۱۳۹۵ آذر ۱۳, شنبه
روایت مسجدجامعی از املاک نجومی: واگذاری ۱۱۰ خانه با دستور مستقیم شهردار
احمد مسجدجامعی، عضو شورای شهر تهران گفت: "این پرونده زمانی نزد افکار عمومی بسته خواهد شد که به جای دفاع احساسی و متهم کردن این و آن به دروغگویی، گزارش شفاف و مکتوبی از این ماجرا تهیه و در صحن علنی و حضور مردم تهران ارائه و بررسی شود."خبرآنلاین ـ احمد مسجدجامعی گفت: هنوز هم گزارشی از ماجرای املاک نجومی به شورای شهر نرسیده. حتی رونوشت آنچه را برای مجلس، دادستانی، وزارت کشور و آقای دکتر احمد توکلی دادهاند، دریافت نکردهایم.
عضو شورای شهر تهران گفت: درحالیکه طبق ماده ٧١ قانون شوراها، نظارت بر حسن اداره و حفظ سرمایه و داراییهای نقدی، جنسی و اموال منقول و غیرمنقول شهرداری و همچنین نظارت بر حساب درآمد و هزینه آنها برعهده شوراهاست.
احمد مسجدی جامعی
از این رو هر روز به دلیلی بحث درباره این موضوع عمومی میشود. از جمله در جلسه سهشنبه نهم آذر میان برخی از اعضای شورای شهر درباره گزارش املاک نجومی شهرداری مجادلاتی شد که بازگشت آن به مباحث جلسه غیرعلنی دو هفته پیش بود که من در آن جلسه به دلیل مرخصی حضور نداشتم. آقای دکتر حافظی برای من توضیحاتی از آن روز داد و اضافه کرد مطالبی که از قول خانم دکتر آباد در گزارش یکی از سایتها آمده، مباحث همان روز است و از لپ تاپ خود، آنها را به من نشان داد. هر چند حاضران در جلسه به من گفتند آقای مهندس چمران خواسته بود این مباحث در بیرون از جلسه شورا مطرح نشود.
به هر حال مصاحبهای که این روزها از خانم دکتر آباد نقل میشود، میتواند مثالی باشد از اینکه همه ما انسان هستیم و هنگام نقل خاطرات، دچار محدودیتها و خطاهای انسانی میشویم و برخلاف تصور رایج، این نه جای شماتت که جای دقت دارد. به همین دلیل است که بارها تأکید کردهام موضوع املاک نجومی باید با ارائه گزارش شفاف و مکتوب به شورای شهر و بررسی آن در شورا پیگیری شود.
با این همه در گزارش اولیه دیدهبان که در اختیار رسانهها قرار گرفت، برخی از مجهولات به عالم معلوم پیوسته و مثلاً معلوم شده از بین حدود ۱۸۰ نام منتشر شده، ۱۱۰ مورد دریافت خانههای ویلایی و غیر آن در مناطق ۱ و ۲ و ۳ و ۲۲ با دستور مستقیم شهردار برای دیدهبان محرز شده است و منشأ این تخلف را در مصوبه دومین دوره شورای اسلامی شهر تهران دانسته بود.
دیدهبان گفته است در آن مصوبه «مسئول وضع قانون یا مقررات و مسئول اجرا و ذینفعان یکی شدهاند» و این را آغاز امتیازطلبی و فساد دانسته است.
و اما در آنچه از قول خانم آباد درباره ارتباط سایت معماری نیوز که لیستی از املاک نجومی منتشر ساخت با برخی اعضای شورای شهر از جمله نگارنده، نوشته و منتشر شده، چنین آمده: «شنبه صبح آمدم، همان هفتهای که سهشنبه انتخابات داشتیم، از آقای مسجدجامعی پرسیدم که سلطانی را میشناسند یا خیر، گفت نه! من اصلاً نمیشناسمش.» در همین قطعه کوتاه دقت کنیم.
اول اینکه سرکار خانم دکتر آباد حتی اگر شنبه به شورا آمده باشد، قطعاً من را نه شنبه که یکشنبه و در جلسه غیرعلنی روز یکشنبه شورا دیده است.
دوم اینکه «نه! من اصلاً نمیشناسمش» لفظ آنروز و آن لحظه من نمیتواند باشد چون به گواهی خود ایشان پرسیدم «چهکار کرده است؟» به خاطر دارم که به شیوه معمول خودم گفتم «نه! مگر اینکه با عکس تطبیق کنم.»
این هم که فرمودهاند «همه اصلاحطلبان پشت ماجرا بودند» نمیدانم به چه اشاره میکند. چون در همان مصاحبه به صراحت از دفاع صمیمانه دکتر دنیامالی میگوید که آقای دنیامالی فریاد میزد که «چرا کسی صدای خانم آباد را نمیشنود؟» اینکه نگویند دکتر دنیامالی عضو فراکسیون اصلاحطلبان شوراست، گمراه کردن ذهن خواننده است. هر چند که این هم میتواند سهوی و ناشی از محدودیتهای حافظه انسانی باشد.
علاوه بر آن به گواهی رسانهها، من همانروز و بلافاصله با توجه به شدت تأثر ایشان، اجازه صحبت گرفتم و درباره خانم دکتر آباد گفتم «بر ساحت سلامت ایشان ننشیند گردی» ظاهراً این نخستین دفاع رسانهای از ایشان بود که بازتاب وسیعی هم داشت. البته بعدها من از دو جهت مورد اعتراض قرار گرفتم. یک جهت اینکه کسانی گفتند چرا هنوز که تکلیف پرونده روشن نشده، خانم آباد را مبرا دانستی؟ که گفتم به حساب شناخت پیشین از ایشان.
در همان جلسه به ایشان هم گفتم شما به حسب سابقه درخشان آزادگی (و شاید این را هم گفته باشم، شغل شریف مامایی)، اگر قدری خویشتندار باشید و مانند همیشه با منش مادرانه رفتار کنید با شأن شما سازگارتر است. دوم اینکه برخی گفتند چرا از همکاران دیگرتان در شورا مانند خانم آباد دفاع نکردی؟ گفتم آنها که نخواستند.
نهایتاً باز هم تصور میکنم اتهامی به خانم آباد وارد نیست. خطاهای حافظه انسانی را باید پذیرفت و زدود و فکر میکنم این پرونده زمانی نزد افکار عمومی بسته خواهد شد که به جای دفاع احساسی و متهم کردن این و آن به دروغگویی، گزارش شفاف و مکتوبی از این ماجرا تهیه و در صحن علنی و حضور مردم تهران ارائه و بررسی شود.
جلوگیری از برگزاری مراسم سالگرد قتل مختاری و پوینده و بازداشت سبعانه ی چندتن از اعضای کانون نویسندگان ایران
جلوگیری از برگزاری مراسم کانون نویسندگان ایران
در هجدهمین سالگرد قتل محمد مختاری و جعفر پوینده و بازداشت سبعانه ی چندتن از اعضای کانون
در پی دعوت کانون نویسندگان ایران از مردم آزاده و دادخواه به مراسم هجدهمین سالگرد قتل تبهکارانه ی جعفر پوینده و محمد مختاری در امامزاده طاهرِ کرج، روز جمعه ۱۲ آذر ۱۳۹۵ ساعت ۳ بعداز ظهر شمار زیادی از مردم و اعضای کانون در این محل حضور یافتند. اما نیروهای امنیتی و انتظامی مانع ورود شرکت کنندگان به محوطه ی گورستان شدند و با توحش و سبعیتی بی سابقه از برگزاری مراسم جلوگیری کردند. سرکوبگران، هم در مقابل درِ گورستان و هم در بیرونِ آن، جمعیتِ گردآمده برای مراسم را با تهدید و زور و قلدری و خشونتِ تمام پراکنده کردند و چند تن از اعضای کانون از جمله ناصر زرافشان، بکتاش آبتین، محمد مهدی پور و نیز مزدک زرافشان (فرزند ناصر) را با فحاشی و ضرب و شتم بازداشت کردند و با خود بردند، و همچون راهزنان بر دستان عضو دیگرِ کانون، فاطمه سرحدی زاده، چنگ انداختند و گوشی تلفن او را ربودند.
کانون نویسندگان ایران، ضمن محکوم کردن جلوگیری از برگزاری مراسم سالگرد قتل ننگین جان باختگان راه آزادی، محمد مختاری و جعفر پوینده، و نیز اعتراض به ضرب و شتم و بازداشت وحشیانه ی اعضای خود، اعلام می کند این گونه ممانعت ها و بازداشتها کمترین خللی در عزم راسخ این تشکل نویسندگان آزادیخواه برای پرتوافکندن بر زوایای پنهان قتلهای سیاسیِ زنجیره ای وارد نمی کند و ما، چنان که بارها به صراحت اعلام کرده ایم، سرِ سوزنی از خواست محاکمه و مجازات آمران و عاملان این قتل ها واپس نخواهیم نشست.
کانون نویسندگان ایران
۱۲ آذر ۱۳۹۵
زندان ارومیه؛ فوت یک زندانی زن محکوم به اعدام
روز جمعه ۳۰ مهرماه، یک زن زندانی محکومبه اعدام دربند نسوان زندان مرکزی ارومیه بر اثر حمله قلبی جان باخت.
به
گزارش تارنگار حقوق بشر در ایران، یک زندانی زن ۶۴ ساله به نام صدیقه
جعفرزاده، به دلیل فشار روانی خطر اجرای حکم اعدام، بامداد روز جاری، دچار
حمله قلبی گشت و پس از انتقال به بهداری فوت کرد.
شبکه حقوق بشر کردستان دراینباره گزارش کرد؛ این زن زندانی به اتهام جرائم مواد مخدری به اعدام محکوم بوده است.
در همین زندان نوزاد زینب سکاوند،
زندانی محکومبه قصاص بعد از اجرای حکم اعدام یکی از همبندیهایش مرده به
دنیا آمده بود و دکترها شوک روحی وارده در روز اجرای حکم دوست زندانیاش را
دلیل مرگ نوزاد اعلام کرده بودند.
فقر و گرسنگی، سیف اله بیداری را ناگزیر به خودکشی کرد
«ناچارم. نمی توانم زندگیم را از لحاظ مالی تآمین
کنم». این آخرین کلام نوشته شده در یادداشت به جا مانده از سیف اله بیداری
است. در ظاهر یک کلمه و یک جمله کوتاه است. اما تصویر دنیائی را در خود
دارد که «بیداری های» بسیاری در حد ده ها میلیونی مقهور و محصورش می باشند،
زندگی بر سرشان ویران گشته و در تاریکی مطلق، زیر آوار سنگین فقر و گرسنگی
در تقلای نجات هستند. سیف اله بیداری معلم بازنشسته بهبهانی با نهایت
تأسف، دیگر تاب نیاورد و نتوانست خود را برهاند. در نتیجه به پایان دادن به
درد نفس گیرش فکر کرد و با خودکشی به دردهای زندگیش پایان بخشید.
دنیائی که در آن سهم سیف اله بیداری فقط درد و رنج و
فقر و درماندگی رقم زده شده و نهایتا طناب دار را در دستش گذاشتند تا خود
به زندگیش پایان دهد، همان دنیائی است که در آن درست یک سال پیش بیکاران
جویای کار شهروئی را مقابل پالایشگاه بید بلند بهبهان به گلوله بستند و
مرتضی فرج نیا به جرم دفاع از حق زنده ماندن کشتند. همان دنیائی است که ۳
روز پیش دختر ۱۴ ساله ممسنی را زیر فشار فقر و نداری ناچار به پایان دادن
به زندگی خود با شلیک گلوله کرد و کودک فومنی زیر چادر برفی را به امید گرم
کردن خود در کنار بخاری کلاس درس به انتظار می گذارد.
اما پشت دیوار این دنیای مهلک، دنیائی پر از نعمت و
بریز و بپاش و خوشگذرانی برپاست که هزینه های آن را همین انسانهائی می دهند
که خود هیچ حقی از برخورداری از آن ندارند. اگرحق زندگی ده ها میلیون
انسان مانند سیف اله، مرتضی و کودکان بی سرپناه در زیر سرما و برف، از طریق
اختلاسهای ده ها هزار میلیارد تومانی، وامهای نجومی بی بازگشت و حقوقهای
نجومی به غارت نمی رفت مطمئنا هیچیک از آنها به چنان سرنوشت غم انگیزی دچار
نمی شدند .
جوانمیر مرادی عضو هیات مدیره اتحادیه آزاد کارگران ایران
اشتراک در:
پستها (Atom)