۱۳۹۰ خرداد ۲۳, دوشنبه

هم رفت در این خرداد پر حادته خردادی که دوستش داشت او یک لشگر بود به تنهایی سازمان ده و تشکیلاتی وقت گذار و تمام وقت انالله و انا الیه راجعون صبر صابر هم تمام شد رفت پیش عزت و هاله خدایا چه کنیم ما با این همه غم

 از ساعت 8 معطل کردند اما ساعت 11 جنازه را حنیف ( پسر بزرگ هدی)و تقی رحمانی و امیر طیرانی ( دو تن ازنزدیک ترین دوستان هدی ) آوردند
  از صبح رفته بودند کهریزک  پزشکی قانونی
ابتدا گفته بودند منتظر دستور قاضی کشیک ایم
یکبار نامه دستور کالبد شکافی به جای جواز دفن اشتباهی فرستاده شده بود
  اما نهایتاً خود قاضی کشیک آنجا  رفته بود  و جواز دفن را صادر کرده بود
  بعد هم جنازه را آوردند و غسل دادند
در پشت غسالخانه حیاطی است
  که درب مستقلی دارد و مجزای از قسمت عمومی است
  اونجا خودشان ابتدا تا وسط حیاط جنازه رو آوردند
 احتمالا از نیروهای امنیتی بودند
اما ما تقاضا کردیم که خودمان جنازه رو ببریم که پذیرفتند قاضی کشیک هم اونجا بود که همکاری می کرد
  نهایتا آقای انصاری راد نماز را خواند
امنیتی ها هم فقط فیلم برداری می کردند
شریف  پسر دوم صابر به شدت به فیلم برداری اعتراض کرد
بعد از اقامه نماز جنازه به قطعه 100 بهشت زهرا با امبولانس منتقل شد
  که ظاهرا مادر یا پدر هدی اونجا دفنند
 امبولانس سریع رفت
مردم هم با اتوبوس رفتند
 مامورین هم خیلی زیاد بودند
  بعد حمید احراری با یک نفر دیگر جنازه را داخل قبر گذاشتند
  بعد حنیف و شریف ابتدا چند بیل خاک داخل قبر ریختند
سپس تقی رحمانی به یاد حنیف ، مهندس سحابی،  دکترمصدق ، تختی و هاله و منش هدی تدفین رو ادامه دادند سپس آقایان حامد سحابی ، سعید مدنی ، ستاری فرو دکتر  پیمان
 تقی رحمانی در  سخنانی کوتاهی  ابتدا از مردم خواست نظم را رعایت کنند و از قبر فاصله بگیرند گفت هدی اهل نظم بود و ما هم باید او را همانگونه که زندگی کرده بود دفن کنیم
  و سپس گفت این بیل را می ریزم به یاد حنیف که هدی خیلی او را دوست داشت
  همینطور مهندس سحابی، مصدق و تختی و هاله
سپس از شاگردان هدی خواست که با مشارکت در تدفین با او بیعت کنند
  و آ ن ها هم مشارکت کردند
  حنیف از نوریزاد هم خواست
  در تدفین مشارکت کند
  او هم آمد
مقامات امنیتی نسبت به فیلم برداری از مراسم به شدت حساس بودند
  صبح یک نفر  داشت فیلم برداری می کرد که می خواستند او را بازداشت کنند
  که مردم نگذاشتند
دکتر پیمان هم هنگام مشارکت د رتدفین گفت
من از هدی درس مردانگی گرفتم
  همسر هدی چند بار با صدای بلند گفت هدی شهید شد
  همسر عزیزم شهید شد
دیگر نمی توانند او را به زندان بروند
  حنیف هم فریاد می زد گریه نکنید
  بخندید پدرم مثل شیر بود
  او شهید شد
 جمعیت
 همه ضجه می زدند و می گریستند
تدفین با طمانینه و بسیار زیبا برگزار شد
  هرچند که امنیتی ها فشار می آوردند که زودتر تمام شود
  و مدام هم از پشت بلند گو
  روضه خوان خودشان می گفت پیرمردها از صبح اینجا هستند
برای مراعات حال اونها زودتر مراسم را تمام کنید
  اما کسی توجهی نکرد
  و مراسم خیلی خوب برگزار شد
خیلی ها از شخصیتهای سیاسی آمده بودند مثل آقایان  شاه حسینی ،دکتر ملکی ، دکتر پیمان 
   ، ، دکتررفیعی ، محمد بسته نگار،دکتر شامخی
    حامد سحابی
  سعید مدنی
  مسعود آقایی:، احسان هوشمند، ستاری فر و میدری و علوی تبار و خیلی های دیگرهم بودند. خانم ها هم زیاد بودند مثل خانم مرتاضی ، گوارایی ، نرگس محمدی و خواهران مهندس سحابی و دیگران.
احتمالا یک آقا و یک خانم خبرنگار دستگیر شدند. نمیدانم آزاد شدند یانه.
یک خانم دیگر هم دستگیر شد که با وساطت دوستان  و اخذ کارت شناسایی اش آزاد شد.

تأملی بر پرونده تجاوز به زنان در اصفهان و انتقام‌گيری مذهبی، محمد مصطفايی


محمد مصطفايی
اتفاقات و عملکرد دستگاه انتظامی و پليس و نيز اظهار نظرهايی که در اين مورد می‌شود نشان می‌دهد که کسانی که به باغ يورش برده و تجاوز کرده‌اند به‌اصطلاح اراذل و اوباش نبوده‌اند و اين عده از افراد از جمله افراد مذهبی‌ای بوده‌اند که قصد انتقام‌گيری مذهبی داشته‌اند




زنی که مورد تجاوز بی رحمانه عده ای از مردان هوسران در باغی در نزديکی اصفهان قرار می گيرد می گويد. درب باغ زده شد. و يکی از آقايان رفت و در را باز کرد. دو نفر پشت در بودند. گفتند که از طرف پليس هستند و دارای حکم قاضی می باشند. آنها لباس شخصی بر تن داشتند و ظاهرشان به نيروهای بسيجی شبيه بود. صورتشان دارای ريش بوده و پيراهن شان نيز روی شلوارشان بود. وارد باغ شدند. همين که وارد شدند چند نفر ديگر هم از ديوار و درب وارد شدند و همه جا را محاصره کردند. ما را تهديد کردند که از تلفن همراهمان استفاده نکنيم. مردان چون گمان می کردند که آنها مأمور هستند از خود مقاومتی نشان ندادند. اين زن می گويد ما به پليس زنگ زديم ولی پليس بعد از اينکه متجاوزين رفتند سر رسيدند. بعد از آن هم به ما گفتند که جرأت نداريم حرفی در اين خصوص در جايی مطرح کنيم و حال نيز اجازه حرف زدن نداريم. به هيچ عنوان اجازه نمی دهند ما واقعيت را مطرح کنيم و بگوييم که کسانی که به باغ هجوم آوردند از نيروهای لباس شخصی بودند که با تنی چند از اشرار تبانی کرده بودند تا اين فاجعه را رقم بزنند و حال آنها هستند که نمی خواهند مجرمين اصلی دستگير شوند.
گفته های اين زن که نخواست نامش از تهديدهايی که شده است مطرح گردد قابل تأمل است. به خصوص اينکه اتفاقات و عملکرد دستگاه انتظامی و پليس و نيز اظهار نظرهايی که در اين مورد می شود نشان می دهد که کسانی که به باغ يورش برده و تجاوز کرده اند به اصطلاح اراذل و اوباش نبوده اند و اين عده از افراد از جمله افراد مذهبی بوده اند که قصد انتقام گيری مذهبی داشته اند.
نخستين موضع گيری رسمی پليس درباره فاجعه تجاوز زنان در خمينی شهر اصفهان و همچنين امام جمعه اصفهان نيز جای تامل دارد. امام جمعه اصفهان طبق گزارشی که روزنامه روزگار منتشر کرده است گفته است: اگر خانمها حجاب داشتند، مورد تجاوز قرار نميگرفتند. حجت‌االسلام سالمی امام جمعه خمينی‌شهر همچنين گفته است: البته آنها هم که مورد تجاوز قرار گرفته‌اند آدم‌های عليه‌‌السالمی نبوده‌اند، اين ۱۴ نفری که فقط دو نفرشان خانواده بوده‌اند برای پارتی به شهر ما آمده بودند و با شراب‌خواری و رقاصی يک عده ديگر را هم تحريک کردند. واحد مرکزی خبر نيز پيش تر از جانب سرپرست اطلاع رسانی فرماندهی انتظامی استان اصفهان گزارش داده بود که: چهارشنبه گذشته چند خانواده‌ در يکی از باغ های اطراف اصفهان بدون رعايت موازين شرعی و عرفی، ميهمانی را برگزار کرده بودند که عده ای از اراذل و اوباش اين منطقه با اطلاع از اين ميهمانی و با همدستی دوستان خود ضمن ورود به داخل باغ، زنان و دختران اين ميهمانی را مورد اذيت و آزار جنسی قرار داده بودند.
۱۸ روز از اين واقعه تلخ می گذرد و تا زمانی که مردم شهر سکوت خود را نشکنند، صدايی از مسئولين در نمی آمد و حال که صدای مردم خمينی شهر، بلند شد و آنها به اعتراض راهپيمايی و تجمع کردند، مسئولين اظهارنظرهايی می کنند تا بار مسئوليت خود و مجرمين را کاهش دهند. از جمله پليس آگاهی استان اصفهان در اولين اظهارنظر رسمی ميگويد اگر اين خانمها حداقل حجاب را رعايت کرده بودند، شايد مورد آزار و اذيت قرار نميگرفتند.
روزنامه روزگار در خصوص تحقيق در رابطه با فاجعه ای که در اصفهان رخ داد نوشته است که هيچ کس پاسخگو نبود، بعد از ورود به شهر سر زدن به ادارات و نهادهای رسمی را شروع کرديم و تقريبا جز يکی دو مورد جواب رسمی ای نشنيديم. همه به صورت غيررسمی اطلاعاتی ميدادند، البته ضبط صوتهای ما روشن بود.
چرا مسئولين نبايد پاسخگو باشند؟ با قربانيان اين حادثه مصاحبه ای نمی شود. مطمئنأ قربانيان حادثه همانطور که برخی از مسئولين درخواست کرده اند به جای مجرمين به دليل نداشتن حجاب در باغ خود يا اقوامشان، محاکمه و مجازات خواهند شد و از طرفی تحت فشارهای امنيتی قرار خواهد گرفت و در پشت تلويزيون حاضر شده و به نفع نظام جمهوری اسلامی به زيان خود سخن خواهند گفت و يا اينکه افراد بی گناهی را يافته و با تحت شکنجه قرار دادن آنها، برای اينکه افکار عمومی را آرام کنند، در جلوی تلويزيون اقرار گرفته و چند بی گناه را به جای گناهگاران اصلی محاکمه خواهند کرد.
جالب اينکه فرماندار اصفهان در اين مدت خود را مخفی کرده است. اما معاون وی به خبرنگار روزگار می گويد: سالها اين همه دست در اين شهر سوی خدا بالا بوده نيامديد يک خبر بگيريد، حال که... سر و کله تان پيدا شده. معاون فرماندار هم هيچ نمی گويد و حوالی مان ميدهد به اتاق حراست. مسئول حراست هم بعد از بالا و پايين کردن نامه ام و کمی صحبت دوستانه هيچ نميگويد و ارجاع می دهد به فرماندهی پليس. يکی از مديران ارشد فرمانداری اما اطلاعاتی درباره ماجرا ميدهد. ميگويد حاضران غير از دو نفر همه خانواده بوده اند، زن و شوهر و خواهر و برادر. او ناراحت است و معتقد است پليس پيش از اين در برخورد با آنها شل گرفته است. ظاهرا عکس اين متهمان برای شناسايی در نماز جمعه پخش شده است. اين مسئول می گويد «خبر نبايد اين قدر پخش می شد» اين مثل مسأله خانوادگی است و بايد در شهر حل می شد. بچه ها خيلی هم تلاش کردند آن تجمع برگزار نشود، اما متاسفانه شد و حالا با آبروی شهر دارد بازی می شود.

در حالی که امام جمعه اصفهان می گويد قربانيان جرم فقط دو نفرشان خانواده بوده و ديگران از شهرهای ديگر آمده بودند. يعنی در اين سرزمين کسانی که خانواده نيستند يا حجاب نداشته باشند يا شرب خمر کنند، اگر تجاوزی به آنها شد اشکالی نخواهد داشت؟

هيچکس در اين داستان پاسخگوی هيچ خبرنگاری نيست. خبرنگار روزنامه روزگار هم که از تهران به دادستانی اصفهان می رود با برخورد توهين آميز مسئولين مواجه می شود مثلا يکی از مسئولين به خبرنگار می گويد: «بايد برويد پيش آقای دادستان البته نوع پوشش تان اينطوری نباشد. روسری و سر و وضع تان پيداست. من ميتوانم رنگ گوشواره شما را هم ببينم.» خبرنگار می گويد: «خب اگر اين طور است، نگاه نکنيد آقای محترم!» ميگويد: «اگر نگاه نکنم که می گوييد بی ادبی کرده ام.» خبرنگار می گويد: «اصلأ من اين را به حساب بی ادبی شما نمی گذارم.»
می گويد: «خير من ميخواهم به شما نگاه کنم و شما با اين وضع پوشش تان مرا به گناه می اندازيد. شما برويد و وضعتان را درست کنيد.» خبرنگار روزنامه روزگار می نويسد همين آقا ما را نزد آقای بت شکن بازپرس پرونده می برد و به او از مصداق بدپوششی ما گله می کند. به جناب بازپرس پرونده می گويم که مگر پوشش من چه ايرادی دارد و مرد مدام پشت سر هم حرف می بافد که چنين و چنان. بت شکن معرفی نامه می خواهد يا کارتی. کاغذ را به دستش می سپارم و در صندلی کناری او می نشينم. با دست اشاره می کند که روی صندلی ديگری که چند متری با او فاصله دارد، بنشينم. گويا کسی در دادستانی خمينی شهر قرار نيست درباره پرونده به ما پاسخی بدهد. يکی پرونده را منکراتی می خواند و يکی محرمانه و پيچيده.
حادثه در شب هنگام رخ می دهد و بی حجابی زنان و پايکوبی حاضرين در باغ بهانه ای می شود در دست، مسئولين حکومتی که به راحتی موضوع را لاپوشانی کنند تا اين فاجعه از ذهن عموم خارج گردد.
اما واقعا چه شده است که در سال های اخير، تغييرات شگرفی رخ داده است، آيا تمامی اين اتفاقات به وسيله جن گيرهای آقای احمدی نژاد رخ می دهد؟ يک روز می شنويم که عده بسياری را در ملاء عام اعدام کرده اند. يک روز خبر کودک آزاری های فجيع را می شنويم! خبر تجاوز در دانشگاه! خبر قاتل بودن يکی از قوی ترين مردان ايرانی، خبر شکنجه هايی که توسط مأمورين امنيتی در زندان اوين را می شنويم و روزی نيست که خبر دهشتناکی به گوش مان نرسد.

تنها می توانم بگويم متأسفم. از همه اين بی قانونی ها متأسف و متأثرم....

محمد مصطفايی - وکيل دادگستری

بند ۳۵۰ زندان اوین با ارسال شهادت نامه ای به شدت مورد ضرب و شتم قرار گرفته است

۶۴ زندانی سیاسی بند ۳۵۰ زندان اوین با ارسال شهادت نامه ای، شهادت دادند که شهید هدی صابر در هشتمین روز اعتصاب غذای خود در بهداری زندان اوین از سوی مامورانی که حدس می زنند ماموران امنیتی و اطلاعاتی بوده اند، به شدت مورد ضرب و شتم قرار گرفته است. آنها شرایط بد جسمانی وی را از نزدیک شاهد بوده اند.

به گزارش کلمه ۶۴ زندانی سیاسی در شهادت نامه خود نوشته اند:

هدی صابر ساعت چهار بامداد جمعه ۲۰ خردادماه برای نخستین بار به بهداری مستقر در زندان اوین جنب بند ۳۵۰ منتقل شد اما دو ساعت بعد در حالی که از درد به خود می پیچید به بند بازگردانده شد و از صدای فریاد او هم اتاقی هایش بیدار شده و دور او حلقه زدند در این هنگام صابر گفت :«در بهداری نه تنها هیچ رسیدگی به وضعیتم نشد بلکه مورد ضرب و شتم و توهین قرار گرفته ام و توسط مامورانی در لباس پرسنل بهداری از اتاق درمان بیرون انداخته شده ام . ما شهادت می دهیم هدی صابر که از درد به شدت می لرزید و به خود می پیچید در اتاق یک بند ۳۵۰ با صدای بلند اعلام کرد که : «از دست آنها شکایت خواهم کرد.»





این زندانیان در پایان شهادت نامه خود ضمن مسوول دانستن حاکمیت در شهادت هدی صابر تاکید کرده اند تا رسیدگی به این موضوع و تحقق حقوق شهروندان و التزام حکومت به قانون ،تا آخر ایستادگی می کنند. شهادت نامه ۶۴ زندانی بند ۳۵۰ که با نام خود آن را امضا کرده اند، توسط یاران گمنام جنبش سبز در زندان اوین در اختیار کلمه قرار گرفته است.

متن این شهادتنامه به شرح زیر است:

هدی رضا زاده صابر ، زندانی سیاسی ، ۲۲ خرداد ۱۳۹۰ در پی اعتصاب غذای نامحدود و عدم رسیدگی مسوولان به شهادت رسید ما هم بندان او و امضا کنندگان این بیانیه که در طول یک سال گذشته در کنار وی حضور داشته ایم به اطلاع عموم ملت ایران می رسانیم و شهادت می دهیم :

روز پنج شنبه ۱۲ خردادماه ۱۳۹۰ در پی انتشار خبر شهادت هاله سحابی از زندانیان سیاسی که در مرخصی به سر می بردند در حالی که آقای هدی صابر همچنان عزادار و متاثر از درگذشت مرحوم عزت الله سحابی رییس شورای فعالان ملی -مذهبی بود در اعتراض به این ظلم و تعدی آشکار پس از اقامه نماز ظهر و عصر در حیاط بند ۳۵۰ زندان اوین اعتصاب غذای نامحدود خود را همراه با آقای امیر خسرو دلیر ثانی ضمن انتشار بیانیه ای آغاز کردند و به آگاهی عموم نیز رساندند .

ما شهادت می دهیم که هدی صابر روزانه علاوه بر مطالعه کتاب، قرائت قرآن و برگزاری کلاسهای تاریخ همواره مدت قابل توجهی به ورزش اختصاص می داد به طوری که در مسابقات ورزشی بند ۳۵۰ همپای جوانان مشارکت می کرد.

ما شهادت می دهیم هدی صابر در طی مدت یک سال گذشته هیچگونه عارضه و بیماری نداشت که طبعا سوابق موجود در پرونده بهداری زندان نیز موید همین نکته خواهد بود.

ما شهادت می دهیم هدی صابر در هشتمین روز اعتصاب غذای خود دچار درد در ناحیه سینه و اختلال در سیستم گوارشی شد که در ساعت چهار بامداد جمعه ۲۰ خردادماه برای نخستین بار به بهداری مستقر در زندان اوین جنب بند ۳۵۰ منتقل شد اما دو ساعت بعد در حالی که از درد به خود می پیچید به بند بازگردانده شد و از صدای فریاد او هم اتاقی هایش بیدار شده و دور او حلقه زدند در این هنگام صابر گفت :«در بهداری نه تنها هیچ رسیدگی به وضعیتم نشد بلکه مورد ضرب و شتم و توهین قرار گرفته ام و توسط مامورانی در لباس پرسنل بهداری از اتاق درمان بیرون انداخته شده ام .

ما شهادت می دهیم هدی صابر که از درد به شدت می لرزید و به خود می پیچید در اتاق یک بند ۳۵۰ با صدای بلند اعلام کرد که: «از دست آنها شکایت خواهم کرد.»

در این هنگام ودر پی اعتراض هم بندان وی، افسر نگهبان دوباره مقدمات اعزام وی به بهداری را فراهم کرد اما این بار صابر با تکرار اعتراض خود نسبت به برخورد و عملکرد ماموران بهداری گفت :«من به آنها اطمینان ندارم که سپس افسر نگهبان وعده داد تلاش کند او را به بیمارستان خارج از اوین منتقل کنند.»

ما شهادت می دهیم در این هنگام هدی صابر در حالی که توان ایستادن بر روی پاهای خود را نداشت با برانکارد به خارج از بند منتقل شد در این آخرین ساعت حضور در بند وضع گوارشی او به شدت بحرانی بود و بارها گفت دچار اسهال و حالت تهوع شدید شده است.

ملت عزیز ایران

آنچه نقل شد گزارش آخرین ساعات حضور شهید هدی صابر در بند عمومی ۳۵۰ زندان اوین بود .اما اینک که حکومت اعتراض به جنایتی را با جنایتی دیگر پاسخ گفت ما قاطعانه اعلام می داریم حاکمیت کنونی مسوول مستقیم مرگ شهید صابر است .این حادثه ناگوار اولین نبوده و با ادامه ی وضع کنونی آخرین هم نخواهد بود.

گرچه رسیدگی دقیق به پرونده اغلب زندانیان سیاسی نشان از بی داد و تضییع گسترده حقوق آنان در دادرسی ها دارد اما هدی صابر قریب به یک سال بدون هیچگونه قرار قانونی و محکومیت و به شکلی کاملا خودسرانه با اعمال زور و قدرت نمایی برخی نهادهای امنیتی در برابر چشمان همه دستگاه های مسوول در زندان به سر می برد و هیچکس پاسخگوی این سوال نبود که اصلا او چرا و با کدام توجیه قانونی در زندان به سر می برد و البته که مدت محکومیت او مدتها پیش از دستگیری اخیر منقضی شده بود. حبس خودسرانه و غیر قانونی صابر به تنهایی برای سلب مشروعیت دستگاه قضایی و اثبات عدم استقلال آن و مقهوریت نسبت به نهادهای امنیتی کفایت می کند و در این شرایط نه فقط شهروندان خارج از زندان که بیش از همه زندانیان امنیت حقوقی، درمانی و جانی نخواهند داشت.

ما تسلیت عمیق خود را به خانواده صبور شهید هدی صابر به ویژه سرکار خانم فریده صابر و فرزندان داغدارش حنیف و شریف اعلام می کنیم.

ما به عنوان نخستین گام این روند غیر انسانی در دستگاه قضایی و این نوع رفتار با زندانیان را محکوم و حاکمیت را مسوول آن می دانیم. بنابراین از این پس با توجه به نوع پی گیری موضوع از سوی مسوولان اقدامات بعدی را اتخاذ کرده و برای تحقق حقوق شهروندان و التزام حکومت به قانون تا آخر ایستاده ایم.

امضا کنندگان این شهادت نامه :
۲- محمد داوری ۳- بهمن احمدی امویی ۴- عبدالله مومنی ۵- حسن اسدی زید آبادی ۶-علی جمالی ۷- محمد رضا مقیسه ۸- علی ملیحی ۹- بابک داشاب ۱۰- حمید رضا محمدی ۱۱- قاسم شعله سعدی ۱۲- کیارش کامرانی ۱۳- محمد جواد مظفر ۱۴- احسان مهرابی ۱۵- عماد بهاور ۱۶-مجتبی تهرانی ۱۷- جواد امام ۱۸- فیض الله عرب سرخی ۱۹- عمادالدین باقی ۲۰- ابولفضل قدیانی ۲۱ -محمد حسین خوربک ۲۲ – اسماعیل صحابه ۲۳- امیرخسرو دلیر ثانی ۲۴ – سید محمد سیف زاده ۲۵- سیامک قادری ۲۶-سام محمودی سرابی ۲۷- اکبر امینی ارمکی ۲۸– هوشنگ فرزین ۲۹–حامد میرزایی گرجی ۳۰–آرش سقر ۳۱–احمد شاه رضایی ۳۲- آرش صادقی ۳۳- نوید کامران ۳۴– رامین پرچمی ۳۵–علیرضا سهراب پور ۳۶–مهدی حسین زاده ۳۷- محمد صدیق کبود وند ۳۸– مهدی خدایی ۳۹-سیامک رحمانی ۴۰– سعید متین پور ۴۲– محسن غمین ۴۳– محمد پور عبدالله ۴۴– حسین مفیدی ۴۵-مهدی نوذر ۴۶-ابولفضل قاسمی ۴۷– ابراهیم مددی ۴۸- عباس نامی ۴۹–علی بهزادیان نژاد ۵۰–حسین زرینی ۵۱– امیر حسین قنبری ۵۲–غلامرضا آزادی ۵۴-یوسف مهر ۵۵–شاهین زینعلی ۵۶–پیمان عارف ۵۷-جواد علیخانی ۵۸–رامتین غفاری ۵۹- مهدی وطن خواه ۶۰– فریدون صیدی راد ۶۱–سعید مالمیریان ۶۲-جواد علیخانی ۶۳– محسن قلعی ۶۴-میثم رودکی ۵۳–مجید تمجیدی ۴۱– مسعود لواسانی
۱: قربان بهزادیان نژاد

تشييع و تدفين پيکر هدی صابر تحت تدابير شديد امنيتی،

با اينکه قرار بود تشييع پيکر هدی صابر روزنامه نگار زندانی که سه روز قبل بر اثر عوارض اعتصاب غذا در زندان اوين جان باخت ساعت هفت و نيم صبح امروز برگزار شود،اما ماموران امنيتی بامحاصره کامل خانواده و تشييع کنندگان پيکر او تا نيمه ظهر مانع اين کار شدند.

  در ساعت حدود ۱۲ بعد از ظهر خانواده پس از ساعتها انتظار در ميان حضورسنگين و پر تعداد نيروهای امنيتی و نظامی و آزار و اذيت کلامی آنان مراسم تدفين اين روزنامه نگار را در قطعه ۱۰۰بهداشت زهرای تهران رديف ۱۶۵ آغاز کردند.


بر اين اساس نماز ميت شهيد هدی صابر پشت غسالخانه ی بهشت زهرای تهران، تحت محاصره ی کامل نيروهای امنيتی و همراه با حجم انبوه دوربين های آنان خوانده و هدی صابر به خاک سپرده شد.



رضاهدی صابر روزنامه نگارو فعال سياسی که از زندانيان سياسی در بند ۳۵۰ زندان اوين بود در پی اعتصاب غذا و حمله قلبی سه روز قبل درگذشت.

ماموران روز جمعه وی را به دليل عارضه قلبی ناشی از اعتصاب غذا از زندان اوين به بيمارستان مدرس منتقل می کنند، اما سنگينی آسيب‌ قلبی ناشی از اعتصاب غذا چنان بوده است که وی تحمل اين آسيب را نداشت و در گذشت .

هدی صابر و اميرخسرو دلير ثانی دو فعال ملی – مذهبی در پی شهادت هاله سحابی اعلام کرده بودند که در اعتراض به فاجعه روز چهارشنبه ۱۱ خرداد ماه ۹۰ و تهاجم منجر به مرگ فرزند اول سحابی بزرگ که مادرصفت و خواهرگونه در خدمت مردمان و آسيب ديدگان وقايع دو سال اخير ميهن بود، از‌ غروب پنجشنبه ۱۲ خرداد ماه در بند ۳۵۰ زندان اوين بدون طرح هيچ گونه مطالبه و خواسته شخصی، دست به اعتصاب غذای‌تر می‌زنند.

اين اعتصاب غذا منجر به مرگ هدی صابر ، روزنامه نگار و فعال ملی –مذهبی شد ،اما هنوز از وضعيت امير خسرو دلير ثانی. ديگر اعتصاب کننده در بند ۳۵۰زندان اوين اطلاع دقيقی در دست نيست