۱۳۸۷ فروردین ۱۵, پنجشنبه

عارف قزويني از نگاه احمد كسروي








هفته گذشته مردي از جهان درگذشت. عارف قزويني، شاعر معروف در دوره مشروطه به درود زندگي گفت.
عارف نقص هايي داشت كه بهانه به دست عيبجويان داده بود ولي در شش سال پيش كه من او را شناختم مردي ديدم آزاده و يكرنگ، غيرتمند و دلير. عارف ارجي به مال و توانگري نمي‌گذاشت و سختي را بر خود هموار كرده منت از كسي نمي‌پذيرفت. هرگز دروغ نمي‌گفت و هيچگاه نادرستي نمي‌كرد. از دورويي سخت بركنار بود و آنچه در دل داشت همان را بر زبان مي‌راند. هر كه را به نيكي مي‌شناخت به هواخواهي او برمي‌خواست و هر كه را بد مي‌دانست دشمني فرو نمي‌گذاشت. آنچه را كه روا شمرده مي‌كرد از كسي پوشيده نمي‌داشت و آنچه را نيكو باور مي‌كرد از كسي نكوهش گوش نمي‌داد. اينها خوبيهاي برگزيده‌ايست كه در كمتر كسي مي‌توان سراغ گرفت.
زبان عارف بيدين بود ولي آداب دين همان است كه او داشت. كنون كه عارف مرده اين راز زندگي او را باز نمايم كه در سال آخر كه حال سختي داشت و از غيرتمندي از كسي پول و مساعدت نمي‌پذيرفت يكي پذيراييهاي رادمردانه دوست ما آقاي اقبال همداني و ديگري دستگيريهاي دو همشهري ما آقاي نخجواني و آقاي حيدرزاده بود كه كمكي به زندگاني او مي‌رسانيد. در پاكي و پيراستگي عارف همان بس كه همكاران او در آن هرج و مرج مشروطه توانگري اندوختند و هر يكي امروز آسايش براي خود دارد ولي عارف با همه تقدمي كه بر ديگران داشت از آن بازار تهي دست در آمد و با آن سختي سالهاي آخر عمر خود را بسر داد.
خدا روان او را شاد گرداناد
احمد كسروي

احمد كسروي در نهم فوريه سال 1931 به عضويت انجمن ملي جغرافيا در امريكا در آمد


قتل كسروي ، چند سند / دكتر ناصر پاكدامن

اين دو پيكر( شادروان احمد كسروي و منشي اش حداد پور)كه خونشان بدست
مرتجعين و به فتواي مشتي آخوندمفت خور و انگل ريخته شد ,"گناهشان" پرده ريا و
تزويرمي دريدند بود.جا دارد از دكتر ناصر پاكدامن بعنوان ايرانيان دردمند سپاسگزاري
نمائيم.



قتل كسروي

چند سند

ناصر پاكدامن

در هشت ارديبهشت 1324، به زندگي احمد كسروي سوءقصد شد. سوءقصدكنندگان نواب صفوي و احمد خورشيدي بودند. نواب صفوي از پشت سر به كسروي دو بار تيراندازي كرد و سپس با كارد به او حمله آورد و وي را به سختي زخمي كرد.
در 20 اسفند همان سال زماني كه بازپرس شعبه هفت دادسراي تهران، بليغ، كه رسيدگي به شكايت عليه كسروي را برعهده داشت، وي را به بازپرسي به كاخ دادگستري خواسته بود، گروهي از جمله دو برادر، سيدحسين و سيدعلي امامي به دفتر بليغ ريختند و كسروي و منشي وي حدادپور? را كشتند (دربارة قتل كسروي نگاه كنيد به دو نوشته از همين قلم در نامه كانون نويسندگان ايران در تبعيد، دفتر دوم، مارس 1990، ص. 213-179، و دفتر چهارم، آوريل 1994، ص. 127-107). برخي مطالبي كه در اين زمينه در روزنامه‌هاي اطلاعات، رهبر، (ارگان حزب توده ايران)، و ايران ما (در آن زمان روزنامه‌اي آزادي‌طلب و ترقيخواه و بهره‌مند از ياري روشنفكران و نويسندگاني با مواضع چپ و همكاراني از اعضاي حزب توده)، انتشار يافته است. در اين صفحات آمده است:
مدارك 1 تا 5 درباره سوءقصد نافرجام 8 ارديبهشت است. مدرك اول شرح واقعه است در اطلاعات همانروز. در مدرك دوم همين واقعه را به نقل از كسروي مي‌خوانيم. روزنامه رهبر يكي از همكاران خود را به بيمارستان براي ديدار كسروي مي‌فرستد. به گفته اين همكار، شرحي كه در رهبر چاپ شده است، بي كم و كاست و با الفاظ خود كسروي جريان سوءقصد را بيان مي‌كند. مي‌توان اين دو متن را روايت كسروي دانست؟ مدرك 3، نامه كسروي است? به روزنامه رهبر: ?دو گلولة پياپي و 9 زخم چاقو به تنم خورد?. رئيس شهرباني به عيادت مي‌رود و مي‌گويد كه ?از ديروز خود ايشان پرونده را زير نظر گرفته‌اند?.? اين نامه پس از انتشار گزارش شهرباني (12 ارديبهشت) نوشته شده و احتمالاً با تاخير در رهبر به چاپ رسيده است (15 ارديبهشت). مدرك 4، سوءقصد است به روايت شهرباني با چند روز تاخير. اين روايت بكلي با آن روايت پيشين مغاير و متضاد است؛ اهل محل شهادت مي‌‌دهند كه اسلحه در دست آقاي كسروي بوده است. هر چند كه ?پس از عسكبرداري چنين تشخيص داده [شده] جراحت وارده بر پشت آقاي كسروي در اثر اصابت گلوله است?. پس كسروي خود بر پشت خود تير انداخته است! دادسراي نظامي قرار آزادي همه را به قيد كفالت صادر مي‌كند و مي‌نويسد: ?قضيه تحت تعقيب است.?!? مدرك 5، نوشته كسروي است كه در نامه‌اي به ?ايران ما به تحريف وقايع و قلب حقايق از سوي شهرباني اعتراض مي‌كند!
سه مدرك بعدي درباره سابقه پرونده كسروي است: وي خود طي نامه‌اي سابقه كار را مي‌نويسد. اين نوشته دوازده روز پيش از قتل كسروي انتشار يافته و چه بسا آخرين نوشته‌اي است كه در زمان حيات، از وي به چاپ رسيده است (مدرك 6). پايه‌گذار اين پرونده محسن صدر است كه در زمان وزارت دادگستري خود (خرداد ـ اسفند 1322، همزمان با حضور آيت‌اللـه قمي در تهران) چنين كرد. همو زماني كه نخست وزير شد (29 مهر ـ 15 خرداد 1324) دستور داد كه به اين پرونده خارج از نوبت رسيدگي كنند. در اواخر آذر، گروهي كسروي را به قرآن‌سوزي متهم كردند تا مردم را بر ضد او بشورانند.( مدرك 7 ) كسروي و يارانش، شهرباني و فرماندار نظامي را آگاهي مي‌دهند اما هيچ نمي‌كنند. در كابينه حكيمي???? (12 آبان ـ 7 بهمن 1324) پرونده را خارج از نوبت رسيدگي مي‌كنند.
دو مدرك بعدي مقالاتي است كه پس از قتل كسروي در ايران ما انتشار يافته است و سابقه امر را بيان مي‌كند. مدرك 8 خلاصه نسبتاً دقيقي است از محتويات پرونده كسروي و مدرك 9 چگونگي قتل كسروي و حدادپور را شرح مي‌دهد. به قلم يكي از همكاران ايران ما كه هرمز امضاء مي‌كند و چه بسا همان محمود هرمز، وكيل دادگستري باشد كه از همكاران روزنامه در آن زمان بود و از اعضاي حزب توده. دو مدرك ديگر ( مدرك 10 و 11 ) نيز هر دو از همان روزنامه است. مدرك 11 به ادعاهاي مقامات انتظامي اشاره مي‌كند كه مي‌گويند اين بار نيز كسروي و حدادپور قرباني تيرهاي خطارفته خود شده‌اند. مي‌دانيم كه بالاخره بر اساس اين دروغ ننگين است كه دادگستري قاتلان را تبرئه مي‌كند.
آخرين مدرك، مقاله‌اي است كه ماهنامه سخن دربارة قتل كسروي انتشار داد.
از آن پس خاموشي شگفت‌انگيزي است دربارة قتل و پيگيري آن و نخستين كنگره نويسندگان ايران هم كه در خانه فرهنگ شوروي برگزار شد از اين قتل به سكوت گذشت (3 تا 5 تير 1325). سكوتي كه در كمال شرمندگي، سالهاست ادامه مي‌يابد. نه يادي از مردي كه سر در راه قلم و عقيده گذاشته بود، نه فريادي، نه دادي و نه دادخواهي.
زمان دادخواهي، همه زمانهاست. پرونده‌اي چون پرونده قتل كسروي هرگز بسته نمي‌شود. مگر نه اينست كه هم اكنون نيز اين زمان و آن زمان، در اين يا آن كشور جهان، كساني را به اتهام كرده‌ها و گفته‌هاشان در دوران جنگ جهاني دوم به ميز محاكمه مي‌خوانند. فرشته عدالت آن دوران نواب صفوي و خورشيدي را به هنگام ضرب و جرح كسروي دنبال نكرد و پس از قتل كسروي نيز برادران امامي و ياران را آزاد كرد و چنين حكم داد كه كسروي و همراهش با گلوله‌هاي خطارفته سلاحهاي خويش كشته شده‌اند.
اكنون سالهاست آنچه را كه از همان زمان همه به زمزمه مي‌گفتند، بزرگان نظام مستقر به علانيه مي‌گويند و باز مي‌گويند: قتل كسروي به فتواي بزرگان شرع بوده است. در آن ?سوءقصد نافرجام?، نواب صفوي مجري اين فتوا بوده است و پس از آن نيز قاتل يا قاتلان كسروي بر اساس همين فتوا عمل كرده‌اند. اكنون به اين هر دو اقدام فخر مي‌فروشند و نام آمران و عاملان را به بزرگي و نيكي ياد مي‌كنند. اگر ادعاهاي اينان صدق است پس آن رأي دادگاه چيست؟ اگر حكم دادگاه بر حق است پس اين مباهات نواب صفوي و ياران و همراهانش از چه روست؟
بيش از اين به ظلم تاريخ تن ندهيم: آن حكم دادگاه، ?رسالت? الهي نواب و يارانش را ناديده گرفته است. اكنون دادگاهي ديگر بايد. شايسته اين نام، تا بنشيند و اين ننگ را بزدايد: فخر اين قتل كه راست؟ آمران كه بوده‌اند؟ عاملان كيستند؟ از كجا آمدند؟ چه كردند؟ به كجا رفتند؟ چه كساني نخواستند كه از همان زمان اجر خدمت ايشان به درستي شناخته شود؟ اين پرسشها همچنان امروزي است و همچنان نيز امروزي مي‌ماند تا زماني كه ندانيم چه كس يا كساني كسروي را كشتند؟
اين امري سترگ است و خدشه‌اي كه از اين راه به مفاهيم نخستين و پايه‌اي كه احترام و رعايت آنها مي‌بايد سنگ بناي هر جامعه متمدني باشد وارد آمده است جبران نمي‌تواند شد مگر با تجديد محكمه قتل كسروي.
قتل نويسنده، قتل فرهنگ است. اگر قتل فرهنگ افتخار است و يا گامي است در راه اجراي حكمي الهي، پس اين افتخار صواب‌آفرين را از عاملان و آمران و حاميان اين قتل نگيريم. اين فخر ايشان را ارزاني باد!? پس دادرسي بايد تا روشن كند كه كسروي را چه كس و كساني كشتند.
پرونده قتل كسروي همچنان گشوده است. همه كساني كه استقرار جامعه‌اي بر پايه عدل و داد و آزادي و برابري را در ايران خواهانند مي‌بايد رسيدگي مجدد به پرونده قتل كسروي را خواستار شوند. تا اين ظلم بزرگ برجاست كجا مي‌توان از داد و دادگستري سخن گفت!
چشم‌انداز، شماره 16، پاريس، بهار 1375


آذري يا زبان باستان آذر بايجان نوشته "احمد كسروي"

به آنهايئكه دست در دست بيگانه براي دخالت بيگانگان روز شماري ميكنند؟


تئوريهای ?منصور حکمت? تدارک روانی تجاوز امپرياليسم و صهيونيسم به ايران

مقاله ايکه از نظر شما در زير می گذرد به نقل از کتاب آقای رضا مقدم تحت عنوان ?در اين بن بست، سه حزب کمونيست کارگری در انتهای راه? مرداد 1386 آورده شده است. نقل صفحات چندی از اين کتاب از آن جهت اهميت دارد که ماهيت ارتجاعی سه دارو دسته حزب کمونيست کارگری و نقش ناسالم و زيانبخش آنها را در جنبش کمونيستی ايران برملا می کند. اين نقل قول طولانی در جهت تائيد نظريات حزب ماست که بارها به نقش مشکوک و خرابکارانه اين دارودسته برخورد کرده ايم. هر روز که بيشتر از عمر آنها می گذرد با عمق تعفنی که در درون اين نظام فکری لانه کرده است بيشتر آشنا می شويد. کار زار پاره ای از آنها بنام ?مسلمين سابق? که بياری نژادپرستان دست راستی و صهيونيستها در پی آنند که بيک سازمان جهانی ضد مسلمانها بدل شوند و سازمانهای جاسوسی به رهبران بی اعتبار آنها جوايز ?اعتباری? تقديم می کنند، نقل همه محافل مترقی ايران و خارج از ايران است. نقش خرابکارانه اين عده در جنبش کمونيستی ايران نقشی حسابشده از همان بدو انقلاب ايران بوده است. مشتی بی هويت و بی شناسنامه سياسی و فقط به لطف تحميق پاره ای از رهبران کرد و منحرف کردن جنبش کردستان ايران توانستند ويروس افکار انحرافی و ارتجاعی خويش را در جنبش کمونيستی ايران بپاشند و ?سناريوی سياه و سفيد? خويش را بجای اصول مبارزه طبقاتی بگذارند. کار اين عده فقط نفی مبارزه طبقاتی و جايگزينی آن با تئوری ارتجاعی ?مدرنيسم و اسلام سياسی? نبود، آنها فقط با نفی امپرياليسم به نفی مبارزه آزاديبخش خلقهای جهان در آستانه تجاوز امپرياليستها به يوگسلاوی و عراق و افغانستان دست نزدند، آنها جريانی بودند که نه تنها مبارزه طبقاتی را بی محتوی کرده معيوب نموده و مبلغ ?مدرنيسم آمريکائی? و نظريات ?جنگ تمدنهای ساموئل هانتيگتون? يهودی آمريکائی بودند، مبارزه ملی را نفی کرده با شيوه تروتسکيستی جنگ ميهنی و ميهن دوستی کمونيستی را به وطن فروشی کسموپليتنيسم تبديل کردند و با مخفی کردن چهره آلوده خويش در پس ?انترناسيوناليسم? نقاب عوامفريبی برخ کشيدند. آنها ضد ايرانی و دشمن مردم ايران هستند. آنها آشکارا و با ?افتخار? اعتراف می کردند که از ميهندوستی و ايران دوستی حالت تهوع به آنها دست می دهد. آقای رضا مقدم در توضيحات روشن خويش اين نقش خرابکارانه را روشن کرده ولی با احتياط از اظهار نظر صريح که اين عده از آمريکائيها و اسرائيليها دستور ميگيرند خودداری کرده است. آقای رضا مقدم آنجا که به تحليل در مورد نظريات منصور حکمت و يارانش ميپردازد بدرستی نقش مخرب آنها را نشان می دهد ولی آنجا که بايد سرنخ اين تحليها را بدست دهد و ثابت کند که اين همه رويدادها از بدو پيدايش اين حرکت نمی تواند اتفاقی باشد عباراتش جنبه استفهامی و ناروشن بخود می گيرد. و اين نقص بزرگ کتاب است. نويسنده نتيجه گيری را بعهده خواننده می گذارد. امروز ديگر بر اساس اسنادی که منتشر شده است همه می دانند که سرنگونی رژيم جمهوری اسلامی و تجاوز به ايران در دستور کار امپرياليسم آمريکا حتی قبل از 11 سپتامبر قرار داشته است. تجاوز به افغانستان و عراق سرآغاز تدارک برای حمله به ايران بوده است. وقتی امپرياليستها مانند خر در باتلاق افغانستان و عراق گير افتادند و در سرکوب مردم فلسطين و لبنان در مانده شدند، برای نخستين بار به نقش جمهوری اسلامی و نفوذ وی در منطقه پی بردند و ناچار شدند از تکيه تنها بر راه حل نظامی دست بردارند و ساير گزينه ها را نيز مد نظر قرار دهند. فشار اتحاديه اروپا به آمريکا اين روند را تشديد کرد. در تدارک حمله به ايران نقش معينی را بعهده ?حزب کمونيست کارگری ايران? گذاردند و اين حزب خود فروخته موظف بود افکار عمومی لازم را در ميان ايرانيان ايجاد کرده و ?تئوری های ارتجاعی ?مدرنيسم و اسلام سياسی? و يا ?سناريوی و سياه و سفيد?، ?کمونيستها وطن ندارند?، ?خصلت جهان کنونی را مبارزه ميان اسلام سياسی و ميليتاريسم آمريکا تعيين می کند? و ?تجاوز به افغانستان مثبت است و بايد از آن دفاع نمود? و... جا بياندازد. اين حزب موظف بود که به ايجاد جبهه واحدی از سلطنت طلبان و مجاهدين دست بزند و در پارکابی امپرياليسم آمريکا به ايران حمله کند. نقش خرابکاری در اپوزيسيون انقلابی ايران را اين حزب بعهده گرفته بود و بايد گفت که حقيتا تا حدودی در اين خرابکاريش موفق بوده است. تظاهرات مشترک با سلطنت طلبان، مصاحبه ها، تبليغات مشترک مانند تف سربالائی بود که به انقلاب ايران و به مردم ايران پرتاب می شد. منصور حکمت اخاذی از اسرائيل را مثبت ارزيابی می کرد و مريدانش را با اين ترهات تعليف می نمود. جای تاسف است که مريدان اين بتهای اعظم مانند حزب اللهی ها بدنبال اين خمينی های جديد روان بودند و با عقل خود نمی انديشيدند. اين مريدان بايد از خود بپرسند که چگونه حاضر بوده اند در لوس آنجلس، در تورنتو در کانادا، در فرانکفورت در آلمان در کنار دشمنان مردم ايران قرار گيرند و از شرم سرخ نشوند؟. آنها چگونه حاضر شده اند اين ننگ را به خود بپذيرند و بدنبال شاه اللهی ها سينه بزنند و دلشان را به اين خوش کنند که در رکاب عمو سام به مقامات عاليه ايران می رسند؟. اين حزب اللهی های جديد، اين ?کمونيستهای شاهپرست?، اين ?کمونيستهای عموم سام? از خودشان پرسيده اند که هويتشان چيست؟ تا کی می خواهند ملعبه دست آمريکا و اسرائيل باشند و اجازه دهند مغزشان را با اسلام ستيزی و مسلمان کشی شستشو دهند؟ پس تئوريهای مارکسيستی لنينيستی به کجا رفته است؟ پس مبارزه طبقاتی و مبارزه ملی و سياست کمونيستی در برخورد به مذهب به کجا رفته است. سخنان آقای رضا مقدم، سخنان توفانيهای متعصب نيست که در صدد نثار ?اتهام? هستند. سخنان کسانی است که از درون شما بخوبی مطلعند. تئوری ?حزب و قدرت سياسی? منصور حکمت زمينه سازی برای تجاوز امپرياليستها و صهيونيستها به ايران بود. مرگ اجازه نداد تا وی نقش آلوده خويش را به صورت کامل به اجراء بگذارد. سير حوادث و تحولات در مبارزه طبقاتی ماهيت اين جريانهای آلوده ومشکوک را بيشتر برملا می کند. بايد منتظر بود تا هماهنگی بعدی آنها را در تجاوز امپرياليسم آمريکا به ايران بهتر ديد. بر نيروهای انقلابی است که نقش اين خائنين را با دقت زير نظر داشته باشند. حال شما را به نظريات آقای رضا مقدم در کتاب جديدشان رجوع می دهيم. "حزب کمونيست کارگری در بن بست" ... به همين دليل حزب کمونيست کارگری خود را در کنار سلطنت طلبان و مجاهدين يافت که در تحليلشان رژيم اسلامی نزديک به دو دهه بود در حال سقوط فوری قرار داشت. .. حزب کمونيست کارگری البته تلاشهائی را نيز برای ايجاد جبهه سرنگونی با اين دو جريان انجام داد که در رابطه با سلطنت طلبان تا حد حضور دائم کادرهای حزب در راديو تلويزيونهای سلطنت طلبان و برگزاری تظاهرات مشترک پيش رفت. منصور حکمت: ?ببينيد الان سلطنت طلبان تريبون باز کرده اند برای حزب کمونيست کارگری حرف بزند، الان سعی می کنند اختلافات با ما را به نظر خودشان کمرنگ به نظر بياورند. پيش خودشان فکر می کنند که حزب کمونيست کارگری مدرن است. اينها اسلامی ها را عقب می رانند، ما با آمريکا می رويم قدرت را می گيريم. در ميان ما سعی می کنند از جنبه خلع يد، سلب مالکيت، مالکيت اشتراکي، و لغو کار مزدی صرف نظر کنند و بگويند که اينها جنبش مدرنی هستند و در ما نيرويی برای تضعيف جمهوری اسلامی ببينند. ما هر کاری بکنيم اين نيروها تصوير و روايت خودشان را از ما ارائه می دهند و به خودشان می گويند نه اينها قصد خلع مالکيت ندارند، مطمئن باشيد! خودش همين جور نگاه می کند، اگر جمهوری اسلامی را بياندازند، نگاه می کند ببيند کدام نيرو را در برابر موضوع خلع مالکيت در مقابل ما قرار دهند. بخشی شان می آيند در حزب. در همين پروسه بخشی از آنها سعی می کنند جلوی اين خواستها را در حزب سد کنند، بنظر من گرايشات اجتماعی از حزب قطعا استفاده می کنند و بر روی حزب فشار می گذارند?(يک دنيای بهتر اکتبر 2000 سمينار جانبی کنگره سوم حزب). در ايران ، سلطنت طلبان را هيچ انتخابات و انقلابی به قدرت نمی رساند. اين يک آگاهی عمومی در سياست ايران است. اينکه سلطنت طلبان با آمريکا می روند قدرت را می گيرند اشاره به توهمی دارد که مطابق آن آمريکا با حمله نظامی خود جمهوری اسلامی را سرنگون می کند و سلطنت طلبان را به قدرت می رساند. مناسبات نزديک حزب با سلطنت طلبان که مورد اشاره منصور حکمت است و تا برکزاری تظاهرات مشترک گسترش يافت در چهارچوب اين استراتژی قرار داشت. منصور حکمت که در لباس ?عابر پياده? در کنگره دوم انتظار برای به ميدان آمدن طبقه کارگر را جايز ندانست، و سوسياليسم متکی به کارگر را کنار گذاشت و با سرنوشت حزب قمار کرد و آنرا به حال و روز فعلی انداخت، فريب همين استراتژی آمريکا را خورده بود؟ منصور حکمت از کجا خبرداشت که سلطنت طلبان چنين تصويری از حزب دارند؟ آيا دست اندرکاران مطلع بالای حزب از نشريه و مقاله مورد اشاره منصور حکمت اطلاع دارند؟ چرا حزب هر کاری بکند ?نيروها تصوير و روايت خودشان را از ما ارائه می دهند؟? آيا هدف اين بود تا کادرهای حزب به تصويری که سلطنت طلبان دارند اعتراض نکنند و مقاله ننويسند؟! آيا سلطنت طلبان اين تصوير از حزب را در مذاکراتی با مراکز قدرت حزب، شنيده بودند؟ آيا بکاربردن مکرر صفت مدرن در تعريف از حزب توسط اصغر کريمی بخشی از همين طرح بود که با شکست آن ديگر تکرار نمی شود؟ آيا سمينار ?جنبشهای سلبی اثباتی? در کنگره سوم برای جا انداختن همان شعارها و سياستهايی نبود تا تصويری که حزب از خود ارائه می دهد بر تصوير مورد دلخواه سلطنت طلبان منطبق گردد؟ سئوال گرهی که بايد اميدوار بود روزی از طرف کادرهای مطلع حزب جواب بگيرد اين است که نقش و سهم حزب برای عقب راندن اسلاميها در چهارچوب استراتژی آمريکا و سلطنت طلبان، چگونه تعيين شد؟ آيا اين تصميم در چهارچوب مذاکرات و ديدارهايی بين طرفين انجام شد؟ يا اينکه تريبون باز کردن راديوئی تلويزيونی سلطنت طلبان برای رهبران حزب، دعوت از رضا پهلوی به کنگره سوم حزب برای از بين بردن قبح قضيه و باز کردن راه همکاريهای احتمالی در آينده، برگزاری تظاهرات مشترک با سلطنت طلبان و غيره تماما از طريق ?پيش خودشان فکر? کردند و يک ?تله پاتی? ويژه و از راه دور بين طرفين انجام شده است؟ ... منصور حکمت از پيش بينی سقوط قريب الوقوع رژيم اسلامی يک اصل محوری ساخت و تمامی فعل و انفعالات حزب و نوع روابط با دولتها را نيز حول اين محور و متناسب با آن قرارداد، حتی فعاليت تئوريک و نجار و بنا شدن و شعر گفتن اعضاء و کادرها را. منصور حکمت: لطفا هر کس دوست دارد نجار بشود، بنا بشود، شعر بگويد، کتاب بنويسد بگذارد برای دو سال ديگر اگر شکست خورديم?(انترناسيونال هفتگي، شماره 34، ديماه 1379) حزب 8 سال قبل سقوط سريع رژيم را پيش بينی کرد و منصور حکمت، حميد تقوائی و مريم نمازی سه تن از ليدرهای حزب، حتی برای آن تاريخ هم تعيين کردند. منصور حکمت: ?بيائيد روی يکسال و نيم شرط بندی کنيم. کسی چه می داند جمهوری اسلامی ممکن است سريعتر از اين هم ناپديد شود?(مصاحبه منصور حکمت با صفا حائری فوريه 1999) پس گرفتن پيش بينی سقوط سريع رژيم تمامی شالوده حزب را برهم می ريزد و از جمله به انتقاد صريح از منصور حکمت و کنار گذاشتن استراتژی ?حزب و قدرت سياسی? و همچنين بحث ?جنبشهای سلبی اثباتی? منجر ميشود. سئوال مهمی که حزب بايد جواب دهد اين است، پيش بينی سقوط فوری رژيم بر کدام مبانی تئوريک مارکسيستی استوار بود؟ برکدام مبانی تحليلی مارکسيستی از توازن قوای طبقات در ايران متکی بود؟ چرا رژيم اسلامی 7 سال بعد از پيش بينی منصور حکمت هنوز ?ناپديد? نشده است؟ آيا انقلابی صورت گرفت و سرکوب شد؟ اختلافات درون رژيم کاهش يافت؟ از تعداد و دامنه اعتراضات کاسته شد؟ آيا اصولا پيش بينی سقوط فوری رژيم بر عوامل مبارزه طبقاتی در ايران استوار بود يا بر دخالت يک عامل خارجی و بطور مشخص سياست ?رژيم چنج? آمريکا نظير افغانستان و عراق؟ آيا اصولا تاريخ حمله نظامی قابل پيش بينی است يا انقلاب؟(مقاله ايرج فرزاد به نام ?اتوپی يا نوستالژي؟ جايگاه ?انقلاب? در سياستهای حاکم بر چپ? بستر اصلی شماره 7، ژوئن 2007). برای حزب کمونيست کارگری يک دستگاه تحليلی و مواضع غير مارکسيستی از منصور حکمت پس از کنگره دوم به ارث رسيده است که در عين اينکه غلط بودن آن حتی برای خودشان هم قابل انکار نيست، اما ابزار رها شدن از آن را ندارند. چرا که منصور حکمت با اتکاء به ابزارهای مارکسيستی از تحليل اوضاع ايران، سرنگونی رژيم را نتيجه نگرفته بود. خود وی در سمينار جانبی ?جنبشهای سلبی اثباتی? در کنگره سوم و در رابطه با همکاری با سلطنت طلبان صريحا اظهار می دارد?(سلطنت طلبان) در پيش خودشان فکر می کنند که حزب کمونيست کارگری مدرن است. اينها اسلامی ها را عقب می رانند، ما با آمريکا می رويم قدرت را می گيريم?! اين يک آگاهی عمومی در سياست ايران است که هيچ انتخابات و انقلابی سلطنت طلبان را به قدرت نمی رساند. تنها احتمال قدرت گرفتن سلطنت طلبان در ايران، از طريق حمله نظامی آمريکا و سرنگون کردن رژيم اسلامی است. در کنگره دوم حزب، طبقه کارگر از استراتژی قدرت گيری حزب کنار رفت و هيچ استراتژی متکی به انقلاب جايگزين آن نشد. کارخانه رويا سازی لس آنجلس حتی استراتژِ سلطنت طلبانه متکی به آمريکا را هم به حزب انداخت. بر اين مبنا، منصور حکمت، نويسنده ?اسطوره بورژوازی ملی و مترقی?، 25 سال پس از اينکه حتی آخرين پوپوليستها هم از ادعای وجود ذره ای از ترقی خواهی در هر جناح و قشر طبقه سرمايه داران ايران در قبال رژيم اسلامی دست برداشتند، تازه خودش تحليل طبقاتی از رژيم جمهوری اسلامی را کنار گذاشت و کاشف نوعی ترقی خواهی در مدعيان و بازماندگان رژيم شاهنشاهی سرنگون شده در انقلاب 57 شد تا حدی که بتواند در چهارچوب يک استراتژی در يک جبهه سرنگونی در کنار هم باشند. .... سلطنت طلبان برای قدرت گيری به آمريکا متکی هستند و حزب هم با قبول تحقق اين استراتژی وظيفه اش ?عقب راندن اسلامی هاست?! آشکار است که در اين استراتژيِ سلطنت طلبان قرار نبود به کمک تبليغاتی و مالی آمريکا قدرت را بگيرند، چرا که نزديک به سی سال است که از اين حمايتها و کمکها برخور دارند. سياست امريکا در قبال رژيم جمهوری اسلامی در آن سالهای مورد اشاره منصور حکمت ?رژيم چنج? بود از طريق حمله نظامی. در اين استراتژی هم وظيفه و نقش ارتش آمريکا روشن است و هم سلطنت طلبان اما وظيفه ?عقب راندن اسلاميها? توسط حزب کمونيست کارگری عملا بدين معنا بود که برخلاف مارکسيسم، تحليل طبقاتی را در تحليل اوضاع ايران کنار بگذارد و امپرياليسم را در تحليل اوضاع جهان که معنايش کنار گذاشتن مارکسيسم به نفع يک افراط گرائی ضد اسلامی بود. بدين ترتيب در ?گود استخر سياست? مورد نظر منصور حکمت که طبقه کارگر کنار گذاشته شده بود، حزب يک افراط گرايی اسلامی داشت که عرضه کند تا به بازی گرفته شود و در عين حال با سلطنت طلبان که با هم در جبهه سرنگونی بودند، رقابت کند. ضد اسلاميگرای شد پايه و اساس سياستهای حزب و مبنای موضعگيری در قبال مسايل ايران و حتی در قبال اوضاع سياسی خاور ميانه و مسئله فلسطين، رابطه با دولتها،وضع خارجيها در اروپا، و حتی شعر و هنر و موسيقی و ادبيات.(?درباره جهتگيری اخير حزب کمونيست کارگري، در زمينه رابطه با دولتها?، ايرج آذرين-رضا مقدم، در بخش افزوده ها) گفته منصور حکمت در مباحثات آوريل 1999 در کانادا که ?مذهب در ايران بيشتر کارگر می کشد يا اضافه کاري؟? در اين چهارچوب بود. بنا به وظيفه ضد اسلاميگری حزب در اين استراتژي، در خارج کشور تشکيل انواع و اقسام کمپين ها و گروههای ضد اسلامی توسط حزب آغاز شد که بعضا از فعاليت ضد اسلامی گروههای راست افراطی قابل تفکيک نيست که ضديتشان با اسلام و مسلمانان ريشه راسيستی و نژادپرستانه دارد و هدفشان ماموران ?ام آی 5? و ?ام آی 6? که برای سهولت کارشان به ?اسلام مشرف و ختنه شده اند?، نيست. خانم ?آيان هرسی علی? نماينده يک حزب دست راستی محافظه کار در پارلمان هلند و همکار نهاد دست راستی تر و نئو کنسرواتيو ?انستسيتو آمريکن اينتر پرايز? تنها به دليل انتقادات شديدش به اسلام از متحدين حزب است(آذر ماجدي، ?افسانه چرخش به راست سازمان آزادی زن?، يک دنيای بهتر، نشريه فراکسيون اتحاد کمونيسم کارگري، شماره 9، 28 فوريه 2007- 9 اسفند 1385). در همين راستا حزب نوشته ها و کتابهای جدا شدگان آوريل 1999 را جمع کرد اما تجديد چاپ و توزيع آثار ضد اسلامی صادق هدايت را آغاز کرد، امثال علی اشرف درويشيان و احمد شاملو شدند ملی اسلامی و مورد حمله قرار گرفتند، و البته جنيفر لوپز، يک مومن مذهبی(البته مسيحی و نه مسلمان) دعای ندبه خوان، نيز مورد تائيد قرار گرفت(?جوابيه مصطفی صابر?، وبلاگ ضمير سرخ، ستار احمدي، ?حزب کمونيست کارگری و واکنش شاملو? آبان 1382). در سياست ايران تمام نيروهای اپوزيسيون و شبه اپوزيسيون مستقل از جايگاه و مواضع طبقاتيشان به دو گروه ?ملی اسلامی? و ?مدرن و طرفدار غرب? تقسيم شدند. سلطنت طلبان در کنار حزب و به تنهائی در گروه مدرن و طرفدار غرب بودند و بقيه در گروه ملی اسلامی. کورش مدرسی بعنوان ليدر حزب حتی تعلق خودشان به گروه مدرن و طرفدار فرهنگ غرب را از جمله موانع حمله سازمانهای اطلاعاتی کشورهای اروپائی به فعالين حزبشان دانست!(جوانان کمونيست 104) گويا سالها سرکوب فعالين کارگری کمونيست و مارکسيستهای اين جوامع که حتی هم اکنون هم تحت مراقبت دامی و در ليستهای سياه قرار دارند، بدين دليل بوده است که آنها غير مدرن و فاقد فرهنگ غرب(يعنی فرهنگ خودشان) بوده اند. اعتقاد به تئوری امپرياليسم لنين با استراتژی که سلطنت طلبان به کمک آمريکا قدرت می گرفتند و حزب هم وظيفه اش ?عقب راندن اسلاميها? بود، منافات داشت. آنها ابتداء لغت امپرياليسم را از نشريات و مطالبشان حذف کردند و سپس ?ضد امپرياليست? در مجادلات داخلی حزب شد دشنام و ناسزا.( آذر ماجدي، ?افسانه چرخش به راست سازمان آزادی زن?، يک دنيای بهتر، نشريه فراکسيون اتحاد کمونيسم کارگري، شماره 9، 28 فوريه 2007- 9 اسفند 1385) چرا که قادر نبودند اعلام کنند که منظورشان از امپرياليسم، آمريکا نيست .و گينه بيسائو است. بعدها تئوری امپرياليسم لنين و سپس به نوعی حتی خود لنين را هم کنار گذاشتند. نتايج ?رهايی? حزب از لنين و تئوری امپرياليسم وی و جايگزينی آن با ضديت با اسلام، در قبال بحرانهای سياسی در خاورميانه نتايج فاجعه بار و رسوا کننده ای برای حزب داشت. منصور حکمت در گفتگو با صفا حائری در فوريه 1999، اسرائيل را بر مبنای مذهب(البته غير از اسلام!) و قوميت بنا شده و نژادپرستانه است ?دموکرات ترين رژيم خاور ميانه? خواند.(مصاحبه منصور حکمت با صفا حائری فوريه 1999) حمله آمريکا به افغانستان جنگ مدرنيسم و اسلام سياسی لقب گرفت و از آن پشتيبانی شد.(انترناسيونال هفتگی شماره 126-12 مهرماه 1381- 4اکتبر 2002، بخش دوم، مصاحبه با کورش مدرسی ليدر حزب) در مجموع آنچه که در چهارچوب تئوری امپرياليسم لنين قبيح و ضد کارگری و ضد سوسياليستی بود، ناگهان مثبت و مايه مباهات و افتخار شد! منصور حکمت در سمينار ?جنبشهای سلبی اثباتی? اين موضوع را صريحا ابراز داشت، بگونه ای که گويا دراد عکس العمل کنگره حزب را می سنجد تا آنرا واکسينه کند: ?حتی به نظر من شايعه ای که اينها از اسرائيل پول می گيرند به نفع ماست. بگذاريد بگويند! اسرائيل نمی آيد به يک محفل چهارنفه کمک کند. حتما نفع خودش را در اين ديده است. لابد برآورد کرده است که حزب کمونيست کارگری يک نيرويی است که می شود بر آن سرمايه گذاری کرد. بگذاريد بگويند. واضح است که فحششان ميدهيم، بخاطر نيات و اهدافی که دنبال می کنند. ولی اين ساده لوحها نمی فهمند که (با اين شايعه) اين تصوير رفته است به خانه های مردم که حزب کمونيست کارگری به عنوان يک نيروی سياسی در منطقه از دولتی مثل اسرائيل(که هر دولتی نيست، و اصلا شبيه مثلا دولت اردن نيست، دولتی که بايد از آن با آمريکا توافق کرده باشد که به چه نيرويی پول می دهد) کرور کرور پول گرفته است. يک چنين تصويری رفته است در خانه های مردم و در نتيجه مردم می گويند اينها می توانند بگيرند و نگهدارند و حتی ممکن است با اسرائيل و آمريکا به يک سازشی برسند که بتوانند خودشان را سرکار نگه دارند.?( ?(يک دنيای بهتر اکتبر 2000 سمينار جانبی کنگره سوم حزب) اين گفته که کاملا خارج از تاريخ انقلابی و شريف سوسياليسم ايران است، نياز به افشاء گری ندارد. برای حزبی که نخواهد با اتکاء به انقلاب بلکه با اتکاء به پنج درصد مردم به قدرت برسد که تازه آنهم در کنگره سوم حزب توسط منصور حکمت و با تشويق حضار تا يک سوم کاهش يافت، ?با اسرائيل و آمريکا به يک سازشی برسند که بتوانند خودشان را سرکار نگه دارند? قطعا ضروری است. با اين حال می شود آنرا به کردی ترجمه کرد و به عنوان گفته جلال طالبانی يا عبداﷲ مهتدی داد به هر سه حزب فعلی کمونيست کارگری تا حق مطلب را در مورد صاحب اصلی آن ادا کنند. جلال طالبانی و اتحاديه ميهنی نمونه موفق همين نوع قدرت گرفتن هستند. اتحاديه ميهنی محفل چهار نفره نبودند، از حزب کمونيست کارگری ?نيرو تر? بودند، هستند و الان با توجه به کشتارهای هر روزه در ديگر مناطق عراق آشکار است که سرمايه گذاری آمريکا روی اتحاديه ميهنی بنفع آمريکا بوده است. قضاوت در مورد تفاوت نگرش حزب و اتحاديه ميهنی به اسرائيل را نيز بايد به عهده خود خواننده گذاشت که تا همينجا هم به اندازه کافی به کنه ماجرا پی برده است. صلاح مهتدی يکی از فعالين قديمی و سرشناس ناسيوناليسم کرد همين تئوری را برای کردستان مطرح کرد. از نظر وی با پايان جنگ سرد و جهان دو قطبي، آمريکا تنها قدرت جهان است و ?رژيم چنج? می کند. و برای قدرت گرفتن و سر کار ماندن بايد با آمريکا همراه شد و با آن به سازش رسيد. اختلافات حزب کمونيست کارگری با سازمان زحمتکشان و عبداﷲ مهتدی و اتحاديه ميهنی و جلال طالبانی در چهارچوب اختلافات نيروهايی است که همگی بر استراتژی آمريکا در خاور ميانه متکی هستند. حزب کمونيست کارگری از سر مدرنيسم و ضديت با اسلام و آن دو برای احقاق حقوق ملی خود. از نظر حزب کمونيست کارگری برای احقاق حقوق ملی اگر تصوير ?حتی ممکن است با اسرائيل و آمريکا به يک سازشی برسند که بتوانند خودشان را سرکار نگهدارند? برود در خانه های مردم و باعث تقويت تصوير اتحاديه ميهنی و سازمان زحمتکشان و عبداﷲ مهتدی شود، غلط است.? ولی اين ساده لوحها نمی فهمند ?اما برای مدرنيسم و عليه اسلام و توسط حزب کمونيست کارگری اشکالی ندارد! چرا که آنها ?ناسيوناليست و قوم پرستند? و خودشان ?مدرن و ضد اسلام?! ?. حال خوب است خوانندگان ما نشريات گذشته توفان را حداقل در ده سال گذشته ورق بزنند و صحت ارزيابی های حزب ما را به عيان ببينند.
***** بر گرفته ازتوفان شماره 97 فروردين ماه 1387 ارگان مرکزی حزب کارايران