۱۳۹۴ فروردین ۱۰, دوشنبه

به ياد دكتر فريدون آدميت کریم قصیم


به ياد دكتر فريدون آدميت
کریم قصیم 

از شمار دو چشم یک تن کم 
وز شمار خِرَد هزاران بیش 

« ما به لفظ دانش نخواهیم جز روشنی و پیدايی وجود چیزها، و نه بدانسته جز چیز روشن و پیدا، و نه بداننده جز علت و سبب روشنی و پیدايی چیزها. و به بی دانشی نخواهیم مگر پنهانی و پوشیدگی وجود چیزها، و نه بنا دانسته مگرپوشیده و پنهان. 

ما به جهان عقل جهان آگهی و بیداری و روشنی و صفای وجود خواهیم... جهان دانش و خرد جهان بیداری است که وجود هرحقیقت درخود به خرد روشن توان یافت.» 

مصنفات افضل الدین کاشانی 

نقل درتارک کتاب«اندیشه های طالبوف تبریزی» 

«سلام دکتر،… من طهمورث هستم، قراربود زنگ بزنم به شما و وضع فشار خونم را اطلاع دهم… بله،… ظاهراً که بد نیستم، البته گاهی سردرد و فشار عصبی هست …بله،…اگر فرصت کردید امشب، یا فردا شب سری بزنید، خودتان چک بفرمائید، سپاسگزار می‌شوم.» 

دکترآدمیت1 بود! طبق قرار و مداری که با هم داشتیم، پس فرداشب هر تماسی می‌رفتم خدمتشان… مگراین که وضعیت اورژانس مي‌شد. 

همیشه ازشنیدن صدای دکتر خوشحال می‌شدم. نگران حالشان بودم. نه به‌خاطر سلامت جسمی، بلکه بابت وضع امنیت ایشان و وظیفه‌يی که عهده‌دار شده بودم. می‌ترسیدم حزب‌اللهیها و دیگر عمله اکره خمینی بریزند منزلشان و این مردِ «یکه» روشنفکری ایران معاصر را با خود ببرند… 

درآن سه سال پرالتهاب و تنش (اواخر تابستان 60 الی اردیبهشت 63) که هنوز ایران بودم، و نیز بعدها، اغلب خطر چنان یورشی مي‌رفت. خودم شاهد حمله‌های رذیلانه پادوهای سیاسی ـ مطبوعاتی خمینی نسبت به ایشان در این و آن روزنامه بودم و گاه این هَجمه‌ها شدید مي‌شد. رجاله‌های تازه به دوران رسیده، یا کسانی ـ مثل علی اکبرولایتی‌ـ که زیر چتر خمینی، پا به رکاب وزارت داشتند، با قلم اندازکردن سریالهای مجعول تاریخی درکیهان و… اهانت به تألیفات و شخصیت علمی دکترآدمیت، «سهم امام» خود را مي‌پرداختند. 

طی سالهای بعد از بهارآزادی، در گروهی که فعالیت سیاسی داشتم، نگران وضع امنیت ایشان بودیم. یکی ازرفقا با دکتر رابطه داشت. نشریه را برایشان مي‌برد و جویای وضع و حال مي‌شد. گفته بودند تلفنهای تهدید آمیزمي‌شود… مشکلات دیگر و… بعدها که خودم مي‌دیدمشان همین خبرها تکرارمي‌شد. ولی دکتر نمي‌خواست خانه عوض کند و به اصطلاح مخفی شود. 

ما برای زندگی دراختفا، درصورت لزوم جا به جا کردن و حتی فرار دادن رفقا و شخصیتهای فرهنگی ـ سیاسی به خطر افتاده امکاناتی سراغ داشتیم. 

تابستان سال 60 که به همت و ابتکار آقای رجوی شورای ملی مقاومت تأسیس شد، برخی از رفقای آن زمان عازم پاریس شدند. آن وقت ادامه کسب اطلاع از وضع دکترآدمیت را من به عهده گرفتم. پزشک بودن محمل مناسبی برای رفت و آمد بود. 

دفعه اول طبق قرار قبلی به هیأت پزشک به منزل ایشان رفتم. طبقه هم کف ساختمان سه طبقه‌يی در خیابان یوسف آباد. سرساعت دق‌الالباب کردم خودشان بازکردند. به نظرنمي‌رسید غیرازدکتر کسی آن جا باشد. بعدها دانستم که از مدتها قبل تنها زندگی مي‌کردند. درطبقه سوم آن خانه برادرشان سکونت داشتند. من پیشتر دکتر را چند بار دیده بودم ولی از نزدیک تازه آشنا مي‌شدم. مردی بلند بالا، با لباس آراسته، متین و موقر، هم‌چون یک استاد دانشگاه فرنگی. خوش‌صورت با پیشانی صاف و بلند، چشمانی باهوش و مهربان از پشت عینک سیاه شاخی، که چهره ایشان را کمی لاغرمي‌کرد. 

در اتاق پذیرايی ساده و پاکیزه شان، با لطف و صمیمیت خاص از من پذیرايی کردند و … این‌طور رابطه تقریباً سه ساله ما شروع شد. از آن به بعد هر وقت سراغ ایشان مي‌رفتم، بی‌تعارف وارد گفت و گو مي‌شدیم. با آن که از مصاحبت ایشان، که استادی یگانه در شناخت تاریخ سده گذشته و حال ایران به شمار مي‌رفتند، بسیار مستفیض مي‌شدم، ولی اوايل سعی مي‌کردم زیاد وقتشان را نگیرم. پائیز و زمستان 60 نخست هر هفته یک بار و سپس با فاصله‌های بیشتر، با قرار قبلی، به ایشان سرمي‌زدم. برای تماسهای تلفنی طبعاً مي‌بایست نامها و محملهايی مي‌داشتیم. اسم مستعار «طهمورث» را خودشان انتخاب کردند. گفتند چون این اسم یکی از برادرانشان است، بهتر در خاطرشان مي‌ماند. تماس ما دو طرفه بود. آن سالها من روزی چند ساعت در مطبی جنوب شهر تهران کار مي‌کردم. قرارشد به آن جا تلفن کنند و راجع به حال و روز و «وضع فشارخون و سردردهاشان» ـ یا آزار و اذیت رژیم ـ مرا درجریان بگذارند. البته، وضع سلامتی جسمي‌شان هم خیلی خوب نبود. مي‌گفتند دیگرنمي‌توانند طولانی کار کنند، مداوم روزی سه چهار ساعت بیشتر تاب نمي‌آورند. با این حال، کماکان روی تألیفات جدید کار مي‌کردند. 

رفته رفته، روابط ما صمیمانه شد. احساس مي‌کردم دکتر از دلواپسی صمیمانه و آمیخته به احترام و وظیفه شناسی که از نسل جوانتر سیاسی نسبت به خود مي‌دید، خشنود بود. 

ایشان شخصیت وارسته‌يی داشت. با آن که آشکارا در وضع سختی زندگی مي‌کرد، شکایتی نمي‌کرد که هیچ، با علو طبع و بزرگواری حتی این جا و آن مي‌خواست امداد رساند. روابط ما به تدریج گرمتر شد. بحث کوتاه سیاسی هم مي‌کردیم. وقتی نشریه «پیام آزادی» یا حتی مطالیی که از شورای ملی مقاومت به دستم مي‌رسید به ایشان مي‌دادم، ضمن تشکر، پرس‌و‌جو مي‌کردند. یبیشتر از مسائل جاری مي‌پرسیدند و نظر مرا نسبت به حرفهای خمینی و وقایع و رویدادهای روز مي‌خواستند بدانند… من هم به نوبه خود از مسائل تاریخی که ابهام و ناآگاهی داشتم ازایشان استفسار مي‌کردم. راجع به طالبوف یا رسولزاده و سلطانزاده و برخی دیگر از قدیمترین شخصیتهای سیاسی چپ ایران مي‌پرسیدم و ایشان با روی خوش و حوصله جواب مي‌داد. دکترآدمیت رازدار و خیلی وقت شناس بود. در گفت و شنود به طرف صحبت توجه داشت و با دقت به سخن وی گوش مي‌کرد و حوصله به خرج مي‌داد. بسیار نکته سنج و موشکاف بود، گاه مزاح و مطایبه هم مي‌کرد. ازاین که در ایران این قدر اطبا به سیاست مي‌پردازند ابراز تعجب مي‌نمود و نامهای قدیم و جدید را مي‌شمرد: دکترکشاورز، ساعدی ، هزارخانی و… 

اواخر سال 62 که ترجمه کتاب« جباریت» را تمام کردم، اول ازهمه آن را بردم خدمت دکتر. از سر لطف وقت گذاشتند و آن را مطالعه کردند. انتخاب مطلب و ترجمه را ستودند و آن را مفید و مناسب زمانه دانستند. پیشنهاد کردند نام آن را به « نقد و تحلیل جباریت» تکمیل کنم، که با میل پذیرفتم. بعد صحبت افتاد به این که کدام ناشری حاضرمي‌شود چنین متن گزنده‌يی را ـ که تداعی وضع هواداران و حاکمیت خمینی را مي‌کرد ـ به چاپ رساند. من کسی را نمي‌شناختم. ایشان با محبت خودشان پا پیش گذاشتند ناشری را سراغ کردند و چندی بعد مرا فرستادند به دفتر انتشارات دماوند پیش خانم دکتر کوبان. جمع بانوان مسئول انتشارات دماوند شجاعت این کاررا داشتند و زحمت آن را قبول کردند. 

متأسفانه دراوائل سال 63 مي‌بایست از ایران خارج مي‌شدم. دکترآدمیت درجریان بودند. آخرین بارکه خدمتشان رسیدم (اردیبهشت63)، مدتی دراز از هردری سخن گفتیم. ایشان از سر لطف، دو نسخه از آخرین کتابهای خودشان (تشتت در فکر تاریخی و اندیشه‌های طالبوف تبریزی) را که مي‌دانستند دوست مي‌دارم، به رسم هدیه برایم امضا کردند. رویشان را بوسیدم و وداعشان گفتم. لطف و محبت ایشان، ازطریق نامه های خانم کوبان ادامه یافت. 



چند روز پیش وقتی خبر فوت ایشان را شنیدم، سخت متأثر شدم. تمام آن روز به یاد آن دیدارها با « طهمورث» بودم. کتاب طالبوف را جستم، یک بار دیگر مقدمه آموزنده آن «مورخ فلسفی» بزرگ ایرانی را باز خواندم. دلم گرفت که دیگرنیست. کتاب را بستم و گذاشتمش کنار قاب عکس پدر مرحومم روی قفسه کتابها که پشت سنگی خوش تراش جای گرفته است. دوستی به خط خوش روی صیقل سنگ نوشته: یادش به خیر. 



رسم نيك 

رسم نیکی است که درسوگ درگذشت بزرگان فکر وفرهنگ میهن خویش، به کوری چشم دشمنان ولایت فقیهی ایران و ایرانی، نوشته‌يی از تألیفات ذیقیمت آنها را بازخوانیم. به همین مناسبت از خوانندگان محترم اجازه انتخاب می گیرم: 

«تحقیق من درتاریخ افکاراجتماعی و سیاسی قرن گذشته که درچند کتاب انتشار یافته و با ایدئولوژی نهضت مشروطیت تمام می‌شود، بر رویهم چند جهت مشخص دارد: 

بررسی اندیشه‌های متفکران اجتماعی به طور اخص؛ شناخت شیوه تفکرکلی روشن‌اندیشان و نوآوران افکار؛ تحول فکرسیاسی درون نظام کهن؛ و ریشه‌های فکری حرکت مشروطه خواهی. 

درجهت اول، به شخصیت فردی و تأثیرش در عقاید و آرای هر نویسندة اجتماعی، نگرش کلی و سرچشمه افکار او ، تحول آن در گذشت زمان، و خاصه به رابطه افکار با مسائل اجتماعی و سیاسی زمانه توجه داده‌ام. 

در جهت دوم، سعی کردم که ترکیب کلی از رگه‌های مشترک عقاید متفکران و نویسندگان اجتماعی را به دست دهم ، آنان که ترجمان جریانهای فکری جدید بودند و به طرد ابهامات ذهنی و تاریک اندیشی برخاستند. تأکیدم براین بود که اندیشه ها در عین این که آفریدة ذهنی آدمی است زادة جامعه است. گرچه عامل تبدل افکار درسرتاسر جامعه‌های مشرق زمین تماس با مغرب بوده است… اما تحول جامعه‌ها تحت تأثیر همان افکار انکار ناپذیر است. 

در جهت سوم، سیر تحول فکرسیاسی را درون نظام حاکم شناساندم، نظامی که تحت تأثیر فشار حوادث، شکستهای نظامی و سیاسی، ناتوانی اقتصادی در برابر تعرض و سلطه مغرب زمین ـ گرفتاربحران گشت و هستی‌اش از درون مورد تهدید قرارگرفت. بحرانی که درنوشته‌های اهل دولت و حتی عاملان محافظه‌کار آن نیک جلوه می‌کند… 

در جهت چهارم، همان اندازه به تحلیل نظری از فلسفه سیاسی مشروطگی پرداختم که خواستم تعارض تعقل اجتماعی جدید را با بنیادهای سیاسی کهن، در جامعه متحول باز نمایم. اما کار مورخ فلسفی به این جا پایان نمی‌یابد. پس از غور و بررسی همه آن جهات مختلف، باید ترکیب منسجمی از مجموع آن عقاید و آرا و جریانهای فکری به دست بدهد، اگر از اصل انسجام پذیر باشند. از این رو آن را در وجه شرطی آوردم». 

- به نقل از مقدمه کتاب «اندیشه‌های طالبوف تبریزی»، نوشته فریدون آدمیت 



پانويس 

1 - دکتر فریدون آدمیت متولد 1299 شمسی، در 10 فروردین امسال (1387) درسن 87 سالگی درتهران بدرود حیات گفت. وی در 21سالگی فارغ‌التحصیل حقوق و علوم سیاسی شد(تز: امیرکبیر، بعدها یکی از پرفروش ترین کتابهای وی)، در همان دوره دانشجويی چون مي‌بایست برای امرار معاش کار کند (پدرش قبلاً فوت کرده بود) به خدمت وزارت خارجه درآمد و پس از پایان تحصیل در ایران در سال 1323 به مأموریت دبيري سفارت ايران به لندن رفت. همزمان در دانشكده علوم سياسي و اقتصاد لندن، تاريخ و فلسفه سياسي خواند و دكترا گرفت. پس از بازگشت به ايران در 1330 به ماموريت در نمايندگي ايران در سازمان ملل متحد رفت، در دوران مأموريتش كتاب جزاير بحرين: تحقيق در تاريخ ديپلماسي و حقوق بين‌الملل را به انگليسي نوشت و در نيويورك منتشر كرد. در مهر 1339 سفير ايران در لاهه و دو سال بعد سفير ايران در هندوستان شد. دكتر آدميت همزمان 20 سالي کرسی داور بين‌المللي در «ديوان دائمي حكميت» دادگاه لاهه را داشت. در 42سالگی از خدمت دولتی با ذکر یک جمله استعفا داد که شهرت یافت: «آقای وزیرخارجه تقاضای بازنشستگی دارم». بعد یکسر به کار پژوهش تاریخ سده گذشته ایران و نگارش مشغول شد. يکی از ويژگیهای خاص آثار فريدون آدميت، دسترسی او به منابع خطی و بسيار مهم زمان مشروطه است که بخشی از آن در کتابخانه شخصی پدر او وجود داشته و بخشی را هم خود تهيه کرده است. 

فهرست آثار و تألیفات وی طولانی است، بیشتر از 25کتاب. این جا مهمترین آنها را مي‌آوریم: 

ـ شورش بر امتيازنامه رژی 

ـ ميرزا فتحعلی آخوند زاده، 

ـ اندیشه های طالبوف تبریزی 

ـ ميرزا آقاخان کرمانی 

ـ انديشه ترقی و حکومت قانون در عصر سپهسالار 

ـ فکر دموکراسی اجتماعی در نهضت مشروطيت ايران، 

ـ فکر آزادی و مقدمه نهضت مشروطيت ايران، 

ـ مجموعه مقالات تاريخی، 

ـ آشفتگی در فکر تاريخی، 

ـ افکار سياسی واجتماعی اقتصادی در آثار منتشر نشده دوران قاجار( با هما ناطق)، 

ـ عقايد و آرا شيخ فضل‌الله نوری 

ـ انحطاط تاريخ نگاری در ايران. 

2 ـ کتاب طالبوف دکترآدمیت و برخی دیگر از کتابهای آن زمان ایشان در همان انتشاراتی دماوند درآمده بود. آن زمان اگر ناشری جرأتش را داشت، هنوز مي‌شد کتاب را بدون جواز ارشاد چاپ کرد. کنترل بعد از چاپ صورت مي‌گرفت. 
من اواخر اردیبهشت 63 از ایران رفتم، بنا به اطلاعی که از خانم دکترکوبان دریافت کردم، مآموران ارشاد - گویا بعد از چاپ سوم و پخش کتاب که آن را خوانده بودند، - مي‌ریزند به چاپخانه مربوطه و همه موجودی کتاب را می برند و خمیرمي‌کنند. چندی بعد هم انتشاراتی دماوند را مي‌بندند.

جان بولتون و بمباران ایران
To Stop Iran’s Bomb, Bomb Iran 
 
 

اثباتِ شئی نفی ماعَدا نمی‌کند
گرچه به قولِ «جورج اورول» به هنگام فریب عالمگیر؛ گفتنِ حقیقت، کنُشی انقلابی است، اما زیر سئوال بردنِ امثال جان بولتون وقتی بیهوده نیست که پیش‌تر و بیش‌تر، با استبداد زیر پرده دین مرزبندی داشته باشیم.
نمی‌شود با مرتجعینِ دین‌خو و دین‌ستیز، هم‌کاسه بود و «لِویاتان»های مستبد و جنگ افروز را در واشنگتن یا ریاض و تل‌آویو نشانه گرفت. 
اشاره به کید و مَکرِ مدعّیانِ صاحب اختیاریِ جهان؛ ابدا به معنی نادیده‌گرفتنِ ظلمی که بر مردم ستمدیده ایران می‌رود نیست، و اثبات شئی، نفی ماعَدا نمی‌کند.
(لویاتان Leviathan اسطوره شرّی است که در گذر زمان دچار دگرگونی‌های بسیار شده‌است...)
 ــــــــــــــــــــــــــــ
«جغد جنگ»، بریده باد نای او
جان بولتون (جغدِ جنگ؛ که بریده باد نای او)، سیاست‌مدار و نو محافظه‌کار راستگرایِ آمریکایی، «جُعَلَق»ی است که َسّق‌اش را با جنگ برداشته‌اند و گاه و بیگاه غلط‌های زیادی هم می‌کند. 
وی در سال ۱۹۶۴ در کميته‌ تبليغاتیِ گلدواتر، (کانديدایِ راست افراطی رياست جمهوری آمريکا) فعاليّت می‌کرد. بعداً به تبلیغات جیمز بیکر برای تصدی سمت دادستانِ کّل تگزاس پیوست و به کمک وی(جیمز بیکر)؛ که سرانجام وزیر خارجه آمریکا شد، جان بولتون به دولت‌های رونالد ریگان و جرج بوشِ پدر هم راه یافت، و چندین سِمِت گرفت.
وی همچنین یکی از امضاکنندگانِ نامه ۲۶ ژانویه ۱۹۹۸ با عنوان پروژه قرن جدید آمریکا Project for the New American Century بود.
پروژه «قرن جديد آمريکایی»؛ مانیفست نومحافظه کارانِ آمریکایی است که راهبردِ قرن جدید حوزهٔ دیپلماسی و امنیت ملی دولت آمریکا را تدوین نمود.
 ــــــــــــــــــــــــــــ
To Stop Iran’s Bomb, Bomb Iran
جان بولتون، که خواهان بمباران ایران شده‌؛ نه یک فرد؛ بلکه نمادِ «جریان» پوسیده و منفوری است که کارچاق‌کن کارتل‌های تسلیحاتی و سرمایه سالاران لاکهید مارتین و نورتروپ گرومن... است.
جریانی که فاشیست‌هایی مثل «جان مک‌کین»، «رابرت منندز»، «لیندسی گراهام»، «تام کاتن»، «ریچارد پرل» و «موشه یعلون»... در صف آن هستند و با ریاض و تل آویو و اورسورواز و...سَر و  ِسر دارند و نیاّت پلیدشان گاه در محافل جنگ افروز تهران و قم هم بازگو می‌شود.
اینکه حضرت جان بولتون از بمباران کشور ما دَم زده‌است؛ تعجبی ندارد. این ترجیح‌بند همیشگی او و امثال «شِلدون گرَی اَدلسون» است، کسانیکه که آزادی برایشان تجارت است و بس.
(شِلدون گرَی اَدلسون؛ رئیس هیئت مدیره و مدیر عامل شرکت لاس‌وگاس سَندز، مالک بسیاری از هتل‌ها، سالن‌های گردهمایی و کازینوها در سراسر جهان از جمله در آمریکا و چین و سنگاپور است)
...
بیست و ششم مارس ۲۰۱۵ (ششم فروردین ۱۳۹۴) جان بولتون در نشریه نیویورک تایمز یاداشتی نوشته‌است با این عنوان: 
برای جلوگیری از بمب ایران این کشور را بمباران کنید.
To Stop Iran’s Bomb, Bomb Iran
فاکس نیوز، العربیه و دیگر رسانه‌های وابسته به جنگ افروزان، فتوای آقای جان بولتون را حلوا حلوا کرده‌اند. 
مضمون بخش اصلی یاداشت مزبور را (به‌فارسی) اینجا (به‌فارسی) گذاشته‌ام.
...
پیش از اشاره به فرمایشاتِ جان بولتون تصریح کنم که هدف من دامن‌زدن به گرایشاتِ کور و بی‌محتوای ضد آمریکائی نیست. اندیشه‌های زلال پدران بنیان‌گذار Founding fathers و امثال جرج واشینگتن و توماس جفرسون و جیمز مدیسون... و مردم شریف ضدجنگ ایالات متحده با جنگ افروزان، شرکتهایِ غارتگر چندملیتی و نمایندگان سیاسی‌شان (امثال جان بولتون و شِلدون گرَی اَدلسون) از بنیاد متفاوت است.
از حق نباید گذشت که در یاداشت جان بولتون؛ موضوع رقابت تسلیحاتی در خاورمیانه و نیات عربستان و ترکیه...[که بلندپروازی‌های تهران هم به آن دامن می زند]، واقعی است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
برای جلوگیری از بمب ایران این کشور را بمباران کنید
سال‌هاست که کارشناسان از عدم توان کنترل تسلیحات هسته‌ای در خاورمیانه و احتمال آغاز رقابت تسلیحاتی در آن منطقه نوشته‌اند و با توجه به درگیری‌های سیاسی مذهبی و قومی در منطقه، نگران دستیابی ایران به سلاح اتمی هستند.
از سوی دیگر؛ مثال‌هایی از کشورهای دارنده تسلیحات هسته ای از جمله کره شمالی، هندوستان و پاکستان وجود دارند که پیش‌تر مورد بی توجهی قرار گرفته‌اند اما اکنون همه ما نسبت به این موضوع مسئول هستیم.(...)
...
[واقعش] موضع کنونی اوباما در قبال ایران شرایط بدی را به وجود آورده‌است که می‌تواند به یک فاجعه منتهی شود.
در تئوری، تحریم‌های جامع بین‌المللی که (باید) به‌شدت اِعمال و به‌طور جهانی به آن التزام صورت گیرد ممکن بود که برنامه اتمی رژیم ایران را از بین ببرد. (...)... [اما می بینیم] علیرغم تحریم‌های وضع شده علیه آن کشور، ایران به توسعه برنامه هسته‌ای خود ادامه داده‌است.(...)
گزارش‌های دستگاه‌های اطلاعاتی آمریکا در این باره که ایران از سال ۲۰۰۳ میلادی [صرفاً] فعالیت‌های هسته‌ای مسالمت‌آمیز خود را دنبال کرده، خجالت آور و پوچ است.
(...) هم اکنون رقابت برای دست‌یابی به سلاح‌های هسته‌ای در منطقه راه افتاده‌است‌...و این محصول مذاکرات هسته‌ای آقای اوباما با ایران است...
[در این رقابت تسلیحاتی] اولین واکنش از سوی عربستان سعودی خواهد بود. عربستانِ سُنی هیچوقت اجازه نخواهد داد هژمونیِ جهان اسلام و جغرافیای سیاسی خاورمیانه با ایران شیعی باشد.(...) مصر و ترکیه هم [بیکار نخواهند نشست]...
[نتیجه مذاکرات هسته‌ای دولت آمریکا با ایران آغاز یک رقابت برای دست‌یابی به سلاح‌های هسته‌ای است. ترکی الفیصل، وزیر اطلاعات پیشین عربستان سعودی خواستار دست‌یابی عربستان به برنامه هسته‌ای مانند ایران شده‌است]...
عربستان با کره و چین و آرژانتین موافقت‌نامهِ هسته‌ای امضا کرده‌ که تا سال ۲۰۳۰، شانزده راکتور اتمی بسازند...پاکستان می‌تواند در این زمینه به مصر و ترکیه کمک کند و حتی کره شمالی هم می‌تواند همین کار را بکند...[و دوستان ایرانی خود را بفروشد!]
...
وضع ایران روشن است. پیشرفت سریع غنی سازی اورانیوم و پلوتونیوم توسط آن کشور نشان می‌دهد که چه مقاصدی دارد. البته [مقاصد و] منافع مصر، ترکیه و عربستان سعودی متفاوت[با ایران] است...ایران به دنبال سلاح هسته ای است...
 (...)
نتیجه گیری نهایی که نمی‌توانیم از آن فرار کنیم این است که ایران به هیچ طریقی[هیچ وجه] بر سر موضوع اتمی‌اش مذاکره نمی‌کند و از طرف دیگر تحریم‌ها هم نمی‌توانند مانع ایجاد زیر ساخت‌های تسلیحاتی عمیق و گسترده از طرف این کشور شوند.
[خلاصه کلام] گزینه دیپلماسی و تحریم علیه ایران جواب نداده‌است.
تنها؛ اقدام نظامی شبیه اقدام اسرائیل بر ضد راکتور اوسیراک عراق در سال ۱۹۸۱، و نابودی راکتور سوریه در سال ۲۰۰۷ که به دست کره شمالی طراحی و ساخته شده بود می‌تواند آنچه را که به آن نیاز داریم تامین کند. زمان بسیار کوتاه است اما یک حملهِ هوایی هنوز هم می‌تواند موفقیت آمیز باشد.
...
از کارانداختن تأسیسات غنی سازی «فوردو» و «نطنز» و «آب سنگین اراک» باید در اولوّیت باشد. «تاسیساتِ تبدیل اورانیوم اصفهان» هم باید مورد توجه باشد. یک حمله ضرورتاً نباید تمامی زیرساخت‌های اتمی ایران را نابود کند بلکه باید ارتباطات کلیدی در چرخه سوخت را از بین ببرد و برنامه آنها را برای سه تا پنج سال به تاخیر بیاندازد.
آمریکا می‌تواند کار نابودی کامل را صورت دهد و البته اسرائیل هم، به تنهایی می‌تواند کار ضروری را انجام دهد.
این اقدام (بمباران) باید همراه با حمایتِ قاطع آمریکا از اپوزیسیون ایران صورت گیرد تا سبب تغییر رژیم در تهران شود...
Such action should be combined with vigorous American support for Iran’s opposition, aimed at regime change in Tehran.

یاداشت جان بولتون در نیویورک تایمز ۲۶ مارس ۲۰۱۵
...
سایت همنشین بهار 
 
آنجا که اسلام و مسلمانی سعدی، انسانیت او را می بلعد
ایرج شكری

آن شعر سعدی از باب اول گلستان( در سیرت پادشاهان) را تقریبا همه ما از حفظ هستیم:«بنی آدم اعضای یکدیگرند/ که در آفرینش ز یک گوهرند/...) و آن را نشانه اندیشه بلند و دیدگاه انسانی این چهره بزرگ ادب پارسی می دانیم. سعدی حکایتهای پند آموز زیادی دارد و نگاه منتقدانه و گاه طنز آمیز او به روابط رو رفتار انسانها در دورانی که می زیسته ، از او چهره ای ممتازی ارائه می دهد. شهرت مثبت و پسندیده او آن اندازه بوده است که در خارج از ایران هم ستوده شده تا آن اندازه که اسم کوچک یکی از روسای جمهور جمهوری سوم فرانسه سعدی بوده است.
 
سعدی کارنو.* این اسم را پدر بزرگ او Lazare Carnot که از انقلابیون فرانسه و اومانیست(انسانگرا) بوده و سعدی را می ستوده برای او برگزیده بود. اما سعدی با آن شعری که در آن انسانها را از یک گوهر می داند و طبعا در این دیدگاه تعلق دینی آنها نباید معیار ارزشگذاری و داوری در مورد آنها باشد، وقتی به خود برتری بینی مسلمانی - که امروز در ایران تحت حاکمیت آخوندی و به گند کشیدن اذهان و افکار با تبلیغات برای «شیعه مذهب برتر» و در سخنان امثال مهدی دانشمند و وحید خراسانی به فراوانی وضوح دیده می شود- در می غلطد، به ناگهان از اوج انسانیتی که با آن  شعر، در آن جای دارد، به چاه گنداب خود برتر بینی و دشمن خویی با غیر مسلمان می افتد.
 
این رویکرد و نمایش این خود برتر بینی و نفرت به غیر مسلمان را هم در گلستان و هم در بوستان می توان دید. سعدی بزرگ در گلستان در باب چهارم( در فواید خاموشی) در حکایتی نقل می کند که:« در عقید بیع سرایی متردّد بودم. جهودی گفت: بخر که من کدخدای قدیم این مَحَلتم و نیک و بد این خانه چنان که من دانم دیگری نداند. هیچ عیبی ندارند. گفتم: بجز آن که تو همسایه منی» و بعد با دو بیت، نظر منفی خود را نسبت به آن همسایه و همسایگی بیشتر روشن می کند:
خانه ای را که چون تو همسایه ست/ ده درم سیم کم عیار ارزد
لیکن امیدوار باید بود/ که پس از مرگ تو هزار ارزد
نکته یی که در اینجا زشتی تعصب سعدی و سقوط او را از آن دید انسانی در شعر «بنی آدم اعضای یکدیگرند...» بیشتر نمایان می کند این است که آن «جهود»، به رغم جهود بودنش که او را چنان در نظر سعدی نفرت انگیز می کرد که از خرید خانه ای که قیمتش هم خیلی مناسب بوده است به دلیل همسایگی با او، صرفنظر کند، کدخدای قدیم آن محل بوده است، یعنی در واقع در روابط اجتماعی همان عصر جهود بودن او، مانع از برگزیده شدن او به عنوان کدخدا و بزرگ محل نشده بوده است. این که سعدی در آن محله می خواسته خانه ای بخرد، و به خاطر همسایگی با آن جهود نخریده خود دلیلی است بر این که آن محله، «محله جهود ها» نبوده است چرا که اگر بود سعدی هم می دانست و به سراغ خرید خانه در آنجا نمی رفت. این حکایت شیخ مصلح الدین سعدی نشان می دهد که حضرتش به رغم آن اندیشه تابناک در شعری که همه ما حفظ هستیم، ارائه داده، در عمل، تعصب مسلمانی روحش را تباه می کند و شخصیتش را دگرگون. آن بیزاری که نسبت به جهودی که حتی توصیه یی از روی حسن نیت و برای منفعت او کرده است، داشته است، بیانگر این حقیقت است که او از مردم عادی زمان خودش که «جهود»ی را (حتما به خاطر نیکی و درستکاری او) به عنوان کدخدای خود انتخاب کرده بودند، به لحاظ احساس و عواطف انسانی بسیار عقب تر بوده است.
در آنچه در بوستان در این زمینه از سعدی دیده می شود، نفرت و انزجار به پیروان سایر ادیان است که او به شکل شگفت انگیزی که از یک آدم عادی و عامی و بی اطلاع از باورها و رسم های ادیان دیگر ممکن است سر بزند، بودایی و مسیحی و «گبر» را به هم آمیخته است و بعد هم برای فرار از مهلکه یی که فکر می کرده در آن خواهد افتاد، کاهنی را هم در چاه می انداز و می کشد. این حکایت در بوستان، باب هشتم(در شُکر بر عافیت) آمده است. این حکایت که به نظر نمی رسد چیزی از واقعیت در آن باشد، جز انزجار او از غیر مسلمانان که بیشتر آن را پنهان می داشته و مزّورانه می گفته است که «بنی آدم اعضای یکدیگرند / که در آفرینش زیک گوهرند»، در سومنات می گذرد:«بتی دیدم از عاج در سومنات/ مرصع چو در جاهلیت منات». او از نیایش های مردمی که به دیدن آن بت می رفتند در شگفت بوده و می خواسته بفهمد علت این باور و احساس چیست:«فرو ماندم از کشف آن ماجرا/ که حییّ جمادی پرستد چرا». برای فهمیدن و شناختن این باور، او به «مُغ»ی(موبد) که با او دوستی داشته مراجعه می کند:
 مغی را که با من سر و کار بود/ نکو گوی و همحجره و یار بود
به نرمی بپرسیدم ای برهمن/ عجب دارم از کار این بقه من
که مدهوش این ناتوان پیکرند/ مقید به چاه ضلالت درند
نه نیروی دستش، نه رفتار پای/ ورش بفکنی بر نخیزد زجای
نبینی که چشمانش از کهرباست؟/ وفا جستن از سنگ چشمان خطاست
سعدی در ادامه حکایت از این دوست «نکو گوی»، یکباره چهره دیگری ارائه می دهد:
برین گفتم آن دوست دشمن گرفت/ چو آتش شد از خشم در من گرفت
مغان را خبر کرد و پیران دیر/ ندیدم در آن انجمن روی خیر
فتادند گبران پازند خوان/ چو سگ در من از بهر آن استخوان
چو آن راه کژ پیششان راست بود/ ره راست در چشمشان کژ نمود
که مرد ارچه دانا و صاحبدلست/ به نزدیک بی دانشان جاهلست
فروماندم از چاره همچون غریق برون از مدارا ندیدم طریق
چوبینی که جاهل به کین اندرست/ سلامت به تسلیم و لین اندرست
معلوم نیست که چرا مغ یا موبد و زرتشتیان پازند خوان، از سوال و تردید او در مورد آن بت چنان برآشفته می شوند که مثل «سگ» به او حمله ور می شوند. زرتشتیان پازند خوان که اندیشه نیک و گفتار نیک و کردار نیک و پرهیز از دورغ گفتن در صدر تعالیم آیین شان قرار دارد. سعدی متوسل تزویر و حقه ای برای رهانیدن خود از خشم آنها می شود:
مهین برهمن را ستودم بلند/ که ای پیر تفسیر استاو زند
مرا نیز با نفش این بت خوشست/ که شکلی خوش و قامتی دلکش است
بدیع آمدم صورتش در نظر/ ولیکن ز معنی ندارم خبر
........
چه معنی است در صورت این صنم/؟ که اول پرستندگانش منم
در ادامه در شرح شرایطی که در آن قرار می گیرد، ضمن اشاره به خوشحال شدن آن «برهمن» از فریبی که بکار بسته بود، برهمن(روحانی و عالم دین برهمایی یا هندو) و همان کسی که او را قبلا «مغ» و زند و پازند خوان نامیده بود(زند = گویا به دلیل دشواری فهم اوستا، در دوره ساسانیان اوستا به زبان پهلوی و همراه شرح نوشته شد و پازند شرحی است که بر زند نوشته شده) به او می گوید که شب را آنجا بماند تا فردا راز این پرستش(که بنابر حکایت سعدی حرکت دست آن بت بوده است که با حقه ی عملی می شده است) بر او آشکار شود. سعدی در شرح آن شب و سختی که از این بابت تحمل کرده است می گوید:
شب آنجا ببودم بفرمان پیر/ چو بیژن به چاه بلا در، اسیر
شبی همچو روز قیامت دراز/ مغان گرد من بی وضو و نماز
کشیشان هرگز نیازرده آب/ بغلها چو مردار در آفتاب
خلاصه می بینم که در این حکایت سعدی که گویی فقط کلمات برهمن و کشیش به گوشش خورده بوده بدون این که اطلاع چندانی از اساس باور و مذهب آنها داشته باشد، همه اینها را کنار کنار مغ و موبد زرتشی قرار داده است و موبد زرتشی را هم بت پرستی متعصب معرفی کرده است. به هرحال اگرچه عناصر مشترکی در ادیان مختلف وجود دارد و حتی مکان ها و زیارتگاهایی که ادیان متفاوت و مختلفی با داستانهای خودشان یا مستنداتی، آن را جزو مکانهای مقدس دین خود می شمرند وجود دارند، اما در حکایت سعدی، در هم آمیختگی زرتشی و هندو و مسیحی در پرستشگاهی در سومنات و پرستیدن و مقدس داشتن بتی توسط پیروان این سه دین، حکایت عجیب و بی مثالی است. سعدی بنا بر حکایتی ساخته، با کشف این «راز» که طنابی به دست آن بت بسته شده بوده و برهمنی که پنهان در پشت بت و پس پرده آن طناب را می کشیده باعث حرکت آن می شده و همین موجب اعجاب و ستایش آن بوده است، و غافلگیر شدن آن برهمن از کشف این موضوع و پا به فرار گذاشتن او، به سرعت به این نتیجه می رسد که باید آن برهمن را بکشد چون اگر زنده بماند در پی قتل او برخواهد آمد:
بتازید و من در پی اش تاختم/ نگونش به چاهی درانداختم
که دانستم ار زنده آن برهمن/ بماند، کند سعی در خون من
پسندد که که از من بر آید دمار/ مبادا که رازش کنم آشکار
چو از کار مفسد خبر یافتی/ ز دستش برآور چو دریافتی
.....
تمامش بکشتم بسنگ آن خبیث/ که از مرده دیگر نیاید حدیث
چو دیدم که غوغایی انگیختم/ رها کردم آن و بوم و بگریختم
 البته سعدی احتمالا می توانست بدون کشتن آن برهمن که پا به فرار گذاشته بود، راه فرار پیش بگیرد، اما نفرت و انزجار دینی در این مرد بزرگ چنان بزرگ بوده است که به او انگیزه و ظرفیت روانی به چاه انداختن آن برهمن و بعد با سنگ کشتن او را به سعدی می دهد.  به نظر می رسد که این حکایت را سعدی برای نشان دادن «استحکام ایمان و مسلمانی» خود و نیز راهنمایی و سرمشق دادن برای داوری و برخورد مسلمان با غیر مسلمان داده باشد. می بینم که این تفکر، فاصله بسیار با آن اندیشه تابناک و انسانی ارائه شده در شعری که در اول این یادداشت آورده شد، دارد و این البته حاصل ایمان اسلامی اوست.
-----------------------
* اسم کامل او Marie François Sadi Carnot, است اما با اسم سعدی کارنو از او نامبرده می شود خیابانهایی هم در فرانسه به همین اسم  Sadi Carnot  هست. او از سال 1887 تا 1894 رئیس جمهور فرانسه در جمهوری سوم بوده است. وی متولد 11 اوت 1837 در شهر لیموژ Limoges فرانسه بود و در 24 ژوئن 1894 در شهر لیون فرانسه توسط یک آنارشیست ایتالیایی به دشنه یا چاقو مورد حمله قرار می گیرد و در اثر آن میمیرد. او تنها رئیس جمهوری فرانسه است که در پانتئون دفن شده است. جایی که پدر بزرگ او Lazare Carnot نیز آنجا دفن شده است.
  ۹ فروردین - ۲۹ مارس ۲۰۱۵  


پیرامون مساله هژمونی (7)
کریم قصیم
 

موضوعات مدنی
موضوعات مدنی دامنه بسیار گسترده و گسترش یابنده ای(نمونه درپهنه محیط زیست) دارند. ازنهادهای کلاسیک آموزشی  و کاری تا  انواع و اقسام شبکه های تازه پا و مدرن، سازمانهای گوناگون اجتماعی ، تعاونیها و همیاریهای ابتکاری درپهنه های نیاز عمومی  و مشخص جامعه. کوشش در مسیرترقی و تحوّل پهنه ها و موضوعات مدنی جامعه اساساً با درک ابزارگونه از تحصیل قدرت متفاوت است. دگرگونی در نهادها و عرصه های محیط زیستی ، اجتماعی، فرهنگی، اخلاقی و آموزشی، هنری و. . . افق و دامنه ی گشوده دیگری از مبارزه برای زندگی  و زیست بهتر می گشاید که در جوهر با مسائل و الزامات تنگ تحصیل « سهم قدرت و اعمال سلطه» توسط سازمانهای سانترالیستی /و سرانجام مخروط دولت/ فرق می کنند. پیکاردرپهنه های مدنی ، باتآثیرات آگاهی بخش عمومی، احوال و کنشهای مملو از همبستگی، تقسیم بندیهای  کاری قابل تجربه و رفتارها و آثار مثبتِ  روان- اجتماعی، که جملگی شفاف ودر گستره مردمی پیش رو یند و پیش می روند . . . همه جوانب این پیکارها از جنس و جنم دیگری هستند و دگرگونه می بالند.
به عنوان مثال پیکار برای حفظ محیط سبزواکولوژی شهری - که نمونه «جنبش پارک گزی و میدان تقسیم » استانبول ( 2013 ) دراین باب شهرت و توجه جهانی یافت. و جالب است که جریانهای چپ ترکیه نقش مهمی در آغاز و ادامه این مبارزه درخشان داشته اند. درپاگیری و رشد این مبارزات، دیگر نه تبلیغ و پاسخ گیری «ایدئولژی» حالت  ناگزیر واضطراری دارد و نه "انتظاربحران" و فرارسیدن "لحظه ایکس انقلاب"و قیام  نقش تعیین کننده ای ایفاء می کند. وجود مداوم جنبش و جریان متنوع و پرابتکارپیکار/ جهت تحقق نقشه ها و هدفهای پرشمار و مترقی پیش رو/ به جنبش عمومی و مبارزه آزادیبخش سراسری سوخت می رساند و رویهم موجب تعالی  کل جامعه می شود. دراندیشه های گرامشی نیزاین «جریان» مبارزه بود که اهمیّت بیشتر می یافت، حتی برای رسیدن به تحوّل سوسیالیستی:
«برای گرامشی دگرگونی سوسیالیستی بیشتریک جریان است تا یک واقعه»
 (کارل باکس، مارکسیسم گرامشی، ترجمه منتشرنشده ازمتن انگلیسی ، ص 56)

درحالی که دردیدگاههای چپ سنتی «مسآله بحران» به نوعی مرکزثقل تحلیل به حساب می آید. مثلا درنظریه های لنین:
« به عنصربحران زیاد توجه می شود که درنتیجه پیچیدگی گسترده جامعه مدنی را دچار ابهام کرده و درباره مساله غامض هژمونی تنها راه حل سازمانی را تشویق می کند. گرامشی تآکید دارد که چنین برداشتی گرچه وسوسه انگیزست، صرفاً می تواند چهار چوبی تک بعدی فراهم کند که منجربه تقدّم نقش نخبگان برتوده ها، سازمان برایدئولوژی و قهر بر توافق شود که نتیجه اجتناب ناپذیر آن پیروزی وسائل براهداف خواهد بود. »
 (کارل باکس، همان جا،ص135 )
رشد هیولائی ساختارها و دستگاههای دولتی - بیش ازهمه پلیس و دیگردستگاههای امنیّتی- درکشورهای بلوک شرق( چه سابق و چه فعلی) معروف خاص و عام است.  همین طور تمرکز "پیامبرانه" پیام و فرمان دردستهای "رهبری" فردی ورشکسته  و غیرپاسخگو - که نمونه های کره ای و . . . آن پیش روی ماست. درحالی که بنا به اندیشه های مارکس - وحتی متن "دولت و انقلاب" لنین- قرار بود دولت وضعیّتی گذرا داشته، درسیربه سوی"اجتماعی آزاد وهمبسته از تولیدگران" صرفاً خدمتگزار و زوال یابنده باشد! اما استالینیسم به آن راه رفت  که توسل به وسائلی چون انحصارگرایی حزبی، قدرت مطلقه کمیته مرکزی و درنهایت رهبری، و حتی کاربست کیش شخصیّت و پیشواگرائی به  "جامعه سوسیالیستی" نائل شوند. در نتیجه آن بشارتها وارونه شدند ، وسیله ها براهداف  و آرمانها چیرگی یافتند و رهبر- دولت "گذرا و موقت " به بختک توتالیتر ساختارهای امنیّتی دولتی دگردیسی پیدا کردند.

سیستم ائتلافات  
رکن دیگر اندیشه گرامشی درباب هژمونی  همان پیگیری «سیستم ائتلافات» است:
«این که پرولتاریا بتواند به طبقه راهبر و هژمونیک تبدیل شود بستگی دارد به این که تا چه حدّ موفق به ایجاد سیستمی از ائتلافات شود.»
 ( نقل قول از گرامشی در صفحه 178 کتاب :
(Chautal Mouffe,Gramsci,a Marxist Theory/P.II Hegemony a.Ideology in Gramsci,)
این ائتلافات همیشه جنبه تاکتیکی و موقت ندارند. دراندیشه گرامشی روی آوردن به ائتلاف به معنای کوشش در جهت دستیابی به سنتزی متعالی از عناصرقابل اتصال و تکامل است:
 « گرامشی مفهوم هژمونی را ورای ائتلاف ساده طبقاتی می داند. هژمونی برای او به مثابه ایجاد یک همگرائی و وحدت متعالی است» (همان جا، ص 181 )
نیل به چنین سنتزی مستلزم پشت کردن به مواضع قشری و ترک انحصارطلبی است. این نوع رویکردها نفی می شوند.  اصل برتفاهم و مداراست و پیش شرط مربوطه دینامیسم و فضای دموکراتیک و قواعد دموکراسی و شفافیّت:
 « همه مسائلی که دراطراف آنها مبارزه صورت می گیرد می باید دریک سطح عمومی مطرح شوند و نه درمحدوده قشرگرایانه.»
 (کلیّات آثارگرامشی، جلد اول،ص 457/459 )
تجربه های بی شمار اثبات کرده اند که پافشاری بردیدگاهها و شیوه های تنگ تک حزبی وقشرگرایانه مانع تحقق «سیستم ائتلافات» می شود. وقتی بهبود سرنوشت ملی و ترقی و تعالی کلیّت جامعه مد نظر است، دراین صورت دیگر طبقه هژمونیک مجاز نیست  با انحصارطلبی اصل کسب هژمونی را به خطر اندازد. بنابراین باید به جدّ تآکید شود:
 «طبقه ای که می خواهد هژمونی را به دست آورد باید خود را ملی کند.»
 (کلیّات،جلد دوم،ص 1084)
اگر بخواهیم/ قرارباشد/ که فرآیند تحول و تعالی به سلسله ای ازتخریبهای طولانی و بی فایده بنیان کشورو جامعه منجر نشود(مثال عراق دهه گذشته و سوریه سالهای اخیر را ازدیده نگذاریم!) برعکس، ارکان اجتماعی- فرهنگی ومبانی اقتصادی وشالوده های اساسی جامعه مدنی محفوظ بماند و پا به پای تحوّلات مترقی قوام یابد وشکوفا شود، پس باید به منافع همه گروهها و طبقات مترقی توجه شود. ازاین روی:
 « هژمونی موفق آنست که یک اراده جمعی ملی- مردمی تآسیس نماید. برای حصول این امر طبقه هژمونیک می باید قابلیّت و ظرفیّت اتصال همه مؤلفه های ایدئولوژیک ملی - مردمی به اصل هژمونیک خویش را داشته باشد[سیستم ائتلافات] زیرا تنها دراین صورت است که به عنوان تبلور و نماینده عمومی (جامعه) درمی آید.»  (همان جا)
درواقع گرامشی پیام دهنده تحول انقلابی از طریق تآسیس الگوهای ژرف جبهه ای است. ائتلاف و همکاری نه تنها درچهارچوب تشکیلاتی بلکه درکلیه زمینه های هستی جامعه مفروض. برپایه همین اندیشه های گرامشی بود که حزب کمونیست ایتالیا، بعد ازشکست شدیدی که طی سالهای پیشروی و استیلای طولانی فاشیسم موسولینی متحمل شده بود، رفته رفته خود را بازسازی و احیاء نمود و با ایجاد پیوندهای گسترده اجتماعی، فرهنگی و مبارزاتی با دیگر نیروهای انقلابی و نیر با صفوف دموکرات و دموکرات- مسیحی - حتی با جناحی مترقی از کارگزاران کلیسای کاتولیک- زمینه را برای نجات ملی از چنگال فاشیسم و پی ریزی جمهوری جدید و دموکراسی سکولار، براساس پلورالیسم سیاسی و اجتماعی فراهم آورد.
طی سالهای بعد نیز بسیاری از احزاب چپ اروپا به پیشنهادها و روشهای گرامشین روی آوردند و نیز برخی سازمانهای چپ وجنبشهای آزادیبخش ممالک عقب نگهداشته شده (مثال : جبهه ساندینیستی نیکاراگوئه دردهه 70/80 میلادی، و بعدها نیز زاپاتیستهای مکزیکدرانکشاف وامتداد طرحی تازه)ازآن طرحها / تجربه های گرامشین درسها گرفتند، ازشکستها آموختند، به پیروزیهای تازه رسیدند و افقهای نوین روشنی به روی جنبش و جامعه خویش گشودند.
درمورد نیکاراگوئه نگاه کنید به کتاب: "نیکاراگوئه، جنبش انقلابی، نوشته خاندرو بندانا، ترجمه سهراب بهداد، انتشارات خوارزمی.              درمورد مکزیک ازجمله نگاه کنید به کتاب آلمانی زیر:
Raina Zimmering,  Zapatismus,ein neues Paradigma emanzipatorischer Bewegungen, 2010
ایام نوروز94  کریم قصیم،

btselem a mis en ligne la vidéo Soldiers enter Hebron homes at night, order to wake children, 24/02/15.


btselem a mis en ligne la vidéo Soldiers enter Hebron homes at night, order to wake children, 24/02/15.
Soldiers enter Hebron homes at night, order to wake children, 24/02/15
btselem
Late at night on 23 Feb. 2015 Israeli troops entered 10 neighboring apartments in Hebron. B’Tselem camera volunteer May Da’na lives in one of the apartments and filmed the incident in her home. The soldiers demanded that the children be awakened asked them their names. The military cannot treat civilians–and certainly not children–as potential criminals. Not only is this policy of entering Palestinian homes by night unjust and terrifying. It illustrates how casually and arbitrarily the lives of Palestinians under occupation are disrupted and their rights violated. B’Tselem calls on the military to discontinue this policy without delay.
Israel’s High Court of Justice (HCJ) reiterated its ruling that by mid-April 2015 the State Attorney’s Office must announce its decision in the case of the killing of Samir ‘Awad, after the MAG Corps and the State Attorney’s Office had not heeded a previous HCJ ruling that they reach a joint decision in the case and advise of it by 1 March 2015.
B’Tselem criticized the MAG Corps and the State Attorney’s Office for treating court decisions as merely optional recommendations, a...
Afficher la suite
On 18 March 2015 the Civil Administration demolished the tents of 4 of the 9 families in Khallet Makhul. It had previously demolished all structures there in 2013, which were then rebuilt by the residents who petitioned the HCJ, leading the CA agreed to allow the residents to apply for building permits. Approval for the applications is pending, so there is no authority for the current demolition, even by the CA’s regulations. Demolitions are part of a long-standing Israeli policy to displace thousands of Palestinians in Area C. Israel, as the occupying force, must allow the local population to carry on with their lives, allowing them to build legally and preserve their way of life.
Read more:http://www.btselem.org/p…/20150325_khallet_makhul_demolition
4 131 Views
Video #2: Masked Israeli soldiers enter ‪#‎Palestinian‬ homes in ‪#‎Hebron‬ in the middle of the night, order residents to wake their children, and photograph them. None were suspected of any wrongdoing. Read more here: http://www.btselem.org/hebr…/20150324_night_search_in_hebron
57 217 Views
Masked Israeli soldiers enter ‪#‎Palestinian‬ homes in ‪#‎Hebron‬ in the middle of the night, order residents to wake their children, and photograph them. None were suspected of any wrongdoing.
Late at night on 23 Feb. 2015 Israeli troops entered 10 neighboring apartments in Hebron. They demanded that the children be awakened, asked their names and photographed them. B’Tselem volunteers who live there filmed the incident. The military cannot treat civilians–and certainly not...
Lire la suite
116 868 Views
Initial report: Masked settlers threw stones at 6 year-old Palestinian girl at the entrance to Havat Maon settlement. The girl was lightly injured in the head from the stones (pictured), and sustained an injury to her leg while trying to escape. She and her father were taken to a police station to file a complaint.
This morning ‪#‎Israeli‬ bulldozers returned to the Jordan Valley ‪#‎WestBank‬, demolishing the homes of four families and farming structures in Khallet Makhul and a farming structure in the village of al-Hadidiyah. The Israeli authorities also confiscated two waters tanks in the 200-person village of al-Farisiyah, which is not connected to a water supply network. A more detailed report will follow B'Tselem's investigation of the incidents. Follow B'Tselem's Facing Expulsion Blog:
http://www.btselem.org/facing_expulsion_blog
The Gaza Strip is the most silenced issue in the current election campaign. Silenced? Apart from certain politicians vying for credit for discovering the tunnel threat, Gaza is completely absent from this election – erased, along with this summer’s unpleasant war. Gaza is gone. Its residents do not exist. The Gazan neighbors of Sderot, Ashkelon, Nahal Oz, and Tel Aviv are invisible.
If we’re not going to demand that Gaza be front and center in this election because of the hundreds of children we killed in Gaza this summer, then maybe we should...
BTSELEM.ORG
The ballots we Israelis will cast in Tuesday’s election were printed by a Palestinian in a print shop located in a settlement. Unlike Israeli citizens, this Palestinian worker cannot vote in the elections that will determine the representatives who will make decisions affecting his future. It is Israel, not the Palestinian Authority, which controls most spheres of life in the West Bank. Please share to help us inform of this reality.
Opinion: Op-ed: Though voting ballots are created in the West Bank by Palestinians, they still do not enjoy voting rights, even though their settler neighbors do,...
YNETNEWS.COM
For Israelis, voting seems a natural part of life, but for the Palestinian residents of the West Bank (including East Jerusalem) and Gaza, the right to have a say in shaping their lives and their future, effectively does not exist. The democratic principles that the legitimacy of a ruler depends on the public, and that the state exists to serve the people, are denied from populations living under occupation. In the upcoming Israeli elections, yet again, millions of Palestinia...
Afficher la suite
Can we make change in ‪#‎Israel‬? This thorough profile of our director, Hagai El-Ad, published in today's Guardian may not have the answer, but it certainly raises some of the questions we ask ourselves every day.
The Guardian
The long read: For 25 years, the human-rights group B’Tselem has diligently...
THEGUARDIAN.COM|PAR EVE FAIRBANKS
On ‪#‎IWD2015‬ we asked some of our video volunteers, brave ‪#‎Palestinian‬women, what they wish for the women who are dear to them. This is the last video in our International women's day project:http://www.btselem.org/iwd2015
We wish for all women to live in equality and dignity.
6 479 Views
This is the second video from our special International Women’s Day project: http://www.btselem.org/iwd2015.
We asked Palestinian women to interview other Palestinian women about their hopes, dreams and sources of inspiration. Behind the camera are our field researchers in front of it- our video volunteers.
Help us bring more women's voices and investigate Human Rights violations from their perspective. Please consider making a $20 donation to B'Tselem today:https://www.btselem.org/about_btselem/donate
4 821 Views
International Women’s Day project: http://www.btselem.org/iwd2015
Armed conflict and human rights violations have a distinctive impact on women. It is important that we hear their voices. In honor of International Women’s Day we asked Palestinian women to interview their peers about their hopes, dreams and sources of inspiration.
This is the first video of our special project.
...Afficher la suite
7 070 Views
For the second time this winter, Israeli authorities demolished all structures of small shepherding community "Khirbet ‘Ein Karzaliyaha" leaving adults and minors with no shelter for themselves or their livestock in the winter weather conditions.
"During the worst two days of the storm our life was like a nightmare. Water flooded into our makeshift tents and soaked everything. Earth and mud seeped into the spring that provides our drinking water and we couldn’t use the water....
Afficher la suite
Today, the Israeli media published a short video of two soldiers from the IDF dog unit, filmed by another soldier after they had set dogs on a Palestinian boy. This arrest was part of an official IDF operation, presumably approved by the higher command.
B’Tselem documented and publicized this incident about two months ago:http://bit.ly/DogsIDF
B’Tselem wrote to the Military Advocate General demanding an end to dog attacks on Palestinian civilians. The only response, received...
Afficher la suite
336 740 Views