۱۳۹۵ خرداد ۱۴, جمعه

۱۵ خرداد ۴۲، شیرینی‌خورانِ آخوندیسم و جاهلیسم (بخش نخست)، مسعود نقره‌کار

طیب و خمینی
شیرینی‌خورانِ نکاح آخوندها و "جاهل‌ها و لات‌های متدین" در انقلاب اسلامی در شورش ۱۵ خرداد سال ۱۳۴۲ برگزار شد. آخوندهائی که به قولِ داریوش همایون "زیر نگاه مهربان و گاه کمکِ حکومت پادشاهی به گستردن شبکه خود در سراسر کشور مشغول شدند"
شورش ارتجاعی ۱۵ خرداد سال ۱۳۴۲ شیرینی خوران آخوندیسم و جاهلیسم، و به نوعی سَکُو و فلاخن پرتاب آخوندها و "جاهل‌ها و لات‌های متدین" به قدرت و حکومت شد. آخوندهائی که به قولِ داریوش همایون، وزیر شاه: "زیر نگاه مهربان و گاه کمکِ حکومت پادشاهی به گستردن شبکه خود در سراسر کشور مشغول شدند"(۱).
در باره ریشه‌‌ها و علل بروز شورش ۱۵ خرداد و نیروهای شرکت کننده در آن (۲) نظرها و دیدگاه‌های مختلف طرح شده‌اند. مذهبیون ریشه‌های بلوای ۱۵ خرداد را درتلاش شــاه برای مخدوش کردن سنت‌های اسلامی و دورکردن مردم از ارزش‌های اسلامی ‌می‌دانند.
محمد رضاشاه پس از کودتای ۲۸ مرداد روی به اصلاحات اجتماعی و اقتصادی آورد. وی برپائی دو حزب مردم و ملیون، تحکیم رابطه با غرب به ویژه با آمریکا، انقلاب سفید شاه و مردم را "توسعه سیاسی" ‌می‌پنداشت.

"...از روزی کـه دولـت علم روی کـار آمـد (۲۸ تیرماه۱۳۴۱) محمد رضا شـاه که از آغاز پادشاهی ‌می‌خـواسـت برنامـه‌هایی را در جهت اصلاحات عمومی اجرا کند، فرصـت یافت تا آن‌ها را یکی پس از دیـگری به مرحله‌‌‌ی اجرا بگذارد."(۳)
"طبق لایحه‌‌‌ی انجمن هاى ایالتى و ولایتى به زنان حق راى داده شد. قید اسلام از شرایط انتخاب کنندگان و انتخاب شوندگان برداشته شد. به جاى قسم خوردن منتخَبین به قرآن مجید، کلمه‌‌‌ی کتاب آسمانى گذاشته شد (یهودیان، مسیحیان، بهائیان، زرتشتیان و بی خدایان، در دو مجلس همه به قران مجید سوگند ‌می‌خوردند)، به جاى کلمه‌‌‌ی ذکور از شرایط منتخبین کلمه‌‌‌ی "با سواد" گذاشته شد که اعم از ذکور و اناث مى‏باشد.." (۴)
در آغازاعتراض‌ها و درخواست های پیاپی روحانیـون (۵) موجب شـد که به دسـتور شـاه اجرای تصویـب نامه متوقـف شـد و علم اعلام کرد: "مقررات انجمن‌های ایالتـی و ولایـتی اجرا نمی‌شود". "دکتـر ارسـنجانی در مـورد اصلاحـات ارضـی اقـدام ‌می‌کنـد و مـالکیـن و فئـودال‌‌ها را بشدت مورد حملـه قرار ‌می‌دهد. روز۲۲ آبان مـاه ۱۳۴۱ مهنـدس ملک عابـدی رئیـس اصلاحات ارضی فیـروزآباد کشـته می‌شود. روز ۱۹ دی ماه ۱۳۴۱ کنگـره‌‌‌ی دهقانـان در تالار محمد رضا شـاه پهلوی با حضـور ۴۲۰۰ کشـاورز تشکیـل می‌شود که در ایـن کنگـره شـاه اصـول شش گانـه‌اش را اعـلام کرد: اصـلاحات ارضـی ، ملـی کردن جنـگل‌‌‌‌‌ها، فـروش سهام کارخانه‌های دولتی، سـهیم شـدن کارگـران در سـود کارخانـه‌ها، ایـجاد سـپاه دانـش، اصلاح قـانـون انتخـابـات.
"روز ۸ اسفنـدماه ۱۳۴۱ در یک کنگـره‌‌‌ی اقتصادی در کاخ سـنا، شـاه ضمن نطقـی اعلام کـرد که از امـروز در ایران به زنان حق انتخـاب کـردن و انتخاب شـدن داده می‌شود. ایـن اقدام‌‌ها آخـوندهای مخالـف را بشدت تحریـک کرد و تظاهرات کردنـد. شـاه طـی نطقی گفت: "اتحـاد نامقدس سـرخ و سیاه مانع انجام کـارهای اصـلاحی اسـت. ولـی این کارها انجام می‌شوند و عقب نشیـنی مـوردی نـدارد."
با بالا گرفتن مخالفت‌‌‌‌‌ها، شـاه اعلام کرد کـه بـرای تصـویب اصـول ششـگانه رفراندم خـواهد کرد.
سوم بهمن در قم تظاهراتی که با شعار "ما پیرو قرآنیم/ رفراندم نمیخواهیم." به راه‌انداخته شده بود، سرکوب شد. ادعا شده است که برخی از جاهل‌ها و لات‌های قم در سرکوب این تظاهرات نقش داشته‌اند. جاهل‌ها و لات‌‌هائی که "مقدم شاه به قم را با عربده‌های جاوید شاه گرامی داشتند."
۴ بهمن ماه تحت فرماندهی سرتیپ حکیمی، مسؤل انتظامات دانشگاه، ماموران دولتی همراه با دسته‌‌هائی از جاهل‌ها و لات‌ها با چوب و چماق و چاقو به دانشگاه هجوم بردند و دانشجویان مخالف رژیم را مورد ضرب و شتم قرار دادند. دانشجویان بر سردرِ دانشگاه این شعار را نصب کرده بودند: "اصلاحات آری، دیکتاتوری نه".
"... دوم فروردین ۱۳۴۲ نظامیان به مدرسه فیضیه در قم حمله کردند که به کشته و زخمی‌شدن چند تن از طلاب منجر شد". "طبق برنامه طراحی شده، عده‌ای کماندو، با لباس کشاورزان و در حالی که به چاقو و چوب مسلح بودند، به وسیله چند دستگاه اتوبوس شرکت واحد از تهران وارد قم شدند. علاوه بر این، تعداد زیادی سرباز و نیروهای ویژه شهربانی در اطراف صحن حضرت معصومه و مدرسه فیضیه تجمع کرده بودند. در مدرسه فیضیه به دعوت آیت‌الله العظمی گلپایگانی مجلسی برای سوگواری به مناسبت شهادت امام جعفر صادق منعقد بود. دراین مجلس یکی از روحانیون رشته سخن را به دست گرفته بود. در اواسط سخنرانی یکباره همان‌هایی که دسته دسته با اتوبوس‌های دولتی به قم آورده شده بودند، وارد شدند و حاضران را مورد حمله قرار دادند. طلاب جوان و روحانیون مقاومت کردند و با خراب کردن قسمتی از دیوار طبقه دوم مدرسه و برداشتن آجرهای آن به طرف مأموران حمله بردند..."

محمدتقی فلسفی در خاطرات خود می‌نویسد: "کماندو‌ها با پنجه بوکس، میله‌ آهنی، زنجیر، و حتی شاخه‌های درختان فیضیه که شکسته بودند، طلاب را به سختی مضروب و مجروح می‌نمایند... یکی از طلاب جوان به نام سید یونس رودباری، به شهادت رسید. آیت‌الله گلپایگانی را به یکی از حجرات طبقه پایین بردند و محافظت می‌کنند. بعضی از طلاب هم برای نجات خود به پشت‌بام فیضیه می‌روند و گویا خود را به زیر می‌اندازند و دست و پای آن‌ها می‌شکند. مردم بعضی از طلاب دست و پا شکسته و صدمه دیده را به بیمارستان‌های قم می‌رسانند."
سپهبد مبصر، معاون رئیس شهربانی وقت در خاطرات خود نوشته است: "در روزهای آخر سال ۱۳۴۱ به سازمان‌های اطلاعاتی اطلاع رسید که طلبه‌های قم با صدور اعلامیه‌ای از مسلمان‌ها خواسته‌اند تا روز دوم فروردین ۴۲ در مدرسه فیضیه گردهم آیند و در تظاهرات مخالفت با اصلاحات دولت شرکت کنند. در برابر این تصمیم و برای مقابله و جلوگیری از آن، کمیسیون‌هایی تشکیل و مساله را زیر بررسی قرار دادند و سرانجام طرح بسیار نابخردانه و می‌شود گفت کودکانه‌ای را که اصلاً به صلاح مملکت نبود به تصویب رساندند. تصمیمی که به وسیله مسئولان امنیتی و نظامی کشور گرفته شد، این بود که عده‌ای از سربازان گارد با لباس غیرنظامی در روزی که قرار بود در مدرسه فیضیه تظاهرات برپا شود به آنجا ریختند و با طلبه‌های تحریک شده درگیر شدند و با آن‌ها کتک ‌کاری کردند و می‌گویند دو یا سه نفر هم از طلبه‌ها کشته شده‌اند. پس از انجام گرفتن مأموریت، سربازهایی که لباس غیرنظامی پوشیده بودند اما فراموش کرده بودند کفش‌های خود را عوض کنند و همگی پوتین‌های به شکل سربازی به پا داشتند به صف ایستادند و شعار جاوید شاه سر دادند و با این کار ناشیانه و حرکت بچه‌گانه ثابت کردند که یورش‌آورندگان به مدرسه فیضیه سرباز و آن هم سربازان گارد شاهنشاهی بودند."

طیب حاج رضائی و روح الله خمینی
همزمان با رخداد فیضیه در تعدادی از مساجد تبریز نیز مراسم عزاداری برپا بود، عده‌ای از ماموران ساواک و شهربانی وارد مدرسه طالبیه شدند. اسدالله علم پس از حادثه فیضیه طی مصاحبه‌ای اعلام کرد روحانیونی که با اصلاحات ارضی مخالفند، با دهقانانی که به قصد زیارت حضرت معصومه به قم رفته بودند نزاع کردند که منجر به قتل یک دهقان شد.
خمینی در واکنش به این حمله، در پاسخ به نامه تسلیت آیت‌الله سیدعلی اصغر خویی که به نامه‌‌‌ی "شاه دوستی یعنی غارتگری" معروف شد، چنین نوشت: "حمله کماندو‌ها و ماموران انتظامی ‌دولت با لباس مبدل و معیت و پشتیبانی پاسبان‌ها به مرکز روحانیت خاطره مغول را تجدید کرد... با شعار جاوید شاه به مرکز امام صادق (ع) و به اولاد جسمانی و روحانی آن بزرگوار حمله ناگهانی کردند و در ظرف یکی دو ساعت، تمام مدرسه فیضیه، دانشگاه امام زمان (عج) را با وضع فجیعی در محضر بیست هزار مسلمان غارت نمودند...اینان با شعار شاه دوستی به مقدسات مذهبی توهین می‌کنند، شاه دوستی یعنی غارتگری، هتک اسلام، تجاوز به حقوق مسلمین، تجاوز به مراکز علم و دانش. شاه دوستی یعنی ضربه زدن به پیکر قرآن و اسلام، سوزاندن نشانه‌های اسلام..."
حجت الاسلام عبدالحسین چهل اخترانی از "افراد قوی هیکلی که دور موهایشان را به طرز مخصوصی اصلاح کرده و کفش کتانی پوشیده بودند"، و حجت الاسلام سید محمد کوثری از "صلوات فرستانی" که با چماق به مردم و طلبه‌‌ها حمله ‌می‌کردند سخن گفته‌اند. در "مراسم مدرسه حجتیه شخصی به نام آقامیری که از پهلوانان و ورزشکاران معروف قم بود و دو متر قد داشت، جلوی منبر آمد و مشتش را گره کرد و گفت هر حرام زاده‌ای که بخواهد مجلس را بهم بزند با مشت من مواجه خواهد شد، در نتیجه همه صداها خوابید"

"در مشهد یکی از طرفداران خمینی که کبابی داشت پاسبانی را که اعلامیه ‌‌آیت‌الله خمینی را از دیوار کنده بود به ضرب چاقو به قتل رساند و پاسبان دیگری را مجروح کرد". شهر قم نیز متشنج شد". ۱۵ خرداد که با عاشـورا مصادف بود، خمینی در قم به منبـر رفت و بشدت دولـت و رژیم را مورد حمله و تهدید قرار داد." (۵)
پس از دستگیری خمینی" روز ۱۵ خـرداد تظاهـرات دامنـه داری در تهـران و قـم و مشـهد و سایر نقاط برپا می‌شود. چـون ایـام محرم و عاشـورا بود و مراسم عزاداری بر پا بود، طـرفـداران خمیـنی مردم را واداشتند که به تظاهرکنندگان بپیوندنـد."

بخش بزرگی از جاهل‌ها و لات‌‌‌‌‌ها، حامیان و شرکت کنندگان در شورش ۱۵ خرداد سال ۱۳۴۲ بودند. در کنار جاهل‌ها و لات‌های متدین به سردسته‌گی حاج مهدی عراقی، جمعی از جاهل‌ها و لات‌‌هائی که در ۲۸ مرداد حامی رژیم شاه بودند نیز جذب جنبش روحانیت شدند. (به سردسته‌گی طیب حاج رضائی). دسته‌‌‌ی شعبان جعفری، که طرفداران دربار بودند نقش مؤثری ایفا نکردند. در این روز باشگاه جعفری توسط طرفداران ‌‌آیت‌الله خمینی به آتش کشیده شد. شیخ باقر نهاوندی تاسوعا در تکیه طیب منبر ‌می‌رود و در مورد شعبان جعفری ‌می‌گوید: "او رفته دست جینالولو بریجیدا را بوسیده و یک قالی به نامبرده هدیه داده و حالا آمده عزاداری ‌می‌کند."

ادامه دارد

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
منابع و توضیح ها:
۱-داریوش همایون، نالازم ترین و آسانترین انقلاب تاریخ، مجله آرش (پاریس)، شماره ۱۳ بهمن ۱۳۷۰
۲- در بارۀ گروه‌های شرکت کننده در این شورش دیدگاه‌های متفاوت مطرح شده است:
"الف: روحانیون، نهضت آزادی (بخش دانشجوئی)، روستائیان اطراف تهران و برخی از شهر‌های بزرگ (باقرآباد و ورامین در اطراف تهران)، عناصرارتشی مثل ولی محمد قره‌نی، تیمور بختیار، مظفر بقائی از حزب زحمتکشان، چهره‌هائی مثل آل‌احمد و شریعتی، از خارج کسانی مثل عبدالناصر و از لبنان (ماجرای عبدالحسین جوجو، که گفته شد از لبنان پول کلانی آورد و به طیب داد، و بعدها گفته شد دروغ بوده و یا در رابطه با فروش موز به طیب داده است و ربطی به شورش ۱۵ خرداد نداشت).
ب: "عامل ایرانی بلوای ۱۵ خرداد را سپهبد بختیار بنیانگذار و نخستین رئیس ساواک دانسته‌اند که از طرف شاه طرد شده بود. بختیار با نفوذی که در ساواک داشت و با ارتباطی که با باصطلاح "جاهل‌های جنوب شهر" و مالکین بزرگ استان فارس داشت بلوائی در تهران و بعضی از شهرستان‌ها بوجود آورد و در این کار خمینی که تا آنوقت شهرتی نداشت و یک آخوند معمولی بود، با او همکاری کرد. (مسبب واقعی ۱۵ خرداد آیت‌الله خمینی نبود. سید مهدی پیراسته- وزیر کشور وقت در هنگام بلوای ۱۵ خرداد، ایرانشهر، واشنگتن دی. سی، ۳۰ ژوئن ۱۹۸۹، شماره ۹۱۹، جمعه تیرماه ۱۳۶۸).
ج: "نقش آیت‌الله بهبهانی و کاشانی بیش از بختیار بود چرا که: "...درخرداد سال ۱۳۴۲ بختیار در ساواک هیچگونه نفوذ و قدرتی نداشت، زیرا نامبرده در بهار سال ۱۳۴۰ از پست ریاست ساواک برکنار گردید." (حقایقی در باره واقعه ۱۵ خرداد، ف. داورپرست، ایران تایمز- واشنگتن دی.سی)
۳- دکتر الموتی، رخدادهای ۱۵خرداد ۱۳۴۲ / و حبیب لاجوردی، خاطرات سپهبد محسن مبّصر، رئیس شهربانی کل کشور(۱۳۴۹-۱۳۴۳)، طرح تاریخ شفاهی ایران، مرکز مطالعات خاورمیانه دانشگاه‌هاروارد.
۴- علی دوانی (حجت الاسلام علامه رجبی دوانی)، نهضت روحانیون ایران (جلد سوم)، ناشر مرکز اسناد انقلاب اسلامی – تهران، چاپ اول ۱۳۵۸ و چاپ دوم ۱۳۷۷
۵- نامه‌های ‌‌آیت‌الله خمینی و شریعتمداری به محمد رضا شاه/ روزنامه کیهان، دوشنبه ۱۶/۷/۴۱
الف : " حضور مبارک اعلیحضرت همایونى‏، پس از اهداى تحیت و دعا، بطوریکه در روزنامه‏‌‌ها منتشر است، دولت در انجمن‏هاى ایالتى و ولایتى، اسلام را در راى دهندگان و منتخبین شرط نکرده و به زن‏ها حق راى داده است و این امر موجب نگرانى علماى اعلام و سایر طبقات مسلمین است. بر خاطر همایونى مکشوف است که صلاح مملکت در حفظ احکام دین مبین اسلام و آرامش قلوب است. مستدعى است امر بفرمائید مطالبى را که مخالف دیانت مقدّس و مذهب رسمى مملکت است، از برنامه ‏هاى دولتى و حزبى حذف نمایند، تا موجب دعاگوئى ملّت مسلمان شود/الداعى، روح الله الموسوى"
" آقای علـم تخلـف خودرا از قانون اساسـی اعلام و با تبـدیل قسـم به قـرآن مجید، می‌خواهد قرآن را از رسـمیت‌انداختـه و اوسـتا و انجیـل و بعضـی کتب ضالـه را جای آن قراردهـد."
ب :"بسم الله الرحمن الرحیم، پیشگاه رفیع اعلیحضرت همایون شاهنشاه،‏ با ابلاغ سلام و تقدیم ادعیه، بطوریکه روزنامه ‏ها منتشر کرده ‏اند، دولت در ضمن تصویبنامه‌‌‌ی لایحه‌‌‌ی انجمنهاى ایالتى و ولایتى شرط اسلام و شرط ذکوریت را در راى دهنده و انتخاب شونده الغاء نموده و ضمنا راى دادن و انتخاب شدن را به کلیه‌‌‌ی افراد ملت ،اعم از زن و مرد، داده است. نظر به اینکه این تصمیم دولت مخالف با موازین شرعى و بالنتیجه مخالف با قانون اساسى است و صلاح ملک و ملت نیست، لذا خواهشمندیم که دستور اکید فرمائید دولت هم دو مورد مذکور را اصلاح نماید/ الاحقر سید کاظم شریعتمدارى"
۶- روزنامه کیهان مورخه ۱۲ خرداد سال ۱۳۴۲

شلاق کُش کردن کارگران و دانشجويان دريک حکومت مذهبی ـ فاشيستی

همنشین بهار: گفت و شنود با پرویز یعقوبی (۱)

اعتراض ِکانونِ نویسندگان ایران به مجازاتِ شلاق



مردم ِ آزاده ی ایران
درشرایطی که درگوشه ای از این سرزمین ِگرفتار، کسانی که یک شبه به ثروت های بادآورده ونجومی رسیده اند دریک حراج برای به رخ کشیدنِ ثروت خود ، یک تابلوی نقاشی معمولی را " سه میلیارد تومان " می خرند ، درگوشه ی دیگری ازآن صاحبان سرمایه وحامیان آنان ، این کیمیاگرانی که خون انسان رابه طلاتبدیل می کنند ، کارگرانی راکه درتلاش تامین نانِ شبِ زن و فرزند خویش به کارفرما اعتراض کرده اند ، به شلاق می بندند. ازماجرای کارگران اخراجی معدن طلای آق درّه ی تکاب سخن می گوییم ؛ ابتدا 350 کارگر، یکجا به بهانه ی پایان یافتنِ مدّتِ قرارداد ، اخراج وبیکارمی شوند. ازآن میان یکی که گرسنه وشوربخت، همه ی راه ها رابه روی خود بسته می بیند، خودکشی می کند وهنگامی که سایرکارگران دراعتراض به این شرایط درمقابل معدن تجمع می کنند ، با حراست معدن و مداخله ی " دادستانی" تکاب روبه رومی شوند که کارگران را بازداشت می کنند و سرانجام علیه 17 نفرازآنان احکام زندان ، جریمه ی نقدی وشلاق صادر می شود و کارگران را به شلاق می بندند . همین امسال در مشهد نیز زنان و مردانی را که در یک مهمانی شرکت کرده بودند ، شلاق زدند . به همین گونه دختران و پسرانی را که در قزوین ، برای خودجشنِ فارغ التحصیلی گرفته بودند ، شلاق زدند تا به گفته ی یک مسئول قضایی قزوین " برای دیگران عبرت " شود! این شلاق هایی که برتنِ کارگرانِ بیکارِتکاب ، مردان و زنانِ مشهد و جوانانِ قزوین فرودآمده ، وجدان عمومی جامعه را زخمی و حرمت و کرامت انسانی را لگدمال کرده است .
کانون نویسندگان ایران ، اجرای احکام ظالمانه ی شلاق را که بازمانده ی زشت ِ عهدِ برده داری و نمونه ی بارزِ شکنجه در ملاء عام در لباس قانون است ، محکوم می کند و خواهانِ الغای آن است
کانون نویسندگان ایران
12خرداد 1395

بهرام رحمانی: استقبال بی‌سابقه دولت سوسیال دمکرات سوئد، از نمایندگان حکومت اسلامی ده‌ها هزار اعدام و...!




دوره پسابرجام، سرآغاز تازه ای ازروابط دیپلماتیک و دوره بده‌وبستان‌های آشکار و نهان دولت‌ها و شرکت‌های غربی و منطقه‌ای با حکومت اعدام، ترور، سنگسار و جهل و جنایت اسلامی ایران است.
روسا و وزرای خارجه کشورهای مختلف جهان، به‌ویژه دولت‌های اروپایی به‌همراه صاحبان صنایع و شرکت‌های بزرگ و چند ملتی یکی پس از دیگری راهی ایران شدند و می‌شوند تا از منابع طبیعی ایران سهم خود را ببرند؛ به‌ویژه در صنایع نفت و گاز، معادن، ماشین‌سازی و...، سرمایه‌گذاری کنند و از نیروی کار ارزان و خاموش ایران نیز برخوردار گردند. حکومت اسلامی با سرکوب اعتصابات کارگران ایران و تهدید و زندانی کردن فعالین آن، با شلاق‌زدن به 17 کارگر معدن طلای آق‌دره، به‌سرمایه‌داران و سرمایه‌گذاران جهانی در ایران، عملا نشان می‌دهد که آمادگی دارد در حفظ امنیت سرمایه و به‌طور کلی حفظ منافع سیستم سرمایه‌‌داری جهانی در ایران، هرگونه اعتراض مردمی و اعتصاب کارگری را بی‌رحمانه سرکوب کند تا منافع سرمایه‌داری در ایران، بیش از پیش تامین و حفظ شود. یا برعکس صاحبان صنایع ایرانی به‌ریاست محمد ظریف وزیر امور خارجه دولت آدم‌کش روحانی، راهی کشورهای مختلف می‌شوندتا این معاملات ضدانسانی خود را با دعوت از سرمایه‌گذاران برای سرمایه‌گذاری در ایران، انعقاد قراردادهای امنیتی و نظامی با دولت‌های پیشرفته غربی، خرید سلاح و ابزارهای شکنجه و شنود و غیره کامل کنند.

در چنین روندی روز 31 مه 2016، محمدجوادظریف با یک هیات 70 نفره به‌سوئد آمد و شب را در گراند هتل استکهلم گذراند. نیروهای و کمونیست سرنگونی‌طلب، پس از این که از سفر ظریف ‌سوئد، آگاهی یافتندبا برگزاری نشستی یک کمیته اقدام علیه این هیات ایرانی و افشا کردن معاملات ریاکارانه دولت سوسیال دمکرات سوئد‌(کمیته برگزاری اعتراض علیه مامورانجمهوری اسلامی در سوئد تشکیل دادند و از یک هفته پیش نیز برای آگاهی افکار عمومی در میدان مرکزی استکهلم تجمعات اعتراضی برگزار کردند. همین نیروها شبانه به‌محل اقامت ظریف و همراهانش به‌مقابل گراند هتل رفتند و پاسی از شب را علیه این جانیان تجمع اعتراضی برگزار کردند. ظریف و هیات همراهش کهزا پنجره ها و بالکن اتاق‌هایشان نظاره‌گر این اعتراض بودند و عکس و فیلم هم می‌گرفتند دچار شوک شده بودند که این نیروهای چپ چگونه محل آن‌ها را پیدا کرده‌اند. هتل تحت حفاظت شدید پلیس و ماموران امنیتی سوئد قرار داشت.
روز بعد، یعنی اول ژوئیه 2016، این کمیته و نیروهای دیگری نیز در مقابل ساختمان دولت، پارلمان سوئد و مقابل وزارت امور خارجه تجمع کردند و با برافراشتن پلاکارد و باندرول و سر دادن شعارهای سوئدی و فارسی مانند «مرگ بر جمهوری تروریست اسلامی»؛ «جمهوری اسلامی مرگت فرارسیده»؛ «مرگ بر حکومت آپارتاید»؛ «مرگ بر حکومت ضدزن»؛ «مرگ برحکومت ده‌ها هزار اعدام»؛ «مرگ بر حکومت ترور و سنگسار»؛ «مرگ بر حکومت آزادی‌ستیز»؛ «حکومت اسلامی جنایت می‌کند حکومت سوئد حمایت می‌کند»؛ ظریف آدم‌کش است وزیر امور خارجه سوئد از او حمایت می‌کند»؛  «سفارتخانه ایران مرکز ترور است» و...
این شعارها استکهلم را به‌لرزه انداخته و توجه ده‌ها هزار شهروند سوئدی و توریست‌ها را به‌این معاملات «حکومت جهل و جنایت اسلامی با دولت به‌اصطلاح «بشردوست» دمکرات سوئد؟!» جلب کردند.
روزنامه‌نگارانی که در داخل ساختمان دولت و وزارت امور خارجه شاهد گفتگوهای طرفین بودند اعلام کرده‌اند که شعارهای مخالفین از بیرون به‌خوبی در داخل این سالن‌های مذاکرات نیز طنین‌انداز شده بود.
در این مورد از جمله سایت رادیو فارسی‌زبان دولتی سوئد‌(پژواک)، نوشته است: «مارگوت والستروم بعد از خوش آمدگویی به‌همتای ایرانی خود، گزارشی از موضوعاتی که مورد بحث قرار گرفته بود را ارائه داد. والستروم گفت ما درباره روابط ایران با کشورهای منطقه و همین‌طور اوضاع حقوق بشر در ایران «گفتگوهای سازنده و «دوستانه‌ای» داشتیم. محمد جواد ظریف، وزیر امورخارجه ایران نیز، از پیشینه تاریخی روابط دو گشور گفت و اظهار امیدواری کرد که این روابط مستحکم‌تر شود.
در حالی که صدای عده‌ای تظاهرکننده از پشت درهای وزارت امورخارجه سوئد به‌گوش می‌رسید، خبرنگار تی‌تی از وزیر امورخارجه ایران درباره نگرانی ایرانیان در تبعید درباره شرایط حقوق بشر در ایران گفت و از او پرسید که پیغامش برای ایرانیان ساکن سوئد چیست. ظریف با اشاره به‌حضور بیش از یکصدهزار ایرانی‌تبار ساکن سوئد، اظهار داشت که «عده‌ای مساله حقوق بشر در ایران را دست‌آویز بهره‌وری شخصی کرده‌اند» و اضافه کرد که  معتقد است که:«همه کشورها می‌توانند اوضاع حقوق بشر خود را بهتر کنند.» از سوی دیگر، او با اشاره به‌سفر سالیانه هزاران ایرانی بین دو کشور، آن را نشانه‌ای از علاقه آن‌ها به‌ارتباط بین سوئد و ایران دانست.
در پاسخ به‌پرسش خبرنگار رادیو سوئد درباره زمینه‌های همکاری اقتصادی ایران و سوئد، ظریف به‌صنایع ماشین‌سازی ولوو و اسکانیا اشاره کرد و هم‌چنین اعلام کرد که دو طرف در نظر دارند تا زمینه ارتباط اقتصادی بیش‌تر دو کشور در زمینه فن‌آوری اطلاعات را فراهم کنند».
ظریف به‌خرید سلاح و دستگاه‌های شکنجه و جاسوسی و شنود سوئدی اشاره‌ای نکرد البته که چنین قراردادهایی باید مخفی صورت گیرد.
بعد از ظهر همان روز از ساعت چهار عصر هیات ایرانی در نزدیکی جزیره‌ای در حومه استکهلم و نزدیک سفارت‌شان، برای عده‌ای از سرمایه‌دارهای ایران و افراد نزدیک به‌خود را دعوت کرده بود که مکان آن توسط یکی از اعضای کمیته برگزاری این اعتراضات، شناسایی شده بود به‌آن‌جا رفتیم و چند ساعت نیز با شعارهای مرگ بر جمهوری اسلامی و... این شام آن‌ها را زهر کردیم. به‌این مهمانی از سرمایه‌داران و متخصصان ایرانی از جمله پزشکانی که در عین حال در استکهلم به کار تجارت و رستوران‌داری نیز مشغولند؛ یک پایشان نیز در تهران است و «هموطنان» پناهنده خود را با پرداخت مبلغ بسیار ناچیزی شدیدا استثمار می‌کنند به‌این مهمانی، یعنیبر سر سفره خونین نماینده ده‌ها هزار اعدام و ترور و سنگسار نشسته بودند.کسانی که در ایران به «ساندیس‌خودها» معروف شده‌اند.
البته باید تاکید کنیم که به‌قول معروف سرمایه و سرمایه دار حد و مرز و هموطن و همشهری و فامیل و غیره و حتی پدر و مادر و برادر و خواهر و فرزند نیز سرش نمی‌شود، یعنی هم و غم آن پول و کسب سود است نه انسانیت! برای مثال بسیاری از این‌ها در سوئد زندگی می‌کنند در تهران سرمایه‌گذاری دارند، در دوره انتخابات ریاست جمهوری، به‌طور شرمگین راهی سفارت می‌شوند تا رای دهند بنابراین هیچ تعجبی ندارد که پای سفره خونین حکومت جهل و جنایت اسلامی نیز بنشینند.
در این دو روز فضای مرکز استکهلم به‌شدت امنیتی بود، به‌ویژه در اطراف هتل نمایندگان حکومت اسلامی، مرکز شهر، اطراف پارلمان، ساختمان دولت و وزارت امور خارجه صدها پلیس، پلیس ویژه ضدشورش و لباس شخصی با سلاح‌های سرد و گرم در حال آماده‌باش به‌سر می‌بردند.
یکی از وزرای کابینه سوسیال دمکرات سوئد، ایرانی تبار به‌نام «اردلان شکر آبی» است. او و پدر و مادرش حدود 25 سال پیش به‌عنوان پناهنده به‌سوئد آمده‌اند. او در کنار نخست وزیر سوئد به‌استقبالمحمدجواد ظریف شتافته بود و حتی در این دیدار با ظریف آن‌چنان تفریح و شوخی کرده که انگار خودش و خانواده اش از سرکوب و اختناق حکومتی که ظریف نماینده آن است فرار نکرده بودند؟! در واقع او می‌توانست به‌عنوان مخالفت با اعدام‌ها و شلاق زدن‌ها و سرکوب‌ها در این مهمانی شرکت نکند، می‌توانست بهانه‌ای بیاورد و یا دست‌کم این چنین با شور و شوق و شوخی و تفریح به‌استقبال وزیر امور خارجه حکومت اسلامی، یعنی نماینده ده‌ها هزار اعدام، تجاوز به‌زندانیان، شکنجه و اعدام، سنگسار، ترور، آزادی‌ستیز، زن‌ستیز، کودک‌آزار و جهل و جنایت نرود.
اکنون با دیدن این صحنه‌های چندش‌آور از شکر آبی،آن بخش از ایرانیان مقیم سوئد، که به‌او رای داده‌اند شاید بسیار خشمگین باشند. چرا که به‌او رای داده بودند تا از حقوق پناهندگان، زنان، کارگران در سوئد دفاع کند و به‌نوبه خود معامله با حکومت‌های دیکتاتوری به‌ویژه ایران را نقد کند و یا دست‌کم با خنده وشوخی‌های بسیار گرم و صمیمانه، این چنین افسارگسیخته به‌استقبالظریف نمی‌شتافت! در حالی کهاو در بدترین حالت می‌توانست به‌عنوان یک عضو کابینه در جلسات شرکت کند.
بی‌تردید شکر آبی، با این خنده‌های خود با ظریف، به‌زخم‌های 17 کارگر معدن طلای آق‌دره ناشی از شلاق در آذربایجان و35 تن از دانشجویانی که جشن فارغ‌التحصیلی گرفته بودند در همین چند روزها 99 ضربه شلاق خوردند نمک پاشیده است؛ این اقدام مشمئزکننده او، ریشخند زدن به‌جنبش کارگری و جنبش دانشجویی ایران است؛او به‌جسم و روح و قلب مادران و پدران، همسران، فرزندان و نزدیکان آن‌ها نمک پاشید که در این سال‌ها فرزندان و دیگر عزیزان‌شان توسط حکومت اسلامی اعدام شده‌اند؛ نمک پاشیدن به‌زخم‌های زندانیان سیاسی و اجتماعی و فرهنگی که در زندان‌ها شکنجه شده‌اند و این روزها برخی از فعالین سیاسی گرفته تا فعالین جنبش کارگری، جنبش دانشجویی و جنبش زنان در زندان‌های مخوف حکومت اسلامی ایران، دست به‌اعتصاب غذا زده‌اند، است.این حرکت شکر آبی پاشیدن نمک به‌دردها و زخم‌های مزمن پناهندگان ایرانی در سوئد است که اجبارا به‌زندگی مخفی روی آورده‌اند و یا در کمپ‌های پناهندگی در شرایط روحی و روانی وخیمی در انتظار طولانی پناهندگی به‌سر می‌برند.
همان موقع که شکر آبی در مقابل ظریف به‌همراه رییس دولت‌شان دولا و راست می‌شد و خنده و تفریح می‌کرد در بیرون پلیس به‌تظاهرکنندگان چپ سرنگونی‌طلب، حمله کرده و دست‌کم یکی نفر‌(خانم رویا) را راهی بیمارستان کردند.
همان زمان آمینه کاباوه نماینده مجلس از حزب چپ سوئد، در تجمع کمیته اعتراض به‌سفر نماینده حکومت جهل و جنایت اسلامی در مقابل پارلمان سوئد، سخنرانی کرد و از حقوق کارگران، زنان، دانشجویان و کودکان ایرانی و هم‌چنین پناهندگان در سوئددفاع نمود.
این حرکت شنیع و زننده شکر آبی، یک بار دیگر نشان داد که (هموطنانی)؟! که به‌قدرت می‌رسند نه تنها به‌منافع و پست و مقام خود می‌اندیشند تا منافع رای‌دهندگان؛ در عین حال لابی حکومت‌هایی که خود از آن‌جا گریخته و به‌سوئد پناهنده شده‌اند را نیز به‌وجود می‌آورند. قبلا در دورهدولت حزب محافظه‌کار مدرات نیز فردی ایرانی‌تبار به‌نام «رضا دیلمی» به‌پارلمانسوئد راه یافت بلافاصله لابی جمهوری اسلامی را به‌وجود آورد و از سوی دولت وقت سوئد راهی ایران شد و از جمله با اتاق اصناف حکومت اسلامی جلسه مشترک برگزار کرد و نقش دلالی معاملات دولت سوئد و ایران را ایفا کرد. او در همین مهمانی خونین مورد بحث کنونی حکومت اسلامی نیزشرکت داشت. در حالی که او مدت‌ها پیش از راه‌یابی به‌پارلمان سوئد، به‌عنوان پناهنده سیاسی، ظاهرا فعال حق پناهنگی نیز بود.
و یا اخیر وزیر مسکن همین کابینه دولت سوسیال دمکرات از حزب محیط زیست مجبور شد به‌دلیل افشای ارتباط و عکس‌هایشدر یک مهمانی با گرگ‌های خاکستری ترکیه و لابی‌گری برای دولت فاشیست ترکیه، از مقام خود استعفا دهد. اکنون با شکر آبی نیز باید همین مسیر در پیش گرفته شود.
اردلان شکر آبی،تا سن 11 سالگی، در شهریار کرج زندگی کرده که پس از آن، به‌همراه خانواده خود به‌سوئد پناهنده شد. شکرآبی که به‌عنوان وزیر دولت استفان ولفن انتخاب شد، در سال 1989، در زمان دولت Carl Bildt، به‌عنوان پناهجوی غیرقانونی‌(مخفی)، درخواست پناهندگی‌اش مورد قبول واقع شد. او در سال 1993، وارد فعالیت‌های سیاسی شد و در سال 2003، به‌ریاست شاخه جوانان حزب سوسیال دموکرات سوئد برگزیده شد. اما پس از 2 سال، به‌اتهام دریافت پول جهت کارهای سیاسی کمپین خود، مجبور به‌کناره‌گیری از ریاست این سازمان شد. نظارت بر قراردادهای بخش خدمات دولتی سوئد که ارزش سالانه آن به 600 میلیارد کرون سوئد می‌رسد، از جمله وظایف وزارت‌خانه تحت سرپرستی این وزیر ایرانی‌تبار می‌باشد.
گفتنی است، کشور حدود9 میلیون نفری سوئد، بیش از 100 هزار ایرانی را در خود جای داده است که در این کشور مشغول تحصیل و کار و زندگی هستند و نقش ایرانیان در حوزه‌های تصمیم‌گیری و قانون‌گذاری این کشور، در دو دهه اخیر به‌طور چشم‌گیری افزایش یافته است.
محمدجواد ظریف وزیر خارجه حکومت اسلامی، در دیدار با استفان لوون نخست وزير سوئد با اردلان شكرآبی وزير امور مدنی سوئد که ایرانی‌الاصل است با زبان فارسی صحبت کرد.
پس از فارسی حرف‌زدن ظریف و شکرآبی، استفان لوون از ظريف می‌پرسد؛ چه می‌گفتيد؟ كه شكر آبی پاسخ می‌دهد من فقط احوال‌پرسی كردم.
اگر شاید یکی دیگر از وزرای سوئدی اصل با ظریف این‌چنین گرم می‌گرفت پس از شنیدن انتقادات شاید توجیهی به‌این شکل می‌آورد که زبان فارسی نمی‌داند و وقایع ایران را نیز به‌دقت دنبال نکرده است. اما شکر آبی هرگز نمی‌تواند چنین توجیهی بیاورد. چرا که او هم فارسی‌زباناست و هم قاعدتا باید از سوی حزب  و کابینه‌شان ماموریت داشته باشد تا وقایع ایران را تعقیب کند. به‌علاوه او بی‌تردید گزارشات احمد شهید گزارشگر ویژه سازمان ملل درباره ایران، گزارشات اخیر فدارسیون‌های کارگران سوئد درباره شلاق‌زدن به‌کارگران و دانشجویان و اعتصاب غذای فعالین کارگری و سیاسی در زندان‌های حکومت اسلامی و اعدام‌های روزانه، حتی اعدام کودکان را دیده و مطالعه کرده است. به‌همین دلایل، او با آگاهی به‌انبوه جنایت حکومت اسلامی علیه بشریت، در مقابل نماینده این حکومت، آن‌چنین از خودبی‌خود و ذوق‌زده می‌شود که شاید در روابط و عرف دیپلماتیک کم‌تر دیده شده است.
کسانی که تاکنون اردلان شکر آبی را افتخار جامعه ایرانیان سوئد می‌دانستندشاید الان او را شرم جامعه ایرانی در سوئد بدانند!
پنجشنبه 13 خرداد 1395 2ژوئن 2016
ضمایم:
* لینک خوش و بش و شوخی به‌زبان فارسی در جریان دیدار رسمی وزیر خارجه ایران از سوئد، بین ظریف و شکر آبی:
* لینک گزارش روزنامه سونسکا داگبلادت از روزنامه های اصلی و سراسری سوئد فیلم حمله وحشیانه پلیس سوئد به‌تظاهرکنندگان در مقابل وزارات امور خارجه سوئد روز 1 یولی 2016 :
* لینک روزنامه داگنز نی‌هتر:

چالش گرم و گيرا « دکتر منصور فرهنگ ـ جناب منشه امير ( از راديو اسراييل )» ؛

مهستی شاهرخی: ژرمینال اس. اس. لامی


گر چه معدن است و کارگر است و اعتصاب
قرنش بیست و یکم و است و نه قرن نوزدهم
معدنش طلاست نه ذغال سنگ
اما جمهوری اش اس. اس. لامی است!
اینطوری است که کارگر معترض
از طرف دولتِ حاکم و قاضی شرع به تازیانه محکوم می شود و حکم هم فوری اجرا می شود.
قانون حقوقِ بشر اس. اس. لامی هم لابد می گوید این مجازات مخصوص کشورهای شرقی و اس. اس. لامی است
و دلالان و دلاله ها مانند موش خرماها،
روز به روز چاق تر و بورتر می شوند
و حساب بانکی سوئیسی شان پر و پیمان تر
و هر روز هم بر سر یک بحث پفکی مانند خودشان درگیر

«حقِ اعتراض» و «حقِ اعتصاب»، کمترین «حقِ کارگر» است

دولت که نباید برای کارگرِ معترض جرمِ تازیانه ببندد
و فوری هم آن را به اجرا در آورد
شرم باد برآن دستی که تازیانه را برای ملت ایران به ارمغان آورد و ما را به قهقرا برد
حالا هی از فراش قرمز برو بالا وهی بیا پایین،
شعورت را چه وقت بالا خواهی برد؟
فیلم بازی هم حدی دارد حکومتِ غاصبِ نمایشی
بشکند آن دستی که بر تنِ جوانان قزوین شلاق را فرود آورد؟
خجالت نکش و حالا یک دفعه دیگر از آن فرشِ خون برو بالا
بشکند آن دستی که بر زحمتکشان تازیانه می کشد
خجالت نکش و حالا یک بار دیگر دستمال یزدی ات را دربیاور که چیزی گیرت بیاید
خجالت نکش! رو که نیس... 

به کجای اين شب تيره بيآويزم قبای ژنده خود را! نيما