۱۳۹۰ خرداد ۱۳, جمعه

گروه ایندو (چاره حتما جز اينه كه ناله شبگير كنيم)

این تاریخ ملت ایران است که قضاوت میکند ،و قضاوت خواهد کرد .



به قلم : کاظم رنجبر ، دکتر درجامعه شناسی سیا سی



مرگ زنده یاد عزت الله سحابی را به همه ایرانیان آزادیخواه تسلیت عرض میکنم. .قتل عمد هاله سحابی را توسط عاملان نظام جهل و جنایت را شدید أمحکوم میکنم. مسلمآ هیچ انسانی و هیچ ایرانی صاحب انسانیت و شعور ،

نمی تواند نسبت به این جنایت و هزاران جنایات این رژیم بی تفاورت باشد. اما من صاحب این قلم ، شاید با پرسیدن این سئوال از افکار عمومی خصوصأ ایرانیانی که آگاهانه و نا آگانه در استقرار این رژیم جانی و جنایت و
مافیای قدرت و ثروت نقش داشتند ، در آنروزیکه آیت الله یا به عبارت دیگر« آفت الله روح الله خمینی» با یک فتوی حکم قتل 5 هزار جوان ایرانی را صادر کرد ، این جنایت هولناک را کدام یک از رهبران و مسئولان ،و
روشنفکران اسلامی آنروز ، منجمله خود زنده یاد عزت الله سحابی و یاران و دوستانشان محکوم کردند؟ مسئله ، مسئله تصفیه حساب با زنده یاد عزت الله سحابی و فرزند مظلوم او هاله سحابی نیست.زندگی اجتماعی و سیاسی
شخصیت های سیاسی و نقش آفرینان سیاست ملی متعلق به جامعه است . به عنوان یک شهروند ایرانی ، که رشته تحصیلی من جامعه شماسی سیاسی است ، حق دارم حتی بعد از گذشت سه روز از جنایات رژیم نسبت به خانواده
زنده یاد عزت الله سحابی این سئوال را پیش بکشم ، که آیا هزاران مادر و پدر که شهرت و معروفیت عزت الله سحابی را نداشتند و ندارند ، وقتی فرزندان آنان دسته دسته کشته می شدند که حتی بعد از گذشت 30 سال این
مادران و پداران نمی دانند فرزندانشان در کجا بخاک سپرده شده اند ، این بنیانگذاران «جمهوری ناب محمدی ولایت فقیه » در مقابل این جنایات چه اعتراضی از خود نشان می دادند ؟ آیا فکر نمی کردند که روزی این شتر دم در
خانه آنها هم خواهد خوابید؟ برای آگاهی ملت شریف ایران ، نامه ایکه در سال 2005 بصورت نامه سرگشاده به مرحوم عزت الله سحابی و « روشنفکران مذهبی و ملی مذهبی نوشته بودم ، با دیگر در اختیار افکار عمومی ملت
ایران می گذارم ، باز برای چندمین و چندمین بار عرض میکنم : سیاست و دین دو مقوله کاملأ جدا و متضاد با هم هستند . کسی اگر این را در هزاره سوم ، بعد از قرن ها جنگهای مذهبی خانمان سوز نفهمید است ، چیزی از
سیاست و مدیریت کلان جامعه و مملکت نمی داند . با نهایت احترام و گرامی داشت خاطره خانم هاله سحابی و زنده یاد عزت االله صحابی . : کاظم رعزیزان هم وطن، آقایان سحابی ،سروش ،کدیور، حجاریان ، علوی تبار ، همین
امروز هم راه به خطا میروید، وملت را با خودبه راه خطا میکشید. پاریس 4 ژوئن 2011 برابر با13 خرداد 1390
* * *



نامهً سرگشاده ، در جواب به نامهً آقایان :مهندس عزت الله سحابی ، دکتر عبدالکریم سروش ، دکتر محسن کدیور ، سعید حجاریان ، علی رضا علوی تبار ، به آقای اکبر گنچی:حطای ما و تو این بود که عدل علوی و عشق مولوی

را در فقه فرسو دهً صفوی طلب کردیم .
باعرض سلام و ادب ،
شما آقایان عزیز هموطن در 21 تیر ماه 1384 ، در نامه ای خطاب به آقای اکبر گنجی ، که در ا عتصاب طولانی غذا در حالت بین مرگ و زندگی بسر میبرد ، و هنوز هم این اعتصاب ادامه دارد،نوشته اید : خطای ما و تو این
بود که عدل علوی و عشق مولوی را از فقه فرسوده صفوی طلب کردیم. آقایان همین جملهً شما ، نشان میدهد ، که متا سفانه ، الان هم اشتباه میکنید ، و همراه این اشتباه خود ملیونها ایرانی را به اشتباه میکشید . اداره عاقلانهً یک
کشور ،و یک ملت 70 ملیونی ، در شروع هزاره سوم ، چه ربطی به باورهای اسطوره ای شیعیان به عدل علی و عشق مولانا دارد ، که تازه اعتراف بکنید ، که فروشنده کلاه سر ما گذاشت ، و به ما کا لای تقلبی ،فروخت ؟! این
رساله را درست در جواب به نامه شما ، خصوصآ برای آ گاهی هم وطنان ام ، که یکی از دوران بسیار سیاه تاریخ حیات خود را زیر حاکمیت جمهوری اسلامی ولایت مطلقه فقیه میگذرانند مینویسم .
بلاخره بعد از 27 سال حاکمیت ولایت مطلقه فقیه ، برای اولین بار بخشی از معماران این بنای جهل و استبداد ، که شخصیتهای معروف سیاسی و روشنفکری معروف به روشنفکران دینی !هستند ، با چند خط ، بسیار آرام و
یواشکی ، پاورچین ، پاورچین ، به خطای خود اعتراف میکنند.. باید این اعتراف را در درجه اول ، ناشی از شهامت و صداقت این عزیزان دانست ،و آنرا به فال نیک گرفت.27 سال در مقیاس عمر انسان ، زمانی است بس
طولانی ، امٌا در مقیاس تاریخ ، یک لحظه بیش نیست.منتها نگرانی همهً ایرانیان آزاده و وطن دوست ، از این راه خطای شما ،در گذشته ، و همفکران شما در زمان حال، که حکومت را بطور انحصار در دست دارند، اینست که
ادامه ً آن وحدت ملی و تمامیت ارضی ایران را بیش از پیش تهدید میکند. عزیزان هموطن ، در این نوشتار از شما خواهش میکنم ، البته با ارئه دلیل و منطق ؛ اینقدر در آسمانها و ما وراً الطبیعه ، دنبال حٌل مسائل انسانیو زمینی
نگردید ، بیایید ،و بیاییم دست در دست هم بدهیم ، مسائل اجتماعی و زمینی جامعه مان را از طریق عقل و منطق و تجربیات علمی ، بمانند ملتهای پیشرفته جهان حل بکنیم . با ور بکنید ، آسمانها ، خالی از خدا یان هستند. اگر به
خدا اعتقاد دارید ، که امری است شخصی ،و کاملأ شایسته احترام ، این خدا ، در قلب مئو منین واقعی جای دارد و بس.
آقایان هموطن عزیز ، شما شخصیت های علمی ، فرهنگی و سیاسی شناخته شده کشور هستید. من صاحب این قلم ، فرد نا شناخته ای هستم ، و این گمنامی خواسته شخصی من است . من نه فعال سیاسی هستم و نه اعای مرشدی
را دارم ،و نه دنبال مرید هستم. کار من تحقیق و مطالعه است. لذا ادب حکم میکند ، که در چند سطر خودم را معرفی بکنم
من یک فرد ا یرانی خود تبعیدی هستم ، که از 35 سال بیش ، در فرانسه مقیم هستم.قبل از مهاجرت به فرانسه ، مدت 11 سا ل با درجه افسری در واحد های رزمی ارتش ایران ، در مرزهای غربی کشورم خدمت کرده ام.در این
مدت ، مناطق مختلف کشورم ، مردمان فقیر و مظلوم ، قربانی جهل و خرافات ، و بیعداتی های حاکمان فاسد و مستبد را بچشم دیده ام. لذا من نمیتوانستم ، در آن محیط فقر و بدبختی زندگی بکنم.و بعنوان یک فرد ، کاری از دست
من برای تغیر شرایط زندگی هم میهنانم ساخته نبود.من نه توده ای ونه شاه پرست بودم. عشق و علاقه به دانستن ،و آموختن ، مرا بر آن داشت ، که وطن ام را برای تحصیل ، ترک بکنم . در طول این 35 سا ل ، از سال اول تا
درجه دکترا ، در رشته جامعه شناسی ،و تخصص در جامعه شناسی سیاسی در دانشگاهای فرانسه تحصیل کرده ام.از سال 1974 تا کنون یعنی در طول 31 سال ، هرگز در هیچ یک از جلسات فرهنگی ، و سیاسی ایرانیان
شرکت نمیکنم . بعد از این هم شرکت نخواهم کرد فقط در سال 2004 بار هر بار 2 ساعت در یکی از جلسات فرهنگی و سیاسی ایرانیان شرکت کردم ، ولی برای من این جلسات چندان جالب نبودند، لذا ترجیح میدهم که به
همان مطالعات در انزوا و گوشه گیری خود ادامه بدهم.
نتایج مطالعات و پزوهشهای من ، آثاری به زبانهای فرانسه و فارسی هستند، که بیش از 85 درصد آن تا کنون چاپ و منتشر نشده اند. این سیاست و روش نیز بخشی از خواسته های ً خود من است . خوشبختانه در ایران و خارج
از ایران آثار فرهنگی و سیاسی و تحلیلی و پژوهشی ، اغلب با ارزش چاپ میشوند ، که این آ ثار، فصل تازه ای در تاریخ فرهنگ سیاسی ملت باز میکنند.در دورهً دکترا استادی داشتم ، با وجود اینکه فرانسوی بود ، در دانشگاه
شیکا گو ، معروفتر از دانشگاه های فرانسه بود. ایشان به ما درس دموکراسی های غربی ،و تفاوتهای فلسفی ،و ساختاری آن دموکراسی ها را میداد.. این استاد همیشه میگفت ، سعی نکنید ،که مشهور بشوید، سعی بکنید ،در
کارهایتان موفق باشید.عمر شهرت کوتاه است ، اما موفقیت جاودانی است. و اضافه میکرد و میگفت ، اگر نوشته های شما ، دارای ارزش علمی باشند، مطمئن باشید ، که حتمأ کسی پیدا میشود ، و آنها را چاپ و منتشر بکند.اگر
ارزش علمی نداشته باشند ، خوب است که چاپ نشوند ،و باعث شرمندگی بازمندگانتان نشوند.آن استاد حتی دعوت به تلویزیون و را دیو را هم موًد بانه رد میکرد. میگفت من هنرپیشه سینما نیستم ، هرکس میخواهد مرا و اندیشه
های مرا بشناسد ، کافی است که به آ ثار من رجوع بکند. آن زنده یاد ، 10 سال پیش از این دنیا رفت ، امآ هنوز آ ثار چاپ نشده اش به مرور چاپ و منتشر میشوند. ا لبته جسارت نشود ، من خود را با آن استاد مقایسه نمیکنم
.مقایسه من با آن استاد ، بمانند مقایسه یک تپه خاکی با کوه اورست است ، که معنی ندارد.
در دنیای علم و دانش مثلهای متعددی داریم که ارزش کارهای علمی شخص را بعد از مرگ اش شناختند.آ ثار فیلسوف معروف هلند ، باروخ اسپینوزا را یک قرن بعد از مرگش ، با نام واقعی او چاپ و منتشر کردند،و امروز در
اغلب دانشگاه های معتبر دنیا آ ثار فلسفی این مرد فر هیخته تدریس میشود.مثا ل زنده در وطن خودمان دیوان خواجه حافظ شیرازی است ، که بعد از قران مجید ، این کتاب به سهولت در تمام خانه های ایرانیان اهل مطالعه پیدا
میشود. آ یا حافظ میدانست که این چنین در قلب هر ایرانی جای خواهد گرفت ؟ آیا حافظ میدانست که اندیشه هایش الها م بخش یکی از معروفترین شا عر مکتب رومانتیسم آ لمان یوهان ولفگانگ گوته خواهد شد ؟شهرت حافظ
بخاطر منم منم گوئی هایش نیست ، بلکه زیبائی کلام و قدرت اندیشه های یک انسان آزاده است ، که در بیان آن پرده سا لوس و تزویر دین فروشان را میدرد ، و لو انکه این جسارت و شجاعت خوش آیند فقها و دستگاه خرافات
پرور نبود .
آ قایان محترم عبد الکریم سروش ، عزت ا لله سحابی ، محسن کدیور ، سعید حجاریان ، علی رضا علوی تبار ،
شما در جامعه ایرانبا عنوان روشنفکران دینی معروف و مشهور هستید ، و هر کدام در روی کار آمدن قدرت مطلقه فقیه ،و تبدیل آیت الله خمینی به امام امت ، زعیم عا لیقدر به نسبتی سهیم هستید،و خوشبختانه امروز به آن
تکامل و رشد آ گاهی رسیده اید ،که به آ قای اکبر گنجی ، دوست و هم رزم سیاسی و نظامی تان میفرمائید : خطای ما ، و تو این بود که عدل علی و عشق مولوی را در فقه فرسوده، صفوی طلب میکردیم ....عزیزان من ا مروز
هم راه به خطا میروید، ویک عده از ملت را باخود به راه خطا میکشید.
اندیشه ها و باورهای فکری ، ذهنی ، عقیدتی و سیاسی نسل شما و من ، در جامعه ایران بعد از جنگ جهانی دوم، شکل گرفته است .در ا یران بعد از جنگ ، نیروهای سیاسی ، فرهنگی ، و ایده ئولوژیک را میتوان بطور
خلاصه به چهار طیف تقسیم کرد .



داشتند ، که تا امروز بخاطر این نقطه ضعف ، همه ً ما قیمت بسیار گرانی پرداخته ایم ،و هنوز هم میپردازیم .این نقطه ضعیف ، بیسوادی اکثریت ملت ، فقر فرهنگی ، خصوصأ فقر فرهنگ سیاسی ، بخاطر قرنها حا کمیت استبداد
سلطنتی و دینی ، در سرتاسر کشور است.

حکام آن ، در زندگی ا جتماعی ،و حتی حصوصی ، ، در بطن خا نوادها و مغزهای ایرانی ، چه تحصیل کرده و چه عامی قرنها نفوذ داشتو هنوز هم نفوذ دارد..
قشر تحصیل کردهً ایرانی، به تناسب پایگاه اجتماعی ، شعور و آگاهی سیاسی و فرهنگی ، و صداقت و وجدان روشنفکری ، به طرف این چهار نیروی سیاسی ، دینی ،کشیده میشد. البته در طول فعایتهای سیاسی ، شکستها ، آ گاهی
ها ، تحولات فکری نیز مشاهده میشد. بریدن از حزب توده ، ایجاد نیروی سوم به رهبری خلیل ملکی ، رفتن به طرف دستگاه حکومتی ، تبدیل شدن به گروه اندیشمندان محمد رضا شاه ، گرایش به عرفان ، در جستجوی عشق
مولوی ، متاثر بودن از انقلاب فرهنگی مائو تسه دون ،و نسخه نویسی از آن در جستجوی هویت ملی در چها ر چوب ، دنیای جهان سومی، سخن رانی های به مایه و بی سرو ته مرحوم احمد فردید (احمد میهنی یزدی ) ، غرب
ستیزی مرحوم جلال آل احمد ،و تئوریسین معروف ، و سخنور پر قدرت ، مرحوم دکتر علی شریعتی،شخصیتهائی هستند ، که در سالهای قبل از انقلاب، در شکل گیری باورهای سیاسی نسل جوان آنروز، نقش اساسی داشتند.
پایه های فکری و عقیدتی شما هم ، از اندیشه های این سه شخصیت معروف ، مایه گرفته است.
آنچه که مربوط به شخصیت و اندیشه های سیاسی فردید است ، شما و خوانندگان را به یک رساله تحلیلی بسیا ر با ارزش آقای داریوش آشوری در سایت www.nilgoon.org راهنمائی میکنم ، که رساله با این عنوان
:اسطوره ی فلسفه در میان ما بازدیدی از احمد فردید و نظریه ی غرب زدگی. ارائه میشود. نویسنده در این رسا له 57 صفحه ای ، سه نکته مهم قابل توجه در جامعه ایرانی را با تمام قدرت یک روشنفکر مایه دار و آزاده نشان
میدهد .این سه نکته مهم. فقر فرهنگی جامعه . عمق نفوذ خرافات بجای دین به مفهوم اخلاقیات ، تقوی و فضیلت، و بلاخره ، شارلاتانیزم خود محور بینی یکعده روشنفکر! ، که با سوء استفاده از نا آگاهی جامعه ، کا لای بنجل
خود را ، بنام اندیشه های فلسفی ، در جامعه بفروش میرسانند. من صاحب این قلم ، خواندن این رساله را به تمام ایرانیان ، خصوصأ روشنفکران و اصحا ب قلم توسعه میکنم.
در رابطه با این جریانات فکری ،در هفته نامه ایرانیان چاپ واشنگتن در شماره 221، جمعه 30 اردیبهشت 1384 ،مقاله ای نیز از آقای اسماعیل نوری ، که خود نیز یکی از شاهدان عینی ، ظهور پدیده روشنفکردینی و از
مریدان مرحوم جلال آل احمد بود،با عنوان :تهاجم فرهنگی :واقعیت یا ضرورت؟ بخشی از این جریانات و تحولات فکری درون نسل جوان دانشجوئی سالهای 1340-1350 را نشان میدهد.
آنچه که مربوط به اندیشه های جلال آل احمد است ، تا کنون ، در باره این انحراف فکری و بی مایگی اندیشه های او که در کتاب معروف اش ، خدمت و خیانت روشنفکران کاملأروشن و معلوم است ،مقا لات متعددی نوشته شده
است.من در اینجا فقط به یک نکته اشاره میکنم ، که در انتقاد به نوشته های جلال آل احمد ندیده ام .
اولین سئوال و حتی سئوال پایه ای از جلال آل احمد و طرفداران اش اینست ، که آیا جلال آل احمد غرب را میشناخت ،تا بتواند در باره غرب زدگی تئوری بدهد؟یک پزشک ، اگر بخواهد مثلأ یک بیمار مسلول را معالجه بکند ،
باید قبلأ عامل بیماری یعنی باسیل کخ را بشناسد. بعد از شناختن باسیل کخ، نحوهً عمل کرد این میکرب را باید مطالعه بکند، ودر رابطه با بیمار نیز، باید قدرت تشخیص علائم بیماری را داشته باشد. وبعد ازگذشت از ا ین
مراحل، بلا خره داروی لازم و موثر ،و دستورات غذائی و بهداشتی را به بیمار تجویز بکند . روش شناخت علمی ، به نفس خود یک علم است .متا سفانه اغلب مشاهده میشود ، که در بین روشنفکران کشور های عقب مانده ،
شعار و هیجانات را بجای علم و اندیشه بکار میبرند.جلال آل احمد غرب را به معنی علمی آن نمی شناخت ، او فقط شعار میداد.
مهاتما گاندی ، رهبر مبارزات استقلال طلبانه هند، و همچنین ، نلسون ماندلا رهبر مبارزات علیه نظام نژاد پرستی آفریقای جنوبی، هردو در اهداف خود موفق شدند، هردو سالها زندانی شدند زجرکشیدند و تحقیر شدند. ود ر عین
حال در بهترین دانشگاهای امپراطوری استعمار گر انگلستان تحصیل کردند. آندو غرب را میشناختند. آندو معنی و مفهوم حرمت و کرامت انسان را ،که نتیجه قرنها مبارزات آزادیخواهان غرب ، خصوصأ انگلستان است ، به چشم
در سرزمین آن کشور دیده بودند. آن دو در دوران اقامت و تحصیلات خود درک کرده بودند ، که قدرت امپراطوری انگلیس در کجا نهفته است . آندو دیده بودند ،که دموکراسی انگلستان ،و حاکمیت قانون است ، که سا کنین یک
جزیره کوچک با جمعیت محدود را ، بیش از سه قرن ، تبدیل به بزرگترین قدرت، اقتصادی ، سیاسی ، نظامی و در یائی دنیا کرده بود.مهاتما گاندی و نلسون ماندلا ، مخالف و دشمن غرب نبودند و نیستند. آنها خیلی چیزها از
غرب آموخته بودند ،و در این زمینه مدیون غرب بودندو هستند.بالاترین چیزی که اموخته اند ، مبارزه علیه ظلم و بیعدالتی ، همراه با احترام به کرامت و شخصیت انسان . مهاتما گاندی و ماندلا علیه غرب مبارزه نمیکردند ، آنها
علیه ظلم و بیعدالتی مبارزه میکردند. درست به همین خاطر نیز نه تنها موفق شدند ، بلکه تا حد امکان ، بخش مهمی از روشنفکران اروپائی ، از این مبارزات حق طلبانه این دو ملت پشتیبانی میکردند.اگر نلسون ماندلا این شعور
سیاسی را نداشت ، با تمام تبیعض ها و تحقیر ها ئیکه سیاهپوستان آفریقای جنوبی، توسط سفید پوستان بر آنها تحمیل شده بود ، این احتمال وجود داشت که با بقدرت رسیدن سیاهپوستان ، در آفریقای جنوبی سفید پوستان قتل
عام شوند. امٌا دیدید ، که چنین نشد .برای اینکه ماندلا و امثال ماندلا میدانند و اعتقاد دارند ، که همین آفریقای جنوبی وطن سفید پوستان هم هست .ماندلا میدانست که دانش و سرمایه سفیدپوستان آفریقای جنوبی ، یکی از
بزرگترین سرمایه این ملت و مملکت است. هندوستان امروز به رهبری اندیشه های مهاتما گاندی در آ سیا توانست پا یه های دموکراسی را در این کشور عظیم با جمعیتی چندین ملیونی ، با زبانهاو فرهنگهای و ادیان مختلف
برقرار بکند . این موفقیتها دست اور شناخت و درک دموکراسی غرب است . اما پاکستان مسلمان ، از اولین روز استقلال خود، دسخوش بحرانهای سیاسی و کودتا های متعد نظامی بوده است که تا امروز ادامه دارد . آن چیزیکه
مرحوم جلال آل احمد از غرب و فرهنک دموکراسی آن نمیشناخت ، در عوض ، نسخه های زهر و کینه از جها لت را بنام غرب ستیزی در بین جوانان پخش میکرد ، که نتیجه اش همان ولایت مطلقه فقیه است ، که امروز یک
ملت هفتاد ملیونی در هزاره سوم دست به گریبان دینمداران متحجر و قصی القلب است . این یک نمومنه از روشنفکر دینی است .
با به قدرت رسیدن آقای خمینی چه تسویه های خونین راه انداخته شد ، چندین هزار ا یرانی از خانه و کاشانه اش آوراره شدند . انقلاب فرهنگی اسلامی راه انداختند،و شما آقای دکتر سروش یکی از مسئو لین ستاد انقلاب فرهنگی
اسلامی بودید ،که صدها و صدها بهترین با تجربه ترین استادان را از دانشگاهها بیرون کردید. و میخواستید علم را اسلامی و مکتبی بکنید !!!آقای دکتر سروش، شمادر نامه تان که تاریخ 23 تیر ماه 1384 را تیر ما ه را دارد از
فقه فرسوده صفوی انتقاد میکنید ،( ماخذ www.emrouz.info)عجیب است که همین شخص شما یک ماه قبل از آن در سایت خود( ماخذ www.drsoroush.com) در مقاله ای به قلم خودتان با انتقاد از حکمت یونانیان
، با تکیه بر شعر معروف شیخ بهایی مبلغ و مفسر خرافات ،و هم عصر صفویه : ، چند چند از حکمت یونانیان – حکمت ایمانیان را هم بخوان . دل منور کن به انوار جلی – چند باشی کاسه لیس بو علی . بازهم مشغول تبلیغ
خرافات و جهل در بین ملت هستید ! از برکت همین حکمت ایمانیان بود ، که در 8مارس 1722 ، تمام قدرت ظاهری صفویه ، در گناباد اصفهان ،بدست جون 21 ساله محمو د افغان از هم پاشید ! آقای دکتر سروش کی از این
خرافات پروری دست خواهید کشید؟
خوشبختانه همو طن گرامی با نام بسیار گویا همنشین بهار Hamneshine bahar@yahoo.com در سایت دیدگاه www.didgah.net در مقا له ای به تاریخ 23/07/2005با تکیه به گذشته ً آقای دکتر سروش ، و آشنائی
به فقه جواهری ، کاملأ پرده تزویر بعضی از این حضرات روشنفکران دینی را که شما آقای دکتر سروش یکی از پر چم داران آن هستید ، کنار زده و در آخر مقاله سه صفحه ای خود در پارا گراف 4 – به آ قای دکتر سروش
چنین میگود : .... روشنگری های آقای سروش که گاه و بیگاه ، آب در لانه مورچگان میریزد ، بی تاثیر نبوده است . از حق اکبر گنجی هم باید دفاع کرد و زندگی او مهم است و لی آنهمه زندگی که در دوران رونق آقای سروش و
دوستانش در اوائل انقلاب از میان رفت چی؟زندگی نسل رنجدیده ای که به نام عدل علوی و عشق مولوی از این زندان به آن زندان پاسکاری شان کردند ! و در ابتلای سال 67 با فتوای آفتاب دیروز و کیمیای امروز بدار کشیدند
...(افتاب دیروز و کیمیای امروز ، لقبی است که آقای دکتر سروش به آیت الله خمینی در نوشته هایش داده اند.)
2-حزب سازمان یافته به روش بلشویک ها ، سانترالیسم دموکراتیک ، یعنی استالینیزم، وابسته به تزارهای سرخ، که حد اقل برنامه شان در ایران ، برای ایرانی ، تبدیل این کشور به یکی از اقمار شوروی سابق بود. 4 –سازمان فرهنگی و سیاسی ، حوزه های دینی، که بصورت یک شبکه فرا گیر، از شهرهای بزرگ تا روستا های کوچک و دور مانده، تو سط روحانیون ، بظاهر نامرئی ادره میشد. این شبکه ، بنام دین و شریعت و اجرای ا
دکتر شریعتی تئوریسین روشنفکران دینی .
کمتر شخصیتی را میتوان در 40 سا ل گذشته ایران سراغ داشت ، که به اندازه ، مرحوم دکتر علی شریعتی ، توانسته باشد ، این چنین از جنبه ًفکری و عقید تی ، در بین قشر جوان ، خصوصأ قشر دانشجوئی آن سالها ، تاثیر
گذار باشد. وقتیکه جامعه شناسان ، کلمه Phénomène یا پدیده بکار میبرند، درست در همین زمینه است ، که این کلمه بکار گرفته میشود . دکتر شریعتی یک پدیده ای در جامعه ا یران آنروزی بود ، که هنوز این پدیده
طرفداران بیشماری دارد. من سعی کردم در تاریخ معاصر ، شخصیتی همطراز مرحوم شریعتی پیدا بکنم ، که تا بتوانم ، از طریق آن شخص، پدیده دکتر شریعتی ، که در اوج قلٌه روشنفکران مذهبی جای گرفته است ، به جامعه
امروز ایران معرفی بکنم. مروحوم دکتر علی شریعتی ، احمد فردید ، یا جلال آل احمد نبود ، او با اسم خود دو عنوان دانشگاهی را نیز، حمل میکرد : آقای علی شریعتی ، دکتر در جامعه شناسی از فرانسه .همین عنوان
دانشگاهی ، که چقدر حقیقت داشت ، که بعدأ به حساب و حقیقت آن خواهیم رسید؛ در جامعه آنروز ایران به ایشان یک مقام و منزلتی میداد ، که احدی جرعت نمیکرد ، که گفته ها و نوشته های او را زیر سئوال ببرد . همین
حضرات بودند ، که از آیت الله خمینی که تمام عام و دانش اش چهار جلد احکام فقهی بود ، امام سیزدهم ساختند .
کسانیکه تاریخ انقلاب بلشویکی روسیه را دقیق مطا لعه کرده باشند ، میدانند ، که در بین رفقا و همرزمان لنین ، که هسته اصلی کمیته مرکزی حزب بالشویک را تشکیل میدادند، ژوزف استالین ، از لحاظ دانش سیاسی و فرهنگ ،
کم سواد ترین آنها بود . در صورتیکه سایرین بخاطر اقامتهای طولانی شان در کشورهای اروپای غربی خصوصأ آلمان فرانسه ، انگلستان ، اطریش و سویس ، نه تنها به جند زبان خا رجی تسلط داشتند، بعلاوه فرهنگ و ادبیات
این کشور ها را که بمراتب پیشرفته تر از روسیه نیمه صنعتی با نظام فئودالیته عقب مانده بود آشنائی داشتند . .با وجود این همین استالین مرد خشن و بیسواد کمیته مرکزی حزب بلشویک ، بیش از 80 درصد ، با فرهنگ و یاران
با فرهنگ لنین را در دادگاه های کذائی معروف به دادگاه مسکو، به اتهام جاسوس امپریالیسم اعدام کرد.این سخن معروف است ، که میگویند ، از تروتسکی خواستند ، که خصوصیات و شخصیت استالین را در یک جمله تعریف
بکند. تروتسکی چنین جواب داد : در رذالت نابغه ترین فرد جهان است . منظور این است که در بدترین نظامهای استبدادی و پلیسی است ، که تبادل اندیشه و افکار کاملأ مسدود میشود . هیچکس جرئت و جسارت نمیکند ، که
در مقابل اندیشه های خرافی ،و بی پایه و بی مایه زبان بگشاید . چون آنأ با انواع انگها ،و تهمت ها روبرو میشود .
بزرگترین تئوریسین و پدیده روشنفکری دوران استا لین ، به عبارت دیگر سوسیالیزم واقعی ، تحت رهبری پدر ملت ، و پرولتاریای جهان تاوریش استالین !!! شخصی بنامAndrei Alexandrovitch (تولد 1896
مرگ 1948 )معروف به JDANOV بود . ژدانف از سال 1915 وارد حزب بلشویک شد ، ودر 1927 در زمان استالین به کمیته مرکزی حزب کمونیست شوروی انتخاب گردید. ودر محاکمات 1937 مسکو، که منجر به اعدام
بخش مهم همرزمان لنین شد نقش اساسی داشت و از تز استالین دفاع میکرد .ژدانف در سال 1946 به مقام دبیر سومی حزب کمونیست رسید این مرد خود راتئوریسین و نظریه پرداز در زمینه های اقتصاد ، سیاست ، فلسفه ،
جامعه شناسی ، ادبیات ، هنر ، موسیقی ،در جامعه استبداد زده روسیه جا میزد . البته بدون آنکه در هیچ یک از این رشته ها تخصص و تحصیلاتی داشته باشد. در این تئوری سازی ها ژدانف تا آنجا پیشرفت که حتی در علم
ژنتیک نیز تئوری از خود گذاشته است ، که سا لها مایه تمسخر ژنتیسین های معروف جهان قرار گرفته بود . تاوریش ژدانف ، با نبوغ علمی اش ! این تئوری را بیرون داده بود ، که در نوع بشر ، ژن های بورژوازی و ژن های
پرولتاریائی وجود دارد ! از آنجائیکه ژدانف به دستگاه حکومتیتعلق داشت ، کسی جرئت نمیکرد ، که جلو این شبه تئوری های این دانشمند ا ستالینیست را بگیرد.
شخصیت و زندگی روشنفکری، و آثار دکتر علی شریعتی ، نیز بمانند ، تئوری ها ی ژدانف ، یک پد یده اجتما عی جامه ایران است. من راقم این سطور بعنوان یک جامعه شناس ، اغلب آثار دکتر علی شریعتی را مطالعه کرده
ام ، که هیچ کدام از این نوشته ها ارزش علمی و دانشگاهی ندارند، برای اینکه این ادعا ی من جنبه اتهام و بی پایه بودن نداشته باشد ، خوانندگان را به مقاله ای با قلم دکتر علی شریعتی ارجاع میدهم عنوان این مقاله که در 10
فروردین 1384 با شماره کد خبر 22866 در سایت باز تاب (www.baztab.com) چاپ و منتشر شداست چنین است : بی حسین شراب و نماز یکی است . مقاله با این جملات شروع میشود :... اکنون شهیدان مرده اند و ما
مرده ها زنده هستیم . شهیدان سخنانشان را گفتند ، و ما مخاطبانشان هستیم ، آنها که گستاخی آن را داشتند ، که وقتی نمیتوانستند، زنده بمانند ، مرگ را انتخاب کنند، رفتند و ما بی شرمان ماندیم ، صدها سال است ، که مانده
ایم و جا دارد که دنیا بر ما بخندد، که ما ، مظا هر ذلت و زبونی ، بر حسین (ع) و زینب و مظاهر حیات و عزت می گرییم ، و این یک ستم دیگر تاریخ است که ما زبونان ، عزادار آن عزیزان هستیم .
این نثر بسیار زیبا ، نزدیک به شعر ، نوشته شده است ، فاقد کوچکترین تحلیل جامعه شناختی ، از واقعه کربلا ست. در واقع یک نوع روضه خوانی است ، که از زبان یک روضه خوان فوکول کراواتی خارج میشود.در جامعه
ایران که اکثریت ، ملت پیرو مذهب شیعه هستند، احترام به خاندان حضرت محمد (ص) ، خصوصأ ، شهادت حضرت حسین (ع)جای خود را دارد. حتی زنده یاد خسرو گلسرخی ، که خود یک مارکسیست بود، در بیدادگاه، محمد
رضا شاه ، از وا قعه عاشورا و ا حترام به ا مام حسین ، با تمام خلوص نیت و خضوع یاد میکند. مسئله اینجا ، مسئله ا حترام به باور های دینی و مذهبی دکتر شریعتی نیست . باورهای دینی و مذهبی او بمانند باور های دینی
و مذهبی ملیاردها انسان روی زمین محترم است . اینجا سخن از جایگاه یک روشنفکر و یک جامعه شناس در جامعه است ، که هرکدام از جملات و کلمات اش ، یک بار ، فرهنگی و سیاسی دارد . خود همین عنوان مقاله ، و
گذاشتن کلمه نماز ، در کنار کلمه شراب ، آیا برحسب تصادف و ، برای زیبائی جمله بکار برده شده است ؟ مسلمأ نه .این عنوان مقاله بار سیاسی دارد . اگر دکتر شریعتی جامعه شناس واقعی بود ، هرگز این عنوان را بکار
نمیگرفت . بیش از یک ملیارد مسلمان در جهان زندگی میکنند ، که نزدیک به 900 ملیو ن آنها ، ضمن احترام به خاندان پیامبر ، اهل تسنن هستند، و واقعه کر بلا را از دید باور های شیعه تحلیل نمیکنند. همین 900 ملیون
مسلمان اهل سنت ، در زوز نماز میخوانند و عبادت به خدا و پیامبر اسلام را بجای میاورند ، چگونه یک فرد به اصطلاح روشنفکر دینی ، جامعه شناس بخود اجازه میده ، که نماز ملیونها مسلمان را با شراب برابر بداند ،و آ نرا
این چنین تبلیغ بکند ؟اگر دکتر شریعتی ، و پیروان آن از فقه فرسوده ً صفوی متابعت نمیکنند ، پس چکار میکنند ؟ وانگهی یک روشنفکر ، یک دانشگاهی تاریخ را از منظر علمی تحلیل و بررسی میکند ، نه از منظر باور های
دینی و ایمانی . مورخین بسیار ، معتبری در دنیا هستند، که تخصصشان مطالعه ادیان از منظر تاریخ است . بخشی از این مورخین ، شخصیتهای بسیار مئو من و پای بند به اصول دین و مذهب خود هستند . اما علنأ اعتراف
میکنند، که ما در کار بررسی و تحلیل تاریخ ادیان در هنگام کار ، باور های دینی مان را د خا لت نمیدهیم ، که کار تحقیق و پژوهشی ما ، از جنبه علمی خارج نشود .در صورتیکه زنده یاد دکتر علی شریعتی ، این اصل را
رعایت نکرد ه است .
آیا دکتر علی شریعتی ، واقعآ دکتر در جامعه شناسی بود ؟
همانطو ریکه در با لا اشاره کردم ، رشته تحصیلی من ، جامعه شناسی و تخصص ام جامعه شناسی سیاسی است. اگر حمل بر خود خواهی نکنم ، بخاطر رشته تحصیلی ام ، در جایگاهی قرار دارم ، که از طریق مطالعات آثار
دکترشریعتی ، به جامعه شناس بودن حقیقی ، یا کذائی او پی ببرم. همچنانکه یک ادیب سخنور ، از نوشته ها و آثار یک فرد را که ادعای ادیب بودن را دارد ، متوجه میشود ، که صاحب این نوشته ها ، تا چه حد به ادبیات و هنر
کتابت آشنائی داشته است.در علم جامعه شناسی ، یکی از دروس با اهمیت و اجباری ،که دانشجویان مجبور به آموختن آن هستند، روش شناسی یا به زبان اروپائی Méthodologie - ، ا ست. روش شناسی مختص جامعه شناسی
نیست . تمام علوم روش شناسی مختص خود را دارند .روش شناسی متکی بر عقل و خرد ، تجربه و دانش ، به ذات خود یک علم است. ما در هیچ تحقیق و پژوهش ، بدون یک روش عقلی و علمی ، به نتیجهً منطقی و قابل قبول
عقل نخواهیم رسید . بعنوان مثال ، آیت الله خمینی در توضیح المسائل ، چنین مینویسد :تنها اگر قانون قصاص ، دیات ، حدود اسلام ، یکسال عمل شود، تخم بیداگری ، دزدی ها ، بی عفتی ها ی خانمانسوز از کشور برچیده
میشود .(ماًخذ مقاله ای با عنوان :موعظه ی روشنفکر مذهبی و رمان به قلم مهدی استعدادی شاد. سه شنبه 28 تیر ماه 1384 .سایت ایران امروز ) 27 سال است که در ایران ولایت مطلقه فقیه قوانین قصاص ، دیات ، حدود
اسلام اجراء میشود و در عین حال جنایات ،دزدی ، فساد ، فحشا ، اعتیاد ، به عفتی ، بنا به گفته و آمار مسئولین اداری کشورکاملأ بر عکس باور آ یت الله زعیم عالیقدر و رهبر مستضعفان جهان !!!، روز بروز بیشتر شده
است . معلوم میشود که آیت الله خمینی و جانشینان ایشان ، از مدیریت جامعه و مملکت آ گاهی علمی و تجربی ندارند ، و متاسفانه ، هنوز که هنوز است با عناد ، عدم لیاقت خود را در این کار بزرگ ، یعنی کشور داری ،
اعتراف نمیکنند..سیاست و مدیریت کلان علم است ، ربطی به فقه و شرعیات ندارد .
در تمام نوشته های دکتر شریعتی ، که در حقیقت ، یک نوع روضه خوانی است ، بمانند ، گفته های آیت لله خمینی ، نشانه ای از روش شناسی علمی ، وجود ندارد . لذا برای من بسیار مشکل است که قبول بکنم ، دکتر
شریعتی ، واقعأ جامعه شناس و دکتر در جامعه شناسی بوده باشد. به همین خاطر نه تنها در نوشته هایم ، عنوان دکترا ی ایشان را بین گیومه میگذارم ، در ظمن میخواهم این مسئله را برای همیشه برای خود ،پیروان دکتر و
ملت ایران روشن بکنم.
در دانشگاه های فرانسه یا هر دانشگاه معتبر دنیا ، در رشته جامعه شناسی ، تا درجه لیسانس ، دانشجویان این رشته مجبوربه خواندن مواد درسی زیر و گذراندن امتحان هستند .

جامعه شناسی کار 12-جنبشهای کا رگری ، و بیمه های اجتماعی.
اینها تازه دروسی هستند ، که دانشجویان بعد از گذراندن آنها موفق به در یافت لیسانس در جامعه شناسی میشود . دوره ً فوق لیسانس ، دوره ً کار آموزی ارشد ،و دوره دکترا ، خود درسهائی دارد ، که حد اقل 4 سال و بعظأ تا 5
یا شش سال بسته به استعداد و امکانات زمانی ، برای دانشجویان خارجی بسته به تسلط به زبان فرانسه علمی طول میکشد . یک دانشجوی پزشکی ، وقتیکه میخواهد دوره تخصص اش را بگذراند ، مسلمأ فبلأ باید دوره کامل
پزشکی عمومی را گذرانده باشد . من از تمام کسانی که از نزدیک و یا دور دکتر شریعتی را میشناختند، حتی امروز ، اندیشه ها ، آثارو نوشته های او را بعنوان مرجع فکری تائیدی خود میدانند 2 سئوال دارم .


من راقم این سطور ، در مقابل این دو سئوال ، شما آقایان دکتر عبد الکریم سروش ، عزت الله سحابی ، دکترمحسن کد یور ، سعید حجاریان ، علی رضا علوی تبار ، و تمام روشنفکران دینی ،و ملت ایران را به شهادت
میطلبم ، که در صورت صحت رشته تحصیلی دکتر شریعتی با دروس ذکر شده در بالا ، همراه با مدرک دکترای معتبر و با ارزش علمی و آکادمیک ایشان ، تعهد اخلاقی میدهم ، که بنام دکتر علی شریعتی به دو دختر بچه ایرانی
، از خانوادهً فقیر ، از سال اول دبستان ، تا دورهً پایانی دبیرستان آنها دو بورس تحسیلی میدهم ، و هزینه های خوراک ، پوشاک ، کتاب های آنها را تامین میکنم .. و از خانواده و دوستان ایشان علنأ معذرت میخواهم ،که من
ارزش علمی این عزیز از دست رفته را نمیدانستم .
اما اگر ثابت شود ، کهدکتر شریعتی دروس پایه ای لیسانس در جامعه شناسی را نخوانده است ، و دکترای ایشان یک دکترای فاقد ارزش علمی خصو صآ در جامعه شناسی است ، ، از شما عزیزان خواهش دارم که با اعتراف
خودتان ، ملت ایران را از این راه خطائی که سالهای سا ل است این نوع دکتر ها و روشنفکران کشانده اند ، و از آیت الله خمینی امام سیزدهم ساختند ، آگاه سازید.در ضمن یاد آور میشوم ،دلیل اینکه چرا من این دو بورس
تحصیلی را به دو دختر بچه خانواده فقر ایرانی میدهم ، اینست ، که متاسفانه از روزیکه در ایران ، اسلام ناب محمدی حاکم شده است ، رواج تعدد زوجات، چه عقد دایم ، چه موقت ، متاسفانه دختر بچه های خانواده های فقیر
ایرانی ، وسیله شهوترانی ، پیرمردان رذل و پست قرار گرفته اند ، که این عمل در ذات خود از لحاظ اخلاقی و اجتماعی جنایت است .چه بسا تحصیل این دختر بچه ها ، در آینده آنها را از دست این دیو صفتان شهوت پرست
نجات بدهد.
معمای روشنفکری دینی در ایران امروز.
روشنفکری ، یک تکامل آگاهی ، وجدانی و فرهنگی است .آ گاهی انسان از قوانین حا کم در طبیعت ، در جامعه ، بکمک عقل ، منطق ، اندیشه آزاد ، تسلط بر علوم ، تجربه علمی ناشی میشود . روشنفکری صنف و حرفه نیست .
به صرف اینکه کسی تحصیلات دانشگاهی ، و یا حوزوی دارد ، و یا اینکه لباس مدل اروپائی میپوشد ، کروات میزند ، و یا عمامه به سر ، لباده و قبا به تن میکند ، روشنفکر محسوب نمیشود . همچنان نیز ما نمیتوانیم ، فردی را
که تحصیلات ممتاز دانشگاهی دارد ، و یا فرد دیگری را که سالها ی سال تحصیلات فقهی ، الهیات کلامی و فلسفی دارد روشنفکر بحساب بیاوریم . بعنوان مثال ، در ایالات متحده ً امریکا ، جراٌحان چشم پزشک بسیار بسیار
حاذق ، و با تجربه وجود دارند ، که چشمان کوکان خیابانی کشور های فقیر امریکای لاتین را که توسط باند جنایت کاران ، در آورده میشوند، و به کلنیک های این جراحان میفروشند، همین پروفسور های چشم پزشک ، این
چشمان کودکان فقیر ، به پیرمردان ملیارد امریکائی که به نابینائی و پیر چشمی دچار شده اند ،در مقابل دست مزد گران پیوند میزنند .در صورتیکه همین پرفسور ها هم تحصیلات بسیار با ارزش دانشگاهی دارند ،و هم میدانند
،که آن چشمها ، چشمان کودکان فقیر و مظلوم آمریکای لاتین است .و یا در جهان شریعتمداران نیز صاحب آثار گرانقدر فقهی ، علمان دین بودند ، و هستند ، که بخاطر شهوت قدرت و ثروت ، باعث جنگهای خونین مذهبی ، و
قتل های متعددی شده اند.
سه اصل جوهری ، شخصیت روشنفکر را ، از سایر افراد جامعه مشخص میکند .


فردی ، فقط در جامعه ایکه ، آزادی اندیشه و بیان ، عدالت ، و برابری در مقابل قانون ، حکم فرما باشد ، شخصیت انسان همراه با فضیلت و کرامت رشد میکند.
در جوامع سنتی و عقب مانده از علوم و دانشهای جدید ، چون ایران ، کتابت و قضاوت ، دیوانسالاری کشور ، قرنها در دست روحانیون بود . این قشر را در جامعه علما ، قضات ، دیوانسالاران و کا تبان کشور مینامیدند .قرنها
اولادان این علما نسل اندر نسل ، بصورت ارثی به این شغل و مقام میرسیدند. با تو سعه و رشد علوم جدید ، ، بخشی از فرزندان روحانیون و علمای دینی ، برای تحصیل به رشته های علوم جدید روی آوردند . حتی بخشی از آنها
مبتکر و عامل خدمات ارزنده ، برای ملت و مملکت شدند ،و نام نیکی از خود بیادگار گذاشتند. اما بخش دیگر ، ، در همان لباس روحانیت با اندیشه ها و برداشت های قرون وسطائی از دین باقی ماندند. بخش دیگری از این
روحانی زادگان اگر چه لباس روحانیت را ترک کردند، و حتی به تقلید اروپائیان همراه با کرواتهای مارک کریستین دیور ،و حتی با تیتر های دانشگاهی ، دکتر فلان ،و مهندس فلان ، خود را در جامعه قالب کردند ، امٌا تمام این
دگرگونی ها ، فقط جنبه ظاهری دارند . اگر لایه های ظاهری ، این نسل بینا بین ، این دکتر مهند سها ی روحانی زادگان را برداریم ، به راحتی مشاهده خوایم کرد که هیچ تحول و تکامل ، بر مبنای و معیارهای ارزشی ، و سه
اصل جوهری روشنفکری ، درآنها مشاهده نمیشود . تنها فرق این روشنفکران دینی با پدران روحانی شان در این است ، که اندیشه های خرافی پدرانشان را با چند کلمه و جمله اروپائی ، بمانند زرورق پوشانیده ،و در جامعه
ایرانی غرق در جهل و خرافات ، و استبداد حاکم ، تقیم ملت ، خصوصأ قشر جوان تشنه آگاهی میدهند. سازمان مجاهدین خلق ، که در ایده ئولوژی انحرافی و بی پایه شان، میخوا ستند، از قران مجید به کتاب کتاب کاپیتال کارل
مارکس برسند، و از حکومت علی (ع) امام اول شیعیان ، به جامعه بدون طبقاتی کمونیزم مارکس ، که خود نیز نوعی خیا لپردازی است ؛ برسند ، نمونه این خطا های فکری و عقیدتی است ، که روشنفکران مذهبی هنوز که
هنوز است ، دچار آن هستند.در همین نامه هم آقایان سروش سحابی ، کدیور حجاریان ، و علوی تبار علنأ به خطای خود اعتراف میکنند ، امٌا هنوز هم دنبال عدل علوی و عشق مولوی هستند .
در قانون اصل تنوع انواع و تنازع بقا ، که داروین مبتکر آن است ، در مطالعات فسیلها ( سنگواره ها )، بازمانده از دوران دوم زمین شناسی ، در گذر و تکامل خزندگان ، به پرندگان ، ما به فسیلی بر خورد میکنیم ، که نام علمی
آن آرکو پتریکس (Archopétrix) است . این فسیل حیوانی است ، به حثه یک مرغ خانگی ، با این مشخصات ، که مثل خزندگان دارای آرواره ، دندان و دم است ، و مثل پرندگان منقار و بال دارد .اما نه قادر به پریدن و نه قادر
به خزیدن است .روشنفکران دینی جامعه ایران امروز ا یران آرکو پتریکس های زمان معاصر هستند، ، که در اصل در حال گذر از دوره ً باورهای خرافی خود ، به قدرت درک و شعور عقلانیت و تجربه و منطق علمی هستند.
این گذر نیز بخشی از قوانین تکامل و دگرگونی جوامع بشری است . انسانی که میتواند سفینه ای را به فاصله سه ملیارد و پانصد ملیون کیلومتر از زمین بفرستد ،و این مسافرت 7 سال طول میکشد ،و در این فاصله ، آ ن سفینه را
از زمین هدایت میکند، چنین انسانی مثل انسانهای قرون وسطی بادیه نشین ، که با اسب و شتر مسافرت میکردند، فکر نمیکند . در عین حال برای یک روشنفکر، معنویت ، تقوی ، عدالت خواهی ، و احترام به ارزشهای معنوی
انسان جهان شمول است، تابع زمان و مکان نیست.
دین از منظر جامعه شناسی .
-چرا به شما آقایان سروش ، سحابی ، کدیور ، حجاریان ، علوی تبار، عرض میکنم ، که امروز هم راه خطا میروید ، شما مبارزان سیاسی ، و تلاش برای استقرار دموکراسی در ایران، دین ،و مذهب شیعه را خمیر مایه ایده
ئولوژی سیاسی خود قرار داده اید ، ودنبل عدل علی و عشق مولوی میگردید .تاریخ نشان میدهد ، در هیچ کجای دنیا ، ملتها نه از طریق دین و مذهب ، ونه از طریق بی دینی و لا مذهبی و تبلیغ آن ، به آزادی و دموکراسی نرسیده
اند . انگلستان قرن هیفدهم ، اتحاد جماهیر شوروی قرن بیستم ، نمونه هائی تاریخی این دو اصل هستند، و ایران امروز هم جلو چشمان ماست . بعنوان یک جامعه شناس ، چند سطری در باره ادیان از منظر جامعه شناسی
خدمتتان عرض بکنم ، شاید متوجه بشوید ، که اشتباه شما کجا ست. در بالا اشاره کردم ، که برای من سخت مشکل است که یک لحظه باور بکنم ، مرحوم دکتر شریعتی ، جامعه شناس بود . اگر ایشان جامعه شناس بود ، هرگز
آن آثار ایکه به او نسبت میدهند نمینوشت . برای من دکتر شریعتی روضه خوان و مداح اهل بیت بود . ا لبته این صفت را بعنوان توهین تحقیر حساب نکنید . موضوع ، وقتی مسئله دار میشود ، که فرد بدون داشتن تخصص علمی
، خود را بر جامعه بیسواد ، و یا کم سواد ، غرق در جهل و خرافات ، ناشی از حا کمیت قرنها استبداد شاهی و شیخی ، جامعه شناس قالب میکند.
جامه شنا سان ایکه ، در جامعه شناسی ادیان تخصص دارند، ، ادیان را از سه بعد مطا لعه میکنند.


3- ادیان از منظر تاریخ
در طول تاریخ بشریت، از جوامع ابتدائی تا جوامع پیشرفته ، از قطب شمال تا قطب جنوب ، از شرق تا غرب ، شما جامعه ای پیدا نمیکنید ، که باور های دینی و باور به قدرتهای ماوراء طبیعه (متا فیزیک )در آن جایگاهی نداشته
باشد. چرا این چنین است ؟ آنتروپولوژی ادیان به این مسئله چنین جواب میدهد انسان تنها حیوانی است ، که بعد از تولد ، هنوز کامل نیست ..سایر حیوانات بعد از تولد ، بخاطر ضعف جسمانی ، به تعاون و کمک مادر احتاج دارد
، این مدت نسبتأ کوتاه است ، حیوانات دوران تکامل خود را در شکم مادر ، یا در درون تخم خارج از شکم مادر گذرانده است . اما انسان حیوانی است دو بعدی . بعد طبیعی (Naturel) و بعد فرهنگی (Culturel). انسان به
درجهً انسانی نمیرسد ، مگر آنکه بعد فرهنگی خود را در درون جامعه ایکه زندگی میکند ، کامل بکند . در همین تکامل بعد فرهنگی است ، که انسان صاحب قدرت درک ، اندیشیدن ، قدرت دادن ارزش ، و نقد ، و نقد پذ یری
میشود.در تکامل همین بعد فرهنگی جوامع بشری است ، که باورهای دینی ، و ایمان به قدرتهای ماوراً الطبیعه شکل میگیرند. به عبارت دیگر ، باورهای دینی ، ساخته و پرداخته خود انسان های صاحب فرهنگ است . بهمین
جهت نیز مشاهده میکنیم ، که انسانهای اولیه همان اندازه که بعد فرهنگی شان بخاطر عدم شناخت ، از قوانین طبیعت ،و جامعه محدود و ساده بود ، باور های دینی شان نیز ساده و محدود بود .هزاران سال طول کشید ، که تا
بشریت ، در یک بخش از کره خاکی ، به باور ، وحدانیت خدا رسید . این واقعیت ها بخشی از تاریخ فرهنگ بشریت ،و آگاهی اوست. امّا آنچه که تا امروز در انسان باقی مانده است ، و مسلمأ نیز جاودانه خواهد بود ، بعد
معنوی انسان صاحب فرهنگ است . این انسان معنوی و صاحب فرهنگ در جستجوی آن قدرت معنوی است ، که اورا از پستی ها و پلشتی ها دور نگاه دارد و انسان میخواهد به آن حدازمعنویت برسد که افلاطون از آن بنام( la
thôria) ( که هیچ ربطی با معنی با( La théorie)رایج در زبانهای اروپائی امروز ندارد، انسان معنوی در آن La Thôria غرق و ادغا م میشود).آن معنویات نیز جز در روح خود انسان نیست .امانئول کانت ، از آن در
مفهوم فلسفی کلمه روح متعا لیه (( Esprit Transcendantal بکار میبرد، که انسان در جستجوی آن است این روح متعالیه نیز چیزی نیست جز شناخت خویشتن خوش ، و پالایش آن تا رسدن به آن روح متعالیه ، که بهترین
تصویر آنرا در داستان منطق الطیر شیخ عطار ، پرواز دسته ای از پرندگان در جتجوی سیمرغ اسطوره ای است ، که در نهایت به منزلگاه ،و آگاهی باطن فقط سی مرغ میرسند. دو هزار و پانصد سال پیش ، سقراط در نقد فلسفه
اش ، در باره! خدایان یونان میگوید : من خرد خدایان یونان را نفی نمیکنم ، اما من به عنوان انسان این خرد را نمیتوانم درک بکنم . چون که خرد من انسانی است . صاحبان قدرت و ثروت ، سقراط را به عنوان توهین به مقدسات
مردم ، مثل ایران امروز به دادگاه روحانیت کشیدند. و بودند ، مثل آیت الله مصباح یزدی آنزمان ، مرگ سقراط را میطلبیدند ، که به عزت و عظمت خدایان یونا ن توهین شده است .بعلاوه این فکر ها و عقیده ه ها ، جامعه را به
تباهی میکشد . این دادگاه ، دو راه پیش سقراط گذاشت ، یا مرگ ، و یا تبعید .سقراط مرگ را پذیرفت ، چون برای سقراط ، تبعید همان مرگ بود او بر این باور داشت ، که اگر نتواند آزادانه فکر و اندیشه خود را بیان بکند ،
زندگی کردن برای او ارزش ندارد .بعد از سقراط میبنیم ، حتی در بطن جوامع توحیدی ، صاحبان قدرت و ثروت ، بنام دین و مذهب ، قرنها ، جنگهای خونین مذهبی راه انداخته اند ، و این جنگها باعث قتل و بی خانمانی ملیونها
انسان شده است .اگر چه حضرت مسیح ، برای خود دولتی و قدرتی نساخت ، ولی از روزیکه کنستانتین اول ، امپراطور روم باستان در سال 332 میلادی مسیحیت را قبول کرد ، و این دین تبدیل به دین حکومتی شد ، ارتش
روم باستان ، به بازوی مسلح مسیحیت تبدیل شد ، و این دین را به دور ترین نکات اروپا با خود برد . بعد ها پاپها بودند ، که خود را نائب حضرت مسیح ، و مبلغ مسیحیت ، به دنیا ی آن زمان تحمیل کردند ،و جنگهای صلیبی
راه انداختند . در صورتیکه هدف قدر تهای اروپائی آن عصر تسلط بر سرزمین مسلمانان ، خصوصأ تسلط به راه استراتژیک اد ویه و ابریشم ، و سرزمین های مسلمانان بود . اگر مسیحیان در جنگهای صلیبی شکست نمیخوردند، و
برای یافتن راه دریائی ادویه هندوستان و ابریشم چین ، دل به دریا نمیزدند، به کشف قاره آمریکا در اواخر قرن پانزدهم ، موفق نمی شدند.در سال 632 میلادی حضرت محمد (ص)در مدینه فوت کرد ، درست یک قرن بعد در
سال 732 ، مسلمانان در پواتیه ، قلب فرانسه بودند ،و در قسمت های شرقی ، تا غرب چین ، یعنی کاشغر ، پیش رفته بودند . مسلمأ مسلمانان با نقل و نبات ، گل و شیرینی ، چنین امپراطوری عظیم را به تسلط خود در نیاورده
بودند . این مسئله مختص مسیحیت ،و اسلام نیست .در دوران قدر قدرتی امپراطوری ایران باستان ، پادشاهان دست در دست ، موًبدان ، ریشهً مانویان ،و مزدکیان را در ایران ، بنام دین خشکاندند. همین کار را پیامبران پادشاه
قوم بنی اسرائیل ، با دشمنان خود کردند. ما این واقعیتها را در در تاریخ معاصر خود شاهد هستیم ، وقتیکه کمونیستها اندیشه های مارکس را تبدیل به ایده ئولوژی حکومتی خود کردند، اینبار بی د ینی را تبدیل به دین خود
کردند . در های کلیساها را بستند، و مانع اجرای مراسم دینی در کشور های کمونیستی شدند . قبل از آنها ، در انقلاب کبیر فرانسه ، انقلابیون ، اموال کلیسا ها را مصادره کردند ، و کلیسا ها را تبدیل به مدرسه و بیمارستان
نمودند.تبلیغات ضد دینی ، برای انقلابیون ، دین تازه ای شده بود .اما ملاحظه میکنیم ، که بعد از فروپاشی نظام های کمونیستی ، و فروکشی آتشهای انقلاب فرانسه ، دوباره ملتهای فرانسه و روس و سایر کشورهای کمونیست ، در
های کلیسا ها را باز کردند ،وا مروز هرکس بر مبنای باورهای خود ، به عبادت دینی ا ش ادامه میدهد .درست در همین نکته است ، که روشنفکران ، و آزادیخواهان ایران، باید توجه بکنند، جنبشهای آزادیخواهی ، جنبشهای ضد
دینی نیست . بخش اکثریت ایرانیان قبل از انقلاب هم مسلمان بودند ، امروز هم مسلمان هستند ، و بعد از جمهوری اسلامی هم مسلمان خواند بود . جنبشهای آزادیخواهی ، قرار دادن دین در جایگاه واقعی است ، که آن جایگاه ،
جدائی دین از حکومت است .
جان لاک (John Locke 1632-1704)فیلسوف معروف انگلستان در فرن هیفدهم ، که خود شاهد قتل و ویرانی های جنگهای مذهبی در وطن اش بود ، و شخصأ نیز آدم مئومن و با ایمان بود ، در تمام آثارش ، در باره
جایگاه دین در جامعه از تز جدائی دین از حکومت ، دفاع میکند . لاک میگوید : دین اجباری انسانها را دروغگو و مزور بار میاورد . و اضافه میکند ، هیچ قدرتی ، با هیچ نیروئی نمیتواند از ایمان قلبی و صادقانه یک فرد آ گاه
شد ، چه بسا شخص بخاطر ترس ، یا دسترسی به ثروت و قدرت به دروغ تظاهر به دینداری میکند . این عمل خود بزرگترین جفا به دین است . در ایران ولایت مطلقه فقیه از این مزوران و درغگویان ، که در نهایت باور ها
ایمانی و دینی را ملت را به تاراج برده اند کم نیستند.دررونامه کیهان یکشنبه چاپ 25مرداد ماه 1377 نقل قولی از ایت الله صدوقی ، با عنوان : در سایه خورشید کرامت . چنین میخوانیم : ما مسافرتها ئی با امام کرده ایم ، در
مسافرت مشهد، یک اخلاق پدرانه ای نسبت به ما مبذول میداشتند. وقتی از ارض اقدس بر میگشتیم ، در بین راه روسها برای بازرسی ، جلوی ماشین ما را گرفتند.در آن زمان قسمتهایی از ایران زیر نظر دولتهای شوروی و امریکا
و انگلیس بود. همگی پیاده شدیم و چون امام از اول تکلیف ، مراقب نماز شب بودند، و این عمل صد درصد از ایشان ترک نشده بود ، بعد از پیاده شدن خواستند، که نماز شب بخوانند. آن جا وسط بیا بان بود و آبی وجود نداشت.
یک وقت نگاه کردیم ، ناگهان آبی جاری شد و ایشان آستین با لا زد و وضو گرفت بعدأ نفهمیدیم ، که وقتی ایشان نمازش تمام شد ، چرا دیگر آب نبود . کدام مسلمان شیعه مذهب صاحب عقل و شعور و صداقت و وجدان دینی
میتواند، این حرفها را باور بکند ، وقتیکه مدت 14 قرن در گوشش روز عزاداری عاشورای حسینی (ع) میگویند، خود و فرزندان آن حضرت ، که اولادان پیامبر اکرم (ص) بودند ، در کربلا تشنه لب شهید شدند ، اما از(
معجزه !!! ) قدرت غیبی ، آب برای آ یت لله خمینی برای وضوع جاری شد ؟ روابط آیت الله مشکینی ، و یا آیت الله مصباح یزدی با امام زمان (ع) خصوصا در مسا ئل انتخاباتی و سیاسی نیز از این نوع تحمیق ملت ، و حتی
ظلم به باور های دینی مردم است . جان لاک بی جهت نگفته است ، که دین اجباری انسان را دروغگو و مزوّر ببار میاورد.
نباید فراموش کرد ، اصلی هست در فلسفه که میگوید ، هر اندیشه فلسفی اگر حاضر به قبول دیا لکتیک نشود ،( منظور از دیالکتیک در اینجا مجادله و تبادل فکری ، و قبول منطق )نشود مسلمأ از بین میروداگر روحانیون ایران
، واقعأ درد دین دارند، باید مثل سایر روحانیون ادیان مختلف ، واقعیت های زمان رادرک بکنند . در طول تاریخ ، ادیانی همراه با خدایان خود آمده و بعد از مدتها ، از صحنه روزگار حذف شده اند. خدای مانویت ، خدای
مزدکیان ، و خدایان یونان ، روم ، مصر باستان ، از باورهای مردم کنار گذاشته شدند.ما امروز فقط در تاریخ از آن ادیان و خدایان یاد میکنیم.
داوید بن گوریون ، بنیانگذار کشور اسرئیل ، از صیهونیستها و سوسیالیستهای معروف قوم یهود بود . او علنأ اعتراف کرده است ، که به خدا باورندارد ، اما به قوم یهود باوردارد، و همیشه تورات مقدس را دم دست خود داشت
. منظور داوید بن گوریون این بود ، که من به باور های دینی قوم یهود احترام میگذارم ، و اگر قرار باشد ، دولت مستقلی برای قوم یهود بسازیم ، نباید باورهای دینی قوم یهود را که بخشی از هویت آنها ست فراموش بکنیم. منتها
رهبران سیاسی و دینی قوم یهود به آن حد از آ گاهی و شعور سیاسی رسیده بودند ، که همهً یهودیان جهان را ، چه با دین ، و چه بی دین دور یک هدف مشخص جمع کردند . این آ گاهی سیاسی ، قدرت و شعور سیاسی این قوم را
نشان میدهد. یهودیان پراکنده در جهان ، از همدیگر نمیپرسند، که دین دارد یا ندارد . برعکس دور موجودیت اسرئیل و آینده آن کشور متحد هستند،و هر کدام به فراخور امکانات مادی ، و معنوی خود ، از موجودیت این کشور
دفاع میکنند . چون میدانند ، که موجودیت اسرائیل ، مو جودیت آنها نیز است.
در صورتیکه متاسفانه ، بعد از پیروزی انقلاب 1357 ، ملت ایران، که دست آورد مبارزات تمام نیروهای دموکراتیک و ضد استبداد و استعمار بود ، از فردای آن انحصار طلبی های یک بخش از روحانیون سیاسی ، این دست
آورد عظیم ملت را به بیراهه کشیدند.روحنیون سیاسی تشنهً قدرت ، همراه با روشنفکران دینی ، و تئوریسین های آنها با عنوانهای دکتر ، مهندس ، ملت ایران را به مسلمان ، وغیر مسلمان ، و مسلمانان را به شیعه ، و سنٌی ، و
شیعیان را به ذوب شده در ولایت ، منجمد مانده خارج از ولایت تقسیم کردند .در تمام این بیعدالتی ها و تبیعض ها روشنفکران دینی مستقیم و غیر مستقیم شرکت داشتند . در همان روزها ، انقلاب فرزندان خود را نابود کرد.
امروز حتی شخصیتهای مهم سیاسی و روحانی علنآ اعتراف میکنند ، که ما به راه خطا رفتیم.ای کاش گروه های فرهیخته پزوهشگران در مسا ئل سیاسی ، فرهنگی ملت بزرگوار ایران، صمیمانه دست در دست هم میدادند، علل
این راه خطا را با تمام شجاعت و شهامت اخلاقی ،و وجدان روشنفکری ، برای آ گاهی نسل های آینده بیان میکردند. و از قربانیان این خطای عظیم شان صادقانه معذرت میخواستند . چه بسا این شعر پر معنی و نغز زنده یاد معینی
کرمانشاهی ، طیف حرکت فکری و پزوهشی ماراو راه خطائی که تا کنون ، ملت ایران رفته است در یک بیت نشان و باز گو میکند .یادش گرامی باد. .
* زنده کش بوده و با مرده پرستی شادیم ای زمان آینه بگذار که کوریم هنوز *
- پاریس 29ژوئیه 2005 به قلم کاظم رنجبر دکتر در جامعه شناسی سیاسی .اقتباس بطور کامل ، یا به اختصار
با ذکر نام نویسنده وسایت کاملا آزاد است. کاظم رنجبر.
1- دکتر شریعتی قبل از دریافت مدرک دکترا ، در کدام دانشگاه معتبر و شایسته این نام ، دروس ذکر شده در با لا ، که دروس پایه ای جامعه شناسی را تشکیل میدهند ، را گذرانده است ؟ 2-دکتر شریعتی دکترای جامعه شناسی را در چه سالی ، از کدام دانشگاه فرانسه ، زیر نظر کدام ا ستاد ، و هیًت ژوری ، گذرانده است ، و عنوان تز دکترای ایشان چیست ،و آیا ارزش علمی و آکادمیک دارد یا نه ؟ 2- روشنفکر ، بدون وابستگی قومی ، نژادی ، دینی ، فرهنگی و جنسیت ،مدافع عدالت و حقوق و کرامت انسانها است .3- روشنفکر ، منافع عموم و جامعه را ، بر منافع شخصی ، بر تر میداند. و میداند که منافع شخصی و امنیت 1- ادیان از منظر فلسفی 2- ادیان از منظر آنتروپولوژی (Anthropologie)

1- جامعه شناسی عمومی 2-مکاتب جامعه شناسی 3-روش شناسی 4-جامعه شناسی شهری 5- جامعه شناسی روستائی 6-جامعه شناسی تعلیم و تربیت7-اقتصاد سیاسی8-آمار-9-ریاضیات مدرن -10-جمعیت شناسی -11 Yahoo.fr Kazem.randjbar@ 1-نیروهای سیاسی وابسته به در بار پهلوی شامل شاه ، روحانیون درباری ، زمین داران بزرگ ،و خوانین، به پشتیبانی قدرت استعماری انگلیس ، و امریکا. 3-ملیون ، به رهبری ، زنده یاد دکتر محمد مصدق، که هدفش حفظ استقلال ، تمامیت ارضی ،و استقرار قانون، و عدالت اجتماعی در جامعه ایران بود . اما این جنبش ، یعنی ملیون مثل پاشنه ً اشیل ، یک نقطه بسیار ضعیف 1-روشنفکر ، بکمک قدرت عقل آزاد و شعور ، رها از پیش داوری های دینی ، مذهبی ، قومی نژادی ، جنسی ، وابستگی حزبی ، ، همراه با دانش و تجربه های علمی و منطق در جستجوی شناخت حقیقت است .