۱۳۹۵ آذر ۱۳, شنبه

فقر و گرسنگی، سیف اله بیداری را ناگزیر به خودکشی کرد





«ناچارم. نمی توانم زندگیم را از لحاظ مالی تآمین کنم». این آخرین کلام نوشته شده در یادداشت به جا مانده از سیف اله بیداری است. در ظاهر یک کلمه و یک جمله کوتاه است. اما تصویر دنیائی را در خود دارد که «بیداری های» بسیاری در حد ده ها میلیونی مقهور و محصورش می باشند، زندگی بر سرشان ویران گشته و در تاریکی مطلق، زیر آوار سنگین فقر و گرسنگی در تقلای نجات هستند. سیف اله بیداری معلم بازنشسته بهبهانی با نهایت تأسف، دیگر تاب نیاورد و نتوانست خود را برهاند. در نتیجه به پایان دادن به درد نفس گیرش فکر کرد و با خودکشی به دردهای زندگیش پایان بخشید.


دنیائی که در آن سهم سیف اله بیداری فقط درد و رنج و فقر و درماندگی رقم زده شده و نهایتا طناب دار را در دستش گذاشتند تا خود به زندگیش پایان دهد، همان دنیائی است که در آن درست یک سال پیش بیکاران جویای کار شهروئی را مقابل پالایشگاه بید بلند بهبهان به گلوله بستند و مرتضی فرج نیا به جرم دفاع از حق زنده ماندن کشتند. همان دنیائی است که ۳ روز پیش دختر ۱۴ ساله ممسنی را زیر فشار فقر و نداری ناچار به پایان دادن به زندگی خود با شلیک گلوله کرد و کودک فومنی زیر چادر برفی را به امید گرم کردن خود در کنار بخاری کلاس درس به انتظار می گذارد.


اما پشت دیوار این دنیای مهلک، دنیائی پر از نعمت و بریز و بپاش و خوشگذرانی برپاست که هزینه های آن را همین انسانهائی می دهند که خود هیچ حقی از برخورداری از آن ندارند. اگرحق زندگی ده ها میلیون انسان مانند سیف اله، مرتضی و کودکان بی سرپناه در زیر سرما و برف، از طریق اختلاسهای ده ها هزار میلیارد تومانی، وامهای نجومی بی بازگشت و حقوقهای نجومی به غارت نمی رفت مطمئنا هیچیک از آنها به چنان سرنوشت غم انگیزی دچار نمی شدند .

جوانمیر مرادی عضو هیات مدیره اتحادیه آزاد کارگران ایران

هیچ نظری موجود نیست: