۱۳۸۶ آذر ۲۵, یکشنبه

اسرائیل: انتشار گزارش"جامعه اطلاعاتی آمریکا" درباره فعالیت هسته ای


اسرائیل: انتشار گزارش"جامعه اطلاعاتی آمریکا" درباره فعالیت هسته ای ایران، مانع از یک جنگ منطقه ای نیست!
دنیای ما:از گزارش جامعه اطلاعاتی آمریکا در مورد ایران بیشتر از دولت بوش، اسرائیلی ها عصبانی اند.اسرائیل در آخرین عکس العملی که نسبت به این گزارش نشان داد، تهدیدی با این مضمون را ارائه داده اند که این گزارش باعث ایجاد جرقه جنگ در منطقه خواهد شد. بر اساس گزارشی که از آسوشیتدپرس در زیر می آید، وزير امنيت عمومي اسرائیل، آوی دیشنر با شدیدترین انتقادات از گزارش جاسوسی آمریکا، اظهار داشت که اين گزارش می‌تواند به جنگ منطقه‌ای منجر شود و دولت يهودی را تهديد می‌كند. آوی ديشتر همچنين گفت كه اسراييل ديگر نمی‌تواند به اطلاعات آمريكا اعتماد كند. ديشتر همچنین گفت :"اين آژانس‌های اطلاعاتی حتی ممكن است اطلاعات نادرست درباره سركوب نيروهای امنيتی فلسطين عليه گروه‌های شبه‌نظامی منتشر كنند." آوی دیشنر در این سخنرانی هشدار داد که ممانعت از پذيرش اين موضوع كه ايران قصد دارد سلاح‌های كشتار جمعی توليد كند، می‌تواند به جنگ منطقه‌ای بیانجامد. او استدلالی را ارائه می دهد که آغاز ناگهانی حمله اعراب عليه اسراييل در 1973 بود و اسرائیل آن را "يوم كيپور" نامید. دیشنر گفت " تصور غلط آمريكا از برنامه هسته‌ای ايران می‌تواند به يك "يوم كيپور" دیگر تبديل شود ، جایی که اسراييل در ميان كشورهای تهديد کننده قرار دارد." او اضافه کرد که " آمریکا در تجزیه و تحلیل خود نسبت به خطر تهدید هسته ای ایران به خطا رفته است." Israel: US report on Iran may spark war By LAURIE COPANS, Associated Press Writer Sat Dec 15, 11:35 AM ET JERUSALEM - Israel's public security minister warned Saturday that a U.S. intelligence report that said Iran is no longer developing nuclear arms could lead to a regional war that would threaten the Jewish state. In his remarks — Israel's harshest criticism yet of the U.S. report — Avi Dichter said the assessment also cast doubt on American intelligence in general, including information about Palestinian security forces' crackdown on militant groups. The Palestinian action is required as part of a U.S.-backed renewal of peace talks with Israel this month. Dichter cautioned that a refusal to recognize Iran's intentions to build weapons of mass destruction could lead to armed conflict in the Middle East. He compared the possibility of such fighting to a surprise attack on Israel in 1973 by its Arab neighbors, which came to be known in Israel for the Yom Kippur Jewish holy day on which it began. "The American misconception concerning Iran's nuclear weapons is liable to lead to a regional Yom Kippur where Israel will be among the countries that are threatened," Dichter said in a speech in a suburb south of Tel Aviv, according to his spokesman, Mati Gil. "Something went wrong in the American blueprint for analyzing the severity of the Iranian nuclear threat." Dichter didn't elaborate on the potential scenario but seemed to imply that a world that let its guard down regarding Iran would be more vulnerable to attack by the Islamic regime. Israeli Prime Minister Ehud Olmert had disputed the U.S. intelligence assessment this month, saying that Iran continues its efforts to obtain components necessary to produce nuclear weapons. Tehran still poses a major threat to the West and the world must stop it, Olmert said. Israel has for years been warning that Iran is working on nuclear weapons and backed the United States in its international efforts to exert pressure on Iran to stop the program. Israel considers Iran a significant threat because of its nuclear ambitions, its long-range missile program and repeated calls by its president, Mahmoud Ahmadinejad, for the disappearance of Israel. Iran says its nuclear program is for purely peaceful purposes. Israel will work to change the American intelligence agencies' view of Iran, said Dichter, a former chief of Israel's Shin Bet secret service agency. "A misconception by the world's leading superpower is not just an internal American occurrence," Dichter said. Any future faulty U.S. intelligence on the actions of Palestinian security forces could damage peace efforts, Dichter said. "Those same (intelligence) arms in the U.S. are apt to make a mistake and declare that the Palestinians have fulfilled their commitments, which would carry with it very serious consequences from Israel's vantage point," Dichter said.

بمبی که اسراييل را درهم کوبيد مروان بشاره برگردان: محمد علی اصفهانی

مروان بشاره، نويسنده و روزنامه نگار سرشناس فلسطينی، از اعضای کادر علمی مرکز مطالعات عالی علوم اجتماعی پاريس، و استاد دانشگاه های فرانسه است. از جمله آثار او می توان به کتاب معروفش در فرانسه: «فلسطين ـ اسراييل: صلح يا آپارتايد» اشاره کرد.
فارسی شده ی تحليل او را از پی آمد های گزارش مشترک ۱۶ سازمان اطلاعاتی آمريکا (که به اِن.آی.ای معروف شده است) در اينجا می خوانيد.
اين تحليل را کانال تلويزيونی معروف «الجزيره» در يازدهم دسامبر، منتشر کرده است.

با مطالعه ی اين تحليل، نگرانی اسراييل و جنگ افروزان پنتاگون را از انتشار عمومی گزارشی که به آن اشاره شد می توان راحت تر دريافت.
همچنان که دستپاچه شدن کارگزاران بومی اسراييل و پنتاگون و تلاش شبانه روزيشان در آمريکا و اروپا، و به خصوص فرانسه ی سارکوزی و کوشنر را در جهت به زير سئوال بردن اين گزارش، و «اثبات» اين که با وجودی که گزارش، همين امسال بسته شده است، حکومت ملايان، از سال ۲۰۰۴ (يعنی سه سال پيش از بسته شدن و جمع بندی گزارشی که روز به روز بازنگری و تکميل شده است) دوباره کار ساختن بمب اتمی را از سر گرفته است.
و همچنان که تطابق تصادفی خواست های مشخص اسراييل که مروان بشاره در اين تحليل برشمرده استشان را با منافع مردم ما که خواهان بمباران تمام مراکز و تأسيسات حياتی و اقتصادی خويش و پس از آن نيز آغاز مرحله ی نبرد زمينی يی هستند که به آزاديبخشی کامل ايران منجر خواهد شد.
و همچنان که حملات سيستماتيک، هيستريک، بی وقفه، بيمارگونه و وحشت زده را به مخالفان جنگ و تجاوز که ادا های ضد امپرياليستی در می آورند و نمی خواهند که آمريکا و اسراييل در کار «استقرار دموکراسی از دمشق تا تهران» موفق شوند؛ و معتقدند که اگر خطر تجاوز نظامی به ايران به هر دليل بر طرف شود، امکان رشد و موفقيت جنبش های کارگران، زحمتکشان، زنان، دانشجويان و تمام جامعه ی ايران، چند چندان خواهد شد؛ و سيل خروشانش کاخ های آخوندان را بر سرشان خراب خواهد کرد؛ اگر چه چيزی نصيب متحدان دشمن خارجی نشود...
و الخ (يعنی: الی آخر(.
۲۵ آذر ۱۳۸۶
محمد علی اصفهانی
www.ghoghnoos.org

پس انتشار گزارش «اطلاعات ملی آمريکا»، مقامات بلندپايه و ژنرال های آمريکايی به اسراييل اطمينان داده اند که به ايران همچنان به عنوان يک خطر استراتژيک نگاه می کنند.
اسراييل احساس می کند که با اجماع نظر ۱۶ سازمان اطلاعاتی آمريکا در مورد کمرنگ بودن خطر اتمی ايران، بمبی بر سرش فرود آمده است.
دولت اولمرت، به روشنی اظهار داشته است که اين گزارش او را قانع نکرده است و او خود در نزد خود دلايلی مبنی بر نادرست بودن محتوای اين گزارش دارد.

در انتظار «افشاگری» های اسراييل، در آمريکا متحدان نومحافظه کار اسراييل و «اوانجيليست ها» [که با تسامح می توان آن هارا صهيونيست ـ مسيحی، و يا مسيحی ـ صهيونيست ناميد ـ م ] نيز مراتب ترديد و شک خود را به گزارش «اطلاعات ملی» ابراز داشته اند و ۱۶ سازمان امنيتی آمريکا را متهم کرده اند که کار اطلاعاتی را تبديل به کار سياسی کرده است.
بعضی از آن ها اين را زير سر وزارت امور خارجه آمريکا می دانند.

آنچه ايده ئولوگ های «اول بمباران کنيم و بعد بررسی کنيم» را نگران کرده است ماجرای سلاحی نيست که به صورت قارچ ترسيم شده بود [اشاره به يکی از تبليغات جنگی اياد علاوی ها و چلبی ها و به خدمت گرفته شدگان عراقی اسراييل و آمريکا به منظور آماده سازی افکار عمومی برای حمله به «عراق اتمی و تروريست پرور» ـ م] بلکه نگرانی اين ها از آن است که می بيينند گزارش «اطلاعات ملی آمريکا» فرش خونين طرح جنگی آن ها را از زير پايشان کشيده است.

شما می توانيد مطمئن باشيد که اسراييل، و لابيست های آمريکايی او تا زمانی که همچنان صدرنشين استراتژی آمريکا در خاورميانه باشند، با چنگ و دندان هم که شده باشد با اين گزارش مقابله خواهند کرد.
با توجه به اين که بعد از اين گزارش، ايده ی حمله به ايران را مشکل می توان به خورد مردم داد، آن ها اگرچه بايد خود را با استراتژی جديد آمريکا تطبيق دهند اما از مبارزه با آن دست نخواهند کشيد.

شک کردن به شک کنندگان

اين دشوار نيست که حدس بزنيد که اسراييل و سخنگويان او در آمريکا، نيات و همچنين کارآيی های ۱۶ سازمان اطلاعاتی آمريکا را به زير سئوال خواهند برد. مخصوصاً وقتی که می بينند که اين سازمان ها جرأت کرده اند که اطلاعات دروغين و ساختگی را از بنيان رد کنند.
از وظايف سيا و سازمان های مشابه آن، از جمله بقيه ی تشکيل دهندگان «اطلاعات ملی آمريکا»، يکی هم همين است که اطلاعات نادرستی را که از خارج به آن ها داده می شود مورد بررسی قرار دهند؛ و تسليم سياست های مدعيان نشوند.

وقتی که ۱۶ سازمان جاسوسی آمريکا احتياط را کنار می گذارند و بی باکانه و جسورانه و تقريباً به صورت قطعی گزارشی را منتشر می کنند که می دانند بعد از انتشار می تواند بررسی شود و مورد تأييد و يا تکذيب قرار بگيرد، شما می توانيد با اطمينان بگوييد که اين سازمانها از خودشان و نتيجه ی کار خودشان خاطر جمع هستند.
برای اين سازمان ها خيلی راحت تر بود اگر نسبت به برنامه ی اتمی ايران اعلام خطر می کردند تا اين که برعکس مثل حالا با ضريب بالای اطمينان اعلام کنند که ايران در سال ۲۰۰۳ برنامه ی به کارگيری نيروی اتمی در جهت اهداف نظامی را کنار گذاشته است و هيچ برنامه يی هم برای از سر گرفتن آن ندارد.
سازمان های اطلاعاتی آمريکا، اين گونه، با يک روش پيشگرانه عليه «حمله ی پيشگيرانه» ی احتمالی به ايران، خيال خود را راحت کرده اند که افتضاحی شبيه آنچه در مورد عراق پيش آمد برايشان پيش نمی آيد.

ايجاد شک نسبت به يکديگر در ميات شک کنندگان

اين، موضوعی پنهانی نيست که اسراييل هدفی مشخص را دنبال می کند:
تحريک کردن واشنگتن به وسيله ی لابيست های خود به حمله به ايران با هزينه ی نظامی و سياسی آمريکا از طرف اسراييل و به خاطر او.
و اين نيز راز سر به مهری نيست که اسراييل اطلاعات خود را فقط به صورتی که مطابق منافع خودش باشد با آمريکا تقسيم می کند.

ماجرای اشباع فضای تبليغاتی از وجود خطر موهوم هسته يی عراق، قبل از اشغال آن، چيزی نبود به جز تنها يک نمونه ی تازه از اين نوع شيوه های اسراييل.
ايران، نمونه يی است ديگر. سوريه هم نمونه يی ديگر تر. و غيره و غيره.

اسراييل، اطلاعات جاسوسی را جمع آوری و تحليل می کند. اما از پس پشت شيشه ی رنگی دولتی که بيشتر به يک پادگان شباهت دارد. ولی آمريکا اطلاعات خود را از منابع متعدد و متفاوت در سراسر امپراتوری خود به دست می آورد.

خطر ايران، و يا هر کشور ديگری، فقط وقتی معنا و مفهوم و عينيت پيدا می کند که هم نيت و هم توانمندی ـ هردو با هم ـ وجود داشته باشند.
بنابر اين، جنگی عليه ايرانی به راه انداختن که نه نيت و نه توان تهيه ی بمب اتمی را دارد چيزی نخواهد بود به جز يک جنايت جنگی مبتنی بر نيرنگ.

در نتيجه، اگر گزارش ۱۶ سازمان اطلاعاتی آمريکا، پنجره يی به سوی امکان حل و فصل مسايل بدون شتاب و در شرايط کمبود وقت، گشوده باشد، ديگر چه دليلی برای استفاد از مجازات و استفاده از زور وجود دارد؟
هياهو برپا کردن ها و داد و فرياد کشيدن های سراييل به اين دليل است که می خواهد مانع تغييرات سياسی در جهت کم کردن فشار به ايران شود.

ابراز سوءظن نسبت به گزارش «اطلاعات ملی آمريکا»

سازمان های سياسی و نظامی اسراييلی چنين می گويند که کم کردن فشارهای خارجی به ايران، و چشم پوشيدن از تهديد نظامی عليه ايران به نفع فشار های ديپلماتيک، يک ساده لوحی است!
نگرانی اسراييل فقط به خاطر اتفاق آرای ۱۶ سازمان اطلاعاتی آمريکا نيست؛ بلکه بيشتر از آن، از بابت اين است که می بيند که نوعی اتفاق آراء عليه حمله به ايران، در ميان مسئولان مختلف با انواع گرايش های مختلف در خود دستگاه حکومتی آمريکا دارد شکل می گيرد.

اسراييل به وحشت افتاده است از اين که ممکن است استراتژی آمريکا تغيير کند و اين کشور بيشتر به تغيير سياست ايران متمايل شود تا به تغيير رژيم ايران [به وسيله ی حمله به ايران و نابود کردن تمامی ابران، و نه از سر خيرخواهی برای ملتی که سرزمينش به اشغال امريکا در خواهد آمد و خودش را در زير بمب های اتمی قطعه قطعه خواهند کرد ـ م].
اسراييل می ترسد از اين که مبادا آمريکا بيشتر به هويج فکر کند تا به به چماق؛ و مبادا که آمريکا به جای اسراييل، از دوستان عرب خودش برای اين کار کمک بگيرد.

اسراييل به «باز» هايی مثل رابرت گيتس (وزير دفاع آمريکا) علاقه دارد و افراد تحت حمايت او درياسالاران مولن و فالون، اولی رييس ستاد نظامی، و دومی فرمانده فرماندهی عمومی، و به ژنرال هيدن (از سيا) و به مايک کانل (از افراد سازمان های ديگر تشکيل دهنده ی ۱۶ سازمان اطلاعاتی).
و خلاصه: به همه به جز به آن هايی که خطوط ملايم دارند. [«مماشاتگران»! – م].

مديريت سياسی وزارت امور خارجه ی آمريکا، از جمله رايس و معاون او نگروپونته، و همچنين مديريت کنگره از ايده ی حمله به ايران دفاع نمی کنند.
اين ها اظهار تمايل می کنند که در روشنايی آنچه خود، نشانه های «دلگرم کننده» يی می نامندش که در صحنه ی نبرد ديده می شود، مشکلشان در عراق و افغانستان هم حل شود؛ نه آن که علاوه بر آن، خود را درگير جنگی تازه و مرگبار در خليج فارس کنند.
اين ها سرانجام فهميده اند که منافع آمريکا بهتر تضمين خواهد شد اگر جنگ پرهزينه ی افغانستان و عراق، به نفع سيستم ارزان تری تغيير کند که تضمين کننده ی منافع آمريکا در درازمدت باشد.

واشنگتن اميدوار است که دولت ايران بتواند به «مفيد» بودن خود در زمينه ی متوقف کردن قاچاق اسلحه به عراق، و به ملايم کردن مواضع آن دسته از مخالفان اشغال عراق که متحد او هستند، همچنان ادامه دهد.
واشنگتن منتظر ملاقاتی است که ميان آمريکا و مقامات عاليرتبه ی ايرانی در عراق، برای ۱۸ دسامبر امسال پيش بينی شده است؛ و اميدوار است که اين ملاقات به تشريک مساعی بيشتر ميان دو دولت ايران و آمريکا در مورد عراق بيانجامد.

اين اما به آن معنا نيست که آمريکا ديگر به ايران به عنوان يک خطر منطقه يی نگاه نمی کند.
از زمان انتشار گزارش «اطلاعات ملی» تا به حال، دستگاه بوش لحظه يی آرام نگرفته است از اين که آنچه به قول او «خطر ايران برای ثبات منطقه» است را مطرح کند وجلو گزارش قرار دهد.
دستگاه بوش، ناتو را به تهيه و اجرای سری سوم مجازات ها عليه ايران تحريک می کند. و اين همه: عليرغم گزارش «اطلاعات ملی»؛ و عليرغم عدم تمايل شورای امنيت سازمات ملل متحد.
فوريت قضيه، از زمانی که خطر، از يک خطر فوری و آنی، به يک خطر بالقوه تبديل شده است، اُفت کرده است.
محافظه کاران واشنگتن همه جای جهان را پر از کشور های دارای خطر بالقوه می بينند: از کره ی شمالی گرفته تا ونزوئلا. ولی خواهان بمباران کشور هايی از اين دست نيستند.

اين، يک ضربه ی مهم است بر پيکر اسراييل و نئوکنسرواتور ها ی طرفدار اسراييل.
برای اين جماعت، «همه ی گزينه ها روی ميز استِ» جرج بوش، بايد به کار بردن زور باشد؛ و نه ديپلماسی درازمدت.

فراسوی ايران

تغيير احتمالی استراتژی آمريکا در ارتباط با ايران، اسراييل را به وحشت انداخته است که مبادا، اين تغيير استراتژی، شامل تمام خاورميانه هم بشود.
علاوه بر کنفرانس آناپوليس، اين تغيير استراتژی، يعنی زبان و منطق جنگ را به نفع زبان و منطق ديپلوماسی رها کردن، بر اسراييل فشار وارد خواهد آورد که در تجاوز و تهاجم به فلسطينيان ناچار به رعايت احتياط هايی شود. مثلاً در مورد ادامه ی برپا کردن کولونی های جديد در سرزمين های اشغالی بيت المقدس شرقی.

دعوت از احمدی نژاد برای شرکت در اجتماع سران حکومت های خليج فارس در آغاز دسامبر امسال، چراغ های خطر را برای اسراييل روشن کرده است؛ و اين که مبادا گشايشی به سوی ايران در کار باشد.
اسراييل می ترسد که چنين فضايی باعث فشار هايی بر او در ارتباط با فلسطين شود و آمريکا منافع استراتژيک او را از نظر دور بدارد.

البته هرچه اسراييل بيشتر خشم خود را از افشاگری ۱۶ سازمان اطلاعاتی آمريکا نشان دهد، دست و بال بوش و رايس هم در تحت فشار قرار دادن او ـ البته اگر اصلاً بوش و رايس چنين قصدی داشته باشند ـ بسته تر خواهد شد!

ترور شخصیت در جنبش چپ ایران مسعود نقره کار

25
سال از جان باختن منوچهرهلیل رودی ( ابراهیم شفیعی ) گذشت. منوچهر,همچون خلیل ملکی, اسحاق اپریم و دهها انسان آزاد اندیش و آزادیخواه دیگر , ازقربانیان ترور شخصیت در جنبش چپ میهنمان است , و دریغ و درد که آخرین قربانی نیز نیست. در سالگشت در گذشت منوچهر نگاهی گذرا به زندگی, و چرایی و چگونگی ترور شخصیت او می اندازیم, به این امید که این دست روشنگری ها تلنگری شوند برای آغاز دور ریختن اندیشه و رفتار پلشت "ترور شخصیت".پیشگفتار تاریخ جنبش چپ ایران را ترور یا "حذف فیزیکی" و قتل مخالفان و دگراندیشان درون حزبی و سازمانی آلوده کرده است. نه فقط حذف فیزیکی, ترور شخصیت با هدف حذف سیاسی و اجتماعی ی مخالفان و معترضان درون تشکیلات, با توسل به اتهام زنی های دروغین, غیراخلاقی و مرعوب کننده, که شیوه ی بکار گرفته شده از سوی اکثر رهبران جریان های چپ است, درافزایش عفونت این آلودگی نقش بازی کرده است. به چند نمونه اشاره می کنم:"... از همان ساعات نخستین این واقعه (انشعاب گروه ملکی از حزب توده), انشعابیون به خصوص شخص ملکی شدیدا" و بطور بی رحمانه مورد حملات خردکننده حزب توده و رادیو مسکو قرار گرفت. آنچه ناسزا و تهمت و افترا در زرادخانه ی برچسب زنی این دو پیدا می شد نثار دو سه تن از این گروه خصوصا" ملکی گردید و او که تا پیش از این جریان در تمام محافل حزبی و نشریاتش بزرگترین صاحب نظر مسایل سیاسی حزب شمرده می شد و القابی نظیر: فرزند دلیر وطن, یاور خلق, پرچمدار نهضت توده های وسیع را به یدک می کشید, به یک باره دشمن قسم خورده خلق های محروم! نوکر امپریالیسم, جاسوس انگلیس, دستیار بیگانگان و مسافر لندن قلمداد شد..."(۱) "... دکتر اسحاق اپریم... پیش از سفر به انگلستان با گروه روشنفکران ارانی ارتباط داشت... در انگلستان با حزب کمونیست انگلیس رابطه داشت و بعد به ایران آمد. از همان ابتدا که نزد ما آمد, درست مثل جاه طلب های معروف, شلوغ کردن را شروع کرد و یک چه باید کرد نوشت و مدعی شد که باید حزب را عوض کنیم و یک گروه آوانگارد تاسیس کنیم که یک توده وسیع دموکرات را رهبری کند... اپریم به گرو ه ملکی نزدیک شد... البته او محاکمه و از حزب اخراج شد..." (۲) چنین شیوه ای چه پیش از انشعاب ملکی و همفکرانش و چه پس از آن از شیوه های مرسوم و متداول در "حزب توده" بود. کوچک ترین انتقاد به رهبری حزب توده و اتحاد شوروی به سرعت هر "پرچمدار خلق های تحت ستم" را به "دشمن قسم خورده خلق های محروم" و "عامل امپریالیسم" تبدیل می کرد. همین شیوه را اکثر سازمان های چپ, پیش از انقلاب بهمن و پس از آن بکار گرفته اند. در انشعاب های سازمان فداییان خلق اتهام هایی همچون "سگ زنجیری امپریالیسم", "عامل امپریالیسم", "عامل سیا و موساد", "دشمن خلقهای تحت ستم" و.... و نیز اتهام های مالی و رنگارنگ دیگر, مثل نقل ونبات بین رهبران سازمان و منشعبین پخش می شد. انشعاب های متعدد در سازمان چریک های فدایی خلق در ایران پس از انقلاب, انشعاب ها در سازمان فداییان خلق (اکثریت) درایران و سازمان چریک های فدایی خلق ایران (اقلیت) در ایران, و در خارج کشور, نمونه اند. مراجعه به نشریات و اسناد مربوط به انشعاب گروه اشرف دهقانی, اقلیت, جناح چپ اکثریت, انشعاب ۱۶ آذر ۱٣۶۰, شورای عالی سازمان چریک های فدایی خلق (گروه مصطفی مدنی), سازمان چریک های فدایی خلق ایران (اقلیت) (گروه توکل) و سازمان چریک های فدایی خلق (گروه زهری- بهرام) (٣), انشعاب در سازمان کارگران انقلابی ایران (راه کارگر), حزب کمونیست کارگری ایران و... در خارج کشور، تابلوی عریان منش و روش ترور شخصیت را به نمایش گذاشته اند. در این میان یکی از انشعاب ها نقش "فرهنگ حزب توده" ای را در پایه گذاری و ترویج منش و روش ضددموکراتیک و غیرانسانی ترور شخصیت در بخشی از جنبش چپ ایران بیش از پیش به نمایش گذاشت. برخورد نورالدین کیانوری, فرخ نگهدار و جمشید طاهری پور (رهبران توده ای سازمان فداییان اکثریت) با منشعبین ۱۶ آدز ۱٣۶۰ از سازمان اکثریت, به ویژه با منوچهر هلیل رودی (ابراهیم شفیعی), یکی از طراحان و بانیان آن انشعاب, نشان ترور شخصیت خلیل ملکی, دکتر اپریم و بسیاری از مخالفان درون تشکیلاتی حزب توده را بر خود داشت.آوار رخدادهای سیاسی وفضای ملتهب سال های ۶۰ و ۶۱, و گرد و خاک تبلیغات خردکننده ی کیانوری و نگهدارو طاهری پور مانع از بازتاب این ترورشخصیت در سطح جنبش چپ و جامعه شد. (۴) این منش و روش با ترور شخصیت منوچهر خاتمه نیافت و در رابطه با مخالفان درون تشکیلاتی به اشکال مختلف, حتی در دوران مهاجرت این جماعت به شوروی, ادامه یافت. (۵) در باره ی منوچهرمنوچهر در ۲۵ آذر۱٣۲۵ در شهر کرمان به دنیا آمد. دوران تحصیلات دبستانی و دبیرستانی خود را در جیرفت و تهران به اتمام رساند و در سال ۱٣۴٣ در مدرسه عالی بازرگانی ادامه تحصیل داد. منوچهر هم زمان از سال ۱٣۴۴ در دانشکده حقوق دانشگاه تهران نیز تحصیل می کرد. در سال ۱٣۴۶ و ۱٣۵۰ به ترتیب لیسانس بازرگانی و فوق لیسانس حقوق سیاسی خود را گرفت. در سال ۱٣۵۱ دوره فوق لیسانس اقتصاد بین المللی دانشگاه تهران را هم به پایان رساند. در این سال ها از فعالان جنبش دانشجویی بود. پس از مدتی کار در تهران برای ادامه تحصیل راهی آمریکا شد و در رشته دکترای اقتصاد به تحصیل پرداخت. هم زمان با تحصیل یک لحظه از مبارزه علیه رژیم شاه درنگ نکرد و به صورت حرفه ای زندگی اش را با مبارزات سیاسی پیوند زد. تحصیلاتش را نیمه تمام گذاشت. در کنفدراسیون محصلین و دانشجویان ایرانی نقش موثری داشت. در سال ۵٣ همراه با رفقایش اقدام به تشکیل یک محفل مارکسیستی با هدف سازماندهی نیروهای هوادار سازمان نمود و در همان دوره درارتباط با یک محفل هواداری دیگر گروهی را بنیان نهاد که بعدها پس از ورود به ایران "گروه میهن" نام گرفت و نشریه ای به همین نام نیز انتشار داد. منوچهربه عنوان یکی از مروجان و محقیقین چپ نقش بسزایی در آموزش رفقایش داشت. گروه در سال ۵۵ در ارتباط مستقیم با سازمان فداییان قرار گرفت. منوچهردر تابستان ۵۷ به ایران بازگشت و در طرح مباحث و جمعبندی از تحولات سیاسی با نوشتن مقالاتی در نشریه میهن که تا اواخر سال ۵۷، یازده شماره از آن منتشر گردید فعالانه شرکت نمود. اوعلاوه بر توانایی های تئوریک مبلغ برجسته ای بود. منوچهر ترجمه ها و آثاری نیز منتشر کرد, که کتاب "مبارزه طبقاتی در نیکاراگویه", یک نمونه از کارهای اوست. سخنرانی های وی در دانشگاه تهران، پلی تکنیک و میتینگ های سازمان در خوزستان از جمله وظایفی بود که او با مسئولیت تمام پیش برد. منوچهر فعالیت های تشکیلاتی اش را از سال ۶۰ با سازمان فداییان خلق ایران (منشعبین ۱۶ آذر) دنبال نمود و از جمله کسانی بود که فعالانه در تدوین نظرات و ترویج آن ها شرکت داشت.منوچهر در ٣۶ سالگی, در ساعت ۴ بامداد یکشنبه ٣۰ آبان ۱٣۶۱ به دنبال ابتلا به بیماری مننژیت در بیمارستان لقمان الدوله تهران, ناباورانه و جانکاه, درگذشت.چرایی و چگونگی ترور شخصیت "منوچهر" علت ترور شخصیت منوچهر مخالفت او با نزدیکی و وحدت سازمان فداییان "اکثریت" با حزب توده ایران, و ناهمخوانی نظراتش پیرامون جنبش جهانی کمونیستی, دموکراسی درون سازمانی و پاره ای مسایل سیاسی با فرخ نگهدار و نورالدین کیانوری بود. در باره ی طرح و چگونگی ترور شخصیت منوچهر هلیل رودی اجازه بدهید شاهدان و اسناد شهادت بدهند. نقی حمیدیان از مسولین سابق "سازمان فداییان اکثریت" در کتاب "سفر با بال های آرزو" (۶) می نویسد: ".... جلسه فوق العاده کمیته مرکزی برای اعلام موضع در مورد انشعاب تشکیل شد. کمیته مرکزی انشعاب را به اتفاق آراء محکوم کرد. مسئله مرکزی در این جلسه انشعاب بود. در میان بحث ها معلوم شد که تعدادی از رفقا عامل اصلی انشعاب را شعبه اقتصاد می دانستند. یکی از دوستان به نقش بهروز سلیمانی انگشت گذاشت که با مخالفت بسیاری روبرو شد. رهبران انشعاب مشخص بودند. علی کشتگر و هیبت الله معینی در راس انشعاب قرار داشتند. یکی گفت باید تعرضی برخورد کرد. باید حریف را با کله زمین زد. برجسته کردن همه نقاط ضعف انشعابیون واجد اهمیت سیاسی است. بهزاد در پاسخ گفت این حرف ها همه دلیل ضعف اخلاقی ماست. این نوع برخورد ها ضد اخلاقی و ناجوانمردانه است. برخی از حاضرین در جلسه در صدد یافتن نقطه ثقل به اصطلاح فتنه بودند. تعدادی از دوستان شعبه اقتصاد را به عنوان نقطه مرکزی انشعاب مطرح می کردند. در این مورد فرخ نگهدار بیش از دیگران اصرار می ورزید. اکثریت اعضای حاضر در جلسه با این نظر موافق نبودند. شیوه های سابقه دار فرخ نیز قطع نمی شد. به زعم فرخ، شعبه اقتصاد مشکوک تلقی می شد. دوست اقتصاد دانی به نام هلیل رودی عضو این شعبه بود که قبل از انقلاب در کنفدراسیون دانش جویان و محصلان ایرانی در خارج کشور فعالیت می کرد. همین امر مستمسکی شد که موضوع به شک و شبهه و ظن و تردید شخصیتی هلیل رودی کشانده شود تا کل انشعاب و رهبران و سازمان دهندگان آن در لجن مالیده شوند. فرخ معتقد بود که در اطلاعیه کمیته مرکزی درباره انشعاب باید وابسته بودن و یا مشکوک بودن این "شخص" با صراحت آورده شود. چند نفر از حاضرین از جمله بهروز، امیر، مجید، بهزاد...و من از این طرز استدلال به شدت ناراحت بودیم. من گفتم که تا همین یکی دو ماه پیش هلیل رودی (که من او را هرگز ندیده و نمی شناختم و تنها در این ماجراست که با نام وی آشنا شدم) عضو شعبه اقتصاد کمیته مرکزی و رفیق سازمانی بود اما حالا که با انشعاب رفته حتی اگر طراح انشعاب هم بوده باشد (که نبود) ما چه حقی داریم که با این اتهامات بی محتوا او را لجن مال کنیم!! آخر با کدام فاکت و مدرکی چنین اتهام سنگینی که البته قبل از هر چیز دامن خود ما را هم خواهد گرفت مطرح می شود؟! من به طور کلی از آوردن نام هلیل رودی و با مشکوک نامیدن ضمنی کسی در اطلاعیه مخالف بودم. صادقانه بگویم که من همواره این برخورد ها را از بیخ و بنیاد نمی پسندیدم... به همین خاطر در موضع خود اصرار ورزیدم. این مخالفت ها که از جانب عده ای مطرح می شد، به طور ضمنی نوعی همدلی با انشعاب کنندگان تلقی می شد. در این میان متوجه شدم که فرخ گویا برای خوار و خفیف کردن انشعاب دارد دست به هر کاری می زند. روشن بود که کسی نمی توانست به شخصیت علی کشتگر و به طریق اولی هیبت الله معینی (همایون) حتا به طرز سرپوشیده و دو پهلو اتهاماتی از این نوع وارد آورد. به همین دلیل هلیل رودی که از خارج کشور آمده بود یک باره علم شد. در آن زمان در مورد اعضائی که از خارج کشور آمده بودند، ایجاد شبهه امنیتی راحت تر در ذهن ساده نیروهای سازمان اثر می کرد. اصرارها ادامه داشت. برای بستن هرگونه راه گریزی من به طور مشخص پیشنهاد رای گیری در مورد نظر فرخ دادم. برخی از دوستان گفتند که موضوع منتفی شده دیگر احتیاجی به رای گیری نیست. من با تجربه و شناختی که داشتم باز هم پافشاری کردم. بالاخره موضوع به رای گذاشته شد. حداکثر چهار یا پنج رای بیشتر نیاورد. من هم مانند دیگران خاطر جمع شدم. گفتند چون فرخ اعلامیه می نویسد!! برای کنترل و دقت در چرخش سر قلم! کمیسیونی تشکیل شود. مرا هم به اصرار وارد این کمیسیون کردند.اعضای آن: امیر، بهروز، فرخ، و من و شاید فرد دیگر بودند. من عازم سفر بودم و وقت کافی برای نشستن تا پایان کار نداشتم. به امیر گفتم این مسئله را با دقت دنبال کن، می دانی که فرخ چه تیپی است! او مرا خاطرجمع کرد. رفتم. چندی بعد دیدم که اطلاعیه مربوطه علیرغم بحث و رای گیری مشخص و آن همه دقت و کنترل در اساس چیزی نزدیک به نقطه نظر فرخ از کار درامده! اطلاعیه با شگرد شناخته شده ای نوشته شده بود. هم منظور خاص نویسنده را القاء می کرد و هم با سر قلم چنان بازی شده بود که نمی شد با صراحت آن را خلاف مصوبه کمیته مرکزی (که کتبا نوشته نشده بود) دانست! اما آنچه که در عمل انتشار پیدا کرد ذکر نام هلیل رودی (که من نیز به اتفاق اکثریت کمیته مرکزی با آوردن نام کسی مخالف بودم) با پرونده مشکوکی بود که در اطلاعیه و نوشته های دیگر به حالت القائی پخش شده بود. ... من نیز در آن زمان مانند برخی دیگر، از رفتن دوستان شعبه اقتصاد با انشعابیون (که به کنایه و تحقیر پروفسورهای سازمان می نامیدیم ) آنان را تخطئه می کردم. البته این برخوردها در درون سازمان واکنش به نفس انشعاب بود که هم چنان نزد ما و از جمله من مذموم و بسیار ناپسند تلقی می شد. بدین سان این ماجرای زننده را که به یاد آوردن آن همیشه موجب شرمساری و خجلتم می شود پشت سر گذاشتیم....." (صفحه ٣۹٨ کتاب "سفربا بال های آرزو نوشته نقی حمیدیان).در همین رابطه علی کشتگر نیز می نویسد: "... آقای نگهدار درخواست کرده بود که دست کم پیش از انتشار آن بیانیه (بیانیه انشعاب) یک بار با وی و کیانوری ملاقات کنیم، شاید از کرده پشیمان و از انتشار آن منصرف شویم! در آن ملاقات که زنده یاد هبّت معینی (همایون) و من به نمایندگی از طرف مخالفان وحدت با حزب توده شرکت کردیم، کیانوری حرفهای زیادی زد که لب مطلب آن چنین بود: حزب کمونیست شوروی خواهان وحدت این دو جریان است «رفقای شوروی این وحدت را برای تحکیم جبهه ضد امپریالیستی ضروری می‌دانند. شما اگر در برابر این حرکت بایستید در برابر اتحاد شوروی ایستاده‌اید و چه بخواهید و چه نخواهید به اردوی مخالفان سوسیالیسم پیوسته‌اید». و لاجرم به سرنوشت خلیل ملکی دچار می‌شوید...کیانوری وقتی عزم جزم ما را دید به تهدید‌های خود ادامه داد و آقای نگهدار هم که در مدت ملاقات بسیار برانگیخته اما ساکت بود و در پایان ملاقات گاه می‌گریست در هنگام خداحافظی چنین گفت: «ما شما را زیر چرخ‌های سازمان و حزب له می‌کنیم.» و البته از فردای انتشار بیانیه هر کاری را برای له کردن ما کردند..." (۷)فرخ نگهدار نیز پس از ۲۵ سال سکوت و لاپوشانی , در رابطه با انشعاب ۱۶ آذر سال ۶۰ در سازمان فداییان اکثریت می نویسد: "... یادم می آید وقتی در سازمان ما بحث وحدت با توده ای ها مطرح بود ما در مرکزیت سازمان بحث می کردیم که چه کنیم. گروهی از رفقا مخالفت می کردند. شاخص ترین نام ها علی فرخنده جهرمی (علی کشتگر) و هیبت الله معینی چاغروند (همایون) بودند. گزارش پشت گزارش می آمد که رفقا قصد انشعاب دارند. هنوز زخم و ضربه سنگین انشعاب گروه اشرف دهقانی، اقلیت و بعد هم جناح چپ ترمیم نشده بود که با تهدید یک انشعاب تازه مواجه شدیم. از قبل از انقلاب من با علی کشتگر آشنایی داشتم و او را رفیق سیاسی قابلی یافته و همه جا از سپردن مسولیت به او حمایت می کردم. اما او زندان نرفته بود و این در فضای آن روز یک ,نقص, بزرگ و منشاء یک عدم اعتماد جدی بود. به همین لحاظ برای او بسیار دشوار بود پایگاه و حمایت جدی در سازمان داشته باشد. علی توسلی، نه از این زاویه که کشتگر زندان نرفته بلکه، از روی یک رشته خصوصیات شخصی، سخت مخالف بالا آمدن کشتگر بود. سرانجام پس از ۲ سال کشمکش به مشاورت کمیته مرکزی انتخاب شد و من واقعا خوشحال بودم. از آن سو ما همه همایون را خیلی خوب می شناختیم، صداقت و صمیمیت او را می ستودیم و روی وی حساب می کردیم. همایون پس از انشعاب اقلیت او در دفاع از خط مشی سازمان هم مواضع محکم داشت و هم نقشی بسیار موثر]. ما همه می دانستیم که رفیق همایون سرمایه ای بزرگ برای جذب کادرهای ناراضی از وحدت با حزب توده ایران است. ما همه می دانستیم که محور رهبری کننده انشعاب هیبت الله معینی چاغروند و محمدعلی فرخنده جهرمی هستند اما آگاهانه تصمیم گرفتیم طور دیگری عمل کنیم. منوچهر هلیل رودی یکی از رفقایی بود که از خارج کشور آمده و جذب سازمان شده بود. در کمیته مرکزی، که همه، به جز علی کشتگر یا زندان رفته بودند و یا چریک قبل از انقلاب، هیچ کس هلیل رودی را نمی شناخت. ما اعلام کردیم که رهبری انشعاب در دست ,باند کشتگر- هلیل رودی, است و ما نمی دانیم هلیل رودی کیست. و من نیز در این صحنه آرایی نقش فعال داشتم. به علاوه در کمیته مرکزی کسی را نمی شناسم که معنای برداشتن همایون و گذاشتن هلیل رودی و معنای این حرف که ,ما او را نمی شناسیم, را نداند..."(٨) ادامه ی "این ماجرای زننده" را می توان در قطعنامه پلنوم کمیته مرکزی سازمان فداییان خلق "اکثریت" ,(۲۰ آذر ۱٣۶۰), که در آن فرمان اخراج "توطیه گران و نفاق افکنان" صادر شد, دنبال کرد (۹). در همین شماره ی "کار اکثریت", در مقاله ای ضمن اعلام حمایتی جانانه و چاپلوسانه از حکومت اسلامی و حزب توده ایران و تبلیغ و ترویج ترور شخصیت, اعلام شد: "طراح اصلی این نقشه فردی به نام دکتر هلیل رودی (پرهام), استاد سابق دانشگاه و فعال سابق کنفدراسیون در خارج کشور" است.(۱۰). فرخ نگهدار نیز در مصاحبه ای با تکرار آنچه در مقاله مورد اشاره آمده بود, نوشت: "... من در اینجا بیاد حرف امام می افتم که در رابطه با حرف بنی صدر و رجوی خاین که گفته بودند به پاریس رفته اند که به ایران برگردند, می گفت: اگر می گویید داریم بر می گردیم , پس چرا فرار کردید؟ چرا رفتید؟ ... کشتگر و هلیل رودی زیر شعار وحدت وحدت را نقض می کنند..... راه آن ها خواست و نیاز امپریالیسم و عمال وی را تامین می کند..."(۱۱) . همین نوع حرف ها را جمشید طاهری پور در مصاحبه ای دیگر کپی کرد. طاهری پور در مصاحبه اش اختلاف با منشعبین را با دعوای بنی صدر و خمینی مقایسه کرد. او منشعبین را به جای بنی صدر و فرخ نگهدار و خودش را به جای " امام خمینی" نشاند. (۱۲) از آن پس نورالدین کیانوری (در پرسش و پاسخ های اش) و فرخ نگهدار و جمشید طاهری پور, که دیگر به لحاظ نظری, سیاسی و رفتاری یگانه شده و یک موجود محسوب می شدند, منوچهر را عنصری "مشکوک" اعلام, و با خلیل ملکی و دکتر اسحاق اپریم مقایسه و همسان کردند. در تشکیلات و در سطح جامعه منوچهر را "خارج کشوری" مشکوکی که "می تواند عامل سیا یا انتلیجنت سرویس انگلیس" باشد معرفی کردند. فرخ نگهدار با درس گیری از کیانوری, چنان فضای رعب و وحشتی در رابطه با مخالفان انحلال سازمان در حزب توده ایجاد کرده بود که بسیاری از اعضا و هواداران صادق سازمان اش, از ترس برچسب خوردن حاضر به شنیدن نظرات مخالفان نبودند. منوچهر بی رحمانه مورد حمله ی فرخ نگهدار, جمشید طاهری پور و نورالدین کیانوری و دنباله روهای شان قرار گرفت. اینان به قول خود عمل کردند و منوچهر را "زیر چرخ های سازمان اکثریت و حزب توده له کردند".علل ترور شخصیت "درون تشکیلاتی" من در مقاله ای با عنوان "درس هایی از ترور و ترور شخصیت در جنبش چپ ایران" (۱٣), در حد تجربه و دانش ام اشاره وار به علل ترور و ترور شخصیت پرداختم, و نوشتم: از ویژگی های بیولوژیک - ژنتیک و روانی (ذهنی) انسان و نقش و تاثیر عوامل کسبی (محیطی) گرفته تا عواملی چون سیاست, فرهنگ (مذهب و...), اخلاق, اقتصاد و... در بروز این پدیده نقش دارند, و به برخی عوامل اشاره کردم:۱- ریشه دار بودن فرهنگ عدم تحمل دگراندیشی وعدم تحمل مخالف سیاسی و عقیدتی در جامعه. ۲- مطلق گرایی و خود بر حق بینی. فرد مطلق گرا و "خود برحق بین", که بی هیچ تردیدی کردار و رفتارش را به سود ایدیولوژی و تفکر سیاسی خود می داند, دست به "ترور شخصیت" مخالفان تشکیلاتی خود می زند. برای عنصر مطلق گرا و خود بر حق بین, که ایدیولوژی, تفکر سیاسی و رفتار خود را مطلقا" عین حقیقت می پندارد, هدف وسیله را توجیه می کند, حتی اگر وسیله, قتل و ترور شخصیت یار درون تشکیلاتی اش باشد. ٣- نادیده گرفتن حرمت و کرامت انسانی . تا هنگامی که عضوی پذیرای ایدیولوژی, تفکر و رفتار حزبی و سازمانی رهبری ست, فردی قابل پذیرش و انسان تلقی می شود, مخالفت با رهبری مطلق گرا و خود بزرگ بین عضو منتقد را در نگاه معیوب آن ها فاقد حرمت و کرامت انسانی می کند, تا آن حد که با او با زبان ترور و ترور شخصیت سخن گفته می گویند و........ برخی از درس های ترور شخصیت "درون تشکیلاتی" انسان دوستی و احترام به کرامت انسان جانمایه ی سوسیالیسم, به عنوان شریف ترین و غرورانگیزترین دستاورد تفکر و کردار بشری ست. سوسیالیسم و سوسیالیست جریان و انسانی ست آزاد اندیش و آزادیخواه که خواستار عدالت سیاسی, اجتماعی و اقتصادی برای تمامی انسان هاست. جریان و فردی که به منجلاب ترور و ترور شخصیت, و بی حرمتی به انسان و کرامت انسانی در می غلتد, علیرغم ادعایش در گفتار, تفکر و رفتارش با سوسیالیسم قرابتی ندارد و حامل تفکر و رفتاری ضددموکراتیک و غیرانسانی ست. جنبش چپ در ایران, با شناسنامه ی عدالت خواهانه, خود را یک جنبش سوسیالیستی, و بخشی ازاین جنبش خود را جنبش کمونیستی, معرفی کرده است. تجربه زندگی و نیز اسناد حکایت این دارند که افکار و کردار اکثر رهبران و کادرهای این جنبش که نام سوسیالیست به خود داده اند (و داده ایم) با اضداد سوسیالیسم نزدیکی و قرابت بیشتری داشته اند تا با خود سوسیالیسم. نگاهی به همین نمونه ی ترور شخصیت " منوچهر" ابعاد فاجعه را نشان می دهد. براستی با کدامین توجیه می توان به سراغ این ترور شخصیت رفت؟برخی از درس های این فاجعه – در کنار تلاش برای فهم و عمل به تحمل دگراندیشی وتحمل مخالفلن سیاسی و عقیدتی , زدایش مطلق گرایی و "خود بر حق بینی" و باور داشتن به حرمت و کرامت انسانی- وظایفی فراروی آزاداندیشان و آزادیخواهان میهنمان قرار می هد. به گمان من حداقل می باید : ۱- خطاها و لغزش های این دست "رهبران" به آنها تفهیم شود, و از آن ها خواسته شود که به طور علنی از خانواده های قربانیان ترور شخصیت و مردم ایران عذر خواهی کنند.(۱۴) ۲- نیروهای آگاه و صادق تشکیلاتی و شخصیت های مستقل تلاش کنند تا افرادی که در ترور و ترور شخصیت "درون تشکیلاتی" نقش و دست داشتند, و اکثر آن ها نیز خود را رهبران دایم العمر جریان های سیاسی می پندارند, در موقعیت رهبری و مسئولیت قرار نگیرند. کنار گذاشتن فرخ نگهدار و جمشید طاهری پور از موقعیت رهبری سازمان اکثریت و فرستادن آ ن ها به خیل "تحلیل گران و قلم زنان سیاسی" می تواند نمونه و الگوی خوبی باشد. ******** زیر نویس:* در رابطه با نوشتن این مقاله سپاسگزار عزیزانم مهدی اصلانی و روحی شفیعی هستم .** هنگام که در باره ی سازمان فداییان اکثریت می نویسم , خوش دارم تکرار کنم که از آغاز شکل گیری سازمان چریک های فدایی خلق ایران هوادار فعال این سازمان بودم. حکایت این آشنایی و فعالیت هایم را در رمان "قبیلهء من" آورده ام. تا آذر ماه ۱٣۶۰ به عنوان هوادار فعال در زمینه های پزشکی و انتشاراتی به این سازمان یاری رساندم. به دلیل دوستی ام با منوچهر هلیل رودی از فعالین انشعاب ۱۶ آذر ماه سال ۶۰ بودم. بعد ازا ین انشعاب مدتی به عنوان عضو سازمان جدا شده (سازمان فداییان خلق ایران) مسولیت هایی نیز پذیرفتم اما پس از چندی از این سازمان نیز جدا شدم. این ها را نوشتم که گفته باشم از شاهدان ترور شخصیت منوچهر هلیل رودی هستم. بارها هم اعلام کرده ام, هواداری کوتاه مدتم را از رهبری اکثریت در فاصله انشعاب اقلیت و اکثریت (۱٣۵۹) تا ماه ها پیش از انشعاب آذر ماه ۱٣۶۰, لکه ی سیاهی در فعالیت های سی و اندی ساله ی سیاسی و فرهنگی ام می دانم.*** در باره ی ترور شخصیت منوچهر هلیل رودی نوشته و منتشر کرده ام:- مسعود نقره کار , اتحاد جمهوری خواهان ایران و معیار های گزینش رهبری - "مرکزیت", سایت اخبار روز, زمستان ۲۰۰٣- مسعود نقره کار, قبیله ی من (رمان) , نشر نارنجستان (لس انجلس) , سال ۲۰۰۵- مسعود نقره کار, درس هایی از ترور وترور شخصیت "درون تشکیلاتی" در جنبش چپ ایران, سایت اخبار روز و روشنگری, آدینه ٨ دی ۱٣٨۵ - ۲۹ دسامبر ۲۰۰۶- مسعود نقره کار, فرخ نگهدار و"اعاده حیثیت" از یک قربانی ترور شخصیت, سایت اخبار روز و روشنگری, مارچ ۲۰۰۷ منابع این مقاله :۱- محمد علی حقیقت سمنانی, یادی از زنده یاد خلیل ملکی و قضیه انشعاب تاریخی, نگین, شماره ٨, دور جدید- تابستان۱٣۷٨۲- خاطرات نورالدین کیانوری, موسسه تحقیقاتی و انتشاراتی دیدگاه, انتشارات اطلاعات و تهران ۱٣۷۲٣- یکی از تازه ترین ها در خارج کشور, در هلند و در میان طیف سازمان های فداییان اقلیت و هواداران شان رخداد. "کمیته ی میز کتاب آمستردام" در دسامبر سال ۲۰۰۶ , طی بیانیه ای که هواداران و فعالین ۵ جریان همفکر و نزدیک به "اقلیت " امضا کردند, شرکت سازمان فداییان "اقلیت" در"طرح های امپریالیستی" را محکوم کرد, که منظور از "طرح امپریالیستی" همکاری مینا سعدادی, یکی از مسولین سازمان اقلیت با "شهرزاد نیوز" است!.هواداران سازمان فداییان" اقلیت" نیز در یک ضد حمله اعلام کردند که سپاه پاسداران به گردانندگان "میز کتاب آمستردام" خط داده و می دهد و.. ۴- ر.ک به نشریه کار (اکثریت) آذر و دی ماه سال ۱٣۶۰, و مقاله های فرخ نگهدار درباره "فراکسیون و فراکسونیسم " و... و نیز پرسش و پاسخ های کیانوری در باره انشعاب ۱۶ آذر ۱٣۶۰. البته ترویج و تبلیغ ترور شخصیت در بولتن و نشریات درونی و بخشنامه ها هم جای ویژه داشت.۵- اتابک فتح الله زاده, خانه دایی یوسف, نشر باران, چاپ دوم سال ۲۰۰۲۶- نقی حمیدیان , سفر بر بال های آرزو, انتشارات ۷- علی کشتگر, از «مرگ برامریکا» تا دلارهای نجات‌ بخش , سایت ایران امروز( اول دسامبر ۲۰۰۷) ٨- فرخ نگهدار , در پاسخ به مقاله ی علی اکبر شالگونی , سایت عصر نو و روشنگری ۱۵ مارچ ۲۰۰۷۹- " کار اکثریت" ,چهار شنبه ۲۵ آذر ۱٣۶۰, شماره ۱۴۰۱۰و۱۱- منبع شماره ۹۱۲- " کار اکثریت",چهارشنبه ۲ بهمن ۱٣۶۰, شماره ۱۴۱۱٣- مسعود نقره کار, درس هایی از ترور وترور شخصیت " درون تشکیلاتی" در جنبش چپ ایران, سایت اخبار روز , آدینه ٨ دی ۱٣٨۵ - ۲۹ دسامبر ۲۰۰۶ ۱۴- فرخ نگهدار پس از ۲۵ سال, عمل خود را به عنوان آمر و عامل ترور شخصیت منوچهر هلیل رودی مورد انتقاد قرار داد. او نوشت: "...بدون اطلاع حرف زدن و زشت تر نمایی رقبای سیاسی و سازمانی فقط بداخلاقی و یا حق کشی نیست. این کار نشانه عقب ماندگی فرهنگی هم هست. این کار سد راه آزادی است. ...من شهادت می دهم که شک و شبهه درست کردن پیرامون هلیل رودی اگر هم برای تمام اعضای رهبری وقت سازمان کاملا هشیارانه نبوده باشد، برای من عامدانه بوده است و امروز که به روزهای ربع قرن پیش نگاه می کنم اگر خود را سرزنش نکنم هم حق کشی و هم اعتماد شکنی کرده ام."( منبع شماره ٨)برخی کتاب ها و مقاله های پیشنهادی در باره ی ترورهای " درون تشکیلاتی":- شهرام رفیع زاده و نیما تمدن, ترور در ایران, انتشارات اکنون و گلپونه, بهار ۱٣۷۹ – بیژن جزنی, تاریخ سی ساله, انتشارات مازیار ۱٣۵۷ - نامه احمد لنکرانی به مریم فیروز عضو کمیته مرکزی حزب توده ایران و همسر کیانوری, گاهنامه جمهوری شماره ۵, سال ۱٣۶۰ - خاطرات نورالدین کیانوری, موسسه تحقیقاتی و انتشاراتی دیدگاه, انتشارات اطلاعات و تهران ۱٣۷۲ - مجله آرش ( پاریس) شماره ۷۹ , آبان ۱٣٨۰ ( حسن ماسالی نیز در سمیناری در ویسبادن آلمان در ۲٨ و ۲۹ سپتامبر سال ۱۹٨۵ در مطلبی با عنوان "درباره بحران جنبش چپ در ایران" به ترورهای درون تشکیلاتی سازمان چریک های فدایی خلق پرداخت و اسنادی نیز در این رابطه منتشر کرد.) - ر.ک به نشریات و اسناد منتشر شده از سوی شورای عالی سازمان چریک های فدایی خلق ایران و سازمان چریک های خلق ایران (اقلیت) در بهمن ماه ۱٣۶۴, و یا اسناد و کتاب های منتشرشده از سوی این دو سازمان در رابطه با فاجعه بهمن ماه ۱٣۶۴ در کردستان, برای نمونه: اسناد کمیسیون تحقیق و بررسی در مورد ۴ بهمن, از انتشارات سازمان فداییان خلق (اقلیت). - "تقی شهرام تیرباران شد", ایرانشهر, شماره ۱٨ (دوره دوم) سوم مرداد ماه سال ۱٣۵۹ - سایت " اندیشه و پیکار ", و نیز نوشته های بهروز جلیلیان در سایت اخبار روز و روشنگری ( ژانویه ۲۰۰۷ ) در نقد نوشته ی " ترور و ....."( منبع شماره ی ۱٣ ) و نیز در باره ی ترورهای درون سازمان مجاهدین خلق ایران ( م. ل ) , که بعد ها به " سازمان پیکار" تغییر نام یافت. - محسن نجات حسینی ," برفراز خلیج" , نشر نی , تهران - مازیاز بهروز, شورشیان آرمانخواه یا ناکامی چپ درایران, ترجمه مهدی پرتوی ,انتشارات ققنوس( تهران)

مردي از نسل عياران غلامرضا تختي




















بازى شيطان چگونه ایالات متحده بند از پای اسلام بنیاد گرا گشود



بازى شيطان چگونه ایالات متحده بند از پای اسلام بنیاد گرا گشود
اثر :‌ رابرت دریفوس ترجمه :‌ فريدون گيلانى

فریدون گیلانی امکان تهیه کتاب دوجلدی بازی شیطان

بازی شیطان » که قبلا در سی و یک قسمت روی بسیاری از سایت های دموکرات و پیشرو درج شده بود ، اکنون دو هفته است که پس از ویراستاری و غلط گیری ، در دو جلد منتشر شده است .
پخش « بازی شیطان » رابرت دریفوس با ترجمه و حاشیه نویسی این جانب ، به « کتاب فروغ » که نشانی کامل آن در زیر خواهد آمد ، سپرده شده است . کتاب دوازده فصل است که چون در انتشار به صورت دوجلد نیاز به ویراستاری و غلط گیری داشته که لاجرم به وسیله خود من انجام شده ، پس متن سی و یک قسمتی از روی سایت جنبش پاک شده است ، سایر سایت هائی که از آنان قدردانی می کنم ، خود دانند .
کتاب دو جلدی « بازی شیطان » که خواندن و ترجمه کردن و حاشیه نویسی های آن ، دست کم ، و بدون اغراق ، به آگاهی های خود من در مورد روزگار خاورمیانه عربی و ایران و آسیای مرکزی و نقش سازمان های جاسوسی ایالات متحده و بریتانیا و اخوان المسلمین و فرقه های اسلام بنیاد گرا در ایجاد این روزهای فلاکت بار افزوده است ، جز با کمک های مالی انگشت شماری از عزیزان آگاه در گوتنبرگ سوئد ، اشتوتگارت ، فرانکفورت و بزرگواری مدیران چاپخانه مقدر نبوده است که درودهای فراوان من بر ایشان باد .
از آن جا که در سلسله مناسبات پخش ، ممکن است در کتاب فروشی های شهرها و کشورهای خود به آن دسترسی پیدا نکنید ، می توانید مستقیما با نشانی های زیر برای خریدن کتاب به قیمت سی یورو برای هر دوره، با خود من تماس بگیرید؛ همان گونه که تا کنون بسیاری از انسان های آگاه از سراسر جهان چنین کرده اند. کسی را هم جز خود شما برای تبلیغ و معرفی کتاب ندارم .
دست های گرم شما را می فشارم
فریدون گیلانی
نشانی پخش کننده :
Forough Book / Jahn Str. 24 / 50676 Köln
Tel. : + 49 – 221– 92 35 707 Fax : + 49 – 221 – 201 98 78
foroughbook@arcor.de
تماس شماره های بانکی من در آلمان و شماره حساب بین المللی :
Tel.: + 49 – 171 – 83 25 563 Fax: + 49 – 40 – 209 73 001
Gilani@f-gilani.com
آلمان :
F.S.Gilani
Konto Nr.: 1018 393 734
BLZ. : 370 501 98
Sparkasse Köln
بین المللی :
F.S.Gilani
Int. Bank Account Number:
DE69 3705 0198 1018 3937 34
SWIFT-BIC.: COLSDE33