تمام اظهار نظرهای هویتهای کمونیستی جهان که در قالب بیانیههای احزاب کمونیست تجلی پیدا میکنند با اظهار نظرهای شما در تضاد قرار میگیرند. این اظهار نظرها بنا به قرائن، مربوط به یک چپ واقعی نیست بلکه بیشتر دیدگاه محافظه کاران آمریکایی را بازتاب میدهد. تز “جدال میان دو توحش” که در نهانگاه ذهن این آقایان قرار دارد اینان را در بحبوحه حادثه به موجوداتی بیربط بدل میکند. موجوداتی که به جای آن که وارد گود شوند ترجیح میدهند از موضع فردی ناظر دست به قضاوت بزنند و چون قطبی شدن فزاینده جو حاکم را برنمیتابند ترجیح میدهند به جای نسل کشی در غزه، درباره بازگرداندن تابعیت ترکیه به ناظم حکمت شعر بسرایند.
فرهنگ توسعه
واقعیت این است که برخی حقه بازیها را نمیتوان نادیده گرفت. میخواهم حرف نزنم اما نمیشود. ما با پدیدهای مواجه هستیم به نام تمایل ذهنی. این تمایل ذهنیِ شما به یکی از طرفین دعوا، تحلیلها را عقیم و نازا میکند، به خصوص وقتی که خود را داعیهدار متد و روش تحلیل جدیدی نیز بنامیم و بخواهیم تمایلات ذهنی خود را روی آن روشها سوار کنیم. گاه این تمایل ذهنی ما به یکی از طرفین، ناشی از منافع مستقیم یا علقههای فکری و ایدئولوژیک نیست، بلکه ناشی از نفرت ما از طرف مقابل است که به تجربه، درک و درونی شده است. برای مثال آنانی که معتقدند “واقعیت پیچیده است” و یا سعی میکنند با ابزارهایی چون منطق فازی وقایع را تحلیل کنند باید توضیح دهند که واژه “جنگ نیابتی” یعنی چه؟ آیا رابطه حماس یا حزبالله با جمهوری اسلامی ایران از یک سو و رابطه اسرائیل با آمریکا از سوی دیگر یک رابطه نیابتی است؟ این آقایان باید توضیح دهند که همین ترکیب دو کلمهای “جنگ نیابتی” عامدانه کدام پیچیدگیها را کنار میگذارد و کنار گذاشتن این پیچیدگیها در زمان و مکان مشخص به سود چه کسی تمام می شود؟ کار به آنجا کشیده است که آنانی که سعی میکنند خط میان انقلاب و ضد انقلاب را ترسیم کنند بهمدد منطق فازی کنار گذاشته میشوند و آنان که در ماجرای غزه نوک پیکان خود را به سوی اسرائیل گرفتند تقبیح میشوند که چرا یک طرفه قضاوت کردی و از نقش افراطیگریهای حماس سخن نگفتی. و کاسه و کوزه تقویت فلان جناح در اسرائیل نیز بر سر اینها شکسته میشود و گفته میشود که شما مسئولیت سرتان نمی شود.
اگر شما ادعای «چپ» بودن دارید تمام اظهار نظرهای هویتهای کمونیستی جهان که در قالب بیانیههای احزاب کمونیست تجلی پیدا میکنند با اظهار نظرهای شما در تضاد قرار میگیرند. این اظهار نظرها بنا به قرائن، مربوط به یک چپ واقعی نیست بلکه بیشتر دیدگاه محافظه کاران آمریکایی را بازتاب میدهد. تز “جدال میان دو توحش” که در نهانگاه ذهن این آقایان قرار دارد اینان را در بحبوحه حادثه به موجوداتی بیربط بدل میکند. موجوداتی که به جای آن که وارد گود شوند ترجیح میدهند از موضع فردی ناظر دست به قضاوت بزنند و چون قطبی شدن فزاینده جو حاکم را برنمیتابند ترجیح میدهند به جای نسل کشی در غزه، درباره بازگرداندن تابعیت ترکیه به ناظم حکمت شعر بسرایند. و البته بدیهی است که ناظم حکمت که زندگی روزمرهاش با انترناسیونالیسم گره خورده بود، اگر زنده بود در روزهای نسلکشی چه میسرود و برای که میسرود. ببینید آن که فریاد صلح خواهیاش سقف آسمان را پاره میکرد، چگونه در جنگ غزه مهر سکوت بر لب میزند و از کوچکترین اظهار نظری در این زمینه طفره میرود و پس از آتش بس، جنبش جهانی ضد تهاجم اسرائیل را به سخره میگیرد. بدان که اگر فشارهای جهانی، اسرائیل را هدف نمیگرفت آتشبسی در کار نبود و تو کماکان در دالانهای سکوت فرو خفته بودی و حداکثر صدای خرناسات به گوش دیگران میرسید. تا کنون از نسخه منفعل یک تیپ سخن گفتم و اما اگر بخواهم از نسخه فعال آنان نیز سخنی گفته باشم، باید از کسانی سخن گفت که به جای سکوت، تز “جدال میان دو توحش” را در بوق کردند و از موضع دفاع از مردم وارد کارزار شدند. اینان وقتی صحبت از دو توحش میکردند که یکی خمپارهای پرتاب میکرد که به دیوار خانهای هم اصابت نمیکرد و آن دیگری، غیرنظامیان فلسطینی را در حمام فسفر سفید شستشو میداد. جالب اینجاست همه این تفاوتها و پیچیدگیها در ترکیب “دو توحش”، ساده میشد و رنگ میباخت. تز “جدال میان دو توحش” در مورد ماجرای نسل کشی در غزه ، جاده صاف کن برخورد برابر با طرفین بود و فرض “تو موشک پرانی را قطع کن تا من نسل کشی را متوقف کنم” را تقویت میکرد.
این تز آنچنان با واقعیت این جنگ ناسازگار بود که عملا شکست خورد. جالب اینجاست که مدافع پر و پا قرص این فرض، ایالات متحده آمریکا بود.
واقعیت این است که برخی حقه بازیها را نمیتوان نادیده گرفت. میخواهم حرف نزنم اما نمیشود. ما با پدیدهای مواجه هستیم به نام تمایل ذهنی. این تمایل ذهنیِ شما به یکی از طرفین دعوا، تحلیلها را عقیم و نازا میکند، به خصوص وقتی که خود را داعیهدار متد و روش تحلیل جدیدی نیز بنامیم و بخواهیم تمایلات ذهنی خود را روی آن روشها سوار کنیم. گاه این تمایل ذهنی ما به یکی از طرفین، ناشی از منافع مستقیم یا علقههای فکری و ایدئولوژیک نیست، بلکه ناشی از نفرت ما از طرف مقابل است که به تجربه، درک و درونی شده است. برای مثال آنانی که معتقدند “واقعیت پیچیده است” و یا سعی میکنند با ابزارهایی چون منطق فازی وقایع را تحلیل کنند باید توضیح دهند که واژه “جنگ نیابتی” یعنی چه؟ آیا رابطه حماس یا حزبالله با جمهوری اسلامی ایران از یک سو و رابطه اسرائیل با آمریکا از سوی دیگر یک رابطه نیابتی است؟ این آقایان باید توضیح دهند که همین ترکیب دو کلمهای “جنگ نیابتی” عامدانه کدام پیچیدگیها را کنار میگذارد و کنار گذاشتن این پیچیدگیها در زمان و مکان مشخص به سود چه کسی تمام می شود؟ کار به آنجا کشیده است که آنانی که سعی میکنند خط میان انقلاب و ضد انقلاب را ترسیم کنند بهمدد منطق فازی کنار گذاشته میشوند و آنان که در ماجرای غزه نوک پیکان خود را به سوی اسرائیل گرفتند تقبیح میشوند که چرا یک طرفه قضاوت کردی و از نقش افراطیگریهای حماس سخن نگفتی. و کاسه و کوزه تقویت فلان جناح در اسرائیل نیز بر سر اینها شکسته میشود و گفته میشود که شما مسئولیت سرتان نمی شود.
اگر شما ادعای «چپ» بودن دارید تمام اظهار نظرهای هویتهای کمونیستی جهان که در قالب بیانیههای احزاب کمونیست تجلی پیدا میکنند با اظهار نظرهای شما در تضاد قرار میگیرند. این اظهار نظرها بنا به قرائن، مربوط به یک چپ واقعی نیست بلکه بیشتر دیدگاه محافظه کاران آمریکایی را بازتاب میدهد. تز “جدال میان دو توحش” که در نهانگاه ذهن این آقایان قرار دارد اینان را در بحبوحه حادثه به موجوداتی بیربط بدل میکند. موجوداتی که به جای آن که وارد گود شوند ترجیح میدهند از موضع فردی ناظر دست به قضاوت بزنند و چون قطبی شدن فزاینده جو حاکم را برنمیتابند ترجیح میدهند به جای نسل کشی در غزه، درباره بازگرداندن تابعیت ترکیه به ناظم حکمت شعر بسرایند. و البته بدیهی است که ناظم حکمت که زندگی روزمرهاش با انترناسیونالیسم گره خورده بود، اگر زنده بود در روزهای نسلکشی چه میسرود و برای که میسرود. ببینید آن که فریاد صلح خواهیاش سقف آسمان را پاره میکرد، چگونه در جنگ غزه مهر سکوت بر لب میزند و از کوچکترین اظهار نظری در این زمینه طفره میرود و پس از آتش بس، جنبش جهانی ضد تهاجم اسرائیل را به سخره میگیرد. بدان که اگر فشارهای جهانی، اسرائیل را هدف نمیگرفت آتشبسی در کار نبود و تو کماکان در دالانهای سکوت فرو خفته بودی و حداکثر صدای خرناسات به گوش دیگران میرسید. تا کنون از نسخه منفعل یک تیپ سخن گفتم و اما اگر بخواهم از نسخه فعال آنان نیز سخنی گفته باشم، باید از کسانی سخن گفت که به جای سکوت، تز “جدال میان دو توحش” را در بوق کردند و از موضع دفاع از مردم وارد کارزار شدند. اینان وقتی صحبت از دو توحش میکردند که یکی خمپارهای پرتاب میکرد که به دیوار خانهای هم اصابت نمیکرد و آن دیگری، غیرنظامیان فلسطینی را در حمام فسفر سفید شستشو میداد. جالب اینجاست همه این تفاوتها و پیچیدگیها در ترکیب “دو توحش”، ساده میشد و رنگ میباخت. تز “جدال میان دو توحش” در مورد ماجرای نسل کشی در غزه ، جاده صاف کن برخورد برابر با طرفین بود و فرض “تو موشک پرانی را قطع کن تا من نسل کشی را متوقف کنم” را تقویت میکرد.
این تز آنچنان با واقعیت این جنگ ناسازگار بود که عملا شکست خورد. جالب اینجاست که مدافع پر و پا قرص این فرض، ایالات متحده آمریکا بود.