۱۳۸۶ آذر ۲۱, چهارشنبه

آزادگان ايران زمين در بند و زنجير ارتجاع خونخوار






















































شيطان ها کوچک و خدايانی با يک انبار دی وی دی


http://www.roshangari.net/روشنگری. آبزرور، هفته نامه انگليسي، در شماره يک شنبه 9 دسامبر2007 يک گزارش، يک ويديو و يک گالری عکس دارد. وقتی اين مجموعه را ببينيد، احساس می کنيد کوچک ميشويد، به اندازه يک ذره، حتی از آن هم کوچک تر: در مقابل ابعاد بزرگ جنايتی که بر بی دفاع ترين موجودات بشر می رود، در مقابل ظرفيت رياکاري، در مقابل آن خروارها خباثت بی حيايی که تحت هر عنوان: خدا، مذهب، ايمان، عدالت، مهرباني، دمکراسي، آزادی و هرنام ديگری که بتوان با آن مردم را فريفت؛ زمينه تقويت ناداني، بی خبري، خرافات و دروغ را فراهم ميکند تا به تداوم سلطه و حفظ منافع قشر نازکی ياری رساند، و در مقابل ژرفای هولناک شکافی که در اين دهه آغاز قرن بيست و يکم، نعمت را در يک طرف و نکبت را در طرف ديگر انبوه کرده است. بيدادی که در اين مجموعه به نمايش گذاشته شده، از چنان مسير پيچيده ای در اعماق ريشه دوانده که آمران جنايت نامريی ميشوند و عاملان به اندازه قربانيان از دست رفته اند. همين است که احساس ناتوانی و کوچکی در انسان بوجود می آورد. در ويديو کودکی 12 ساله را مشاهده ميکنيم که مادرش به قصد کشتن او آب داغ و سودا روی او ريخته است ،دختر 13 ساله ای را می بينيم که پدر تلاش کرده زير شکنجه او بکشد، جای زخم و شکنجه بر سر وصورت و بدن کودکان 16-4 ساله را مشاهده ميکنيم که اثر حملات و آزار مردم است. مادران و پدران جوان را مشاهده ميکنيم که از گزارشگر آبزرور ميخواهند بچه های آنها را بگيرند و ببرند:, بچه ها را ببريد، ما پول نداريم، پول مراسم را به کشيش بدهيد يا اينها را ببريد..., آنها صورت حق به جانب دارند،اعم از جوان و پير، زن و مرد وحشت زده اند، از بچه های خود تا سرحد مرگ وحشت دارند... جرم اين کودکان چيست؟ مادران و پدران،اهالی محل، کشيش و واعظ ده جرم کودکان بی گناه را برای ما شرح ميدهند:آنها ,جادوگرند,، ,جن زده اند,، شيطان در جسم آنها حلول کرده است و به آنها وظيفه داده که مرگ و بدبختی و بيماری و بيکاری را به اهالی بدهند. حتی يک دختر بچه 6 ساله که خودش قربانی است در ويديو در مورد ,جرم, خود، به ,شهادت, گرفته ميشود. او خودش ,اعتراف, می کند. گزارش از روستای آکوا ايبوم واقع در دلتای نيجر است. اين نام در يک ,فلاش بک, انبوهی خاطره به همراه می آورد: کنترل انگلستان از نيمه دوم قرن نوزدهم و کشف دريايی از نفت .. بزرگ ترين توليد کننده نفت آفريقا در حال حاضر.. بزرگ ترين عامل پديده گلخانه ای و فجايع زيست محيطی در آفريقا، مردم اگونی که به آلودگی آب و نابودی زمين و منابع غذای شان اعتراض ميکردند و هدف گلوله و تعقيب قرار می گرفتند، اعدام کن ساراويوای شاعر به جرم دفاع از اين مردم، کمپانی های شل و شورون، ,گارد ملی واکنش سريع, که پول، اسلحه، حتی هلی کوپتر و هواپيمايش را کمپانی های نفتی تامين کردند تا به سوی جمعيت آتش بگشايد و صدها تن را به خاک بيندازد، روستاها را بسوزاند و مردم را بکوچاند، ژنرال اباسانجو و تحول ميمون او به يک رئيس جمهور ,دموکرات, و يک مسيحی دوباره حيات يافته born-again Christian که مقامات معتبر بين المللی از جمله دونالد رامسفلد معروف چاپلوسانه به خدمتش شتافته اند، همسران متعدد ژنرال دموکرات شده و فرزندان متعددتراو که در نيجريه، لندن و واشينگتن به ,خدمت, مشغولند، از جمله خدمت دو تن از آنها به کارزار انتخاباتی بوش در 2004 با ميليون ها دلار .. ايدز و کودکان فقير تحت الحمايه ,بانوی اول, که مرگ او در لوکس ترين کلينگ اسپانيا زير عمل جراحی زيبايی به شايعات در مورد فساد مالی و تجمل پرستی و نقش اش در سرکوب آزادی خاتمه داد.. سرمايه گذاری چينی ها و رقابت با غرب برای بدست آوردن دل جانشين اباسانجو، و جمعيتی که همان به متشکل از ده ها قوم با 250 زبان باقی بمانند تا سلطه بر آن آسان تر باشد. تريسی مک وی تهيه کننده گزارش آبزرور مينويسد ثروتی که معادن نفت و گاز از اين حاشيه آفريقای جنوبی به جهان پمپاژ می کنند، از کنار ميليونها فقير رد ميشود:فقر، و تنش و ناآرامی حاصل از آن ,اکنون به پديده هولناک و جديدی ميدان داده است که قربانی آن صدها، يا شايدهزارها کودک است.. و اين جنايت زير پرچم مسيحيت صورت ميگيرد., ابتکار بازار رقابتی در ويديو و در عکس ها کشيش را می بينيم که مردم را از ,جادوگرانی, که روح شيطان در وجود آنها حلول کرده می ترسانند و ضرورت پاکسازی از آنها را موعظه ميکنند. وچه کسانی هستند که ريشه کن کردن ,مفاسد اجتماعی, و ,القائات شيطانی, را برعهده دارند؟ در کشور خودمان نمونه اسلامی آنها را می شناسيم: همانها که ,خداوند, مسووليت ,امر به معروف و نهی از منکر, و وظيفه ,ارشاد, و ,ارعاب, مردم را به آنها واگذار کرده است: روحانيون، کشيش ها و واعظان. ثروتی که با کشتی های شل و شورون - ,يکی از آنها به نام خانم رايس,- از دلتای نيجر خارج ميشود، ,بهره, ای هم به مردم فقير اين ناحيه اختصاص داده است: لشگر اوانجليست ها. مردم نميتوانندادعا کنند حتی هزينه آموزش و پرورش و بهداشت شان را هم از منابع شان پرداخت نمی شود. چنانکه در ويديو می بينيم و درگزارش می خوانيم کشيشان در اينجا هم ,آموزش, ميدهند و هم ,معالجه, می کنند. خانم مک وی می نويسد دراين شهر تقريبا همه به کليسا ميروند. برای هر سه يا چهار خانه يک کليسا وجود دارد و تابلوهای فلزی و پارچه ای بين صخره ها و درخت ها همه جا مردم را به کليسا دعوت ميکنند. نام هايی مثل ,انجمن عهد جديد,، ,کليسای ماموريت خدا,، ,کوه دعای صهيون,، ,پيروزی خدا,، ,برادران صليب, همه جا ديده ميشود: در اين مراکز، در پشت درهای بسته ای که با مهارت نقاشی شده اند کشيش ها به کسب درآمد مشغولند، از يک راه عجيب: ,بيرون کردن شيطان از بدن,. به نوشته مک وی مردم هرنوع بدبختی اعم از بيکاري، طلاق يا بيماری را به حلول شيطان نسبت ميدهند. اشاعه اين تلقی خرافی از مصائب دلايلی قويتر از ماندگاری باورهای کهنه مردم آفريقا دارد که کمی پائين تر به آنها می رسيم. اما بايد تاکيد کرد ,حضرت مسيح, در اشاعه اين خرافات همانقدر نقش دارد که ,حضرت محمد, در جنايات بنيادگرايان اسلامی حاکم و غيرحاکم. به گفته مک وی تعداد زياد کليساهايی که با هم رقابت ميکنند، يک بازار رقابتی فشرده بوجود آورده و تشخيص ,جن زدگی, کودکان و بيرون کردن شيطان از روح و جسم آنها به وسيله ای برای گرمی بازار کشيش ها تبديل شده است. او تاکيد ميکند که وضعيت جنون آميزی بوجود آمده، کودکانی که ,جن زده, خوانده ميشوند زير حملات تمام اهالی و حتی پدر و مادر قرار ميگيرند. کودکانی را که توسط کشيشان به عنوان جادوگر انگشت نما ميشوند:,می سوزانند، مسموم ميکنند، کتک ميزنند، به درخت می بندند، زنده زنده می سوزانند و يا صاف وساده زير ضرب و شتم آنها را از شهر فراری داده و در بيشه ها رها ميکنند., برخی از والدين در دسته هايی گرد هم می آيند و پولی رويهم ميگذارند تا به کشيش بدهند که شيطان را از روح کودک خارج کند. اين پول برابر سه تا چهار ماه حقوق يک کارگر است. با وجود اين کشيش بعد ازرفع جن زدگی ميگويد شيطان ممکن است دو باره به روح کودکان بازگردد و به يک دوره ديگر خارج کردن آن از بدن کودک نياز است. مادرم مرا دوست ندارد مک وی مينويسد مساله به چند مورد معدود محدود نيست و کاملا عمومی شده است. در اسيت اکت در کنار يک جاده کلبه ای هست که درون آن مثل يک مرغدانی کثيف و بدبوست و چيزهايی مثل تخت در آن چيده شده و روی هر تخت سه بچه بسته شده اند. اين ها قربانيان کشيش ها و مراسم طولانی شبانه آنها برای بيرون آوردن شيطان از بدنشان هستند. بچه های بيچاره که رها شده اند، به باور تمام شهر ملعون های شيطان زده به شمار می روند. مک وی با يکی از اهالی شهر به نامSam Ikpe-Itauma ملاقات کرد که از معدود کسانی است که به اين ديوانگی باور ندارند. او و همسرش خانه خود را برای نگهداری از اين کودکان اختصاص داده اند و اکنون 131 کودک در اين خانه به سر می برند. خود زن و شوهر به علت پناه دادن به ,ملعون, ها، مورد حمله اهالی قرار ميگيرند. ايتااوما به مک وی ميگويد از روی اتفاق اين پروژه را شروع کرد. او که از مشاهده سه کودک ,ملعون, و رهاشده پريشان شده بود، آنها را به خانه خود آورد، اما کودکان بدبخت بلافاصله اين پناهگاه را پيدا کردند و روزانه تا 15 کودک جديد به خانه او پناه می آوردند. به گفته ايتااوما به نسبت هر پنج کودکی که در خيابان مشاهده ميشود، احتمالا يک کودک و حتی بيشتر به قتل رسيده اند، بويژه که اهالی محل ناپديد شدن کودکان را ناديده ميگيرند و کسی از تعداد واقعی کودکان قربانی اطلاعی ندارد. مری سودناد يک کودک ده ساله که در اين پناهگاه به سر ميبرد پروسه ,جادوگر شدن, خودش را اينطور شرح ميدهد: برادر کوچکم مرد. کشيش گفت علتش اين است که من جادوگرم. سه مرد به خانه ما آمدند. من آنها را نمی شناختم. مادرم خانه را ترک کرد. مردها را گذاشت. آنها مرا زدند. مری دستش را زير چانه اش می گذارد که نشان بدهد چطور پدر روی شکمش خوابيده ومردها را نگاه ميکرد. بعد از کتک و آزار، او را به کليسا بردند تا کشيش مراسم ,معالجه, را انجام دهد. فردای آن روز مادر او را به جنگل برد. مقداری از ميوهای مسموم جنگلی را چيد و به زور در گلوی او ريخت. مادر او را تهديد ميکرد اگر سم کار او را نسازد، آنوقت او رابا سيم به دار خواهد زد. دختر نمرد و مادر آب داغ و سودا را روی سر و تمام بدن او ريخت و پدر دختر را که از درد فرياد ميکشيد به صحرا برده و رها کرد. او چند بار بيهوش شده و به هوش آمد ولی مدت طولانی در دور و بر خانه باقی ماند و بعد از آن بود که به جنگل رانده شد. او در اين هنگام فقط 7 سال داشت. مری داستانش را با اين جمله خاتمه داد: ,مادرم مرا دوست ندارد, و اشکی از گوشه چشمش روی گونه اش روان شد. مک وی سرگذشت تعدادی ديگر از کودکان رانقل ميکند. بعضی از آنها: *گري،8 ساله، تشخيص ,جادوگر, بودن او بوسيله يک ,زن پيغمبر,، نفرين مادر پس از آن شب، به آتش کشيده شدن توسط پدر با بنزين موتور سيکلت خودش. زخم شکنجه ها و سوختن روی بدن گری باقيمانده و چشمش آسيب ديده است. دلخراش اينکه او ميگويد پدر و مادرش را دوست دارد و از همه ميخواهد او را پيش آنها برگردانند. ,تقصير آن زن پيغمبر, است. *ماگروز، 7 ساله، مادرش يک حفره در زمين کند تا او را زنده دفن کند... *اکيمی آبيا، دور مچ پايش زخم هولناکی ديده ميشود و راه رفتن برای او خيلی درد آور است. وقتی ,جادوگر, تشخيص داده شد، پدر و مقامات کليسا او را به درختی بستند. طناب پوست و گوشت را تا استخوان کند و دختر 13 ساله بيش از يک هفته همانجا رها شد. *تعدادی از قربانيان برادر و خواهر هستند. مثلا پرنس 4 ساله و ريتا 9 ساله. ريتا به مادرش گفت خواب ديده در يک ميهمانی دوست داشتنی است که مقدار زيادی خوردنی و نوشيدنی در آن عرضه ميشد. همين برای تشخيص ,جادوگری, او کافی بود، زيرا ميگويند جادوگران نيمه شب ها گرد هم می آيند. برادر بيچاره هم چون هم غذای او بود و با توجه به ,اصول ناظر بر شيوه سرايت جادوگری,، به همان مصيبت دچار شد. مک وی می نويسد از سال 1998 تاکنون حدود 5000 کودک به اين شيوه رها شده اند. اجسادزيادی در جنگل و رودخانه پيدا شده است. هر کشيشی که تعداد بيشتری کودک جادو گر پيدا کند، معروف تر ميشود و پول بيشتر به دست می آورد. بسياری از خانواده ها ماهانه قسط می پردازند و اموال خود را ميفروشند تا به کشيش بپردازند. ,جهالت سياه, يا ,رياکاری سفيد,؟ آيا اين باورهای عقب مانده آفريقايی هاست که اين پديده دردناک را بوجود آورده است؟ به گفته مک وی چنين نيست. او مينويسد اگرچه اعتقاد به پزشکان جادوگر در قبايل آفريقايی وجود داشت و اگرچه بخش کوچکی از مسيحيان بومی از قرن 19 در اين منطقه ميزيستند، اما اين نوع خرافات را ميسيونرهای اوانجليک آمريکايی و اسکاتلندی طی 50 سال اخير به اين منطقه آوردند. ,روح شيطان، خصوصيات شيطانی و معجزات به فراوانی در انجيل يافت ميشود و به کشتن جادوگران در اکسدوس، کتاب دوم تورات و انجيل جديد اشاره رفته و تعبير مطابق متن برای جلب توجه مردم به کار ميرفت., مک وی اما منابع تقويت اين تلاش های ,روحانی, را در زمانی نزديک تر پيدا ميکند. در کليسای ترو تميز Liberty Gospel Church که پاستور جو ايتا Pastor Joe Ita با کراوات و لباس شيک خود در آن موعظه ميکند و در حاليکه کنار ماشين آئودی براق خود نشسته به مک وی قول ميدهد که کليسای او ,به متن انجيل وفادار است, و , مذاهب دروغين, را افشا ميکند. اين کليسا در دلتای نيجر حدود 60 شعبه دارد. موسس آنها زنی است به نام Helen Ukpabio که خانه لوکس و ماشين Humvee گرانقيمت او در شهر سرزبان هاست. بسياری از مردم از او ممنون هستند که DVD های اوانجليک را ميان آنها پخش ميکند. مردم اطلاعات خود را در مورد جادوگری کودکان از اين دی وی دی ها می گيرند. پاستور ميگويد او برای مراسم جن گيری پول نميگيرد، اما تصديق ميکند مقلدان او فقيرند و برای اينکه بتوانند به کليسا هديه بدهند بايد کار کنند. او از خيرات بخشش به کليسا وقتی که فقير هستيد ميگويد: , ما تنها کسانی هستيم که به اسرار جادوگران واقفيم. والدين به اينجا نمی آيند که بچه های شان را رها کنند. ولی وقتی يک بچه جادوگر است، شما بايد بگوييد:, اين چيه که آنجاست؟ اين بچه شما نيست,. والدين وقتی علايم را می بينند پيش ما می آيند. ولی مساله اين است که اگر بچه خود را رها کنيد، هنوز نفرين شده هستيد، حتی اگر بچه تان را بکشيد، نفرين همچنان برجاست. بنابراين حتی بعد از آن هم بايد به اينجا بياييد تا مراسم انجام بگيرد. ما ميدانيم جادوگرهاچطور عمل ميکنند. يک جادوگر يک طلسم روی کرست مادر می گذارد و مادر سرطان می گيرد. ولی ما همه چيز را نميتوانيم به جادوگران منتسب کنيم. جادوگران به گرايش عمل ميکنند. مثلا آنها معمولا ايدز به مردم نمی دهند، ولی اگر منحرف باشيد، آنوقت تو را به ايدز مبتلا می کنند., پاستور ايتا و کليسايش، فقط يکی از مراکز اشاعه اين خرافات و جنايات ناشی از آن است. شهر زير سيطره انواع کليساهاست که با قوت مشغول ,آموزش, و , معالجه, مردم هستند. مک وی غروب همانروز که به ديدار پاستور جو ايتا رفته بود، به بخش ديگر شهر رفت و شاهد موعظه عمومی کليسای,نجات دهنده حقيقی, بود.از بلندگوی کليسا صدای فرياد واعظ پخش ميشد : ,آه، خداوندا جادوگران را از ما دور گردان,. آن شب، ويژه مراسم عمومی کليسا برای جن گيری بود. در حاليکه بلندگو دعای رفع جن را پخش ميکرد، طبل ها ميزدند و مردم در ميدان روبروی کليسا می رقصيدند. گروهي، پنج کودک ,مبتلا, را که يکی از آنها نوزاد بود خدمت کشيش ميبرد و در مقابل کشيش زانو ميزند. کشيش با دستش به نوبت روی سر کودکان فشار می آورد و آنها سرشان را در دامن مادر پنهان ميکنند. مک وی مينويسد والدين برای انجام اين مراسم بايد پول را به صورت نقد پرداخت ميکردند. خدايی که تلفن همراه ميدهد، اما دارو نميدهد مک وی با ويکتور ايکوت يکی از رهبران ايلی نيز ملاقات می کند که يکی ديگر از نادر کسانی است که علنا عليه اين کليساها که آنها را , بی ارزش, ميخواند حرف ميزند. او حتی جرات کرده خواهر زاده خود، مبت، را که يک ,جادوگر, ملعون است به خانه بياورد. مادر مبت برای کشتن او، روغن زيتون و ميوه های مسموم جنگلی را به او خورانيد، مردانی از اهالی محل را برای زدن او به خانه آورد. کشيش او را به درخت بست ولی چون مادر پول نداشت که برای مراسم جن زدايی بپردازد، او را از درخت بازکرد. مبت گريخت و به قربانيان رهاشده ی ديگر پيوست. او اکنون 11 سال دارد و از آن زمان مادرش را نديده است. برعکس گری او مادرش را دوست ندارد و تاکيد ميکند: ,او مادر بدی است., مک وی به جستجوی مادر برآمد. او با يک تلفن همراه بازی ميکرد و از عملش شرمنده نبود. او به مک وی گفت دختر به او بيماری داده است. علايم بيماری به نظر مک وی نشان ميداد که زن مبتلا به مالارياست. او به معده اش اشاره کرد و گفت: توی دلم داغ است. او آب بدن من را کشيده است. هيچکاری نميتوانستم بکنم. او بچه کله شقی بود. خيلی کله شق. مک وی از مادر پرسيد: اگر بچه در جنگل بميرد، چه؟ زن شانه اش را بالا می اندازد: خواست خداست. دست خداست. گالری عکس و ويديوی آبزرور را که نشانی آنها در زير آمده است، مشاهده کنيد.
*برای اطلاعات بيشتر در مورد ميسيون های مذهبی به مقاله زير در روشنگری مراجعه کنيد. در آنجا ميخوانيد تنها يکی از کليساهای کره جنوبی اعلام کرده تا سال 2030 تعداد ميسيونرهای خود را به 100000 خواهد رسانيد و در حال حاضر ايالات متحده با 46000 ميسيونر در جهان رتبه اول را دارد. http://www.roshangari.com/as/ds.cgi?art=20070905014353.html*گزارش http://observer.guardian.co.uk/world/story/0,,2224553,00.html*ويديو http://www.guardian.co.uk/news/video/2007/dec/09/video*گالری http://www.guardian.co.uk/observer/gallery/2007/dec/09/witches?picture=331488389

تأملی بر نظرات آقای ناصر کاخساز« حقوق بشر در ایران از به رسمیت شناختن دولت اسراییل می‌گذرد»





دوشنبه ۱۹ آذر ۱٣٨۶ - ۱۰ دسامبر ۲۰۰۷
dr.bayatzadeh@ois-iran.com


آقای ناصر کاخساز يکی از افراد سرشناس در بين فعالين سياسی خارج از کشور،در ماه قبل مقاله ای تحت عنوان «حقوق بشر و مسئله رشد اجتماعی» بنگارش در آورده بود، که آنرا در دو بخش از طريق سايت « ايران امروز» انتشار داد. (١)همچنين آن نوشته را برخی ديگر از سايت های اينترنتی انتشار دادند.
آقای کاخساز به بخش دوم مقاله خود، يک « تيتر دوم » بعنوان « حقوق بشر در ایران از به رسمیت شناختن دولت اسراییل می‌گذرد» اضافه کرده بود. بنظر من او با اضافه کردن آن « تيتر دوم » به بخش دوم مقاله خود، نه تنها حکمی جديد و غير منطقی در باره چگونگی روند تحقق حقوق بشر در ايران صادر نموده است، همچنين بر پايمال شدن حقوق بشر فلسطينی ها توسط دولت اشغالگر و غاصب اسرائيل در سرزمينهای اشغالی فلسطين پرده استتار کشيده است و در واقع با اظهار نظر و موضعگيری نادرست ، غيرمسئولانه و بی ربط خود، به تبليغات گمراه کننده ای دست زده است.

بيان چنان گفتار غير منطقی و غير مسئولانه ای از سوی آقای ناصر کاخساز باعث تعجب من شد!!
من ( منصور بيات زاده ) با تمام احترامی که برای آقای ناصر کاخساز قائلم، نمی توانم در مقابل « حکم » صادر شده از سوی ايشان در باره چگونگی تحقق «حقوق بشر» در وطنمان ايران ــ که يکی از مسائل کليدی جامعه ما می باشد ــ و ربط دادن آن خواست به خواست « به رسميت شناختن دولت اسرائيل » از سوی دولت ايران ، سکوت اختيار کنم و از کنار اين گفتار غير اصولی و غلط ، که در واقع چيزی جز تبليغ يکطرفه بنفع دولت اشغالگر اسرائيل نيست بگذرم!

ضروريست متذکر شد که تعجب من بدين خاطر نبود که چرا چنين اظهارات غير معقولانه و غير مسئولانه و بی ربطی از سوی فردی بيان گشته است ، که در دوران رژيم محمد رضا شاه پهلوی ، باتفاق مبارزينی همچون شکرالله پاکنژاد (شکری)، مسعود بطحايی و ١٥ مبارز ديگر از قبيل ناصر رحيم خانی و محمد رضا شالگونی معروف به « گروه فلسطين » (٢) محاکمه شدند، که عده ای از آنها در هنگام خروج غير قانونی از مرز ايران (در ناحيه خرمشهر ـ حلبچه ) بخاطر پيوستن به رزمندگان فلسطينی ، دستگير شده و برخی ازآن افراد بعدأ توسط عباس شهرياری ( معروف به مرد هزارچهره ) ... لو رفته بودند، که در سال ١٣٤٩ در دادگاه نظامی بدوی سه نفر از افراد که نامشان ذکر شد ( پاکنژاد، کاخساز، بطحايی ) ، به حبس ابد با اعمال شاقه محکوم شدند و در «دادگاه تجديد نظر نظامی» بجای تخفيف در حکم دادگاه بدوی ، برای ٧ نفر از جمله آقای کاخساز حکم حبس ابد صادر شد و حکم ٥ سال زندان محمد رضا شالگونی به ١٠ سال زندان تبديل گرديد، که اگر افشاگريها و مبارزاتی که در آن زمان از سوی کنفدراسيون جهانی محصلين و دانشجويان ايرانی به حمايت از حقوق دمکراتيک آن افراد و در اعتراض به پايمال شدن حقوق بشر در ايران در سطح جهان انجام نگرفته بود، هيچ بعيد نبود که بعضی از آن افراد از سوی رژيم شاه به جوخه اعدام سپرده می شدند. در رابطه با حکم نهائی دادگاه نظامی ، روزنامه لوموند در آنزمان نوشت: « هنگامي كه رئيس دادگاه احكام را قرائت ميكرد، محكومين به حبس ابد در حين شنيدن احكام به خواندن سرود انترناسيونال پرداختند».

با توجه به توضيحاتی که رفت ، ضروريست متذکر شد که بنظر من ، اين حق آقای ناصر کاخساز است که در نظرات و عقايد گذشته خود تجديد نظر نمايد و نظرات و اعمالی را که در دوران رژيم شاه صحيح ارزيابی می کرده است ، از جمله دفاع از حقوق پايمال شده مردم فلسطين و حمايت از مبارزات نيروها و مبارزين فلسطينی که عليه بی عدالتيهای ارتش اشغالگر اسرائيل دست به مقاومت زده و با مقاومت و مبارزات خود، آزادکردن سرزمين های اشغالی فلسطين را هدف داشتند و در آنزمان به داشتن چنان نظرات و عملکردهائی افتخار می کرد، بطوريکه در دادگاه نظامی شاه، پس از اينکه به حبس ابد با اعمال شاقه محکوم شد، سرود انترناسيونال را باتفاق همرزمان خود خواند، اما در مقطع کنونی عکس آن نظرات را داشته باشد و حتی به تبليغ نظرات جديد خود، يعنی برسميت شناختن دولت اشغالگر اسرائيل بپردازد، بدون اينکه کوچکترين توجهی به حقوق پايمال شده مردم فلسطين از سوی آن دولت اشغالگر بنمايد!!

انتقاد من در اين نوشته بهيچوجه متوجه تغيير موضع سياسی ايشان ــ صرفنظر از اينکه من با مواضع ايشان موافق و يا مخالف باشم ــ نيست ، چون من همانطور که قبلا اشاره کردم ، حق تجديد نظر در مواضع سياسی را از حقوق دمکراتيک هر فردی از جمله ايشان می دانم. انتقاد من به ايشان مربوط به «حکمی» است که ايشان در رابطه با « تحقق حقوق بشر» در ايران صادر نموده است و آن عبارتست از برسميت شناختن دولت اسرائيل از سوی دولت ايران. همانطور که قبلا اشاره رفت ، من چنين شرط و شروطی را قبول ندارم و آنرا غلط و انحرافی ارزيابی می کنم.

البته بی جا نيست در رابطه با شرط و شروط آقای کاخساز در رابطه با تحقق حقوق بشر در ايران ياد آور شد که اگر ما معيار تحقق حقوق بشر در ايران را ، آنچنانکه اين جناب در مقاله مورد بحث ، «برسميت شناختن دولت اسرائيل» بيان کرده اند ، بپذيريم ؛ در چنين حالتی حتمأ بايد قبول کنيم که در دوران رژيم محمد رضا شاه پهلوی ، حقوق بشر در ايران مستقر بوده است ، زيرا رژيم محمد رضا شاه ، نه تنها دولت اسرائيل را برسميت می شناخت، بلکه با آن دولت اشغالگر رابطه حسنه نيز داشت ، بطوريکه مأمورين « موساد» در تربيت مأمورين «ساواک» زحمات زيادی را متقبل شدند، و فراموش کنيم که در آنزمان شکنجه گرانی همچون يوسفی، عضدی ، حسين زاده ... در زندانهای قزل قلعه و اوين حضور داشتند!

من هيچ شکی ندارم که آقای ناصر کاخساز همچون نگارنده ( منصور بيات زاده ) و بسياری از طرفداران حقوق بشر در ايران و جهان قبول دارند که « حقوق بشر » ، « حقوقی » است که شامل حال تمام انسانهای سراسر کره زمين ، صرفنطر از مليت ، جنسيت ، وابستگی قومی و نژادی و مذهب آنها می شود و در رابطه با توجه باين اصل، بهيچوجه نبايد تفاوتی بين پايمال شدن حقوق بشر در ايران و يا در سرزمين های اشغال شده فلسطين قائل شد! حال چرا و بچه دليلی ايشان بدون در نظر گرفتن اين واقعيت که هم ايرانيها، هم فلسطينی ها و هم اسرائيليها ( يهوديها) ... همگی « بشر » هستند، با وجود اين ، چنان حکم يکطرفه و بی ربطی را در رابطه با چگونگی تحقق حقوق بشر درايران صادر نموده اند، بدون اينکه در نوشته خود حد اقل به پايمال شدن حقوق فلسطينها از سوی مأمورين دولت اشغالگر اسرائيل کوچکترين توجه ای کرده باشند ؟

گفتار آقای کاخساز در رابطه با شرايط برقراری حقوق بشر در وطنمان ايران ، همانقدر نا وارد و بی اساس می باشد که نظرات آن بخش از ايرانيان که به پايمال شدن حقوق بشر در ايران بدرستی ايراد دارند ولی با وقاحت بيان می دارند که پايمال شدن حقوق فلسطينی ها توسط دولت اسرائيل بما ايرانيان چه ربطی دارد و در واقع اين حضرات با استدلال غلط خود بر «جهانشمول بودن حقوق بشر » خط بطلان می کشند و در گفتار خود چنين جلوه می دهند که ما ايرانيان بايد فقط از « حقوق بشر در ايران» دفاع کنيم ، اگرچه سعدی علی الرحمه ، گفته است:
بنی آدم، اعضای يکديگرند که در آفرينش زيک گوهرند؛

در رابطه با به رسميت شناختن دولت اسرائيل ، ضروريست متذکر شد که سازمان سوسياليست های ايران ، که من ِ مصدقی يکی از اعضای آن می باشم ، بر اين نظر است که وجود کشور اسرائيل بعنوان يکی از کشورهای خاورميانه که همچنين عضو سازمان ملل متحد است، واقعيتی انکار ناپذير است. هر زمان که دولت وقت آن کشور حاضر شود سرزمينهای اشغالی فلسطينی ها را بطور کامل تخليه نمايد و به خواست مراجعت تمام فلسطينهای آواره به سرزمين پدريشان تن دردهد و در واقع به برسميت شناختن دولت مستقل فلسطين در سرزمين های اشغالی صحه بگذارد، در چنان حالتی صرفنظر از اينکه چه گروه سياسی بر ايران حکومت نمايد، حتمأ بر پايه منشور سازمان ملل متحد ، دولت اسرائيل ــ دولتی که دولت مستقل فلسطين و تمام دولت های کشورهای عربی آنرا برسميت شناخته باشند ــ ، را برسميت خواهد شناخت و با آن دولت رابطه معمولی سياسی برقرار خواهد نمود.
اما در موقعيت فعلی که دولت اسرائيل با کمک دولت ايالات متحده آمريکا و بسياری از کشورهای اروپائی و حتی سوء استفاده از حق « وتو» ی دولت ايالات متحده آمريکا ، به اشغال سرزمين های فلسطين ادامه می دهد و بر پايمال کردن حقوق فلسطينيها پا ميفشارد، امری است که نبايد مورد پشتيبانی و تائيد قرار گيرد.

مخالفت با نظرات غلط آقای دکتر محموداحمدی نژاد ، رئيس جمهور ايران در انکار هولوکاوست و ادعای نابودی کشور اسرائيل، (٣) نبايد سبب گردد تا ما جناياتی که از سوی دولت اشغالگر اسرائيل بر مردم فلسطين روا می رود را بخاطر مقابله با آن نظرات غلط ، همچنين انکار کنيم!!

اگر آقای ناصر کاخساز موضوع برسميت شناختن دولت اسرائيل را بر پايه منشور سازمان ملل مطرح نموده بود ، و در رابطه با برسميت شناختن دولت اسرائيل آنرا نه به تحقق حقوق بشر در ايران ، بلکه به موضوع تخليه سرزميهای اشغالی فلسطينی ها از سوی آن دولت ربط داده بود، چون بر پايه همان منشور سازمان ملل ، دولت اسرائيل بهيچوجه حق اشغال سرزمين های فلسطين را ندارد و سازمان ملل و شورای امنيت در رابطه با تخليه سرزمينهای اشغالی تا کنون ٣٠٠ قطعنامه (٤) صادر نموده اند، که دولت اسرائيل با بهره مند شدن از حق وتوی دولت ايالات متحده آمريکا از پذيرفتن آنها تا کنون سرباز زده است، حتمأ چنان خواستی ، مورد تائيد نيروهای مليگرا و دمکرات ايرانی از جمله نگارنده قرار می گرفت!

به اين اميد که آقای ناصر کاخساز توضيح دهند که اصولا چه رابطه ای بين برسميت شناختن اسرائيل و تحقق حقوق بشر در ايران وجود دارد و چرا در رابطه با برسميت شناختن دولت اسرائيل، محترم شمردن حقوق ملت فلسطين از سوی دولت اسرائيل ، نبايد نقش محوری داشته باشد ؟



پانويس :

١ ـ حقوق بشر در ایران از به رسمیت شناختن دولت اسراییل می‌گذرد ، ناصر کاخساز
“حقوق بشر و مساله رشد اجتماعی” (پاره دوم)
به نقل از سايت ايران امروز
http://think.iran-emrooz.net/index.php?/think/more/14686/
و به نقل از سايت سازمان سوسياليست های ايران
www.ois-iran.com/ois-iran-3347-naser-khakhsaz-darbarahe-tahaghoghe.hoghoghe-bashar-dar-iran.htm

٢ ـ اسامی ١٨ نفر از مبارزينی که تحت عنوان « گروه فلسطين» در دادگان نظامی دوران محمد رضا شاه محاکمه شدند ، عبارت بودند از:
شکرالله پاکنژاد ؛ ناصر کاخساز ؛ مسعود بطحائی ؛ ناصر رحيم خانی ؛ احمد صبوری ؛ عبدالله فاضلی ؛ هاشم سکوند ؛ هدايت الله سلطان زاده ؛ عبدالله نواب بوشهری ؛ بهرام شالگونی ؛ داود صلحدوست ؛ سلامت رنجبر ؛ محمد رضا شالگونی ؛ ابراهيم انزابی نژاد ؛ محمد معزز ؛ ناصر جعفری ؛ فرشيد جمالی ؛ فرهاد اشرفی .
به نقل از اسناد کنفدراسيون جهانی محصلين و دانشجويان ايرانی ( اتحاديه ملی) مربوط به دفاع از « گروه فلسطين».
٣ ـ بيانيه سازمان سوسياليست های ايران در باره مواضع آقای محمود احمدی نژاد رئيس جمهوری اسلامی ايران؛ مبنی بر پاک کردن کشور اسرائيل از روی نقشه جغرافيائی خاورميانه و انکار جنايات «هولوکاوست» عليه يهوديان در دوران آلمان نازی و آدلف هيتلر!!
به نقل از سايت سازمان سوسياليست های ايران
www.tvpn.de/ois/ois-iran-1003.htm
٤ ـ ۴۰ سال پس از قطعنامه‌ی ۲۴۲ سازمان ملل در مناقشه‌ی خاورمیانه
به نقل از سايت سازمان سوسياليست های ايران
www.ois-iran.com/ois-iran-3318-tchehel-sal-pasaz-ghatnamahe-242-alehe-israil-azar-1386.htm

براي ثبت در تاريخ و نسلهاي آيندهپرسش و پاسخ های لوموند


مقدمه و برگردان:محمد علی اصفهانی

انتشار گزارش غير منتظره ی ۱۶ سازمان اطلاعاتی اصلی آمريکا، از جمله سيا، در مورد برنامه ی هسته يی ايران، پرسش های بسياری را مطرح کرده است. پرسش هايی که طبعاً پاسخ هاشان به زاويه ی ديد، و به ديدگاه پاسخ دهندگان بستگی دارد.در اين ميان، Sylvain Cypel ، سيلوَن سيپل، نويسنده و کارشناس فرانسوی مسائل خاورميانه، و از سردبيران روزنامه ی لوموند که در حال حاضر در نيويورک به سر می برد، در شماره ی ششم دسامبر اين روزنامه، به صورتی جمع و جور و بيشتر دارای جنبه ی خبری و نه تحليلی، تعدادی از اين پرسش ها را همراه با پاسخ هايی به آن ها در کنار هم گذاشته است.فکر کردم که فارسی شده ی مقاله ی او که با زبانی ساده و روان نوشته شده است، بتواند برای همه ی ما مفيد باشد.مخصوصاً به دليل خبری بودن و نه تحليلی بودنش. يعنی دعوت به تأمل و کمک به شناخت مستقل تر چند و چون ماجرا.اما حتماً بايد پيش از آن، به اختصار تمام، چند نکته را که پرداختن به هر کدام آن ها مطلبی جداگانه می طلبد، به خود يادآوری کنيم:٭ آنچه در اين روز ها می گذرد، محصول کشمکشی است در آمريکا ميان جنگ طلبان مطلقاً عقل باخته يی که به طور خاص به وسيله ی ديک چينی و خود جرج بوش و لابی های اسراييل نمايندگی می شوند، با بخش های ديگری از حاکميت آمريکا چه در ميان «دموکرات» ها و چه در ميان «جمهوری خواهان» (جمهوری خواهان محافظه کار و يا نو محافظه کار).تيتر مقاله ی پنجم دسامبر Robert Kagan که يکی از چهره های سرشناس نومحافظه کار است در «واشنگن پست» خود بسيار گوياست:«زمان گفتگو با ايران فرا رسيده است»!٭ نهايت ساده نگری خواهد بود اگر خطر تجاوز نظامی به ايران را تمام شده تلقی کنيم. و در نتيجه: نهايت بی خردی خواهد بود اگر اندک خللی در اراده ی ما به هماهنگ و متشکل شدن و با هوشياری کامل و بدون پلک برهم زدن، به مقابله با خطر جنگ برخاستن به وجود آيد؛ و زمانی دوباره به خود آييم که بمب های آمريکايی و اسراييلی ايران را ويران کرده اند.نه اسراييل که هدفش انهدام تأسيسات اتمی ايران حتی به قيمت انهدام ايران است، دست روی دست گذاشته است؛ و نه چينی و بوش؛ و نه مستخدمين بومی اينان که تمام بود و نبود خود را با بمباران ايران، و بعد از ويران شدن آن، ورود به مرحله ی جنگ زمينی، تحت فرماندهی آمريکا گره زده اند.هنوز راه های زيادی پيش روی دشمنان خارجی ايران و به خدمت گرفته شدگانشان قرار دارد:ـ «کشف» يک مرکز مخفی اتمی جديد مثلاً.ـ يا «اثبات» اين که هر چه در عراق و فلسطين و لبنان می گذرد، نه به خاطر تجاوز آمريکا و اسراييل و قتل عام مردم بی پناه اين سرزمين هاست؛ بلکه به خاطر سلاح ها و بمب های ميليونی ساخت ايران است... و برای ايجاد امنيت سربازان آمريکايی در عراق، و برای استقرار امنيت اسراييل در لبنان و حوالی آن، و برای رفع شر «تروريست های بنيادگرای حماس» در اسراييل اشغالی بايد مردم ايران را و راه ها و پل ها و بيمارستان ها و مهد کودک ها و جاده ها و صنايع و تأسيسات کليدی و کوچه و خيابان ايران را بمباران کرد... حکومت ايران، به وسيله ی مزدورانش فلسطين را دو تکه کرده است؛ و محمود عباس صلح طلب و شريف هم که خواهان ذبح جنايتکاران حماس در پيش پای اهود اولمرتِ همچون خود او صلح طلب و شريف است و از همين رو اسراييل را تشويق می کند که يک ميليون و نيم فلسطينی را در نوار غزه از فقر و بی غذايی و بيکاری و بيماری، و با قطع آب و برق و مواد اوليه ی غذايی، و با بمباران و خمپاره باران، و قتل عام و قتل خاص، زجر کش کند، بر اين امر گواهی می دهد.ـ حمله ی «پيشگيرانه» ی اسراييل، مثلاً. و در پی دريافت يا عدم دريافت پاسخ از سوی ايران، ورود آمريکا به جنگ برای دفاع از دوست و متحد خود. آنگونه که قبلاً نيز در سناريو هايی، از جمله سناريوهايی با کارگردانی ديک چينی، پيش بينی شده بود.ـ کشف طرح يک «يازده سپتامبر» ديگر که اين بار در ايران برنامه ريزی و آماده سازی شده است.و الخ...٭ در هرصورت، و به هر دليل، و به هر شکل، و به هر انگيزه، و به هر وسيله، اگر خطر حمله ی نظامی دشمن خارجی به ايران بر طرف شود، آن که زيان خواهد ديد، فقط و فقط دشمن داخلی مردم ايران، يعنی حکومت جانيان اصولگرا و غير اصولگرا و «مدره» و غير مدره و «اصلاح طلب» و غير اصلاح طلب و «پراگماتيست» و غير پراگماتيست ايران است و بس. (و البته متحدان «ايرانی» دشمن خارجی نيز).٭ فقط، کسانی که به نيروی توده ها باور ندارند، و راه نجات را در بيرون توده ها و از بالای سر آن ها می جويند، هستند که در نگرفتن جنگ با ايران را معادل دادن وقت اضافی به ملايان می دانند؛ و نگرانند که مخالفان جنگ، می خواهند وقت اضافی برای «رژيم» بخرند و به بقای آن کمک کتتد.اين ها چه خود بدانند (و بخشيشان خود می دانند و به همين دليل درپی دشمن خارجی روان و دوانند) و چه خود ندانند (و بخشيشان چنيند) در واقع امر، از ملايان می ترسند و خود را در برابر اين مفلوکان پا به گور، عاجز و ناتوان می بينند؛ و رجزخوانی های احتماليشان هم چيزی است برای فرار از ترس خود. همانطور که کودکان در کوچه های خلوت شب می کنند. و تا اينجای قضيه، حق دارند. اما حق ندارند که ارزيابی خودشان از خودشان را به مردم نيز تعميم دهند.در معادلات اينان، مردم نقشی ندارند. مردمی که در همين چند سال اخير، اگر در تنور بحران ساختگی اتمی از سوی دو رقيب پياده و سواره دميده نشده بود، دمار از روزگار آخوند در آورده بودند. و در خواهند آورد...٭ تضاد هارا اصلی و فرعی کردن، در ذات خود، حرف درستی است. اما در يک ارگان زنده ، مثلاً جامعه ی امروز جهانی (که ايران هم يک جزء ارگانيک و زنده ی آن است) نمی توان يک خط کش در دست گرفت و با نگاهی هندسی (و يا حد اکثر: مکانيکی) بين تضاد ها خطوط صاف مستقيم يا شکسته کشيد...به هر حال:نه مقدمه جای ذی المقدمه را گرفت؛ و نه ذی المقدمه جای مقدمه را. مقدمه و ذی المقدمه، گاهی يک کل واحدند!محمد علی اصفهانی شانزدهم آذر ۱۳۸۶
www.ghoghnoos.org
ـ ايران، خطرناک بود. ايران، خطرناک است. و ايران، خطرناک خواهد بود در صورتی که از دانش لازم برای توليد بمب اتمی برخوردار باشد.يک روز بعد از اعلام عمومی گزارش «اطلاعات ملی» که ۱۶ سازمان اصلی جاسوسی آمريکا را در بر می گيرد، جرج بوش در روز سه شنبه چهارم دسامبر اين سخنان را بر زبان راند.در گزارش اين ۱۶ سازمان جاسوسی، ارزيابی شده است که تهران «در پاييز سال ۲۰۰۳ ميلادی، برنامه ی توليد سلاح اتمی خود را متوقف کرده است.»انتشار اين گزارش، پرسش های چندی را در پيش روی ما می گذارد:پرسش اول:نا چه اندازه می توان به اين گزارش اعتماد کرد؟پاسخ به پرسش اول:اين گزارش «از ضريب اطمينان بالايی برخوردار است». تهيه کنندگان گزارش، اينچنين پاسخ می دهند. و در زبان دستگاه های اطلاعاتی، اين، يک ترم قوی است. اگرچه اسراييلی ها اين پاسخ را به چالش بطلبند.اگر اين گزارش، معتبر است، پس تکليف گزارش ديگری که «اطلاعات ملی» در سال ۲۰۰۵ ميلادی منتشر کرده بود و در آن ارزيابی کرده بود که ايران برنامه ی توليد سلاح اتمی را پيگيری می کند چه می شود؟آيا «اطلاعات ملی آمريکا» اشتباه کرده بود؟ و يا اشتباه نکرده بود بلکه تحت فشار قرار گرفته بود که آنچه را مقامات عاليرتبه می خواستند، با وجود نادرست بودن آن، به عنوان نتيجه ی تحقيقات خود اعلام کند؟پرسش دوم:چرا گزارش امسال، با اين نتيجه گيری که می بينيم، به صورت عمومی منتشر شد؟پاسخ به پرسش دوّم:نزاعی سخت، ديک چينی [معاون جنگ افروز بوش] و رابرت گيتس، وزير دفاع آمريکا را رو در روی هم قرار داده است. (۱)Harry Reid ، هری ريد، رييس فراکسيون حزب دموکرات در سنا [فراکسيون غالب] به عنوان يک وزنه ی سنگين، در انتشار عمومی اين گزارش نقش عمده يی ايفا کرد:او کاخ سفيد را تهديد کرد که در صورتی که بخواهد مانع انتشار عمومی اين گزارش شود، اين گزارش به طريقی از طرق، منتشر خواهد شد؛ و آن وقت، جرج بوش بايد بهای بی اندازه سنگينی بپردازد.همچنين، بنا به گفته ی يک کارشناس، دستگاه اطلاعاتی آمريکا که در ماجرای صحنه سازی و شايعه پراکنی مربوط به وجود جنگ افزار های موهوم کشتار و تخريب جمعی نامتعارف در عراق عصر صدام، آبروی خودش را باخته بود، اين بار برای اجتناب از آبروباختگی مجدد، بر انتشار گزارش اخير مربوط به ايران پافشاری کرد.پرسش سوم:آيا تهديدِ افزون کردن مجازات ها عليه ايران کمتر شده است؟پاسخ به پرسش سوم:«اطلاعات ملی» توصيه می کند که بايد اين مجازات ها را سخت تر کرد. اما کاخ سفيد در روز سه شنبه [۴ دسامبر، يک روز بعد از انتشار گزارش] هراس خود را از احتمال عدم پذيرش چنين توصيه يی و «تأثير منفی» گزارش «اطلاعات ملی» بر جامعه ی جهانی ابراز داشت.ناظران سياسی نيز معتقدند که با اين گزارش، ضرورت فوريت داشتن تشديد مجازات ها عليه ايران رنگ باخته است.پرسش چهارم:آيا ديگر، گزينه ی نظامی عليه ايران مطرح نخواهد بود؟پاسخ به به پرسش چهارم:«اين گزارش، هيچ چيزی را عوض نمی کند». جرج بوش، در همين سه شنبه، چنين گفت. و افزود:«يک ديپلماسی کارآ، ديپلماسی يی است که در آن، راه برای همه گزينه ها باز باشد».Barbara Bodine ، باربارا بادين، ديپلمات، و هماهمگ کننده ی سابق ديپلماسی آمريکا در بغداد در سال ۲۰۰۳ ميلادی، اما، اينچنين می گويد:«از اين پس، دستگاه بوش، ديگر بهانه يی برای حمله ی نظامی به ايران نخواهد داشت. او نمی تواند بدون موافقت کنگره ـ که پيشنهاد او برای حمله به ايران را رد خواهد کرد ـ به چنين کاری دست يازد.»پرسش پنجم:آيا يک تغيير استراتزی در برخورد با ايران در کار است؟پاسخ به پرسش پنجم:بسياری از تحليلگران آمريکايی، اينطور می انديشند. آن ها تحليل خود را چنين توضيح می دهند:اين گزارش، سمت و سويی به منطق عقل دارد؛ و در همان حالی که فشار بر ايران را پيشنهاد می کند، به ايران اين امکان را می دهد که «به اهداف خود در زمينه ی احساس امنيت و نيز حفظ پرستيز خود در منطقه دست يابد» بدون آن که به بمب اتمی متوسل شود.ديگر از اين پس، صحبت از به زانو درآوردن ايران نيست؛ بلکه صحبت از پيوندی است ميان تنبيهات ، و امکان گشايش روابط به صورتی که ايران از اين که آمريکا می خواهد او را از پای در آورد نگرانی يی نداشته باشد.از نظر «باربارا بادين» [که در بالا به او و سِمَتش اشاره شد]:«به همان اندازه که اعمال فشار بر ايران می تواند ضروری باشد، ورود به گفتگو با تهران نيز ضروری است».علاوه بر او، سناتور جمهوريخواه، Chuck Hagel ، چاک هاجل، نيز مقامات آمريکايی را به گفتگوی مستقيم با تهران، فرا می خواند.پرسش ششم:جرج بوش، چه وقت از تحليل اخير «اطلاعات ملی» مطلع شده بود؟پاسخ به پرسش ششم:اين پرسش، برای اعتبار بوش پرسشی حياتی است.او در سپتامبر امسال از تهديدی به نام «هولوکاست اتمی» در رابطه با ايران حرف زد؛ و بعد از آن هم در ۱۷ اکتبر، سخن از «جنگ جهانی سوم» به ميان آورد. آيا او در موقعی که اين چيز هارا می گفت، در جريان تحليل اخير «اطلاعات ملی» قرار داشت يا نه؟مطابق روزنامه ی واشنگتن پست، Mike McConnell ، مايک مک کانل، مدير «اطلاعات ملی»، در ماه اوت، جرج بوش را در جريان «اطلاعاتی جديد» (از جمله به دست آمده از طريق شنود تلفنی مقامات بالای حکومت ايران) قرار داده بود؛ و به او گفته بود که اين اطلاعات، نگاه به برنامه ی اتمی ايران را ديگرگون می کند.جرج بوش اما اينطور پاسخ می دهد:« او خودِ اين اطلاعات را به من نداد؛ [و به من گفت که] برای تحليل اين اطلاعات، زمان، لازم است».آنطور که رسماً گفته می شود، آقايان بوش و چينی در ۲۸ نوامبر در جريان تحليل اين اطلاعات قرار گرفته اند. اما مقامات موثق عاليرتبه يی که نخواسته اند نامشان فاش شود، تأکيد می کنند که هم بوش و هم چينی، هر دو، «در اين چند هفته ی اخير» از موضوع اطلاع داشته اند.«در اين چند هفته ی اخير» يعنی چه؟ بيشتر و يا کمتر از شش هفته؟ يعنی: فاصله ی ميان ۱۱ اکتبر که جرج بوش از «جنگ جهانی سوم» حرف زد تا ۲۸ نوامبر؟ يا کمتر؟اين برای آقای بوش، سئوالی است وخيم و سرنوشت ساز!
-------------------------------------------------------------------
۱ ـ در مجمعی از روزنامه نگاران فرانسوی، همين چندی پيش، سيمور هرش، به آنان اطّلاع داد که تصميم حمله به ايران، پيشاپيش اتّخاذ شده است؛ و در اين امر، حرف آخر را ديک چينی، معاون جنگ طلب بوش می زند؛ و رابرت گيتس، وزير دفاع آمريکا، که از عواقب شوم حمله ی نظامی به ايران آگاه است، به زودی استعفا خواهد داد.عطوان، سردبير «القدس العربی» در مقاله ی:به اين ۹ دليل، بوش می خواهد به ايران حمله کندترجمه ی فارسی:
http://www.ghoghnoos.org/khabar/khabar05/noh-dalil.html


اطلاعيه كميسيون تحقيقات
دفاعي و استراتژيك
شوراي ملي مقاومت ايران
در پي انتشار گزارش جامعه اطلاعاتي آمريكا در باره فعاليتهاي هسته اي رژيم آخوندي كه ارزيابي 16 سرويس گوناگون اطلاعاتي را در برميگيرد, كميسيون تحقيقات دفاعي و استراتژيك شوراي ملي مقاومت ايران, افشاگر تاسيسات پنهان اتمي رژيم آخوندي در اوت سال 2002 (مرداد1381), توجه هموطنانمان را به موارد زير جلب ميكند :
1-جاي خوشوقتي است كه درتاييد روشنگريهاي مقاومت ايران, براي نخستين بار در يك سند رسمي كه مورد اتفاق نظر جامعه اطلاعاتي ايالات متحده است , ابراز اطمينان ميشود كه دستگاههاي نظامي رژيم ايران تحت هدايت حكومت آخوندي تا پائيز 2003 به توسعه تسليحات هسته اي مشغول بوده اند و از آن پس رژيم, به خاطر همين افشاگريها و بازرسي ها و فشارهاي بين المللي, به ناگزير دست و پاي خود را تا حدودي جمع كرده است. در غيراينصورت آخوندها اكنون به بمب اتمي بسيار نزديك شده بودند. يك فاجعه اتمي بسيار محتمل و جنگ با اين رژيم اجتناب ناپذير بود.
- در گزارش جامعه اطلاعاتي, بدرستي و با اطمينان زياد قضاوت شده است كه بخاطر كمبودهاي اطلاعاتي نميتوان به توقف در كل برنامه تسليحات هسته اي رژيم ايران يقين نمود.
اين امر به وضوح حاكي از استمرار پنهانكاري و دروغگويي مستمر رژيم آخوندهاست. در همين رابطه آخوند حسن روحاني دبير پيشين شوراي عالي امنيت رژيم, 2سال پيش فاش كرد كه: « اگر در كشوري اورانيوم در سطح 20% توجيه براي سوخت نيروگاه دارد , وقتي به 25%، 50% و 60% مي‌رسد يعني هدف ساخت بمب است. درحاليكه آثار غناي اورانيوم دركارگاههاي ما بالاي 50% وجود دارد. بازرسان وقتي از كارگاه‌هاي ما نمونه گيري كردند از طريق استفاده از يك نوع دستمال‌هاي خاصي كه بر روي نقاط مشكوك مي‌كشند و آن را به آزمايشگاه برده و مورد آزمايش قرار مي‌دهند، مشخص مي‌شود كه چه فعل و انفعالاتي در آن مكان صورت گرفته است. اين آزمايش حتي نشان مي‌دهد كه در چه تاريخي اين اقدامات صورت گرفته است. در تابستان 1382 وقتي نمونه‌گيري كردند و بعد مورد آزمايش قرار دادند، گفتند كه در ايران آلودگي با غناي 70 و 80 درصد پيدا شده است.» ( خبرگزاري حكومتي فارس-2 اسفند1384).
3-در گزارش جامعه اطلاعاتي با « اطمينان متوسط» ارزيابي شده است كه «تهران برنامه تسليحات هسته اي خود را تا اواسط سال 2007 از سر نگرفته اما نمي دانيم كه مقاصد كنوني آن توسعه تسليحات هسته اي است يا خير».
در همين گزارش تصريح شده است كه منظور از عبارت «اطمينان متوسط» اين است كه چنين اطلاعاتي « از كيفيت كافي برخوردار نيست و يا به اندازه كافي اثبات نشده است» . واقعيت اين است كه رژيم آخوندي بمب اتمي را تضمين بقاي رژيم ميداند و هيچگاه از آن دست نكشيده و دست نخواهد كشيد و به همين خاطر خطر اتمي اين رژيم براي مردم ايران و جهان پيوسته باقيست.
4- همچنانكه در گزارش جامعه اطلاعاتي مكررا مورد تاكيد قرار گرفته است, برنامه رژيم ايران « در درجه اول بخاطر فشارهاي بين المللي و تحت تاثير اين فشارها» دچار وقفه و تأخير گرديد. اما پس از روي كار آمدن پاسدار احمدي نژاد, همچنانكه در گزارش جامعه اطلاعاتي ذكر شده است فعاليتهاي سانتريفيوژي از سر گرفته شد و حتي در سال 2007, پيشروي مهمي در نصب سانتريفيوژها در نطنزصورت گرفت.
5- گزارش جامعه اطلاعاتي بدرستي خاطرنشان كرده است كه موجوديتهاي مربوط به رژيم ايران, كماكان به « توسعه توانايي هايي ادامه مي دهند كه مي تواند در صورت تصميم گيري لازم، براي توليد تسليحات هسته اي به كار روند». همچنين رژيم ايران به «راه كارها» ي مختلفي مي انديشد كه گسترش فعاليتهاي هسته اي را در شرايط مناسب بدنبال دارد. مگر اينكه «تشديد بازرسي هاي بين المللي و فشارها » سران رژيم را به توقف وادارد و « مانع ايران از دستيابي نهايي به تسليحات هسته اي شود».
6- گزارش جامعه اطلاعاتي تصريح ميكند كه رژيم ايران «ممكن است از تاسيسات سري, و نه مراكز هسته اي اعلام شده خود, براي توليد اورانيوم با غناي بالا استفاده كند. نشانه هاي فزاينده اطلاعاتي نشان مي دهد كه (رژيم ايران) وارد فعاليت هاي سري تبديل اورانيوم و غني سازي آن گرديده است.
7-با اينهمه كميسيون تحقيقات دفاعي و استراتژيك شوراي ملي مقاومت ايران هشدار ميدهد كه فريب كاري و پنهان سازي وحداكثر تلاش براي گمراه كردن جوامع اطلاعاتي شگرد شناخته شده و هميشگي رژيم آخوندهاست.
-اگر رژيم در صدد دستيابي بمب اتمي نبود, هيچ نيازي به اين همه پنهان كاري و هزينه و صدور قطعنامه هاي شوراي امنيت و سرشاخ شدن با جامعه بين المللي نداشت.مشاور امنيت ملي رئيس جمهور آمريكا,طبق گزارش جامعه اطلاعاتي بدرستي خاطرنشان كرده است كه رژيم « ايران يك برنامه تسليحات اتمي مخفي دارد كه هرگز به آن اذعان نكرده و كماكان آن را انكار مي‌كند» .
8-استفن هدلي در همين باره گفت:«در اوت 2002 يك گروه اپوزيسيون ايراني وجود يك مجتمع غني‌سازي اورانيوم در ايران در جايي بنام نطنز را افشا كرد. اين مجتمع سرّي بود و به آژانس اطلاع داده نشده بود. ايران در آنزمان هيچگونه راكتور برق آماده براي استفاده‌يي نداشت بنابراين ضرورت اين مجتمع غني‌سازي اورانيوم به چه خاطر بوده ؟كما اينكه ايران بطور فعال موشكهاي بالستيك را توسعه داده است».
9- يادآوري ميكنيم كه خانم مريم رجوي رئيس جمهور بر گزيده مقاومت ايران در سخنان خود براي هموطنان مان در سوئد در روز سوم آذر ماه اعلام كرد :
« جنگ اين رژيم با مردم ايران و جنگ مردم ايران براي آزادي در برابر اين رژيم منحصر به غني سازي اورانيوم يا دست برداشتن از اسلحه اتمي و حتي عراق نيست. جنگ بر سر تماميت فاشيسم مذهبي است كه فرهنگ و تاريخ آن، در يك كلمه، تجاوز و تعدي است. تجاوز و تعدي به حيثيت و حرمت و حقوق زن و مرد ايراني و به همه ايرانيان. راه حل سوم، تغيير تماميت رژيم ولايت فقيه بدست مردم و مقاومت ايران است.»
10-در پي نامگذاري سپاه پاسداران و وزارت دفاع رژيم آخوندها در ليست اشاعه دهندگان تسليحات كشتار جمعي, رهبر مقاومت در پيام خود بتاريخ هفتم آبان تاكيد كرد :
« گفته ايم و تكرار مي كنيم كه تغيير و سرنگون كردن فاشيسم مذهبي, در آينده نيز مانند گذشته, به پاي هيچكس جز مردم و مقاومت ايران نوشته نشده است. حتي وقوع جنگ و حمله هوايي به مراكز پاسداران و سايتهاي اتمي رژيم, اين معادله را تغيير نمي دهد. يعني كه در هر حال, سرنگوني و تغيير دمكراتيك در ايران, منحصراً در ظرفيت و صلاحيت و توانمندي مردم و مقاومت ايران است. كافي است ممنوعيت ها و محدوديت هاي اين مقاومت كه بدرخواست آخوندها برقرار شده, برداشته شود.
در عين حال خاطرنشان مي كنيم كه امروز صورت مسئله, باز هم سياستِ تغييرِ رژيم و بلوغ آن است و نه چيز ديگر. برخي ساده لوحانه گمان مي كنند تهديد جامعه بين المللي, ”جنگ“ با اين رژيم است. اما بنا بر سه دهه تجربه, ما قاطعانه برآنيم كه تهديد واقعي در رابطه با اين رژيم, ”نه جنگ“ است. يعني كه نگراني عمده پيوسته در صلح و سازش با رژيمي است كه بالمآل جنگ را در تقدير دارد و روزي آن را براي جامعه بين المللي اجتناب ناپذير مي كند. رژيم جنگ افروزي كه بيدريغ ساز و برگ و اسباب جنگ تدارك مي بيند. زيرا بقاي خود را تنها در ”توسعه“ و جنگ و بحران و سلاح اتمي مي بيند».
كميسيون تحقيقات دفاعي و استراتژيك
شوراي ملي مقاومت ايران
14آذر 1386

گفتگویی با پاکنژاد عاطفه گرگین «فصلی در گل سرخ» همسر شهید خسرو گلسرخی

http://www.iranliberty.com/pdfs/modafeat.pdf












http://www.iranliberty.com/pdfs/modafeat.pdf