل کشی تدریجی incremental genocide می گذارم زیرا می توان ترکیب عملیات نظامی در این جا با روایتی در غرب که گتو-ایزه کردن دو میلیون نفر غزه را موجه جلوه می‏دهند دید. این ماجرا به غیر از نابودی کامل نوار غزه چگونه می تواند تمام شود؟
اسراییل هر از گاهی از سوی غرب علامت سبز برای انجام آن دریافت می کند. و هر بار پس از به راه انداختن این موج، از هرگونه محکومیت و جوابگو بودن معاف می شود. دلیلش آن است که در قبولاندن روایتشان موفق هستند. روایت این است: «ما این کار را در واکنش به آخرین عملیات فلسطینی در این گتوی غزه انجام دادیم. یعنی چون به سوی اسراییل موشک شلیک کردند ما این کار را کردیم. پس چطور می توانید ما را محق ندانید؟» بلافاصله می شنوید که اوباما دارد می گوید: «اسراییل حق دفاع از خود را دارد.» و همه رهبران غرب همان را تکرار می‏کنند. اما این روایتی است که ماجرا را از چارچوبه واقعی اش خارج کرده است.
مانند این است که به کلیپی نگاه کنید که در آن یک نفر دارد به صورت کسی مشت می زند و کسی که مشت خورده است به فردی که مشت زده است شلیک می کند. و شما بیایید بگویید، خوب او حق داشت که شلیک کند چون آن طرف داشت او را می زد. در حالی که اگر به بخش اول کلیپ نگاه کنید می بینید که مشت این فرد آخرین کاری بود که می توانست در مقابل شش حریف لاتی که به قصد کشت او را زیر مشت و لگد گرفته بودند، انجام دهد. منظورم از این که ماجرا را «از چارچوبه واقعی خارج کرده اند» همین است. باید به کل تصویر نگاه کرد تا فهمید که موشک های فلسطینی از کجا می آیند. چرا اینطوری وارد اسراییل می شوند؟ این مساله آنقدر حقیقت دارد که حتا اگر لنز دوربین خود را کمی عقب بکشید – حتا نه در حد 1948 یا 1967 که به نظر من مهمتر است – حقیقت را خواهید دید. حتا اگر به اندازه سه یا چهار هفته نیز لنز خود را عقب بکشید سرمنشاء بحران اخیر را خواهید دید، زیرا سه چهار هفته پیش از آن اسراییل همه نمایندگان پارلمانی حماس را دستگیر کرد و کلیه افرادی را که طبق قول نامه ی معاوضه زندانیان تعهد داده بود آزاد کند دوباره دستگیر کرد. 
موضوع عمیق تر دیگر آن است که اسراییلی ها می دانند که با کرانه باختری چه می‏کنند. آنان فکر می‏کنند می توانند کرانه باختری را به دو قسمت تقسیم کنند: یک بخش آن را به اسراییل ضمیمه کنند و باقی را تبدیل به جزیره ای کنند که توسط اسراییلی ها در محاصره است. شاید هم آن جزیره را دولت بخوانند و در کل امیدوارند که مردم به اردن رفته یا به آنجا رانده شوند. اما همین کار را با غزه، به دلیل وضعیت جغرافیای سیاسی آن نمی توانند انجام دهند. بنابراین با یک منطقه ی قفل شده طرف هستند. خب با آن چه می خواهند بکنند؟ آنان واقعا می خواهند کلید این زندان عظیم را به دریا بیندازند. اما «زندانیان» شورش می‏کنند. و هر وقت «زندانیان» شورش می‏کنند اسراییل همان ترکیب مهلک را که در مورد صحبت کردم استفاده می کند؛ تانک ها، هلیکوپترها، اف 16 ها، کشتی های جنگی و دهشتناک ترین موجودیِ سلاح هایی که ما حتا نمی دانیم چیستند را به میدان می آورد تا مردمی را که حاضر نیستند برای ابد در شرایط یک گتو زندگی کنند تنبیه کند. 
افسانه سرایی می‏کنند که گویا وقتی صهیونیست ها برای اولین بار وارد فلسطین شدند، این جا سرزمینی بدون سکنه بود. آن کسانی که در هسته مرکزی رهبری صهیونیست ها بودند خوب نمی دانستند که این سرزمین خالی نیست. خیلی خوب می دانستند. آنان با علم به این که مردمی در این جا هست در مورد «سرزمین بدون مردم» تصویرسازی می‏کردند. به قول تئودور هرتزل، پیغمبر جنبش صهیونیست مسئله مقابل پایشان این بود که، «می توانیم راهی پیدا کنیم که مردم این کشور را بیرون کنیم؟» 
وبسایت وزارت خارجه ایالات متحده تعریف بسیار روشنی از پاکسازی قومی می‏دهد: در شرایطی که دو قوم در یک ناحیه زندگی می‏کنند، یکی از ان ها مصمم است که به هر وسیله ی ممکن این ناحیه را از قوم دیگر پاک کند. در واقع وبسایت ایالات متحده می گوید که حتا اگر مردم به دلیل ترس از آن منطقه فرار کنند و سپس اجازه بازگشت نداشته باشند، یک عمل پاکسازی قومی محسوب می شود و این استانداردی است که حقوق دانان بین المللی بر سر آن متفق القول هستند. بنابراین حتا روایت اسراییل که می گوید: «نه ما قصد اخراج آنان را نداشتیم. خودشان فرار کردند» آنان را از جنایت پاکسازی قومی معاف نمی‏کند. زیرا حتا اگر مردمی خودشان به دلیل ترس، بیرون رفتند اجازه بازگشت آنان به خانه و کاشانه شان را ندادن خودش یک عمل پاکسازی قومی است. 
یعنی جنبش ایدئولوژیک صهیونیستی در 1948 با این واقعیت مواجه می شود که گروه قومی خودش تنها 30 درصد وبومیان همان سرزمین یعنی فلسطینی ها 70 درصد اهالی را تشکیل می دهند. و این اهالی بومی را تا آخرین نفرش به عنوان تهدیدی برای بقای خود، تهدیدی برای برنامه اش جهت تشکیل یک دولت خالص یهودی می بیند و مصمم است که از هر وسیله ی ممکن برای دست یافته به این خلوص استفاده کند و این جنبش خود را متعهد به پاکسازی قومی می کند. و اولین گواه این مدعا در سال 1948 است. اما در سال 1948 خاتمه نیافت. اسراییل از 1948 تا به امروز فهمید که دو طریق برای دست یافتن به این خلوص قومی موجود است. یکی از آن ها اخراجِ مستقیم اهالی فلسطینی است. مانند سال 1948 و همچنین بعد از 1967 که سیصد هزار فلسطینی که توسط اسراییل به زور از کرانه غربی بیرون رانده شدند. اما طرق دیگری نیز هست که بعد از 1948 از نقطه نظر اسراییل طرق مرجح تری بوده است و آنهم اجازه حرکت، خروج و گسترش به اهالی فلسطینی ندادن. آن ها را باید در نواحی جزیره ای محاصره کرد (enclaved). مانند بانتوستان ها در آپارتاید آفریقای جنوبی. و اگر در این مناطق هستند، به طور فیزیکی در داخل دولت اسراییل قرار دارند و لازم نیست که به لحاظ دموگرافیک (مردم نگاری) به شمار آیند. بنابراین بخشی از کامیونیتیِ شهروندان نیستند. حقی ندارند. آنان شهروندان بدون شهروندی هستند. البته غزه بدترین نمونه ی این وضعیت است. وضعیت در رام الله و کرانه باختری خیلی بهتر است. اما همان اصل بر آن جا نیز حاکم است. اگر فکر کنیم که موجودیت ما تنها زمانی ممکن است که هیچ فلسطینی در میان ما نباشد اما نیمی از جمعیت مصرند که فلسطینی هستند، آنوقت مجبور به چه کاری می شویم؟ آن ها فلسطینی هستند. بنابراین دولت به مثابه دولت، به مثابه جنبشی ایدئولوژیک، به مثابه دستگاهی نظامی تمام مشغله اش می شود این واقعیت دموگرافیک. 
استراتژی اسراییل عمدتا حول آن چه مساله دموگرافیک می خوانند می چرخد. وقتی کسانی که خود را سخنگوی قربانیان نازیسم می دانند به نام آنان صحبت از دموگرافی می‏کنند، این مساله تبدیل به ایده خوفناکی می شود. چون وسواس نازی ها دموگرافی یهودیان، موجودیت یهودیان به لحاظ دموگرافیک در دل آلمان نازی بود. همین مساله که کسانی خود را سخنگوی قربانیان می دانند به نام قربانیان از دموگرافی به عنوان طریقه اصلی در تخمین درجه ی امنیت آن قربانیان استفاده می‏کنند فقط طنز نیست بلکه خوفناک است.
بیایید چند لحظه در زمان به عقب برویم تا این را در بستر درستش بگذاریم. فاصله میان فوریه 1947 (زمانی که بریتانیا اعلام کرد قصد ترک فلسطین را دارد) و 15 مه 1948 (روزی که اسراییل رسما تاسیس شد) دوره مهمی بود. اسناد غیرقابل انکاری موجود است که نشان می‏دهد رهبری صهیونیستی در یک حلقه ی کوچک از تصمیم گیران در مورد این مساله بحث کرد که با موضوع دموگرافی یعنی حضور فلسطینی ها در جایی که آن را دولت آینده ی یهود می دیدند، چه کنند. 
یافتن راهی برای انجام آن زمان برد. اما بالاخره فضای جغرافیایی که می خواستند دولت یهود را در آن تاسیس کنند را به دقت تعریف کردند و علت این که این فضا را به دقت تعریف کردند این بود که به یک توافق سرّی با اردنی ها رسیده بودند که تمام فلسطین را تبدیل به اسراییل نکنند و پاره ای از فلسطین که کرانه باختری امروز است به ازای مقاومت حداقلیِ اردن در سال 1948 ضمیمه ی اردن گردد ولی باقی بشود اسراییل. و در آن بخش، که تقریبا هشتاد درصد فلسطین است، به نظر رهبران صهیونیست تعداد بیش از اندازه ای فلسطینی موجود بود.
بالاخره، در مارس/آوریل 1948 پروسه فکر و بحث بر سر تاکتیک تمام شد و افراد صاحب نفوذ در جنبش صهیونیستی آگاهانه تصمیم گرفتند که آن ناحیه ی جغرافیایی را که قرار بود کشور اسراییل بشود از ساکنین فلسطینی پاکسازی کنند. یعنی 80 درصد فلسطین. برای همین مقصد آنان یک نقشه مادر کشیدند به نام نقشه دی. می گویم نقشه مادر چون نسخه های دیگر از این نقشه بود که طبق آن ها فلسطین به نواحی مختلف تقسیم شده بود که در هر ناحیه یک واحد نظامی یا بریگاد عملیات می کرد و دارای دستور مستقیم بودند که اهالی فلسطین را پاکسازی کنند. عملیات سه ماه قبل از این که بریتانیا فلسطین را ترک بگوید شروع شد. به همین دلیل بریتانیا نیز باید پاسخ گو باشد. آنان ناظر پاکسازی قومی شهرهای فلسطینی توسط نیروهای یهودی بودند و هیچ حرکتی برای متوقف کردن آن نکردند هرچند که طبق چارتر قیمومیت که پس از جنگ جهانی اول از سوی «لیگ ملل» دریافت کرده بودند موظف بودند که مانع این پاکسازی شوند. نیمه ی دیگر اهالی که روستاییان بودند اساسا بعد از ترک بریتانیا و اعلام اسراییل از سرزمین هایشان اخراج شدند. 
جهان عرب سعی کرد جلوی این روند را بگیرد. روز 15 مه نیز سرباز فرستادند. اما شمار کمی از سربازان را فرستادند و خود این ها دستور کار خود را داشتند و بجز چند مورد قادر نبودند که جلوی پاکسازی قومی را بگیرند تا اینکه خودش کم کم از تحرک افتاد زیرا در اواخر 1948 اسراییلی ها نیز خسته شده بودند. از یک میلیون نفر فلسطینی تنها 100 هزار نفر باقی ماند.
بگذارید منطق آن را برایتان بگویم. در اساس، ژنرال هایی که ناظر بر عملیات پاکسازی قومی هستند راضی به این هستند که مردم برای همیشه آن دیار را ترک کنند. یعنی، اگر بتوانند آن چنان آنان را وحشت زده کنند که ترک خانه کنند، خشنود می شوند. لزوما دست به کشتار نمی زنند. نسل کشی به معنای کشتار مردم و ایده محو کردن آنان در میان نبود و قصد این بود که به طور قطع مردم را خلع ید کنند. کمی مثل نوار غزه ی امروز است. فلسطین بومِ یک مردم است. و همیشه نمی توانند همان کار را که کردند بکنند؛ شمار قابل توجهی از مردم مقاومت می‏کنند، مردم از جایی که برای چندین قرن و چه بسا هزاران سال زیسته اند دست نمی کشند. بنابراین وقتی با کوچکترین مقاومت از سوی مردم – مردمی که می دانستند بلافاصله پس از ترک خانه، آنان خانه شان را با دینامیت داغان کرده و محله و روستایشان را با خاک یکسان خواهند کرد -- در مقابل دستور تخلیه مواجه می شدند با بیرحمی بسیار بسیار زیادی جواب می دادند. 
مردم را فقط به دلیل مقاومتشان قتل عام نمی کردند. در مواردی، مردم به دلیل نقشه ریزی بد ارتش اسراییل قتل عام می شدند. (ارتش اسراییل) همیشه یک راه فرار را در محله یا دهکده برای مردم باز می گذاشت. اما در برخی موارد اسراییلی ها، یک محله را از هر چهار طرف می بستند. مردم در آن گیر می افتادند -- آن هم با جمعیتی که طبق تعریف 1948 از ده سال به بالا مرد جوان حساب می شود. و دستور قتل عام گاه به این دلیل صادر می شد که مردم می خواستند فرار کنند ولی راه فراری نمی یافتند. درست مثل امروز در غزه.

پانویس ها: 
1- 
(See the review of Pappe's book The Ethnic Cleansing of Palestine in AWTWNS 080512.) 

سرویس جهانی برای فتح 
ترجمه به فارسی و تکثیر از سایت حزب کمونیست ایران (م.ل.م)
www.cpimlm.com

غثیان اسماعیل وفا یغمایی


 شرمتان باد از این تحفه تاریخیتان
که زآئین شما روز و شبم در غثیان
گر خداوند شما گفته چنین! آآآی خوشا
سجده بر درگه ابلیس و نماز شیطان
چه کسی دید چنین رسم شقاوتباری
در یکی نوع ز انواع همه جانوران
خوک وکفتار وسگ وگرگ وگراز وکرکس
مانده درحیرت وشرمند و فقیهان خندان
حکم پیغامبران نیست،وگر هست چنین
ای خداوند جهان گوش نمای از انسان
بشکن با ل و پر قاصد خود جبرائیل
تا شود محو چنین حکم به ژرفای زمان
راه نمرود مزن نیز، تو مگذار که نوح
کشتی خویش برد سوی نجات از توفان
گر که فرموده موساست بهل تا فرعون
مستقر باشد بر مسند خود جاویدان
گر محمد،که رسول تو،بگفته ست چنین
غرق رحمت بنما بولهب و بوسفیان
ما نخواهیم رسولان ترا تا که کنند
با بنی نوع بشرکار بتر از حیوان
کشتگان ستم داعش! و جلادی شیخ
غرقه در اشکم و آتش، و از این ظلم گران
گاه سنی بکشد «مالکی» و، گه شیعی
از ستمکاری «بغدادی» ،در خون غلتان
«آن» به رایت سیه نام «محمد» زد نقش
«این» یکی کشت که :دستور خدا و قرآن
وای بر ما که پس ازده سده و چار بر آن
همچنان نشئه زدین یکسره در خواب گران
بندی دین شده فرزند و برادر در حبس
یا به خون خفته ز الطاف خدا در میدان
خواهر و دختر و زن روشنی محفل شیخ
یاکه بازیچه ی عیش و طرب صیغه بران
خواب آتشکده بینم همه شب بسکه دلم
بگرفته است از این «ظلمت اسلام نشان»
آی ای آتش دیرینه کجائی که زنی
شعله بر این همه نکبت ز بنا و بنیان
چیست این مایه ی نکبت بنگر تا زکجا
هست «سر منشاء و سر چشمه ی» این داعشیان
رسم اسلام گراین است (وفا) عالم کفر
خوش جهانی و زما دور طریق ایمان

مترو غزه حماس و پارانویای اسرائیلی یوری او نری – برگردان: هاتف رحمانی




تل آویو مترو ندارد. مترو دهه ها مورد بحث بوده است. شهردارهای موفق قول ایجاد آن را داده اند. افسوس، تل آویو هنوز مترو ندارد.
وقتی که ارتش اسرائیل وارد نوار غزه شد و سامانه حیرت آور تونل های زیر زمینی را کشف کرد، فکری به ذهن من خطور کرد: چرا حماس را برای ساختن مترو تل آویو دعوت نکنیم؟ آن ها تجربه، فن آوری، طراح و نیروی انسانی آن را دارند.

اما این جنگ شوخی نیست. یک تراژدی هولناک است.
پس از ۲۹ روز جنگ (تا الان) چه کسی برنده شده است؟
البته، هنوز برای نتیجه گیری نهایی خیلی زود است. آتش بس شکسته شده است. ماه ها وسال ها برای محاسبه نتیجه نهایی طول خواهد کشید. اما عقلانیت مردمی اسرائیل از پیش نتیجه های خود را گرفته اند: جنگ یک تساوی است.

نتیجه گیری، از پیش خود، نوعی معجزه است. یک ماه تمام، شهروند های اسرائیلی با رگباری از تبلیغات بمباران شده بودند. آن ها هر روز، هر ساعت، هدف جریان بی پایان شستشوی مغزی قرار داشتند.
رهبرهای سیاسی و نظامی تصویری از پیروزی دیکته می کردند. به خودروهای حامل تانک ها و سربازهای خارج شونده از نوار غزه دستور داده شده بود پرچم های بزرگی بر افرازند. تمام عکس های سربازهای ترک کننده نوار سربازهای خوشحال خندانی را نشان می دادند. (من در تصور خود سربازها را در حال آموزش برای خروج با فریاد گروهبان یکم می دیدم: "تو آن جا، سرجوخه کوهن، لبخندت را اصلاح کن!")

طبق گفته خط رسمی، ارتش عظیم ما به تمام هدف هایش دست یافته است. ماموریت کامل شد. حماس مغلوب شده است. "خبرنگار های جنگی" آن را بعنوان یکی از بیمزگی ها مطرح کردند: "حماس در حال سینه خیز با چهار دست وپا برای آتش بس است."
از این رو شگفتی بزرگی وجود داشت که در اولین نظرسنجی پس از اولین دور جنگ، ۵۱ درصد از افکار عمومی یهودی اسرائیل پاسخ داد که جنگ به طور مساوی پایان یافت. تنها ٣۶ درصد پاسخ دادند که ما برنده شدیم، در حالی که ۶ درصد اعتقاددارند که جنگ با پیروزی حماس تمام شد.

زمانی که یک سازمان چریکی با حدود ۱۰.۰۰۰ رزمنده به یک تساوی با یکی از قوی ترین ارتش های جهان، مسلح به سلاح های فوق مدرن دست می یابد، خود آن نوعی پیروزی است.
حماس نه تنها شجاعت زیادی در طی جنگ، بلکه ابتکار حیرت آوری در آمادگی برای این کارزار نشان داده است. حماس هنوز استوار ایستاده است.
از سوی دیگر، ارتش اسرائیل، تخیل بسیار اندکی نشان داده است. ارتش کاملا برای پیچ و خم های تونل ها ناآماده بود. "سپر آهنین" بسیار موفق، دفاع ضد موشکی توسط غیرنظامی ها آماده و هشت سال قبل توسط وزیر غیرنظامی دفاع در برابر اظهار آرزوی ارتش نصب شد. بدون این دفاع، جنگ می توانست بسیار متفاوت به نظر برسد.
در حقیقت، بعنوان یک مفسر با جرات می نویسم، ارتش به یک ماشین سنگین، طاقت فرسای محافظه کار تبدیل شده است. ارتش روال مستقر شده خود را، بدون به کار گرفتن نیروهای ویژه دنبال کرد. دکترین ارتش، در صحنه، کوبیدن مردم غیرنظامی برای مطیع کردن، تا حد ممکن موجب کشتار و ویرانی بیشتر شدن، ترساندن بیشتر و طولانی تر "مقاومت" تا جایی که امکان داشت بود. در اسرائیل، تصویر دهشتناک مرگ و ویرانی احساس ترحم بر نمی انگیخت. بر عکس، مردم به آن افتخار می کردند.

در پایان، هر دو طرف کاملا خسته بودند. با این حال حماس در گفتگوی آتش بس قاهره تسلیم نشد.
برای رهبری اسرائیل، تنها بدیل برای عقب نشینی فتح کامل نوار غزه بود. این می توانست آن را به نابودی فیزیکی حماس قادر سازد و زیر ساخت های آن را نابود نماید. اما ارتش مصرانه مخالفت کرد و رهبری سیاسی را هم متقاعد کرد. حدودا یک هزار سرباز اسرائیلی می توانستند کشته شوند و تمام نوار هم می توانست با خاک یک سان شود.
٣۲ سال قبل، دوتایی بگین – شارون با مسئله غامض مشابهی رو در رو شدند. فتح بیروت غربی می توانست به قیمت جان حدودا ٨۰۰ سرباز اسرائیلی تمام شود. مانند دوتایی ناتانیاهو – یئلون اکنون، آن ها بر علیه آن تصمیم گرفتند.

جامعه اسرائیلی معده ای برای هضم این همه تلفات ندارد. و فریاد جهانی علیه قتل عام غیر نظامی ها در غزه هم می تواند خیلی زیاد باشد.
تاکنون ناتانیاهو همه آن چه را قسم خورده بود هرگز- هرگز انجام ندهد انجام داده است: او به گفتگو با "سازمان تروریست مطرود" – حماس – تن داده است.
یک بیماری روانی وجود دارد که پارانویا (جنون ایجاد سوء ظن شدید) خوانده می شود. نشانه اصلی آن عبارت است: مریض یک فرض دیوانه ای را می گیرد (زمین مسطح است، کندی توسط ماورا زمینی ها کشته شد، یهودی ها بر دنیا حکومت می کنند) و یک سامانه کامل منطقی در اطراف آن می سازد. سیستم بسیار منطقی است، سالم بیمار است. پارانویای کنونی اسرائیل به حماس مربوط است. فرض ان است که حماس یک سازمان شیطانی جهادی تروریست است، که بر نابودی اسرائیل تاق زده است. همان گونه که یک روزنامه نگار این هفته مطرح کرد: "دسته ای از جنایتکارها".
تمام سیاست اسرائیل بر این فرض استوار است. پس جنگ این بود.
شما نمی توانید با حماس گفتگو کنید. شما نمی توانید با آن صلح کنید. باید آن را نابود کنید.
این تصویر دیو آسا هیچ ربطی به جهان واقعی ندارد.

من حماس را دوست ندارم. من کلا حزب های مذهبی را دوست ندارم – نه در اسرائیل، نه در جهان عرب، نه هر جای دیگر. من هرگز تمایلی به دادن رای به یک حزب مذهبی ندارم.
اما حماس جزء جدایی ناپذیر جامعه فلسطینی است. در آخرین انتخابات تحت نظارت بین المللی اکثریت را به دست آورد. در حقیقت، حماس در نوار غزه با زور قدرت را گرفت، اما پس از به دست آوردن اکثریت واضح آرا در نوار غزه.
حماس به مصداق ال قاعده یا حکومت اسلامی (داعش) "جهادی" نیست. او برای خلافت جهانی مبارزه نمی کند. یک حزب فلسطینی، کاملا علاقمند به نهضت فلسطین است. حماس خود را "مقاومت" می نامد. حماس قانون مذهبی (شریعت) را بر مردم تحمیل نمی کند.

آه، اما درباره منشور حماس، که خواستار نابودی کشور اسرائیل است و در بردارنده اظهارات زهرآگین ضد سامی است چه؟
برای من، این به صورت فاسدی آشنا پنداری است. سازمان آزادی بخش فلسطین هم منشوری داشت که خواستار نابودی اسرائیل بود. آن (منشور) در تبلیغات اسرائیلی به صورت بی وقفه ای رژه می رفت. یوهوشافا هرکابی دانشمند محترم و رئیس اطلاعات ارتش، چند سال پیش در باره چیز دیگری سخن نمی گفت. تنها پس از امضا توافق نامه اسلو بین اسرائیل و سازمان آزادی بخش فلسطین بندهای مربوطه این سند رسما در حضور رئیس جمهور بیل کلینتون حذف شد.
به خاطر محدودیت های مذهبی، خود حماس نمی تواند موافقت نامه صلح امضا کند. اما، مانند افراد مذهبی همه جا، (به ویژه یهودی ها ومسیحی ها) حماس راهی در اطراف فرمان های خدایی یافته است. بنیان گذار حماس، شیخ احمد یاسین فلج (که منشور را نوشت و از سوی اسرائیل ترور شد) هودنه ای (آشتی، صلح – فرهنگ معین) ٣۰ ساله را پیشنهاد کرد. هدنه متارکه ای مقدس از سوی الله است، که می تواند تا داوری نهایی (قیامت - مترجم) تمدید شود.

گوش شالوم، سازمان صلح اسرائیلی که من به آن تعلق دارم، برای اولین بار ٨ سال پیش درخواست کرد که دولت ما گفتگو با حماس را آغاز کند. خود ما رشته ای از گفتگو های دوستانه با رهبرهای متعدد حماس داشته ایم. خط رسمی کنونی حماس آن است که اگر محمود عباس در دست یابی به توافق صلح با اسرائیل موفق شود، حماس آن را خواهد پذیرفت – آماده است آن را با رفراندوم به تصویب برساند.
بدبختانه امید اندکی وجود دارند که اسرائیل به زودی از این پارانویا شفا یابد.
با تصور آن که این جنگ به زودی تمام خواهد شد، چه چیزی باقی خواهد ماند؟

هیستری جنگ که اسرائیل را غرق کرده است در طی این جنگ موج نفرت انگیز فاشیسم را همراه آورده است. اوباش های لینچ عرب ها را در اورشلیم شکار کرده اند، روزنامه نگار هایی مانند گیدئون لوی به محافظ نیاز دارند، استادهای دانشگاه که جرات کردند از صلح طرف داری کنند سانسور شدند (توجیه بایکوت آکادمیک جهانی) هنرمندهایی که اختلاف عقیده ملایمی ابراز کردند بر کنار گشتند.   
برخی افراد عقیده دارند که این مرحله برجسته ای در پوسیدگی دموکراسی اسرائیلی است. من هنوز امید وارم که موج شیطانی فرو خواهد کاست. اما برخی چیز ها قطعا باقی خواهند ماند. فاشیسم در گفتمان جریان اصلی به رسمیت شناخته شده است.

یک نشانه فاشیسم افسانه "چاقو در پشت" است. آدولف هیتلر در تمام مسیر قدرت از آن استفاده کرد. ارتش با شکوه ما در شرف پیروزی بود، تا این که دوز و کلکی از سیاست مدارهای (یهودی) چاقویی در پشت آن فرو کرد. آدم می تواند اکنون این (استدلال) را در اسرائیل بشنود. سربازهای شجاع می توانستند تمام نوار غزه را ویران کنند، اگر ناتانیاهو و دلقک های او – وزیر دفاع و رئیس ستاد مشترک – دستور یک عقب نشینی رسوا را صادر نکرده بودند.
در لحظه، ناتانیاهو در اوج محبوبیت خود است. در یک نظر سنجی ۷۷ درصد خردکننده شهروندهای یهودی اقدام به جنگ اورا تایید می کنند. اما این می تواند در طول شب تغییر کند. صدای انتقاد اکنون در نجواهاست، حتی در دولت خود او، ممکن است آشکار شود.

در پایان، ممکن است ناتانیاهو توسط شعله های سوپر وطن پرستانه ای که خود او روشن کرده است بلعیده شود.
تصویر وحشتناک ویرانی و مرگی که از غزه می آید احساس عمیقی در خارج ایجاد کرده است. این تصویرها به سادگی نمی توانند پاک شوند. احساس ضداسرائیلی، مقداری از آن همرنگ با سامی ستیزی آشکار باقی خواهد ماند. ادعای (دروغ) "ملت – دولت مردم یهود" بودن اسرائیل و تقریبا هویت کامل یهودی های پراکنده همراه با اسرائیل به ناگزیر به شرمندگی تمام یهودی ها به خاطر بدکرداری های اسرائیل منجر خواهد شد.

تاثیر روی عرب ها بسیار بدتر است. برای هر کودک کشته شده، برای هر خانه ویران شده، قطعا "تروریست های" جدیدی رشد خواهند کرد.

ممکن است (در این جنگ) برخی نتیجه های مثبت هم وجود داشته باشد.
این جنگ موقتا ائتلافی از اسرائیل، مصر، عربستان سعودی و مقام های فلسطینی ایجاد کرد.
دو ماه پیش، عباس کیسه بوکس ناتانیاهو بود. اکنون او سوگلی ناتانیاهو و افکار عمومی اسرائیل است. هم زمان، به صورت تناقض نمایی، عباس و حماس نیز به هم نزدیک تر شده اند.
این می تواند فرصت یگانه ای برای آغاز یک روند صلح جدی، در سایه حل مشکل های نوار غزه باشد.
اگر...

درباره تروریسم غرب: از هیروشیما تا پهپادها نوآم چامسکی و آندره ولچک ترجمه: مازیار کاکوان


ترجمه‌ی این کتاب در تاریخ 6 آگوست 2014 توسط انتشارات پویا در کلن - آلمان منتشر شد. متن زیر پیش‌‌سخن‌ِ مترجم بر این کتاب است. از آن جا که این سرسخن، روح حاکم بر این کتاب را بازتاب می‌دهد، ناشر با اجازه‌ی مترجم، این مقدمه را برای معرفی کتاب انتشار داده است.
انتشارات پویا - ب. بی‌نیاز
*****

چامسکی در یکی از کتاب‌های خود به نام «راهزنان و امپراتوران قدیم و جدید» به تمثیلی از سنت آگوستین اشاره می‌کند: «آگوستین قدیس روایت می‌کند که اسکندر مقدونی، دزدی دریایی را اسیر کرد. از او پرسید: "تو چطور به خود اجازه می‌دهی به دریا دست‌اندازی و مردم را بیازاری و غارت کنی؟" دزد دریایی پاسخ داد: "تو چطور به خود اجازه می‌دهی به جهان دست‌اندازی و مردم را بیازاری و غارت کنی؟ من که با یک کشتی کوچک راه مردم را می‌گیرم به من می‌گویند راهزن، اما تو که با یک ناوگان بزرگ این کار را می‌کنی به تو می‌گویند امپراتور." 
و آگوستین قدیس، پاسخِ راهزن را متین و مستدل یافت.»

چامسکی از نقلِ این روایت به مصداق امروزین این تمثیل می‌رسد؛ به مقایسه میان ایالات متحده در عرصه تروریسم جهانی با راهزنان و تروریست های گوناگونی که هریک قلمرویی را عرصه آزار کرده‌اند. گرا‌نیگاه بحث در کتاب حاضر نه تروریسم راهزنان بلکه تروریسم امپراتوران است.
امپراتوران سده‌های جدید که خاستگاه شان غرب است و قلمروی نفوذشان سراسر جهان. اما غرب در این کتاب در مفهوم جغرافیایی ‌آن خلاصه نمی‌شود و از ایالات متحده آمریکا تا استرالیا را دربرمی‌گیرد. زمینه بحث، کارنامه و میراث فرهنگ استعماری است. و دامنه زمانی مباحث، عمدتاً رویدادهای پس از جنگ جهانی دوم به‌این‌سوست. عنوان فرعی کتاب، از هیروشیما تا جنگ پهپادهاست. هر‌چند مولفان در این کتاب از فاجعه هیروشیما سخنی به‌میان نیاورده‌اند و به نقش مرگبار پهپادها به‌مثابه جنگ‌افزارهای تروریستی مدرن، تنها به اشاره‌ای بسنده کرده‌اند، اما این عنوان شاید بیانگر دو نقطه عطف در نشانه‌گذاری محدوده زمانی مسائل مورد گفت‌و‌گو باشد.
نوآم چامسکی، استاد بازنشسته گروه‌ِ فلسفه و زبان‌شناسی موسسه تکنولوژی ماساچوست (MIT) است. او را پدر زبان‌شناسی مدرن می‌دانند. روش و نگرش انقلابی او در زبان‌شناسی، دستاوردی سترگ در فلسفه زبان است.
اما چامسکی تنها به انقلاب در زبان‌شناسی بسنده نکرد، بلکه وجدان سیاسی جامعه بشری را نیز به انقلاب فراخواند. این متفکرِ قلمروی زبان و فلسفه تحلیلی، پایه تحلیل‌های خود در عرصه سیاست را نه بر نظریه‌ها و پیش‌فرض‌های کلاسیک، بلکه بر شواهد عینی و تجربی استوار کرد. نگرش سیاسی او بیش از هر چیز متکی بر ضرورت ابراز وجود نوآورانه انسان و اهمیت همدلی و همکاری مردم با یکدیگر است. برای او آزادی، انگیزه‌ایست که انسان‌ها را قادر می‌سازد تا سرشت انسانی خود را متحقق کنند. شرکت هر کس در تعیین سرنوشت خود و جامعه انسانی، وظیفه و حقی بدیهی و تفویض‌ناپذیر است. چامسکی از مخاطب خود می‌خواهد که شرکت در ساختن آینده را به دیگری وانگذارد، بلکه به‌تنِ خویش در آن سهم‌گیرد. این اندیشمند آزاده، در نیم‌سده گذشته همواره در‌صف مقدمِ مباحثه نقادانه مسائل حیاتی جامعه بشری بوده و به قلم وقدم، برای ساختن جهانی درخور انسان، پیکار کرده‌ است. او وجدان بیدار زمانه ماست.
برای آمریکاییانٍ صلح‌دوست و آزاده‌ای که در جنبش ضد جنگ ویتنام شرکت داشتند، چامسکی یکی از رهبران ملی است.
برای نسل جدید آمریکاییان مبارز و عدالت‌خواهی که در جنبش اشغال وال‌استریت سهم داشته‌اند، چامسکی یکی از شاخص‌ترین رهبران اجتماعی‌ است.
و برای میلیون‌ها مردمی که در چهار گوشه جهان، خواستار صلح و امنیت، مخالف تبعیض و خشونت، دوستدار آزادی و حرمت انسان، و نگران پاکیزگی محیط‌اند، پیام چامسکی، ندای وجدان بشری‌ است.

آندره ولچک، روزنامه‌نگار، فیلم‌ساز و داستان‌نویسِ چک‌تبارِ آمریکایی، پوینده‌ایست خستگی ناپذیر با قلبی شیفته عدالت، که جهان را منزل به منزل درنوردیده، در همه قاره‌ها زندگی و کار کرده و کارنامه‌ای از دهها کتاب، فیلم و گزارش مستند از حقایق تلخ و تکان‌دهنده جهانٍ امروز دارد. حقایقی که مایه تلخکامی انبوه قربانیان آن و شرمساری جهانٍ متمدن ماست.
این کتاب، حاصل گفت‌و‌گوی زائرِ جهان‌دیده دردمندی‌است با فرزانه‌ای که نگرانِ جهان است. 
***

درباره تروریسم غرب از هیروشیما تا پهپادها
عنوان اصلی:On Western Terrorism: From Hiroshima to Drone Warfare, 
Pluto Press 2013 London
نویسنده: نوآم چامسکی، آندره ولچک
مترجم: مازیار کاکوان
طرح روی جلد: علی چکاو
چاپ اول: تابستان 1393 (2014)
ناشر: انتشارات پویا، آلمان - کلن
پخش: انتشارات فروغ www.foroughbook.net 

سازمان ملل متحد همزمان با تداوم آتش بس موقت و گفتگوی هئیت های نمایندگی فلسطین و اسرائیل اعلام کرد که در مورد احتمال جنایت جنگی در غزه تحقیق می کند

سازمان ملل متحد همزمان با تداوم آتش بس موقت و گفتگوی هئیت های نمایندگی فلسطین و اسرائیل اعلام کرد که در مورد احتمال جنایت جنگی در غزه تحقیق می کند. از طرف سازمان ملل سه کارشناس تعیین شده اند که قرار است در مورد احتمال بروز جنایات جنگی طی درگیری های یک ماهه اخیر تحقیق کنند.این کارشناسان باید تا ماه مارس سال آتی نتیجه تحقیقات خود را به شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد ارائه کنند. ویلیام شاباس پروفسور حقوق بین الملل از کانادا سرپرستی کمیسیون سازمان ملل را برعهده دارد. وظیفه مشخص کمیسیون این است که هر گونه اقدام نظامی نیروهای اسرائیل و گروه های مسلح حماس در غزه را از روز ۱۶ ژوئن بررسی و در مورد نقض قوانین بین المللی و جنایت جنگی تحقیق کند.
در نخستین واکنش به تصمیم سازمان ملل، اسرائیل این اقدام را "دادگاه در سایه" خواند و همکاری با آن را رد کرد. حماس ضمن استقبال از تشکیل کمیسیون تحقیق جنایت جنگی، بر شروع به کار و اقدام فوری آن تاکید کرد.
دو هفته پیش ناوی پیلاری کمیساریای عالی حقوق بشر سازمان ملل اعلام کرده بود که اسرائیل ممکن است به جنایت جنگی متهم شود زیرا که حمله اخیر اسرائیل به نوار غزه منجر به کشته شدن صدها غیرنظامی فلسطینی شده است. پیلاری همچنین اعلام کرد که اسرائیل اقدامات کافی برای محافظت جان غیر نظامیان فلسطینی در طول مدت درگیری انجام نداده است.
کمیساریای حقوق بشر سازمان ملل همچنین با اشاره به حملات هوایی اسراییل به خانه‌ها، بیمارستان ها که منجر به کشته شدن کودکان فلسطینی شده است افزود که به احتمال قوی، قوانین بین المللی در این جنگ نقض شده است و به سمت جنایت جنگی پییش رفته است.

وزارت بهداشت تشکیلات خودگردان فلسطین می‌گوید از ۳۵ روز پیش که جنگ غزه آغاز شد تاکنون بیش از ۱۹۰۰ فلسطینی جان خود را از دست داده‌اند و نزدیک به ده هزار نفر مجروح شده‌اند.
مطابق آمار رسمی در این مدت، در جریان حملات موشکی شبه‌نظامیان فلسطینی و در درگیری‌های غزه، ۶۴ نظامی و ۳ غیر نظامی اسرائیلی کشته و ۵۰۰ نفر مجروح شده‌اند.

آغاز مذاکرات و امیدواری برای تداوم آتش بس
با بازگشت هیئت مذاکره کنندگان اسرائیل به مصر، مذاکرات قاهره درخصوص غزه از سر گرفته شد. با وجود اختلاف شدید بین طرفین هنوز چشم انداز توافق ناروشن است و معلوم نیست که دو طرف تا چه اندازه آمادگی دارند برای رسیدن به توافق از خواسته هایی که تا به حال برآن پافشاری کرده اند چشم بپوشند. برخی از رسانه های اسرائیل از نزدیکی محتاطانه طرفین خبرداده اند و موسی ابو مزروق عضو و سرپرست گروه حماس در هئیت مذاکره در فیس بوک خود نوشته است برخلاف گفتگوی پیشین که بی نتیجه خاتمه یافت این بار گفتگوی جدی در جریان است.

بنا به گزارش تلویزیون شبکه یک آلمان به نقل از منابع اسرائیلی، هیئت اسرائیلی اعلام کرده است که کنترل دو گذرگاه باریکه غزه به اسرائیل و همینطور غزه به مصر باید به جای حماس به نیروهای تحت نظارت محمود عباس رئیس جمهور فلسطین واگذار شود. در قبال این اقدام اسرائیل آمادگی دارد حقوق کارمندان منطقه غزه را از طریق یک واسطه به حماس بپردازد.

روزنامه یدیعوت آحارونوت چاپ اسرائیل جزئیاتی از مذاکرات و خواسته های طرفین را منتشر کرده است.

به گزارش خبرگزاری ایسنا، به نقل از پایگاه اینترنتی شبکه خبری الجزیره، آتش‌بس ۷۲ ساعته‌ای که اخیرا آغاز شد روز اول خود را بدون هیچ نقضی از سوی طرف‌های فلسطینی یا اسرائیلی به پایان رساند.

در همین حال،‌ آویگدور لیبرمن وزیر خارجه اسرائیل در مصاحبه با روزنامه یدیعوت آحارونوت گفت: نباید پایان عملیات نظامی در غزه را تا قبل از پس گرفتن جسدهای سربازان اسرائیلی اعلام کرد.

وی تاکید کرد: اسرائیل با آزادی هیچ اسیری فلسطینی موافقت نمی‌کند و تا زمانی که حماس نوار غزه را تحت کنترل خود داشته باشد اسرائیل بررسی تشکیل اسکله دریایی در غزه را نمی‌پذیرد.

وی تاکید کرد که شرط اسرائیل برای بازسازی غزه این است که سامانه کارآمدی برای نظارت بر مصالح ساختمانی که وارد نوار غزه می‌شود، تشکیل شود و این اطمینان حاصل شود که از این مصالح برای بازسازی و نه برای ساخت تونل‌ها استفاده می‌شود.

روزنامه یدیعوت آحارونوت همچنین نوشت که اطلاعاتی بدست آورده است که نشان می‌دهد دولت اسرائیل با کاهش سطح محاصره نوار غزه موافقت خواهد کرد و این اقدام در چهارچوب مذاکرات در قاهره میان اسرائیل و گروه‌های فلسطینی با میانجی‌گری مصر صورت می‌گیرد.

عزام الاحمد، نماینده‌ی محمود عباس، رئیس تشکیلات خودگردان فلسطین، ریاست هیئت فلسطینی در گفت‌وگوهای قاهره را به عهده دارد. نمایندگانی از حماس و گروه "جهاد اسلامی" نیز در مذاکرات شرکت دارند.
این روزنامه اعلام کرد: اسرائیل با پرداخت حقوق کارمندان دولت در نوار غزه از طریق یک طرف سومی موافقت خواهد کرد.

همچنین این توافق حاصل شده است که مساحت ماهی‌گیری در سواحل غزه گسترش یابد و با شش مایل این امر آغاز می‌شود. همچنین مصالح ساختمانی اما تحت نظارت شدید وارد نوار غزه خواهد شد.

یدیعوت آخارونوت نوشت: پیش‌بینی می شود که اسرائیل به صورت نهایی با دو برابر کردن تعداد کامیون‌هایی که از طریق گذرگاه کرم ابوسالم وارد نوار غزه می‌شوند موافقت کند تا تعداد این کامیون‌ها روزانه به ۶۰۰ برسد.

منابع اعلام کردند که اسرائیل تعداد مجوزهای ورود از طریق گذرگاه بیت حانون را بیشتر خواهد کرد و همچنین سطح ورود ساکنان نوار غزه به اراضی اشغالی و کرانه باختری بیشتر خواهد شد.

یدیعوت آحارونوت اعلام کرد که هنوز توافقی در خصوص اسکله دریایی نشده است.

در همین حال، طرف‌هایی از جنبش حماس اعلام کردند که در صورتی که اسرائیل با سایر درخواست‌ها موافقت کند می‌توان بررسی مساله فرودگاه و اسکله را به تعویق انداخت اما در این حالت طرف‌هایی از حماس خواهان این امر خواهند شد که اسرائیل به صورت اولیه با ساخت فرودگاه و اسکله موافقت کند.

این روزنامه نوشت که اسرائیل تا به این لحظه با ساخت اسکله دریایی یا فرودگاه در نوار غزه مخالفت کرده است و این امر به دلیل نگرانی اسرائیل درباره استفاده گروه‌های فلسطینی از این امکانات برای انتقال سلاح است.

عاموس یدلین، رئیس سابق سازمان اطلاعات نظامی اسرائیل و از اعضای هیات مذاکره کننده این کشور در قاهره چند روز قبل اعلام کرده بود که ممکن است این شرط برای ساخت اسکله گذاشته شود که این اسکله غیرنظامی و تحت نظارت باشد. وی تصریح کرد که ساخت این اسکله چهار سال به طول می‌انجامد.

یک منبع نزدیک به هیات فلسطینی نیز اعلام کرد که این مذاکرات میان هیات‌های فلسطینی با اسرائیلی با میانجی‌گری مصر بدون جدول زمانی مشخص ادامه دارد.

این منبع اعلام کرد که مذاکرات عمیق و دشوار بوده اما این وجه اشتراک وجود دارد که تمامی طرف‌ها تمایل دارند به توافق دست یافته و به تشدید حملات بازنگردند.

به گزارش ایلنا به نقل از جرزالم پست، رادیو اسرائیل گزارش داد که بنا بر پیش‌بینی مقام‌های اسرائیلی، علاوه بر آتش‌بس سه روزه‌ای که از بامداد دوشنبه آغاز شده است، نیاز به یک آتش‌بس ۷۲ ساعته دیگر خواهد بود.

اسرائیل مهم‌ترین شرط پایان دادن به محاصره غزه را از میان رفتن تهدیدهای موشکی علیه این کشور می‌خواند. شماری از مقام‌های ارشد اسرائیل نسبت به دست‌یافتن به توافقی که این خواسته را برآورده کند بدبین هستند.

آسمان به ریسمان نتوان بافت

آسمان به ریسمان نتوان بافت

hasibi mahammad 24012012 


تاریخ 18 مردادماه 1393
محمد حسیبی


آقای محسن حکیمی؛
تعبیر و تفسیر و حتا نوشته ای جوابگونه به مقاله اخیر شما زیر عنوان همسویی با ارتجاع مذهبی در پوشش حمایت از مقاومت مردم فلسطین در لینک زیر:
بخصوص از قسمتی که نوشته اید " اما اصل مسئله: به بعد بدون اغراق نیازمند نوشتن مثنوی هفتاد من کاغذ است، اما خوشبختانه اجزا و بخش های این مثنوی بارها و بارها توسط صدها مورخ و تحلیلگر صاحب نام در جوامع روشنفکری جهان نوشته و گفته شده است. بنابراین، نیازی به شرح کشاف از سوی این نگارنده نیست. نگارنده در این کوتاه سخن اشاراتی به بخش آغازین نوشتار شما خواهد کرد:
اول – نگاهی به عنوانی که برای مقاله خود برگزیده اید: همسویی با ارتجاع مذهبی در پوشش حمایت از مقاومت مردم فلسطین که آدمی را در همان شروع میخکوب می کند. زیرا چگونه ممکن است خواننده ای« حمایت از مقاومت مردم فلسطین» توسط میلیون ها مردم جهان از روشنفکر گرفته تا مردمان عادی، از مسلمانان روشنفکر گرفته تا بسیاری از یهودیان روشنفکر، از بی دینان گرفته تا دینداران . . . و خلاصه از دست راستی ها گرفته تا دست چپی های بی شمار را «همسویی با ارتجاع مذهبی» تلقی کند؟ برای مثال خوانندهِ میخکوب شده از عنوان برگزیده شما از خود می پرسد مگر روشنفکرهای برجسته کشورهای مختلف جهان مثل طارق علی(Tariq Ali)، سمیر امین(Samir Amin)، نورمن فینکلستین(Norman Finkelstein)، ایمی گودمن(Amy Goodman)، کریس هجز(Chris Hedges)، کریستوفر گانس(Christopher Gunness)، هنری سیگمن(Henry Siegman)، میکو پلد (Miko Peled)، نوام چامسکی و ده ها و صدها شخصیت سرشناس یهودی و غیر یهودی دیگر نیز راه «همسویی با ارتجاع مذهبی» را این روزها پیش گرفته اند؟. در زیر 9 لینک از صدها لینک موجود را به حضورتان ارائه می دهم، به این امید که مصاحبه کنندگان و مصاحبه شوندگان در این کلیپ ها را نیز موعظه کرده، به راه راست هدایت فرمایید تا دست از «همسویی با ارتجاع مذهبی» البته به زعم شما بردارند:                                                                                                                                                                                                                                              
دوم – در آن روزی که نوشته اولیه به کشتار مردم فلسطین بی درنگ پایان دهید!                                       (https://www.chebayadkard.com/uploadfile/maghaleh_ha127.pdf) با امضای بسیاری از افراد سرشناس درونمرزی و برونمرزی و بعضا ناشناس منتشر شد در پایین آن آمده بود:
"در صورت موافقت با این بیانیه، امضای خود را به نشانی felestineazad@gmail.com بفرستید."
اینجانب نه تنها امضای خود را که با آن متن به هیچ عنوان موافق نبودم برای درج نفرستادم بلکه بلافاصله سعی کردم با دوستان گرامی دکتر فریبرز رئیس دانا و دکتر ناصر زرافشان تماس گرفته و از چند و چون ماجرای متن بسیار نادرستی که پیش رویم بود و توسط آن دو دوست نیز امضا شده بود جستجو کنم. تماس با دکتر رئیس دانا ممکن نشد، اما توانستم با دکتر زرافشان صحبت کنم. ایشان دقیقا به همان ترتیبی که خود دلیل پس گرفتن امضایشان را یکی دو روز بعد از تلفن من منتشر نمودند مرا از کمّ و کیف قضیه آگاه ساختند) نگاه کنید به: https://www.chebayadkard.com/uploadfile/maghaleh_ha133.pdf
در همان تلفن از دکتر زرافشان پرسیدم چه کسی این بیانیه را نوشته بود؟. ایشان جواب دادند نمی دانم باید بپرسم. معلوم بود که نمی خواهد از وی نامی به میان آورد. گفتم هرکس که باشد به نظر من یک نفوذی از سوی اسرائیل است و حتا اگر عضو کانون هم باشد جا دارد چنانچه منشور کانون نویسندگان اجازه دهد وی را طرد کنند و حتا او را رسما و علنا به مردم ایران معرفی کنند.
قبل از آنکه دستم به دامان دکتر رئیس دانا برسد" تکذیبه و پس گرفتن امضا از طرف ایشان منتشر شد. نگاه کنید به: https://www.chebayadkard.com/uploadfile/maghaleh_ha129.pdf
سوم – شما نوشته اید:

اکنون که گرد و خاک ها در مورد بیانیه ی «به کشتار مردم فلسطین بی درنگ پایان دهید!» تا حدودی فرو نشسته است راحت تر می توان در باره ی این بیانیه سخن گفت. پیش نویس این بیانیه را من نوشتم و پس از ارسال به دوستانی (که خود اگر لازم بدانند اعلام خواهند کرد) و ملحوظ داشتن نظرات آنان، برای امضا به نشانی دوستانی دیگر فرستاده شد. به این معنا، تهیه ی این بیانیه حاصل یک شور و مشورت جمعی بود. با این همه، من به تنهایی مسئولیت تمام نکات مندرج در آن را بر عهده می گیرم و به طور کامل از آن دفاع می کنم. اما پیش از این دفاع، لازم است به دو مورد از حواشی این متن اشاره کنم.
ایکاش اجازه می دادید گرد و خاک ها در اینباره به کلی فرو نشیند و به کلی فراموش شود، اما خوب پیداست که شما عمدا به دنبال گرد و خاک کردن تازه ای از طریق بافتن آسمان به ریسمان می گردید. متأسفانه تصمیم گرفته اید گرد و خاک تازه ای به پا کنید. در پاراگراف بالا آمده است « پیش نویس این بیانیه را من نوشتم و پس از ارسال به دوستانی (که خود اگر لازم بدانند اعلام خواهند کرد) و ملحوظ داشتن نظرات آنان، برای امضا به نشانی دوستانی دیگر فرستاده شد. به این معنا، تهیه ی این بیانیه حاصل یک شور و مشورت جمعی بود. با این همه، من به تنهایی مسئولیت تمام نکات مندرج در آن را بر عهده می گیرم و به طور کامل از آن دفاع می کنم.». انصاف بدهید و خود ملاحظه کنید که در همین دو جمله چند استخوان لای زخم گذاشته اید مثلا:
  1. 1.پیش نویس را به کدامیک از دوستان ارسال نمودید؟.
  2. 2.چرا آن دوستان را مخیّر داشته اید که " خود اگر لازم بدانند اعلام کنند؟ من اگر واژه یا واژه های دیگری به کار نبرم دستکم باید بگویم نوعی از زیرکی کاملا ویژه و سوآل برانگیزی در این جمله شما می بینم!
  3. 3.منظور از ملحوظ داشتن نظرات آنان چیست؟ آنان چه کسانی بودند؟ نظراتشان چه بود که شما ملحوظ داشتید؟
  4. 4.آنجا که نوشته اید برای امضا به نشانی دوستانی دیگر فرستاده شد آن دوستان دیگری که پس از ملحوظ داشتن نظرات دوستان اول، بیانیه را دریافت نمودند چه کسانی بودند؟ آیا آنها هم نظریاتی را ملحوظ نمودند یا نه؟. اگر جواب مثبت است چه کسانی بودند و نظراتشان چه بود؟ آیا نظراتشان ملحوظ شد؟ ملحوظ نشد؟ داستان از چه قرار بود؟
  5. 5.اگر تهیه آن بیانیه چنانکه نوشته اید واقعا حاصل شور و مشورتِ جمعیِ امضا کنندگان بوده چه نیازی به اینهمه صغرا کبرا چیدن بود که در نتیجه بتوانید بنویسید " به این معنا، تهیه ی این بیانیه حاصل یک شور و مشورت جمعی بود" مگر معنا یا معناهای دیگری هم وجود دارد که جنابعالی از شرح آنها خودداری می ورزید؟
  6. 6.چرا نوشته اید " با این همه، من به تنهایی مسئولیت تمام نکات مندرج در آن را بر عهده می گیرم و به طور کامل از آن دفاع می کنم." به نظر می رسد بسیاری از مشکلات در لابلای آن صغرا کبرا چیدن ها و آسمان به ریسمان بافتن ها پنهان مانده است. اگر نباید مسئولیت بیانیه را به این معنا و با این همه به عهده بگیرید چرا به عهده می گیرید؟ آیا خواسته اید میزان فداکاری خود را به نمایش بگذارید؟ منظورتان چیست؟. اگـــر باید به عهـــده می گرفتید چـــــرا آن را رک و پوست کنده بیان نکرده اید؟ در بخش بعدی که نوشته اید "اما پیش از این دفاع، لازم است به دو مورد از حواشی این متن اشاره کنم." پیداست دو موردی که منظور نظر آنجناب است چندان هم در ردیف حواشی این متننبوده، بلکه خود دلیلی است برای آسمان به ریسمان بافتن های پیش از آن. در هرصورت در مورد آنچه آن را حواشی این متن نامیده اید چنین نوشته اید:
1-آقای ناصر زرافشان پس از امضای بیانیه ی فوق توضیحی را منتشر کرد و مخالفت خود را با بخش پایانیِ آن (در مورد حماس) اعلام کرد. مخالفتِ بعدی و حتا پس گرفتن امضا حق تمام امضاکنندگان یک بیانیه¬ی دسته جمعی است و در این نکته جای هیچ بحثی نیست. اما مسئله باید همان گونه که رخ داده است بیان شود. آقای زرافشان این کار را نکرده است. ایشان در آغاز توضیح خود نوشته است: «در جمعی که به منظور بحث پیرامون موضوعی غیر از فلسطین و اسرائیل و حملات اسرائیل به غزه گرد هم آمده و سرگرم مذاکره در آن باره بودند، بیانیه ای به وسیله یکی از حاضران زیر عنوان «به کشتار مردم فلسطین بی درنگ پایان دهید» به گردش درآمد. و چون عنوان و فحوای کلی آن، محکومیت جنایات جنون آمیز صهیونیست ها علیه مردم غزه بود و جمع یادشده نیز سرگرم بحث پیرامون مساله دیگری بود، متاسفانه بدون دقت در کل متن، بیانیه مورد بحث امضاء و دست به دست رد شد.» مطلقاً چنین نبود. توزیع بیانیه برای مطالعه و امضا (در صورت موافقت با محتوای آن) کاملاً پیش از شروع مذاکره و رسمیت یافتن جلسه اتفاق افتاد و در آن هنگام حاضران به هیچ وجه «سرگرم مذاکره» در باره دستور جلسه¬ی جمع مذکور نبودند. طرح مسئله به این صورت که گویا کسی خواسته است از «سرگرم بحث بودنِ» حاضران در جلسه سوءِ استفاده کند و از آنان امضا بگیرد نه تنها توهین آمیز بلکه یکسره غیرواقعی و برای گریز از اعتراف صادقانه به اشتباهی است که زرافشان خود مرتکب شده است.
بازهم مسئله پیچیده همان است که در بخش پیشین بدان اشاره کردم. در این بخش هم شما باردیگر به نحوه دریافت متن از سوی دکتر زرافشان پرداخته اید!. یعنی نوشته اید " توزیع بیانیه برای مطالعه و امضا (در صورت موافقت با محتوای آن) کاملاً پیش از شروع مذاکره و رسمیت یافتن جلسه اتفاق افتاد و در آن هنگام حاضران به هیچ وجه «سرگرم مذاکره» در باره دستور جلسه¬ی جمع مذکور نبودند." و ابهامات را در رابطه با چگونگی دریافت متن بیانیه دوصد چندان کرده اید! حتما می دانید چرا اینچنین است. نگارنده اشاره کوتاهی در زیر بدان می کند:
شما ننوشته اید چند نفر در آن جلسه بوده اید، ولی من فرض می گیرم سی نفر دورهم گردآمده بودید. دراینصورت وقتیکه برای من خواننده ای که در ینگه دنیا نشسته ام می نویسید " توزیع بیانیه برای مطالعه و امضا (در صورت موافقت با محتوای آن) کاملاً پیش از شروع مذاکره و رسمیت یافتن جلسه اتفاق افتاد و در آن هنگام حاضران به هیچ وجه «سرگرم مذاکره» در باره دستور جلسه¬ی جمع مذکور نبودند." آیا حق دارم با یک حساب سرانگشتی باخود بگویم قبل از رسمی شدن جلسه حداقل نیمی از آن سی نفر یعنی 15 نفر هرکدام 20 دقیقه وقت برای خوانـدن و اظهار نظــر کردن و ملحوظ کردن نظــراتشان وقت گذاشته اند و ایـن یعنـی 15 x 20=300 یا به عبارت دیگر 5 ساعت وقت!! . . . باور کنید آن آسمان بدان ریسمان بافتنی نیست! من حسابی کلافه شده ام!

بخاطر علاقه به ادبیات فارسی، همچنین به دلیل نسبت فامیلی نزدیکی که با زنده یاد دکتر علی اصغر خبره زاده داشتم تا قبل از ترک دیار به سوی خراب آباد امریکا با نویسندگان و شعرای بی شماری روبرو بوده و در محضر بسیاری از آنان چهارزانو نشسته و به سخنانشان گوش فرا داده و با بعضی هم افتخار هم صحبتی داشته ام. فقط به نام چند تنی که در قید حیات نیستند اشاره می کنم: زنده یادان جلال آل احمد، خلیل ملکی، دکتر کریم و دکتر فریدون کشاورز که نسبت فامیلی هم داشتیم، حمید مصدق، اسلام کاظمیه، شمس آل احمد، سیاوش کسرائی، نجف دریابندری، محمدجعفر محجوب، محمد مختاری، دکتر غلامحسین ساعدی، ابراهیم گلستان، نادر نادرپور . . . و دیگرانی که هم اکنون بخاطر نمی آورم. آقای حکیمی ایکاش عمرتان طولانی تر از همه اینان که نام بردم باشد، ولی بدان دلیل نامی از این زنده یادان به میان آوردم که بدانید روزی هم خواهد رسید که دیگرانی نیز نام و خاطراتی از شما به میان خواهند آورد. آرزو دارم خاطرهگرد و خاک ها در مورد بیانیه ی «به کشتار مردم فلسطین بی درنگ پایان دهید در خاطرشان باقی نماند. آرزو دارم شما نیز روزی در ردیف بزرگ ترین نویسندگان ایران و جهان قرار گیرید و نسل های آینده بجای بوی گرد و خاک از رایحه دل انگیز صداقت کلام شما سخن به میان بیاورد. صمیمانه آرزو می کنم.
در خاتمه لازم است خاطرنشان سازم که این نوشتار را بعد از انتشار تکذیبیه دکتر رئیس دانا و قبل از انتشار دومین توضیح دکتر ناصر زرافشان نوشته و نیمه کاره رها کرده بودم. دوستی با دیدن همان نوشته نیمه کار و رها شده پافشاری به انتشار آن نمود. آن را کمی زیر و رو کرده و منتشر نمودم. تاچه قبول افتد و چه در نظر آید.

مدرسه معتادها پس از35 سال مبارزه با اعتیاد!

مدرسه معتادها پس از35 سال مبارزه با اعتیاد!

 

 نتیجه پاکسازی فرهنگیان دراوایل سال 58 و یورش سراسری به دانشگاه های کشور دراردیبهشت 59 که دانشگاه های کشور به خاک وخون کشیده وتعداد بیشمار دانشجویان بازداشت شدند .البته خیلی های شان در تابستان 67 قتل عام زندانیان سیاسی به فرمان خمینی اعدام شدند .همچنین دانشگاه ها برای 3سال تعطیل گردیدند .البته این طرح باتوطئه ی انقلاب ضد فرهنگی اجرا شد . همینطورنتیجه ی بیش از 35 سال مبارزه با قاچاقچیان موادمخدر ومعتادین که همراه با دستگیری موجی وفله ای قربانیان همین رژیم نامتعارفقرون وسطایی بوده است .بدتر اینکه احکام تبعیض آمیز فله ای رندان واعدام ازسوی دستگاه فاسدقضاییه برای متهمان صادر شده است .از سوی دیگربدلیل شرایط بحران اقتصادی و رشدتورم وگرانی لجام گسیخته و رشدفقر وبیکاری منجر شده است تامیلیون ها نفر دانش آموزان خانواده های محرومان وتهی دستان ترک تحصیل کنند واز نعمت سوادخواندن و نوشتن محروم وتبدیل به کودکان کار خیابانی شوند .
بهرحال ترکیب وتلفیق سیاست های ضد فرهنگی و اجتماعی ومبارزه ی منفی باقاچاقچیان موادمخدر ومعتادین بیش از 35 ساله منتهی به شرایط فاجعه باراجتماعی کنونی شده است که گزارش از مدرسه معتادان داده وتأکیدشده  که نه فیلم سینمایی ترسناک که واقعیت مستند می باشد. زیرا که دانش آموزان بعد سال ها دوباره برگشته اند و این بار پشت به تخته سیاه؛ با دوستانی جدید، نه پشت نیمکت؛ روی زمین. هستند اما نامرئی اند؛  این مردگان سیار فراموش شدگان نفس می کشند. برای همین به رسمیت شناخته نمی شوند. زیرا کهرنگ های دنیای شان، سبز و سرخ و ارغوانی نوجوانی نیست و از کلید بنفش روحانی هم قفل زنگ زده مشکلات شان بازنشده است برای همین  فقط، رنگ وحال و روز شان خاکستری نشئگی و سیاهی خماری است. تصاویر ساختمان‌های مخروبه و بزرگ با شیشه‌های شکسته که  گفته می شود شب‌ها صداهای عجیبی از آن شنیده می‌شود، صدای شکستن شیشه، جیغ یک زن و درگیری و نزاع؛ و روزها، بوی تعفن تمام فضا را پر می‌کند و اینکه هیچکدام از اهالی جرات عبور از کنار ساختمان‌ها را ندارند. بهرحال افزوده شده .این روایت، چند خطی از سناریوی فیلمی ترسناک نیست، وضعیت بخشی از یک محله‌ی مرکزی شهر تهران، محل تلاقی دو خیابان مالک اشتر و دستغیب در منطقه 10 شهرداری، که حدود یک سال است به محل تجمع معتادان متهم به اراذل و اوباش تبدیل شده است.

بعد سالها دوباره برگشته اند و این بار پشت به تخته سیاه؛ با دوستانی جدید، نه پشت نیمکت؛ روی زمین. هستند اما نامرئی اند؛ نفس می کشند اما به رسمیت شناخته نمی شوند؛ رنگ های دنیای شان، سبز و سرخ و ارغوانی نوجوانی نیست، فقط، خاکستری نشئگی و سیاهی خماری.این ساختمان‌های مخروبه و بزرگ با شیشه‌های شکسته که شب‌ها صداهای عجیبی از آن شنیده می‌شود، صدای شکستن شیشه، جیغ یک زن و درگیری و نزاع؛ و روزها، بوی تعفن تمام فضا را پر می‌کند و اینکه هیچکدام از اهالی جرات عبور از کنار ساختمان‌ها را ندارند...این روایت، چند خطی از سناریوی فیلمی ترسناک نیست، وضعیت بخشی از یک محله‌ی مرکزی شهر تهران، محل تلاقی دو خیابان مالک اشتر و دستغیب در منطقه 10 شهرداری، که حدود یکسال است به محل تجمع معتادان و اراذل و اوباش تبدیل شده است