۱۳۹۳ دی ۱۱, پنجشنبه

نامه حزب توده به خمینی

بازخوانی تاریخ/




 متن نامه حزب توده ايران خطاب به  خمينی 
در تاریخ 12 دی ماه 1357 که در آخرين شماره مجله انديشه پويا 
منتشر شده، بدین شرح است:


به حضور حضرت آيت‌اﻟﻠﻪ‌العظمی خمينی! ‏

با ارسال اين نامه، کميتۀ مرکزی حزب تودۀ ايران پيش از هر چيز احترام عميق خود را به حضور حضرت ‏آيت‌اﻟﻠﻪ و به مبارزۀ آشتی‌ناپذيری که از ديرزمان عليه استبداد و استعمار آغاز و پيگيرانه دنبال کرده و ‏می‌کند، ابراز می‌دارد و پشتيبانی خود را از اين مبارزه، که در عمده‌ترين هدف‌هايش منطبق با ‏خواست‌های مبرم حزب ماست با صراحت تمام بيان می‌کند. ‏

احساس عميق‌ترين مسئوليت در برابر منافع حياتی مردم قهرمان ايران و خون‌های ريخته‌شدۀ هزاران و ‏هزاران مبارز قهرمان، در نبرد حياتی کنونی برای سرنگونی رژيم سياه سلطنتی پهلوی و در راه استقلال و ‏آزادی ايران، به گردن هر شخصيت ملی، هر سازمان سياسی ملی و آزادی‌خواه و هر ايرانی ميهن‌پرست ‏تعهدات سنگينی می‌گذارد. همين احساس مسئوليت کميتۀ مرکزی حزب تودۀ ايران را بر آن داشته ‏است که در اين حساس‌ترين لحظات تاريخ کشورمان، به‌وسيلۀ اين نامه به شما که بدون ترديد نقش بسيار ‏بااهميتی را در گسترش جنبش کنونی مردم ايران و دادن سمت‌گيری درست، پيگير و آشتی‌ناپذير به آن ‏در مرحلۀ کنونی ايفا کرده‌ايد، مراجعه نمايد و نظر خود را دربارۀ آنچه که برای سرنوشت آتی نبرد مردم ‏ايران اهميت حياتی دارد، با شما در ميان گذارد و کمک شما را برای پيداکردن راه اتحاد همۀ نيروهای ‏ملی يعنی عمده‌ترين مسئلۀ جنبش در لحظۀ کنونی و آينده، خواستار شود: ‏

‏۱. به‌نظر ما جنبش نيرومند و همگانی کنونی در ميهن ما در سراسر تاريخ مبارزات خلق‌های جهان برای ‏استقلال و آزادی کم‌نظير است و هم‌اکنون به‌حق تحسين شورانگيز همۀ هواداران راستين آزادی را در ‏سراسر جهان برانگيخته است. اين جنبش توانسته است ضربات سختی بر يکی از سياه‌ترين رژيم‌های ‏فاسد، غارتگر، ضدانسانی و آزاديکُش در جهان و به يکی از عمده‌ترين پايگاه‌های تسلط جبهۀ متحد ‏امپرياليسم جهانی، به سرکردگی متجاوز چپاولگر و خون‌خوار امريکا، وارد کند و پايه‌های اين کاخ ستم را، ‏که برپاکنندگانش آن را يکی از «پرثبات‌ترين سنگرها»ی تسلط جهنمی خود بر خلق‌های محروم جهان ‏می‌دانستند، به‌شدت متزلزل سازد. ‏

‏۲. به‌نظر ما، با وجود اين پيروزی چشمگير، هنوز مردم ايران برای رسيدن به هدف اساسی خود در مرحلۀ ‏کنونی، راهی بسيار دشوار و پردرد در پيش دارند. رويدادهای ايران بدون ابهام بيانگر اين واقعيت است که ‏صرف‌نظر از برخی موضع‌گيری‌های ويژۀ اين يا آن بخش از جبهۀ عظيم مبارزان ضدرژيم شاه و ‏ضداستعمار، اکثريت مطلق مردم ايران خواستار آنند که رژيم استبدادی شاه منفور و خائن سرنگون گردد، ‏بساط سلطنت بدون بازگشت برچيده شود، تسلط نظامی، سياسی، اقتصادی، فرهنگی امپرياليست‌ها بر ‏ميهن عزيزمان ريشه‌کن گردد، پرچم جمهوری متکی به ارادۀ خلق در ميهن ما به اهتزار درآيد و يک ‏حکومت ملی و آزادی‌خواه زمام امور کشور را در دست گيرد، حکومتی که در راه تأمين کامل استقلال ‏ملی و آزادی‌های کامل دموکراتيک برای همۀ مردم، در راه سالم‌سازی اقتصاد ملی و بيرون کشيدن منابع ‏عظيم ثروت‌های ملی از چنگال خون‌آلود غارتگران داخلی و امپرياليست‌های خارجی و بهبود زندگی ‏قشرهای وسيع ده‌ها ميليونی مردم زحمت‌کش شهر و روستا گام بردارد، حکومتی که از حمايت همۀ ‏نيرو‌های ملی و آزادی‌خواه ميهن ما برخوردار باشد و با تکيه به آرای عمومی مردم، قانون اساسی جديدی ‏را برای نظام ملی و دموکراتيک آيندۀ ميهن ما تدارک ببيند. ‏

به‌نظر حزب ما هنوز در برابر مبارزان ميهن ما برای رسيدن به اين هدف‌ها، دشواری‌های بسيار بزرگ و ‏موانع بسيار سخت وجود دارد. برپاکنندگان اين موانع و دشواری‌ها، هم در جامعۀ ايران و هم به‌ويژه در ‏صحنۀ جهانی، هنوز دارای پايگاه‌های قابل توجيهی هستند.

 در درون جامعۀ ايران، هواداران رژيم سياه شاه ‏و کارگزاران امپرياليسم، هنوز از امکانت قابل ملاحظه‌ای برخوردارند و می‌توانند نه‌تنها امروز، بلکه در ‏مراحل آتی گسترش جنبش، حتی پس از سرنگون‌شدن رژيم استبدادی شاه، ضربات دردناک و حتی ‏جبران‌ناپذيری به جنبش ملی و دموکراتيک ما وارد سازند. در صحنۀ جهانی، همۀ امپرياليست‌ها، به ‏سرکردگی امپرياليست‌های امريکايی و انگليسی، و به‌ويژه امريکايی، که نقش ژاندارم خون‌آشام را در ‏سراسر جهان به عهده گرفته است جبهۀ متحدی عليه جنبش ملی و دموکراتيک ميهن ما به وجود ‏آورده‌اند و با تمام نيروی خود می‌کوشند پيروزی قطعی اين جنبش را غيرممکن سازند. ‏

درست است که در جهان کنونی به‌علت وجود جبهۀ نيرومند نيروهای ضدامپرياليستی، که کشورهای ‏سوسياليستی، جنبش‌های رهايی‌بخش ملی، کشورهای مترقی و ضدامپرياليست «جهان سوم» و جنبش ‏عظيم زحمت‌کشان و آزادی‌خواهان را دربرمی‌گيرد، به‌دليل نيرومندی روزافزون و پيروزی‌های تازه‌به‌تازه‌ای ‏که اين جبهه به دست می‌آورد و پيروزی‌های خلق ما تاکنون يکی از نمونه‌های برجستۀ آن است، ‏امپرياليست‌ها ديگر مانند گذشته برای مداخلۀ علنی و مستقيم در امور کشورهای ديگر، به‌ويژه در کشوری ‏با اهميت سوق‌الجيشی کم‌نظيری مانند ايران، دست‌شان باز نيست و همان‌طور که آيت‌اﻟﻠﻪ در مصاحبۀ ‏خود با روزنامۀ الوطن چاپ کويت اظهار داشته‌ايد، امپرياليست‌ها از مداخلۀ مستقيم در کشورهای ديگر ‏تجربيات تلخ و دردناکی دارند و می‌دانند که چنين مداخله‌ای برای آنان گران تمام خواهد شد، بااين‌همه ‏هنوز امپرياليست‌ها امکانات بسياری در اختيار دارند. آن‌ها به نيروهای سياه رنگارنگ ارتجاعی در درون ‏کشور و نيروهای سازش‌کار در درون جنبش تکيه دارند و می‌توانند از وسايل و شيوه‌های گوناگون ‏مردم‌فريبانه و رياکارانه، غدارانه و جنايت‌بار برای سرکوب جنبش استفاده کنند. ‏

‏۳. شيوه‌های رايج مقابلۀ رژيم کنونی ايران با جنبش انقلابی مردم، مانند هميشه، توسل به زور و سرکوب ‏خونين و تشبث به تزوير و دروغ برای گمراه‌کردن و بالأخره نفاق‌افکنی و ايجاد شکاف و تصادم در ميان ‏نيروهای مخالف خويش است. در زمينۀ توسل به زور، يعنی به‌کارانداختن نيروهای مسلح برای کشتار ‏مردم و سرکوب جنبش، امکانات رژيم هر روز محدودتر می‌شود و شعله‌های فروزان آتش ميهن‌پرستی و ‏آزادی‌خواهی از ديوارهای سربازخانه‌ها عبور کرده مهم‌ترين پايگاه رژيم را به خطر می‌اندازد.

رويدادهای روزهای اخير بار ديگر نشان داد که از اين پس تکيه‌گاه رژيم سياه شاه و امپرياليسم تنها ‏فرماندهان خودفروختۀ ارتش، آدمکشان حرفه‌ای ساواک و پليس، اراذل، اوباش و چاقوکشان و بخش ‏کوچکی از افسران و درجه‌داران و سربازانی است که با دقت دست‌چين شده و برای آدمکشی از طرف ‏مربيان امريکايی و اسرائيلی آموزش يافته‌اند. ضربۀ مردم‌فريبی و رياکاری رژيم هم مدت‌هاست که اثر خود ‏را از دست داده است. ولی تنها ضربه‌ای که هنوز امپرياليست‌ها و دست‌نشاندگان به وسيع‌ترين شکل مورد ‏استفاده قرار می‌دهند و هر روز بيش‌تر به عمده‌ترين سلاح اميدبخش آن‌ها مبدل می‌شود، حربۀ ‏نفاق‌افکنی و شکاف‌اندازی در ميان گردان‌های مبارز نيروهای ميهن‌پرست است، هم در ميدان نبرد درون ‏ايران و هم در ميدان بزرگ نبرد جهانی. ‏

در صحنۀ مبارزات درون کشور، سمت‌گيری اساسی رژيم شاه و کارشناسان امريکايی و اسرائيلی‌اش به‌ويژه ‏در جهت جداکردن نيروهای مبارز جنبش توده‌ای و کارگری ايران از ساير نيروهای ملی و به‌ويژه از آن ‏بخشی از مبارزان است که زير پرچم مذهب در اين نبرد عظيم ملی شرکت دارند. در صحنۀ مبارزات ‏جهانی، سمت‌گيری اساسی رژيم شاه و امپرياليست‌های حامی آن به‌ويژه در جهت جداساختن اين بخش ‏جنبش از پشتيبانان راستين جنبش‌های رهايی‌بخش ملی، يعنی از کشورهای سوسياليستی و احزاب ‏کارگری جهان است. تمام تبليغات مشمئزکنندۀ رژيم شاه و همۀ مفسرين سياسی اردوگاه امپرياليستی ‏درست همين سمت‌گيری را دارند. ‏

در اجرای اين سياست نفاق‌افکنانه، رژيم از هر وسيله‌ای بهره‌برداری می‌کند: عوامل خود را به درون ‏سازمان‌های مبارزان می‌فرستد و به‌وسيلۀ آن‌ها تخم نفاق و دشمنی را می‌افشاند. از خامی تازه‌واردان در ‏مبارزۀ سياسی، که هنوز به‌دنبال يک «موضع‌گيری» سياسی می‌دوند، بهره‌برداری می‌کند و به‌وسيلۀ آن‌ها ‏از درون جنبش به پشت مبارزان خنجر می‌زند. به‌دست عناصر خود سازمان‌ها و گروه‌های تفرقه‌اندازی با ‏نام سازمان‌های پيگير و مبارز ضدامپرياليست به وجود می‌آورد و از آن‌ها برای بدنام‌کردن و تفرقه‌انداختن ‏ميان نيروهای اصيل ملی بهره‌برداری می‌کند. وازدگان و منحرفين جنبش بين‌المللی کارگری و حتی ‏خائنين و خودفروختگان سازمان‌های سياسی ملی را به کار می‌کشد و با دست آن‌ها بذر خصومت ‏می‌افشاند و از وجود نکبت‌بار آن‌ها برای بدنام‌کردن سازمان‌های سياسی ملی استفاده می‌کند.


در اين ‏زمينه به‌ويژه مائوئيست‌ها نقش نفرت‌انگيزی را ايفا می‌کنند، چه آن‌ها که کورکورانه به‌دنبال رهبران ‏کنونی چين می‌دوند که با سياه‌ترين نيروهای ارتجاعی جهان، و ازآن‌جمله با رژيم شاه ايران، برای سرکوب ‏همۀ جنبش‌های اصيل آزادی‌بخش ملی سازش ننگينی کرده‌اند و چه آن‌ها که آگاهانه و به‌دستور ‏سازمان‌های جاسوسی امپرياليستی نقاب‌های رنگارنگ هواداری از سوسياليسم علمی به صورت زده‌اند، ولی ‏در عمل تنها برای نفاق‌افکنی ميان نيروهای اصيل جنبش رهايی‌بخش ملی فعاليت می‌کنند. نمونۀ عمل ‏نفرت‌انگيز يکی از اين گروه‌ها را در «سازمان مجاهدين خلق» ديده‌ايم که چگونه با نقاب ريا و تزوير در ‏اين سازمان راه يافتند و با توسل به همۀ وسيله‌ها، حتی تا کشتن افراد مبارز، سرانجام اين سازمان را ‏به‌سوی تفرقه و تلاشی سوق دادند. ‏

به‌نظر ما وظيفۀ ميهنی و تاريخی همۀ افراد و سازمان‌های ملی و آزادی‌خواه ايران است که صرف‌نظر از ‏همۀ اختلافات مسلکی و اعتقادات فلسفی و سياسی در اين دام‌های دشمنان خلق نيفتند و تمام نيروی ‏خود را برای بی‌اثر ساختن اين سياست مزورانه و خطرناک به کار اندازند. ‏

آنچه امروز برای گسترش باز هم بيش‌تر جنبش، برای درهم‌شکستن همۀ دسايس دشمنان مردم ما ‏ضرورت درجۀ اول دارد، همان وحدت عمل همۀ اين نيروها در جبهۀ متحدی است که بتواند با استفاده از ‏همۀ امکانات مساعد درون جامعۀ ايران و همۀ عوامل مساعد بين‌المللی، مقاومت رژيم شاه و امپرياليست‌ها ‏را درهم‌شکند و اين نبرد تاريخی پرافتخار را به پيروزی قطعی و نهايی برساند. ‏

‏۴. در آنچه که مربوط به حزب تودۀ ايران است، ما توجه ويژۀ حضرت آيت‌اﻟﻠﻪ را به اين واقعيت جلب ‏می‌کنيم که حزب ما از همان آغاز فعاليت و در سراسر تاريخ پررنج و خون‌آلود موجوديت‌اش، با پيگيری و ‏قاطعيت در راه تحقق شعارهايی که امروز به شعارهای عموم مردم مبدل شده‌اند، مبارزه کرده است. آنچه ‏تعيين‌کننده و شاخص تاريخ مبارزات حزب ماست، همانا صداقت و پيگيری و آشتی‌ناپذيری‌اش در نبرد ‏برای دفاع از مردم زحمت‌کش، نبرد برای استقلال و آزادی، نبرد عليه غارتگران خودی و چپاولگران ‏امپرياليستی، نبرد برای سربلندی ميهن عزيزمان ايران است. به‌علاوه حزب ما، در طول تمام تاريخش، ‏همواره در جهت اتحاد همۀ نيروهای ملی و دموکراتيک و ضدامپرياليستی و ضدارتجاعی گام برداشته و ‏تشکيل جبهۀ متحدی از اين نيروها را شرط ضروری برای پيروزی جنبش رهايی‌بخش ملی ايران دانسته ‏است. به همين علت هم هست که امپرياليسم و رژيم شاه، حزب تودۀ ايران را در صف بزرگ‌ترين دشمن ‏خود قرار می‌دهند؛ به همين جهت است که از همان اولين روز پيدايش تاکنون، حزب ما مورد ‏نفرت‌انگيزترين سفسطه‌ها و اتهامات و کين‌توزترين حملات از طرف نيروهای سياه ارتجاع و امپرياليسم ‏قرار گرفته است. ‏
http://dabestanonline.com/my_doc/dabestan/film/kia.jpg

در دوره‌هايی از تاريخ معاصر که حزب ما تنها و يا تقريباً تنها در ميدان نبرد عليه رژيم سياه شاه و ‏امپرياليسم قرار داشت، اين اتهامات و حملات تنها متوجه حزب ما بود، ولی اکنون که رژيم از طرف طيف ‏پهناوری از نيروهای اجتماعی با عقايد و افکار سياسی و فلسفی گوناگون مورد حمله قرار گرفته، سيل اين ‏اتهامات و ناسزاها و حملات به‌سوی همۀ جنبش و حتی به‌سوی شخص آيت‌اﻟﻠﻪ نيز سرازير شده است.

برای حزب تودۀ ايران همکاری با نيروهای ملی و آزادی‌خواه، و به‌ويژه نيروی عظيم مبارزانی که زير پرچم ‏انديشه‌های اسلامی در راه استقلال و آزادی ايران نبرد می‌کنند، يک مسئلۀ گذرای سياسی نيست. برای ‏حزب ما اين همکاری دارای اهميت اساسی و تعيين‌کننده بوده و يکی از عمده‌ترين پايه‌های سياست ‏طويل‌المدت ما بر روی آن استوار است. ما با احساس عميق‌ترين مسئوليت، به ضرورت تاريخی اين ‏همکاری عقيده داريم و با صداقت کامل، علی‌رغم برخوردهای ناروا و دردآوری که بارها و بارها از طرف ‏بخش‌های گوناگون جنبش ضدامپرياليستی و آزادی‌خواهانۀ ميهن ما ــ و با کمال تأسف حتی از طرف ‏شخص آيت‌اﻟﻠﻪ ــ به حزب ما شده است، اين دست همکاری را هميشه آماده نگاه می‌داريم. ‏

تجربيات ديگر جنبش‌های رهايی‌بخش ملی در سراسر جهان، چه در دوران مبارزه برای رسيدن به ‏هدف‌های مبرم و چه پس از رسيدن به قدرت دولتی، همه مؤيد اين واقعيت است که هر جا اين اتحاد ‏عمل به وجود آيد، پيروزی آسان‌تر و امکان نگهداری پيروزی‌های به‌دست‌آمده اطمينان‌بخش‌تر است. امروز ‏هيچ‌کس نمی‌تواند اين حقيقت را انکار کند که اتحاد عمل همۀ نيروهای تشکيل‌دهندۀ سازمان ‏آزادی‌بخش فلسطين، که هم نيروهايی را که زير پرچم اسلام در مبارزه شرکت می‌کنند و هم هواداران ‏سوسياليسم علمی را دربرمی‌گيرد، مهم‌ترين ضامن مقاومت درخشان خلق فلسطين و محکم‌ترين وثيقۀ ‏پيروزی نهايی آن است. اين حقيقت نيز کاملاً روشن است که تفرقه و نفاق و چنددستگی ميان کشورهای ‏عربی که محصول خيانت سادات‌های مسلمان‌نما و نظاير اوست، تا چه حد پايه‌های تسلط خون‌بار ‏امپرياليسم و صهيونيسم را بر خلق‌های عرب منطقه تحکيم نموده است. ‏

‏۵. يکی از فجيع‌ترين اتهاماتی که از روز پيدايش جنبش توده‌ای، به حزب ما وارد شده و تاکنون نيز ادامه ‏دارد، اين است که گويا اين واقعيت که حزب ما هوادار بی‌چون‌وچرای دوستی مردم ايران با کشورهای ‏سوسياليستی و به‌ويژه همسایۀ بزرگ و نيرومند ما اتحاد شوروی است، نشانۀ آن است که ما منافع مردم ‏ايران را محترم نمی‌شماريم. اين بزرگ‌ترين دروغی است که ارتجاع در سراسر تاريخ جهان، همواره به ‏نيروهای مترقی جامعۀ خود وارد کرده و در هر دوره رنگ و لباس تازه‌ای بدان داده است. ولی حقيقت اين ‏است که تنها وفاداری عميق به منافع ملی ميهن عزيرمان، همراه با تحليل علمی دربارۀ جريانات سياسی ‏سراسر جهان و ماهيت نظام‌های قتصادی‌ـ‌اجتماعی‌ـ‌سياسی کشورهای دنيا و شناخت درست ماهيت ‏امپرياليسم و سوسياليسم ما را به آنجا رسانده است که مانند حضرت آيت‌اﻟﻠﻪ امپرياليسم و به‌ويژه ‏امپرياليسم امريکا را دشمن خلق خود و همۀ بشريت بدانيم و خلق‌های سراسر جهان و دولت‌هايی را که ‏دارای ماهيت خلقی هستند و بر پایۀ همين ماهيت در اردوی ضدامپرياليستی قرار دارند، دوست مردم ‏ميهن خود بشناسيم. دوستی ما با اتحاد شوروی بر واقعيت غيرقابل انکار تاريخ ۶۲ سالۀ اين دولت و نقشی ‏که در اين دوران در تمام حوادث جهانی ايفا کرده، استوار است. در عرض تمام اين دوران بيش از شصت ‏سال، حتی يک جنبش نجات‌بخش ملی در سراسر جهان نمی‌توان يافت که يا از همان آغاز مبارزه و يا از ‏همان مراحل اولیۀ تکاملش مورد پشتيبانی معنوی و مادی اتحاد شوروی قرار نگرفته باشد؛ جنبشی را ‏نمی‌توان يافت که توانسته باشد بدون استفاده از اين کمک‌های بی‌دريغ، در مبارزۀ خود عليه ‏امپرياليست‌های خون‌خوار به‌طور قطعی و نهايی پيروز گردد. جهان کنونی هم شاهد گويای اين واقعيت ‏است که خلق‌های زير ستم تنها و تنها در سایۀ حمايت بی‌دريغ کشورهای سوسياليستی و پشتيبانی ‏جنبش عظيم کارگری جهان و همبستگی بين خود می‌توانند از آزادی و استقلال ملی خود در برابر هجوم ‏امپرياليسم متجاوز و خون‌خوار دفاع کنند. در دنيای اسلام کيست که بتواند انکار کند که ايستادگی ‏کشورهای کوچکی مانند ليبی، يمن جنوبی و سوريه در برابر دسايس روزافزون جبهۀ مشترک امپرياليست ‏و صهيونيست‌ها، تنها به اتکای وحدت درونی ملی خويش و پشتيبانی بی‌دريغ و معنوی و مادی کشورهای ‏سوسياليستی و ساير نيروهای مترقی جهان، ميسر است. ‏

اين‌هاست دلايلی که به‌نظر ما، هر ايرانی ميهن‌پرست را به تحکيم دوستی با کشورهای سوسياليستی، ‏به‌ويژه با اتحاد شوروی، بزرگ‌ترين سنگر جبهۀ عظيم جهانی ضدامپرياليسم، موظف و متعهد می‌سازد. اين ‏است يگانه انگيزۀ ما در اتخاذ سياست دوستی با اتحاد شوروی و ساير کشورهای سوسياليستی و لاغير. ‏

‏۶. پس از راهپيمايی تاريخی عيد فطر، که رفراندوم گويايی در جهت تأييد هدف‌های اساسی جنبش ملی ‏ميهن ما بود، حزب تودۀ ايران در اعلامیۀ ۱۳ شهريور ۱۳۵۷ خود، پيشنهاد روشنی دربارۀ نکاتی که ‏می‌تواند به‌عنوان برنامۀ مبرم مورد پذيرش همۀ نيروهای اصيل مبارز ملی قرار گيرد و خط فاصل بارزی ‏ميان مبارزان و سازش‌کاران با رژيم شاه و امپرياليسم بکشد، تدوين و مطرح کرد. از اين پيشنهاد، که ‏به‌ضميمۀ اين نامه به‌نظر آيت‌اﻟﻠﻪ می‌رسد، ديده می‌شود که بين آنچه که حضرت آيت‌اﻟﻠﻪ تاکنون بيان ‏داشته‌ايد و آنچه که حزب ما خواستار است، در مهم‌ترين و عمده‌ترين جهاتش، انطباق و يا لااقل نزديکی ‏بسيار زياد موجود است. واقعيت مبارزات روز در ميدان‌های نبرد ايران و قطع‌نامه‌های راهپيمايی‌های ‏عظيم و بی‌نظير روزهای تاسوعا و عاشورا هم مؤيد کامل اين واقعيت است. با تکيه به همين واقعيات ‏است که حزب تودۀ ايران همواره اميدوار است که بالأخره تجربيات زندگی، شرايط عينی و ذهنی لازم را ‏برای نزديکی و همکاری همۀ نيروهای ملی و آزادی‌دوست آماده خواهند کرد. با تکيه به همين واقعيات ‏است که حزب تودۀ ايران از حضرت آيت‌اﻟﻠﻪ به‌عنوان برجسته‌ترين شخصيت ملی جنبش کنونی ايران ‏انتظار دارد که نفوذ و اعتبار بزرگی را که در ميان مبارزان راه استقلال و آزادی داريد، در راه تحکيم ‏بيش‌تر امر اتحاد همۀ نيروهای ملی و آزادی‌دوست به کار اندازيد و به نيروهايی که به سخنان آيت‌اﻟﻠﻪ ارج ‏فراوان می‌گذارند، توصيه فرماييد که از گرفتن مواضع دشمنانه نسبت به حزب ما که با تمام نيروی خود ‏در راه استقلال ملی و آزادی و پيشرفت همه‌جانبۀ اجتماعی ميهن عزيزمان مبارزه می‌کند و افراد و ‏هوادارانش چه در زندان‌ها و شکنجه‌گاه‌ها و چه در ميدان‌های نبرد دوش‌به‌دوش ساير مبارزان راه مردم ‏پيگيرانه به مبارزه ادامه می‌دهند، احتراز نمايند. ‏
‏۷. اکنون جنبش انقلابی مردم ايران به حساس‌ترين مرحلۀ خود رسيده و دوران نبرد نهايی، نبردی که ‏می‌تواند سرنوشت ميهن ما را برای يک دورۀ تاريخی معين سازد، فرا رسيده است. امپرياليسم از راه مقابلۀ ‏مسلح با تظاهرات مردم و از راه تلاش برای ايجاد شکاف و نفاق در جبهۀ مخالفين خود می‌کوشد راه‌حل ‏سازش‌کارانۀ خويش را به مردم ما تحميل کند. رژيم و امپرياليسم نشان داده‌اند که تا آن لحظه که بتوانند ‏ايستادگی کنند، حاضر نيستند از مواضع اصلی غارتگرانۀ خويش عقب‌نشينی نمايند. از سوی ديگر مردم ‏مبارز هر روز بيش‌تر به اين حقيقت پی می‌برند که در مقابل دسايس امپرياليسم و ارتجاع تنها از راه ‏تظاهرات و اعتصابات نمی‌توان مقاومت رژيم و امپرياليسم را در هم شکست. به‌نظر ما مردم را بايد برای ‏اشکال قاطع‌تر مبارزه آماده ساخت. حزب تودۀ ايران اعتقاد دارد که هنگام آن رسيده است که امر اتحاد ‏همۀ نيروهای ملی و آزادی‌دوست وارد مرحلۀ جدی‌تر و عالی‌تری گردد و کوشش‌های عملی فوری برای ‏تشکيل «جبهۀ متحد آزادی ملی ايران» به عمل آيد. ‏

به‌نظر حزب تودۀ ايران، وظيفۀ اين جبهه بايد اين باشد که با همکاری همۀ نيروها، شخصيت‌ها، ‏سازمان‌های سياسی و اجتماعی اصيل ضدرژيم با توجه عميق به بيانات حضرت آيت‌اﻟﻠﻪ در مصاحبه با ‏مخبر روزنامۀ الوطن چاپ بيروت دربارۀ اين‌که جبهۀ مخالفان ضدرژيم هنوز متشکل نيست، مرکز متحد ‏رهبری به وجود آورد، امر رهبری عملی مبارزات عموم مردم را عليه رژيم شاه و امپرياليسم در دست ‏گيرد و ضمن استفاده از همۀ شيوه‌های عادی مبارزۀ سياسی، امر تدارک مبارزۀ مسلحانۀ خلق را عليه ‏نيروهای مسلح رژيم شاه و در درجۀ اول درهم‌کوبيدن مراکز ساواک و پليس و از پا درآوردن گاردهای ‏آدمکش پليس را مطالعه کند و سازمان دهد. ‏

با توجه به مقام شامخ حضرت آيت‌اﻟﻠﻪ در جنبش ملی ميهن ما، حزب تودۀ ايران درست و بجا می‌داند که ‏شما ابتکار تشکيل چنين جبهه‌ای را به نام «جبهۀ متحد آزادی ملی ايران» و يا هر نام ديگری که شما ‏بهتر بدانيد، در دست گيريد و از همۀ سازمان‌ها و گروه‌ها و نيروهای اصيل ضدرژيم دعوت فرماييد که در ‏اين جبهه شرکت نمايند. حزب تودۀ ايران آماده است که تمام نيروی خود را برای شرکت در چنين جبهه ‏و پشتيبانی فعال از آن به کار اندازد. ‏

ما با اميد زياد اين نامه را به حضور حضرت آيت‌اﻟﻠﻪ می‌فرستيم و آماده هستيم که هر طور صلاح بدانيد، ‏به‌طور مستقيم و يا با واسطۀ هرکس که تعيين بفرماييد، نظريات و پيشنهادهای‌مان را مشروح‌تر در ‏اختيارتان بگذاريم و از نظريات حضرت آيت‌اﻟﻠﻪ نيز به‌طور دقيق‌تر آگاه شويم. ‏

با احترام ‏
کميتۀ مرکزی حزب تودۀ ايران ‏
‏۱۲ دی‌ماه ۱۳۵۷ ‏

«عایشه» تنها 18 سال سن داشت و در سال 2013 به سوریه سفر کرد. او در حالی به سوریه رفت که در ایستگاه قطار استانبول، مذهب خود را «کاتولیک» عنوان کرده و تنها به زبان های هولندی و انگلیسی آشنایی داشته است.

«ستیرلینا بیتالو» یک زن هولندی بلوند و مسیحی بود که به شوق جهاد نگاح، شهر «ماستریخت» را ترک کرد و به رقه رفت. در تشکیلات داعش، نام «عایشه» را بر او نهادند.
«عایشه» تنها 18 سال سن داشت و در سال 2013 به سوریه سفر کرد. او در حالی به سوریه رفت که در ایستگاه قطار استانبول، مذهب خود را «کاتولیک» عنوان کرده و تنها به زبان های هولندی و انگلیسی آشنایی داشته است. 

پدر وی در گفت و گوی زنده تلویزیونی در مورد دخترش گفته است: «دحترم تا روزی که در خانه ما بود، هنوز کاتولیک معتقدی بود. البته ترجمه انگلیسی قرآن را با حرارت می خواند و به آن علاقه وافری داشت؛ اما به صراحت می گفت که به انجیل عشق می ورزد و می خواهد تا آخر عمر کاتولیک بماند.»

سرنوشت عحیب دختر هلندی که برای جهاد نکاح به داعش پیوست
تصویر اولیه ستیرلینا بیتالو
این دختر 18 ساله به شوق جهاد نکاح، به سوریه مهاجرت کرد تا به داعش بپیوندد.

وقتی از پدر وی پرسیدیم که چه زمانی متوجه شدید ستیرلینا قصد عزیمت به سوریه را دارد، گفت: «یک روز دیدم ستیرلینا در برابر آینه، به چهره خود نقاب (پوشیه) می زند. با تعجب علت این کار را پرسیدم و در پاسخ اظهار داشت: "وقتی تصاویر کودکان محاصره شده، کودکان و زنان آواره و بمباران و موشک پراکنی به مردم عادی را در سوریه می دیدی، چه حسی داشتی؟ این لباس زنان سوری در جنگ با اسد دیکتاتور است..."»

با این حال مونیک فیربیر، پدر ستیرلینا ادامه داد: «در آن لحظه اصلا به ذهنم نرسید که دخترم قصد عزیمت به سوریه را دارد و فقط احساس کردم می خواهد با آوارگان و مقاتلان سوری همدردی کند. اما بعدها متوجه شدم که آن روز، باید حرف های دخترم را جدی می گرفتم. باید اعتراف کنم که سهل انگاری کردم؛ زیرا نمی توانستم باور کنم یک دختر جوان کاتولیک، خود را به سوریه می رساند...»

عائشه، تابستان سال قبل، یک حساب شخصی در شبکه فیس بوک راه اندازی کرد و از دختران هولندی و اتریشی دعوت می کرد که برای «جهاد در همه عرصه ها» به داعش بپیوندند. او در فیس بوک ادعا می کرد: «این جا، هر چیزی که دوست داشته باشید یافت می شود. از نوتلا (nutella) و کیت کت (kit kat) و ردبول (red bull) گرفته تا چیزهایی که در اروپا یافت نمی شوند. شما برای نخستین بار می توانید زندگی در جامعه ای را تجربه کنید که همسایه از همسایه خبر دارد و همه محله روزانه 4 یا 5 بار در مسجد محله گرد هم می آیند.» البته او در همین حساب، تبلیغ جهاد نکاح را نیز فراموش نمی کرد: «تنها در دولت اسلامی است که می توانید اسلحه و بمب را در کنار معاشقه قرار داده و ناب ترین لحظات زندگی را تجربه کنید!»

عائشه، چندی بعد یک حساب شخصی دیگر در فیس بوک به نام «لینا لینا» باز کرد و به زبان هولندی، دوستان و نزدیکان خویش را به داعش دعوت کرده و زندگی ذیل این تشکیلات را تشریح می کرد. به عنوان نمونه، او در مورد نقاب زدن به صورت نوشته بود: «همه شما مرا می شناسید و می دانید که به زیبایی چهره مشهور بودم. با این حال، من هم نقاب به صورت می زنم. نقاب، پوششی نیست که زیبایی یا زشتی چهره پشت آن پنهان گردد؛ بلکه پرده و حریمی است که شما میان خودتان و بقیه مخلوقات قرار می دهید تا در این فاصه فقط با خدا انس پیدا کنید. می توانم ادعا کنم از وقتی نقاب می زنم، ایمانم قوی تر و عمیق تر شده است.»

سرنوشت عحیب دختر هلندی که برای جهاد نکاح به داعش پیوست
عائشه، در ماه های نخست حضور در رقه، دو صفحه شخصی در فیس بوک راه انداخت تا دیگران را برای پیوستن به داعش ترغیب کند.

عائشه در حساب لیما لیما از ازدواج های خود خبر داد. او برای نخستین بار، با «عمر یلماز» ازدواج کرد که یک هلندی با تبار ترکی بود. یلماز نیز مانند عائشه، یک حساب شخصی در فیس بوک باز کرد و زندگی روزانه خود در داعش را تشریح می کرد. عمر که نام حقیقی اش «چشکلیر» بود، سابقه حضور در ارتش های هلند و ترکیه را داشت و به سرعت توانست مراتب ترقی را داعش بپیماید و حتی ملقب به «رابین هود» شود. 

شهرت و ترقی عمر یلماز باعث شد امرای داعش با همسر وی نیز آشنا شده و عائشه را برای خود خواستگاری کنند. چندی بعد، عمر مجبور شد همسر خود را به «امیر» داعش دهد و حساب های شخصی عائشه در فیس بوک نیز غیرفعال گشتند. تنها عمر بود که از ازدواج عائشه با امیر خبر داد و مدعی شد که هر سه طرف ماجرا از این اتفاق، راضی هستند: «همه ما برای جهاد مهاجرت کرده ایم، نه برای عیاشی. پس همه ما از این اتفاق راضی هستیم.» البته عمر هیچ گاه ننوشت که "امیر" چه کسی است!!

بعدها یلماز اعتراف کرد که عائشه پیش از ادواج با وی، سابقه دو ازدواج دیگر هم داشته است: «در دولت اسلامی، زنان تازه مسلمان را به سرعت به یکی از مهاجران می دهند تا طرفین، زندگی زناشویی همگام با هاد را به سرعت تجربه کنند و همزمان، با قواعد زندگی اسلامی و جهادی نی آشنا گردند. عائشه زمانی که به سوریه وارد شد، عربی نمی دانست و باید او را به کسی می دادند که بر انگلیسی تسلط کامل داشته باشد و در نتیجه به یکی از مهاجران قفقازی رسید. پس از اندکی، عائشه احکام اسلام و زبان عربی را آموخت و از آن مهاجر قفقازی جدا شد. او به اختیار خود، یک جوان 18 ساله سوری که به دولت اسلامی پیوسته بود را برای همسری اختیار کرد و در این دوران، تسلط کاملی به زبان عربی پیدا کرد؛ اما همسرش در یکی از نبردهای سوریه کشته شد. در واقع، من همسر سوم عائشه بودم و در ابتدای سال 2014 با وی ازدواج کردم. هنوز هم نمی توانم به صورت دقیق، تجربیات و خاطرات وی در سال 2013 را حکایت کنم!»

پس از ازدواج چهارم عائشه با "امیر داعش"، دیگر هیچ اطلاعی از عائشه وجود نداشت تا این که یک بار در ماه آوریل 2014، عائشه از طریق واتس آپ، عکس هایی از نمای بیرونی خانه اش را برای مادر خود می فرستد و از خوشبختی خود در سوریه خبر می دهد. پدر عائشه از طریق شبکه اجتماعی "تامبلر" عکس ها را برای عمر می فرستد و عمر، صحت انتساب این خانه به امیر داعش را تأیید می کند.

با تمام این احوالات، چندی بعد عائشه از امیر جدا می شود! روزنامه ساندی تایمز چاپ لندن در گزارشی به نقل از عائشه می نویسد: «من همه وجود و دارایی خویش را عاشقانه تقدیم امیر کردم؛ اما او با من به منزله یک کنیز رفتار می کرد. این وضعیت برایم غیرقابل تحمل بود. من حتی حق تماس با بیرون و دیدار با دوستانم را نداشتم.» یک روزنامه ترکی نیز مدعی شد: «عائشه به یک برده جنسی تبدیل شده است که از سوی امیر در اختیار فرماندهان قرار می گیرد. مطمئنا او در حال رصد فرصتی است تا بتواند از این سرنوشت شوم رهایی یابد.» البته این نقل قول ها، هیچ گاه تأیید یا تکذیب نشد!

چندی بعد عائشه موفق می شود از امیر جدا شود. پدرش می گوید: «بعدها از طریق اینترنت، دخترم به من گفت که امیر "با وساطت دیگران" راضی به طلاق من شد؛ به شرطی که خاک رقه را ترک نکنم! البته من هنوز از کیفیت این روند اطاعی ندارم؛ اما عمر می گوید که به صورت طبیعی، زنان مهاجر اروپایی باید در یک شهر بمانند و حق ندارند به مناطق مختلف سفر کرده یا به زادگاه خویش برگردند؛ زیرا مسائل امنیتی، انی گونه ایجاب می کند.»

سرنوشت عحیب دختر هلندی که برای جهاد نکاح به داعش پیوست
حدودا یک ماه قبل، مادر عائشه توانست دخترش را راضی کند تا به هلند بازگردد.
خواهر وی در فیس بوک نوشت: «"ستیرلینا" به خانواده بازگشت. ظاهرا اطلاعات ما کامل نبوده و او 6 بار ازدواج کرده؛ اما این بار می خواهد "دختر" باشد و همان "ستیرلینا" خوانده شود... »
هوشنگ عیسی بیگلو‌، نماد آزادیخواهی، مقاومت و منش انسانی 
عباس منصوران





هوشنگ عیسی بیگلو، از نفراتِ اکسیرِ نیمای یوش است. نمونه‌ای از والایی و شرافت انسانی. تمامی زندانیان دهه‌ی ۵۰ اینک زنده در تبعید و در درون ایران، چه در حکومت چه در برابر حاکمیت، می شناسندش، و می‌شناسی‌مش. بسیاری هنوز اکنون که به سویش دارند دست،‌ به نیکی می‌شناسندش و از او شور و امید می‌‌یابند. حتی شکنجه‌گرانی که بر قدرت سیاسی مناسبات حاکم نشسته، شکنجه اش می‌کردند،‌ در روزهای سرنگونی شاه‌ از وی یاری خواستند، زیرا که منش انسانی وی را در زیر شکنجه و زندان تجربه کرده بودند.
بسیاری هنوز اکنون که به سویش دارند دست،‌ به نیکی می‌شناسندش. حتی شکنجه‌گرانی که بر قدرت سیاسی مناسبات حاکم نشسته بودند، شکنجه‌اش می‌کردند،‌ در روزهای سرنگونی شاه‌ رسولی،‌بازجوی ساواک، خواهان دیدار با وی و تنی چند ازمبارزین از جمله  سیامک لطف‌الهی که هوشنگ وی را «شوالیه» ‌می نامد، ‌می‌شود. هوشنگ وی را در دی ماه ۵۷، می‌پذیرد مشروط به اینکه محرمانه بماند، زیرا که ممکن است در راه از سوی مردم خشمگین از  ساواک، «لینچ» شود. مادر هوشنگ با شنیدن نام رسولی خشمگین می شود و می‌گوید: شکنجه گر را میزبان باشیم، او بیاید جلو چشم ما بنشیند! پاسخ کوتاه عیسی بیگلو به مادر مهربان این است: « این مرد اکنون شمشیر از دستش افتاده، با امید می‌آید، باید با افتاده‌ای همانند او هم  با ارزش‌های خودمان رفتار کنیم». میهمانی آن روز و نیز برای چندمین بار با خانواده رسولی انجام می‌‌گیرد تا آنکه ناپدید می شود. رسولی آنقدر تجربه و درک داشت که عیسی بیگلو را بشناسد و به او اعتماد کند، زیرا که منش انسانی وی را در زیر شکنجه و زندان تجربه کرده بودند.

عیسی بیگلو، از سال‌‌ ۴۸ در هنگام بازگشت از به خاکسپاری جلال آل احمد با مصطفی شعاعیان پیوند می یابد. این آشنایی تا پیوند با گروه، فراهم آوردن امکانات  مالی و مخفی گاه برای فعالیت مبارزاتی گروه از جمله مرضیه احمدی اسکویی و شعاعیان ادامه می یابد. ضربه‌ها و کشتار ساواک تا سال ۵۳ شتاب می‌گیرد. در ۲۹ مردادماه ۱۳۵۳ همراه با همسرهمیشه یار و همراه فنلاندی‌اش،‌ مادر همسر و زنده یاد پسر خاله‌اش فتحعلی پناهیان به‌سوی تبریز است که در قزوین دستگیر می‌شود، شبانه با سه خودرو ساواک به تهران بازگردانده می‌شود و در «کمیته‌ مشترک» تا سه بامداد شکنجه می‌شود و بازجویی. حسین زاده هنگام شکنجه و بازجویی می‌گفت: «ما شما را ده سال‌ است که می‌شناسیم. بروید حرف‌ها را بزنید و برگردید در پی زندگی اتان!» «مقام امنیتی» را تشخیص می‌دهد، همان پرویز ثابتی که در شکنجه و بازجویی حضور دارد. منوچهری از جمله بر سر و صورت و شلاق بر کمر وی مسئولیت دارد.
 می‌شنود که می‌‌گویند «آقا می‌خواهد که بیاوریدش!» همان «مقام امنیتی» که  مدعی است با زندانیان گفتگو می‌کرد- عیسی بیگلو را با دست و پای مجروح و شکسته، بلوز روی سر، با همسر و مادر همسرش روبرو می کنند... «مقام امنیتی» به همسرش می‌گوید، او دراختیار شماست تنها بگویید برود چیزهایی که از وی خواسته شده بنویسد و سپس همراه شما برود! عیسی بیگلو پاسخ آن لحظه را به یاد نمی‌آورد، این را می‌شنود که همان «مرد آرام امنیتی»، فریاد می‌زند: این ... را ببرید آنچنان بزنید تا له بشود... شکنجه‌هایی که بر‌ عیسی بیگلو وارد شد به راستی خارج از تحمل انسان است، شانه چپش را می شکنند، زیر آپولو مجروح می‌شود و دستش شکسته می‌شود. ناخن‌های و پاها و دستانش سیاه و کنده می‌شوند، پاها و دست‌ها، صورت و سینه زیر مشت و شلاق مجروح و تا پای مرگ. در بهداری از مرگ می‌رهد. هیفده ماه تا بیدادگاه نظامی، بیشتر در انفرادی و زیرشکنجه. بیش و پیش از همه، از او مخفی گاه و قرار  شعاعیان را می خواهند.
 سال ۵۴ در کمیته مشترک، اعظم السادات طالقانی،‌ دختر آیت الله طالقانی در همسایگی سلول اوست.  در راه شکنجه گاه،او را در لباس زندان نامناسب می‌بیند، ‌زیر‌بلوزی که روی سردارد، عیسی بیگلو فریاد می زند، با «ناموس ما اینگونه رفتار می‌کنید!» و بلوز خود را روی اعظم  طالقانی می ‌کند. دست سنگینی را بر شانه احساس می کند. رسولی و حسینی پشت سرش برای شکنجه گاه با اوست.
در زندان آنچنان سازش ناپذیربود و استوار، که در برابرش حسینی آدمخوار در حالیکه  سخنت تریم شکنجه‌ها را بر وی وارد می‌آورد، و همانگونه که شیوه این جانوران است، همیشه با اشک تمساح خود را بی خبر و با دوسه دشنام برآنکس که چنین  «بی‌رحمی» کرده!‌ در حضور وی، از دشنام و شکنجه به زندانیان خودداری می‌کرد. شکنجه ‌گران، ‌وی  را «آقای وکیل» یا «هوشنگ‌خان»‌  می‌نامیدند، که برای عیسی بیگلو آزار دهنده بود. ۱۷ ماه  در کمیته می‌ماند. سرانجام در «دادگاه نظامی»، به اتهام شرکت در «دسته اشرار مسلح» و «شرکت در جمعیتی با مرام اشتراکی»، از میان آن «دسته» و «جمعیت»، تنها عیسی‌بیگلو نشسته است، ‌بی آنکه بتوانند مبارز یا سلاحی به میان آورند. به اعدام محکوم می‌شود وسپس به حبس ابد.
 تهرانی شکنجه گر، در سال ۵۴ بازجو و شکنجه گر اسوت، از وی می خواهد که  موضوع  ۵۰ هزار تومان پول به گروه شعاعیان را «روشن» کند، و این پولی است ضروری که هوشنگ برای گروه فراهم می‌آورد تا از مصادره غیر ضروری و پرهزینه‌ی بانک جلوگیری شود و مصطفی می‌پذیرد.
 هوشنگ به تهرانی پاسخ می ‌دهد، «دوستی دارم به نام مرضیه اسکویی که برای دندانپزشکی به پنجاه هزار ریال  نیاز داشت و به وی دادم. عیسی بیگلو وانمود می‌کند که نمی‌داند مرضیه اسکویی چند ماه پیش به دست حکومت، کشته شده است و پنجاه هزار تومان را پنجاه هزار ریال وانمود می‌کند.
حسینی، کتف چپش را می شکند و می‌گوید «بگو آخ تا تمام کنیم!» و  پاسخ هوشنگ این است: تو یک خوک مخنّس هستی! کتف چپش را می‌شکنند،‌ تا پای مرگ شکنجه و به بهداری منتقل می شود.
در سال ۵۶ است که برای چندمین بار به کمیته مشترک و شکنجه کشیده می‌شود و این بار نیز با  دستان و پاهای مجروح از کابل. حسینی چهره‌ی درنده ساواک که در بهمن ماه ۵۷، خود کشی کرد، پس از این شکنجه، به تزویر اما به تسلیم در برابرش می‌نشیند و اشک تمساح می‌ریزد که «من ترا مثل فرزندم دوست دارم.» و دستانش را می‌بوسد. دژخیم، در برابر چشمان نافذ عیسی بیگلو نمی‌تواند به چشمان وی بنگرد- جنایتکاران نمی‌توانند به چشمان دیگران بنگرند- خمینی را به یاد آوریم- پس سر به زمین می‌افکند و هوشنگ با تیزبینی یک عقاب زخمی، تنها نگاهش می‌کند. حسینی اعتراف می کند که در تمامی این دوران بیشترین شکنجه ها به دست او انجام می گرفته  و شرمنده است!
در سال‌های پنجاه،‌ دفتر وکالت هوشنگ عیسی بیگلو، ‌وکیل  انقلابی، محمل گروه است و مرضیه احمدی اسکویی پیک رزمندگان می‌شود. در سال ۵۲، نادر شایگان، حسن رومینا و نادر عطایی به دست ساواک کشته، برخی نیز دستگیر شدند. در خرداد ۱۳۵۲شعاعیان به همراه بقایای اعضای «جبهه دموکراتیک خلق» ازجمله،‌ مادر شایگان‌ها و فرزندان خردسالش ناصر و ارژنگ- «دانه» و «جوانه»- نامی که حمید اشرف دلاور، بر آنها نهاده بود- مرضیه احمدی اسکویی، صبا بیژن‌زاده و صدیقه صرافت ووو به چریک‌‌های فدایی خلق می‌پیوندند.
در۲۶اردیبهشت سال ۱۳۵۵ نیروهای سرکوبگر و ویژه سرمایه‌، یکی از پایگاه‌های محفی سازمان چریک‌ها  را به محاصره گرفت و با رگبار مسلسل تمامی افراد از جمله ناصر و ارژنگ ۱۲ و ۱۳ ساله را از پای در می‌آورند. لادن آل‌آقا، فرهادصدیقی پاشاکی، مهوش حاتمی، احمد رضا قنبر پور از جمله این جانباختگان هستند و تنها حمید اشرف، از این سلاخی ساواک زنده جان به در می‌برد.[[i]]
روزششم اردیبهشت۱۳۵۳، مرضیه احمدی اسکویی نیز ساعت ۱۰ صبح، با شنود فرستنده‌های ساواک در پایگاه چریک‌ها، از محاصره رزمنده انقلابی، شیرین فضیلت کلام، آگاه می‌شود. برای هشدار، ‌آگاهانه و با شجاعت راهی منطقه می‌شود، از حلقه محاصره ساواک می‌گذرد، اما با رگبار مسلسل حکومت به خون می‌غلتد. آدمکشان ساواک به رهبری پرویز ثابتی‌ها، آنچنان از  پیکر به خون کشیده زن انقلابی،‌ مرضیه احمدی اسکویی، وحشت داشتند که جسد بی‌جانش را از دور به رگبار گلوله بستند وسپس طناب پیچ کردند و بردند. آدمکشان شاه، برای اطیمنان از شاهکار خویش، پیکر خونین وی را در زندان به همرزم آن زمانش، صدیقه صرافت، نشان دادند. 
مصطفی شعاعیان (رفیق سرخ)، در این برهه آثار برجسته‌ای در زمینه نقد و تحلیل می‌آفریند و از جمله با حمید مومنی کادر تئوریک چریک‌های فدایی  دیالوگ‌های نظری ارزنده‌ای را به پیش می‌برد. سرانجام به هنگام آماده‌سازی مجموعه نوشته‌هایش برای نشر در خارج کشور، در ساعت ۶ صبح ۱۶ بهمن ۱۳۵۴در خیابان استخر  شناسایی و به محاصره درمی‌آید. در این رویارویی مسلحانه و نابرابر، همراه با فشردن دندان بر کپسول سیانور، ساواک را از شکنجه و دست یابی به رازهای نهانش  محروم می‌سازد.
هوشنگ عیسی بیگلو از تبار چنین پیوند و بُردار‌ چنین کارزاری است. هنگامی که ساواک به رهبری آن «مقام امنیتی» متجاوز- ‌پرویز ثابتی جنایتکار- رزمنده فرهیخته، مصطفی شعاعیان[[ii]]را از پای در می‌آورد،‌ عیسی بیگلو در زندان است. بسیاری از زندانیان، در زندان از مشکلات و  مسایل حقوقی و دفاع از خویش از عیسی‌بیگلو یاری می جویند. وی هر لحظه زخم های شکنجه‌شدگان را مرحم می‌نهد، در کنارشان می‌نشیند و پیوند همبستگی می‌سراید. 
در پی قیام سال ۵۷ و آزادی زندانیان سیاسی به دست قیام گران، عیسی بیگلو با شکرالله پاکنژاد همراه است و در تلاش تا از حقوق حکومت شوندگان،‌ زیر حاکمیت استبداد فاشیستی جدید، دفاع کند. از تهران تا خوزستان در آمد و شد است. می‌شنود که نسیم خاکسار نویسنده و شاعر، در اهواز دستگیر و هرآینه در خطرمرگ است، به اهواز می شتابد، با قاصعیت خود ویژه و هوشمندی ‌ستودنی‌اش، خاکسار را از مرگ می‌رهاند.
روز چهارشنبه ۲۳ خرداد ۱۳۵۸، در دفترش در تهران است که پیامی مشکوک می‌شنود که حزب‌الله، به دفتر هدایت الله متین دفتری حمله ور شده‌ است. با پای شکسته و چوب زیر بغل راه می‌افتد، کارگر شریف دفتر (آقا مهدی) می‌گوید من می روم. منشی دفتر نیز با خواهش از وی می‌خواند که «نرود و خود را به مهلکه نیافکند». دوبار به دفتر زنگ می‌زند و پاسخی نمی‌شنود. خودرویی در خیابان او را به دفتر می‌رساند و در آنجا می‌بیند همه چیز آرام است. می‌شنود که هنگام خروج متین دفتری در فرودگاه برای شرکت در جلسه‌ای در خارج، محمد منتظری و کمیته‌چیان اسلامی، وی را مدتی از رفتن باز داشته ‌بودند. به دفتر خویش زنگ می زند« که همه چیز آرام است و دارم برمی‌گردم». به چهار راه کاخ می‌رسد، پشت چراغ قرمز، پیکانی ایستاده است و راننده اشاره می‌کند که سوار شود. جلو خالی است و سه نفر در ردیف عقب. سوار می‌شود،  چیزی نمی‌گذرد که با ضربه‌ای سنگین بر شانه راست و گردن بیهوش می شود. ساعت نزدیک به ۴ غروب است. چشم که می‌گشاید، ساعتی بزرگ در برابر و دو مرد با روپوش سفید و سرایدار که با شادی می‌گوید: «به خیر گذشته، شما در خانه هستید، اینها از اورژانس هستند،‌ همسایه‌‌امان آقای «س» شما را  بیهوش و خون آلود در نزدیک خانه در کف خیابان یافتند و لباس هایت خون آلود و خار و خاشاکی بود. با اورژانس تماس گرفتند.»
در بدن عیسی بیگلو، از ناف تا سینه ۱۵ تا ۱۶ بریدگی عمیق ایجاد شده است،‌ و روی دست‌‌ها تا ساعد و آرنج بریدگی‌های سخت. برای فردا، با زنده یاد، شکرالله پاکنژاد دیداری دارد و نیز زنده یاد علی صدرایی نجفی اشکوری، از یاران قدیمی پاکنژاد برادر برزگ «حسین اقدامی» که هردو به دست جمهوری اسلامی کشته شدند،‌باید ببیند. پیام می‌دهد که نمی‌توانم بیایم، پافشاری می‌‌کنند و سبب را می‌جویند. شکرالله پاکنژاد و دیگران  با خبرنگاران وارد  می شوند.
 روز پنج‌شنبه ۲۴ خرداد روزنامه کیهان با عکسی از هوشنگ عیسی بیگلو این ترور را بازتاب می‌دهد. روزنامه‌ها از جمله روزنامه‌ آیندگان نیز از ربایش و شکنجه عیسی بیگلو نوشتند و جامعه وکلا از جمله به قلم علی شاهنده،‌ وکیل رادیکال و سازش ناپذیر، از حکومت اسلامی درخواست پی‌گیری و توضیح می‌شود.

عیسی بیگلو، ارزش گذار پرنسیپ‌های اکسیر انسانی است، همان اصول ۷ گانه‌ای که حکومت اسلامی با زیر پاگذاردن آنها به حکومت نشسته است- برای شتافتن و استقبال از این خطر، آگاهانه از این روی پافشار دراد که ارزش‌گذار یک ارزش انسانی باشد. در سال ۱۳۵۳،‌ هنگامی که در زندان، زیر شکنجه با مرگ و افتخار دست  به گریبان است، به دستور ساواک برکنار وی را از کانون وکلا و  وکالت، به کانون و ارگان‌‌های حقوقی صادر می شود. در میان  دیگراعضا تصمیم گیرنده، تنها یک نفر آن هم انسان شریف، هدایت‌الله متین دفتری است که از دادن رای به برکناری عیسی بیگلو در آن شرایط حاکمیت خوفناک ساواک، خود داری می کند. هوشنگ در سال ۵۸ این را به یاد دارد.
پس از گذشت افزون بر سی سال، در سال  ۲۰۰۸ برای نخستین بار ناصر مهاجر  در کتاب دو مجلدی «گریز ناگزیر»[[iii]]، در گفتگو با علی شاهنده شماره می‌‌خورد.

سال ۵۸، عیسی بیگلو به همراه همسر همیشه یاورش از فنلاند برای درمان به اروپا می‌آید،  دو سال کارگر ساختمان در فنلاند است، سپس در سال 1983 به فرانسه می‌آید، ده ماهی بدون روادید و غیرقانونی در آنجا مستقر می‌شود تا در کنار رفقایش از جمله غلامحسین ساعدی (گوهر مراد)، مادر سعیدی و یاران دیگر، به یاری پناهجویان سیاسی بشتابد، او به انتقال و استقرار پناهجویان سیاسی و افشای ماهیت حکومت اسلامی می‌‌پردازد. 
ترور عیسی بیگلو، ‌درست ۴ ماه پس از قیام بهمن، هشداری جدی بود به نیروهای سیاسی، به هرآنکس که نمی‌خواست با فاشیسم همراه شود، این هشدارها جدی گرفته نشد. هشدار به کارگران، به کوشندگان راه سوسیالیسم، و نیروهای مردمی و سازش ناپذیر بود. ترورهای وحشیانه در راه بود. تروریسم حکومتی در خوزستان، در ترکمن صحرا، ترور مختوم‌ها و هزاران انسان دیگر، از همان روزهای نخست سرنگونی شاه تا اکنون،‌ چون رود خون، پایه‌های بر دار استوار حکومت اسلامی، مشی محوری حکومت طبقاتی بورژوازی دلال و اوباشان جناح- باندها بوده است.
کشتار دهه‌ی شصت که به ویژه با این پیام  شتاب گرفت، یک ضرورت حکومتی بود، همانگونه که کشتار زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷. جارچی«گفتگوی تمدن‌ها» خاتمی و دیگر همقطاران حکومتی‌اش با آن همه پیشینه جنایت از بهمن ۵۷ تا دوم خرداد ۷۴ ، و در تمامی دهه ۷۰ و ۸۰، که جای و وظیفه ‌را به احمدی نژاد سپرد، کشتار‌های زنجیره‌ای سیاسی، ‌پوینده‌ها، مجید شریف‌ها، مختاری‌ها، امیرعلایی‌ها ووو همچنان ماشین ترور و کشتار هایی هزار هزار، را در دستور کار داشتند. به هدف بقاء حکومت و دولت قاتل. اتاق‌های فکر حکومتی، پروژه‌ی دوم‌خرداد، تروریسم دولتی را تجویز و به دست «خودسران» حکومتی سازمان دادند.
اینک پس از ترور خرداد ۵۸، در بمن ۹۱، با شلیکی دیگر، تیری پرتاب می‌شود. آمران همان‌هایند، اما عاملین، واپس ماندگان کودنی‌اند، همانند عرفان قانعی فرد.
ترور فیزیکی آن روز، با ترور شخصیتی امروز، فصل‌های یک تراژدی و راه کار حکومت ترور است. نمی بایست بی تفاوت از کنارشان گذر کرد و شانه در برابرش ننهاد. هم اکنون نیز.
عرفان قانعی فرد در وبلاگ «راز پرده‌‌ نهان» اداره این سایت را زیر نام «جان شیفته» به پیش می‌برد. در همین رسانه‌ که آرشیو نوشته‌های شخصی وی است، در نوشتاری زیر عنوان: «هویت واقعی شخصی موسوم به «همنشین بهار» در فضای اینترنت» همنشین بهار را هوشنگ عیسی بیگلو معرفی می‌کند.[[iv]]

در وبلاگ «اقیانوس آرام» نیز قانعی فرد می‌توان پی‌یافت.
عرفان قانعی فرد، کارگزار دون وزارت اطلاعات می‌تواند و شاید که ادعا کند که او در این ترور شخصیت دو چهره ی ارزشمند جامعه، همنشین بهار و عیسی بیگلو دست نداشته است. اما، پذیرفتنی نیست که دستگاه اطلاعاتی و امنیتی حکومت سرمایه‌داری دلال، ازماهیت دو انسان والا و شناخته شده‌ای همانند عیسی بیگلو و همنشین بهار بی خبر باشد!
از دیگر سوی، چنین بپنداریم که عنصری بی ربط به وزارت اطلاات اما از راه بلاهت، با کینه از مجاهدین، با پریشان‌‌گویی چنین مهره‌ای را به میان افکنده باشد. هدف، به زعم وی «زدن» همنشین بهار و یا عیسی بیگلو باشد. در ماهیت موضوع تفاوتی ندارد، ترور شخصیتی، ایجاد گرفتاری و آشفتگی در میان فعالین سیاسی، تاکتیک‌های شناخته شده‌ای‌است، به ویژه با اعلام روزهای اخیر اعلام سرپاسدار غلامرضا جلالی، رئیس سازمان "پدافند غیرعامل ایران"، "ایران نخستین ارتش سایبری خود را راه‌اندازی می‌کند".،‌ ارتشی که زیر رهبری آیت‌الله خامنه‌ای،  سپاه سرکوب را به فاشیسمی تمام عیار تبدیل می‌کند.

سرافرازانه عیسی بیگلو  را انسانی والا به رفاقت، می‌شناسم.
 همنشین بهار را نیز انسانی شریف، دوست نادید‌ه‌ای که با نوشته های ایشان به ویژه زندان مرا به ستایش می‌انگیزد و غمبار. کارهای خستگی ناپذیر همنشین بهار، ستایش برانگیز است و گنجینه‌ای برای کاوش حقیقت.
 عرفان قانعی فرد که در چند سال گذشته ماموریت یافته است تا در پروژه مشترک ساواک شاه به رهبری ثابتی و وزارت اطلاعات حکومت اسلامی،‌ در این کارزار جبهه‌ای علیه نیروها و چهره‌ها‌ی مبارز و ارزش‌‌ها اجتماعی طبقاتی  بگشاید.
رسانه‌هایی چون صدای آمریکا، تلویزیون اندیشه و رادیو زمانه در این کارزار تروریستی تریبون‌می‌شوند.

این پروژه، به هر هدف و ذهنیتی،  استمراری است از  تروریسم دولتی، خواه به دست آدم‌کشانی مانند پرویز ثابتی، سعید امامی، «نادری»، قانعی فرد،‌ امیرفتانت‌های پریشان و درمانده، که بی هویت در جستجوی هویتی، هرچند همسخن و با بالاپوش جلادان. 
 ۲۷ ژانویه ۲۰۱۳
عباس منصوران
a.mansouran@gmail.com



[i]  نامه سرگشاده مادر شایگان، به خلقهای  ایران، http://pz.rawa.org/68/68mother.htm در پیوند با کتابهای منشتر شده از سوی وزرات اطلاعات حکومت اسلامی به مسئولیت «نادری».  کشته شدن ارژنگ و ناصر به دست ساواک را خود شکنجه گران ساواک در سال ۵۲ در هنگام شکنجه مادر شایگان اعتراف می کنند. در همان سالهای پنجاه زمزمه درون ساواک، خاموش ماند، زیر که ساواک با آن همه جنایت، نمی‌توانست از شایعه ساختگی خویش دفاع کند. هنوز حمید اشرف‌ و چریک‌ها و رزمندگان زنده بودند. ماهرویان‌ها و انوش‌ صالحی‌ها از شنیدن نام شان اعتبار می‌یافتند. رد حکومت اسلامی است که سمبیوزها و دوزیستیان حکومتی نیز به نوا آمده‌اند.‌‌ درپی انتشار کتاب وزارت اطلاعات حکومت اسلامی، عناصری همانند هوشنگ ماهرویان در سالهای اخیر، انوش صالحی (کتاب مصطفی شعاعیان و رمانتیسم انقلابی)، مزدور جنایتکار ساواک امیر فتانت، عرفان قانعی فرد، کارگزار منفور وزارت اطلاعات حکومت اسلامی، پرویز ثابتی جنایتکار، بر این شایعه ساواک  شیپور چی شده‌اند. در سندی که از ساواک شیراز  به دست آوردیم، نویسنده این نوشتار، به یاد دارد که آلبومی ضخیم از عکس و مشخصات تمامی افراد سیاسی  زیر پی گرد، یا کشته شده در درگیری‌های مسلحانه به دست آمد که در باره ناصر و ارژنگ نوشته شده بود، [«مسلح به نارنجک و سیانور،‌«معدوم»] .

[ii]   از جمله نیروهای «جبهه دموکراتیک خلق» یا گروه شعاعیان:  نادر شایگان، حسن رومینا و نادر عطایی  هستندکه به دست ساواک به مسلسل بسته شدند، و تنی چند دستگیر. در خرداد ماه ۱۳۵۲ شعاعیان به همراه مرضیه احمدی اسکویی، صبا بیژن‌زاده و صدیقه صرافت به چریک‌های فدایی خلق می پیوندند.

[iii]  ناصر مهاجر و دیگران، نشرنقطه، چاپ مرتضوی، ۲۰۰۸.
http://pocean.blogfa.com/post-213.aspx




حمله خشونت آمیز پلیس اسپانیا به نوجوان مهاجر

ویدئویی 15 اکتبر از حمله بسار خشن پلیس اسپانیا به یک نوجوان مراکشی که قصد داشت به صورت غیرقانونی وارد خاک اسپانیا شود، سر و صدای بسیاری را در سطح بین المللی به راه انداخت. نوجوان مراکشی که سعی داشت با استفاده از فنس ها به صورت غیرقانونی وارد خاک اسپانیا شود با ضربه محکم پلیس این کشور به سرش مواجه میشود، این ضربه هوشیاری او را از بین میبرد و این نوجوان به شدت به زمین سقوط میکند.



تیرخلاص در مقابل چشم دوربین

این ویدئو در تاریخ 20 ژوییه در شهرک شجاعیه در نوار غزه و در خلال حمله اسراییل به این منطقه ثبت شده است. یک گروه از داوطلبین فلسطینی که طی زمان آتش بس برای کمک به مردم، به این منطقه رفته بودند به ناگهان هدف تک تیراندازهای اسراییلی قرار میگیرند.
این تیراندازی تا جایی ادامه مییابد که یکی از مردان حاضر در این گروه با وجود نقش زمین شدن با گلوله نهایی میمیرد. به گزارش سازمان های بین المللی، نهایتا بیش از 2000 فلسطینی که اکثر آنها را نیز غیرنظامیان تشکیل میدادند، در حمله اخیر اسراییل به نوار غره کشته شده اند.


زندان جهنمی

زندانیان یک زندان در یونان موفق شدند فیلمی از وضعیت وحشتناک این زندان به خصوص بهداری آن تهیه کنند و برای فرانس24 ارسال کنند. بسیاری از زندانیان مریض در این زندان بارها با خواسته بهبود شرایط بهداری این زندان که به جهنم معروف است، دست به اعتصاب غذا زده اند.


گرسنگی در "دولت اسلامی"

ناظران ما از رقه که به پایتخت داعش معروف شده است تصاویری ارسال کرده اند که نشان دهنده آشپزخانه هایی است که در سطح شهر توسط خیرین ایجاد شده است تا افراد بی بضاعت بتوانند وعده غذایی برای خوردن دست و پا کنند.
به گفته ناظران ما از سوریه، هر روزه بر تعداد فقرایی که در مناطق تحت کنترل داعش زندگی میکنند، افزوده میشود و مردم بیشتری برای زنده ماندن به این آشپزخانه ها وابسته میشوند. منابع این آشپزخانه ها توسط متمولین محلی تامین میشود.
به گفته ناظران ما ، این در حالی است که اعضای داعش خود علاوه بر دریافت حقوق فراوان، به صورت رایگان در بهترین رستوران های شهر تغذیه میشوند.



توهم ابولا در هواپیما

در خلال یک پرواز بین جمهوری دومنیکن و ایالات متحده امریکا، یکی از مسافران با تصور اینکه مبتلا به ابولا شده است، نظم پرواز را به هم ریخت. این مرد به ناگهان پس از سوار شدن به هواپیما فریاد زده است:"من ابولا دارم من ابولا دارم"این مسیله باعث تاخیر پرواز به مدت دو ساعت شد.
پس از ورود متخصصین پزشکی به هواپیما و تست های پزشکی مشخص شد این مرد تنها مبتلا به یک سرماخوردگی ساده بوده است. ویروس ابولا تا تاریخ 29 دسامبر بیش از هشت هزار کشته بر جای گذاشته بود.


خشونت علیه زنان در ارتش

چندی پیش ویدئویی از رفتار بسیار خشن و توهین آمیز افسران ارتش سریلانکا با سربازان زن این کشور، به موضوعی جنجالی در سریلانکا بدل شد. این ویدئو توسط یک سایت متعلق به گروه های اپوزیسیون این کشور منتشر شده بود.رسانه های سریلانکا به شدت تحت فشار سانسور دولت این کشور قرار دارند. به رغم آنکه ارتش این کشور مدعی شده است که این ویدئو اتفاقی نادر بوده بسیاری از فعالان حقوق زنان در سریلانکا، خشونت علیه زنان را در این کشور امری رایج میدانند که این رویه در ارتش سریلانکا نیز بسیار مرسوم است.


آتش عظیم در عراق

در میانه های ماه های آوریل و می، در پی حملات گروه های شبه نظامی به خط لوله ای در منطقه تکریت در عراق، آتش و ابری از دود بخشی از شمال این کشور را فرا گرفت.


"من نمیتوانم نفس بکشم"

این جمله تبدیل به یک شعار در بین سیاه پوستان و فعالین حقوق سیاه پوستان در امریکا شده است. این جمله ای است که یک سیاه پوست در حین بازداشت خشونت آمیز توسط پلیس امریکا تکرار میکند. بازداشت خشونت آمیزی که نهایتا به مرگ این فرد منتهی شده است. ویدئویی که از این اتفاق منتشر شده، موجی از اعتراض و راهمپیمایی علیه پلیس این کشور را در بسیاری از شهرهای آن در پی داشت.


"بگو منو دوست داری"

ویدئویی به تازگی در شبکه های مجازی در ایران منتشر شده است که در این ویدئو یک مامور نیروی انتظامی ایران در حال آزار و رفتار تحقیرآمیز با مهاجران غیرقانونی افغانستانی است. او بعد از توهین و بشین و پاشو دادن به جمع چند ده نفره مهاجران افغانستانی بازداشت شده، آنها را وادار میکند تا بگویند او را دوست دارند و او با آنها مهربان بوده است.
به تازگی مقامات انتظامی ایران مدعی شده اند مامور خاطی یک سرباز وظیفه بوده و بازداشت شده است.


اضافه شدن ۹ فرد و شرکت ایرانی‌ به لیست سیاه آمریکا و آمادگی سنا و کنگره برای دور جدید تحریم‌ها علیه جمهوری اسلامی

اضافه شدن ۹ فرد و شرکت ایرانی‌ به لیست سیاه آمریکا و آمادگی سنا و کنگره برای دور جدید تحریم‌ها علیه جمهوری اسلامی

آمریکا 9 فرد و شرکت را به اتهام دور زدن تحریم‌هایی که در زمینه پرونده هسته‌ای ایران وضع شده و همچنین همدستی با این کشور در نقض حقوق بشر، به فهرست سیاه خود اضافه کرد. بر اساس بیانیه وزارت خزانه‌داری آمریکا، در میان افراد و شرکتهای جدیدی که تحریم شده اند، برخی به حمایت سخت افزاری، مالی و تکنولوژیک برای دسترسی ایران به اوراق بانکی آمریکا در جهت نقض تحریم‌های ایران متهم شده‌اند. این افراد و شرکت‌ها عبارت اند از: حسین زیدی، سید کمال یاسینی، عزیزالله اسدالله قلندری (تبعه افغان)، اسدالله سیف، تیمور عامری و شرکت تجاری بلفاست. همچنین یک شرکت به نام شرکت «فناوری نرم‌افزاری دوران» نیز به کمک به ایران برای سانسور متهم شده است. شرکت "ابیسک" (Abyssec) هم به کمک به سپاه پاسداران در زمینه حملات سایبری متهم شده است.

بر اساس گزارشی که در وبسایت رسمی وزارت خزانه‌داری آمریکا روز سه شنبه (۳۰ دسامبر/ ۹ دی) انتشار یافته اسامی ۶ فرد به "لیست سیاه" تحریم​های آمریکا علیه ایران اضافه شده است. نام این افراد حسین زیدی، اسدالله سیفی، سید کمال یاسینی، تیمور عامری و عزیزالله اسدالله قلندری (با تابعیت افغانستان) است. این افراد به "دور زدن تحریم‌ها علیه ایران و نقض حقوق بشر" متهم شدند و نام آنها در لیست سیاه دولت آمریکا آورده شده است. در گزارش وبسایت خزانه​داری آمریکا مشخصات کامل این افراد از جمله تاریخ تولد، شماره پاسپورت، محل فعالیت و تابعیت آنان نیز اطلاع داده شده است.
یک شرکت به نام "بلفاست جنرال تریدینگ" که به تجارت مواد غذایی و محصولات کشاورزی مشغول بوده و در امارات متحده عربی به ثبت رسیده نیز به فهرست تحریم‌های آمریکا افزوده شده است. وزارت خزانه داری آمریکا شرکت ثبت شده در امارات متحده عربی را متهم کرده که به همراه ۵ تن از افرادی که نام آنها ذکر شده در انتقال ۲۵۰ میلیون دلار آمریکا به ایران دست داشته​ است.

دو شرکت نرم​افزار ایرانی به نام​های "ابیسک" و "تکنولوژی‌های نرم افزاری دوران" که در تهران فعالیت می​کنند نیز به "اعمال سانسور و محدود کردن آزادی بیان" متهم شدند و اسامی آنها به فهرست سیاه آمریکا اضافه شده‌ است. در لیست جدید نام ۳۰ کشتی متعلق به شرکت کشتیرانی جمهوری اسلامی که در لیست تحریم‌های آمریکا قرار داشتند نیز به‌روز شده است.
"آمریکا مایل به وضع تحریم جدید نیست"
دیوید کوهن، معاون تروریسم و اطلاعات مالی وزارت خزانه داری آمریکا اعلام کرده است که گرچه آمریکا مایل به اعمال تحریم‌های جدید در ارتباط با موضوع هسته​ای در حین مذاکرات علیه ایران نیست، اما بر اجرا شدن دقیق تحریم‌های موجود تاکید دارد.
خبرگزاری دولتی ایرنا هم درباره اضافه شدن نام افراد در لیست تحریم​ها نوشته است، تحریم​های جدید آمریکا علیه ۹ شخص حقیقی یا حقوقی ایرانی برخلاف روح توافق ژنو صورت گرفته است.
ایرنا گرچه درباره واکنش مقامات ایرانی نسبت به تحریم​های جدید چیزی ننوشته است اما اشاره می​کند که محمد جواد ظریف، وزیر امور خارجه ایران بارها، اینگونه تحریم​ها را مغایر با روح توافقنامه ژنو دانسته و هشدار داده است که اینگونه اقدامات راه رسیدن به توافق نهایی را پیچیده​تر می​کند.
اضافه​شدن اسامی افراد و شرکت​های جدید ایرانی در فهرست​ تحریم​های آمریکا زمانی اتفاق افتاد که یک روز پیش از آن باراک اوباما، رئیس جمهور آمریکا در مصاحبه با شبکه "ان‌پی‌آر" در پاسخ به سوالی در مورد احتمال بازگشایی سفارت این کشور در تهران گفت: «من هرگز نمی‌گویم هرگز.» وی تاکید کرده بود که روابط ایالات متحده و ایران باید مرحله به مرحله بازسازی شود.
اما برخی از سناتورهای آمریکایی با موضع اوباما در قبال ایران مخالفند. سناتور مارک کرک، از سناتورهای ارشد جمهوری‌خواه در آمریکا روز یک‌شنبه (۲۸ دسامبر/ ۶ دی) در گفت‌وگو با شبکه آمریکایی "فاکس نیوز" خبرداد که در جلسه بعدی سنا در ۴ ژانویه ۲۰۱۵ در مورد تحریم‌های ایران رای​گیری خواهد شد. وی تاکید کرد که جمهوری‌خواهان در سنا احتمالا به قدر کافی از حمایت دموکرات‌ها برخوردار خواهند بود که بتوانند مصوبه تحریم بیشتر علیه ایران را از سد وتو بگذرانند.