۱۳۸۷ اسفند ۱۵, پنجشنبه

اگر شما ادعای «چپ» بودن دارید!! بابک پاکزاد

تمام اظهار نظرهای هویت‌های کمونیستی جهان که در قالب بیانیه‌های احزاب کمونیست تجلی پیدا می‌کنند با اظهار نظرهای شما در تضاد قرار می‌گیرند. این اظهار نظرها بنا به قرائن، مربوط به یک چپ واقعی نیست بلکه بیشتر دیدگاه محافظه کاران آمریکایی را بازتاب می‌دهد. تز “جدال میان دو توحش” که در نهان‌گاه ذهن این آقایان قرار دارد اینان را در بحبوحه حادثه به موجوداتی بی‌ربط بدل می‌کند. موجوداتی که به جای آن که وارد گود شوند ترجیح می‌دهند از موضع فردی ناظر دست به قضاوت بزنند و چون قطبی شدن فزاینده جو حاکم را برنمی‌تابند ترجیح می‌دهند به جای نسل کشی در غزه، درباره بازگرداندن تابعیت ترکیه به ناظم حکمت شعر بسرایند.

فرهنگ توسعه
واقعیت این است که برخی حقه بازی‌ها را نمی‌توان نادیده گرفت. می‌خواهم حرف نزنم اما نمی‌شود. ما با پدیده‌ای مواجه هستیم به نام تمایل ذهنی. این تمایل ذهنیِ شما به یکی از طرفین دعوا، تحلیل‌ها را عقیم و نازا می‌کند، به خصوص وقتی که خود را داعیه‌دار متد و روش تحلیل جدیدی نیز بنامیم و بخواهیم تمایلات ذهنی خود را روی آن روش‌ها سوار کنیم. گاه این تمایل ذهنی ما به یکی از طرفین، ناشی از منافع مستقیم یا علقه‌های فکری و ایدئولوژیک نیست، بلکه ناشی از نفرت ما از طرف مقابل است که به تجربه، درک و درونی شده است. برای مثال آنانی که معتقدند “واقعیت پیچیده است” و یا سعی می‌کنند با ابزارهایی چون منطق فازی وقایع را تحلیل کنند باید توضیح دهند که واژه “جنگ نیابتی” یعنی چه؟ آیا رابطه حماس یا حزب‌الله با جمهوری اسلامی ایران از یک سو و رابطه اسرائیل با آمریکا از سوی دیگر یک رابطه نیابتی است؟ این آقایان باید توضیح دهند که همین ترکیب دو کلمه‌ای “جنگ نیابتی” عامدانه کدام پیچیدگی‌ها را کنار می‌گذارد و کنار گذاشتن این پیچیدگی‌ها در زمان و مکان مشخص به سود چه کسی تمام می شود؟ کار به آنجا کشیده است که آنانی که سعی می‌کنند خط میان انقلاب و ضد انقلاب را ترسیم کنند به‌مدد منطق فازی کنار گذاشته می‌شوند و آنان که در ماجرای غزه نوک پیکان خود را به سوی اسرائیل گرفتند تقبیح می‌شوند که چرا یک طرفه قضاوت کردی و از نقش افراطی‌گری‌های حماس سخن نگفتی. و کاسه و کوزه تقویت فلان جناح در اسرائیل نیز بر سر این‌ها شکسته می‌شود و گفته می‌شود که شما مسئولیت سرتان نمی شود.
اگر شما ادعای «چپ» بودن دارید تمام اظهار نظرهای هویت‌های کمونیستی جهان که در قالب بیانیه‌های احزاب کمونیست تجلی پیدا می‌کنند با اظهار نظرهای شما در تضاد قرار می‌گیرند. این اظهار نظرها بنا به قرائن، مربوط به یک چپ واقعی نیست بلکه بیشتر دیدگاه محافظه کاران آمریکایی را بازتاب می‌دهد. تز “جدال میان دو توحش” که در نهان‌گاه ذهن این آقایان قرار دارد اینان را در بحبوحه حادثه به موجوداتی بی‌ربط بدل می‌کند. موجوداتی که به جای آن که وارد گود شوند ترجیح می‌دهند از موضع فردی ناظر دست به قضاوت بزنند و چون قطبی شدن فزاینده جو حاکم را برنمی‌تابند ترجیح می‌دهند به جای نسل کشی در غزه، درباره بازگرداندن تابعیت ترکیه به ناظم حکمت شعر بسرایند. و البته بدیهی است که ناظم حکمت که زندگی روزمره‌اش با انترناسیونالیسم گره خورده بود، اگر زنده بود در روزهای نسل‌کشی چه می‌سرود و برای که می‌سرود. ببینید آن که فریاد صلح خواهی‌اش سقف آسمان را پاره می‌کرد، چگونه در جنگ غزه مهر سکوت بر لب می‌زند و از کوچکترین اظهار نظری در این زمینه طفره می‌رود و پس از آتش بس، جنبش جهانی ضد تهاجم اسرائیل را به سخره می‌گیرد. بدان که اگر فشارهای جهانی، اسرائیل را هدف نمی‌گرفت آتش‌بسی در کار نبود و تو کماکان در دالان‌های سکوت فرو خفته بودی و حداکثر صدای خرناس‌ات به گوش دیگران می‌رسید. تا کنون از نسخه منفعل یک تیپ سخن گفتم و اما اگر بخواهم از نسخه فعال آنان نیز سخنی گفته باشم، باید از کسانی سخن گفت که به جای سکوت، تز “جدال میان دو توحش” را در بوق کردند و از موضع دفاع از مردم وارد کارزار شدند. اینان وقتی صحبت از دو توحش می‌کردند که یکی خمپاره‌ای پرتاب می‌کرد که به دیوار خانه‌ای هم اصابت نمی‌کرد و آن دیگری، غیرنظامیان فلسطینی را در حمام فسفر سفید شستشو می‌داد. جالب اینجاست همه این تفاوت‌ها و پیچیدگی‌ها در ترکیب “دو توحش”، ساده می‌شد و رنگ می‌باخت. تز “جدال میان دو توحش” در مورد ماجرای نسل کشی در غزه ، جاده صاف کن برخورد برابر با طرفین بود و فرض “تو موشک پرانی را قطع کن تا من نسل کشی را متوقف کنم” را تقویت می‌کرد.
این تز آن‌چنان با واقعیت این جنگ ناسازگار بود که عملا شکست خورد. جالب این‌جاست که مدافع پر و پا قرص این فرض، ایالات متحده آمریکا بود.

Testimony: Soldiers beat and severely abuse shepherd Sharif Abu Hayah, 66, in Khirbet Abu Falah, 28 January 2009

B'TSELEM - The Israeli Information Center for Human Rights in the Occupied Territories

Testimony
Soldiers beat and severely abuse shepherd Sharif Abu Hayah, 66, in Khirbet Abu Falah, 28 January 2009
Sharif Abu Hayah, farmer
Last Wednesday [28 January], around 9:30 A.M., I was grazing my flock of twelve sheep in the area of Dhaher Jubara, about two kilometers west of our village.
Suddenly, I saw six soldiers. They must have been hiding between the boulders. They looked young and their faces were painted black. They spoke Hebrew among themselves, and I didn't understand what they were saying. They came over to me, and the sheep ran away. I tried to gather the sheep, to show the soldiers I wasn’t afraid of them.
The soldiers attacked me all at once. Some of them grabbed my hands and others grabbed my legs. They knocked me down. I thought they were going to kill me, so I tried to resist. There was no one else around. They hit and kicked me. They tied my hands behind my back with plastic cuffs and laid me on the ground, on my back. Then they blindfolded me with a piece of cloth. I couldn’t see a thing. I shouted at them, “What do you want from me? What did I do to you? Leave me alone!” They punched and kicked me even harder than before.
One of them sat on my legs and others punched me in the face. I shouted, again and again, “What did I do to you? Why are you beating me?” One of the said to me, in poor Arabic, “Shut up, shut up.”
After a few minutes, they dragged me about thirty meters away. I got injured by rocks and cut by thorns as they dragged me. The cuffs got tighter and hurt a lot.
Video filmed by the Pal-Media TV agency, showing soldiers cutting the blindfold off Abu Hayah and walking him over to the waiting medical team, who were not allowed to approach him.
Then they made fun of me. They laid me down and beat me one after the other. Every time my blindfold moved a bit, one of them put it back in place. Somebody covered my mouth with a strip of cloth. He shoved some twigs, or something like that, into my mouth. I turned my face and tried to get rid of the twigs with my teeth, but he hurt me with the twigs. They continued doing this for about an hour. Then they beat me less.
From time to time, I cried out in pain from the blows and the cuffs. I said: “Please release me. My hands are numb.” Only one of them spoke. He said, “Quiet, quiet.” Somebody pressed my mouth, which was still covered with cloth. I heard people moving around, but didn’t know what was happening.
About an hour after this, I heard somebody shout in Arabic, “Get out of here, get out of here.” I thought it was somebody from the village who was trying to help me. I was still lying on my back, on rocks and thorns, and I was bound. I felt nauseous. I couldn’t feel my hands at all.
Half an hour or so later, a soldier removed the blindfold, put me in a sitting position, and cut the cuffs. It was about noon. I felt better with my hands free, but I was still terribly nauseous, as if I was about to faint. I saw about eighteen soldiers around me.
Two of them grabbed my hands to pull me up. They took me down from the mountain, toward the road. They led me about ten or twenty meters, and then three or four Palestinian paramedics came. They laid me on a stretcher and carried me about one hundred and fifty meters to the road. I later learned that passersby who had seen what the soldiers were doing to me had called for help.
Sharif 'Abd a-Rahman Dar Abu Hayah, 66, married with two wives, is a farmer and a resident of Khirbet Abu Falah in Ramallah District. His testimony was given to Iyad Hadad at the witness's house on 3 February
200
9 .