۱۳۸۹ فروردین ۱۹, پنجشنبه
اسناد تکاندهنده ای از سوابق سازمان فدائیان اکثریت
اسناد تکاندهنده ای از سوابق سازمان فدائیان اکثریت - سرکوب زندان جنایت: توهم خیانت یا کارگزاری سرمایه داری - قسمت هفتم - هشتم و نهم
قسمت نهم این اسناد
Soldiers shoot to death two youths; in a rare step, army opens investigation
B'TSELEM - The Israeli Information Center for Human Rights in the Occupied Territories
March 201028:
On 20 March 2010, soldiers killed two youths in the village of ‘Iraq Burin, near Nablus . The IDF Spokesperson stated that the two had been killed by rubber-coated metal bullets while participating in a violent, illegal demonstration. Several days after B'Tselem published its findings regarding the incident, which contradicted this statement, the Judge Advocate General's Office announced a rare decision that the Military Police would investigate the incident.
On Saturday, 20 March '10, in the middle of the day, villagers demonstrated in ‘Iraq Burin, mostly in the eastern section of the village. During the demonstration, stones were thrown at soldiers and border policemen. Four Israeli jeeps were stationed on the main road leading to the village's western section.
B'Tselem's investigation indicates that around 3:30 P.M., a service taxi coming from Nablus stopped on the main road. A small group of people was standing by the road, and several minutes earlier, Israeli security forces had hurled tear-gas canisters in the area. Some ten people got off the taxi, among them Muhammad Qadus, 15, and Usaid Qadus, 17, residents of the village. Muhammad noticed a friend of his among the group of people standing by the roadside, about 100 meters west of the jeeps, and joined him. Usaid went and stood on the opposite side of the road.
Mere moments after that, Usaid was struck by a single shot in the head. As Muhammad ran to him immediately, and was struck by a single shot in the chest. Several people put the two into the taxi in which they had come, and the driver took them to a hospital in Nablus . A few minutes after arrival, Muhammad died of his wounds. Usaid arrived in critical condition. He underwent emergency surgery and remained in the Intensive Care Unit. He died of his wounds at 4:00 A.M. the next day, 21 March.
On the day of the event, the IDF Spokesperson announced that IDF forces that had come to the village encountered a crowd of Palestinians who threw stones at them. According to the announcement, the forces had responded with means for dispersing demonstrators, which included the firing of rubber-coated metal bullets, and saw that two Palestinians who had been injured were evacuated. The announcement stressed that the forces had not used live ammunition, and that the Palestinians had been struck by rubber-coated metal bullets that were fired in accordance with procedures.
The findings of B'Tselem's investigation blatantly contradict this announcement. First, they indicate that only a handful of people were standing on the main road where Muhammad and Usaid Qadus were shot, and that the most of the demonstration had taken place in the eastern section of the village, in the hours preceding the event. Furthermore, even if stones were indeed thrown at soldiers in the western section, Muhammad and Usaid had stood some 100 meters from the forces – clearly in no position to pose a grave threat to their lives.
Second, the medical findings raise grave suspicion that the two were struck by live fire. An X-ray of Usaid's head, which shows the bullet lodged inside his head, and photographs of the entry and exit wounds in Muhammad's body indicate that the two were not struck by rubber-coated metal bullets. These findings raise serious doubts regarding the IDF Spokesperson's statement that only rubber-coated bullets had been used. In addition, eyewitnesses gave testimony to B'Tselem that during the demonstration, the forces had fired live bullets too.
B'Tselem's findings generated media discussion of the event. On 23 March, the IDF Spokesperson announced that the judge advocate general, Maj. Gen. Avichai Mandelblit, had ordered a Military Police investigation into the circumstances of the incident. This decision is exceptional as in the vast majority of cases in which security forces kill Palestinians, the army refuses to open a Military Police investigation and suffices with an operational debriefing carried out by the unit in charge of the incident.
B'Tselem wrote to the office of the Judge Advocate for Operational Affairs, suggesting that the organization give the Military Police its investigative findings and information relating to the incidentجنبش سبز ، خرده روایت های اسطوره ای و انباشت کاذب نظری
22 بهمن 1388 نیز با همه ی فراز و نشیب هایش آمد و رفت . نیمی از آن روز سپری نگشته بود که لحن ها قدری تغییر کرد . جملات احساسی آنها که تازه از خیابانها به منزل بازمی گشتند تا پرسش های بسیاری را که در ذهن داشتند ، با دیگر دوستان خود در دنیای مجازی به اشتراک گذارند . برای سفر کوتاهی مجبور بودم مدتی از اینترنت و دنیای مجازی یا دستکم حضور فعالانه در آن چشمپوشی کنم . با این حال آخرین صفحاتی که در ظهر پنجشنبه ی سی و یکمین سالگرد انقلاب در سایت بالاترین باز می کردم و می خواندم ، حکایت همین سرگشتگی ها بود . خشمی که از این سرگشتگی برمی خواست ، گر چه میشد دانست موقتی است و به اندک زمانی فروکش خواهد کرد ، با این حال قدری نگران کننده بود . در چنین مواقعی که دست و دل انسان برای لحظه ای می لرزد و پرسشی مهیب او را از حرکت بازمی دارد ، بیش از آنکه نیازمند انذار و خشم و عتاب باشد ، سراغ کسی را می جوید تا او را با برکشیدن مضامین تاریخی – جامعه شناختی و گاه اسطوره ای ، آرام سازد . لحن آنها که ظهر پنجشنبه از خیابانها بازمی گشتند ، مرا بیاد عصر چهارشنبه نهم دی امسال می انداخت . آن شب یادداشت کوتاهی نوشتم که ضمیمه اش بریده ی روزنامه ای از تظاهرات حامیان شاه در فروردین 1357 بود . شبی که بیشتر به برانگیختن امید دوباره می اندیشیدم ؛ اما بالندگی جنبش سبز به چیزی بیش از « امید » نیازمند بود . آن روز بریده ی روزنامه ای یا سندی تاریخی می توانست بواسطه ی منظر مقایسه گون اش ، امیدها را زنده کند ، اما به تاریخ که تنها برای بازتائید رفتارهای اکنونی نبایستی رجوع کرد . تاریخ همواره در معرض دستکاری است . همگان می خواهند اعتبار اکنونی خود را بواسطه ی تائید تاریخ به اثبات رسانند ، با این حال مهم تر از خواندن تاریخ ، خوانش ابزارها و مکانیسم خلق رمزگانی است که روایت های تاریخی را به تسخیر خود درمی آورند .
حسین بشیریه در مصاحبه ی خود با رادیو فردا ، نکته ای را طرح کرده بود که تنها نبایستی به مثابه بازی واژگانی تلقی نمود . جمله ای که به تیتر اصلی آن مصاحبه بدل شد : « فروپاشی اسطوره های جمهوری اسلامی شتاب بیشتری گرفته است » . بسیاری از کنار واژه ی « اسطوره » می گذرند یا دستکم با معادل های دیگری اشتباه می گیرند ، در حالی که گزینش این واژه از جانب بشیریه ، هرگز امری تصادفی یا لغزشی زبانی نبوده است . آنها که با قرائت اسطوره در دنیای مدرن آشنایند ، نیک می دانند که تحلیل ابزارهای برسازنده ی رمزگان کنترلی تاریخ و فرهنگ ، بی شناخت اسطوره های برساخته ی آن امکان ناپذیر است . این نوشتار قصد معرفی این اسطوره ها یا تبیین کلی آنها را ندارد ، با این حال ذکر مثالی از رولان بارت راهگشا خواهد بود .
بارت در کتاب اسطوره شناسی ( 1957 ) می نویسد : « من در سلمانی هستم و کسی یک نسخه از مجله ی پاری ماچ را به من تعارف می کند . روی جلد ، یک سیاهپوست جوان در اونیفورم سربازی فرانسوی ، سلام نظامی می دهد چشمانش به نقطه ای بالای سرش خیره مانده است ، احتمالا روی یکی از چین های پرچم سه رنگ . تمام اینها معنی این عکس هستند . اما … من بخوبی می دانم که برای من چه معنایی دارند . اینکه فرانسه یک امپراتوری عظیم است و تمام مردان جوانش بدون تعصب در مورد رنگ پوست با وفاداری زیر پرچم این کشور خدمت می کنند و هیچ پاسخ بهتری برای بدگوهای این به اصطلاح استعمارگر وجود ندارد ، مگر اشتیاقی که این سیاهپوست جوان در خدمت به اصطلاح آنان ستمگران از خود نشان می دهد . بنابراین من با یک نظام نمادین بزرگتر مواجه هستم : یک دال وجود دارد که خود در داخل نظام دیگری که از قبل وجود دارد ، بوجود آمده ( یک سرباز سیاهپوست سلام نظامی فرانسوی می دهد ) . یک مدلول هم وجود دارد ( در اینجا یک ترکیب عمدی از نظامی بودن و فرانسوی بودن ) و بالاخره ترکیب دال و مدلول است …. شکوه فرانسوی »
در طرح روایی بارت ، قدرت حاکم با مخدوش ساختن تصویر جوان سیاهپوست به واسطه ی چینش ایدئولوژیک رمزگان بصری ، ایماژی فردی را بدل به واقعیت مفهومی خدشه ناپذیری می سازد . یعنی تصویری که می تواند در نگاه نخست از منظر نگاه همدلانه و انسانی به جوانی رنگین پوست پذیرفتنی باشد ، اما در باطن نقش معکوسی را بر عهده دارد.اسطوره های برساخته ی قدرت حاکم در ایران نیز چنین نقشی را ایفا می کنند ، این اسطوره ها نه تنها با مخالفان قدرت حاکم به ستیز برنمی خیزند ، بل سعی در تائید و بازتائید آنان دارند . قدرت حاکم درست است که ابزارهای سرکوب و قوه ی قهریه را برای مواجهه ی مستقیم با مخالفانش در اختیار دارد ، اما این بدین منزله نیست که از مکانیزم های پیچیده ی دیگری نیز استفاده نمی کند .
آنچه از نه دی تا بیست و دوم بهمن امسال بر جنبش سبز گذشت ، بیشتر از منظر همین مکانیزم های مخدوش سازی اسطوره های قدرت حاکم قابل تحلیل و داوری است . 40 روز بدون راهبرد مشخص و در تعلیق و انتظار موعد تاریخی 22 بهمن . چهل روز فرسایشی ؛ در اندیشه و عمل ! این نه بخاطر آن بود که ناگهان خلائی پدید آمده یا مطالبات جنبش سبز به فراموشی سپرده شده باشد ، بل بخاطر آن بود که اسطوره های قدرت حاکم با انباشت معانی بشدت متضاد با یکدیگر و اشباع صورت کنش های سیاسی با مفاهیمی که به ظاهر متقاعد کننده اما در پس رمزگان خود بازتولید نگره ی قدرت حاکم بودند ، صحنه را بشدت مخدوش و غبارآلود می کردند . اشباع کاذب و فربگی نظری ناخواسته ی جنبش سبز به وسیله ی مکانیزم های اسطوره سازی قدرت حاکم ، با تکثر فکری و به رسمیت شناختن عقاید گونه گون اشتباه گرفته شد تا در عمل آنچه در واپسین روزهای مانده به 22 بهمن در فضای مجازی و تا حدی عرصه ی عمومی به چشم میخورد ، نوعی سرگشتگی باشد ، سرگشتگی ناشی از انباشت کاذب مفاهیم نظری بر صورت ( نمود عینی ) آنچه جنبش سبز با آن مواجه بود .
بر خلاف دکتر بشیریه معتقدم ، گر چه روایت های کلان اسطوره ای جمهوری اسلامی در حال فروپاشی است ( همچون اسطوره عدالت اسلامی ،اسطوره اخلاقی کردن سياست و … ) ، اما خرده روایت های اسطوره ای مدرن که اغلب کارکردهای پنهان و غیرمستقیم دارند ، همچنان دست ناخورده باقی مانده اند . شاید یکی از عواملی که از کامیابی جنبش سبز در 22 بهمن جلوگیری کرد ، همین خرده روایت های اسطوره ای جریان حاکم باشد : نامرئی ، غیرمستقیم و حامل تضادهای دوگانه !
ارسال شده در بازخوانی تاریخی
اى مادرم,مادروطن
یکشنبه 1 فروردین ماه سال 1389
بیا وتا جُستے گرین
بیا گریں دستان گوں ھم ھور کنیں چونڈاں وتى
توچه پاکستان ءۥ اوگانءَ بیار, من ھم چه ایرانءَ وتى
پر چیا سے ملکءَ بھرین ,ءۥصدانى شِنگ ءۥ شانگ
که اے دشمنانى کار ءۥ کِردِنت ھَنگتءَ نھلنت وتى
ھر کجام ملکے خلیجى , در پدر گردیت بلوچ
بیا بچارملک عرب ,بحرین ءۥعجمان تا که عمانءَ وتى
ھنچوشین بازین بلوچ نِشتگ مه ملکء آفریکى
یکشنبه 1 فروردین ماه سال 1389
بمپور
بخش بمپور در چهار صد کیلومتری جنوب غرب زاهدان واقع و از توابع شهرستان ایرانشهر می باشد ،بمپور که در قدیم به تمام وسعت شهرستان ایرانشهر فعلی اطلاق می شد ، در شهریور 1314بموجب تصویب نامه هیات وزیران نام بمپور به ایرانشهر بدل گردید .در قدیم الایام این محل را بن پهل ( شهر آخر ) می نامیده اند و این وجه تسمیمه به دلیل آن بود که بن پهل آخرین شهر در قلمرو اشکانیان در شاهراه کاروان رو بسوی هند بوده است . در بعضی از کتب تاریخی از بمپور و قلعه آن به نام تمپتوح نام برده شده است که این وجه تسمیه با توجه به ترکیب دو کلمه تومپ ( تپه ) و توح ( بزرگ ) در زبان بومیان اینجا تپه بزرگ معنی می دهد و این نامگذاری به سبب قرار گرفتن ارگ حاکم نشین آن بر فراز یک تپه بزرگ است .
برای دیدن ادامه مطلب اینجا را کلیک کنید
1389
1389
از چه بنویسم ؟
از اعتیاد برادرم بنویسم ؟
از خودسوزی خواهرم بنویسم ؟
از قطره قطره اشک مادرم بنویسم ؟
از بیکاری فرزندان تحصیل کرده ام بنویسم ؟
از شکم گرسنه ی نیازمندانم بنویسم ؟
از پای برهنه ی کودکانم بنویسم ؟
از قوزی کمر جوانان پیرم بنویسم ؟
از سیل زدگان بی پناهم بنویسم ؟
از آلودگی آبهای رودخانه ام بنویسم ؟
از غارتگران جنگلم بنویسم ؟
از ویرانی مدارسم بنویسم ؟
از نبود مدارس عالیم بنویسم ؟
از درد تن دامدارانم بنویسم ؟
از خستگی تن دهقانم بنویسم ؟
از اجساد سوراخ سوراخ شده ی صیادم بنویسم ؟
از حقوق نداشته ام بنویسم ؟
از دادگاههای یک طرفه ات بنویسم ؟
از فراموش شدن فرهنگم بنویسم ؟
از زبان بریده ام بنویسم ؟
از نام گذاری بچه هایم بنویسم ؟
از سکوت مرگبارم بنویسم ؟
از تن سوراخ شده ی رهبرانم بنویسم ؟
از بدنهای سوراخ شده ی یارانم بنویسم ؟
از یاران قفس نشته ام بنویسم ؟
یکشنبه 1 فروردین ماه سال 1389
خلاصه ا ی از زندگینامه شادروان استاد فیض محمد بلوچ خواننده پرآوازه بلوچستان
استاد فیض محمد بدون تردید یکی از معروفترین و توانمندترین خوانندگان قرن بیستم بلوچستان بوده است .او حدود هشتاد سال پیش دربخش قصرقند شهرستان نیکشهرچشم به جهان گشود و در دوران نوجوانی جهت کاروامرارمعاش به بندرکراچی در پاکستان مهاجرت و در قسمت بارانداز کشتیرانی در این بندر مشغول به کارشد.وی به دلیل دوری از خانواده و غربت احساسات درونی خویش رابه صورت ترانه و شعر برزبان جاری میکرد. زمان خواندن , صدای زیبا و پراحساسش آنچنان کارگران مشغول را مجذوب میکرد که توانائی کار کردن از آنان سلب و فکر و حواسشان متوجه صدای او میشد و در نتیجه همین خود باعث اخراج استاد از کارش شد .
برای دیدن ادامه مطلب اینجا را کلیک کنید
1389
بریس، دروازه یی روبه اقیانوس
در ۶۰ کیلومتری شرق چابهار، در پس کوههای مخروطی که گویی تکه یی از زمین شهاب خورده کره ماه را بر آن نهاده اند، بندری زیبا در امتداد دریای عمان روبه اقیانوس هند واقع شده است.
آبادی بریس که اخیراً به بندر صیادی تبدیل شده در حاشیه ساحلی شمالی دریای عمان در دهانه خلیج کوچکی واقع است. ارتفاع بریس از سطح دریا ۱۰ متر و حداقل عمق آب در خور ۴ متر است.
به لحاظ آخرین تقسیمات کشوری، بریس در دهستان نگور از بخش دشتیاری شهرستان چابهار واقع و فاصله آن ازمرکز بخش «نگور» ۴۴ کیلومتر است. بندر بریس عمدتاً روی تشکیلات لایه های ماسه سنگی متراکم تا نیمه متراکم صدفدار دوران سوم زمین شناسی قرار گرفته که بیرون زدگیهای آن در محدوده سطوح صخره یی مشرف به ساحل جنوبی قابل رؤیت است.
هرانا؛ پیمان عارف در اثر فشارهای وارده در بند ۳۵۰ دچار حمله قلبی شد
چهارشنبه 18 فروردين 1389 ساعت 17:45 |
خبرگزاری هرانا - عصر دیروز پیمان عارف در اثر فشارهای وارده در بند ۳۵۰ مجددا دچار حمله قلبی شده و به بیمارستان مدرس منتقل گردید.
بنا بر اطلاع گزارشگران هرانا، عصر دیروز پیمان عارف در اثر فشارهای وارده در بند ۳۵۰ در حالیکه نوروز را نیز در این بند بسر برده است مجددا دچار حمله قلبی شده و به بیمارستان مدرس منتقل گردید.
پیمان عارف که با دستبند و پابند به بیمارستان منتقل شده بود ظهر امروز با مسئولیت و خواست شخصی اش از بیمارستان مرخص و به زندان بازگردانده شد
اشتراک در:
پستها (Atom)