۱۳۹۱ شهریور ۳۱, جمعه

بهرام رحمانی:«انتخابات آزاد» اسم رمز «اصلاح» حکومت اسلامی؟!

بهرام رحمانی:«انتخابات آزاد» اسم رمز «اصلاح» حکومت اسلامی؟!



این روزها، بازار سیاست پیوستن و گسستن اپوزیسیون راست و شوونیست و ناسیونالیست داغ است. در این میان، بحث انتخابات آزاد، بحث اصلاح طلبان حکومتی و همه جریاناتی است که از انقلاب توده های مردم وحشت دارند و به همین دلیل، بحث انتخابات آزاد را پیش می کشند تا اهداف و آرزوهای خود را با تغییراتی جزئی در حاکمیت پیش ببرند. در واقع «انتخابات آزادی، اسم رمز «اصلاح» حکومت جهل و جنایت و ترور اسلامی است.
بحث انتخابات آزاد را گرایشات مختلفی چون اصلاح طلبان حکومتی، جمهوری خواهان ملی، جمهوری خواهان لائیک و سکولار، لیبرال ها، رفرمیست ها و غیره تبلیغ و ترویج می کنند و برای آن استراتژی بدوین می کنند نهایتا به نفع حکومت اسلامی، به ویژه جناح اصلاح طلب آن است.
بحث هایی در میان این گرایشات، پیرامون سیاست اتحادها و استراتژی انتخابات آزادشان در جریان است که به نظرم نقد و بررسی آن ها، به ویژه برای کمونیست هایی که همواره در جهت سرنگونی کلیت حکومت اسلامی و برپایی یک جامعه آزاد و برابر و انسانی مبارزه می کنند ضروری است.
حتی اگر فرض کنیم انتخابات آزاد در چارچوب حکومت اسلامی جنبه عملی پیدا کند باز هم می دانیم که از این انتخابات، چیزی عاید کارگران و محرومان جامعه نخواهد شد.
مسلما، پیش شرط هایی برای برگزاری یک انتخابات حتی نیم بند آزاد بروژوایی نه مانند سوئد و کانادا، بلکه کشوری چون ترکیه نیز وجود دارد. یعنی باید حداقل آزادی هایی چون آزادی مطبوعات، آزادی بیان و قلم، آزادی تجمعات، آزادی احزاب و سازمان های سیاسی، آزادی کاندید شدن و رای دادن برای همه اقشار جامعه، آزادی شوراها و دیگر تشکل های دمکراتیک صنفی - سیاسی کارگران، زنان، دانش جویان و جوانان، نویسندگان، هنرمندان، آزادی همه زندانیان سیاسی، جدایی دین از دولت، لغو سانسور، شکنجه، اعدام و ...، در جامعه تامین شود تا پیش شرط های یک انتخابات نسبتا آزاد فراهم گردد.
آقای بابک امیر خسروی، یکی از فعالین سیاسی است که بحث های او و هم فرکرانش چون فرخ نگهدار در مورد انتخابات آزاد در سایت ها، ازجمله سایت عصر نو قابل دسترس است. او، به صراحت می گوید: «متحد عینی و علنی ما، در درجۀ نخست نیروهای سبز و اصلاح طلبان درون کشور است.»
در این بحث، فرخ نگهدار نیز می گوید: «با سلام بر بابک و حبیب و کاظم و رضای عزیز، حالا خیلی روشن تر از سابق معلوم شده است که حداقل در مورد مساله انتخابات آزاد مقدار زیادی از برداشت ها می تواند یکی شود... تا آن جا که من متوجه شده ام حبیب عزیز می گوید چیزی به نام «استراتژی انتخابات آزاد» در فرهنگ سیاسی وجود ندارد. و آن چه من تحت این عنوان طرح می کنم در واقع همان طرح آشتی ملی است.
رضای عزیز می گوید استراتژی انتخابات آزاد کاملا قابل تعریف و مشخص است. معنای آن این است که همه نیروها با هر عقیده و سابقه و برنامه با هم به برای برگداری انتخابات آزاد فشار بیاورند و به اتکای یک ائتلاف گسترده از نیروهای حامی همان خواست ها و جلب حمایت متحدین جهانی خود، حکومت را وادارند که مطابق موازین شناخته شده ی بین المللی و تحت نظارت بین المللی انتخابات عمومی برگذار کند.»
در بحث های بابک امیرخسروی به عنوان یکی از چهره های شناخته شده حزب توده در سال های نخست انقلاب 1357، و فرخ نگهدار از سران سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) در همان سال ها، با تمام قدرت از حکومت اسلامی و بنیان گذار آن امام خمینی «ضدامپرالیست» دفاع می کردند و در این راستا، هر کسی که حتی انتقادی به آن ها داشت هم صدا با حکومت اسلامی، عامل امپریالیسم آمریکا و ضدانقلاب می نامیدند. امروز نیز نه از کلیت حکومت اسلامی، بلکه جناح اصلاح طلب و سبز اسلامی آن دفاع می کنند که خواست این جناح نیز بازگشت به دوران طلایی امام، یعنی دهه نخست انقلاب 57، دهه رعب و وحشت و جنگ و سرکوب و کشتار و قتل عام زندانیان سیاسی و بقای حکومت اسلامی است.
فرخ نگهدار، در بحث با بابک امیر خسروی و دیگر هم فکرانش در رابطه با «استراتژی انتخابات آزاد» این چنین تاکید می کند: «با سلام بر بابک عزیز. ممنون از توضیحات. شاید مشکل در نام «استراتژی انتخابات آزاد»‌ نیست. اعتقادم این بوده است که من و تو در نکات توافق نظر داریم:
1- این انتخابات هایی که در جمهوری اسلامی ایران برگزار می شود به این معنا آزاد نیست که بخش عمده ای از نیروهای سیاسی - به شمول همه ماها که در این بحث شرکت داریم - از حق مشارکت در آن ها محروم هستیم.
2. همه ما داریم تلاش می کنیم و خواهان این هستیم که موانع حقوقی و سیاسی موجود بر سر راه شرکت بخش های محروم از حق مشارکت در جامعه ما از میان برداشته شود و شرکت در انتخابات برای همگان آزاد باشد.
3. همه ما داریم بحث و تبادل نظر می کنیم که برای این تلاش های خود یک طرح و نقشه ی مشخص تری تنظیم و با همدیگر همان طرح و نقشه را به طور همآهنگ با وجود همین جمهوری اسلامی پیگیری کنیم.
من نام این طرح و نقشه را گذاشته ام «استراتژی ما برای رسیدن به انتخابات آزاد» یا به طور خلاصه «استراتژی انتخابات آزاد».
می بینیم که فرخ نگهداری، به صراحت تاکید می کند که «همه ما داریم بحث و تبادل نظر می کنیم که برای این تلاش های خود یک طرح و نقشه ی مشخص تری تنظیم و با همدیگر همان طرح و نقشه را به طور همآهنگ با وجود همین جمهوری اسلامی پیگیری کنیم.» به عبارت دیگر، برای فرخ نگهدار و هم فکرانش مهم نیست که حکومت اسلامی، سی و چهار است آدم می کشد؛ زن ستیز و آزادی ستیز است؛ حکومت سانسور و اختناق و شکنجه و تجازو اعدام است. چرا که او، برای آزادی فعالیت سیاسی اش در ایران، هنوز به حکومت اسلامی امید بسته است!

از سوی دیگر، در بیانیه پایانی «دومین نشست سالانه سفیران سبز امید» که در تاریخ 26 تیر 1391، در سایت «جرس» انتشار یافته است از جمله می خواینم:
جـــرس: دومین نشست سفیران سبز امید پس از چهار روز سخنرانی و بحث و گفت و گو و پنل ها و کارگاه های آموزشی مختلف، در شهر گوتنبرگ سوئد به پایان رسید.»
در ادامه گزارش جرس آمده است: «تحلیل و بررسی انتخابات آتی ریاست جمهوری در نشست سفیران سبز امید در یکی از سلسله جلسات بحث و گفت و گوی آزاد در جمع نشست سفیران سبز امید، شنبه شب رجبعلی مزروعی، سخنگوی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی شاخه خارج از کشور و نماینده مجلس ششم شورای اسلامی، فرخ نگهدار، فعال سیاسی و علی اکبر موسوی خوئینی، فعال سابق دانشجویی، نماینده مجلس ششم شورای اسلامی به بیان نظرات خود در مورد انتخابات آتی ریاست جمهوری پرداختند.
در ابتدای این نشست فرخ نگهدار فعال سیاسی: ... باید سبزها این پیام را به حاکمیت بدهند که مردم ایران در روندهای سیاسی احساس اشتراک بکنند و در تصمیمات همه باید احساس کنند سهیم هستند. باید عرصه ای برای مداخله مردم و تمامی شهروندان وجود داشته باشد. بالا بردن سطح مشارکت عمومی در تصمیم گیری ها است از این طریق است که می توان به پایداری و ثبات رسید. بهترین عرصه ظهور این مشارکت، بهترین راه تضمین امنیت ملی، برگذاری انتخابات با مشارکت همه گروه ها و تشکل های سیاسی کشور است.»
در ادامه این نشست شبانه علی مزروعی نماینده پیشین مجلس به بیان نظرات خود در زمینه انتخابات ریاست جمهوری آتی پرداخت. وی در ابتدا گفت: ای کاش آهسته و پیوسته رفتن را در عرصه سیاست یاد می دادیم و می گرفتیم و همیشه با هزینه و فایده کار می کردیم... به گفته مزروعی بسیاری از تحولات در ایران برخواسته از انتخابات ها بوده است. جنبش دوم خرداد و جنبش سبز برامده از کارزار انتخاباتی بوده است. حاکمیت ناچار می شود از فضای انتخابات استفاده کند و برای ترمیم پایگاه مشروعیت خودش احتمالا فضا را باز کند.
در ادامه این نشست مهندس علی اکبر موسوی خوئینی نماینده پیشین تهران در مجلس ششم نیز به بیان نظرات خود درباره انتخابات آتی ریاست جمهوری پرداخت. وی با اشاره به انتخابات مجلس نهم حفظ اجماع میان اکثریت قاطع حامیان جنبش سبز و حتی اصلاح طلبان را دستاورد مهمی دانست که بایستی در انتخابات ریاست جمهوری بعدی نیز آن را حفظ نمود. وی ضمن استقبال از طرح عبدالله نوری مبنی بر درخواست همه پرسی در پرونده هسته ای گفت نباید حرف آخر را اول زد و نیازمند برداشتن گام های آهسته ولی مطمئن هستیم و سخن از شرکت و یا عدم شرکت در انتخابات زودهنگام است.

اصلاح طلبان حکومتی و جناح سبز آن، هم چون جناح اصولگرا، هم چنان بقای حکومت اسلامی را می خواهند. در حقیقت انتقاد اصلاح طلبان و سبزهای اسلامی به جناح حاکم اصولگرا، در راستای رقابت های درون حکومتی شان است و در واقع اصلاح طلبان سهم خود را از حاکمیت می خواهند. به علاوه این که دست کم در دهه نخست حکومت اسلامی که دهه رعب و وحشت و ترور کشتار و جنگ و تجاوز و اعدام است همه گروه های مافیای حکومت از جمله اصلاح طلبان سهیم بودند. بنابراین، روزی که مردم، حکومت اسلامی را از حاکمیت ساقط خواهند کرد بی شک پرونده جناح اصلاح طلب و همه باندهای اسلامی، حتی گرایشات غیراسلامی که در سرکوب و کشتار مردم سراسر ایران و کشتار در زندان ها، به ویژه قتل عام زندانیان سیاسی سال 67 را نیز باز خواهند کرد و حسابرسی خواهند نمود.
بابک امیر خسروی و هم فکرانش چون فرخ نگهدار و...، اگر در سال های نخست انقلاب 57، در کنار حکومت اسلامی قرار گرفتند و به ارتجاعی ترین و منفورترین و آدم کش ترین چهره های آن دوره چون خمینی، خلخالی، خامنه ای و...، دفاع نمودند؛ خواهان مسلح کردن سپاه پاسداران به سلاح های سنگین بودند که به خصوص در ترکمن صحرا و کردستان و خوزستان و سیستان و بلوچستان «ضدانقلاب؟» را با زن و بچه و پیر و جوان قتل عام کردند و شهرها و روستاها به آتش کشیدند؛ در خیابان به تجمعات زنان و میتینگ ها هجوم آوردند؛ رسانه ها و اماکن و دفاتر نهادها دمکراتیک و سازمان ها را تسخیر کردند؛ دانشگاه ها را به خاک و خون کشیدند؛ حزب و اکثریت در همه این جنایات و سرکوب خونین دستاوردهای انقلاب با سیاه جامان، کفن پوشان، حزب الله، مجاهدین انقلاب اسلامی، نهضت آزادی و دیگر باندهای حکومت اسلامی هم دست و هم صدا بودند؛ حتی بسیاری از فعالین سیاسی چپ و اعضای سازمان های مخالف حکومت را به سازمان های اطلاعاتی حکومت اسلامی معرفی کردند و....
حزب توده و اکثریت و هم فکران آن ها، حتی هنگامی که توسط حکومت اسلامی به میان اپوزیسیون پرتاب شدند باز هم بند ناف سیاسی خود را از این حکومت نبریدند و همواره به بارگاه جناح اصلاح طلب حکومت اسلامی دخیل بستند. در هشت سال ریاست جمهوری خاتمی، از وی حمایت کردند در واقع حمایت از حکومت اسلامی بوده است. آن ها، امروز هم سیاست های نزدیکی خود با یک جناح حکومت اسلامی و خصومت و دشمنی شان با نیروهای انقلابی چپ و سوسیالیست که خواهان سرنگونی کلیت حکومت اسلامی و دست کم خواهان برپایی یک جامعه نوین آزاد و برابر و عادلانه و مرفه هستند در قالب بحث هایی چون «انتخابات آزاد» که محمد خاتمی نیز خواهان آن است را پیش می کشند. به عبارت دیگر، حکومت اسلامی با تغییرات جزئی از بالا و کنترل شده توسط جناح اصلاح طلبان و سبزها باقی بماند و همانند سال های نخست انقلاب 57، به حزب توده و اکثریت نیز اجازه فعالیت دهند جامعه ایران «خوشبخت و سبز» خواهد شد؟!
به این ترتیب، به کار بردن واژه هایی چون «آشتی ملی» و «انتخابات آزاد»، رسما و علنا بالا بردن پرچم سفید در مقابل حکومت اسلامی و تسلیم شدن به آن است. البته همان طور که در بالا نیز تاکید کردم با تغییرات جزئی در بالای حاکمیت، به طیف توده ای - اکثریتی، جمهوری خواهان، لیبرال ها، رفرمیست ها و نیروهای به اصطلاح ملی - مذهبی در جامعه ایران، اجازه فعالیت سیاسی داده شود. گرایشاتی که اگر موقعیت سیاسی و اقتصادی آن ها در جامعه ایران تامین شود همانند گذشته حاضرند در کنار حاکمیت در سرکوب نیروهای کارگری کمونیستی حضور فعالی هم داشته باشند.
اما بر خلاف آرزوهای جناح اصلاح طلبان و سبز اسلامی حکومت اسلامی با هم فکران شان چون طیف توده ای اکثریتی، ملی - مذهبی ها، جمهوری خواهان و رفرمیست ها و اپورتونیست ها، وضعیت حکومت اسلامی به لحاظ اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و دپیلماتیک، آن چنان بحرانی و وخیم است که حتی سران و مقامات آن نیز آینده حکومت شان را تیره و تار می بینند و بیش تر به روزمرگی مشغولند. در این میان، مهم ترین فاکتور برای تحولات ایران، فاکتور مردم است. امروز اکثریت مردم ایران و در پیشاپیش همه جوانان و کارگران و محرومان و ستم دیدگان جامعه از حکومت اسلامی متنفرند. تاریخ مصرف این حکومت، حتی برای بخش زیادی از سرمایه داری جهانی و منطقه ای نیز به سر رسیده است و به همین دلیل، هر روز بیش تر از روز قبل در انزوای جهانی فرو می رود.
اما این احتمال وجود دارد که اگر حکومتی اسلامی در اثر مبارزات کارگران، محرومان و آزادی خواهان جامعه در موضع ضعیفی قرار گیرد «انتخابات آزاد» را برای برون رفت از بحران سیاسی و به انحراف کشاندن مبارزات مردمی بپذیرد تا شاید چند صباحی دیگر به بقای خود تداوم بخشد. بنابراین، برای برخی از سران و جناح های حکومت اسلامی، پروژه انتخابات آزاد یک نوع چتر نجات محسوب می شود تا در حال سقوط آزاد، به دادش برسد. به عبارت دیگر، انتخابات آزاد، در بهترین حالت یک طرح و پروژه رفرمیستی در مقابل انقلاب و سرنگونی کلیت حکومت اسلامی و برپایی یک جامعه آزاد و برابر و انسانی قرار دارد. از این رو، طبیعی ست که همه نیروهای سرنگونی طلب آزادی خواه، انقلابی، رادیکال و سوسیالیست نه تنها با چنین طرح هایی مخالفت کنند، بلکه بدیل طبقاتی خود را در مقابل جامعه قرار دهند.

پنج شنبه سی ام شهریور 1391 - بیستم سپتامبر 2012

اشرف علیخانی ( ستاره ) : سپاس و تشکر از همهء حامیان زندانیان سیاسی

2012

اشرف علیخانی ( ستاره ) : سپاس و تشکر از همهء حامیان زندانیان سیاسی


http://sabadesetareh.blogspot.co.at/2012/09/blog-post_20.html

بنام عشق. بنام آزادی
سلامی چو بوی خوش آشنایی
صبح شنبه هفتم خرداد 1390 وقتی که تک و تنها از خانه خارج می شدم و با یک ساک قرمز در دست و کیف مشکی کوچکی بر دوش، بطرف زندان اوین میرفتم، هرگز گمان نمیکردم که اینهمه حامی و دوست در دنیا داشته باشم. البته نه اینکه هیچکس را نمیشناختم ، چرا ! بعضی ها را میشناختم و خیلی هم دوستشان داشته و دارم اما بنظرم میرسید که دیگر تا مدت سه سال مرا فراموش خواهند کرد و به کار و زندگی خود خواهند پرداخت و برای دیگرانی که در معرض خطر زندان رفتن هستند خبررسانی خواهندکرد یا غصه خواهند خورد و دیگر مرا  که آب از سرم گذشته و وارد اوین شده ام ، کنار خواهندگذاشت. اما اصلا» متاسف نبودم و خیلی هم سرحال و خندان وارد اوین شدم. ابتدا از من مدارک خواستند که بدانند من واقعا» اشرف علیخانی هستم. خب. من هم که هیچ مدرک شناسایی نداشتم. همه ء اوراق شناسایی ام از سال 88  در دست وزارت اطلاعات  بود. به آن خانم و آقایی که در آن دفتر بودند و پرونده ام را داشتند نگاه میکردند گفتم که هیچ راهی برای اثبات اینکه من خودم اشرف علیخانی هستم ندارم جز اینکه خون مرا آزمایش کنید و باور کنید که این خود خودم هستم!
آن خانم لبخند زد و فکر میکنم از روی عکسی که سال 88  در بند 209 از من انداخته بودند هویتم برایش روشن شد.سپس بعد از طی مراحلی وارد ساختمان اصلی شدم. قبل از تحویل گرفته شدن توسط خانم افسر نگهبان در یک دفتر دیگر که مابین  ورودی دادسرا و داخل زندان بود چند تن از آقایان  را دیدم که نمیشناختم. آنها خود را معرفی کردند و من از اسمشان شناختم. یکی آقای عبدالله مومنی بود و دیگری آقای میردامادی و چند تن دیگر که اسامی شان را یادم نیست. موضوع عجیبی که همان لحظه توجه مرا جلب کرد دمپایی های آنها بود. آنها کفش نداشتند و دمپایی پلاستیکی پوشیده بودند….بعدها فهمیدم که در زندان باید دمپایی بپوشیم و این درست شبیه همان بند 209 میشد که من از آنجا اصلا» خوشم نمی آمد.در سال 88 در بند 209 لباس و کفش و کیف و همه وسایل را میگرفتند و لباس و دمپایی زندان میدادند که خیلی خنده دار میشدیم بخصوص ما خانمها  با آن چادر که گلهای درشت داشت و به درد سبزی خریدن از وانت سر کوچه میخورد. (البته پس از چندماه  در بند نسوان سیاسی اوین ، پوشیدن کفش رسمی یا ورزشی آزاد شد و موقع ملاقات رفتن روزهای یکشنبه یا هنگام بیمارستان رفتن، میشد کفش یا کتانی پوشید). بهرحال خانم افسرنگهبان با چادر مشکی آمد و مرا تحویل گرفت و به بند برد……یادش بخیر…این خانم مهربان و خوش اخلاق بود نه مثل زندانبانهای بند 209 که بداخلاق بودند.
بهرحال وارد بند شدم و این آغازی بود برای دنیایی تازه و پنجره ای بود که برویم گشوده شد تا زندگی را بهتر ببینم و تجارب ارزشمندی کسب کنم که بیرون از اوین هرگز امکان بدست آوردن اینهمه تجربه و خاطره امکانپذیر نبود.
در مورد تمامی حوادث و اتفاقات داخل بند شاید بعدها اگر اجازه داشته باشم، خاطراتم را بنویسم و چاپ کنم. خاطراتی از 15 ماه زندگی در زندان اوین در کنار خانمهایی در سنین مختلف و تفکرات و تعلقات گوناگون. اما همه بیاد ماندنی. هیچکس را فراموش نخواهم کرد و هنوز پس از بیش از یکماه آزاد شدن از اوین ،  وقتی از خواب بیدار میشوم  فکر میکنم در اوین هستم و بعد  بسیار دلتنگ ناهید خانم نازنینم ( کفایت ملک محمدی) ، خانم کبرا بنازاده امیرخیزی عزیزم ، صدیقه مرادی مهربانم ، معصومه یاوری که مثل نامش معصوم است، میترا زحمتی این دختر فوق  العاده فهیم ، مریم جلیلی صبورو ملایم ، و نوشین جان (نوشین خادم) و فریبای عزیز (فریبا کمال آبادی) و خانم مهوش خوب و نازنینم ( مهوش شهریاری) و  پناه بی پناهان منیژه نصراللهی عزیزم، و دلتنگ همگی خانمهایی میشوم که بسیار دوستشان داشته و دوستشان خواهم داشت.
ما آنجا  خیلی متفاوت بودیم. لااقل من یکی با هیچکدام از خانمها وجه اشتراک فکری نداشتم اما از همهء آنها درس زندگی آموختم.
مخصوصا» ناهید خانم ( کفایت ملک محمدی) و خانم کبرا بنازاده امیرخیزی را که بیشتر از جانم دوستشان دارم . دو معلم و اسوه و نمونهء هرچه که خوبی و عشق و صبوری و مقاومت و ملایمت در دنیاست در وجود اینهاست و یا خانم مطهره بهرامی که همیشه اول او بود که به من سلام میداد و از این موضوع شرمنده میشدم و همچنین صدیقه مرادی با آنهمه تحمل و درک و عشق و انسانیت، و یا هنگامه شهیدی عزیز که دوره ای کوتاه دیدمش اما خیلی دوستش دارم، او همچون راهبه ها پاک و بیگناه و بسیار فرهیخته بود. طوری که از گفتگو با او آنقدر لذت میبردم که دلم نمیخواست صحبتش تمام شود بسکه متین بود و نگاه و کلامی دلنشین داشت.
و  بدینگونه درس زندگی آموختم از این عزیزان، درسهای مهمی از زندگی واقعی نه زندگی مجازی. حالا تا چه حد بتوانم این درسها را در عمل پیاده کنم…نمیدانم. امیدوارم آن آرامش و شکیبایی و درک و درایت و عشقی را که از دوستان خوبم در اوین دیدم  بتوانم در خودم نهادینه کنم. کسانی که دوری از فرزند و خانواده ، رنج بیماری و سختیها و مشکلات طاقت فرسای دوران محکومیت در زندان ، گرفتاریها و معضلات اقتصادی و بحرانهای عاطفی، و نیز هزار جور گرفتاری که گریبانگیر خانواده هایشان شده و بویژه احکام سنگین غیرقابل باور را تحمل کرده و با نهایت تشخص و احترام و با چهره ای گشوده و مهربان به زندگی و انسانها لبخند میزنند و میگویند که » تا شقایق هست زندگی باید کرد «.  آشنایی با این نازنینان برایم بسیار ارزش دارد و به اینکه میشناسمشان افتخار میکنم.
بهرصورت چهارشنبه غروب روز 25 مرداد 91 درست هنگام اذان مغرب و موقع افطار، از زندان آزاد شدم. بهمراه معصومه یاوری که حقیقتا» «یار و یاور» است، او که مثل پرستاری مهربان موقع مریضی و نیز هنگام اعتصاب غذایم از من مراقبت کرد. و خانمهای گرامی و عزیز: مژگان محمدی ، صدف ثابتیان. شمیم زین العابدین و میترا عالی . و همچنین نازنین خسروانی که چند وقتی بود در مرخصی بود و حال آزاد می شد.
پس از آزادی ( البته اگر بشود اسمش را گذاشت آزادی)، من که اینک با یک عالمه دوست خوب آشنا شده بودم ، دلم هرلحظه پیش آنها بود و هست، بهمین دلیل با تنی چند از مسئولین تماس گرفته و دیدار داشتم، نامه نوشتم  و تلاش کردم برای اینکه از موهبت بیرون از زندان بودن با همگی همبندیهایم بهره ببریم چراکه دیگر آنکسی که از زندان خارج شده نمیتواند تنهایی از این آزادی لذت ببرد و دائم دلنگران همبندیهایش است.
واقعا» نمیتوانم زجری که در زندان برای آدم پیش می آید را بیان کنم. من که دیگر حتی یک روز بیشتر در زندان بودن را طاقت نداشتم ، این موضوع را موقع خروج از بند، در حیاط به بهاره هدایت نازنینم و مهسا امرآبادی عزیزم نیز گفتم. البته  اینرا همبندیهایم میدانستند. حتی مسئولین زندان هم میدانستند. و اینک بخوبی واقفم که الان دوستانم در زندان چه شوقی دارند برای در کنار خانواده و عزیزانشان بودن.
همین موضوع و اینکه نمیتوانم کمکشان کنم یا قادر نیستم از آنها حمایت نمایم خیلی رنجم میدهد. فقط چشم امید به آیندهء خیلی نزدیک دارم و امیدوارم که همگیشان چه خانمها چه آقایان بزودی آزاد شوند.
از اوین که آزاد شدم، چند روز بعد ،از طریق دوستی بسیار گرانبها مطلع گشتم که بیشماری دوستان دیگر در اقصا نقاط دنیا از زندانیان سیاسی حمایت کرده و حمایت خواهند کرد. به سهم خودم بسیار مایل بودم هرچه زودتر از همگی شان تشکر و سپاسگزاری کنم. با دو سه دوست مشورت کردم و آنها به من گفتند که » تشکر لازم نیست چون کسانی که برای آزادی زندانیان تلاش میکنند اینرا وظیفهء خود میدانند و بهمین دلیل توقع سپاسگزاری ندارند. و نیز گفتند که » بهترست احتیاط کنی و خودت را به دردسر نیندازی».  اما با خودم فکر کردم و با دلم مشورت نمودم.  میبینم که تشکر و قدردانی از لطف کسانی که برای آزادی ام تلاش وکوشش کرده اند ، کمترین کاریست که میتوانم و باید انجام دهم و اینکه سپاس و حقشناسی از مردم دنیا، نه جرم است و نه گناه. اصولا» هم آدمی نیستم که هیچ امر عاطفی و انسانی را از یاد برده و فراموش کنم. اصلا» اینطور آدمی نیستم. من که  حتی محبت و لطف خانم دادیار ناظر بر زندان (خانم س) و در پاره ای موارد همراهی و مساعدتهای نمایندهء وزارت اطلاعات در اوین (آقای ل) و در دو نوبت دیدار ، توجه و عنایت آقای دادستان  ( جناب آقای جعفری دولت آبادی ) را نیز تا آخر عمرم هرگز از یاد و خاطر نخواهم برد ، حال چگونه میتوانم در برابر تلاش و حمایت و همدلیهای عزیزانی که برای آزاد کردن و نجاتم  وقت گذاشته اند و مطلب نوشته و سعی کرده اند از هر راه ممکن تسهیلاتی برای آزادی من و دیگران فراهم آورند ، بی تفاوت باشم و ساکت بمانم و ابراز قدردانی و تشکر نکنم!؟
بهمین دلیل این نامه را نوشتم و بدینوسیله میخواهم از صمیم دلم و از عمق وجودم از تمامی کسانی که بهرگونه برای من و سایر همبندیهایم زحمت کشیده اند و لطف کرده گامی برداشته اند تا بیگناهی وحق برخورداری از آزادی در بیرون اوین را اثبات و مهیا سازند، سپاسگزاری و قدردانی بعمل آورم.
دوستان. عزیزان. یاران. از همگی تان یک دنیا ممنونم. زبانم قاصر و کلامم نارساست اما بدانید که لطفتان برای من و بقیهء همبندیهایم فوق العاده ارزش دارد و بینهایت تشکر میکنم.
با دلی آکنده از حقشناسی و مهر، از پیگیری و کوشش اسامی و آدرسهای زیر کمال سپاس را دارم:
آقای نادر ثانی
جناب دکتر پرویز داورپناه
آقای بصیر نصیبی
آقای بهروز سورن
کانون روزنامه نگاران و نویسندگان برای آزادی (سایت گزارشگران)
و
سازمان ایران زمین
همچنین : خانمها و آقایان :
میلا مسافر – ژاله وفا -  ناهید باقری ( گلد اشمید ) – فرهاد مهدوی – فرزاد سلطانزاده نادری – حمید رضا رحیمی -  پروانه بکا – امیر جواهری لنگرودی -  مژده ارسی – جهانگیر گلزار – مینو همیلی – علی دماوندی – پروانه قاسمی – مجید امید – شهلا مسافر -  سودابه اردوان – مهری زند – میلاد خاوری – آزاده سپهری – حسن نایب هاشم – فاطمه رضائی – باقر ابراهیم زاده – هما میر نیا – آراز فنی – آمادور نویدی – رویا دیناروند – امین بیات -  محترم مومنی روحی – آرش ایراندوست – حامد ابراهیمی -  شکوه میرزادگی -  علی فرمانده -  تینا جاویدپور – نظام جلالی – برهان عظیمی -  حسن پویا – حسین نقی پور – حمید حمیدی – سهیلا لیندهورست – صلاح ایراندوست -  آزاده حط – مجید امید – مهناز قزلو – پروین ریاحی –  جابر کلیبی – رضا دانش – رویا تیموری -  فیروز مستعان -  مریم افشاری – ی صفائی – بهزاد جوادیان – ستاره عباسی – امیر پیام – بصیر نصیبی – رضا صالحی – پرویز مختاری – محمود دلخواسته – فرخ قهرمانی -  فرهنگ قاسمی – ناصر پرنیان – وریا نقشبندی – عباس عاقلی زاده – مصطفی مرید – زرین پاک نژاد – کمال ارس – حامد منزه – جهان برجیان – داریوش افشار – پویا عزیزی -  جواد دادستان – ندا نوآور –  حسن بهگر – کریم خوش عقیده – آروین راستین – اکبر پور احمدی -  سیاوش محمودی – بهروز سورن – شکیبا ببری – پایا راستگو نیا -  بیژن هدایت -  مرتضی کاویان – فرزان صفائیان – علی دروازه غاری – عسگر شیرین بلاغی -  رضا بی شتاب – جمشید صفاپور – رضا بهبودی – بینا داراب زند -  نادر ساده – رسول شوکتی – حسین مختار زیبائی – حنیف حیدرنژاد – علی یحیی پور سل تی تی –  همایون ایوانی – کریم کارساز -  حسن رضوی -  ندا فرخ – البرز دماوندی – مهناز فرج تبریزی – شری الوندیان – رحیم استختری – هوشنگ دیناروند – صفا مرادی – بهرام چوبینه – انور میرستاری – هیمن محمودی – فضائل عزیزان –  علی صمد پوری -  سیاوش عبقری – شهلا عبقری -  علی حصوری – ک الوند – عاطفه اقبال – اکبر حاج بابائی – کورش عرفانی – مجتبی نظری – سیروس بینا – شیوا محبوبی – پرویز میر مکری – بهزاد امیری –  شازی دابوئی – داریوش مجلسی – مهرداد کریمی -  م ساقی – داود امیر آبیاض – مرجان افتخاری – ویکتوریا ازاد – مسعود نوری جاوید – محمد انوشه – سعید خلیلی – شایسته وطن دوست – محمود خلیلی – پیروز زورچنگ – آریا خسروی – سعید پرتو – کیانوش توکلی – رضا کریمی – مجید موسوی ( بیدار ) – سیاوش لشگری – کاظم مالک – محمد حسین قاسمی – زری اسپرم – ایرج مصداقی – شهاب شکوهی – امید و حمید خ – ا. شیری – عباس مظاهری – شاهی آزاد – بهرام بیگدلی – ارژنگ برهان زاده – سوسن شهبازی – ملیحه زهتاب – عباس مظاهری – سعید کریمی – زری عرفانی – فرشاد فرشادی – حسین فرجی – علی راجی – پروین بصیری – ناهید م ک – حسین خرمی – اصغر نصرتی – اسماعیل وفا یغمائی – علی الباقی  – خاشاک ایرانی – منصور راستانی – فرنگیس بایگاره – سعید معتمدی – عباس منصوران  – اکرم موسوی – صابر قادری – شهین نوائی – منیژه وطندوست -

نهادها:
کانون روزنامه نگاران و نویسندگان برای آزادی (سایت گزارشگران)
کمیته دفاع از زندانیان سیاسی ایران – برلین
ایران آزاد – کانون دفاع از حقوق بشر، آزادی و دموکراسی – آلمان
جامعه مدافعان حقوق بشر و دموکراسی هامبورگ
سازمان زنان هشت مارس (ایران – افغانستان)
حامیان مادران پارک لاله – مادران صلح دورتموند
جمعی از فعالین کارگری
کمیته دفاع از آزادی و برابری در ایران – وین
مجله هفته
بنیاد اسماعیل خویی
جنبش سبز لندن
کانون پناهندگان ایرانی
انجمن فرهنگی – اجتماعی اندیشه – گوتنبرگ (سوئد)
کانون همبستگی با کارگران ایران – گوتنبرگ
کمیته آمریکائیان و ایرانیان پیشرو
رادیو آوا بخش فارسی رادیو فلورا – آلمان
کانون پشتیبانی و دفاع از مبارزات مردم ایران – هانور
انجمن حمایت از حقوق دمکراتیک زندانیان سیاسی
کانون فرهنگی خیام – مونیخ ‌
جامعه ی دفاع از حقوق بشر و دموکراسی در ایران – سوئد
نشریه بیداری
کانون فرهنگی خرافه زدائی
انجمن حقوق بشر و دمکراسی – هامبورگ

رسانه ها :
سایت لجور
www.lajvar.se
سایت بولتن
www.booltan.com
وبلاگ بادبان
yadname.blogspot.com
ایران تریبون
www.iran-tribune.com
سازمان هشت مارس
www.8mars.com
سایت هزل
www.hazl.com
سایت آینه روز
www.ayenehrooz.com
سایت جابر کلیبی و پروانه قاسمی
www.djaber-ka-parvaneh-gh.com
کانال کاوه پرستو
www.youtube.com/user/KavehParestoo
سایت ایران گلوبال
iranglobal.info
خبرنامه ملی ایرانیان
www.melli.eu
سایت رنگین کمان
www.rangin-kaman.org/v1
وبلاگ شاهین شهر – اندیشه های ( سیاسی) نوین و مترقی
www.andishehnovin.blogspot.com
سایت گزارشگران
www.gozareshgar.com
پژواک ایران
www.pezhvakeiran.com
وبلاگ مهناز قزلو
mahnazghezelloo.blogspot.com
سینمای آزاد
www.cinemaye-azad.com
سایت بینا داراب زند
www.binadarabzand.com
وبلاگ آزاده سپهری
www.azadeh-sepehri.blogspot.com
وبلاگ اشتراک
eshtrak.wordpress.com
البرز ما
https://aleborzma.wordpress.com
وبلاگ کمیته دفاع از آزادی و برابری در ایران – وین
azadibarabari1.wordpress.com
وبلاگ جمعی از فعالین کارگری
www.jafk1384.blogspot.com
وبلاگ خبری گزارشگران
gozareshgaran1.wordpress.com
کمیته آمریکائیان ایرانیان پیشرو
www.iranian-americans.com
وبلاگ منوچهر مرعشی
manouchehrmarashi.blogspot.com
کتابفروشی ملی ایرانیان
www.iranianbookstore.com
باز آفرینی واقعیت ها
bazaferinieazad.blogspot.com/2011/06/blog-post_06.html
سایت اندیشه
andishegbg.blogspot.com
سایت کانون فرهنگی خیام
www.khajjam.de/1.html
سایت مجله سیاسی فرهنگی هفته
www.hafteh.de
پویا عزیزی
www.pooyaazizi.com
رادیو پارس
www.radiopars.org
سایت چهره
www.chehreh.net
سایت حکمتیست
www.Hekmatist.com
وبلاگ رضا دانش
Rezadanesh.blogfa.com
فیس بوک رضا دانش
www.facebook.com/reza.danesh
سایت تغییر برای برابری
www.we-change.org
خبرگزاری هرانا
https://hra-news.org/
وبلاگ ستـــــــاره ی ایـــــــــــران
setareiran.blogspot.com
وبلاگ بهرام بهرنگی
bahramebehrangi.blogfa.com
وبلاگ ایرانیان1
iranariai1.blogspot.com

آقای ابراهیمی  در فیس بوک – مدیر و ایجادکنندهء گروه

همچنین سروش سکوت عزیزم
و احتمالا» دیگرانی که من بیخبر هستم و نمیدانم.
با  آرزوی بهترینهای زندگی ، تندرستی. عشق. آزادی
با امید آزادی هرچه سریعتر همهء زندانیان سیاسی و عقیدتی که چشم بر در بند دوخته اند تا  بزودی به خانه و کاشانه و نزد عزیزانشان برگردند
و با مهر و احترام
اشرف علیخانی
(ستاره.تهران)

ایران در تاریخ؛ سخنرانی برنارد لوئیس، معمار تجزیه ایران، در دانشگاه تل آویو

***

 ایران در تاریخ؛ سخنرانی برنارد لوئیس، معمار تجزیه ایران، در دانشگاه تل آویو

برنارد لوئیس
برنارد لوئیس
وبسایت فردا - پروفسور برنارد لوئیس خاورشناس یهودی تبار انگلیسی و استاد بازنشستهI مطالعات خاورمیانه در دانشگاه پرینستون است که یکی از برجسته ترین متخصصان در زمینه تاریخ خاورمیانه محسوب می شود.
تاثیرات فکری برنارد لوییس، به عنوان یک متخصص اسلامشناس، در سیاستگذاریهای چند دهه گذشته آمریکا بی اندازه است. به عقیده جیکوب ویسبرگ، ستون نویس مجله نیوزویک، برنارد لوئیس مهمترین تاثیر فکری را در ایده تهاجم به عراق داشته. اصطلاحاتی مانند «بنیادگرایی اسلامی» یا «نبرد تمدنها» هم از ابداعات لوییس است. گفته می شود ساموئل هانتینگتون، استاد پیشین علوم سیاسی در دانشگاه هاروارد، نظریه نبرد تمدنها را با الهام از ایده لوییس مطرح کرد.II
لویییس همچنین به عنوان تئوریسین طرح تجزیه ایران و دیگر کشورهای خاورمیانه هم شناخته شده. طرح تجزیه خاورمیانه یا (بعدها) «خاورمیانه بزرگ» که با عنوان «پروژه برنارد لوییس» مشهور است، نخستین بار در نشست بیلدلبرگ در سال ۱۹۷۹ مطرح شد بر پایه این طرح، ایران باید به شش یا هفت تکه تقسیم شود؛ این ایده پیشتر در عراق اجرا شده و الان به جای یک عراق، در واقع سه عراق وجود دارد.III به باور دیک چینی، معاون رییس جمهور پیشین آمریکا، در قرن جدید، دانشمندان، قانونگذاران، دیپلماتها و رسانه ها دنباله رو خردمندی لوییس خواهند بود.IV
متن زیر بخشی از سخنرانی برنارد لوییز در سال ۱۹۹۹ و با عنوان «ایران در تاریخ» است که برای دانشجویان و اساتید در دانشگاه تل آویو ایراد شد و به بررسی تاریخ و دستاوردهای ایرانیان می پردازد. این سخنرانی بعدا در سال ۲۰۰۴، توسط انتشارات دانشگاه آکسفورد و در قالب بخشی از یک کتاب کامل بچاپ رسید. متن انگلیسی این مقاله در اینجا یا در این نشانی هم موجود است.
در برگردان این نوشته، اگر لازم بود چیزی بر متن اصلی نوشته افزوده شود، در داخل قلاب [] آوردم و توضیحات مربوط را هم در قالب پانویس افزودم.

ایران در تاریخ

برای تلاش در جهت بدست آوردن چشم اندازی از ایران در تاریخ، من تصور می کنم که باید از حمله اعراب در قرن هفتم [میلادی] آغاز کنیم. مجموعه وقایع تاریخسازی که به ظهور اسلام انجامید، گسترش پیامِ پیامبر محمد و انتقال آن از عربستان به شرق و غرب و پیوستگی سرزمینهای بسیار از اقیانوس اطلس و پیرنهV تا مرزهای چین و هند و فراتر از آن در [سراسر] امپراتوری تازه عربی-اسلامی. این وقایع به صورتهای گوناگون در ایران نگریسته می شود: از جانب برخی [به عنوان] ظهور ایمان واقعی و پایان دوران جاهلیت و کفر، موهبتی انگاشته می شود؛ و از جانب برخی دیگر تهاجم و انقیاد کشور به وسیله نیروهای بیگانه، شکست ملی تحقیر آمیزی محسوب می شود. هر دو این دیدگاهها البته درست است بسته به اینکه از چه زاویه ای به موضوع نگریسته شود.
چیزی که من می خواهم در همان ابتدا نظر شما را بدان جلب کنم، تفاوت عمده و حقیقتا قابل توجه در آن چیزی است که در ایران اتفاق افتاد و آنچه در تمام کشورهای دیگر خاورمیانه و شمال آفریقا – که توسط اعراب اشغال شده و در قرن هفتم و هشتم به صورت بخشهایی از خلافت اسلامی درآمده بودند – رخ داد.
این کشورهای دیگری که تمدن های باستانی داشتند، کشورهای عراق، سوریه، مصر و شمال آفریقا، در طی مدت کوتاهی، اسلامی و عربی شدند. مذاهب قدیمی شان به کل از میان رفت یا به اقلیتهای کوچکی محدود شد؛ زبانهای کهنشان تقریبا محو شد. برخی [از این زبانها]  در کتب مقدس و ادعیه باقی ماندند، برخی هنوز در روستاهای دورافتاده مورد استفاده است اما در بیشتر جاها و در میان بیشترمردم، زبانهای کهن فراموش شده است. هویتی که این زبانها ارایه می کردند جایگزین شده و و تمدنهای کهن در عراق، سوریه و مصر به آنچه امروز جهان عرب می خوانیم تبدیل شده است.
ایران حقیقتا اسلامی شد اما عربی نشد؛ پارسیان پارسیVI ماندند و پس از وقفه ای خاموشی، ایران دوباره به عنوان عنصری جداگانه، متفاوت و مجزا در اسلام هویدا شد و نهایتا عنصر جدیدی را به خود اسلام هم افزود. [به لحاظ] فرهنگی، سیاسی و از همه مهمتر مذهبی، مشارکت ایرانیان در این تمدن تازه اسلامی بی اندازه مهم است. تاثیرات ایرانیان در تمام زمینه های فرهنگی شامل شعر عربی هم دیده می شود و مشارکت شاعران ایرانی که شعرهایشان را به تازی سرودند، مشارکت بسیار عمده ای است. از یک جهت اسلام ایرانی، دومین ظهور اسلام است. اسلام تازه، گاه با عنوان «اسلام عجم» شناخته می شود. این اسلام پارسی بود که بجای اسلام اصلی اعراب به مناطق دیگر و مردمان دیگر برده شد؛ به ترکان، ابتدا در آسیای مرکزی و سپس در خاورمیانه و در کشوری که امروز ترکیه نامیده می شود و البته به هند [هم برده شد]. ترکان عثمانی گونه ای از تمدن ایرانی را به دیوارهای وین بردند. یک سیاح ترک در قرن هفدهم [میلادی] – که به عنوان بخشی از سفارت عثمانی به وین رفته بود – با کنجکاوی متوجه شد زبانی که در آنجا گفتگو می شود، گونه نادرستی از پارسی است. آنچه او مشاهده کرد، قطعا خویشاوندی پایه ای میان زبانهای هند و اروپایی است و این حقیقت که آلمانی ها می گویند «ایست» و پارسی ها می گویند: «است». تقریبا یک چیز برای فعل «to be»، در حال ساده سوم شخص مفرد.
در زمان تهاجم عظیم مغولان در قرن سیزدهم [میلادی]، اسلام ایرانی نه تنها به مولفه ی مهمی تبدیل شد، بلکه به صورت مولفه اصلی در اسلام درآمد و برای قرنهای متمادی مرکز اصلی تمدن و قدرت اسلامی در کشورهایی بود که حتی اگر ایرانی هم نبودند، دستکم با تمدن ایرانی شناخته می شوند. برای مدتی این برتری با آخرین مرکز قدرت در دنیای عرب، سلاطین مملوک در مصر، به چالش کشیده شد. اما حتی این سنگر هم از میان رفت و پس از تنازع میان پارسیان و عثمانیان برای اینکه چه کسی باید مصر را اشغال کند، و عثمانیان در آنچه ممکن است حذف مقدماتی در مسابقه نامیده شود، پیروز شدند، اسلام عربی تحت سلطه اعراب تنها در عربستان و پایگاههای دورافتاده ای مانند مراکش ادامه حیات داد. مرکز جهان اسلام تحت تسلط کشورهای ترکی و پارسی بود که هر دو به وسیله فرهنگ ایرانی شکل گرفتند. مرکز عمده اسلام در اواخر قرون وسطی و در اوایل دوران مدرن، مراکز قدرت سیاسی و فرهنگی مثل هند، آسیای مرکزی، ایران، ترکیه، همگی بخشی از تمدن ایرانی بودند. اگرچه بخش عمده آن به اشکال مختلفی از ترکی و زبانهای دیگر محلی تکلم می کردند، زبان فرهنگی و ادبیشان پارسی بود. عربی قطعا زبان کتاب مقدس و شریعت بود اما پارسی زبان شعر و ادبیات محسوب می شد.

استثنای ایرانی

چرا این تفاوت[وجود دارد]؟ چرا در جایی که تمدنهای باستانی عراق، سوریه و مصر مستحیل و فراموش شد، تمدن ایران ادامه ی حیات داد و باز به شکل جدیدی ظهور کرد؟
پاسخهای متعددی به این پرسش ارایه شده. یک توضیح اینکه، [این اختلاف] به علت تفاوت در زبان است. مردم عراق، سوریه، فلسطین به گونه های مختلفی از زبان آرامی تکلم می کرند. آرامی یک زبان سامی است که با عربی ارتباط دارد و احتمالا تغییر از آرامی به عربی بسیار آسان تر از تغییر از پارسی – [به عنوان] یک زبان هند و اروپایی – به عربی است. در این استدلال نقاط قوتی وجود دارد. اما زبان قبطی، زبان مصریان، زبان سامی نبود , این موضوع از عربی شدن مصر جلوگیری نکرد. قبطی برای مدتی در میان مسیحیان ادامه حیات داد اما نهایتا حتی در میان آنها هم مرد به جز به عنوان زبان مذهبی که در تشریفات کلیسای قبطی بکار می رود.
برخی این تفاوت را به علت فرهنگ برتر پارسیان می بینند. فرهنگ برتر، فرهنگ پست تر را تحلیل می برد. آنها این گفته معروف لاتینی را به عنوان مشابهی [برای ایران] بکار می برند:«یونان تسخیر شده، تسخیرگران تندخوی خود را تسخیر کرد»؛ به عبارت دیگر رومی ها فرهنگ یونانی را گرفتند. این [شباهت] وسوسه انگیز است اما متقاعد کننده نیست. رومی ها یونان را تسخیر و بر آن حکمرانی کردند همانطور که اعراب ایران را تسخیر کرده و بر آن حکمرانی کردند، اما رومی ها، [زبان] یونانی را فرا گرفتند و تمدن یونانی را تحسین می کردند؛ آنها کتابهای یونانی را خواندند، ترجمه و از آن پیروی کردند. عربها، پارسی یاد نگرفتند، پارسیان عربی یاد گرفتند و تاثیر مستقیم ادبیات پارسی بر عربی محدود است و تنها از تبدیل پارسی حاصل شده است.
شاید نمونه مشابه تر آن چیزی است که در انگلستان و پس از ۱۰۶۶ [میلادی] رخ داد؛ اشغال آنگلو ساکسون ها به وسیله نورمن ها و تبدیل زبان آنگولا ساکسونی تحت تاثیر فرانسه نورمنی به چیزی که امروز انگلیسی می نامیم. شباهت جالبی میان اشغال انگلستان توسط نورمن ها و اشغال ایران توسط اعراب وجود دارد. زبان جدیدی با از کار افتادن و ساده کردن زبان قدیمی بوجود آمد و تعداد بسیاری از واژگان زبان اشغالگر وارد شد. پدید آمدن یک هویت تازه و عمیق هر دو اشغالگر و اشغال شده را در برگرفت. به عنوان یک پسربچه در مدرسه در انگلستان به یاد می آورم که درباره تهاجم نورمن ها می آموختم. به ما آموزش داده بودند که به طریقی هر دو طرف قضیه را ببینیم؛ مشروعیت جدیدی در اثر تهاجم ایجاد شد، در مورد ایران بر خلاف انگلستان [این مشروعیت] با مذهب جدیدی بر پایه وحی جدید پشتیبانی می شد.
بیشتر مردم اشغال شده دیگر در عراق، در سوریه و در مصر، تمدن بالاتری از تمدنی داشتند که کوچ نشینان اشغالگر از صحراهای عربستان با خود آورده بودند. با اینحال آنها مستحیل شدند و پارسیان نشدند. بنابر این ما می توانیم باردیگر این پرسش را که هنوز به آن پاسخی ندادیم، تکرار کنیم . یک توصیح احتمالا بیشتر پذیرفتنی دیگر به تفاوتهای سیاسی مربوط است؛ عناصر قدرت و حافظه. این کشورهای دیگر که به وسیه اعراب اشغال شدند – عراق، سوریه، فلسطین و مصر – برای مدتهای مدید استانهای تحت تسلط امپراتوریهای دیگر در نقاط دیگر بودند. آنها بارها و بارها اشغال شدند و مدتها پیش از آنکه اعراب به این منطقه بیایند، متحمل تغییرات سیاسی، فرهنگی و سپس مذهبی شدند. در این مناطق تهاجم عربی-اسلامی به معنای یکبار دیگر تغییر ارباب و یکبار دیگر تغییر آموزگار بود اما این موضوع در ایران صحت ندارد. ایران هم در زمان اسکندر تسخیر شد و به صورت بخشی از امپراتوری عظیم هلنی در آمد اما تنها به صورت مختصر. ایران هیچگاه توسط روم تسخیر نشد و بنابر این تاثیر فرهنگی تمدن هلنی در ایران بسیار کمتر از کشورهای شرقی، مصر و شمال آفریقا، در جاهایی است که در آن [تمدن هلنی] نگهداری و توسط نهادهای امپراتوری روم اعمال می شد.
تاثیر تمدن هلنی در ایران در زمان اسکندر و جانشینان مستقیم اش بدون تردید قابل ملاحظه است؛ اما سطحی تر و ناپایدار تر از سرزمینهای مدیترانه ای است و با تجدید حیات ملی، سیاسی و مذهبی ایرانیان در دوران پارت ها و ساسانیان خاتمه پیدا کرد. یک امپراتوری جدید در ایران شکل گرفت که زقیب و هم مرتبه امپراتوریهای روم و بعدها بیزانس بود.
این بدین معنا است که در زمان حمله عرب و بلافاصله پس از آن، پارسیان بر خلاف همسایگانشان در غرب، با حافظه اخیرشان حمایت می شدند حتی می شود گفت با حافظه جاری شان از قدرت و افتخار. این حس افتخار باستانی و مباهات به هویت در نوشته های پارسی دوران اسلامی بخوبی دیده می شود
ما این تفاوت را به طرق مختلف مشاهده می کنیم:  در انتخاب نامهای اشخاص و در پیدایش یک نوع شعر حماسی ملی که هیچ نظیری در عراق، سوریه، مصر و هیچکدام از این مناطق دیگر ندارد؛ در هلال حاصلخیزVII و در سمت غرب آن، نامهایی که والدین بر روی فرزندان خود می گذارند بیشتر نامهای قرآنی یا نامهایی از عربستان [در دوران] بت پرستی است. علی، محمد، احمد و مانند آن. این نامها در ایران  و در میان پارسیان مسلمان هم رواج دارد اما علاوه بر این، آنها از نامهای مشخص پارسی مانند: خسرو، شاپور، مهیار و نامهای دیگری که از گذشته پارسیان – از گذشته نزدیکشان، دوران ساسانیان، اما به هر حال گذشته شان – آمده استفاده می کنند. ما هیچ عراقی را پیدا نمی کنیم که فرزندش را بختنصر یا سناخریب بنامد یا مصریان فرزندانشان را توت عنخ آمون یا آمون هوتپ نمی نامند. این تمدنها حقیقتا مرده و فراموش شده اند. [اما] حس غرور پارسیان در تاریخ مدفون نشده است بلکه نگاه داشته و به خاطر سپرده شده. تاریخ آنها هم به جز بخشهای اخیر آن، کمتر از افتخارات کهن بابلی ها و مصری ها فراموش نشده و از میان رفته. همه آنچه که آنها داشتند افسانه و حماسه بود؛ یادگاری ناقص از اخیر ترین دورانهای پیش از اسلام ایران و نه پیش از آن.
نگرش اسلامی به تاریخ احتمالا می تواند توضیحی برای این موضوع باشد. چرا باید کسی برای خواندن تاریخ خودش را به زحمت بیاندازد، اهمیت تاریخ در چیست؟ تاریخ ثبت کارکرد مشیت خدا برای بشر است. و از دیدگاه یک مسلمان – مخصوصا یک مسلمان سنی – تاریخ اهمیت خاصی در نشان دادن پیشینیان پیامبر اسلام، همراهان و همینطور فرمانروایان هدایت شده اسلام دارد که الگوی رفتار و قوانین صحیح را ارایه کردند. قطعا این بدین معنا است که تنها تاریخی که اهمیت دارد تاریخ مسلمانان است و تاریخ بربرهای خوش منظر  در نقاط دور و حتی بربرهایی که نیاکان شخص بودند هیچ ارزش اخلاقی و مذهبی ندارد و بنابر این ارزش حفظ کردن هم ندارد. [از اینرو] زمانیکه پارسیان بار دیگر، پس از اشغال [اعراب]، صدایشان را بدست آوردند، حافظه شان را از دست دادند. البته همانطور که خواهیم دادید نه به صورت دایمی.
تاریخ ایران باستان پیش از ساسانیان، آخرین [سلسله] پیش از اسلام، [نیز] با تغییرات متعدد از میان رفت. زبان باستانی با پارسی اسلامی جایگزین شد. متون کهن فراموش شد و با متون عربی – که برای نیاز فنوتیک پارسی تعدیل شده بود – جایگزین شد. زبان و متون کهن در میان اقلیت کوچکی از مومنان دین زرتشت ادامه حیات داد اما این اهمیت زیادی نداشت. حتی نامهای اشخاص که چند لحظه پیش هم بدانها اشاره کردم، مگر در دوران اخیر، فراموش شده بود بنابر این برای نمونه نام کورش که در دوران مدرن به عنوان بزرگترین پادشاه ایران باستان تحسین می شود، فراموش شده بود. پارسیان نام اسکندرVIII [مقدونی] را به صورت اسکندرIX بیاد می آورند اما نام کورش را بیاد نمی آورند. اسکندر در میان پارسیان بهتر از پادشاهان پارسی بخاطر سپرده شده است.

ایران، یونان و یهودیان

اطلاعات مختصری که از ایران باستان بجا ماند، توسط دو ملت ثبت شده بود، یهودیان و یونانیان؛ تنها مردمی که درخاورمیانه باستان حافظه، صدا و زبانشان را حفظ کردند. هر دو یهودیان و یونانیان کورش را بخاطر می آورند، پارسیان بخاطر نمی آورند. تنها یونانیان و یهودیان آنچه را درباره ایران باستان بجا مانده بود، تا دوران نسبتا مدرن حفظ کردند،[تا] زمانی که مخازن اطلاعات به گستردگی توسط شرقشناسان گسترش پیدا کرد؛ یعنی باستانشناسان و زبانشناسان اروپایی که راهی را برای بازیابی متون قدیمی و کشف رمز متون باستانی پیدا کردند.
اجازه دهید که برای لحظه ای مکث کنم تا نگاهی به تصویر بجا مانده از ایران در انجیل و متون کلاسیک یونانی بیاندازیم که به وسیله ی یونانیان و یهودیان حفظ شده است. همانطور که می توان انتظار داشت کشمکش طولانی – که با تهاجم پارسیان به یونان آغاز شد و با حمله تلافی جویانه اسکندر به اوج رسید- بر نگاه یونانی مسلط شده است. [این درگیری] زمینه اصلی تاریخنگاری یونان باستان است؛ همینطور تباین دموکراسی یونانی و حکومت مطلقه ایرانی موضوع مهمی برای نوشته های سیاسی یونانی است. اما علیرغم اینکه تاریخ عمدتا یکی از موضوعات مورد مناقشه است، لحن نوشته های یونان باستان درباره پارس، عمدتا محترمانه و برخی اوقات حتی غمخوارانه است. یک نمونه قابل توجه، نمایش «پارسیان» اثر «آشیل»X است – که خود او یکی از سربازان بجا مانده از جنگهای ایران بشمار می رود – و حقیقتا نسبت به شکست ارتش پارسی غمخواری نشان می دهد.
انجیل تصویر ویژه مثبتی را از ایران باستان نشان می دهد [آنهم] در نوشته ای که عموما در ارتباط به غریبه ها، حتی در ارتباط با مردم خودش چندان بخشنده نیست. نخستین ظهور نام پارس به صورت «پاراس»XI در کتاب حزقیالXII  است که پاراس به عنوان یکی از سرزمینهای بیگانه برای اشاره به حدود عالم نام برده شده. پاراس اهمیتی مانند کاربرد مدرن «تولی»XIII دارد. نام [پارس] در داستان نوشته دیوار، در مهمانی «بیل شازار»XIV ظاهر نمایشی تری پیدا می کند. زمانی که  نوشته “Mene mene, tekel upharsin” حکمران بی نوای بابل را آگاه می کند که او سنجیده شدهXV و قلمروی او سهم مادها و پارسها خواهد شد.
و بعد البته کورش می آید که به ویژه در بخشهای آخری [کتاب] اشعیاXVI به او اشاره شده، جایی که کارشناسان انجیل به آن اشعیای دومXVII می گویند و بخشهایی از کتاب اشعیا است که به دوران پس از اشغال بابل مربوط است. زبانی که برای [توصیف] کورش بکاربرده شده متحیر کننده است. در متن عبری از کورش به عنوان تقدیس شده توسط خدا و مسیح نام می برد. احترامی که به کورش ادا شده نه تنها از تمامی پادشاهان غیر یهودی بلکه تقریبا از تمام فرمانروایان یهودی هم بیشتر است.
ناگزیز این پرسش پیش می آید – چرا؟ چرا انجیل با چنین اصطلاحات درخشانی از یک پادشاه کافر یاد می کند؟ حتما که یک پاسخ واضح وجود دارد، چون کورش، بلفورXVIII زمان خودش بود. او حق بازگشت یهودیان به سرزمینهای خود را به رسمیت شناخت و موجودیت سیاسی ایشان را احیا کرد. اما این حقیقتا این پرسش را پاسخ نمی دهد بلکه دوباره آن را مطرح می کند. برای چه او اینکار را کرد؟ مجموعه ای از تهاجمات، گروههای کثیری از اقوام گوناگون را – همانطور که امروزه از آن نام میبریم- تحت تسلط پارسیان قرار داده بود؛ چرا باید کورش برای یکی از آنها چنین قدمی بردارد؟ ما تنها [توضیح] طرف یهودی قضیه را می دانیم، ما [توضیح] طرف پارسی را نمی دانیم و برای دانستن آن تنها باید حدس زد. پیشنهاد من این است که احساس همبستگی میان ایشان که مذهب اخلاقی و روحانی داشتند و از همه جهت از جانب چندخدایان نادان و بت پرستان محصور شده بودند، وجود داشت. این حس نزدیکی در آخرین کتاب عهد عتیق و همینطور در نوشتجات بعدی یهودی دیده می شود. برای نمونه تعدادی لغات پارسی که در انجیل و بعدها در نوشتجات پسا انجیل یهودی دیده می شود.
این مواجه دین ایرانی و دین یهودی تاثیر مهمی در تاریخ جهان دارد. ما می توانیم نشانه های قطعی از تاثیر پارسیان را تشخیص دهیم. [این تاثیر]  هم به صورت عقلانی و هم مادی بر روی یهودیت پس از تبعید و بنابر این بر روی مسیحیت و همینطور در جهان یونانی-رومی و بیزانسی و بنابر این نهایتا در [تمام] اروپا [اعمال شده است].
اجازه بدهید که چند مثال بزنم؛ نخست از جنبه کاربردی. منابع اولیه عربی به ما می گویند که پارسیان یک ابزار جدید برای سواری اختراع کردند که به آن رکاب می گویند و پیش از ایشان شناخته نشده بود. ما به آسانی می توانیم بگوییم چرا این ابزار – که در حمل و نقل، ارتباطات و همینطور جنگ انقلابی پدید آورد – چنین تاثیر عمده ای داشت. یک سرباز سواره در زره، بر روی یک اسب جوشن پوشیده با نیزه، زمانی که در خطر به زیر کشیده شدن از اسب است، می تواند با کمک رکاب، حمله به مراتب مهلک تری را تدارک ببیند تا بدون استفاده از آن. ما داستانهای روشنی را – علی الخصوص از بیزانسیها – درباره ظهور جنگ افزار جدید و ویرانگری شنیدم، [ظهور] یک سوار مسلح بر روی اسب – یک کاتافراکت.XIX
رکاب همچنین به پارسیان کمک کرد تا سیستم پستی را ایجاد کنند. سیستم آنها – که از جانب یونانیان با تحسین از آن یاد می شود- شامل شبکه ای  از پیک ها و جایگاه های پستی در سراسر قلمرو [امپراتوری] بود. [این سیستم] در زبان عربی با عنوان «برید»XX شناخته می شودکه البته از فعل فارسی «بردن»XXI به معنای حمل کردن، گرفته شده است. اسب پستی پروردوسXXII بود و لغت آلمانی «فاید»XXIII هم از همینجا آمده است. اختراع دیگری که به ایران نسبت داده می شود  - اگر جه شواهد در اینجا متضاد است – [اختراع] آسیاب؛ استفاده از باد و آب برای تولید نیرو است. آسیاب نخستین و برای هزاره ها تنها راه تولید انرژی بجز از طریق عضلات انسان و حیوانات بشمار می رفت.
در حوزه دیگر پارسیان مخترع بازیهای تخته ای، علی الخصوص شطرنج شناخته می شوند که هنوز از واژگان پارسی استفاده می کند – [لغت] شاه – و همینطور بازی ای که با نامهای مختلف تریک ترکXXIV، شیش-بشXXV، تخته نردXXVIو نامهای دیگر شناخته می شود.
برای انتساب به پارسیان ما مبنای مستحکم تری داریم و در اینجا به موضوع اصلی تاریخ فرهنگی باز می گردیم، به کتاب، به کتابی که به  صورت کدکسXXVII بود. جهان رومی-یونانی و همینطور خارمیانه از طومار استفاده می کرد. کدکس که شکل کنونی آن را کتاب می نامیم، به نظر می رسد که ریشه در ایران دارد. تاثیر فرهنگی این اختراع مشخصا بی اندازه است.
اما اجازه بدهید تا به آنچه که نهایتا موضوع مهم تری است بازگردم و آن تاثیر ایده ها است. مفهوم ستیز میان نیروهای تقریبا مساوی خوب و شر، از ایران و از دین ایرانی آمده. شیطان به شکلی که شما می شناسید، در زمان تولد ایرانی بود و البته الان منزل و اسامی بومی در جهان غرب دارد. ایده قدرت شیطان مخالف و تقریبا برابر، مشخصه دین پارسی باستان دارد: اهریمنXXVIII سلف شیطانXXIX، مفیستوفلXXX یا هر چیز دیگری است که ما برای نامیدنش بکار می بریم که همراه با ایده داوری [روز جزا] و کیفر بهشت و جهنم [از ایران آمده]. و اینجا باید یادآوری کنیم که بهشتXXXI هم یک لغت پارسی است. “Para” [در پارسی]  برابر “peri” یونانی است. “peridesos” در پارسی باستان به معنای محصور با دیوارها است.
ظهور نجاتبخشXXXII هم به نظر پیشینه ی ایرانی دارد. در این داکترینXXXIII در آخرالزمان شخصیتی از نطفه پراکنده شده زرتشت ظهور می کند و خوبی را بر سراسر زمین حکمفرما می کند. این موضوع بی اهمیت نیست که ایده ظهور نجاتبخش در انجیل عبری تا زمان بازگشت از بابل دیده نمی شود و این همان زمانی است که یهودیان تحت تاثیر پارسیان قرار گرفتند. اهمیت باور به ظهور نجاتبخش در سنت یهودی-مسیحی معلوم است. همراه با این ایده و ممارست به ساختار مذهبی – گروهی از ملایانXXXIV با رتبه های [متفاوت] که تحت ریاست ملای اعظم، موبدان موبد، ملای ملایان، هستند. همینطور این نوع القاب مانند: ملای ملایان، پادشاه پادشاهان و مانند آن مشخصا ایرانی است. [این نوع القاب] در دوران باستان مرسوم بود و به [زبان] عربی هم رفته: امیر الامرا – امیر امیران؛ قاضی القضات – قاضی قاضی ها؛ شاید حتی عنوان پاپ در رم – خدمتکار خدمتکاران خداXXXV – هم نشان از نفوذ غیر مستقیم ایرانیان باشد. تمام ایده کلیسا، نه به مفهوم ساختمان، [بلکه به مفهوم] محل عبادت تحت سلسله مراتب و زیر نظر رهبر عالی نمونه از [سنت] زرتشتی است.
دین باستانی ایران [هنوز] زنده است. مذهب زرتشت هنوز آیین گروه کوچک و تحلیل رفته – اما نه اقلیت بی اهمیت – در هند و پاکستان و تا اندازه ای ایران است. آنها نوشته ها و دانش زبان باستانی را حفظ کردند و از اینجا نخستین شرقشناسان اروپایی قادر شدند تا زبان پارسی میانه را بیاموزند و از طریق آن زبانهای باستانی تر ایرانی را کشف کنند.

ایران و شیعه گری

برای حداقل هزار سال، ایران با دین اسلام و در سده های اخیر با اسلام شیعه آمیخته شده – که برخی از آن به عنوان تجلی دوباره نبوغ ملی پارسیان در تغییر اسلام یاد می کنند. برخی حتی فراتر رفتند – نویسندگان اروپایی قرن نوزدهم مانند گوبینوXXXVI، ادعا می کردند که شیعه گریXXXVII غلبه آریایی گریXXXVIII ایران بر سامی گریXXXIX اسلام است. این ایده ها که امروزه بی اعتبار قلمداد می شود در آن روزگار طرفدارانی داشت و هنوز هم پیروانی دارد.
اشکالی که در چنین نظریاتی وجود دارد این است که شیعه گری همانند خود اسلام به وسیله اعراب به ایران آمد. نخستین شیعیان در ایران – و برای مدت زیادی به همین روال – اعراب بودند. شهر قم سنگر و مرکز شیعه گری در ایران یک بنیاد عربی است و نخستین ساکنین آن عرب بودند. (به خاطر می آورم یک دوست پارسی که مرا در قم می گرداند به بیابان اطراف شهر اشاره کرد و گفت: “چه کسی به جز اعراب می تواند یک شهر در چنین جایی بسازد؟) شیعه گری قرنها بعد به صفویان معرفی و عرضه شد و خاطرنشان می کنم که آنها ترک بودند. تا آن زمان ایران به گستردگی یک کشور سنی [مذهب] بود. اما بدون تردید با برپایی دولت شیعه صفوی، دوران جدید – یکی از مشخصه های متمایز شیعه ایرانی – آغاز شد.
ورود صفویان دوران جدیدی در تاریخ پارسیان است. برای نخستین بار در قرنهای بسیار، یک کشور متحد [تحت] سلسله [صفوی] ایجاد شد. صفویان با خود برخی خصایص تازه حایز اهمیتی آوردند. یکی از آنها که پیشتر اشاره کردم اتحاد بود. در زمان نخستین اشغالگران عرب، تمام ایران تحت تسلط یک فرمان و آن هم فرمان خلیفه در مدینه و سپس دمشق و سپس بغداد بود. اما با فروپاشی خلافت، ایران هم به قطعات مختلف تحت تسلط حکمرانان محلی فروپاشید. صفویان برای نخستین بار  قلمرو متحد ایران را – کم و بیش در محدوده مرزهای کنونی  و نه فقط مناطق از یکدیگ دور افتاده بلکه پارس و خراسان و و بقیه آن را تحت یک حکمران- احداث کردند، که از آن زمان به همین شکل باقی مانده است، به جز تنوع بی اندازه قومی که تا امروز مشخصه کشور است. برای مثال اگر نگاهی به پیرامون بیاندازید از شمال غرب که آذربایجانیهای ترکزبان ساکن هستند به سوی جنوب و کردها و جنوب آنها که ترک های بیشتری – قشقاییان – حضور دارند و جنوب آنها که اعراب خوزستان هستند. در جنوب شرقی بلوچ ها و سپس ترکمن ها حضور دارند. این [وضع]  محیطی را شکل می دهد که در تمام اطراف مرکز، مردمی با زبان غیر پارسی حضور دارند با اینحال فرهنگ پارسی زبان و نسخه مشخصی از اسلام شیعه کمک کرد تا همبستگی که به وسیله صفویان اعمال شده و توسط جانشینانشان حفظ شد، [تا امروز] نگاه داشته شود.
شیعه گری خصیصه ی مهم دیگری هم با خود آورد و آن تمایز با همه همسایگان از عثمانیان در غرب، از کشورهای آسیای مرکزی در شمال شرقی و از کشورهای اسلامی هندی در جنوب شرقی بود. مشخصا تمام اینها کشورهای سنی مذهب بودند. درست است که پارسی به عنوان زبان کلاسیک، زبان ادبی و در آن زمان حتی زبان دیپلماتیک توسط هر سه همسایه یعنی عثمانیان، آسیای مرکزی ها و هندیها بکار می رفت اما اختلاف اساسی میان قلمرو شیعه و سنی پابرجا ماند.
پیشرفت دیگر در این دوره – علی الخصوص در اواخر دوران صفوی و جانشینان آن – بسط مفهوم ایران بود. من تا کنون از دو اصطلاح پرژن و پرشیا برای اشاره به مردم و سرزمین استفاده کردم – چنانکه تا دوران اخیر در زبانهای غربی مرسوم بود. نام ایران باستانی است اما کاربرد کنونی اش مدرن است. ما نخست این نام را در کتیبه های کهن پارسی برای مثال در کتیبه داریوش می یابیم؛ در زبان پارسی باستان او خود را پادشاه آریایی ها معرفی می کرد. ایران و «آریایی»XLدو لغت یکسان و در زبانهای باستانی ایران و هند به معنای «نجیب»XLI هستند. پادشاه، پادشاه آریونومXLII بود که حالت اضافی جمع است [به معنای] پادشاه آریایی ها.
[نام ایران] در اساطیر و حماسه های اوایل قرون وسطی، در شاهنامه و در داستانهای جنگهای عظیم ایران و توران زنده ماند. این نام بار دیگر در قرن نوزدهم به عنوان نام کشور - بیشتر در میان عموم تا استفاده رسمی – متداول شد. اما استفاده رسمی از آن مربوط به خیلی بعدتر احتمالا تحت تاثیر رایش سومXLIII است. حکومت وقت آلمان که به تسهیلات و کمکهای متعدد ایران نیازمند بود، به مردم آن کشور اطمینان داد که آنها ایرانی هستند که به همان معنای آریایی است و بنابر این آنها با تمام همسایگانشان متفاوتند و از آنها برترند و قوانین نورمبرگXLIV مشمول آنها نمی شود. و در این زمان بود که نام کشور در زبانهای خارجی هم مانند فارسی، رسما به ایران تغییر کرد.
اجازه دهید تا به بزنگاه دیگری در تاریخ بپردازیم، به انقلاب اسلامی و به محصول آن جمهوری اسلامی. [انقلاب اسلامی] حقیقتا یک انقلاب بود. عنوان انقلاب در دوران مدرن خاورمیانه بیشتر برای مجموعه کودتاها، شورش ها، ترورها و جنگ های داخلی و مانند آن بکار می رود. اما آنچه در ایران اتفاق افتاد – چه بهتر چه بدتر – یک انقلاب واقعی بود همانطور که انقلاب کبیر فرانسه و انقلاب روسیه، انقلابهای واقعی هستند؛ و مانند آنها، انقلاب ایران تاثیر شگرفی بر همه ی کشورهایی گذاشت که در فضای مشابهی به سر می بردند، به عبارت دیگر در جهان اسلام.
همانند انقلابهای پیشین، نظرات متباینی درباره انقلاب ایران وجود دارد. بر پایه یکی از آنها ما اعمال و گفته هایی را می بینیم که نام ایران و حتی نام اسلام را برابر با رژیم خون آشام متعصبی قرار داده که در داخل ستم و در خارج و داخل ترور می کند. و بر پایه دیدگاه دیگر که خودشان ترجیح می دهند ارایه کنند، ما راه حلی برای تشخیص و درمان تمام بیماریها و دردها منطقه می بینیم. راه حلی که بر راهکارهای اجنبی و کفر آمیز ارجحیت دارد.
در حال حاضر با پایان یافتن دستورات مستقیم خارجی و حتی کاهش مستمر نفوذ خارجی در منطقه، یک الگوی آشنا دوباره در منطقه هویدا می شود. امروز دوباره دو قدرت عمده در منطقه وجود دارد؛ اینبار جمهوری ترکیه و جمهوری اسلامی ایران. در قرن شانزدهم در هر دو کشور دو قدرت رقیب وجود داشتند، سلطان عثمانی و شاه صفوی که نسخه های سنی و شیعه از اسلام ارایه می کردند و برای رهبری جهان اسلام می جنگیدند.
یک هزار سال پیش از آن، در قرن ششم میلادی، در همان دو کشور، دو رقیب، امپراتوران بیزانس و ساسانیان ایران، تمدنها و نگرش رقیب را از جهان در بر داشتند. هر دو بیزانسی ها و ساسانی ها به وسیله اسلام تسخیر و درهم شکستند؛ هر دو سلطانهای عثمانی و شاهان صفوی با نیروهایی از خارج و همینطور از داخل قلمرو کنار زده شدند.
امروز رقیبان، دو نظام هستند؛ هر دو با انقلاب بر سر کار آمدند؛ هر دو ایدئولوژیهای مشخصی را در بر دارند – دموکراسی سکولار در ترکیه و خداسالاریXLV اسلامی در ایران. همانند دورانهای گذشته هیچکدام در برابر دیگری نفوذ ناپذیر نیست. در ترکیه ما حزب مذهبی را می بینیم که یک پنجم آرا را در انتخابات آزاد از آن خود کرد و نقش مهمی در سیاست ملی بازی می کند. ما نمی دانیم چه تعداد از ایرانیان دموکراسی سکولار را ترجیح می دهند، چون در خداسالاری اسلامی، آنها حق اظهار تمایلاتشان را ندارند اما نشانه های مختلف دلالت دارد که تعدادشان کم نیست.XLVI
نزاع میان این دو کشور و در مناطق دیگر جریان دارد؛ میان دو نسخه متفاوت از آنچه که در اصل تمدن مشترکی است. نتیجه این نزاع معلوم نیست.
پانویس ها:

  1. Emeritus []
  2.  Mr. Lewis was the voice of conservatives, a brooding pessimist, in the time of a sublime faith in things new and untried. It was he, in that 1990 article, who gave us the notion of a “clash of civilizations” that Samuel Huntington would popularize, with due attribution to Bernard Lewis. [+] []
  3. Tarpley, W. (2008). Obama: The Postmodern Coup: Making of a Manchurian Candidate.[+] []
  4. In this new century, his wisdom is sought daily by policymakers, diplomats, fellow academics, and the news media. [+] []
  5. رشته کوهی در سرحدات اسپانیا و فرانسه امروزی است. []
  6. در تمام متن انگلیسی هر کجا “Iran” و “Iranian” آمده بود را به صورت «ایران» و «ایرانیان» و هر کجا “Persia” و “Persian” آمده بود را به «پارس» و «پارسیان» برگرداندم. ذکر نکته از این جهت ضروری است که در انگلیسی پرژن و پرشیا را برابر مردم ایران و سرزمین ایران هم بکار می برند. []
  7. سرزمین حاصلخیزی که به شکل یک هلال از غرب آسیا تا دلتای نیل در شمال آفریقا کشیده شده. اصطلاح «هلال حاصلخیز» را نخستین بار «جمیز بریستید»، استاد دانشگاه شیکاگو و نخستین صاحب کرسی مصرشناسی و شرقشناسی در آمریکا، بکار برد. []
  8. Alexander []
  9. Iskandar []
  10. آشیلوس یا آشیل (۴۵۶/۴۵۵ ق.م.) یکی از سه تن تراژدی نویس های بزرگ یونان باستان (در کنار «اوریپید» و «سوفوکل») است که هنوز هم در دوران مدرن نمایشنامه هایش اجرا می شوند. آشیل را به عنوان پدر تراژدی می شناسند. نمایشنامه پارسیان یکی از معدود تراژدی های باقی مانده از دوران آشیل و یکی از منابع مهم اطلاعات درباره آن دوره است. []
  11. Paras []
  12. Ezekiel []
  13. “Ultima thule” یا “Thule” (از لغت یونانی) که در ادبیات اروپایی به معنای سرزمینی بسیار دور در شمال و یا هدفی دست نیافتنی (منظومه جورجیکس از ویرژیل) کاربرد دارد. []
  14. Belshazzar []
  15. «دستخطی بر روی دیوار» داستانی از بخش پنجم کتاب دانیال است: در جریان یک مهمانی از بیل شازار، پادشاه بابل، گروهی از متجاوزان به معبد اورشلیم (=بیت المقدس) هم حضور داشتند که به آن بی حرمتی کرده و طلاهای آن را غارت کرده بودند، در این میهمانی دستخطی از غیب بر روی دیوار آشکار می شود و این واژگان را بر روی دیوار حک می کند: “Mene, Mene, Tekel, u-Pharsin” مینا، مینا، شکل، نیمه مینا. در زبان آرامی «مینا» به معنی محاسبه کردن و «شکل» به معنای وزن کردن یا سنجیدن و نیمه مینا به معنای تقسیم کردن آمده. بر پایه این روایت دانیال پیغمبر توسط بیل شازار احضار می شود و این پیام را اینطور تفسیر می کند:مینا یعنی خداوند روزهای پادشاهی تو را به شماره انداخته و آن را به پایان می برد. شکل یعنی تو با ترازو آزموده شدی و گناهکار تشخیص داده شدی. نیمه مینا یعنی قلمرو پادشاهی تو میان مادها و پارسیان تقسیم خواهد شد. (لغت “Pharsin” هم به معنای تقسیم کردن و هم در شکل آرامی خود، تداعی کننده ی نام پارس است.) این داستان انجیل (عهد عتیق) از این جهت اهمیت دارد که پارسیان را به عنوان مجریان اراده خدا معرفی می کند. در زبان انگلیسی عبارت «دستخطی بر روی دیوار» را برای اشاره به لعنت محتوم و بدبختی قطعی استفاده می کنند. []
  16. Isaiah []
  17. Deutero-Isaiah []
  18. آرتور جیمز بلفور “Arthur James Balfour” ، وزیر امور خارجه و بعدها نخست وزیر انگلستان بود که در سال ۱۹۱۹  و در نامه ای به بارون والتر راث چایلد “Walter Rothschild”، رهبر انجمن یهودیان انگلیس، دستور بریتانیا را برای تشکیل «فدراسیون صهیونیزم بریتانیا و ایرلند» ابلاغ کرد. در این نامه که به «بیانیه بلفور» مشهور است به حمایت دولت انگلستان از تشکیل یک دولت یهودی اشاره شده. این بیانیه بعدها مقدمه ای برای شکل گیری کشور اسراییل شد. در اینجا برنارد لوییس – که خود یک نفر یهودی است – با این مقایسه در واقع به اهمیت جایگاه کورش در میان یهودیان اشاره دارد. []
  19. کاتافراکت ها سواره نظام سنگین اسلحه ارتش ایران و نخستین شوالیه های تاریخ جهان بودند. قرنها بعد اروپاییان با تقلید از کاتافراکت ها، شوالیه ها را پدید آوردند که از تکنیکهای مشابهی بهره می گرفتند. []
  20. Barid []
  21. Burdan []
  22. “paraverēdus” ظاهرا فرم لاتینی است به معنای اسب جایگزین که در جایگاههای مختلف پستی نگاهداری می شد. []
  23. “Pferd” در آلمانی به معنای اسب است. []
  24. Trik-trak []
  25. Shich-besh []
  26. Backgammon []
  27. “Codex” شکل نخستین کتاب است که دستنوشته ها را بر روی کاغذ یا پوست یا مواد مشابه از یکسو به یکدیکر متصل می کردند. []
  28. Ahriman []
  29. Satan []
  30. Mephistopheles []
  31. paradise []
  32. “Messianism” ایده ظهور نجاتبخش در آخرالزمان که در اسلام به ظهور مهدی موعود، در آیین یهود به مسیح (به معنای پادشاه و نه لزوما عیسی ناصری) ، در آیین مسیحیت به ظهور دوباره عیسی مسیح و در مذهب زرتشت به ظهور سوشیانت باور دارند.  []
  33. داکترین “Doctrine” به معنای آیین سیاسی (در اینجا باور مذهبی) است. []
  34.  در متن اصلی واژه “Priest” آمده. عنوان «روحانی» که عموما برابر «ملا» یا «کشیش» یا «موبد» فرض می شود، کاربرد گسترده تری دارد و از اینرو من روحانی را برای مبلغان مذهبی بکار نمی برم.  []
  35. The Servant of the Servants of God — Servus Servorum Dei []
  36. آرتور دُ گوبینو “Arthur de Gobineau” نویسنده، خاورشناس و سیاستمدار فرانسوی است که برای نخستین بار نظریه برتری نژاد آریایی را در کتابی با عنوان «رساله ای درباره نابرابری نژاد بشری» “Essai sur l’inégalité des races humaines” منتشر کرد که به عنوان یکی از نخستین نمونه های نژادپرستی علمی شناخته می شود. در فصل شانزده جلد نخست این کتاب، گوبینو ادعا کرد که در تمام جهان بیش از ده تمدن بزرگ وجود ندارد و همگی با نژاد آریایی آغاز شدند بر پایه این دسته بندی: هندیان، مصریان، آشوری ها، چینی ها، یونانیها، شبه جزیره ایتالیا، جرمانیک ها، مکزیکی ها، پرویی ها و الگینی ها (در غرب ایالت ویرجینیای امروزی) تمدنهای بزرگ بشری بودند. به گفته ی او : مصر و چین و هند توسط آریایی های هندی ایجاد شده بود. یونان را آریایی هایی با رگه های سامی ساخته بودند، آشوریان خود از نژاد سامی “Semitic” و حامی “Hamitic” به شمار می رفتند و ایرانیان تنها زیر مجموعه آریایی تمدن آشوری بودند. []
  37. Shi‘ism []
  38. Aryanism []
  39. Semitism []
  40. Aryan []
  41. Noble []
  42. Aryanum []
  43. رایش “Reich” (انگلیسی: Rich) در زبان آلمانی به مفهوم امپراتوری بکار می رود. نخستین کاربرد این عنوان برای اشاره به امپراتوری مقدس روم بود که مسیحیت را به عنوان مذهب رسمی در سراسر قلمرو تحت تسلط خود در آورد. در آلمان به سرزمین تحت سلطه ی صدر اعظم «اتو ون بیسمارک» (۱۸۷۱) که آلمان را متحد کرد هم رایش دوم گفتند و در زمان نازی ها عنوان رایش سوم به آلمان تحت تسلط هیتلر اطلاق شد. []
  44. قوانین نورمبرگ (آلمانی: Nürnberger Gesetze) مجموعه قوانینی بود که در سال ۱۹۳۵ و در دوران زمامدازی حزب نازی، به تصویب پارلمان رسید تا به گفته خود از خون و شرافت آلمانی دفاع کند. بر پایه بخش نخست این قوانین یهودیان و غیر آریایی ها از ازدواج با آلمانیها منع شدند. []
  45. Theocracy []
  46. این سخنرانی مربوط به سال ۱۹۹۹ میلادی است. بعد از این تاریخ اسلامگرایان در ترکیه موفق شدند به قدرت برسند و در طرف مقابل مردم ایران بارها با صدای بلندتر مواضع خود را درباره عدم تمایلشان به حکومت دینی ابراز کردند. []
***