معرفی کتاب استالین و ترومن: غروبِ شوکتِ "جناب اشرف" احمد قوام السلطنه، شیرین سمیعی
عنوان کتابی ست در دو جلد، نوشته ی زنده یاد خسرو شاکری، در رد گفته های حمید شوکت در باره احمد قوام. شاکری در این کتابش شوکت را مؤلف شیدا می نامد و هر آنچه را که او در مدح جناب اشرف رشته است، با سند و مدرک پنبه می کند. انگشت بر نقاط ضعف مؤلف می نهد، و اشتباهاتی را که او خواسته یا ناخواسته در کتابش آورده است می نمایاند. ارزش کتاب سوا از دادن تصویری دیگر از قوام، نامه ها و سندهای تاریخی موجود در آن است و خواننده در کنار شناخت چهره ی راستین قوام، تاریخ معاصر ایران را می خواند.
فهرست مطالب کتاب خود شرح رویدادها از مشروطیت به بعد می باشد و پس از سپاسگزاری و پیشگفتار و «متدولوژی ادعایی و مسائل مؤلف»، آورده های در این دو جلد عبارتند از:
ـ نقد محتوای کتاب و برخورد مؤلف به بازسازی تاریخی، شامل: از آغاز تا شهریور ۱۳۲۰، پیشینه قوام چه بود، خلع سلاح مجاهدان مشروطه، دو سند تاریخی نشان فراماسونری قوام السلطنه، نامه قوام السلطنه به وزیر مختار بریتانیا در تهران، کودتای سوم اسفند و قوام، نخستین صدارت قوام، دشمنی قوام با کلنل محمد تقی خان پسیان، نیرنگ قوام و قتل کلنل محمد تقی خان، دشمنی قوام با مطبوعات آزاد، صدارت قوام و خدمات او به قدرت های بیگانه
ـ از شهریور ۱۳۲۰ تا سی ام تیر ۱۳۳۱، شامل: همکاری قوام با آلمان هیتلری و دولت نظامی و تجاوزگر ژاپن، بازگشت قوام به نخست وزیری پس از شهریور ۱۳۲۰، بحران آذربایجان زمینه ی نخست وزیری قوام، ششمین دوره ی نخست وزیری قوام و «حل» بحران آذربایجان اولتیماتوم ترومن به استالین، تسلیم شدن استالین و امر او باقراوف را برای جمع کردن بساط فرقه ی دموکرات، تشکیل حزب قوام به نام دموکرات ایران، مخالفت عمومی با تقلبات انتخاباتی دولت قوام برای مجلس پانزدهم و نقش مصدق، مجلس مخلوق تقلبات انتخاباتی و سرنوشت قول های او به شوروی، قوام در رآس بند جیمی ها
ـ سی ام تیر و غروب شوکت قوام، شامل: بازگشت کوتاه قوام به ایران، بازگشت قوام به قدرت و کوشش برای سرکوب نهضت ملی در سی ام تیر ۱۳۳۱، شاه در برابر نهضت ملی، برنامه سرنگونی مصدق از همان آغاز نخست وزیری او، قوام نخست وزیر درشتخو و سنگدل، اختلاف کاشانی با مصدق، «پاک کردن» قوام خیابان ها را از «عوام»، قتل رزم آرا و افسانه پیرامون آن، روایت سرهنگ مصور رحمانی از قتل رزم آرا، دفاع از یک دیکتاتور و مصدق آماج حملات ناروا، باز هم مصدق همچو «نافی» عرفیت، باز هم در باره مصدق و نقش مخرب باند سه گانه، مغازله ی چه کسی با فدائیان اسلام و قشریون، فدائیان اسلام
ـ مصدق و قانون، شامل: چه کسی نقض قانون می کرد مصدق یا کاشانی؟، مصدق و اختیارات، باز هم پیرامون کاشانی و مصدق، توطئه نهم اسفند، لندن، واشنگتن، و اختلاف کاشانی با مصدق، «ورشکستگی» سیاست اقتصادی مصدق، مفهوم نجات دهنده «منجی» در تاریخ ایران، نهضت ملی و افسران ارتش
ـ جنگ سرد و مسئله ی نفت ایران، شامل: آمریکا و مسئله ی نفت، آغاز همدستی کامل آمریکا با بریتانیا، مصدق و حزب توده، حزب توده و کودتا، قوام و «دکترین» سیاسی وی، نامه ی قوام السلطنه به پرزیدنت آیزنهاور، وضعیت دولت کودتایی زاهدی ـ شاه جانشین قوام
و در پایان، خلقیات قوام و روحیات قوام، ـ نکاتی پیرامون نوشتار کتاب، ـ نتیجه گیری، ـ سمت های وزارتی قوام السلطنه را می خوانیم، و کتاب با اسناد تاریخی ( نامه ها ) پایان می گیرد.
نویسنده درمورد این کتاب، در بخش نتیجه گیری، در زیرِ اندر ستایش یک دیو سیاسی می نویسد:
«در اغاز انتظار می رفت که این نقد از متنی چند ده صفحه ای بلندتر نباشد، اما به کتابی تبدیل شد. علت آن اهمیتی ست که این نویسنده برای نهضت ملی در تاریخ معاصر ایران، لطمات ناشی از تحریف های وحشتناک مؤلف شیدا و همدستانش، و نیز ناآشنایی غالب خوانندگان آثار تاریخی با شیوه نقادانه ی قرائت تاریخ قائل است ــ وضعیتی که ناشی از سلطه ی استبداد، اختناق فرهنگی، تاریخنگاری رسمی و ایدئولوژیک بوده است. این انحرافات تا کنون لطمه ی سنگینی به فرهنگ شناخت ایرانیان وارد آورده است، و چون این فرایند سطح توقعات خوانندگان کتب تاریخی را بس نازل ساخته است، در دهه های آینده نیز این لطمات وارد خواهند آمد… در این کتاب ما نه فقط بر شیوه ی غیر حرفه ای این مؤلف ــ عدم آشنایی وی با مقدمات پژوهش و نگارش تاریخ، توسل به حذف و تحریف، جعل و تقلب، تهمت و افترا، پرتو افکندیم، بل همچنان نکات مهمی از زندگی قوام السلطنه «حضرت اشرف» در نیمه اول سده ی بیستم میلادی را ــ به ویژه بخش هایی که مؤلف شیدا به عمد و تحریف حذف کرده بود ــ برجسته ساختیم و نشان دادیم که آن مرد در دوران های زمامداری خود چه ضربه هایی کاری به انکشاف دموکراسی و ترقی اقتصادی ایران وارد آورد، و منافع ملی ایران را قربانی اهداف غیر مشروع دولت های نیرومند جهان کرد… نداشتن اخلاق حرفه ای در پرداختن به تاریخ، چه در زمینه ی استفاده از منابع، چه با توسل به جعل و نیز تحریف از طریق حذف منابعی که می شناسد و می بایستی در تدوین کتاب او مورد توجه قرار می گرفتند، و همچنین از طریق انتحال، سرقت متن، از کسانی که پیش از او در باره ی قوام تحقیق کرده اند چون کأتس، مهدی نیا و … و مواضع غیراخلاقی مؤلف در اغماض به سوء استفاده های مالی و ارتشاء قوام و همچنین تجاوزهای مکرر او به آزادی مطبوعات و حکومت قانون به ویژه نشان می دهند که مؤلف به ارزش های اخلاقی اونیورسل، که دست آورد بشریت مترقی است، پایبند نیست… اگر او کمترین زحمتی به خود داده بود و پای در آرشیو بریتانیا و آمریکا گذاشته بود، دست کم از گرده هایی از سرگذشت ( Biographical Notices ) که مآموران اطلاعاتی بریتانیا و آمریکا برای ارزیابی دولت های خود از سیاستمداران ایران تهیه می کردند سود می برد. در چنین صورتی، البته سرشت راستین قوام همکار بریتانیا و آمریکا در دفاتر سری این دو قدرت بر او روشن می گشت. چه دول استعماری دست نشاندگان خود را بخوبی برسی و مطالعه می کنند تا بهتر بتوانند بر آنان مسلط شوند و آنان را به سود خود نیکوتر به کار گیرند… چنانچه در پایین تر در باره ی قوام و بریتانیا از سال های ۱۲۹۰ خورشیدی به بعد خواهیم دید.»
«نکته ای که نباید نادیده انگاشت این است که برای کتابِ وی به نحو مؤثر و گسترده ای در رسانه های چاپی و اینترنتی حکومت اسلامی تبلیغ شد، چنان که در پیشگفتار آمده است در حدود شصت مقاله پیرامون این کتاب در آن گونه رسانه ها درج شده ــ به مراتب بیش از تقریظ هایی که در رسانه های ترکیه پیرامون اثر اورهان پاموک، نویسنده ی ترک برنده ی جایزه نوبل ادبیات، نگاشته شدند!»
شاید بتوان از مسلط نبودن به زبان انگلیسی، اشتباهات دستوری، عدم آشنایی مؤلف شیدا با مقدمات پژوهش و نگارش تاریخ، حتی از نسبت دادن بیتی از شعر حافظ به وثوق الدوله! چشم پوشید، و اما نه از تحریف و حذف و تقلب و تهمت و افترا، و کوتاهی در آوردن کتاب ها و اسناد و نامه هایی در ارتباط با نوشتارش، که شاکری خود آن ها را جُسته و یافته و در این کتاب آورده است، و در برابر هر ستایش بی پایه مؤلف از قوام و هر افترا و تهمت ناروای او به دیگران، سند و مدرکی در اثبات نادرستی گفته هایش ارائه می دهد!
شاکری خود در این باره می گوید: « …اغلب اسناد و مدارکی که ما در این تحقیق به کار برده ایم، عامدانه یا از روی بی دانشی و عدم آشنایی با متدولوژی تاریخنگاری، در کتاب ستایش آمیز او در باره ی قوام مورد استفاده قرار نگرفته اند. بهترین نمونه ی آن کتاب هزار و نهصد و نود و دو صفحه ای اسناد وزارت خارجه ی آمریکا برای سال های ۱۹۵۱ ــ ۱۹۵۴ است که به سال ۱۹۸۹ منتشر شد ــ (کتابی که البته خود روایت سانسور شده ای از کل اسناد آن دوران است.) بنا بر پرونده ای در بایگانی کشور بریتانیا که از ژانویه سال ۲۰۱۰ در اختیار محققان قرار گرفت، در سال ۱۹۷۸ دولت بریتانیا از خبر انتشار قریب الوقوع اسناد وزارت خارجه ی امریکا راجع به دوران نهضت ملی دچار تشویش شده و کوشید با حق "وتو" در باره ی اسنادی که اعلان آن ها برای آن دولت "اسباب دردسر" embarrassing بود از انتشار آن ها جلو گیرد. لذا کتاب فوق الذکر پس از ده سال با تطهیر آن اسناد شرم آور نشر یافت. با این همه، این کتاب خود گواهی است بر کودتا با همدستی ارتجاع داخلی با استعمار، از جمله نقش خیانت آمیز باند سه گانه کاشانی ـ مکی ـ بقایی، بنگرید به پرونده ی زیر : Release of Confidentiol Records of the US _ UK on Iran for 1952 -1954, in British National Archives, FCO 8/3216:
«… به نظر می رسد که مسائل اصلی نویسنده کتاب یکی "شکست قوام السلطنه در ۳۰ تیر،"۱۳۳۱بازگشت مصدق به قدرت و ۲۸ مرداد بوده باشد که وی "یک فرصت تاریخی از دست رفته" به شمار می آورد. همچنین به نظر می آید که مسئله ی دیگر مؤلف این بوده باشد که مورخان در گذشته قوام السلطنه را ناجی آذربایجان به شمار نیاورده اند ــ امری که درست نیست، چه، به غیر از محمد رضا شاه، بیشتر مورخان ایرانی (رسمی یا ایدئولوژیک) قوام را به نادرستی، "منجی" آذربایجان شناخته اند یا نقش مهمی برای او قائل شده اند… رمز پیروزی ای که هم قوام و هم شاه به خود نسبت می دهند، در پرتو تهدید ترومن، از یکسو، و واقع بینی استالین از دیگر سوی است…»
مؤلف، قوام را سبب اعزام ارتش به آذربایجان می پندارد در حالی که: «… محقق آلمانی کاتس مستندآ نشان می دهد که این شاه و ارتشیان بودند که که بلافاصله پس از تخلیه ی نیروهای شوروی از آذربایجان، می خواستند با اعزام ارتش، آن ایالت را فتح کنند، امری که "دست برقضا" قوام با آن مخالف بود و چنین عملی را فاجعه می دانست. نظری که از سوی وابسته ی نظامی بریتانیا نیز مورد تآیید بود… سفیر فرانسه در تهران نیز، در گزارشی به تاریخ ۱۹ دسامبر، با دقایق بیشتری مسجل ساخت که فتح آذربایجان اقدام قوام نبود و او این کار را زیر فشار شاه، آمریکا و بریتانیا انجام داده بود.»
شاکری در کتابش شرح کاملی از اولتیماتوم ترومن به استالین، حوادث آذربایجان و قرارداد نفت شمال می آورد که در این جا به چند نکته از آن اشاره می شود:
«… قوام، قوامی که بنا بر یک گزارش سفارت بریتانیا حتی در تابستان پیش از ورود کافتارادزه با سفارت شوروی تماسی نزدیک برقرار کرده بود، امری که منابع شوروی هم تآیید می کنند… بنا بر اسناد شوروی، که حسنلی نقل می کند… در ملاقات های سری با یکی از اعضای هیئت شوروی ن.بایباکف گفتگو کرد و به او گفت که ساعد آنان را فریب می داد و نفت را به ایشان نخواهد داد. قوام السلطنه به آنان اطمینان می داد که، اگر او نخست وزیر می شد، او با همه ی پیشنهادهای شوروی موافقت می کرد.»
«... با توجه به دودوزه بازی قوام پیرامون شکایت دولت حکیمی به شورای امنیت در ۲۰ مارس ۱۹۴۶ اسفند ۱۳۲۴، نماینده آمریکا از شورای امنیت خواست که شکایت ایران را در دستور کار خود قرار دهد. دو روز بعد در روز ۲۲ مارس ــ بنا بر قول غیر قابل انکار سناتور امریکایی هانری جاکسون ــ پرزیدنت ترومن آندرِی گرومیکو را به کاخ سفید فرا خواند و به او گفت که: نیروهای نظامی شوروی بایستی ایران را در ظرف ۴۸ ساعت ترک گویند یا این که آمریکا از سوپر بمب جدید [اتمی] که تنها آمریکا در اختیار دارد استفاده خواهد کرد. ما آن را بر سر شما خواهیم انداخت.»
«… اگر فشار آمریکا نبود قوام خیلی پیش از آن تسلیم سادچیکف شده بود… چند ساعت پیش از امضای اطلاعیه ی قوام سادچیکف در شب چهارم ـ پنجم آوریل ۱۹۴۶، … بین ساعت ۲۱ تا ۲۴ به وقت مسکو، سفیر جدید آمریکا ژنرال بدل سمیت (Bedell-Smith) از استالین در کرملین دیدار کرد و پیام تهدید آمیز (اولتیماتوم) ترومن را شفاهآ به او رساند که تآثیر تعیین کننده ای در مذاکرات قوام با سادچیکف گذاشت… تهدید اتمی آمریکا از دو طریق به استالین ابلاغ می شود، یکی از طریق گرومیکو و و دیگری به وسیله ی ژنرال بدل سمیت، سفیر جدید آمریکا. تکرار این نکته بی فایده نیست که کمتر اولتیماتومی تحت نام اولتیماتوم ابلاغ شود. متنی را که بدل سمیت از بر کرده بود و در حضور استالین بیان داشت، متنی بود که وزارت خارجه ی آمریکا با نظر ترومن تهیه کرده بود. مگر این که بگویند سفیر آمریکا در مسکو بدل سمیت هم دروغ گفته بود.»
«… استالین بلافاصله طی یک فرمان فوری به امضای شخص خود و نیز رئیس ستاد ارتش آنتونف، خطاب به فرمانده نظامی منطقه ی باکو، با رونوشتی برای باقراف، دستور داد که نیروهای شوروی ظرف ۴۸ ساعت ایران را ترک کنند، مگر در آذربایجان … تخلیه آذربایجان جزو این فرمان نبود. این فرمان اسباب نگرانی در فرقه در آذربایجان را فراهم آورد و ملاقات باقراف و پیشه وری و همکارانش را به دنبال داشت.»
مسئله ی آذربایجان یک امر داخلی ایران شناخته شد و حل آن به حکومت ایران واگذار.
«… باقراف با لحنی ملتمسانه از استالین تقاضا می کرد که استالین این کار [تخلیه ایران] را نکند... استالین گفت: این یک دستور است و باید اجرا شود!… ما نمی توانیم جنگ دیگری را آغاز کنیم.»
«… وزارت خارجه ی آمریکا پس از بررسی گزارش های رسیده از تهران در زمینه ی مذاکره با شوروی، قوام را متهم کرد که نسبت به کوشش های شوروی اغماض می کرد که می خواست خروج نیروهایش از ایران را با تحصیل امتیاز نفت تاخت بزند، و از او توضیح خواست. سفیر امریکا در ایران مدعی بود کسب امتیاز نفت توسط شوروی را لطمه ای به منافع نفتی امریکا نمی پنداشت، اما آن را چون وسیله ی نفوذ سیاسی شوروی در ایران می دید. اما این هم ظاهر قضیه بود، چون آمریکا از نخستین دوره ی نخست وزیری قوام چشم به منافع نفتی ایران و خاورمیانه دوخته بود و هیچ رقیبی را، حتی به هنگام بحران نفت ایران بریتانیا، نیز تحمل نمی کرد.»
در کتابِ مؤلف «... نکته مهمی که … جلب توجه می کند عدم آشنایی عمیق یا پرهیز از چند مرجع اساسی در مورد قوام السلطنه و نهضت ملی است. علاوه بر کتابِ اسناد وزارت خارجه ی امریکا، کتاب محقق انگلیسی Faweet است که بهترین کتاب در مورد قضیه آذربایجان به زبان انگلیسی است و مبتنی است بر اسناد غنی از آرشیوهای بریتانیا و آمریکا. دومین کتاب که به آن بی اعتنایی شده است از محقق ایرانی و استاد دانشگاه در آمریکا فخرالدین عظیمی است که … برای شناخت سیاست های قوام حائز اهمیت بسیار است… کتاب سوم … گذشته چراغ راه آینده که … و نیز چهارم کتاب ریچارد کاتم … موارد دیگری هم قابل توجه اند که طی بررسی به آن ها رجوع خواهیم داد… نکته مهم دیگر در باره ی او در زمینه ی استفاده اش از «منابع» ایدئولوژیک است، که یک جانبه، و با دشمنی به مصدق برخورد کرده اند. در حالی که او کتب علمی آکادمیک چون: Iranien Nationalism, and oil یا اثر علمی کسانی چون مصطفی عِلم را از قلم می اندازد، به نوشته ی غیرعلمی و … جلال متینی تکیه می کند… و فارغ از استدلال های درست دقیق عبدالله برهان در باره ی جعلی بودن نامه ای منسوب به ابوالقاسم کاشانی در آستانه ی ۲۸ مرداد، مؤلف شیدا ترجیح می دهد این گفته ی یک مآمور سیا در ایران به مارک گازیوروفسکی را زیر سبیلی در کند که سیا برای کمک به کودتا وجهی هم برای کاشانی در نظر گرفته بود… این گونه دست چینی ها و حذف مدارک نویسنده را به جاعلی تبدیل می کند، نه مورخ... »
«… مصدق که قوام را از چند دهه پیش شناخته بود و بر دشمنی او با آزادی و منافع ملی ایران آگاه بود، در نطقی در مجلس شانزدهم شورای ملی، …پیشاپیش در مخالفت با دولت احتمالی قوام … هشدار داد: من ناچارم این حقایق را … به سمع ملت ایران برسانم که محتمل است که کابینه ی علاء ساقط شود و کابینه ی قوام السلطنه یا کسی مثل او زمامدار شود - کاری که ما هیچ وقت نمی توانیم با آن موافقت کنیم، چون که قوام السلطنه و امثال او کسانی هستند که هیچ وقت بویی از آزادی به مشام شان نرسیده است و قوام السلطنه همان کسی است که در انتخابات پانزدهمین مجلس شورای ملی ایران منتها درجه ی تقلب را به کار برد و در انتخابات اکثر ولایات - از محاکمه ی سهیلی و تمدن آموخت - سند به دست نداد و بازرسانی انتخاب نمود تا دستورات تقلبات انتخاباتی خود را شفاهآ بدهد و مردم را از حقوق حقه ی خود محروم کند.
قوام السلطنه همان کسی است که برخلاف صریح قانون مصوب مجلس چهاردهم قرار شرکت نفت ایران و شوروی را امضاء کرد. اگر نظرشان این بود که مجلس پانزدهم آن را الغا کند … معلوم نیست چه اطمینانی داشتند که اوضاع و احوال تغییر می کند و موازنه سیاسی به نفع دولت شوروی برقرار نشده و قرار ایشان در مجلس تصویب نشود و این کارِ برخلاف نزاکت بین المللی بطوریکه در برخی مطبوعات نوشته اند، سبب شده که از ما ده میلیون خسارت مطالبه کنند. چنانچه مقصود قوام این بوده که استخراج نفت ایران هم از نظر سیاست موازنه ی مثبت به دولت اتحاد جماهیر شوروی داده شود، این کار خیانت مسلمی بوده که ایشان نسبت به ایران، یعنی کشوری که در آن گوشت و پوست و استخوان او پرورش یافته مرتکب شده است. جبهه ملی می گوید نفت باید در سراسر ایران ملی شود تا موضوع دخالت شرکت نفت و اِعمال نفوذ آن از از بین برود. بنابراین، تشکیل شرکت نفت مختلف در شمال سبب می شد که دولت شوروی هم با ما همان معامله ای را بکند که شرکت نفت انگلیس می کند. … آقایان نمایندگان… آیا شما راضی می شوید که یک بار یگر کسی زمامدار شود و اشخاص مؤثر جامعه را بوسیله ی جوازهای نامشروع و کالاهای ممنوع الورود تطمیع کند و مردم حساس وطن پرست را که در ادارات دولتی هستند تهدید کند تا این که شرکت نفت کامیابی حاصل نموده و آرزوی ملت عملی نشود؟ »
«… هنگامی که در ۱۷ نوامبر قوام خواستار اختیارات کامل شد ــ امری که به هیچ وجه مورد اعتراض مولف شیدا نیست، اما در مورد مصدق هست! ــ مجلس با آن مخالفت کرد و قوام را متهم ساخت که در پی قدرت دیکتاتوری بود ــ اتهامی که از سند دیدار محرمانه ی قوام با یک مقام عالی رتبه ی بریتانیا در آن سفارت آشکار می شود و ما در این کتاب به آن رجوع می دهیم»
«… مصدق همه کوشش خود را به کار بست تا مذاکرات با حفظ حق حاکمیت ملی ایران، به نتیجه برسد. آن قراردادی که زاهدی و شاه امضا کردند همانست که بریتانیا و امریکا می خواستند ـ قراردادی که خود شاه در سال های آخر حکومت اش ناقض منافع ملی ایران دانست. می بینیم که حتی شاه هم از این مؤلف نوــ محافظه کار پیش تر رفته بود.»
مؤلف «در توجیه قوام و کشتار به فرمان او می نویسد(ص۳۰۲) که "قوام حکومت نظامی را بازمانده دولت مصدق می دانست" این سخن بدین معناست که مؤلف مصدق را مسؤل کشتار تظاهرکنندگان آرام روز سی تیر می داند… این که قوام پیشنهاد دهنده ی حکومت نظامی نبود مهم نیست، مهم آن ست که قوام… به فرماندار نظامی سرلشکر علوی مقدم و رئیس شهربانی کوپال (هردو منصوب شاه و نه مصدق)… دستور داد به سوی مردم تیراندازی کنند… اگر قوام مخالف آن حکومت نظامی می بود، می بایستی آن را بلافاصله لغو می کرد. این که او دستور کشتار مردم در تظاهرات آرام را داد خود نشانه ی آن است که اگر حکومت نظامی هم وجود نداشته بود، وی آن را وضع می کرد… »
«… در یک کلام نوشته های او تاریخ نیست، تحریفات ایدئولوژیک بی پرده است، زیرا وی نه تنها قوام را معصوم، بل قهرمان هم به شمار می آورد. برخلاف همکار قوام، ارسنجانی، در باره سی ام تیر نوشت که قوام السلطنه دیر به اشتباه خود پی برد و شکسته و رنجور از جور دوست نماها زندگی را در مخفی گاه می گذراند … ارسنجانی به قوام توصیه کرده بود که "با سران جبهه ملی بد رفتاری نشود… " در شآن شما نیست مانند گذشتگان اجازه بدهید مردان این مملکت را لجن مال کنند، اگر مصدق رفته و شما آمده اید نباید او را لجن مال کنیم، و اقدامی (ملی کردن نفت) که به مصلحت کشور انجام پذیرفته است تخطئه نماییم، این کار باعث پیشرفت ما نمی شود" … »
«… بنا بر شهادت ارسنجانی… بعد از حادثه ی سی ام تیرماه مصدق علیه قوام اقدامی نکرد و تا می توانست جلوی تندروی های کاشانی و بقایی را گرفت… از نظر متدیک نمی توان ناگفته گذارد که مؤلف شیدا کتاب ارسنجانی را می شناسد، یا بایستی می شناخت، و آن را عمدآ نادیده می انگارد تا ناچار نباشد نظرات او نسبت به سود مصدق و در انتقاد از قوام را مورد توجه قرار دهد.»
مؤلف در مورد طرح ضبط اموال قوام هم: « مصدق را مورد حمله قرار می دهد، در حالی که به خوبی می داند که کسانی که آن طرح را پیش می راندند بقایی، مکی، و کاشانی بودند… در عین حال جالب این جاست که مواضع مصدق آنچنان قانونی و اخلاقی بود که حتی خود مؤلف در جایی (صص ۳۰۴ــ ۳۰۵) ناگزیر نمی تواند منکر شود که مصدق با دستور به سرتیپ کمال برای حفظ جان قوام از حمله ی عناصر فراقانونی اقدام کرد، و همچنین برای قانونی کردن مورد محاکمه و ضبط پیشنهادی اموال قوام موضوع را از مجلس به دادگستری ارجاع داد تا دیوانعالی کشور به آن رسیدگی کند. با همه ی دشمنی اش با مصدق مؤلف شیدا ناگزیر از نوشتن این است که این اقدامات مصدق برای جلوگیری از عملیات غیر قانونی باند سه گانه علیه قوام از سلامت نفس مصدق ناشی می شد (ص ۳۰۴) لابد نه بخاطر پایبندی ریشه دار مصدق به قانون!» ولی همچنان «… می بینیم هنگامی که قلم او ناگهان سر به طغیان می زند، حملات او به مصدق از هر آزرمی تهی می گردد.»
«… جای یادآوری است که ملیون با اقدامات غیر قانونی ای که بقایی، مکی، کاشانی، و قنات آبادی شروع کرده بودند موافق نبودند اما اینان فضا را چنان زهرآگین کرده بودند که مصدق و یارانش نتوانند دم برآورند چه اگر چنین می کردند آن عناصر مصدق را به عنوان هوادار قوام هو می کردند. در مورد مصادره اموال قوام، در کتاب سنجابی می خوانیم: "آن هم تندروی نامناسبی بود و باطنآ مصدق هم به آن نظر خوبی نداشت. هیاهوی عظیم و بزرگ را در این مورد بقایی و مخصوصآ قنات آبادی می کردند. ناصر قشقایی هم می نویسد: "… که وی بر این نظر بود که در باره توشیح مصوبه ی مجلس دایر بر توقیف املاک قوام بزرگترین بی انصافی را شاه کرد." … اما مؤلف نه به شاه ایرادی دارد و نه به… مکی و بقایی، بل مصدق را مسؤل می شناسد. ارسنجانی همه کاره قوام محکوم کردن او بدون اجازه ی دفاع از خود را به ملا ابرالقاسم کاشانی نسبت می دهد. در حالی که مورخ شیدای قوام که هم با خاطرات ارسنجانی و هم با خاطرات سنجابی آشناست با عدم رجوع به این دو کتاب بیطرفی خود را یک بار دیگر آشکار می سازد… او… از همان آغاز کتاب دو هدف بیشتر نداشت، به عرش اعلاء بردن قوام و کوبیدن مصدق و جبهه ملی، کاری که در گذشته همچون یک مائوئیست موفق بدان نشده بود.»
«… مؤلفی که آگاه است که قوام پنهانی به کاشانی پیشنهاد کرده بود، در عوض اختیار سکوت در برابر قوام لیست شش وزیر را برای عضویت در کابینه ی سی ام تیر به او عرضه کند(ص۳۶۸)، و نیز خود می نویسد که مصدق صریحآ و علنآ دخالت کاشانی در انتخاب وزراء را نپذیرفت، اولی را به دومی ترجیح می دهد، و مصدق را به دوری از عرفیت متهم می سازد… او خود می آورد(ص۳۰۷) مصدق پس از سی ام تیر در پاسخ به کاشانی صراحتآ اما محترمانه نوشت : چنانچه بخواهند اصلاحاتی بشود، باید از مداخله در امور مدتی خودداری فرمایند، خاصه این که هیچگونه اصلاحاتی ممکن نیست، مگر اینکه متصدی در کار خود آزاد باشد… آیا این نوشته چنانکه مؤلف می نمایاند(ص۳۰۸) حاکی از غرور مصدق بود، یا عالی ترین بیان عرفی کشورداری دموکراتیک؟ تاریخ هم نشان داد که مردم کدام را پسندیدند… »
دیگر این که : «مؤلف شیدا کوچکترین اطلاعی از برنامه های اصلاحی مصدق در باره ی افزایش سهم دهقانان، و نیز اعطای اراضی دیوانی و سلطنتی به دهقانان ندارد. اگر او حتی این زحمت را به خود داده بود که کتابی را که (نوشته مسعود کوهستانی نژاد: اختیارات، اصلاحات، و لوایح قانون دکتر محمد مصدق) در مخالفتی خصمانه با اصلاحات مصدق نوشته شده است مطالعه کند، شاید چنین برخوردی سطحی و بی مایه را اختیار نمی کرد…»
گفتنی ست، هستند کسانی که به این کتاب او استناد هم می کنند! در حالی که نوشته اش سراسر نمایانگر مهر بی حد و حصرش به قوام و کینه ی عمیق اش به مصدق است و ارزش علمی ندارد. اما باید حقیقتآ سپاسگزار او بود که با نوشتن یک چنین کتابی، به زنده یاد خسرو شاکری فرصت داد تا با سند و مدرک، چهره راستین قوام و مصدق را بنمایاند و بسیاری از شبهه های تاریخ، ناشی از بی اطلاعی را، به ویژه در باره ی قوام، برطرف سازد!
با تشکر از «مؤلف شیدا»!
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
خسرو شاکری، متجاوز از سی جلد تحقیق به زبان های فارسی و بیگانه منتشر کرده است که مراجعه به بیش از ده جلد آن برای هر محقق تاریخ سیاسی معاصر ایران اجتناب ناپذیر است.
بخاطر بیماری اش، آنچنان شتابی برای انتشار کتابهای خود، به ویژه این کتاب داشت، که با علم به این که باید نوشته اش بازخوانی می شد، نوشته را به همان حال گذاشت و به کار انتشارش شتافت. روانش شاد!
۱ استالین و ترومن: غروب شوکت «جناب اشرف» احمد قوام السلطنه، نقدی بر تاریخنگاری ایدئولوژیک، خسرو شاکری (زند)، انتشارات مزدک / پادزهر ـ پاریس، (۲۰۱۳) ۱۳۹۱
۲ در تیررس حادثه، زندگی سیاسی قوام السلطنه، حمید شوکت، نشر اختران، تهران، ۱۳۸۶
برگرفته از «فصلنامه ره آورد» پائیز ۱۳۹۵