۱۳۸۶ آذر ۴, یکشنبه

اروپاييان! مانع جنگ عليه ايران شويم!برگردان: محمد علی اصفهانی

فراخوانی که فارسی شده اش را در زير می خوانيد، در شانزدهم نوامبر از سوی سه شخصيت سياسی و فرهنگی سرشناس اروپا، خطاب به اروپاييان در ضرورت مقابله ی يکپارچه با تجاوز نظامی آمريکا به ايران نوشته شده است.امضاء کنندگان اين فراخوان عبارتند از:Michel Rocard ميشل روکار: از ارکان و غول های جناح چپ حزب سوسياليست فرانسه، و نخست وزير اسبق اين کشورYehuda Atai يهودا آتِی: نماينده ی پارلمان اروپا، عضو کميته ی اسراييلی «برای خاورميانه يی بدون سلاح های کشتار جمعی»، و دبير اجرايی شبکه ی «برای يک مديترانه ی بدون سلاح اتمی»Jean-Marie Matagne ژان ماری ماتانيه: فيلسوف، و مدير «اقدام شهروندان برای خلع سلاح هسته يی».بيشتر از يک ماه است که افراد سازمانی که اينک بالاترين مسئولش رسماً اعلام داشته است که تهديد جهان در رابطه با ايران نه جنگ، بلکه «نه جنگ» است، و مژده داده است که اين جنگ، به مرحله ی زمينی هم خواهد رسيد و مردم ايران به وسيله ی او و همسرش نجات خواهند يافت (به صراحت، با طلبکاری، و بی هيچ پرده پوشی يی، در پيام هفتم آبان خود) و حشرات الارض پيرامون اين سازمان که معمولاً گرداگرد هر مردابی در گردشند و اساساً حياتشان مديون وجود مرداب هاست، بدون هيچ دليل موجهی، بی وقفه و به طور متوسّط تقريباً هر چند ساعت با يک مطلب جديد، مرا به زير ضرب گرفته اند و يک لحظه هم آرام نمی گيرند. با سنگ هايی که خرد ترينشان دشنام های رکيک ناموسی است، و بزرگترينشان ـ تا ساعتی که اين کلمات نوشته می شوند ـ مزدور رژيم و مأمور وزارت اطلاعات...جرم من، و تنها جرم من ـ بدون آن که هيچ خصومت ويژه يی با اين قوم داشته باشم ـ يکی بود و هست، و خواهد بود:نوشتن و ترجمه ی مطالبی در ضرورت جلوگيری از تجاوز آمريکا و اسراييل به ايران، و در ضرورت تقويت جنبش توده يی به منظور سرنگونی حکومت ملّايان، که دميدن در تنور بحران اتمی ـ که از اساس، بحرانی دروغين و ساختگی است ـ و زمينه سازی حمله ی نظامی به ايران، توان رشد چنين جنبشی را عملاً تا به حال شايد به يک صدم امکان بالقوه ی خود رسانيده باشد.روزی و ساعتی نيست که به دست اراذل و اوباش حاکم بر ميهن ما، جان پاک زهرايی و زهرا هايی گرفته نشود؛ جوانانی بر جر ثقيل ها حلق آويز نشوند؛ زندانيانی در سياه چال های آخوند ـ اين تجسم عينی اهريمن بر زمين ـ در زير شکنجه، تکه تکه نگردند؛ کارگرانی يک سال و دو سال مزد ناگرفته و زنانی اسير قوانين ارتجاع مردسالار بازمانده از روزگاران فئوداليسم و برده داری، از فرط استيصال، خود کشی و خودسوزی نکنند؛ و دختران ناشکفته مان در بازار های برده فروشی شيخ نشين های عربی، به حراج گذاشته نشوند...چرا؟چون دو رقيب سفله، يکی برای حفظ حاکميت خود، و ديگری برای ربودن حاکميت از دست او، و هر دو با قصد بيرون راندن توده ها ـ که از اين هردو نفرت دارند ـ از صحنه، نيازمند بحرانند.و چه بحرانی بهتر از بحران اتمی؟ (۱)
قدّاره بر زمين بکوبيم. چوب و چماق و چاقو و سلاح به دور سر خود بچرخانيم. شکم سفره کنيم. عربده بکشيم. نفس کش بطلبيم. و کسی را هم جرأت جيک زدن نباشد.در ايران، ولی فقيه معمم و رجّاله هايش يک طور. و در خارج از ايران، ولی فقيه مکلّا و جيره خوارانش يک طور ديگر...و نفرين نسل های سوخته بر هر دو اينان باد!و بر همه ی تبهکارانی که حقيقت را می دانند و انکار می کنند!و بر همه ی خفه خون گرفتگان!فضای اختناق را، جوّ ارعاب را، بساط قداره بر زمين کوبيدن و نفس کش طلبيدن را بايد درهم ريخت. بی واهمه. بی ترس و لرز و درنگ و اين پا و آن پا کردن.در هرجا، به وسع خود و به توان خود.در ايران، آنگونه که کارگران، دانشجويان، زنان، و خرد وکلان با اعتصاب هاشان و با شعار هاشان: «مرگ بر ديکتاتور»، «دانشجو، کارگر، می ميرد؛ ذلّت نمی پذيرد»، و «ايران شده فلسطين ـ مردم چرا نشستين» به پيش می برند.و در اينجا با شهامت موضعگيری صريح در برابر خيانت آشکار به مردم ايران و تمامی خاورميانه و جهان. و با کمک به آنچه مردم در ايران می کنند. اگرچه در حد تلاش موری کوچک، بر پای کوهی بزرگ. در جهت افشای جنايات حکومت ملايان، از ريز و درشت و اصولگرا و غير اصولگرايشان در حق ملّتی اسير در خاک ايران؛ و نه آزارشان به سربازان متجاوز آمريکايی در عراق، و يا قاتلان اسراييلی کودک و پير و جوان و زن و مرد در فلسطين و لبنان، و يا خوکان خليج فارس (نه خليج عربُ پرسيک). و در جهت افشای آنچه مانع تحقق انقلاب مردمی شده است و خواهد شد.از جمله: شمشير داموکلس جنگ...محمد علی اصفهانیسوّم آذر ۱۳۸۶
www.ghoghnoos.org
از همه سو به ما اعلام خطر شده است:آمريکا در آستانه ی جنگ با ايران قرار دارد. آمريکا آماده است که ايران رابمباران کند. و آنچه هنوز باقی است، فقط صدور فرمان از سوی رييس جمهوری آمريکاست.در آغاز اکتبر، ده ها شخصيت آمريکايی از زمره ی سياستمداران، مذهبيون، نظاميان، روشنفکران و هنرمندان، فراخوانی دادند (۲) که در آن، از مقامات عاليرتبه ی نظامی، از افسران، و از سربازان کشور خود خواستند تا از هر فرمانی مبنی بر حمله به ايران سرپيچی کنند.اين فراخوان بی سابقه و بی مانند، تأکيد ديگری است بر اين که خطر حمله به ايران بسيار جدی و واقعی است؛ و ما بايد منتظر باشيم که در دروز های آينده، در هفته های آينده، و يا در ماه های آينده، حمله به ايران تحقق يابد.بايد با اين خطر مقابله کرد. و از همين روست که ما، در اين سو، از اين فراخوان که در آنسوی آتلانتيک صادر شده است حمايت می کنيم؛ و از تمام اروپا می خواهيم که به آن بپيوندد.اشغال عراق به وسيله ی نيرو های مؤتلف تحت فرماندهی آمريکا، بر خلاف قوانين بين الملل بوده است؛ و به فاجعه انجاميده است.تجاوز به ايران نيز همچون تجاوز به عراق، غير قانونی است. واز آن نيز فاجعه آفرين تر خواهد بود.بند دوم از پاراگراف چهارم آيين نامه ی سازمان ملل متحد چنين می گويد:«تمام اعضای سازمان ملل متحد، در تمامی روابط بين المللی خود موظفند که از هرگونه تهديدی يا هر گونه اقدامی عليه تماميت ارضی يا استقلال سياسی کشور های ديگر، و از هر آنچه در اين زمينه با اهداف سازمان ملل تناقض دارد اجتناب کنند.»همانطور که فراخوان دهندگان آمريکايی نيز گفته اند: ايران به آمريکا حمله نکرده است؛ و چون آمريکا آيين نامه ی سازمان ملل را تصويب کرده است، هر حمله يی از سوی آمريکا به ايران، غيرقانونی خواهد بود. هم از نظر قوانين بين المللی؛ و هم از نظر قانون اساسی خود آمريکا. چرا که آيين نامه ی سازمان ملل را آمريکا به عنوان قانون عليا ی کشور خود به رسميت شناخته است. و اطاعت از اين قانون، وظيفه ی نظاميان آمريکا که به هنگام استخدام سوگند وفاداری به قوانين آمريکا ياد کرده اند نيز هست.
اين تذکر فراخوان دهندگان آمريکايی، همچنين بايد تذکری تلقی شود به تمامی دولتمردان و نظاميان و شهروندان اروپا که کشورهاشان از اعضای سازمان ملل متحد هستند. چه اين کشور ها عضو پيمان ناتو و متحد آمريکا در کادر اين پيمان باشند (۳)؛ و چه اين کشور ها عضو پيمان ناتو نباشند.بنا بر اين ما از آن ها می خواهيم که پيشاپيش، و قبل از وقوع واقعه، امکان هرگونه همکاری، هرگونه کمک سياسی، هر گونه کمک اقتصادی، هرگونه کمک نظامی، و هرگونه همراهی لجستيکی با آمريکا را در صورت حمله ی آمريکا به ايران، رد کنند.جنگی که امروز در عراق در جريان است، تا همين لحظه، هزاران قربانی نظامی، و صدها هزار قربانی غير نظامی به جا گذاشته است.اين جنگ، خود، تغذيه کننده ی کينه، ارتجاع، و ترويسمی شده است که بانيان جنگ، جنگ را به بهانه ی مبارزه ی با آن به راه انداختند.هر حمله يی به ايران، به هر مرکزی و نقطه يی در ايران، به هر شيوه يی، و با استفاده از هر متدی که انجام بپذيرد، و ابعاد آن به هر اندازه يی که باشد، شرايط را دشوار تر خواهد کرد؛ و نتايجی مشابه آنچه در عراق به بار آمد به بار خواهد آورد. و اين همه، تازه در صورتی است که از تأثيرات فاجعه بار آن بر اقتصاد جهانی حرف نزنيم.و بد تر از اين، استفاده از سلاح های اتمی تاکتيکی است ـ سلاح های اتمی يی که وجود خارجی و عينی دارند ـ برای منع ايران از سلاح اتمی يی که هم خود ايران وجود آن را تکذيب می کند؛ و هم آژانس بين المللی انرژی اتمی در جستجوی اخير خود نشانه يی از آن در ايران نيافته است.صدام با تجاوز به ايران، جنگی را بر افروخت که مردم ايران برای دفاع از خود ناچار شدند که تحت حاکميت و مديريّت ملّاها در آن شرکت کنند.پس، از طريق تجاوزی ديگر به ايران نيست که می توان مردم را از ملا ها جدا کرد.چنين نيست که ما با کشتار هزاران و يا صد ها هزاران انسان، بتوانيم به حقوق بشر و رعايت آن کمک کنيم.چنين نيست که ما با فروختن تکنولوژی هسته يی به همه ی جهان به جز ايران، بتوانيم اين کشور را قانع کنيم که از اين تکنولوژی صرفنظر کند.چنين نيست که ما با نگاه داشتن و رشد و توسعه دادن سلاح های اتمی خود، در آمريکا و فرانسه و انگلستان (همچنان که در روسيه و چين و هند و پاکستان و اسراييل) بتوانيم از ايران توقع داشته باشيم که دست از اين تکنولوژی بردارد.چنين نيست که با زير پا گذاشتن مستمر بند ۵ پيمان منع گسترش سلاح های اتمی، از کشوری امضاء کننده ی اين پيمان ـ ازهر کشوری از جمله ايران ـ انتظار رعايت اين پيمان را داشته باشيم.منع گسترش سلاح های اتمی، و خلع سلاح اتمی، هر دو باهم، يک جفت واحد را تشکيل می دهند؛ و هر دو بايد به موازات يکديگر رعايت شوند.حتی بايد گفت که فقط از طريق متعهد کردن خود در يک روند مورد مذاکره ی خلع سلاح، بر طبق بند ۶ پيمان منع گسترش سلاح های اتمی است که جامعه ی جهانی اين امکان را خواهد يافت که از ايران تعهدی محکم و قابل بررسی دريافت کند که ـ اگر واقعا چنين خطری وجود داشته باشد ـ اين کشور به سمت دستيابی به سلاح اتمی نخواهد رفت.اقدام ما بايد همه ی کشور های ديگر منطقه را نيز که درجهت گسترش سلاح های اتمی هستند و همچنين دولت های به طور غير رسمی اتمی مثل اسراييل و پاکستان و هند را در مسير تحقق يک جهان رها از هر نوع سلاح اتمی و ديگر سلاح های کشتار جمعی، چه در خاورميانه و چه در سراسر زمين در بر بگيرد.محکوم کردن و رد کردن جنگ در امروز، نه به معنای پذيرش وضع موجود است؛ و نه به معنای جنگ را تا فردا به عقب انداختن.برعکس:اين به معنای وقت و شانس دادن به ديپلماسی است به منظور يافتن يک راه حل جمعی برای صلح و امنيت همه ی دولت ها و ملت ها در منطقه ی خاورميانه و تمام جهان.اين به معنای اجتناب از جاری شدن اشک های خونين جديد است.اين به معنای فرصت دادن و اجازه دادن به غلبه ی انديشه و خرد و عقل است. برای فرزندان ما و فرزندان فرزندان ما. تا بتوانند درجهانی زندگی کنند که کمتر خشن خواهد بود و بيشتر انسانی.جهانی بدون جنگ. جهانی بدون سلاح و تهديد اتمی.اروپا می تواند به سهم خود در ساختن چنين جهانی شرکت کند.اروپاييان بايد به مفابله با جنگی که نزديک شده است به پا خيزند!
-------------------------------------------------------------------------------
۱ ـ در زمينه ی «فوايد» اين نوع بحران سازی، چند روز بعد از بیرون آمدن دلقکی به نام احمدی نژاد از زير عبای خامنه ای، و کسانی که خامنه ای را زير عبای داشته و نداشته ی خود پناه داده اند، مطلبی نوشته بودم با عنوان «می خواهند بحران حقوق بشر را با بحران اتمی جاگزين کنند». اين مطلب، از جمله با لينک زير در خود سايت ققنوس موجود است:
http://www.ghoghnoos.org/khabar/khabar15/mikhahand.html
۲ – متن اين فراخوان را که در همان زمان به فارسی منتشر کرده ام می توانيد از جمله با مراجعه به لينک زير بخوانيد:
http://www.ghoghnoos.org/khabar/khabar04/nafarmani151007.html

۳ ـ در مورد نقش فعالی که فرانسه در ناتو ایفا خواهد کرد:
http://www.ghoghnoos.org/khabar/khabar05/huma-sarko.html
و همچنين در مود نقش ناتو در حمله به ايران:
http://www.ghoghnoos.org/khabar/khabar15/choc.html

postamble();

لحظات حساس و چگوني مقابله با خطر جنگ پرفسور محسن مسرت،


متاسفاه طرفداران آمريکائي و اسرائيلي پرنفوذ جنگ عليه ايران با تبليغات وسيع و منفي خود از قبيل ادعاي قصد ايران براي هولوکاوست هسته اي، جلوگيري از جنگ سوم جهاني و "اسلامو فاشيسم"، موفق شده اند فاجعه عراق را به دخالت ايران ارتباط داده و ايران را در افکار عمومي جهان به هيولايي خطرناک تبديل و زمينه جنگ رواني عليه ايران را به شکل بي سابقه اي فراهم نمايند. لذا انتظار نمي رود که جنگ با مخالفت قابل ملاحظه اي، نه در ايالات متحده و نه در کشورهاي اروپائي روبرو گردد. علاوه بر آن با انتخاب زرکوزي فرانسه به جناح جنگ طلب غرب، آمريکا- انگلستان- اسرائيل ملحق شده و آلمان در حال حاضر از هرگونه مخالفت علني عليه جنگ احتمالي خودداري مي ورزد و با سکوت خود عملاً به جبهه جنگ طلبان مشروعيت مي بخشد. دول روسيه و چين قطعاً در شوراي امنيت سازمان ملل با هر گونه قطعنامه استفاده از خشونت مخالفت خواهند نمود ولي در حالتي که دولت آمريکا خارج از شوراي امنيت اقدام به جنگ نمايد همانطوريکه در مورد عراق چنين بود، اين دو دولت اقدامي بجز اعتراض نخواهند نمود. بنابراين تنها دولت و قدرتي که ميتواند با الهام از منافغ صلح جويانه هموطنان و تماميت ارضي کشورمان از وقوع جنگ خانمانسوز و پر حادثه، نه تنها براي ايران بلکه براي کل منطقه و جهان، جلوگيري نمايد خود دولت جمهوري اسلامي ايران است.
اهداف مهم ايالات متحده و خطر بسيار جدّي جنگ
با توجه به شواهد غير قابل انکار خطر جنگ هوائي آمريکا و اسرائيل بسيار جدي است. نومحافظه کاران آمريکا کما في السابق با تمام قوا بدنبال پياده کردن راهبرد پروژه آمريکاي قرن جديد و پروژه خاورميانه بزرگ هستند. رکن اساسي اين راهبرد ايجاد خاورميانه کاملا وابسته به منافع ميان مدت و دراز مدت آمريکا ميباشد. پس از تغيير رژيم در افغانستان و عراق و ايجاد هرج و مرج در اين دو کشور اکنون نوبت به ايران رسيده است. دولت جمهوري اسلامي در حال حاضر مهمترين مانع خاورميانه کاملا وابسته به آمريکا ميباشد. بهمين دليل تغيير رژيم ايران به هدف اصلي فعاليت هاي ايالات متحده در خاورميانه تبديل شده است. خاورميانه ي کمال مطلوب نومحافظه کاران ، مخاورميانه اي است که در آن کليه دولت هاي قدرتمند منهدم شوند، نفاق، تفرقه، جنگهاي داخلي و قومي از قبيل جنگ بين عرب و کرد، عرب و ايراني، کرد و ايراني، جنگ هاي جناحي بين سنّي و شيعه، درگيري حزب الله و حماس يا ساير نيروها در فلسطين و لبنان گسترش يابد و نظامهاي ضعيف ملوک الطوائفي قرنهاي پيشين مستقر شوند تا آمريکا بتواند آنها را به سادگي بجان يکديگر بياندازد، با فروش مهمات نظامي به آنها منطقه را يکپارچه تبديل به آزمايشگاه دائمي مراکز نظامي – صنعتي آمريکا و اروپا نمايد، با تشديد رقابت آنها را مجبور به غارت هر چه بيشتر منابع نفتي نمايد تا عرضه نفت جوابگوي تقاضا در سطح جهاني شود و از بالا رفتن قيمت نفت جلوگيري نموده و بالاخره بتواند وابستگي مناطق نفتي به دولار را حفظ کند و از اقدام مشترک آنها در راستاي فروش نفت به يورو و يا ساير پول هاي معتبر بين المللي قاطعانه جلوگيري کند. راهبرد "پروژه قرن جديد آمريکائي" بيش از آرمان عده اي ماجراجو و بنيادگراي مسيحي زير نفود معاون رئيس جمهور ديک چني و شخص رئيس جمهور جورج دبليو بوش ميباشد. متأسفانه راهبرد اينان با منافع مراکز صنعتي نظامي، اهداف شرکت هاي نفتي و در حقُيقت با منافع کوتاه و ميان مدت کل اقتصاد ايالات متحده در تطابق کامل قرار دارد.
اقتصاد ايالات متحده به دنيا مقروض است و براي حفظ ادامه جريان سرمايه هاي جهان به اين کشور با اين هدف که بتواند سطح زندگي اهالي آنجا را حفظ کند، به پايداري دولار بمنزله تنها ارز جهاني همانقدر محتاج است که انسان به هوا براي ادامه حيات محتاج مي باشد. و حفظ موقعيت کنوني دولار زماني ميسّر است که کليه معاملات نفتي به دولار انجام گيرد. استقرار حکومت هاي ملوک الطوائفي در خاورميانه به ايالات متحده امکان مي دهد که با ايجاد پايگاههاي زياد نظامي از جمله در ايران و کنترل نظامي تمامي مناطق نفتي و کنترل توليد و قيمت نفت، موقعيت هژمونيک خود را در قبال رقيبان اقتصادي حال و آينده اش از جمله بازار مشترک اروپا، چين، روسيه، ژاپن و هندوستان در چند دهه آينده حفظ نمايد. لذا ارزيابي بسياري از اروپائيان که با تکيه بر مشکلات دولت بوش در عراق و افغانستان به خطر جنگ عليه ايران کم بها ميدهند، سطحي بوده و بيشتر در خدمت توجيه بي تفاوتي خود آنان در قبال جنگ احتمالي عليه ايران و بي مسئوليتي آنها در قبال صلح جهاني و تاريخ ميباشد و علاوه بر آن اين کم بها دادن اروپا به خطر جنگ از اين جهت خطرناک است که دولت آمريکا آنرا به تأييد سياست خشونت آميز خود عليه ايران تعبير ميکند
متأسفانه برخي از مسئولين جمهوري اسلامي نيز با تکيه بر استدلال مشکلات آمريکا در عراق و افغانستان بجاي جدي گرفتن خطر جنگ، به خود آرامش خاطر داده، مسئولين و مردم ايران را به سوي دامي سوق مي دهند که رهبران اقتصادي و ايدئولوژيک آمريکا برايشان پهن کرده اند. رهبران يک کشور تهديد شده به خطر هنگامي با درايت و مسئوليت عميق نسبت به اهالي و آب و خاک کشورشان عمل مي کنند که از بدترين حالت امکان خطر (wore case) حرکت کنند و خود را آماده مقابله به مثل نمايند، نه اينکه با تکيه به کمترين امکان خطر خود را با صرفنظر کردن از استفاده از کليه امکانات جلوگيري از جنگ خلع سلاح نمايند. وانگهي هرج و مرج در عراق و افغانستان نه تنها دليلي براي شروع نشدن جنگ جديدي در منطقه بخصوص عليه ايران نيست، بلکه همانطور که استدلال شد ايجاد هرج و مرج از اهداف اصلي ايالات متحده در کليه کشورهاي منطقه و بخصوص ايران ميباشد.
اظهارات يک مسئول نظامي کشور بدين مضمون که آمريکا قادر است با بمباران، ايران را خراب کند ولي هيچگاه قادر به اشغال آن نخواهد شد، شوکه آور است. اين گونه طرز فکر مسئولين که به حملات هوائي ايالات متحده – که در صورت وقوع آن سرمايه هاي انساني، زيربنائي و فرهنگي کشورمان نابود مي گردد – پوزخند زده و پيروزي در جنگ عليه نيروهاي زميني را وعده ميدهد، شديداً محکوم است و چيزي بجز خيانت غيرقابل جبران به منافع ايران و اهالي آن نمي تواند باشد. انتظار مردم از مسئولين جمهوري اسلامي اينست که از انداختن حتّا يک بمب هم به سرزمين کشورمان جلوگيري نمايند. علاوه بر آن ادعاهاي بعضي از مسئولين رسمي کشور که با دادن قول مقابله همه جانبه نظامي به حملات هوائي احتمالي آمريکا و اسرائيل به مردم ، به آنها در قبال نابودي کشور دلداري مي دهند، کاملا بي مايه است زيرا که ظرفيت نظامي جمهوري اسلامي فاقد کيفيت و کميتي است که بتواند با تکيه بر ايجاد وحشت در حريف از حمله متقابل، مانع حمله هوائي آمريکا و اسرائيل گردد.
حمله نظامي برق آسا
از دريچه راهبردهاي نظامي قرار است آمريکا و اسرائيل دست به يک حمله کوتاه مدت چند روزه ولي همه جانبه هوائي و با استفاده از کليه امکانات هر دو کشور و هدف گيري کليه زيربناي نظامي و اقتصادي کشور در 2000 مورد بزنند که علاوه بر مراکز هسته اي نابودي کليه کارخانه هاي مهمات سازي، پلها، نيروگاهها، پالایشگاههاي نفت، تصفيه خانه هاي آب شهرهاي بزرگ و غيره را در نظر دارند. از همان دريچه ميبايست انتظار داشت که بمباران هوائي همانند الگوي نازيهاي آلمان به هنگام حمله خود در سال 1938 به لهستان، آنچنان باشد که امکان عکس العمل نظامي متقابل محدود شده و حتّا به صفر رسد. در حاليکه ضربه هاي هوائي زندگي روزمرّه 12 ميليون جمعيت تهران را مختل نمايد و ضرفيت هاي اضطراري در خدمت محافظت و کارسازي شريانهاي اقتصادي، حمل و نقل، تأسيسات انرژي و آب آشاميدني قرار گرفته شوند، ديگر نميتوان انتظار داشت که دستگاه دفاعي قادر به عمليات نظامي متقابل باشد. با توجه به اين سناريوي قريب به وقوع، ادعاي قدرت نظامي ايران در دفاع از خود، مانع جستجوي راه حل هاي غير نظامي شده و احتمال وقوع جنگ را شدت مي بخشد.
راههاي جلوگيري از جنگ
نومحافظه کاران آمريکا و اسرائيل اشغالگر موفق شده اند به بهانه جلوگيري از گسترش سلاح هاي هسته اي از غني سازي هسته اي در ايران پيراهن عثماني بسازند و از اين طريق حملات نظامي به ايران و ادامه سلطه خود در خاورميانه و نزديک را مشروع جلوه گر سازند. در حاليکه همزمان هيچگونه سئوال و بحثي در حاشيه 300 کلاهک هسته اي اسرائيل را جایز ندانسته، تنها از منافع امنيتي اسرائيل سخن مي گويند و براي ضرورتهاي امنيتي سایر کشورهاي منطقه از جمله ايران پشيزي ارزش قائل نيستند. با توجه به اين واقعيت غيرقابل کتمان که در صورت روي آوري به راهبردهاي نظامي در ازاي سلطه گري ايالات متحده و اسرائيل کشورمان بمراتب بيشتر از آنها صدمه خواهد ديد و کل منطقه را در جهت هرج و مرج طولاني و مسابقه تسليحاتي جنگ ساز همانگونه که هدف آنهاست سوق خواهد داد و نسل هاي آينده را به حدر دادن منابع انرژي منطقه و تمامي خلاقيت هاي انساني و عقب ماندگي ابدي واخواهد داشت، مردم ايران از مسئولين و نخبگان کشور انتظار دارند که هر چه زودتر مبتکر اقداماتي شوند که جو مسلّط طرفداري از جنگ عليه ايران در افکار عمومي کشورهاي غربي را تغيير داده و حربه مشروعيت دادن به اهداف نظامي نومحافظه کاران آمريکائي و همدستان اسرائيلي شان را خنثي نموده و اجراي برنامه هاي پليد، ضد انساني و جنائي محافل دينفع نظامي و اقتصادي آنها را نقش بر آب نمايند. اما بنظر نويسنده بطور عمده دو راه در راستاي جلوگيري از جنگ وجود دارد. يکي قبول شرايط ايالات متحده و غرب، يعني صرفنظر کردن داوطلبانه جمهوري اسلامي از غني سازي، آنطور که کميته موقت ملي صلح پيشنهاد ميکند و ديگري طرح اجماع بر اقدامات فوري و اوليه در راستاي امنيت مشترک در منطقه خاورميانه و خاور نزديک.
راه صرفنظر کردن داوطلبانه از حق غني سازي، راهي است با دلائل اخلاقي بسيار قوي زيرا اين راه حق زندگي مردم ايران را برتر از حق مسلم غني سازي ميداند. لازمه اين راهبرد اجماع در رهبري جمهوري اسلامي و موافقت جناح تندرو ميباشد که تحت شرايطي از جمله حرکتهاي جدي مردمي از پائين غيرممکن نيست، همانطوريکه اين جناح با فشار بحث هاي دروني در رهبري، يک سال قبل دندان بر جگرزنان پيشنهاد روسيه را تقبل نمود که غني سازي در ايران در حد کوچک آزمايشگاهي انجام گيرد و در سطح صنعتي به روسيه انتقال يابد. همانطوريکه مي دانيم پس از اين توافق وزير امور خارجه روسيه لاورو به واشنگتن سفر کرد و در آنجا با مخالفت شديد بوش و چني مواجه شد و لذا بلافاصله در کنفرانس مطبوعاتي اعلام نمود که روسيه اصولا چنين پيشنهادي را طرح نکرده است. حال چنانچه نئوکن ها حتّا به صرفنظر کردن يکجانبه و بدون قيد و شرط جمهوري اسلامي از غني سازي هم رضايت ندهند و تحت شرايط سخت و شديدي رهبري جمهوري اسلامي را با مشکل ديگري از جمله درخواست باز کردن در هاي کليه مراکز عمده نظامي کشور روبرو سازند تا به آنها اطمينان کافي دهد و ثابت کند که برنامه مخفي هسته اي ديگري وجود ندارد، در اين صورت چه خواهد شد؟
اول اينکه بنظر نويسنده بوش و چني چنين خواهند کرد زيرا هدفشان حل مشکل هسته اي نيست. همانطوريکه با عراق هم قبل از جنگ چنين کردند. دوم اينکه در اين صورت جناح هاي تندروي جمهوري اسلامي همانگونه که پس از رد پيشنهاد روسيه در واشنگتن بلافاصله استراتژي حرک از موضع قدرت خود را در دستور کارشان قرار دادند، اينبار هم براي طرفداران راه مسالمت آميز خط و نشان خواهند کشيد و آنها را متهم به ساده لوحي و به سکوت مجبور خواهند نمود که به راه ظاهرا معقول ولي خطرناک خود ادامه دهد. در اينصورت ايران هيچ حربه ديگري نخواهد داشت و شروع جنگ با توجه به جو ضد ايراني در افکار عمومي جهان حتّا سرعت هم خواهد يافت. وانگهي بوش و چني مدتهاست که در تبليغات خود تنها به جلوگيري از غنی سازي اکتفا نکرده و ايران را به مقصر اصلي فاجعه عراق و کشته شدن سربازان آمريکائي متهم نموده اند و درست به دليل همين تغيير راهبرد تبليغاتي آنها در اين فاصله بيش از 50% از آمريکائيان از جنگ عليه ايران پشتيباني مي کنند. علاوه بر آن با کنار گذاشتن غني سازي مشکل اصلي عدم توازن قوا و مخمصه امنيتي ايران، يعني عدم توازن قوا در منطقه هم حتّا اگر جنگ عليه ايران وقوع پيدا نکند، برجا خواهد ماند و فقط براي چند سالي به عقب رانده خواهد شد.
لذا بهتر است با توجه به سناريوي واقع بينانه بالا جمهوري اسلامي آن راهي را انتخاب کند که قاطعانه تر ابتدا جو ضد ايراني در افکار عمومي جهان را تعديل نمايد ويا در صورت شرايط مطلوب حتّا اين جو را بنفع ايران عوض کرده و از اين راه از وقوع جنگ جلوگيري کند. بنظر نويسنده طرح امنيت مشترک منطقه اي، در صورتيکه بطور جدي، هدفمند و پايدار به ميان آورده شود و رهبري جمهوري اسلامي به صحت اخلاقي و راهيابي آن ترديد نکرده و در راستاي اجراي آن اجماع نمايد، ميتواند ايالات متحده و همدست اسرائيليش را به موضعي دفاعي سوق دهد و يا حتّا آنها را در افکار عمومي جهان منزوي کند. بنظر نويسنده طرح امنيت مشترک و همکاريهاي اقتصادي و فرهنگي هنگامي مي تواند به هدف مطلوب برسد که مدتها قبل از اقدامات ملموس حملات نظامي، يعني هر چه زودتر عنوان گردد تا ذينفعان نتوانند به سادگي آنرا بعنوان آخرين حربه تاکتيکي ايران بي اعتبار نمايند. رئوس اجرائي طرح امنيت و همکاري مشترک در خاورميانه ميتوانند از اين قرار باشند:
جمهوري اسلامي ايران از کليه کشورهاي منطقه که حاضر به قبول ايده امنيت مشترک باشند دعوت مي کند بدون هيچ گونه پيش شرط در کنفرانس امنيت منطقه اي و همکاريهاي مشترک شرکت کنند. همزمان لازم است به منظور روشن گري در همه سطوح در راستاي شرکت هر چه بيشتر کشورهاي منطقه خاورميانه و نزديک اقدامات لازمه در دستور کار قرار گيرند.
اعلام تعليق غني سازي داوطلبانه تا شروع کنفرانس و ادامه تعليق در صورت طرح جدّي کليه مسائل امنيتي منطقه به خصوص سلاح هاي هسته اي و تجهيزات نظامي اين سلاح ها در راستاي پياده کردن اصول امنيت و همکاري مشترک.
اعلام آمادگي جمهوري اسلامي در بستن قراردادهاي دو طرفه تأمين امنيت متقابل با کليه کشورهاي منطقه در راستاي اعتمادسازي و تأکيد به جدي بودن طرح.
همانطوريکه ملاحظه ميشود اعلام آمادگي جمهوري اسلامي در تعليق غني سازي داوطلبانه مشروط است بر اينکه در اسرع وقت کنفرانس امنيت و همکاريهاي مشترک در منطقه شروع بکار نمايد. بنابراين نه تنها جمهوري اسلامي ايران به کليه اصول و پرنسيپ هاي سياست خارجي خود پايبند خواهد ماند، بلکه توجه افکار عمومي جهان را به يک مشکل واقعي و غير قابل انکاز يعني تسليحات هسته اي اسرائيل جلب خواهد نمود. در اين صورت ايالات متحده و اسرائيل مجبور خواهند شد توضيح دهند که چرا در صورت آماده بوده ايران به تعليق حاضر به شروع گفتگو در راستاي امنيت مشترک منطقه اي نمي باشند. در اينصورت و اعلام جدي و اقدامات حساب شده و چشمگير از جمله پيشنهادات جلب اعتماد مانند قراردادهاي دوجانبه صرفنظر کردن از حمله نظامي متقابل و اعلام محل و تاريخ شروع کنفرانس و اقدامات ديپلماسي لازم در اين راستا کليه تبليغات پوچ و ادعاهاي بي پايه جنگ رواني بي اثر خواهند شد، در حاليکه جمهوري اسلامي باندازه يک سر سوزن هم از مواضع اصولي خود عقب نخواهد نشست. علاوه بر جلوگيري از وقوع جنگ، کنفرانس امنيت مشترک درونماي جديدي را براي جلوگيري از دخالت هاي ايالات متحده و اروپا ، آنطور دادکه در يک قرن اخير
بوده، در دستور کار همه
کشورهاي منطقه قرار خواهد

ناصر زرافشان:



تکليف من با آقايان معلوم است فکری برای خطر جنگ بکنيد!




در مناقشه‌ى جارى در مورد ايران، سؤال اصلى و پايه اين است كه هدف واقعى آمريكا در خاورميانه و ايران چيست؟ زيرا تازمانی‌كه براى اين سؤال يك جواب يقينى و قابل اتكا نداشته باشيم، يا زمانى كه ندانيم نيّت واقعى و نهايى حريف در اين بحران چيست، خود نيز نمی‌توانيم تصميم بگيريم كه در برابر آن چه‌گونه بايد عمل كرد، و به‌عبارت ديگر نمی‌توانيم در مورد روند جارى هم موضع درستى اتخاذكنيم.
ادعاى سردمداران سياست خارجى آمريكا در اين زمينه خيلى ساده است. آن‌ها می‌گويند هدف آمريكا از مداخله در اين منطقه گسترش دموكراسى و حقوق بشر است. بنا به اين ادعا، آن نظامى كه در حال حاضر بر جهان مسلّط است و آمريكا سركردگى آن‌را به‌عهده دارد، هيچ نيت و هدف و منافع‌ديگرى در اين منطقه و در پس اين مداخلات ندارد. شيفتگان آمريكا در منطقه و در ايران نيز همين گفته‌ى ساده‌لوحانه را تكرار می‌كنند. اما آيا همه‌ى مردم منطقه و ايران آن‌قدر خام و ساده‌انديشند كه موضوع را به‌همين سادگى تلقی‌كنند؟ در سطور زير - تاحدی‌كه در حوصله‌ى اين مقاله‌ى كوتاه بوده است- كوشيده‌ام به اين سؤال پاسخ دهم. اما يك سؤال ديگر هم مطرح است و آن اين است كه آيا وقتى حقوق و آزادی‌هاى ملتى سلب و لگدمال شده و به‌علت سلطه‌ى ارتجاع راه توسعه و ترقى آن ملت مسدود می‌شود، بازپس‌گرفتن اين حقوق و آزادی‌ها و گشودن راه توسعه و پيشرفت آن ملت، وظيفه‌ى يك ملت ديگر يا يك قدرت قهار بيگانه است؟ در كجاى تاريخ اين وظيفه‌ى يك ملت را، به‌جاى خود او، ملت يا كشور ديگرى انجام داده است؟
هواداران مداخله‌ى بيگانه كه نه معنا و عواقب چنين مداخله‌اى را درست می‌شناسند و نه از معنا و عواقب جنگ براى مردم خبر دارند، معادله‌ى مجعول و عاميانه‌اى را در سطح جامعه تبليغ می‌كنند كه گويا هركس در مورد عواقب مداخله‌ى بيگانه و مخالفت با جنگ و تجاوز نظامى صحبت‌كند، از موضع جمهورى اسلامى يا حمايت از آن صحبت كرده است. اين ادعايى بی‌اساس است كه مطرح‌كنند‌گان آن می‌خواهند به‌كمك آن دست به نوعى "ترور فكر" زده و بيگانه‌پرستى خود را در پشت آن پنهان سازند.

موضع من در برابر جمهورى اسلامى روشن است اما می‌خواهم به‌كسانى كه چنين تصوّر خطايى دارند يادآور شوم كه طرف‌هاى درگير در اين ماجرا فقط حكومت آمريكا و جمهورى اسلامى نيستند. در اين كشمكش طرف سومى هم وجود دارد كه گويا قرار است قربانى دست و پا بسته‌ى اين كشمكش باشد، گرچه مالاً پرداخت هزينه‌ها و تحمل زخم‌ها سهم او است نه سهم هيچ‌يك از دو طرف ديگر. اين طرف سوم مردم ايران هستند و من می‌كوشم از موضع اين طرف سوم به‌ماجرا نگاه كنم.
موجوديت جامعه چيزى جدا از موجوديت نظام‌هاى سياسى گوناگونى است كه هر يك چند صباحى بر آن حكومت می‌كنند. نظام‌هاى سياسى می‌آيند و می‌روند و آن‌چه مستمر و ماندنى است جامعه و مردمند و كسى به‌خاطر حاكميت‌ها جامعه را به‌باد نمی‌دهد. بايد از موضع حفظ موجوديت و سرنوشت تاريخى جامعه و مردم مسأله را مورد بررسى قرار داد، و جنگ كه ظاهراً هر دو طرف ديگر اين كشمكش گوشه‌ى چشمى به آن دارند، براى مردم جز مرگ‌ومير و كشتار، ويرانی، پريشانی، انهدام زيربناى اقتصادى و ثروت‌هاى ملی، قحطی، فقر و فاقه و بيمارى و تشديد اختناق ارمغان‌ديگرى ندارد. بهاى چنين جنگى را هر كس كه شروع‌كند فقط مردم خواهند پرداخت. از اين‌رو می‌خواهم از اين موضع آينه‌اى در برابر شيفتگان ناآگاه و ساده‌انديش مداخله‌ى بيگانه بگيرم تا بتوانند آن‌چه را كه اين‌روزها آشكار و بدون شرمندگى تبليغ می‌كنند، بهتر بشناسند.
اما علاوه بر اينان، روى سخنم با آن توده‌ى وسيع‌ترى هم هست كه چون از فشار و اختناق به‌جان آمده‌اند، در ميان آنان اين تصّور قوّت گرفته است كه شايد مداخله‌ى بيگانه فرجى باشد. اينان به زبان روشن‌تر در انتظار نشسته‌اند كه با كشته‌هاى ديگران و با هزينه‌ى ديگران روز بهترى فراهم آيد و آن‌گاه آنان، بی‌هزينه از آن بهره‌مند شوند. اين، خيالى باطل است و عقوبتى سخت، كيفر چنين خام‌طمعى عافيت‌طلبانه‌اى است. چه‌گونه می‌توان پذيرفت كه كشور بيگانه‌اى از آن‌سوى كره‌ى خاك به خاورميانه بيايد، از مردم خود كشته بدهد و از ثروت خود هزينه‌هاى نجومى صرف‌كند براى اين‌كه ملت‌ديگرى از دموكراسى و حقوق بشر برخوردار شود؟ و اگر چنين فرض ساده‌لوحانه‌اى پذيرفتى نباشد، پس بايد به‌دنبال هدف‌ها و انگيزه‌هاى واقعى اين مداخله باشيم.
نكته‌ى ظريف و پراهميتى كه معمولاً به آن توجه نمی‌شود (و‌اين بی‌توجهى موجب سوءتفاهم بزرگى می‌گردد) اين است كه خواسته‌ى مردم ايران استقرار يك نظام دموكراتيك در كشور است كه حقوق و آزادی‌هاى آن‌ها را تأمين و راه توسعه و پيشرفت جامعه را بگشايد و اين ارتباطى به اهداف آمريكا كه خاورميانه را به‌عنوان بخش حساسى از استراتژى جهانى خود تلقى می‌كند، ندارد. به‌عبارت ديگر آمريكا براى احقاق حقوق مردم ايران به منطقه نيامده بلكه هدف آن كنترل نفت به‌وسيله‌ى نيروى نظامى و تغيير جغرافيايى سياسى منطقه در جهتى است كه با نيازهاى استراتژى تازه‌ى ليبراليسم نو هم‌خوانى داشته باشد.
اما جامعه‌اى كه همواره در انتظار باشد تا ببيند ديگران براى او چه تصميمى گرفته‌اند، جامعه‌اى نابالغ است كه به‌خود اين باور را ندارد كه می‌تواند براى خود تصميم بگيرد و در سرنوشت خود دخالت‌كند. بسيارى از كسانى كه امروز در جاى گرم و نرم و امن نشسته‌اند و مبارزات و خط‌مشى نسل گذشته را در رژيم پيشين مورد نقد قرار می‌دهند و آنان را محكوم می‌كنند، توجه ندارند كه نسل گذشته دست‌كم به توانايى خود براى تغيير نظام اجتماعى حاكم به‌طور جدى ايمان داشت و الا جان خود را به كف دست نمی‌گرفت و به‌ميدان نمی‌رفت. آن نسل اگر در تحقق آرمان‌هاى خويش هم با شكست مواجه شد، لااقل به ميدان رفت و شكست خورد. نسل كنونى جرأت و جسارت به ميدان رفتن را هم ازدست داده و در انتظار معجزه‌ى ديگران نشسته است. در هر مبارزه احتمال پيروزى و شكست هر دو وجود دارد. نسل گذشته بلوغ و توانمندى مبارزه‌كردن و اعتقاد به نيروى خود براى تغيير زندگى خويش را داشت و به اين مبارزه دست زد؛ نسل كنونى چشم و اميد به دست ديگران بسته، به‌آن بلوغ نرسيده كه خود را يك‌طرف مبارزه وعامل تغيير بداند و هنگامى كه به‌طور جدى به تغيير نظام اجتماعى فكر می‌كند، چنان اين چشم‌انداز برايش دور و غيرعملى می‌نمايد كه گويى درباره‌ى يك سياره‌ى دوردست و خيالى فكر می‌كند. آيا هنر برخى "روشن‌فكران دينى" كه ظرف دو دهه‌ى گذشته به ضرب امكانات و تريبون‌هاى همين نظام حاكم بر جريان‌هاى فكرى جامعه و جنبش دانشجويى تسلط يافتند، چيزى بيش از اين نبوده است كه آن اراده‌ى مبارزه‌ى احتمالى نسل گذشته را خاموش و به فراموشى و انفعال بسپارند و نسلى بی‌آرمان و بی‌اعتقاد به نيروى خود بپرورند كه مصرف‌كننده‌ى سطحى و خام موهومات نوليبرالى است و طى يك فرايند خزنده و تدريجى مالاً سر از اردوى شيفتگان آمريكا در آورده است؟
براى كسى كه از امپرياليسم و ماهيت و پيشينه‌ى آن آگاهى و شناخت متعارفى داشته باشد، تشخيص هدف‌ها و انگيزه‌هاى مداخله‌ى جارى آن در اين منطقه دشوار نيست، اما نظرات عاميانه‌ى آن گروهى كه براى تعيين سرنوشت خويش در انتظار مداخله‌ى آمريكا نشسته‌اند و عموماً بر آن‌چه راديوها، فرستنده‌هاى ماهواره‌ای، مطبوعات و ساير رسانه‌هاى تبليغاتى امپرياليستى در اين زمينه اشاعه می‌دهند متكى است و امپرياليسم هم به‌ كمك همين سياست تبليغاتى و جوّى كه از اين طريق در ميان مردم عادى به‌وجود می‌آورد، مداخلات خود را توجيه و نفوذ خود را می‌گسترد. اگر امروز اطلاعات و اظهار‌نظرهاى برخى از مردم كوچه و بازار و حتى برخى فعالان اجتماعى ما در اين زمينه در سطح تبليغات سطحى سياسى و ژورناليستى است و در مورد تهاجم كنونى به منطقه، موضوع را صرفاً در سطح شعارها و توجيهات سياسى و حقوقى (مسأله‌ى دموكراسى و حقوق بشر) می‌بينند، علت اين است كه در مورد ماهيت و اهداف اين نظام و منافع و سياست‌هاى آن‌كه در جهت تأمين آن منافع و مصالح طراحى شده است، در جو نوليبرالى دو دهه‌ى گذشته آگاهى كافى به جامعه داده نشده است.
اما نظام سرمايه‌دارى در درجه‌ى اول يك نظام اقتصادى يعنى شيوه‌ى توليد، تجارت، صدور سرمايه و كسب سود است نه يك نظام حقوقى و سياسی؛ و "اجماع واشنگتن" يعنى استراتژى جديد سرمايه‌ى مالى بين‌المللى هم كه در حال حاضر بر اين نظام غلبه دارد يك استراتژى اقتصادى است كه با مشاركت همه‌ى قدرت‌هاى بزرگ سرمايه‌داری، به‌وسيله‌ى سيستم فدرال‌رزرو و نهادهاى اقتصادى بين‌المللى مانند صندوق بين‌المللى پول، بانك جهانی، سازمان تجارت جهانى و ... در حال اجرا است. اجراى اين استراتژى نيازمند يك جهان ليبراليزه است، به‌اين‌معنا كه سرمايه‌ى مالى بين‌المللى براى انجام فعاليت‌ها و حفظ نرخ سود خود با مرزها و حاكميت‌هاى ملى گوناگون كه هر يك بر بخشى از جهان و منابع و بازار‌ها و نيروى كار موجود در آن سلطه دارند، تعارض دارد؛ زيرا اين سرمايه‌ها می‌خواهند آزادانه و در هر يك از مناطق جهان كه منافع بيش‌ترى عايد آن‌ها می‌سازد فعاليت‌كنند و بتوانند به منابع نيروى كار و بازار همه‌ى آن‌ها دسترسى داشته باشند و در اين زمينه مرزها و حاكميت‌هاى ملى گوناگون، مانع و مزاحم آن‌ها هستند.
فشارهاى اقتصادى كه صندوق بين‌المللى پول، بانك جهانی، سازمان تجارت جهانى و ... براى هماهنگ‌ساختن كشورهاى مختلف با اين استراتژى جديد ليبراليسم نو بر آن كشورها وارد می‌آورند (مثلاً برنامه‌هاى تعديل ساختارى)‌و نيز فشارهاى سياسى و نظامى كه دولت‌هاى سرمايه‌دارى براى تحميل تغييرات مورد نظر خود يا تغيير جغرافياى سياسى برخى مناطق يا نظام سياسى برخى كشورها بر آن‌ها وارد می‌سازند، با اين هدف صورت می‌گيرد كه كشورهاى مورد بحث عرصه را براى فعاليت سرمايه‌هاى مالى و گسترش رژيم مورد بحث به آن مناطق آماده سازند.
اما لغو موانع تجارى ميان كشورها برخلاف ادعاى ليبراليسم نو، نه‌تنها نتوانسته موجب ترقى درآمدها و ريشه‌كن‌كردن فقر شود، بلكه در دوران اوج اين سياست، نابرابرى و فقر بيش از هر زمان ديگرى در تاريخ، گسترش يافته است. نتايج پژوهشى كه به‌وسيله‌ى برانكو ميهاييلوويچ از بانك جهانى در اين زمينه به‌عمل آمده است، نشان می‌دهد كه تا سال 1998 درآمد ثروتمندترين يك درصد جمعيت جهان، با درآمد فقرترين 57 درصد آن، برابر بوده است. درحالی‌كه ضريب جهانى جينى (كه درجه‌ى نابرابرى توزيع درآمد را نشان می‌دهد) طى همين دوره افزايش‌ يافته و به 66 رسيده است (روزنامه‌ى گاردين 18 ژانويه‌ى 2002) خروارها آمار عينى و نتايج بررسی‌هاى پژوهشى وجود دارد كه نشان می‌دهد اين ادعا كه سياست‌هاى نوليبرالى به رشد كمك می‌كند، از افسانه‌سازی‌هاى ليبراليسم نو و مبلغان آن است. به‌علاوه سلطه‌ى بازارهاى مالى و مانورهاى خارج از نظارت آن‌ها موجب تشديد بی‌سابقه‌ى بی‌ثباتى اقتصادى در مقياس جهانى شده و در اين رهگذر كشورها و مناطقى كه بيش از ديگران عرصه‌ى كاربرد و اجراى سياست‌هاى ليبراليسم نو بوده‌اند، متحمل سنگين‌ترين لطمات شده‌اند. مكزيك در 95-1994، آسياى شرقى در 98-1997 ، روسيه در 1998 و آرژانتين در سال 2001 تاكنون شاخص‌ترين قربانيان سقوط مالى "بازارهاى نو پديد" بوده‌اند كه اكنون ديگر يكى از خصلت‌هاى ذاتى و جدايی‌ناپذير اين نوع بازارها به‌حساب می‌آيد. مركز تحقيقات اقتصادى و سياست‌گذاری‌ها1‌ ‌(‌CEPR) يك بررسى تطبيقى بين دوره‌ى جهانی‌سازى (يعنى از سال 1980 تا سال 2000) و دو دهه‌ى قبل از آن يعنى دوره‌ى سياست‌هاى كينزى مديريت تقاضا (از سال 1960 تا سال 1980) براى مقايسه‌ى دست‌آوردهاى اجرايى طى اين دو دوره- بر اساس شاخص‌هاى متعددى مانند رشد درآمد سرانه، متوسط طول عمر، ميزان مرگ‌ومير نوزادان، كودكان و افراد بالغ، نسبت افراد با سواد و بی‌سواد به كل جمعيت و وضع آموزش و پرورش- انجام داده است كه كالى نيكوس آن‌را در كتاب مانيفست ضدسرمايه‌دارى به‌تفضيل نقل‌كرده و مورد بحث قرار داده است. نتايج اين بررسى نشان می‌دهد كه از لحاظ رشد اقتصادى و تقريباً از لحاظ همه‌ى شاخص‌هاى ديگر، طى بيست‌سال جهانی‌سازی، افت كاملاً آشكارى در مقايسه با دو دهه‌ى قبلى وجود داشته است.
جان ويكز در "افسانه‌هاى واهى اقتصاد جهانى در سال‌هاى دهه‌ى 1990" نتيجه‌گيرى خود را از يافته‌هاى اين تحقيق به‌شرح زير بيان می‌كند: "آن گروه‌هايى از كشورها كه سياست‌هاى جهانی‌سازى را در بالاترين حد آن به‌كار بسته و اجرا كردند (كشورهاى عضو سازمان همكاری‌هاى اقتصادى و توسعه، كشورهاى آمريكاى لاتين و كشورهاى جنوب صحراى آفريقا) در دهه‌ى 1990 نسبت به دهه‌هاى پيش، كم‌تر از همه عايدشان شد. موفق‌ترين گروه از سال 1960 به بعد، يعنى گروه شرق و جنوب‌شرقى آسيا، در سال‌هاى دهه‌ى 1990 وارد يك دوره كسادى شديد شد؛ و گروهى كه رشد آن در دهه‌ى 1990 بدون كسادى بيش‌تر شد، يعنى گروه آسياى جنوبی، همان گروهى بود كه كم‌تر از همه زير بار سياست‌هاى حذف نظارت دولت، ليبراليزه‌كردن تجارت و حذف كنترل حساب سرمايه رفته بود. به‌اين‌ترتيب فرضيه‌اى كه مدعى است اين سياست‌ها به رشد كمك می‌كند؛ به‌هيچوجه تأييد نشد، يعنى اين فرضيه يكى از افسانه‌هاى جهانی‌سازى است." استراتژى جديد ليبراليسم نو مخصوصاً براى اقتصادهاى ضعيف‌تر، زيان‌بارتر است و بازشدن اقتصاد اين كشورها به‌روى سرمايه‌هاى مالى لطمات جدى به آن‌ها وارد می‌سازد؛ زيرا اين سرمايه‌ها بدون آن‌كه نقشى جدى در توليد داشته باشند، با شيوه‌هاى اسپكولاتيو، رمق اين اقتصادها را می‌مكند. عملكرد اين سرمايه‌ى مالى به‌طور اعم و "بازارهاى نو پديد" و "افزارهاى مالى" جديد و روش‌هاى تازه‌اش كه طى دو دهه‌ى اخير ابلاغ كرده است به‌طور اخّص، بر متقلبانه‌ترين و انگلی‌ترين شكل روابط اقتصادى مبتنى است كه در تاريخ روابط اقتصادى می‌توان سراغ كرد. اين نظام از طريق سرمايه‌گذاری‌هايى كه زير سلطه‌ى بازارهاى سهام قرار دارد و نيز فعاليت بازارهاى بين‌المللى اسناد قرضه (كه در آن‌جا بدهی‌هاى كشورها خريد و فروش می‌شود و از اين طريق حاكميت‌هاى ملی، كشورهاى بدهكار را زير فشار می‌گذارند و هر روز آن‌ها را آسيب‌پذير‌تر می‌سازند) عمل می‌كند. در فعاليت‌هاى سرمايه‌ی‌مالى ديگر توليد و تجارت مطرح نيست، بلكه عرصه‌ى مانورهاى متقلبانه و اسپكولاتيو مالى است كه افزارهاى اجراى آن‌ها اوراق بهادار و اوراق "مشتقه‌ى مالى" يعنى مشتى كاغذ است كه غالباً فاقد پشتوانه‌ى اقتصادى واقعى به‌شكل دارايی‌هاى مشهود بوده و تنها وسايلى براى كسب درآمدهاى قمارى و كار نكرده‌اند؛ وقتى پيچيدگی‌هاى لفظى و توجيهات شبه‌نظرى كه براى اين‌نوع سفته‌بازی‌ها می‌تراشند را كنار بگذاريم، سرمايه‌ى مالى در بيان ساده و صادقانه‌سرمايه‌ى مفت‌برى است كه با استفاده از اين شيوه‌ها و اين افزارها بخش اعظم ثروت اقتصادى توليد‌‌‌شده به‌وسيله‌ى ديگران را كه خود در توليد آن‌ها هيچ‌گونه نقش و دخالتى نداشته است، جذب و تصاحب می‌كند.
از آن‌جا كه سرمايه‌ى مالی، خود اهل فعاليت توليدى نيست اما ولع كسب سود آن به‌مراتب از سرمايه‌ى توليدى بيش‌تر است، می‌كوشد هرچيز ممكنى - حتى شرايط طبيعى احتمالى آينده- را به يك دارايى مالى و به اوراق بهادارى تبديل‌كند كه بتوان آن‌را خريد و فروش و با آن اسپيكولاسيون كرد. كار اين "اوراق بهادارسازى" طى دو دهه‌ى اخير به آنجا رسيد كه شركت انرون انرژى- يكى از غول‌هاى مالى دوران ليبراليسم نو- در زمره‌ى ساير افزارهاى مالی، آب‌و‌هواى آتيه را هم ابداع‌كرد و آن‌را وسيله‌ى كسب سود قرار داد. سرنوشت اين شركت كه يكى از طلايه‌داران اقتصاد نوليبرالى "وال استريت" بود، نمونه‌ى معّرف كل فعاليت سرمايه‌ى مالى در دوران حاضر است. "ارزش‌ گذارى سهام اين شركت از سوى بورس سهام، ظرف مدت يك‌سال از 70 ميليون دلار عملاً به صفر رسيد. اين شركت با تلف‌كردن پس‌انداز‌هاى كارمندان خود و در معرض نابودى قرار‌دادن پس‌اندازهاى ميليون‌ها نفر از كارگران ديگر كه صندوق‌هاى بازنشستگى آنان در انرون سرمايه‌گذارى كلان كرده بودند، تصويرى از يك شبكه‌ى پيچيده‌ى كلاه‌بردارى تار عنكبوتى را به نمايش گذارد كه از دفاتر مركزى شركت‌هاى بزرگ شروع شده و از طريق صنايع بانكداری، حسابدارى و بيمه، ‌گسترش‌يافته و تا واشنگتن عميقاً ريشه دوانده بود. كاشف به‌عمل آمد كه حداقل 212 نفر از 248 عضو كنگره كه در كميته‌هايى خدمت می‌كردند كه مأمور تحقيق و رسيدگى به اين رسوايى مالى شده بودند، از انرون يا مؤسسه‌ى حسابرسى مفتضح شده‌ى آن، يعنى آرتور اندرسون پول گرفته بودند." اين تصوير كلى و مجمل نظامى است كه ليبراليسم نو، چه با فشارهاى اقتصادى و چه با فشارهاى سياسى و نظامى در پى گسترش و تحميل آن بر همه‌ى جهان است.
تعرض براى برداشتن موانعى كه بر سر راه گسترش اين نظام وجود دارد و تلاش براى جهانی‌كردن آن، زيرعنوان دموكراسى و حقوق‌بشر صورت می‌گيرد. اما دموكراسى و آزادى برآمدهاى ماهوى نظام اجتماعى و اقتصادى و نتيجه‌ى رشد تاريخى اين نظام و مردم به‌همراه آن است؛ كالايى نيست كه جدا از نظام‌اجتماعی، از خارج و به‌ويژه با نيروى نظامى بتوان آن‌را وارد كرد. كسانى كه دنبال "واردات" آزادى با زور هستند، چيزى از مفهوم آن دستگيرشان نشده است.
تأمل در ماهيت انگلى و فاسد سرمايه‌ى مالى و شيوه‌هاى كسب سود آن كه در دوره‌ى جهانی‌سازى چنين سلطه‌اى بر مجموع نظام‌جهانى سرمايه‌دارى حاصل كرده است، يادآور نظريه‌ى لنين و تأكيد بسيار او در مورد ماهيت سرمايه‌ى مالى است. دوستانى كه دو سه دهه‌ى پيش با لنين و لنينيسم "يه‌قل دوقل" بازى می‌كردند و امروز پس از يكى دو دهه تبعيد سياسى و خارج‌نشينى نسبت به‌مواضع گذشته‌ى خود ترديدكرده و راه رشد سرمايه‌دارى را موعظه می‌كنند، اگر همان روز‌گارى كه لنين و لنينيسم وِرد زبان‌شان بود، مفهوم اين نظريه‌ى لنين را كه می‌گويد "سرمايه‌دارى در عصر امپرياليسم به‌علت پيدايش اوليگارشى مالى و غلبه‌ى سرمايه‌ى مالی، سرمايه‌دارى انگل‌صفت و رو به ‌تباهى است" درك كرده بودند، امروز كه عملكرد اين سرمايه‌ى مالى بيش از هر زمان ديگرى با آن تصوير انطباق يافته است، به‌اين راحتى از مواضع گذشته‌ى خود عدول نمی‌كردند. اينان نه آن‌روز واقعاً دريافته بودند كه معناى آن انديشه چيست و نه امروز می‌فهمند معناى راه رشد سرمايه‌دارى چيست و در شرايط حاضر جهانی، سرمايه‌دارى خارج از نظارت به‌كجا می‌انجامد. اين تصوير عمومى مناسباتى است كه ليبراليسم نو به‌دنبال تحميل سلطه‌ى آن بر نيمه‌ى جهان است اما درمورد خاورميانه به‌طور اخص ساير ملاحظات تحت‌الشعاع مسأله‌ى نفت و اهميت آن در تحولات آينده‌ى اقتصاد جهان است. از اين لحاظ خاورميانه يكى از حساس‌ترين بخش‌هاى استراتژى قدرت جهانى آمريكا است.
جنگ بر سر سلطه بر منابع انرژى مسأله‌ى ساده‌اى نيست. تسلط آمريكا بر اين منطقه نه ‌تنها براى خود اين كشور حياتى است بلكه چين را به‌عنوان يك قدرت نوپديد و روبه‌رشد و علاوه بر آن، اروپا و ژاپن را در زمينه‌ى حياتی‌ترين نياز آنان در بخش انرژى به‌طور روزافزونى به يك رژيم نفتى خاورميانه‌اى كه تحت سلطه‌ى آمريكا است، وابسته خواهد ساخت. در مورد كشورى كه مصرف‌كننده‌ى بيش از 25 درصد توليدات نفتى جهان است اما خود با كانادا بر روى هم بيش از سه‌درصد ذخاير شناخته‌شده‌ى نفت جهان را ندارند، اين سياست قابل درك است. آن‌چه دونالد كاگان صاحب‌نظر سياسى دست راستى و استاد دانشگاه ييل در جريان بحران عراق اظهار داشت، موضوع را به روشنى و به‌طور موجز بيان می‌كرد: "هر وقت كه ما مسايل و مشكلات اقتصادى داشته‌ايم، اين مسايل و مشكلات در نتيجه‌ى اختلال در تأمين نفت ما بوجود آمده است. اگر ما نيرويى در عراق داشته باشيم، هيچ‌گونه اختلالى در تأمين نفت ما بوجود نخواهد آمد."
توجه به اين واقعيت كه آمريكا با همه‌ى وزن و اهميتى كه در تحولات جهانى دارد،- به‌اضافه‌ى كانادا- بر روى هم سه‌درصد و اروپاى غربى نيز با همه‌ى نقش و اهميتى كه در صحنه‌ى اقتصاد جهانى دارد فقط دو درصد ذخاير شناخته‌شده‌ى نفت جهان را در اختيار دارند و اروپاى شرقى و اتحاد شوروى سابق كه طى پنجاه‌سال قطره‌اى نفت از خارج وارد نمی‌كردند بر روى هم فقط هفت‌درصد ذخاير جهانى نفت را دارند، اما منطقه‌ى خاورميانه يك‌جا صاحب 65 درصد ذخاير مزبور است، اهميت اين منطقه و ماهيت بحران‌هاى سياسى آن‌را بهتر آشكار می‌كند (نمودارضميمه كه در نشريه‌ى ذخاير نفت خام و گاز طبيعى جهان شماره‌ى اول ژانويه‌ى 2001 درج و در سرمقاله‌ى دسامبر 2002 "مانتلى ريويو" نقل شده است در اين زمينه بسيار گويا است.) به‌علاوه توجه به اين واقعيت كه بنا به پيش‌بينى وزارت انرژى ايالات متحده در سال 2002 تقاضاى جهانى نفت طى بيست سال آينده از 77 ميليون بشكه در روز (كه مربوط به زمان اين برآورد است) تا 120 ميليون بشكه در روز افزايش خواهد يافت كه عمده‌ى اين افزايش مصرف به آمريكا و چين مربوط می‌شود،4 زواياى مسأله را بهتر روشن می‌كند. البته درهمه‌ى مراحل حيات نظام سرمايه‌دارى منافع و ملاحظات گوناگون اقتصادى سياسى و نظامى درهم‌تنيده و با ارتباطات و تأثيرات متقابلى كه بر هم دارند، چون يك كل واحد عمل‌كرده و می‌كنند، اما مسأله‌ى نفت هم در خاورميانه فقط يك مسأله‌ى اقتصادى نيست و علاوه بر چشم‌انداز كسب سود هنگفتى كه از اين منابع عظيم براى شركت‌هاى بزرگ سرمايه‌دارى وجود دارد، ملاحظات سياسى و استراتژيك مربوط به اين منطقه هم هر يك به نوعى زير تأثير مسأله‌ى نفت قرار دارند.
با توجه به آن‌چه گفته شد، خامى و ساده‌انديشى درباره‌ى روند جارى يا سهل‌انگاشتن مسأله و در غفلت رها‌كردن جامعه عواقب سنگينى دارد و هراس من از آن است كه زمانى به‌طور واقعى متوجه‌ى آثار و عواقب شومِ جنگ شويم كه براى جلوگيرى از آن ديگر خيلى دير شده باشد. از اين‌رو اكنون وقت آن است كه همه‌ى نيروهاى ميهن‌پرست و مردم‌دوست تصورات واهى را كنار گذارند و يك‌صدا در برابر جنگ و در برابر همه‌ى كسانى كه براى ماجراجويی‌هاى نظامى رجزخوانى می‌كنند، ايستادگى كنند؛ زيرا در شرايط حاضر در چنين چشم‌اندازى جز تشديد اختناق و سركوب و پس‌رفت ضد‌دموكراتيك براى مردم چيز ديگرى وجود ندارد.
پی‌نوشت‌ها:
1. The center for economic and poticy research
2. R.J. shiller, Irrational Exuberance (Prinston, 2001) .P.172
3. Jay Bookman, ?The President`s Real Goal in Iraq?, Atlanta Journal Constitution, september 29, 2002
4. ?U.S. Imperial Ambitions and Iraq? in monthly Review, December
2002

بیانیه انجمن خواجه نصیر در خصوص حضور و سخنرانی سردار سرلشکر رحیم صفوی در این دانشگاه


ادوارنیوز: انجمن اسلامي دانشجويان دانشگاه خواجه نصيرالدين طوسي به توجه به آنکه حراست از استقلال دانشگاه و احترام به آزادي هاي آکادميک را از وظايف اصلي خود ميداند بر خود لازم ميداند پيرامون دعوت بسيج از سردار رحيم صفوي به دانشگاه خواجه نصير نکاتي را به محضر اساتيد و دانشجويان آگاه و هشيار دانشگاه برساند: در ايامي که دانشجويان منتقد را به خانه ي خود راه نمي دهند و به بهانه هاي واهي به دانشگاه ممنوع الورود مي کنند، در زماني که اساتيد دگرانديش را به اجبار بازنشسته مي کنند و از ادامه ي تدريس باز ميدارند و حتي به صاحب نظران و روشنفکران مستقل اجازه ي سخنراني در محيط دانشگاه نمي دهند،متاسفانه شاهد آن هستيم که به بسيج دانشگاه خواجه نصير اجازه ي برگزاري مراسم با حضور سردار رحيم صفوي داده ميشود. هرچند که ما خود بر اين باوريم که دانشگاه محل تضارب آرا و بحث و گفتگو است و حضور سلايق و عقايد مختلف در دانشگاه نه تنها مفيد بلکه ضروري مي باشد، اما آنچه تاسف و تعجب ما را برانگيخت آن است که به صاحبان اصلي دانشگاه، يعني تشکلات مستقل دانشجويي و اساتيد اجازه ي ابراز عقيده و بيان ديدگاه هاي خود را نميدهند، اما به افرادي که هيچ گونه سنخيتي با دانشگاه و دانشجو نداشته و ندارند اجازه ي حضور داده ميشود. حضور افرادي همچون سردار رحيم صفوي در دانشگاه و متقابلا پاکسازي دانشگاه ها از اساتيد آزاد انديش نشان از عزم جدي انحصار طلبان و تماميت خواهان در تبديل دانشگاه از نهادي آکادميک به محفلي پادگاني دارد تا دانشجويان نيز همچون سربازاني مطيع و بي اراده در فضاي حاصل از رعب و وحشت جرات اعتراض، انتقاد و پرسشگري را به خود ندهند. بسيج دانشگاه خواجه نصير با دعوت خود از سردار رحيم صفوي بار ديگر نشان داد که به وابستگي خود به ارگان هاي نظامي- امنيتي خارج از دانشگاه از جمله سپاه پاسدارن انقلاب اسلامي وفادار بوده و سعي دارد با استفاده از نام چنين ارگان هايي پشتوانه اي امنيتي براي خود ايجاد نمايد تا توان برخورد و يا مخالفت با عملکرد بسيج از مسئولين و دانشجويان سلب گردد و مخالفت با خواست بسيج همچون مخالفت با خواست نهادهاي نظامي تعبير گردد، پس سخني خطاب با سردار رحيم صفوي داريم؛ سردار نام شما و همرزمانتان براي نسل امروز ايران عزيز يادآور جنگ است و دفاع، ما دانشجويان امروز از شما مي خواهيم که سپاه را نهادي کاملا نظامي نگه داريد و اجازه ندهيد که افرادي که خود را منتسب به سپاه پاسداران مي کنند با استفاده از نام سپاه و شهدا به تهديد دگر انديشان و آزادي خواهان بپردازند. انجمن اسلامي دانشجويان دانشگاه خواجه نصير نسبت به مسير در پيش گرفته شده از سوي تشکل شبه نظامي بسيج به مسئولين هشدار داده و اعلام مي دارد در صورت ادامه ي چنين روند واپس گرايانه و غير آکادميکي، پويايي و پيشرفت از دانشگاه رخت بر بسته و جاي خود را به جمود و تحجر خواهد داد.بالا^^
setFaceSize();

متن شکایت نامه مجید توکلی در خصوص ضرب و شتم وی در زندان اوین


به نام خدا
دادستان عمومی و انقلاب تهران، سلام عليکم


در حدود ساعت 15:30 دقيقه روز چهارشنبه 30/8/86 در محل افسر نگهبانی اندرزگاه 8 زندان اوين ، آقای رضا ضيائی معاون اندرزگاه ، به اتفاق تعدادی از کارکنان ، در حضور رئيس اندرزگاه 8 ( آقای بزرگ نيا ) به اينجانب مجيد توکلی يورش آورده و مرا شديدا مورد ضرب و شتم و انواع هتاکی ها قرار داده است .

با اين توضيح که با اعلام انتقال آقای احمد قصابان به اندرزگاه 7 ، ايشان که جهت جمع آوری وسايل و لوازم شخصی خود و خداحافظی با همبنديان به داخل اندرزگاه مراجعه نموده بود توسط انتظامات افسر نگهبانی به نام عباسی که به سراغ ايشان آمده بود ، مورد توهين و هتاکی واقع و ايشان را کشان کشان و با وضعيت فجيع به افسر نگهبانی برده و مانع جمع آوری وسايل وی (پتو، لباس ، ليوان و غيره ) گرديدند ، که توهين و رفتار زشت شخص مزدور ، مورد اعتراض آقای قصابان و اينجانب و تعدادی ديگر از همبنديان قرار گرفت که ناگهان رضا ضيائی معاون اندرزگاه 8 بدون هيچگونه مقدمه ای ، به آقای احمد قصابان حمله ور شد و با ايجاد ضربات مشت و لگد و سيلی به سر و صورت و سينه و ساير قسمت های بدن ايشان وی را از اتاق افسرنگهبانی تا قسمت خروجی اندرزگاه 8 کشانيد.

اينجانب نيز که در اين زمان در پشت پله های ورودی افسر نگهبانی حضور داشتم ، از اين اقدامات قانون شکنانه و حرکات غير انسانی ضيائی معترض و با رفتن به سمت ضيائی ، دست وی را گرفتم تا ضربات بيشتری را به آقای قصابان وارد نگردد ولی ايشان به طرف من چرخيد و حملا خود را متوجه اينجانب نمود و در حالی که با رکيک ترين الفاظ ، من و آقای قصابان را مورد توهين قرار می داد ، شروع به ضرب و شتم اينجانب نمود که من به رئيس اندرزگاه معترض شدم که : " اين چه وضعی است ؟ " ، " چرا زندانی را ميزنيد ؟ " ، " شما حق نداريد کسی را بزنيد ! " که ضيائی - که ديگران مرا از دست وی نجات داده بودند مجددا به سمت من يورش آورد و آقای حميد منزهيان ( سر وکيل بند ) نيز مرا به سمت جلو و پله پائين تر افسر نگهبانی هل داد و فردی که ملبس به لباس های خواص افسر نگهبانی بود ، مرا نگه داشت و با تندی و فحاشی و با چند ضربه هل دادن گفت که مرا به بند خودم ببرند ، ولی منزهيان باز مرا به سمت ضيائی هل داد و خود نيز چند ضربه به پهلو و پشت من زد از آن به بعد ، ضيائی با شدت بيشتر و هر چه تمام تر ، مجددا ضرب و شتم را آغاز و تا بيرون اندرزگاه ، چندين ضربه به صورت ( سيلی ) و پای من وارد ساخت . جلوی درب چند تن از زندانيان شاغل در افسر نگهبانی به اسامی : شاهرخ تبعيدی و ديگران ، بويژه مهدی معروفی ، به ضيائی کمک نمودند مرا زير زمين و جلوی درب اندرزگاه 8 پرت کنند و در همان حال با کشيدن بر روی زمين خيس و همزمان زدن لگد و ضربات مشت مشغول شدند و ضيائی در حالی که با زشت ترين الفاظ ( که هريک مستجب حد قذف است ) مرا خطاب می کرد ، با ضربات مشت و لگد ، مرا به سمت درب چپ اندرزگاه برده و از آنجا به پائين پرت کرد.

در اين خلال من چندين بار زمين خورده و دمپايی هايم نيز از پايم خارج و گم شده بود با اين حال با اين شرايط در قسمت زير پله های بيرون درب اندرزگاه قرار گرفتم و در چند لحظه ضيائی به آنجا آمد و چون ديد وی را تهديد به شکايت و کشانيدن موضوع به مرجع قضايی و ميان آمدن پای مسئول قضايی پرونده می نمايانم و اينکه بايد پاسخگوی اين اعمال باشد ، مجددا مرا مورد ضرب و شتم و سيلی قرار داد که صدای سيلی های وی در محوطه هوا خوری اندرزگاه به گوش زندانيان نيز رسيده بود و سرم را به ديوار کوبيد و مرا به زمين انداخت و مجددا روی زمين کشيده و با دست و پا انواع ضربات را به من وارد آورد و دستگاه قضايی را به تمسخر گرفت و خود را مرجع همه امور دانست و فقط زمانی که باران به شدت می باريد مرا با لباس خيس و بدون دمپايی رها کرد . البته بعد از گذشت بی از يک ساعت به اتفاق آقای بزرگ نيا که در طول درگيری حضور داشت دستوراتی را به حاضرين ميداد و مرا نيز هل داده بود مرا به داخل افسر نگهبانی و اتاق رئيس اندرزگاه برده و با صحبت های طولانی و با سوئ تفاهم خواندن اين اعمال ، خواستار مسکوت ماندن و حل شدن مسئله در همان اتاق شدند که اين جانب نيز موضوع را به زندانيان منتقل ننمودم .
اينک ضمن تقديم اين شکوائيه و با عنايت به مراتب مذکور و با ايجاد مشروح و رفتار خلاف قوانين و مقررات بويژه آئين نامه سازمان زندان ها توسط معاون اندرزگاه ، تقاضای رسيدگی عاجل و شايسته و قانونی را دارم . بديهی است مشروح موارد و اقدامات آنان و شهود تعرفه اينجانب در مرجع محترم قضايی مربوطه ارائه خواهد شد .

اينجانب پس از درگيری دچار آسيب های متعددی گرديدم که به شرح ذيل به طور خلاصه عبارتند از :

-پاره گی کنار چپ زبان به دليل ضربات وارده به فک و صورت .
-درد شديد از ناحيه صورت و گونه ها و تورم انتهای مخصوص اين قسمت ها به دليل تعدد ضربات سيلی و مشت وارده به صورت .
-درد شديد فک و عدم توانايی حرکت آن به مدت 24 ساعت که مانع از جويدن خوردن غذا نيز بوده و در فک تحتانی کماکان ادامه دارد.
-زخم های متعدد از جمله بريدگی و خراش در زير گلو و پشت دست .
-ايجاد صرفه های خواست که در 24 ساعت اول با خون همراه بود که به دليل ضربات زانو به سينه ام ايجاد گرديده است .
-درد شديد در ناحيه شکم و مثانه و با موارد بالاتر از آن به دليل ضربات لگد به اين قسمت ها .
-کوفتگی شديد عضلات دست و پا و کمر به دليل پرت شدن روی ميز و پله ها و ضرباتی که توسط عوامل مذکور وارد گرديده است.
-درد شديد در ناحيه سر به دليل کوبيدن سر به ديوار .
-ضرب شديد عضلات گردن ، بويژه در پشت آن به دليل ضربات شديد .
-درد مضمن استخوانی به دليل حضور طولانی مدت ( حدود 2 ساعت ) در زير باران و محيط آب گرفته ، بدون دمپايی و با لباس های خيس
-پرخاش های مکرر و بيان الفاظ رکيک که هر يک مستوجب حد قذف است و قلم از نوشتن و زبان از بيان آنها عاجز است .
-توهين های مکرر و تحقير مداوم مغاير و منافی شئونات انسانی و دانشجويی اينجانب .
-طرح مسائل مرتبط با پرونده من در خلال ضرب و شتم که حاکی از قصد و نيت قبلی وی می باشد .
مانند : " فکر کردی اينجا دانشگاه است ؟ " ، " فکر کردی اينجا تريبون ؟! " ، " فکر کردی می توانی امنيت ملی را به خطر بياندازی ... ولی امنيت من را نمی توانی به خطر بياندازی ! " ، " امنيتت را به خطر ميندازم " ، " آقای انواری دوست ماست و به ما سفارش کرده بود که با شما برخورد کنيم ولی ما نکرديم " ...
در پايان اميدوارم مسئولين ذی صلاح با برخورد مناسب با آقای ضيائی و ساير عوامل در اين حرکت زشت و غير انسانی که موجب خدشه دار شدن دستگاه قضايی گشته و خواهد شد اقدام و بدين ترتيب ، شرايط عدم تکرار اينگونه افعال غير قانونی و غير انسانی را فراهم آورند .

مسائل متعدد رخ داده در طول حضور اينجانب در زندان چنان پر فراز و نشيب بوده است که خواهان توجه خاص جهت حفظ جان اينجانب می باشم چرا که ابتدايی ترين وظيفه زندان حفظ جان و سلامت زندانی است .

با تشکر از زحمات تمام عدالت پيشگان ، توفيق خدمت صادقانه را برای جناب عالی و ساير همکارانتان در مسير ايجاد عدالت قضايی و جلوگيری از اقدامات قانون شکنانه و ظلم و اجهاف ضابطان قضايی خواستارم .

مجيد توکلي
2 آذر 1386