گزارش مهندس محمد توسلی از حضور در کنگره لوزان، شرح روند تقابل چپ های کنفدراسیونی با نیروهای ملی و مذهبی، نقدی بر روایت حمید شوکت وآموزههای سرنوشت کنفدراسیون جهانی دانشجویان
سرگذشت جنبش دانشجویی ایران در داخل و خارج از کشور بخش مهمی از تاریخ تحولات اجتماعی ایران را به خود اختصاص داده است، با توجه به پیوند نگاه اجتماعی و سیاسی نسل دانشجویان کشور در هر مقطع با واقعیتهای سیاسی ـ اجتماعی ایران و بالنده بودن آنها که همواره بازگو کننده واقعیات اجتماعی ایران بودهاند؛ بررسی سوابق تاریخی کنفدراسیون جهانی دانشجویان که در خارج از کشور تشکیل شده و در طول سالهای 1339 تا 1353 فعالیت داشته است میتواند فرصتی برای انتقال تجربیات گذشته به نسل امروز و فردای جامعه ما باشد. در این یادداشت مایلم گزارشی از جریان حضور خود در کنگره لوزان ارائه کنم و در پایان اشارهای تحلیلگونه به سیر تحولات فعالیت کنفدراسیون و زمینهها و دلایل انشعابها و توقف فعالیت آن در سال 1353 خواهم داشت. با توجه به گذشت بیش از نیم قرن از آن خاطرات، ضرورتاً از گزارشهای منتشر شده به ویژه از آخرین اثر به قلم آقای حمید شوکت که در سال 1391 با عنوان «کنفدراسیون جهانی محصلین و دانشجویان ایرانی (اتحاد ملی) توسط نشر نامک منتشر شده است استفاده کردهام و از ایشان به خاطر تهیه این اثر ارزشمند سپاسگزاری میکنم.
در مهر ماه سال 1341پس از فارغ التحصیل شدن از دانشکده فنی دانشگاه تهران برای ادامه تحصیل در رشته دکترای حمل و نقل و ترافیک ابتدا به آلمان دانشگاه فنی اشتوتگارت رفتم. حدود دو ماه پس از ورود به آلمان دعوت نامهای از سازمان دانشجویان دانشگاه تهران به امضای رئیس آن سازمان آقای سید ابوالحسن بنی صدر دریافت کردم تا به عنوان نماینده دانشجویان دانشگاه تهران در کنگره کنفدراسیون که در شهر لوزان سوئیس برگزار میشود شرکت کنم. لازم به یادآوری است که بنده در دوران دانشجویی، در طول سالهای 36 تا 40، در فعالیتهای انجمن اسلامی دانشجویان و سازمان دانشجویان جبهه ملی دوم و سپس نهضت آزادی ایران حضور فعال داشتم و فعالان دانشجویی و آقای بنی صدر از نزدیک با بنده آشنایی داشتند.
برنامه کنگره در روزهای دهم تا پانزدهم دیماه 1341 اعلام شده بود. روز قبل از آن به همراه دو تن از نمایندگان فدراسیون آلمان که در شهر اشتوتگارت مقیم بودند به شهر لوزان رفتیم. بتدریج نمایندگان فدراسیونهای مختلف از جمله پاریس وارد لوزان شدند. حضور تاثیرگذار دکتر علی شریعتی از فدراسیون فرانسه به همراه همسرشان خانم دکتر پوران شریعت رضوی و فرزندان خردسال ایشان از جمله دکتر احسان شریعتی که حدود 3 سال سن داشت در حاشیه کنگره از خاطرات به یاد ماندنی این کنگره است. در این کنگره نمایندگان رسمی فدراسیونهای آمریکا، آلمان، سوئیس، انگلستان، فرانسه، ایتالیا و اتریش و جمعی نیز به عنوان ناظر و مشاور و همچنین نمایندگان سازمانهای کنفرانس بینالمللی دانشجویان (ISC) و اتحادیههای دانشجویی کشورهای مختلف حضور داشتند. (حمید شوکت، ص 97)
در اولین جلسه افتتاحیه کنگره، رئیس انجمن دانشجویان ایرانی مقیم لوزان بعنوان مهماندار کنگره به کلیه نمایندگان و شرکت کنندگان در کنگره و با حضور بنده و آقای جزایری نمایندگان دانشگاه تهران که برای اولین بار در این کنگره شرکت کرده بودیم شادباش گفت و در این لحظه دو حلقه گل زیبا از طرف هیات مهماندار به گردن نمایندگان دانشگاه تهران آویخته شد. ارائه احساسات شدید و گرمی که از طرف اعضای کنگره نسبت به نمایندگان دانشگاه تهران ارائه میشد نشان از ارجگزاری، ستایش و احترام شایسته کنگره نسبت به مبارزات درخشان دانشجویان دانشگاههای ایران بود و صحن کنگره را طوفانی از شور و هیجان در خود غرق کرده بود (حمید شوکت، ص 467). پس از رسیدگی به اعتبار نامهها و رسمیت کنگره که به ریاست آقای حسن لباسچی به نام دکتر محمد مصدق رهبر نهضت ملی ایران و به نام شهدای جنبش دانشجویی ایران آغاز به کار کرد، در برنامه بعدی کنگره که به خواندن پیامها اختصاص داشت ابتدا پیام دانشجویان دانشگاه تهران به کنگره لوزان توسط اینجانب قرائت شد، که کنگره را به دریایی از شور و احساس مبدل ساخت (حمید شوکت، ص 468).
در اینجا لازم است تا آنجا که حافظهام یاری میکند در خصوص جریان تهیه این پیام توضیح بدهم. این پیام در همان فضای کنگره با اصرار و پیگیری بنده توسط زنده یاد دکتر علی شریعتی تنظیم و نهایی شد. این پیام که حدود 5/4 صفحه کتاب را به خود اختصاص داده است (حمید شوکت، ص 483-479) حاوی محورهایی است که گفتمان و دیدگاههای جنبش دانشجویی را در آن دوران به تصویر میکشد که جا دارد به همین مناسبت باز نشر شود. در این پیام آمده است، « امروز دانشگاه تهران تنها کارخانه دیپلم سازی نیست، سنگری است که تاریخ ما و آینده ما و سرنوشت ملت ما چشم بدان دوخته است.» در قسمت پایانی پیام، که فضای سیاسی ـ اجتماعی آن دوران را نشان میدهد، چنین میخوانیم: « ما در اینجا سوگند یاد میکنیم که به ملت خویش و به تاریخ خویش ثابت خواهیم کرد که در جهاد مقدس وی پیش از آن که دانشجو باشیم سربازانی صمیمی و مصمم هستیم. ما در اینجا پیمان میبندیم و سوگند یاد میکنیم که داستان خونینی را که پرچمدار اسیر ما دکتر محمد مصدق در سرزمین ما آغاز کرده است به پایان خواهیم برد».
در برنامه بعدی کنگره کمیسیونهای مختلف تشکیل گردید تا در خصوص پیامها و قطع نامههای کنگره، خط مشی و برنامه، روابط بینالملل، اساسنامه و امور سازمانی بررسی و طرحهای خود را تهیه کردند و برای تصویب در جلسات کنگره ارائه کردند که تفصیل آنها در گزارشهای مکتوب کنگره لوزان آمده است.
در یکی از جلسات قبل از طرح مصوبات کنگره آقای جزایری نماینده دیگر دانشگاه تهران گزارشی از مبارزات دانشجویان دانشگاه تهران در سالهای گذشته و به ویژه در یکسال قبل ارائه کرد که بازتابی از فداکاریها و اقدامات با ارزش دانشجویان ایرانی در مبارزه با رژیم شاه بود و با شور هیجان مورد استقبال اعضای کنگره قرار گرفت (حمید شوکت، ص 474). شایان ذکر است که بعد از کنگره لوزان بنده آقای جزایری را ندیدهام و به ویژه در سالهای بعد از انقلاب اثری در عرصه اجتماعی از او در ایران نبوده است.
در جلسات پایانی کنگره قطع نامهها و پیامهای کنگره که تهیه شده بود ارائه گردید. در بین پیامها، پیام به دکتر محمد مصدق جلب توجه میکند که در آن آمده است: « نسلی که امروز تصمیم گرفته است که کاخ ننگین ستم را در وطن خویش فرو کوبد و خیمه تیره استعمار را فرود آورد، تاریخ خویش را به نام تو آغاز میکند...، به تو اعلام میکنم که بنایی را که پی ریختی میسازیم، جهادی را که آغاز کردی به پایان میبریم و دیوارهای استبداد را که شکافتی فرو میریزیم .... ما اطمینان داریم دستهای جوانی که امروز در دو دست پیر و توانای تو به پیمان جای میگیرند مسیر تاریخ ما را عوض خواهند کرد.» (حمید شوکت، ص 505). همچنین در پیامهای جداگانهای نیز کنگره به «دانش آموزان و دانشجویان ایران» و به «ملت ایران» صادر کرد.
ازصف بندی سیاسی در کنگره تا حذف نام دکتر شریعتی
در این کنگره دو طیف ملی و اسلامی و چپ مارکسیست در مقابل هم صف آرایی کرده بودند. محور شاخص طیف ملی و اسلامی دکتر علی شریعتی از فدراسیون فرانسه و محور شاخص طیف چپ مارکسیست پرویز نیکخواه از فدراسیون انگلیس بود. در همان فضای گفت و گوی پرتنش که در جریان مذاکرات وجود داشت بنده از رئیس جلسه، وقت صحبت خواستم و در صحبت کوتاهی با این مضمون: که ما دانشجویان اگر نتوانیم حول محورهای مشترک اتحاد و همکاری داشته باشیم از توده مردم چه انتظاری میتوانیم داشته باشیم! سپس از اعضای کنگره خواهش کردم بایستیم و با هم شعار دانشجویان دانشگاه تهران« اتحاد، مبارزه، پیروزی» را با صدای بلند سه بار تکرار کنیم (حمید شوکت، ص 478). این توضیحات و پیوند با شعار دانشجویان دانشگاه تهران زمینه همکاری بیشتری را در فضای این کنگره، و دوام فعالیت کنفدراسیون را برای حداقل دو سال بعد فراهم ساخت و بر این اساس کنگره لوزان را کنگره وحدت نامگذاری کردند.
در آثاری که برای تاریخچه کنفدراسیون تهیه و منتشر شده است از جمله اثر ارزشمند آقای حمید شوکت نام و حضور دکتر شریعتی را نه تنها در کنگره لوزان که حضور و جایگاه برجستهای داشت و همه شاهد بودیم، بلکه از کنگره پاریس که او براساس گزارش خانم دکتر پوران شریعت رضوی همسر محترم ایشان در کتاب « طراحی از یک زندگی» (چاپخش، ص74) نقش پررنگی در تبیین خط مشی کمیسیونها و نوشتن اعلامیهها و رفع اختلاف بین اعضای آن کنگره را داشت نیز بکلی حذف شدهاست. میدانیم که نویسندگان این آثار از جریان چپ کنفدراسیون هستند که منابع و اطلاعات کنفدارسیون را در اختیار داشتهاند، طبیعی است که هم به لحاظ اندیشه و هم به لحاظ نقشی که دکتر شریعتی در اروپا و به ویژه از سال 1343 که به ایران بازگشتند در تحولات سیاسی ـ اجتماعی ایران داشت با او موافق نباشند. زیرا افکار و آثار او نسل جوان و دانشجوی ایرانی را در داخل و خارج از کشور تحت تاثیر عمیق خود قرار داد و دیگر زمینه اجتماعی برای عرضه افکار جریان چپ مارکسیست چون گذشته فراهم نبود. اما چرا اینچنین تحریف تاریخ و حذف نام و حضور رسمی او در کنگرههای کنفدراسیون؟!
تحولات دروني كنفدراسيون
مروري اجمالي به گزارشهاي منتشر شده در خصوص فعاليتهاي كنفدراسيون بين سالهاي 1339 تا 1353 نشان ميدهد كه اختلاف بر سر خطمشي و مسئله رهبري سازمان كنفدراسيون از همان كنگره لندن در ديماه 1339 ميان گرايشهاي سياسي خارج از كشور وجود داشته است. در بين نيروهاي جبهه ملي جريان مذهبي با طيف چپ تفاهم نداشتند و مجموعه با حزب توده که از سازمان و پشتیبانیهای احزاب کمونیستی شرق بهرهمند بودند، رقاب داشتند. اما در سالهای بعد که طیف انقلابی حزب توده با گرایش انقلابی مائوئیستی از حزب توده انشعاب کردند تقابلهاي جديدی به وجود آمد. اما تا كنگره چهارم حضور چشمگير نيروهاي ملي و اسلامي جبهه ملی همانگونه كه در خصوص كنگره لوزان توضيح داده شد يك نوع تعامل و همكاري با نیروهای چپ مارکسیست شكل گرفته بود و موجب تداوم فعاليت كنفدراسيون شده بود. اما به دلائلي كه به اختصار به آن اشاره خواهم كرد؛ ابتدا نیروهای ملی و مسلمان که در جبهه ملی خارج از کشور با جریان چپ مارکسیست آن در تقابل قرار گرفته بود از فعالیت کنفدراسیون کنارهگیری و یا حذف شد. بعد از كنگره چهارم عملاً جریان چپ انقلابی مارکسیست كنترل كامل كنفدراسيون را در اختيار گرفت كه در مواضع و اقدامات آنها كاملاً منعكس ميباشد. شايد بتوان علل تضعيف و توقف فعاليت كنفدراسيون در سال 1353 را در دو بخش عوامل دروني و بيروني به شرح زیر مورد ارزيابي قرار داد:
عوامل دروني:
- زمينههاي فرهنگ استبدادي عامل اصلی مشکل همه گروههای اجتماعی جامعه ماست كه به علت تكروي، خودخواهي، گروه گرايي و نداشتن روحيه كار جمعي بر پايه اهداف و برنامههاي مشترك در فعالیت های اجتماعی نمی توانیم موفق عمل کنیم.
- یکی دیگر از عوامل اصلي دروني، تضاد میان خطمشي اعلام شده كنفدراسيون كه به دفعات به عنوان يك سازمان صنفي توصیف میشد و تصریح میکردند که به هيچ حزب و گروهي وابستگي ندارد اما عملاً کنفدراسیون فضایی برای درگیری گروههای سیاسی بود.
این واقعیتها كنفدراسيون را به ویژه بعد از کنگره چهارم از اهداف طبيعي خود که بایستی اهداف یک تشکل صنفی را در راستای منافع ملی دنبال کند، منحرف کرد و عملاً پايگاه اجتماعي جريان چپ انقلابي ماركسيست شد و بنابراين همه نيروهاي ملي و اسلامي چون ابوالحسن بنيصدر، صادق قطبزاده و مصطفي چمران را حذف كرد.
جالب است آقاي ابوالحسن بنيصدر خود در ديماه سال 1342 به عنوان نماينده دانشگاه تهران در كنگره لندن شركت ميكند و مورد استقبال قرار ميگيرد (حميد شوكت، ص 108) اما در كنگره چهارم كه در ديماه 1343 در كلن آلمان برگزار ميشود به همكاري خود ادامه نميدهد. يكي از دلائل عدم همكاري آقاي بني صدر مخالفت با پيوستن كنفدراسيون به اتحاديه بينالمللي دانشجويان (IUS) بود كه از سياستهاي دولت شوروي حمايت ميكرد. (حميد شوكت، ص 109). در شرايطي كه جريان چپ مارکسیست در كنفدراسيون مسلط شده بود جناح مذهبي جبهه ملي از كنفدراسيون اخراج شد. مصطفي چمران كه قبلاً در خرداد سال 1341 در نهمين مجمع عمومي سازمان دانشجويان ايراني در آمريكا در دانشگاه برکلی کالیفرنیا به عنوان نخستین عضو افتخاری و دانمی آن سازمان برگزيده شده بود پس از نوشتن مقالهاي در سال 1347 با عنوان "خداپرستي و ماترياليسم" در ماهنامه نبرد دانشجو ارگان انجمن دانشجويان ايراني در شمال كاليفرنيا، در شانزدهمين كنگره سازمان دانشجويان ايراني در آمريكا كه در شهريور 1348 در شهر بركلي كاليفرنيا تشكيل شد، عضويت افتخاري چمران را در آن سازمان لغو كرد (حميد شوكت، ص 110)
سازمان كنفدراسيون به ويژه بعد از كنگره چهارم با حذف و كنارهگيري نيروهاي ملي و مسلمان عملاً با قطع ارتباط با جنبش ملي و اسلامي ايران در اختيار جريان چپ ماركسيست انقلابي قرار گرفت بطوري كه بعد از كنگره چهارم در سال 1343 كه پيام كوتاهي براي آيتاله خميني ارسال كرد تا كنگره سيزدهم يعني بيش از هفت سال به رغم نقش ايشان و نیروهای اسلامی در تحولات داخلي و حتي خارج از كشور از صدور پيام كوتاه نيز به ایشان خودداري كرد (حميد شوكت، ص 254) و در اين مدت به جاي توجه به آنچه در ايران ميگذشت و پیوند با فرهنگ و نیازهای مردم ایران، متمركز بر قطعنامههائي مفصل پيرامون "مبارزات خلقهاي آنگولا، موزامبيك، گينو و..." بود (حميد شوكت، ص 255)
سوابق تاریخی نشان ميدهد كه به همين علت بين سالهاي 1345 تا 1353 كه عملاً با انشعاب دروني فعاليت كنفدراسيون متوقف ميشود كنگرهها عموماً در شهر فرانكفورت كه پايگاه اين جريان بود برگزار ميشد.
عوامل بيروني :
علاوه بر عوامل دروني، عوامل ديگري خارج از اختیار كنفدراسيون زمينههاي محدوديت فعاليت و كاهش پايگاه اجتماعي كنفدراسيون را در بين دانشجويان ايراني در خارج كشور فراهم ساخت که به برخی از آن ها اشاره می کنم:
1
شكلگيري و توسعه فعاليت انجمنهاي اسلامي دانشجويان در اروپا و آمريكا: سال 1341 كه بنده به آلمان رفتم زمينههاي تشكيل انجمن اسلامي دانشجويان در اروپا را در شهر گيسن فراهم کردم و در سال 1344 با تشكيل اولين نشست فعاليت گروه فارسي زبان اتحاديه انجمنهاي اسلامي دانشجويان در اروپا آغاز شد و اولين نشريه آن با عنوان "اسلام مكتب مبارز" منتشر گرديد و اين نهاد دانشجويي تا سال 57 فعاليت گستردهاي در سطح اروپا و خاورميانه داشت. همان سال 1341 در آمريكا نيز انجمن اسلامي دانشجويان در آمريكا و كانادا به همت آقاي دكتر مهدي بهادينژاد و جمع ديگري از دانشجویان مسلمانان ايراني و سایر كشورهاي اسلامی تشكيل شد. در سال 1345 که آقای دکتر ابراهیم یزدی و دکتر مصطفی چمران از فعالیت های خاورمیانه به آمریکا برگشتند بتدریج گروه فارسي زبان انجمن اسلامی دانشجويان آمریکا و کانادا نیز شکل گرفت كه فعاليت گستردهاي در دانشگاههاي آمريكا تا پيروزي انقلاب داشتند. بطور طبيعي توسعه فعاليت فرهنگي ـ اجتماعي و تا حدودي سياسي اين نهادهاي اجتماعي كه با فرهنگ بومي كشور پيوند داشت پايگاه اجتماعي كنفدراسيون را تضعيف ميكرد.
2
تشکیل نهضت آزادی ایران خارج از کشور در سال 1341 و پیگیری تاسیس نهادهای فرهنگی ـ اجتماعی در اروپا و آمریکا برای دانشجویان ایرانی و آغاز فعالیت علنی از سال 1351 با انتشار نشریه پیام مجاهد و تقویت ارتباط با مبارزات داخل کشور و ارتباط نزدیک با آیت الله خمینی در نجف هماهنگونه که به تفصیل در جلد دوم خاطرات آقای دکتر ابراهیم یزدی «شصت سال صبوری و شکوی»، انتشارات کویر، 1394، آمده است، بتدریج فعالیت کنفدراسیون را در خارج از کشور محدود به جریان چپ انقلابی مائوئیست کرد که عملاً ارتباطی با مبارزات اسلامی داخل کشور نداشت.
3
انعكاس آثار مكتوب و صوتي سخنرانيهاي دکتر علی شریعتی در حسينيه ارشاد و انجمنهاي اسلامي دانشجويان دانشگاههاي ايران بين سالهاي 1348 تا 1352 در خارج از كشور که بطور گسترده توسط انجمنهای اسلامی دانشجویان توزيع ميشد؛ نقش مؤثري در تغذيه فكري دانشجويان خارج از كشور داشت و موجب تقويت فكري و بينيازي به ادبيات چپ ماركسيستي كنفدراسيون و احزاب چپ مقيم خارج از کشور ميشد. شايد دليل حذف نام و حضور دكتر علي شريعتي توسط نويسندگان تاريخچه كنفدراسيون در كنگرههاي پاريس و لوزان واكنش طبيعي به اين نقش تأثيرگذار دكتر شريعتي در بين دانشجويان به ويژه در خارج از كشور باشد.
4
سركوب سازمانهاي انقلابي اعم از مجاهدين خلق و چريكهاي فدايي خلق بعد از سالهاي 1350 و همچنين شكست گفتمان فعاليت مسلحانه و انقلابي در سطح جهاني شايد عامل ديگري براي فروپاشي و انشعاب در درون سازمان كنفدراسيون قابل بررسي و ارزيابي باشد.
5
اما عامل مهم ديگری كه در ایجاد محدودیت و نهايتاً توقف فعاليت كنفدراسيون مؤثر واقع شد تصميم دادستاني ارتش در اواخر سال 1349 است كه به استناد قانون سال 1310مبني بر ممنوع بودن فعاليت كمونيستها فعاليت كنفدراسيون را غيرقانوني اعلام كرد و ساواك دانشجويان عضو كنفدراسيون و خانوادههاي آنان را زير فشار قرار داد و از اين طريق علاوه بر نفوذ در تشكيلات كنفدراسيون، که در اسناد منتشر شده ساواک منعکس شده است. براي اعضاي آن محدوديتها و هزينههايي در پی داشت.
جمع بندی
بررسی سوابق جنبش دانشجویی در ایران و خارج از کشور نشان میدهد که این جنبش همواره از شرایط فرهنگی، اجتماعی و سیاسی جامعه متاثر بوده و در عین حال تعامل نیز داشته است. در شرایطی که فضای فعال اجتماعی ایران در اختیار حزب توده بود (قبل و بعد از شهریور 1320) فضای فرهنگی ـ اجتماعی دانشگاههای ایران بیشتر به افکار مارکسیستی تمایل داشت. در دهه سی و در دوران نهضت ملی ایران که جبهه ملی تشکیل میشود بتدریج سازمانهای دانشجویی به جبهه ملی متمایل میشود. بعد از شهریور بیست که فعالیت روشنفکران دینی توسط مهندس بازرگان، آیتاله طالقانی و دکتر سحابی آغاز میشود، بتدریج فعالیت انجمنهای اسلامی دانشجویان در دانشگاههای ایران نیز توسعه پیدا میکند. بعد از 15 خرداد سال 42 که با تعامل تعالیبخش روشنفکران دینی با روحانیون مبارز به ویژه آیتاله خمینی وارد عرصه مبارزات سیاسی ـ اجماعی میشوند بتدریج جنبش اجتماعی ایران با توده مردم نیز پیوند میخورد و دانشجویان مسلمان نیز از این پیوند و تعامل استقبال میکنند.
بعد از 15 خرداد سال 42 که گفتمان مبارزه مسلحانه و انقلابی مورد توجه فعالان سیاسی ایران قرار میگیرد و به ویژه عرضه آثار فکری دکتر شریعتی بین سالهای 52 ـ 48، جنش دانشجویی ایران نیز متأثر از این گفتمان انقلابی شده است. در سالهای بعد از انقلاب نیز همین روند تداوم داشته است که میتواند در فرصت دیگری مورد بررسی قرار گیرد.
به نظر میرسد سرگذشت و سرنوشت کنفدراسیون جهانی دانشجویان نیز از همین روند پیروی کرده باشد. در اوج فعالیتهای جبهه ملی دوم پس از تحولات سیاسی سال 1339 ابتدا در خارج از کشور کنفدراسیون دانشجویان متأثر از جبهه ملی (نیروهای ملی و مسلمان) و جریان حزب توده که در خارج از کشور حضور فعال دارد قرار میگیرد و تا کنگره چهارم همکاری ادامه پیدا میکند. اما بتدریج بعد از 15 خرداد سال 1342 که روحانیون مبارز وارد عرصه سیاسی میشوند، دانشجویان ملی و مسلمان خارج از کشور با پیروی از گفتمان روشنفکران دینی فعالیت خود را هماهنگ با تحولات داخل کشور توسعه میدهند. پیامد این روند موجب محدود شدن زمینه فعالیت جریان چپ مارکسیست انقلابی و توسعه فعالیت نهادهای اجتماعی مرتبط با روشنفکران دینی در خارج از کشور و تربیت کادرهایی میشود که در مدیریت انقلاب نقش تعیین کننده ای پیدا میکنند و بسیاری از آنها در مدیریت دولتهای بعد از انقلاب در جایگاه وزرا و مدیران نقش کلیدی ایفا کرده و میکنند.
خوشبختانه برخی تدوین کنندگان سوابق تاریخی کنفدراسیون جهانی دانشجویان ایران، امروز خود به این واقعیت تاریخی اذعان دارند که توقف فعالیت کنفدراسیون در سال 1353 به دلیل گسست نظری و عملی آنان با فرهنگ بومی و تحولات داخلی کشور بود.
آقای حمید شوکت در صفحات 259 – 251 کتاب خود از جمله تاکید میکنند که: « کنفدراسیون هر چند از آیتاله خمینی همواره به نیکی و احترام یاد نمود، اما هیچ گاه سخنی از جنبش اسلامی که او مبلغ و محور آن بود به میان نکشید ..... در اظهار نظرهای کنفدراسیون از تاثیر اجتماعی این حرکت بر وجدان عمومی جامعه و نقشی که در تشکل جوانان ایفا میکرد، حرف و سخنی در میان نبود .... محتوای پیام کوتاه کنگره سیزده و چهارده کنفدراسیون به آیتاله خمینی ... حاوی هیچ نکته برجستهای نبود. نکتهای که نشان از آگاهی کنفدراسیون به تضاد میان خواستههای سازمانی عرفی با باورها و اندیشه رهبر جنبش اسلامی، بلکه حاصل نادیده انگاردن حرکت اسلامی و چه بسا انکار آن در ایران بود.»
عبرتها و آموزههای سرنوشت کنفدراسیون جهانی دانشجویان ایرانی میتواند برای نسل امروز و فردای جامعه ما و پیشگیری از هزینههای سنگینی که بعلت عدم توجه به تجربیات تاریخی پرداخت میشود، مفید باشد.