۱۳۸۹ دی ۲۱, سه‌شنبه

اسامی سینماگران همراه با جنایتکاران، دزدان وشارلاتانهای حکومتی برای آرایش شبه انتخابات رسوای سال 2009


اسامی سینماگران همراه با جنایتکاران، دزدان وشارلاتانهای حکومتی برای آرایش شبه انتخابات رسوای سال 2009

  
به هنگام برگذاری شبه انتخابات رژیم جمعی از هنرمندان سینما و... هم مبلغ باند ها وجناههای حکومتی می شوند، با چاپ اطلاعیه یا تهیه پروپاکاندا فیلم ویاحضور در ستاد های انتخاباتی ویا تشویق مردم به شرکت در بازیهای حکومت در فریب مردم سهیم هستند. هر چنداکثر جوانان شجاعی که این روزها با شقاوت سرکوب می شنوند زیر پوشش حمایت سگ زرد با شال سبز به میدان مبارزه قدم گذاشته اند و هدف اصلی آنها سرنگونی کلیت این نظام فاسد است ،اما کوشش این گونه هنرمندان مشاطه گر برای فریب مردم را نمیتوان نادیده گرفت. ما برای اینکه اینگونه رفتار های آنها فراموش نشود علاوه برچاپ این اسامی ،مطالب مرتبط با آنها را هم منعکس می کنیم. این سند در آرشیو سینمای آزاد محفوظ خواهد ماند.

اعتراض ايثارگران وجانبازان به فيلم موسوي/بيش ازاين به زخم مانمک نپاشيد
عده‌اي از جانبازان و ايثارگران کشورمان ضمن غير ارزشي عنوان کردن استفاده از بازيگران غرب زده و فاقد فرهنگ اسلامي، خواستار دقت بيشتر ميرحسين موسوي به ارزشهاي انقلاب شد         
به گزارش ايرنا، جمعي از جانبازان و ايثارگران کشورمان با امضاي نامه اي به ميرحسين موسوي نامزد دهمين دوره رياست جمهوري که نسخه اي از آن به ايرنا فکس شده است،اعلام کرده‌اند: با توجه به سابقه مثبت جنابعالي در طول دوران دفاع مقدس و سابقه خوبي که جانبازان و ايثارگران از شما در اذهان دارند استفاده از خانمي با سوابق نامناسب در فيلم تبليغاتي دور از شأن يک مدير اسلامي استاين بازماندگان دفاع مقدس در ادامه نامه خود ضمن اعتراض شديد نسبت به اين اقدام نوشته اند: هنوز جريان فيلم خصوصي اين بازيگر و به سخره گرفتن سرود حماسه پرشور آزادسازي خرمشهر (ممد نبودي شهر آزاد گشته) و نيز جريان جشنواره "کن "و کشف حجاب وي در خاطر ما بازماندگان سوم خرداد باقي است بنابراين لازمست به جاي استفاده ابزاري از چنين افرادي براي افزايش راي در انتخابات ،در برابر اين قشر موضعگيري صريح نماييد تا افراد بي بصيرت و مغرض در داخل و خارج از کشور نتوانند بيش از اين بر زخم جانبازان نمک ريخته و آرمان‌هاي امام راحل (ره) و انقلاب و رهبر عزيزمان را خدشه‌دار کنند.
در پايان اين نامه آمده است: ما، جانبازان و امضا کنندگان اين نامه از اين سردار اجرايي دوران باشکوه دفاع مقدس تقاضا داريم به اين خواسته ملي جامه عمل پوشانده و با عاملين و توجيه کنندگان اين خيانت برخورد شديد نماييد.
انتهای خبر / خبرگزاری جمهوری اسلامی (ايرنا) / کد خبر 534971
           
سینمای ما - گروهی از هنرمندان سینما ، تئاتر و تلویزیون متشکل از 800 نفر با امضای بیاینه ای که توسط ستاد هنرمندان موسوی ( یاوران خاتمی ، حامیان موسوی ) تهیه شده است ، به حامیان موسوی پیوسته اند . در این فهرست که برجسته ترین چهر های سینما ، تئاتر و تلویزیون ایران دیده می شود ، هنرمندانی از طیف های مختلف فکری ، سلایق مختلف هنری و ... دیده می شوند .
جمع شدن این همه هنرمند در یک بیانیه سیاسی خود نیازمند تحلیل دقیق است .
امضا کنندکان بیانیه به شرح زیر هستند : داریوش ارجمند- شهرام اسدی- همایون اسعدیان- مهناز افشار- سیروس الوند- حمید امجد- محسن امیریوسفی- علیرضا امینی-
عزت الله انتظامی- پریسا بخت آور- مرضیه برومند- کامبوزیا پرتوی - رفیع پیتز- کیومرث پوراحمد- امین تارخ- کمال تبریزی- سیروس تسلیمی - هدیه تهرانی- نغمه ثمینی- ابوالفضل جلیلی- شهاب حسینی- محمدحسین حقیقی- منیژه حکمت- عزیز الله حمیدنژاد- سیف الله داد- علیرضا داودنژاد- ابوالحسن داودی- پوران درخشنده- احمدرضا درویش- محمد رحمانیان- مرتضی رزاق کریمی – جمیل رستمی- داود رشیدی- علیرضا رئیسیان - علی ژکان- جمال ساداتیان- سامان سالور- محمدعلی سجادی- علی سرتیپی- منوچهر شاهسواری- مرتضی شایسته- علیرضا شجاع نوری- اسماعیل شنگله- پرویز شهبازی- پری صابری- قطب الدین صادقی - یدالله صمدی- محمدعلی طالبی- فرشته طائرپور- رضا عطاران- تقی علیقلی زاده-کیانوش عیاری - حسین فرح بخش- حمید فرخ نژاد-بهمن فرمان آرا - محمدرضا فروتن- داریوش فرهنگ- اصغر فرهادی - مهرشاد کارخانی- کامبیز کاشفی- مهدی کرم پور- محمدعلی کشاورز- رضا کیانیان- مسعود کیمیایی - مجید مجیدی- منوچهر محمدی- محسن مخملباف - جعفر مدرس صادقی- احمد مرادپور- هادی مرزبان- فاطمه معتمدآریا- خسرو معصومی- فرزاد موتمن- فرهاد مهرانفر- داریوش مهرجویی- فرهاد مهندس پور- مازیار میری- محمدعلی نجفی- مهتاب نصیرپور- رویا نونهالی- علی نصیریان- حمید نعمت الله- سید ضیاء هاشمی- اصغر هاشمی
پرویز آبنار- امیر آتشانی- پوریا آذربایجانی- محمد صادق آذین- غلامرضا آزادی- علی آشتیانی پور- حسن آقا کریمی- محمد آلادپوش- پگاه آهنگرانی- صابر ابر- امیر اثباتی- محمد احمدی- سامان استرکی- سیاوش اسعدی- عبدالله اسفندیاری- حبیب اسماعیلی- تورج اصلانی- محمد اطبایی- رضا اعظمیان- مانیا اکبری- داریوش بابائیان- پژمان بازغی- عنایت بخشی- بهرام بدخشانی- اسماعیل براری- نادر برهانی مرند- عادل بزدوده- پانته آ بهرام- بهنام بهزادی- فریال بهزاد- هومن بهمنش- مسعود بهنام- پروانه پرتو- ماهایا پطروسیان- حسن پورشیرازی- امیر توده روستا- سعید تهرانی- اکبر ثقفی- مجید جعفری- بهرام جلالی- محمدرضا جهان پناه- مجید جوانمرد- سعید حاجی میری- سیروس حسن پور- فرج حیدری- اکبر خامین- اسحاق خانزادی- مصطفی خرقه پوش- ملک جهان خزاعی- فردین خلعتبری- خسرو خورشیدی- گوهر خیراندیش- محمد درمنش- بهرام دهقانی- پیام دهکردی- شادمهر راستین- لیلی رشیدی- پناه برخدا رضایی- حبیب رضایی- رحمان رضایی- سیروس رنجبر- بهاره رهنما- حسن زاهدی- علیرضا زرین دست- رضا سبحانی- محمدرضا سکوت- سعید سهیلی- علی شاه حاتمی- جلال شمسیان- سعید شهرام - مهری شیرازی- فردین صاحب الزمانی- حبیب الله صحرانورد- فرشته صدرعرفایی- ابوالفضل صفاری- پروین صفری- هایده صفی یاری- یوسف صمدزاده- امیر عابدی- محمد عاقبتی- محمدرضا عالی پیام- علی عبدالعلی زاده- سپیده عبدالوهاب- محمدرضا عرب- داود فتحعلی بیگی- مسعود فروتن- بیتا فرهی- مهرداد فرید- بایرام فضلی- مجید قاری زاده- علیرضا قاسم خان- پیمان قاسم خانی- آتوسا قلمفرسایی- حسن قلی زاده- رهبر قنبری- علی قوی تن- عبدالرضا کاهانی- رضا کرم رضایی - نظام کیایی- غلامرضا گمرکی- بابک محمدی- حمید مدرسی- ولی الله مدنی- کیومرث مرادی- جواد مزدآبادی- محسن مسافرچی- فرید مصطفوی- علی مصفا- منوچهر مصیری- پیمان معادی- بهروز معاونیان- حسن معجونی- محمدابراهیم معیری- نازنین مفخم- نادر مقدس- سعید ملکان- یاسمن ملک نصر- مهران ملکوتی- بیتا منصوری- تورج منصوری- مستانه مهاجر - ژیلا مهرجویی- بیژن میرباقری- جهانگیر میرشکاری- مجتبی میرطهماسب- مزدک میرعابدینی- مهرداد میرکیانی- مجید میرفخرایی- مهرداد میرفلاح- محمد نشاط- کورش نریمانی- اصغر نژاد ایمانی- اصغر نعیمی- نقی نعمتی- مسعود نوابی- جواد نوروز بیگی- علی نیک رفتار - منوچهر هادی- کارن همایونفر- اصغر همت- علی واجد سمیعی- شیرین وحیدی- مهدی ودادی
رضا آحادی- حمید آذرنگ- ایوب آقاخانی- محمد آقامحمدی- ناصر آویژه- امیرکاوه آهنجان- شیوا ابراهیمی- بهرام ابراهیمی- مهرداد ابوالقاسمی- ایده ابوطالبی- محمد احمدی- نازنین احمدی- خسرو احمدی- نسیم ادبی- بهار ارجمند- انوشیروان ارجمند- داریوش اسدزاده- خاطره اسدی- رابعه اسکویی- جواد اعرابی- حمیدرضا افشار- مهوش افشارپناه- مهناز افضلی- مهران امام بخش- رضا امامی- بیژن امکانیان- سیمین امیریان- پویا امینی- رحمت امینی- مهدی امینی- آزاده انصاری- رضا بابک - فارس باقری- بهاره برهانی- فرهاد بشارتی- لیلا بلوکات- محمود بنفشه خواه- مریم بوبانی- رکسانا بهرام- محبوبه بیات- مسعود پاکدل- حسین پاکدل- مهدی پاکدل- الهام پاوه نژاد – حسین پرستار- سهیلا پورگرامی- علی پویان- فرهاد تجویدی- فرید تجویدی- عمار تفتی- کامران تفتی- عباس تقی آبادی- آتش تقی پور- محسن تنابنده- امیرعباس توفیقی- سیما تیرانداز- سهیلا تیلاوی- نگار جواهریان- جمشید جهانزاده- سعید چنگیزیان- محمد حاتمی- اکرم حاجی وند- رضا حامدی خواه- حامد حامدی خواه- هایده حائری- صدرالدین حجازی- علیرضا حسینی- یوحنا حکیمی- محمد حمزه ای- رودابه حمزه ای- شیلا خداداد- بهزاد خداویسی- اشکان خطیبی- شیدا خلیق- افشین خورشیدباختری- سعید داخ- داود داداشی- آرش دادگر- انکیدو دارش- گیتا داوودی- ابوالفضل دژاکام- اصغر دشتی- رویا دعوتی- نادیا دلدار گلچین- مرجانه دلدار گلچین- حسن دولت آبادی- حبیب دهقان نسب- الهام دهقانی- کامبیز دیرباز- سینا رازانی- علی رامز- مژگان ربانی- فرزین رستم پور- زهرا رفیعی گیله وایی – کرامت رودساز- امیر رهبری- حمیرا ریاضی- فریبا رئیسی- نیما رئیسی - امیر محمد زند- افشین زارعی- امید زندگانی- حسین زینالی- محمدعلی ساربان- بیتا سحرخیز- فرزانه سکوتی- مریم سلطانی- شهره سلطانی- مهدی سلطانی- هومن سیدی- سعید شاپوری- علی شایان فر- مهراوه شریفی نیا- اسماعیل شفیعی- محمدتقی شمسایی- میکائیل شهرستانی- تهمینه شه میر- محمد شیری- رضا صابری- مهنوش صادقی- حمدرسول صادقی- اشکان صادقی- زهرا صبری- پرویز صبری- لاله صبوری- نگین صدق گویا-فرزاد صدیق شریف- مهرداد صدیقیان- آزاده صمدی- صبا ضامنی- سوگل ضامنی- مهرداد ضیایی- طناز طباطبایی- مهدی طبیبی- حمیدرضا طوبایی- خشایار عابدیان- آرش عباسی - رضا عبدالعلی زاده – مصطفی عبداللهی- سید محمدرضا عطایی فر- محمدسرور عظیمی- احمد علامه دهر- منوچهر علی پور- مهدی علیاری- حمیده بانو عنقا- ژوبین غازیانی- شهاب غزالی- امیر غفارمنش- امیر غفاری- عباس غفاری- سولماز غنی- شقایق فراهانی- جلیل فرجاد- مارال فرجاد- مونا فرجاد- فرشاد فزونی- نیره فراهانی- شبنم فرشادجو- عبدالرضا فریدزاده- شمسی فضل اللهی- اندیشه فولادوند- رضا فیاضی - محسن قاضی مرادی- هنگامه قاضیانی- فرهاد قائمیان- فرید قبادی- محمود قبه زرین- فروغ قجابگلی- اکبر قدمی- اکبر قهرمانی- رزانه کابلی- الهام کردا- لادن کنعانی- گرشاسب کیان بخت- جمشید گرگین- شکرخدا گودرزی- رضا گوران- مینا لاکانی- وحید لک- افسانه ماهیان- عباس محبوب- گلزار محمدی- کیوان محمودنژاد- رامین محمودیان- لادن مستوفی- ناهید مسلمی- امیر مشهدی عباس- سیما مطلبی- مریم معینی- شبنم مقدمی- سوسن مقصودلو- کیهان ملکی- فرحناز منافی ظاهر- ولی الله مومنی- رضا مهدیزاده- شیوا مهرزاد- مهدی میامی- سیما میرزاحسینی- سمانه میرزاحسینی- فهیمه میرزاحسینی- مینو میرشاه ولد- رویا میرعلمی- بهروز میرلو- ناصر ممدوح- هدا ناصح- علیرضا ناصحی- رامین ناصرنصیر- افسانه ناصری- شهین نجف زاده – فرزانه نشاط خواه- پریوش نظریه- رسول نقوی- ایرج نوذری- امیر نوری- فرشته نوید- صادق هاتفی- تبسم هاشمی- افشین هاشمی- کاظم هژیرآزاد- عزیزالله هنرآموز- ندا هنگامی- حسن وارسته- مهوش وقاری- محمدامیر یاراحمدی
آناهید آباد- بهنام آدینه زاده- سیمین آزادی- بهنام آسبان- ندا آصف- امیرمسعود آقابابایی-میترا آقامیری- محمود آیدن- حمید ابراهیمی- نرجس ابراهیمی- سعید احمدی- مهران احمدی- مصطفی احمدی- احمد احمدی- آزاده اخلاقی- مجید اخوان- علی اصغر اخوان مقدم- بابک اخوان- امیر ادیب پرور- فرهاد ادیب مهر- فرهاد ارجمندی- احمد اردلان- سعید اژدر- ایما استمراری- علی اسداللهی- کیارش اسدی زاده- مانفرد اسماعیلی- مرجان اشرفی زاده- علی اعلایی- دانش اقباشاوی- علی اللهیاری- تیما امیری- امیراحمد انصاری- سحر انصاری- ستار اورکی- ابراهیم ایرج زاد- جهانبخش ایمانی- امین ایمانی- حسن ایوبی- داود بابایی- بشاش بافکر- روح الله برادری- شیرین برق نورد- علیرضا برومند- آرش برومند- عباس بلوندی- فرامرز بهرامپور- رضا بهرامی نژاد- فریدون بهمنی- اصغر بیچاره- هدیش بیگدلی شاملو- امیر پرتوزاده- مهدی پروین- راحله پروین نیا- بابک پناهی- محمد پورراد- مهدی پورموسی- فرید پوروالی- امیر تجربه- آذر تجلی- نیکا ترابی- علی تصدیقی- محمد تقی نیا- مهدی توحیدپور- بهرنگ توفیقی- علی تیموری- مهدی جعفری- زهرا جعفری- سیدمحمود جعفری- مسعود جعفری پور- پیمان جعفری- امیر جغتایی- فرشته جغتایی- رضا جمالی- محمد جمشیدی- رضا حاج درویش- کیانوش حاج رمضانی- کاوه حاج رمضانی- وحید حاجیلویی- حسین حج گذار- امیر حسینی- پیمان حقانی- داریوش حکمت- جلال حمیدی- بهمن حمیدی- بهمن حیدری- وحیده حیدری- عاطفه خادم الرضا- محسن خان جهانی- امیرحسین خانکلانی- محمود خرسند- فرحناز خسروآبادی- سیما خضرآبادی- آرش خلاقه دوست- جمشید خندان- محسن خوش صفا- مهدی دارابی- خسرو دارسنج- بهمن دادفر- گلچهره دانش- نادر داوودی- بهرنگ دزفولی زاده- محمدرضا دلنوازی- نفسیه ذاکری- الهام راد- رضا رادمنش- روزبه رایگا- عباس رجبی- لادن رحمتی- مازیار رزاقی- حسین رزاقی- عباس رستگارپور- دکتر مصطفی رستگاری- امیر حسین رسولی- علیرضا رسولی نژاد- شیوا رشیدیان- زهره رضایی- نادر رضایی- افشین رضایی- غفار رضایی- احسان رفیعی جم- لیلا رنگرزان- حسن روح پروری- امیر روحی- حسین روزبه- علی زارع- مهرداد زاهدیان- واینا زرافشان- سیامک زمردی مطلق- کامبیز زندی- مهران زینت بخش- امبرمهدی ژوله- محمدحسین ساداتیان- سید احمد ساکت- محمد سال افزون- مختار سائقی- کاوه سجادی حسینی- کامران سحرخیز- ابراهیم سعیدی- فیروز سلطانی- مینا سلیمی- حمید سلیمی- بهرنگ سنجابی- پیام حسین سوری- سیدنادر سید محمدی- فریبرز سیکارودی- مانیا سیمون- شیرین شازده سدهی- مسعود شاهوردی- حامد شریفی نیا- احمدرضا شجاعی- بهروز شعیبی- علیرضا شمس- سعید شهرابی- مازیار شیخ محمودی- افسانه شیخی- کامیار شیسی- داریوش صادق پور- مسعود صادقیان- ایمان صفا- ابوالفضل صفاری- دلیله صوفیانی- علی طالب آبادی- ظفر طاهری کریمی- ناهید طلوع- ایمان طلوع- آیدین ظریف- غزاله ظهوری- علی ظهوری- بهروز عابدینی- ایرج عاشوری- رضا عاطفی- داریوش عبادی- پیمان عباسی- عبدالله عبدی نسب- جعفر عروجی- معصومه عروجی- امیر عزیزی- مهرداد عسگری- علی عطار- کریم عظیمی- شهرزاد عقیلی- ساسان علائیان- علی علویان- محمدرضا علی اکبر- فهیمه علی اکبری- شهاب عموپور- داریوش عنیانی- محدرضا غفاری- محمود غفاری- حسن غفاری- فرمیسک فاریا- نوید فرح مرزی - کمال فرهنگ- آرمان فیاض- ندا قائدی- محراب قاسم خانی- امیر حسین قاسمی- طاهره قاسمی- فریبرز قربان زاده- امید قربانی- افسانه قلی زاده- محمد هادی قمیشی- کاوه قهرمانی- منیر قیدی- بهروز کاشانی- زیبا کاظمی- پرنیان کاظمی پور- ابوالفضل کریمی- بهنام کریمی- غلامرضا کزازی- مهرداد کسری- سام کلانتری- کامران کیان ارثی- آوا کیایی- خسرو کیوانمهر- رضا گرگانی- فرشاد گل سفیدی- محمد گنجعلی- مجید گودرزی- محمدرضا گوهری- مهرداد لشکری- مجید لیلاجی- حسین مجد- امیرعلی محسنین- فرشاد محمدی- جمشید محمدی - سید محمد محمودی- علی مردانه- سروناز مستوفی- یوسف مصدقی- سحر مصیبی- غزاله معتمد- نادر معصومی- محمود مقدسی- مهناز مقدم- کیوان مقدم- پرستو مقدم- رضا مقصودی- داریوش منتظری- اسماعیل منصف- محمدرضا منصوری- شیما منفرد- امیر موسوی- محمود موسوی نژاد- آرمان موسی پور- مهران مهری- حسین مهکام- اسماعیل موحدی- بهزاد مولود- همیلا موید- جهانگیر میرزاجانی- سعید میرزایی- امین میرشکاری- تهمینه میرمیرانی- بهناز نازی- رضا نامی- پویا نبی- محمدرضا نجفی- سارا نجفی- ساسان نخعی- نغمه نظری- شهرام نمایان- مجید نیامراد- شرف النسا نیرومند- آرزو نیک پور - مهتا نیلفروشان- پریناز هاشمی- روح الله هاشمی- مرتضی هدایی- مریم هژیروند - چاوش هنرآموز- آذر هوشیار- سعید واثق- امیرعلی واجد سمیعی- رضا واعظی- مهدی ورپایی- فرهاد ویلکیجی- یوسف یزدانی- علی یعقوبی- سارا یوسفی
هنرمندان حامی محمود احمدی‌نژاد هم بیانیه‌ای امضا کردند
سینمای ما - در مقابل بیانیه 800تن از هنرمندان سینما و تئاتر و تلویزیون از میرحسین موسوی و جمعی از هنرمندان تجسمی از کاندیداهای اصلاح طلب تعداد 98 نفر از نویسندگان، شاعران و سینماگران طی بیانیه ای، حمایت خود را از محمود احمدی نژاد، نامزد ریاست جمهوری دوره دهم اعلام داشتند.
خبرگزاری فارس اسامی امضاکنندگان بیانیه مذکور که در میان آنها بخشی از مدیران فرهنگی دولت نهم نیز به چشم می خورد را به شرح زیر معرفی کرده است: حمید سبزواری، مشفق کاشانی، سیمین دخت وحیدی، خلیل عمرانی، عباس براتی پور، احد ده بزرگی، حمید هنرجو، محمد عزیزی (نسیم)، سیدمحمد هاشمی فرد، مریم سقلاطونی، سیدمحمدجواد شرافت، حامد حجتی، رضا عبداللهی، همایون علیدوستی، سیف الله مدبر، رضا غلامحسین نژاد، سیروس مرادی، مرتضی اردستانی، طاهره دهقانی، عباس محمدی کلهر، نوشین نامداری، سیدعلی ابراهیمی، زینب عوض پور، غلام امینی دومشهری، سیدوحید سمنانی، سیروس مرادی، فاطمه طارمی، فاطمه مردانی، رضا سلیمانی، سیدمحمد هاشمی فر، جلال محمدی، محمدحسین نعمتی، امیر عاملی، غلامرضا کافی، محمدامین جعفری حسینی، محمد مرادی، میلاد عرفان پور، محمدمهدی سیار، علی محمد مودب، سیروس عبدی، سیدمحمد قاضی، حمید گروگان، راضیه تجار، امیرحسین فردی، محمد حمزه زاده، محسن مومنی، احمد عربلو، شهریار زرشناس، امیر مرادحاصل، محسن پرویز (معاون فرهنگی وزیر ارشاد)، رضا رسولی، محمدرضا جوادی، محمدرضا سرشار (رضا رهگذر)، مظفر سالاری، مجید عمیق، مجید محبوبی، جلال توکلی، اصغر استادحسن معمار، مریم شریف رضویان، منیژه جانقلی، مهدیه ارطایفه، محمد سرشار، لیلا قره گزلو، ابوالفضل طاهرخانی، علی اکبر کسائیان، مجتبی رحماندوست، یحیی علوی فرد، ذبیح الله رحمانی، معصومه سادات علیزاده، الیاس علی پور، ابراهیم اخوی، لعیا اعتمادی، وجیهه علی اکبری سامانی، نادره عزیزی نیک، سهیلا عبدالحسینی، احمد شاکری، محمدعلی گودینی، علی اکبر والایی، فرخنده حق شنو، هادی سجادی پور، کمیل خجسته، فرج الله سلحشور، منوچهر حقانی پرست، جهانبخش سلطانی، سیدعلیرضا سجادپور، جواد شمقدری (مشاور هنری رئیس جمهور)، ابوالقاسم طالبی، شهریار اسدی، محمد مهدی نوری، داوود توحیدپرست، اسماعیل سلطانی، جعفر دهقان، رضا برجی، حمید بهمنی، شهاب الدین ملت خواه و شهریار بحرانی.
* مسعود كيميايي در آستانه‌ دهمين دوره انتخابات رياست‌جمهوري:
من مرد خلف سرزمين‌ام هستم
سينماي ما- متن زير نوشته‌اي‌ست از مسعود كيميايي كه در آستانه انتخابات رياست‌جمهوري درباره اين اتفاق مهم نوشته شده است:
مشكل مي‌توان در نوشته‌اي كوتاه درباره‌ي عقيده‌ي سياسي – اجتماعي خودت، با اين همه سرگيجه‌هاي تند و بيمار، روزگاران شاداب و كوتاه، بي‌اختياري‌هاي فراوان در عقيده و تاليف‌هاي چند دهه‌ي خودت در نزديك به هفتاد سالگي‌ات بنويسي. نه افراشته و چه به تحقير فيلم ساخته‌اي، كتاب نوشته‌اي و مقاله سياه كرده‌اي.
من مرد خلف سرزمين‌ام هستم. هيچ‌گاه دست در دست صاحب نان نداشته‌ام، چون خود صاحب گندم بوده‌ام. بر سليقه‌ي ديگران به "دليل" فيلم نساخته‌ام كه خود صاحب سليقه بوده‌ام. بسيار دارم كه بگويم، كه گذاشته‌ام به روزگار گفتن. اما قرار دارم راي به رئيس‌جمهور بدهم... كسي مي‌رود، كسي مي‌آيد، اما آن كسِ ما كيست؟ كه بيش‌تر به اخلاق آراسته باشد. به دانشي كه فرهنگ را داور زمانه بشناسد و بداند كه هر تاريخي را با فرهنگ و هنر آن تاريخ مي‌شناسند كه راه به سياره‌هاي ماندني باز مي‌كند.
من نمي‌دانم كسان ديگر نمي‌دانند، اما مي‌دانم "ميرحسين موسوي" مي‌داند. اگر قرار باشد راه اجرا بر او بسته نشود، مي‌توانم به آينده‌ي فرزندان‌ام و تمام شاگردان‌ام كه هنر مي‌خوانند اميد داشته باشم.
از عمر كاريِ من چيزي نمانده است ... اگر دسته‌ي فيلم‌هاي‌تان را نگاه كنيد، چندتايي از آن‌ها را من ساخته‌ام ... روزگار گذرانده‌ام ... سرخوشي ياد نگرفته‌ام ... ميرحسين موسوي را ديدم كه برايش سخت است رئيس‌جمهور شدن. راست مي‌گويد كه براي چه مي‌آيد ... از تجربه‌هايم اندكي گفتم كه بدانيد مسئوليت عقيده در سياست و اين‌همه سالِ رفته را مي‌دانم.«
مسعود كيميايي
ای حمایت از ریاست جمهوری میرحسین موسوی؛
*عباس کیارستمی، ناصر تقوایی و رضا کیانیان آثارشان را در کنار آثار موسوی و رهنورد به نمایش می‌گذارند
سینمای ما - مشهورترين هنرمندان هنرهاي تجسمي ايران نمايشگاهي از آثار خود را در حمايت از ميرحسين موسوي برگزار مي‌كنند. چهره‌هايي چون عباس کیارستمی، پرویز تناولی، آيدين آغداشلو، ناصر تقوايي، رضا كيانيان، محمد احصائی، حسین خسروجردی، صداقت جباری، حبیب‌الله صادقی، فرح اصولی، گیزلا سینایی، کاظم چلیپا، نيكي كريمي، قباد شيوا، جمشيد بايرامي، سيف‌الله صمديان و... 600 اثر هنري خود را در كنار آثار ميرحسين موسوي و زهرا رهنورد به نمايش خواهند گذاشت تا بدين گونه حمايت خود را از «دولت فرهنگي» اعلام كرده باشند.
اين نمايشگاه «رنگ‌هایی برای سبز» نام دارد كه روز شنبه 16 خرداد ماه ساعت 19:30 در گالري پرديس ملت با حضور سيدمحمد خاتمي، زهرا رهنورد و 300 هنرمند برجسته كشور افتتاح مي‌شود.
*منبع : سرو
راه سوم
 فیلم انتخاباتی مهدی کروبی ساخته بهروز افخمی هم به نمایش د رآمد. اندیشه مهرجوئی فیلم کروبی را که صدای متنش ازآن زنی است وپرسش های بی پروای مردم را مطرح می کند بیشتر می پسندد. نویسنده روز از تهران در باره این سه فیلم می نویسد :
کاشکی دستی پرنده ای آزاد کند
اندیشه مهرجویی
1 - "نشانه ی ایرانی بودن"
محمود احمدی نژاد، کاندیدایی ست که در مقام مقایسه با دیگران، پتانسیل بیشتری برای نمود آنچه که دیگران در حد شعار به آن قناعت می کنند، در اختیار داشت.
او چهار سال رئییس جمهورایران بوده است و اگر دیگران تنها به شعار های انتخاباتی خود و عقبه ی فعالیت ها ی سیاسی تکیه می کنند او می بایست و شایسته است که بر آنچه آنجام داده است انگشت بگذارد.
جواد شمقدری، از فیلم سازان انقلابی و حیطه ی جنگ است. او چهار سال قبل نیز سازنده ی فیلم انتخاباتی احمدی نژاد بود و بنا به گفته ی خودش هر دو فیلم شباهت های بسیاری به یکدیگر دارند چون ایشان ( رئییس جمهور ) تغییری نکرده است.
سوال اساسی و محور تحلیلی عملکرد احمدی نژاد در فیلم شمقدری همین مسئله است. اینکه او چهار سال تمام وقت داشته است تا به مقادیر بسیاری از آنچه که دیگران شعارش می خوانند، پیکره ی عمل پوشانده باشد.
او از مردم شروع می کند. و تنها نقطه ی کلیدی زورآزماییش برای کسب دیگر بار این کرسی،حضور به کرات او در میان مردم است. سفر های استانی و قرار گرفتن در میان آن بخش از مردم مناطق محروم روستا یی و شهر های دورافتاده وجه بارز این قسمت را در بر گرفته است. درست همان جایی که بنا بر گفته بسیاری از کارشناسان جامعه ی هدف احمدی نژاد برای کسب آراء است.
مردم رنج کشیده و محروم در پی او هراسان و خوشحال می دوند تا شاید از فضل عالمانه ی او آنگونه که خودش می گوید، بهره ای را شامل خود کنند.
خواستگاه قومی و طبقاتی شهرستان های دور افتاده در فیلم به وضوح و کرات دیده می شود. این در حالی ست که مشکلات شهرنشینی آن هم کلان شهری چون تهران و یا شهر هایی از این قبیل در پرداختن به مشکلات گروه اکثریت آنان، در فیلم جایگاهی ندارد.
آیا دغدغه ی ایران و ایرانی به برق و گاز رسانی و آبادانی چند روستای دور افتاده محصور می شود؟ انگار او برای کسب حد اکثری آراء تلاشی نه از روی ناتوانی که به عمد انجام نمی دهد. آیا مشکلات بزرگ و عدیده ای که هر ایرانی دارد با آن دست و پنجه نرم می کند در میان افکارو برنامه های او جایگاهی ندارد؟
گزیده ای از سخنان سال 84 او عینا در فیلم دوم تکرار شده است.او بعد از گذشت چهار سال که مدت زمان مکفی برای نشان دادن هر آنچه که یک فرد در این منسب می تواندانجام دهد است، هنوز هم سعی در گزینش سخنرانی های دارد که بر دولت های پیش از خود خرده میگیرد. آقای رئیس جمهور، آنها هرچه بوده اند تمام شده است شما چه کرده اید؟ این سوالی نیست که شمقدری پاسخ آن را در فیلمش آنگونه داده باشد که ملت می خواهد نه آنچه که رئیس جمهور می خواسته و انجام داده است.
توجه او در فیلم به نیازهای زنان و کودکان نیز از همین نوع نگاه محرومیت زدایی و کسب حد اقل ها نشات می گیرد. در این میان مشکلات جوامع شهری باز هم خواستگاهی ندارد. او چاشنی عاطفه و احساس را با عناصری چون قومیت باوری، حداقل خواهی و مقدس نمایی ترکیب می کند و نتیجه اش آن می شود که دیده ایم.
زن در هیبت فردی سالخورده که پیش پا افتاده ترین ها را طلب می کند، نشان داده می شود. کودکان در فیلم او گریه می کنند و آنچه را که می خواهند کاملا انتزاعی ست. آیا زنان و کودکان جوامع شهری نیز با اینگونه نیازها همزادپنداری دارند؟ موضع فیلم ساز و احمدی نژاد در مقابل این شمول حداکثری نیازها و دغدغه های واقعی چون اعتیاد، بیکاری، ازدواج، مسکن، تورم و بسیاری از آنچه مردم به آن دچارند در کجا قرار دارد؟
از منظرگاه کارگردان جایی برای طرح این مسائل وجود ندارد. انگار شمقدری در پی کسب نظر مساعد آنچه که مردم واقعیتش می نامند نیست و می خواهد تنها سفارش دهنده ی کار خود را راضی نگه دارد و انگار فیلم را تنها برای او خواسته است نه ملتی که نوع و جنس نیازهایشان متفاوت از آنچه که در فیلم دیده می شود می باشد.
اگر چه پرداختن به همین طبقات اجتماعی نیز در خور شان هویت ایران و ایرانی نمی باشد. مردم بیچاره در هر کجای این مرزو بوم چه فرق می کند، آنچنان در پی خودرو رئیس جمهور خود می دوند که گویی عنان نفس کشیدن را او به آنهاعطا کرده است. آیا این شان و مقام یک فرد ایرانی ست که بنا به گفته ی همین دولت در راس هرم اقتدار و قدرت دنیا ایستاده است؟ ملتی که نمی تواند این قدرت منتسب به خودش را حتی در کسب حد اقل ها نشان دهد. مگرنه اینکه از دیدگاه همین دولت رئییس جمهور، خدمتگذار ملت و فردی هم شان با ایشان است. هم شان بودن در دایره ی معانی ایشان لذتی مسرورانه از به دنبال کشیدن جماعتی محروم و به رخ کشاندن این مورد به جهانیان است؟
شمقدری می گوید از دیدگاه رئییس جمهور پخش زنده ی فیلم با آنچه تدوین شده و تلاش های فنی برایش صورت پذیرفته است، تفاوت چندانی ندارد. آنچه مهم است محتوای آن است. این دیدگاه احمدی نژاد است اما شمقدری در کجای این قضاوت و در چه مقامی ایستاده است؟ فرمانبردار محض و یا هنر مندی که می تواند و باید جنبه های زیبا شناسانه ی هنرش را در فیلم متجلی کند؟
شمقدری کارگردانی ست که فیلم " بر بال فرشتگان " او جزو صد فیلم برتر سه دهه فعالیت سینمای پس از انقلا بعنوان گرفته است. به خوب و بد بودن عملکرد کارنامه ی او در این مجال کاری نداریم، بحث بر سر بنیه ی هنری اوست که اگر نداشت بدون شک در این طبقه بندی قرار نمی گرفت. هنرمند به دیگران خودش و هنرش را می قبولاند نه انکه به او قبولانده شود که آنچه انجام دهد چیزی نباشد که بابد باشد.
"*خنکای آواز تابستانی؟ "
مسئله ی مجیدی اما چیز دیگری ست. اگر به گذشته بر گردیم اولین قدم می برد خاطرمان را به یاد جوان معترض بایکوت را که تز ایدئولوژیش از چهره و کلامش می زند به قاب تصویر
یادمان می آید که مجیدی همیشه و همه جا ایدئولوژیک بوده. چه آن زمان که زندانی کلاه و عینک بر چشم فیلم بایکوت را محکوم به پذیرش ایدئولوژی اش می کند و چه آن زمان که در برابر سروش موضع می گیرد که این آقا مرتد است و باید کشتش.
وجه غالب تفکر هنری او ( اگر جریان انتقادای وی به دکتر سروش را در نظر نیاوریم ) پیرامون مسائل گریبان گیر جوامع حاشیه ای شهر نشینی، بافت های بی چیز و فقیر اجتماعی و انسان هایی از این حال در سیلان است.
وقتی رنگ خدا را می بینی شاعر می شوی. ماهی های گلی آواز گنجشک ها را که بی نفس بر روی زمین می بینی دستانت می رود به سمت تصویر که چون کودک مشتاق فیلم، حرکت انگشتانت را با تمام توان ببری به سمت جوی، جویی که در آب زلالش نفسی بگیرانند.
یعنی فریب خورده ایم از این همه رنگ و زیبایی و اشک که بعد از تماشای فیلم هایش اعنانت را می برد؟
نمی شود مجیدی شاعر هزار رنگ ها را شناخت و قوت اعجاب انگیزش را لمس کرد و از او نخواست در فیلم تبلیغاتی اش، دستی پرنده ای را آزاد نکند. ماهی ای در حوض نیلگون بی انتهای آزادی رها نشود. نمی شود که از او حجوم بی امان عاطفه و احساس ناب را نخواست.
مگر می شود که ندیده باشد اشتیاق وصف ناپذیر دختران و پسران جوانی را که از شادی آنچه که نمی دانند چرا ( و این درد آنانی ست که می دانند در پس موج سبز چه رنگی نهفته است ) درو دیوار و بر روی و خود را منقش به نوارها و الیاف سبز کرده اند.
مگر می شود که موسوی و او ننشسته باشند و نگفته باشند که من چه عواطفی را با چه شعار هایی بر انگیختم و حالا که نوبت پخش آنچه در ید دارم از بزرگ ترین رسانه ی ملی ست، تو برای من آنچه را بساز که نگفته ام. که دیگرانی چون احمدی نژاد گفته اند. با تفاوت های اندکی چون تاکید بر قومیت های زبانی و...
شاید هم به مجیدی گفته است که خلاقیت هنری ات را بریز دور و آنچه را بساز که خوب بلد نیستی.
کجاست آزادی؟ کجاست نقش زن در کنار مرد؟ کجاست مدنیت و جامعه ی مدنی؟ کجاست آنچه که آن همه جوان در سالن ورزشگاه آزادی... آه آزادی
یاد آن شعر شاملو می افتم. می خواهم خطابش کنم به موسوی و شعار هایش که در فیلم نبود :
تمام الفاظ جهان را در اختیار داشتیم و آن نگفتیم که به کار آید
چرا که تنها یک سخن
یک سخن در میانه نبود
-         آزادی -
ما نگفتیم اما
تو تصویرش کن.
ما که سنمان قد نمی دهد. پدرم می گوید " سر اومد زمستون " ترانه ی سرخی ست که سر سبز خیلی ها را به باد داد. می گوید چقدر روز گار غریبی شده است... خوب و بد، درست و نادرست، سره و ناسره را، زمان مشخص می کند. چیزی روزی بد است و روزی مظهر چیزی نیک. می گوید " یه شب مهتاب " را کاش می فهمیدید و می دانستید که چه بر ما گذشت؟ می گوید " بوی عیدی " برای شما نسیت. نسل شما نمی فهمیدش که اگر می فهمید مجری جوان رادیواش نمی گفت بشنوید یک سرود زیبا از فرهاد مهراب !!! را.
فکرش را که می کنم، پدرم راست می گوید.
موسوی کدام است؟
آنکه به خاطرش خیلی ها سبز پوش شده اند و از خوشحالی آنچه که نمی دانند چیست در خودشان گم، و یا آنچه که مجیدی ساخته است و آنچه نیست که این موج از او و مجیدی انتظار دارند. با این وصف، حالا چه فرق می کند که زن معترض توی فیلمش بازیگر تئاتر باشد و یا زنی که زندگی را بازی می کند هم از آنگونه که بیشماری از مادران، که افیون و اعتیاد سبزی کاشانه هاشان را سیاه کرده است. اگرچه فیلم با ضرباهنگی تند شونده، پیش می رود اما بحث محتواست. کاش فیلم در همان معصومیت کودکی موسوی می ماند تا آنکه او بزرگ شود و کوچک ترین نشانی از همراه قابل الگو برداریش ( زهرا رهنورد ) توسط دیگر کاندیدا ها در فیلم نباشد. کوچکترین رگه ای از موج حامیانش در اقشار مختلف و گرو ها نباشد. یکی از معدود شاعرانگی مجیدی در فیلم، سکانسی ست که موسوی کنار جاده ایستاده و به دور دست خیره شده است. دور دست اینده ی انتخاباتی خودش و یا موج سبزی که آینده شان را از او می خواهند. اگر که بر مسند ریاست جمهور بنشیند. شاید موسوی هر آنچه را که نگفته است گذاشته است برای فیلم بعدی خود. اگر چنین هم باشد موسوی را آنقدر خوب می شناسیم که این توجیه را نخواهیم پذیرفت. اگر موج سبز او توقع مخاطبان و دوست دارانش را بالا برده است، فیلم مجید مجیدی این نهیب را می زند که سالی که نکوست...
*شعارهایی برای جامعه ی روشنفکری
جدای از تمامی حرف و حدیث ها، شخصا علاقه ی زیادی داشتم فیلم کروبی را نظاره گر باشم. مدام این دغدغه ذهنم را قلقلک می داد که این همه شعار های خط قرمزی را می خواهد چگونه در حد اقل های تلویزیونبگنجاند. شیخ که رایزنی ها ی او معروف است می خواهد با این همه آدم پس زده از قاب رسانه ی ملی چه بکند.
چهره ی مدبر کرباسچی را که می بینم کمی " مرد عمل بودن " و بی هیچ نگرانی از وعده هایی که شیخ داده است در ذهنم مجسم می شود
 کرباسچی مدام از فقر مردمی می گوید که به قول خودش نیازی به عوام فریبی ندارند و فقیر فقیر است و آنقدر قابل رویت که نیازی نیست بروی و توی روستاهای دور افتاده برایش مدرسه و خانه بسازی. توی همین تهران، اصفهان، مشهد و... به اطرافت نگاه کن. نمی بینیشان؟ سوال کنندگان از کروبی با قاطعیت رعب آور بی هیچ هراس پرسش گری می کندد. از شهریه های دانشگاه تا مبحث آزادی حجاب، از بازنگری قانون اساسی تا ضمانت اجرایی شعارها. از آن سو پرسش هایی که هر بیننده ینا آشنا به پخش این حرف ها از رسانه ی ملی را، می نشاند روبروی تلویزیون، در جستجوی پاسخی قاطع تر می ماند و می ماند و می ماند. کروبی اگر چه با مهربانی پاسخ می دهد اما آیا اگر سوال ها را در یک کفه ترازو و پاسخ ها را در کفه ی دیگرش بگذاریم، این داده ها با هم برابری می کند؟
استفاده از کلوز آپ های بیشمار در فیلم می خواهد چهره ها را در اذهان عموم حک کند. این آدم ها را به خاطر بسپارید. چهره هایی که هر کدام از آنها سبقه ی فعالیت هایی را با خود حمل می کنند. اما سهم کرباسچی در تصرف آن از دیگران بیشتر است. او بیش از دیگران می پرسد. چهره ای قاطع و خسته دارد. می خواهد اثبات کند که کروبی مرد عمل است. تاکید می کند. می پرسد و به نتیجه ی مطلوبش می رسد.
شاید بزرگ ترین رندی افخمی در ساخت این فیلم استفاده از نریشن صدای زن در توضیح صحنه های فیلم است. او با این شگرد وجه خالی دیگر کاندیدها را از منظر عدم توجه به نقش زنان پرمی کند. بخشیدن این نقش روایتی به زن در کنار سوال بنیادی که کدیور راجع به ممنوعیت حجاب از او می پرسد، این وزنه ی برابری زن و مرد را در جامعه ای بازو آزاد نشان می دهد. اگر چه کروبی با رندی از دادن پاسخی در خور شان سوال کدیور تفره می رود و آنی را می گوید که به کار نیاید.
پرسش کنندگان، بی پروا سوالاتی را می پرسند که شاید عموم مردم، از منظر رویکردهای عقیدتی، کمتر دغدغه ی آن را داشته باشند. اگر چه او صراحتا رابطه ی با امریکا را در میان پاسخ هایش نمی گنجاند اما کرباسچی با صراحتی مثال زدنی می خواهد که تکلیف آنده ی اگر رئیس جمهور شدش را با ایم موضع مشخص کند.
 کروبی شعار های انتخاباتی خود را در فیلم اول برای رفع نیاز های عموم افراد اجتماع تقسیم می کند اما سهم جامعه ی روشنفکری در این میان بیشتر است.
افخمی همچون فیلم قبلی، سعی دارد کروبی را در مواجه با افراد سوال کننده قرار دهد. آنها از او ضمانت اجرایی می خواهند و او برای این ضمانت اجرایی سابقه ی خود رااز تلاش برای آزادی زندانیان سیاسی شرح می دهد.
 افخمی که در حال ساخت به قول خودش پروژه ی بزرگ " فرزند صبح " است، و با تجربه ی سیاسی که دارد بهتر می توانست جنبه های هنری کار را در خور بار محتوایی فیلم بالا ببرد. اگر چه اعتقاد دارم که او اصلا نمی خواسته است خود را در گیر این سائل بکند و تنها محتوای مجزای از دیگر کاندیداها در ذهن او بوده است. شعارهایی چون حقوق شهروندی، برابری زن و مرد، رفاه و بیمه ی اجتماعی و سهم حداکثری هر ایرانی از سرانه ی نفتی.
اینکه شعارهای کروبی تا چه اندازه در حیطه ی قدرت رئیس جمهور تعریف می شود سوال دیگری ست که از او می پرسند : اگر نگذاشتند و جلویتان را گرفتند چه؟ در کنار مدیران خود می ایستید و راستش را می گویید یا آنکه نقاب چهره در ابا می کشید و چند گام به عقب بر می دارید؟
این صریح ترین پاسخ اوست. نه، می ایستم و حمایت می کنم
داریوش مهرجویی
-  اصلا فرصت قهر و ناز كردن نداریم، باید فكری به حال و روز خودمان بكنیم كه هیچ تعریفی ندارد، هیچ كس جز خودمان هم نمی‌تواند به خودمان كمك كند، كاش از این حق اصلی و مهم خودمان كه می‌تواند یكی از تاثیرگذار‌ترین مسائل برای آینده باشد، استفاده كنیم و هدرش هم ندهیم. در مورد كاندیداها تحقیق كنیم و براساس شناخت خودمان به كاندیدای مورد اعتمادمان رأی دهیم.
2- مدیریت یك علم است و من بارها در تمام این مدت و در تمام گفت‌وگوهایم اشاره كردم برای دانستن مدیریت باید درسش را خواند و یا در زمینه‌اش مطالعه كرد، چیزی كه این روزها آن را در حوزه‌های مدیریتی نمی‌بینیم. انگار هر كس كار خودش را می‌كند و به مدیریت با دید علمی نگاه نمی‌كند. مشكلات اقتصادی و فرهنگی كه این روزها می‌بینیم و این كه هر چند روز یك‌بار فرد جدیدی بر رأس كار می‌آید، نشانه عدم شناخت علمی و كارشناسی است. این عدم شناخت اگر ادامه پیدا كند، ضربه‌های جبران‌ناپذیری بر پیكره ایران خواهد زد.
هزینه‌ها را قبلا داده‌ایم، همان وقتی كه روی حرفی حساب می‌كنیم و فیلم می‌سازیم و فیلم توقیف می‌شود، همان وقتی كه ناكارآمدی‌های مدیریتی همه چیز را به هم می‌ریزد، هزینه‌ها را دادیم.
به جرأت می‌توانم بگویم سینما در دوره‌های قبل به ویژه در دولت هشتم وضعیت بسامان و بهتری داشت و در جهت سینمای فرهنگی حركت‌های درستی داشتیم. نباید زحمت‌های دولت‌های قبلی را به باد داد و همه چیز را خراب كرد، این روزها این سینمای از رونق افتاده و كم‌نفس نیاز به كمك دارد؛ كمكی كه شاید میرحسین بتواند به آن بكند. همین است كه می‌رسیم به قضیه حمایت هنرمندان! هنرمندان باید از سینمای خودشان دفاع كنند و به كاندیدایی كه می‌شناسند رأی دهند و از او اعلام حمایت نمایند. عده‌ای می‌گویند هنرمندان نباید این‌گونه واضح به دفاع از كاندیدایی بپردازند، ولی هنرمند هم مثل هر كسی آزاد است و می‌تواند از عقایدش دفاع كند.
4- موسوی مرد عمل است، شعار نمی‌دهد، این را در نخست‌وزیری دوران جنگش به وضوح حس كردیم، او امتحان خودش را به عنوان یك مرد روشنفكر پس داده، میرحسین را به‌عنوان مرد عمل می‌شناسم، او هدفش سازندگی است و نگاهی عمیق و مردمی دارد، همین نگاه مردمی است كه ما را به آینده امیدوار می‌كند.
5- تجمع و اعلام حمایت قاطعانه هنرمندان از میرحسین موسوی، باعث ترغیب مردم است و می‌تواند كسانی را كه خیال رأی دادن ندارند به تكاپو وادار كند. این خیلی مهم است كه ما بتوانیم آرای خاموش را به پای صندوق‌های رأی بكشانیم. این یك اصل مهم است كه باید به آن فكر كرد و برای رسیدن به آن از هیچ تلاشی فروگذار نبود.
اگر رئیس جمهور آینده ما میرحسین موسوی باشد كه خودش می‌داند چه باید بكند. حداقل خیالمان راحت است كه میرحسین كتاب خوانده و اهل هنر است. این را از وقتی كه فرهنگستان هنر را اداره می‌كرد می‌دانستم. مدیریت موسوی در هرجایی كه پا می‌گذارد، به‌قدری قوی و درست و كارآمد است كه جای هیچ شك و شبهه‌ای را نمی‌گذارد. من مطمئنم مهندس موسوی با آوردن یك وزیر فرهنگ حاذق و با سواد كه حداقل اسم بازیگر‌ها را بداند و پای حرفش بایستد، همه چیز را درست می‌كند و این فرهنگ از رونق افتاده را كمك می‌كند. همین قضیه من را به آینده ایران و فرهنگ و سینما خوش‌بین می‌كند و احساس خوبی نسبت به آینده به من می‌دهد.
7- بیش از 120 فیلم و كتاب و مجله توقیف شده. جلوی بهترین آثار را می‌گیرند. احساس ناامیدی اهالی فرهنگ را احاطه كرده و كسی به فكر سروسامان دادن به ماجرا نیست. دولت فعلی به وعده‌هایش عمل نمی‌كند و فیلمی كه خودش مجوز پخش و تولیدش را داده توقیف می‌كند. هیچ كس نمی‌داند با توقیف یك اثر چند خانواده از نظر معیشتی زیر سؤال می‌روند. چطور می‌شود دولتی سر حرف خودش هم نایستد؟ مگر می‌شود آدم به راحتی حرف و قول خودش را نقض كند؟ پس تكلیف آن نویسنده، چاپخانه، ناشر و از همه مهم‌تر آن فكر خلاقی كه با این وضعیت از كار می‌افتد چه می‌شود؟ چه كسی می‌تواند
تضمین كند فكر و نیرویی كه این‌گونه در معرض بی‌مهری بی‌دلیل قرار گرفته دوباره بتواند تولید فكر و فرهنگ كند؟ تكلیف این فرهنگ كهن كه به بادش می‌دهیم چه می‌شود؟ چه باید بكنیم برای نیرویی كه توان امرار معاش و تامین هزینه‌های معیشتی‌اش را ندارد؟ آیا تضمینی هست كه این نیرو باز هم به درستی رفتار كند؟
 -8 ز مردم می‌خواهم یك بسم‌الله بگویند و وارد عمل شوند و تلاش كنند برای آمدن رئیس جمهوری كه مرد عمل است، كتاب خوانده و دلش برای هنر می‌تپد. به مردم می‌گویم تلاش كنیم برای آنكه دیگر فیلمی توقیف نشود، برنامه‌های دوست داشتنی‌مان را ببینیم، كتاب‌های مورد علاقه‌مان را بخوانیم، به آینده‌مان امیدوار باشیم و گاهی بدانیم اتفاقات خوبی در شرف وقوع است...
اگر شرایط همین‌گونه پیش برود، من آینده زیبایی برای خودمان متصور هستم. میرحسین به‌عنوان یك مرد فرهنگی و كسی كه سابقه مدیریتی درست دارد و اصلا می‌داند مدیریت یعنی چه، می‌تواند این اوضاع بی‌سروسامان ما را درست كند. حداقل دلمان خوش است كه، وزرایش سر جای خودشان هستند و با علم روز پیش می‌روند. من به آینده مملكت با وجود میرحسین موسوی به شدت خوش‌بینم. البته به شرط آن‌كه بعد از آن هم پشت او را خالی نكنیم و ما هم سر حرفمان بایستیم.
1سلام من را به آقای موسوی برسانید و بگویید كه منتظر آمدنش هستیم و دوست داریم برایمان وزیر فرهنگ كتابخوان انتخاب كند. به او بگویید ما به آینده خوش‌بینیم.

ستادهنرمندان واهل فرهنگ درحمایت ازموسوی

تاریخ: 1388/2/13

کد مطلب: 1691

*ستادهنرمندان واهل فرهنگ درحمایت ازموسوی
تاریخ: 1388/2/13
کد مطلب: 1691
سيفا : در پی پیشنهاد سید محمد خاتمی مبنی بر شکل گیری ستادهای مردمی و مستقل در حمایت از مهندس میرحسین موسوی ، ستاد هنرمندان و اهل فرهنگ با شعار" ائتلاف دولت فرهنگی، فرهنگ غیر دولتی " در حمایت از مهندس موسوی راه اندازی شد .
موسسان این ستاد گروهی از اهل فرهنگ ، هنر و مدیران فرهنگی دوره اصلاحات هستند که با صدور بیانیه ای کوتاه اعلام موجودیت کرده اند.
در بخشی از بیانیه این ستاد آمده است : در سال های اخیر ، مجموعه فعالیت ها و جهت گیری های به تقویت دخالت و تسلط گسترده دولت در عرصه فرهنگ و هنر انجامیده واز نقش هنرمندان و اهل فرهنگ کاسته شده است ، به نحوی که برای بسیاری از نهادهای غیردولتی که در گذشته تاسیس شده اند و در تصمیم سازی ها و تصمیم گیری های دولتی به نمایندگی از صنوف مختلف فرهنگی و هنری نقش ایفا می کردند ، عملا نقش چندانی قایل نیستند.
این بیانیه می افزاید : از زاویه ای دیگر سخت گیری های روز افزون باعث شده است که آفرینش هنر و ادبیات مستقل با موانع اساسی رو به رو شود ، در حالی که هنر و ادبیات در کنار تاثیرهای بزرگ فرهنگی بر مردم ، به تعبیر مهندس موسوی می تواند راهنمای حکومت ها برای شناخت پیچیدگی های جامعه باشد . مجموعه این سیاست ها و عملکرد ها نه تنها بر کیفیت هنر و ادبیات ایران تاثیر گذاشته و با به حاشیه راندن هنر و ادبیات اصیل ، نوعی هنر و ادبیات عامه پسند را تقویت کرده است ، بلکه نشانه های آن خود را در آمارهای کمی نشان داده و بر اساس آمارهای رسمی منتشر شده کاهش تولید در عرصه فرهنگی رو به رو بوده ایم .
در چنین شرایطی ، انتخاب مهندس موسوی با شعاری که انتخاب کرده است به مثابه فرصتی است برای تقویت نقش و مشارکت تمام نخبگان و به خصوص اهل فرهنگ و هنر در تصمیم گیری ها و تصمیم سازی های کلان جامعه ، زیرا او با انتخاب شعار " دولت فرهنگی و فرهنگ غیر دولتی " عملا نشان داده است که ضمن این که اعتقادی به دخالت و تسلط دولت در امر فرهنگ ندارد ، اما برای فرهنگ نقشی اساسی در دولت قایل است و اهل فرهنگ و هنر را سرمایه اجتماعی و فرصتی برای ارتقای شاخص های اداره جامعه ارزیابی می کند . . او خود می گوید : باید از فضای آمرانه و بسته بترسیم و حیطه فرهنگ را قلمرو آزادی و چند صدایی قرار دهیم تا هنرمند در آن احساس آزادی داشته باشد. بهترین آثار هنری جهان چه در کشور ما و چه در جاهای دیگر، غیر دستوری بوده و در محیط آزاد خلق شده اند. دولت فرهنگی تنها می تواند نقش حامی و بسترسازنده را ایفا کند و به اهل فرهنگ به چشم فرصت نگاه کند .
این بیانیه می افزاید : کارنامه روشن او در مدیریت سیاسی سال های سخت و پیچیده جنگ و حضور هنرمندانه و فرهنگی او در همه این سال ها ما را به شکل گیری دولتی امیدوار می کند که در آن باب گفت و گو با همه نخبگان باز است و به عقلانیت جمعی در اداره کشور احترام گذاشته می شود . ما در طول سالیان گذشته همواره فعالیت های مهندس موسوی را در عرصه های مختلف فرهنگ و سیاسی دنبال کرده ایم و اطمینان داریم که او از معدود چهره هایی است که می تواند فرهنگ را بر صدر بنشاند و به اهل فرهنگ اعتماد کامل دارد و آنان را به چشم فرصت برای کشور می نگرد . شعار او که بر تشکیل دولت فرهنگی و شکل گیری فرهنگ غیر دولتی تاکید کرده است ، خود گویای دیدگاه و نگرش اوست و سابقه او در سال های گذشته موید اعتقادش به آن . خوشحالیم که چهره ای ارزنده ای چون او از میان اهل فرهنگ این سرزمین خود را برای مدیریت کلان جامعه نامزد کرده است .
ما پیشنهاد جناب آقای خاتمی رییس جمهور سابق کشورمان را که یکی از ارزنده ترین چهره های بین المللی روشنفکری و فرهنگی کشورمان است ، پیشنهادی قابل تامل دانسته و ستاد "ائتلاف دولت فرهنگی ، فرهنگ غیر دولتی " را با یاری حضرت حق و همراهی عموم اهل فرهنگ از طیف ها و گرایش های مختلف که به پیشرفت ایران عزیزمان دل بسته اند ، راه اندازی می کنیم .
در پایان این بیانیه ، با اشاره به این که در سال های اخیر چهره های برجسته فرهنگ و هنر در سراسر ایران به کنج انزوا رانده شده اند ، آمده است : ما برای تغییر وضعیت از اهل فرهنگ و هنر سراسر کشور برای تشکیل ستادهای فرهنگ و هنر در استان ها و شهرستان های ایران دعوت کرده و دست آن ها را برای همراهی می فشاریم .

حمایت محسن مخملباف از میرحسین موسوی
بدست shadi • ۱ خرداد ۱۳۸۸ • دسته: ما بسیاریم
محسن مخملباف، کارگردان نام آشنای کشورمان که فیلم‌هایش هنوز هم خاطرات و افتخارات بسیاری را برای ما زنده می‌کند در یادداشتی حمایت خود را ازمیرحسین موسوی اعلام کرد و به روایت افکار و اندیشه‌های میرحسین موسوی پرداخت.
به گزارش گروه سیاسی آفتاب، متن کامل این یادداشت که با عنوان«صفر و صد یا کمی بهتر؟» منتشر شده، بدین شرح است:
- یاد روزی افتادم در دوره انتخابات آقای خاتمی، ماچند تا مسافر درون یک تاکسی نشسته بودیم و بحث انتخابات خیلی داغ بود و راننده که جوانی بود و به نظر می‌آمد تازه گواهینامه گرفته، و هیجان زده بود. و از خوشحالیِ گواهینامه‌ای که گرفته بود، بین مسافرها شیرینی پخش می‌کرد.
اما بی اعتنا به قوانین، با یک غرور زیاد، به شکل خطرناکی رانندگی می‌کرد که نگو و نبین. مسافرها هم بی‌خبر از خطر، سرگرم بحث داغ انتخابات بودند. در بین مسافران زنی بود که می‌گفت: «من رای نمی‌دهم و برایم فرقی نمی‌کند که چه کسی بر سر کار بیاید. من زندگی خودم را می‌کنم».
در همین لحظه ماشین تصادف کرد و سر من و این خانم به شیشه خورد. و هر دو از درد سرمان را گرفتیم. آن خانم که وضعش از من بهتر بود، شروع کرد بر سر راننده جوان فریاد زدن، که «اگه می‌دونستم رانندگی بلد نیستی،
اصلا سوار ماشین‌ات نمی‌شدم».
من کمی که دردم آرام شد و خون سرم را که پاک کردم، گفتم: «خانوم شما که از تجربیات درس می‌گیرین، لطفا در انتخابات شرکت کنین و به کسی که فکر می‌کنین حتی یک کمی بهتره رای بدین، و نذارین ماشین مملکت به دست یک راننده‌ای که ناشیه و تجربه نداره و قوانین رو رعایت نمی‌کنه بیفته، و زندگی من و شما و۷۰ میلیون ایرونی دیگه رو به خطر بندازه».
- منتقدین خاتمی صفر و صدی‌ها بودند. آن‌ها که می‌گفتند چون خاتمی ما را به صد در صد خواسته‌هایمان نرساند، پس به هیچ درد نمی‌خورد. آن‌ها چون به صدی که می‌خواستند در دوره خاتمی نرسیدند، پس انتخابات را تحریم کردند و به موقعیت صفرِ احمدی نژادی در ۴ سال گذشته رسیدند.
اکنون دوباره یک فرصت دیگر است که می‌تواند بر تاریخ ایران، حداقل ۴ سال، و حداکثر خدا می‌داند تا کی! اثر کند.
آن‌ها که پای صندوق نمی‌روند، سهم خود را از وضعی که بعدا پیش می‌آید، فقط در خیال خود کم می‌کنند. و می‌خواهند اگر دوباره وضع صد در صد مطلوبی پیش نیامد، بگویند: ‌ای بابا! تقصیر ما نبود. ما که اصلا در انتخابات شرکت نکردیم.
در حالی که شرکت نکرده‌ها، نقش بیشتری در انتخاب احمدی‌نژاد داشتند تا شرکت کرده‌ها. احمدی نژاد از رای‌هایی که به صندوق ریخته شد، بر سر کار نیامد. او از فرصت رای‌هایی که من و تو به صندوق نریختیم، پیدایش شد.
آمار نشان می‌دهد که ماهایی که در دور دوم قهر کردیم و پای صندوق‌ها نرفتیم، تعدادمان از آن‌ها که به احمدی نژاد رای دادند، بیشتر بود.
من خودم وقتی قلم را برداشتم تا این مطلب را بنویسم، فکر منفی همیشگی به سراغم آمد و از خودم پرسیدم: آیا این مطلب، در سرنوشت انتخابات اثر دارد. . . مدتی در فکر رفتم. و دوباره دیدم از خودم سوال صفر و صدی کرده‌ام. حداقل خاصیت این مقاله این است که خودم را متعهد به رای دادن می‌کند و حتماً،
حداقل روی یک نفر از خوانندگان اثر می‌کند. من اگر به همین دو رای هم دلخوش کنم، خودم را از تفکر منفی صفر و صد نجات داده‌ام. من به کمی بهتر فکر می‌کنم.
من می‌خواهم اگر این بار هم اتفاق بد قبلی تکرار شد، به وجدان خودم بگویم: من رای خودم را دادم و در وضع پیش آمده مقصر نیستم.
- می گویند ملت‌ها، مثل آدم‌ها، هر کدام خصلتی دارند. ملت ایران با آن که ظاهر مدرنی دارد و با پول نفت ابزار زندگی مدرن را هم فراهم کرده، اما عقلش سنتی است. ابزار مدرن را دارد، اما فرهنگ استفاده از آن را ندارد. خوشبختانه بلد است از کامپیوتر و هواپیما و مترو برای زندگی بهتر استفاده کند، اما هنوز بلد نیست از صندوق رای، برای تغییر سرنوشتش استفاده کند. حداقل می‌شود گفت ایرانی در جزییات مدرن شده و در کلیات هنوز سنتی است. اما روزی تغییر سرنوشت با صندوق رای را هم یاد می‌گیرد.
- سمیرا فیلمی ساخته است به نام “اسب دو پا” قصه بچه‌ای است که دلش برای یک بچه افلیجی می‌سوزد وآن بچه بی‌پا را بر دوشش سوار می‌کند و هر روز به مدرسه می‌برد. بعد از مدتی، آن بچه‌ای که بر کول دیگری سوار است، حتی برای کارهای خرد و ریزش هم از کول او پایین نمی‌آید و باورش می‌شود که اسب‌سواری حق او است. و آن کس هم که سواری می‌دهد، با آن که سختی و ذلت می‌کشد، اما کم کم به این وضعیت عادت می‌کند و باور می‌کند که سواری دادن تقدیر تاریخی او است. و چاره‌ای نیست. تا جایی که رفته رفته واقعاً اسب می‌شود.
در معادله ستمی که در روابط فردی و اجتماعی ما حاکم است، آن که بر ما سوار است و ما که سواری می‌دهیم هردو مقصریم.
با مهندس موسوی در سال‌های اول انقلاب آشنا شدم. در آن وقت آقای موسوی نقاشی می‌کرد و استاد تاریخ هنر در دانشگاه تهران بود و خیلی جوان بود که به نخست وزیری رسید. و با آن که بیشتر اهل نظر بود، به قول همسرش، خانم رهنورد، از وقتی نخست‌وزیر شد، روز به روز حکمت عملی‌اش بر حکمت نظری‌اش چربید.
از صمیم قلب می‌گویم: اگر آقای موسوی نبود و حمایت‌هایی که از داشتن یک سینمای ملی و بین‌المللی کرد، امروزه ما صاحب این سینمای بلند آوازه در سطح جهان نبودیم. مهندس انوار و مهندس
بهشتی در احیای سینمای ما نقش بنیادی داشتند، اما بدون حمایت همه‌جانبه مهندس موسوی و پیگیری او این کار عملی نمی‌شد.
موسوی با آن که شخصاً و قلبا مسلمان و مومن است، اما دین او، دکان کسب او نیست، و در مقام یک نخست‌وزیر، یک شخصیت ملی است. من در همان سال‌ها از دهان خودش شنیدم که در جواب متعصبی گفت: «من شخصاً مسلمانم. اما نخست وزیر ارمنی‌ها و اقلیت‌ها هم هستم. من وقتی نخست وزیرم، باید به منافع یک ملت بیندیشم، و نه به منافع دار و دسته و صنف و هم مرام خودم».
من مطمئن هستم که اگر مهندس موسوی رای بیاورد، هم اوضاع اقتصادی و هم اوضاع فرهنگی و هنری ایران بهتر از ۴ ساله گذشته خواهد شد. و منش او تنش‌های بین‌المللی را تخفیف خواهد داد.
بعضی‌ها از صندلی ریاست جمهوری اعتبار می‌گیرند. بعضی‌ها مثل خاتمی به آن اعتبار می‌دهند. و بعضی‌ها وقتی بر این صندلی می‌نشینند هیجان زده می‌شوند. مثل آقای احمدی نژاد که هنوز هیجان‌زده است. ۴ سال است بر این صندلی نشسته هنوز خوشحالی‌اش فرو کش نکرده. هنوز شیرینی پیروزی در انتخاباتش را پخش می‌کند. و مدام از معجزه حرف می‌زند. چون فقط باید یک معجزه اتفاق بیافتد تا کسی مثل ایشان روی این صندلی بنشیند.
درست نقطه مقابلش کسی چون مهندس موسوی است. او با آن که مناسب این صندلی است، اما به آن بی‌میل است. مهندس از نشستن روی این صندلی به هیجان نمی‌آید. چنان که تا ۴ سال بعد، از خودش و از معجزه‌ای که او را روی این صندلی نشانده حرف بزند. بیست سال کنار کشیدن او بهترین دلیل برای بی‌میلی او به قدرت است. به او رای بدهند، خدمتش را می‌کند. ندهند، مسئولیت را از دوشش برداشته‌اند. و او سرگرم هنرش می‌شود.
- در اوایل انقلاب او در کار هنر بود. و تمام دوستانش از هنرمندان بودند. و هر لحظه دلش در هوای بودن در آن فضا‌های هنری دلخواهش پر می‌زد. و به همین دلیل تا از نخست‌وزیری کنار کشید، بلافاصله به جمع دوستان هنری‌اش پیوست و یکسره با آنان بود.
اما تا وقتی در پست نخست‌وزیری بود، از هنرمندانی که حتی از دوستانش بودند و به خاطر آن که حالا او در حکومت بود، فاصله می‌گرفتند، تشکر می‌کرد. و می‌گفت: «استقلال هنرمند در سایه فاصله او از حاکمان است. او می‌گفت هنرمند زبان درد مردم است. و اگر به حکومت نزدیک شود، کم کم شرم و رودرواسی و چشم در چشمی مانع از آن می‌شود که هنرمند نقش واقعی
خودش را انجام دهد. و به وقت لازم زبان به انتقاد بگشاید». او می‌گفت: «هنرمند سخنگوی ملت است، نه سخنگوی حکومت».
اگرخود من در فضای آن چنانی آن دوران که شما بهتر از من می‌دانید چه دورانی بود، جانم را کف دستم می‌گذاشتم و عروسی خوبان را می‌ساختم و نهادهای امنیتی مرا احضار می‌کردند و آقایی که برای ثواب بازجویی به همراه ۱۲ بازجوی دیگر در خیابان فاطمی درساختمان وزارت کشور مشغول ثواب بازجویی کردن از من می‌شدند و فیلم عروسی خوبان را توقیف می‌کردند، این مهندس موسوی بود که فیلم را در هیأت دولت نشان می‌داد و به وزرایش می‌گفت: «اگر هنرمند درد مردم را به ما نگوید تا ما خودمان را اصلاح کنیم، پس ما در کدام آینه عیب خویش را ببینیم»؟

فیلم عروسی خوبان با درد و جرأت من ساخته می‌شد، اما اکرانش دیگر به حمایت مهندس موسوی بستگی داشت. او مصداق بارز کسی بود که می‌گوید: «من مخالف فکر توام، اما جانم را می‌دهم تا تو بتوانی حرفت را بزنی».
- می‌گویند مهندس موسوی در دوران نخست وزیری‌اش انقلابی بود. معلوم است که بود. مگر من نبودم؟ و مگر شما، اگر هم نسل من هستید، انقلابی نبودید؟ در آن دوران از راست و چپ همه انقلابی بودند. و مگر ۳۰ میلیون مردم انقلابی نبودند که همه در خیابان‌ها ریختند و انقلاب کردند؟ چرا آلزایمر مصلحتی می‌گیریم؟ ما مردم ایران چه خوب و چه بد، در سال ۵۷ با اکثریت قاطع انقلاب کردیم و در این تجربه ۳۰ ساله از آنچه کرده بودیم، خودمان هم عوض شدیم. امروزه چه کسی هست که بعد از این تجربه پر فراز و نشیب ۳۰ ساله، شبیه ۳۰ سال پیش‌اش باشد؟
مهندس موسوی هم عوض شده است. منتها او حتی عوض نشده آن دورانش نیز، از عوض شده امروزه خیلی‌ها بهتر است. او امتحان آزادی خواهی و عدالت طلبی‌اش را در دوران نخست‌وزیری‌اش داده است. فقط او یک اشکال دارد. و آن این است که هنوز شهید نشده. ما ملتی هستیم که تا کسی شهید نشود، قبول نیست. برای ما آزادی خواه کسی است که در زندان است و در حال اعتصاب غذا است. اما همین که آزاد شد، حتی اگر در حال ادامه مبارزه برای آزادی باشد، می‌گوییم کلک بود، از خودشان است.
وچون ما همیشه صد در صد را می‌خواهیم، آن هم صدی که فقط در ذهن خود ما درست است، مدام به وضعیت صفر می‌رسیم. و چون نگاه تاریخی نداریم، مدام تاریخمان تکرار می‌شود. و چون نگاه علمی نداریم، تجربیاتمان را آزمایش نمی‌دانیم تا از آن قانون علمی کشف کنیم. همه چیز را بد شانسی یا خوش شانسی می‌گیریم. اگر انقلاب ایران را آزمایشی می‌گرفتیم که سی میلیون نگاه علمی نتیجه آن را چه درست و چه غلط بررسی می‌کند، تا حالا به قوانین خوشبختی اجتماعی خود رسیده بودیم
چند نفر هستند که به ۸ سال اصلاحات به عنوان یک آزمایش علمی اجتماعی دیگر نگاه کنند و از آن آزمایش، قوانین حاکم بر روند حرکت در این جامعه را کشف کنند. هر چند نفر باشند ، یکی از آن‌ها مهندس موسوی است. نگاه او علمی است. و به آزمایش انقلاب و اصلاحات، مثل یک آزمایش نگاه می‌کند و نه مثل یک رویا و آرمان. برای او آرمان، آزادی و عدالت است. اما انقلاب و اصلاحات، فقط یک آزمایش بزرگ اجتماعی است که باید منتظر نتایج علمی آن بود. هیچ دانشمندی به آزمایش‌هایش به دیده شکست و پیروزی و یا آرمان و ایمان نگاه نمی‌کند. و مگر بشر جز آزمایش راه دیگری برای شناخت علمی داشته است؟ و مگر شناخت جامعه جز از راه سعی و خطا و آزمایش علمی ممکن است؟
آن‌ها که با انقلاب بدند، طوری غیر علمی از انقلاب حرف می‌زنند، که اگر می‌توانستند یک انقلاب دیگر می‌کردند. و برای همین از آزمایش ما نتیجه لازم را نمی‌گیرند و با آن که به آزمایش ما فحش می‌دهند، دنبال تکرار همان آزمایشند.
انگار انقلاب نسل ما بد بود ولی انقلاب نسل آن‌ها خوب است.
از طرفی ما ایرانی هستیم. و ما ایرانی‌ها در سود شریکیم، اما در زیان شراکتمان را به هم می‌زنیم. تا حالا یک ایرانی را دیده‌اید که خودش را در پول نفت سهیم نداند؟ اما تا حالا چند تا ایرانی را دیده‌اید که خودش را در انقلاب و به خصوص جنبه‌های منفی‌اش سهیم بداند؟
برای ریاست جمهوری ما یک چگوارا می‌خواهیم که ضمنا گاندی باشد و در عین حال مسلمان و شبیه حضرت علی و در عین حال سکولار و حتی لاییک که در متن همه جریانات از اول انقلاب بوده باشد، اما با هیچ کسی، دوستی و یا مراوده و یا دشمنی نکرده باشد، و خیلی هم با تجربه باشد. اما قاطی هیچ جریانی نبوده باشد. و بعد از مدتی طولانی شکنجه و اعتصاب غذا شهید شده باشد.

منبع سایت آفتاب
ال نظر جدید
انتظامی
*اميدوارم شرايط جسماني‌ام اجازه شرکت در انتخابات را فراهم کند؛ رأي من موسوي است. ما مديون موسوي هستيم و قطعا اگر شرايط مناسبي داشتم، در فعاليت‌ براي پيروزي او تلاش مي‌کردم.    
 نوشته شده توسط  بهزاد عطارزاده در تاریخ  1388/02/31    -  موضوع : ایران

کلمه : کلمه: استاد «عزت‌الله انتظامي» در حالي که اين روزها پس از عمل جراحي پا، دوران نقاهت خود را در منزل شخصي‌اش مي‌گذراند، از ميرحسين موسوي حمايت کرد و اظهار اميدواري کرد تا شرايط رفتن به پاي صندوق‌هاي رأي برايش فراهم شود.
انتظامي که به تازگي جراحي پاي راست انجام  داده و اکنون در منزل بستري است، در گفت‌وگو با «کلمه» گفت: پيش از همه اين جريانات سياسي اخير، در جلسه‌اي که در فرهنگستان هنر برگزار شده‌بود، گفته بودم که ميرحسين موسوي مدير شايسته‌اي بوده و هست.
آقاي بازيگر ادامه داد: من در شوراي تئاتر فرهنگستان هستم و او را مي‌شناسم. همان‌طور که بهشتي در سينما تأثيرگذار بوده، موسوي هم در عرصه هنرهاي تجسمي و مديريت هنري موفق عمل کرده است.
وي صراحتا اعلام کرد: من به موسوي رأي مي‌دهم اما نمي‌دانم شرايط جسماني‌ام اجازه رفتن به پاي صندوق‌هاي رأي را فراهم کند يا نه. چون عمل سخت پروتزي روي پاي راستم انجام شده و نمي‌دانم اوضاع چگونه پيش خواهد رفت.
انتظامي در پايان گفت: ما مديون موسوي هستيم و قطعا اگر شرايط مناسبي داشتم، در فعاليت‌ براي پيروزي او تلاش مي‌کردم اما الان به زحمت مي‌توانم کاري انجام دهد يا روي مسئله‌اي تمرکز کنم.
ه شنبه ۱۲ خرداد ۱۳۸۸
گزارش
سینما را به انتخابات اختصاص داده ایم: هنرمندان و انتخاب دهم، فیلم های انتخاباتی و نقد آنها، مصاحبه های اختصاصی روز... باطرح مانا نیستانی.
هنرمندان و انتخابات 
پرستو سپهری- در فاصله کوتاهی به صندوق های رای برای انتخاب رئیس جمهور دهم، فضا داغترمی شود و هنرمندان – البته اغلب سینماگران-  به صحنه می آیند. فیلم های تبلیغاتی که کارگردان های معروف ساخته اند به نمایش در می آید و چهره ها به حمایت نامزدهای مختلف می آیند.گزارشی داریم از این رویداد همراه باطرح زیبائی از مانا نیستانی.
دوم خرداد بود که سینماگران را برا ی اولین بار به صحنه آورد. کلید را هم کیومرث پوراحمد زد. روزی به دفتر محمد خاتمی رفت وحمایت خود را از او اعلام کرد. د رآنزمان طرفداران خاتمی که از دوران وزارت او در ارشاد خاطره خوشی داشتند، در هیئت مدیره خانم سینما بودند.
 احمد رضا درویش به همراه وحیدنیکخواه آزاد، فعالیتی نیمه مخفی راسازمان دادند تاسینماگران را به صحنه بیاورند. وزارت ارشاد هم که در اختیار سردار عزت اله ضرغامی معاونت سینمائی بود، مقابله با این جریان را آغاز کرد. نتیجه حضور وسیع سینماگران در صحنه بود: اغلب درجبهه خاتمی و اندکی درکنار ناطق نوری.برای اولین بار دو تن از سینماگران شناخته شده یعنی بهروز افخمی و سیف‌الله داد پا پیش گذاشتند و فیلم انتخاباتی خاتمی را ساختند.
پس از رسیدن خاتمی به ریاست جمهوری چهره‌ی خندان سینماگران در مقابل خانه‌ی سینما در حالی كه بین مردم شیرینی و شكلات پخش می‌كردند در تلویزیون به تصویر كشیده‌شد و در این میان ریاست معاونت سینمایی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به سیف‌الله داد رسید. بهروز افخمی هم یك دوره نمایندگی مجلس را تجربه كرد.
سینما گران در انتخابات ریاست‌جمهوری سال ١٣٨۰ و پس از باز شدن فضای فرهنگی و تجربه‌ی یك دوره‌ی شیرین برای فرهنگ و هنر ایران، با صراحت بیشتری از كاندیدای مورد اعتمادشان حمایت كردند تا آنجا كه ستاد هنرمندان رأی‌اولی تشكیل شد و به تعبیری آقازاده‌های سینمای ایران از جمله پگاه آهنگرانی، باران كوثری، رضا داوودنژاد و میلاد صدرعاملی به همراه سایر هنرمندان فعالیت‌های گسترده‌ای را در حمایت از خاتمی انجام دادند. در همین زمان بود كه رخشان بنی‌اعتماد نیز فیلم مستند "روزگار ما" را ساخت كه متشكل از دو اپیزود بود. اپیزود اول "روزگار ما" به حضور جوانان نسل سوم در انتخابات می‌پرداخت، رأی‌اولی‌هایی كه ستاد حمایت از خاتمی را راه‌اندازی كرده‌بودند.

در این دوره بود که مسعودکیمیائی و گوگوش – که هنوز در ایران بود- به محمد خاتمی رای دادند.
در سال 84 و نهمین دوره‌ی انتخابات تعدادی از هنرمندان از دكتر مصطفی معین حمایت كردند اما پس از به دور دوم كشیده شدن این انتخابات ائتلافی بر سر حمایت از هاشمی رفسنجانی شكل گرفت كه البته نتیجه‌ای در بر نداشت و محمود احمدی‌نژاد به قدرت رسید.
اما پر سر و صداترین دوره‌ی حضور هنرمندان در انتخابات، به اسفندماه 86 و هشتمین دوره‌ی انتخابات مجلس شورای اسلامی برمی‌گردد. در این انتخابات بیش از 250 نفر از سینماگران با امضای طوماری از "سی نفر از یاران خاتمی" كه تأیید صلاحیت شده‌بودند، حمایت كردند. هنرمندان به تنگ آمده از همه‌جا در كنار یكدیگر جمع شدند تا برای رسیدن به فضایی مطلوب‌تر تلاشی را آغاز كنند تا نمایندگان اصلاح‌طلب را به مجلس بفرستند.
حمایت هنرمندان از "یاران خاتمی" باعث شد دولت نهم كه فشار بیش از حدی را به جامعه‌ی فرهنگی ایران تحمیل كرده‌بود از طرق مختلف هنرمندان را وادار كند تا حمایت خود از "یاران خاتمی" را تكذیب كنند. این تلاش‌ها عمدتاً از طریق حراست صدا و سیما و خبر 20:30 انجام شد و تعدادی از هنرمندان مجبور شدند تا به گفتگو تن در دهند و حمایت خود را رد كنند. در این میان دو دختر سینمای ایران یعنی باران كوثری و پگاه آهنگرانی كه امضاكننده‌ی طومار بودند باز هم به میدان آمدند و در كنار بهاره رهنما و حامد بهداد با نگارش نامه‌های جداگانه‌ای تكذیب صدا و سیما را تكذیب كردند و حمایت خود از اندیشه‌های آقای خاتمی و اصلاحات را مجدداً اعلام داشتند.
آنچه بیش از همه باعث فشار بر روی هنرمندان و تهدید آنان شده‌بود بخش آخر بیانیه بود كه از این قرار است: «رأی ما به منظور تأیید روند برگزاری انتخابات نیست اما برای اعلام وفاداری خویش به تفکر فرهنگ‌محور اصلاح‌طلبی که آینده کشور را جز در گروی آن نمی‌دانیم، بیست و چهار اسفند به لیست اصلاح طلبان (یاران خاتمی) رأی خواهیم داد.»
طرفداران موسوی:
علیه حقارت و سانسور
سینما گران این بار هم در صحنه حاضر شدند و در دو صف عمده : طرفدار موسوی و جانبد ار احمدی نژاد. هنوز هنرمندی از کروبی و رضا یی حمایت نکرده است.
سینما گران که در چهار سال زمامداری محمود احمدی نژاد تحت شدیدترین فشارها بودند، دیرتر از همیشه به صحنه آمدند و این بار کلید حضوررا داریوش مهرجوئی زد وحمایت خود را از میر حسین موسوی اعلام کرد. او قرار است فیلم دوم انتخاباتی موسوی را هم بسازد.  اکنون دیگر ساختن فیلم تبلیغاتی د رباره نامزدها بخش مهمی از فعالیت های انتخاباتی است.
به یمن حمایت محمد خاتمی از میر حسین موسوی، او د رمیان چهار نامزد انتخابات بیشترین حمایت را از جانب سینما گران جلب کرده است.
حضور مقامات سابق سینمائی هم د راین میان بی تاثیر نیست. "محمدمهدی حیدریان" كه در دوره‌ی دوم ریاست‌جمهوری خاتمی معاونت سینمایی را بر عهده داشت و در دوران نخست‌وزیری موسوی مدیركل اداره‌ی نظارت و ارزشیابی معاونت سینمایی بود، رئیس كمیته فرهنگی ـ هنری موسوی است. "محمد بهشتی" نیز نقش پررنگی در ستاد موسوی دارد و معتقد است «دوره‌ی موسوی، دوران طلایی سینمای ماست».
 وقتی این موضع گیری سینما گران اهمیت بیشتری می یابد که بیاد بیاوریم سردارصفار هرندی، سردبیر سابق  روزنامه کیهان و وزیر فرهنگ و ارشاد فعلی هشدار داده بود كه هنرمندان از اعلام طرفداری به نفع نامزدی خاص در انتخابات دهمین دوره‌ی ریاست جمهوری كه خردادماه برگزار می‌شود، خودداری كنند.
برغم  این دستور وزیر تا کنون سینماگران زیرکه عموما از چهره های شاخص سینمای ایران هستند از میر حسین موسوی حمایت کرده اند:
داریوش مهرجویی، عزت‌الله انتظامی، داوود رشیدی، ناصر تقوایی، محسن مخملباف، مجید مجیدی، كمال تبریزی، سیدمحمد احصایی، داریوش فرهنگ، علی ژكان، ابراهیم حقیقی، شاهین فرهت، ابوالفضل جلیلی، علیرضا شجاع‌نوری، محمدرضا اصلانی، علیرضا رئیسیان، محمود پاك‌نیت، مهدی كرم‌پور، كامبیز دیرباز، فرشته صدرعرفایی، حنا مخملباف، علی صادقی، طناز طباطبایی، خزر معصومی، ناصر چشم‌آذر، پیمان قاسم‌خانی، سهیل محمودی، ساعد باقری، عبدالجبار كاكایی، ایران درودی، محمد نوری، مختاباد، حسین زمان، حسام‌الدین سراج، رضا یزدانی، قاسم افشار، شاهكار بینش‌پژوه، حمید خندان و حامد هاكان.
برخی از این هنرمنان علت حمایت خود را از موسوی اعلام کرده اند :
محمد علی کشاورز می گوید :« قطعا در انتخابات شرکت می‌کنم و مسلما به کسی که برای مملکت کار کند و شعار ندهد رای خواهم داد.بنابر این مطمئن باشید به مهندس موسوی رای خواهم داد چون ایشان یک هنرمند و فرهنگ دوست واقعی است. "
 محمدرضا فروتن که برای اولین بار در انتخابات شرکت کرده می گوید:"با ریاست جمهوری مهندس موسوی کشور و هنرمندان شرایط بهتری پیدا کنند. همه سرمایه ای که در وجودم هست " امید" است که با حضور آقای موسوی افزایش بسیاری یافته است.»
فاطمه معتمدآریا حرفش این است: به موسوی رای می‌دهم چون به آینده‌ روشن فرزندانم علاقمندم. زیرا در جهان ریا کار امروز ملت فرهیخته‌ی ایران را شایسته داشتن رییس جمهوری با فرهنگ و پاک دل می‌دانم.
مازیار میری كارگردان فیلم "كتاب قانون" كه فیلمش سرنوشت مشخصی ندارد جزو حامیان موسوی است. او مهم ترین دلیلش برای حمایت از موسوی را وضع موجود می‌داند و دلایل بعدی‌اش را دیدگاه و روش او و صداقتش می‌داند. ضمن اینكه اظهار امیدواری می‌كند شعار "فرهنگ غیردولتی و دولت فرهنگی" كه میرحسن موسوی آن را مطرح كرده‌است محقق شود.
یكی از بازیگران توانای زن ایران كه چهار سال است فیلم‌هایش یا توقیف می‌شود و یا به هر دلیلی به نمایش درنمی‌آید (!) هدیه تهرانی است. او می‌گوید: «با شرایط پیش‌آمده در حوزه‌ی سیاست خارجی، اقصادی و به خصوص هنری، كشور نیاز به تحول اساسی دارد. فكر می‌كنم آقای موسوی با توجه به سوابق كاری‌اش در دوران نخست‌وزیری و شعارهایی كه از ایشان می‌شنوم، فرد بسیار مناسبی برای تصدی پست ریاست‌جمهوری است البته برای ایشان دعا می‌كنم چون شرایط سختی در پیش دارد. امیدوارم خیلی سریع بتواند اوضاع آشفته‌ی بوجود آمده را مهار كند.»
پگاه آهنگرانی پس از 8 سال از اولین حضورش در حمایت از اصلاحات، هنوز هم مصرانه در صحنه است. پگاه می‌گوید از انصراف آقای خاتمی خیلی ناراحت شد اما شأن خاتمی را بالاتر از ریاست‌جمهوری می‌داند. او معتقد است شاید بیست یا سی سال دیگر مردم ایران قدر آقای خاتمی را بدانند و به فردی همچون او احساس نیاز كنند. او یكی از دلایل حمایتش از میرحسین موسوی را حمایت خاتمی از وی می‌داند و تأكید می‌كند كه گذشته از این موضوع به تفكر اصلاح‌طلبانه باور دارد.
بهاره رهنما نیز یكی دیگر از حامیان موسوی است. او بر خلاف پگاه می‌گوید از رفتن خاتمی ناراحت نشده و ترجیح می‌دهد خاتمی همین‌طور كه حالا هست، در میدان باشد. بهاره حمایت خاتمی از میرحسین را در تصمیم‌گیری‌اش مؤثر می‌داند اما دلیل دیگرش برای حمایت از او را این چنین بیان می‌كند: «به نظر من آقای موسوی در درونش یك هنرمند خوب نهفته است. هم همسرش مجسمه‌ساز است و هم خودش نقاش است. فكر می‌كنم رئیس‌جمهوری كه هنر را بفهمد، رئیس‌جمهور بهتری است.»
كیومرث پوراحمد می گوید: «چهار سال پیش اشتباه كردیم، گول خوردیم، اشتباه بزرگمان این بود كه با انتخابات قهر كردیم و به چنین ذلتی افتادیم. امروز اولین و مهم‌ترین كارمان این است كه با انتخابات آشتی كنیم و در انتخابات شركت كنیم. باور كنید تلویزیون‌های لس‌انجلسی نمی‌فهمند. در انتخابات شركت كنید كه از نان شب واجب‌تر است. فقر، فحشا، بیكاری، دزدی، دروغگویی، ریاكاری و همه‌ی مصیبت‌هایی كه داریم تحمل می‌كنیم خودمان كردیم، چشممان كور ولی حیثیت بین‌المللی‌مان چی؟! یك بار با یكی از این هواپیماهای امارات نیم‌وجبی كه هست و نیستش مال ایران است پرواز كنید تا ببینید چطور به ایرانیان توهین می‌كنند. حیثیت بین‌المللی ما نابود شده، به زیر صفر رسیده. ما ملت بزرگی بودیم، هستیم و خواهیم بود. حیثیت بین‌المللی و جهانی‌مان را به خودمان برگردانیم، با شركت در انتخابات و انتخاب میرحسین موسوی.»
كامبوزیا پرتوی حرفهای جالبی می زند: «امروز خیلی احساس بزرگی می‌كنم، چهار سال احساس حقارت می‌كردم. چهار سال با هر سفر رئیس‌جمهور به استان، به روستا، به خارج از كشور احساس حقارت می‌كردم. چهار سال از هر تریبونی كه دستشان می‌گرفتند من احساس حقارت و كوچكی می‌كردم. وقتی كه جواب نامه‌ی هر روستایی كشورم یك تراول چك بود من احساس حقارت می‌كردم. حماسخاطره
وقتی كه فقر تمام ایران را گرفت من احساس حقارت كردم اما یك چیزی بیشتر از همه‌ی این حقارت‌ها من را اذیت می‌كرد و آن هم دروغگویی بود. چهار سال همه چیز را با دروغ پنهان كردند. فقط با تریبونی كه دستشان بود و ما نداشتیم. چهار سال یك آدم كوچولو، من را كوچولو كرد و حالا منتظر 22 خرداد هستم.»
حمید فرخ‌نژاد نیز اینگونه سخن می گوید: «من فقط خواهش كنم اشتباهی كه چهار سال پیش كردیم را تكرار نكنیم. قهر نكنیم. قهر نكنیم. قهر نكنیم. به همه بگوییم قهر نكنیم. سرنوشت ما دست ماست. در ادبیات كهن و فولكلورمان یادتان می‌آید كه یك خاله سوسكه بود. این طفلك یك مشكل داشت. به كتك خوردن عادت كرده‌بود. به همه می‌گفت: "اگه من زنت بشم، منو با چی می‌زنی؟" یعنی با كتك خوردن مشكل نداشت، بحثش سر چگونه كتك خوردن بود. ما در این چهار سال خاله سوسكه شده‌بودیم. می‌زدنمان. سعی كنیم نباشیم. سعی كنیم كسی را انتخاب كنیم كه به ما دروغ نگوید. ما را نزند. سعی كنیم با انتخابات قهر نكنیم.»
لیلی رشیدی نیز گفت: «من از آقای میرحسین موسوی حمایت می‌كنم. اول به خاطر اینكه آقای خاتمی كه انقدر ما به ایشان اعتماد داریم و دوستشان داریم از ایشان حمایت می‌كنیم. بعد هم دلم نمی‌خواهد هیچ بچه‌ای با فكر جنگ و موشك و سلاح هسته‌ای بخوابد. مملكت ما احتیاج به آرامش دارد. ما دوستی می‌خواهیم. ما صلح و مهربانی می‌خواهیم كه من فكر می‌كنم این چیزی است كه در وجود آقای موسوی هست و می‌خواهم بگویم ما از صدقه دادن بیزاریم. ما دلمان نمی‌خواهد در كشورمان آدم فقیری باشد كه به او 50 هزار تومان و 100 هزار تومان بدهند. من دلم می خواهد همه‌ی مردم كشورم كار كنند. همه‌ی بچه‌ها به مدرسه بروند و همه كار داشته‌باشند. مهم‌ترین چیز این است و امیدوارم به این نتیجه برسیم.»
جانبداران احمدی نژاد:
دفاع از دولت و اسلام
هنرمندان حامی محمود احمدی نژاد با گردهم آئی درسالن اجتماعات هیات اسلامی ا حمایت خود را از رئیس جمهور اعلام کردند.
اسامی این هنرمندان که اغلب از چهرهای درجه دوم وسوم وحتی ناشناس هستند به شرح زیر است:
جمال شورجه، فرج‌الله سلحشور، جواد شمقدری، جهانگیرالماسی، محسن علی اکبری، حسن علیمردانی، هوشنگ توکلی، اسماعیل سلطانیان، علیرضا سربخش، محمد اسلاملو، شفیع‌ آقامحمدیان، اکبر حر، محمد نوری‌زاد، صادق اسکندرپور، حسن نجاریان، محمدعلی رامین، حسین طلابیگی، احمد شهرابی فراهانی، ‌عطاءالله سلمانیان، علیرضا اسحاقی، ابوالقاسم طالبی، شهاب ملت‌خواه، جهانبخش سلطانی، رسول احدی، روح‌انگیز شمس، اسماعیل سلطانیان، جواد اردکانی، پرویز شیخ طادی، سید علیرضا سجاد‌پور. محمدرضا سرشار (رضا رهگذر)، بهزاد بهزادپور، مصطفی زمانی، محسن غفاری، محمدرضا جوادی.‌سعید اسدی‌فر، حسن گلچین، محمد حسین قدمی، محمد حسین صلواتیان، کاظم طلایی، علی دانشور، علی خوش جام، سید داوود سجادی.‌عباس معلمی، وجیه علی اکبری سامانی، نادره عزیزی نیک، امین راد، منیژه آرمین، امیرحسین انبارداران، عباس براتی‌پور، محسن همرادی، مصطفی زحمت‌کش، قدرت‌الله رحمانی، محمد سربی، نادره عزیزی نیک، فرشته مرادی، اشرف باغ عمادی، مهرداد آزاد،