هفته گذشته مردي از جهان درگذشت. عارف قزويني، شاعر معروف در دوره مشروطه به درود زندگي گفت.
عارف نقص هايي داشت كه بهانه به دست عيبجويان داده بود ولي در شش سال پيش كه من او را شناختم مردي ديدم آزاده و يكرنگ، غيرتمند و دلير. عارف ارجي به مال و توانگري نميگذاشت و سختي را بر خود هموار كرده منت از كسي نميپذيرفت. هرگز دروغ نميگفت و هيچگاه نادرستي نميكرد. از دورويي سخت بركنار بود و آنچه در دل داشت همان را بر زبان ميراند. هر كه را به نيكي ميشناخت به هواخواهي او برميخواست و هر كه را بد ميدانست دشمني فرو نميگذاشت. آنچه را كه روا شمرده ميكرد از كسي پوشيده نميداشت و آنچه را نيكو باور ميكرد از كسي نكوهش گوش نميداد. اينها خوبيهاي برگزيدهايست كه در كمتر كسي ميتوان سراغ گرفت.
زبان عارف بيدين بود ولي آداب دين همان است كه او داشت. كنون كه عارف مرده اين راز زندگي او را باز نمايم كه در سال آخر كه حال سختي داشت و از غيرتمندي از كسي پول و مساعدت نميپذيرفت يكي پذيراييهاي رادمردانه دوست ما آقاي اقبال همداني و ديگري دستگيريهاي دو همشهري ما آقاي نخجواني و آقاي حيدرزاده بود كه كمكي به زندگاني او ميرسانيد. در پاكي و پيراستگي عارف همان بس كه همكاران او در آن هرج و مرج مشروطه توانگري اندوختند و هر يكي امروز آسايش براي خود دارد ولي عارف با همه تقدمي كه بر ديگران داشت از آن بازار تهي دست در آمد و با آن سختي سالهاي آخر عمر خود را بسر داد.
خدا روان او را شاد گرداناد
احمد كسروي
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر